پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2233 روز

    سلام خدای عزیزم

    سلام استاد گرانقدرم سلام مریم جانم سلام دوستان عزیزم

    سلامروزهای پر از ارامشم

    سلام بر روزهای رهایی از قید و اسارت ادم ها

    سلام روزهای تنهایی و با خدا بودنم

    سلام روزهای اشک شوقم برای رهایی از وابستگی ها ، وابستگی به ادم ها، وابستگی به کمک ادم ها

    سلللاااام روزهای ازادگی ام

    سلااام روزهای ازادیم

    سلام روزهای پر از خدا بودنم

    چه عیدی بود چه عیدی دادی خدای من

    استاد عزیزم از عیدقربان منم تصمیم گرفتم اسماعیل هایم را قربانی همان ترمزهایی که ربم بر زبان شما جاری کرد و چقدررررر دست و دلبازانه ای گوهرهای ناب را در اختیارمان گذاشین استااااد نازنینم چیزی برای تشکر و سپاسگذاری فراوان از این همه وهاب بودن شما ندارم فقط و فقط خدای من میتواند این لطف شما به شاگردانتان رو جبران کند.

    دوستان عزیزم سپاسگذارتونم که اینقدر موشکافاکه خودتون رو میکاوید و اطلاعاتتون رو در اختیارمون میگذارید تا قلب ما هم به نور الله روشن بشه سپاسگدار همه تون هستم دستانت رو میبوسم استاد عزیزم که دست خدا شدید برای نجات این همه ادم.

    استاد جان نزدیک 3 هفته هست من اعضای خانوادم رو ندیدم و خواستم فقط رها بشم از قید وابستگی ها، شیطان و داردستش بیکار نشسته بودند و هر روز اوضاع را بر من سخت تر میکردن و من رو از تنهایی میترسوندن اما من گفتم اگه میخوام پیشرفت کنم و اگه میخوام بکنم باید دل بکنم از عزیزترینانم که مدارشون هم مدار من نیست استاد جان به یکی از خواهران خیلی وابسته بودم خیلی همه رو میتونستم کنار بزارم اما گفتم خدا اینو دیگه نمیتونم بیخیال بشم خیلی دوسش دارم اصلا با بقیه خواهرام فرق میکنه و افکارش هم به من نزدیکتره خیلی باهاش احساس نزدیکی میکنم و انرژیش خیای مثبت تره و تو این 3 هفته فقط اون رو میدیدم چون بچه کوچک داره و منم عاشق بچم یه روز رفتم در خونشون نبود روز بعدش بهش زنگ زدم بیا خونمون بچه ها رو هم بیار ببینم خونشون نبود جایی بود استاد جااان نمیدونی اینقدر دلتنگ شده بودم که حد نداشت دیگه اشکم درومد یا جمله تون افتادم که بعضی ها حال خوبشون رو به یه عامل بیرونی گره زدن وقتی تو نتونی تنهایی با خودت حال کنی تنهایی نتونه خوش بگذرونی با کسی هم باشی نمیتونی خوش بگذرونی.

    به خودم گفتم فهیمه اگه وقتی حال بده میخوای بری جایی یا با بچه های بازی کنی و حال خوبت رو وابسته کنی به یکی دیگه و بری انرژی منفیتو سر یکی دیگه خالی کنی همون بهتر که تنها باشی تا وقتی نتونی با خودت حال کنی با بقیه هم حال نمیکنی بقیه هم باهات حا نمیکنن که استاد جان اگاهانه تصمیم گرفتم تنها باشم و اتفاقا همسرم هم تو این مدت با مادرش یه نیم روز جایی رفتن و اونجا هم یه تلنگر بود دیدم حالم گرفته شد و دلیاش هم وابستگی بود و گفتم به همسرم هم نباد وابسته باشم خلاصه استاد جان سعی کردم با خودم باشم انگار هیچکسی نیست اگه من خواستم مثلا مهاجرت کنم شاید همسرم بدوست نداشته باشه بیاد من از الان که با همه هستم باید خودم رو عادت بدم از تنها بودن لذت بردن و استاد جان شبش رفتیم خونه خواهر شوهرم یک حس رهایی داشتم که نگو نپرس. اینقدر حالم خوب بود قشنگ حس میکردم بقیه از من فاصله گرفتن و مدارشون با من تغییر کرده و چقدرم برام احترام میزارن و میگم اینم نتیجه وابسته بودن به یک قدرت و به رب خودم هست من فقط باید به اون متکی باشم نه هیچکس دیگه استادجانم یه یک ماه و نیمی شده که خونمون رو عوض کردیم اومدیم یه خونه نوساز اولین نفر ماییم که اومدیم تو خونه چقدر صاحب خونه های خوبی چقدر همسایه های خوبی.

    استادجانم منم شروع کردم به نوسازی خودم به نوسازی خونم، نوسازی وسایلام، و نوسازی لبس هاااااامممم. استادجانننن عزززیزان به قصد نمیدونم دلسوزی ، محبت ، نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت یه مقدار لباس رو به ما هدیه داده بودن و در قبالش خیلی از کارهاا رو میخواستن براشون انجام بدیم، وقتمون رو حروم میکردن و ما هم بخاطر احساس دینی که میکردیم همون جبران کردن شما که چقدر این کلمههه برا منم خطرنااااککککک هست خیلی از کارها رو انجام میدادیم که کم کم تبدیل به وظیفه می شد و تا جایی پیش میرفت و تکرار میشد که ما رو هم بخاطر بقیه قربانی میکردن و دلیلش هم همون ها بود همش میگفتم اینا دست خدا هستن که برامون فرستاده شده اما استاد جان اونا که فکر نمیکردن دست خداهستن فک میکنن اونا هستن که به ما کمک میکنن و ناخود اگاه توقع درشون ایجاد میشد و ما هم احساس زیر دین بودن رو داشتیم بخصوص وقتی لباسی رو به ما هدیه میدادن البته چون اندازشون نبود به ما میدادن و ما هم نه روی اینکه قبول کنیم نه نکنیم، همش یه نجوایی میومد اونا دست خدا هستن که کمکت میکنن تو داری دست خدا رو رد میکنی !

    تو داری ناسپاسی میکنی، و استاد جان هرچند الان به کمکشون نیازی نداریم و به لطف اموزش های الهی شما خودکفا شدیم نیازی به کسی نداریم اما میدونم یه چیزی هنوز توی وجودم هست که نتونستم خیلی جدی حل کنم اما دارم تمام تلاشم رو میزارم .

    دیگه استاد جان دل رو زدم به دریا همه لباس ها رو خیلی خیلی حیفم میومد اخه خیلی خوشکل بودن خیلی دوستشون داشتم اما در قبال بهایی که براش میپرداختم ارزشی نداشت اما گفتم باید این کارو بتونی بکنی فهیمه اگه میخوای پیشرفت کنی باید بهاش رو بپردازی اینم یکی از اون بها هاست خوستم به نزدیکانم بدم گفتم این که همون شد اون کاری که بقیه با تو کردن تو میخوای با بقیه انجام بدی. و به جمله به کبوترها غذا ندهید شما افتادم که نه اگه من میخوام عزیزانم پیشرفت کنن نباید جلو پیشرفتشون رو بگیرم و موقعی کمک کنم و بقیه هم اگر کمکم دارن میکنن دارن جلوی پیشرفتم رو میگیرین و اجازه نمیدن چیزهای جدید و نو وارد زندگیم بشه پس نباد بزارم کسی جلوی پیشرفتم رو بگیره با اینکه خیای سختمون بود از لباس هایی که کمتر دوست داشتم شروع کردم پلاستیک پلاستیک ، میبردم کنار اشغالی بزارم که هر کس به خدا گفتم نیازش هست خودت اون رو به سمتش هدایت کن. و حتی همسرم هم با من همراه شد اونم هرچی وسیله داشتیم رو با ایمان کامل رد کردیم و و از خدا خواستیم که خودت همه چیز رو جور کن و با خودم عهد بستم که دیگه از کسی چیزی رو رایگان قبول نکنم مگه پولی بابتش بهش بدم که ازم توقعی نداشته باشه و منم هیچ وقت هیچ چیز حتی خدماتم رو رایگان در اختیار کسی نزارم که منتظر جبران باشم یا توقع در من ایجاد بشه.

    سپاسسسسسگذارتمممممممم استاد عزیززززم که دری از اگاهی رو برامون باز کردی استاد جوونم و چقدر اومدین خونه جدید چه همه وسایل نو وارد زندگیمون داره میشه و ادامه داره دیشب ردش کردیم اون وسایلا رو امروز همسرم رو زنگ زدن بره اندازه گیری ، واقعا خداوند چقدر سریع اجابت میکنه عاشق این خدای دوست داشتنییییییممممم هستم که با وجود اون به هیچکس نیازی ندارم خودش درها رو برام باز میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستان نازنین

    در مورد سوالی که پرسیده شده

    باید بگم من تا قبل از آشنایی با قوانین و این سایتی که خدا منو هدایت کرد

    وقتی که در شرایط استرس زا و چالش برانگیزی قرار میگرفتم ، چندین حالت داشت

    مثلاً خیلی استرسی میشدم در حدی که تمام بدنم مخصوصاً دست ها و پاهام خیلی سرد میشد انگار از درون من اسپلیت خنک کننده با دور تند روشن کرده بودن :)

    واکنش دیگه ام این بود که خیلی از لحاظ ذهنی بهم می‌ریختم ، یعنی یا عصبی میشدم یا خودخوری میکردم

    حالا بهترین کاری که میکردم برای اینکه آرام بشم

    سعی میکردم حرف نزنم

    سکوت میکردم

    یا اینکه اگر شرایطش بود میرفتم میخوابیدم

    ولی خب این فرکانس بدی که از من ارسال می‌شد باعث می‌شد شرایط ناجالبتری رو تجربه کنم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    از وقتی که به این مسیر هدایت شدم و فهمیدم که قوانین جهان هستی چی هستند و در اصل من هستم که با افکارم با باورهام دارم اتفاقات ناجالب زندگیمو خلق میکنم

    خیلی آگاه تر شدم به خودم

    و همین آگاهی خودش یه جورایی باعث شده راحت ترم بتونم ذهنم رو کنترل کنم

    ولی در کل هر روزی که میگذره و من هر روز که دارم روی خودم و شخصیتم و باورهام کار میکنم اتفاقات ناجالب زندگیم به مراتب خیلی کمتر شده

    و اگر هم بخواد یک اتفاق یا شرایطی که استرس زا هستش بیوفته سعی میکنم سکوت کنم

    چون احساس میکنم وقتی سکوت میکنم

    اون خشم و عصبانیت فروکش پیدا میکنه

    به قول استاد عباسمنش توی فایل آرامش در پرتو آگاهی میگه که در زمانی خشم و عصبانیت سکوت کن و بگذار آن سم به غیر خود تبدیل شود

    حالا که دارم در موردش مینویسم

    به نظرم بهترین راهکار برای من اینه

    اگر هم هر شرایط استرس زا و چالش برانگیزی برام پیش امد سکوت کنم و در اون لحظات خشمگین یا استرسی بهتره هیچ کاری نکنم

    که الان فکر میکنم انگار تا مقدار لازم دارم به همین شیوه عمل میکنم

    شاید شده جزو ناخودآگاهم

    فکر میکنم الان خیلی بهتر شدم در زمینه ی کنترل ذهنم ولی خیلی خیلی بیشتر میخوام که بهتر و راحت تر ذهنم رو در شرایط ناجالبی که پیش میاد کنترل کنم

    البته اینم بگم

    سکوت به معنی که توی ذهنم هم در موردش با خودم داستان سرایی نکنم

    و بهتره که ذهنم رو هم ببرم با تحقیق کردن در مورد مسیر علاقه ام تا آرام بشه

    خدایاشکرت

    الان اتفاقاً بیشتر فهمیدم که در این زمینه چقدر بهتر شدم و چقدر راحت میتونم با سکوت کردن میتونم آرامشم رو در اون شرایط بدست بیارم

    الان هم توی هر کدوم از حرف هام بیشتر میخندم :)))

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3704 روز

    خدایا شروع سخت نام توست

    وجودم به هر لحظه آرام توست

    دل از نام و یادت بگیرد قرار

    خوشم چونکه باشی مرا در کنار

    درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم

    خداقوت استاد عزیزم ممنون از فایلهای فوق‌العاده ی دانلودیتون سپاسگذارم

    سوال

    الگوی تکرار شوندتون در مواقع استرس زا چیه؟

    1. خداروشکر مواقعی که خیلی استرس زا باشه برای من در اکثر مواقع از درون استرس زیادی دارم اما فیس من اصلا مشخص نیست و این رو دوست دارم که بقیه متوجه استرس من نشن

    2. دراین مواقع خیلی عصبی میشم و ممکنه تا مثلا یک روز خیلی خیلی کم صحبت کنم و توی ذهنم میخوام علت این اتفاق رو پیدا کنم و همیشه توی این فکر هستم که مسئله ای اگر برام ناراحت کنندست نهایتا بار دوم جلوش رو بگیرم و مسئله رو بصورت ریشه ای حل کنم . مثال این مورد برای من که تازه اتفاق افتاده اینکه من خودم بکل از موادمخدر وسیگار وقلیان متنفرم و حتی در معرضش هم اگر باشم سردرد میگیرم ی راننده داشتم چند ماه قبل بهش گفته بودم که نمیتونم با افراد معتاد کار کنم و نباید سر کار من بفکر سیگار و قلیان باشی . اتفاقی که افتاد یکبار دیدمش که سیگار دستشه و بهش تذکر دادم و صحبت‌های لازم انجام شد بار دومی که دوباره دیدمش همون روز اخراجش کردم و چقدر راحت شدم چون اون یک فرو اضافه در کار من بود و من در استخدامش نقشی نداشتم و چقدر کارم بهبود یافت

    3. بعضی مواقع هم خیلی کم اتفاق میفته در شرایط استرسی با گوشی بازی میکنم

    4.اگر شرایط خیلی خیلی ناراحت کننده ای باشه احتمالش هم هست که طرف مقابل رو بزنم

    استاد عزیزم انشالله شما ،همه دوستان سایت و من دراوج ،سربلند، ثروتمند وسلامت باشیم

    تا درودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    هاجر رستگار گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان خدا و هم فرکانس یهای عزیزم من هر وقت در شرایط استرس زا قرار میگیرم اولش گریم میگیره بعد به خودم مسلط میشم و سعی میکنم خودمو جمع و جور کنم و تنها کاری که انجام میدم دو رکعت نماز می خونم و سر نماز به خدا میگم بعد به یک آرامش خاصی میرسم و تمام خدا رو سپاس گذارم که این آرامش را به من میده تا بهتر زندگی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    صفدر مومنی گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    بنام خدا

    سلام به همگی

    واکنش‌های من نسبت به شرایط نامطلوب و ناراحت کننده متفاوت هست بستگی به نوع و عمق و اینکه خودم اون لحظه در چه شرایط روحی باشم داره یا اینکه کدوم یک از جوانب زندگی ام باشه روابط ، مالی ، کاری، روابط عاطفی یا …. که در هر کدوم از اینها بنابر عمق احساس ناراحتی و شرایط روحی ام، متفاوت عمل میکنم اما اولین واکنش جسم من نشون میده یا سردرد میشم یا کمر درد یا اینکه تبخال میزنم و بارز ترین عکس‌العمل من در اینگونه شرایط خیلی فحاشی میکنم همه مقصر اند بجز من و دلیل تراشی میکنم که اونها مقصرند نه من هزار دلیل و توجیه میارم هرچی جلوی دستم باشه می‌شکنم یا پرت میکنم

    پای ثابت همه تقصیر ها خدا بود ، خدا واسه من نمیخواهد، خدا نمیزاره،از من بدش میاد،دوست داره اذیتم کنه ،با من لج میکنه و…..

    هیچ وقت من مقصر نبودم همیشه پدر مادر معلم رییس‌جمهور ،امریکا و تا وقتی نگاهم این بود هر روز حالم بد تر ،شکست هام بیشتر افسردگی ام عمیق تر روابطم داغون تر خودخواهی ام تا جایی کشید که فکر میکردم کل دنیا باید طبق حرف های من عمل کنند و خیلی راحت طرد شدم از جامعه نتونستم هیچ موفقیت کوچیکی هم بدست بیارم درگیر چیزهای پوچی شدم که سالها طول کشید انگار زندگی ام زده بود روی دنده عقب تا جایی که دوست نداشتم دیگه زنده باشم

    امروزی که در کنار شما هستم نمیگم صد درصد اتفاقات و شرایط زندگی ام پذیرفتم و اگر مسئله ای برام پیش بیاد می پذیرمش و بجای پیدا کردن مقصر از بیرون باورهامو افکارم رو اصلاح میکنم نه، اما ب اندازه ای تونستم این کار رو انجام بدم رشد کردم حالم خوب شده و درس هایی یاد گرفتم که سالها با فرار کردن نتونستم درک کنم و بفهمم و عمل کنم تا مسیر رشد و پیشرفت برام آسون بشه خیلی راحت خودمو آسون کرده بودم برای سختی ها به اندازه ای تونستم ریشه ها رو در درون خودم پیدا کنم اشتباهات و تکرارشون به مراتب کمتر شده و حال بقیه رو بد و سرزنش نمیکنم بخاطر اینکه من ناراحتم یا عصبی هستم

    شاید از روی عادت تا یکی دوساعت اول که ناراحتم بخواهم همه رو مقصر بدونم یا وسیله ای بشکنم یا خیلی عصبی بشم فحاشی کنم یا هر حالتی که نخواهم اون شرایط رو بپذیرم اما سعی میکنم خیلی زود خودم رو جمع کنم با خودم حرف میزنم یا به دوستی زنگ میزنم تا از شدت احساسم کاسته بشه تا بتونم از روی عقل و منطق عمل کنم نه از روی احساسات و جهل در کل خودم رو مقایسه کنم با 3 سال پیش نمره قبولی به خودم میدم

    استاد برای آماده کردن این فایل از شما سپاسگزارم ممنونم از دوستان عزیزم برای کامنت های زیبا و عالی شون

    دوستون دادم در پناه خدا شاد و پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    عبدالله دره قایدنور گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    با نام خدای بزرگ خدایی ک بهم قدرت گفتن حقیت های وجودم رو بهم میده

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و تمام ادم های فوق‌العاده سایت عباس منش.

    من در موقع های استرس زا و چالش

    1 _عصبی میشم نسبت به قبلم

    2‌_ترس وجودم را میگیره

    3_محیط رو ترک میکنم سعی می کنم برم مسافرت

    4_کم حوصله میشم میرم تو خودم من ادم خوش صحبتی هستم ولی در این مورد گوشه گیر میشم سکوت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محمد طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1356 روز

    من هربار که با یک شرایط سخت و استرس زایی مواجه میشم کلا ول میشم هیچ کاری نمیکنم و از صبح تا شب میرم سریال دیدن و کلی هم غذا میخورم و وقتی که این روند طولانی میشه بعدش بشدت مریض میشم و معمولا زمانی خیلی پنیک میشم که از کارم و از تلاشم نتیجه دلخواهم رو نگرفته باشم ولی می خوام بیشتر تمرکز کنم که مسائلم رو حل کنم و تازه گیا مدیتیشن و تمرینات تنفسی رو راه مناسبی برای آروم کردن ذهن پیدا کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    من در شرایط استرس زا واکنش های متفاوتی دارم

    اگر چالش و شرایط استرس زا عمومی تر باشه مثلا مربوط به خونه و خانواده باشه که بقیه در جریان باشند، غرغر میکنم بلندبلند حرف میزدم و در بیشتر مواقع سعی میکنم مقصری پیدا کنم و همه تقصیرا رو گردنش بندازم !

    در اینجور مواقع خیلی زودتر میتونم کنترل ذهنم رو دست بگیرم چون اهمیت قضیه برای ذهنم کمتره.

    در مواردی که چالش مربوط به مسائل شخصیم باشه که معمولا خانواده خیلی در جریان نیستن،خوابیدن رو انتخاب میکنم

    بیشتر مواقع بی اشتها میشم غذایی از گلوم پایین نمیره،حالت تهوع سراغم میاد .

    اگر برای شرایطی ک پیش اومده راه حلی نداشته باشم ساعات خوابم به شدت افزایش پیدا میکنه و راه فرار من همین خوابیدنه

    چندروز پیش همین حالو داشتم، باید برای موضوعی اقدامی میکردم ولی ترس داشتم و نمیتونستم راه درستو تشخیص بدم

    دراین مواقع ناخودآگاه ساکت تر میشم با کسی حرفی نمیزنم میرم تو کنج تنهایی خودم و اکثرا میخابم

    تا دوسه روزی راه فرار و آرامشم خوابیدنه

    در شرایط استرس زای کاری،با وجود اینکه از درون یکمی آشفته میشم اما اعمال واکنشی انجام نمیدم و خونسردم

    سال قبل تو محیط کارم مشکل حادی پیش اومده بود و مدیرم به شدت استرس گرفته بود دادوبیداد میکرد

    ولی من با خونسردی کامل راهکارایی که به ذهنم میومد رو ارائه میدادم وقتی اوضاع به روال عادی برگشت مدیرم بعد از چند روز بهم گفت اگر خونسردی شما رو داشتم خیلی راحتتر بودم غمی نداشتم و کارم بسیار سریعتر انجام میشد، مدیری این حرفو بهم زد که 66سالش بود و بیشتر از سن من سابقه کاری داشت.

    فهمیدم مسائل مربوط به بقیه خیلی منو تحت فشار قرار نمیده و راحتتر برخورد میکنم حتی مسائل مربوط به نزدیکترین افراد زندگیم ؛

    سال قبل که خبر خودکشی خواهرمو شنیدم در لحظه اول خیلی خونسرد بودم واکنش احساسی خاصی نداشتم تو خیابون بودم و تنها واکنشم این بود که خریدمو کم کردم و زود برگشتم خونه ،بعدش کمی ناراحت شدم چون کنترل ذهن از دستم در رفت خواهرم بیمارستان بود و با تلاش چندین ساعته کادر درمان و حتی رئیس بیمارستان به هوش نیومده بود ذهن نجواگرم میگفت اگه بمیره چی؟

    ولی خب من خیلی حالم بهتر از بقیه بود خیلی زود خودمو کنترل کردم (با وجود اینکه بقیه سعی میکردن حالمو بدتر کنن )باورهای خوبی از استاد گرفته بودم و مدام تو سرم تکرار میشدن خداروشکر خواهرمم به هوش اومد و زود مرخص شد.

    یا زمانیکه مادرم مریض بود کمی ناراحتی داشتم ولی خونسرد بودم همه کارای مربوط به بیمارستان و آزمایشاتش رو با آرامش انجام میدادم در صورتیکه خواهرای بزرگم کلی استرس داشتن حرص و جوش میخوردن و فقط گریه میکردن اما من کنترل ذهن داشتم .

    استاد جان بابت تهیه این سلسه فایلها ازتون ممنونم

    باعث میشه عمیقا به درون خودم برم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    زهرا طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1770 روز

    بنام خداوندبخشنده ومهربان

    باسلام وخداقوت به استاد جانم ومریم بانوی شایسته عزیز

    استاد شما گنجینه ای هستین که روزی یکی ازگنج ها رو دراختیارمامیگزارین واین گنجینه پایانی نداره

    الگوهای تکرارشونده زندگی من گم شدن عینکم هست وموبایلم بیشترعینک چندین بارگم شده توی خونه وهیچوقت پیداش نکردم ودوباره ساختم یازیر پا رفته وشکسته. استادآیاعلت گم شدن وسایل هم بستگی به باور وطرز نگاهمون داره؟ الگوی تکرارشونده بعدی جروبحث خانواده هست که هرازگاهی اتفاق میفته وهرچندمن خودم سعی میکنم توفرکانس خوب باشم وهرروصبح تمرین کدنویسی. راانجام میدم. ولی اطرافیانم سرکوچکترین موضوعی جروبحث میکنن وعصبیم میکنند. میخام

    بپرسم.» اگرمن فرکانسم خوب باشه بقیه افکارشون منفی باشه من چکاربایدکنم باافکاروباورهای بقیه

    که من هربار بخام عصبی بشم یامثلن مسافرت میریم باچندنفر هرکدومشون یه نظری دارن برای تفریح اونارو باید چکارکنیم من هرچه تغییر کنم میتونم حال واحساس خودم خوب کنم. من نمیدونم تومغز اوناچه میگزره که اتفاقات ناخوشایندی میفته تو مسافرت.

    بچه هام بعضی مواقع بهم بی احترامی میکنن. ومن بشدت ناراحت میشم درصورتیکه من خودم هیچوقت بی احترامی به پدرومادرم نکردم وبابچه هایم مهربانم نمیدونم چرا پرخاشگری میکنن و بی احترامی

    وقتی استرس دارم قبلن خیلی عصبی میشدم به زمین وزمان شکایت میکردم وبشدت عصبانی وافسرده.. ولی الان اگه استرس بگیرم، کاری میکنم برخلاف میلم باشه میرم ظرف میشورم یا کتاب میخونم تا یادم بره..

    استاد عزیزم ممنون که این همه آگاهی به ما می آموزید جواب این سوالات مارا بدهید که چگونه در مقابل عموم افراد برخورد کنیم چون هرکسی یه فکروباوری داره من که نمیتونم فکرهمه اینارو تغییربدم هرچند که رو خودم کارمیکنم بچه هست همسر پدرومادر خواهروبرادر

    البته به لطف الله وآموزه های استاد خیلی باگ ها رو من پیداکردم وبهترشدم خیلی احساساتم کنترل میکنم مثل قبل نیستم.. افرادی روجذب میکنم که زیاد نق میزنن وگله وشکایت دارن اززندگیشون ال

    من بازم میگم شاید من ایناروجذب نکردم که میان خونه ام شایددخترم یاهمسرم جذب کرده باشه. دلم میخاد جواب سوالم واضع برام روشن بشه

    تشکراستاد گرامی

    ببخشید من هنوز نمیتونم کامنت زیبا بنویسم مثل بقیه دوستان درهمین حد که تونستم حرف دلم بزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 فروردین رو با عشق مینویسم

    12

    دقیقا یک ماه قبل 12 اسفند

    در یک روز فرابهشتی ،من هدایت شدم به سمت نقاشی دیواری

    دیگه با جزئیات نمینویسم ،چون در رد پای روز 12 اسفند نوشتم

    فقط خواستم به یاد بیارم محبت و عشق و دوست داشتن خدا رو نسبت به خودم

    و به خودم بگم تو ارزشمندی و طبق گفته استاد در فایل جلسه 5 قدم 3 دوره 12 قدم که جهان رو به تسخیر من درآورده که هرچی بخوام به من داده بشه

    و من ازش میخوام که کمکم کنه تا یاد بگیرم که چجوری از این موهبتی که بهم عطا کرده استفاده کنم در جهت خداگونه و هر لحظه از زندگیم رو ،خدارو در تک تک لحظاتم ببینم

    خدایا شکرت

    بی نهایت سپاسگزارم، امروز دوباره یاد روزی افتادم که به من اعتماد کردی و کار دادی

    که در اصل من یاد گرفتم که به تو اعتماد کنم و وقتی دیدی که من ایمانم رو نشون دادم و اعتمادم رو بهت اعلام کردم ،تو هم پاسخ دادی

    هرچقدر سپاسگزاری کنم بازهم کمه ربّ من

    الان که دارم رد پای روزم رو مینویسم قلبم به شدت سبکه و آرومم و لبخندی به لب دارم که حس فوق العاده ای دارم

    امروز صبح که بیدار شدم و با عشق تمرین ستاره قطبیم رو آغاز کردم تا با لذت و احساس خوب بخونم و تجسم کنم ، شروع کردم به بافتن گل سر برای مادرم که دیروز و امروز بهش کمک کردم ،چون تمام بافنده هاش رفته بودن مسافرت ،کمی بهش کمک کردم و قرار شد که درصدی هم از فروشش رو به من پرداخت کنه

    من کمی طراحی هم انجام دادم و درمورد طراحی طرح مدرسه ای که مدیرش گفته بود طراحی کنم، رو کمی کار کردم و عکساشو به دوستم فرستادم تا با برنامه برای من وکتورشو درست کنه

    وقتی تصویرش رو برای من درست میکرد و میفرستاد حس کردم که کارم درست نیست و دوستم با چت جی بی تی داشت طرح هایی که من چیدمان کرده بودم رو به صورت وکتور تبدیل میکرد

    کمی مکث کردم و گفتم خدایا ببخش من باید یاد بگیرم که خودم طرحم رو به صورت دیجیتال به وکتور تبدیل کنم

    اما امکاناتش رو ندارم آیپد ندارم و این دلیل نمیشه که من با چت جی بی تی که دوستم برام انجامش داد تبدیل کنم به وکتور

    باید هزینه اش رو پرداخت کم اگر بلد نیستم اما هزینه اش رو فعلا نمیتونم بدم به کسی تا برام طرحش رو به وکتور تبدیل کنه

    بعد گفتم خدایا هدایتم کن ، این کارو میشه انجامش بدم ؟ بعد سعی میکنم خودم فتوشاپ و ساخت وکتور و نقاشی دیجیتال رو یاد بگیرم

    همین که اینو گفتم اومدم سایت و نشانه ام رو انتخاب کردم

    دیگه باورم به قدری قوی شده در مورد ریز به ریز هدایت شدنم از طرف ربّ ، که دیگه مطمئنم دقیق بهم میگه چیکار کنم

    همین که نشانه ام اومد و فایل رو گوش دادم

    live | انتخاب شغل از زاویه “باور به فراوانی و احساس لیاقت”

    دیدم بله جواب رو به صورت واضح خدا بهم گفت ، که ببین طیبه تو باید در مهارتت انقدر پیشرفت کنی و مهارت کسب کنی که همه چیز به وقتش رخ میده و به قدری فراوانی هست که که بی نهایت به سمتت میاد

    عجله نکن و خودت کارهای خودت رو انجام بده و خودت یاد بگیر

    خیلی این فایل بهم کمک کرد و متوجه شدم که باید یاد بگیرم و از دوستم درخواست کردم که به من یاد بده نقاشی دیجیتال رو تا طرح هایی که بهم الهام میشه رو خودم طراحی کنم و روی بوم اجرا کنم و یا ببرم برای شهرداری و زیبا سازی شهری نشون بدم که طرحم رو که قبول کردن مبلغ طرحم رو جدا پرداخت کنن و من هم روی دیوار اجراش کنم

    و دوستم هم پذیرفت تا یادم بده ،اما باید یه آیپد بخرم که بتونم کار کنم ، و میدونم که خدا به من کار نقاشی دیواری رو عطا میکنه و مبلغ آیپد رو به حسابم واریز میکنه تا یاد بگیرم و مهارت کسب کنم

    حتی پول ماشین kmc مدل t8و یاt9 رو هم به حسابم واریز میکنه ،چون به قدری نشونه ها واضح و بیشتر شده که دیگه هیچ فاصله ای رو حس نمیکنم میدونم که بهم داده میشه

    کافیه من حرکت کنم و قدم بردارم

    خدایا شکرت

    وقتی اذان ظهر رو میخواست بگه ،از مسجد کنار خونه مون قرآن گذاشتن ، یه حسی بهم گفت توجه کن

    وقتی گوش دادم دیدم این آیه رو دو بار تکرار کرد

    سوره آل عمران

    تُولِجُ ٱلَّیْلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیْلِۖ وَتُخْرِجُ ٱلْحَیَّ مِنَ ٱلْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ ٱلْمَیِّتَ مِنَ ٱلْحَیِّۖ وَتَرْزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابࣲ(٢٧)

    شب را در پردۀ روز نهان سازى، و روز را در حجاب شب ناپدید گردانى، زنده را از مرده و مرده را از زنده برانگیزى، و به هر که خواهى روزى بى حساب عطا کنى

    خدا به وضوح‌گفت که بهم از جایی که فکرش رو نمیکنم روزی بی حساب میرسونه

    آیه ولسوف یعطیک ربک فترضی رو یادم میاره

    و یه آرامش عمیقی بهم میده که به این مومنتوم مثبت ادامه بدم و حفظش کنم

    و آرامشی که در هر روزم در این جهان فرابهشتی دارم میتونم بفهمم که دارم درست مسیر رو ادامه میدم

    وقتی کمی کار کردم قرار بود امروز بریم پارک ملت و شب ، طراحی های المان شهر رو در پارک ببینیم که برای سال 1404 کار کردن و شب ها چراغ هاشونو روشن میکنن

    که حیوانات زیبا و گل و المان های نوروزی گذاشتن

    اما نرفتیم و خیر در این بود که بریم خونه عموم ، و چندین ماه بود که نرفته بودیم و برای عید دیدنی بعد از 12 روز رفتیم

    پسر عموم 1 سال و چند ماهه شده بود و راه میرفت به قدری شیرین و لبخند به لب داشت که وقتی رفتیم و رسیدیم، با اینکه خیلی وقت بود مارو ندیده بود ،اما بسیار ساده و راحت اومد

    مادرش بارها گفت عجیبه ،هر کس به خونه مون اومد نرفت سمتش و گریه میکرد ،اما از همون لحظه ورود شما به خونه مون لبخند زد و اومد با شما بازی کرد

    در صورتی که اصلا بغل کسی نمیره

    و بارها گفت عجیبه

    و من تو دلم بارها تکرار میکردم فرکانس و در صلح بودن با خودمون و هماهنگ بودن ذهنمون با روحمون

    ما فرکانس و انرژی خوبی داشتیم که قبل ورودمون این رو ارسال کردیم که پسر عموی کوچیکمون دریافتش کرده

    خدایا شکرت

    من داشتم در این جریان رد پاهای قانون رو میدیدم

    حتی وقتی نشستم پیش پسر عموم همه اش میخندید و حالش فوق العاده عالی بود

    اینا همه نتیجه هست

    نتیجه کار کردن روی خودم و به صلح رسیدن با خودم و خدا داره پاسخ میده به تک تک باورهای من

    خدایا شکرت

    ما وقتی برگشتیم خونه ،تو راه کلی لذت بردم از احساس خوب و آرامشی که دارم

    در مورد دیشب هم بگم

    من دیشب وقتی میخواستم بخوابم ،هدایت شدم به سمت دیدگاه های جلسه آخر دوره قانون سلامتی

    من 10 فروردین دوره رو خریدم

    وقتی دیشب هدایت شدم به دیدگاه های دوستان و میخوندم نظراتشون رو به چند تا نتیجه رسیدم

    چون من هنوز آزمایش چکاپ کامل رو ندادم و تعهد دادم که دانلود نکنم فایل هارو تا وقتی که آزمایشم رو در سایت و در قسمت مربوطه بارگذاری کنم

    من شروع کردم به خوندن و دوستانی که به اشتباه دوره رو انجام داده بودن و مسائلی پیش اومده بود رو خوندم

    اولش ذهنم گفت ببین این دوره مناسب نیست که ببین خیلیا نتیجه نگرفتن و مدام سوال دارن و یه جورایی تمرکز گذاشت روی نتایج افرادی که درست عمل نکرده بودن

    من یه لحظه به خودم اومدم و گفتم ببین طیبه اول اینکه دقت کن

    با زبان خودشون ، دوستان نوشتن که ما درست گوش ندادیم و یا زیادی مواد غذایی رو مصرف کردیم و یا یه سری چیزهارو مصرف نکردیم و نظر چند نفر که مثل من لاغر بودن رو خوندم که میگفتن نتیجه نگرفتن ، یاد یه جریانی از خودم افتادم

    من چند سال پیش که از این سایت پر از آگاهی خبر نداشتم ، طبق تضادی که برخوردم تصمیم گرفتم که از یه مربی بدنسازی تغذیه غذایی و ورزشی بگیرم

    و حدود سه ماه این برنامه رو ازش خریدم

    در تغذیه غذاییم شکر حذف شده بود و روزانه مصرف زیادی از پروتئین داشتم و گفته بود باید هرچی در برنامه هست رو بخوری

    مثلا گفته بود صبحانه چند مدل که هست ، من هر روز باید یکی از اون هارو میخوردم و برای شام و نهار هم همینطور

    که تنوع باشه در طول روز و هر روز

    یادمه من چون نمیتونستم یه سری مواد غذایی که گفته بود و قرص هایی که گفته بود رو تهیه کنم ،تصمیم گرفتم یه نوع غذارو تکرار کنم

    و یا مثلا زیاد میخوردم ،اما ورزش های سنگینی که گفته بود با دنبل انجام بدم رو که سه ست بود هرکدومشون

    من یک ست انجام میدادم

    و طبق برنامه پیش نمیرفتم و نتیجه چی بود؟؟؟؟؟

    هیچی

    البته نتیجه گرفتم ،انقدر هم هیچی هیچی نبود

    اما کم

    مثلا یه سری استخوان هام دربدنم طبق عادت های ناخوب نشستن ، شکل و فرمشون تغییر کرده بود که با ورزش اصلاح شد

    و تو اون سه ماهی که مداوم ورزش میکردم به قدری انرژیم زیاد بود که من صبح ها خود به خود ساعت 6 یا 7 بیدار میشدم و شبا هم دیر میخوابیدم

    حتی بدنم عضله تشکیل داده بود اما چون درست انجام نمیدادم نتایج برای عضله سازی کم بود

    من نتایج رو میدیدم ،اما به خاطر تهیه مواد غذایی و هر ماهی که باید برنامه ورزشی میگرفتم و تغذیه ام هر ماه تغییر میکرد دیگه نتونستم ادامه بدم و رها کردم و بعد چند ماه شدم همون دختری که لاغر بود

    یعنی منی که تلاش کردم در یک سال وزنم رو با ورزش و تغذیه غذایی از 45 به 50 برسونم

    وقتی ورزش رو قطع کردم و تغذیه ام به حالت قبل برگشت وزنم دوباره 46 شد

    ….

    یه جریانی هم بود که بازهم چند سال پیش سر موضوعی من رفتم دکتر طب سنتی ، و دکتر یه عالمه عرقیجات و برنامه غذایی بهم داد و من اوایل سعی میکردم همه رو انجام بدم و درست اجرا کنم و خیلی در روحیه ام و سلامتیم فرق داشت ، اما چون برنامه اش بسیار زیاد بود و باز هم از نظر مالی نتونستم تامین کنم برنامه شو اونم رها کردم

    اما نتیجه خیلی خیلی کم رنگ نشد

    این یادآوری سبب شد که ذهنم دیگه ساکت بشه که دیشب داشتم تک تک صحبت های دوستان رو در سایت میخوندم که گفته بودن نتونستن از قانون سلامتی درست نتیجه بگیرن و ذهنم دیگه نگفت که دوره استاد عباس منش برای قانون سلامتی نتیجه نمیده

    چون خودم چند سال پیش یه بار درست عمل نکرده بودم و طبق مواد غذایی که دو سال پیش از مربی ورزشی گرفتم و یه مدل غذاها رو هی خوردم و صورتم هم پر جوش شد و در اصل این من بودم که درست عمل نکردم

    یا در بازه های زمانی مختلف من یه سری مواد غذایی رو تکرار میکردم و در طول روز زیاد میخوردم و تنوعی در تغذیه غذاییم نداشتم

    وگرنه مربی درست کارش رو انجام داده بود و حتی در تعجب بود که چرا من نتایج بزرگتر رو نگرفتم

    چون به قدری ورزش هاش سنگین بود که هر کس با اون تغذیه غذایی انجامش میداد صد در صد عضله سازی انجام میشد

    چون من تو اون بازه زمانی کم نتیجه رو میدیدم ، با اینکه کم میخوردم و ورزش میکردم اما بدنم عضله سازی کرده بود

    الان که این جمله رو نوشتم خدا به دلم یهویی این جریان رو انداخت

    که خدا به وعده اش عمل میکنه و قسمت خودشو خوب بلده چجوری بچینه

    این منم که باید سمت خودم رو درست انجام بدم و درست عمل کنم

    که پاسخ داده بشه

    و به ذهنم گفتم ببین وقتی آزمایش دادی و در سایت بارگذاری کردی و فایل هارو گوش دادی و دقت کردی ، شروع میکنی به عمل کردن

    و این یادت باشه که یه مواد غذایی رو هی تکراری نخوری که این کار رو بارها در این همه سال در عمرم انجام دادم و سبب شد نتیجه ناخوبی بگیرم

    مثلا من در اون بازه ای که برنامه غذایی از مربی بدنسازی گرفته بودم ،اومدم طبق گفته اینترنت که با تخم مرغ زردچوبه خوبه و من اومدم روزانه که 5 الی 7 تا تخم مرغ میخوردم برای ورزشم هر بار اندازه نخود و یا بیشتر زردچوبه مصرف کردم و بعد چند روز به شدت صورتم خارش داشت

    و تبدیل به جوش هایی در صورتم شد که تا به حال انقدر جوش در صورتم ندیده بودم

    حدود 5 ماهی طول کشید که بدنم این حد از زرد چوبه رو هضم کنه و صورتم صاف بشه و حتی جای جوش ها تا ماه ها از صورتم نرفت

    و این درسی شد برای من که زیاده روی نکنم در خوردن چیزی

    اما بازهم فراموش میکردم و این اواخر روزانه 4 تا تخم مرغ میخوردم و تنوع ندادم به غذاهای صبحانه و یا شامم

    که باید یادم بیارم تک تک این اتفاقات رو و از وقتی دوره قانون سلامتی رو خواستم شروع کنم دیگه این الگوی تکرار شونده تکرار نشه

    الان یهویی نوشتم الگوی تکرار شونده

    خدایا شکرت که فهمیدم این یک الگوی تکرار شونده هست و سعی میکنم از خودم سوالاتی بپرسم که چه باوری سبب شده که من بارها این الگو رو تکرار کنم و درسش رو نگیرم

    چه باورهایی دارم که سبب شده نتیجه نگیرم؟

    خدایا شکرت که همون اول دوره ، قبل شروع دوره ، این موضوع رو بهم فهموندی تا اول درسش رو یاد بگیرم و اصلاحش کنم و باورقوی رو براش بسازم و بعد دوره قانون سلامتی رو شروع کنم

    شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت رو از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: