پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد
چه سوال جالبی پرسیدید
اصولا خیلی خواب نمیبینم ولی یکسری خواب هایی که بیشتر تکرار شدن و تو ذهنم موندن البته نه هر شب
خواب میبینم تو یه خونه خیلی خیلی بزرگی ام و همیشه میبینم این خونه چندتا حموم و سرویس بهداشتی داره و هربار انتخاب میکنم از کدوم استفاده کنم و این تعدد سرویس و حموم و زیاد میبینم تو خواب هام
یه خواب دیگه ک دیشب اتفاقا دوباره تکرار شد معمولا زمانی میبینم این خواب و ک دنبال تحول زندگیمم و از خدا عمیقا هدایت میخوام
خواب بارون خیلی شدید یا بارش برف طوفان ولی اصلا احساس ترس بهم نمیده بسیار آرومم تو خواب و انگار نشونه میبینم
خواب سومی ک تکرارشو میبینم دویدن تو پس کوچه ها و خیابونای تاریک خلوت و سردرگمی عه
که فک کنم نشون از سردرگمی تو زندگیم میده ک هدفم گاهی واضح نیست البته الان مدتیه ندیدم این خواب و
خواب چهارم ک تکرار میشه
خواب میبینم دانشگاه کلاس دارم و نرسیدم یا خیلی دیر شد و هنوز حرکت نکردم بااینکه خیلی وقته فارغ التحصیل شدم
مشتاقانه منتظریم فایل جذید و ببینیم ️
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد عزیز ومریم جان.
کلید:توانایی به نام خودشناسی.
فایل:الگوهای تکرار شونده قسمت 3.
در مورد خواب من قبلا که این قوانین رو نمی شناختم وخیلی به خوابها اعتقاد داشتم ومی گفتم هر چی در خواب ببینی اتفاق می افته وخواب هم زیاد می دیدم وچون خانواده هم چندین وچند تا از خوابهام رو که گفته بودم دیده بودن درست دراومده مرتب اینو بهم می گفتن که خوابهاش راسته و الان فکر می کنم چون هم خودم وهم دیگران تلقین می کردیم ودیگه هی بهش فکر می کردیم همون اتفاق می افتاد.
هر وقت کسی تازه فوت شده بود خوابش رو می دیدم دیگه معروف شده بودم .
در مورد یه خواسته ای که دارم اما ترمزهای ذهنم زیاده وبهش نرسیدم هر شب خوابش رو می بینم که به اون خواسته رسیدم.
چون خالم مریض بود وهی بهم می گفتن خوابهات راسته مرتب شبها خوابش رو می دیدم وبقیه هم مرتب می رفتن بهش سر می زدند مبادا بمیره و اونا نرفته باشن سرش بزنن.
برادرم که فوت شد وخیلی دوستش داشتم ورابطمون خیلی خوب بود هر شب خوابش رو می دیدم کاری انجام می ده وهمون اتفاق می افتاد.
حالا از وقتی به سایت اومدم واین قوانین رو به وحرفهای استاد رو مثل وحی منزل قبول کردم دیگه یا خواب نمی بینم یا اگه دیدم برای کسی تعریف نمی کنم وبه خودم می گم این نتیجه افکارت هست ومی بینم که هیچ اتفاقی هم نمی افته.
در واقع اون اتفاق رو خودم با افکارم وفکر کردن زیاد به اون خواب رقم می زدم.
یا به دلیل نگرانیها ودرست انجام ندادن کارها یا نخوندن یه امتحان شب خواب بد می بینیم.
به نظرم اگه افکار درست باشه وکارها رو هم به درستی و وظایفمون رو درست انجام بدیم دیگه خواب هم نمی بینیم .واگر اون خواب رو باور نکنی هیچ اتفاقی نمی افته.
وگاهی هم کارهای روزمره که خیلی ذهن رو مشغول کرده باعث می شه خواب ببینیم.
کلا چیزی که فهمیدم باید قوانین رو به خوبی درک کنم روی خودم کار کنم ترمزهام رو بشناسم وتلاش کنم وبدونم این من هستم که زندگیم رو می سازم نه خواب ورویا یا افراد ومکانها وزمانهای مختلف فقط من من باورها وافکار من وتوکل به خدا که رب العالمین هست.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
به نام پروردگار نور و زیبایی
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان سایت خوب عباس منش
تمام اتفاقات زندگی چه خوب چه بد توسط خودمان رقم میخورد و من هم تجربه زیادی کردم چه از ناخواستهها و چه از خواستهها نشانه های ان را در زندگی میبینم مثلاً من وقتی از خواب بیدار میشوم قبلا همش غر میزنم تا شب دعوا و هنجارهای زیادتری در آن روز تجربه میکنم و تا شب هم ادامه دارد من در زندگی الگوهای تکرار شونده زیادی داشتم و این اتفاقات اگر هر چند وقت یک بار تکرار شود باورهایی است که در مغز من داره اتفاق می افتد و آدم ضعیف و ناتوان میتوانند تکرار کنند این اتفاقها را انصافاً خیلی کم شده این اتفاقاتی که تکرار شود اما بیشتر موقع با درک و آگاهی این کار را انجام نمیدهم و درس گرفتن از این اتفاقات باعث میشود که همیشه موفق بشوم و میدانم که این یک قانون است که توجه خودم را روی ذهن و تمرکز کنم روی کنترل آن و من باید تغییر کنم تا شرایط بیرون هم با من تغییر کند
چه خوابهای تکراری را میبینیم
من وقتی یک مدتی خواب میدیدم که از جایی افتادم و وقتی که به پایین پرتاب میشدم یک دفعه با وحشت و صدای بلند از خواب میپریدم ویا اینکه از چیزی دارم فرار میکنم به تکرار زیاد
اما بعد از مدتی تا الان چیزهایی که اتفاق قبلاً نیفتاده و بعداً میخواهد اتفاق بیفتد را میبینم چند مثال دارم استاد تا برای خودم هم رد پایی باشد مثلاً خواب کسی که از دنیا رفته و اگر حاوی خبر باشد ناراحت یا خوشحال باشد آن را میبینم و به شخص مخاطب بازگو میکنم که اون داره به اعمال تو نگاه میکنم اگر درست رفته باشه مسیر را خوشحال میشود و اگر مسیر کج رفته ناراحت
یا مثلاً من خواهر زنم اصلاً بچهدار نمیشد من خواب دیدم که حامله است و فردا به خانمم گفتم و اون هم گفت اولش خندید که من عمراً حامله نیستم اما بعد از یک هفته با حال بدی که داشت آزمایش داد که 20 روز هست که حامله است
یا برادرم که خانمش قبل از اینکه باردار بشه من گفتم بچه اون دختر است وقتی که شکم اول بچه اون پسر بود براش نموند و در سه ماهگی در شکم مادرش دوام نیاورد اما در شکم دوم بعد از سه ماه که سونوگرافی داد دختر نشان داد
یا اینکه دیدم که فلانی خیلی ناراحت و افسرده شده وقتی پیگیری میکردیم میدیدیم که آره دچار روحی روانی بدی شده
و در مورد بعدی که خواب میدیدم زن و شوهری در مشهد در اونجا هستند وقتی که زنگ میزدیم میفهمیدیم که قصد رفتن به مشهد را داشتند ولی نرفتند و الان هم تمام خوابهایی که دیر به دیر میبینم کاملاً برای روزهایی که قراره اتفاق بیفته میبینم که این بعضی موقع برای من تعجبآور و ترش آور است و این خوابها خوب هستند اما اگر خواب خیلی بدی بود سعی میکنم به کسی چیزی نگم و در موردش با کسی حرف نزنم که نکنه اتفاق بیفتد استاد از شما ممنونم به خاطر آگاهی های فوقالعادهتون همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشه انشاالله
سلام استاد عزیزم
یه مدتی بود حس میکردم از سایت و فایل های شما فاصله گرفتم و اون زندگی لذت بخشی که با فرکلنس هام ساخته بودم داره کمرنگ میشه
من داخل ساایت جز چند باری کامنت نداشتم و فکر میکردم کار بیهوده ایه ولی امروز وقتی اومدم داخل سایت دوست داشتم بنویسم و بیشتر اینکه روی این فایل نظری نبود منو هیجان زده کرد که الان وقتشه . به خودم گفتم تو که بلد نیستی مثل بقیه کامنتایی که دوستان میزارن بنویسی زیبا بنویسی این همه حس شکرکزاری و راضی بودن از روند کنونی ات توی جمله هات حس بشه ولی خب راهیه که باید شروع بشه منم یاد میگیرم کم کم مثل بقیه کامنتایی که اول چند خط بودن و بعد صفحه هایی طولانی شدن
من همیشه فکر میکردم که چرا چند وقت یه بار یه خوابایی انگار ماهیتش تکرار میشه
زمانایی که حس میکردم توی روزمرگی قرار گرفتم یا یه اتفاق ناخوشایند ذهنم درگیر کرده این خوابا برام پیش میومد
گاهی حس میکردم خواب هام انگار دنباله ی هم هستن انگاری دارم ادامه ی خواب یک ماه پی رو میبینم
یا اینکه حس میکردم انگار خواب هام یه عالم جدا داره مثل یه شهرک سینمایی که مکان ها اغلب همون هستن ولی من تو شرایط جدیدی هستم یه سناریوی جدیده اما حسی که به من دست میده اغلب احساس طی کردن مسیری با حس تنهایی سکوت و وحشت از اینکه تنهام و نمیتونم در برابر خطرات از خودم محافظت کنم
خوابام اینطوری هستن که میدونم اگه 10 متر برم جلو این خیابون مثلا به فلان جایی میرسه که من تو خواب قبلیم دیدم ولی از یه مسیر نا اشنای تاریک که هیشکی توش نیس میرم همیشه
فرقی نمیکنه جاده باشه پارک باشه بزرگراه باشه حس من تو تمام موقعیت ها یکیه
یهو احساس گم شدگی و غریبی دارم و اغلب هوا توی خوابم تاریکه و به خاطر دارم که هوا گاهی انگار چنان افتاب داره که سر ظهر تابستون کویر داره و همیشه وقتی از خواب بیدار میشم به جای انرژی گرفتن از استراحت من احساس پژمردگی و غم میکنم
این خوابا میتونه فرار از ادم های سیاه پوش بدون چهره یا ادم های نا اشنا یا عجله به خاطر رسیدن به منطقه امن ، و سرگردانی و احساس نااگاهی باشه
یه بار کاری رو باید برم انجام بدم بعد یهو حس میکنم یکی دنبالمه و من میخوام برم به منطقه امن
یه بار یکی منو دزدیده و من راه های خروج از پنجره ودر امتحان میکنم منتظر موقعیت برای فرار
یه بار توی یه بیمارستان هستم که بیمارای تصادفی داره به خاطر تصادفی که توی خوابم مقابل چشمام اتفاق افتاد و من از دیدن بیمارا با وضع وحشتناکی که دارن وحشت زده ام و میخوام برم که نبینم
گاهی مثلا توی یه پاساژ با دوستام هستم اما یه حضور یه ادمی حس میکنم که نمیخوام منو ببینه و من دوباره دنبال در خروجی پاساژ و طی کردن کوچه پس کوچه های پاساژ و…
یه مدل خواب دیگه ای که برام تکرار میشه اینه که با وجود اینکه من واقعا مورد ازار فیزیگی از طرف مادرم قرار نگرفتم اما توی خواب هام همیشه در معرض این خطر از طرف مادرم قرار دارم سعی داره بهم حمله کنه و منو ازار بده و من احساس ناتوانی تو فرار دارم و از عکس العمل مادرم وحشت دارم تو خواب و هرچی فریاد میزنم سودی نداره
خیلی از مواقع هم دچار شوک و یه تکون شدید تو خواب میشم ک یهوی بیدار میشم و این اتفاق وقتی میوفته که من احساس میکنم توی خوابم به حداکثر توان تحملم رسیدم
دقیقا چند وقت پیش با یکی از دوستام که دانشجوی روانشناسی هس داشتم راجب خواب هام صحبت میکردم و دنبال دلیلش میگشتم که حس میکنم تو یه شهرک سینمایی نقش ها و صحنه های متفاوتی از خودم دارم ولی ماهیت انگار یکیه
و دوستم جواب قانع کننده ای واسه من نداشت
سعی کردم هرچی که توی خوابم تجربه کردم
به واضح ترین روش و کلمه هایی که بلدم توصیف کنم و توضیحشون بدم
هیچوقت فکر نمیکردم خواب هایی که منو ازار میدن واقعا اینقدر مهم باشن
هرچند این اواخر یه مشابهت هایی توی خواب ها پیدا کرده بودم اما هیچوقت الگوی تکرار شونده رو تصور نمیکردم
حس میکنم فایل بعدی که بعد از انتشار کامنت های این فایل قرار میگیره ، دقیقا ارامش از دست رفته ی من توی عالم خواب منه
ممنونم استاد واقعا ممنونم
سلام خدمت همه ی دوستان هم فرکانسی خودم و همچنین استاد قشنگم .راستش من خیلی خواب در مورد همسرم میبینم طوری که خواب دیدم مامان خدا بیامرزم اومد به خوابم و گفت ونوس به علی اعتماد نکن این با کسی در ارتباطه البته که من از ایشون یه سری چالشها دیده بودم که به لطف خدا و گذروندن دوره ی روابط استاد خیلی شرایطم بهتر شد البته بگم که تقریبا 10 سال طول کشید الانم نمیگم کاملا بر طرف شده اما خیلی خیلی بهترم.باز چند وقت پیش خواب دیدم توی کیف همسرم لباس زنونه ی بسیاری هست بعد جالبه آخر خوابم خودم ب خودم میگفتم ونوس تو چرا بد بینی حتما اینارو علی برای تو خریده .میخام بگم من توی خوابمم مشغول فالو کردن خودم هستم …خلاصه که خیلی دوست دارم یک باوری بسازم که کلا یکبار برای همیشه این داستان رو خاتمه بدم و دیگه نخوام فکرمو در گیر این مسائل بکنم.بگم که وقتی همچین فکرایی میاد توی ذهنم میگم ایشون(همسرم) همونی بود که این کارو مثلا با من کرد پس من نمیتونم عوضش کنم کع بهتره همین مسیر خودم رو برم و فقط روی خودم کار کنم همین .البته بگم که غذای روح من هر روز و هر لحظه فایلهای استاد هستش و با صدای ایشون کیلومترها راه رفتم و اشک ریختم و شکر گزار خداوندم بودم .استاد جان شما خودتون نمیدونین که چقدر در مسیر زندگی کمک من بودین و شما دستی هستین از طرف خداوند .راستی یک راهی که پیدا کردم و فکر میکنم برای کسانی که شاید شرایط مثل من داشته باشن و بتونه کمکشون کنه اینه که برای طرفتون فقط و فقط دعای خیر کنین و تا میتونین توجهتون رو از روی رفتارای ناخوشایند ایشون بردارین و فقط به رفتارای خوبش توجه کنین اینو گفتم که برای خودمم باز تکرار بشه .میدونم همه چیز به نفع منه حالا هر ظاهری میخاد داشته باشه.عاشقتونم مرسی که هستین و براتون آرزوی بهترینها رو دارم .
با سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیز ومریم بانو و دوستان عزیز هم فرکانسی.
در مورد خواب و الگوی تکرار شونده. سالها پیش من همیشه یه خواب تکراری می دیدم و اونم این بود که در حالی که همه جا طوفانیه در حال پرواز هستم و از یه جای مشخص ( خونه زمان کودکیم) دیدن می کنم . شاید سی سال این خواب رو می دیدم. ولی الان تقریبا دوسال که این خواب نمی بینم.
کلا آدمی هستم که خواب نمی بینم . خیلی کم پیش میاد خواب ببینم شاید در سال یک بار یا دو بار، که اون خوابها هم همیشه ربط داره به اتفاقاتی روز قبل یا روزهای قبل که بیشتزین تمرکز روی اون موضوع داشتم.
وقتی می بینم دیگران اینقدررر خواب می بینن تعجب می کنم .میگم چطوره که من خواب نمی بینم.
خیلی جالبه که استاد عزیز اینقدررر ریز میشن برای پیدا کردن الگوهای تکرار شونده. خیلی دوست دارم بدونم ته این فایل ها چه نتیجه ای قرار حاصل شه.
به امید داشتن زندگی سرشار از عشق وشادی و پول برای همگی
سلام
صبح بخیر
اول از هر چیز تشکر میکنم ازتون استاد که اینقدر نکته سنج و ریز بین هستین
واقعا به مسائلی توجه میکنین که هیچ کس توجه نمیکنه
از مریم جان هم تشکر میکنم که همراه شماس و با کمکهاش به شما داره به ما هم کمک میکنه
از همه ی دوستانی که دیدگاهشونو مینویسن ممنونم که خیلی از حرفاشون حرفای منه که یا از روی تنبلی ننوشته ام یا خیلی بهش توجه نکرده بودم و توکامنت دوستان برام واضحتر میشن و جوابمو میگیرم
در مورد این سوال باید بگم که من اغلب خواب یک موجود ترسناک رو میبینم که اول خوابم یا بنظر یه آشنا یا دوست میاد که یهو متوجه میشم که یه موجود ترسناکه مثلا جنی یا شیطانی یه همچین چیزیه
و معمولا اولش سعی میکنم فرار کنم ولی جایی که راهی برا فرار نباشه باهاش گلاویز میشم و یادم نمیاد تو خوابم تسلیمش شده باشم
گاهی فکر میکنم شاید اینا ترسهای درونم هست چون خیلی از تاریکی و اجنه و این امور ترس دارم
یه خواب دیگه ایی هم که زیاد میدیدم خواب سقوط از ارتفاع بود که الان بندرت این خوابو میبینم
بازم از وقت و انرژی و تلاشی که برای ارائه ی راه حل به ما صرف میکنین ازتون بی نهایت سپاسگذارم و از خدا برای شما یه عمر طولانی همراه با تن سالم و دلخوش کنار مریم جان آرزو میکنم
عاشقتونم استاد مهربونم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون از استاد عزیز بخاطر این سری فایل های الگوهای تکرار شونده که واقعا برای من تا حالا خیلی موثر بوده است
چقدر اتفاقات خوب را در این مورد تجربه کرده ام و چقدر توانسته ام به بهترین حال خوب ممکن برسم
از همه مهمتر و زیباتر این موضوع است که من خودم خلق می کنم تمام این اتفاقات زندگی خودم را
این من هستم که باید با تغییر باورهای خودم می توانم براحتی و بخوبی اتفاقاتی را برای خودم رقم بزنم که همیشه حال من را در آرامش نگه بدارد
برخورد اطرافیان با من
خوردن حق من در قراردادها
بدهکار شدن من بارهای بار
نتوانستن من در جهت سرمایه گذای کردن
خرید کردن های من که منجر به شکست در من می شود
نه گفتن دوستان و اطرافیان به من
کسانی در مسیر من قرار می گیرند که نیازمند کمک هستند
از همه مهمتر زود عصبانی شدن من
زود از کوره در رفتن من
اتفاقاتی است که بارهای بار برای من رخ می دهد و یک جور برای من تکرار شونده است
خداوند را ممنون هستم که بالاخره من را به دوره کشف قوانین زندگی هدایت کرد
این دوره واقعا دوره ای است که هر چه بیشتر من در آن وقت می گذارم بیشترین نتیجه را در حال گرفتن از آن هستم
چقدر تا به امروز به من کمک کرده است که من توانسته ام نتایجی از زندگی خودم را رقم بزنم و یکسری از اتفافات خوب را برای خودم رقم بزنم
در دوره کشف قوانین زندگی من یاد گرفتم که چگونه برای خودم هدف انتخاب کنم
چگونه انگیزه برای خودم بسازم
چگونه براحتی بتوانم در این مسیر رسیدن به خواسته های خودم اتفاقات را خلق کنم
چگونه براحتی و آسانی با افکار خودم بتوانم مسیری را خلق کنم که به خواسته خودم برسم
یکی از بهترین دوره هایی که تا کنون من در آن شرکت کرده ام دوره کشف قوانین زندگی است
ممنونم استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای مهربانی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.
امیدوارم عالی باشید.
والا استاد من یه مدتی الان دقیقا یادم نیست چه خوابی ولی پارسال قبل از اینکه برگردم توی این مسیر و هدایت بشوم، خیلی کابوس میدیدم و لی به لطف رب العالمین و کارکردن روی ذهنم و ساختن باورهای درست، تا الان تعداد خوابهای نامناسب خیلی کم شده، تقریبا انگشت شمار، یه خوابی دیدم از خودتون، که اصلا نفهمیدم، در هم بود، و یه خواب هم دیدم در مورد مدیر عامل شرکتی که باهاش الان به تازگی به تضاد برخوردم ولی دیگه خواب نامناسبی ندیدم.
خوابهای مثبت هم واقعا وقتی از لحاظ فرکانسی توی احساس شور و شعف درونی هستم دیدم.
یا میتونم بگم دقیقا خواب هام یادم نیست، چون الانی که دارم روی دوره 12 قدم کار میکنم اکثرا خیلی عالی میخوابم و معمولا چیزی یادم نمیمونه از اون خواب.
معمولا حسم خوبه و خدا داره کمکم میکنه توی این مسیر ادامه بدهم. مثلا یه سری اتفاقات می افته که داره به سمت مثبت میره، مثل الگوهای تکرار شونده مثبت هستش، مثل پیدا کردن وسایل، یا بیرون رفتن های کوچولو و باحال و هر روز داره شرایط بهتر از قبل میشه به حمد الله.
یه خوابی که چندین ساله میبینم ولی مثلا شاید سالی یک بار، اینه که خواب میبینم مثلا دوره سربازی یا دوره دانشگاه را دوباره دارم میگذرونم.
این تجربیات من بوده در مورد خواب.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
هنوز فایل دانلود نشده و در حال دانلود شدن هست.
کلمه ی خواب منو به تعجب وا داشت، بسیار زیاد از این همزمانی متعجب هستم، دقیق نمیدونم دیروز بود یا پریروز بود که داشتم به یک خواب تکرار شونده که چند سال پیش بارها و بارها برام تکرار شد فکر میکردم و از خودم میپرسیدم چرا من در یک برههای از زمان چنین خوابهایی میدیدم و امروز این فایل،،، من مطمئنم که جواب سوال دیروزم داخل این فایل هست: الگوی تکرار شونده خواب
دقیقاً شش هفت سال پیش بود که من در یک برهه ی چندین ماهه خواب میدیدم که داره سیل میاد و مردم همه بیخبر در مسیر سیل مشغول انجام کارهای خودشان هستند این خواب بارها و بارها و بارها نزدیک به بیست سی بار به شکل های مختلف هر هفته چندین بار در طول چندین ماه برای من تکرار شد یادم هست که فکر میکردم دیوانه شدم بار آخر یادم هست که از خداوند خواستم کمکم کند و میخواستم حتی به دکتر مراجعه کنم و دست به دامن دکتر روانشناس شوم.
بعد از این درخواست از خدا، یک ظهر بعد از خوردن غذا نیم خیز نشسته بودم که چشمام روی هم افتاد خواب نبود یعنی خواب عمیق نبود انگار چرت هم نبود فقط توی حالت خلسه وارد شدم یه لحظه یک صحنه دیدم یک زلزله خیلی شدید شروع شد به اتفاق افتادن، تمام خانهها فرو میریختن مردم جیغ میزدند دست و صورت خود را خنچ میزدند و همینطور خونین و مالین به هر سو فرار میکردند من یک گوشه ایستاده بودم و داشتم به مردم نگاه میکردم خیلی خیلی زیاد آرام بودم.
ناگهان دستی کشید منو به یک مسیر به یک راه، یک دست بزرگ ناگهان خود را وسط یک دشت خیلی بزرگ دیدم خالی از سکنه، هیچکس نبود خودم تنهای تنها بودم با خود میگفتم الان قیامت شده پس چرا من اینقدر آرام هستم از دور صدای سور اسرافیل میشنیدم از دور صدای زلزله مهیب، برای من یک صدای دور بود دور اما بم و مهیب، بعد یک آن، خود را وسط یک صحنه دیدم صحنهای که همه در برابر خداوند جمع هستند من از یک پل پهن گذر میکردم و با شادی داشتم به سمت جایگاه میرفتم و خوشحال بودم میگفتم امروز در برابر پروردگارم قرار میگیرم بسیار زیاد شاد بودم خرسند بودم راضی بودم خوشحال بودم و در خواب هم احساس میکردم که خداوند هم از من راضی هست و دارد به من لبخند میزند نمیدانم چند دقیقه خوابم طول کشید چشمهایم را آرام باز کردم نه خواب بود و نه بیداری، خوب صحنهها به یادم مانده چون در تمام طول مدت این سالها مرور کردم خوابم را، بعد از آن من نه دیگر خواب سیل دیدم و نه خواب قیامت، اما در بیداری بارها و بارها اتفاقاتی افتاد که مرا به یاد خوابهایم انداخت من در تمام طول مدت این سالها از فضای جامعه ایران به دلیل یک تضاد فاصله گرفتم تضادی که من را هفت سال در خانه نگه داشت بیماری فرزندم و ناتوانی او در راه رفتن باعث شد که همه از من دور شوند از من فاصله بگیرند و من هم از همه فاصله بگیرم و نه رفت و آمدی داشته باشم و نه دیگران با من رفت و آمد داشته باشند هر اتفاقی در تمام طول این سالها افتاد من از آن بیخبر بودم از تمام شبکههای اجتماعی دور بودم از تمام افکار و حرف ها و هرچه در جامعه اتفاق افتاد من از آن بیخبر بودم از شبکههای اجتماعی تلویزیون سریال ها مردم جامعه فاصله گرفته بودم، حتی بعد مدتها خیلی اتفاقی تلویزیون روشن میشد آگهیهای بازرگانی برای من همه جدید بود وقتی اسم یک شخصی رو میبردن از افراد معروف که در حریان فلان اتفاق در ایران بوده یا حرف از بهمان اتفاق میزدن و من اتفاقی میشنیدم کاملا بی خبر بودم و گیج و منگ، اینقدر فاصله که هنوز دقیق نمیدانم علائم این بیماری پندمیک که آمد و رفت دقیقا چه بود اینقدر که مواظب ورودی هایم بودم، انگار در غار اصحاب کهف زندگی کرده باشم.
یادم هست بعد از این تضاد و بعد از آن خواب های تکرار شونده من با استاد آشنا شدم اوایل که با استاد آشنا شده بودم تلاش میکردم تمام چیزهایی که فهمیدم را به گوش همه برسانم چون معلم هم بودم این ویژگی شور و حرارته آموختن به بقیه بیشتر در وجودم پررنگ بود، بارها و بارها استوری میکردم شب و روز خواب از من گرفته شده بود و میخواستم آن چیزی که صادقانه خودم از آن آگاه شدم به گوش مردم برسانم و آنها را هم آگاه کنم بسیار زیاد در این زمینه ساده عمل کردم اما یک روز فهمیدم که باید سکوت کنم و دیگر بعد از آن از مردم فاصله گرفتم از شغلم استعفا دادم وارد مسیر علاقه ام شدم و در خانه ماندم گوشه نشینی و عزلتی طولانی مانند پنج سال خانه نشینی علی ع مثل بارها و بارها خلوت غار حرا و کوه طور مثل دیر نشینی و معبد نشینی مریم ع، این سال ها همش مشغول خودسازی شدم الان موفقیتهایی که برای من شروع شده آن هم در زمانی که اطرافیانم در حال سقوط هستند خوابهایم را برای من تعبیر کرد روز به روز فاصله من از نظر مداری و فرکانسی با اطرافیانم دارد بیشتر و بیشتر میشود من کنده شدم از نورم جامعه از جامعهای که در آن بودم از مردم اقوام دوستان خانواده و آشنایان، کسانی که با آنها بزرگ شده بودم آرامشی که الان در زندگیم دارم مرا به یاد آرامش خوابهایم میاندازد، تمرکزی که دارم بسیار متفاوت با هر کسی هست که میبینم، میل و اشتیاق و رغبتم برای زندگی کردن و برای حرکت برای همه جای تعجب دارد، آنها نمیدانند انباشه از آشغال های سیاهی هستند که مانند سرب در تمام این سال ها به خاطر تقوای چشم و گوش نداشتن، پاهای ذهنشان دچارش شده است.
تلاطمی که در خوابهایم داشتم برای اینکه مردم را از سیل آگاه کنم همان تلاطمی است که چند ماه اول آشناییام با استاد برای فهماندن قوانین به دیگران داشتم.
تمام خوابهای من در بیداری تعبیر شد، اما برای من به نیکی تعبیر شد برای اطرافیانم فقط دعا میکنم.
خدایا شکرت به خاطر بودنم در این مسیر زیبا، استاد عزیزم زنده و سلامت باشید.
راستی استاد یک خواب دیگر را هم چند بار دیده ام تقریبا ده دوازده بار، آن هم خواب شماست چند بار در خواب هایم پاسخ سوالاتم را داده اید و سه چهار بار هم خواب دیده ام شما پیشانی من را میبوسید، هروقت این خواب را میبینم تا چند روز وجد و سرور در وجودم هست.
آخرین بار دو ماه پیش خوابتان را دیدم قبل از خرید دوره ی عزت نفس، مریم جان هم با شما بودن دست مرا گرفتید به یک باغ زیبا بردید وسط باغ یک مار سفید بزرگ خواب بود اول کمی ترسیدم اما بعد مریم جان گفتن نترس این مار اهلی ست باغ آنقدر زیبا بود که مار را فراموش کرده و سرگرم تماشا شدم.