پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و عزیز دلشون با این
فایل های بی نظیر که واقعا هیچ جای دیگه نظیرش و نمیشه پیدا کرد
و سلام خدمت دوستان عزیزم که با کامنت هاشون باعث رشد و پیشرفت من در این مسیر میشن
خیلی خیلی خوشحالم که در این مسیر هستم و هر روز دارم یه آگاهی جدید و کشف میکنم
و در درون خودم نقطه ضعف هایی و پیدا میکنم که تا قبل پیدا کردنشون فکر میکردم باید همینجوری باشه چون از گذشتگان به من به ارث رسیده و فقط ذهن من اینجوری باور کرده
ولی وقتی همون جوری که استاد تو دوره 12قدم اشاره کردن که میشه جور دیگه ای هم فکر کرد و هر چیزی و تا خودتون بهش نرسیدین قبول نکنین و خداروشکر هر روز دارم تو این مسیر بهتر و بهتر میشم…
در مورد سوال این فایل من وقتی به شرایط استرس زا مواجه میشم
کاری که میکنم بیشتر مواقع همون لحظه عصبانی میشم ولی خیلی زود ارام میشم و
میریزم تو خودم و در درون خودم باهاش میجنگم.
البته به لطف خدا و آموزه های استاد خیلی بهتر از قبل شدم
ولی هنوز هم این واکنش ها را در مورد پاشنه های آشیلم دارم
و به خودم تعهد دادم که هر بار بهتر و بهتر شدم و همیشه به خودم میگم اگه استاد تونسته منم میتونم یا اگه خیلی از بچه های سایت تونستن منم میتونم و انگیزه میگیرم و هر روز سعی میکنم بهتر از قبل بشم…
ممنونم از استاد و بچه های سایت که وقت گذاشتین و کامنت منو خوندین…
به نام خداوندی که من را انسان آفرید و هدایتم کرد
سلامممم به خوشتیپ ترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه
سوال
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
خب استاد جانم من هم یادم نمیاد که از اون وقتی که هدایت شدم توی شرایط استرس زای شدید قرار بگیرم
فقط یادمه توی دوران امتحان ها یبار سر یه امتحان یه استرس کوچولو گرفتم
((من اصولا سر هیچ امتحانی استرس نمیگیرم و در نهایت آرامش امتحان میدم حتی اگر هیچیم بلد نباشم بازم استرس نمیگیرم:))
خلاصه دیدم یه کوچولو استرس دارم شروع کردم حرف زدن با خداوندم و استاد جانم آرامش تمام وجودم رو فرا گرفت
به نظر من توی همچین شرایطی اولین کاری که باید بکنیم اینکه آروم بشیم
چون وقتی ارومیم الهامات خداوند رو دریافت می کنیم
خداجونم عاشقتممممممممممممممممممممممممممم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههههههههههههههههههههههه
استاد جانم خدارو شکر که دارمتون
عاشقتونممممممممممممممممممممممممممم
ب نام الله یکتا
سلام ب استاد عزیز ومریم مهربون
و سلام به همگی اعضای خانواده معنوی خودم
خیلی خوشحالم ک اینجام وخداروشکر میکنم
چن روزه دارم خودمو با 3 سال پیش خودم مقایسه میکنم
محیطی ک بودم آدما
روابط
حرفا
دغدغه ها
افکار
باورها
ارزشها
چقد از زمین تا آسمون فرق داره
احساسی ک ب خودم دارم الان
به شرایط
به آدم ها
ب تواناییام
چقد تغییر کرده
خدا چقد قشنگ ب درخواست قلبیم پاسخ داد
درخواستی ک خودم حتی ازش خبر نداشتم
اینکه تو یه محیط سالم با آدم های خوب وسالم درارتباط باشم و باعث رشدم بشن و حالمو خوب کنه
و هدایت شدم ب این مکان ب این خونه معنوی
به این دانشگاه توحیدی پراز عشق و آگاهی
چه دستاورد بزرگیه برام اینجا
این سایت
این استاد یکتاپرست
وشاگردهایی ک باعشق تو این مسیر دارن حرکت میکنن
وبه هم کمک میکنن برای درک آگاهیا وعمل بهشون
چقد لذت میبرم وقتی کامنت های سعیده عزیز
حمید عزیز
سید خوشدل
آقای ثانی
و… میخونم به خودم میگم یعنی میشه منم ب این مرحله برسم ک مستقیم درک کنم حرف های ربم رو
اینقد لطیف
شیرین
زیبا و این دوستان از باورهاشون میگن و من بغض میکنم
قلبم لبریز از عشق و سرور میشه
از لمس خدا از دید این عزیزان
چقد شیرینه
خدای من
منم همچی رابطه ای باهات میخوام
همچین عشقی
همچین شور و دلدادگی
الهی صدهزار بارشکرت ک درمدار دریافت این آگاهیا قرار گرفتم
اگه برا این عزیزان شده برای منم میشه
منم باید مث بقیه روخودم کار کنم
با تعهد با تمرین با ساخت باورهای قدرتمند کننده
عضویت واقعی من 125روزه
یعنی 125روزه ک دارم میبینم
این آگاهی هارو
درک میکنم
و درمدارش قرار گرفتم
از خدا میخوام هدایتم کنه دراین مسیر ثابت قدم باشم و هر روز با انرژی بیشتر حرکت کنم و درک کنم آگاهی هایی ک دریافت میکنم وعمل کنم بهشون
ب قول استاد ایمان بدون عمل حرف مفته
واقعا درست گفتن
جواب من ب این سوال
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
تو روابط قبلا خیلی بحث میکردم وصدام بالا میرفت میخواستم ب طرف مقابل و قانع کنم ک اشتباه میکنه حالا چه حق بامن بود چه نبود فک میکردم کار درست وانجام میدم چون اینحور یاد گرفته بودم
الان با مقدار آگاهی ک یاد گرفتم توشرایط سخت تقریبا بعد 5دقیق به خودم میام ک دارم چیکار میکنم
زدم جاده خاکی
چون من ک نمیتونم کسی و تغییر بدم پس سریع محلو ترک میکنم میرم قدم میزنم
یا آهنگ گوش میدم
یا فایل تقریبا20مین طول میکشه سریع حالم خوب میشه
هر سری زمانم کوتاه تر میشه
بجز این سری اخر ک
تمرکزم رو الگوهای تکرار شونده بود
درمورد مادر رو نکات منفی دقت کردم ک تقریبا نصف روز نتیجه تمرکزم بهم برگشت و مادر هی بهم گیر میداد خخخخخخ
گفتم خدایا این قانون چقد کارش درسته وسریع جواب میده
درمورد کارم من خیاطی میکنم تو خونه وقتایی ک ب چالشی برمیخورم اول یه کم باهاش ور میرم اگه راه حلشو پیدا نکردم
پامیشم میرم و ذهنمو آروم میکنم
و چن جمله تاکیدی دارم ک میگم
این مسئله راه حل دارد
راه حل الهی بالاترین راه حل است
خداروشکر ک راه حل الهی به من
نشان داده میشود و بعد خداروشکر خیلی راحت کارم انجام میشه وکلی لذت میبرم از اینکه تونستم حلش کنم
تو محیط کار
من قبلا تو یه سالن کار میکردم ک منشی بودم یادمه تازه شروع ب کار کرده بودم
ک یه سری برای مشتری خواستم 700بکشم
یه صفر اضاف زدم ک خودم شروع کردم خودمو سرزنش کردم ک حواست کجا بود
هیچ کاری بلدنیستی خوب انحام بدی
گند زدی و..
مسئول سالن وقتی بهم گفت این چه کاری بود کردی
و یه چشم غره ای بهم رفت
دیگه زدم زیر گریه نتونستم احساسمو کنترل کنم
ولی الان خداروشکر بهتر شدم و بهتر میتونم احساساتمو کنترل کنم و
ولی خوب خیلی جای کار دارم هنوز
به خدای بزرگ میسپارمتون
بنام خداوندبخشنده ومهربان
باسلام وخداقوت به استاد جانم ومریم بانوی شایسته عزیز
استاد شما گنجینه ای هستین که روزی یکی ازگنج ها رو دراختیارمامیگزارین واین گنجینه پایانی نداره
الگوهای تکرارشونده زندگی من گم شدن عینکم هست وموبایلم بیشترعینک چندین بارگم شده توی خونه وهیچوقت پیداش نکردم ودوباره ساختم یازیر پا رفته وشکسته. استادآیاعلت گم شدن وسایل هم بستگی به باور وطرز نگاهمون داره؟ الگوی تکرارشونده بعدی جروبحث خانواده هست که هرازگاهی اتفاق میفته وهرچندمن خودم سعی میکنم توفرکانس خوب باشم وهرروصبح تمرین کدنویسی. راانجام میدم. ولی اطرافیانم سرکوچکترین موضوعی جروبحث میکنن وعصبیم میکنند. میخام
بپرسم.» اگرمن فرکانسم خوب باشه بقیه افکارشون منفی باشه من چکاربایدکنم باافکاروباورهای بقیه
که من هربار بخام عصبی بشم یامثلن مسافرت میریم باچندنفر هرکدومشون یه نظری دارن برای تفریح اونارو باید چکارکنیم من هرچه تغییر کنم میتونم حال واحساس خودم خوب کنم. من نمیدونم تومغز اوناچه میگزره که اتفاقات ناخوشایندی میفته تو مسافرت.
بچه هام بعضی مواقع بهم بی احترامی میکنن. ومن بشدت ناراحت میشم درصورتیکه من خودم هیچوقت بی احترامی به پدرومادرم نکردم وبابچه هایم مهربانم نمیدونم چرا پرخاشگری میکنن و بی احترامی
وقتی استرس دارم قبلن خیلی عصبی میشدم به زمین وزمان شکایت میکردم وبشدت عصبانی وافسرده.. ولی الان اگه استرس بگیرم، کاری میکنم برخلاف میلم باشه میرم ظرف میشورم یا کتاب میخونم تا یادم بره..
استاد عزیزم ممنون که این همه آگاهی به ما می آموزید جواب این سوالات مارا بدهید که چگونه در مقابل عموم افراد برخورد کنیم چون هرکسی یه فکروباوری داره من که نمیتونم فکرهمه اینارو تغییربدم هرچند که رو خودم کارمیکنم بچه هست همسر پدرومادر خواهروبرادر
البته به لطف الله وآموزه های استاد خیلی باگ ها رو من پیداکردم وبهترشدم خیلی احساساتم کنترل میکنم مثل قبل نیستم.. افرادی روجذب میکنم که زیاد نق میزنن وگله وشکایت دارن اززندگیشون ال
من بازم میگم شاید من ایناروجذب نکردم که میان خونه ام شایددخترم یاهمسرم جذب کرده باشه. دلم میخاد جواب سوالم واضع برام روشن بشه
تشکراستاد گرامی
ببخشید من هنوز نمیتونم کامنت زیبا بنویسم مثل بقیه دوستان درهمین حد که تونستم حرف دلم بزنم
سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی ام
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
البته که چالش داریم تا چالش
گاهی که دغدغهها و چالشهای اطرافیان رو میشنوم، بهشون میگم این مشکلات ت از نظر من مشکلات نیست شکلاته
یعنی منظورم اینه که یه چالش یا یه مشکل ممکنه برای یه نفر خیلی سخت باشه مواجهه باهاش، حل کردنش و برای یه نفر اون اصلاً چالش حساب نشه که دقیقاً برمیگرده به پاشنه آشیلهای ما به نقاط ضعفمون در اون مورد خاص و از هر فردی تا فردی دیگر. متفاوت هست
مثلاً الان که تابستونه خیلی ها رو میبینم که کل دغدغه زندگیشون اینه که کدوم کلاسها برای بچههاشون بهتره که ثبت نامشون کنند ، یه وقتی از جایی جا نمونن ،یا کدوم مدرسه خیلی رسیدگیشون فوق العاده که یه وقتی بچه تو مدرسه مشکلی براش پیش نیاد،..
که چند هفته است درگیر این قضیهان،و اصلا به این که مثلاً تو تابستون واسه خودشون چه برنامهای بریزن حتی فکر نکردن
خب برا ماعباسمنشی ها ،اصلاً اینا چالش حساب نمیشه حس میکنم هرجا خوب باشه و به نفع من ،پس همونجا هدایت میشم و نسبت به خیلی از مسائل رها ی رها هستم
اما خب ،یک سری چالشها هستند که برای من خیلی مهم اند ،مثلاً برام مهمه که بتونم محصولاتمو با سود خیلی بالا بفروشم چون باید به چند نفر حقوق بدم، اصلاً نمیتونم ریسک کنم یا به سود کم قانع باشم
اول که:خیلی ترس دارم که در شروع کار اشتباه نکنم
که الان دقیقاً وسط یکی از همون چالشها هستم در این موارد خیلی آرومم ,ساکتم و در درون با خودم درگیر ،و از زوایای مختلف باید قضیه رو بررسی کنم خیلی مشورت میکنم و قضاوت بقیه برام مهم نیست« به لطف دوره عزت نفس» نظر همه رو میپرسم
کاملا بی اشتها میشم حتی پیش اومده وقتی که وارد یه چالشی شدم که یه جورایی خط قرمز من بوده و خیلی بهم برخورده و خیلی ناراحت بودم تا سه روز من چیزی جز آب نخوردم
حتماً حتماً به غار حرای خودم میرم « کوه »میرم با خودم خلوت میکنم و منتظرم که آروم بشم تا خداوند با من صحبت کنه این راهکار همیشه جواب داده حداقلش اینه موقتا که حالم خیلی خوب میشه و اون موقع میتونم به راه حل ها فکر کنم
خواب م کامل به هم میریزه و وسط شب بیدار میشم تو حیاط قدم میزنم
فایل های آرامش در پرتو الهی رو گوش میدم
آهنگ گوش میدم ،شده که فقط یه آهنگ رو یه ساعت تکراری گوش دادم چون آرومم میکرده ،
یه سری چالشها هم هستند که آنی آدم خیلی به هم میریزه و اولین راهکار برای من اینه که گریه کنم تا یه کمی آروم بشم بعدش تازه میشنم فک میکنم چکار کنم
یه سری چالشها هم هستند که دیگه وسطشون افتادی و چارهای جز قوی بودن نداری ، تو اینجور موارد واقعاً عالی عمل میکنم و از خودم بسیار راضی هستم و بسیار خودم رو تحسین میکنم مثل موقعی که تو کوه داشتم ریلکس میکردم و سه تا سگ گله بزرگ منو دوره کرده بودن به شدت پارس میکردن ، تو این موارد چون میدونستم تنهای تنها هستم و فرار من کاملاً به ضررمه به صورت معجزه آسایی من کاملاً ریلکس نشسته بودم و از جام تکون نمیخوردم تازه باهاشون صحبتم میکردم تا چوپانشون اومد و اینا رواز من دور کرد
یا یه وقتایی که مثلاً یه جایی گیر افتادم یا کسی گیر افتاده کاملاً میتونم احساسمو کنترل کنم و همیشه راه حلهای خیلی منطقی و کارآمد به ذهنم رسیده و همه از این نظر منو من رو تحسین میکنند ،فکر میکنم هممون واقعاً در شرایط اضطرار عالی عمل میکنیم وقتی چاره ای جز قوی بودن نداریم
در مواجه شدن با چالشها دوره عزت نفس خیلی به من کمک کرده ، همیشه تلاش میکنم تا اون ندای آرامبخش وجودم رو گوش کنم که خداوند با منه، همه چی ممکنه تا اینجا کمک کرده منو از این به بعد هم کمکم میکنه
اعتراف میکنم که صدای الهی که در وجودم هست در مواجهه با چالشها خیلی ضعیف میشه و نجواهای ناامید کننده خیلی صداشون قویتره، و تلاش نمیکنم تمرکزم رو بزارم رو صدای الهی وجودم،و موفقیت هام رو بیارم بیارم که تو همشون خداوند پیشاپیش من کارم رو انجام داده و طبق صحبت خودش در قرآن، خداوند ما رو رها نکرده
یادم میاد روزهایی رو که از شدت فشار تضاد ها ،ارزوی مرگ میکردم ، ولی الان که همه اونا رو پشت سر گذاشتم میبینم، اتفاقاً چقدر قویتر شدم ، از لحاظ روحی خیلی با گذشته متفاوت شدم و خیلی از مسائل و مشکلات که برای بقیه خیلی مهمه و شاید یک هفته به خاطر ش به هم بریزند به نظر من جوکه و شاید برای من به یک ساعت هم نرسه و این رشد شخصیتی و اعتماد به نفس رو به لطف اون چالش ها و حل کردنشون و رد شدن از اونها پیدا کردم
گاهی شده که به همسالان خودم که نگاه میکنم
از همون اول استخدام شدند و چندین ساله یه زندگی یه نواخت و بدون دغدغه دارن
اما من چند تا شغل تا العان عوض کردم و جالبه تو همه شون خودم مدیر بودم و نیروی کاری داشتم اون موقعها با استاد آشنا نبودم و به تمام معنا حسرت اونایی که شغل ثابت دارند رو میخوردم ولی الان که به زندگی خودم و به گذشته خودم چالشهایی که پیش میومد ،به اینکه چقدر خوب نیروهام رو مدیریت میکردم ،به اینکه چقدر خوب شد اون شرایط پیش اومد تا من تا حدود زیادی شیوه ارتباط موثر با آدمها رو یاد بگیرم، به پولهای زیادی که ساختم،که یک ماه اندازه نصف سال اونها من درآمد داشتم فکر میکنم ،ناراحت نیستم خیلی هم خوشحالم، من خیلی رشد کردم من به نسبت سنم و همسالای خودم تجربه کاری خیلی زیادی دارم این رو مدیون اون چالشها هستم
اول از همه اشتهام کامل قطع میشه،حتی اگه وسط خوردن لذیذترین غذا باشم.از چهره م همه میفهمند یه چیزیمه.بیخودی این ور و اون ور میرم.
(یکی از دوستام موقع استرس بلند میشه خونه را تمیز میکنه،منم ناخودآگاه ازش یاد گرفتم و تمیز کاری میکنم،اما بازم ذهنمو نمیتونم تغییر بدم)
حرف نمیزنم.
اگه کار از کار گذشته باشه یهو شدید خابم میگیره.
در نهایت میرم تو بالکون و به ماه نگاه میکنم و با خدا حرف میزنم ,بعد یاد حرفا شما میفتم و شروع به نوشتن میکنم و کنترل افسار ذهنم را بدست میگیرم.نوشتن موفقیت های قبل و نوشتن نگرانی های بی مورد من خیلی بهم کمک میکنه
کلا 99/99 درصد استرس ها و نگرانی های من بی مورد بوده،بعضی مواقع میگم چقدر الکی سالها ترسیدم.همش ختم بخیر شده
این جمله را زدم تو اتاقم
«همیشه نگران چیزهایی بودم که هیچگاه اتفاق نیفتاد»
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان عزیزم
داشتم به این موضوع فکر میکردم که من زمانی که به یک مسئله استرس زا یا ناراحت کننده برمیخورم چطور رفتار میکنم!
من خودم کلا شخصیت آرومی دارم و به ندرت به مسائل استرس زا برمیخورم مخصوصا از 3یا4سال گذشته که دارم روی خودم و آگاهی به قوانین کار میکنم خیلی کم برام پیش میاد اما معمولا برخورد من اینه که سعی میکنم اون ناخودآگاهم رو که از گذشته من شکل گرفته آگاهانه خشمم رو کنترل کنم آرام تر با مسئله برخورد کنم و یا خودم رو ازون فضای متشنج دور کنم اینو میدونم که اگر به احساس بد ادامه بدم قانون میگه که تو شرایط بد و بدتری رو تجربه میکنی پس سعی میکنم خودآگاه توی همون لحظه این موضوع رو به خودم یادآوری کنم و از احساس بدم کم کنم تا به خنثی برسم حداقل
میتونم بگم از زمانی که دارم روی خودم کار میکنم چون نسبت به قانون آگاه تر شدم خودم رو از فضاهایی که ممکنه احساسم رو بد کنه فاصله میگیرم نمیتونم بگم خوبه خوب شدم اما شکر خدا خیلی خیلی بهتر شدم و بهتر میتونم ذهنم رو خودآگاه تر کنترل کنم و خودآگاه تصمیم بگیرم و مخصوصا یه نکته ای که بهم خیلی کمک میکنه اینه که من فضای ذهنی ام رو مثل آسمون در نظر میگیرم و مسائل و مشکلات رو مثل ابر در حال گذر در نظر میگیرم که این ابرها میان و میروند و ماندگار نیستند و این نگرش بهم کمک میکنه تا بیشتر این مسائل ناراحت کننده رو غیر اصل بدونم و کمتر بهشون بها بدم و باهاشون همذات پنداری کنم و خودم رو درگیرشون نکنم و سعی میکنم اون ورودی های حسی رو فقط مشاهده کنم بدون اینکه باهاشون همذات پنداری کنم و بخام بهشون واکنش بدم این حالت ایده آلی هستش که هی سعی میکنم خودآگاه خودم رو توی ای وضعیت قرار بدم و هرچی بیشتر خودم رو توی حالت خودآگاه قرار میدم و تصمیماتم رو بر اساس خودآگاه میگیرم در لحظه حال من بهتره شکر خدا
تقوی! من عاشق اینم توی این موضوع تقوی هی بهتر و بهتر بشم چون تقوی منو هم در دنیا و هم در آخرت در بهشت قرار میده و این انتخابمه
همیشه به یاد الله مهربان باشید
سلام به استاد عزیز ، مریم بانوی مهربان ودوستان گرامیم
برای من موقعیتهای چالش برانگیز دو دسته اند
یکی چالشهایی که در مسائل کاری بوجود می آیند که در لحظه اول عصبانی میشم ولی بلافاصله برخودم مسلط میشم وبا درایت وفکر چالش را مدیریت میکنم و نمیزارم که این اتفاق یه چالش دیگه را رقم بزنه ومدت طولانی ذهنم رو درگیر خودش کنه و سعی میکنم زود جمع وجورش کنم وبهش بها ندم
مورد دوم برای من در ارتباط با افراد است و به خصوص زمانی که به هر شکل حقی رو از من ضایع کنن
حالا چه در حرف چه در عمل .
در نود درصد موارد من به شدت عصبانی میشم و نمیتونم خودم را کنترل کنم وکلا به هم میریزم و ناخودآگاه صدام بالا میره و داد وفریاد میکنم .
اگر در بیرون از خونه این اتفاق بیفته یکی دو روزی ذهنم آشفته میشه و همش اون صحنه میاد جلوی چشمم و حسرت میخورم که چرا این حرف را به طرف نزدم چرا جوابش را درست وحسابی ندادم
اگر تو خونه چالشی ایجاد بشه که به شدت عصبانی بشم تو یکی دوساعت کلا قضیه را از ریشه حل وفصل میکنم و نمیزارم ذهنم داستان پردازی کنه و کار را پیچیدهتر از قبل کنه
و کاملا حواسم جمع میشه که قوانین بدون تغییر خداوند این رو میگن که به هر چیزی بیشتر توجه کنی وبپردازی بیشتر وارد زندگیت میشن
براتون لحظاتی شاد آرزو میکنم
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی وتمامی دوستان . جواب به سوال واکنش شما دربرابر چالشهای زندگی:من نسبت به نوع چالش گاهی بشدت عصبی میشم اما خیلی عصبانیت رو بروز نمیدم بیشتر خودخوری میکنم ودردرونم دوست دارم هرکسی که باهام حرف میزنه روخفه کنم وقتهایی که چالش بزرگ هست گریه ام میگیره ،بعدخوابم میگیره ،به هیچ وجه دوست ندارم با هیچکس حرف بزنم وگاهی دوست دارم درهمین حالت خواب آلودگی وسکوت بمیرم و راحت شم وهمش میگم کاش میمردم خوش به حال فلانی که مرد وراحت شد البته خیلی هم تلاش میکنم که اگاهانه حال خودم روبهتر کنم اما اونجور که میخوام جواب نمیگیرم. باتشکر از استاد عزیزم که دلسوزانه برای بهتر شدن زندگی دنیا و آخرت خانواده بزرگش وقت میذارن
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
این سری از فایل ها واقعا عالی هستن گنج هستن در واقع خلاصه دوره های شما هستن تشخیص باورهای محدود کننده والگوهای تکراری
در مورد سوالی که پرسیدین موقع یه تضاد استرس زا من زود گریه میکنم ودنبال مقصر میگردم
وخیلی از مواقع خودم رو سرزنش میکنم وخودم رو به هزار دلیل محاکمه میکنم
که البته از موقعی که با شما واین قانون آشنا شدم بیشتر خودم رو میبخشم وسعی میکنم باور نادرست خودم رو برطرف کنم .
استاد واقعا از شما تشکر میکنم که آگاهی وعلم خودتون رو بی دریغ به آموزش میدهید.