پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم
من وقتی استرس میگیرم و در شرایط استرس زا قرار میگیرم، اغلب موارد تو خودم فرو میرم و از نزدیکانم دوری میکنم، البته قبلا خیلی افسرده میشدم و گریه میکردم که به لطف آگاهی های این سایت کنترلم روی احساساتم بیشتر شده و کمتر گریه میکنم.
اما چیزی که منو موقع شرایط استرس زای بزرگ(نه هر استرسی) آزار میده اینکه از همه چیز نا امید میشم، انگار تمام مشکلات توی ذهنم بزرگ و بزرگ تر میشن… البته این رو بگم که این شرایط خیلی کمتر شده و در مورد راهکارشون سریع شروع میکنم به صحبت کردن با خدا. نوشتن ترس ها، فایل های استاد رو گوش میکنم، دوش میگیرم، کمی به زندگی و نظافت مشغول میشم، ساز میزنم و… با این کارها خودمو از فضای نا امیدی دور میکنم.
و منتظرم با کارکردن روی فایل هایی در این مورد، بتونم متوجه الگوهای تکرار شونده که یه جورایی ترمز های من هستن، بشم و ایرادهای من که در زمینه باورهای این الگوها هست رو بتونم بهتر بشناسم و باورهای جدید جایگزین کنم.
با آرزوی بهترین ها برای همه دوستان
به نام خداوند بزرگ
باسلام
من وقتی به شرایط استرس زا بر میخورم معمولا خیلی ساکت میشم و کم حرف میشم
یه وقتایی هم خیلی ذهنم درگیر میشه خودخوری میکنم..
مثلا توی یک جمعی که باشیم اگر استرس بگیرم خیلی کم حرف میشم و حرفی واسه گفتن ندارم
فکر میکنم مورد دیگه ای بود اضافه میکنم
با تشکر
یاعلی
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد ودوستان عزیزم
الگوی تکرار شونده من در زمان برخورد با چالشها و شرایط استرس زا در قبل از کار کردن روی خودم عصبی شدن ،گربه کردن و مقصر دونستن دیگران بود و در آخر وقتی کمی زمان میگذشت و آروم تر میشم سعی میکردم مسئله رو حل کنم
اما در این زمان که با عشق روی خودم کار کردم روی دوره های عالی عزت نفس ،روانشناسی ثروت، صلح با خود ،دوازده قدم و اینهمه فایلهای دانلودی ارزشمندی که توسایت هست روی خودم کار کردم مسئولیت زندگیم رو به عهده خودم گرفتم کسی رو مقصر نمیدونم اعتماد به نفس من بیشتر شده باور توحیدی من رشد کرده قویتر شدم و خیلی بهتر تو چالشها خودم رو ذهنم رو کنترل میکنم البته که وااااقعا از زمانی که روی خودم کار میکنم درصد وقع چالش و شرایط استرس زا خیلی زیاد کم شده ولی اگر هم ایجاد شود نحوه برخورد من با چالشها خیلی بهتر شده
کتمان نمیکنم که تو شرایط استرس زا و چالشها اولش کمی گریه میکنم ولی خیلی سریع آروم میشم و خودم رو جمع و جور میکنم و از موضع قدرت و با باورهای قدرتمند کننده توحیدی سعی در حل مسئله دارم و به راه حل هم هدایت میشم
احساسی که بعد از حل و رفع اون چالش بعد از رفتار دارم احساس لیاقت وخودباوری قوی بودن اعتماد به نفس و عزت نفس ،خودباوری وخدا باوری هست طوری که بارها تو ذهنم خودم رو تحسین میکنم که اون رفتار وگفتار رو هدایت شدم داشته باشم و سعی میکنم قویتر باشم حتی همون اسک کم رو هم تو چالشها نداشته باشم قویتر وبهتر عمل کنم
استاد جان من عاااااشقتونم چه سخاوتمندانه ابن اگاهیها رو منتشر میکنید خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام به استاد عزیزم، مریم جانِ شایسته و دوستان نازنین.
در رابطه با این سوال، الگوی من در گذشته و الان با هم متفاوته. تا حدود سی سالگی، واکنشم گریه شدید بود توی موقعیتهای استرس زا و همیشه از یه زاویه ای به موضوع نگاه میکردم که احساس قربانی شدن رو در من تشدید میکرد و این احساس قربانی بودن خودش سرچشمه دریای اشکم رو پرشورتر میکرد و طوری میشد که روز بعدش بخاطر چشمهای پف کرده قورباغه ای اصلا روم نمیشد تو اماکن عمومی ظاهر بشم :))
ولی از سی سالگی به بعد سعی کردم از سرازیر شدن اشکام جلوگیری کنم چون با اومدن اولین قطره جلوی بقیه ش رو نمیتونستم بگیریم و از این احساس ضعف خوشم نمیومد.
کم کم وارد دنیای ورزش شدم و هروقت احساس میکردم موضوعی داره درگیرم میکنه، به باشگاه و فعالیت خیلی سنگین بدنی پناه میبردم تا ذهنم فقط روی جسمم و در لحظه حضور داشته باشه. این الگو کم کم در من نهادینه شده. الان که مثلا در آستانه شروع بیزینس خودم و تصمیم به مهاجرت گاهی ذهنم میخواد با توهم ترس، مشکلات احتمالی رو در نظرم بزرگ جلوه بده، هنوز هم میرم باشگاه، با هندزفری فایلهای استاد رو پلی میکنم و در عین گوش دادن به کلام امیدبخش استاد، ورزش میکنم. و با فایلهای استاد دوش میگیرم و با فایلها میخوابم تا ذهنم آروم بگیره.
گاهی هم که آخر هفته س و دماوند توی باغمونم و دسترسی به باشگاه ندارم، خودم رو مشغول ساخت ویدیو برای پیج اینستای بومگردی مامان میکنم و خلاصه خودمو مشغول میکنم.
این روشها توی چند سال اخیر خیلی خیلی کمکم کرده ولی یکی دو بار که فشار استرس اونقدر بوده که با این روشها هم ذهنم کنترل نشده، به نماز و قرآن و دعا پناه بردم و بعد خوابیدم.
ولی در کل، به تجربه متوجه شدم که اگر دنباله اولین فکر سمی که تو فکرم میاد رو نگیرم و همون لحظه ذهنم رو روی موضوعی کاملا بی ربط متمرکز کنم، استرس به وجود نمیاد. اگه با اومدن اولین جمله های استرس زا توی فکرم، دنبالش رو بگیرم و حتی بخوام سعی کنم تو با اون حالتِ احساس بد بخوام براش راه حل پیدا کنم، هیچ راه حلی که پیدا نمیشه هیچ، لحظه به لحظه احساسم منفی تر میشه. اولین جمله ها قدرتی ندارن ولی با ادامه دادنشون توی ذهن قدرتی پیدا میکنند که دیگه کنترلش سخت میشه. اینه که از همون اولین فکری که میخواد احساسم رو خراب کنه باید تو همون نطفه خفه ش کنم و سریع برم سراغ یک موضوع بی ربط و سرگرم کننده. و یه صبحی که حالم خوب بود و امید و آرامش داشتم از خداوند هدایت میخوام و سعی میکنم راه حلی برای اون شرایط پیدا کنم.
کنترل ذهن واقعا سرچشمه احساس خوب و ناشی از توکله.
انشالله هممون متوکل باشیم. دوستتون دارم.
در پناه الله.
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
درمورد واکنش های من به چالش های اخیری ایجاد شد این بود که چندوقت پیش یه مسیله برای سایتم ایجاد شد و خیلی استرس گرفتم و شوکه شدم … بعد از یه زمانی که گذشت گرفتم خوابیدم و اروم بشم و بعد از خدا هدایت خواستم و بعد رفتم بیرون و همه بسته بودن برای کمک بهم و بعد خدا از یه طریق جالبی هدایتم کرد که بفهمم مسیله چطوری حل میشه و بعد الگوی حل مسیله رو فهمیدم ….
دوباره چندوقت بعدش یه مسیله ای ایجاد شد که شوک بهم وارد شد و بعد چون الگوی حل مسیله رو فهمیده بودم از حل مسیله قبلی تمام تلاشمو میکردم که استرس و فشار مسیله رو از خودم دور کنم و طبق الگو پیش برم و مسیله حل بشه … و خب دقیقا همونجور شد و مسیله حل شد باهدایت خدا خداراشکر
بعد ازاون چالش ها اتفاق خوب افتاد و باعث شد رشد کنم و کاری که خودم باید میکردم رو با چالش اجرا شد و خداراشکر اون چالش نعمت بود برام
ممنون استاد بابت فایلهای بی نظیر
سلام به استاد مهربان
الگوهای تکرار شونده آنقدر مهم و کلیدی است که من با دیدن این فایل ها مدام تمام اتفاقات در ذهنم مرور می شود و پی به مشکلات و معضلات و برنامه هایی خودم می برم که کجاها و چقدر این الگوها برای من تکراری بوده است و هرگز به آنها توجه نمی کردم
مثل برخود اطرافیان با من
انتقادهایی که همیشه از من و کارهای من می شد
مثل برخورد با آدم های گرفتار
برخورد با کسانی که حق من را می خورند
دنبال طلب خودم همیشه دویدن
اکنون می دانم که این اتفاق های تکرار شونده بخاطر افکار و باورهای خودم است
بخاطر این است که هرچه که است از درون ذهن خودم است
اما جالب اینجا است که وقتی که رفتار خودم توجه کنم و با ساختن الگوهای درست و خوب می توانم ذهن منطقی خودم را جوری بسازم که دیگر برای من آن اتفافات رخ نخواهد داد
یک الگویی که همیشه و همیشه در من وجود دارد این است که زود عصبانی می شوم و از کوره در می روم
از کوره در می روم و حالم خراب می شود
این برمی گردد به این موضوع که من توانایی کنترل ذهن خودم را ندارم
این بدان معنی است که من نمی توانم روی خودم حساب باز کنم
این بدان معنی است که من نمی توانم افکار خودم را کنترل کنم و روی خودم مسلط باشم
این یادم باشد که خودم هستم که این الگوها را برای خودم خلق می کنم
قبل از اینکه من دوره کشف قوانین زندگی را شروع کنم واقعا بهم می ریختم و عصبی می شدم و محیط را ترک می کردم
دنبال مقصر می گشتم
از همه چیز و همه جا فراری و گریزان بودم
نمی توانم براحتی توضیح بدهم
دهنم خشک می شود
از روی عصبانیت کارهایی می کنم که شاید بعد نتوانم براحتی جبران کنم
اما اکنون با جلسه های دوره کشف قوانین زندگی به این درک رسیده ام که ذهن خودم را کنترل کنم
با نفس عمیق کشیدن بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
در دل همان چالش دنبال راه حل مسئله می گردم
و خیلی عالی جواب راه حل آن چالش را پیدا می کنم
می دانم که راه حل آن در دل خود آن وجود دارد
دوره کشف قوانین زندگی واقعا تا الان برای من خیلی عالی بوده است
ممنون از استاد عزیز
سپاس از خدای خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خدای هدایتگرم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
. و همه دوستان
من قبل از آشنایی با شما یک جور دیگه ای بودم آن هم تو هر مقطع زمانی واکنش های مختلف نشان می دادم ولی الان فرق کرده درصد خیلی زیادی از مواقع سعی می کنم با خودم حرف بزنم ذهنم آروم کنم خداوند به یاد بیارم در موقعیتی با توجه به آن موقعیت باورهای توحیدی می گم یا توانایی هام لیاقت هام به خودم گوشزد می کنم این طوری نمی گذارم ذهنم نجوا کنه و سعی می کنم یک کار دیگه انجام بدهم تمرکزم روی آن کار باشه یک مثال می زنم همین دیروز سرکار من مسول یک قسمت هستم دو نفر آن جا کار می کنند یکی از همکاران می خواست زود بره به من گفت می خواهم زود بروم و سوپروایزر گفته به خانم کرمی بگو من هم بهش گفتم کار صبحت با همکارش جابه جا کنه که آن شخص بقیه کارها را ظهر انجام بده گفتم این قسمت کار را هم من انجام می دهم در صورتیکه من خودم یک قسمت دیگه کار دارم اولش من استرس گرفتم و سریع به خودم گفتم چرا این طوری شدم فهمیدم ذهنم داره الان می گه فلانی انجام نمی ده این هم بر می گرده چندین بار این رفتار از آن خانم دیدم ومقاومت داره برای کار کردن داره و من می دونم خودم دارم باج می دهم چون هنوز می خواهم دیگران. راضی نگه دارم بعد به خودم گفتم اگه بگه نه به مسول آزمایشگاه می گم باز هم ذهن من استرس داد که ممکن بگه خودت آن کار انجام بده که موضوع کار نبود موضوع این بود که تو زمان کوتاه نمی شداین همه کار انجام داد و هم می خواهم ارزشمندی و لیاقتم حفظ کنم البته این ها همه فکر من بود از اون پیش فرضها سریع شروع کردم با خودم حرف زدن که فلانی انجام می ده همچین دختری نیست از آن طرف هم توانایی های خودم یاد آوری کردم از آن طرف قدرت خداوند و اینکه رزق خداوند می ده و آروم شدم هر آگاهی که این چند سال به دست آوردم می گم و رفتم سراغ کار خودم و اجازه ندادم ذهنم نجوا کنه و آن خانم هم کارش عالی انجام دادم و از من نظر خواست برای انجام کارها و آخر هم من ازش تشکر کردم با اینکه کار خودش من همیشه این کار می کنم و با اینکه از نظر مالی هیچ تفاوت خاصی با آن ها ندارم با این همه سابقه کار و توانایی و می دونم مشکل در اعتماد به نفس و خیلی هم روش کار می کنم آخر هم موقع رفتن سوپروایزر از من پرسید. چه کار کردی و گفتم تشکر کرد هر چند من از وقتی با استاد. آشنا شدم خیلی تمرکز بر نکات مثبت می کنم من هر مسئله ای پیش بیاد سعی می کنم نکته مثبت ببینم به خودم یادآوری کنم اگر جایی از دستم در بره نه اینکه نتونم انجام بدهم ولی نمی دونم چرا این قدر. این آگاهی ها از یادم میره با اینکه تمام فعالیت من تو این سایت است مثلا اگر یک برخوردی بدی ببینم سریع به خودم می گم این آدم فلان جا فلان کار ا انجام داده در هر شرایطی سعی می کنم خودم به جای آن آدم بذارم کلا من خیلی خیلی واکنش کم به بیرون نشان می دهم ولی درون شاید اذیت شوم که این راهکارها را انجام می دهم خیلی برام موثر بوده البته ا اول سال 98 این کار را انجام می دهم ولی یک جایی مسیر گم کردم از درون هم باید خودم آروم کنم تا باورهام درست بشه آن هم به خاطر کمال گرایی که می خواستم بدون اشتباه باشم و خدا را شکر خداوند کمکم کرد و هدایت شدم مسیر پیدا کردم من خشم خیلی خوب کنترل می کنم اصلا بحث نمی کنم نمی خواهم قانع کنم خیلی تغییر کردم مثلا نگرانی در مورد خانوادهام خدا را شکر ندارم چون خیلی روی باور که خداوندنگهدارنده است کار کردم و چون خیلی خوب نتیجه دیدم باورم قوی شده ولی چون روی مالی پیشرفت نداشتم و من می دونم باورهای خودم مشکل داره تو این طور موارد استرس می گیرم که شروع می کنم خدا را به یاد آوردن من اصلا دیگه به جرات می توانم بگم عوامل بیرونی را مقصر نمی دونم در مورد همین موضوع کار داشتم به خواهرم می گفتم که چطوری کنترل ذهن کردم خواهرم داشت می گفت وظیفه شون از این حرف ها که من گفتم این بندگان خدا تقصیر ندارند این ذهن من هست که داره برای خودش می بافه کلا استاد هیچ چیزی هیچ کسی جز شما تو 40 سال روی من آنقدر تاثیر نگذاشته که کلام شما و خواسته خودم ودر نهایت رب العالمین آنقدر من تغییر داد سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و خانواده عباس منش
مسایل استرس زا برای من به دو گروه تقسیم میشن. یکی مسایل مالی دومیش مسایلی که باید یه حرکتی انجام بدم
براتون بازش میکنم
مثلا زمانی من یه کاری رو بسپارم به یه شخصی و اون بخواد برای من انجام بده و در ازاش من باید بهش پول بدم. کافیه که اون شخص کارش رو به درستی انجام نده ، مثلا آبگرمکن خراب باشه بیاد آبگرمکن رو تعمیر کنه ولی بعد از اتمام کار ببینم یجای کار می لنگه
یا مثلا یه مشکلی که چند ماه پیش برام رخ داد این بود که من تابستون پارسال شیشه عقب ماشینم رو عوض کرده بودم بعد زمستون متوجه شدیم که گرمکن شیشه عقب کار نمیکنه ، بردیم چندجا متوجه شدیم که طرف شیشه خراب به من داده و المنت هاش کنده شده بوده و اینا با چسب چسبونده بودن ، حالا دم عید هم بود ، مغازه ها تمام بسته بودن. به خود یارو هم زنگ زدم گفت بعد از پونزدهم میام!
یعنی افکاری به سمت من هجوم آورده که نگو. در این مواقع قبل از قانون میرفتم دوش میگرفتم یه مقدار کمی آروم میشدم بعد ها در دوره کشف قوانین شنیدم استاد میگفتن خواب باعث میشد که آروم تر بشن . آقا من اومدم بخوام انگار آمپلی فایر گذاشتم رو افکار ! محیط آروم شد اینا با قدرت ببیشتری شروع کردن و خیلی بدتر شد! با هزار زحمت خوابیدم ، ولی توو خواب هم این افکار بودن یعنی خاموش نمیشد بعد توو خواب عرق کردم ، تب کردم، لرز کردم ! اصلا یه بساطی بود! دیدم فایده نداره با ذهنم صحبت کردم گفتم چته بابا پدر منو در آوردی ! اصلا یه شیشه عقب کلا 2 میلیونه یا اینو تعمیر میکنیم یا پرتش میکنم میندازم دور یدونه نو میگیرم دیگه دست از سرم بردار! با همین لحن!
اونجا یه مقدار عقب نشینی کرد ولی حس من نسبت به فروشنده شیشه بد بود و اون حس بد به فروشنده باعث شده بود افکار خاموش نشن تا بعدش که تعطیلات تموم شد و ما رفتیم مشکل رو برطرف کردیم
مورد بعدی در مسایلی هست که باید یه حرکتی انجام بدم مثلا مربوط به کار و شغل . من چند سال پیش که کارمند بودم در یه کارخونه ای کار میکردم که روکش قرص تولید میکردن من اونجا از مهندسین برق بودم. خب من رشته تخصصیم الکترونیک بود و نهایت برقی که ما باهاش کار کردیم به اندازه برق چندتا باتری بود
همیشه دوست داشتم با برق فشار بالا کار کنم و یادش بگیرم و حتی تصویر سازی میکردم که من مهندس برق یه کارخونه ام و اینا
و وقتی کارو شروع کردم به سرعت به کار مسلط شدم و یادش گرفتم ولی بعد از یه مدت که سریع پیشرفت کردم مدیر کارخونه یهویی یه کار سخت رو به من سپرد! آقا من یه استرس شدید گرفتم که نکنه کارو خراب کنم ، من هنوز اونقدرا هم مسلط نیستم ، برق فشار قویه نزنه زغال مون کنه و گند نزنیم به کار بی اعتمادی پیش بیاد و از این چیزا
چند وقتی فرار کردم از اون موضوع دیدم اوضاع بدتر شد. مدیرکارخونه گفت یا تا انتهای ماه انجامش بده یا این ماه آخرین قراردی هست که باهات می بندیم ( اونموقع ها هم که چیزی از توحید و شرک نمیدونستم) در واقع مدیرکارخونه هم نمیخواست منو تهدید کنه فقط میخواست از اهرمی استفاده کنه که من اون کارو انجام بدم که سریعتر پیشرفت کنم و به قل خودش میگفت میخواست بعد از بازنشستگی من رو به عنوان مدیر بعدی معرفی کنه
اونموقع تازه با قانون آشنا شده بودم ولی هنوز استاد عباس منش عزیز رو نمی شناختم و چیزی هم از عزت نفس نمیدونستم
خلاصه چیزی که اونجا منو آروم کرد ، توانایی های من بود و به طوری غریزی از در عزت نفس وارد شدم. و گفتم که بابا تو مدیر تولید بودی، تولید یه کارخونه رو می چرخوندی این که چیزی نیست، یا مثلا گفتم چطوریه که اون ها به تو اعتماد دارند ولی خودت نداری ، یا میگفتم کار های سخت تر از این هم بر اومدم
ولی واقعیتش خیلی آروم نمیشدم مثل مسکن بود ولی کار راه انداز نبود تا این که اون کارو با قدرت و تمرکز بالا شروع کردم و در موردش آموزش دیدم و کتاب خوندم و از بقیه همکار هام سوال می پرسیدم تا اون کارو هم بهش مسلط شدم. روزی که قرار بود اون کارو برای مدیر کارخونه ارائه بدم خدا شاهده که من فقط 5 ثانیه صحبت کردم، فقط 5 ثانیه! اصلا نذاشت جملم رو کامل کنم! گفت حله مهندس عابدی متوجه شدم. گفت از منشی من یه برگه پاداش بگیر بیار. و گرفتم و بردم دادم بهشون و برای من پاداش نوشت و گفت بده برات واریز کنند!
در کل در هر دوی این 2 مورد ، تا زمانی که خودم وارد اون مساله نشم و گوشه بشینم افکارم نمیخوابه .
باید خودم بلند شم آستین رو بزنم بالا یکاری بکنم. با خواب و دوش گرفتن و از در عزت نفس وارد شدن و این چیزا روی ذهن من جواب نمیده و حتما باید یه اقدام عملی انجام بدم
جالبه که همیشه بعد از تموم شدنش میگم : همین بود؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه این انقدر آعصابم خراب بود؟؟؟؟ این همه نشتی انرژی برای هیچ و پوچ ؟؟؟؟ ولی جالبه دفعه بعد باز هم اگر در شرایط مشابه باشم همون قدر استرس میگیرم!
شاد سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید️
با سلام در مورد سوال این فایل من در این موارد یا آرام هستم ویا سریع تر میشم خودم آروم می کنم سعی در تصمیم درست گرفتن هستم سعی می کنم دیگران رو هم آروم کنم همین الان یک ترمز یا باور اشتباه رو پیدا کردم که من باعث این هستم که افراد
ضعیف رو که همیشه می خوان
بهشون توجه وکمک بشروجذب می کنم و باید به خودم یاد آوری کنم که من به هیچ عنوان نمی تونم به کسی کمک کنم من تنها می تونم به خودم کمک کنم
با سپاس
به نام تنها فرمانروای هستی
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان خوب خانواده عباس منش
خدایا شکرت نمیدانم چه کلمهای در وصف این فایل بگم که هر بار گوش میکنم قلبم بازتر و درونم پر از لذت و احساس خوب از این آگاهی که استاد در اختیار ما میگذارد هستم و سپاسگزارم از این همه آگاهی استاد
چقدر استاد چالش خوب و به جایی بود ممنونم اما من وقتی در این شرایطها قرار میگیرم چند مورد هست که آن کار را انجام میدهم تا از استرس و یا شرایط سخت دور شوم
وقتی به شرایط استرسزا یا سخت برخورد میکنم چه کاری انجام میدهم
اول اینکه در مورد شرایط سخت به دنبال مقصر میگردم تا تقصیر را گردن کسی بندازم واز سر خودم باز کنم و سریع تو ذهن خودم یک دیالوگ میسازم و طرف را مقصر میدانم تا از این ابزار استرس را از خودم دور میکنم
اما در بعضی از موارد خیلی سریع عصبانی میشوم و اصلاً کنترل نمیتوانم داشته باشم و همه چیز را در هم قاطی میکنم و کلاً تعادل خودم را از دست میدهم
اما در مواردی دیگر سعی میکنم بیشتر موقع دور شوم از آن محیط تا استرس از من کم شود و بتوانم تعادل پیدا کنم
اما در 99 درصد از موارد وقتی به شرایط استرس زا و سخت برای من به وجود میآید خیلی سریع پلکهایم روی هم میرود خوابم میگیرد و در هر شرایط یا حالتی باشم یعنی سنگینی چشمهایم را احساس میکنم و به خواب عمیقی میروم و الان هم همینطور هستم و وقتی که تایمی را میخوابم و بیدار میشوم ایده ها و فکر ها به سراغم میآید تا بتوانم کنترل اون شرایط را که استرس زا هست را به دست بگیرم و آن را حل کنم
اما در موارد دیگهای که وقتی این شرایط به وجود میآید از آن استرس زا فرار میکنم و نمیخواهم با اون برخورد داشته باشم و شانه خالی میکنم چون در توانم اون شرایط را نمیتوانم حضم کنم و محل را ترک میکنم تا آرام شوم
و در موارد استرس زا بعضی مواقع تپش قلب و دست و پاهایم شروع به لرزش میکند و استرس بیشتری برای خودم وارد میکنم استاد سپاس بیکران از این مبحث مهم و درست
و خدا قوت به همه دوستان با کامنتهای بینظیر دوست داشتنی که منتظر تجربه خوبشان هستم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشید انشاالله