پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 34

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساغر گفته:
    مدت عضویت: 610 روز

    من موقعی که استرس شدید میگیرم میخوابم.

    اگر در جمعی باشم و عصبانی بشم سکوت میکنم و تلاشم اینه هرچی سریعتر اون جمع و ترک کنم برم تو تنهاییم و شروع کنم به نوشتن که بار انرژی منفی و عصبانیتم کمتر شه.

    موقعی که عصبانی ام اگر نتونم اون محل و ترک کنم و واقعا عصبانی شم شروع میکنم به بحث مودبانه.

    سوالاتم درمورد الگوهای تکرارشونده:

    اگه یه سری چیزا برای من اتفاق نمیفته اگه یسری دوستام شوهری دارن که واقعا دوست راشتنی و اصبل و فاداره چرا من ندارم؟

    چرا کسایی که بامن هستن اونجور که میخوام قدرمو نمیدونن….

    چرا اونجورکه میخام خرجم نمیکنن

    چرا اونجور که میخام بهم وفادار نیستن

    چرا اونجور که مبخوام قدر منو نمیدونن و هوامو ندارن و حواسشون به من نیس

    چرا کسی نیومد که یه دوست داشتن دوطرفه ی عاشقونه سالم داشته باشیم

    چرا من با اینهمه دستاورد و پول اون ادمی که لایقمه و اندازه ی منه نیومده

    دوست دارم باورهای درست بهم بدین تا من روشون کار کنم و باورشون کنم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مسعود افشانی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    وقتی به این سوال فکر میکنم یاد این مسئله میفتم که من توی این شرایط اگه فردی باشه و پای یه نفر دیگه در میون نباشه به این فکر میکنم که چه فرکانس یا باوری درون من هست که باعث به وجود اومدن این موقعیت و شرایط شده…..

    اگه شرایط استرس زای جمعی باشه اصلا دنبال راضی کردن و قانع کردن طرف مقابلم نیستم و دربیشتر مواقع عصبانی میشم محل رو ترک میکنم و به تنهایی خودم پناه میبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2575 روز

    سلام

    درچه موقعی عصبانی میشم و احساسات شدید دارم؟

    خیلی فکر کردم هنوز یک موضوع است که منو دچار احساسات شدید میکند اون هم وقتی است که مامانم و فقط مامانم از من انتقاد میکند و میگوید تو این کار بد کردی یا این رفتارت غلط است.

    یعنی هرکسی ،همکار یا دوست از من انتقاد کند شاید لحظه فکر میکنم و سریع فراموش میکنم یعنی برام مهم نیست .اما وقتی مامان از من انتقاد میکند بهم میریزم. شدید عصبانی میشم. چون من مقایسه میکند با دیگران. یا میخواهد بخاطر اینکه دیگران ناراحت نشوند از حقم بگذرم.

    امروز داشتم فکر میکردم چرا انقد ناراحت میشم؟

    1-من فکر میکنم اون با حرف و رفتارش میتواند روی من تاثیر بگذارد.باور درست اینکه که من خالق زندگی خودم هستم و هیچ کس نمیتواند بمن آسیب بزند.

    2- من خیلی تلاش میکنم کامل و بی نقص باشم. کمال گرا در حال بهبودی هستم. این که از من انتقاد میکندحالم بد میشود. البته مادر منم بشدت کمالگرا هستند…باور درست من همینجوری که هستم ارزشمند و دوست داشتنی هستم .هیچ انسانی کامل نیست من هم اشتباه میکنم اشتباه جزیی از انسان بودن من است. من تلاش میکنم نسبت به دیروز بهتر شوم و همین کافی است.

    3-مادر من خیلی برام مهم است به همین دلیل باعث احساس شدید در من میشود.

    باور درست. هیچ کس نباید در زندگی من مهم باشد که بتواند نظر من و زندگی من را عوض کند. من تنها امدم و تنها میروم من خودم باید خالق زندگی خودم باشم من باید براساس نظر و فکر خودم زندگی کنم من باید اونجور که خودم میدونم درست است زندگی کنم و تصمیم بگیرم هیچ کس نباید روی نظر من تاثیر بگذارد. خدای این ترمز الان پیدا کردم . چقد ریز و تاثیرگذار هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه رضایی گفته:
      مدت عضویت: 839 روز

      سلام چقدر زیبا گفتین و کامل

      منم همینجوری هستم

      پارت اخر کامنتتونو خیلی دویت داشتم هیچ کس نباید انقد مهم باشه که از خودمون از مسیرمون یا هر چی بزنیم باعث احساسات بد بشه یا هر چی

      منم ادمایی باعث میشن خیلی زیادد جلوشون رفتارم خود واقعیم نیست و خیلی ازارم میده و میخوام بهتر شم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مطهره گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام استاد مهربونم ممنونم ازتون بابت این فایل فوق العادتون

    استاد من وقتی یه مشکل یا مساله ی پر استرس پیش میاد واسم باید با یکی دردودل کنم و چه بسا ک اونو بارها پیش خودم تکرار کنم و هی بهش فک کنم و بهش بال و پر بدم ولی از الان فهمیدم راهکار چیه

    بقول قران فاعرض عنهم

    و خب تاالانم بارها اعراض کردم

    ولی از امروز بیشتر تلاش میکنم ک دیگه حداقل سعی کنم اروم باشم و بسپرمش ب خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان.

    الگوهای تکرارشونده موضوع بسیار جالبی است و من دارم سلسه‌فایل‌های اون رو گوش میدم،تا اینجا که به فایل شماره 4 رسیدم؛باید اعتراف کنم وقتی استاد در فایل‌های قبل پرسیدند چه چیزی باعث میشه شما احساسات شدید (عموما منفی) رو تجربه کنید یا در این فایل که پرسیدند در شرایط استرس‌زای شدید چه واکنشی دارید؟مورد خاص و تکراری پیدا نکردم!یعنی وقتی توجه میکنم میبینم مدت زیادی هست که خیلی شرایط استرس‌زا رو تجربه نمیکنم یا احساسات شدیدی در من برانگیخته نمیشه و این اتفاق خوب صددرصد مدیون عمل به قانون هست،با وجود اینکه من به اون دقت نکرده بودم.

    باید بگم وقتی بیشتر فکر میکنم، میبینم مینای امروز این آرامش رو داره و مینای سابق درگیری‌های مختلفی رو به خودش جذب میکرد،خیلی عصبی میشد و بهم می‌ریخت و اطرافیان می‌تونستند به راحتی احساسات شدیدی در اون برانگیخته کنند و شرایط استرس‌زای شدید زیادی رو تجربه می‌کرد.

    من طی سال‌ها آشنایی با قانون،یاد گرفتم صبورتر باشم و الان اگر شرایط استرس‌زایی هم به‌ندرت پیش میاد،خیلی نمیتونه رو من تاثیر بد بزاره؛به‌واقع آدم‌های منفی و اتفاقات منفی برام خیلی مهم نیستند، یعنی با گفتوگوی مثبت ذهنی،سعی کردم اینطور باشه و همین باعث میشه عکس‌العمل بدی در شرایط استرس‌زا،نداشته باشم.

    اما در معدود مواردی که شرایط بد هست،باید بگم دچار دلسردی مقطعی و گاهی عصبانیت میشم و معمولا سکوتی که از روی ناامیدی هست، میکنم و اشتباه مهم دیگه من در شرایط سخت و مبهم این هست که در ذهنم سناریو مینویسم و آسمون و ریسمون بهم میبافم و مسائل رو بهم ربط میدم و نتیجه‌گیری میکنم و به‌اصطلاح یک‌طرفه به قاضی میرم،درصورتی که بارها دیدم سناریویی که من تو ذهنم نوشتم،یک توهم بوده و حقیقت نبوده و من پیش‌داوری کردم، اما خداروشکر بعد از آشنایی با استاد، در چنین مواقعی خیلی زود گفتگوی ذهنی مثبت با خودم دارم و قانون به یادم میاد.

    این گفتوگوها در موارد مختلف،متفاوت هست؛ مثلا اگر مرگ عزیزی باشه، با خودم میگم این دنیا محل دائمی نیست و ما هم دیر یا زود میمیریم و اون دنیا محل بهتریه،یا در رابطه با مشکل خانوادگی این فکر رو میکنم که اوضاع تا همیشه اینطور نمیمونه و مشکل حل میشه و من باید به این مسائل بی‌توجه باشم تا از زندگیمون خارج بشن،یا در مورد اختلاف و ناراحتی جزئی با همسر،با خودم میگم باید درکم رو بالا ببرم،مثلا الان هردو خسته یا عصبی هستیم،یا این مشکل رو با افکار خودم وارد زندگیم کردم و غیره و اینکه کار الانم اشتباهه که دارم لج میکنم.

    این کار کردن روی خودم و افکارم خیلی ساده و آسون نبوده،اما شدنی بوده و موفق شدم، من در طول روز سعی میکنم عمل به هرکاری مطابق قانون باشه،تا جایی که مثلا گاهی ظهر با همسرم در مورد موضوع مهمی بحث میکنیم و ناراحت میشم و تا شب که از سر کار برمیگرده،چون روی افکار و رفتارم کار میکنم،با روی گشاده باهاش صحبت میکنم و اون تعجب میکنه و من بهش میگم طبق قانون نباید اعصاب خودمون رو بهم بریزیم،فقط باید تلاش کنیم این مشکل حل بشه.

    در رابطه با اینکه استاد فرمودند بعضی‌ها دنبال مقصر میگردن و دوستان هم در کامنت‌ها تایید کرده بودند،باید بگم من خوشبختانه خیلی از مواقع تقصیر خودم رو میپذیرم و خیلی پیش اومده که سر کار و یا تو خونه،وقتی مشکلی پیش اومده،اعتراف کردم مقصر این قسمت از ماجرا،من هستم؛این مورد قبل هم در من وجود داشته، اما از بعد آشنایی با قانون،بیشتر شده.

    حفظ خونسردی هم در مواقع استرس‌زا،خیلی میتونه به کنترل اون اوضاع کمک کنه؛مثلا برای من پیش اومده در اینطور مواقع به‌شدت بدنم به لرزیدن افتاده،اما سعی کردم به‌اصطلاح به خودم بیام و کار درست رو انجام بدم؛به همین ترتیب هم تا اونجا که حافظه‌م یاری میکنه،با حفظ خونسردی،یک بار باعث نجات جان خواهرم و یکبار باعث نجات خودم و خانواده‌م شدم.

    پیاده‌روی هم یکی از راه‌های خیلی خوب برای کاهش فشار عصبی هست؛کسانی که این کار رو انجام میدن،میدونن چی میگم و کسایی که انجام ندادن،امتحان کنن و در زمان عصبانیت پیاده‌روی کنن و انشاالله موثر باشه؛ نمیدونم طبق چه چیزی پیاده‌روی اینقدر خوب آدم رو آروم میکنه،دانشمندها باید کشف کننشاید چون آدم مواقعی که پیاده‌روی میکنه،در لحظه زندگی میکنه؛من مواقع ناراحتی هم‌زمان با پیاده‌روی، گوش دادن به فایل‌های استاد رو هم در برنامم دارم و عجیب آروم میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    بنام خدا جون مهربون

    سلام استاد جانم و مریم بانو ی عزیزم

    وسلام به همه دوستان هم مسیر

    امیدوارم همگی مون در راهی که قرار گرفتیم به موفقیت مد نظرمون برسیم

    بحث الگوهای تکرار شونده برام خیلی جالب بود … منو ب فکر انداخت … دیدم خیلی موارد توزندگی خودم و دورو بریهام هست که مدام درحال تکرار شدنه و ما هرگز نفهمیدیم چرا؟؟؟

    امروز متوجه شدم باید یه کاری برای جلوگیری از این تکرار ها انجام بدم

    شناخت این الگوها اولین قدم هست …

    درمورد چالش هایی ک باهاش روبرو میشم همون طور ک استاد جان گفتن

    متا سفانه من عصبانی، پرخاش گر و بی منطق میشم

    دنبال مقصر میگردم و تقصیر خودم و نادیده میگیرم … گریه میکنم به زمین و زمان گیر میدم

    گذشته رو شخم میزنم .. از همه بدم میاد و حوصله هیچ کاری و هیچ کسی رو ندارم و با داد و بیداد با عزیزانم حرف میزنم

    البته از زمانی ک با قانون جهان آشنا شدم میدونم ک همه ناخواسته ها از سمت خودم به من میرسه

    وهیچ کسی مقصر نیست و بعد از آشناییم با استاد و این سایت بی نظیر

    میتونم در مورد بعضی مسائل کمی کنترل روی خودم داشته باشم ولی بسیار زیاد باید روی خودم کار کنم…

    تا با این رفتار ها ب خودم و دیگران ضربه نزنم و چون من ارزشمندم و این رفتارها در شأن من نیست

    از خدا جونم یاری میطلبم و تلاش میکنم برسم به آرامش درونی

    چون احساس میکنم فقط آرامش درونی بهم کمک میکنه ک در بروز ناخواسته ها عاقلانه و صبورانه رفتار کنم

    استاد عزیزم و دوستان گرامی از راهنمایی های مفیدتون استفاده کردم و ازتون ممنونم

    حتی اگر یک درصد هم ب آرامش برسم دعای خیر من همه شما رو در بر میگیره

    خدایا هزاران بار شکرت شکرت شکرت که منو لایق دونستی تو این مسیر شگفت انگیز و لذت بخش قرار بگیرم

    من بهترینم

    من از پسش بر میام

    خدا همیشه با منه

    من ی برنده ام

    در پناه خدا جون مهربون باشید

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    صلاح الدین گفته:
    مدت عضویت: 2340 روز

    سلام دوستان عزیز

    من در این شرایط معمولاً مسخ میشوم دست و پایم را گم می کنم واقعاً انگار هیچ کاری از دستم برنمیاد و کلا به هم می ریزم و درنهایت من شکست میخورم و نظاره گر باخت و شکست هایم می شوم .این تقریباً هر روز در زندگی من تکرار میشه.حالا دوستان عزیز بهم بگید که چه باور معیوبی دارم و راه حل ها رو هم بگید لطفاً

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فرزاد بازیار گفته:
      مدت عضویت: 781 روز

      سلام خدمت شما من خودمم همینم یعنی یه فراموشی کوچیکی هست تو تصمیم که جالبه همین برام اتفاق افتاد اینه که کامنت شما رو که خواندم دیدم که نظاره گر نباشم یه کاری هر چند کوچک انجام بدم حداقلش رو به بهبود باشه اگه هم نه یه کاری کردم که دفعه بعد یادم نره که چرا انجامش ندادم یا چرا یادم رفت،کلا ما دوست داریم به دیگران کمک کنیم و ترحم میکنیم که بالاخره یقه خودمون گرفته میشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مسعود خداداد گفته:
    مدت عضویت: 3111 روز

    سلام

    تجربه من در روابط عاطفی نامناسب و یک عادت و الگوی تکرار شونده این بوده که بشکل فرد غالب ، و فرد مغلوب درک شده است .

    فرد غالب حاکم است و زورگو که در رابطه با شخص مورد نظر هیچ چیز برایش مهم نیست

    و طرف مقابل تحمل کننده است و بدنبال راهی برای کنار آمدن با خود

    که در این داستان از طریق یک عامل بیرونی بشکل رو به پایین و درونگرایی افراطی درآمده است

    و بستری برای عوامل ناخواسته و ساخته شدن باورهای محدودتر از تجربیاتش میباشد

    که در نتیجه نیازمند قدمی برای تغییر باورهایی است که در تار و پود وجودش رخنه کرده

    و هر چه بیشتر به آنها توجه میکند آنها را بیشتر باور میکند تا جایی که

    فکر میکند دیگر هیچ راهی و امیدی نیست که ساخته ذهن و باورهای غالب اوست

    آل عمران 159

    فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

    آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه امیری گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    باسلام خدمت همه ی اعضای خانواده ی استاد عباس منش عزیز من قبل از تغییر و کار کردن روی خودم در شرایط استرس زای شدید و حتی شرایط یکم بد سریع واکنشی ک داشتم گریه ی شدید بود یعنی ساعتها یا حتی روزهایی را در حال گریه کردن بودم و این نتایج بدی و بیماری را برام ب همراه داشت و از وقتی تصمیم گرفتم و خواستم ک دیگه زجر نکشم و خوشحال و سالم زندگی کنم دستانی در زندگی ام امدند ک از لحظه ب لحظه ام لذت میبرم و اگه اون شرایط تکرار بشه گریه ک نمیکنم ب هیچ عنوان ممکنه چند لحظه ناراحت بشم و بریزم بهم یا در شرایط استرس زای شدید ک خداییش خیلی خیلی کم پیش میاد واکنشم الان اینجور شده ک ترک میکنم اون محیط یا شرایط را میرم ب ی محیط دیگه و سعی میکنم تو اون موقعیت نمونم و ب خودم یاد اوری کنم و صحبت کنم ک اگه همون کارهای قبلی را انجام بدم همون نتایج را میگیرم بنابراین سریع میام سراغ شنیدن فایلهای استاد عزیز و بخودم میگم چ کم کاری کردم ک اینطور نتیجه داده و البته خودم را سرزنش نمیکنم فقط ب خودم الارم میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام بر عزیزان

    در جواب به سوال باید بگم قبلا زود گریم میگرفت یعنی تا میومدم حرف بزنم و واکنشمو بگم سریع گریم میگرفت و صدام میلرزید خیلی خودمو سرزنش میکردم اما به‌ مرور دیگه این اتفاق نیفتاد الان شاید فشار عصبی یوقتا منو به گریه بندازه اما دیگه سرزنش نمیکنم خودمو اجازه میدم انجام بشه و وقتی اروم شدم اون موقع تصمیم میگرم خیلی خیلی کمتر شده

    در این جند وقت اخیر هربار با چالشی اینچنینی روبرو شدم نفس عمیق کشیدم یکم راه رفتم سعی کردم یکم از محیط استرزا دور باشم و خیلی خیلی کمک کننده بوده اگه هم تو شرایط باشم اولین واکنشم همون لحظه بصورت غیر ارادی اینه صدامو بلند میکنم و داد و بیداد میکنم تا دو سه دقیقه اما حرف زشت و ناپسند نمیزنم ولی نمیتونم بلند صحبت نکنم انگار اینجوری خالی میشم چه واکنش های عجیبی خخخ

    بازم ارومتر بودن و اینکه یاد گرفتم محیط و ترک کنم نفس عمیق به نکات مثبت چیز دیگه فکر کردن اگه اون موضوع نکته مثبت نداره تمام اینارو از استاد عزیزم یاد گرفتم تو دوره عشق و مودت یادمه خیلی تو یه جلسه ش تکرار میکردین و من از همونجا تمرین کردم وگرنه قبلا که اصلا یه اوضاع داغونی بود سریع از کوره در میرفتم حرفهایی میزدم که مثلا طرف خیلی بسوزه و ناراحت شه بعبارتی زبون تلخی داشتم یا گریم میکرفت خلاصه نمیتونستم شرایط و کنترل کنم که خدا رو هزاران بار شکر تو مسیری قرار گرفتم که شما استادش بودین بینهایت ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: