پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    بنام خداوند جان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    استاد جان ممنون از این سوال حرفه ای که کردین من واقعا اصلأ به موضوع خواب فکر نکرده بودم ،

    استاد عزیزم من هم خواب افتادن رو زیاد میبینم،نمیدونم سیاه چال هست یا نه ولی اکثر اوقات خواب میبینم که از یه بلندی میفتم پایان و همون لحظه هم بیدار میشم،دومین خوابی که اکثریت میبینم مثل مثالی که فرمودین پرواز کردن هستش،جوری که تو یکی از خوابهای پروازی که می‌دیدم میدونستم خواب هستش و اینکه بیدار بشم نمیتونم پرواز کنم. و سومین خوابی که زیاد میبینم این هستش که خواب میبینم که کلا بدنم فلج شده و اصلأ نمیتونم پاهام یا دستامو تکون بدم و حتی نمیتونم داد بزنم که یکی بیاد کمکم کنه

    بله استاد این سه تا خواب زیاد تکرار میشه،البته اون خواب پرواز کردن یه خورده کم شده ولی اون دوتایی دیگه همچنان هست و تقریبا خیلی وقت هستش میبینم.

    استاد جان ممنون که هستین و انشالله همیشه موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Hadis nemati گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    سلام

    استاد من خیلی خواب امتحان میدیدم چه زمانی که مدرسه میرفتم

    چه زمانی که دانشگاه بودم

    الان خیلی کمتر شده ولی بازم یه وقتایی خواب می بینم سرجلسه هستم و آمادگی واسه امتحان ندارم

    و همیشه از خودم می پرسیدم چرا این خواب می بینم؟؟

    چرا این ترس رو تو خواب تجربه میکنم؟؟

    الان 8 ساله که از زمان فارغ‌التحصیلی من می گذره

    ولی استاد من درس خوندن خیلی دوس داشتم و خیلی براش تلاش میکردم ازش واقعا لذت می‌بردم

    کتابام که نگووووووو…هیچکی جرأت نمی‌کرد بهشون دست بزنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    ستاره اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1109 روز

    سلام امیدوارم حالتون عالی باش چقدر این فایلها عالیننن

    من 6سال ازدواج کردم و 6سال یک خواب تکراری میبینم وبه هیچ کس نگفتم و اینجا اولین بار

    ما دوخواهریم من خواهر بزرگ هستم4سال بزرگترم از بچگی من همیشه دنبال کار درس تلاش کوشش بودم در خانواده و خواهر کوچکم هم نماد به خود رسیدن خوشگل خانواده درس خون اما ب خودش اذیت نده خرج کن کلی خرج لباس میکرد کلی پول داد پدرم رفت کلاس کنکور تا دکتر بشه و نشد ولی من دانشگاه دولتی قبول شدم کلی درس خوندم کلی زحمت کشیدم کار کردم و خواهر من دقیقا برعکس من بود تا اینکه ما بزرگ شدیم اون خواهر من به یکی از فامیلامون علاقمند شد و تصمیم گرفتن ازدواج کنند اما پدر من گفت اول خواهر بزرگتر. من اون موقع یک خواستگار خوب در ظاهر همه و ازدید همه عالی داشتم اما اون موقع بنظر خودم خوب نبود مستقل نبود داشتم من بنا به فایل‌هایی که گوش داده بودم از استاد ایمانم نشان دادم و درس 5ماه قبل از عروسی خواهرم اون رد کردم و همه در کمال تعجب گفتن چرا این کار کردی و اون پسر هم با من لج کرد و به امید اینکه من فقط5ماه وقت دارم تا عروسی کنم و میرم ب دست پاش میفتم درکمال علاقه به من کنار کشید اون5ماه بدترین سالهای زندگی من بود دراون پنج ماه من بدیترین احساسات تجربه کردم از یک طرف مثلاً میخواستم ایمانم نشون بدم و بگم من موحدم روی خدا حساب باز میکنم تو مورد علاقه من نیستی واقعا هم نبود از اون طرف هم پدرم می‌گفت اول تو بعد خواهرت از اون طرف هم اصلا کیس مناسب من نبود تا اینکه یک فردی از طریق دوستان ب ما معرفی شد این آقا با یک عشق علاقه آتشین پا پیش گذاشت منم بدون هیچ نظری و تنها تنها ب خاطر حرف پدرم رضایت دادم همه جور باج دادم ب اون فرد تا اینکه شب عقدمون اون آقا گفت من نمیخوام تورو شاید باورتون نشه چه پاشنه آشیل وحشتناک چه وضعیت بدی بودم برای یک شب از اون آقا متنفر بودم داشتم ازدواج میکردم اما بدبختی و تنفر من وحشتناکیش ب اندازه ترس وحشت از حرف مردم بود کم تر بود اینکه همه بگن ستاره دختر فلانی بالون همهههههه رزومه به قول خودمون بااون همه سیل عظیم کیسها مونده خواهر کوچک ازدواج کرده شب عقد اون آقا زد زیر همه چی و رفت و همون شب بود که پاشنه آشیل حرف مردم برای من خیلییییییی کمرنگ تر شد گذشت گذشت اون فرد آمد ب غلط کردم افتاد فلان و من دیگ گفتم نه تقریبا 1_2ماه بعد اون اتفاق یک فرد نسبتا مناسب برای من پیش آمد که من با ایشون ازدواج کردم و تقریبا آلان زندگی موفقی دارم 100نیستم اما از زندگی بااون افراد خیلی بهتره

    مزد اعتماد من ب خدا همسرم بود اما کتک حرف مردم اون عقدی بود که ب هم خورد وکلی آبرو ریزی شد ب قول خودمون

    اما الان 6سال گذشته و من بچه دارم اوایل خیلی میذیم ک خواهرم داره ازدواج می‌کنه ومن هنوز ازدواج نکردم خونمون دعواس ک چرا اون خواستگار خوبت رد کردی آلان دیگ کسی نیس این خواب میبینم و همیشه باناراختی و گریه بلند میشم از وقتی اعتماد بنفس خریدم و گوش کردم فرق کرده شاید ماهی یک بار میبینم دوماه یک بار میبینم از عمق دلم خودم بخشیدم خودم بخشیدم ک ب آدم عوضی اجازه دادم ب خاطر حرف مردم بیاد زندگیم و شب عقد درحالی که ازش متنفر بودم اون ازدواج ب هم بزنه و آبروی من پدرم ببره

    اگر من قبلاً روی عزت نفس خودم کار میکردم و حرف مردم برام مهم نبود هرگز اون فرد ب زندگیم راه نمی‌دادم

    ممنون که کامنتنم میخونین‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    پیداکردن الگوهای تکرار شونده قسمت 3.

    سلام به استادعزیزونازنینم.

    چ‌مبحث جالبی!نمی‌دونستم الگوهای تکرارشونده به خوابهای ما هم می‌تونه مرتبط باشه!

    اول اینو بگم که من خواب زیادمیبینم.

    تقریبا هرشب خواب میبینم.

    واغلب مواقع وقتی ازخواب بیدارمیشم ،تمام صحنه هاواتقاقاتی که توخوابم رخ داده روخیلی راحت میتونم به همون شکل تصویرسازی کنم وبرای کسی تعریف کنم.

    میخام بگم همیشه خوابهام، واضح وشفاف هستن.

    آخه دیدم خیلیامیگن خواب دیدیم امامعلوم نبودچی می‌دیدیم.

    هرخوابی که ببینم حتمن فرداش با یه اتفاقی مشابه اون یا اصلن خود ،اون مواجه میشم.

    اینکه شب قبل ازخواب راجع به موضوعی حرف بزنی وشب، خواب همون چیزها روببینی که هیچ .

    من اغلب مواقع خواب‌هایی میبینم که فردای اون روز ،اتفاق میفته.

    تاحالاخبرخیلی از،کسانی که دار فانی را گفتن ،من قبلش اطلاع داشتم .چون چندروز قبلش یا دقیقن همون شب قبلش خواب مرگ اون طرف رودیدم .

    هروقت خواب جشن ودورهمی میبینم فرداش همون طایفه عزادارمیشن.

    خوابام رودوست دارم .گفتم که کلن خبرجدید اون روز رو بهم میده .

    میتونم به جرات بگم 70درصدخوابهام فرداش با یه نشونه دیده میشه.

    مثلا همین دیشب خواب دیدم خیاطم پنلی که میخاست به لباسم بدوزه رو کم اوورده ،صب که بیدارشدم زنگ زد گفت پنلم کم اومده واین درحالی بود که اصلا من به این موضوع فکرنکردم .چون خودش اندازه داده بود ومنم به اندازه دقیق خریدکرده بودم.

    وقتی رفتم خیاطی ،دقیقن همون شکلی ازاین رونشونم داد،که توخوابم دیده بودم حتی اندازش ،هم همون قدر بود.دقیقن سرآستینش بود.

    ازاین نوع خوابهاخیلی میبینم .

    اینکه فردی به خوابم میادکه فرداش برحسب اتفاق زنگ میزنه بهم.

    یا یه اتفاقی یه جای دیگه میفته.

    خواب مرده هم زیادمیبینم.

    البته چندوقت یکباره! اما میبینم .

    خواب درس وامتحان و پرش ازارتفاع هم ،هرزگاهی میبینم .

    اینوخوب می‌دونم بخاطرترسهای شب امتحانم هس و اینکه ازبلندی وارتفاع میترسم.

    این خوابم تکرار میشه.وتعجب میکنم که 25ساله ازاون دوره ی درس خوندنم میگذره اماچراهنوزخوابشو میبینم.

    یه خواب عجیبی که میبینم وزیاد تکرارمیشه،وشایدبرای بقیه مسخره باشه .اینه که خواب‌هایی شبیه روزقیامت که اتفاقات عجیب غریب توجهان میفته رو،زیادمیبینم.

    وقتی ازخواب پا میشم ،همش توذهنمه .

    توخوابمم وحشت زیادی میکنم .حتی وقتی بیدارمیشم دوباره همون صحنه ها رو برای خودم تجسم میکنم ،فکرمیکنم ،چقدرواقعی بودن.

    اینکه آسمون به هم می‌ریزه.

    پرواز کردن وتوآسمون ازاین جا به جاهای دیگه باحالت پرواز رفتن رو زیاد دارم.

    مثلا دریای آتشی.

    کوههای غران ووحشتناک .

    الان که میخام بنویسم نمی‌دونم چطوروصفشون‌کنم .

    هرچیزی که ازروزقیامت بهمون گفتن رو،توخواب میبینم.

    همیشه هم توچنین خوابهایی ،وحشت زده و هراسان هستم .مثل کسی که ماتش برده ،به همه جااینجورنگاه میکنم .جالبه تو هر داستانی هم که هستم ،همیشه توجاهای خطرناک من نجات پیدامیکنم واتفاقی برای من نمیفته.

    مثل اینایی که سوپرمن، فیلمها هستن.تیروگلوله هم بهشون بخوره زخمی نمیشن.منم همچین حالتی دارم.

    احساسم اینه که از مرگ ومردن میترسم .

    خیلیم دارم رواین موضوع کارمیکنم اما هنوز میترسم.

    ازمردن بدم میاد.ازفکرکردن به اینکه یه روزی خودمم قراره بمیرم ،حالم بدمیشه.نمیخام فکرکنم اما یه وقتی که یه ذره حالم خوب نباشه،نمیدونم چرا مرگ ومردن سراغم میاد.

    فکرمیکنم هنوز ایمان به آخرت ندارم.میگم دارم اما ندارم.

    استادخیلی تواین موضوع گیرم .ب خاطرهمین ازفایل انتقادتون خوشم اومد.همش باخودم سرجنگ دارم.نمیدونم کی ازخودم احساس رضایت پیدامیکنم .البته منظورم اون رضایتی هستش که خداازم توقع داره.ودنیای بعدیمو میسازه.

    خودم می‌دونم این افکار برام خوب نیس.

    هدف من اینه که این دنیا برام مهم نباشه اماانگارجور دیگه باخت میدم.

    ازخدامیخام تواین مسیر هدایتم کنه.

    خیلی وقتا،خوابهام خبر اتفاق اون روز رو بهم میده.

    مثلا خواب میبینم یه کسی ازیه شهردیگه اومده .دقیقن فرداش مهمون شهرستانی داریم.

    بدون اینکه ازقبل اطلاعی داشته باشم .

    در کل خوابهای چرت وپرتی وبی اساس کم میبینم.

    اکثر خوابهام تعبیرداره.

    خودم بیشتربه تعبیر خوب برمیدارم.

    حتمن خوابهامون براساس فکرهای قبلی درطی روزهاوحتی ماههاوسالهای گذشتس.

    به هر صورت که دلیل درستش رو نمی‌دونم چرا الگوهای تکرارشونده توخواب داریم؟

    ینی خوابمون هم درراستای افکارمونه؟!

    حتمن نظرات واحساسات دوستان رومیخونم .

    اگه استاد عزیز ،هم صحبتی دراین راستا داشته باشن که مشتاقانه گوش میدم.

    ازاستادبازم به خاطر طراحی سوالات قشنگش ،ممنون وسپاسگزارم.

    استاد جونم عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    سلام به استاد عباسمنش وخانم شایسته عزیز

    ممنونم ممنونم ،به خاطر فایل های زیبایی که برای مازحمت می کشید وآماده می کنید وبه خودسازی وخود شناسی ما کمک می کنی

    جواب سوال :

    یکی از خواب هایی که من قبل از آشنایی باشما هرشب خواب میدیدم،میتونم بگم 15سال توی خواب هام تکرار می شد خواب قبرستون ومرده ها بود چون آدم مذهبی بودم ومدام از مرگ میشنیدم و همه اش درمورد عذاب وسختی های بعد از مرگ شنیده بودم ومن نگاه بد وترسناکی نسبت به مرگ داشتم ،شب ها کابوس قبرستون ومرده ها رو میدیدم، عذاب میکشیدم وبا طپش قلب بیدار میشدم وخوشبختانه الان سه سالی میشه که باقوانین آشنا شدم ونگاهم به مرگ تغییر کرد ومرگ رو پدیده ی خوبی می بینم دیگه این کابوس توی خواب برام پیش نمیاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان

    استاد از شما و خانم شایسته عزیز تشکر میکنم بابت دوره ارزشمند و فوق العاده کشف قوانین زندگی واقعا یه دوره بی نظییریه

    من خودم الان 18 روز این دوره رو خریدم واقعا کلی نتیجه گرفتم زندگیم ب قدری داره تغییر میکنه ک همسرم همش میگه بخاطر حضورته و ازم کلی تشکر میکنه

    استاد این دوره به من خیلی کمک میکنه و من کلی تغییر کردم واقعا زندگیم روان تر شده هر کدی ک مینویسم سریع برام اتفاق می افته همین الان ک دارم مینویسم همسرم تماس گرفت و یه خبر خیلی خوب بهم داد ک تو کدهام نوشته بودم

    و اما سوال این قسمت:

    چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    خواب های تکراری من چند تا هستن ک دائم میبینمشون چند ساله بیشتر از 18 ساله دلرم میبینم

    1)من مارهای زیادی میبینم مارهای رنگی و بیشتر قرمز مشکی سفید

    تو محله پدرم بیشتر میبینم ک این مارها دنبال من میان من فرار میکنم و سرعت من بیشتره بهم نمیرسن

    بعضی وقتام مارها تک میبینم ک نگام میکنن ولی سمتم نمیان

    2) میبینم کلی دندان هام ریختع خیلی میبینمش

    3) میبینم پرواز میکنم واز بالا باغ یا درخت سبز سبز میبینم و بالا رفتن از نردبان را زیاد میبینم

    بحث و دعوا هم خیلی میبینم این خوابها خیلی زیاد تکرار شدن برام خواب های تکراری من هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    سلام بر استاد عزیز

    من چند تا از الگوهای تکرارشونده خواب هام که یادم بود و پیداشون کردم

    1. باید حاضر شم به جایی برم ولی هرکاری میکنم سریع از خونه برم بیرون نمیشه و کارهام طول میکشه و تموم نمیشن .

    2. بارهااا این خواب رو دیدم که بدون گواهینامه مجبور میشم رانندگی کنم و نمیدونم باید چیکار کنم و وسط خواب بیدار میشم .

    3. لیز میخورم

    4. دنبال یک شخص مشخص میگردم تا پیداش کنم با یا حس غم و ناراحتی ولی نهایتا پیداش میکنم .

    استاد واقعا چقدر خوبه که انقدر مسائل عمیقی رو بررسی میکنین ، هربار که یکی از فایل هارو گوش میدم به درون خودم نزدیک تر میشم ؛ خدا خیرتون بده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مریم هوشیار گفته:
    مدت عضویت: 3006 روز

    سلام استاد

    موضوعی که مطرح کردید خیلی وقت بود که توجه منو جلب کرده بود، میدونم که خوابها نشون دهنده ضمیر ناخودآگاه هستن ولی نمیدونم چطوری باید ریشه مشکل رو حل کنم

    بچه که بودم اکثرا خواب میدیدم که به جلسه امتحان دیر رسیدم و همه دارن برگه ها رو تحویل میدن در حالیکه من هنوز تموم نکردم و استرس شدیدی میگرفتم

    بعد از ازدواج خواب میدیدم مهمون داریم ولی وقت داره سریع میگذره و غذا حاضر نمیشه و آبروم جلوی مهمانها میره و باز هم دچار استرس شدید میشدم

    بعد از استخدام خواب میدیدم که کارهای اداری م تموم نشده و تا میخوام تمومشون کنم شب میشه و همش نگرانم که این موقع شب چطوری برگردم خونه؟!

    کلا چیزی که در تمام اینها مشترکه استرس کمبود وقته. همش از برنامه عقبم. بقیه از من جلوترم و باید بدوم تا به اونها برسم. البته توی زندگی واقعی چنین حسی ندارم (البته فکر می کنم) ولی توی اعماق ضمیر ناخودآگاهم همش میترسم وقت تموم بشه و به کارهام نرسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    باسلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم

    خوابهای تکراری من :

    خواب اینکه جایی پله وجوددارد و من در بالا رفتن یا پایین اومدن از پله ها مشکل دارم،حالا مثلا نصف پله ها خراب شدن،یا بسیار زیادپله هس و خلاصه هربار به طریقی این خواب تکرار میشه که با پله مشکل دارم.

    خواب دیگرم اینکه از دوران دبستان که یادم میاد تا همین چندوقت پیش ها،کابوس من امتحان ریاضی بوده و اینکه همیشه برای امتحان ریاضی ،من آمادگی نداشتم .و برای خودمم جالبه که همواره در مورد ریاضی این خواب رو میبینم .

    و در مورد همسرم اینکه خواب تکراری اش این هست که یه گاو که میخوان قربانی اش کنن،یه دفعه رم میکنه و به دنبال همسرم میکنه و اونم سالهاست که از بچگی این خواب رو می بینه.

    با تشکر از استاد گرامی که این سوالات رو مطرح میکنن تا به خودشناسی برسیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3292 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان عزیز

    استاد شما همیشه میگفتید که از خودتون سؤالات خوب بپرسید تا خودتون رو بشناسید اما من همیشه میگفتم مثلاً چه سؤال هایی باید از خودم بپرسم و اولین سؤالی که همیشه توی ذهنم میومد این بود که من کیم؟ همون سؤال همیشگی که همه از خودشون میپرسن! یا توی شعرهای شاعران وجود داره؟ برای جواب به این سؤال یکی یکی با خودم میشمردم من اینم و …، ولی صحبت‌های شما به ذهنم میومد که میگفتید شما نه اسمتون هستید، نه ویژگی‌های ظاهری‌تون هستید و نه … یا سؤال مرسوم دیگه که وجود داره این که خدا کیه؟ بعد پرسیدن این سؤال، همیشه جواب شما میموند توی ذهنم خدا زمانه، خدا مکانه، خدا حس، خدا صداست، خدا تصویر، خدا منم، خدا تویی، خدا همه‌ست، خدا یه حشرست و… .

    خوب درسته این سؤالات خیلی کمکم میکرد، اما یه جورایی سؤالات خیلی کلی هستند و جواب‌هایی که بهشون داده میشه هم جوابای کلی و نمیشه ریشه‌ای وارد درونت بشی و ببینی توی مغزت توی ذهنت چی داره میگذره، توی این چندتا فایل آخر در خصوص الگوهای تکرار شونده من متوجه شدم که واقعا سؤال خوب چه سؤالیه؟ یا توی دوره حل مسائل زندگی سؤالاتی که مریم جان میپرسن چه سؤالات عالی هستن دقیقا درون آدم رو میریزه بیرون. دیگه نمی‌تونی به خودت دروغ بگی یا ذهنت نمی‌تونه کتمانش کنه، آشغالای زیر مبل رو میکشه بیرون!

    واقعا میشه اسم این چند فایل آخر رو گذاشت «سفر به درون خود»!

    استاد چقدر این سؤالاتی که مطرح کردید عالی من رو به درونم برد و یک سفر اکتشافی درونی رو برام رقم زد که کشف کنم خودم رو بفهمم دلیل یکسری رفتارهای سرسختی که دارم چیه، اون رفتارهایی که حتی موقع نشون دادنشون از درون به خودم میگم خوب الان چرا داری این طور رفتار میکنی و باید آروم باشی احساسات شدیدی نشون ندی، ولی کو گوش شنوا! انگار نه انگار، اون لحظه‌ها مثل اینکه یک دکمه‌ای فشرده شده و طبق برنامه‌ای که نوشته شده باید پیاده‌سازی بشه! این پلی شدن و پیاده‌سازی بر طبق برنامه، همون باور بنیادین مخربی هست که باید آگاهانه جلوش گرفته بشه. اما چطوری؟!

    اولین قدم پاسخ به سؤالات پرسیده شده هست، فکر کنیم و ذهنمون رو به چالش بکشیم تا اون کدهای مخرب اصلی که ذهنمون جلوش وایستاده و نمیزاره که دیده بشه و چنان دو دستاشو هم باز کرده که مبادا از گوشه کنارا اون کدها و باورهای مخرب دیده بشن، چرا؟ چون تغییر برای ذهن سخته، از طریق پاسخ دادن به سؤالات بیاد بیرون، وسط ریخته بشه…

    خوب قدم اول برای پاسخ به سؤال این قسمت رو برمیدارم:

    چه الگوهای تکرار شونده‌ای را می‌توانی در خواب‌های خود پیدا کنی؟

    ما الان نزدیک به ده، دوازده ساله که از خونه قبلیمون اسباب‌کشی کردیم و خونه جدید داریم زندگی می‌کنیم. اما من هنوزم که هنوزه توی خواب‌هام خونه قبلیمون رو میبینم، همون حس و حال‌هایی که توی خونه قبلیمون داشتم، مهمونی‌هایی که داشتیم، اتاقم، آشپزخونه، بالکن خونمون، فضای بیرون خونه، همسایه‌هایی که داشتیم، همیشه توی خواب‌هام توی خونه‌ی قبلی می‌چرخم، در حالی این خونه‌ای که الان هستیم رو من خیلی بیشتر از خونه قبلیمون دوست دارم، اما توی خواب‌هام توی خونه قبلی دارم زندگی می‌کنم و توی خواب اصلا متوجه نیستم که ما از اون خونه اسباب کشی کردیم. همیشه برام جای سؤال بود که ذهن من توی خونه قبلی مونده و توی خواب همش دارم اونجا راه می‌رم. حتی اتقافاتی که توی واقعیت الان افتاده تو خواب، توی خونه قبلیمون می‌بینم که افتاده، یعنی توی خواب به اون اتفاقه آگاه هستم که افتاده ولی آگاه نیستم که ما خونمون رو عوض کردیم.

    خواب تکراری بعدی که معمولاً میبینم اینکه مثلاً یه اتفاقی افتاده و من الان باید فرار کنم با سرعت باید بتونم بدوم، اما هر چه تلاش می‌کنم نمی‌تونم انگار یه جسم سنگینی به پام بسته شده و با خودم دارم میکشمش و مانع سرعت گرفتن من میشه و الان اون فرده که دنبالمه یا اون حادثه‌ای که اتفاق افتاده که دارم می‌دوم که به من نرسید، الانه که بهم برسه در حالی که نفس نفس زنان می‌دوم اما اصلاً سرعت نمیگیرم انگار که فیلم رو زدی قسمت آهسته! و بعد از خواب بیدار میشم، میبینم حتی توی بیداری هم دارم نفس نفس میزنم بعضاً هم شدتش انقدر زیاد میشه که بیدار میشم میبینم گلوم خشک شده طوری که نمی تونم نفس بکشم و شروع میکنم به سرفه کردن.

    قبلاً زیاد خواب میدیدم که از یه بلندی یا پله‌ای پام لیز میخوره و در اون حین یک دفعه از خواب میپرم و قلبم شروع به تپش می‌کنه ولی الان خیلی وقته ندیدم. نمیدونم شاید باور پشت صحنه اون خواب کمرنگ تر شده!

    استاد جان من احساس میکنم یه موج جدیدی یا این طوری بگم یک فرکانس جدیدی رو همگی داریم حس میکنیم. اصلاً احساس میکنم، روح جمعی کل خانواده عباس منش، هر کس توی جایگاه و مدار خودش داره یک پله به سمت بالا حرکت میکنه. توکل به خدای مهربان.

    خدارو شکر به خاطر وجود شما استاد عزیزم و مریم جان نازنین.

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: