پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیده زهرا حمزه پور گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    بنام پروردگار جهانیان الله یکتا

    استاد عزیزم مریم جان که حق استادی به گردن ما دارین و بچه های عزیز و توحیدی سایت بهشتی

    سللللللللااام

    امروز خیلی خوشحالم خیلی زیاد حس و حالمو خیلی دوست دارم ،قصه خوشحالی من از اینجا شروع میشه که من خیاط هستم و تو این چند سالی که خیاطی میکردم همه به من میگفتن تو دقیقه نودی هستی البته الان دو سه ساله هست که خیلی کم خیاطی میکنم بخاطر دلایلی،،نمیدونم این حرف از کجا اومد از کی شروع شد ولی اینو میدونم این شد الگوی تکرار شونده ی زندگی من جوری که هر کاری میکردم باز کارام میوفتاد دقیقه نود مثلا از سر هفته شروع میکردم بعد هی کار پیش میومد یا مریض میشدم یا…که خلاصه با اکراه و اجبار کارم رو آخر هفته اونم چون قول داده بودم تمام میکردم،.شاید باورش سخت باشه ولی تا اون کار تمام می‌شد عمر منم تمام می‌شد از استرس (بعضی لباسا)بازم میگم الان چند سالی هست که دیگه کار به اون صورت نمیکنم ولی بازم رو بعضی لباسا این موضوع پیش میاد🫣خلااااصه این هفته بازم یکی از اون کارا داشتم که دو دست رو هفته ی پیش تا دقیقه نود به صاحبش دادم موند دو دست دیگه از لباساش که باید این آخر هفته میدادم و باید بگم من دیروز لباسا رو تمام کردم ،،الان عالیم عالی بالاخره تونستم ،تونستم به این عادتم غلبه کنم و چه لذتی داره الان دراز کشیدن و استراحت این چند فایل اخیر خیلی منو تکون داد من اول فکر میکردم الگوی تکرار شونده ندارم ولی با گوش کردن به فایلها و زوم شدن رو خودم دیدم بله دارم خوبشم دارم تو کارم تو مریضی تو انتقاد شنیدن( هر چند وقت یکبار مادرم از حجابم) ووو

    الانم با گوش کردن به این فایل باید بگم من هم مثل شما استاد حدودا کل مجردیم از وقتی یادم میاد سالی یک یا دو بار خواب میدیم پدر بزرگم میاد خونمون و من مثل بچگی هام که آیفون نداشتیم میرم از تو حیاط در رو باز میکنم براش وقتی میاد تو از خونه ی پشتی چند نفر با اسلحه به من و پدر بزرگم حمله میکنن و من میخوام از پدر بزرگم محافظت کنم ولی آخر هر دو میمیریم(شاید خیلی فیلمی و خنده دار باشه ولی تو خواب خیلی وحشتناک بود) استاد من هر سال تقریبا دو بار بدون استثنا این خواب رو میدیدم بدون کوچکترین تغییر و همیشه برام سوال بود که چرا؟؟تا اینکه ازدواج کردم و دیگه کم کم شد سالی یکبار و دیگه الان چند سالی میشه این خوابو نمیبینم و البته پدر بزرگ عزیزم هم چند ماه پیش فوت شدن

    خواب‌های تکراری زیاد دارم مثلا خواب مار رو زیاد میبینم یا اینکه با هلیکوپتر های جنگی و موشک های جنگی بالای خونه ی پدریم رد میشن و به ما حمله میکنن ولی هر دفعه مدلش کمی تغییر میکنه،ولی خواب من و پدر بزرگم هر سال چند بار و به یه صورت اتفاق میوفتاد و من میدیدم و تو خواب واقعا اذیت میشدم.

    استاد عزیزم این حال خوبمو مدیون آموزش های شما و مریم جان هستم،دوره ی کشف قوانین رو با همسر عزیزم خریداری کردیم و الان جلسه سوم هستیم( چون همسرم دوره رو خریداری کردن من نمیتونم تو دوره کامنت بزارم)استاد عالیه عالی همین الان به جواب خیلی از سؤالاتمون رسیدیم و از همه مهم‌تر خیلی از ترمز هامون و داریم پیدا میکنیم که از موقعی که با شما آشنا شدیم برامون سوال بود این ترمز های ما چیه ؟با اینکه تو همه ی زمینه ها خیلی عالی شدیم و خیلی پیشرفت کردیم به لطف الله بازم میگفتیم چرا اینقدر کند داره پیش میره؟،،خدا رو شاکرم که با شما و سایت بینظیرتون و مریم بانو که الگوی من شده و دوستای باحال و با انرژی و توحیدی سایت همراه شدم و (به بودنتون تو زندگیم اعتیاد دارم)

    همه ی دوره ها ی استاد بینظیرن ولی حل مسائل و کشف قوانین خیلی از ترمز ها رو برای ما که تخریب تو بچگی زیاد داشتیم معلوم میکنه به همتون پیشنهاد میکنم ازشون استفاده کنید(من که خدا رو شکر تو زمان تخفیف هر دو تا دوره تونستم به این فایل های با ارزش و بروز رسانی شده دست پیدا کنم)اینم هدیه ی خدا بود به من و به همسرم

    عاشقتونم با عشق صبحا که بیدار میشم قبل بیدار شدن بچه هام کامنتاتون رو میخونم (به قول استاددیگه حرف زدنم هم داره شبیه استاد میشه انقدر خودم رو به گلوله بستم با فایلها)و لذت میبرم و روزمو میسازم

    در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشید ((شاد باشی پول هم کم کم میاد دوست خوشگلم))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    ترنم گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    سلام به استاد توحید و عمل من استاد عباس منش الهی

    استادم چه موضوعی انتخاب کردید موضوعی ک به مدت چندسال درگیر‌ش بودم و کمتر از یک ساله که خداروشکر حلش کردم

    من بعد از آشنایی با شما خیلی از مسائلم و اوکی کرده بودم ولی خوابم و نتونسته بودم اوکیش کنم همیشه کابوس می‌دیدیم و کابوسا ثابت نبودن هر شب با حال بد بیدار می شدم جوری ک میشد دو سه شب نمیخوابیدم تا استراحت کنم ازون همه آشفتگی اطرافیان میگفتن این جادو دورشه یکی براش فلان کرده بهمان کرده من اوایلش قبول کرده بودم ک حتما کسی داره اذیتم میکنه ولی هرچی با شما پیش رفتم و باورهای شرک آلود و ریختم دور فهمیدم هرچی هست درونیه و انصافا پذیرفتنش خیلی سخت. بود من هر شب سوره های متفاوت آیه های متفاوت میخوندم ولی انگار ن انگار…… نمیدونم چیشد یکبار نشستم چیزایی ک به نسبت زیاد تکرار میشد و نوشتم مثلا مرتب خواب دعوا میدیدم اون حرفایی ک توی دعواهای واقعی باید ب فرد میزدم ولی نزده بودم خیلی این تکرار میشد از طرفی توی بچگی سه بار به طرز وحشتناکی مار کبری دیده بودم فوبیا مزخرفی داشتم اونم زیاد می دیدم اونم نوشتم بقیشون متنوع بودن ولی گفتم همین دوتا رو بنویسم شاید باعث شه چند شب مرخصی باشم ازین خوابا

    خب واسه دعواها شروع کردم خواب افرادی که می دیدم و روی دفتر اول یه دعوا حسابی باهاشون کردم حرفامو زدم بعد نشستم حرفامو خوندم رفتارامو و رفتاراشونو بررسی کردم خودمو گذاشتم جاشون دیدم اونقدرا ک فکر میکنم نفرت انگیز نیستن یه جاهایی اصلا حق داشتن…. بخشیدمشون

    راجب مار هم من حتی نمیتونستم تصورش کنم عکسشو میدیدم قشنگ میخواستم خودمو بکشم کسی حرفشو میورد از جمع میرفتم حرفشونو قطع میکردم در این حد….. از اینترنت شروع کردم سرچ کردم فواید مار هی خوندم هی عکسشو دیدم هی دیدم تا دیگ براحتی میتونستم هم راجبش بشنوم هم حرف بزنم هم عکسشو ببینم شروع کردم دنبال افرادی بگردم ک مار دارن ک سم نداره بهش دست بزنم خیلی گشتم توی کل استان ما همچین چیزی نیست…. یه مدت درگیر بودم بعد یهو ب خودم اومدم دیدم به کل خوابام درست شده اصلا دیگ چرت و پرت نمی دیدم تازه اکثر خوابام الهام شده چیزی ک میگفت و بعد زندگیش میکردم

    و چقدر الان ک کمتر از یک ساله من خوب شدم خوشحالم اطرافیان میگفتن خب خداروشکر طرف دیگ برات جادو نمیکنه

    خداروشکر بابت وجودتون انقدر این روزا همش میگم یعنی خدایا من چندماه دیگ برم آمریکا میشه استاد و ببینم؟ همش تو فکرتونم دیشب خواب دیدم با تمام وجودم درآغوشم گرفتمتون و بوسیدمتون خیلی دوست دارم استاد چقدر اینو نزدیک می بینم️

    مرسی ک ثابت قدمید و با این خصلتتون هم به خودتون هم به ما خدمت میکنید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    زینب سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1644 روز

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    من چندسال پیش مدام خواب میدیدم که یه موجود عجیب ووحشتناک (مثل تعریفی که از جن داشتم،سیاه باچشمان خونین و…)میاد سراغم ولحظه ای که میخواست منو ببره ازخواب میپریدم با صدای جیغ

    خب من اونزمان یکم بچه بودم وازقانون هم چیزی نمیدونستم اما حس کردم که بخاطر علاقه شدید من به مباحث جن وصحبت های ترسناک وفیلم های ترسناکه

    مثلا من وقتی میرفتیم روستامون شب که میشد الکی میگفتم بچه ها یه صدایی شنیدم انگاریه چیزی رد شد وهمرو میترسوندم

    یا میگفتم بیاد از جن تعریف کنیم وهرکی هرچی میدونه بگه و….

    خلاصه که ورودی های من خیلی این مدلی بود وطبیعی بود که شبها خوابهای ناجورببینم

    اما وقتی خوابهام بیشتر شد ویکم هم بزرگتر شدم آگاهانه میگفتم آقا ازاین چیزا تعریف نکنید من شب خواب میبینم وورودی نمیگرفتم واون زمان ذهنم رو با خوندن آیه الکرسی کنترل میکردم

    این خوابها خیلی خیلی کم شدن یعنی اگر هفته ای یکبار بود الان شدن سالی یکبار شایدم کمتر اما الان این خوابهارو اینطورمیبینم که یه موجودی داره میاد سراغم درحالی که توانایی نه فرار دارم نه داد زدن وبا هزار زجروبدبختی از خواب بیدارمیشم

    درسته خیلی دیربه دیر این مدل خواب رو میبینم اما هربار همین اتفاق میوفته

    یا مثلا من زیاد خواب میبینم که طلاپیدا میکنم تو خواب اونم زیورآلات خیلی زیبا

    یا مدتی یکبار خواب میبینم رفتم مدرسه ولی با دمپایی:) یا رفتم عروسی ولی با لباس خونگی :)یا سرکلاس درسم ولی کتابامو جاگذاشتم :) و…

    خوشبختانه خواب های من سالهاست اونقدر آرومه وانقدر شبها عمیق میخوابم که واقعا خیلی فکر کردم تا همینارو پیدا کردم تازه همینام مدتی یکبارن شاید چندماه یکبار همه اینا لطف خداست که منو بااین مسیر آشنا کرد وازاستاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم

    اما حواسمو جمع میکنم ازاین به بعد ببینم چه خوابهایی رو بیشتر میبینم

    ولی استاد من یه حرف شما خیلی روم تاثیر داشته وازتون سپاسگزارم،شما تویکی از قدم ها گفتید «وقتی یه خواب بد میبینید نگران نشید اون خواب نشانه فرکانس اون روز یا هفته ات بوده»

    ازاون موقع به بعد من وقتی یه خواب آشفته میبینم بجای اینکه مثل قبل بترسم که وای نکنه واقعا اونجوری شه وصدقه بندازمو کل روز حالم بد باشه

    اومدم هربار ازخودم پرسیدم این هفته یا دیروز چه فرکانسی فرستادم؟به چی بیشتر توجه کردم ؟

    وتو تمام موارد متوجه شدم ایراد ارتعاشیم رو وفورا شروع به تغییر کردم

    احتمالا واسه همینه که خواب های من خیلی تکرار نمیشن چندساله،چون سریع فرکانسم رو تغییر میدم

    مثلا یه شب مدام تا صبح خواب یکی از فامیل رو میدیدم وصبح انرژیم کلا پایین بود ومیگفتم اه چی میخوای از خواب من فلانی کل خوابمو بهم زدی

    اما خوب فکر کردم دیدم من روز قبلش حواسم نبوده ونه تنها غیبتش رو کردم بلکه کلی به غیبت بقیه درموردش گوش کردم از همه بدتر کلی تو ذهنم به اون غیبت ها فکر کردم وفورا توبه کردم واز خدا خواستم منو ببخشه وهدایت کنه وهرجا غیبته یه راه فرار پیدا میکنم (البته که کامل نیستم ولی بهترشدم شکر خدا)

    ممنونم استاد عزیز بابت این فایلهای بینظیرتون ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1871 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    خیلی دارم تمرکزی روی این فایل ها کار میکنم و احساس میکنم توی همین دو سه جلسه به یه کلیدهایی رسیدم اما باز هم می‌خوام ادامه بدم دیشب از ساعت 7 شب شروع کردم و تا ساعت 2 و نیم بامداد ادامه دادم و فقط تونستم دو جلسه رو کار کنم خیلی برام مهمه که ایراد کارم رو در بیارم به خودم تعهد دادم یک بار برای همیشه این کد مخرب لعنتی رو پیدا کنم و از یو یو بودن خلاص بشم.

    چقدر جالب و چقدر عجیب من تا حالا به این سوال فکر نکرده بودم و الان که استاد من رو دعوت کرد تا جواب این سوال رو بدم میبینم خدای من حتی خواب های من هم یک الگوی یکسان با واقعیت زندگی من داره و جوابی که میخوام بنویسم در مورد این سوال در هماهنگی کامل با جواب دو سوال قبلی ام هست .

    خواب های من همیشه یک الگوی یکسان با تصاویر خیلی مختلفی داره و اون الگو هم اینه:

    من در خواب هام همیشه از عرش به فرش میرسم

    همیشه یه چیز خوبی ناگهان تموم میشه

    همیشه از ثروت به فقر میرسم

    همیشه از دل خوشی به ناخوشی میرسم

    چندتا از خواب هام رو مثال میزنم که برای خودم هم واضح تر بشه:

    مثلاً یکی از خواب های پر تکرارم اینه که من خواب میبینم وسط یک استخر خیلی بزرگ و زیبا در حال شنا هستم بعد ناگهان آب استخر تموم میشه و استخر خالی خالی میشه و من همش میگم ای بابا چرا آب استخر تموم شد اینقدر این خواب رو میبینم که گاهی که در زندگی واقعی میرم استخر همش فکر میکنم الآنه که آب استخر تموم بشه…

    گاهی اوقات خواب میبینم یک خونه خوب و زیبا و یه ماشین قشنگ دارم بعد در حین رانندگی هستم که یه دفعه ماشین غیب میشه و میبینم دارم پیاده مسیرم رو میرم.

    گاهی اوقات خواب میبینم سوار هواپیما هستم ناگهان هواپیما غیب میشه و من توی قطارم بعد قطار غیب میشه و من سوار دوچرخه ام بعد دوچرخه غیب میشه من دوباره دارم پیاده راه میرم.

    گاهی اوقات خواب میبینم دارم توی استخر شنا میکنم اولش خوب و راحت اما کم کم آب استخر حالت ژلاتینی میشه و من به سختی شنا میکنم و کم کم اونقدر سفت میشه که من وسط استخر سرپا میشم و روی ژلاتین هایی که حالا بتن شده راه میرم.

    گاهی اوقات خواب میبینم رفتم یه معامله بزرگ انجام دادم مثلاً خونه یا ماشین خریدم بعد که برمی‌گردم خونه و ازم میپرسن پس ماشین کجاست میگم اونجا میگن اونجا که چیزی نیست بعد خودم هم توی خواب تعجب میکنم که عهه ماشین کجاست ؟!؟!

    کل خواب هام یک الگوی یکسان دارند و اون هم اینه که همه چیز یهو از هستی به نیستی تبدیل میشه و این الگو دقیقا در زندگی واقعی ام هم وجود داره یعنی پول می‌سازم زندگی خوب می‌سازم مشتری زیاد دارم و بعد از مدتی همه چی آرام آرام از بین میره و سالهاست که این روند داره تکرار میشه و من دوباره از صفر شروع میکنم و دوباره همه‌ چی میاد بالا و بعد دوباره همه چی از بین میره یعنی دیگه خسته شدم از این روند و دیگه کم آوردم دیگه توان از نو شروع کردن رو ندارم و همین دو هفته پیش که دوباره دوتا مشتری رفت خواستم دوباره از نو شروع کنم دیدم اصلا توان و انگیزه اش رو ندارم و خیلی دنبال دلیلش گشتم گفتم شاید سپاسگزاری نمیکنم بنابراین شروع کردم به سپاسگزاری دیدم اصلا حالم بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه شروع کردم به تجسم خواسته هام اونقدر حالم بد شد که ادامه ندادم شروع کردم به شنیدن فایل های کلیدی دوره ارزشمند دوازده قدم مثل فایل شش قدم هفتم دیدم حرفهای استاد خیلی کمک می‌کنه اما مطمئن بودم با عمل به اون فایل دوباره اتفاقات مثبتی در زندگیم میفته اما میدونستم دوباره یه جایی همه چی نابود میشه بنابراین نتونستم عمل کنم و درمانده بودم تا اینکه به این سلسله فایل ها هدایت شدم و انگار یه چیزایی داره دستگیرم میشه نمی‌دونم فقط می‌خوام تا آخر این فایل ها ادامه بدم امیدوارم خداوند من رو هدایت کنه به راه راست.

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1615 روز

    سلام سلام به همه دوستای گل و بلبل تو این بهشت خدایی و سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیزتر

    من زیاد خواب نمیبینم، ینی خیلی خیلی کم خواب میبینم یا شایدم یادم نمیمونه خوابام

    الانم از خواب نمیخوام بنویسم، اومدم از تجربه و حس خیلی خوب دیشب موقع خواب بنویسم:)

    من دیروز خداروشکر روز خیییلی خوبی داشتم، همونطور که تو کامنت کدنویسی جلسه یک دوره کشف قوانین نوشتم و تعریف کردم، اما دیشب موقع خواب یه لحظه نمی‌دونم چرا یه دفه و شدید دلم گرفت، یه دفه دلم خواست که کاش چیزایی که میخواستم رو الان داشتم، کاشکی یه عزیز دل داشتم این روز قشنگمو براش تعریف میکردم.. خلاصه برای مثلا دو ثانیه یه دفه این حس و حال اومد سراغم، دلم یه دلگرمی میخواست، یه هدایت…

    و طبیعتا رفتم سراغ نشانه امروز من تو سایت:)

    چه فایلی اومده باشه خوبه؟

    آقا قسمت 94 سفر به دور آمریکا بود که اول فایل مریم جان میگه:

    برای داشتن احساس خوب و حال خوب، نیازی نیست حتما یه جای خاصی باشیم، یا یه فرد خاصی توی زندگیمون باشه، یا به یه خواسته ی خاصی رسیده باشیم… بلکه اون چیزی که ما رو به اون جای خاص هدایت میکنه، اون فرد خاص رو وارد رابطه مون میکنه، و درها رو برای اون نعمتهای خاص توی زندگیمون باز میکنه، دیدن زیبایی‌های همین لحظه ی زندگیمونه و سپاسگزاری برای داشته ها و نعمتهایی که همین حالا توی زندگیمون هست

    خدای من:) هدایت و دلگرمی ازین بهترم مگه میشه؟ مگه داریم؟

    خدایا عاشقتم:) مریم جان استادجان عاشقتونم:)

    فعلا به خدا میسپارمتون تا شب:)

    باید برم سرکار

    بوس بوس قلب قلب

    پنجشنبه صبح 6 جولای ساعت 8:50 دقیقه

    برم یه روز عالی رو شروع کنم:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من این خواب که امتحان دارم و براش آماده نیستم خیلی برام تکرار شده و تو خواب یادم هست آخه من که درسم تموم شده اما متوجه میشم یه درس ریاضی رو هنوز پاس نکردم و من اصلا یادم نبوده نخوندمشم آماده نیستم براش و رفتم سر جلسه امتحان و چقدر عذاب میکشم(همیشه این ریاضی رو مخ من بوده)

    خواب پسر داییمم زیاد میبینم که تو دوران بچگی و نوجوانی باهاش رابطه عاطفی قوی داشتم.اتفاقا برام خیلی سوال شده آخه من برای چی همش خواب اینو میبینم خدایا من اصلا به این آدم فکرم نمیکنم اصلا سالهاست ندیدمش اصلا از کسی سراغش نمی‌گیرم.

    خواب پدرمم خیلی زیاد میبینم که فوت شدند و برای من هدیه‌ هایی میخرند اونم چه هدیه های ارزنده ای یک بار یه قرآن بمن هدیه داد پوست آهو بود هنوز فیلینگ اون جلدش یادمه که چقدر خاص بود خیلی چیز عجیبی بود.یا اینکه میاد دنبالم که منو با خودش ببره.احساس میکنم زمانهایی که از لحاظ عاطفی خیلی ناراحت میشم و غصه دار میشم این خواب رو زیاد میبینم.

    یا پرت شدن و سقوط کردن که قشنگ من از خواب با چنان استرسی میپرم و متوجه میشم چقدر عرق کردم و خیسه بدنم چنان ضربان قلبم بالاست که احساس میکنم الانه سکته کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سعیده سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی

    اول از همه ازتون سپاسگزارم از بابت آماده سازی این سری از فایل هاتون که با طرح سوالات آتون باعث می شوید ما یک خودشناسی دقیق تری نسبت به خودمون و افکارمون داشته باشیم واقعیتش الگوی تکرارشونده تو خواب های من که چندین مرتبه تا الان دیدم اش این است که فردا امتحان دارم و اصلا هم خبر نداشتم که امتحان دارم و آمادگی لازم واسه امتحان را ندارم و به شدت استرس دارم تو خواب و می ترسم از اینکه نکنه قبول نشوم امتحانم را الان که فکر می کنم خوب من قبل از آشنایی با شما خیلی آدم استرسی بودم و مخصوصا وقتی یک امتحانی داشتم خیلی حرص می خوردم و از یک طرف استرسی بودم و از طرف دیگه همیشه دقیقه 90 می رفتم سراغ درس و کتاب و همیشه شب امتحانی بودم و همین باعث می شد استرسم بیشتر بشه که حالا نکنه نرسم جزو ام را تموم کنم و از این جور افکار و الان واسم جالبه من چندین ساله که درسم تموم شده و هیچ درسی و امتحانی ندارم الان که این سوال را پرسیدید من را تو فکر برد که ببینم چه فکر و باوری دارم که باعث می شود این دسته از خوابها را ببینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2900 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز

    استاد چقدر خوب که در این مورد میخواید صحبت کنید

    من تقریبا هیچ شبی نیست که خواب نبینم، یعنی حداقل تو 3 سال گذشته تمام شب ها خواب میبینم و همشم یادم میمونه…بعضیا هستن خواب نمیبینن یا اگه میبینن فراموش میکنن، اما من هرشب میبینم و یادمم میمونه…

    استاد از هر 100 تا خوابی که میبینم 98 تاش کابوسه و خواب ترسناکیه…خوابی هست که وقتی بیدار میشم بشدت حالم بده و ترسیدم و روحیه م خیلی بده، و همین موضوع باعث شده اصلا نمیتونم تمرین ستاره قطبی صبح رو انجام بدم، چون با کوله باری از حس بد بیدار میشم و غیر ممکنه احساس خوبی ایجاد کنم بعد بیدار شدن…

    بدون اغراق از هر 100 خواب 98 تاش کابوسه

    بچه که بودم بخاطر شرایط بد خانوادگی منم مثل شما یک خواب یکسان رو می‌دیدم خیلی از شبا و اون این بود که وارد یک دستگاه میشم مثل چرخ گوشت، ولی بزرگتر از چرخ گوشت، و توش همزمان با اون چرخ دنده ها و اجزاش میچرخم و یک احساس وحشتناک ترسناک بهم دست میده و همون وسطه از خواب میپرم…واقعا استاد بینهایت ترسناک و زجرآور بود این خواب‌… سالها تو بچگی این خواب رو می‌دیدم…گذشت و دیگه ندیدم اون خواب رو و الان در این سن و سال همون‌طور که گفتم از هر 100 خوابم 98 تاش کابوس هستن، حالا چی هستن، چنتا الگوی تکراری داره خوابام

    1.اولیش همون‌طور که گفتید اینه که دارم از چیزی فرار میکنم، بیشتر خواب میبینم چنتا سگ منو دنبال کردن و من دارم فرار میکنم و خیلی اوقات نمیتونم فرار کنم، یعنی هرچی زور میزنم تو خواب نمیتونم فرار کنم و خیلی حس بدیه…این الگوی اولیشه، حالا با حالت های مختلف رخ میده، یبار سگه ، یبار ادمه، یبار موجودات دیگست…این فرار کردن و دنبال شدن توسط موجودات مختلف خیلی زیاد تکرار میشه برام

    2.مورد دوم اینه که توی خواب برام دردسر های وحشتناک بدی درست میشه، یعنی توسط آدمای نامناسب تهدید میشم و یا یه دردسر عظیمی برام درست میکنن یا میخوان یه بلایی سرم بیارن و یا حتی میبینم افرادی که در واقعیت بهم نزدیک هستن و صمیمی هستیم توی خواب پشتمو خالی میکنن و بلا سرم میارن… و دوباره من توانایی و زور فرار کردن یا نجات دادن خودمو ندارم، مثلاً یبار دیدم یه نفری سمت من تفنگ گرفته و میخواد همون لحظه شلیک کنه و منم دستم تفنگه ولی می‌خوام که تیر بزارم توش و شلیک کنم به سختتتتتتی زیاااااد این کارو میکنم و وقتی شلیک کردم دیدم گلوله ها اصلا نمیخورن بهش و نشونه گیری روی اون آدم برام بینهااااااایت ناممکنه، یا اگه گلوله ای میره سمتش، آروم میخوره بهش و میفته زمین و هیچ بلایی سرش نمیاره!!! دقیقا مثل اون فرار کردن که ناتوانم توش، توی این مورد هم کاملا ناتوانم و زورم نمی‌رسه کاری کنم هرچقدر هم تلاش میکنم نمیشه… نمی‌دونم این حالت رو تجربه کردید یا نه که توی خواب داد زدن یا فرار کردن یا انجام کاری بینهایت سخت میشه و همون لحظه اون موجودات سر میرسن یا بلایی سر آدم میاد و میپرم از خواب…

    3.مورد سوم اینه که خواب میبینم عزیزانم رو از دست دادم…اینم به طرق مختلف خیلی میبینم و بینهاااااااااایت برام عذاب اوره…. مرگ نزدیکان یعنی اعضای خانوادم، نه فامیل و آشنا….خیلی برام اتفاق میفته و بازم توی خواب هرچی تلاش میکنم کاری از دستم بر نمیاد و وقتی میپرم از خواب تا نیم ساعت بدنم سسته و انگار عین حقیقت اتفاق افتاده….

    4.مورد چهارم اینه که توی خواب با افراد بحث و دعوا دارم و خیلی اعصابم خورده و حق هم با منه ولی اصلا نمیتونم حقمو بگیرم یا ثابت کنم حرفمو و اون افراد هم خیلی شدید و جدی با من مقابله می‌کنن و من مستأصل و ناتوان میشم مثل موارد قبل و وقتی پامیشم دوباره حالم خیلی بده…

    اینا مواردی بود که خیلی تکرار میشه و بقیه موارد هم کابوسه به طرق مختلف…استاد دقیقا دیشب داشتم توی یک گروه تلگرامی صمیمی در مورد همین خواب های ترسناکم صحبت میکردم و میگفتم که من همش کابوس میبینم و خسته شدم دیگه….

    چون واقعا کل روز رو نابود می‌کنه برام…کل روز حالم رو خراب می‌کنه و بشدت سخته برام داشتن حس خوب…

    حالا استاد اون یکی دو موردی که بین صد مورد خواب خوب میبینم، وقتی بیدار میشم حالم انقدرررررر خوبه که انگار توی بهشتم و همه چی لذت بخشه برام و اون روز همه چی زیباست و همرو دوست دارم و خیلی حال میده همه چی و با هیچکس توی ذهنم جنگی ندارم….

    خواب ها خیلی زیاد روم تاثیر میزاره مخصوصا اینکه من هرررر شب بدون استثناء خواب میبینم…

    ممنون از شما که این موضوع رو مطرح کردید…استاد شاید بگم بدترین مانع داشتن حس خوبم همینه، شما خیلی روی 20 دقیقه بعد بیدار شدن تاکید دارید که اون لحظات چه احساساتی داریم، حالا فکر کنید من 98 درصد موارد اون 20 دقیقه با احساس خیلی بد بخاطر خوابام می‌گذرونم…کلا روزم جهنم میشه…

    اما روزایی که خواب خوب میبینم همه چی خوبه…

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد ترین استاد دنیا، مریم بانوی نازنین، و دوستان خوبم در خانواده ی صمیمی عباس منش!

    اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

    (زمر/ 42)«خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند و ارواحی را که نمرده اند، نیز به هنگام خواب می گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگر را باز می گرداند تا سرآمد معینی. . . »

    یه الگویی که توی خواب های من زیاد تکرار میشه اینه که میبینم دارم پرواز میکنم! خیلی حس عجیبیه! چون خواب های آدم معمولاً خیلی واقعی هستن همون موقع که داری خواب میبینی…و من الان دقیقاً میدونم پرواز کردن چه حسی داره! یه کم حس ترس هم قاطیش هست وقتی دارم پرواز میکنم…ولی بیشترش اینجوریه که با خودم دارم میگم، ئه! ببین من دارم پرواز میکنم! وقتی یه ذره بیشتر بال میزنم میرم بالاتر ولی بعد دوباره میام پایین تر…

    تا امروز زیاد بهش فکر نکرده بودم که دلیلش چی میتونه باشه…ولی استاد جان این فایلتون منو به فکر فرو برد!

    امیدوارم در ادامه با خوندن کامنت های بچه ها به درک بهتری برسم.

    عااااااشقتونم استاااد جان (قلب قلب) و مشتاقانه منتظر یه فایل “زندگی در بهشت طور” هستم…باهاتون زندگی میکنم و عاشق این زندگی هستم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته نازنین که بدون توقف در مسیر هدایت حرکت می‌کنند

    واقعاً خدارا صدهزار مرتبه سپاس که در این مسیر زیبا هستیم، خداروشکر برای قوانین زیبا و بدون تغییر خداوند که اجازه داد هرآنچه بخواهیم را به زندگی دعوت کنیم.

    از زمانی که با قانون آشنا شدم به‌شکل معجزه‌آسایی حتی یک شب هم نشده که بخوام زور بزنم برای خوابیدن، به‌محض اینکه چشمام رو میذارم می‌خوابم تا زمانی که چشام باز میشه و بیدار میشم از خواب و من خیلی خیلی زیاد خواب‌های خواسته‌هام رو می‌بینم. از زمانی که از زبان استاد شنیدم که یکی از نشانه‌های اینکه خوب رو خودتون کار کردین اینکه حتی در خواب هم سعی می‌کنید قانون رو رعایت کنید من تقریباً در تمام خواب‌هام این اتفاق برام افتاده و لذت بردم از اینکه حتی در خواب هم دارم قانون رو رعایت می‌کنم.

    قبل‌ترها هر چند وقت یکبار احساس می‌کردم یه چیزی روم افتاده، چشام باز میشد اما حس می‌کردم فلج شدم هیچکدوم از اعضای بدنم حتی قرنیه چشام هم تکون نمی‌‎خورد و نفسم تنگ میشد به حدی که فکر می‌کردم الانه که خفه بشم که بعد فهمیدم دلیل علمی داره که البته دلیل اصلیش افکار مخرب و استرس بود، اما هرچقدر که بیشتر با قانون آشنا شدم دیگه کمرنگ و کمرنگ‌تر شد به‌طوری که الان فکر می‌کنم بالای 1-2 ساله که شکر خدا دیگه اتفاق نیفتاده.

    من قبل خواب حتماً خواسته‌هام رو تجسم می‌کنم، با اینکه میدونم در مورد خیلی‌هاش ترمز دارم اما حتماً قبل از اینکه بخوابم در حد 1-2 دقیقه هم که شده تجسم می‌کنم و در حالت تجسم می‌خوابم به‌شکلی که وقتی خواب میبینم متوجه نمیشم که الان من دارم می‌خوابم یا خوابم واقعاً. چند تا خواب رو من خیلی می‌بینم تقریباً به شکل‌های مختلف.

    یکی از خواب‌هام اینکه من تبدیل شدم به ثروتمندترین و تاثیرگذارترین انسان قرن، یعنی تو خوابم تمام آدم‌‌های بزرگی که رو که تو ذهنم میشناسم، مهم نیست در قید حیات باشند یا نه اما میبینمشون که به من احترام میگذارند و جالبه که همش هم برای یک شادی و مناسبت خاصیه که این هم مرتبط میشه به کارم و انگیزه‌های زیادی که برای کارم دارم.

    یکی از خواب‌های دیگه‌ای که خیلی زیاد میبینم و هربار کلی ذوق‌زده میشم اینکه یه دختر بور با چشمای آبی که تا حالا من به زیباییش هیچکس رو ندیدم دارم چون من عاشق دختربچه‌ها هستم و اصلاً یه حس خیلی خاصی دارم بهشون.

    و اما مهم‌ترین و بیشترین موردی که نمیدونم خوابه یا چی اسمش رو میشه گذاشت دقیقاً مثل اون صحنه خط مسابقه‌ای که استاد تعریف می‌کنند من هم این رو میبینم که تو یه جای خیلی نورانی و روحانی با عده کثیری از افراد در حال قدم زدن هستیم و تا جایی که دریافت کردم در سمت چپم حضرت ابراهیم و سمت راستم حضرت محمد و در سمت راست محمد عیسی و در سمت چپ ابراهیم استاد رو میبینم. در حال حاضر فقط این افراد رو میبینم. عین یک تریل فیلم یه جایی می‌ایستیم من چند قدم به جلو برمی‌دارم و سر به سجده میگذارم و همه بعد از من سجده می‌کنند و دیگه انقدر نور زیاد میشه که از خواب میپرم. هربار که این حالت برام تداعی میشه یا تو بیداری یا تو خواب سر به سجده میگذارم واقعاً اگر دستشوییم نگیره متوجه نمیشم که زندم. خیلی حس عمیق و قریبیه.

    تو کامنتی که در فایل قبل گذاشتم داستان تحقق یکی از خواسته‌های مهم اخیرم رو نقل کردم. تو اون یک ساعت و خورده‌ای که به خواب رفتم خواب جالب و عجیبی دیدم. خواب دیدم که یه گربه‌ای همراه من هست که یک دفعه یه روباهی میاد و این گربه رو با خودش میبره تو خاک. بعد من هرچقدر که تقلا میکردم که گربه رو نجات بدم از دست روباه دیدم فایده نداره بعد از چند لحظه گربه به رنگ روباه در اومده بود و انگار یکی شده بودن با همدیگه و بعد با سرعت غیرقابل تصوری از من دور شدن. راستش با وحشت از خواب پریدم. اولش اومدم بزنم تعبیر خوابه گربه و روباه بعد با خودم گفتم این‌ها همش چرته و پرته و رفتم سراغ قرآن تا یکم آرامش بگیرم. من موقع خواب گوشی کنارم نیست و رو حالت ایرپلنه اما نمیدونم چرا اون شب گوشی نزدیکم بود و خیلی سریع به اینترنت وصل شدم و قبل از اینکه برم سراغ قرآن یه پیامی رو از طرف دوستم دیدم نوتیفیکیشنش اومده که آقا شیرینی کی میدی؟

    اولش توجهی نکردم چون هنوز تو خواب و بیداری بودم. این رو هم بگم قبل از خواب من برای این خواستم همه راه‌هایی که به ذهنم رسیده بود رو انجام داده بودم. به خدا گفتم خدایا من ایمانمون رو نشون دادم. من حرکت کردم. اگه تو وارد عمل بشی خیلی خیلی سریع‌تر و ساده‌تر از این‌ها رخ میده. نذار ایمانم سست بشه. به من از بی‌نهایت دستت بده. نذار جلو بنده‌هات سرم پایین باشه چون دائماً حرفای استاد خصوصاً در جلسه 2و4 کشف قوانبن در ذهنم مرور میشد که با همین حرفا به خواب رفتم و اون خوابو دیدم و اون اتفاقا. بعد که اومدم دیگه گوشی رو بذارم سر جاش گفتم بذار ببینم این دوستم چی گفته که باز کردم یه خبری رو فرستاده بود که اصلاً حتی 1% هم انتظارش رو نداشتم اما مسئله من رو به کلی و با عزت حل کرده بود. باورم نمیشد. تاصبح خوابم نمیبرد و فقط اشک میریختم. خیلی حال قریبی بود. دوست داشتم زمان بایسته و من فقط لذت ببرم. یاد جمله استاد تو دوازده قدم افتادم که دوستشون از بابت این زیبایی‌ها به وجد اومده بودن و میپرسیدن الان که احساسم خوبه چیکار کنم به چه خواسته فکر یا تجسم کنم که استاد گفتن هیچ کاری نکن فقط لذت ببر و من هم فقط لذت میبردم از این شاهکار خدا. چقدر آسان بود و چقدر اعتماد به رب سخت. یاد مادر موسی افتادم که خداوند می‌فرماید اگر دلش را محکم نکرده بودیم نزدیک بود از هم فروبپاشد. خدا خیلی به‌موقع به کمکم اومد.

    خدایا سپاس‌گزار تو هستم. قلبم را باز و قدم‌هایم رو استوار گردان.

    استاد عزیزم سخاوت شما در به اشتراک گذاشتن این آگاهی‌ها زنجیری است که هم ما را در مسیر آسان و لذت‌بخش هدایت به سر منزل مقصود خواهد رساند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: