پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله مهربان سلام استاد عزیز.
در حال حاصر که روی قوانین کار میکنم …
از بحث کردن با آدمها خصوصا اونایی که مخالف نطر و اعتقادات من هستند،دوری میکنم
از بودن توی جمعهایی که حرفهای منفی میزنن ،حرفهایی که مشکلی ازم حل نمیکنه و یا عیبتها ،دوری میکنم.
از بودن با افراد خیلی فقیر و یا خیلی ثروتمند دوری میکنم.
از بحثهای بیهوده ای که مشکلی حل نمیکنه در روابطم دوری میکنم.
از کارهای دادگاهیم دوری میکنم و سعی میکنم تا بتونم یا بیخیالش بشم یا مثلا به وکیل واگذارش کنم.
بحث کردن در مواردی که حالم رو بد بکنه خصوصا توی روابط.
از شغلهای که بخواد زمان و مکان و فیزیکم و آزدیم رو درگیر کنه و زمان و کارم دست خودم نباشه،دوری کردم همیشه.
از انجام کارهایی که فکر و فیزیکم رو زیادی درگیر کنه فراری هستم و بودم همیشه.
از رفتن به دکتر همیشه فراری بودم و سعی کردم خودم خوب بشم.البته سابقه مریض شدنم بسیار کمه خداروشکر.
از رفتن توی جمعهایی که تفریحات و حالشون خیلی با من فرق میکنه دوری میکنم.
امیدوارم به جاهای خوبی برسیم استاد عزیزم
سلام و درووود
اولا این کامنت بمعنای ارادت اندک نیست . اگه به اندازه ی ارادت و بدهکاری ما به سایت قرار بود کامنت رو سایت باشه ، نفری 890 تا کامنت باید میزاشتیم اونم صد خطی .
قسمتای قبلو که کامل دیدم ، اینم فقد جمله ی اول رو شنیدم و میخام پاسخ بدم (با اینکه به همه ی ویدئو ها پاسخ های تپلی بدهکارم)
حدود ده سال پیش کلاس هفتم توی تیزهوشان بودم (و سالهای بعدش رو) .
حالا مرتضای 13 ساله رو ببین
کدوم مدرسه ای؟ +شهید بهشتی … – ینی تیزهوشان ؟🫥🫣 -خب چرا کله تکون میدی تیزهوشانی یا نه؟🫤🫥 +آره ….
بقیه تو ذهنشون : این بچه چرا عین آدم حرف نمیزنه
▪️این بچه مرض داره ،، مرضشم قراره سالها بعد بفهمه .
اون روزا فرارم این بود که غروری در کلامم پیدا شه و کللل اصلاح های رفتاری و کلامی و فکری بر اساس همین بود ، اعمال هم فقططط غرورگریز بود فقططط . ینی مرتضا استیریه 11 ساله (لنتی ریشهش از 7 سالگیمه) تو کلاس تلاوت ، کدوم سوره رو میخونه پیش استاد؟ آفرین علق . عه تو که ضحی رو آماده کرده بودی +نه دیدم یه ضعیفی ضحی رو خوند دیگه من چون رویایی تر بودم اونو نخوندم که له نشه . کلللا بچه ها . عظیم ترین عنصر زندگی من مراعات بقیه بود . (دی ان ای مادربزرگ ، مادر ، پدر ، تعدادی از فامیلا) . ینی هیییچ ترکوندنی رقم نمیزدم که مظلومی آهش بلند نشود .
فرار من از چیزی بود که آمادش بودم
فرار من از چیزی بود که لایقش بودم
میخاستم با هم سطح بقیه بودن چی بشم واقعن . امام علی ؟
فرایندی بر من گذشت و این ترکیب رو در مغزم ساخت که هم نشینی با فقرا رو وختی میتونی اجرا کنی که هیچ برتریی ازشون نداشته باشی . وگرنه غم و رنج بهشون میفته .
من یقینم به ارزشمندیم ایراد نداره
من نگاهم به تواناییم همون زمان که قبل از مدرسه رفتن صدها کتاب داستان تموم کردم و رمان میخوندم پروندش تععموم شد تا آخر عمرمم امکان نداره خودمو معمولی بدونم یا ناتوان .
ولی داستان سر موانعه ،،، حالا اگه جرئت داری 20 بگیر تا کلی دانش آموز و بچه های فامیل پیش خانوادشون سرافکنده بشن . شرررکو .
این قفل اعظم زندگی من بود .
بچه ها قفل اعظم زندگی تونو پیدا کنین .
اگه صدها ساعت کارفرکانسی کنین و کد بزنین .
آخر به تک جملاتی میرسین که تمام داستان زندگی خودتونه . همونام هی ارتقاء خواهد داشت ولی دیگه میدونی تووو یکی ، برای ترکوندن فقط باید همون یه جا یا چندجا رو بزنی . دیگه کارت گشتن نیست . زدنه .
این سایت اینستاگرامه اهالی رشده . واقعا زشته اکسپلور بگردیم . چه جایی از اینجا بهتر . فقط دوستان اطلاع بدن آیا بخش فنی سایت حذف کامنت خودمون رو اضافه کرده یا نه . چون این آپشن و آپشن کامنت تصویری(واسه عکس نتایج) و کامنتهای صوتی (واسه ما تمبلای بدهکار) لازم و مفید است.
منور باشید . فعلا
بنام خداوند جان وخرد
سلام استاد عزیزتر از جانم خداروشکر بابت داشتن استاد توحیدی مثل شما
استاد عزیزم در مورد این فایل اولش هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد و فکر کردم من اصلا فرار نمی کنم (آره جون خودت) بعدش کامنتا رو خوندم فهمیدم منم از یه سری چیزا فراری هستم
من از آشنایی با افراد جدید یکم فراریم البته در صورتی فراری هستم که باید برم خونه شون برای یه مدت زمان خاصی حالا هر چقدر بیشتر ترسناک تر ههههههه ولی اگر قرار باشه فقط صحبت باشه اونم مکانهای عمومی مشکل ندارم پس کلا از رفتن خونه ی افراد جدید فراریم
دوم نشستن تو ماشین غریبه حتی تاکسی البته الان از بس روی توکلم کار کردم بدون استرس یا ترسی تا هرجایی بگی میرم ولی قبلا ترس داشتم
از بحث ها طولانی پر سروصدا دادوبیداد خیلی فراریم جوری که همیشه تجسم میکنم همسرم شخص خیلی آروم و بی حرفی است
استاد از رفتن به رستوران های معروف ویا مغازه های خیلی شیک قبلا فراری بودم البته الانم یکم ترمز دارم ولی خیلی خیلی بهتر شدم
استاد از تنها بود با یه شخص مذکر خیلی فراریم حتی ارتباط برقرار کردن تو این مورد آخر نسبت به همه بیشتر فراریم و هنوز هیچ بهبودی ندادم
بازم مرسی خدا قوت
در پناه حق
سلام به همه بخصوص استاد عزیز و مریم خانم گرامی
1) از خیاطی فرار میکنم گاهی حس فقر بهم میده حس میکنم که چون پول ندارم دارم خیاطی میکنم وگرنه میرفتم از بیرون میخریدم وقتی اینجوری میشم سعی میکنم ندوزم و برم از بیرون بخرم، هرچند وقتی بلوز، کوسن روی مبل یا وسایل آشپزخونه ی کوچیک مثل پیشبند و دستگیره میدوزم خییلی حس توانایی و اعتماد به نفس بهم میده و دیگه اینکه موقع شروع کار میگم وااای الان کلی باید بدوزم و بشکافم تا درست بشه در صورتیکه این دوتا بلوز آخری که برای خودم دوختم هم خییلی قشنگ شدن هم اینکه اصصلا اشتباه ندوختم که مجبور بشم بشکافم .
2) از آشپزی فرار میکنم حس میکنم دارم وقتم رو هدر میدم ظهر بپزم شب بپزم، میتونستم بجاش زبان بخونم میتونستم ورزش کنم.
3) از زیاد بیرون رفتن با بقیه فرار میکنم حس میکنم الان میتونستم زبان بخونم یا دوره استاد رو کار کنم، و دیگه اینکه الکی هم پول خرج میکنم میگم خوشم که نمیگذره فقط الکی پولمو خرج کردم. حتی وقتی میخوام تو ذهنم بیارم که با دوستام بریم مسافرت همش میگم شاید اونا بخوان بیشتر خرج کنن ولی ما در کل کم خرجیم، یا با دوستام بریم بیرون به پولی که ممکنه خرج کنم چیزی بخوریم فکر میکنم چون اهل بیرون چیز خوردن نیستم بخصوص با رژیم الانم، قبلا خیلی راحت بیرون میرفتم کافه میرفتم مسافرت با دوستام میرفتم ولی الان به پولی که قراره خرج کنم فکر میکنم و ترجیح میدم نرم چون وقتی هم اونجام همش میگم ای بابا خوشم که نگذشت کاش میموندم خونه یا خودمون سه تا(خودم همسرم پسرم) فقط میرفتیم بیرون.
4) از کرهای خوندن فرار میکنم حس میکنم سخته یاد نمیگیرم و نمیتونم، هر جلسه جدید که میاد رو سایت همش میگم کاش زمانش کم باشه و طول میکشه تا فایل رو بنویسم تو جزوه ام و در نهایت استرس میگیرم برای چهار ماه ولش کردم و دیگه نخوندم اما نتونستم و هی تو دلم دوست داشتم بخونم خلاصه برگشتم و شروع کردم به خوندن.
باسلام خدمت استاد آگاه وشیرین کلامم ومریم عزیزم
استاد جان ممنونم بابت این فایل زیبا وسوال عالیتون.گفتین از چه چیزی فرار میکنیم دو مورد هست که خیلی آزارم میده اول اینکه من برخلاف اینکه خیلی علاقه داره برم بیرون وکارهای بیرون خونه مثل خرید کارهای اداری حتی تنها برم پارک یا کافه یا حتی پیاده روی یا نونوایی یا کارای مدرسه بچه هام را خودم انجام بدم ولی یه حس خیلی قوی تو وجودم که مانع میشه وبعضی وقتها حتی فکرشو میکنم مثلآ دوسه روز دیگه باید برم برا فلان کار حالم بد میشه وبا هزار بهانه یا کارو به همسروپسرم میسپارم یا باید با اونها برم که واقعا باعث میشه همیشه فکر کنم خیلی ضعیفم وتو خونه باشم واز اونورم همش حرص بخورم که من همش تو خونه هستم ودلم میگیره
مورد دوم اینکه من سالهاست یه سر درد خیلی بدی دارم که باخوردن بعضی غذاها شروع میشه واین باعث شده خیلی از غذاها رو نخورم وهر چی هم میخورم بترسم نکنه سرم درد بگیره واز غذا لذت نبرم وبا بودن همه نوع خوراکی من همیشه ضعیف باشم وبا انجام کمی کار حالم بد بشه .واقعا نمیدونم چه باوری بسازم تا این مشکلو حل کنم با وجود اینکه از صبح که پا میشم وویس های استادو گوش میدم وسعی میکنم ذهنمو کنترل کنم ولی در این مورد درمونده شدم .امیدوارم بتونم به لطف خدا به جواب برسم وهم خودم هم خانواده ام که هربار با حال من کلی نگران میشن رو نجات بدم
درپناه خداوند شادو سلامت باشین
سلام استاد عزیز
کارایی که ازشون فراری ام شامل
انجام دادن کارهای خونه،مثلا تمیزکاری
انجام کارای فنی که البته با دیدن زندگی دربهشت به نظرم خودم خیلی بهترازقبل شدم اماهنوز خیلی جای کارداره
از شنیدن درد ودل وگله وشکایت دیگران به شدت فراری ام وسعی میکنم سریع بحث عوض کنم
از اینکه بخوام احساس ترحم بقیه رو نسبت به خودم جلب کنم به شدت فراری ام که البته بعدازشروع دوره عزت نفس توی این موضوع خیلی خوب شدم امابازم جای کارداره
از فعالیتای ورزشی فراری ام
از نوشتن کامنت فراری ام که بادوره عزت نفس به ریشه این مسئله پی بردم ومتوجه شدم که آدم کمال گرایی ام ودلیل ننوشتن کامنتم این بوده که میخواستم کامنتی که قراره بنویسم ازهرنظر کامل باشه که الان سعیم براینه که تاحد امکان کامنت بزارم
سلام به استاد عزیزم خدارو شکر بابت آگاهی که خداوند از دورن این فایل ها به میده تا مسیر،رشد وپیشرفتم و بیشتر بشناسم با گوش دادان به فایل تحسین می کنم استاد عزیز که اینقدر روی خودش کار کرده که نتیجه زندگیش نشون میده از تمام جنبه ها من خودم باگوش دادن به این فایل ترمز های رو در ذهنم پیدا کردم که هرچند وقت یک بار مرا درمسیر رشد وپیشرفتم،نگه میداره اینکه با اینکه قدرت خداوند یکتا که مرا هدایت کرد به این مسیر ونشانه هایش به صورت درست ودقیق دارم بینم واحساس میکنم الگوهای در ذهنم هست که وقتی به خدای خودم متصل می شوم کلی احساس خوب نسبت به خودم وبه شرایط زندگیم پیدا میکنم از اون احساساتی در ذهنم خطور میکنه مثل ترس از تکرار رابط بد گذشته رابط فیزیکی فرار از مسولیت زندگی تعریف های که گذشتگان ما درمورد جن واین چیزا کردن درارتباط با جنس مخالف دوچار احساس کناه وخجالت می شوم باور به کمبود دلسوزی بی جا سرزنش کردن خودم این احساساتی هستند که،مرور افراد که خودکشی کردن مرور افردی از راه نادرست زندگی کردن اینان احساساتی هستند که مرتب در ذهنم ایجاد می شوند با اینکه خداوند و یکتاپرستی ایمان دارم باعث می شوند باعث شده اون کیفت اون احساس خوبی که دارم رو بالا پایین میکنه دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم خدارو شکر کلی احساس خوب بهم میده لحظه ای ودارم روی خودم کار میکنم دوستان اگه تجربه ای دارن که در کنار دوره احساس لیاقت کدوم دوره رو استفاده کنم که این ترمز ها برداشته بشن که زندگی حالت روان پیدا یه چیزی دیگه بعضی وقتا تو ذهنم تکرار میشه پدرم می گفت من فقط آفریده شدم برا زحمت کشیدن واین هم گاهی وقتی تو ذهنم تکرار میشه اون کاری رو دارم باعشق انجام میدم احساس بدی به هم میده
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
خدایا شکرت که من رو با آگاهی های جدید با خودم بیشتر آشنا میکنی.
ممنونم از استاد گرامی که با آگاهیها و آموزشها باعث میشن که ذره ذره وجودمون رو شخم بزنیم و همانا خودشناسی = خدا شناسی
من از هر چیزی که آرامشم رو بهم بریزه فراریم.حتی ممکنه تو لحظه ای که باید حرف بزنم یا جواب بدم اما میدونم آرامشم گرفته میشه و ممکنه شرایط استرسزا بشه ترجیح میدم حرف نزنم یا جواب ندم ، البته یه موقع هایی که دیگه طاقتم طاق میشه مجبورم با اون شرایط که آرامشمو به هم میزنه مواجه بشم.حتی ممکنه تو اون مواقع خودمو احتراممو نادیده بگیرم و مجبور باشم به قول معروف باج هم بدم اما از اون لحظه میگذرم و ندیده و نشنیده میگیرم که آرامشم به هم نریزه.
سلام به استاد عزیزم
استاد من دوست دارم ثروتمند باشم، دوست دارم به زیبایی ها برسم می خوام به موفقیت برسم، مگر می شود با فرار کردن از موقعیت هایی که وجود داره به این خواسته ها رسید من می خواهم موفق شم اما از جمع هایی که احتمال صحبت کردنم هست یجورایی فراری هستم، یعنی تا مجبور نباشم معمولاً حاضر نمیشم و این من رو اذیت می کنه من دوست دارم خداوند هدایتم کنه به سمت زیبایی ها و دیدن جای جای جهان هستی و لذت بردن از زیبایی ها، اما من از تنهایی جایی رفتن فراری هستم، بیرون، مهمونی حتما باید با خانواده باشم!
دوست دارم غذاهای جدید رو امتحان کنم، طعمشون رو امتحان کنم. اما از این که برم رستورانی یا کافی شاپی و بخوام غذایی که تا حالا امتحان نکردم رو سفارش بدم فراری هستم، آخه چطوری سفارش میدن؟! اگه تلفظش رو اشتباه بگم چی؟ اصلاً طرز سفارش این غذا یا این خوردنی که برای من تازه هست چطوری؟!!!
من دوست دارم در مجالس مجلل و لوکس باشم و لذت ببرم. اما اما آیا کسی کنارم خواهد آمد اگر تنها باشم چی؟ اگه یک گوشه بمونم و نتونم با کسی ارتباط بگیرم چی؟ من از این موقعیت فراری هستم. دوست دارم رابطه ای سالم و بدون وابستگی و سرشار از عشق داشته باشم، در کنار هم از زندگی لذت ببریم و هم مدار باشیم و باهم ساعت ها صحبت کنیم حرف های خوب بزنیم و … اما اگر اون فردی که مدنظرم هست نباشه چی؟ اگه از تنهایی که الان دارم لذت میبرم و آزادم و هر کاری که دوست دارم برای خودم انجام میدم فاصله بگیرم چی؟ آره من از ارتباط با جنس مخالف فراری هستم و به همین خاطره که هیچ رابطه ای نداشتم.
دوست دارم با افراد موفق هم کلام بشم، دوست دارم باهاشون کار کنم و… اما اگه بهم بی توجهی بشه چی؟ اگه موقع هم صحبتی باهاشون فقط شنونده باشم چی؟ اگه نتونم من هم نظرم رو بگم چی؟
من دوست دارم شیدای مستقل و محکم باشم دوست دارم قاطع تصمیم بگیرم دوست دارم به نفسم به خدای درونم اعتماد کنم. دوست دارم عزتمند زندگی کنم، اما از درون، ناخودآگاه من از این موقعیت ها فراری هست. دوست دارم پول دار بشم اما اگه نتونم قاطع تصمیم بگیرم چی؟ به نظرت پول دوست داره بیاد سمت افرادی که هنوز نمیدونن با خودشون چند چند هستند؟
من دوست دارم مثل استاد باشم من دوست دارم مثل مریم جان با خودم در صلح باشم، من دوست دارم عزت نفس داشته باشم، من می خوام مثل استاد شخصیت قاطع داشته باشم، من می خوام دختر مستقل و قوی و گوش به فرمان خدا باشم من فقط یک بار فرصت زندگی کردن رو دارم و یک بار به من فرصت زیستن در این دنیا داده شده چرا قشنگی ها رو تجربه نکنم چرا مثل استاد پادشاه اقلیم خودم نباشم، چرا نتونم این دیوارهای بتنی محدودیت رو بشکنم!! من دوست دارم توحیدی عمل کنم من دوست دارم توکلم به خدا خیلی زیاد باشه دوست دارم ایمانم به خدا بیشتر باشه، اما وقتی از چنین موقعیت هایی فراری هستم چطور میتونم بگم من به خدا ایمان دارم، در همه این موقعیت هایی که من ازشون فرار می کنم در واقع خودم رو تنها میبینم که فراری هستم من در این موقعیت روی نجوای شیطان ذهنم بیشتر تمرکز میکنم تا صدای خداوند، به قول استاد در جلسه 4 عزت نفس، «در هر موقعیتی در هر شرایط جدید هم نجوای شیطان هست هم صدای الله، فکر نکنید که یک زمانی میرسه که در موقعیت های جدید نجوای ذهن شما رو تشویق به انجام اون کار بکنه هیچ وقت اتفاق نمی افته ما فقط باید بتونیم مهارت شنیدن صدای خدا رو در وجودمون تقویت کنیم»، چقدر این صحبت های استاد بهم انرژی میده، استاد چقدر کلام شما آرامش بخشه چقدر درونم رو آروم میکنه، خالص خالصه، رنگ و بوی خدایی داره، اصلاً خود خداست…
استاد عزیزم این سلسله سؤالات چقدر باعث شد من از لحاظ فرکانسی ارتقاء پیدا کنم، تا سومین سؤال که مطرح کرده بودید من فقط توی ذهنم به سؤالات پاسخ می دادم و تنبلی می کردم روی کاغذ یا سایت بنویسم، اما وقتی که جلوی نجوای ذهنم رو گرفتم و خودمو مجبور کردم بشینم و بنویسم، نمی دونم چه اتفاقی افتاد ولی قشنگ حس کردم که آرام آرام در وجودم داره یکسری تغییرات رخ میده شاید الان هم دقیقا ندونم چه تغییری ولی احساس میکنم یه چیزهایی درونم جابه جا شده و یه چیزهایی داره تغییر میکنه، توکل به خدای مهربان.
استاد عزیزم به خاطر این فایل های بی نظیر که برامون منتشر میکنید از شما و مریم جان سپاسگزارم، از خداوند می خوام ظرف وجودم رو گسترده تر کنه تا آگاهی ها رو دریافت کنم و بهتر درک کنم.
سلام به استاد عزیز،ملکه مریم شایسته و دوستانی که با کامنت ها و لایک هاشون مارو به بهترین مطالب میرسونن.
استاد این چند وقته دیوانه شدم.
دیوانه میشم وقتی این سوالات از خودم میپرسم و میفهمم که با رفتار و افکارم چه خیانت هایی به خودم کردم.
استاد کامنت من زیر این فایل مربوط به فایل قبلی هم میشه.
اونجایی که شما این جمله هارو گفتید که؛
1:من خودمو لایق شرایطی که دارم میدونم
2:چقدر راحت خوشی زد زیر دلت.
3:چقدر راحت گفتی منو این همه خوشبختی محاله.
4:چقدر سقف آرزوهات کوچیک بود.
من این جملات به خودم گفتم.
فرهاد چقدر راحت از شرایطی و امکاناتی که خدا برات درست کرد و سر راهت قرار داد استفاده نکردی و قدرشون ندونستی.
وقتی این فایل دیدم،و سوال این فایل از خودم پرسیدم،سر درد گرفتم و حالم بد شد و حالم از خودم بهم خورد.
من 2 سال سر کار نرفتم و وقت گذاشتم برای اهدافم،برای شغل مورد علاقم.
ولی چه وقت گذاشتنی….
آنقدر راه رو برای cheat day باز گذاشته بودم که میتونم به جرات بگه در این دو سال من سرجمع 4 ماه خوب وقت نذاشتم.
با این که خیلی زود قدرت تمرکز،برنامه ریزی،تداوم و… میدونستم ولی این تعهدو در خودم نتونستم ایجاد کنم.
من برای حرکت کردن خودم سقف تائین کرده بودم ولی هیچ مرزی برای cheatdayقائل نشد بودم(یعنی زمانی که تصمیم میگرفتم شروع کنم،انگار ذهنم نشسته بود یه گوشه و میگفت تو چه بیشتر از دو هفته نمیتونی به این مسیر ادامه بدی حالا.و شاید باورتون نشه من با کلی تلاش چند روز بیشتر ادامه میدادم و دوبار چندین ماه خودمو دور میکردم از مسیری که باید توش میبودم.)
اما جواب این سوال.
من به واسطهی اعمال و افکارم؛از پول فرار کردم
من از تغییر شخصیتم فرار کردم.
من از خوشبختی فرار کردم.
من از عاشق بودن فرار کردم.
من از پرداخت بها فرار کردم.
من از زندگی خوب فرار کردم.
من از برنامه ریزی،از داشتن تمرکز،از تداوم داشتن فرار کردم.
من از توی مسیر بودم فرار کردم.
من از خدا،از خودم فرار کردم.
من از همه چیز فرار کردم.
من از بودن در سایت فرار کردم.
من از شنیدن صدای استاد فرار کردم.
من از عمل به آموزه های استاد فرار کردم.
خلاصه که من از تغییر خودم فرار کردم.
(حالا اینا رو گفتم ولی باید بگم که)
من از دود فراریم.
از غیبت کردن،از غیبت شنیدن.
از دروغ گفتن،از تهمت زدن،از رفتار بد با دیگران فراریم.
استاد شما در یکی از فایهاتون گفتید که اگر میخوایید برید دنباله رویاهاتون ورودی مالیتونو قطع نکنید چون امکان دار در مسیر با مشکل رو به رو بشید،که من با مشکل رو به رو شدم.
از پذیرش این مطلب فرار میکردم تا چند وقت پیش،که دیگه به خودم گفتم فرهاد استاد یه چیزی گفت و تو گوش ندادی حالا که چکشو خوردی،بفهم که داری اشتباه میکنی.
استاد از خدا خواستم که منو به مکانی هدایت کنه که هم کارم باشه و هم وقت کافی برای روی خودم کار کردن و روی اهدافم کار کردن داشته باشم(مثل اوایل شما)
خداوند منو به درمانگاهی هدایت کرد که برای قسمت پذیرش یک نفر میخواستن و برای شیفته شب تا این مورد به پیشنهاد شد قبول کردم بدون اینکه فکر کنم.
و الان خدارو شکر از دوازده ساعتی که اینجا هستم به جرعت میتونم بگم که هشت ساعت وقت کاملا آزاد دارم.
اوایل که میومدم اینجا ذهنم دائما میگفت نه این چه کاری به درد نمیخوره و….ولی من هدایت شدم به فایل لایو 14 و متن فوقالعاده اون فایل که حجت رو برام تمام کرد.
الان ورودی مالیو اوکی کردم.
و الان چند وقتی میشه که مغزمو ریختم توی یه کاسه و دارم روشه کار میکنم که چرا انقدر من عاشق دنبال نکردن اهدافمم.
چندین باگ بزرگ و اساسی در عزت نفسم پیدا کردم.
چندین ترمز در مورد خداوند پیدا کردم.
و دارم روشون کار میکنم.
در مورد ترمز هایی که در مورد خداون دارم باید بگم که ایدهای بهم گفته شده که برو و کتاب چگونه فکر خداوند بخوانیم بخون و یکبار خوندمش(راستی استاد چند روز پیش خداون منو از یک آسیب جسمی بسیار جدی نجات داد و من این موضوع رو نشانهای قرار دادم مبنی بر اینکه خدا حواسش بهم هست)
استاد الان به خودم میگم که؛فرهاد مهمترین کاری که باید بکنی اینه که اصل رو از فرع تشخیص بدی و خودتو متعهد کنی به انجامش.
استاد جان به نظر من تاریخچه سایت عباسمنش به دو قسمت تبدیل شده قسمت اول؛قبل از فایل های الگو های تکرار شونده.
قسمت دوم:بعد از این فایل ها
استاد انگار فرکانس سایت بالا رفته.
خلاصه که(فرهاد جان)یا تغییر کن یا زیر چرخ های جهان له شو
سپاس از همگی