پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هایده عبدپناه گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    بسم رب النور

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم

    عجب سوال خوبی پرسیدین استاد احسنت ،،، من همیشه از طریق خوابام به خیلی از سوال و جوابای ذهنم رسیدم و به طریقی زندگیمو هدایت میکردن مخصوصا خوابایی که چندبار تکرار بشن دیگه مطمئنم یه حکمت و دلیلی داره

    مثلاً زمانیکه با شما آشنا شدم حدود 15 ،20 روز قبلش خواب دیدم شب بود و ماه کامل بود و ستاره پر نور کنارش کاملا به زمین نزدیک شدن و به یه شکل زیبایی دراومدن منم محو تماشای ماه و ستاره بودم ودوباره برگشتن سرجاشون یه نفر کنارم بود پرسیدم که چرا ماه و ستاره انقد نزدیک شدن گفتش این به خاطر تو این کارو انجام دادن به خاطر عزیزی تو ،،، چند روز بعدش رفتم تعبیر خوابو‌نگاه کردم نوشته بود علم و آگاهی الهی هستش که بهت گفته میشه و علمشو یاد میگیری و این بود که با شما آشنا شدم،،، استاد شاید بارها شده من از این مسیر خارج شده باشم یا نجواها اومدن بخاطر همین خوابم برگشتم تو مسیر چون باور دارم من انتخاب شده و برگزیده ام حضور شما و این آگاهیا بزرگترین معجزه زندگیم بود این خواب خیلی به من انگیزه میده که ادامه بدم

    خوابایی که به قول خودتون چندساله من میبینمشون اینه که من می‌خوام از یه جایی کنده شم برم از یه موقعیت و شرایطی می‌خوام برم یا بهتر بگم فرار کنم و تو خواب با سختی دارم با اون شرایط دست و پنجه نرم میکنم می‌خوام به یه جایی برم خودمم نمی‌دونم کجاست یا دارم دنبال چی میگردم فقط می‌دونم که باید برم در تکاپو و جست و جوام گاها گذشتن از این مسیر خیلی سخته مسیر یا از کوه و سنگلاخه یا از گل و بارون شدید دارم عبور میکنم و گاها تو یه جمع شلوغم و تو اون شلوغی به سختی عبور میکنم یا فرار از یه جایی یا عده ای آدم ولی می‌دونم که تنها راه نجاتم اینه که از موقعیت و شرایط و مکان باید برم …

    جدیدا هم خوابایی که میبینم با خودم میگم فقط همین مرحله مونده این آخراشه همین مراحل رو انجام بدم به درستی ازش عبور میکنم بهش میرسم و کسی بهم گل و شیرینی میده و یا خودم بهشون میرسم و واقعا حالم خوبه و شادم

    همیشه خواستم اینو به افرادی بگم که راهنماییم کنن ولی یا نتونستم یا به یه طریقی مسخره کردن این یکی از مهمترین مسایل و سوالای ذهنی من بود تو این چند ساله که من می‌خوام کجا برم از چی دارم فرار میکنم ( البته خودم شرایط و موقعیت خودمو میدونستم و جدیدا به اینم فکر کردم که شاید باید یه تغییر تو رفتار و شخصیت خودم بدم یه تغییری از درون خودم) و چرا مسیرم انقد سخته انقد دارم جون میکنم

    سپاسگذارم استاد خوبم ان شاءالله که به زودی برام روشنتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    غـــزل گفته:
    مدت عضویت: 2243 روز

    سلام به همه دوستان ‌و استاد عزیز

    من همین دو شب پیش شاهد تغییر یکی از الگوهای خوابم بودم!

    خواب و رویا، مثل یه تقلب میمونه که دنیا به ما میرسونه تا با وضوح بیشتری از اونچه که در لایه‌های عمیق ذهنمون میگذره، با خبر بشیم.

    چقدر این فایل برام خوشحال کننده بود! چون حدود دو هفته‌ست که شروع کردم به رصد کردن خواب‌هام، فقط و فقط برای این که ببینم وضعیت باورهام در چه سطحیه.

    »» یعنی رویا و خواب رو برای خودم به عنوان یک معیار و سنجه از وضعیت ذهنم قرار دادم.

    این کار یه مزیت خیلی خیلی بزرگ برام داره. این که قبلاً زیاد پیش میومد که خودم فکر کنم که روی یه باوری کار کردم و تغییرش دادم، و اون وقت اگه تو این مرحله نتیجه نمیومد، دچار ناامیدی و تردید میشدم.

    در همین راستا، چند روزی بود که از خودم می‌پرسیدم که از کجا بفهمم که باورم عوض شده یا نه؟ اون موقع بود که به این مسیر هدایت شدم که خواب‌هامو رصد کنم!

    خواب به وضوح وضعیت ناخودآگاه رو نشون میده.

    ( این موضوع توی مطالعات روانشناسی از جمله در تعالیم فروید هم روش تأکید شده)

    پس این رو فهمیدم که اگه روی باوری کار میکنم اما اوضاع خواب‌هام در اون زمینه به صورت قبله، باورم هنوز عوض نشده اصلا! و به این ترتیب، تلاشم برای تغییر اون باور رو ادامه میدم.

    از اون موقع یقین و تداومم در مسیر کارهای ذهنی، خیلی خیلی زیادتر شده و یه قدرت و تمرکز مضاعفی پیدا کردم. انگار که ناخودآگاهم دیگه برام مخفی نیست و یه دریچه دارم که میتونم از اون، ناخودآگاهمو دید بزنم!

    و اما داستان تغییر الگوم

    من خودم چند تا الگوی خواب دارم که چند ساله هر چندوقت‌ یک‌بار میبینمشون. آزاردهنده نیستن اما تم ابهام و جستجو دارن.

    یکی از اونا که توی این رصدهای اخیرم، دو شب پیش به صورت خیلی خیلی دلچسب، دچار تغییر و تحول شد، خواب آسانسوری بود!

    الگوی خواب آسانسوری من این بود که، خودمو توی یه ساختمون یا پاساژ خیلی بزرگ و مجهز با طبقات زیاد می‌دیدم. اما راهمو توی این پاساژ گم میکردم و مخصوصاً توی آسانسورش، بین طبقات گم میشدم. هی پیاده میشدم و می‌دیدم اینجا طبقه مد نظر من نیست و دوباره سوار میشدم.

    حس عجیبی داشت.

    ….

    دو شب پیش بعد از جهشی که چند روز بود توی کارهای ذهنی‌م ایجاد کرده بودم و تمرکز لیزری کرده بودم روی یه بخشی از عزت‌نفس، بازم خواب آسانسوری دیدم. با یه فرق مهم!

    این بار یه موجود جادویی و دوست‌داشتنی همراهم بود که تمام کارش، خدمت به من و جلب رضایتم بود!!

    یه موجود کوچیک، معصوم، پرتوان و با قدرت‌های ما‌فوق‌بشر!

    هرچیزی که ممکن بود برای من ناخوشایند باشه، اون موجود کوچیک، با بشکن‌ زدنی از سر راه من برمی‌داشتش تا من احساس آسودگی ‌و رفاه محض داشته باشم!

    باز هم توی یه پاساژ بالای صد طبقه و خیلی بزرگ و شیک بودم‌. باز هم طبقات آسانسور کمی ابهام‌برانگیز بود. اما این‌بار ابهام ناچیز بود و مصداق گم شدن نبود. و مهم‌تر این که اون موجود دوست‌داشتنی همراه من بود و وظیفه‌ش رسوندن من به مقصدم بود، برای همین اصلا نگران نبودم…

    _

    به این ترتیب، من با لذت و حسی از بشارت، شاهد تغییر شکل یکی از الگوهای خوابم بودم.

    خوابی که قبلاً اگه کابوس نبود، اما حسی موهوم داشت. ولی این بار یه رویای شیرین بود

    منتظرم ببینم با تداوم من، این الگو بعدش به کجاها میرسه.

    ممنونم ازتون استاد عزیز.

    چقدرررر این مسیر ما، هر گوشه‌ش شگفتی و اعجاب داره…!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی و مریم جون

    سوال این جلسه در مورد خواب

    استاد ی چیزی بگم باورش بسیار راحت ،من وقتی کوچک بودم توی خونه های بزرگ ن خیلی بزرگ، ویلایی زندگی میکردیم هروقت خاله هام دور هم جمع می‌شوند شروع میکردند در مورد اجنه و روح و بختک و… حرف زدن من هم عاشق این ماجرا با هیجان و ترس همیشه پای قصه های خاله کوکب و مادربزرگم میشستم . من کنجکاو ب مرور زمان دچار ی سری مسایل شدم توی دنیای واقعی آقای رو می دیدم میاد می‌ره توی خونه ما و اصلا کاری با من نداره یا طبقه بالای خونمون عروسی سروصدا و… استاد جان در عالم واقعیت من اصلا نمی ترسیدم اما خدانکنه ک بخوابم سال ها من خواب می‌دیدم بختک میخواد منو بکشه یا اجنه منو ب شدت اذیت میکردند طوری شده بود که مادرم موقع خواب قرآن می‌گذاشت بالای سرم، پیش دعا نویس رفتنم بی فایده، حتی ب دفتر مراجع تقلید آیت اله بهجت زنگ زدم گفتم ی دعای ی چیزی بگید من انجام بدم اینها منو اذیت میکن مدتی جواب داد اما شب ها که می‌شد از شدت ترس نمی خوابیدم وقتی هم می‌خوابیدم کابوس میدم جیغ می‌کشیدم و خانواده نگران تا اینکه ی فایل از شما شنیدم و گفتم بیام اصلا ب این موضوع فکر کنم جن وجود ندارد و هرکسی هر تعریفی کرد توجهی نکنم استاد من سالها در عالم رویا و واقعیت زجر کشیدم اما با تغییر این باور دو سه سالی هست که نجات پیدا کردم .

    ی خوابی ک من مدام می‌دیدم اینکه از بلندی همیشه در حال سقوطم ی عده ای دنبالم من فرار میکنم پرت میشم پایین ی جای سیاه ، همیشه وارد خونه ای میشم پر از پیچ و خم خونه های ک سرو ته نداره ی خونه ای توی جنگل روی آب، گلی ،دو طبقه همیشه من توی اون گم میشم طبقه پایینش همش تغییر می‌کنه این ها رو من خیلی دیدم اعدد واقعی رو نمی دونم اما پر تکرار بودند.

    اماااااااا خواب خواستگار اصلا ،حداقل توی خواب نمیان شاد بشیم

    حالا یکی دو بار خواب دیدم شیرینی میارن بی انصافها نشون ندادند در خونه ما یا همسایه است قاطی میکنن من دقیق متوجه نشدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام استاد خسته نباشید

    قبلنا بیشتر خواب میدم ولی الان که هدف دارم و روی خودم دارم کار میکنم کم تر شد ولی در هر صورت خواب های که قبلا میدم یا الان میبینم بیشتر خواب سر درگمی ،نمیفهم کجا هستم چیکار دارم میکنم اتفاق های میفته که دلیلشو متوجه نمیشم خلاصه گیج میزنم و نمی‌فهمم چی شده.

    و یه خواب که خیلی برام تکرار میشد اون موقعی بود که تازه خدمت سربازیمو تموم کرده بودم ولی زیاد خواب میدیم که خدمتم تموم نشده و اومدم دوباره من رو بردن سربازی و دوباره باید خدمت کنم که البته خدا رو شکر این خواب دیگه اصلا نمیبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علی نوری گفته:
    مدت عضویت: 3336 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز قبل از هرچیز خواستم از شما تشکر کنم بابت آموزش های شما مخصوصآ دوره فوق العاده دوره عشق و مودت که به من آموزش دادیده مهم ترین رابطه من تو این دنیا تا آخر عمر رابطه من با خودم هستش و اگه من فقط بتونم همین یک کارو انجام بدم و بیشتر موقع ها با تعقیر ظاویه دیدم به احساس بهتر برسم خود به خود همه چیز همون جوری میشه که من می‌خواهم

    به جون مادرم الان زندگی من اینجوری شده فقط کافیه هوس کنم یه چیزی می خواهم همون لحظه برام اوکی میشه و سریع میپرم میرم تو دفتر سپاس گذاریم مینویسم و لذت میبرم فقط میتونم بگم خداروشکر و راهی جز شادی و رقصیدن ندارم آنقدر که شرایط زندگیم خوبه سلامتی 100درصد دارم آرامش 100درصد دارم هرکس حتی برای اولین بار منو میبینه عاشق من میشه

    انقدر با خودم درصلح هستم و عاشق خودم شدم میرم دستشویی خودمو تو آینه میبینم انقدر میخندم خودمو بوس میکنم قربون صدقه خودم میرم به خودم میگم علی من عااااشقتم من دیوونتم جذاب‌ترین پسر دنیا خدایا شکرت خیلی احساس خوشبختی دارم ️

    استاد در رابطه با سوال این جلسه

    من همیشه خواب میبینم که تو خواب رابطه جنسی دارم برقرار میکنم هرشب همین خوابارو میبینم ‍️

    خیلی برام جالبه همیشه با احساس سپاس گذاری میخوابم به رویاهایم فکر میکنم ولی صبح که از خواب بیدار میشم باز از این خوابا میبینم و خدارو شکر هم تو خواب احساس خوبی دارم هم وقتی از خواب بیدار میشم

    و خیلی ممنون از شما استاد عباس منش شما تآثیر گذارترین انسان زندگی من هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    الهام و نگین گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    به نام رب العالمین

    به نام خداوند هدایگیر که من و جز هدایت شدگان قرار دارد

    سلام به توحیدی ترین استاد

    که همیشه بهترین آگاهی ها را در اختیار ما هدایت شدگان قرار میدهد

    خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که یک بار دیگه به من فرصت دادی ایله این سایت توحیدی بیام و فایل ببینم و کامنت بخونم و کامنت بنویسم که این خودش سعادتیه که نصیبم شده

    باشد که همیشه جز هدایت شدگان باشم

    الگوهای تکرار شوند

    که تمام این الگوها بخاطر کانون توجه خودمون هست

    خواااب

    من ده سالی هست که همسرم فوت شده و سه فرزند زیبا و دوست داشتنی دارم که خدا را هزاران هزار مرتبه شکر میکنم بخاطر وجود فرزندان سالمی که بهم داده

    ولی من هر چند وقت یک بار خواب همسرم و میبینم با اینکه اصلا فکر بهش نمیکنم البته حدود یکی دوساله ولی نمی‌دونم چرا هر موقع به خوابم میاد به فکر این میفتم که اگه حقوقش و بخواد چکار کنم خیلی مسخره است تو خواب زندگی عادی داریم و من به خودم میگم وای اگه حقوقش و بخواد چکار کنم من که خرج کردم و حالا هیچ پولی ندارم بهش بدم و استرس دارم

    البته این بگم که پسر بزرگم همش میگه حقوق بابا باید بین ما تقسیم بشه و با این که سر کار می‌ره و خودش حقوق داره

    ولی خوب از این حرفهای بچه گونه هم میزنه

    می‌دونم همش از باور کمبود میاد که پاشنه آشیلمه و هنوز نتونستم درستش کنم امیدوارم بتونم به صورت تکاملی و با دوره کشف قوانین و شناختن یکی یکی ترمزهای و رفع آنها درستش کنم

    فقط به احترام حرف استاد عزیزم اومدم این کامنت و نوشتم

    امیدوارم با کار کردن و پیدا کردن باورهای اشتباهم و آموزشهای دوره کشف قوانین و مرحله به مرحله جلو رفتن یه جهاد اکبر تو وجودم بر پا کنم عمل کنم عمل کنم

    سعادت و سلامت وثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام خدمت همه دوستان بسیار ارزشمند

    سلام خدمت استاد عزیزم

    تو این تقریبا دو سالی که با شما هستم و هر روز بدون شنیدن صحبت‌هایتان شب نمیشه خدا رو شکر خوابی نمیبینم یا خوابهای خوبیه که آرامش رو ازم نمیگیره.

    اما تو تمام بچگی هام و قبل دو سال تقریبا خوابهایی با ریشه ترس میدیدم.

    یه ساعت پیش با خانمم در حال پیاده روی مشغول صحبت بودم که گفتم استاد چنین فایلی گذاشته و من کلا باید بنویسم استاد عزیزم من در حال ویبره و ترس و سر وصدا و اصطلاحا شکستن زبون و هوم هوم کردن بودم،حالا خانمم گفت که آره واقعا قبلا گه همش خواب می‌دیدی و سر وصدا میکردی.

    اینو داشته باشید تا براتون بگم که از روزی که من وخانم ازدواج کردیم تا حالا ندیدم ایشون شبی رو با آرامش و عمیقا نخوابه و بعضی شبها در حال صحبت میبینم سر و صداش نیست میبینم بابا من دارم با کی صحبت میکنم این بنده خدا که خوابه،خدا رو شکر این نعمت الهی رو داره که سرش میرسه به متکا خواب عمیقی داره

    یادم میاد چند شب من تو خواب زبونم میشکست و هوم هوم میکردم و حالیم میشد که خانمم خوابیده کنارم و منتظر بودم بیدارم کنه اما دریغ از کمک ایشون،به هزار زور و زحمت خودمو بیدار میکردم و نفس نفس زنان دنبال آب میگشتم.

    به خانمم گفتم خانم محترم شما که این اخلاق قشنگ رو داری که راحت میخوابی و عمیق،کلی خندیدیم و خلاصه قبول کرد که فقط یک دفعه بیدارم کرده….

    استاد نمیدونم چرا پرسیدید ولی خوابهای من ریشه ترس داشت (بختک،جن،مردن،افتادن از جای بلند و…)

    سپاسگزار استاد عباس منش و استاد شایسته هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام به استاد عزیز و خانواده عباسمنش امیدوارم حال همگی خوب باشه

    چه سوال خوبی

    الان که این فایلو گوش میدادم داشتم فکر میکردم چرا ما قبل از این ها به این چیزها فکر نمیکردیم چرا از خودمون سوال نمیکنیم؟ و اینکه استاد چقدر تو پیدا کردن قوانین و الگو ها و پرسیدن سوالات درست و ‌… عالی هستن چقدر درست هدایت میشن چقدر حرف های درست میزنن و حرف هاشون به دل میشینه منطقیه و مارو به عمل وامیداره.

    در مورد خواب من وقتی بچه بودم همش خواب های ترسناک میدیدم. مثلا همه هیولا شدن و دنبالمن. چندین بار از خواب میپریدم و فکر میکردم برگشتم به واقعیت ولی دوبار یه جای ترسناک تر بودم.

    یه نوع دیگه از خواب هام این بوده که قابلیت یه مقدار پرواز کردن رو داشتم اینم هر چند وقت یه بار تکرار میشد

    یه نوع دیگه آدم های عجیب و صدا های عجیب و تغییر اندازه خودم و چیز های اطرافم که مثلا خیلی کوچک میشن

    خفگی در خواب

    آزار دیدن در خواب

    یه مدت هم خواب میدیدم که یه چیزی منو نگه داشته و من نه میتونم فرار کنم نه حرف بزنم

    یه مدت با داد و بیداد از خواب بیدار میشدم

    یه مدت خواب هایی میدیدم که خودم میدونستم که خوابه مثلا میگفتم احتمالا یه کم دیگه بیدار میشم و تا حدود زیادی حواسم جمع بود این نوع یه مقدار برام غیر قابل فهم بود چون هوشیار بودم

    در حال سقوط

    خواب مردگان. خواب میدیدم عزیران فوت شده در باغ هایی هستن و تقریبا تو همه ی باغها سیب بود احتمالا بخاطر این بود که داستان هایی از بهشت و سیب هایی که یه طایفه رو سیر میکنن شنیده بودم

    زمان و مکان و جنسیت و قیافه به شکل عجیبی عوض میشن مثلا یه لحظه یه جاییم بعد تا یه خودم میومدم اون ور دنیام

    .زن هایی که مرد میشن یا برعکس. انگار یه چیزی که میتونه به همه چی تبدیل بشه

    سگه میخواد منو بخوره منم با پام دورش میکنم یا تو یه سری موارد نمیتونم از خودم دفاع کنم انگار بدنم شله شله و استخون نداره اینم هر چند وقت یه بار میدیدم

    یه چیزی بود که هم تو خوابام و هم در واقعیت جوابشو میدونستم یه ترس عجیبی. انگار نباید از جای خودت تکون بخوری چون کسی چه میدونه چه اتفاقی میفته. مثلا تو خوابه میدونستم که میتونم سگه رو بزنم ولی نمیزدم. نمیدونم شاید نمیدونستم که چه واکنشی نشون میده یا تو واقعیت به دختره درخواست دوستی نمیدادم چون نمیدونستم چی‌ میشه. در کل یه چیزی رو حس میکردم یه ضعف یه نفس مرده یا هر چیزی که اسمش هست. دعوا میشد میترسیدم بزنم در حالی که میتونستم دهن طرفو سرویس کنم. شیرجه نمیزدم چون میترسیدم درست در نیاد و…

    اینها چیزهایی بود که تو خواب میدیدم همه ترسناک و عجیب غریب یه دنیای غریبه. شاید بخاطر این بود که همیشه فکر میکردم به جایی تعلق ندارم و جایی ندارم. تو روستا مون هم یه جای پرت بودیم با پدربزرگ و مادربزگم یه خونه ترسناک و جایی ترسناک بود. بیشتر بحث ها هم بزرگان در مورد عذاب الهی و بقیه هم در مورد جن‌ها و …

    تو بچگی از همه چیز میترسیدم همه چیز برام ترسناک بود و بهمین خاطر این الگو برام تکرار میشد.

    البته اینها تقریبا همه برای خیلی وقت پیشن راستش این چند وقته اصلا خواب ندیدم دو سه تا بیشتر نبوده و هر چی فکر میکنم هیچ معنایی ندارن کلا هیچی یادم نمیاد تا برسه به الگو. شاید بعضی وقتا همون لحظه بیدار شدن یه چیز کوچکی یه چندتا تصویر یادم باشه همین.

    استاد جون مرسی ازت که با یه فایل دیگه ات یه مقدار دیگه خودمو شناختم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ملیحه کشمیری گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    با درود ب استاد قشنگم،جانه جانان و تنها دوستانی ک ماه هاست فقط دارم با شما وقت میگذرونم.

    اولا استاد خاستم بگم شما هم دارین هنوز تکامل طی میکنید و ب گفته ی شما تو دوره ی 12 قدم پی بردم ک گفتین ما در طول زندگی،در مسیر کمال و تکامل هستیم.

    اوایل میگفتم استاد دیگه کاری واسه انجام دادن نداره،باورهاشو ساخته و داره عشق میکنه.خب یعنی حوصله اش سر نمیره،یعنی پیش خودش نمیگه:خب رسیدم ب اونچه ک میخاستم،بعدش چی؟

    ولی تو این 6 ماه اخیر کاملا متوجه شدم شما ایستا نیستین و هرروز در حال رشد و تکاملین.

    از روند سایت،تیپ و قیافه،اندام،حتی طرز صحبت کردن،فایل درست کردن،همه چیز،همه چیز بهتر و بهتر داره میشه.

    کیفیت فایل های دانلودی(از نظر محتوی)بینظیر شده.خیلی نسبت ب حتی 1 ساله پیش،آموزنده تر و مفیدتر شدن.

    قانون همون قانونه ولی خب ب اصطلاح شما ی رنگ و لعاب جدیدی این اموزش هارو شیرین و شیرین تر کردین.

    مخصوصا با اون زبان ساده و شیوا و رسا ک اموزش میدین و مثال هایی ک میزنید،شما رو متمایز کرده از دیگر معلم های این مباحث.

    (گفتم معلم چون من فقط شما رو در این زمینه ب یقین استاد میدونم)

    از دوستانی هم ک کامنت های ارزشمند ولی با زبان ساده هم مینویسن خیلی سپاس گزارم.

    این چن تا فایل اخیر شما غوغا کرده،واقعا خودشون ی دوره ی کاملن.

    خیلی دلم میخاست همراه باشم با دوره ی جدید ب روز رسانی شده،ولی سپردم ب هدایت الله.

    همون طور ک خودش هدایتم کرد اول 12 قدم و تهیه کنم،بم گفت فعلا دس نگه دار.رو اون لیزری کار کن،نگرانه هزینه ی دوره ها نباش.

    انقدر بهت میدم ک 10 میلیون برات بشه 10 ریال:)

    عجله نکن عشقم.

    خودم برات همینجور ک تو اوج بی پولی 12 قدم و خریدم،ما بقی محصولاتم برات میخرم.

    (اگر این گفتگوی بین خودم و الله و جایی غیر اینجا بگم ازم تست سلامتی عقل میگیرن)

    بریم سراغه موضوع این جلسه:خواب

    من خواب زیاد نمیبینم.

    هر از گاهی خواب افتادن از پرتگاه و همزمان از خواب پریدن با ضربان قلب شدید.

    بعضی وقتا دیدن خواب مرگ عزیزانم جوری ک وقتی بیدار میشم بالشتم خیسه چون واقعا گریه میکنم تو خواب.

    دیدن خواب عزیزانه از دست رفته و دائم میپرسم مگر شما نمردین پس چرا الان اینجایی؟و اونا هم میگن نه ما زنده ایم نمردیم.

    کابوس سالهاست ک ندیدم مخصوصا از بعد اشنایی با شما استاد قشنگم،شبها خیلی اروم میخوابم.

    ولی خوابی ک بهمن ماه پارسال دیدم و هیچ وقت فراموش نمیکنم.

    خوابی ک خدا باهام حرف زد با ی صدای ملکوتیه مردانه.

    قدم 4 بودم و حسابی داشتم لیزر فوکوس رو قدم ها کار میکردم.

    فضای مجازی تعطیل،دوست تعطیل،تیوی ک خب الان یک سال و نیم هم ک تعطیله.

    موزیک تعطیل.

    همه چیزم شده بود فایل 12 قدم و کامنتها.

    دقیقا 18 بهمن ماه 401 بود ک شب خواب دیدم خدا با ی صدای ملکوتی مردانه تو یه فضای پر از امنیت بم گفت:برو سوریه اسرا آیه 20 رو بخون.

    من صبح منقلب از خواب بیدار شدم.همچنان صدا تو سرم میچرخید.

    برای اولین بار بود ک بعد اشنایی با استاد،میرفتم سراغ قران.

    /لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموما مخذولا/

    هرگز با خدای یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدی خواهی نشست

    خدایه من،پشتم لرزید،ی عرق سرد نشست روی بدنم.

    اره،پاشنه اشیلم بودم.من مشرک بودم.

    من میگفتم فقط خدا ولی در پس ذهنم میگفتم همسرم باید برام اینو بخره.این کارو فلانی باس برام انجام بده.

    کار منو فقط فلانی میتونه اوکی کنه.

    خیلی واضح و مثل پدری با اقتدار و صدای محکم و رسا،خدا تو خواب یکی از ترمز هامو بهم گفت.

    و از اون روز همه ی سعی و تلاشم بر توحیدی بودن بوده.

    فقط سعی کردم تو راه توحید قدم بردارم و الحق ک خدا هم برام کم نذاشته.

    تا اومدم مشرک بشم،مچ ذهنمو گرفتم و سریع فقط همه ی قدرت و نیرو رو ب الله یکتا دادم.

    این بهترین خوابی بود ک تو این مدت اخیر دیدم.

    (البته چندین بار هم خواب دیدم در کنار استاد هستم،استاد دارن باهام حرف میزنن ولی اصلا واضح نبود گفته هاشون تو خواب برام)

    گاها خواب میبینم فایل های استاد تو گوشم پلی شدن،یا تو خواب دارم ستاره ی قطبی میگم.بیدار ک میشم میبینم،اره صبح شده و من قبلش تو خواب ستاره ی قطبی رو نوشتم و گفتم:)

    ب الله یکتا میسپارمتون.

    حال دلتون خوش و ارامش سهم هر لحظه ی زندگی تون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    بنام  یگانه  خالق  جهان  هستی 

    خدایااا شکرت  ای  سراسر  نور  و  روشنایی  که  قدم به قدم  حرکت ها و مسیرم  رو  منور  به  نور  و  روشنایی  خودت کرده ای  خدایا شکر گذارت هستم

    الگوهای  تکرار  شونده

    درود و سلام خدمت  استاد  عزیز  خوش  تیپ و خوش هیکل   استاد  جان ام  ..   باید  اعتراف  کنم  حتی  صدای  صوت  شما  هم  جوان تر  شده  اینو  چندین  بار  خواستم  توی  کامنت هام  بنویسم  که  چقدر  قوانین  سلامتی  در  تمام  اجزای  بدن  تاثیر گذار  هست و  حتی  صدا  رو  زیباتر  و  جذاب تر  می کند..

    سلام  درود  به  خانم  شایسته جان نازنینم  که  هر  روز  بیشتر  از  همیشه به صفات و  ویژگی های  زیبا  و   بینظیرتون  پی می برم  و  همیشه قدردان  کلام و نوشته ها وزیبایی های  شخصیتی تون  هستم  دست بوس شما  دو استاد فوق العاده ام  هستم  و  عاشقانه  دوستون  دارم

    درود  و سلام  به  ستارگان  درون  این  سایت  گوهر  نشان  که  همچون  الماس  درخشان  و  نورانی  هستید

    خدایاااا  شکرت  که  امروز  هم  قدرت  خداوند  زندگی  من  رو  بسمت  بهترینع بهترین  آسانی  ها ورودی های  پولی و مالی  و مادی  و معنوی  و زیبایی ها  و  آگاهی های  روز افزونم  هدایت ام  می کند

    استاد  جان  الگوهای  تکرار  شونده  ی  خودم  و  دیگران  در  زندگی  ام  قبلانا  زیاد  بود  ولی  بعد  از  آشنایی  ام  با  شما  عزیزان  به  مراتب  هر  روز  کمتر  شده  و  خدا  رو   شکر  با  کنترل   ذهن ام  با  توجه  به  فایل  های  دانلودی  و  توجه  به  نکات  زیبا  و  مثبت  و  کار  کردن  مستمر   بر  روی   افکار  خودم چیزی   جز  زیبایی  پیش  رویم  نمیبینم  خدا  رو  شکر

    ولی  هر  چند  وقت  یکبار یک  سری مسایل  رو  در  بین  افراد  و  بستگان   نزدیک  به  خودم  رو  میبینم  که  مدام  در  روابط شان  اوقات  تلخی  و گله گذاری  و غیبت   رو  میبینم  و یا  می  شنوم   ولی  بلطف  آموزش  های   تاثیر  گذار  تمام  فایل  های  شما..  از  وقتی  که  فهمیدم    باید  اعراض  کنم  واقعا  معجزه  وار  از  اون  بحث  ها  دور  میشم  و سعی  می کنم  از نزدیک ترین  وابستگان  خود  دوری  کنم  و  خدا  رو  شکر  جهان  هستی  هم  با من  همراهی  می کند…  قبلنا  این  بحث ها  در  زندگی  من  بخاطر  ورشکستگی ها  و تضاد های  مالی  زیاد  پیش  میومد  بخصوص  با  دختر  و  پسرم  ..  ولی  بلطف  آموزش  های  شما  یاد  گرفتم  که  از  این  مسایل  و حاشیه  ها  دوری  کنم    ریشه  و  اساس  هر  آنچه  که  در  زندگیم  بوجود  آمده  حاصل  فرکانس  ارسالی  خودم  بوجود  می آید هر  چند  در  اوایل  کار برام  خیلی   سخت  بود  چون  دختر  و پسرم  از  نزدیکترین  افراد   زندگیم بودند  و  اجبارا  برای  مسایل  زندگی  مون  بحث  های  خیلی  خیلی نامناسبی  پیش  میومد  و  دیگر  کسان  هم  اطلاع  پیدا  می کردند  و  بقول  معروف آتیش  بیار  معرکه  بودند  و هم  بعنوان  دلسوزی    تماشاچی زندگی مون  بودند  ولی  بلطف  خداوند  و  آموزش  های  بینظیر  شما  استاد  بزرگوارم  تونستم  در  این  چند  سال  این  مسایل  رو  در  زندگی ام  حل  کنم  … پسرم  همون  موقع  ها  بخاطر  هم  فرکانس  نبودن از  من  جدا  شد  و  رفت  جزیره ی  کیش  و  شکر  خدا  به  تعداد  انگشت  شمار  گاهی  تماس  داشتیم  که  اون  هم  به  بحث  و  حرف  های  نامناسب  کشیده  میشد …  از  طرفی  هم  با  دخترم  هم  چنین  وضعیتی  بود  و  اونم  چند  سال  از  من  جدا  گانه  زندگی  کرد  یعنی  هر  وقت  میومد  خونه  دو  روز  بیشتر  دوام  نمی آورد  و بعدش  بحالت  قهر  میرفت  تهران  و شاید یکماه و یا  دو ماه  توی  محل  کارش و یا  پیش  دوستانش  می موند ((  ولی  الان  خیلی  تغییرات  خوبی  بوجود آمده ))) ..  تمام  اینها  رو  گفتم  که  بگم  من  همش  با  گفته  های  شما  زندگی  کردم  و  بیشتر  از  هر  چیزی  به  آن  عمل  کردم  و  سعی  می کردم  سکوت  کنم  تا خداوند سخن بگوید و  جواب  هیچ  کدام  از  تمام  اون  حرف  هایی  که  مثل  سیل  بر  من  هجوم  می آورند  اعراض  کنم  و  با  تمرین  این  نکات  عملی  تغییرات  حاصل  شد  و  کلا  روابط  هام  محدود  و محدود تر  شد  تا  اینکه  انگار  جهان  افراد  رو  برام  غربال  کرد    آنهایی  که  در  مدار  و فرکانس  من  نبودند  از  زندگی  من  رفتند  ببرون  و   در  عوض  افراد  جدید  و  درست  و مناسب  رو  وارد  زندگی ام  کرد  که  هم چون  فرشتگان  الهی  دورم  بودند  و  کمکم  کردند  و در  جشن های  شادی  آور  حضور  پیدا  کردم  و به  مسافرت  های  عالی  و بدون  حاشیه  سفر  کردم  و از  همه  مهمتر   خلوت  گزینی  های  الهی  در  زندگیم  بوجود   آمد  که  من  رو  به  آرامش  و آسایش  و  رفاه  بیشتری  هدایت  کرد  که  واقعا  جای  شکر  گذاری  زیادی  رو   برام  داره  خدا  رو  بی  نهایت  شکر  گذارم

    بعد  از  اون  شرایط  ها که  در  همه ی  ابعاد  زندگی  ام  دچار  تضادهای  زیادی  بود  و  برای  اصلاح   هر  کدام   از  اون  تضادها  نیاز  به  باورهای  قدرتمندی  داشتم  که  من  رو  از  اون  چالش  ها  به  سمت  مسیر  درست  و مناسب  و هموار  هدایت  کنه  باید  اقداماتی  ذهنی رو  انجام  میدادم   و  این  امر  نیاز  به  یک  بازده ی  زمانی  طولانی داشت  که  بتونم   در  درجه ی  اول  تغییرات   باورهای   ذهنی  رو    ایجاد  کنم   و  بعدش  تبدیل  به  واقعیت  زندگیم کنم   که  شکر  خدا  الان  نسبتا  به  اون  موقع ها    خیلی  خیلی  راضی  هستم  و  باید از  خداوند  ممنون  و سپاسگذار  باشم  که  من  رو  در  مسیر  راهنمایی  توحیدی استاد عباسمنش  بینظیری  هدایت  کرد  که  ریسمان  نور  چراغ  روشنایی  زندگی ام  شده  و  شکر  گذارم  ..

    گاهی  فکرشو  می کنم  که  اگر  من  با  شما  استاد  عزیزم  و اون  آموزش  های  قدرتمند  شما  آشنا  نمی شدم  الان  کجای  دره های  تاریکی  بودم؟؟؟؟؟

    پس  می تونست بدتر  از  اون  موقع  هام  بشود….  اگر  به  همان  روش   گذشته  باقی  می موندم….

    پس با  این  اوضاع  باید  ممنون  و  شکر  گذار  باشم  که  به  این  حد  از  رشد  و پیشرفت  رسیدم  که  هر  روز  صبح  با  ذوق  و شوق  از  خواب  طلایی  و  رویایی  ام  بیدار  میشم  و  با  آرامش  و  خوشحالی  می خوابم  و بیدار  میشم  و  الان   در  بهترین  شرایط     و  راحتی  دارم  روی  خودم  کار  می  کنم  و  این  بزرگترین    نعمت  الهی   است  که در   اصلاح   همه ی ابعاد   زندگیم     نصیبم  شده   که  صبح  اول   وقت   سریع  شروع  کنم  به  شکرگذاری  و نوشتن  و خواندن  کامنت  ها  و  دیدن  فایل ها  و  دیدن  روی  ماه  شما  دو  عزیز  دلم  خدا  رو  شکرت  …   گاهی  وقت  ها  شب  که  خوابم  میبره  می گم  کاش  می  تونستم  بیشتر  بیدار  می موندم  تا  بیشتر  روی  خودم  کار  کنم   ولی  خوب  از  فرط  خستگی  لامپ  ذهنم  یهویی  خاموش  میشه  و من  اصلا  نمی  فهمم  کی  سرم   میرسه  به  بالشت  نازنیم  ..  یعنی  لحظه  ای  که  خوابم  می گیره  همون  لحظه  می فهم  که  دارم  میرم  بسمت  آلفا   و خاموشی  ذهن  و  فورا  بقول  انیشتن  یک  سوال  از  ذهن  و ضمیر  ناخودآگاهم  می پرسم و بعدش  سه سوت  که  نه  با  یک  سوت  به  خواب  فوق  العاده  عالی و  رویایی ام    میرم… 

    اینها  همش  از  این  نشان  است  که  به  آرامش  رسیدم  و  از  شهریور  سال  1401  که  تغییر  مکان  داشتم  به  قصر  جدیدم(( من  به  خونه ام  همیشه  می گم  قصر))  خدا  رو  شکر  دیگه  با  دخترم خیلی  روابط  مون  خوب  و عالی  شده  و  خیلی  بیشتر  به  من  نزدیک  تر  شده  و  من  خیلی  خیلی  راضی  هستم  البته  گهگاهی  یوقتایی  خلق و خوی صبحگاهیش  جالب  نیست و یا  ی وقت هایی  دوست داره  برای  خودش  ساعت  ها  توی  اتاقش  باشه  و  من  یاد  گرفتم  تا  وقتی  خودش  نیاد  با  من  حرف  بزنه  کوچکترین  کاری  باهاش  ندارم  و  چقدر  این  روش  جواب  داده  انگار  اعراض  کردن  شده  یکی  از  صفات  و  ویژگی  هام  و  خدا  رو  شکر  خیلی  خیلی  صبور  شدم   یعنی  انگار  منم  دیگه  دوست  ندارم  یک  کلمه ی  اضافه  با  کسی  صحبت  کنم فقط  و فقط  اگر  کسی  در  مدار  و فرکانس من  باشع  راغب  صحبت  کردن  هستم  که  البته  شکر  خدا من  و  دخترم  بیشتر  وقت  ها صحبت های  مشترک  خوبی  داریم  هر  چند  هنوز  توی  مدار  این  مسیر  و سایت  استاد  عزیزم  هدایت  نشده  ولی امید  دارم  که  حتما  خیلی  زود  با  دیدن  نتایج  عالی  من  به  این  مسیر  هدایت بشه…

    من واقعا  فهمیدم  که  تنها  باید  با  نتایج ام  با  کسی  صحبت  کنم  و  همین  باور  باعث  شده  که  سکوت  اختیار  کنم  …  هر  چند  شکر  خدا از  نظر  خودم   در همه ی  زمینه  های  زندگی ام  نسبت  به  اون  زمان هایی که  در  تضادها  بودم  عالی  شدم  ولی  هنوز  اون  چیزی  رو  که  باید  ببیند  و قابل  چشمگیر  باشه  رو  ندیدند..   هر  چند  خدا  رو  شکر  گذارم  که  در  روابط  درست و مناسب  خیلی  خیلی  پیشرفت  کردم  و برام  قابل  ملموس  هست  و  به  آرامش  فوق  العاده  عالی  رسیدم  که  شب  تا  سرمو  میزارم  روی  بالشت  خوابم  میبره  .. و  یا  اینکه  ساعات  خواب  من  با  همه  فرق  می کنه  و برای  آنها  قابل  درک  نیست  که  من از  ساعت  هشت  شب  میرم  توی  رختخواب  و تا  دوساعت  کامنت ها  رو  میخونم  و بعدش  یهویی  خوابم  میبره  و صبح  زود  قبل  از  ساعت  4  صبح  با  آرامش  بیدار  میشم  و مدیتیشن های  سپاسگذاری و قدردانی ها  رو  انجام  میدم  و  دوباره  کامنت  می خونم  و بعدش  طلوع  آفتاب  رو با  شوق  و ذوق  نگاه  می  کنم  و  این  افراد  و  یا  به  اصطلاح  بستگان  نزدیکم    براشون  جالب  نیست  و  یا  به  عبارتی     غیر عادی  براشون  هستم   … چون  دوست  دارند  تا  ساعت یک  و یا  دو  صبح  کنارشون  بشینم  و سریال  های  بی  سر  و تهه  انها  رو  تماشا  کنم  و بعدش با  چشمان  خواب  آلود  و پف  کرده و  خسته  از  خواب  بیدار  بشم  و   اصلا       این  تافته ی  جدا  بافته ای  که   شدم    رو    قبول   ندارند  و غیره….  که  اصلا  با  مرام  و صفات  من  در  هماهنگی  نیست..  و  خدا  رو  شکر  دیگه  همه  فهمیدند  که  من  روش  زندگیم  با  همشون  فرق  می کنه  ..  جالبه  یکی  از  دوستان  صمیمی ام  که  یکی دوسالی  هستش  که  ندیدمش  همش  بهم  میگفت       سیندرلا   تو  باید  زود  بخوابی   یعنی  در  این  موضوع  همیشه  معروف  بودم  ولی  زود  خوابیدن  اون  موقع  ها  کجا  ???  بخاطر  این  بود  که  صبح  ها  5 صبح  می رفتم  آموزشگاه  و ساعت  6  هم  شاگرد  داشتم  تا  غروب  و  هیچ وقت  از  وجود  خودم  لذت  نمی بردم  و برای  وجودم  ارزش  قایل  نبودم  و فقط  تلاش  های  فیزیکی  خیلی  زیادی  رو  به  وجود  نازنینم    تحمیل  می کردم  (( الگوهای  تکرار  شونده ی منفی  قدیم )))

    ولی  الان  با  عشق  صبح  زود  بیدار  میشم  با  عشق  برای  آرامشم ذوق  می کنم  با  عشق  میرم  روی  بالکن  و  شروع  صبح  و طلوع  خورشید  و  صدای   جیک جیک  پرندگان  رو  می شنوم …  با  عشق  برای  خودم   دمنوش  چای  سبز  با  لیمو  ترش   سبز  رنگ  رو  درست  می کنم  و  میرم   روی  مبل تکی و سفید  چرمی  ام  که  رو  بروی  پنجره  ی  سالن  پذیرایی  گذاشتم   نوش  جان  می  کنم   و  به  آسمان  زیبا    و   کوه  تپه  ی ای  که  عاشقانه  دوستش  دارم  می نگرم  و  صدای   جیک  جیک  پرندگان  گوشم  رو  نوازش  می کنند..(( تغییر  به  الگوهای  تکرار  شونده ی مثبت)))

    واقعا  چرا  آن  موقع  ها  صداشون  رو  نمی شنیدم؟؟؟؟؟؟ با  اینکه  صبح  زود  بیدار  می شدم  و میرفتم  سر  کار  هیچوقت  طلوع  و  غروب  خورشید  رو  نمیدیدم    فکر  می کردم  فقط  باید  برم  کنار  دریا  و ساحل  طلوع  و غروب  و خورشید  و آسمان  و ستارگان  و طبیعت  و کوه  و دشت  و سرسبزی  رو  ببینم   ..  خدایااااااا  من   کجا  بودم  آخه؟؟؟

    خدایا  شکرت که  هر  روز  در  دفترم  این  گفته  های  استاد  رو  می نویسم  و الان  اینجا  هم   به  آن  گفته ها  درخواست هایی هم  اضافه  کردم   دوباره  می نویسم…

      خدایا  من  آماده ی  دریافت  بهترینع  بهترین  ها  از  هر  نوع در سراسر   دنیا  هستم   و  تمام  آنها   رو   بسمت   زندگیم    فرا  می  خوانم

    خدایااا  شکرت  من  اجازه  می دهم  که  بهترینع  بهترین  ها  از  هر  نوع  در  زندگیم  به  سادگی  به  راحتی  به  آسونی  و سهولت  و به  زیبایی  و عزتمندانه  از  کوتاهترین  مسیر  وارد  زندگیم  شود

    خدایا  شکرت   من  قلبمو  بسمت  تمام  هدایت های  درست  و مناسب  تو  برای  رسیدن  به  اهداف  و خواسته  های  مقدس  الهی  ام  باز  کرده  ام

    خدایاااا شکرت  تمام  درآمدهای  چشم گیر  من    ثروت های  من  سلامتی  و تندرستی  کامل  جسم  و جان  و ذهن  و روح  مقدس  من  و  آرامش  و آسایش  و رفاه  روز  افزون  من  شادی ها  و خوشبختی و  آگاهی  های  روز  افزون  من  همواره  در  حال  افزایش  بیشتر  و بیشتری  است

    خدایااا  خودت  فرمون  زندگی مو  بسمت  بهترینع  بهترین  ها  بچرخون

    استاد جان  یک  سوال  شما  راجب  خواب  دیدن  بود

    من  کلا  اصلا  خواب  نمی دیدمم  و همیشه  می گفتم  چرا  من  مثل  دیگران  خواب  نمی بینم  یعنی  آنقدر   انگشت  شمار  خواب  میدیدم  که  برام  شده  بود  یک  آرزو  …. همش  می گفتم  خدایا   میشه  منم  یک  خواب  خوب  ببینم  و با  لذت  و  شادی  از  خواب  بیدار  بشم؟؟؟؟؟

    و  الان   خواب  های  خوب  و عالی  میبینم  البته  خیلی  زیاد  نیست  ولی  همین  چندتا  خواب  هایی  که  میبینم  فوق العاده  عالی و خوشحال  کننده  است که  صبح  منو  عالی  می کنه

    دو  تا  خواب  خوب  عالی  از  شما دو  عزیز  دیدم  که  همیشه  می گفتم  بچه های  سایت  چطور  میشه  خواب  استاد  رو  میبینند  و  کلی  غبطه  می خوردم  ولی  باورتون    میشه  که  منم  بلاخره  خواب  شما  ها  رو  دیدم  و آنقدر  با  خوشحالی  از  خواب  بیدار  شدم  که  چندین  بار  برای  خودم  دوباره   و چند باره تعریف  کردم  که  یادم  بمونه  خدا  رو  شکر 

    یک  خواب  دیگه  ای  که  خیلی  خوشحالم  کرد  این  بود  که  فهمیدم  من  آمدم  آمریکا  ..  توی  خواب  می گفتم  یعنی  الان  من  توی  آمریکا  هستم  داشتم  با یک  نفر  صحبت  می کردم  و  می گفتم  راستی  راستی  من  الان  توی  آمریکا  هستم    بعدش  اون  شخص  گفت  . آره  دیگه  تو  الان  توی  امریکا  هستی   ببین  آسمان  رو..  اینجا  شب هستش..  منم  گفتم  آره  ها   راست می گی  اینجا  شبع..( یعنی  ایران  روزه))  بعدش  گفتم   خب  پس  بریم  بیرون  با  پرچم  آمریکا  یک  عکسی  بگیرم  و جاهایی  که  دیدنی  آمریکاست  رو  ببینم  و اونجا ها  عکس  بگیرم… 

    استاد  بخدا  اینقدر  حقیقی  بود  که  صبح  از  خواب  بیدار  شدم  با  بشکن  و خنده  و شوق  و ذوق  از  رختخواب  اومدم  بیرون  و  گفتم   خدایاااا شکرت  توی  خواب  بهم  نشونه  دادی  پس  حتما  دیگه  اجابت  شده  این  خواسته  ام  خدایا  شکرت

    استاد  جان  ممنون  و سپاسگذارم  برای این  فایل  ببنظیرتون  که  این  سه تا  قسمت  از  فایل  الگوهای  تکرار  شونده  برام  خیلی  خیلی  درس  داشت  تا  بفهمم  که  چه  چیزهایی  برام  تکرار  میشه   و  چه  چیزهایی  رو  در  دیگران  بطور  تکراری  میبینم  و  با  خودم  از  طریق  قوانین  تجزیه  و تحلیل  کنم  و  بفهمم  پاشنه های  آشیلم  چی  هست  و  شکر  خدا  خیلی  روی  خودم  کار  می کنم  تا  الگوهای  تکرار  شونده  ی  مثبت  رو  در  خودم    تقویت  کنم  و به  خواسته  ها  و اهدافم  بیشتر  توجه  کنم  تا  در  مدار  و  فرکانس  دریافتش  قرار  بگیرم 

    خدایااا  بابت  وجود  شما  دو  عزیز  دلم  استادان  بینظیرم  از  خداوند  شکرگذارم 

    بابت  این  سایت  گوهر نشانم  که  چنین  فضایی  رو  برامون  ایجاد  کرده  که  در  مسیر  نور  و روشنایی  هدایت  های  الهی حرکت  کنیم  ممنون  وسپاسگذارم

    بابت  دوستان  بینظیری  که  در  این  سایت  روحانی  دارم  و با  خواندن  کامنت  ها شون  به  درک  و آگاهی  بیشتری  هدایت  می شوم  ممنون  و سپاسگذارم

    بابت  داشتن  مدیر  فنی  سایت عزیزمون  آقا  ابراهیم  نازنین  که  هر  روز  و شب  در  جهت  بهبود  این  سایت  حضور  دارند  ممنون  و سپاسگذارم  و قدردان  این  محبت  هاشون  هستم

    خدایااا  شکرت  شکر  گذارم  شکرگذارم  شکرگذارم

    دوستدار  و ارادتمند  همیشگی شما

    رویال  مهاجر سلطانی

    2023/7/7   july

    1402/4/16 تیرماه جمعه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: