پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 8

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2268 روز

    با سلام خدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    قطعا در مورد من هم کلام شدن با جنس مخالف هست،حالا فرقی نمیکنه که طرف مثلا پسرخاله ام باشع یا استاد یا هم دانشگاهیم باشه.

    یعنی تا 90 درصد تلاشم هست که از هم کلام شدن با جنس مخالف پرهیزکنم و حتی در مسایلی که به صورت سوال از من پرسیده شده و من فقط قراربوده جواب بدم ،خیلی هول میشدم و کلی استرس رو متحمل میشدم.

    البته بعد از آشنایی با استاد بسیار بهترشدم با اینکه هنوز راه بسیارزیادی دارم و فکر میکنم به اعتماد به نفسم برمیگرده و همچنین نوع خانواده ای که توش بزرگ شدم.

    یعنی اون نوع تربیت که داشتم قطعا این تاثیر رو در من گداشته بود ،یعنی من در کل دوران مدرسه و دانشگاه کاملا ادم بذله گویی بودم و تقریبا در ارتباط برقرارکردن بسیار خوب بودم ولی در زمینه جنس مخالف کاملا افتضاح بودم.

    از حل کردن مسایل مالی و مدیریت اون هم فرار میکنم ،چون بخش زیادیش برمیگرده به اینکه تو ذهنم همسرم رو مسئول 100 درصد امورمالی میدونم .در زمینه کاری که دیگه نورعلی نور هستم.به طور کاملا مشخصی از یادگیری و مرور زمینه موردعلاقه ام فرار میکنم.

    مثلا چندوقتی هس که به وردپرس علاقه مندشدم و میدونم برام بسیار مفید هس.دسترسی به منابع آموزشی هم دارم ،اما در نهایت برای شروع آموزش ،امروز و فردا میکنم .

    مهمانی رفتن رو چون واقعا هنوز وضع مالی مناسبی ندارم و برام لباس خوب داشتن بسیار اهمیت داره،تا به امروز همش ازش فراری بودم.

    مهمان اومدن هم به خاطر اینکه مهمانهایمان کلا از این مسیر دورهستندو هر دفعه با اومدنشون کلی انرژی منفی میدن ،ب یعنی یه روز میان اندازه 10 سال ادم رو از مسبر دورمیکنن ،رو هم فراری هستم ازش.

    البته میدونم اینا برمیگرده به لیاقت خودم،یعنی اگر من لیاقت خودم رو بالا ببرم قطعاآدمهای باکیفیتی میان.

    با تشکرازاستاد به خاطر این فایلهای ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام می کنم به استاد بزرگوار و عزیزم به مریم بانوی نازنینم و همه دوستان خوب توحیدی ام

    الهی که شب و روزتون پر از خیر و برکت و حال دلتون عالی باشه

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید

    صحبت کردن توی جمع؟

    این موقعیت برام سخت هست و  ازش استقبال نمی کنم یعنی خودم پیشقدم نمیشم که در جمع صحبت کنم و ترجیحم هم اینه که در شرایطش قرار نگیرم اما اگر جایی دعوت بشم واحتمال بدم از من بخوان توی جمع صحبت ازش کنم فرار نمی کنم سعی می کنم خودمو براش آماده کنم

    قرار گرفتن توی موقعیت و شرایط جدید؟

    اتفاقاً این مورد رو ازش استقبال می کنم دوست دارم شرایط جدید رو تجربه کنم مسافرت جاهای جدید برم حتی مسیر تهران به شهرستانو که زیاد رفت و آمد داریم دوست دارم هر بار از یه راه متفاوت برم

    فعالیت فیزیکی؟

    از این مورد هم استقبال می کنم و به برکت پیاده روی های روزانه و انجام تمرینهای ورزشی بدنم برای فعالیت های فیزیکی آمادگی داره مثلاً چند وقت پیش که به یه مسافرت کوتاه رفته بودم تقریباً همه جور فعالیت فیزیکی داشتم چند ساعت تپه های شنی رو بالا رفتم و برگشتم چند ساعت دور جزیره رو با دوچرخه رفتم سوار قایق شدم و چقدر پارو زدم برای اولین بار تو عمرم اصلاً هم احساس خستگی نکردم

    مدیریت مسائل مالی؟

    مراجعه به پزشک؟

    مهمانی رفتن یا حضور در جمع های شلوغ؟

    انجام کار هایی که به من محول میشه؟

    با همه اینها اوکی هستم و ازشون فرار نمی کنم

    ولی بعضی موارد هست که قراره انجام بدم اما انگار از انجام دادنش واهمه دارم مثل پاسخ به سؤالات و انجام تمرین های جلسه 2 دوره کشف قوانین

    هنوز انجامش ندادم برای اینکه می ترسم بخوبی از عهده انجامش بر نیام می ترسم موفق نشم

    یا مثلاً دوره ثروت یک رو تا جلسه بیستمشو یکبار گوش کردم ولی هنوز بطور جدی شروع نکردم روش کار کنم و تمریناتشو انجام بدم برای اینکه می ترسم کار کنم ولی نتایج نیاد می ترسم موفق نشم

    از خودم تعجب هم می کنم که چرا این فکرو می کنم من که تا حالا خیلی از تصمیم هامو تونستم عملی کنم قطعاً این بار هم می تونم موفق بشم

    باید توکلمو بیشر کنم همتمو بیشر کنم و کمالگرایی رو کنار بزارم

    در پناه خدا شاد و سلامت و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد قشنگم و مریم خوبم

    استاد منم ساناز

    منو میشناسین؟؟؟؟

    همون دختر سر به هوایی که معلوم نبود تو این سایت دنبال چی میگرده

    استاد دیدین جلسه قبل کامنت من منتخب شد؟؟؟؟

    نه خدایی دیدین؟؟؟؟

    وای استاد نمیدونین چه انقلابی شده

    چه غوغایی شده

    استاد کامنت من

    کامنت ساناز منتخب شده هااااااا

    استاد میدونین معنیش چیه؟

    استاد تبریک میگم اول به شما

    بعدش به خودم

    استاد بالاخره این شاگرد تنبل و رفوزه شما تو ی امتحانش قبول شد

    وای خدای من

    خدایا هزاران بار شکرت

    وقتی ی فایل گوش میدادم و کامنت منتخب میدیدم همش میگفتم خوش به حالشون

    چه رشدی فرکانسی عالی دارن

    چه مداربالایی دارن که کامنتشون منتخب شده

    استاد هنوزم باورم نمیشه؟

    یعنی رشد کردم؟

    یعنی رفتم مدار بالا؟

    یعنی پیشرفت در درک قوانین الهی؟

    یعنی واقعا کامنت خود من بوده؟؟

    اووووووه خدای من

    هنوزم قلبم تو سینم جا نمیگیره

    استاد من فقط ی هدفمو تیک زدم

    همین

    اما هزاران نتیجه برای من داشت

    استاد تیک خوردن ی هدف من باعث شد کامنت من منتخب شه

    باعث شد چندین دوست پیام بزاره و چقدر من لذت بردم ازتک تک کلماتشون

    باعث شد قبل از اونا امید تو دل خودم ریشه بزنه که دختر چه کردی

    چه پیشرفتی

    وای خدای همیشه مهربانم

    بسیار سپاس گذارم به زندگی من رنگ و لعاب بخشیدی

    و چقدر دارم با لذت و شور و شوق و انگیزه فراوان دنبال مابقی هدف هام راه افتادم

    استاد قشنگم

    من امروز متوجه شدم چه ترس بزرگی داشتم و چقدر همیشه فراری بودم

    امروزهدایتی متوجه شدم چرا از عکس پروفایل گذاشتن فراری بودم

    چون چندتا از دوستان و آشنایان و همکارا تو این سایت هستن و من به لطف ی دوست عزیز اینجام

    میگفتم من در موردزندگیم خیلی خودافشایی کردم

    اگه عکس بزارم منو میشناسن وعیب هامو کشف میکنن

    و سر از مشکلات زندگیم در میارن

    من آدم با شهامتی نبودم که خود افشایی میکردم

    صرفا چون اینجا همه غریبه بودن و منو نمیشناختن داشتم همه چی رو میگفتم

    امروز گفتم این ترس بزرگ فک کرده میتونه منو اسیر خودش کنه

    از این به بعد هر ترسی که کشف کنم اونه که اسیر من میشه

    سریع رفتم قسمت آبدیت پروفایل

    شروع کردم آپلودعکس

    ی کم سخت بود مراحلش

    گفتم از آسمون هم سنگ بیاد من انجام میدم

    ثابت میکنم من قوی تر از ترسامم

    وسط راه گفتم نکنه هنوز تو مدارش نیستم که نمیشه

    هی error میداد

    ولی گفتم شده ی ساعت وقت میزارم انجام میدم

    وای خدای من

    باورتون نمیشه

    وقتی عکسم اومد بالا از خوشحالی بال دراوردم

    گفتم خدایا شکرت بهم قدرت دادی به این ترس غلبه کنم

    و از تک تک سلول های بدنم احساس سبکی و زرنگی کردم

    خدایا هزاران بار شکرت تا بی نهایت

    گفتم هرکه میخواد بدونه

    ببینه

    بخونه

    قضاوت کنه

    وقتی گذشته من برای خودم مهم نیس برای هرکی مهمه بره دنبالش

    مهم خودمم

    و حال خودم

    که این بهترین و قشنگترین ورژنه منه

    عالی ترین حال منه

    این یکی ازموضوع هایی بود که به شدت ازش فراری بودم

    و موضوع دیگه هم هست که نقشه های پلیدی براش کشیدم

    که قطعا نابودشون کردم میام مینویسم.

    خدایا شکرت تا بی نهایت

    استاد منم

    همون شاگرد رفوزه که بدجوری چسبیده به درس هاش

    که قطعا نتایج و معجزه های طلایی منتظر من هستن برم تو مدارشون تا دونه دونه شکارکنم.

    خدایا شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد قشنگم و مریم نازنینم بسیار سپاس گذارماز فایل فوق العادتون

    ماچ به کلتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 816 روز

      به نام خداوند رحمان ، خدای رحیم، خداوند سبحان، خداوند حکیم، خداوند مینو سرشت، خداوند خورشید

      خداوند ماه

      خداوند باران

      خداوند عزت ،خداوند راهی که راستی در اوست، توانا و دانا که هستی از اوست،

      سلام به فرشته ی عاشق ساناز بی نهایت…

      کامنت قبلی شما رو خوندم و چقدر لذت بردم و چون در فرکانس بالای بودید و بنده بهتون دسترسی نداشتم براتون بنویسم و هدایت شدم مجدد به کامنتتون بازم صداقت و لطافت، چقدر پر انرژی و حال خوب …

      ساناز عزیز ، در حد درک خودم براتون مینویسم. همین که به این درک رسیدید و میدونید کجا، ضعف دارید ، و کجا کار ایراد دارید (کامنت قبل ) من شما رو تحسین میکنیم … باورت میشه سه بار خوندم ایول دختر … شما بی نظیری، شما فوق العاده اید. بابت عکس پرو فایلتون بهتون تبریک میگم، چقدر زیباست . بازم ایول داری دختر .

      شما لیاقت بهترین ها رو دارید .

      امیدوارم معمار زندگیت باشی ،

      ستون خانه ات همه از عشق ، وبرکت

      سقف خانه ات ، بلوری و شفاف

      فضای اون همیشه شاد .

      بهترین ها رو براتون آرزومندم.

      امضای الله مهربان

      پای تک، تک

      آرزو هات…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ساناز گفته:
        مدت عضویت: 1317 روز

        سلام دوست هم فرکانسی عزیز

        بسیار از شما سپاس گذارم که وقت گذاشتین و کامنت منو خوندین

        و خوشحالم انرژی بالای کامنت بنده رو دریافت کردین .

        و بهتون تبریک میگم که در مسیر رشدو پیشرفت هستین

        و براتون از خداوند خواهان تیک خوردن تمام هدف هاتونم.

        در پناه تنها قدرت محض جهانیان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و یاران همیشه مومن

    بقول سعیده جانِ شهریاری “صدای منو میشنوید از” کشور زیبای تایلند :))

    الان که این فایل استاد رو گوش میکردم فکر کردم خب هیچکدوم ازین موقعیتهایی که استاد مثال زدند، موقعیتی نیست که من بخوام ازش فرار کنم، ولی آیا من از چیزی فراری هستم؟ قطعا یه چیزهایی توی لایه های درونیم هست. یاد موقعیتی افتادم که همین امشب توش قرار گرفتم…

    امروز اینجا، توی تایلند، کنفرانسی مربوط به کارِ من بود و من هم شرکت کرده بودم. خیلی از ایرانیها و چند تا از مشتریهای خارجی با هم قرار گذاشتند که شب بعد از کنفرانس با هم به کلاب برن و بقول خودشون درینک کنند. جدای از بحث درینک که من اهلش نیستم، همیشه بطور ناخوداگاه از حضور توی اینجور جمعها، حتی اگه درینکی در کار نباشه، بعد از تایم نرمال کاری فراری هستم. در حالی که توی بحث کار و حتی شوخی و خنده و ارتباط نرمال توی فضای کنفرانسها بسیار راحتم و همه منو بعنوان یه دختر سر زبون دار برونگرا میشناسن ولی از ارتباط با اقایون خارج از تایم کاری به شدت فراری هستم و حتی وقتی میبینم خانمی همراهیشون میکنه ناخوداگاه تو ذهنم تصویر اون خانم یجورایی بصورت منفی نقش مینده که احتمالا خیلی سلامت رفتاری نداره!

    …..

    امشب همه قرار بود با هم برن کلاب. انقدر که من هیچوقت نرفتم، دیگه دیگران هم ناخوداگاه دعوتم نمیکنند. ازونجایی که همه توی یک هتل که کنفرانس توی سالنش برگزار شد ساکن هستیم وقتی دیدم همه قراره برن کلاب، خوشحال از عدم حضورِ چشمهای مزاحم، ساعت 9 شب رفتم تا از استخر هتل استفاده کنم ولی تا بیکینی پوشیدم و رفتم توی آب، 10-15 نفر از آقایونی که تو این فیلد همه منو‌ میشناسن، وارد استخر شدند :)))

    انگار که مورد تجاوز دست جمعی قرار گرفته باشم، فقط دنبال یه سوراخ میگشتم که در برم! اونا هم نامردی نکردند دو تا چشم داشتند 4 تا دیگه هم قرض کردند همگی زل زدند بهم! :))

    با عجله لباس پوشیدم و در رفتم و به اتاقم پناه بردم! اول فکر کردم خب این نرماله که یه خانم خوشش نیاد با بیکینی دیده بشه. اما بعد دیدم نه من مشکلی با دیده شدن توسط افراد ناآشنا ندارم. اما از دیده شدن توسط آشناها و بخصوص آقایون آشنا به شدت فراریم و درون خودم از قضاوت شدن و اینکه اقایونی که باهاشون در تماسم راجع بهم فکر بدی داشته باشند واهمه دارم. یعنی در حقیقت همون ریشه قدیمی… از حرف مردم و قضاوت شدن در مورد سلامت رفتاریم فراری هستم… هرچند که باز هم بنظرم لزومی نداره خارج از تایم کاری باهاشون وقت بگذرونم و در فرکانسی نیستم که کلا شب نشینی با دیگران برام جذابیتی داشته باشه و خلوت خودم رو ترجیح میدم، اما در عین حال حداقل وقتی اتفاقی با افراد در جایی روبرو میشم نباید دچار احساس منفی بشم و باید بپذیرم‌ که چه اهمیتی داره دیگران چه فکر و قضاوتی میکنند وقتی من خودم رو میشناسم و به سلامتم مطمئنم؟

    کامنتهای دوستای عزیزم رو خوندم و واقعا لذت بردم از اینکه باگهایی رو پیدا و رفع میکنیم. به خدا میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1342 روز

      سلام شهرزاد عزیز و نازنین

      چقدر خوشحال میشم که کامنت میذارین

      و چقدر چیز ازتون یاد میگرم

      اینکه توی اون کاری که هستم لذت ببرم ازش که واقعاً هم من از صبح تا شب کار من نمیکنم در اصل عشق میکنم حال میکنم

      شهرزاد جان شما میتونید این رو درک کنید که چقدر حس خوب و الهی هستش که کاری رو انجام میدی که واقعاً دوستش داری

      یا ازتون شجاعت عملی کردن یکسری تصمیات زندگیم رو یاد میگیرم

      از اینکه شما بخوای سبک شخصی خودت رو داشته باشی خیلی عالیه و فکر نکن که چون شما دوست نداری مثلاً به کلاب بری ولی دوستانتان میرن این یک ایرادی در شماست

      نه اصلاً اینطور نیست

      به نظر من این سبک زندگی شما میتونه باشه

      یه مثال میزنم

      یه زن و شوهر هستن توی یوتیوب هر دو سه روز یکبار یک ویدئو از خودشون میذارن که رفتن یک کشوری و جاهای زیبای اون کشور و میرن می بینن و فیلم می‌گیرند و میذارن توی یوتیوب

      جالبه بدونی که این زن و شوهر از سال تقریباً 2016 تا الان مدام توی سفر از این کشور به اون کشور هستن و حتی یکبار هم تو این سال ها به خونشون بر نگشتن!

      حالا اگر یک کسی اینو بشنوه میگه این چه زندگیه هست! این نشد زندگی که ولی این سبک زندگی و شخصی اوناست

      اونا اینجوری دوست دارند زندگی کنند دوست دارند همش توی سفر زندگی کنند

      اینو میخوام بگم هیچ اشکالی نداره به نظرم اگر مثلاً از توی جمعی که بهت حس خوبی نمیده یا با اون مکان و اون جمع از لحاظ فرکانسی هماهنگ نیستی حضور داشته باشی

      من یادمه قبل از اینکه به این مسیر هدایت بشم

      حدود سه چهار باری چند تا همکارمون میومدن قرار میذاشتن که مثلاً خونه یکی جمع بشن خلاصه اون شب رو به خودشون خوش بگذرانند

      و به من میگفتن و من هم نه نمیگفتم

      میگفتم باشه میام

      ولی هر بار که واقعاً خدا خودش میدونه من توی اون مهمونی میرفتم حالم بد می‌شد

      به معنای واقعی کلمه حالم بد می‌شد

      که بعدش دیگه جهان خودش کاری کرد من از اون محیط دور بشم

      میدونی قرار نیست قرار نیست به زور خودم رو هماهنگ کنم با محیط و آدم هایی که با من هم فرکانس نیستند چون اگر اینکارو کنم خودم اذیت میشم

      اونا تو یک دنیای دیگه اند

      منم توی دنیای خودم

      و از طرفی ، روی این مورد من خودم خیلی ضعف دارم و احساس میکنم که خیلی باید روی اهمیت نداشتن حرف مردم کار کنم

      مثلاً یه نمونه بارز این داستان همین یک ساعت پیش برام پیش آمد

      یک ساعت پیش مادرم به من گفت آشغالی رو ببرم بیرون و من قبول نکردم بخاطر اینکه من گفتم شلوارک پامه و ممکنه یکی ببینه زشت باشه !!!

      الان که کامنت شما رو خوندم یه لحظه به خودم امدم

      گفتم عه راست میگه منم توی ذهنم نگاه دیگران برام انگار مهمه

      در حالی که بردارم هم شلوارک پاش بود ولی اون برد بدون اینکه براش مهم باشه که کی چی میخواد بگه

      آخه شلوارک چیه که من فکر کنم که آدم های توی خیابان من و با شلوارک نبینن

      والا ما همین دو سه هفته پیش بعد از اینکه از هتل اسپیناس پلاس امدیم بیرون چند کوچه اون ورتر رفتیم دیدم یه پسره با شورتک از ماشین پیاده شد :))))

      باورت میشه !!

      بعداً من توی ذهنم این بود که کسی منو با شلوارک نبینه و واقعاً در مورد بعضی از موضوعاتی که اصن اهمیتی هم نداره از حرف و نگاه مردم فراری ام

      واقعا ازت ممنونم که در مورد چیزهایی همیشه کامنت می‌نویسین که دارین خودتون تجربه اش میکنید

      تایلند فوق العاده ست اصن یه تیکه بهشت خدا روی زمینه

      چقدر خوب شد اینم گفتین که یاد زیبایی های دیوانه کننده اش بیوفتم

      دوستتون دارم

      راستی عکستون فوق العاده ست

      خیلی وقت بود میخواستم براتون کامنت بذارم ولی خب باهاتون توی فرکانستون نبودم

      خداروشکر که الان فرصتی فراهم شد که براتون کامنت بنویسم

      در پناه الله یکتا باشید که اون بهترینه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 816 روز

      بنام الله مهربان

      سلام بر خانم بیک مراد امیدوارم حالتون عالی و متعالی باشه.

      کامنت شما رو خوندم و نکات خوبی رو اشاره کردید. و بسیار آموزنده بود .و خیلی لذت بردم. و حرکت شما و رفتار شما رو تحسین میکنم…

      من قبل از اینکه با این مباحث آشنا بشم فک میکردم آگه یه نفر یه کمی موی سرش بیرون باشه یا لباس کوتاهی پوشیده ، هزار تا فکر بد میکردم…

      ولی وقتی نزدیک میشدی و از طرف شناخت پیدا میکردم نه بابا اینحوریم نیست و قلب مهربان و پاکی داره و چه ارتباطی داره و وصل هستش…

      به نظر من بعضی وقتها منم که مرد هستم احساس راحتی نمیکنم و فراری میشم . تو یک سری از جمع ها ، (غیبت ، یا جایی که طرف حرف مفید نمیزنه و مغزت منحرف میشه و …. )

      و مغزت شروع میکنه آلارم میزنه و میگه جای شما نیست …

      و درآخر هم صداقت و درستی ، توی کامنت شما کاملا مشخص بود و مجددا جای تحسین داشت.

      انشاءالله سلامتی وثروت رفیق همیشگیت بشن .

      بهترین ها رو براتون از خدا وند منان خواهانم.

      امضای خداوند پای تک تک آرزوهات… فرشته ی دانا شهرزاد عزیز …

      مرسی از این کامنت پر از آگاهی …

      انشاءالله معمار زندگیت باشی…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 988 روز

      سلام خانم شهرزاد عزیز از خواندن پیام عالیتون هدایت شدم به پروفایلتون عجب داستان تاثیر گذاری داشت هدایتتون به این راه این قسمت که :

      مگر ما از جهان چه می خواهیم که در خداییِ خدا یافت نمی شود؟… جداً مگر ما چی میخوایم؟ چرا وقتی یه دوستی کسی بهمون قول میده کاری رو برامون انجام بده روش حساب میکنیم؟ ولی رو خدایی که کل جهانیان رو آفریده حساب نمیکنیم؟…”

      شما میگفتید و با هر کلمه قلب من دگرگون تر میشد

      منم دگرگون شدم که در اون شرایط خدا چطور دل شما رو نرم کرد…

      سپاس از شما که نوشتید هم در پاسخ سوال استاد ترس از قضاوت را هم در پروفایلتون داستان هدایتتان را

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1979 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      وقتی کامنت شما رو خوندم ، یه چیزایی به صورت مبهم تو ذهنم نقش بست.

      و در واقع جواب سوال خودم هم بود.

      اول سعی میکنم مساله خودمو توضیح بدم تا متوجه منظورم بشید.

      من امروز برای پاسخ به جواب سوالهای استاد فهمیدم که از آدم های ثروتمند، قدرتمند و با نفوذ و صاحب مناسب میترسم

      یعنی همیشه برام سوال بود منی که انقدر تو کارم تخصص دارم انقدر تو کارم حرفه ای هستم چرا تا حالا حتی یک‌مشتری شاخص نداشتم؟

      چرا همه آدمهایی که مشتری من بودن ادماای خیلی معمولی بودن که همشون هم خیلی ایراد گیر و غرغرو بودن.

      امروز فهمیدم من خودم با باورهام این نیم ادماا رو جذب میکنم و دقیقا آدمهای ثروتمند و … رو دفع.

      از ظهر دارم به این موضوع فکر میکنم آیا تجربه ی شخصی دارم که باعث شده از ادماای ثروتمند و قدرتمند بترسم که مثلا نکنه برام مشکلی ایجاد کنن یا دردسری برام درست کنند؟

      هر چی فکر کردم دیدم نه والا.

      فهمیدم این هم باز برمیگرده به مذهب ، که تو کامنتهای قبلم توضیح دادم که چقدر آدم مذهبی بودم در گذشته.

      مساله اینجاست که باز رسیدم به حرفهای خانم شایسته عزیز در جلسه دوم دوره حل مساعل زندگی.

      یعنی نکنه یه سری دلایل برای یه کاری در گذشته وجود داشته که الان دیگه اون دلایل نیست اما تو هنوز داری به همون شکل رفتار میکنی؟

      دیدم بللللله کاملترین درسته

      من هنوز دارم طبق نگاه رایج مذهب به مقوله پول و ثروت و ثروتمندان به این ماجرا نگاه میکنم.

      یعتی ثروتمندان ادماای کثیف ادماای خبیث آدمایی که تو ترجمه قرآن بهشون طاغوت گفته میشه آدمایی که خون مردمو تو شیشه میکنن و از هیچ گونه رزالتی هم چشم پوشی نمی‌کنند.

      و باز دوباره یاد حرف خودم افتادم که درسته ظاهر زندگی من تغییر کرده و فکر می‌کنم من ثروتمندان رو دوست دارم اما در لایه های پنهان ذهنم هنوز دارم به همون چشم کثیف به ثروتمندان نگاه میکنم.

      همون نگاه رایج مذهبیون به ثروت.

      فکر میکنم متوجه منظور من شده باشید.

      شاید شما ظاهر زندگیتون به روز شده شاید سفرهای متعددی رفتید شاید جسارت پیدا کردید بیکینی بپوشید اما هنوز طبق نگاه رایج ، زنی که بیکینی بپوشه یا با دوستان غیر هم جنس تو جلسات غیر کاری حضور پیدا کنه رو زنی ناپاک و فاسد میدونید ،

      چون خودتون این نگاه رو دارید می‌ترسید تو این شرایط قرار بگیرید و دیگران همین فکرو راجع به شما بکنند.

      باز یاد یک ترمزی افتادم که چند روز پیش تو خودم کشف کردم،

      یه نگاهی تو جامعه ما وجود داره ، اینه که :

      هر کی ظالمه ، سالمه .

      حالا شاید تو شهر من اینو میگن و بقیه نشنیده باشن.

      یعنی هر کی آدم بدیه در حق بقیه ظلم میکنه ته داستان حالش خوبه و سرپاست . و احتمالا بقیه رو له گرده که تونسته خودشو سرپا نگه داره.

      خیلی راجع بهش فکر کردم ،

      از خودم پرسیدم ظالم از نگاه کی؟

      آیا تعریف ظلم از نگاه مردم یا تعریف ظلم از نگاه خدا؟؟؟؟

      اکه شما برای خودت ارزش قاعل باشی از نگاه مردم ظالمی ، چون خودتو فدای بقیه نکردی ، چون از خودت نگذشتی بخاطر بقیه ، و طبق قانون کسی که برای خودش ارزش قاعل باشه حالش خوبه و اتفاقات خوبو تجربه میکنه ، آما از نگاه مردم اینه که چون ظالمه سالمه.

      اگر بخای سبک شخصی خودتو داشته باشی آدم بدی هستی اگر طبق نظر بقیه به ساز هر کدومشون یه طور برقصی آدم خوبی هستی ،

      اگر برای خودت اهنیت قاعل باشی و تنرکزتو بزاری رو حل مساعل خودت آدم بدی هستی اگر از زندگی خودت بزنی که مشکلات بقیه رو حل کنی آدم خوبی میشی.

      و هزاااار تت‌ دلیل دیگه.

      بنظرم ما باید از خودمون بپرسیم از نگاه کی داریم خودمونو قضاوت میکنیم؟

      از نگاه مردم ، جامعه ، فرهنگ ، دین مذهب ؟؟؟؟؟

      یا از نگاه خدا؟

      آیا خدا میگه خانومی که بیکینی پوشیده فاسده؟ یا مردم کشور ما اینو میگن ، تازه نگاهشون به خدا هم نسبت میدن.

      خدا تو قران میگه من نمیبخشم کسایی که دروغهای خودشونو به من نسبت میدن.

      مثلا من باید به خودم یادآوری کنم آیا سلیمان ، یوسف و …. که پیامبران خدا بودند آدمهای بد و ظالم و سفاکی بودن ؟ آیا به کسی آسیب زدن؟

      آیا این طرز نگاه من به خاطر نگاه رایج مردم مذهبی نسیت به پول نیست؟

      چون دقیقا حرفهای خدا نقطه مقابل نظر و نگاه مردم و علی الخصوص مذهبیون.

      براتون بهترینهارو آرزو میکنم شهرزاد زیبا.

      در پناه حق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1301 روز

      سلام شهرزاد زیبا رو،

      چه نکته زیبا و خوبی را گفتید ، من هم همین مشکل را دارم و اتفاقا چند وقت پیش با خودم فکر می کردم من هر جوری که مناسب اون موقعیت باشه لباس می پوشم ، مثلا کنار ساحل خیلی راحت لباس می پوشم ولی اگر همون جا یک نفر اشنا یا دوستی ببینم انگار چه خطای بزرگی کردم ،یا همین مورد که شما گفتید تو اب رفتن کنار غریبه ها خیلی راحته ولی اگر یک اشنا بیاد دست و پام بهم گره می خوره ، که این نشان می ده هنوز نظر جمع برام اهمیت داره هنوز اون ته ته ها یک چیزای دیگه هست مثلا گاهی من خودم خودم نیستم و دارم جلوی اشنا ها تظاهر می کنم . باز هم از شما ممنون برای کامنت های زیبا تون .

      و شما را بسیار تحسین می کنم بابًت همه موفقیت ها ، جسارت ها و قدم ها و تصمیمات بزرگتون .

      انشالله همواره رو به بالا و رو به مدار ثروت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 659 روز

      سلام ب شهرزاد عزیز

      نشانه امروزم…

      امروز هدایت شدم ب این جلسه از درس های توحیدی استاد و داشتم کامنت ها رو میخوندم. کامنت شما رو هم خوندم.

      من فکر میکنم یکی از عوامل موفق بودن شما همین اخلاقتون بوده ک از دورهمی های خارج از فضای کاری دوری میکردید.

      این نظر بندس…

      شاید بقیه مخالف باشن…

      ولی فکر میکنم دنیای بیزینس وقتی موفق میشه و یکی مثل شهرزداد جان میتونه اینقدر توش پیشرفت کنه ک از بعضی ورودی های شک برانگیز جلو گیری کنه.

      همین راهی ک شما تا حالا رفتین…

      تحسین میکنم این اخلاق سفت و جدی بودنتون رو چون فکر میکنم برای انسان چه زن چه مرد خیلی خوبه و باعث دور شدن از حاشیه و رفتن ب سوی هدف های بهتر و بهتر میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    استاد بابت استمرار در ارائه این سری فایل والگوهای تکرار شونده که کمک میکنه بهتر خودمان را بشناسیم تشکر

    از چه موقعیت وشرایطی فرار میکنم؟

    من زیاد در منزل مرتب نیستم وقتی همسرم اصرار داره همه چیز مرتب باشه دنبال بهانه هستم که یا توجیه کنم یا ازش فرار کنم

    چون هنوز از لحاظ مالی به ارامش نرسیده ام هر وقت موضوع مسائل مالی پیش میاد ونگاه میکنم به این حجم از بی انظباطی مالی واقعا قاطی میکنم چون پاشنه اشیل من موضوعات مالی هستش

    جدیدا از ظاهر خودم هم فرار میکنم چون دوست داشتم الان ظاهر بهتری داشته باشم

    از تعمیر وخراب شدن وسایل منزل که نیاز داره پولی هزینه بشه احساس م بد میشه ولی اگر پول باشه استاد راه انداختن این جور کارها هستم

    از بی پولی فرار میکنم ونهایت تلاش را دارم که ته جیبم خالی نشه واین خودش همون باور کمبوده

    از جر وبحث در منزل فراری م وقتی ببینم همسر وفرزندم با هم در گیر شدن یا سر موضوعی اختلاف دارن

    از اسباب کشی ومستاجری که نگم خدا همه را به خانه رویاهایشان برساند

    از ادم های که دنبال سو استفاده هستن وکارهایشان را به دیگران میدن هم اصلا خوشم نمیاد چون خودم تک تک کارهایم حتی لباس هام هم میشورم

    وقتی برای خانه مادری همسرم دعوت میشوم هم زیاد احساس خوبی ندارم

    از ادم معتاد وکسی که مواد یا الکل استفاده کند هم فاصله میگیرم ووارد ان جمع نمیشوم

    اما از جنبه مثبت:

    از جر وبحث فاصله میگیرم

    از تصادف ودیدن این صحنه ها فاصله میگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    جلال مسعودی گفته:
    مدت عضویت: 2396 روز

    سلام و خدا قوت خدمت استاد وسایر اعضای سایت

    قبل از آشنایی با سایت و آموزشهای شما من در اکثر مواردی که مثال زدید مشکل داشتم.

    اما امروزه از فعالیت های فیزیکی که در خانه برای تغییر دکوراسیون باید انجام دهم، فراری هستم و تا میشه اونو به تعویق میندازم.

    از شروع دوباره فراری هستم یعنی خیلی سختمه که بعد از یک شکست دوباره به مسیر درست برگردم و ادامه بدم

    از برقراری رابطه با جنس مخالف فراری هستم

    از لباس های خیلی شیک و مجلسی پوشیدن و عینک آفتابی زدن فراری هستم حتی از بودن درجمع افرادی که خیلی به تجملات و ظاهر خود اهمیت می‌دهند، فراری هستم و اگر توی اون جمع بمونم، ذهنم هزار و یک راه در رو به من پیشنهاد می ده که اونجا را ترک کنم.

    استاد عزیزم حالا که دقت میکنم این مسئله برمیگرده به باور عدم لیاقت یا احساس ارزشمندی من که هنوز جای کار داره،

    راستی حالا فهمیدم که چرا وقتی توی ماشین های میلیاردی مشتریام سوار میشم، فکر می کنم یه چیزی داره سیخم می‌زنه

    واقعا خداوند را به خاطر این هدایت ها شکر گزارم و هر چه که خودم را با آموزش های شما

    بیشتر مآنوس میکنم بیشتر خودم را میشناسم و به باگ ها زیر بنایی شخصیتم پی میبرم

    برای شما و تک تک دوستان عزیز آرزوی موفقیت و سلامتی وشادی دارم.

    در پناه حق سعادتمند و خوشبخت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    علی هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام به همه کسایی که دارن این کامنتو می‌خونن‌.

    وقتی فکر میکنم موقعیتی که ازش فراری باشم شاید خیلیی از بچها هم این رو گفته باشن که توی ارتباطات و کلا بحث هایی که به اعتماد به نفس داشته باشه ضعیفند. من خودم خیلی فراری ام از وارد جمع های جدید شدن و یا اینکه با افراد جدید ارتباط برقرار کنم. و برای خودم هم خیلی واضحه که این از چه باور های نشعت؟ میگیره.

    احساس لیاقت. خیلی وقتا ناخودآگاه حس میکنم ممکنه اونا از من خوششون نیاد یا.. میدونید دیگه. و انگار بعضی وقتا حس میکنم که یادم می‌ره من چقدر با ارزش هستم. چقدر من دوست داشتنی هستم و البته نگرانی راجب حرف مردم. با خودم میگم الان من سعی کنم که وارد جمع های جدید بشم و با افراد جدید ترب آشنا بشم؟ قراره راجبم چی فکر کنن؟ آخه…

    اما اول از همه که واقعا. هیچکس چیزی فکر نمیکنه و دوماً اگه هم بکنه اهمیتی نباید داشته باشه..

    و در کل همش برمیگرده به عزت نفس و اعتماد به نفس من میتونم با قاطعیت بگم که الان و در حال حاضر اعتماد به نفسم خیلیی خیلیی بهتر از گذشته هست. اما انتهایی نداره. و هنوزم بنظرم میتونم خیلی خیلی بهتر کنمش. یادمه بچه که بودم آنقدر اعتماد به نفس پایینی داشتم و ترس داشتم از جلوی بقیه حرف زدن که همیشه توی مدرسه انشا هامو کوتاه می‌نوشتم. اما من انشانویسیم خوب بود اما نمی‌خواستم زیاد توی جمع باشم و توجه رو من باشه. بخاطر اون فشاری که حس میکردم رومه. و واقعا شاید الان بهترین اعتماد به نفسم نداشته باشم اما میتونم به قدرت بگم که خیلی خیلی بهتر از اون موقع هام هستم. اصلا هیچیم نیست که بتونم بگم قبل از آشنایی با استاد توش بهتر بودم و الان دیگه به خوبی قبل نیستم. واقعا فقط رو به جلو بوده همه چیز. سلامتی آرامش روابط اعتماد به نفس و….

    خدایاشکرت.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    محبوبه مجرد گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    به نام خداوند رزاقم.

    سلام به استاد سخاوتمندم و مریم بانوی مهربان و نازنین و دوستان گلم.

    استاد یعنی این فایل درون آدم و یه شخم حسابی میزنه از ترسهایی که داریم و کارهایی که باید انجام بدیم و ازش فرار میکنیم و کلی توجیه میاریم که به این دلیل و اون دلیل این کار رو نمیخوام انجام بدم.

    یکی از فرارهای من،فرار از رانندگی در شبه.با اینکه 7 ماهه دارم به لطف فایلهای عزت نفس شما رانندگی میکنم ولی از رانندگی توی شب ترس دارم البته فکر نمیکردم دارم فرار میکنم چون خودم و توجیه میکردم که من چون چشام ضعیفه و عینک هم دوست ندارم بزنم بهتره که شب با ماشین نرم بیرون و توی روز هم سعی میکردم جاهای خیلی شلوغ نرم که یه وقتی تصادف نکنم( کمالگرایی).

    صبح که این فایل و دیدم متوجه شدم من دارم خودم و توجیه میکنم در صورتیکه این پاشنه آشیل منه و من دارم ازش فرار میکنم. بنابراین تصمیم گرفتم برم به محله ای که به قول خودم آدماش گوسفندی رانندگی میکنن و کاری که یه هفته بود باید انجام میدادم و هی پشت گوش مینداختم برم و انجامش بدم،خداروشکر رفتم و خیلی هم خوب بود و استرسی هم نداشتم ترسم هم قشنگ ریخت.

    یکی دیگه از فرارهای من فرار از کارهای جدیده.همیشه تو اداره یه کار جدید که میخوان بهم بدن و تا حالا انجامش ندادم نسبت بهش مقاومت دارم این هم به خاطر کمالگرایی منه که دوست دارم هر کاری رو که به من محول میشه همیشه به نحو احسن انجام بدم و خوب وقتی بالاخره با کلی تعریف و تمجید کردن رییسم از من که شما توانمندی و میتونی از پسش بر بیای و به قول معروف تو منگنه قرار میگیرم قبول میکنم و بعد میبینم که نه بابا همچین سخت هم نیست و واقعا از پسش بر میام. خداروشکر به خاطر توانایی و سرعت عملم در کارها.

    خدا روشکر از بودن در جمع فراری نیستم حتی اگه جمع غریبه باشه.البته قبلا به این شکل نبود من خیلی خجالتی و فراری از جمع بودم اما به لطف آگاهیهای سایت و دوره عزت نفس خیلی تغییر کردم.

    یکی از فرارهای خوب من،فرار از بحث کردنه هرجا دعوا و بحثی باشه تا حد امکان سعی میکنم محیط و ترک کنم و اگه نشه خودم و مشغول انجام کاری میکنم یا گوشیم و بر میدارم میرم تو سایت.

    استاد واقعاااا سپاسگزارم ازتون که انقدر قشنگ پاشنه آشیلامون و بهمون نشون میدین و اینجاست که دیگه راه فراری نداریم و باید باهاشون روبرو بشیم و حلشون کنیم.

    در پناه الله مهربان سالم و تندرست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    سلام به همه دوستان سلام استاد سلام مریم جان

    از چه شرایطی فرار می کنم ؟دوباره چالش بزرگی برای مغز . راستش اوایل وقتی استاد می گفتند با خودتون حرف بزنید بنشینید فکر کنید خودتون را بشناسید ،مغز من اصلا از این موضوع فرار می کرد و می گفت فقط فایل گوش بده همین که دایم فایل گوش کنی و الگو و باور بسازی کافیه

    افلا تعقلون چرا عقلتون را بکار نمیندازید.

    الان دارم سعی می کنم با نوشتن یکم جلوی این فرار را بگیرم و خودم را مجبور کنم به فکر کردن گرچه، دو سه تا فایل آخری را که نوشتم اصلا ارسال نشد اما من انجامش دادم حتما خیری توش بوده .

    مورد بعدی هم حساب کتاب مالی و بحث شغل است از هر دو تا حالا فرار کردم .

    اما چه باوری در مغز من داره کار میکند که از درآمد و حساب کتاب مالی فراریه .حتی در مورد خرید هیچوقت قیمت ها را یادم نگه نمی دارم ریاضی ام هم تو مدرسه خوب نبود و همش از درس ریاضی و فیزیک و هر درسی که مربوط به محاسبات باشد فراری بودم .البته فکر می کردم استعداد ندارم و در عوض قدرت حافظه ام قوی است اما الان که از موقعیت های مالی فرار میکنم بهتر فهمیدم اون دوست نداشتن ها یک کد مخرب یا باور غلط بوده اما حالا همین فکر کردن و جواب دادن احتمالا بهم کمک میکند بعد شناسایی به کمک خدا درمانش کنم و با باور درست جایگزینش کنم شاید راه درست این است که از هر چیزی فرار میکنیم خودمون را به زور هم که شده تو معرضش قرار بدهیم.

    فرار از هر چیزی از ترس می آید یک جوری برای من ترسناکه پول و درآمد و حساب کتاب یا فکر کردن و خودم را مو.شکافانه بررسی کردن .پس بهتره بیشتر این کار را انجام بدهم

    خدا یا شکرت که با همین نوشتن برام واضح کردی و راه حلم دادی ممنونم قدرت بی حد و حصر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    جلال مسعودی گفته:
    مدت عضویت: 2396 روز

    سلام و خدا قوت خدمت استاد وسایر اعضای سایت

    قبل از آشنایی با سایت و آموزشهای شما من در اکثر مواردی که مثال زدید مشکل داشتم.

    اما امروزه از فعالیت های فیزیکی که در خانه برای تغییر دکوراسیون باید انجام دهم، فراری هستم و تا میشه اونو به تعویق میندازم.

    از شروع دوباره فراری هستم یعنی خیلی سختمه که بعد از یک شکست دوباره به مسیر درست برگردم و ادامه بدم

    از جمع افرادی که خیلی به تجملات و ظاهر خود اهمیت می‌دهند، فراری هستم و اگر توی اون جمع بمونم، ذهنم هزار و یک راه در رو به من پیشنهاد می ده که اونجا را ترک کنم.

    استاد عزیزم حالا که دقت میکنم این مسئله برمیگرده به باور عدم لیاقت یا احساس ارزشمندی من که هنوز جای کار داره،

    راستی حالا فهمیدم که چرا وقتی توی ماشین های میلیاردی مشتریام سوار میشم، فکر می کنم یه چیزی داره سیخم می‌زنه

    واقعا خداوند را به خاطر این هدایت ها شکر گزارم و هر چه که خودم را با آموزش های شما

    بیشتر مآنوس میکنم بیشتر خودم را میشناسم و به باگ ها زیر بنایی شخصیتم پی میبرم

    برای شما و تک تک دوستان عزیز آرزوی موفقیت و سلامتی وشادی دارم.

    در پناه حق سعادتمند و خوشبخت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: