پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و ارادت به استاد عزیز و اعضای محترم سایت
من قبلا وقتی یه مسئله و اتفاقی برام میوفتاد چند تا الگو رو تکرار میکردم. عصبانی میشدم و کمتر خوددار بودم بعد چون اون موقع سیگار میکشیدم با یه سیگار کشیدن میخواستم خودم رو آروم کنم و یه کار دیگه اینکه سریع میخواستم در موردش حرف بزنم و حلش کنم. چون از حل کردنش هم لذت میبردم اما شاید باید یه مقدار صبر میکردم تا هیجاناتم فروکش کنه بعد برای حلش اقدام کنم.
اما الان
خب سالهاست که دیگه سیگار نمیکشم و از اون جایی که خیلی رو خودشناسی خودم کار کردم یاد گرفتم که مسائل هر چه بزرگ هم باشند با تصمیم بالغانه میشه حلشون کرد. در وهله اول سعی میکنم که یاد خدا بیوفتم که این مسئله من که بزرگتر از خدا نیست پس حله میشه و به خودش توکل کنم.
بعد میام در موردش فکر میکنم که من مسائل قبلی مشابه این رو با چه الگویی حل کردم که موفق هم بودم و اگر نمونه مشابه ای نداشته باشم میام اطلاعات جمع آوری میکنم از خدا کمک میگیریم و شاید یه موقع هایی از مشورت دیگران.
الان بیشتر به هیجان خودم آگاه هستم که چرا مثلا سر فلان موضوع عصبانی میشم و این خودش در کم کردن هیجانم کمک کننده هست.
نوشتن خیلی بهم کمک میکنه و به نوعی ابزار فکر کردن من هست.
به خودم فرصت فکر کردن میدم و سعی میکنم خیلی سریع واکنش نشون ندم.
یه مثال بزنم:
فهمیدم که ما آدمها مخصوصا مردها غالبا ترسمون رو به خشم تبدیل میکنیم مثلا مردها وقتی تصادف میکنن سریع فاز دعوا میگیرند در صورتی که اونها ترسیدند ولی چون خوب نیست که یه مرد بگه من ترسیدم میاد اون ترسش رو تبدیل به خشم میکنه (البته که الان واکنش مردم در تصادف خیلی بهتر شده )
یا خانم ها در همون مثال تصادف غالبا قفل میشن و گریه میکنن.
به نظرم هر دوی این واکنش ها سازنده نیست و میشه با احساس واقعی اولیه مواجه شد بعد برای حلش کاری کرد.
خداروشکر با مدام تمرین کردن این مواردی که گفتم خیلی دیگه چالش جدی در حل مسائلم ندارم. منظورم این نیست که چالشی ندارم منظورم اینه که نسبت به قبل با هزینه کمتری دارم حلشون میکنم وگرنه منم هنوز ترسها خشم ها و غم های خودم رو دارم اما سعی میکنم در حل مسئله ای که دارم اونا رو دخالت ندهم و منطقی اون مورد رو حل کنم.
متشکرم که کامنتم رو خوندیم
خداگونه باشین :)
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی و دوستان محترم
در شرایط استرس زا بسته به نوع شرایط فرق می کنه
مثلا اگر همسرم منو در شرایط استرس زا قرار می داد عصبانی می شدم و فورا جواب می دادم و آسمون ریسمون را به هم می بافتم و یاد گذشته می افتادم و سختیها جلوی چشمم می آمد و غصه هام تازه می شد. حتی ممکن بود با صدای بلند حرف بزنم یا در اتاقو بهم بکوبم یا بخواهم کاری کنم که دیگران هم درد منو بفهمند تا دیگه همسرم جلوی مردم فیلم بازی نکنه و ادای آدمهای مظلوم را در نیاره. بعدش هم گریه می کردم و ممکن بود دق دلمو سر بچه هام خالی کنم و تا چند وقت بهم می ریختم و خودخوری می کردم و خلاصه داغون.
اگر در محل کار در شرایط استرس زا قرار می گرفتم اشکهامم سرازیر می شد. اگر همکارم استرس بهم می داد فورا جوابشو میدادم و پیش امده که بعدا از واکنش خودم پشیمان هم شده ام. اگر رییسم بود خودخوری می کردم و سکوت می کردم و توی دلم می گفتم حلالش نمی کنم و واگذارش می کنم به خدا. اگر بچه هام بهم استرس می دادند فورا واکنش نشون می دادم و حتی پیش امده بود با خشونت و قهر و غرغر برخورد کنم.
همه این واکنشها را خیلی سریع و بی فکر انجام داده ام و تقریبا همیشه پشیمان شده ام.
در مقابل استرسی که اعضای فامیل خودم یا همسرم بهم داده اند معمولا سکوت کرده ام و به اصطلاح آبروداری کرده ام و معتقد بوده ام از هر دست بدهند از همان دست می گیرند، ولی همیشه خودمو سرزنش کرده ام که چرا ساکت بوده ام و چرا حرف دلمو نزده ام و چرا به فکر بهم خوردن روابط بوده ام.
متاسفانه
خیلی به رفتارهام فکر می کنم و به خودم تلقین و یادآوری می کنم که چطور باید به خودم مسلط باشم و خودمو کنترل کنم . بسیار تلاش می کنم که در شرایط استرس زا سریع واکنش نشان ندهم، مدتی قرص آرامبخش می خوردم ولی زمان کوتاهی بود، الان سعی می کنم خیلی حواسم جمع باشه و کنترلم را از دست ندهم. شبها قبل از خواب کمی آب و گلاب می نوشم تا اعصابم راحتتر باشد. خیلی وقتها در شرایط استرس زا سریع یک لیوان آب می خورم یا زیر دوش می روم تا بلافاصله واکنش نشان ندهم. اگر تلفنی استرسی بهم وارد بشه فورا مکالمه را قطع می کنم و دوباره جواب نمی دهم تا آرام شوم. با بعضی افرادی که همیشه به من استرس می دادند دیگه ارتباطم را خیلی کم کرده ام. خودم را مشغول انجام کار هنری یا کارهای یدی می کنم، فایلهای مناسب گوش می کنم تا ذهنم آرام بشه و خودخوری نکنم. با همه اینها استرس در یک لحظه و مثل یک شوک به من وارد میشه و گاهی کنترلش از دستم خارج شده. متاسفانه
پاسخ به این سوال برای من بسیار خجالت آور بود. برای خودم خیلی متاسف شدم.
سلام سارای عزیزم
مرسی بابت کامنتی که گذاشتی و یه سری چراغهارو تو ذهنم روشن کردی …چون وقتی استاد سوال پرسیدن من چیزای کلی رو نوشتم ولی با خوندن کامنت شما دیدم که منم در یک سری مواقع خیلی شبیه به شما هستم اینکه وقتی استرس اگر از سمت همسرم باشه به شدت به هم میریزم و پرخاشگر و عصبی میشم مدام تو ذهنم تمام اشتباهات گذشتشو مرور میکنم و حتی به شدت بدرفتاری میکنم…هربار که استرسی از سمت همسرم بهم وارد میشه به شدت از زندگی ناامید میشم و ساعتها گریه میکنم و حتی دیگه نمیتونم به اهداف دیگه ام فکر کنم یه جورایی انگار دیگه زندگی برام بی معنی میشه…
اگر این استرس از سمت صاحبکارم باشه خیلی خیلی عصبی میشم ولی فقط خودخوری میکنم و چیزی نمیتونم بگم و فقط تو دلم به این فکر میکنم که یه روزی تلافی کنم ولی هیچوقتم نمیکنم…
فعلا این موارد به ذهنم رسید…
امیدوارم که در این مسیر پر از اگاهی هر بتونیم کنترل بیشتری روی ذهن و احساسمون داشته باشیم…
لایق بهترینهایی دوست قشنگم
سلام استاد عزیز و مریم جون خوشحالم که اینجا تو این مدار خیلی خوب و این فایل جادویی
میدونم کلی برکت و نتیجه های باحال برام داره جواب به این سوال
###
من در شرایط مثلا یه حرفی میزنم یه کاری فراتر میکنم که نیاز به جرات داره بعدش استرس میگیرم یکم مثلا وقتی راحت یه حرفی میزنم میدونم میشه کنترل کرد راحت میشه دید تو درس کنی و از هر چیزی برا یه قدم به سمت جلو برداری برای یه قدم به سمت جرات بیشتر ایمان بیشتر و یه قدم تو ترس ها رفتن عاشق این حرکت هیجان انگیزم و راحت میشه با منطق ساختن کنترل کرد
مثلا دیروز یه عکس از خودم دادم به یکی یه لحظه به دلم اومد گفتم چه خوشگلم بعد زهنم هی نشخوار کرد اوووف مگف الان میگه این چقد از خود راضیه الان میگه گدای محبت محبت نداره کمبود اعتماد به نفس داره دلش میخاد یکی ازش تعریف کنه بعد حالااا من پاسخ های خوشگل موشکل و خودمو اروم کردم به قظیه جوری نگاه کردم که بهم احساس خوب میداد
مثلا اورین چه خوب صحبت میکنی
اورین چه جرات بیشتر شده
اورین واقعا خوشگلی چقد با خوشگلیات لذت میبری
اگه زیاد تر شدن خوشگلیات تعجب نکنی باااج
دیگه به این راحتی کنترل شد و کلی میدونم این کنترل کردنا این پاسخ دادنا این حرکت بی جواب نمیمونه و کلی خوشحالی و ثروت لذت پشتشونه
عاشقتونم اینم ردپای خفن امروزم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت استادان عزیزم و دوستان توحیدی
در شرایط استرس زا چه واکنشی نشون میدهم؟
در شرایط استرس زا اگه مقصر من باشم ترس تمام وجودمو پر میکنه و این شرایط و ترسها منجر به خود سرزنشی من میشود گریه و ناراحتی و گاهی اوقات دنبال مقصر میگردم و شرک در درونم فعال میشود و از همه کمک میخام تا یه راه حلی برام پیدا کنن و یا به من حق بدهند.در برابر خانوادم ممکنه واکنش شدیدی نشون بدم چون فک میکنم زورم به اونها میرسه با عصبانیت، غیبت و قضاوت خودمو تخلیه میکنم .عجول میشم ولی در برابر کسانی که مقابلشان خود کم بینی دارم ناتوان میشم و در نقش قربانی فرو میرم و اگر دیگران مقصر باشن در بیشتر مواقع سعی میکنم آنها را تغییر دهم با بحث کردن و غر زدن و چون توانایی تغییر دیگران را نداشتم کلی از لحاظ روحی بهم میریختم و شرایط رو برا خودم بدتر میکردم .و ممکن بود تا چندین ساعت حالم بهم ریخته باشه .الان که دارم اینا رو با خجالتم مینویسم میبینم عجب هیولایی درونم داشتم و شاید الانم دارم.ولی شکر خدا خیلی خیلی بهتر شدم.سعی میکنم مسولیت تمام شرایط و زندگیمو بپذیرم و سعی میکنم در برابر شرایط و دیگران واکنش تندی نشون ندم و آرامشم رو حفظ کنم و توکلم رو بالا ببرم.من آدمی بودم که به شدت حرف و نظر و تایید دیگران برام مهم بود یعنی بگم درون من و افکارم اکرم نبود فقط دیگران.شکر خدا تا حدودی تونستم برطرف کنم.چند روز پیش یه موردی برام پیش اومد که اگه اکرم قبلی بود کلی خودشو سرزنش میکرد کلی بی ایمان میشد قضاوت میکرد رنجش میگرفت و ترس تمام وجودشون پر میکرد ولی براحتی بعد چند دقیقه گفتم اوکی الان اینجوری شدطبق قانون باید چیکار کنم آرامش خودمو حفظ کردم و حالمو خوب کردم اون لحظه خیلی خودمو تحسین کردم و رشدمو دیدم …یا این روزها فارغ از نگاه دیگران از لحاظ پوشش، چون تو خانواده مذهبی بزرگ شدم .همونطور که دوست دارم و با توجه به ارزشها و حدود مرزی که برا خودم مشخص کردم عمل میکنم و نظر دیگران برام مهم نیس.در صورتی که قبلاً تمام تصمیماتم و حتی شرایطی که برام استرس زا بود تمام اینها بخاطر راضی نگه داشتن و مهم بودن دیگران و شرک درونم بوده.قبلا خیلی به افکارم بها میدادم ولی شکر خدا الان سعی میکنم توجه نکنم و برخلافشون عمل کنم .و تواناییامو ببینم .و شکر خداوندم خیلی وقته که شرایط استرس زا برام بوجود نیومده .این روزها دارم سعی میکنم آزادانه زندگی کنم.خودمو دوست داشته باشم حتی با وجود اشتباهاتم و بپذیرم خودمو وعاشق باشم و بزارم دیگران هم آزادانه و هرجور که دوست دارن زندگی کنن دوستشون دارم و قضاوتشون نمیکنم و اجازه میدم مسیر تکاملشون رو طی کنن.
خدایا بخاطر همه چی شکرت
ممنون که کامنت منو خوندید.دوستون دارم ، خیلی زیاد.
«من اکرم خالق زندگی خودم هستم»
باسلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان عزیزتر از جان
این چند تا فایل واقعا آدم را بفکر فرو می بره که خودت را بهتر بشناسی و بدونی اتفاقاتی که فکر می کردی خیلی طبیعی و جزو عادت های زندگیم هست و قابل تغییر نیست را شناسایی کنی اصلا نمیدونستم این عادتهای بظاهر طبیعی و تکرار شونده توسط باورهای من ایجاد شده و دارن زندگی من را تحت تاثیر خودشون قرار میدن و میتونم فکری بحالشون بکنم و تغییرشون بدم خدایا شکرت بابت این آگاهی ها و استاد عززیزم که حرف هاش خدایی است
و اما جواب سوالاتی که در این فایل پرسیده شده
وقتی که به صحبت های استاد در فایل گوش دادم که واکنش شما در برخورد با اتفاقات و چالش ها چی هست؟ و نگاه کردم به این سوالات دیدم من بصورت پکیچ همه را دارم و توی شرایط استرس زا همه برخوردی میکنم و همیشه هم تکراری است
من طاقت شنیدن نه را در مورد خواسته ام از کسی را ندارم و ناراحت میشم
وقتی که شرایطی برام بوجود میاد که عصبانی میشم در اکثر مواقع صدام را بالا میبرم و شروع به داد زدن میکنم و بیشتر این واکنش هم مربوط به افراد خونواده و کارمندهایی هست که در اداره کار می کنند و در مورد افرادی که از نظر پست و مقام بالاتر هستند معمولا محل را ترک میکنم بدون هیچ حرفی، که بارها مسئله را پیچیده تر کرده و باعث تنش بیشتر شده و این باور تکرار شونده زیاد اتفاق افتاده
در بعضی شرایط ناجالب، توجیه کردن و جرو بحث کردن با طرف مقابل انهم با صدای بلند و مدت زمان طولانی ازم سر میزنه و لازم نیست بگم که تا مدتها با خودم درگیر هستم
یک باور تکرار شوند دیگه که خیلی برخوردم به آن اینکه، انتظار دارم دیگران همیشه احوالم را بگیرن، خیلی پرتوقع هستم و اینهم از باور کمبود و باور عدم لیاقت بر میگرده که برای خودم ارزش قائل نیستم و فکر میکنم که دیگران حتما باید باشند و من را حلوا حلوا کنند تا حال من خوب باشه و آب توی دلم تکون نخوره، و خودم با تنهایی خودم حال نمیکنم لذت نمیبرم و خیلی این باور اذیتم کرده و میکنه
دنبال حل مسئله نیستم و پاک کردن صورت مسئله و فرار کردن برام راحت تره، و نجواهایی که بعد از این شرایط میشه خیلی اذیت کننده است که دارم روی خودم کار میکنم که تمرکزم را ببرم روی نکات مثبت و اینکه بتونم شنونده خوبی باشم و عصبانیتم را کنترل کنم یک موضوعی را که جدیداً باهاش برخورد کردم و جالب بود توی کتاب چهار عصر خانم اسکاول شین بود که میگفتند : “درخواست و دعا تلفن شما هست به خداوند و الهامات تلفن خداوند هست به شما و وقتی شما حالتون بد، ناامیدی، عصبانی هستی تلفن تون مشغول و ارتباطی با خداوند ندارید” و هر وقت حالم بد این موضوع یادم میاد که تلفن اشغال نکنم خداوند داره هر لحظه با من تماس میگیره
امیداورم همه ما بتونیم خودمون را بهتر بشناسیم و کنترل کنیم خودمون را در شرایط استرس زا و نا جالب
در پناه حق و ممنونم از همه شما با این کامنت های بسیار تاثیر گزار تون
سلام استاد عزیزم ومریم قشنگم
امیدوارم هرروز بهترین روز باشه براتون و هدفهای قشنگتون رو تیک بزنید..
استاد یعنی بی نظیرترین دوره است یعنی بال پروازی شده برام که احساس میکنم قدرت گرفتم برای خلق آرزوهام یعنی احساس میکنم تمام دنیا اومده برای من و خدامیگه جانا چی میخوای؟
یعنی هرروز میگم چقدر استاد بی نظیره حتی کوچکترین فکر که هیچکسی فکرش نمیکنه شما ریز به ریز گفتید و مثال آوردید یعنی میگم چقدر استاد بی نظیره چقدراین استاد خارق العاده است و هرروز براتون آرزوی سلامتی و ثروت بیشتر دارم …
استاد این دوره واین سئوالات اینقدر دقیق هستن که من رو برد دوران کودکی و چقدر باورام رو پیدا کردم و چقدرررر تواناییهایی رو انجام دادم و فراموش کردم رو به یاد آوردم و چقدر این سئوالات بی نظیرن که قشنگ من رو برد توی احساسی توانمندی که داشتم و ازاون استفاده کنم برای خلق آرزوهای دیگه ام و چقدر به خودم بالیدم و احساس ارزشمندی و لیاقتم رو بالا برد یعنی استاد هرقدر بگم کم گفتم…
وچقدر مریم عزیزم قشنگ توضیح دادن نکته به نکته کلمه به کلمه و هر باوری رو چندین مثال میزنن تا درک کنیم واگه این مثالها نبود واگه این فهموندن دقیق مریم جان به ما دانشجوها نبود در میموندیم..
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که از هدایت یافته گانش شدم تا باشما هم مسیر و هم سفر بشم تا بتونم قسمت خودم رو که فستجیبولی هست رو درست انجام بدم خدارو شکرررررررررررر
تا طعم بهشت رو از الان بچشم تا زمان رفتنم و خداراشکر که زوجی بی نطیر رو تو روابط.ثروت.برکت.رفتارو….به عنوان الگو دارم .می بینم .میشنوم.درگ میکنم…
انشالله خدا سلامتی و ثروت روز افزون بهتون عطا کنه…
به نام خدای عشق و زندگی
سلام به خانواده عزیزم
الگوهای تکرار شونده:
من هرزمان به الگوهای تکرار شونده برمیخورم باعث میشه که تحرکم خیلی کمتر میشه و بدنی با عضلاتی شل و ول و سست همراه خواهد بود و هرچقدر تلاش کنم نمیتونم با صدای محکم و رسا صحبت کنم بلکه صدای تقریبا ضعیف و پایین صحبت میکنم حتی اگه بلند هم صحبت کنم اما خوب میدونم که جنس اون صحبت کردنه سست و بی تاثیر خواهد بود
اما برخلاف این جور مواقع و احساس میتونم با ریلکسی و احساس درخواست شدیدتری در رابطه با خواسته ها و تجسماتم رو کاغذ بنویسم و از خداوند بخواهم که منو به درخواستهای لذتبخشم برسونه
و یه تمرینی هم که از خیلی سالهای قبل حتی قبلا ناخودآگاه انجامش میدادم و الان هم انجامش میدم همیشه و همچنین در مواقع هایی که انرژیم پایین میاد باعث میشه خیلی احساسمو خوب میکنه
حقیقتا اینه که من از خیلی سال پیش عاشق یه نفر بودم و خودشم خبر نداشت فقط خودم در این مورد میدونم تا اینکه یه نفر دیگه وارد زندگیش شد و بااینکه الان زندگی خودشو داره اما من از وجودش از فکر کردن بهش همیشه لذت میبرم و رابطه مون بعنوان فامیل بودن خیلی خوبه و همیشه میگم درسته اون تو زندگی خودشه برا من مهم اینه که فقط از فکر کردن بهش احساسم لذتبخش باشه و چونکه شکرخدا با این باورهای فراوانی و انرژی های مشابه آشنا و آگاه هستم میگم وقتی من از فکر کردن همچین فردی احساس لذت دریافت میکنم پس خداوند هم به موقع حتما همچین فردی وارد زندگیم میکنه چونکه من دارم این نوع درخواست رو به جهان ارسال میکنم، و چونکه هم ظاهرش هم رفتارهاشو خیلی دوست دارم و خیلی جالبه ایشون بدون اینکه بدونه من از سالها پیش عاشقش بودم اما بخاطر رابطه دوستانه بعنوان اقوام بودن خیلی منو دوست داره و همیشه تحسینم میکنه و خیلی با من راحته
خلاصه حرفم اینه که مهم نیست تمرین برا درون ما چیه ،فقط یه تجسمه،فمر و خیاله،واقعیته،رخ داده،نداده هرچه که باشه زیاد مهم نیست بلکه مهم اینه که احساس قلبی ما رو خوب کنه که باعث احساس های بهتر بیشتر و اتفاقات بهتر بیشتری برامون بیاره
خب این دیالوگ از خودم که گفتم به دوستان عزیز یه راهنمایی و ایده بدم که از هر تفکر و احساسی که ظاهرش مهم نیست بلکه احساسش مهمه،،
هم برا رسیدن به اهداف و خواسته هاست هم در مواقعی که احساس درونی اومده باشه پایین میشه ازش استفاده کرد برا بالا بردن احساس خوب و لذتبخش
من که خیلی از این تمرین درونی استفاده سازنده میکنم و نتایج ها ازش گرفته ام
حتی برا دریافت خواسته های متفاوت از این خواسته،،
دوستتون دارم باعشق فراران.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
درمورد شرایط استرس زا باید بگم قبلا خیلی سریع و بدون تفکر واکنش نشون میدادم که نتیجه اش پشیمونی بود این بود که چرا من فکر نکرده تصمیم میگرفتم، توی اون شرایط اغلب تصمیمات هیجانی میگرفتم و ناراحتی خودمو بروز میدادم، عصبانی و خشمگین میشدم، و این ناراحتی منو دیگران هم میتونستن به وضوح ببینن تو چهره ام؛
این رفتار من و این الگوی تکرار شونده باعث شده بود همسرمو از همه بیشتر ناراحت کنم؛ و خیلی وقت ها با رفتار های بچه گانم با تصمیمات از روی
ناراحتی و رفتار مدیریت نشده این ناراحتیمو به همسرم هم انتقال بدم و ایشون استرس میگرفت؛ ولی الان به لطف الله مهربان و آموزه های شما خیلی بهتر شدن روی خودم کار کردم آرام تر شدم و سعی میکنم قبل از هر حرفی قبل از هر واکنشی به عواقب اون حرف فکر کنم و بعد تصمیم بگیرم، رفتار درست تری داشته باشم آرام تر باشم، هیجانی تصمیم نگیرم اگر اتفاقی به ظاهر بد افتاد بگم حتما خیری توش هست و خودمو و دیگرانو ناراحت نکنم؛ اجازه بدم خداوند منو هدایت کنه و کارمو انجام بده؛ نذارم خیلی تو اون حال بمونم چون هر چه بیشتر راجع بهش فکر کنم بیشتر از جنس همون اتفاق واسم میفته؛ بیشتر به خودم میگم من چه تفکری داشتم من چه باوری داشتم که با این شرایط یا این فرد مواجه شدم؛ سعی میکنم دیگرانو مقصر ندونم،در کل خیلی خیلی بهتر شدم و اینو هم خودم فهمیدم و هم اطرافیانم بهم میگن
بازم ممنونم از شما استاد عزیز ، خواستم تجربه خودمو بگم امیدوارم هرچه زودتر بیام امریکا و از نزدیک ببینمتون
سلام به استاد عزیز و مریم بانو و همه ثابت قدمان در راه توحید و کسب ثروت
چقدر سؤالات هوشمندانه ای طرح می کنید موضوعاتی که باعث کندو کاو در درون میشه اینجا میشه میزان تغییرات را پیدا کرد .
در خصوص سوال این جلسه بادم میاد در بچگی و جوانی در بحث ها و ناراحتی ها خیلی فریاد می زدم انگار اینجوری تخلیه می شدم با بزرگتر شدن، به مرور میزان ارامش وجودی من بیشتر شد و کلا همه من را خیلی اروم می دانند که انگار اصلا ناراحت نمی شم ولی در خیلی موارد در درون خود خوری می کردم و در بحث های بالا از محیط دور می شدم .
الان با تعالیم این سایت مخصوصا این فایل های جدید، میزان عصبانیت خیلی کمتر شده خیلی وقت هست اصلا با کسی بحثی نکردم ، گاهی بحثی با همسر جان پیش میاد ( همان الگوهای تکرار شونده ) قبلا با دعوا و بحث و پیدا کردن نقطه ضعف ها و سوتی ها بود الان خیلی اروم شدم اصلا سکوت محض می کنم و کار خودم را می کنم ، اگر حق با من باشد که می بینم اصلا نیاز به اثبات خودم ندارم ، من که به خودم ایمان و باور دارم حالا دیگری قبول بکند یا نه ، مهم نیست و همیشه سعی می کنم این جمله حال خوب اتفاق خوب را به خاطر داشته باشم .
اگر زمان و مکان اجازه بده راه می رفتم ، راه رفتن به من خیلی کمک می کنه ، کاهی وقتها هم میرم برای خودم یک خریدی می کنم این هم به من حس خیلی خوبی میده ، این موضوع در فایل قبلی که گاهی انتقاد، یک حقیقت با یک موضوعی را در درون شما تحریک می کنه ، خیلی به من کمک کرد که اول در مواردی تعصب نداشته باشم بعد هم نیاز به اثبات در خصوص ان ندارم مهم من و خدای من هستیم ، خدای که همه کاره و اصل و اساس أست چرا من در پی راضی کردن بنده اش باشم ، من در درون راضی باشم و ارامش داشته باشم کافی أست حالا نمی خواد خودم را تکه پاره کنم تا چیزی را به کسی ثابت کنم ،
ولی در مواردی که خبر نا خوش ایند بشنوم و دچار اظطراب بشم خیلی اروم کردن خودم سخته ، در این موارد سعی می کنم ایه یا جمله مناسب را تکرار کنم با اگر بتونم بخوابم .
هر در مورد را بخواهیم در نظر بگیریم می بینیم اصل توحید أست اگر من موحد واقعی باشم در ارامش کامل و رضایت قلبی هستم پس اصل این أست که با حال خوب در پی شناخت کامل خود و اجرای توحید باشم . کاری سخت ولی عملی أست ، وقتی استاد و مریم جان و شاگردان ممتاز این مدرسه توانستند پس می شود .
در پناه الله شاد و ثروتمند باشید
بنام خداوندم
سلام استاد
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
استاد،من وقتی توچنین شرایطی قرار میگیرم تمام استرس وناراحتی رو میریزم توخودم کاملا بی حرکت میشم وتوان هیچ حرکت وهیچ عکس العملی ندارم ودوست دارم سکوت کنم وهیچ کس باهام صحبت نکنه،اصلاغذایی چیزی هم از کلوم پایین نمیره.فقط ذهنم درگیر موضوع میشه وباخدا صحبت میکنم وازش کمک میخوام.
ممنونم استاد عزیزم از وقت وزمانی که برای ما میگذارین.وهمچنین ممنونم از مریم جانم
سپاس خداجونم بخاطر وجود این دونازنین.