پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 15

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدسعید خضری گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز وهمه ی دوستای همراه توی این مسیر

    من اوایل توی برخورد با شرایط ناخواسته خیلی زود از کوره درمیرفتم وعصبی میشدم نه جوری که وسایلو بزنم بشکونم ولی جوری بود که روی مساعل دیگه نمیتونستم تسلط داشته باشم و شرایط ناخواسته تمام وجه منو درگیر خودش میکرد و با کسی نمیخواستم صحبت کنم از شدت عصبانیت

    ولی بعد از این که با اموزش های شما پیش رفتم و با طی کردن تکامل به صلح با خودم رسیدم و ایمان و توکلم بیشتر شدخیلی بهتر توی این شرایط ناخواسته تسلط پیدا کردم روی خودم

    با این باورها که وقتی من روی خودم دارم کار میکنم هر اتفاقی بیوفته خیره و به نفع منه با این که ظاهر ناخواسته داره

    خاصیت جهان به سمت خیره

    اگه ام نتیجه ی خوبی نداشته باشه من کلی درس و تجربه میگیرم ازش و اگه الگوی تکرار شونده باشه باورشو پیدا میکنمو روش کار میکنم

    بعد سعی میکنم توجهو از روی اون موضوع بردارم به گفته ی شما

    مثل بازی کردن

    یا دوش گرفتن

    به فایل ها گوش کردن

    استاد ما هر روز با اموزش های شما داریم رشد میکنیم تسلطون توی تمام ابعاد زندگیمون بیشتر میشه

    ممنون برای این همه اگاهی های خالص

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    سلام به استاد بزرگوار و دوستان

    من کلا فرد استرسی نیستم چون استرس در اثر نگرانی در باره آینده به وجود می آید و من بیشتر مواقع به آینده امیدوارم و هیچ نگرانی ندارم

    حال اگر موردی پیش بیاید که استرس ایجاد کند من متاسفانه زود عصبانی میشوم حالا یا حرفی میزنم و یاحرکتی میکنم که باعث ناراحتی طرف مقابل میشوم و زود پشیمان میشوم در این حال اول خودم رو سرزنش میکنم و کلی به خودم حرف میگم ولی بعد پیش خودم میشینم کارم رو توجیه میکنم و در این میان نیز دنبال مقصر میگردم که خیلی هم خودمو له نکنم ولی کلی عذاب وجدان میگیرم و این از عزت نفس پایین من نشات میگیره ولی خدارو شکر از وقتی که به این مسیر هدایت شدم سعی میکنم کمتر عصبانی بشم

    گاهی چالشی ایجاد میشود با خودم خیلی حرف میزنم آروم میگیرم و کسی رو سعی میکنم قضاوت نکنم و البته به طرف مقابل هم بستگی دارد ک من چه دیدی نسبت به ایشون دارم چون در مورد بعضی خیلی راحت قضیه رو حل میکنم ولی در مورد عده ای نه خیلی سخت در مورد این افراد با خودم کنار میام واین برمیگرده به اینکه من نسبت به

    اون شخص کینه دارم یا حسادت دارم و به لطف خدا دارم روی خودم کار میکنم و کمرنگتر شده

    استاد جان سپاسگزارم که با این سوالهاتون همه شاگردانتون رو به چالش میکشید و باعث خودشناسی و سپس خودسازی آنها میشوید

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستان نازنین

    در مورد سوالی که پرسیده شده

    باید بگم من تا قبل از آشنایی با قوانین و این سایتی که خدا منو هدایت کرد

    وقتی که در شرایط استرس زا و چالش برانگیزی قرار میگرفتم ، چندین حالت داشت

    مثلاً خیلی استرسی میشدم در حدی که تمام بدنم مخصوصاً دست ها و پاهام خیلی سرد میشد انگار از درون من اسپلیت خنک کننده با دور تند روشن کرده بودن :)

    واکنش دیگه ام این بود که خیلی از لحاظ ذهنی بهم می‌ریختم ، یعنی یا عصبی میشدم یا خودخوری میکردم

    حالا بهترین کاری که میکردم برای اینکه آرام بشم

    سعی میکردم حرف نزنم

    سکوت میکردم

    یا اینکه اگر شرایطش بود میرفتم میخوابیدم

    ولی خب این فرکانس بدی که از من ارسال می‌شد باعث می‌شد شرایط ناجالبتری رو تجربه کنم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    از وقتی که به این مسیر هدایت شدم و فهمیدم که قوانین جهان هستی چی هستند و در اصل من هستم که با افکارم با باورهام دارم اتفاقات ناجالب زندگیمو خلق میکنم

    خیلی آگاه تر شدم به خودم

    و همین آگاهی خودش یه جورایی باعث شده راحت ترم بتونم ذهنم رو کنترل کنم

    ولی در کل هر روزی که میگذره و من هر روز که دارم روی خودم و شخصیتم و باورهام کار میکنم اتفاقات ناجالب زندگیم به مراتب خیلی کمتر شده

    و اگر هم بخواد یک اتفاق یا شرایطی که استرس زا هستش بیوفته سعی میکنم سکوت کنم

    چون احساس میکنم وقتی سکوت میکنم

    اون خشم و عصبانیت فروکش پیدا میکنه

    به قول استاد عباسمنش توی فایل آرامش در پرتو آگاهی میگه که در زمانی خشم و عصبانیت سکوت کن و بگذار آن سم به غیر خود تبدیل شود

    حالا که دارم در موردش مینویسم

    به نظرم بهترین راهکار برای من اینه

    اگر هم هر شرایط استرس زا و چالش برانگیزی برام پیش امد سکوت کنم و در اون لحظات خشمگین یا استرسی بهتره هیچ کاری نکنم

    که الان فکر میکنم انگار تا مقدار لازم دارم به همین شیوه عمل میکنم

    شاید شده جزو ناخودآگاهم

    فکر میکنم الان خیلی بهتر شدم در زمینه ی کنترل ذهنم ولی خیلی خیلی بیشتر میخوام که بهتر و راحت تر ذهنم رو در شرایط ناجالبی که پیش میاد کنترل کنم

    البته اینم بگم

    سکوت به معنی که توی ذهنم هم در موردش با خودم داستان سرایی نکنم

    و بهتره که ذهنم رو هم ببرم با تحقیق کردن در مورد مسیر علاقه ام تا آرام بشه

    خدایاشکرت

    الان اتفاقاً بیشتر فهمیدم که در این زمینه چقدر بهتر شدم و چقدر راحت میتونم با سکوت کردن میتونم آرامشم رو در اون شرایط بدست بیارم

    الان هم توی هر کدوم از حرف هام بیشتر میخندم :)))

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2659 روز

    به‌نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوندی ک‌من بنده همیشه شامل محبتهاش بوده ام و همیشه من و مدنظر خودش داشته

    سپاسگذارم خداوند مهربانم سپاسگذارم

    استاد عزیزم سلام

    سلامت باشید همیشه

    در شرایط استرس زا چیکار میکنی پریسا

    هر شرایطی برای من فرق دارد

    من خانم خانه دار هستم و زیاد با جامعه اطرافم در ارتباط نیستم ب عنوان کسب و کار

    فکر‌کنید‌مثل بانو مریم

    مثلا دامنه ارتباطات بسته تر هست برامون

    دوستان ،خانواده،همسر،فرزند،همسایه،

    شرایط استرس زا ب عنوان مثال برای فرزندم

    همونطور ک‌گفتم من پاشنه آشیل ترس از دست دادن دارم

    که این‌باور از بچگی همراه منه بسیار متاسفانه و من تازه در سن 30 سالگی این پاشنه رو فهمیدم

    و همین 1 هفته پیش باورهاش و دارم‌ میسازم

    مثالهام و‌بیان میکنم تا بهتر بتونم شما رو‌متوجه کنم

    فرزندم

    باردار ک شدم استرس گرفتم ک‌فرزندم‌نکند موردی داشته باشد 5سال پیش

    در آزمایش 4 ماهگی همان را جذب کردم

    گفتم ای وای بر تو پریسا قانون رو‌میدانستی و وا دادی

    از شهر ثروتمندم آمل ب تهران و بابل رفتم

    افکارم و از دست دادم

    اما بعد از اون‌همه بالا و‌پایین با شکم 4 ماهه خودم

    که همان ناخاسته لعنتی رو‌جذب کرده بودم

    گفتم اگر با همان فرمان رفتم و این شد (ناخاسته)

    پس فرمان و عوض میکنم و چیزی دیگری پدید میاورم

    و‌بلاخره شد در زمان سونوگرافی 7 ماهگی ،پزشک‌مهربان‌و‌کاربلد گفتن من‌چیزی نمیبینم و‌کاملا همه چیز محو شده

    حالا صحبت‌من‌با خدا در زمان 4 ماهگی سر دراز دارد

    در حد چند‌جمله بود اما وجودی بود

    من خودم ،خودم رو وارد شرایط استرس زا کردم و خودم ،با کنترل ذهن وارد مسیر کردم

    احساس میکنم اتلاف انرژی بود جذب این خاسته میشد ک‌نباشه اصلا

    بهرحال سپاسگذار خداوند و‌خودم هستم‌بخاطر قدرت خلق کنندگی

    العان ک‌دختر زیبای من 5 سالشه

    مثلا بیفتد داخل خیابان و‌گریه های الکی‌کند میشوم‌مادر خودم‌در زمان قدیم

    داد و بیداد ،افستر همه‌چیز رو‌از دست میدهم

    این‌واکنش و‌فقط میتونم در بهترین‌حالت‌تا 2 یا 3 دقیقه اول خوب‌ نگه دارم (نسبت ب همه انفاقات)

    احساس کنم ک طرف دور برداشته یا زیاد داره میگه

    اصلا قاطی و‌پاتی میشوم

    مادرم‌همیشه میگفت ب هیچکس رو نده

    یعنی بیشتر ب ما رو‌نمیداد اما با بقیه عالی بود

    مثلا با دخترهای بقیه غریب نوازی میکرد و‌من میگفتم إ مادرم چ خوش برخورد‌هست

    رابطه ما طوری بود ک زیاد حوصله نداشت

    انقدر از بچگی کار و کار بود براش که حق هم داشت

    اما مادر دلسوز و مهربان بود

    توجه،توجه

    شمایی ک میخانید مادر من عالی هست آن زمان اغلب مادرها همینطوری بودن

    خودشان درگیر مادرشوهر و‌خاهرشوهر و

    این اون و گفت و اینجوری شد بودن ک وقت ب ما نمیرسید

    پس عذر خواهی میکنم مادرم اگر قدرنشناسی کردم در این کامنت

    من هم همانم (اعتراف)

    همانجور نسبت ب فرزندم بی درک

    همسرم برایم الویت دارد تا فرزندم

    طرز صحبت من هم همانطور

    طرز حرف زدنم ،نگاهم،دعوا کردنم

    اینها همه الگوهای رفتاری هستن

    الگوهایی ک‌من از ته قلبم بدم میاید ازشون

    و کودکی خوبی رو باهاش سر نکرده بودم

    و هدایتش رو ب همان رب هدایتگر میسپارم

    در شرایطی که دستور بهم داده شود هم متنفرم

    نمیدانم شرایط استرس زا ب حساب میاید یا نه

    اما باعث‌میشود که کلماتی مثل اوف و‌أه وخودت پاشو ب زبان بیاورم

    در مورد همسرم شرایط استرس زا

    خیلی بندرت پیش آمد ب اندازه انگشتان دست .

    این اواخر چندین بار اون‌هم بخاطر دریافت هفتگی

    و‌من خیلی هم قاطی کردم

    نمیدانم ،فکر کنم تا همینجا متوجه شده باشید

    من بسیار احساساتی هستم و بسیار واکنش گرا همان مثل قدیم شما استاد عزیزم ، تمام‌تصوراتم‌تا همین 3 سال پیش دعوا بود،یعنی با برنده شدن و کاراته بازی داشتم خودم و نشان میدادم که کسی با من در میفته من خیلی قاطی ام

    تمام تصورات و‌کودکی و‌نوجوانی من‌اینطوری گذشته

    اون‌هم‌احساس میکنم ب خاطر کمبود‌محبتهاست

    یا شاید محبت بود من از درون و ذاتم اینطوری بودم روحیه تهاجمی داشتم

    شاید بدنبال مقصر هستم و الکی دارم مینویسم

    اما سالهای کودکی و‌نوجوانی همه از خاطراتی میگفتن برام که ما فکر میکردیم‌تو‌ پسر هستی در شکم مادرت

    و خیلی هم تاثیر گذار هست این جملات

    نتیجه گیری من

    اعتراف سخت اما کوتاه میگم

    من پریسا شعبانی هنوز ک‌هنوزه فقط 30٪بهتر شدم نسبت ب مسائل بیرونی 70٪هنوز مسئله شخصیتی دارم و اون ارامشی ک‌بخام‌و ندارم

    استاد جان راستی ی سوال اتفاقی افتاده ک‌ ستاره بغل اسم من رو‌کم کردید ؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    به نام خدا

    ردپای 69

    سلام استاد جان و دوستای عزیزم

    چه موضوع خوبی انتخاب کردید ،کلی باگ پوشش میده و خیلی کمک کنندس

    سلطان چالش های نامنظم هم که خودمم :)

    تازه الان میفهمم که اکثر اون چالش ها به خاطر عدم تکامل و عدم حس لیاقت و فراوانی، به وجود آمده بود!

    انشالله که سرم به سنگ خورده !

    اصلا همین ردپا خودش پیشگیری قبل از حادثه اس ،که هر روز عادت سازی و تکامل به خودم یادآوری کنم

    پس بازهم ازتون تشکر میکنم که این فرصت در اختیارمون قرار دادید

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    میلاد صفائی نکو گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    چقدر خوبه که شما رو داریم، خداروشکر میکنم

    وقتی استراس شدید یا شوک بهم وارد بشه

    درونم جنگ جهانی رخ میده

    از شدت استرس حرف نمیزنم

    فقط فکر میکنم،

    سعی میکنم با تمام وجودم افکار منفی رو کنترول کنم

    ولی بیشتر از همه، نگران حال عزیزانم میشم

    غذا نمیتونم بخورم، از چهره ام همه می‌فهمن که چه حالی دارم

    وقتی اون قضیه تمام میشه تا مدت هااااا نجوا ها میان سراغم

    مثلا بعد ازاینکه، داییم فوت شد، چنان شوکی بهم وارد شد، که تا 3 سال تمام سیستم عصبی بدنم بهم ریخته بود؛

    درصورتیکه اصلا همه چی تموم شده ولی ذهن من شروع میکنه به تکرار اتفاق های مشابه اون، توذهنم

    واقعا عذاب میکشم

    فقط خدارو صدا میزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1788 روز

    سلام به استاد و همه دوستای عزیزم

    من توی چنین شرایطی معمولا چشمام پر اشک می‌شه اما اینجوری نیست که زار زار گریه کنم.

    البته الان که خیلی بهتر شدم از وقتی که جدی دارم روی عزت نفسم کار می‌کنم

    الان سریع محیط رو ترک میکنم و سعی میکنم تنها باشم

    حالت ایده آلش پیاده رویه

    ولی کلا دوست ندارم توی اون فضا یا پیش اون افراد بمونم چون می‌دونم ممکنه واکنش بدی نشون بدم توی اون شرایط خاص و فقط لعنت خودم بر خودم برام بمونه.

    اما هنوز به جایی نرسیدم که بتونم آرامش صد درصد خودم رو حفظ کنم و قبل از اینکه فکر کنم، می‌بینم بعله:) دهان مبارک رو گشودم و جواب دادم

    اما دیگه از همونجا پام رو سعی می‌کنم بذارم روی ترمز

    دیگه جواب نمی‌دم و فقط محل رو ترک می‌کنم و احتمال 99 ٪ میام توی سایت کامنت می‌خونم فایل گوش می‌دم اگه نشانه اون روزم رو نزده باشم، می‌زنم

    و سعی میکنم به خودم بارها و بارها بگم که پناه می‌برم به خدا از شر نجواهای شیطان رانده شده…

    و چند دقیقه بعدش ناخودآگاه حالم خوب میشه

    اینجوری هم نیست که فقط پیس پیس پیس ذکر بگم چون واقعا اینکار جهالته

    جوری توی دلم می‌گم که به معناش فکر کنم و باعث بشه قدرت خداوند برام یادآوری بشه.

    ولی خب در کل خیلی خیلی خیلی بهتر باید عمل کنم

    اینو می‌دونم

    مرسی استاد

    شاد و پر از نشاط باشین؛))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    به نام خدایی که خالق

    مالک

    مدیر

    و عالم

    و قدرت مطلق

    سلام به همه

    من وقتی دچار استرس میشم معمولاً اطرافیانم رو مقصر جلوه میدم و بهم می ریزم و گاهی صدام هم بلند میشه

    البته الان دارم رو خودم کار می کنم و خیلی بهتر شدم

    سند افتخاری برای اینکه رشد کردم

    آفرین به خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام به استاااد عزززییزم

    استاد من داشتم فکر میکردم که چقققدر زمان و انرژی و عمر گذاشتین تا این نکات ارزشمند و گهر بار رو فهمیدین و چقدر سخاوتمندانه اومدین به ما یاد میدین.

    واقعا چی بگم از این هم سخاوت،سخاوت پای شما کم میاره واقعا.

    چقدر حرفه ای با یک سوال،تمام وجوده و درونه ما رو شخم میزنین و این ویروس ها رو نمایان میکنید واسمون.

    الگوی تکراری من:

    توی این شرایط

    اول اینکه نجوا میگه که دیدی قانون اینجا جواب نمیده و قانون ثابت نیست!یعنی قشنگ با این حرفش تماام عزت نفس و تماامه آنچه رو وقت گذاشتم روی عزت نفسم روتخریب میکنه.

    دوم وقتی عزیزان من مریض میشن یا اینکه غصه میخورن،نا خودآگاه ذهنم میریزه بهم و وارد سیکل معیوب میشم که چرا ذهنم رو نتونستم کنترل و هی سرزنش میکنم خودم رو و هی چرخه ی معیوب من رو میبره تهههه جهنم و تا یکی دو روز حالم بده.بعد آگاهانه تلاش میکنم قبلا خودم رو بیاد میارم که قبلا هم این نجواها بوده و اتفاقی نیفتاده و تو مسیر درست هستم و … اینجوری آرامشم بیشتر میشه

    سوم وقتی یه روز خوش گذرونی میکنم و با وجوده اینکه لذت میبرم،فکر میکنم چون فایلا رو گوش ندادم،از مسیر خارج شدم و زحمت هام هدر رفته و ….. و دوباره وارد سیکل معیوب میشم و هم لذت اونروزم زهر مار میشه و هم اینکه فکر میکنم هیچی رو خودم کار نکردم و نا امید میشم و اووووو

    بعد که تمرین” فانوس دریایی من” رو انجام میدم،حالم بر میگرده سر جاش

    چهارم

    اگر صد شب تمرین فانوس دریایی من رو انجام بدم ولی یک شب که تمرین “فانوس دریایی من” رو انجام نمیدم،کلا وارد چرخه ی معیوب سرزش میشم دوباره و دوباره و دوباره و همون الگوها باز تکرار میشن

    یعنی کلاا یادم میره که هدفم لذت بردن از زندگیه و کلا دارم رو خودم کار میکنم که لذت ببرم و این لذت بردن در واقع نتیجه ی توی مسیر درست بودنه و روی باورها کار کردنه.

    عاااشقتونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    زهرا ازادپور گفته:
    مدت عضویت: 2142 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان من

    سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان و همه دوستان گلم من قبل از آشنایی با استاد و سایت و موقع دور شدن از قوانین

    در شرایط استرس زا گریه میکنم و طوری که نمیتونم جلوی بقیه خودمو کنترل کنم

    در مواقع بحث با اطرافیان سعی میکنم بقیه رو مقصر بدونم و قهر کنم و با اون فرد دیگه تا مدتی کوتاه حرف نزنم و شروع میکنم به پرخوری

    و همیشه در این موارد بد و بیراه بگم و این درحالی بود که خیلی مدت زمان این رفتارها کم بود و زود همه چیز یادم میرفت وآرام میشدم

    اما الان در این مواقع سعی میکنم ارامشمو حفظ کنم و با خودم تکرار کنم من توانایی تغییر بقیه و هدایتشون رو ندارم و سکوت میکنم سعی میکنم فایل گوش بدم کامنت بخونم و به خدا فکر کنم و باهاش حرف بزنم و ازش هدایت بخوام و می‌دونم تضادی که پیش اومده میخواد ظرف منو بزرگ کنه و وقتی من سربلند از این تضاد بیام بیرون اون موقع است که همه چیز اونی میشه که من میخام ولی بعضی مواقع خاص واقعا کنترل ذهن سخت میشه که خداوند هدایت کنه ما رو که همیشه در هر شرایطی بتونیم رها باشیم و آرام

    سپاس از همگی ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: