پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 36
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
به نام عشق
این چند وقته فقط دارم با خودم تکرار میکنم باور همه چیزه
تمام اتفاقات زندگیم رو دارم خودم خلق میکنم
الگوهای تکرار شونده رو من دارم خلق میکنم با توجهم، با صحبت کردنم، با شنیدنم درمورد مسائلی که مورد توجهم قرار میگیره و واقعا این منم که باید باورهامو تغییر بدم تا اتفاقات زندگیم تغییر پیداکنه
در بحث موقعیت های استرس زا وقتی دقت کردم متوجه شدم که من قبل از دوره عزت نفس با الانم که چندماه گذشته چقدر فرق کردم که البته هنوز هم کلی جای کار کردن داره
من قبلا با هربحثی بلافاصله میزدم زیر گریه و اصلا توانایی کنترل گریم رو نداشتم و داد میزدم
عصبی میشدم و به طرز عجیبی اصلا دلم نمیخواست با کسی صحبت کنم و اگر کسی هم جلوم بود فقط سرش داد میزدم
انگار عصبانیتم جوری بود که اصلا توانایی کنترل کردن هیچ چیز رو نداشتم و مدت زمان زیادی طول میکشید تا آروم بشم
ولی الان میتونم بگم انگار واکنشم متفاوت تر شده گریه نمیکنم و سعی میکنم حرف اصلی خودم رو بیان کنم
با آموزه هایی که از استاد یاد گرفتم سعی میکنم به خیریت و اتفاقات مثبت اون قضیه نگاه کنم و از خودم بپرسم فاطمه تو چه باور و افکاری داشتی که این اتفاق رو خلق کردی
اگر نتونم کنترل مناسبی همون لحظه داشته باشم که البته فاصله اتفاقات منفی واقعا برام خیلی کمتر شده
پیاده روی و تحسین کردن و دیدن زیبایی های طبیعت یکی از گزینه های مناسبم هست
یا اگر شرایطش نباشه میخوابم و یا سعی میکنم نکات مثبت فرد مقابلم رو در ذهنم مرور کنم
نوشتن شکرگزاری یکی دیگه از راه حل های طلایی هست زمانی که واقعا از ته قلب باشه به جرئت میتونم بگم ورق همه اتفاقات برمیگرده
یه مثالی که بارها برام پیش اومده و خیلی ازش جواب گرفتم این بوده که من خودم همیشه به موقع همه جا میرسم ولی بعضی مواقع پیش میاد که ممکنه یه تاخیری ایجاد بشه و از وقتی این طرز تفکر رو تغییر دادم و گفتم خداوند برنامه بهتری برای من داره واقعا رنگ اتفاقات عوض میشه مثلا زمان هایی که تاخیر دارم متوجه میشوم به طرز جادویی انگار استادم تاخیر داشته یا کلاس با تاخیر شروع میشه
یا مکانی که قراره برسم اونجا یکسری آدم هایی هستن که باور منفی دارن و دقیقا دیر رسیدن من باعث میشه افراد با وایب مثبت رو ببینم و ازشون انرژی بگیرم
و یا حتی برنامه ای که با فردی هماهنگ میکنم و ممکنه دیر برسم متوجه میشم اتفاقا اون فرد مشکلی براش پیش اومده و اتفاقا دیر میرسه و کلی مثال دیگه که واقعا همش فقط کار خداست و همیشه این باور رو با خودم تکرار میکنم که خداوند انقدر همه چیز رو زیبا میچینه که هیچ کس نمیتونه
درپناه معبود یکتا باشید
چرا فایل های الگوهای تکرار شونده
همه یک محتوا دارند
وقتی باز میکنیم همه همون فایل اول رو تکرار میکنم
اما فقط اسم فایل فرق میکنه
برای فایل 1تا 4 الگوهای تکرار شونده همش یک فایل تکرار شده ؟!
دوستان کسی میدونه اطلاع بده
استاد عزیز لطفاً راهنمایی کنید
به نام پروردگار هستی.
سلام دوست عزیز
قسمت اول این فایلها همش یکیه تقریبا در آخر هر فایل یک سوال متفاوت پرسیده شده که جواب دادن به اون سوال ها خیلی به پیدا کردن الگو های تکرار شونده کمک میکنه .و دلیل اینکه ابتدای فایل ها مشابه هست اینه که هربار با پاسخ دادن به سوال قبلی و گوش دادن فایل در قسمت بعدی درک دیگه ای از اونها پیدا میکنی .
سلام استاد عزیز
امروز بیدار شدم و گفتم برم نشانه ی امروز رو در سایت ببینم.
این فایل رو قبلا گوش داده بودم و کاملا مطمعن هستم که هر اتفاقی توی زندگی من میافته بخاطر باور و افکار خودمه .
مثلا من پارسال از کارم خسته شده بودم و همش میگفتم سال دیگه نمیام ومیرم یه کار دیگه ی رو شروع میکنم .و از همون سال شروع کردم به تصویه حساب کردن بدهی ها که اگر بیکار شدم به من فشار نیاد .و همش میگفتم شاید اصلا سال دیگه به من گفتن برو باید همه ی کارامو انجام بدم که به مشکل نخورم.
زد و پایان اون سال تعدیل نیرو کردن و من که بی اندازه تو اون مجموعه فعال و پرتلاش بودم و هیچ وقت فکر نمیکردم که اگر تعدیل نیرو هم بشه به من بگن برو این اتفاق رخ داد.
و من واقعا شکستم اون لحظه .بعد از یه مدت بکه گذشت و اتفاقا خیلی حالم بد بود و همش اشک میریختم و ناراحت بودم و فایل گوش میدادم .
با خودم گفت خوب ساناز خودت اینو میخواستی .خودت میگفتی این کار حقوقش کمه به درد من نمیخوره چرا ایقدر ناراحتی توکل به خدا کن خودش گره از کارت باز میکنه .بماند که الان 1 سال هست که بیکار هستم و هنوز موفق نشدم که کار مورد دلخواهم رو پیدا کنم .
استاد مشکل بزرگ من اینه که اصلا نمیدونم از چه کاری خوشم میاد به چی علاقه دارم.
از بس از نوجوانی فقط دنبال کار کردن و پول درآوردن بودم نمیدونم چه کاری حالمو خوب میکنه .من فقط دنبال پول ساختن بودم توی این 20 سالی که کار کردم.
همیشه همه پول درمیارم ولی در حد بخور و نمیر
باورهای نسبت به پول خیلی ضعیف هست ولی نمیتونم نمیدونم چجوری بشکنم این باورهای مخرب رو .
هر روز مینویسم هر روز شکر گزاری میکنم نمیدونم شایدم چون الان خاسته هام زیاد شده و دیگه چیز کم نمیخوام نمیشه .
الگوی که مرتب تو زندگی من تکرار میشه تقریبا چند سالی یکبار اینه که هر چند سال یکبار من از صفر باید شروع کنم و این واقعا حال من و همسرم رو بد میکنه ولی با فایل های که گوش میدم میگم درست میشه اینبار با دفعه های قبلی فرق داره با خودم میگم قبلا تو آگاهی نداشتی الان خودت خواستی رشد کنی تکامل طی کنی به نتیجه میرسی .
آخه همسرم هم هم زمان با مت تصمیم گرفت از کار پر استرس و پر ساعتی که داشت بیاد بیرون و یه کار راحت تر رو شروع کنم اونم هنوز نتونسته کار مورد علاقه اش رو شروع کنه هر چند اون عاشق جاده و مسافرت هست و الان داره مسافر به این شهر و اون شهر میبره و در کنار درآمدی که داره لذت هم میبره .
خلاصه استاد من همه چی رو خوب میفهمم و درک میکنم.فقط نمیدونم چطور باید موانع رو از سر راهم بردارم .هر روز شکر گزاری میکنم هر روز ستاره قطبی رو انجام میدم هر شب مینویسم درخواست هامو میدم .از خیلی لحاظ رشد کردم رابطه ی خوب با همسر و فرزندانم رابطه خوب با خدا ایمانم ولی هنوز باورهای مخربی که نسبت به پول و ثروت دارم رو نتونستم درست کنم .
اینو میدونم همش ریشه توی بچگی من داره .
من ایمان دارم میشه مخصوصا امسال خیلی خیلی دلم روشن هست که قرار اتفاقهای بزرگی رخ بده .
امیدوارم بتونم باورهای مخرب رو هر چه زودتر از سر راه بردارم و دریای ثروت و نعمت هم مثل خیلی چیزای دیگه که دارم وارد زندگیم بشه.
حتی امید دارم یه روزی میام همسایه شما میشم و از اون طبیعت زیبا و آرامشی که دارین و از بودن کنار شما لذت میبرم .هر وقت فایل تصویری میبینم حتی بوی این فضای زیبا رو هم حس میکنم .
دوستون دارم هم شما هم مریم عزیز
خوشحالم که با شما وارد دنیای قشنگ تری شدم و اینو با هیچ چیزی عوض نمیکنم
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد ومریم عزیز.
کلید:توانایی به نام خودشناسی.
فایل:الگوهای تکرار شونده قسمت 4.
خدارو شکر برای این محیط توحیدی وارامبخش.
وسوال
من قبلا در شرایط استرس زا خیلی دلم می خواست در موردش حرف بزنم با هر کی می شد شاید تا شب با هر کی می رسیدم یا زنگ می زدم حرف می زدم.
واینکه دیگه هیچ چیز از گلوم پایین نمی رفت ویک دفعه صورتم داغون می شد وبه بی خوابی می رسیدم که هر کار می کردم شب تا صبح نمی تونستم بخوابم وتوی ذهنم در مورد اون شرایط حرف می زدم.
بدنم به تیک تیک شدن می افتاد واعصابم خورد می شد گریه می کردم.
اما خدارو شکر حالا خیلی بهتر شدم نمی گم عالی اما وقتی یه مشکل وشرایط استرسی پیش می یاد برخوردی که می کنم بعد خودم باورم نمی شه.
از اونجایی که گفتید خیلی با این واون در مورد مشکلاتتون یا مشکلای جامعه حرف نزنید تلفنهام کمتر شده واگر هم با کسی صحبت می کنم سعی می کنم سعی که در مورد چیزهای خوب بگم البته اگه مشکل شدید بود از دستم در می ره .
واینکه وقتی همچین شرایطی بود می رم راه می رم تو خیابون چیزهایی که دوست دارم قیمت می گیرم سعی می کنم به درختها وگلها وچمنها توجه کنم وخوب کمی حالم بهتر می شه.
بی خوابی هم کمی بهتر شد البته نه صد درصد
وسعی می کنم فایلهای توحید در عمل رو گوش بدم وهمین مثل یه مسکن قوی حالم رو خوب می کنه چون می بینم یه کسی رو دارم که همیشه همراهم هست وقادر به حل هر مشکلی پس دلم آروم می گیره واز خدا می خوام ختم به خیر بشه.
البته که شرایط سخت واسترس زا هم خیلی کمتر شده.
قبلا این استرسهای زیاد رو به پسرم هم انتقال می دادم که البته اون هم استرسی شده والان فکر می کنم هر چی بیشتر ارامش داشته باشم اون هم ارومتر می شه.
حالا که دارم به این مسائل فکر می کنم ومی نویسم متوجه تغییراتم می شم وخدارو هزاران بار شکر می کنم که هدایتم کرد به این مسیر واستاد شما رو دعا می کنم وآرزو می کنم همواره در خیر وخوشی باشید.
خدایا شکرت.چقدر حالم بهتر شد وکلی به خودم افتخار کردم وتحسین کردم خودم رو وگفتم تو می تونی خیلی بهتر بشی.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
سلام امیدوارم همواره خوب باشین
تو شرایطی منم مثل شمام،بی خوابی یا اینکه استرس به فرزند هم منتقل میشه کاملا موافقم یعنی خیلی برام جالب بود خودم زیاد به فکر میکردم تا کامنت شما رو دیدم دوست دارم بدون استرس باشم و فرزندم هم همینجوری بله یعنی کنترل کنم یا حداقل نشون ندم و خودمو آروم کنم تا به اون انتقال پیدا نکنه
به نام خدا
درود
وقتی در شرایط استرس زا قرار میگیرم بسیار خشن و عصبی میشوم
انگار جنگ طلب میشم و حریف میطلبم برای جنگیدن
و برای سرکوبش میرم سیگار میکشم (در حال حاضر سیگار نمیکشم و فقط وقت هایی این کارو انجام میدم که تو شرایط استرسی قرار میگیرم)
فراموش میکنم که هیچ عامل بیرونی ای تاثیر گذار نیست چه در جهت مثبت چه درجهت منفی
میرم سمت گیم زدن با گوشی ، فیلم نگاه کردن ، اکسپلور ، وای پای اکسپلور که کلی دوپامین فیک و اشغال وارد مغز میکنه و مغزو تسخیر میکنه
این باور که هیچ عامل بیرونی تاثیر گذار نیست برای من حالا حالا خیلی کار داره
اونم منطقی
به نام یگانه خالق هستی
سلام به همه
وقتی در شرایط استرس زا قرار می گیرم اغلب کنترل ذهن برایم سخت میشه
یاد ندارم رفتار های خیلی احمقانه و بد از خودم بروز داده باشم
اتفاقا خیلی زیاد میرم تو خودم یعنی خیلی ساکت و منزوی میشم و با هیچکس راجع به اون مسئله صحبت نمی کنم
گاهی وقت ها بسته به اینکه چقدر استرس داشته باشم خیلی زیاد هم می ترسم و نگران میشم
و کار به جایی میرسه که اوضاع معده ام هم به هم میریزه
اینجور وقت ها اول میرم بیرون و شروع می کنم به پیاده روی ، حرف زدن با خودم ، و آروم کردن خودم، دلداری دادن به خودم که ببین همه چیز درست میشه ، توکلت به خدا باشه و تو مسائل دیگه ای هم تو زندگیت حل کردی ، به لطف خدا این هم حلش می کنی ، وقتی تو بخواهی و حرکت کنی حتمااا خداوند کمکت می کنه و باورهای درست در این زمینه رو بهت میگه، اقدامات صحیح رو بهت میگه و…
و بعد با توجه به احساسم و الهام قلبیام میرم سراغ یک فایل دانلودی یا یک جلسه از دوره هایی که دارم و اگه حسم بگه میرم دیدگاه ها رو هم می خوانم
و به این شکل با بمباران کردن ذهنم با ورودی های مثبت سعی می کنم خودم رو آروم کنم و به آرامش برسم
البته کار آسونی نیست ولی خب رد نمی دهم… هیچ وقت کار به جایی نمیرسه کار خیلی احمقانهای بکنم مثل خودکشی یا فرار از خونه و …
دلیلش هم که می توانم تو اون شرایط سخت ذهنی برم سراغ این کار ها اینه که همیشه انگار ته ذهنم باور دارم که ببین ، من خودم هستم که ناآگاهانه این شرایط و این اتفاق رو خلق کردم… اوکی. پس خودم هم درستش می کنم
نمی دونم به خودم از 0 تا 20 در مورد مسولیت پذیری اگر چه نمرهای بدهم درسته!! واقعاً در این زمینه به خود شناسی نرسیدم و درک صحیحی از خودم ندارم، ولی اینجور وقت ها ته ذهنم یه همچین احساس مسوولیت پذیری ای هست که من حسش می کنم
یه مورد دیگه هم که دوست دارم برای خودم مکتوبش کنم اینه که …
من در طی سال موارد زیادی پیش میاد در موقعیت های مختلف دچار استرس زیاد بشم و همچنین غم زیادی داشته باشم
خیلی کمتر پیش میاد که اعصبانی بشم ولی اون دو مورد بالا زیاده و از خداوند طلب هدایت دارم که کمکم کنه اون باورهای مخرب هم پیدا کنم و باورهای درست رو جایگزین اون ها بکنم
سپاسگزارم
در پناه خداوند یکتا و توانا باشید
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام به همه عزیزانم
[[[[[پذیرفتن ]]]]]
مهمترین اصل زندگی و باورهای من اینکه من چیزی رو بپذیرم یا نه،؟؟ا
اگر بپذیرم میشه باور من
اینکه من هر اتفاقی در زندگیم میفته بپذیرم که خب اینکه طبیعی هست خیلی مهمه!!!
اینکه بپذیرم که هر اتفاق ناجالبی که میفته طبیعی هست خیلی مهمه!!!
من وقتی فرزندم حالش خوب نبود بردمش دکتر دکترهای متعدد ،و هر بار دکتر میگفت همینی که هست و طبیعیه بهتر میشه خوب نمیشه
من خیلی برایم سخت بود که بپذیرم آخه مگه میشه این طبیعی باشه ؟؟؟ راهی نداشته باشه؟؟؟؟
هر بار این سوال ازشون میپرسیدم که آخه یعنی راهی نیست میگفتن نه باید مراعات کنی!! مراقبت بیشتری کنی!!
اما این برای من اصلا پذیرفتی نبود تا اینکه دنبال راه حل بودم
وقتی دنبال چیزی باشه خداوند هم کمکت میکنه برای یافتن راه و خداوند هدایتم کرد به بهترین .و به قول عزیزی که میگفت بچم شفا پیدا کرده. فرزندم هر روز بهتر از دیروز شد و حالا خیلی عالی و خوب و سرحاله به لطف خدای مهربونم خدایا بینهایت ازت ممنونم
(این رو همینجا بگم که من در این مسیر خواستن واقعی رو تجربه کردم اینکه واقعا دنبال راه حل بودم .و حالا تفاوت بین خواستنها رو میفهمم اینکه خواسته من چیه ؟؟چیزی رو واقعا میخوای؟ ؟یا فقط میخوای؟؟)
اگر من میپذیرفت که خب باشه همه میگن طبیعی پس طبیعی دیگه و تحمل میکردم راه رو هم پیدا نمیکردم و البته این دوران همزمان شد با فایل استاد در مورد اینکه (میزان تحمل شما چقدره؟؟) و اون فایل به باورهای من خیلی کمک کرد که این طبیعی نیست و نمیشه که طبیعی باشه
خیلی مهمه که بپذیریم هیچ چیز غیر طبیعی، طبیعی نیست!،
میشه عاشقانه تر و صمیمانه تر و زیباتر و لذتبخشتر و آرامتر و ثروتمندتر و سالمتر زندگی کرد حتی بهتر و عالیتر از اینی که اکنون هست.
وقتی بخوایم خداوند حمایتمون و هدایتمون میکنه و راه رو بهمون نشون میده و راه رو باز میکنه و میشه همون که تو پای در راه بنمای هیچ مپرس که خود راه میگوید که چون باید کرد(شاید شعر رو درست نگفته باشم اما مضمونش مهمه )
مهم ایمان و توکل و امید به خداست
مهم اینکه من بپذیرم خداوند که خیر مطلق هست و من رو آفریده پس نمیتونه من و یا کسانی رو که آفریده طوری خلق کرده باشه که آرامش نداشته باشن. مهمه که باور کنیم که خداوند ما رو آفریده تا لذت ببریم
وقتی من کودکم رو میبرم پارک فقط به این نیت میبرم که بیشتر بازی کنه و بدوه و کمی در طبیعت باشه و در کل لذت ببره و خواسته من لذت بردن فرزندم هست. وقتی میبرمش پارک سعی میکنم هر طوری دوست داره بازی کنه اجازه بدم خودش انتخاب کنه سوار تاب بشه یا سرسره بدوه و مسابقه بده یا بشینه و نقاشی کنه .خداوند هم من رو آفریده روی زمین تا لذت ببرم و خودش به هر انتخابی که من میکنم احترام میگذاره کافیه من بگم چی میخوام دستمو میگیره هدایتم میکنه به سمتش ،،درست مثل رفتار من با فرزندم
من تمام این صحبتها رو نوشتم تا فقط یک چیزی بگم و اونم اینه که من عمیقا باور دارم به این جمله استر هیکس که(((((ما اومدیم تا لذت ببریم))))پس خداوند هم مسیر و راه رو نشونمون میده کافیه همت کنیم و هر چیزی رو نپذیرم جز اینکه من اومدن تا لذت ببرم و غیر این یعنی یه جای کارم اشتباهه
در شرایط استرس زاچکار میکنم؟؟
خیلی تلاش میکنم حالمو خوب نگه دارم با گفتن ذکر باتوکل به خداوند،با صحبت کردن با خدا ،با سپردن به خودش
قبلترها گریه میکردم یعنی کافی بود کوچکترین چیزی پیش بیاد و من بشینم و گریه کنم.
با این باور که خودم مسول اتفاقات هستم دنبال مقصر نیستم
سکوت میکنم در موردش با کسی صحبت نمیکنم مگر اینکه رفع بشه و یا بپرسن و صحبتش بشه
اگر امکانش باشه محیط رو ترک میکنم
اکر امکانش باشه میخوابم.
البته الان که فکر میکنم گاهی همپیش اومده که گریه کنم اما نسبت به قبل خیلی کمتر شده
خدایا شکرت بابت همه چیز
خدایا شکرت بابت توکلم به خودت
خدایا شکرت بابت مسیری که سر راهم گذاشتی برای ساختن باورهای بهتر و زندگی آرامتر و زیباتر
خدایا شکرت بینهایت شکر به خاطر باورهای خوبی که در مسیر راهت ساختم و دارم
خدایا شکرت که هر چی دارم از توست
الهی شکر الهی شکر الهی شکر
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
قسمت چهارم الگوهای تکرار شونده
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
مهم ترین و اصلی ترین واکنشی که من نشون میدم پناه بردن به یک عمل نامناسب تا بتونم ذهنم رو از موضوع بردارم و اون عمل باز احساس گناه و حال بد بیشتری بهم میده و دوباره به اون عمل پناه میبرم و تو این سیکل منفی گیر میکنم.
یعنی من به حدی رسیدم که اگه تو فوتبال آنلاین یه گل بخورم هم همین واکنش رو نشون میده مغزم و خیلی شرطی شده
یعنی خیلی راحت فرار میکنم از حل مشکل و پناه میبرم به یه چیزی شبیه ماده مخدر برای مغزم
بعضی وقتا هم شروع به خوردن افراطی میکنم و فقط هله هوله میخورم
اکثر اوقات اون محل رو تو جر بحث ها خانوادگی یا دعوا تو خیابون و سر کار و پارتنرم ترک میکنم یعنی من خیلی عادت دارم که تا بحثی پیش میاد از محل دور بشم
البته خیلی وقتا که دیگه نتونم کنترل کنم ذهنم رو از استاد یادگرفتم که بخوابم تا یکم اروم تر بشم
جدیدا هم خیلی راحت اشکم دم مشکمه و میزنم زیر گریه درصورتی که تا پارسال اینطور نبود ولی الان انگار خیلی راحت بغضم میترکه و گریم میگیره
عموما بعد از یه چالش که جدیدا زیاد تر هم شده تو زندگیم سریع واکنش احساسی به افراد نشون میدم یعنی مثلا بلافاصله بعد از یه بحث با پاتنرم با مادرم هم سر یه چیز بی خود بحثم میشه و همین روند ادامه داره یعنی نمیتونم جدیدا کنترل کنم ولی پارسال بهتر بودم
در مورد فرار کردن هم همینطوره مثلا یه چالش با پاتنرم که میخوره من سریع دو روز غیبم میزنه یا تو ذهنم سلاخیش میکنم و مجازاتش میکنم و بعدش ازش انتقام میگیرم و برنامه ترک کردنش میچینم و … ولی بعد میبینم همه اینا یه سوتفاهم بوده و همه چی درست میشه
در کل ضعف دارم در چالش ها یا حل مسائل زندگی
تازه بدون استثنا هم میترسم از حل چالش ها حتی با اینکه خیلی از چالش ها رو حل کردم ولی بازم میترسم و فک میکنم قبلا شده الان نمیشه و یا این یکی خیلی بزرگه من زورم نمیرسه و …یعنی ترس هم جزو واکنش ها طبیعیمه
درمورد مقصر پیدا کردن من میفهمم که مقصر خودمم یعنی دنبال گردن بقیه انداختن نیستم خیلی وقتا ولی مشکل اینجاست که نمیفهمم مشکل از کجا نشات میگیره مثلا یه درخواست نامناسب میشه یا رفتار نامناسب یا الگوهای تکراری که در جلسه 2 همین سلسله برنامه نوشتم ولی نمیدونم چطور میتونم حلشون کنم و استرس میگیرم
تازه همین امروز یه خوابی هم دیدم که کلی الگو تکراری پیدا کردم ولی توان حلشونو ندارم و بدبخت شدم و … :)
خودم رو گاهی اوقات قربانی هم میدونم تو روابط عاطفی یا سر کار
مثلا میگم من این همه خوبی میکنم بعد طرف نمیبینه من این همه برا طرف کار کردم ولی طرف شعور نداشت و ….
البته خیلی هم دوست دارم کسی باشه براش حرف بزنم که اروم تر بشم یا کسی دلداریم بده یا کسی پشتم باشه و …
خیلی هم عادت دارم ریش هام رو بکنم وقتی چالشی پیش میاد یا جوش های صورتم رو بکنم یا کلا به یه چیزی ور برم
البته خیلی از جاها هم خوب میتونم ذهنم رو کنترل کنم
مثلا به خودم میگم ببین بدترین حالتی که میتونه رخ بده اینه دیگه پس چیز خیلی خاصی هم نیست یا سعی میکنم هدایت خدا و حامی بودنش رو یاداوری کنم ولی خب ضعیفه و یکم زمان میبره
یکی از فایلای عالی تو این زمینه فایل 4 قدم 5 درمورد آیه زیر
(وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم):
گاهی چیزی را دوست نمیدارید و [حال آنکه] برایتان نیک است و چه بسا چیزی را دوست میدارید و [حال آنکه] برای شما ناپسند است! و شاید چیزی را که نمیپسندید برای شما خوب باشد و شاید چیزی را که دوست میدارید برایتان بد باشد!
و داستان گندمم را ریختی تا زر دهی
یا داستان موسی وقتی به دریا رسید و به بقیه که ناامید شده بودن گفت:
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ
موسی گفت: این چنین نیست، بی تردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد.
ولی خب میتونم خیلی بهتر بشم ولی حدودا یکساله که زود به هم میریزم
ولی خب سریع هم خودم جمع میکنم ولی همون که اولش اشکم در میاد یا احساساتی میشم سر مسائل خیلی جزیی و این که راحت حل میشن رو دوست ندارم
یا پیاده روی خیلی منو اروم میکنه
یا نفس کشیدن در هوای تازه و اکسیژن دار
یا شنیدن فایلای استاد که یهو یه انگیزه ای برای غلبه به مسئله بهم میده
یا با توجه به فیلم air اون فرد صاحب نایک که در شرایط سخت قرار میگیرفت روی تنفسش تمرکز میکرد منم اگه یادم باشه این کار میکنم
چون من حدودا یک ساله که با این دور شدن از مسیر تپش قلبم دوباره برگشته
یکی از کارهای اشتباهی که میکردم این چند ماه بحث کردن و سعی بر قانع کردن پارتنرم بود که منو حسابی تو فرکانس منفی غرق میکرد البته قبلا میدونستم که این کار اشتباهه ولی خب متاسفانه تا ساعت 3 شب بعضا بیدار میموندیم و با نهایت خستگی و خواب و … بحث میکردیم که هیچ نتیجه ای هم نداشت و باز هم تکرار میشد اتفاقات
استاد یه موردی که هست من وقتی خون میبینم یا مثلا محیط بیمارستانی یا ازمایشی چیزی دارم به شدت حالم بد میشه جوری که میخام بیهوش بشم و البته این اتفاق هم رخ میده
این یه الگو تکراری شده برام و حتی باعث شده من برای نمره چشمم هم نرم بیمارستان و خیلی حالم بد میشه وقتی حتی کسی راجب این چیزا حرف میزنه
و چند بار برام این بیهوشی اتفاق افتاده و صدمه هم دیدم متاسفانه ولی بازم ازین افکار بیهوده و چرت و پرت ترسناک راجب ازدواج و بیمارستان درس نمیگیرم و باورهای نامناسبی راجب این قضایا برام ایجاد شده ناخوداگاه
یک موردی که پیداش کردم اینه که خیلی دوست دارم بقیه بفهمن من حالم بده و بهم دلداری بدن و برام دل بسوزونن
یعنی کیف میکنم ازین کار متاسفانه
والبته کسی پیدا نمیشه و من مجبورم خودم رو حقیر نشون بدم تا بقیه منو ببیند یعنی دلم میخاد مورد توجه واقع بشم
سپاسگزارم
سلام به همگی و استاد عزیزم.
بنده در زمان چالش بسیار استرس میگیرم طوریکه اشتهام کور میشود و دل پیچه میگیرم.
من اکثر اوقات از روبه رویی با چالش فراری هستم.
مثلا چندین سال است با اینکه در رشته کاریم تخصص دارم ومدرک مهندسی گرفته ام ولی اعتماد به نفسم از کسی که دیپلم هم نداشت پایین تر بود طوریکه موقع بستن قرارداد ایشان تقریبا 50 درصد بیشتر از من درخواست داد و مورد قبول کارفرما قرار گرفت.
بسیار ناراحت هستم که چرا تا به الان در همان لول کاری البته با تجربه بیشتر درجا زده ام.
دارم میبینم که همکاران دیگر در رشته های دیگر و بخشهای دیگر سمت کارشناسی دارند و عزت و احترام و جایگاه و حقوق بالا و جای پارک اختصاصی ولی من با تجربه بالا و تعهد کاری و نظم بالا و اخلاق عالی در پایینترین جایگاه شغلی قرار دارم.
حتی مدیر من که با سابقه آنجاست مدرک ندارد.
فقط یکی از دستگاههای آنجا را خوب بلد است همین.کار خاصی انجام نمیدهد.
از طرفی میترسم سرپرست یا مدیر جایی شوم چون احساس لیاقت دارم ولی اعتماد به نفس لازم را ندارم و میگویم که من این کار را نکرده ام و بلد نیستم.و بسیار برای من استرس زاست.
در کل از این وضعیت بسیار خسته شده ام و بسیار دوست دارم تا از این وضعیت رهایی یابم و جهش فوق العاده ای در کسب و کارم انجام دهم و درامد بسیار بالایی داشته باشم.
بنام الله مهربان و سلام به استاد عزیزم.
این فایلها مثل یه کالبدشناسی روانشنلسی میمونه و جالبه که با اینکه مسائل روزمره ای عست،،الان در جواب سوالاتش باید کلی فکر کنیم تا بتونیم جولب بدیم.
بنطرم بخاطر اینه که این نسایل هم جزو چیزایی شده که بجای حل کردنش،،،یه عمریه که پذیرفتیمش و فکر کردیم اینا روال عادیه و یه چیزیه که هست و کاریش نمیشه کرد.
من بخوام جواب بدم،جوابهای امروزم خیلی با قبل از آشنایی با این قوانین فرق میکنه.
ولی باید بگم در مقابل مسائل استرس زا که البته توی زندگیم خیلی کم شده،،
از نطر روحی بهم میریزم و فکرم بشدت درگیر میشه.
در ظاهر سعی میکنم ارامش داشته باشم.
خوابم که اصلا نمیبره تا حل نشه.
سعی میکنم به خودم یاداوری کنم که حتما خیر و صلاحی توش هست و به نفع منه.
سعی میکنم با افرادی که نمیتونن کمکی بهم بکنن،حرف نزنم.خصوصا افرادی که فقط فاز منفی میدن.
با افرادی که میتونن کمکم کنن و تجربه ای در اون مورد دارن،مشورت میکنم.
و درکل دلم میخواد هرچه سریع تر موضوع رو حل کنم.
الان هم اتفاقا در مورد الگوهای تکراری مسائلی دارم و به همین خاطر سراغ این فایلها اومدم و هر روز وقت زیادی میذارم تا این فایلارو کار کنم و به جواب درست در مورد ترمز هام یا باورهای اشتباهم برسم.
الانم دوس دارم هرچه سریع تر حلش کنم این موضوع رو