پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    به نام خدا

    ردپای 80

    سلام استاد عزیزم و دوستان

    استاد دلم نمیاد هر دفعه این اتفاق تو ردپا ننویسم و ذوق نکنم راجبش

    این روزا مثل قهرمانان تو شاهنامه ،یکی پس از دیگری به موانع ترس ها ناشناخته ها چالش ها حمله میکنم :)

    خلاصه در حال اثبات به جهانیانم که از نوادگان رستم هستم

    ولی به دور از شوخی ،تازه میفهمم وقتی میگفتین تو دل مسائل رفتن و حل کردنشون چقدر باعث میشه با اعتماد به نفس بهتری سراغ مسائل دیگه بری یعنی چی

    مدام یاد کارهایی که تو پردایس کردید می‌افتم

    همه اون چالش ها و مسائل حل کردید تا کلی درس یادبگیرید کلی بهبود بدید و ماهیچه تصمیم گیری و نترس بودن در برابر ناشناخته هارو قوی کنید

    خیلی از تضاد گیر گردن تراکتور در گل ها درس یادگرفتم ،مهمترینش وقتی چیزی میخوای همه راه هارو امتحان کن ،شاید خیلی هاش نتیجه بخش نباشه اما تو ،توی این مسیر کلی چیز یادمیگیری که شاید تحت شرایط دیگه ،امکان یادگیری نبوده

    تو قوی میشی برای مسائل بعدی پله پله و تکاملی

    من هم به لطف شما استاد عزیز در این مسیر افتادم که هر روز بهبود پیدا کنم و یه چالش حل کنم

    خداروشکر

    امروز یه کار جدید کردم که خب به نسبت خود قبلم بزرگ بود

    اما اون چیزی که باعث شد در نهایت به خودم بگم بابا باریکلا فاطمه اونجا بود که 100٪مسئولیت انتخابم پذیرفته بودم و بسیار باهاش حالم خوب بود

    اصلا انگار واس اولین بار تو زندگیم، این استقلال خودم بودن تجربه کردم

    آقا همینه دیگه خوب و بدش زشت و زیباش هم به کسی ربطی نداره مهم خودمم که از تصمیمم مطمئنم

    این گام بزرگی برای من بود ،انگار دیگه منتظر تایید بیرونی نبودم،یه طوری که دیگه نظر بقیه قضاوتشون کنایه هاشون اهمیتی نداشت

    خوب خوشحالم چون یه لول دیگه رفتم بالا :)هر وقت یه چالش بزرگ درونی حل میکنم حسم میگه داری نزدیک میشی

    و من این نجوا رو با کمال میل می‌پذیرم

    ازتون ممنونم استاد عزیز

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    به نام خدایی که همه چیز را زیبا خلق می‌کند تا ما چیزی جز زیبایی نبینیم

    پروردگارا آرامش شب را نصیب کسانی کن که آسایش روز را نصیب دیگران کردند

    سلام به بهترین استاد عالم و عزیز دلشون که عزیز همه ما هستند سلام به تک تک هم فرکانسی‌های دوست داشتنی و ارزشمند که با خوندن کامنت‌هاشون تجربه و حال دلمون رو خوب می‌کنه خداوند همه خانواده عباس منش را حفظ کند از جمله شما دو استاد گرانقدر

    خدایا شکرت با دیدن فایل الگوهای تکرار شونده ( نقش ) داریم رشد می‌کنیم تا خودمان هر لحظه متوجه رشد و به مدار بالاتر با تلاش روی خودمان ترمزها را شناسایی و مسیر درست زندگی را قدم برداریم برای زندگی بهتر

    اما در این قسمت روابط عاطفی که نقش خودم را بازی می‌کردم این است که همیشه مراقب بودم سعی می‌کردم طرف مقابل به دردسر نیفتد و حال بدی نداشته باشد و این مراقبت تا جایی که ادامه می‌داد انجام می‌دادم در بعضی موارد آسیب به من هم می‌زد اما باز ادامه می‌دادم و مراقبت می‌کردم در این نقش خودم فرو می‌رفتم

    مثال بعدی که در روابط می‌خواهم بزنم هنوز هم در من پررنگ است همیشه به دنبال صلح بودم و هستم و اگر جدال و بحثی پیش بیاید من هر راهی که به سرم وبه نظرم می‌آمد تا این‌ها دعوا نکنند انجام می‌دادم حتی اگر این راه‌ها برای من سخت و دشوار باشد که حتماً هم همینطور بود مثلاً خونه برادرم را وقتی دزد زد این زن و شوهر خیلی بحث شون بالا گرفت و به جاهای باریک‌تر کشید و همیشه هر کسی ان اتفاق را به گردن کسی دیگر می‌انداخت اما برای اینکه این‌ها به صلح برسند و دعوا نکنند حاضر بودم آن مبلغ که دزد زده بود را به انها یدهم تا با هم گلآویز نشوند تا آنها کشمکش و دعوا نکنند و به صلح برسند این فداکاری را هم از نظر خودم مثلا خوب بود می‌کردم و به این نگاه نمی‌کردم که آیا درست یا منطقی است یا نه

    و در موارد دیگر که نقش ناجی را بازی می‌کردم برای دیگران یعنی خودم را فدا یا جان نثار می‌کردم تا مشکل طرف مقابل که در روابط است حل بشود و فارغ از اینکه مقصر کی باشد یا آشنا باشد یا با من دوست هست یا دشمن ان کار را می‌کردم اما تمام سعی خودم را می‌کردم وخودم را حتی بدنام هم می‌کردم تا این را درست کنم و در بعضی از موارد هم زمانی که این‌ها به صلح می‌رسیدند بعد از مدتی بی دلیل من را مقصر دانستند و من خیلی ناراحت می‌شدم و به خودم می‌گفتم که ای کاش انجام نمی‌دادم اما نمی‌دانم چرا بعد از مدتی این الگوها تکرار می‌شد و دوباره میخواستم ناجی بشوم وهر بار برای من تکرار میشد

    از خدای مهربان سپاسگزارم که در همه حال هدایت و مراقب من است استاد جان بی‌نهایت سپاسگزارم بابت علف‌های خشکی که درون ما را در هم گرفته و با شناسایی و شناخت شخصیتی به تمیز کردن جان جانانمان باشیم ممنونم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و سعادتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    بنام رب

    سلام استاد جان

    داشتم فکر میکردم من تمام الگوهای تکرار شونده نامناسب رو تو روابطم قبل از آشنایی با شما داشتم

    اما الان که به خودم نگاه میکنم خیلی تغییر کردم

    هر چند تغییراتم خیلی زیاد نیس چون مدت زمان زیادی هم نیس که شروع کردم

    اما یکی از محسوس ترین تغییراتم

    من شدیدا وابسته همسرم بودم یعنی ارزوی سال قبلم این بود که خدایا یه جوری بشه یه خرده از این وابستگی کم بشه چون واقعا داشتم عذاب میکشیدم

    مدام منتظر این بودم ایشون حال منو خوب کنه

    هر وقت از هر جایی ناراحت میشدن من خیلی بهم میریختم و خیلی موارد دیگه

    و الان بعد از تقریبا سه ماه

    من وابستگیم از صد رسیده به 5 یا شایدم کمتر

    و این فوق العاده اس

    آرامش عجیبی دارم

    و انقدر اعتماد به نفسم زیاد شده که نمیدونم چطوری توصیف کنم این در حالیه که در مقابل یه ادم با اعتماد بنفس بالا من خیلی جای کار دارما

    اما ببینید من چقدر قبلا تباه بودم

    من همیشه نقش ناجی رو داشتم مدام میخواستم ادم ها رو نجات بدم خب گاهی کم میاوردم اما بازم ادامه و ادامه

    تازه به این رفتارم افتخار میکردم اخه همه این رفتارو معرفت و مهربونی میدونستن و منم حال میکردم

    اما کم کم متوجه شدم این یه ضعفه و از کمبود اعتماد بنفسم میاد از اینکه میخواستم تائید بشم و جلب توجه رو دوس داشتم

    اما تو حال حاضر دیگه هیچ فکری برای کمک و ناجی بودن آدما ندارم

    چون میدونم هر کسی برای خودش خدایی داره و من نمیتونم زندگی کسیو تغییر بدم مخصوصا اگر خودش نخواد و اگر خودش هم بخواد به راه های مختلف هدایت میشه

    استاد شما منو خیلی تغییر دادین

    نگرش منو

    افکار منو

    خودمو

    من با چند ماه قبلم خیلی تفاوت دارم

    و از این تفاوت خوشحالم

    چون حال دلم عالیه

    مشتری هام با کیفیت تر شدن

    رابطه هام بهتر شده

    اعتماد به نفسم بالا رفته

    درامدم بیشتر شده

    و تو دوره جدید دارم رو استقلال مالی کار میکنم

    واقعا دوره کشف قوانین عالیه

    داشتم فکر میکردم چطور ممکنه اون سوالا به ذهنتون بیاد که تو دوره مطرحش کردید؟؟

    واقعا استادی برازنده شما و خانم شایسته اس

    شما دو تا بینظیرید

    عاشقتونم

    و از خدا ممنونم بابت وجودتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    آسی گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    سلام به استاد عزیز و‌مریم‌بانوی مهربان و دوستان عزیز.

    هر روز که از خواب بیدار میشم اولین کار بعد از شکر گزاری باز کردن سایت شماس ، اول نگاه می کنم فایل جدید رایگان چی دانلود شده بعد که گوش کردم ، به فایلی که نشانه روزانه من است نگاه می کنم. خدا شکررررر می کنم‌که همیشه‌ بهترین راهنما برای من بودید.

    همه وقتی با من مواجه میشن در نگاه اول به شوخ بودن من خیلی اشاره می کنن ، وقتی صمیمی تر میشن از من به عنوان راهنما و انرژی مثبت یاد می کنن، وقتی وارد زندگی خصوصیم شویم من نقش یک مادر را برای،کل اعضای خانواده دارم ( حامی) چه برادر ، چه خواهر ، چه همسر چه فرزندان. حقیقتا خودم تا حالا به این همه نقش دقت نکرده بودم.

    ممنون که ما رو با عمق شخصیت وجودیمون آشنا م کنید.

    در پناه الله یکتا شاد،پیروز وعاقبت به خیر در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام خدا

    من نقش های مختلفی در روابطم دارم ، در روابط خانوادگی کسی هستم که توی ذهنم مدام در حال گله و شکایت هستم،مخصوصا از زمانیکه سبک شخصیمو انتخاب کردم مرتبا میام تو ذهنم دیدگاههای خودم‌و با خانواده بررسی میکنم و از افکار اونها انتقاد میکنم،بیشتر این انتقادها و‌گله و شکایتها تو ذهنمه و‌کمتر به زبون میارم ولی خب احساسی که ایجاد میکنه خوب نیست وتا مدتهادرگیرشم.

    در روابط دوستانه کسی هستم که شوخ طبعم و باعث خنده و شادی دوستام میشم و باور کردم که باید دوستامو بخندونم.

    در روابط فامیلی اکثر مواقع شوخ طبعم و ته ذهنم اینه که کاری کنم به بقیه خوش بگذره .

    در روابط عاطفی ام گاهی نقش ناجی داشتم بااینکه خودآگاهم ازین کار ناراحت بود یعنی میگفتم چرا مدام از اتفاقات بد باید بشنوم چرا باید پای درد ودل کسی بشینم ولی ناخودآگاهم راضی و‌خوشحال و دنبال کمک کردن بود به طرق مختلف مثلا با راهنمایی کردن،با انرژی دادن ،با همدردی کردن و گاهی با کمک مالی و…..

    در تمام روابط عاطفی ام کمالگرا بودم همه چیز رو عالی و پرفکت میخاستم وقتی بحثی یا ناراحتی پیش میومد خیلی دلسرد میشدم و بفکر حل اون مسئله نبودم با اولین مسئله دلم میخاست رابطه رو کات کنم.

    گاهیم در روابط عاطفی نقش فرد سلطه گر رو داشتم و تو تمام موضوعات طرف مقابلم دوست داشتم نظر بدم و‌ دخالت کنم!

    ولی وقتی طرف مقابل از مسائل من میپرسید جواب سربالا میدادم و دلم نمیخاست دخالت کنه°~°

    گاهیم در روابط عاطفی میرفتم تو نقش مراقب و بفکر سلامتی و تغذیه طرف مقابلم بودم ولی خیلی زود ازین نقش میومدم بیرون .

    با فکر کردن و جواب دادن به این سلسله سوالات خیلی چیزا داره برام روشن میشه خیلی خوبه این فایلا و باعث اقدام میشه. یک مورد مثلا من از اینکه کسی از راه و‌روش زندگیم انتقاد کنه به شدت ناراحت و برانگیخته میشم و با جواب دادن به این سلسله فایلا متوجه شدم خودمم همیشه در ذهنم از افراد خانوادم و از سبک زندگیشون ایراد میگیرم و ریشه این مشکلمو فهمیدم درون خودمه، این روزها اگر ذهنم بخواد عیب و ایراد از کسی بگیره یا انتقاد کنه میگم هیس ، انتقاد نکن تا انتقاد نشوی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2753 روز

    به نام الله یکتا

    سلااااااااام استاد عزیزم و دوستای گلم و خانم شایسته بینظیر

    یکی از واضح ترین الگوهامو خودتون اشاره کردید بهش که همیشه سعی میکنم بقیه رو بخندونم، همیشه شوخی کنم و خونگرم باشم و به همین خاطرم آدما خیلی راحت میتونن باهام سریع صمیمی بشن و کلا خیلی جدی نیستم فقط در مواقعی که لازم باشه جدیم

    دوم اینکه خیلی راحت کوتاه میام، یعنی خیلی سخت بحث میکنم حتی که حقم در خطر باشه یا جلوی چشمام حقی رو به من ندن در صورتی که به کسی که کنارم وایساده اونو میدن. سریع از تنش دوری میکنم

    سوم اینکه توی رابطه با هرکسی میخواد باشه، اصول خودمو زیرپام نمیذارم، حتی اگه بددهن ترین قرد باشه یا مودب ترین، پیر باشه یا جوون.

    چهارم اینکه سعی میکنم لبخند از رو صورتم نیوفته در ارتباط با دیگران

    چیزای دیگم داره تو ذهنم میره و میاد ولی الگوی های تکرار شوندم نیستن

    پس میگم عاشقتونم و دوستتون دارم زیاد

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم .

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:الگوهای تکرار شونده قسمت 6.

    خدایا شکرت.

    سوال در روابط خود چه نقشی بازی می کنید؟

    قبلا خیلی زیاد نقش قربانی داشتم کوتاه می یومدم می بخشیدم واشتباه رو گردن می گرفتم ولی خوب با اومدن به سایت سعی می کنم کمتر قربانی باشم البته که تو زندگیم خدارو شکر مشکل زیادی پیش نمی یومد وحالا هم که رفتار واخلاقم بهتر شده خیلی کمتر شده ولی کلا سعی می کنم عصبی نشم قربانی نباشم وبا حرف زدن به نتیجه برسم البته که اگه در مدار درست باشی وحس لیاقت داشته باشی مورد احترام قرار می گیری ومی دونم که راه طولانی دارم برای رسیدن به این نقطه.

    در رابطه با خانواده خودم خیلی کوتاه می یومدم وطوری رفتار می کردم که فکر کنند من ناراحت نشدم در صورتی واقعیت چیز دیگه ای بود ومن ناراحت می شدم اما ظاهرم چیز دیگه ای نشون می داد و بقیه می گفتند فاطمه که ایراد نمی گیره پس گاهی با این فکر که من ایراد نمی گیرم بهم بی حرمتی می شد وخیلی مسائل رو با من مطرح نمی کردن و وقتی از دیگران می شنیدم ناراحت می شدم اما به روم نمی یوردم واین رو امتیاز می دونستم در حالی که کلی حرص می خوردم وهمین اعتماد به نفسم رو پایین می یورد اما حالا سعی می کنم از این شخصیت جدا بشم وکمی هم بهتر شدم.

    در مورد یه سری فامیلها چون در خانواده در بچگی تحقیر شده بودم واون هم به خاطر افکار وباورهام بود در مقابل اینها هم حس خود کم بینی داشتم همیشه خودم رو پایینتر از اونا می دیدم وهمین احساس باعث شد سالها در فقر ومشکلات زندگی کنم ولی سعی می کنم خودم رو پیدا کنم به خودم احترام بزارم برای خودم لیاقت وشخصیت قائل باشم تا همین باعث بشه مورد احترام دیگران قرار بگیرم من چیزی از اونا کم ندارم چه از نظر ظاهر چه باطن وافکارم دارم هر روز هم رشد می کنم وباید که احترام داشته باشم.

    در رابطه با پسرم فقط یه مادر مهربون بودم هیچ قاطعیتی نداشتم وهر خواسته ای داشت براش فراهم می کردم وهر حرفی رو می بخشیدم وهمین شد که یک بار به خودم اومدم دیدم دیگه از من وحرفهام حساب نمی بره اصلا براش مهم نیست چی می گم کار خودش رو می کنه وگاهی بی احترامی می کرد اما حالا سعی می کنم کنار عشق ودوست داشتنم طوری رفتار کنم که جایگاه خودم رو به عنوان مادر داشته باشم ومورد احترام باشم.

    از خدا می خوام کمکم کنه به عزت نفس وحس لیاقت برسم وبرای خودم ارزش قائل باشم تا دیگران هم من رو ارزشمند بدونن.

    خدایا شکرت.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    بنام او که هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد ارجمندم ومریم نازنینم ودوستان بی نظیرم

    خدا را سپاسگزارم به خاطر این لحظه ،که دلیل هدایت شدنم به این فایل بی نظیر را به من الهام کرد

    این فایل ،نشانه دیروز من بود دیروز بعدازظهر وقتی از همسرم پیامی دریافت کردم خیلی منقلب شدم همان لحظه از خدا هدایت خواستم وکلید نشانه امروزم را زدم وقتی دیدم الگوهای تکرار شونده هست تعجب کردم گفتم یعنی چی میتونه باشد

    من که خیلی وقته الگو تکرار شونده ای در روابط ندارم فایل را گوش دادم وچند تا کامنت خواندم تا امروز صبح که گفتم‌باید بفهمم ایراد کارم کجا بود والان واین لحظه متوجه شدم دنبال پیامی که از همسرم گرفتم خودم را مسئول خوشحال کردن او دانستم خدای من اصلا باورم نمیشه چقدر قانون دقیق عمل می‌ کند آگاهیهای این فایل به من یادآوری کرد که من

    مسئول زندگی دیگران، یا شاد کردن دیگران نیستم

    من اگر درخواستی از خداوند دارم آن درخواست فقط فقط برای خوشحالی خودم باشد

    خدایا هزاران هزار بار شکر وسپاس ،که موفق شدم این آگاهی را درک کنم که من فقط مسئول زندگی خودم هستم نه همسرم، پدرم ،مادرم و…..

    درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    خدای عزیزم شکرت برای یک روز فوق العاده دیگه برای شناختن بیشتر خودم و نزدیک تر شدن به خواسته هام

    استاد عزیزم سلام

    بعد از دوسال و خورده ای از آشنایی من با شما و این آگاهی‌ای فوق العاده میگذره نتایج بی نظیری به دست آوردم سفر های فوق العاده ،دیدن ادم های بی نظیر ،افزایش حقوق و پس اندازم

    خداروشکر که این نتایج فوق العاده رو گرفتم و الان جایی هستم که میخوام پاشنه اشیلمو حل کنم میخوام قدم اساسی بردارم برای رسیدن به خواسته های بزرگ‌ترم برای حل کردن اساسی مسائلم

    الان ساعت ده صبح و من امروز تصمیم دارم با مدیر شرکتمون صحبت کنم برای اون خواسته ای که دارم برای الهامی که بهم شده برای اون یک ماه فاصله ام از کار

    شاید این موضوعه صحبت کردن با مدیر عادی باشه ولی برای من نیست، تو این چهار سال که مشغول به کار شدم، هر وقت مسئله ای برام پیش میومد هیچوقت خودم کاری نمیکردم و پدرم برام مسئله رو حل میکرد و از این موضوع همیشه حس خوبی داشتم ولی برای این مسئله اخیرم وقتی پدرم گفت بزار من بگم و حل کنم حالم بد شد گفتم پس کی میخوام خودم روی پای خودم وایستم پس کی میخوام فقط روی خودم و خدام حساب کنم من دوست دارم مهاجرت کنم چه جوری با این دیدگاه میخوام مهاجرت کنم

    دوست دارم تو کارم پیشرفت کنم ولی وقتی اینقدر وابسته به پدرم باشم چه جوری میخوام پیشرفت کنم تصمیم گرفتم خودم مسئلمو مطرح کنم و حتی تمرینی باشه برام برای تقویت عزت نفسم مثل سفر تنهایی که رفتم مثل درخواست غذای اضافی که تو هواپیما داشتم که وقتی این تمرینا انجام دادم چقدر به خودم افتخار کردم چقدر احساس فوق العاده داشتم

    بعد از این موضوع هم مطمئنم بازم به خودم افتخار میکنم و من درخواستمو به خدا گفتم و دارم یاد میگیرم کارامو به خدا بسپارم و قدرتو از آدمای اطرافم بگیرم

    البته که چک و لگد خوردم حسای بد داشتم تا رسیدم به اینکه گفتم دیگه کافیه تا کی میخوای به خاطر دیگران حستو بد نگه داری اقاجان فقط خودتی و خدا چرا اینقدر به دیگران قدرت میدی که حستو بد کنی!؟!؟

    دارم کم کم عمل میکنم به این اگاهیا میدونم که با عمل کردن میتونم به خواسته هام نزدیک بشم با عمل کردن به این اگاهیا پاشنه اشیلمو حل کنم

    و البته این سوال های فوق العاده که باعث شده این اواخر خیلی بیشتر خودمو بشناسم

    من توی روابط تو محل کارم نقش یه دختر مظلوم و مهربون بازی میکردم که البته اونقدر نه مظلوم بودم نه مهربون :)

    هر چند الان بهتر شدم خیلی بهتر اینقدر که چند وقت پیش یکی از همکارام میگفت آیدا به این خیریه ها کمک کن تا خدا دوستت داشته باشه و منم با اعتماد به نفس گفتم همین الان خدا خیلی منو دوست داره اینو واقعا گفتم اخه خدا واقعا منو دوست داره که به این مسیر هدایتم کرده برای اینکه نااگاه نمونم برای اینکه بتونم زندگیمو اونجوری که دوست دارم خلق کنم

    این مظلوم بودن و زیاد مهربون بودنه مطمئنم برای کمبود عزت نفس بود وقتی عزت نفسم بردم بالا دیدم چقدر متفاوت شدم و متفاوت عمل میکنم خدایا شکرت

    تو رابطه عاطفی من متاسفانه آدمی بودم که نقش ادم بدبین و قضاوت گر بازی میکردم یه مدتی خیلی روی افکارم کار میکردم و به این نتیجه رسیده بودم که خداوند ادم های نادرست سر راه زندگیم قرار نمیده و برای همین هیچ قضاوتی نداشتم

    ولی بعد از مدتی که وابسته شدم و عزت نفسم اومد پایین همش قضاوت میکردم همش فکرای ناجور داشتم معلوم بود که اون فکرای درست به باور تبدیل نشده بودن که باعث شد بعد یه مدت همه چی عوض بشه

    و یه نقش دیگه هم تو روابط داشتم اینکه همیشه خودمو قانع نشون میدادم که مثلا بگن عجب دختر خوبیه و چه زن زندگی و قانعی میتونه باشه :)

    و البته که‌ من عاشق ثروت و نعمت و ادم های دست ‌دلباز هستم ولی خب این نقش بازی میکردم که باعث هم شد هیچوقت ادم دست و دلباز و ثروتمند تو مسیر زندگیم تا الان ندیدم

    استاد عزیزم دوستت دارم و بی نهایت ازت سپاس گزارم که مارو با این خدامون آشنا کردی خدایی که همیشه باهامونه خدایی که اگه فقط و فقط روی خودش حساب کنیم همه ی کارامونو به بهترین شکل برامون انجام میده فقط کافیه همه چیو به خودش بسپاریم

    خدایی که به همه ی درخواست هامون پاسخ مثبت میده فقط برای دریافتش باید خودمونو همیشه تو احساس خوب نگه داریم خدایا عاشقتم که هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    Omid گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    با سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز و دوستان گرامی

    در مورد این سوال ک نقش ما در روابط چیه باید بگم

    1_ من در بیشتر روابطم یک نقش ثابت دارم ک همیشه با من درد دل می‌کنند و از من توقع ناجی بودن دارند چیکار کنیم و راهکار میخوام و من مجبورم مدام ب این مسائل باید فکر کنم و حس کنم و بعد دنبال راهکار بگردم و خودم رو وارد یک چرخه معیوب احساسی کنم …گوش دادن ب درد دل +ابراز تاسف و همدردی +حس کردن آن مشکل با تمام وجود +دنبال راه حل بودن برای مسائلی ک ب ما مربوط نیست +فکر کردن ب این مسئله یا مشکل ک دارای انرژی منفی زیادیه =و در مجموع بد شدن احساس و فرکانس منفی و جذب دوباره از این قبیل مشکلات ک اصلا ب ما مربوط نیست …

    2_من معمولا در روابطم با اینکه درآمد بالایی ندارم ولی مدام برای من خرج تراشیده میشه

    چند نمونه از این پیام هایی ک برام میاد در طول ماه

    _سلام رفتی فلان جا سر راه داری میای اینارو برا منم بگیر

    _دومیلیون بریز رو کارتم چند روزه پس میدم

    _هر چی فکر کردم کسی جز تو ب ذهنم خطور نکرد میشه یه تومن برام بفرستی بد جوری دستم خالیه

    خلاصه من شدم ناجی یا بهتر بگم کوری هستم ک شدم عصا کش کور دیگری …

    3_من در معاملات روز مره هر چند وقت یکبار به یه شکلی احساس میکنم دارن بهم میندازن یا جنسه تاریخش گذشته یا اصل نیست یا از این قبیل مسائل…

    و من از پیش خودم رو فریب خورده و قربانی میدانم

    در پناه خداوند در دنیا و آخرت ثروتمندو سلامت و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: