پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1027 روز

    به نام یگانه خالق هستی….

    سلام خدمت استاد عزیزم .وبانوی دوست داشتنی خانم شایسته نازنین..

    وسلام خدمت بچه‌های عزیز سایت….

    چند وقته که استاد این فایلها رو میزارین .وذهن من هربار یه دلیلی میاره که من نیام وجواب ندم …

    ذهنم مقاومت می‌کنه.

    ونمیزاره بیام خودمو بگردم وکنکاش کنم که الگوهای تکرار شونده ی من کجاست ..

    میگه تومشکلی نداری .الگوهای تکرار شونده ماله تو نیست..

    العان ببین کدوم یکی ازبچها کامنتش مثله توعه..

    اصلا ذهنم نمیخواد کامنتها رو بخونم ..

    بعد اصلا یه کاری پیش میاد من میرم واصلا فراموش میکنم…

    جالبه درحین حرفهاتون استاد ذهنم تند تند داشت الگوهای تکراری بقیه رو برام بازمیکرد .

    آره خواهرت این الگوهای تکراری رو داره ،مادرت نمی‌دونم این دوستت ،این اون……..

    خلاصه گفتم نه باید بیام منم بنویسم حالا هرچی که هست…

    این یعنی کمک کنم به بهبود خودم .مگه این توتمرین هرروزم نیست خودمو باید بهبود بدم ..

    اینم یکیشه وشاید خیلیم مهمتر …

    خدایا ازت می‌خوام کمکم کنی تابتونم این الگوها و پیداکنم وبنویسم درست و حسابی که واقعا بتونم پایه و اساس شخصیتم رو بهبود بدم…..

    سوال…

    در روابط خودت بادیگران _خصوصا روابط عاطفی-

    شما چه نقشی رو بازی میکنید؟

    من درروابطم با همسرم همیشه بیشترین کارها به عهده ی منه..

    همیشه من باید همه چی رو سروسامان بدم..

    یعنی همون موقع که میرفتم سر هم تمام کارهای خونه بامن بود درصورتی که من بادوتا ازخواهرهای همسرم توخونه بودم ،بااونها زندگی میکردیم….

    هم کارها ومسولیت رسیدگی به درس بچهام جلسات مدرسه .وهم کارهایی که همسرم به عنوان یک همسر وشریک زندگی باید انحام‌میداد ،حالا مثل خرید خونه تعمیرات کارهای جزیی خونه که حدااقل باید انجام میداد هم به عهده من بود…

    همیشه تودعواها وبحث ها باید کوتاه می آمدم .

    همیشه هم درنهایت همه چی برعلیه من بود ..

    که فلان جا فلان کارو کردی مقصری ..

    اصلا برام عادی شده که من باید همه کارها و انجام بدم..

    حتی العانم که سرکارنمیرم ..

    بازم باید به فکر این باشم حالا چیکارکنم حالا چطور مثلا فلان پول فلان چیز رو چطور جورکنم..

    العان که نگاه میکنم به خودم..

    اصلا همسر من تواین بیست سال عملا هیچ کارخاصی که برام‌بلد باشه انجام‌نداه ..

    من همیشه تنها بودم..

    وهربارهم همه ی این موضوعات به شکلی برام‌تکرار میشه ..

    ومن بهم میریزم ناراحت میشم ..

    وازهمسرم ناراحت میشم..

    ولی به قول شما استاد انگار عادت می‌کنیم به این الگوها ..

    نمی‌گم بابا اینکه این الگوها داره تکرار میشه یعنی چی یعنی یه جای کارایراد داره عادی نیست …

    نباید بگی خوب همه همینحورین ..

    نه خودمم می‌دونم دارم اطرافم میبینم همه اینجوری نیستن ..

    ولی ذهن من می‌چرخه اون بدبخت هایی که مثل خودم هستن رو به یادم میاره…

    عملا احساس میکنم تواین زندگی تواین روابط یه قربانی هستم ….

    وخیلی این برام آزار دهنده هست ..

    یکی از دوستانم که آقا هستن ،باهم یه وقتهایی صحبت میکردیم …

    درمورد کارشون زندگیشون …

    چون ایشون رو خیلی تحسین می‌کنم که ازصفر آمدن بالا توکارشون وخیلی لذت میبرم ازاین تعهد ی که توکارشون داشتن ..

    ایشون همیشه منو تحسین میکردن وبارها وبارها بهم گفتن ..

    ولی من میگفتم نه بابا من چیز خاصی ندارم مگه چیکارمیکنم ..

    می‌گفت توازخیلیها بهتری وقابلیتهای زیادی داری چرا خودتو باورنداری ..

    ومن فکرمیکردم داره الکی یه چیزی میگه .بابا داره دلمو خوش می‌کنه..

    واصلا خودم نمیتونستم قبول کنم که زیبا هستم ..

    خیلی خانم باهوشی هستم اراده ی خوبی تویک سری مساعل دارم .خیلی حامی هستم خیلی کمک کننده هستم .بامسولیت هستم .خیلی خوش اندام و مهربان هستم وبرام عادی بود حالا اینو که همه دارن

    خیلی چیزهای دیگه که واقعا دروجودم هست ….

    ولی ذهنم می‌گفت چه فایده زندگی خوبی نداری همسرت دوستت نداره..

    نه تنها ایشون بلکه افراد دیگه آقایون دیگه بودن که خیلی ابراز محبت و علاقه داشتن ومن مبشناختمشون وواقعا بعضی هاشون واقعا خیلی دلی دوستم داشتن وبهم بااحترام محبت میورزدین ..

    ولی من ذره ای برام اهمیت نداشت ..

    میگفتم چه فایده من همسرم باید این محبت وعشقو بهم داشته باشه ..

    نه حالا فقط جنس مخالف .هم جنسای خودمم مادرم خواهرم دوستان حتی خانواده همسرم ..

    اما اصلا انگار بقیه ذره ای برام مهم نیستن نه خودشون نه نظراتشون ونه محبتشون ……

    وفقط ذهنم میگه وقتی همسرت ترو‌نمیخواد بقیه هم دارن الکی میگن چون دلشون برات میسوزه …

    وهمیشه احساس تنهایی میکنم ..

    واقعا هیچ وقت هیچوقت من توی روابطم از همسرم محبت وحتی یه جمله ی محبت آمیز ندیدم..

    واصلا توذهنم نمیتونم قبول کنم یه زن و شوهری باهم خوب باشن تو صلح باشن رفیق باشن …

    ذهنم میگه اونا فقط تضاهر میکنن..

    ولی من حتی تظاهرشم ندارم..

    همسرم سالهاست اعتیاد داره هرکاری که باعث میشه یه زن ازیه مرد متنفربشه ویاازش جدابشه روداره ..

    یعنی عملا خیلی بارها بهم خیانت کرده ..

    اون اوایل برام سخت بود .ووقتی میخواستم جدا بشم ..

    ذهنم می‌گفت میخوای مثل مادرت بشی ‌

    چی میخواد بشه بدبخت میشی هیچ کس کاری برات نمیکنه.اصلا یه چیزداغون ..

    وجالبه پدرو مادرم بااینکه خودشون جداشده بودن ومن هنوز بچه ای نداشتم ..

    میگفتن عیب نداره صبر کن درست میشه طلاق که کاری نمیکنه وفلان واینا ..

    منم چون بزرگترم بودن میگفتم آره درست میگن ..

    نمیخوام زندگیم مثل اونا بشه ..

    ولی همچنان روابط من همان بود که همان بود وتغییری نکرد ….

    همسر من حتی کارهم نمی‌کردوالعانم نمیکنه.

    اما وقتی باشما آشنا شدم فهمیدم تواین سالها گره کارم کجاست بازنمیشه ..

    وتمام سعیم رو کردم روخودم کارکنم..

    خدارو شکر یک ساله توخونم هیچ بحثی حتی کوچیک بین من و همسرم نیست خدارو شکر..

    ووقتی روی باورهای کارکردم همسرم نرم ترشد..

    ولی همینکه یه کم فکرم پراکنده میشد دوباره از همسرم یه چیزی یه حرکتی یه حرفی می‌دیدم ومیشنیدم…

    ولی درکل اوضاعم بد نیست..

    ولی همچنان همون جور تنهام .کارها ومسولیتها بامنه بیکاره .همش بازتوخونست غرمیزنه واسه هرچیزی بهانه میگیره ..

    سعی میکنم اهمیت ندم ..

    وخودمو با گوش کردن فایلها آرام کنم..

    ولی همش احساس میکنم تواین زندگی یه قربانی هستم ومن نمیتونم ادامه بدم ..

    واینکه دلم نمی‌خواد بچهام مثل گذشته خودم نشن ..

    وبازم‌تکرارالگوهای زندگی وروابط من…

    اصلا اونقدر که من خودم رو توروابط محدود کردم واهمیت ندادم به احساساتم ..

    نمیتونم اصلا محبت کسی رو ببینم وباورکنم..

    وبرام خیلی مسخرست کسی واقعا دلی دوستم داشته باشه ..

    واقعا باورندارم …

    جالبه این حرفو بارها شنیدم مثل سنگ میمونی .

    ولی برام مهم نیست اصلا ..

    باخودم میگم من خودم هم زنم هم مرد ازعهده کارهام برمیام …

    اما باوجود همه ی این افکارمزاحم العان می‌دونم فقط باکارکردن روی خودم هست که میتونم به خودم کمک کنم ..

    من توروابطم نه تنها با جنس مخالف با هم جنسای خودمم خیلی باید رو‌خودم کارکنم…

    وبارها به خودم میگم خیلی از آقایون هستن تو سایت خوندم وحتی شما استاد که واقعا مرد دوست داشتنی هستی .ویکسری ازخصوصیات شمارو خیلی دوست دارم ..

    وبارها به خودم میگم گرچه ذهنم خیلی مقاومت می‌کنه ولی من میگم ومیگم تاباورهام درست بشه نسبت به آدمها….

    خوبی العان من اینه دارم روخودم باورهام کارمیکنم..

    استاد شما بارها گفتین اگه توهمونجایی که هستی اون خونه اون روابط اگه نتونی همونجا که هستی توجهت رو به زیباییها بدی نکات مثبت افراد اطرافت رو‌حتی یه دونه کوچیک ببینی وخودتو بهبود ندی این آسمان خداهمه جا همینه ..

    من می‌دونم خیلی باید رو‌خودم کارکنم..

    من باید بتونم این مساعل که با همسرم توخودم دارم رو بهبود بدم ..

    چون دیدم وقتی خودم‌رو آرام کردم همسرم آرام شد .

    چون دیدم وقتی به نکات مثبتش توجه کردم مهربان‌ترشد..

    وخیلی چیزها..حتی تو بحث کارودرامد …

    دیدم واقعا..

    ولی خیلی باید رو خودم کارکنم .وخداروسکر دارم هرروز انجام‌میدم ..

    یکی از بهترین اتفاقات که برام‌رخ داده توبحث باورسازی..

    اینه که العان.خیلی بهتر ازقبل میتونم ذهنم رو ازمساعلی که نمیخوام بزارم روی چیزهایی که می‌خوام همین العان ودش کلی بهم کمک کرده .وانگاری مثل یه زنجیر به بقیه باورها وصله ووقتی فقط ذهنم رو کنترل میکنم وبقیه چیزها وکارها باهاش اتفاق میوفته ..

    واین که واقعا دیگه ازدست همسرم مثل عصبانی نیستم ..

    چون می‌دونم آقا خودم باورهام خیلی مشکل داره…

    من به خودم گفتم باید توهمین زندگی که سخته همسرم معتاده .دوستم نداره .بهم محبت نمیکنه اصلا بلد نیست ،کارنداره بیکاره.

    یامن این امکانات رو ندارم که باید داشته باشم توزندگیم ..

    اوکی ..

    من باید.من باید تغییر کنم فکرم باورهام تغییر کنه .

    بعد که بهبود پیداکرد شخصیت بیمارم، خوب شد بهترشد..

    روابط خوب ثروت شادی حاصل این تغییرات من میشه ..

    چون می‌دونم جهان رونمبشه باکلمات یا باادا گول زد ..

    تازمانی که واقعا من تغییر نکنم توشخصیتم توباورهای بنیادینم هیچ اتفاقی توزندگیم نمی افته…

    به قول نشونه ی بارزش اینه توزندگیم ..

    به خودم میگم العان احساسم به روابطم چیه تغییر کردم حس خوب دارم ،

    میبینم نه .خوب میگم پس وقتی نتیجه ندارم ازروابطم ..

    این یعنی هنوز باورهام تغییر نکرده ..

    ومن بینهایت باید متعهد انه‌رو‌خودم کارکنم..

    وبه لطف خدا دارم انجام میدم ..

    استاد جان ازت بینهایت سپاسگذارم .

    وشما شاید بهترین مرد زندگی من هستی که صداقت داری توحرفهات تورفتارت ..

    ومن عاشقانه دوستت دارم .

    در پناه الله یکتا خوب وخوش وسلامت وموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1856 روز

      سلام رفیق

      ببین، من خودم امروز ژان وال‌ژان و کوزت مخفی درونم رو پیدا کردم ، پس حرفمو بدل نگیر.

      تو هم یه کوزت مخفی درون خودت داری…زیادم مخفی نیست، یه کمیش هم مال نام خانوادگیت هست! مثل من که همه ازم توقع دارند هر بلایی سرم میارن، صدام در نیاد!

      چون کامنت درازنو تا آخر خوندم، گردن گیر شدم یه چیزی بنویسم، وگرنه خودم اوضاعم داغون تره!

      ببین خانوم کارآمد، خوش تیپ، باکلاس ….همه اینا که گفتی، پشتش یه کوزت هست! اون کوزت رو درستش کن، آقاتون هم می‌ره سر کار، وگرنه آدم خوش تیپ و کارآمد و …..باشه، کوزت هم باشه، دور و بری ها،در حد کوزت بهش نگاه میکنن و لاغیر.

      من از صبح تا حالا دارم سعی میکنم نقش تناردیه و بازرس ژاور رو تو خونه بردارم، به همین خاطر بدجنسی م گل کرد و شما رو هم اذیت کردم. اگه میخوای همینجوری بمونی، بچه دار نشو آبجی کوزت!!

      من که از صبح تا حالا کلی سر خانواده م تناردیه بازی در آوردم…جدی براشون بهتره

      خداحافظ کوزت خوش تیپ !

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        مریم رنجبر گفته:
        مدت عضویت: 1027 روز

        سلام علی اقای عزیز ودوستداشتنی..

        متشکرم ازکامنتی که برام نوشتی من این کامنت و ازخودم به عنوان یه رد پا نوشتم .تا بعدها باتغیراتی که میکنم ببینم وبدونم وبخونم ازکجا وچه جوری به خواست‌هاییی که خواستم رسیدم…

        وحرف شما بسیار درسته .وقتی بتونم مریم درونم رو‌دوست داشته باشم .احساس ارزشمندی کنم احساس لیاقت کنم .قطعا جهان هم طبق قوانین بدون تغیرش بهم‌پاداش میده …

        عزیزم محمد جان برات بهترینها رو ازخداوند می‌خوام در پناه خدای یکتا شادوسلامت وخوشبخت ودرازنعمت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سحر احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2570 روز

      سلام دوست عزیز.

      من آدم هستم که صریح حرف میزنم. شما فوق العاده هستید اما قدر زر را زرگر شناسد. شما بهترین انسان هم باشید فقط وقتی دیگران به ارزش شما پی میبرند که خودتان این باور داشته باشید.

      شما در نقش قربانی هستید و منتظرید یک روزی خانواده و دوستان به ارزش شما پی ببرند. این هم یعنی هنوز قربانی هستی.

      شما خالق زندگی خودت هستی. شروع کن و زندگیت بساز. منتظر هیچکس نباش.

      برای شما آرزوی بهترین ها را دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 910 روز

      به نام الله مهربان

      سلام به استاد عزیزم مریم بانوی دوست داشتنی و دوستان

      سلام به شما خشکل خانم

      ببین دختر تو ی بمب انرژی هستی

      قربون خدا برم با هدایتگریش

      من امروز ی پیام دادم شکایتی ب همسرم ایشونم ی پیام دیگ یه کم شکایتی

      و من داشتم کل نازیبایی ها رو می دیدم ک بگم ن باید همسر و بچها رو رها کنم

      میخواستم بهشون پیام بدم ولی گفتم بذار بیام سایت صبور باش دختر ول کن بابا دیگ تو

      و هدایت شدم ب پیامت

      تو نشستی با تمام این نازیبایی ها خیانت اعتیاد و …. میگی میخوام روی باورهام کار کنم میگی میخوام همینجا ک هستم زندگیمو بهشت کنم

      افرین بهت تحسینت میکنم

      من نمیدونم کاری ک انجام میدی درسته یا غلط ولی اون اراده و پشتکارت برای تغییر باورهات ستودنیه

      اون عزمی ک جزم کردی واقعا ذوق کردم

      من همسرم وفاداره

      من همسرم از صب تا شب سرکاره

      همسرم میگ ک دوستم دارم بهم

      مهربونه مرد با ایمانی هست و…. کل چیز دیگ

      اما امروز داشتم خودمو اذیت میکردم ک ن اون منو درک نمیکنه البته ک دو سالی هست یه کم شرایط خاص و فشار روی من زیاد شده اما همش ب لطف الله داره درست میشه

      پس صبرم کو پس اراده من کو

      مرسی واقعا بابت اینک مقاومت ذهننت رو شکستی و نوشتی از خودت نوشتی

      و گذاشتی ک خانمهایی شبیه من ببینن بخونن و قدر داشته هاشونو بدونن و بفهمن هستند زنانی ک در شرایطی سخت دارن روی خودشون کار میکنن تا زندگیشون بهشت بشه

      من ایمان دارم ک به لطف الله تو میتونی

      فقط امیدوارم فایل قبلی استاد الگوهای تکرار شونده دیگرانشون رو مشاهده کرده باشی

      ولی بازم ازت سپاسگزارم

      چقدر انرژی داشت کامنتت

      چقدر اراده و عزم پشتش بود

      از خدا بخواه ک هدایتت کنه اون هم میدونه هم میتونه

      موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        مریم رنجبر گفته:
        مدت عضویت: 1027 روز

        سلام ماریای عزیزم از اینکه کامنتم رو خوندی وباعث شد باخوندش قدر داشته هات رو بدونی برات خوشحالم ..

        برای خودمم خوشحالم چون من نمی‌خواستم کامنتی پایه این فایل بزارم اما یه حسی هلم،داد واسه نوشتنش ..

        می‌دونم شاید زیاد جالب نباشه کامنتم ولی من همه ی زندگیم رو که نمیتونم توکامنت بنویسم تا دلیل اینکه چرا می‌خوام ازهمینجایی که هستم روخودم کارکنم رو بگم ..

        من اهمیت نمیدم بقیه بچه های سایت چه فکری درموردم‌میکنن ..

        شاید،درسته شرایطم سخته ولی من دیگه مثل سختی نمی‌بینم ..

        این عین حقیقته ..

        شاید نوشتن این مطالب چیز دیگه بگه ..

        ولی قلب من ارامه..

        من زمانی که مجرد بودم زندگی من کم ازاستاد نداشت ..

        من خواب شاید به خاطر شرایط خانوادگیم همیشه دچار استرس وخیلی چیزهای دیگه بودم ..

        ولی من می‌خوام تغییرش بدم این زندگی رو ..

        اما نه همسرم رو ونه هیچ کس دیگه ..

        فقط خودمو .چون می‌دونم اگر بااین شرایطی که العان دارم من حتی از همسرم جدا بشم ..

        بازم نمیتونم با هیچ مرد دیگه ای کناربیام ..

        وشاید به نظر احمقانه بیاد …این تصمیم ..

        ولی من سپردم خودمو به خدا ..

        فعلا تنها چیزی که هربار میخواستم ازاین زندگی برم یک ندا درمن صدا میزنه اینکه صبرکن ..

        منم نمی‌دونم تاکی ولی اونی که بهم اینو میگه خودش بیش ازهرکس وچیزی هوامو داره ..

        عزیزم برات بهترینها رو ازخدا می‌خوام ..

        انشالله در پناه الله یکتا زندگیت سرشار از عشق خوشبختی سلامتی وثروت باشه ….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          مریم گفته:
          مدت عضویت: 910 روز

          به نام الله مهربان

          سلام عزیزم مریم زیبا

          همه کسانی ک هدایت میشیم به سایت استاد میشیم اعضای ی خانواده میشیم محرم هم

          ما همدیگر رو قضاوت نمیکنیم ما فقط کنار هم هستیم تا در مسیری ک انتخاب کردیم همدیگر رو راهنمایی و هدایت کنیم و اکثرا هم ناخواسته است این راهنمایی و هدایت ها

          گاهی یکی از بچهای سایت میاد مث شما ی کامنت میذاره یه رد پا از خودش و شرایطش ک بعدا بدونه از کجا و با چ باورهایی به چ جایی رسیده

          و یه نفر دیگ مث من میاد از اون کامنت هزار تا درس میگیره نشانه روزانه اش میشه و هدایتش میشه اون کامنت

          من عاشقت شدم عاشق باورهای قشنگت و همت و جهاد اکبرت

          مهم خودتی تو ک داری فعل خواستن رو صرف میکنی

          مطمئنم ک به درجات عالی میرسی

          چون تو لیاقتش رو داری

          چون ارزشمندی و اشرف مخلوقات خدایی

          مریمم ک توی عکس زیبات پر از شور و عشق و هیجانه

          من اینجا با خیال راحت کامنت میذارم گاهی خودافشایی میکنم چیزهایی ک گفتنش سخته اما میگم و به خدا عجیب مشکلات حل میشن

          همون چیزی رو ک کامنت میذارم و میگمش به آسانی بعد مدتی میبنم دیگ نیست وجود نداره و حل شده

          خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم ازت

          بابت دوستان خوب و همفرکانسی های عالی ک توی سایت کنار هم هستیم

          اینجا رنگ و بوی خدایی داره

          وقتی میام سایت عطر خدا رو استشمام میکنم. .اینجا همه قلبها پر از عشق خداست

          تا به حال جایی ندیدم شبیه سایت استاد ک بشه توش خدا رو پیدا کرد دید و باهاش همصحبت شد

          اینجا ک میام آرومم قلبم پر از عشق میشه پر ازآرامش

          در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1421 روز

      مریم عزیزم تحسینت میکنم ک با وجود این تضاد هایی ک هست

      این شرایط رو نپذیرفتی و داری متعهدانه روی خودت کار میکنی

      ب نکات مثبت توجه میکنی

      چون باور داری ک اوضاع اینجوری نمیمونه و تغییر میکنه

      تو تغییرش میدی با باورات با افکارت با فرکانس هات

      و فقط کافیه روی خودت کار کنی تا دنیا تغییر کنه

      بیرون ز تونیست هر آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی ک تویی

      این مسیر مسیر خداست

      مسیریه ک ب خدا میرسیم مریم عزیز در پناه الله شاد و سلامت باشی

      و

      مطمئن باش ک وعده ی خداوند حقه

      و خداوند ب وعدش عمل میکنه

      کِی

      وقتی ک ما حرکت کنیم و بصورت بنیادی تغییر کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام استاد عزیزم

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    من هواره در روابطم با هر کسی که میخواهد باشد هر چه نزدیک تر این مورد شدید تر هست

    همواره نگران هستم این فرد از بودن با من از حرفهای من احساس بدی پیدامیکند از پیشنهادات یا خواسته های من از کارهای من حتی اگر صحیح باشد یا حتی اگر من کار نادرستی انجام دهم و کسی ناراحت شود من بسیار خودم را سرزنش میکنم

    مهم شمردن دیگران از خودم

    از نداشتن احساس ارزشمندی

    هر چیزی که در این دنیا هست مهم تر از منه

    منکه میتونم خودم حال خودمو خوب کنم ولی اونا نمیتونن

    اخه از کجا؟

    شرمندم معذرت میخوام از شما که من اینجوریم یوخت ناراحت نشیااا

    غصه نخور اخه تو غصه بخوری منم غصه تورو ببینم ناراحت میشم

    من میخوام اطرافم پر باشه از آدمهای خوشحال من نمیخوام پارتی بریکر باشم

    آدم وقتی توانایی کنترل ذهن نداره و نمیتونه امکانات کنونی رو ببینه نمیتونه زیبایی های الان رو ببینه اینطور برخورد میکنه و نمیتونه از یکسری چیزها بگذره و دوست داره خودش جهان رو مدیریت کنه برای همین وقتی که دیگران به خاطر باورهاشون از تو ناراحت میشن دوس داره همش توضیح بده با اصلا خودشو کوچیک کنه تا به زور اوضاع رو تغییر بده

    این باور ها در من به خاطر این شکل از تفکر به وجود اومده که من مسئول دیگران هستم و اگر من کاری ناراحت کننده انجام دهم آنها طبیعتا باید ناراحت شوند کاری خلاف این امکان ندارد از کجا میخواهند شادی بدست بیاورند

    باور به کمبود

    وابستگی

    شرک ینی اصل شمرن عوامل بیرونی

    این باورها همش از این نوع باور هست که خدایی وجود نداره اصلا

    ینی قدرت اون نفس و چسبندگی رو قدرت اون وابستگی رو خیلی خیلی خییییلی بزرگ تر از خدا میبینیم اینجاست که خدا میگه شرک و پرستش خدایان دیگه چیزیه که من نمیگذرم ازش

    وگرنه اگه خدایی خییییلی بزرگی وجود داشت میتونست از یه چیز دیگه شمارو خوشحال کنه

    بعضی وقتا ما باور داریم که چیز های خیلی زیاده دیگه ای هستن اما باور نداریم که میتونیم از این وابستگی ها و چسبندگی ها رها بشیم

    ولی خب خدا خیلی بزرگ تر از هررررچیزی توی این دنیاست فقط کافیه تا ما باورش کنیم

    کافیه تا به غیب ایمان بیاریم کافیه تا علاوه بر اینکه باور داریم همهههه چیز مخلوق خداست باور داشته باشیم خداست که هممممممممه چیز رو میگردونه و به اسباب و علل نیاز نداره کار خدا کن فیکونه

    علاوه بر اینکه ما باید این چیز ها بفهمیم

    اصل دومی وجود داره واونم تکرار قرآن و اموزه ها و بودن با انسان های پاک و عمل کردن هست

    باید ادامه بدیم در اوووووج نجواهای ذهنی باید بفهمیم این نجواست و ادامه بدیم

    بعد مدت ها میشه بگی فهمیدی……

    دوستان عزیزم من هروز و هروز از صبح تا شب توی تنهاییم دارم روی آموزه ها کار میکنم

    وکارای شخصی خودمو انجام میدم

    کارمم به خاطر باورهایی که ساختم از خونس

    خیلی راحت و واقعا علاقع دارم بهش

    خلاصه اینو فهمیدم که بزرگ ترین تفریح بزرگترین کار این هست که روی خودت کار کنی اونوخ میتونی به دیگران خیر برسونی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2489 روز

    الگوهای تکرار شونده 6

    به نام خدای غفور رحیم

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها هر بار یکم بزرگتر

    همین چند روز پیش داشتم با دوستم صحبت میکردم در مورد اینکه چرا من میتونم خیلی خوب در مورد دیگران الگوها و ایرادشون رو ببینم و در موردش صحبت کنم و حتی راهکار بدم اما نوبت خودم که میشه خیلی خوب نیستم توی این زمینه که امروز توی این فایل استاد به این موضوع ی اشاره ای کردن که من باید تمرکزم رو بزارم روی خودم و این کار رو در مورد خودم بخوبی انجام بدم و لازمه ی اینکار هم شناخت بیشتر خودمه و این هم خودش نیاز داره به ارجاع به درون و برداشتن تمرکز از بیرون حالا این بیرونه هرچی میخواد باشه و فکر کردن به این موضوع ی چیزی رو یادم آورد که:

    قبل از هدایت شدن به سمت استاد بخاطر حرف های ضد و نقیضی که توی جامعه و اجتماع میشنیدم گیج و منگ بودم که بالاخره کی داره راست میگه کی دروغ چون مرجعی برای سنجیدن راستی و درستی اون حرفها نداشتم و اختلاف نظرها زیاد بود و بد تر دچار شک و تردید میشدم

    ولی از وقتی که از طریق استاد با قرآن آشنا شدم و فهمیدم میتونم به عنوان ی رفرنس موثق بهش ارجاع کنم دیگه اون حالت های سردرگمی از بین رفت و همین خودش چقدر به ذهن من آرامش داد و من رو از اون تلاطم ها نجات داد

    الان هر وقت چیزی رو از استاد میشنوم سریع ذهنم میگه ببین قرآن چی گفته در مورد این موضوع و وقتی میرم سراغش و پیداش میکنم دقیقا تایید میشه صحبت های استاد

    من مثل استاد 60 بار قرآن رو نخوندم همه جورش که خیلی مسلط باشم که در باره موضوعات مختلف چی گفته و ادعایی هم ندارم ولی همون ی باری که خوندم خیلی از مسایلی که برعکسش رو شنیده بودم برام روشون شدن که دروغی بیش نبودن

    الان هم با دیدن عنوان این فایل سریع ذهنم شروع کرد به جستجوی آنچه که خوندم بودم در مورد نقش و وظیفه و ومسولیت و به یاد آوردم که :

    خداوند حتی برای پدر و مادر هم نگفته که نقششون اینه که تا آخر عمرشون حامی بچه ها باشن و مراقب و مواظب اونها و ناجی اونها .که مثلا مادر حتما باید تا دو سال بچش رو شیر بده چون نقشش اینه وظیفش اینه یا پدر باید فلان کار رو برای بچه هاش انجام بده .نه .میگه اگر میتونی انجام بده اگر در توانت نیست خودت رو زجر نده سختی نده چون سیستم خداوند :

    لا یکلف نفسا الا وسعها

    لاجناح علیکم

    چیزی که من بر خلافش رو دیدم توی خانواده ی خودم که مادرم خودش رو فدا میکرد خودش رو قربانی میکرد وخودش رو ناجی میدونست و توی خیلی از خانواده های دیگه هم همین بود چون باور رایج و غالب همین بود و این یک مزیت بود ی کار خدایی بود هرچی خودت رو بیشتر فدا کنی هرچی خودت رو بیشتر قربانی کنی هرچی بیشتر از دیگران حمایت کنی مخصوصا اگر بچت باشن خانوادت باشن یعنی تو در نزد خدا عزیزتری یعنی بهشت رو برای خودت تضمین کردی

    و همین هم باعث شده بود که بعدا من هم همین جوری بشم که بخوام خانوادم رو نجات بدم که بخوام جبران کنم که بخوام ناجی باشم که بخوام حامی باشم که بقیه بگن چه دختر خوبی خودش رو فدای پدر و مادرش کرد که استخوانش رو حلال کرد !!!!!!!!!!!!! با این خدمت کردنش

    خدای من چه افکاری چه باورهایی و چه نتایجی !!!!

    و بی دلیل نبود که من توی روابط عاطفی دیگه ام هم آدم هایی رو جذب میکردم که دقیقا نقش من در مقابل اونها همون ویژگی ها رو در خودش داشت :

    یک ناجی

    یک حامی

    یک فداکار

    یک ایثارگر

    اما مساله این بود که این تفکرات و باورها نه تنها من رو به خدا نزدیک نکرد بلکه باعث شد بیشتر و بیشتر ازش دور بشم نه تنها باعث نشد شهید راه خدا بشم بلکه باعث شد بارها و بارها شهید رساندن دیگران به خواسته هاشون بشم

    چرا ؟

    چون بدون تحقیق و صرفا از روی تقلید پذیرفته بودم هرآنچه رو که دیده بودم و شنیده بودم

    خدا رو سپاسگزارم که با اومدن توی این مسیر کم کم و به تدریج فهمیدم که نباید بدون تحقیق چیزی رو بپذیرم

    الان میدونم که هر کسی خودش مسئول خودشه چه پدر باشی چه همسر و چه فرزند

    الان میدونم که حتی اگر پدری باشی که فرزندت تازه متولد شده و شیرخواره ای بیش نیست میتونی بخاطر هدف الهیت اون رو با مادرش که تازه زایمان کرده با خداشون تنها بزاری و بری دنبال هدفت اگر ایمان داشته باشی که حافظ و ناجی و حامی و مراقبشون همون خداست نه تو و اون وقت ابراهیم گونه عمل میکنی و میری و نگران رزق و شیر بچت نیستی و میدونی که رزق بچت رو میده از هزاران جایی که حتی به فکر تو هم نمیرسه

    الان میدونم که حتی اگر مادری باشی که تازه زایمان کردی و شوهرت تو رو با بچه تازه متولد شدت تنها گذاشته و رفته افسردگی پس از زایمان نمیگیری چون میدونی حامی و ناجی و مراقب خودت و بچت ی نیروی برتره نه اون شوهره که مثل خودت ی انسانه و اگر تو به این نیرو وصل بشی دیگه نگرانی و غم و اندوهی نداری چون میدونی اون داره میبینه شما رو و حواسش به شما هست و دوستون داره و کمکتون میکنه و بهت الهام میکنه که چکار کنی و چکار نکنی تا بتونی اون دوران رو پشت سر بزاری و اونوقت هاجر گونه رفتار میکنی و خداوند هم بیابان رو برات تبدیل میکنه به شهر و آبادانی

    الان میدونم که حتی اگر پدری باشی که بچت نخواد توی مسیر درست باشه تو نقش و وظیفه ای در قبالش نداری و نمیتونی بزور نگهش داری و ناجی اون بشی .جهان و سیستمش کار خودش رو دقیق و درست انجام میده و مسیر اون رو از تو جدا میکنه و اونوقت میشی نوح که در برابر تسلیم خداوند سر تعظیم فرود میاری و خودت رو نجات میدی

    الان میدونم که اگر زنت یا شوهرت نخواد توی مسیر الهی باشه تو نمیتونی کاری براش بکنی و ناجی اون باشی و خداوند بموقش نتیجه اعمال بد اون رو بهش بر میگردونه و همچین نتیجه اعمال خوب خودت رو و اون وقت میشی لوط و از گردونه ی بلا و عذاب بموقع نجات پیدا میکنی

    الان میدونم که اگر قومی طایفه ای قبیله ای یا اکثریتی به هر نحوی بخوان زندگی و رفتار کنن ربطی به من نداره و دلسوزی و درخواست من از خداوند برای هدایت اونها نتیجه ای نداره مادامی که خودشون نخوان و اونا به سزای اعما ل خودشون میرسن و اونوقت میشی ابراهیم و دیگه میپذیری که نمیتونی ناجی یک قوم و قبیله باشی و فقط میتونی ناجی خودت باشی

    الان میدونم که اگر با خودت در صلح نباشی و با خودت دعوا داشته باشی نمودش میشه خشم و عصبانیت در برخورد با دیگران و حتی قتلی که منجر میشه مدام فرار کنی و خودت رو پنهان کنی از دیگران که کسی تو رو نبینه و قصد کشتنت رو نکنن اما به محض اینکه تصمیم میگیری که تغییر کنی و خودت رو اصلاح کنی کم کم به جایی میرسی که بقیه عاشقت میشن و میخوان با تو باشن اونوقت میشی موسی و بعد از کلی دربدری میشی عزیز دل جوری که خودشون میگن بیا دختر ما رو بگیر

    اینم خونه و کار و زندگی به همین راحتی

    دیگه چقدر خداوند باید مثال بزنه از روابط و نداشتن نقش و وظیفه ای در قبال دیگران تا من باور کنم که آقا من فقط مسئول خودم هستم توی جامعه ی انسانی که باهاشون رابطه دارم تا باور کنم که نباید بهشون صدمه ای بزنم اگر کمکی از دستم بر میاد و این کمکه به خود من آسیبی نمیرسونه و حال و احساس من رو بد نیمکنه بهشون کمک کنم اما وظیفه ای در قبال هیچکدومشون حتی عزیزانم ندارم چه برسه به بقیه

    جالا جدای از این مثال ها اگر آیه هایی که خداوند به رسولانش در مورد حفیظ نیودن و وکیل و ناجی نبودن اونها در مقابل مردم گفته رو هم اضافه کنیم به عنوان مثال و الگو برای رابطه دیگه هیچ شکی نمیمونه که کسی در مقابل کس دیگه ای وظیفه ای و نقشی نداره و این حرفایی که در مورد نقش میگن:

    نقش پدر خانواده

    نقش همسر خانواده

    نقش فرزند خانواده

    نقش رهبر

    نقش دولت

    نقش رئیس جمهور

    نقش والدین

    و ……

    معنایی نداره چون تنها نقشی که وجود داره نقش خودت در مقابل خودت و توی دنیای خودته و اگر این درست بشه خودبخود بیرون هم درست میشه و از وقتی که سعی کردم این رو اجرا کنم زندگی من تغییر کرد

    من خودم مثال کسی هستم که به خاطر باورهای غلط قبلا تمامی نقش هایی که استاد میگن رو بازی کردم در برابر اعضای خانوادم و دیگران و حتی فکر میکردم این ی کار معنوی و خداییه چون بقول استاد که میگن افرادی که ذهن فقیر دارن فکر میکنن فقر راه رسیدن به خداست منم فکر میکردم فدا کردن خودم برای دیگران من رو به خدا میرسونه درصورتیکه نتیجه کاملا برعکس بود

    الان خدا رو شکر میکنم بخاطر بودن توی این مسیری که بهم فهموند مهترین نقش من توی این دنیا اینه که نقشی در زندگی دیگران ندارم

    به امید عمل کردن بیشترم به این آگاهی هام

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2002 روز

      سلام نسرین خانم گل که هم نام مادر منی!

      خدا حفظت کنه در پناه خودش. از خوندن کامنتت همیشه قلبم باز و دیدم بازتر میشه.

      خیلی زیبا به نمونه های قرآنی اشاره کردی که در اونها به وضوح خداوند تعیین تکلیف کرده که هیچکس مسئول هیچ کس دیگه ای دراین دنیا نیست حتی اگر اون شخص به واسطه ما به این دنیا پا گذاشته باشه. یا ما به واسطه اون.

      پدر من همیشه نقش فداکار خانواده رو بازی کرده و انقدر به این عقیده پایبنده که غیر از اون رو اشتباهی بزرگ قلمداد میکنه. جالبه که جهان هم می گرده و می گرده تا موقعیت و انسانهایی رو سر راهش بگذاره که واردارش کنن کار کنه و اونها رو از لحاظ مالی و احساسی و تصمیم گرفتن تامین کنه. همیشه شرایطی براش پیش میاد که مجبور باشه بهای مالی و جسمی پرداخت کنه تا بتونه نقش حامی و ناجی رو تمام و کمال ایفا کنه. و متاسفانه با اینکه خسته هم میشه ولی قبول نمی کنه که فقط مسئول زندگی خودشه و هیچ مسئولیتی در قبال حتی فرزندانش نداره. چون ارزش رو در این می بینه.

      همونطوری که اشاره کردی تا وقتی که ما بزنیم زیر نقش ناجی این دید رو به بقیه هم القا می کنیم که می تونن روی ما حساب بکشن و از ما انتظار داشته باشن. در صورتیکه هم برای خودمون و هم برای اون شخص این دقیقا معنی شرک محضه.

      من توی اهرم رنج و لذت مربوط به ایجاد کسب و کار شخصیم یکی از موارد رو اینطور نوشتم: باید درآمد و کار شخصی خودم رو داشته باشم چون اگر روزی همسرم دیگه نباشه یا درآمدی نداشته باشه من به عنوان مسئول صددرصدی زندگی خودم باید مستقل باشم. حتی با وجود همسرم و درآمدش من لیاقتش رو دارم که هویت شخصی خودم رو به عنوان مولد ثروت داشته باشم. من منم و نقش یک مصرف کننده محض رو نمی پذیرم.

      خیلی از دیدگاه پر از آگاهی شما لذت بردم.

      در پناه حق شاد و تندست و پیروز باشی عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2489 روز

        سلام سعیده جان عزیز.سپاسگزارم عزیزم به خاطر پاسخت.بله عزیزم اگر قرآن رو ملاک و معیار سعادت و خوشبختی بدونیم دیگه هم تکلیفمون با خودمون و هم با دیگران مشخص میشه.چقدر قشنگ توی اهرم رنج و لذتت این مورد رو لحاظ کردی که شما رو سوق بده سمت جلو.من خودم هم جوری هستم که بهم برمیخوره بخوام وابسته به یکی دیگه باشم از لحاظ مالی و خدا رو شکر سالهاست مستقیم هرچند قبلا بخاطر باورهای نادرست درآمده کم بود ولی همیشه سعی کردم متکی به خودم باشم و الان خدا رو شکر وضعیتم خیلی بهتر شده ولی باز هم باید کار کنم و ادامه بدم تا به آزادی مالی و زمانی و مکانی برسم .برای شما هم این آرزو رو دارم عزیزم موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1669 روز

      نسرین عزیزم سلام

      عروسک زیبای خداوند سلام

      این کامنت تو در ذهنم بیگ بنگی بپا کرد.

      من تحسین می‌کنم این تعهد و استمرار تو را

      من تحسین می‌کنم این بهبود دایمی شما را

      و تحسین تسلطت روی قرآن را که اینقدر قشنگ با ذهن مسلط این داستان ها را کنار هم گذاشتی.

      دختر تو بی نظیری

      اعتراف میکنم قسمت حضرت ابراهیم و هدف شخصی اش، و قسمت هاجر و افسردگی بعد از زایمانش منو کوبید و دوباره ساخت

      سپاسگزارم ازت برای درج چنین نوشته ای.

      سپاسگزارم برای خدایم که حامی و حمایت گر و هادی من در راهی که قدم برداشتم، است.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2489 روز

        سلام به بهار جان عزیز.سپاسگزارم عزیزم .راستش پاسخ شما رو که خوندم خودم هم ی حالی شدم چون وقتی کامنت رو مینوشتم فقط گفته می شد و من مینوشتم .تا حالا دقت نکرده بودم به این چیزی که گفتین و اونم تسلط بر کنار هم چیدن داستان های قرآنیه و این هم از لطف اومدن توی این مسیر و آشنا شدن با کتاب خداونده و مداومت بر خوندن اونه .کرسی عزیزم که این توانایی رو بهم یادآوری کردی .بهترین ها رو برای شما دوست خوبم آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لی لی گفته:
      مدت عضویت: 2230 روز

      سلام نسرین عزیز و متفکرم

      کامنتت عالی بود

      برای من دهه شصتی که یک عمر بهم گفته شده که در قبال پدر و مادر و زحمتهایی که کشیدن باید جبران کنم، یه جورایی نقشه راه بود

      نسرین جان توی فایل های قبلی پیدا کردن الگوهای تکرارشونده اون قسمتی که استاد میگفتن توی روابط ببینید آدمهای دور و برتون از چه جنسی هستن، من هر چی خودم رو کنکاش کردم دیدم تمامی دوستانم هم دقیقا مثل خودم هستن و یه بار سنگین مسئولیت رو در قبال پدر و مادرشون احساس میکنن

      طوری که هر وقت بهشون میگفتم میاید بریم فلان جا، اونا هم میگفتن مامانمم بیاد؟ تنهاس گناه داره

      و البته که خودم هم دیدگاهم همین بود که هر جایی که میخوام برم مامانمم با خودم میبرم که نکنه تنها بمونه و بزار اونم بیاد و حال و هواش عوض شه

      حتی یه بار با یکی از دوستانم که نامزد داشت صحبت میکردم بهم میگفت هر وقت با نامزدم میرم بیرون، یه احساس گناهی دارم که مامانم نیست و اون نمی تونه لذت این کافه یا رستورانی که من رفتم رو بچشه و فکرم درگیر اینه، حسی که خودمم خیلی وفتها داشتم

      ازت ممنونم که یکبار دیگه بهم یادآوری کردی مهم ترین وظیفه من در قبال خودمه و توی این چند سالی که با استاد بودمم دیدم که من هر وقت روی خودم کار میکنم ناخودآگاه تاثیرش نه تنها در زندگی خودم بلکه در زندگی اطرافیانم هم منعکس میشه

      پس به قول تو باید یاد بگیرم که مهترین نقش من توی این دنیا اینه که نقشی در زندگی دیگران ندارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2489 روز

        سلام به لی لی جان عزیزم .سپاسگزارم عزیزم .وای که پاسخت رو خوندم تمام اون چیزایی که نوشته بودی در مورد من هم صدق می‌کرد. الان که دارم فکر میکنم یکی از دلایل اصلی ازدواج نکردنم تا قبل از آشنایی با استاد زندگی کردن با مادرم بود که وقتی خواستگار می اومد میگفتم مامانم رو چکار کنم اگر من برم تکلیف مامانم چی میشه درصورتیکه ما 8 بچه هستیم ولی من تا این حد خودم رو مسئول میدونستم که فکر میکردم هر جا برم باید مامانم رو با خودم ببرم و همین باعث می‌شد که با وجود اینکه خواستگار زیاد داشتم اولین چیزی که بهش فکر میکردم این بود که آیا اون خواستگاره میپذیره شرایط من و مامانم رو و با وجود اینکه بارها شرایط مهاجرت با وجود اون خواستگارها برام فراهم میشد اما اصلا با توهماتی که توی ذهن خودم داشتم حتی حاضر نمیشدم طرف رو ببینم و باهاش صحبت کنم یعنی تا این حد من به خودم ظلم کردم .اما خدا رو که با اومدن توی این مسیر فهمیدم که اشتباه کردم .الان مامانمن نیست اما دیگه میدونم چطور باید زندگی کنم .شما هم رها باش عزیزم و مهمترین اولویت خودت باشه .موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2394 روز

    سلام به همگی

    دوست دارم جواب این سؤال رو تو خود دوره بدم؛ چون اونجا تمرکز بیشتری روی شناخت خودمون می‌ذاریم؛ اما امروز از اون روزهاست که ذهن وصل وصل وصل خداست و هر چی گفت باید بگم چشم.

    من توی زندگی سابقم همیشه با موردی مواجه می‌شدم که تا زمانی که داخل زندگی بودم، متوجه نمی‌شدم این اتفاق رو خودم دارم جذب می‌کنم؛ اما وقتی جدا شدم و عینا همون اتفاق رو در یک رابطه‌ی کاری ملاحظه کردم، فهمیدم این دقیقا جذب خودمه. مشکل اینجا بود که تقریبا هر موقع هر چی از شوهرم طلب می‌کردم و می‌خواستم می‌گفت ندارم. بذار اول برج، بذار حقوق بدن، الان دیگه پول ندارم و بخوام خیلی منصفانه ماجرا رو تعریف کنم تقریبا از نیمه‌ی برج و شاید خیلی زودتر این نداشتن‌ها و این ابرازکردن به نداشتن شروع می‌شد. توجه داشته باشید که دو تا موضوع بود: 1. نداشتن 2. عادت به ابراز کردنِ نداشتن.

    زندگی شخصی‌م، خوب و بد، هر چه بود، گذشت؛ اما سال گذشته با یه شخصی کارهای پروژه‌ای انجام می‌دادم، بسیار اخلاق خوبی داشت، دقیقا همانطور که شوهر من دائم زبان به ستایش و تعریف از من باز می‌کرد، این همکار هم به شدت از من تعریف می‌کرد، به شدت از کارم راضی بود و همونطور که شوهر سابقم بسیار از در کنار من بودن، سود می‌برد و باعث پیشرفت فراوان او می‌شد (به اعتراف خودش، حتی بعد از جدایی) این همکار نیز بسیار از کار با من بهره می‌برد و اعتراف می‌کرد که کاش بیست سال پیش با شما آشنا شده بودم، در این صورت چقدر پیشرفت می‌کردم و چه پروژه‌هایی رو می‌تونستم رقم بزنم.

    داخل پرانتز این رو هم بگم که همسر سابقم هم دقیقا می‌گفت اگه زودتر با تو ازدواج کرده بودم و همون موقع اول که خواستگاری کرده بودم، اگه جواب مثبت داده بودی، من الان چندین سال جلوتر بودم و بیشتر پیشرفت می‌کردم.

    در جریان همکاری با این آقایی که بعد جدایی باهاشون کار می‌کردم، یک‌دفعه متوجه شدم یک موضوع داره تکرار می‌شه، این‌قدر تکرار اتفاقات گذشته ملموس بود که گاهی خودم رو سرزنش می‌کردم که تو چجوری داری فکر می‌کنی که این تیپ انسان‌ها رو جذب می‌کنی؟

    انسان‌هایی که بسیاااار از با تو بودن راضی هستند، استفاده می‌کنند، پیشرفت می‌کنند؛ اما آنچنان که باید ارزش مادی برای کار تو قائل نمی‌شن. این همکارم نیز مثل همسر سابقم (با اینکه هر قیمتی که من می‌گفتم رو می‌پذیرفت) اما همیشه ورد زبونش این کلمه بود که من ندارم. (ابراز نداری) هر قیمتی که بیان می‌کردم رو می‌پذیرفت اما همیشه عذرخواهی می‌کرد که الان ندارم، بعدا پرداخت می‌کنم.

    یک جایی متوجه شدم که من خودم برای کار خودم ارزش مادی قائل نیستم. اگرچه از نظر معنوی و ارزشمندی خیلی قبول دارم که پرفایده‌ام، اما ارزشی برای پول قائل نیستم، برای همین هر کس با منه، خیلی از با من بودن بهره‌مند می‌شه؛ اما اسم پول که میاد می‌گن نداریم، حتی نمی‌گن به تو نمی‌دیم محترمانه می‌گن نداریم.

    اینکه این الگو رو به خاطر چه باوری جذب می‌کنم، نمی‌دونم، اما در میانه‌ی راه همکاری با اون آقا یه جایی متوجه شدم اگه همین الان روشم رو اصلاح نکنم، با یه سریال تکراری مواجه خواهم شد. برای همین از یه جایی به بعد نرخ کارهام رو تقریبا دوبرابر کردم و اون آقا که واقعا در توانش نبود، خودبه‌خود همکاری‌ش رو با من کم کرد.

    الان یه مدته دارم روی خودم کار می‌کنم که من اصلا چجوری می‌تونم با افراد ثروتمند در ارتباط باشم، نه به خاطر اینکه از پولشون استفاده کنم؛ نه، اتفاقا توی رابطه، غیر از رابطه‌ی کاری، من دوست دارم خودم ثروتمند باشم و طرفم، نه اینکه با کسی به خاطر پولش در ارتباط باشم.

    من دوست دارم هم در کار و هم در رابطه با افرادی باشم که ثروتمندند؛ چون وقتی کسی می‌گه من ندارم، خیلی ارتعاش زشتی پخش می‌کنه. احساس می‌کنم با فرد گدا توی خیابون دارم کار می‌کنم و بنابراین من هم هم‌رتبه‌ی او هستم.

    باید پول در چشمم ارزشمند باشه و انسان‌های ثروتمند انسان‌های ارزشمندی باشند که به‌درستی زیسته‌اند و به بار نشسته‌اند. یه انسان ثروتمند مثل یه درخت سرسبز پر میوه است که همه از وجودش بهره می‌برند و همه جا رو زیبا می‌کنه. یه درخت خشکیده با میوه‌های گاه گاه کال نه زیباست، نه نشستن زیر آن خوشایند است.

    من دنبال درختان سرسبزم. درختان پر میوه؛ چون خودم لایق بهترین‌هام.

    لایق بهترین‌هام؛

    چون بسیار صادقم چه در کار و چه در رابطه و این باارزش‌ترین سرمایه‌‌ی هر شخص هست. سعی می‌کنم تمام توانم رو برای انجام کاری که بهش متعهد شدم بذارم و به خاطر پول کم‌کاری نکنم.

    در حیطه‌ی کار خودم کار بلدم و اگر بلد نباشم به راحتی یاد می‌گیرم.

    من یک انسان با اصالت و دارای آیتم‌های یک انسان درستکار و متعهد هستم و برای همین همه از وجود من و در کنار من بودن بهره می‌برند، بنابراین مستحق بهترین‌ها از همه جهت هستم. مستحق بهترین همکارها، انسان‌های ناب توحیدی ثروتمند قدر، بهترین رابطه‌ها، بهترین‌ دوستی‌ها.

    این یه الگوی تکرارشونده بود که به موقع پیداش کردم و فهمیدم قبل از هر کاری باید این باور رو درست کنم.

    «1. پول ارزشمنده و اگه کار من ارزشمنده باید بالاترین ارزش‌ها نثار کار من باشه.

    2. حضور من ارزشمنده و اگه با کسی هستم باید بتونه از ارزشمندترین دارایی‌هاش برای خوشحالی و داشتن من استفاده کنه٫

    3. انسان‌های ثروتمند ارزشمندترین افراد روی زمین هستند و اگر تو احساس ارزشمندی می‌کنی، پس باید با ارزشمندترین‌ها نشست و برخاست کنی»

    من باید این سه تا باور رو درست کنم تا اطرافم، همکارهام و ‌پروژه‌های کاری‌م تغییر کنه.

    تا حالا خیلی باور در خودم پیدا کردم که باید تغییر کنه و این اولین بار بود که متوجه شدم پول باید برای من ارزشمند بشه و انسان‌های ثروتمند افراد بسیار ارزشمند در چشمم باشند.

    این سه باور در کنار رشد باور لیاقت داشتن یقینا مسیر زندگی من رو تغییر می‌ده.

    ممنونتم استادجان. ممنونتم که حس صداقت تو تمام کلامت موج می‌زنه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 103 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      سلام زهرا جان

      چه خوب دست باور های غلط رو رو کردی

      چه خوب گفتی از ارزشمندی پول ،اینکه باید نزد من پول ارزشمند باشه چون همش تو ذهن من این است که زشته آدم پول و وسط رابطه بیاره در صورتیکه زشت این است که خودم را لایق ندونم. وقتی من برای خودم ارزش قایل باشم همسرم هم پول بیشتری برام خرج میکند . یک جمله بود که من هر وقت می‌شنیدم کهیر میزدم و بدم می آمد نگو آن چیزی که ذهنم فراری است ازش همون نقطه ضعفم است «زنی که خرج نداره ارج نداره» من همش می گفتم نه آدم نباید ارزشش را با پول مقایسه کند !!! ارزش آدم به صداقت است مهربانی است …. نگو این دقیق داره به من میگه درست چیه ها ، بله هر کدوم این صفات را باید داشت مثل خانه ای که باید هم سقف داشته باشد هم در هم دیوار هم پنجره .

      نگو من تو ذهنم می گفتم نه همین که سقف داره بسه دیگه دیوار نمی خواهد .

      من هنوز فایل استاد را گوش ندادم داشتم راهی پیدا می کردم عکس بگذارم برای پروفایلم اما نمیشه چند بار سعی کردم منو می‌بره سمت domain ساختن نمی‌دونم چکارش کنم حتماً خیری است توش نمی دونن. فقط یاد گرفتم کار باید راحت انجام بشه اگر زجر بکشی غلطه پس فعلا رهاش میکنم تا خدا چی پیش بیاورد .

      آره داشتم میگفتم دنبال عکس گذاشتن بودم که ایمیل اومد دوستان پیام جدید منتشر کردن فوری اومدم خوشبختانه این بار قبل از آگاهی های استاد یک پیش زمینه از دوستان بگیرم بعد برم سر فایل به امید خدا

      مثالی هم که زدی در مورد تشبیه درخت با آدم های پولدار زیبا بود

      من تو یک کامنت دیگر تشبیه زنبور عسل و آدم پولدار را دیده بودم اون هم خیلی به دلم نشست.

      غرق نور الهی راهت روشن روشن باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        زهرا نظام الدینی گفته:
        مدت عضویت: 2394 روز

        سلام نفیسه‌جانم

        چقدر خوشحال شدم که می‌خوای عکس پروفایل بذاری، بی‌صبرانه منتظرم صورت ماهت رو ببینم.

        من هم دیروز خواستم عکس پروفایلم رو عوض کنم ولی با همین مشکل روبه‌رو شدم که البته از خدا کمک خواستم و این مشکل حل شد اما به دلیل پایین بودن نت عکس جدید آپلود نمی‌شد.

        من این مشکل رو اینطوری حل کردم؛ بعد از اینکه آدرس و پسوردم رو دادم و وری‌فای هم کردم، (دقیقا تو این مرحله من رو به ساخت دومین هدایت می‌کرد) در اینجا برگشتم به صفحه‌ی سایت و از لینک پایینی وارد وردپرس شدم.

        نمی‌دونم این تجربه‌ی من بهت کمک می‌کنه یا نه؛ اما یقین دارم بچه‌های عباسمنشی استاد حل‌کردن مسائلشون هستند.

        چقدر مثالت رو دوست داشتم و چه تصویر خوبی تو ذهنم حک کرد که ما هم سقف می‌خواهیم هم در و هم پنجره. عالی بود!!!

        امیدوارم لبریز از حس‌های خوب باشی و حس حل کردن مسائل یکی از همین حس‌هاست.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1061 روز

          سلام زهرای عزیزم ممنون تز انرژی خوبی که از کلامت بهم دادی. ممنونم از راهنمایی ات و گفتن تجربه ات در مورد عکس پروفایل .

          یک متن بلند بالا از تلاش ها ی نا فرجامم برای گذاشتن عکس براتون نوشتم ولی همه اش را پاک کردم چون متوجه شدم نباید شما را درگیر نا دلخواه ها کنم

          بهتره تمرکزم را روی اصل بگذارم اگر موفق شدم که خوشحال میشم اگرهم نشد حتما خیری درش هست .

          بازم ممنون از محبتت که از قلب مهربانت نشأت می‌گیرد.

          دوست خوبم به دستان قدرتمند رب العالمین می سپارمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1061 روز

          سلام سمانه جان صوفی ،(پرنده ی بهشتی ) برای اینکه پیامت مثل پرنده ای زیبا دیشبِ منو بهشتی کرد . نمیدونم کی نوشتی برام اما به قول سعیده شهریاری عزیز در بهترین زمان و بهترین مکان به دستم رسید .

          دیروز وقتی کامنت ها را می خوندم خیلی از احساس صمیمیتی که بین بچه ها است لذت بردم و گفتم خدایا میشه برام منم یکی کامنت بنویسه بعد گفتم نه نمیشه چون من خیلی وقته برای کسی چیزی ننوشتم که جواب بگیرم غافل از اینکه خدا بینهایت راه بلده برای رسوندن ما به خواستمون .

          و اخر شب نقطه آبی را کنار اسمم دیدم از ذوق لبام از خنده جمع نمیشد.

          منم برای پروفایلم موفق شدم عکس لود کردم اما نمی‌دانم چرا نشون نمی‌دهد. اون هم حتماً به موقع اش.

          همیشه از خواندن کامنت های دوستان بخصوص شما و زهرا جان لذت میبرم ممنون که از دلتون می نویسید که این قدر دل نشین میشوید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1901 روز

            سلام نفیسه جانم.

            چقدر قشنگ نوشتی…

            از همون خطِ اول شروع کردی به خوشحال کردن من تا به انتها.

            سپاس گزارم ازت که برام نوشتی.

            که انقدر لطیف نوشتی…

            میدونی من پرنده هارو خیلی تحسین میکنم و عاشق آواز خوندنشونم، همین الان هم داره صداشون از پنجره میاد…

            بعد نفیسه جان میاد برای من کامنت مینویسه بدون اینکه منو بشناسه، و بعد مینویسه برام پرنده بهشتی

            این عینِ عینِ حس خوبه برای من.

            بی نهایتش برگرده سمت خودت نفیسه جانم.

            شب و روز و هر ثانیه ات بهشتی باشه.

            استاد باور خوبی بهم یاد دادن که ازباورِ فراوانیِ نعمتها و فرصت ها میاد:

            اینکه دستِ خدا رو نبندیم برای ورودِ نعمت هاش به زندگی مون، برای رسیدن به خواسته هامون.

            پس کار منه اینه درخواستم رو ارسال کنم به سیستم، مابقیش به من ربطی نداره…

            امروز یه مسئله مالی مطرح بود برام، یه ایده رو تست کردم دیدم خیر این راهش نیست، همچنان خوشحال بودم، چون گفتم این راه هر وقت درست باشه خودش فعال میشه، پس این راهش نبوده و خدا خودش میدونه و از راه درست، مسئله رو جلو میبره…

            با حس خوب ادامه دادم به زندگی کردن…

            خب نتیجه معلومه

            چون قوانین خدا ثابتن، نتایج هم کاملا مشخص، ثابت و قابل حدس زدن هستن.

            خدا، مسئله رو از طریق دیگه ای جلو برد، که اتفاقا خیلی زیبا بود، شیرین بود، برای من هم بسیار راحت بود، عزت نفس من هم حفظ شد، تازه حرکتی که انجام دادم در ادامه اش موجب خوشحالیِ مادر عزیزم هم شد…

            خب چه کاریه سمانه جون بخوای خودتو بندازی وسط با ذهنت بخوای بگی از چه روشی بشه!

            والا…

            اصلا راضی به زحمت تو و ذهنت نیستم عزیزم.

            همون باور کلیدی و مهم و توحیدی رو تکرار کن، باور کن، عمل کن، مابقی ساده و شیرین جلو میره.

            باور عالیِ جدیدم اینه:

            سمانه جون: در محضرِ خدا سکوت کن، صبور باش (صبرِ با امید، با حسِ خوب، نه تحمل)، تسلیم خدا باش، اجازه بده خودش بهت بگه چیکار کنی که بهترین هست در زندگیت در هر لحظه، همون هدایت.

            این معجزه میکنه.

            تازه کارم

            ولی نتیجه دیدم ازش و ادامه میدم به یاریِ خودش.

            ممنونم از تحسینت نفیسه جان.

            خوشحالم که پیام های منو میخونی با عشق و برام کامنت نوشتی.

            امیدوارم در بهترین زمان، روی ماهت رو در پروفایل ببینیم همگی.

            آفرین داری که موفق به انجام عکس شدی، عکست هم در بهترین زمان ظاهر میشه، شک نکن، مهم اراده ات در عمل بود که نشونش دادی، آفرین.

            امیدوارم همیشه و زیاد در بهترین زمان ها نقطه آبی رو ببینی و کلی ذوق کنی.

            خودِ من هر بار که نقطه آبی رو میبینم کلی ذوق میکنم.

            در آغوشِ گرم، نرم و امن خدا باشی همیشه نفیسه جانِ مهربان و بخشنده.

            خدایا شکرت که با هر بار دریافت نقطه آبی، کلی عشق دریافت میکنم از دوستام که دستان خودت هستن. مرسی که عشقت به من رو از طریق دوستانم به دستم میرسونه خدا جونم. سمانه عاشقته

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      دنیا تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2884 روز

      سلام زهرای عزیز

      خیلی ممنون از نوشتن نکات ارزشمنده درباره ی ثروت.

      این مشکل من هست و کلی از باورها و جملات تاکیدی عالیت استفاده کردم و همه رو نوشتم تا کار کنم.

      منم مشکل بزرگم این باگ کم ارزش دونستن خودم و کارمه.

      احساس میکنم چون کارم از نظر خودم کار خاصی نیست پس هزینه هایی که میگیرم شاید زیاد باشه.

      درحالی که باید بگم خیلی ها به تخصص من احتیاج دارن و حاضرن براش پول های عالی پرداخت کنن.

      ممنون دوست هم فرکانسی عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        زهرا نظام الدینی گفته:
        مدت عضویت: 2394 روز

        سلام سعیده‌ی عزیزم

        چقدر چهره‌ت دلنشین و دوست‌داشتنیه. حس خوبی رو به من منتقل می‌کنه. سپاسگزارم بابت ارتعاش مثبتی که بهم دادی.

        بذار برات یه قضیه رو تعریف کنم تا باورهات قوی‌تر بشه و یقین کنی و خودم هم یقین کنم که اگه خودمون رو قبول داشته باشیم چه معجزاتی پیش میاد.

        من دو تا همکار ویراستار دارم یکی به اسم مهدیه . ج و اون یکی سعیده. ن.

        این خانم سعیده. ن خیلی خیلی خیلی خودش رو قبول داره، مترجم زبانه و فقط یک ساله که به‌طور رسمی ویرایش می‌کنه ولی باورش اینه که اون حتی از سرویراستار اداره هم بهتر ادیت می‌کنه. نه که بخواد ادا در بیاره، واقعا چنین باوری داره.

        چند روز پیش سرویراستار یه جلسه‌ای با مدیر کل داشت و توی جلسه از خانم مهدیه، ج تعریف کرده که با اینکه چند ماه است که ویرایش رو شروع کرده؛ اما کارش عالیه. خلاصه سرویراستار به دلایلی خیلی از خانم مهدیه تعریف می‌کند. بعد از ظهر همان روز مدیرکل برای بازدید می‌آد. در کمال تعجب دیدیم جلوی خانم سعیده وایساد و خیلی از ایشون تعریف کرد و گفت سرویراستار خیلی از کار شما راضیه و امیدواریم شما یکی از بهترین ویراستارهای اداره‌ی ما بشین. خانم سعیده خودش هم تعجب کرده بود که مدیرکل چرا بی‌مقدمه داره از او تعریف می‌کنه.

        این خبر به گوش سرویراستار رسید و او که یکی از دوستان من هست با من تماس گرفت و گفت من می‌خواستم از مهدیه تعریف کنم تا اعتماد به نفسش بالا بره، حالا می‌گی چه کار کنم؟ من هم گفتم یه پیام به مدیرکل بدین و بگین منظور خانم مهدیه بوده.

        فردای اون روز دوباره معاون اداره اومد و بسیار از خانم سعیده تعریف کرد.

        در این حین بود که من متوجه شدم باور خود سعیده اسمش رو در میان اداره به عنوان بهترین ویراستار پیچونده و حتی اگه بخواهیم جلوی این انتشار رو هم بگیریم کاری از دست ما ساخته نیست. باور طرف که بهترینه، داره اون رو معروف و مطرح می‌کنه و هیچ ربطی به سفارش هیچ کس نداره.

        من تو این قضیه واقعا نقش باورها رو دیدم و فهمیدم باور درست که داشته باشی، حتی لازم نیست تلاش اضافه‌ای بکنی. تو کار روتین خودت رو انجام می‌دی، باور خودبه‌خود خودش رو ثابت می‌کنه.

        وقتی من باور داشته باشم بهتر از کار من کسی نمی‌تونه پیدا کنه، حتی اگه قیمت ندم، خود مشتری قیمت بالایی در ذهنش میاد و پرداخت می‌کنه. اما وقتی خودم شک دارم که این مار این‌قدر ارزش داره یا نه؟ باور دارم که اصلا پول ارزشمند نیست، پس در قبال کار ارزشمندم پول خوبی هم دریافت نمی‌کنم. همه به همان تعریف‌ها و تمجیدها بسنده می‌کنند.

        قصد نوشتن نداشتم؛ اما چهره‌ت رو که دیدم حس مثبتی بهم دست داد و خواستم با تجربه‌ی این چند روز من شریک بشی.

        بهترین رو برات آرزو می‌کنم!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1901 روز

          سلام زهرا جان.

          خوبی عزیزم؟ حال و احوال دل و قلبت خوبه؟ حال و احوال جسمت، روحِ قشنگ و نورانی ات خوبه؟

          از اونجا که دلم برات تنگ شد و دلم خواست کامنتی ازت بخونم هدایت شدم به این پاسخت برای سعیده جان.

          چقد مثالت جالب بود.

          مرسی که نوشتیش.

          عاشق سیستمِ باورها هستم، وقتی شناسایی میشن…

          مثالت میشه همون آگاهی که استاد میگن: شما سمتِ خودتون رو انجام بدین، خدا خودش بلده سمت خودشو انجام بده…

          همکار شما (سعیده) سمت خودشو انجام داد، مابقی شو جهان خودش جلو برده و میبره به بهترین شکل.

          و نکته ی جالب برای من، دوست شما بود که می‌خواست با تعریف از مهدیه ی قصه، اعتماد به نفسش رو بالا بره…

          قانون رو توکامنتت دیدم…

          قرار نیست و نبوده و نخواهد بود دیگری روی زندگیِ ما تاثیر بذاره، چه مثبت چه منفی، مگر اینکه خود من بهش این اختیار رو بدم…

          اگه اجازه بدم حرف دیگری روی من اثر کنه، اثر میکنه.

          اگه اجازه ندم، اثر نمیکنه.

          در نهایت باز هم عامل، خود من هستم نه دیگری…

          یه قانون دیگه که کامل مشهود بود تو کامنتت:

          قدرتِ خلقِ زندگی، توسط خودِ آدم.

          هر مدلی که باشه زندگیم الان، چه زیبا چه نازیبا حاصلِ فرکانسها و باور خود منه، هیچ ربطی به بیرون از من نداره.

          مرسی برای مثال و این یادآوری ها.

          خوب شد اومدم بهت سر زدم اینجا، ازت آگاهی دریافت کردم، هدایت‌های خدا همیشه شگفت زده ام میکنه.

          دارم مرور میکنم اینجا و میدونم همین تکرارها باعث میشه باورهام محکم تر شن، درکم بالاتر بره و روی عمل کردنم بهبودها خودشونو نشون بدن.

          خب، حالا بریم سراغِ نشونه های جذاب امروز من:

          یکی از آقایونی رو که تو پیاده روی تو پارکِ دورتر از خونه مون میدیدم، امروز تقریبا حوالی خونه مون دیدم، بهشون سلام داده بودم تو پارک موقع پیاده روی قبلا.

          الان که دیدمشون گفتن سلام دادی و رفتی، پارک نمیای و …

          احوالپرسی کردیم.

          خیلی سورپرایز شدم از این حس خوب و احوالپرسی.

          اینکه چطوری یکی از ورزشکاران پارک رو تو مسیرم دیدم نشونه ی خیلی خوبیه برام.

          2- در همون مسیر ییاده روی، جلوتر، یه خانمی رو دیدم که نمیشناختمش، لبخند زدم بهش، به عادتِ جدیدم، ایشون برام دست تکون داد و بوسِ دستی فرستاد…

          یه لحظه شک کردم واقعا با منه، کس دیگه ای نبود …

          بعد یاد خودم افتادم که سلام میدم به غریبه ها موقع پیاده روی، لبخند میزنم، اینم یه پاسخ مهربانانه از جهان برای من بود و کامل باور کردم مهربونی و بازخورد رفتارهای خودمو که برمیگرده بهم.

          ذوق کردم عینِ بچه ها، همونقدر خالص، از بوسِ دستی که برام فرستاد اون خانم مهربون.

          جالبه اکثر آدم ها با خوشرویی پاسخ میدن به سلام و لبخندم، این نشون میده اونا هم فرکانس خالص و بالایی دارن، تو یه مداریم…

          یه آقای محترم کارگر شهرداری هم هست که تو مسیر صبح ها میبینم گاهی، چندین بار سلام و خسته نباشید گفتم، ایشونم با خنده و روی خوش پاسخ میده بهم، انقدر که دیگه حس میکنم کاملا آشنا هست …

          خلاصه که بگم این پیاده روی، گنجینه ی منه:

          برای سلامتِ روح و روان و جسمم

          برای فکر کردن

          برای اینکه الهامات و ایده ها میاد

          کلی زیبایی میبینم

          تمرین سلام و لبخند و خوشرویی انجام میدم در طی مسیر

          فایلهای استاد رو گوش میدم

          و کلی فرایند حال خوب کن دیگه برام تو دل پیاده روی به وجود میاد، برای همین برام عین گنجینه شده.

          خدا رو شکر.

          یه کامنتی دیشب خوندم، الان یهو یادم افتاد شاید باید اینجا بنویسم:

          دوست عزیزم تو کامنت نوشته بود کاری که انجام میدی رو با حس خوب انجام بده، چون اینطوری تاثیر داره.

          یادآوری این نکته، که بارها استاد به طرق مختلف تو همه ی فایلها میگن برام عالی بود.

          خودمم اضافه می کنم: اگه حس خوب نداری نسبت بهش، متوقف کن و بعدا مجدد امتحانش کن.

          حس که خوب باشه، میشه.

          حس که خوب نباشه، نمیشه، هر چقدرم زور بزنم و تلاش کنم نمیشه، اینو تو تکلیف های سنگین اوریگامی ام بارها مواجه شدم باهاش، رهاش کردم وقتی قفل شده بودم، رفتم سراغ کار دیگه ای و رها کردم خودم و ذهنمو، بعدا که مجدد اومدم عین کره و عسل خیلی ساده انجامش دادم.

          به عبارتی قفل ذهنیم برطرف شده بود و تونستم کارمو درست انجام بدم.

          به تعبیری حس خوب یعنی قفلی نداری تو ذهنت.

          حس نازیبا هم یعنی یه قفلی تو ذهنته، برای همین نمیشه ادامه داد اون تکلیف یا هدف رو در اون لحظه، و باید رهاش کرد، مجددا بعدا سراغش اومد.

          یادآوری خوبی بود برای خودم، الهی شکر که همه ی هدایت های خدا دقیقا هوشمندانه و هدفمندانه است.

          زمان بندی خدا شگفت انگیزه.

          ماچ به روی ماهت زهرا جان

          ماچ به روی ماهت سمانه جان

          آرزوی خیر دارم در دنیا و آخرت برای هر کسی که این کامنت رو میخونه.

          الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2394 روز

            سمانه‌جانم

            تو چه بی‌نظیری دختر!

            من کلا باید قلبم اجازه نوشتن بده، برای همین گاهی حتی می‌نویسم؛ اما بعد از خودم می‌پرسم برای چی داری این کامنت رو می‌نویسی؟ اگه جواب مقبولی از طرف خودم دریافت نکنم، هر چی نوشتم رو پاک می‌کنم. یادمه یه بار حدود یک ساعت برای تو زیر یکی از کامنتهایی که تو عقل فعال نوشته بودی، پاسخ نوشتم، ارسال هم زدم اما قبل از یک ساعت حذفش کردم، کلمه و کلام باید از قلب بیاد تا به قلب بشینه و تو واقعا با تمام قلبت حرف می‌زنی.

            سپاسگزار خدا هستم که چنین روی مهربانش رو به روی من گشوده است.

            خوشحالم که دورهٔ کشف رو شروع کردی، این دوره عالیه، من هنوز جلسه‌ی دومم، (فکر می‌کنم مشکل کمالگرایی دارم که جلو نمی‌رم) امروز داشتم فکر می‌کردم که امیدوارم استاد دورهٔ جدید نذاره تا بتونم این دوره رو خوب پیاده کنم.

            اصلا تمریناتش بی‌نظیره. یه دورهٔ خودشناسی کامله، اصلا کار به اینکه چه نتیجه‌ای به دست میاریم ندارم، اینکه این‌قدر شیرین خودمون رو می‌شناسیم و با خود واقعی‌مون روبه‌رو می‌شیم برام جذابه.

            امیدوارم یه روز، یه شب، یه تنگ غروبی، تو یه جای سرسبز که صدای ‌پرنده‌ها مدهوشمون می‌کنه و خنکای نسیم روحمون رو مست می‌کنه، دور هم جمع بشیم، و جشن توحید بگیریم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          دنیا تقی زاده گفته:
          مدت عضویت: 2884 روز

          سلام زهرا جانم

          خیلی ممنون از مهرت و قلب زیبات.

          ممنون که این تجربه ی ارزشمند رو برام نوشتی واقعا درس بزرگی برام بود.

          کلمه به کلمه ی باورهای خوبی که داری برای خوت میسازی رو چند بار خوندم و یادداشت کردم.

          متوجه ی یه ترمز شدم که هنوز بعد اینهمه کار کردن بازم تو بحث ثروت وقتی ثروتمندان و فقیرا رو دسته بندی میکنم یه نجوایی تو ذهنم میگه دسته بندی آدما بر اساس داشتن و نداشتن درست نیست! انسانیت مهمه نه پول! و فهمیدم این ترمز بزرگیه برای من و اگه اینو درست کنم به قول استاد جانمون سد بزرگ مالی شکسته میشه.

          من تا حالا کلی از دوره ها و فایل های استاد نتیجه گرفتم که خودم هم باورم نمیشه ولی از اونجا که همیشه باید به گفته ی استاد زندگی و درآمدمون در حال بهتر شدن باشه، بازم میخوام کار کنم رو خودم و ترمزهای مخفی رو پیدا کنم.

          من از سال 97 با استاد آشنا شدم و شب و روز فایل های رایگان رو نگاه میکردم و خیلی سخت بود اینهمه آگاهی رو هضم کنم. کم کم درآمدم بیشتر شد و دوره ها رو خریدم و هی بیشتر نتیجه میگرفتم.

          آدمای نامناسب از زندگیم به شکل بسیار راحت حذف شدن و من به خیلی از خواسته هام رسیدم. البته یه مدت کار کردن رو ذهن رو کم کرده بودم و به قول استاد از صدای تو خاکی رفتن متوجه شدم از مسیر خارج شدم!

          الان چند ماهه درآمدم ثابت شده و طبق گفته ی استاد باید بگردم دنبال باورهای مخرب و ترمزهارو پیدا کنم.

          نمیدونم چرا اینجا نوشتم باید درواقع تو خود دوره مینوشتم. از وقتی آپدیت کشف قوانین رو شروع کردم و کار میکنم واقعا نتایج عالی میشه.

          خیلی حس خوبی بهم منتقل کردی زهرای عزیز و من تحسینت میکنم اینهمه باور ارزشمند ساختی و داری تلاش میکنی دوست هم فرکانسی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      سلام زهرای عزیز

      واقعا زیبا نوشتید و من هم متوجه شدم که همچین پاشنه آشیلی دارم که باید روی خودم کار کنم

      منم قبلا با یک فردی کار می کردم با اینکه همه جا ازم تعریف میکرد موقع پول اصلا قاطی میکرد باید کلی بهش میگفتی تا پول رو با هات حساب کنه

      و الان که شما این کامنت زیبا رو گذاشتی به نظرم این دلیل اون اتفاق بوده باید حتما تغییرش بده راستی دشیب یه متن از خانم شیسته توی قسمت پاسخ به مسائل زندگی دیدم که به نظرم شما هم بخونید به نظرم خیلی کمک کننده بود :

      که بد نیست شما هم این رو بخونی شاید به شما هم کمک بکنه :abasmanesh.com

      ممنون و شاد پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2193 روز

      درود و سلام خدمت دوست عزیزم زهرا جان

      خدا رو شکر به کامنت زیبا و پر محتوای تو دوست عزیزم هدایت شدم و باورهای قشنگی که در مورد روابط درست و مناسب و پول و ثروت ساختی. رو خیلی خوشم اومد. واقعا چقدر خوبه که پاشنه ی آشیل خودت رو خوب تشخیص دادید و برای خودت کد نویسی فوق العاده عالی ساختی

      زهرا جان با این خودشناسی که از خودت درک کردی مطمعنا بزودی میایی و می نویسی که طبق خواسته است روابط کاری و عاطفی و پولی و مالی آن طبق برنامه ی خودت پیش. رفت . خواستم تشکر و قدردانی کنم بخاطر اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوای به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم . و با اجازه اون باورهای قشنگت رو توی دفترم باورسازیم نوشتم .

      چه زیبا گفتی.باید پول در چشمم ارزشمند باشه و انسان‌های ثروتمند انسان‌های ارزشمندی باشند که به‌درستی زیسته‌اند و به بار نشسته‌اند. یه انسان ثروتمند مثل یه درخت سرسبز پر میوه است که همه از وجودش بهره می‌برند و همه جا رو زیبا می‌کنه.

      یه درخت خشکیده با میوه‌های گاه گاه کال نه زیباست، نه نشستن زیر آن خوشایند است.

      من دنبال درختان سرسبزم. درختان پر میوه؛ چون خودم لایق بهترین‌هام.

      لایق بهترین‌هام؛

      ممنون و سپاسگذارم. البته اون سه مورد باورهای قشنگت و هم توی دفترم نوشتم خیلی زیبا گفتی. فقط خواستم تحسینت کنم چون تو لایق بهترین ها هستی. آفرین آفرین دختر توانمند و باهوش برای وارد شدن به دنیای جدید و زیبایت تحسینت می کنم

      شاد و موفق و پایدار باشی

      روز و شبت بخیر و شادی و شاد کامی. و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با عشق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ملیحه گفته:
      مدت عضویت: 1475 روز

      سلام به همگی و سلام به شما زهرا خانم نازنین .

      این چند وقت که استاد ، بحث جالب و مهم الگوهای تکراری رو مطرح کردند ، من هم دقت کردم و فهمیدم که توی زندگی الگوی تکراری شبیه شما دارم . همیشه کارم رو در حد توان خوب انجام میدم و همه از من راضی هستند و می دانم که من رو برای انجام کارهام تحسین می کنند . ولی هر موقع بابت انجام اون کار چیزی خواستم ، متاسفانه جواب درستی نگرفتم .

      مثلاً با اینکه شاغل هستم ولی هیچ وقت از وظایف همسرداری ، خانه داری و بچه داری نزدم . نهایت سعی خودم رو کردم تا به نحو مناسب همه رو خوب انجام بدم . حتی اگر مریض بودم ، یا از استراحتم گذشتم ، یا از انجام کارهایی که دوست داشتم ، ولی شوهرم با اینکه حقوق خوبی داره ولی فقط هرچی که خودش فکر می‌کنه درسته رو می خره .حتی اگر اون وسیله رو هیچ وقت استفاده نکنیم و یا خیلی خیلی کم استفاده بشه . ولی در مقابل خیلی از خواسته های معمولی و طبیعی و عادی من ، نه میگه .

      یا برادرم ، با اینکه خیلی مقید هست به نماز و روزه و حلال و حرام و من هم شاید توی تمام فامیل کسی هستم که بیشتر بهش محبت کردم ، ولی سهم من از اجاره خانه ای که از پدرم به ما به ارث رسیده رو نمی‌ده .

      یا در محیط کار با اینکه بارها و بارها برای دانش اموزانم کلاسهای فوق برنامه رایگان گذاشتم ، ولی وقتی که برای یه سری از کلاس ها که معلم های دیگه حتی حاضر نیستند که برگزار کنند ، هزینه خیلی کمی خواستم ، تعدادی شون نه تنها پرداخت نکردند بلکه بحث رو به اداره هم کشوندند که فلانی بابت نمره پول می گیره !!!

      و خیلی از مسایل اینچنینی در طول مدت زندگیم .

      وقتی بهشون فکر می کنم ، مثل شما متوجه شدم که من برای پول ارزشی قایل نیستم . فکر می کنم که بیشتر باید برای رضا خدا کار کرد تا پول . حتی اگر پولی هم داشته باشم اصلا نمی دونم که باهاش چکار کنم و یا چه وسیله ای برای خودم بخرم ؟ و یه پاشنه آشیل دیگه من دارم این هست که خواسته های زیادی از زندگی ندارم . به قول استاد آرزویی ندارم . به کمترین ها قانع هستم .

      کامنت شما به من یادآوری کرد که باید برای خودم ، کارم و پول ارزش بیشتری قابل باشم .

      ممنونم از شما .

      امیدوارم که خداوند من و همه ما رو به بهترین مسیرهای سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت هدایت کنه ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد جواد میگلی گفته:
      مدت عضویت: 2892 روز

      عرض سلام خدمت شما خانم نظام الدینی

      چقدر من از این جنس از کامنت ها درک و آگاهی جدید و خوب پیدا می کنم و کاملاً مشخص هست فردی که در مسیر هستش عالی و ریشه ایی موضوعات رو درک کرده

      من هم سالهای خیلی زیادی هست که مشغول کار هستم از زمانی که خودم رو شناختم دستم توی جیب خودم بوده و برای خودم کسب درآمد داشتم

      اما خب

      الگوی تکرار شونده

      همیشه باید دنبال دستمزدم میدویدم و باد ندارم برای کسی کار کرده باشم و سر موعد مقرر پول کارکرد م رو به من پرداخت کرده باشه خیلی به ندرت

      بابت همین هم قبلاً چون اصلأ آگاه نبودم فقط شغلم رو عوض میکردم به جرات می گم بالای 20 تا شغل رو من تغییر دادم چون اصلاً هیچ آگاه نبودم که مشکل چیه

      تا اینکه با استاد و آموزه هاشون آشنا شدم و متوجه شدم که مشکل از خودم هست و باورهای که دارم

      و تغییر از همون جا شروع شد البته نه اینکه درست شده باشه اما بهتر شدم

      منم مثل شما کار کردنم برای بقیه فقط و فقط سود بوده براشون اما همین که اسم پول و دستمزد می آمد طرف انگار ببخشید بهش توهین و فحش داده بودم

      شمشیرش از رو می بست برای من

      چنان خشمگین و عصبانی میشد انگار که من چی گفته بودم براش یا اصلا غیبش میزد

      اگرم پولی پرداخت می کردند به موقع نبود یا من خودم اون پول رو هر طوری شده از خودم دور می کردم

      همین چند وقت پیش من یه پروژه ایی رو برای یک فرد ثروتمند که مدیر یه شرکت تولیدی بود با کیفیت بسیار بسیار بالا انجام دادم

      کلی روی این پروژه وقت گذاشتم

      و زمانی که گفتم پول

      طرف اصلأ بر افروخته شد و فقط دنبال این می گشت که ایرادی بگیره بعدش هم دیگه جواب نداد

      من بهش گفتم مهندس شما همه پیام ها و تماس های منو جواب میدی ولی پیام های مالی رو اصلا جواب نمی‌دید

      این الگو تکرار شده

      البته خیلی بهتر از قبل شدم

      جایی که کار میکنم قبلاً 15 هر ماه حقوق می گرفتم ادامه دادم شد 10 و همین طور ادامه دادم روی خودم کار کردن 5 م 3م و الان دقیقا 1م هر ماه حقوق م واریز می شود اینم بابت کار کردن روی باور های مالی م بوده

      بازم ازتون تشکر می کنم بابت این کامنت جون دار و پر از آگاهی

      و اون سه تا باوری که در آخر ذکر کردید

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        زهرا نظام الدینی گفته:
        مدت عضویت: 2394 روز

        سلام جناب میگلی عزیز

        سپاسگزارم، هم بابت وقتی که گذاشتین و هم ارتعاش مثبتی که برای من فرستادین و هم از روند رشد خودتون گفتین.

        بهترین کامنت‌ها کامنت‌هایی هستند که دوستان از روند رشدشون می‌گن.

        همین که یک نفر می‌تونه با ذهنش و تغییر باورهاش یک قدم رو به جلو برداره، به همه‌ی ما کمک می‌کنه که باور کنیم می‌تونیم با تغییر باورها، زندگی‌ای رو که می‌خوایم، رقم بزنیم.

        فهمیدن مشکل و شناخت باور مخرب یعنی نصفه‌ی راه رو رفتیم و این اتفاق خجسته‌ای است.

        امیدوارم خیلی زود بیایم و به هم خبر بدیم که ما این مسئله رو حل کردیم و با پول رفیق رفیق شده‌ایم.

        براتون آرزوی موفقیت می‌کنم!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1453 روز

      سلام عزیزم

      دختر زیبا

      مررررسی که اومدی و برامون نوشتی

      بهت تبریک میگم که ترمزت رو پیدا کردی

      چقدر خوبه ما بدونیم دلیل و ریشه اتفاق های تکراری زندگیمون چیه

      واقعاً وقتی می فهمی شوکه میشی از ظرافت این قانون که چقدر دقیق داره کار می کنه و اگر این اتفاق ها نمی افتاد باید شک می کردی!!!

      عزیزم قلبم گفت پیام بدم و ببینم الان داری چیکار می کنی؟؟

      این باورها رو ساختی؟؟

      فرایند ساختش چطور بود؟؟

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا نظام الدینی گفته:
        مدت عضویت: 2394 روز

        سلام سارای پرمحبتم

        ممنون بابت کامنتی که برام گذاشتی. کامنت تو باعث شد یک بار دیگه برگردم و نوشتهٔ خودم رو بخونم و نکاتی برام یادآوری بشه.

        بله عزیزم. شناخت اون ترمزها دریچه‌هایی رو به روی من گشود که باعث شد درهای بستهٔ جلوی روی خودم رو ببینم.

        انگار این قوانین مثل یک بازیه هزارتوست که باید ذره ذره یک دری رو باز کنی تا به در بعدی بخوری و سعی کنی اون رو باز کنی و البته که هر بار مهارتمون در باز کردن در بیشتر می‌شه.

        من وقتی اون ترمزها رو کشف کردم و فهمیدم من برای پول ارزشی قائل نیستم و باید روی این موضوع کار کنم که پول خیلی ارزشمنده، علاوه بر آن وجود من و مهارتی که من بلدم خیلی ارزشمنده، از این به بعد، من با اعتماد به نفس بالایی می‌تونستم قیمت بالا بگم و در کمال تعجب تقریبا هیچ کس با قیمت من مخالف نبود. و حتی بسیار هم راضی بودن. کار تا جایی پیش رفت که برای همکارها و سرویراستار هم من قیمت می‌دادم و اون ها هم در کمال تعجب دیدن که با همون قیمتی که در ذهن خودشون نجومی بود، مشتری شرایط رو می‌پذیرفت و کار رو تحویل می‌داد یا پول رو پرداخت می‌کرد.

        پروژه‌های نسبتا خوبی رقم خورد؛ حتی قراردادهایی بسته شد، پس من یک در رو باز کرده بودم و الان باورم شده بود که مشتری‌هایی هستن که کار من مهارت من برای اون‌ها ارزشمنده و حاضرت بابتش پول پرداخت کنن.

        اما در این میان، درهای بسته دیگه‌ای خودش رو نشون داد. من دیگه شناخته شدم به شخصی که قیمت پایین کار نمی‌کنم و در حد خودم نیز کارهایی داشتم؛ اما باز هم در کمال تعجب می‌دیدم کار در لحظهٔ آخر کنسل می‌شه، حتی در مواردی هم که قرارداد بود و مشتری نصف کار رو تحویل داده بود، از ادامهٔ کار منصرف می‌شد.

        مدت‌ها روی این قضیه کار مردم و همین الان هم دارم روی همین ترمز کار می‌کنم که ترمز خیلی بزرگیه:

        «من از کار کردن می‌ترسم»

        به محض اینکه کاری بهم پیشنهاد می‌شه چنان استرس می‌گیرم که مبادا نرسم تموم کنم، مبادا کار مردم بمونه! وای اگه این کار جور بشه دیگه نمی‌تونم با دخترم هیچ تفریحی داشته باشم، دیگه خیلی سرم شلوغ می‌شه….

        این‌قدر این حرف‌ها توی ذهنم می‌آد و می‌ره که یک‌دفعه می‌بینم کار دقیقه نود کنسل شد و وقتی کنسل می‌شه من از ته دل خوشحال میشم که در بند کار جدید نیفتادم و وقتم آزاده.

        این خوشحالی از کنسل شدن کار رو که دیدم متوجه ترمز خودم شدم که من واقعا از انجلم کار می‌ترسم؛ یقین دارم به بهترین نحو انجام می‌دم. باور دارم هیچ کس به اندازهٔ من توی برخی از کارها وارد نیست؛ اما از اینکه آزاد باشم بیشتر لذت می‌برم و این پاشنهٔ آشیل منه.

        باید این ترمز رو حل کنم؛ حالا یا از طریق اینکه به کاری روی بیارم که در اون کار حس رهایی و آزادی رو تجربه کنم. من کارم رو برای خودم انجام بدم، مشتری خواست بگیره نخواست نگیره، نه اینکه سفارشی رو از مشتری بگیرم.

        یا اینکه ترسم رو از اینکه حالا وقتی کار دارم دیگه تمام زمانم اسیر کار می‌شه و آزادی‌م رو از دست می‌دم، درست کنم. البته نه اینکه از کاری که می‌کنم لذت نبرم، نه!!! حین انجام کار خیلی لذت می‌برم؛ اما همیشه یه استرسی هم باهامه که زودتر کار مردم رو تموم کنم و تحویل بدم.

        خلاصه ترمز جدیدی که باید از میان برش دارم همینه که من از کارکردن می‌ترسم؛ اگرچه بسیار بامهارتم.

        اما ساراجانم،

        بذار برات از موفقیت‌های دیگه هم بگم. توجه به نکات مثبت، تلاش برای دیدن نکات مثبت افراد، دوره‌کردن و به یادآوردن اتفاقات خوب یه دنیایی رو اطراف من ساخته که برای دیگران قابل تصور نیست. بگذار دو نمونه رو برات مثال بزنم:

        من هفته گذشته رو توی مسافرت بودم.

        شب اولی که در راه بودیم، خانواده به من گفتن که برو و از مهماندار بخواه که فلان کار رو انجام بده.

        من هم رفتم و ازش خواستم که بیاد و درجه فن رو معتدل کنه و ….

        خواسته‌ام رو که مطرح کردم، یه نگاهی به من انداخت و گفت: شما این‌قدر انرژی‌ت مثبته که آدم نمی‌تونه بهت نه بگه.

        بعد هم کفت من سی ساله که توی قطار کار می‌کنم، ما دو دسته مسافر داریم؛ مسافر خوش اخلاق و بداخلاق. شما جزو مسافرای خوش اخلاقی که خستگی رو از آدم بیرون می‌کنن. خلاصه یه مقدار به خوش و بش گذشت و درخواست من رو هم انجام داد و رفت. نیم ساعت بعد، من تخت بالای کوپه خوابیده بودم، دوباره در زد و به دخترم گفت اون خانمی که اومدن و خواستن فن رو کم کنن، کجا هستن؟ من بلند شدم و سلام کردم، بهم گفت: شمارهٔ من رو توی گوشی‌ت یادداشت کن، از الان تا آخر عمر، هر زمان بلیط قطار خواستین با من تماس بگیر. (باید حتما این نکته رو بگم که این طرف خودش بسیاااار خوش‌اخلاق و باادب بود).

        اطرافیان من این موضوع رو به شوخی و خنده گرفتن و گفتن طرف بهت شماره داده، منتظره بهش پیام بدی و داشته بهت خط می‌داده؛ اما من باور داشتم که این انسان شریف فقط داشته با رویهٔ زیبا و دوست‌داشتنی خودش به‌طور ناخودآگاه رفتار می‌کرده. چاره‌ای جز این نداشته؛ چون من قسمت خوب انسان‌ها رو بیدار می‌کنم.

        این قضیه گذشت و فردای اون روز توی محل اقامتمون بودیم که قصد خرید کردم. با دخترم رفتیم خرید. یه سوپری چسبیده به محل اقامتمون بود. ازش پرسیدم که یه مقدار پیاز سیب زمینی و میوه می‌خوام. از کجا تهیه کنم. یک دفعه دیدم سوییچ ماشینش رو برداشت و کفت بیا ببرمتون!!!

        هر چقدر از ما اصرار که لطفا فقط آدرس رو بدین و ما می‌خوایم پیاده روی کنیم و نمی‌خوایم به شما زحمت بدیم، از اون بندهٔ خوب خدا انکار که نه! زحمتی نیست. بتید ببرمتون جایی که قیمت‌هاش یه مقدار ارزون‌تره و جنس‌هاش بهتر. این اطراف خیلی الکی گرون‌فروش هستن.

        خلاصه ما رو با ماشین برد جایی که همهٔ خریدهامون رو بتونیم انجام بدیم. بعد هم می‌خواست منتظر بایسته، که من قبول نکردم و ایشون هم گفت پس اسنپ بگیرید. بی‌مزد و منت، بی آنکه از مغازهٔ خودش خریدی داشته باشیم، با چنین محبتی روبه‌رو شدم.

        حالا بازخورد دیگران چی بود: دخترم می‌گفت مامان من می‌ترسم، اینجا مشهده، ندزدنمون! خطرناکه! ولی من می‌خندیدم و می‌گفتم نه عزیزم این‌ها روی خوب مردمه که در برابر من ناخودآگاه فعال می‌شه.

        یکی دیگه از اطرافیانم می‌گفت: مگه می‌شه چنین چیزی! حتما دفعه‌های پیش که می‌اومدی اینجا، ازش خرید کردی، یادش بوده؛ اما من گفتم این آقا رو من بار اول بود که می‌دیدم.

        از این اتفاقات برای من زیاد می‌افته. بذار یه نمونه دیگه هم که توی همین سفر افتاد، برات بگم.

        تو راه برگشت، به‌خاطر اشتباهی که دقیقا از طرف من صورت گرفت، یکی از فنجون‌های قطار لب پر شد؛ اما ما نفهمیدیم. صبح که داشتیم از قطار خارج می‌شدیم، مهماندار سالن ما اومد جلومون و رو کرد به دخترم (با اینکه من بودم و وقتی من باشم، بچه‌بودن دخترم کاملا مشهوده و طبیعیه که چنین حرفی رو خطاب به بزرگتر می‌زنن)

        مهماندار رو کرد به دخترم و گفت: من از شما گله دارم، خیلی هم گله دارم.

        خلاصه ماجرا رو تعریف کرد. قسمت جالب ماجرا این بود که مقصر اون واقعه من بودم و حتی من داشتم با مهماندار صحبت می‌کردم؛ اما وقتی او می‌خواست جواب بده، دخترم رو خطاب قرار می‌داد و او رو سرزنش می‌کرد.

        دخترم هاج و واج نگاه می‌کرد و می‌گفت به من چه!!!

        اما من می‌فهمیدم داره چه اتفاقی می‌افته، روی بد طرف نمی‌تونست با من مواجه بشه، حتی اگه می‌خواست هم نمی‌تونست با من مواجه بشه.

        بعد هم هر چه اصرار کردم که خسارت بگیره، قبول نکرد.

        خلاصه که سارای عزیزم

        این اتفاقات دنیام رو تبدیل کرده به یه بهشت زیبا که از در و دیوار داره مهر می‌باره.

        از ترمزهام گفتم، خواستم بگم توی روابط چون ترمزهام خیلی کمتره، داره اتفاقاتی می‌افته که دیگران از هضم و فهم آن عاجزند.

        کامنتم طولانی شد؛ اما امیدوارم برای سارای عزیزم و هر آنکس که در این فرکانس هست، مفید باشه.

        به دستان مهربان خداوند می‌سپارمت!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1901 روز

          سلام زهرا جان نازنینم

          چقدر کیف کردم از مثال هات که روی خوب ادمها رو فعال میکردی.

          ستاره دادن کم بود برای این کامنت.

          حتما شخصا باید تحسینت میکردم.

          حافظ روی شونه ام خوابیده، منتظرم خوابش سفت بشه بذارمش تو تختش لالا کنه.

          تو این فرصت اومدم ایمیلم و کامنتت تو سایت و خوشحال شدم که کامنتت رو خوندم.

          مرسی که نوشتیش.

          شاد و سلامت و پر روزی باشی همیشه نازنینم.

          همه مون باشیم.

          الهی شکر.

          خدایا مرسی برای همه چیز و همیشه.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2394 روز

            سلام بر سمانهٔ عزیز و حافظ دوست داشتنی

            ممنونتم عزیزدلم بابت انرژی مثبتت.

            من می‌دونم که با وجود یه نوزاد چقدر ممکنه وقت کم داشته باشی و چقدر برام این کامنتت باارزش بود که از حافظ به بغل برام پیام فرستادی.

            یه نکتهٔ مثبت توی این نوشته و سایر کامنت‌هات هست. کامنت‌های تو تعهدت رو به تغییر و پیشرفت نشون می‌ده. اینکه وجود حافظ رو بهانه نمی‌کنی و هنوز قاطعانه تقریبا هر روز کامنت می‌ذاری؛ یعنی هیچ مانعی قرار نیست سد راه موفقیت تو بشه و از این بابت بسیار خوشحالم.

            برای تو، حافظ عزیز و همسر محترمت دریا دریا شادی و سلامتی و برکت آرزو می‌کنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سارا محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1453 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          نبأ:31

          إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا

          مسلماً پرهیزکاران را پیروزی است.

          سلام به زهرا جااااانم

          این دومین کامنتی هست که امروز برات ارسال می کنم

          تا چند دقیقه پیش فکر می کردم که تا حالا کامنت هات رو نخوندم ولی اشتباه فکر می کردم

          خرداد ماه هم کامنت پر برکتی ازت دریافت کرده بودم

          ببخشید که قلبم باز نشد که برات بنویسم

          امروز مجدد رزقم شد و کامنتت رو خوندم چقدر پر از آگاهی بود

          چقدر باور خوبی ساختی که فقط وجه خوب آدم ها رو تجربه می کنی و این مثال ها شاهد این باور بود

          زهرا جانم بی نهایت تحسینت می کنم

          ممنونم ازت که با حوصله این کامنت پر از خیر و برکت رو برام فرستادی

          راستی از خدا خواستم شروع کامنتم رو با آیه ای هدایتی برات شروع کنم

          که خدای وهاب این آیه رو رزقت کرد

          هزاران بار نوش جانت باشه عزیز دلم

          بی نهایت دوست دارم

          بووووووس به روی ماهت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1061 روز

          سلام زهرا جانم

          چقدر سوال خوب پرسیدن مهمه، اینکه سارا جان از شما سوال خوبی پرسید و باعث شد یکبار دیگر شما با نوشته هاتون جان ما را آبیاری کنید .استاد می گویند دلیل رفتار هاتون را شناسایی کنید؟ خوب چطوری؟ با سوال خوب پرسیدن از خودمون . چرا من از کار کردن می ترسم ، (خودم را عرض می کنم ) چون احساس میکنم راحتی ام را از دست می دهم چون لذت دراز کشیدن و پا روی پا انداختن را بیشتر از کسب درآمد می دونم چون از کودکی با زندگی پرنسسی خو گرفتم و تو زنان اطرافم همین الگو رو دیدم و باور کردم و هیچوقت نخواستم شاه بانوی سرزمین خودم باشم و مسئولیت داشتن را رنج دونستم ، سعی نداشتم رهبری کنم حتی در بازی های کودکانه ام . خیلی سخته بپذیرم این مدت خودم را بازی دادم و از اقدام عملی برای رسیدن به اهدافم فرار کردم . اما با همه این احوال خداروشکر می کنم که فهمیدم چون قدم اول برای درمان ، تشخیص درست است . آنوقت است که پنجاه درصد راه رو رفتیم. دو ،سه روز است که این سه باور تقویت کننده را که شما ذکر کردید با خودم مرور کردم و امروز یک باور دیگر هم بهش اضافه کردم 4- اگر من ارزشمند هستم پس باید ارزشمند ترین زمانم را به خودم اختصاص بدهم .

          چون همیشه کارهای خانه الویت اصلی ام است اما این بار اومدم و با نوشتن کامنت خودم را به چالش دعوت کردم.

          بعد از کار کردن روی خودم آدم های اطرافم عوض شدند اما چرا من هنوز دوست ندارم خیلی باهاشون رفت و آمد داشته باشم ؟ اوایل این بهانه بود که می خواهم روی خودم کار کنم، وقت ندارم اما وقتی از خودم درست پرسیدم فهمیدم چون اون ها ملکه هستن و من خودم را در سطحشون نمی دونم. وقتی با خودم صادقانه صحبت کردم خدا هم از طریق کامنت جدیدت منو راهنمایی کرد تا این باور زیبا را «انسان‌های ثروتمند ارزشمندترین افراد روی زمین هستند و اگر تو احساس ارزشمندی می‌کنی، پس باید با ارزشمندترین‌ها نشست و برخاست کنی» را دوباره بهم گوشزد کند . خدا میگه حالا که این نعمت و فرصت را بهت دادم پس چرا پس می زنی؟ نا گفته نماند من اقدام عملی هم در موردش انجام دادم و هفته دیگر یک خانواده را دعوت کردم .

          از لابلای کلماتت که نوشتی شعف فواره میزد . معلوم بود که روحت بین کلمات وزیده و خوشحالی ات از بهشتی که خدا برات ساخته ، هویدا است . تبریک میگم بهت آسان شدن برای آسانی ها را عزیزم.

          حالا منم می خواهم بعد غر غر کردن هام یکم از اتفاقات خوبم بگم . اینجا باربیکیو خیلی مرسوم است یا جایگزین کوچکترش ایرفرایر ، اما من هیچ کدام را نداشتم و طبیعتاً غذاهای کبابی را نمی تونستم بپزم، برنامه ای هم برای خریدش نداشتم فقط دوست داشتم که داشته باشم هیج جا هم ننوشتم نه ستاره قطبی و نه شکر گزاری و غیره ! بعد یک روز یکی از همین آدم های ارزشمند که می گویم اومد خونمون با یک جعبه نسبتاً بزرگ ، هدیه برای ما. گفت این را برای ما کادو آوردن ولی ما مشابهش را داریم برای شما آوردم ،دوست دارم بچه ها رویش کباب بخورن! حالا این دستگاه چی بود ! باربیکیو برقی . در واقع سایز خونگی باربیکیو که خیلی راحت تر و کاربردی تر از باربیکیو و ایر فرایر هست . حالا فکر کن اگر من خودم می رفتم بازار را می گشتم با توجه به تجربه کمی که داشتم اصلا به همچین چیزی می‌رسیدم! اما خدا به راحتی و رایگان فقط بعد احساس نیاز و رها کردن بهم داد.بقیه چیزها چرا به همین راحتی محقق نمی‌شود ؟ خوب معلومه برای اینکه من دایم وسطش میپرسم هی، چجوری ؟چجوری، از کجا ،مگه میشه! را می آورم وسط بساط مهربانی خدا و جلوی دست و پای خدا می لولم:)

          این باور زندگی پرنسسی که از بچگی همراهم بوده همه جا هم بد نبوده مثلا باعث شده من همیشه خدا تو زمینه روابط ، روابط خوبی را از هر جهت تجربه کنم ، در واقع آدم های اطرافم به طرز شگرفی عالی اند . همین چند شب پیش باید یک دراور پنج طبقه چوبی را می آوردیم توی خانه. من و همسرم، ساعت ده و نیم شب تعطیلی، بعد یکهو دیدم یک جوان ریز اندام افریکن امریکن (اینجا نباید بگی سیاهپوست چون توهین نژادی محسوب می‌شود) از دوچرخه اش پیاده شد در واقع اصلا برای کمک به ما تغییر مسیر داد و گفت اومدم کمکتون کنم تا هر جایی بگویید براتون حملش می کنم . بعد دیدم ابزار کشیدن ماری جوانا تو دستش است ( کشیدن ماری جوانا تو کالیفرنیا آزاد است) ، در واقع قسمت من را حمل کرد و برای همسرم هم بهتر شد تا اگر من حمل می کردم! بعد بهمون گفت !!God bless you

          هم راهش را برای ما کج کرد هم کمک کرد هم دعای خیر برامون کرد!

          من گفتم: بابا ! اینجا معتاد هاش هم با شعورن ! دخترم گفت نه اینجا هم مثل همه جا هاست اما ما فقط با آدم های باشعور شون برخورد می کنیم. یا به قول شما زهرای عزیز اون لحظه وجه خوبشون را به ما نشون می دهند. این هم خیلی باور خوبی است که« ما فقط با وجهه خوب آدم ها برخورد می کنیم» ممنون از باور سازیت که با مثال هایت باور پذیر ترشون می کنی .

          ممنون که در مسیر پیشرفتی و با بزرگ شدن خودت به بزرگ شدن جهان هستی که ما هم شاملش می شویم کمک می کنی .

          در باغ زندگی بهشتی الهی که خدا برات ساخته پایدار متنعم باشی .676

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2394 روز

            نفیسه جانم

            پیامت شگفت‌زده‌ام کرد، این‌قدر که الان می‌خوام پاشم، داد بزنم، خدا رو بغل کنم. اصلا من دنیایی که این خدا این‌طوری دقیق داره اداره‌ش می‌کنه رو این‌قدر دوست دارم که گاهی فکر می‌کنم بیشتر چیزی نمی‌خوام.

            می‌گن بالاترین مرتبه بهشت، عند ملیک مقتدر است، اگه بالاترین مرتبه بهشت اینه که خب، عزیزدلم من الان در بالاترین مرتبه ایستاده‌ام. دقیق نزد پادشاه مقتدر عالم، فرمون زندگی زهرا که الان جز به دست خودش نیست و من چه خوشبختم!نفیسه‌جانم،

            بذار ماجرا رو از اول تعریف کنم.

            من با دوره‌های استاد اتفاقات بزرگی برام افتاد که همهٔ اون‌ها به خاطر این بود که خدا رو شناختم و زندگی‌م از حالت شرک خارج شد. اتفاق‌هایی که دیگران رو به تعجب وا می‌داشت و من توی دلم می‌گفتم: اعتبارش از خدا، افتخارش برای من!

            در زمینهٔ کاری هم تغییرات خوبی داشتم؛ اما باید در مسیری قرار می‌گرفتم که به آزادی و استقلال مالی و کاری برسم. من تغییراتی داشتم؛ اما هنوز خیلییییی باید دو دو تا چهار تا بکنم، خیلی باید تلاش کنم که حسابم رو به آخر ماه برسونم و این برای منی که همه‌کاره‌ام پادشاه جهان بود، اف داره.

            از خدا پرسیدم که چه کار کنم؟

            بهم الهام شد که فلان کار رو بکن. از عید تا حالا که این سؤال رو پرسیدم و این جواب رو شنیدم، هی بهانه می‌آرم که معلوم نیست من این کار رو دوست داشته باشم یا نه؟ مردم چی می‌گن؟ برای تمام بهانه‌هام خدا جواب فرستاد. گفت این کار رو انجام بده تا بفهمی دوستش داری یانه! انجامش بده شاید این قدم اول باشه. انجامش بده، چیزای جدید برات کنار گذاشتم؛ اما اعتراف می‌کنم کندن از منطقهٔ امن خیلی سخت‌تر از اونی هست که فکرش رو می‌کردم.

            از خدا خواستم اگه باید این کار رو بکنم، برام یه نشونه بفرسته، صبح رفتم تو اداره دیدم یک نفر اومده بهم سفارش کاری که فقط توی ذهنم بود، می‌ده. از این واضح‌تر نمی‌تونست نشونه بیاد. یعنی بی‌آنکه کار رو شروع کرده باشم، خدا برام مشتری فرستاد، فقط به عنوان نشونه. یقین پیدا کردم که باید این کار رو بکنم. دوباره شک کردم و گفتم خدایا اگه باید توی همین کاری که هستم بمونم، بهم نشونه بده، یک روز نگذشته بود که یه مشتری عالی برای همین ویرایش که انجام می‌دم رسید. توی دو راهی موندم؛ اما نشونه‌ها حاکی از این بود که باید به الهامم عمل کنم. رفتم اولین قدم رو برداشتم. اولین قدم خریدن سیم کارت بود. اونجا که داشتم سیم‌کارت می‌خریدم، سر بالا آوردم دیدم روی دیوار نوشته به چند بازاریاب نیاز است. همون لحظه الهامم بهم گفت: خب، اگه سختته، یه بازاریاب پیدا کن. می‌دونم خلاف درس‌های دورهٔ عزت نفس بود و من باید خودم می‌رفتم خودم رو پرزنت می‌کردم، اما برای شروع خوب بود. به خدا گفتم یه بازاریاب برام پیدا کن.

            دیروز همکارم که یه بار باهاش در مورد کارم صحبت کرده بودم، خودش اومد بهم گفت: اگه راضی باشی اون کار رو با هم راه بندازیم. بازاریابی و توزیع با من و همسرم که ماشین داریم، تولید با تو که توی کار ماهری.

            قبول کردم. با شرایط پنجاه پنجاه هم قبول کردم؛ چون کارم خیلی سبک می‌شه؛ اما چون شراکت رو شرک می‌دونم به گفتهٔ استاد، می‌خوام بهشون بگم کار برای منه، اسم برند و مدیریتش با منه، اما آنچه درآوردم نصف نصف؛ چون واقعا به یک میزان کار می‌کنیم.

            از دیروز تا حالا که کار جدی‌تر شده بیشتر دارم بهش فکر می‌کنم.

            چند لحظه قبل از اینکه بیام سراغ گوشی‌م و نقطهٔ آبی و پیام قشنگ تو رو ببینم، داشتم می‌گفتم خب چرا یه نفر پیدا نمی‌شه بگه بیا برای من کار کن و هر چی می‌خوای بهت می‌دم و هر سه ماه یک بار هم برو سفر خارجی (داشتم یه فیلم می‌دیدم که چنین شرایطی رو نشون می‌داد)

            خلاصه این که از ذهن من گذشت اومدم و دیدم تو خواب دیدی که کاری که بهت الهام شده رو انجام بده و بعد بهت الهام شده که برو و این رو به زهرا بگو. آخه مگه قشنگ‌تر از این هم داریم؟!

            فکر کن! از اون‌ور دنیا خدا بهت پیغام بده. مگه داریم چنین چیزی!!!!

            نفیسه، با همهٔ این توصیفات، این رو باید بهت بگم. رسیدم به اونجا که باید عمل کنم و من با اینکه یکی دو تا قدم خیلی مهم در زندگی‌م برداشتم و دیدم که چطوری خدا پشتم وایساده؛ اما الان می‌فهمم که چقدر قدم اول رو برداشتن سخته.

            تو این مسیر باید توکلم زیاد باشه و دنبال نتیجه و قدم بعدی نباشم. باید به غیب ایمان بیارم.

            باید اعتماد به نفسم رو ببرم بالا و بتونم خودم رو پرزنت کنم و حرف مردم هم برام مهم نباشه.

            باید به قانون تکامل و تصاعد ایمان بیارم.

            باید سوراخ‌های ظرفم رو بگیرم و باید عمل کنم، عمل عمل عمل

            تا عمل نکنم، به خدا همهٔ این‌ حرف‌ها حرف مفته. الان می‌فهمم چرا بعضی تو همین مسیر به این راحتی موفق شدند؛ فقط چون به الهاماتشون عمل کردن.

            امیدوارم با خبرهای خوبی برگردم و بهت اتفاقات قشنگ رو خبر بدم، این اتفاقات قشنگ اصلا معلوم نیست چیه، یه چیزی بهم می‌گه فقط پا به راه بذار، فقط همین.

            روی ماهت رو می‌بوسم عزیزم و برات آرزوی بهترین‌ها رو دارم. ممنون از پیغام زیبایت. (گزینهٔ پاسخ در پیغامی که برام فرستادی، فعال نبود، برای همین جواب رو اینجا فرستادم)

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              Nafis گفته:
              مدت عضویت: 1061 روز

              سلام به روی گلت زهرا جان.

              در زمان درست در مکان درست هدایت های خدا می آید.

              منم با پیامت اشک ریختم از ته دل .

              فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر . آرزوی دو دنیای من است.

              .4th of July کلی بهم خوش گذشت طوری که به خدا گفتم این دنیایی که آفریدی را آنقدر دوست دارم که اصلا قصد ترک کردنش را حالا حالا ها ندارم از بس لذت بخش است بهشتی که تو برام ساختی .

              بعد امروز صبح یکی از مدارکم از نظرم به تناقض خورد اینجا هم مسئله صداقت فوق‌العاده مهم است براشون و اصلا کوتاه نمی آیند. حالا نه اتفاقی افتاده نه مشکلی نه حرفی این فقط تو ذهن من بود که اینجاش مشکل است.

              نمی دونی چقدر حالم بده بود حال آدمی که تو دادگاه محکوم شده.

              هر چی می موندم دلیل می آوردم چیزی نشده مگر زیر بار می رفت

              هرچی مثال از زندگی استاد و خودم می‌زدم می گفت اون ها فرق داشت . نمی تونستم ذهنم را جمع کنم انگار اون آدمی که دیروز آنقدر خوشحال بود که دنبال زندگی جاودانه بوده مرده بود.

              دیدم اصلاً نمی تونم کنترلش کنم ایده اومد بخواب ، گفتم کارهام مونده گفت آخه با این حال می خواهی بری دوره کار کنی اصل اول ، حال خوب را نداری، خلاصه طبق همونی که برات نوشتم تصمیم گرفتم هر ایده ای اومد فقط اجراش کنم ،

              بخوابم ، از خواب پاشدم یکم بهتر بودم اومد کامنت بخونم ایمیلت را دیدم با ذوق بازش کردم « عند ملیک مقتدر » چقدر آرام شدم ، جون دوباره گرفتم ،بیشتر کامنت خوندم تا اینکه یکهو به ذهنم رسید اینترنتی مدارکم را چک کنم ببینم موضوع از چه قرار است ، هنوز گریه ام می گیرد وقتی یادم می افته ، دیدم در بهترین زمان در بهترین موقع آپلود شدن

              .این فضل خداست این ملیک مقتدر زندگی من است .

              عین زندانی است که از اسارت آزاد شده حکم آزادی اش از زیر تیغ اومده از زیر خروارها تن فشار راحت شدم

              نمی دونستم چطوری شکر کنم چطوری قربون صدقه اش بروم که شایسته اش باشد .

              تو کجایی تا سوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت. ببوسمت بغلت کنم.

              زهرا جانم تبریک می گویم قدم اول را برداشتی حدس میزنم همون کاری باشد که توی یکی از کامنت ها ت اشاره کرده بودی راجع به کترینگ و غذا باشد .

              یک خاطره و تجربه خوب برات بگم از قدم اول را برداشتن انشالله انرژی خوبی ازش بگیری و با عشق ادامه بدهی.

              روزی که قرار شد اثاثیه منزل را بفروشم برای مهاجرت می خواستم تو دیوار بزنم و آگهی تو محل و .. یک بنده خدایی گفت خودتون یک گروه بزنید تو واتساپ و اجناسو خودتون بفروشین هر کی رو که هم می‌شناسید توی این گروه عضو کنید من اولش باورم نمی‌شد که این ایده کار کند فقط برای اینکه بگم من این کارو انجام دادم ولی نتیجه‌ای نگرفتم گروه رو تشکیل دادم و کسی رو هم که می‌شناختم توی گروه عضو کردم و ازشون خواستم که لینک گروه رو برای آشنایانشون بفرستن. چند تا از وسایل را هم گذاشتم توی گروه با قیمت‌های نازل. دیدم زنگ خور دارم و چند تا از وسایل ابتداییم فروش رفت امیدوار شدم ادامه دادم و در کمتر از یک ماه با همون گروه تمام وسایل خونه من رو خریدن با قیمت‌های خوب، که کسی باورش نمی‌شد.

              همه مشتری‌ها رو خدا می‌فرستاد کسایی ازم خرید می‌کردن که اصلاً خودم باورم نمی‌شد . یه طرف انقدر پولدار بود که می‌گفتم وسایل خونه منو می‌خواد چیکار، یا طوری بود که می‌گفتم این توان خرید قالیچه دستباف نداره . اما هر دو گروه میومدن و خریدهای خیلی زیادی انجام می‌دادند آخر سرم ته خونه رو جارو کشیدن و رفتن. تنها کاری که من کردم بود که قدم اولو برداشتم

              قبلش مشرک بودم می گفتم من نمیتونم همش تکیه‌ام به گروه‌های دیگه بود به اپلیکیشن‌های دیگه برای فروش به اینستاگرام یا دیوار ولی 99 درصد فروش من از همون گروهی بود که خودم توی واتساپ زدم.

              هر کاری که انجام میدهی عزیزم پر از برکت باشد مادی و معنوی .

              تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدن است می‌دونی چرا چون خدا خودش تو فرکانس ثروت است

              خدا غنی است

              فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر باشی .

              301/700

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2394 روز

            نفیسهٔ عزیزم،

            سلام

            اولا که تو واقعا لایق پرنسس بودن هستی و اصلا خود این باور به نظرم باور قشنگیه. اینکه تو این‌قدر لایقی که مثل شاهزاده‌ها با خودت رفتار می‌کنی.

            فقط عزیزدلم، می‌دونی عیب کار کجاست؟ اون فقط شاهزاده‌ها و پرنسس‌های توی قصه‌ها هستن که می‌خوابن، یکی بادشون می‌زنه.

            شاهزاده‌های واقعی از مردم عادی هم بیشتر کار می‌کنن. چون کار رو عار نمی‌دونن. چون اعتماد به نفس بالا دارن و عزت نفسشون به نگاه دیگران نیست.

            یقینا تو هم یه پرنسس زیبایی که لایق بهترین‌ها هستی، لایق بهترین رابطه‌ها و بهترین اتفاقات زندگی و از همه مهم‌ترین لایق بهترین ورژن خودت. ورژنی که استعدادهاش به فعلیت رسیده و در قصر آرزوهاش داره پادشاهی می‌کند.

            نفیسه جانم

            چقدر خوبه که هر بار از نکات ریز و اتفاقات خوب زندگی‌ت برامون می‌گی، این یعنی ذهن تو به سمت خوبی‌ها جهت یابی شده.

            برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.

            لذت خوردن یه باربیکیوی عالی در کنار افراد سطح بالا با ارتعاش‌های عالی گوارای وجودت عزیزدلم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              Nafis گفته:
              مدت عضویت: 1061 روز

              سلام زهرا ی دوست داشتنی ام

              عکس پروفایل جدیدت مبارک

              بله عزیزم کاملا درست گفتید . شاهزاده های واقعی با قصه ها متفاوتند و سرگرم کارهای واقعی .

              استاد می گویند دلیل رفتار هاتون را شناسایی کنید.

              منم فهمیدم کار بیرون کردن تو ذهن من یعنی زجر و سختی .

              فهمیدم کلی آگاهی دارم که بهشون عمل نکردم .

              فهمیدم من ناتوان مطلقم حتی توان پلک زدنم و نفسم و آب دهان قورت دادنم هم با خداست .

              فهمیدم جز درخواست خالصانه که اون را هم خودش اجازه داده چیزی ندارم

              پس ازش خواستم خالی ام کند و از نور خودش برای خودش منو بسازد .

              مثل اونجایی که به حضرت موسی میگه وصطنعتک لنفسی .

              خیلی فکرم مشغول بود چطور می توانم خالی بشوم چطور می توانم عملگرا بشوم چطور می توانم….

              صبح خواب دیدم ، بهم گفتن کاری نداری خیلی راحت است هر چی همون لحظه حست بهت می گوید انجامش بده ،حتی اگر ذهن منطقیت با دودوتا چهارتا و حساب کتاب می خواهد جلویش وایسه .

              مثل همین ، گفت اینو حتما برای زهرا مکتوب کن هر چند ذهن می گه باید رو دوره ها کار کنی ،فایل جدید اومده ندیدی ، کارهات مونده از برنامه روزانه ات عقبی….

              یک چیز دیگر هم می خواستم بگم ، اینجا یک برنامه online game است به نام !Kahoot نمی دونم ایران کار میکند یانه ، ولی هر جایی تو ، دورهمی چیزی باشد با استفاده از این اپ ، مسابقه می‌دهند هم می‌تونه آموزشی باشد مثلا برای کلاس زبانم با کمک این اپ گرامر را به صورت فان آزمون پرسید، رتبه ات مشخص است ونفرات اول تا سوم هم مشخص می کند .

              من معمولاً نفر پنجم می‌شدم این دفعه به خدا گفتم من درسمو خوب بلدم می‌خوام نفر چهارم بشم کمکم کن. چون مثل بقیه مسابقات هم سرعت هم دقت همزمان اثر می‌کنند.

              نفر چهارم شدم بعد که دیدم می‌تونم به

              مقام چهارمی برسم، مقام سوم را خواستم. سوم شدم گفتم ا چه زود،سوال بعدی دوباره نفر چهارم شدم فهمیدم احساس لیاقتم اینجا گیر پیدا کرده به خودم گفتم نه ببین تو هم علمشو داری هم سرعتشو پس می‌تونی فقط باید باور داشته باشی و توکل همین و بس، آخرین سوال بود و من نفر سوم شدم.

              فرداش دوباره همین مسابقه برگزار شد این بار این اومد تو ذهنم که نه من تنش می گیرم وای نفر اول بشم از مقامم بیام پایین اگه نفر دوم بشم اگه هی مقامم بیاد پایین ، یا بالا و پایین بشه استرس می‌گیرم . بازم یک جورهایی ترس از خارج شدن از منطقه آسایش و نتیجه اش شد رتبه هفتم تو همون درس .

              اما نقطه قوت ماجرا اینجاست که تو شناسایی رفتارها م و گفتارهای ذهنی ام دقت می‌کنم و می‌دونم همه چیز تکامل می خواهد و امید تا درست بشود .

              خدا همیشه هست دستش را دراز کرده که ما را تو مسیر خوشبختی ببرد کافیه بهش بسپاریم.

              به تنها دست د

              پرقدرت عالم می سپارمت عزیزم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 768 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    همین الان تو راه برگشت از محل کار تو ماشین این فایل و گوش دادم مثل همیشه مثل همه ی فایل ها پر از آگاهی و انگیزه بود برام استاد عزیزم

    اولش هر چی فکر کردم درمورد الگوهای تکرار شونده روابطم چیز خاصی بنظرم نمیرسید تا خونه پشت فرمون فقط ذهنم درگیر این مسأله بود که پیدا کنم الگوهارو

    هر چی فکر کردم چیز خاصی نظرمو جلب نکرد، غیرممکن بود که نداشته باشم

    مگه میشه؟؟؟؟اگه نیس پس چرا همش تو روابطم مشکل دارم؟؟؟؟؟؟

    بعد کلی فکر کردن یه چیزایی دستگیرم شد

    سریع اومدم تا یادم نرفته یادداشت کنم

    مثل کسی که چیز خیلی باارزشی و کشف کرده باشه کلی ذوق دارم برای ثبتش

    می‌نویسم که همه تلاشمو بکنم برای رفع کردنشون

    شاید اینا همه اون چیزی نباشه ک وجود داره

    ولی در همین حد هم برام خیلی ارزشمنده.

    1.من همیشه دلم یه رابطه ی خوب و عالی و عاشقانه میخواست، همیشه خدا یه گوشه ذهنم این خواسته بوده و هست.هر جا که از این روابط خوب می‌دیدم تو دلم حسرت نداشتن این رابطه برای خودم زنده میشد.الان که تو سایتمو داره آگاهی هام روز به روز بیشتر میشه تازه میفهمم که بجای حسرت و آه کشیدن باید از ته دل تحسینشون میکردم، من با این حس منفی ام این خواسته رو بیشتر از خودم دورش کردم.

    2.موضوع بعدی که به ذهنم رسید این بود که من همیشه دوست داشتم با افرادی وارد رابطه بشم که از خودم خیلی بالاترن.دوست داشتم افرادی باشن که به اون چیزایی که من دوست داشتم همیشه داشته باشمو ندارم و داشته باشن،به اون هدف هایی که من نتونستم برسم و اونا رسیده باشن.همه حسرت ها و کمبود هامو تو اونا جست و جو میکردم که اگه این معیارها و داشته باشن میتونم باهاش وارد رابطه بشم.که الان که دارم فکر میکنم میبینم تو تمام رابطه هام این الگو بوده و اکثریت این ویژگی ها و داشتن‌‌

    حالا مشکل از اینجا شروع میشه که چون اونا و بالاتر از خودم میدونستم احساس بی لیاقتی به خودم میدادم.اینارو نمی‌دونستم هاااااااا

    الان که فکر کردم و به مغزم فشار آوردم تازه کشفش کردم.

    خب طبیعی بوده که عزت نفسم درمقابلشون پایین باشه،حس ارزشمندی نداشته باشم.چون خودم انتخاب کرده بودم که ازم سرتر باشن تو هر زمینه ای.

    اخ آخ چه چیزی کشف کردم

    بجای اینکه بیام به خودم حس ارزشمندی بدم، بگم من لیاقت بهترین هارو دارم، حالا چون به این هدف نرسیدم که دلیل نمیشه من بی ارزش باشم به جاش کلی ویژگی های خوب دارم.

    اینارو الان میگماااااا. اون موقع بهش توجه نمی‌کردم

    همین حس خود کم بینی کار خودشو میکرد و به کائنات اعلام میکردم که من لایق این آدم و این رابطه خوب نیستم.یالا خرابش کن………..

    3.یه چیز دیگه ای هم کشف کردم این بود که من تو روابط وقتی یه ویژگی منفی پیدا میکردم تو طرف مقابل، مدام درموردش حرف میزدم و توجه میکردم و غررررررر میزدم.حالا چ تو خلوت خودم چه رو در رو

    آنقدر به این ویژگی منفی توجه میکردم که اصلا به نکات مثبتش اهمیت نمی‌دادم.صد تا ویژگی خوب و فدای یه بده میکردم.حالا شاید هم یه موضوع خیلی ساده و غیرمهم بوداااااا

    ولی آنقدر گنده ش میکردم که نگووووووووو

    که تهش می‌رسید به بحث های بزرگ و قهرو جدایی.تو همه روابط من به غرغرو بودن معروف بودم

    اخ آخ همینجور داره یادم میاد

    4.یه موضوع دیگه اینکه من همیشه دوست داشتم تو روابط ازم حمایت بشه.با اینکه دختر زرنگی ام هاااا و خیلی جاها به خودم ثابت شده چقدر قوی ام.ولی نمی‌دونم این چ حسی بود که همیشه داشتم و دارم

    شاید چون خودم بچه ارشد بودم همش حمایت کردم از خانواده، این نیاز در من ایجاد شده بوده که دوست دارم کسی باشه کنارم که همه جوره حامیم باشه.این حس و واقعا دوست داشتم.مثلا کسی باشه که بتونم تو تصمیم گیری هام روش حساب کنم و راهنماییم کنه.یا مثلا چیزی بخرم بهم بگه چی خوبه چی بد، و از این جور مسائل

    هر جا هم ک احساس میکردم این ویژگی حامی بودن و نداره احساسه منفی میشد و اوضاع خراب.

    همه اینایی که نوشتم باور کنید که هیچ وقت بهشون توجه نکرده بودم و فکر نمی‌کردم همچین الگوهایی دارم بااینکه همیشه دنبال پیدا کردن راه حل مشکلات روابطم بودم.

    ممنون استاد که انگیزه دادی فکر کنم، به مغزم فشار بیارم و کشفشون کنممممممممممم

    آخه مگه میشه عاشق همچین استادی نشدددددددددد

    استاد دارم ماهیگیری یاد میگیرم آخ که چه کیفی داره…… ‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 116 رای:
    • -
      User گفته:
      مدت عضویت: 1411 روز

      سلام دوست عزیزم،لینک کامنت شما رو خواهرم برام فرستاد و زیرش نوشه بود وقتی میخوندمش فکر میکردم تو نوشتی،اومدم خوندم دیدم واقعا انگار من نوشتم،تک تک جملاتت من بودم،من هم همه اینها رو در مورد خودم کشف کرده بودم اما نیومده بودم اینجور مثل شما منسجم بنویسم چقدر لذت بردم از کامنتت و از هدایتم به این کامنت،افرین که نوشتی همه این ها پراکنده در ذهن من بودند،کلی تحسینت کردم،همین الان میخوام یکی از باورهای خودم رو بنویسم در مورد الگوهای تکراری روابط نمیدانی چقدر سخت است،تکراری ترین الگوی من این است که اصلا وارد رابطه ای نمیشم چون میترسم چون به قول آقای عطار روشن وجودم پر است از مورچه های شرک،چون هنوز از آدمها میترسم،هنوز میترسم که اگر رابطه به سرانجام خوب نرسه اذیت میشم داغون میشم با اینکه کلید در دستمه این سایت استاد و دوره های استاد در دستمه و میدانم هیچ آدمی قدرت این را ندارد که روح و روان مرا داغون کند مگر اینکه خودم بخوام و این قدرت رو به دیگری بدم،وارد رابطه نمیشم چون میترسم اگر طرد بشم چی،در حالی که ادمی که عزت نفس بالایی داره نه تنها طرد نمیشه و حتی اگه طردم بشه اصلا بهم نمی ریزه اصلا براش مهم نیست و الان که دارم مینویسم میبینم چقدر پایه های عزت نفس من هنوز سست اند که به طرد شدن توسط یه ادم دیگه فکر میکنم، سطر به سطر نوشته های شما را تحسین کردم که اینقدر دقیق و عالی نوشتید، حسرت خوردن به روابط دیگران به جای تحسین،دیدن ویژگی های منفی ادم ها،خواستن ادم هایی که چیزهایی که من ندارم رو داشته باشن و دوباره خود را لایق ان چنین ادمهایی ندیدن و انها را بالاتر از خود دیدن،همه این ها بعلاوه مواردی که نوشتم الگوها و ترمزهای من هستن،کامنت طولانی تری نوشته بودم ان کامنت را نگه داشتم تا عمیق تر و دقیقتر در دوره کشف قوانین خودم رو واکاوی کنم چون احساسم اینه ورودم به دوره کشف قوانین پاداش این یک سال بودن در سایت و گوش کردن فایل هاست و همون روزی که تصمیم گرفتم دوره رو بخرم دلم بهم میگفت همینه،پاسخ مسائلت اینجاس بخرش و الان بینهایت از داشتن دوره و بروز رسانی اش خوشحالم .از کامنت بینظیر شما ممنونم و روزی رو میبینم که ان شالله به قول استاد بیایم و از نتایجمون بگیم،ان شالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام به یگانه بانوی زیبا و خوش چهره

      چهره خیلی زیبایی دارید فتبارک الله احسن الخالقین

      امیدوارم همیشه در این راه الهی،ثابت قدم باشی

      کامنتت رو خوندم بسیار بسیار عالی بود نکات خوبی برام داشت

      خوشحالم که تونستی الگوهای تکراریت رو کشف کنی و‌ممنونم ازت که نوشتی تا بخونیم و استفاده کنیم.

      با خوندن کامنتهای پربار دوستانی همچون شما نکاتی کشف میکنم که از نظرم مخفی بودن ،کامنتهای دوستان نعمت بزرگیه از طرف خداوند مهربان و سپاسگزارشم که به همچین گنجینه ای دسترسی دارم.

      خدا میدونه که قراره چه پیشرفتهای عظیمی داشته باشیم با شناسایی ضعفامون و بهبود دادنشون‌.

      انشاالله شاد و سعادتمند باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      دنیا تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2884 روز

      یگانه جان عزیز

      ممنون از نکاتی که گفتی. اون نکاتی که در مورد حامی بودن نوشتی دقیقا باور خیلی خیلی مخفی منه که با خوندن نوشته ت تازه متوجهش شدم و نمیدوتی که چه کمک بزرگی بهم کردی. واقعااااااا یک دنیا سپاس از خداوند بزرگ و استاد جانم و شما عزیز هم فرکانسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمود کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 948 روز

      سلام به یگانه خانم عزیز

      چقدر باخوندن کامنتتون لذت بردم که اینجوری داشتید خودتونو کندو کاو میکردین وباورهاتونو بیرون میکشیدید

      از خداوند استمرار دراین مسیرو میخوام براتون

      وهمینجور ادامه بده خانم ماهی گیر

      هر سری یه غلاب بنداز باوراتو بیرون بکش

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»

    ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻤﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ، ﺷﻤﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻴﺪ. ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ بخشایشگر ﺍﺳﺖ.

    (نحل 18)

    ای پروردگار آمرزنده و عفو کننده، ای پوشاننده خطای بندگان، مرا ببخش و کمکم کن بتوانم خودم را ببخشم و به صراط مستقیم تو هدایت شوم. صراط مستقیمی که پیش از هدایت یافتن من، آن را از نعمتها مملو کردی و از من خواستی تا به آنجا رسم برای دریافت نعماتت به راحتی و عزتمندانه.

    «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»

    عرض سلام و ادب و احترام به استاد عباس منش و استاد شایسته و همینطور دوستان نازنینم. از درگاه خداوند متعال بینهایت نعمت و ثروت و شادی و آرامش براتون و برای خودم درخواست میکنم.

    خب بازم یه تمرین دیگه و بازم پاشنه های آشیلی که یکی یکی دارن شناسایی میشن، پاشنه هایی که به لطف سوالات «استاد عشق» داره اکتشاف میشه. قبل از هر چیز باید بگم این نعمت و استعداد استاد عباس منش واقعاً شگفت انگیزه ، باور کنید من وقتی از خودم سوالی میپرسم معمولاً جوابی براحتی براش پیدا نمیکنم چون اساساً سوال خوبی نپرسیدم ولی استاد عباس منش یه سوال می‌پرسه بسیار دقیق.که وقتی به پاسخش فکر می‌کنی میبینی چقدر علف هرز گوشه ذهنمون بوده که هنوز هرس نشده. این توانایی خوب سوال پرسیدن خودش از یه درک و مدار بالا و آگاهی توحیدی میاد.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت این چنین استاد بینظیری.

    خدایا ازت شاکر و سپاسگزارم برای داشتن دوستان توحیدی و ارزشمند در این سایت.

    خب خیلی هدایتی هدایت شدم به آیه 18 سوره نحل. خود خداوند داره میگه اگه بخوای نعمتهای خداوند رو بشماری نمیشود. یکی از غیر ممکن ها. ولی حداقلش اینه که آگاهانه ذهنمون رو میذاریم روی وفور و فراوانی نعمات. اگه یه کاغذ و قلم برداریم و بخوایم نداشته هامون رو بنویسیم، چیزایی که نداشتنشون مایه بهم خوردن آرامش خاطر ما میشه و حالمون رو بد می‌کنه بعید می‌دونم بیشتر از 10-15 مورد بشه اصلا نهایتاً بیشتر از 100 تا مورد بشه. ولی اگه بخوایم داشته هامون رو بنویسیم اونقدری نعمت هست که شمارش همه شون و احاطه داشتن بر اونها غیر ممکنه. کسی هست که از فعالیت های داخل سلولهای بدنش خبر داشته باشه و بتونه کنترل کنه چه موقع چه موادی وارد و خارج بشه از سلول، فعالیت های هورمونی رو‌ کنترل کنه، تنفس خودش رو مدیریت کنه. ضربان قلب، احساسات و عواطف ، قدرت ذهن ، دو تا کلیه به اندازه دو تا دونه کیوی که همه مواد زائد رو از خون پاکسازی می‌کنه معادل روزی چند هزار لیتر خون ازش عبور می‌کنه. همین که کلیه تشخیص بده چیا مفید و چیا مضره. یا کارکرد کبد و ریه و معده و گوارش …

    ببینید من چند خط نوشتم ولی هنوز نتونستم تمام اجزای نعمت سلامتی جسمم رو بررسی کنم. این فقط نعمت سلامتی بود. (سبحان الله)

    یکی از ویژگی های سلامتی ما ، فعالیت سالم ذهن ماست که عین یه فرستنده قوی دائما درحال فرستادن امواجه. من بارها به این موضوع فکر کردم، اصلا هم نمیدونم درسته یا غلط. ولی حس میکنم ذهن انسان سریعترین حالت انرژی رو داشته باشه. که همون قدرت افکار باشن. یه عددی تعریف شده برای سرعت نور و میگن بعنوان مثال 8 دقیقه طول می‌کشه نور از سطح خورشید به زمین برسه …

    از اینجا تا سطح خورشید 8 دقیقه با سرعت نور. ولی به سرعت خوندن همین جمله ذهن شما رسید به سطح خورشید. افکار شما تداعی شد، تصاویر ساخته و پردازش شد، و امواج ذهن ما ردپایی در پهنه بی نهایت جهان هستی از خودش بجا گذاشت… هنوز 7:30 دیگه مونده تا نور برسه. پس این ذهن قدرتمند یکی از نعمتهای خداست. جعبه ابزار موفقیت ما. جعبه ابزار در دست یه استاد ماهر یعنی خلق یه نتیجه ارزشمند. ولی ما دست استاد ماهر رو بستیم و منتظریم جعبه ابزار خودش برامون نتیجه خلق کنه.

    یکی از جاهایی که من دست خداوند رو بستم توی رابطه زندگی مشترکم بود. زندگی مشترک … خود ریشه کلمه اش از شرک میاد. چقدر باید حواسمون باشه اصالت و قدرت رو بدیم دست خدا و نخوایم نقش خدا رو توی زندگی آدمها بازی کنیم.

    تمام مثالهایی که استاد عباسمنش زدن من اکثرش رو‌ تجربه کردم. یه زمانی فکر میکردم چرا بر خلاف اینکه من بهترین خودمو ارائه میدم ولی اون احترامی که باید بهم گذاشته نمیشه یا همیشه مجبورم از خودم و از تمرکزم بزنم تا دیگری رو راضی نگه دارم ولی نه تنها رضایتی جلب نمیشه بلکه 180درجه برعکس ، یه روزی که یه شرایطی داری و نمیتونی کاری انجام بدی همون روز شما متهم میشی به ….

    مقصر این وضعیت خودم بودم. من شرک‌ ورزیدم و بقول استاد توی جلسه نهم دوره عزت نفس خودم با دست خودم نعمتهای خداوند رو از بین می‌بردم. ببینید من زیاد شرک ورزیدم و روی قول آدمها حساب باز کردم و از همون ها ناامید شدم، کارم به جایی رسید که نون برای خوردن نداشتم. زمانیکه همکاران من، با همون مقدار حقوق ماهیانه در حال ساخت و ساز خونه برای خودشون بودن من تو تهیه مایحتاج زندگی مشکل داشتم. و این ریشه اش توی شرک‌ بود. بارها سعی کردم حمایت کنم، دلسوزی و ترحم کنم و با این کار، خودم رو از نعمتهای خداوند دور کردم و از طرفی همسرم رو تبدیل کردم به یک آدم وابسته و مضطرب که نه تنها از مسائل کوچیک‌ برنمیاد، بلکه زحمت و کار خودم هم مضاعف شده و از طرفی عدم رضایت از من ، از طرفی محدود شدن آزادی زمانی و مکانی، چون باید از ورزشم بزنم ، از کار کردن بزنم، از تفریح و تمرکزم روی سایت و آموزش بزنم.

    مسئول این شرایط خودم بودم. از اونجایی که تصمیم گرفتم یه کمی روی عزت نفسم کار کنم و این خط قرمز رو تعیین کردم و پاش ایستادم که من هر روز عصر باید برم ورزش و پیاده روی ، میدونید چی شد… همسرم بدون مقاومت دیگه اون تایم روز خودش به کارهاش میرسه، و من راحت میرم دو سه ساعت ورزش و پیاده روی و فایل گوش دادن. یا وقتی بخاطر تمرکز بیشتر روی سایت بجای 14 روز توی خونه موندن 10-12 روز توی خونه میمونم و زودتر میام سر کار (که همه همکاران و حتی همسرم فکر می‌کنه بخاطر پول اضافه کاریه ولی در واقع بخاطر داشتن تمرکز روی آموزش‌هاست) کاری که اتفاق میافته اینه که جهان اتفاقات رو جوری رقم میزنه که من بتونم راحت بیام و برم. بدون مقاومت. از طرفی توی خونه هم هستم تمرکزم کماکان مثبت باقی میمونه.

    بیاد میارم این صحبت استاد در دوره دوازده قدم که میگه ما پیش از تولد روح‌ های مجردی بودیم که این روابط بخشی از حیات مادی جسم ماست، و بعد از مرگ باز هم این روابط به اتمام میرسه. هر کسی نتایج اعمال خودش رو دریافت می‌کنه. چه ما بخوایم کسی رو نجات بدیم چه بخوایم کسی رو بدبخت کنیم نمیتوانیم. ما فقط روی زندگی خودمون میتونیم کنترل داشته باشیم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 124 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      بنام خداوند بخشنده ومهربان

      سلام به حمید عزیز

      هنوز دارم به کلمه به کلمه کامنتت فکر میکنم واقعا بدن انسان چقدر شگفت انگیزه یادمه یکبار یه کلیپ 3تا4 دقیقه از اینترنت دانلود کردم شگفتیهای بدن انسان یعنی آن لحظه گفتم سبحان الله چه تعداد سلول چه تعداد عصب ورگ ومویرگ وحتی صفرا واسید معده واقعا با تفکر در این نعمتها پی می‌بریم عجب خالق توانایی داریم والحق وانصاف که سزاوار پرستیدن است واز همه مهمتر ما هیچ گونه دخالت وکنترلی نداریم تمام اینا برنامه ریزی شده مردمک چشم که در نور زیاد تنگ بشه ودر نور کم گشاد همه این چیزا آدم رو به تأمل وا میداره

      حمید عزیز سپاسگزار وجودتم ممنون که با کامنتت یادآوری کردی داشته هایمان را قبل از اینکه بیام سایت داشتم دعای مشلول میخوندم یعنی صوتی پخش می‌شد ومن معانی کلمه به کلمه را میخوندم گفتم خدایا چی بگم من چی میتونم بگم حالم دگرگون شد داشتم خواسته هام رومیگفتم وتو حال خودم بودم میدونم حالم رو درک میکنی ساعتی که یکسال پیش همسرم روز ولنتاین برام کادو گرفته بود فقط یکبار انداختم پشت دستم دیگه گم شد همه جای خونه هرجا فکرش بکنید دنبالش گشتیم نبود دیگه بیخیالش شدیم یدفعه الان که من در حال راز ونیاز بودم با معبودم وداشتم اسما خداوند را برا خودم هجی مکردم خواهر همسرم گفت فهیمه این همون ساعتی نیست که گم کردی یعنی آن موقعه اگر دنیا را بهم میدادند اینقدر خوشحال نمی‌شدم چون اینو نشونه ای دیدم که به زودی زود خواسته ام محقق میشه پیدا شدن این ساعت رو پاسخ خدا دیدم به خواسته ام نمیدونم حسی گفت این حال واحساسم را با اولین کامنتی که میخونم به اشتراک بزارم

      خدایا سپاسگزارم که هر لحظه صدام را میشنوی وهوام رو داری

      حمید عزیز پیشرفت وموفقیت روز افزونت را از خدا خواستارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2624 روز

    به نام خدایی که برگی بدون اذن او بر روی زمین نمی ریزد..

    چه قدر قشنگه که ما هر روز رشد می کنیم و هر روز می فهمیم چیزی برای یاد گرفت داریم!

    این چند روز اخیر بسیار حس متفاوتی نسبت مدت قبل داشتم و حس یک نفری رو دارم که حسابی لباسش خاکی خاکیه و با سرعت داره زمین رو می کنه که به گنج برسه

    نه حواسش به ساعته

    نه حواسش به شدت آفتاب بیرونه ..

    و یک هو یک نفر میاد میزنه رو دوشش و مننم سرم رو که پر از خاک و گلی که از ترکیب با عرق پیشونیم به وجود اومده با یک چشم به بالا نگاه می کنم …

    میگم جانم میگه :

    داداش داری اشتباه میزنی…! اینجوری نیست که …

    دقیقا الان 4 5 روز از این داستان می گذره…

    نقش من در روابط با دیگران همیشه همین بوده که جوش بدم یک رابطه رو!

    جوش بدم مسائل رو اگر کسی با کسی دعوا کرد بگم آقا کوتاه بیاین

    از جیبم بزارم که مسئله حل بشه و به خوبی ختم بشه

    اگر جای بحثی پیش اومد عوضش کنم ولی تهش لرزش و عصبانیتی تو وجودم ایجاد می کنم که انگار یک نارنجک رو از بیرون برداشتم انداختم تو دهنم تا تو من منفجر بشه کسی آسیب نبینه!

    و دقیقا بعد از این 5 روز دارم هر روز یک تن بار از روی دوشم بر میدارم! و دقیقا صبح شبی که تصمیم میگیرم فردا صبحش میبینم مشکلی که تقریبا 3 هفته رو مخم بود هعی هر روز کنترل ذهن می کردم وقتی گفتم دیگه نمی خوامش حل شد! البته دلیل به وجود اومدنش هم خودم بودم دیگه!

    روز های جدید بی نظیری رو دارم تجربه می کنم که دقیقا نوع و بوش من رو به این درآمد رسوند و انگار گمش کرده بودم!

    و چه قدر همه چیز عجیبه در مورد آدم ها!

    امروز که رفتم سفارت آنکارا برای یک وکالت نامه و چندتا کار دیدم نه پسر دوباره همه چیز داره روغن کاری میشه و نمره 100 میدم به روزم و همه چیز عالی پیش رفت!

    برای اولین بار در زندگیم من به کسی نقد دادم و ایشون برام کارت کشیدن تو سفارت و من گفتم خدمتتون 900 لیر بدم و مبلغ 812 لیر بود و ایشون گفت خورد ندارم و اصلا ناراحت نشدم گفتم خیلی متشکرم!

    و هعی مغزم میگفت جبران کن بدو! بدو باید بری کاری کنی براش گفتم خفه شووووووو!

    بعد حتی صحبت رو باهش باز کردم و چیزی نگفتم در موردش!

    هعی مغزم میگفت بگو ماشین داری و گفتم خدایا من حسم میگه فقط اینجا بشینم و کیف کنم و تو سفارت دفترم رو آوردم بیرون و شروع کردم به سپاس گزاری کردن از این لحظه و حال و وقتی داشتم میرفتم به خانومه گفتم خیلییی سپاس گزارم بابت کاری که کردین..

    و رفتم بیرون

    چه قدر حس خوبی داشتم که زورکی براش جبران نکردم و زورکی کاری نکردم و اون تشکر از از قلبم بود و روزم رو ساخت!

    می خوام بگم خیلی از مسائل رو ما به خاطر نقش غلطی که در ذهنمون ساختیم بد بازی می کنیم و عجله داریم! و با این کار کاری می کنیم که دیگه اون رو نخوایم.

    اون حال خوب رو نخواییم یا مثلا مشکلات رو بیشتر بخوایم چون حس خوبی میده حل کردن اون مسائل و مشکلات در رابطه ولی نکته اینجاست که حس خوب نیست! صرفا خوردن نوشابه شیرینه!

    حقیقت اینه که اگر یاد بگیرم همیشه همه چیز رو عالی پیش ببرم این درجه یکه!

    امروز بعد گفتم خب بزار روزم رو کامل کنم برم بانک زراعت بگم برام حساب باز می کنین؟! بعد می گفتم با خودم خدایا اگر بشه عالیه و ….

    بعد وقتی رفتم خانومه خیلی مودب گفت شما رزیدنسی نداشته باشین ما نمی تونیم براتون حساب باز کنیم…

    من اونجا با خودم گفتم چرا می خوای حساب باز کنی؟! چه دلیلی داری؟! و اونجا دیدم فقط چون یه ترسی دارم می خوام این کار رو بکنم و اونجا گفتم نمی خوام و اگر دنبالش باشم نمیشه…

    قرار باشه دریافتش بکنم خیلی راحت میشه و خدا حل میکنه برات پس ندو انقدر!

    لامصب دنبالت کردن مگه؟!

    شل بگیر و آروم باش و بگو خدایا امروز رو عشقه …

    اینم نتیجه این بود که وقتی عهد بستم از ساعتی 4 ساعت در روز بیشتر کار نکنم و ببینم آیا وقاعا معتادم به اینکه بدو بدو کنم؟!

    دیدم بعلههه معتاد که هیچی سوپر معتادم و اگر روزی 10 ساعت کار نکنم بدنم درد می گیره! و دقیقا وقتی که گفتم بسه من می خوام بخش حال خوبم رو رشد بدم و هیچ چیزی جز اون ارزش نداره خیلی قشنگ تر شد زندگیم!

    وقتی دیدم هعی فایل پشت فایل میارم که فقط پول دربیارم نه به خاطر اینکه رشد شخصیتی بکنم دیدم نتنها کمکم نکرد بلکه دورم کرد از خواسته هام و اگر یک فایل رو یک بار بشنوم و تا شب 10 مرتبه تکرارش کنم با فکر کردن در حال خوب خیلی تاثیرش عمیق تره!

    تهش همین شد و تجربه 5 روزم رشد درآمد برام داشت و کارهام راحت انجام شد… تعداد خطا هام به حداقل رسید… خروجی کارم از روزی 10 ساعت – 1 ساعت ( یعنی 10 درصد ) رسیده به 4 ساعت 2 ساعت ( 50 درصد )…

    اونم با هدایت هایی خفنی که دارم دوباره بعد 3 سال میبینمشون و خدا میگه برو فلان کار رو بکن …

    برو فلان خط کد رو درست کن…

    خود مشتری میاد باگ هارو گزارش میده …

    و چه قدر تعداد زیادی از مشکلاتی که واقعا بدون هزینه فکر کردن داره حل میشه و معنای واقعیه هدایته!

    می خوام بگم من مصداق این آیه بودم!

    أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (٨) وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ (٩) وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ (١٠)

    اشاره به داستان علی داره که خیلی شاکی بود!

    گفت خدایااا این همه دارم تمرکز می زارم رو خوبی چرا نمیدی!؟!؟!

    چرا پس اون نمیشه

    چرا پس این نمیشه؟!

    و …

    و خدا گفت من برات دو تا چشم نذاشتم؟!

    و زبان و دو لب به تو ندادیم؟!

    راه خیر و شر رو به تو نگفتیم؟!

    از کی می نالی؟ از ما !! از خودت بنال که همش در حال تجارت بودی؟! بعدش فکر کردی خیلی اتفاق خاصی میفته ! تو هنوز اینجا رو نتونستی بفهمی پس بعدش هم نمی فهمی! و اینجا بود که علی داستان نشست گفت چشم!

    بیشتر کیف می کنم و از شخصیت انسانیم بهره میبرم

    بیشتر حالم رو خوب می کنم و سعی میکنم جاده خاکی نرم و سپاس گزاری کنم! و این سپاس گزاری میدونم من رو خوشبخت می کنه!

    و وقتی که فهمید اگر سپاس گزازی واقعی داشته هاش رو بتونه بکنه کد مرحله بعدی براش باز میشه..

    دست هایی از غیب میان کاراش رو ردیف می کنن و دقیقا همین شد که شد! و این داستان کوتاه ولی واقعی که از بس سادس باور نمی کنیم ولی باید تستش کنیم…

    خدا کدش پیچیده نیست خدا خیلی کدش سادست ولی چون ما به سادگی باور نداریم تستش هم نمی کنیم…

    یه بار تستش کنین و چشاتون رو باز کنین سریع همه چیز پیدا میشه بعدش..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 173 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2220 روز

      سلام سید علی عزیز و خوش زبان و خوش قلم. چقدر این دو سه کامنت اخیرت حسش متفاوته… چقدر این آرامشی که داری رو منعکس می کنه. همیشه انقدر کامنتات پر بود از نکات مختلف و یه جورایی بمباران ایده و نکات آموزنده بود و کلللی چیز یاد می گرفتم از کامنتات ولی باید حداقل دو سه بار می خوندم تا کامل متوجه نکاتی که می گفتی بشم. اما این کامنت واقعا آرامش می ده به آدم. خیلی تحسینت می کنم که مسیر آرامش بخش و لذت بخش تری رو انتخاب کردی و دست در دستان خدا داری می ری به مسیری که می گه و از مسیر کلی لذت می بری. با این قسمت آخر حرفت خیلی موافقم. نمی دونم آدمیزاد چشه که بقول تو سادگی کد خداوند رو باور نمی کنه و فک می کنه باید خیلی خاص بشم یا خدا یه معجزه ای بکنه… تازه گاهی تستشم می کنیم و می بینیم که عه اتفاق افتاد ولی باور نمی کنیم میگیم نه اینکه اتفاقی بود ربطی نداشت، مگه میشه؟ به همین سادگی؟ نه بابا خودتو گول نزن هنوز اونقدرا پیش خدا جا باز نکردی و الی آخر.

      ولی با تکرار افکار درست باید این باورها رو بسازیم، البته که به خودم می گم. با خوندن کامنتای دوستان خوبی مثل شما با خوندن مثالهایی که می زنین باید باور کنیم که می شود. همه به یک اندازه به خدا دسترسی دارن. اگه برای من نشده فقط و فقط بخاطر باور نادرستم هست. باید نکات کوچیکی که قبلا پیش اومده و این باور رو تایید می کنه هی برا خودم تکرار کنم تا دلم قرص و محکم باشه. اون مثالی که تو یه کامنتت زده بودی وقتی بابامون میگه تو برو من برات پول می فرستم رو به اعتماد اون حرف می ریم، چرا بش شک نمی کنیم، ولی وقتی خدا میگه آقا روزیت با منه نگران نباش حرکت کن، چرا ایمان صد درصد نداریم… واقعا اون مثال رو دوست دارم و هی تکرار می کنم که اینجوری باید باور داشته باشیم. امیدوارم خدا به هممون کمک کنه هر روزمون توحیدی تر از دیروزمون باشه.

      خدا رو شکر می کنم هزاران بار، که تو فرکانسی هستم که هر روز با کلی ذوق و شوق میام و تو سایت وقت صرف خوندن کامنت می کنم و چقدر بهم انرژی می ده چقدر حالم خوبه تو اون تایم. مرسی سید علی عزیز که هستی و می نویسی. امیدوارم در پناه خداوند یکتا در بهترین مکان و در کنار بهترین انسان‌های خداوند بیشترین لذتها رو ببری، شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام به سید علی عزیز!

      خدا رو شکر که یکی دیگه از دل نوشته های زیبای شما رو روزی من قرار داد!

      چقدر عالی تونستی جلوی خودت رو بگیری و الزاماً برای اون فردی که کمکت کرده بود یه جبران فیزیکی انجام ندی! این همونه که اول کامنتت نوشتی!

      چقدر قشنگه که ما هر روز رشد می کنیم!

      ما هر روز شاید خیلی رشد های کوچولو نسبت به روزهای قبل داریم…ولی اکثراً اونا رو نمیبینیم…یا حتی اگر هم ببینیم باز هم همش دنبال بعدش هستیم…و ذهنمون میخواد مدام ما رو به تقلا بندازه برای رسیدن به اون نقطه ی خاص در آینده! در صورتی که همه چیز باید به سادگی و با آرامش پیش بره، نه با تقلا، نه با دست و پا زدن…و این مُیَسَر نمیشه مگر با توکل و ایمان عملی!

      چه جمله ی زیبایی نوشتی!

      خدا کدش پیچیده نیست خدا خیلی کدش سادست ولی چون ما به سادگی باور نداریم تستش هم نمی کنیم!

      ممنونم ازت سید علی عزیز که انقدر خوب روی خودت کار کردی و میکنی و آن را می پَراکَنی!

      در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1834 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

      سلام سید خدا دمت گرممم…

      من بعد از چند وقت تونستم کامنت بخونم درگر مراسم ازدواجم بودم به لطف رب العامین که همچیز عالی و فوق العاده پیش رفت الهی صد هزار بار شکرررر..

      سید این کامنت حال امروز من بود دمت گرم من دوماه هر روز و هر ساعت نشستم پایه درس و درس خوندم دوماه هم بیشتر شد فکر کنم تو مسافرت میخوندم تو مهمانی میخوندم هیجااا نمیرفتم …

      همش سرم تو کتاب بود سرکار هر جا که فرکرشو بگنی درس میخوندم…

      امروز نتایج رو زدن مردود شده بودم .

      طبق دروه کشف قوانین که بانو شایسته از امتحان گوهینام گفتن و من هم همین مورد (امتحانم رو رو )

      تویه سوالهااا جواب داده بودم و با خوندن کامنت شما و هدایتی که امروز شدم به کامنتت فهمیدم داستان چیه باید کدها رو عوض کنم باید یه کد جدید بنویسم به لطف رب دمت گرم رفیققق الهی شکر برای وجودت و برای این همه کامنتهای با ارزشت دوستت دارم در پناه رب شاد سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2624 روز

        سلام به حسین عزیزم و رفیق خوش مرام

        ازدواجت رو تبریک می گم دوست خوبم و انشالله برات برکت و ثروت بی نهایت داشته باشه که قطعا داره

        و درهایی از درهای عشق و صمیمت باز کنه…

        وقتی تعهدی جدی میشه یعنی اینکه قدم های مهمی برداشته شده و قرار برداشته بشه و انقدر قشنگه که این صمیمیت و عشق منجر به حال خوب و زندگی خوب بشه…

        تبریکات صمیمانه من رو بپذیر و انشالله که این مردود شدن منجر به معدل الف شدن در تمام ابعاد زندگیت باشه چرا که هیچ حقیقتی جز بالانس و حال خوب نیست؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1834 روز

          بنام خداونده بخشنده و مهربانم.

          سلام سید خدا سلام توحید سلام رفیق فاب خداااااا سلام رفیقم سلاممممم

          مرسی کاکام برا تبریک و این ارزوی قشنگ( الهی امین)

          دمت گرم سید واقعا همینجور تعهد که جدی میشه یعنی برو باکت نباشه.چقدر قشنگه وقتی جواب میدید بهم اصن یه حالی میشممم اصن میگم حسین ای درست الهی صد هزار بار شکررررر برای وجود استاد بانو شایسته و وجود شماهاااا سید علی ازت یه تشکر کنم بابت کمک کردن به من برا خرید دوره کشف قوانینن زندگی دمت گرمممممم رفیقم…

          کامنتت بنهایت عالی بود برا خرید دوره کشف قوانین و من هدایت شدم به کامنتت و خریداری کردم

          ازت بینهایتتتت ممنونم رفیق سالاررررررر من

          به امید دیدار درپناه جانم جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی

          با عشق

          حسین عبادی(از بندگان من)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2856 روز

      سلام به سید علی عزیز

      خیییلی خیییلی خوشحالم،

      من چند سال پیش که خیلی عالی داشتم با عشق روی خودم کار میکردم هدایت شدم به یه سایت توحیدی که خیلی با مطالبش ارتباط برقرار میکردم و همون موقع یادمه به بعضی از اطرافیان سایت رو معرفی کردم انقدر که مطالبش خوب بود، بعد از طریق همون سایت عضو یه کانال شدم که مطالبش برام لذت بخش بود و هم سایت رو می خوندم هم مطالب کانال رو، بعد چند وقت دیدم که دیگه کانال تلگرام فعال نیست و خیلی وقته هیچ مطلب جدیدی روش نمیاد، یه بار خواستم لفت بدم از کانال ولی گفتم هرچند کم مطلب میاد تو کانال اما ناب و دلچسب هست برای همین پشیمون شدم، گذشت و گذشت تا اینکه امروز صبح از خواب بیدار شدم و تلگرام رو چک کردم و دیدم عضو یه کانالی هستم به اسم سید علی خوشدل و تعجب کردم، اول فکر کردم یه نفر منو عضو یه کانال جدید به این اسم کرده ولی وقتی رفتم پیاماشو نگاه کردم دیدم به به من از چند سال پیش عضو کانال سید علی خوشدل این انسان توحیدی هستم بدون اینکه بدونم و خیلی برای خودم خوشحال شدم، خیلی خدا رو شکر کردم، ممنونم ازت به خاطر همه مطالب اساسی و عالی که تو سایتت مینوشتی و من استفاده کردم هرچند الان دیگه اون سایت وجود نداره، برات بهترین اتفاقات و توحید عملی بیشتر رو توی زندگیت آرزو میکنم، همون دعایی که برای خودم هم میکنم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1418 روز

      سلام به برادر بزرگوار

      واقعا خوندن کامنت های شما یکی از مصداق های ورود به حال خوب برای منه .

      خداروشکر میکنم که با بهترینها اینجا همفرکانس هستم و قطعا جمال همنشین در من اثر میکنه

      انقدر به فضل پروردگارم امیدوارم

      انقدر مطمئنم چالش هام دروازه ورود به فرکانس های بالاتر و رشد و پیشرفت و خیر مطلقه

      انقدر شکرگزارم که میتونم توی خیابون هم که راه میرم با ربم صحبت کنم ، از اینکه رفیقی پیدا کردم که مرامش ابدیه ، و هر ان در دسترسه ، و هادیه و تمام تمام تمام قدرت دستشه

      شکر گزارم که با پرنده هامم از قوانین صحبت میکنم و میدونم که اونا حرف منو میفهمن

      شکرگزارم که میخوام توکلو امتحان کنم و بدستش بیارم و نتیجشو ببینم

      اینهمه از ثمره اعتماد به این رب شنیدم و خوندم و الان وقت ورود این ثمره به زندگی منه

      الان وقتشه این امتحانو با نمره بالا پاس کنم

      خداروشکر میکنم

      برای بودن با چنین الگوهای متوکل و با ایمانی

      در پناهش دم به دم مقرب تر و متوکل تر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    ‌درود و خداقوت به اساتید عزیزم و دوستان گلی که در این جمع باشکوه هستند

    سپاس‌گزار خدایی هستم که همواره از من می‌خواد که فکر کنم، چه در قرآن که مرا دعوت به تفکر در آیات کرده و چه در این فضا که هدایت شدم به تفکر به اینکه بشناسم بیشتر و بیشتر خودم رو.

    همین چند ساعت پیش که خیلی خوشحال بودم از یه موضوعی که به‌تازگی در زندگیم اتفاق افتاده و چندبار تماس گرفتم که با برادرم صحبت کنم و هی این اتفاق یه جوری پیش نمیومد(اینو بگم اینجا که شنیده بودم از یه موضوعی خیلی خیلی ناراحته و میدونستم که حال چندان خوبی نداره) بعد که بالاخره بعد از چندین بار قطع و وصل که باهاش صحبت کردم(تقلا کردن) دیدم صدای چندان جالبی نداره و خیلی بی‌میله به اتفاقی که افتاده و فقط یه تبریک خشک و خالی کرد. حالا اینش مهم نبود برای من اما من یه لحظه به این فکر کردم که من چون یه‌جورایی میدونستم از قبل که حال خوبی نداره می‌خواستم با این خبر خوب حالش رو خوب کنم و به‌زور بیارمش تو این فضا اما سریع متوجه شدم که ببین این الگو دقیقاً تو تمام زندگیت تکرار شده ها، انگار یه‌جورایی تو حس مسئولیت داری نسبت‌به دیگران و فکر می‌کنی مسئول خوشحالی اون‌ها هستی.

    اما خب شکرخدا خیلی زود متوجه شدمو دیگه ادامه ندادم و باوجود اینکه ازم خواست که با خانمش صحبت کنم تا هماهنگی لازم برای حضور در دوره‌همی رو انجام بدیم(چون ازشون خواسته بودم که بیان) اما من تماس نگرفتم چون میدونم که اون الان در مدار فرکانسی من نیست و من اگه اصرار کنم حال من رو هم خراب میکنه.

    بعد یادم اومد که من همیشه دوست داشتم دیگران را راضی نگه دارم یا اذیتشون نکنم، یعنی این جمله کلاسیک من شده بود که آقا نمی‌خوام تو را اذیت کنم و حتی در مکالمات تلفنی هم این خودش رو تو یه قالب مثبت اشتباه نشان میده که ا‌ولین سوال من از مخاطب اینکه بدموقع که تماس نگرفتم؟ مشغول کاری نبودی که؟و بلافاصله بعدش جمله مخرب بعدیم این بود که آقا یا خانم فلانی قرض از مزاحمت ….

    من فهمیدم بابا این الگو سابقه‌د‌ارتر ازین حرفاست و در تمام ارتباطاتم رسوخ کرده و فکر می‌کردم که خیلی آدم باشعور و انسانی هستم که دارم به این شکل ارتباط برقرار می‌کنم یا وقتی یه کسی یه کاری برام انجام میده صد بار بهش می‌گفتم ببخشید تو رو خدا ها زحمت شد برات.

    از این الفاظ استفاده میکردم چون دیگران برام مهم‌تر بودند کار خودم الویت نداشت برام نظر دیگران و اینکه چه فکری درباره من می‌کنند برام مهم‌تر بود، درصورتی که این یه سیکل کاملاً معیوب در روابط من بوده.

    به‌یاد میارم چه رابطه‌هایی رو من به‌خاطر این ‌که خواستم منجی یا باعث و بانی خوشبختی طرف مقابلم باشم رو از دست دادم همیشه.

    حتی تو رابطه عاطفی آخری که داشتم چندین و چند بار به‌طرف مقابل گفتم که نمی‌خوام تو رو اذیت کنم و اون برگشت بهم گفت عزیزم انقدر به فکر من نباش، من خودم فکر دارم، قدرت انتخاب دارم، تو نباید به این فکر کنی که من چه حسی دارم، تو باید به فکر خودت باشی و تو اگر مطمئن باشی و حالت با خودت خوب باشه میتونی به من کمک کنی، نه اینکه تو رابطه‌ای باشی که دربارش مطمئن نیستی و بخواد این فکر هم بهش اضافه بشه که خب الان طرفم داره وابسته میشه و من اگه نباشم اذیت میشه و درنتیجه من ادم بدی هستم و ازونجایی که نمی‌خوام آدم بدی باشم یه رابطه پر از شک و تردید رو با حال بد ادامه میدم که نتیجش هم میشه نابودی خود و هم نابودی رابطه.

    چقدر برگشتن تو گوش ما کردن که اگر مسلمانی در گوشه‌ای از دنیا درخواستی کنه و مسلمانی صدای او را بشنوه و یاریش نکنه مسلمان نیست یا اینکه چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است یا تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی‌ها رو شنیدیم.

    نه این اشتباهه

    اون مسلمان تو یه فضای فرکانسی خاصیه که داره زجر میکشه می‌خواد برادر خودم باشه که دم گوشمه می‌خواد کسی باشه که اونور دنیا داره زندگی میکنه اگر حالش خرابه برای افکار و باورهای خودشه من خودمم بکشم کوچکترین تغییری تو زندگی فرد نمی‌تونم ایجاد بکنم.

    اتفاقاً همین دیشب با دوستم داشتیم در مورد موضوع ارتباط صحبت می‌کردیم و بهش گفتم این الگو رو و گفتم واقعاً دیگه نمی‌خوام اینجوری باشه، دوست دارم آدمی تو زندگیم باشه که نیاز به کمک من نداشته باشه و به‌قول سیدعلی خوشدل عزیز دارم سعی می‌کنم شبیه اون خواستم بشم یعنی نیازی نداشته باشم که کسی تو زندگیم بیاد که حالم رو خوب کنه، این میشه شرک، من اگر حالم خوب باشه اون خودش میاد لازم نیست من برم سراغش.

    همین دیشب دوستم رو شام مهمون کردم و بهش گفتم که هر چی دوست داری سفارش بده بعد اون هی می‌خواست مراعات من رو بکنه و اخرش هم یه چیز معمولی سفارش داد من هم تا اومدم یه چیزی بگیرم که شبیه و هم قیمت سفارش اون باشه سریع به خودم گفتم تو واقعا می‌خوای همچین کاری کنی؟ تو مگه مثه اونی؟ تو کار خودت رو بکن و برداشتم بهترین غذای رستوران رو که دوست داشتم برا خودم سفارش دادم و گفتم خودم ارزشمندترین فرد زندگی خودم هستم و رضایت خودم به همه چیز و همه کس الویت داره.

    جهان داره کبوتر با کبوتر رو رعایت میکنه ما گاهی ازش غافل میشیم، فکر می‌کنیم بعضی چیزا دیگه به ما ربط نداره یا این آدمه دیگه از کجا امد؟ غافلیم که بابا این داره خودت رو نشون میده، تین ادم ضعیفیه؟ تو جذبش کردی چون لیاقت خودت رو تا همینقدر دونستی و به همان اندازه ضعف داری.

    واقعاً سپاس‌گزارم

    امروز نوشتم که می‌خوام ترمزهام رو در روابط بشناسم که این فایل رو دیدم، خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 242 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2002 روز

      به نام الله بی همتا

      سلام به شما پسر خوب و خوشتیپ ماشاالله

      یک سری برات نوشتم ولی نت قطع و وصل شد و همش پرید. الان بهترشو می نویسم!

      خیلی با کامنتت ارتباط قلبی برقرار کردم چون تجربه شخصی خودم هم بهش نزدیکه. از چند جهت:

      1- اینکه خیلی عذرخواهی می کردی بابت اینکه مزاحم بقیه نباشی. منم دقیقا همینطور بودم. این تغییرات انقدر نرم و مخملی رخ میدن که آدم یادش میره قبلا این رفتارها و کلام مخرب رو داشته و الان نداره. و مثلا کامنت شما رو که می خونم یادم اومده من هم مدتیه دیگه بیجا و مدام عذرخواهی نمی کنم و برای خودم حقی قائلم که توجه فرد مقابل رو کامل برای خودم داشته باشم. چه همسرم باشه چه غریبه و دوست و آشنا.

      همین امروز داشتم با همسرم صحبت می کردم جمله ام هنوز به آخر نرسیده بود ترانه رو صدا زد و من ناراحتیم رو از این کارش ابراز کردم ولی خیلی ملایم و محترمانه. و گفت ببخشید فکر کردم حرفت تموم شده.

      یا مثلا مواردی پیش میاد کسی منتظرم میمونه قبلا از خجالت آب می شدم ولی الان می گم ممنونم که صبر کردی.

      2-در مورد تاثیرگذاری روی افراد در صورتیکه الان در مدارش نیستن دو تا جنبه داره که با مثال توضیحشون میدم.

      شما در مورد برادرت گفتی منم در مورد خواهرم می نویسم.

      خواهر من بخاطر فرکانسهای بی نهایت معیوبی که از بچگیش داشته همسر و زندگی رو جذب کرده پر از مشکلات متعدد و عجیب غریب. چند سال پیش که از همه جا مونده و رونده شده بود با قانون و یک سری اساتید آشنا شد و شروع کرد به خودسازی و بعدش من هم از طریق ایشون با استاد و قوانین آشنا شدم.

      الان خودش داره با استاد دیگه ای کار میکنه و نتایج شگفت انگیزی رقم زده که کسی فکرش رو نمی کرد ایشون از صفر کلوین برسه به بالای صفر سانتی گراد.

      اما گهگاهی که حالش نامساععد میشه تنها کسی که میتونه آرومش کنه منم. من به حرفهاش گوش میدم چون خودش به قصد حل مساله به من زنگ میزنه.

      از طرف دیگه نعمت بسیار بزرگ و استثنایی (با لحن عادل فردوسی پور بخونش) که خدا به من داده اینه که نمی دونم چرا از بچگی درگیر مسائل و احساسات دیگران نمی شدم. هیچوقت بخاطر غم دیگری در غم باقی نمی موندم. زود فراموش می کنم.

      به همین خاطر خیلی راحت میتونم خودم رو درگیر مدار شخص نکنم و در عین حال در حد توانم راهنماییش هم بکنم. دقیقا زمانی که متوجه میشم حالم داره از فرکانس خط خطی کسی بد میشه دکمه eject رو میزنم و از اون هواپیمای در حال سقوط فرار می کنم.

      اما در مورد بقیه افرادی که لب به ناله و شکایت باز می کنن قضیه فرق میکنه. همونطور که گفتم قشنگ سوت زنان فضا رو ترک می کنم و گوش نمیدم و شکوه و شکایت هاشون.

      دیشب از قضا یکی از همسایه هام که عادت به شکایت و جذب ناخواسته ها داره (و جالبه که خودش رو هم عقل کل و علامه دهر میدونه) با یک مشکل جدید اومد و من توی حیاط دیدمش. یهو زد زیر گریه.

      درسته که گفتم درگیر مسائل دیگران نمیشم ولی سیب زمینی هم نیستم بنابراین رفتم ازش پرسیدم چی شده اولا که جواب سلام هم نداد و نگاهم هم نکرد فقط گفت که صاحبخونه گفته تا هفته دیگه باید تخلیه کنید و فلان و بهمان ….. دیگه نگم.

      منم فقط اومدم به عنوان تیری در تاریکی که شاید بتونه آغازی باشه برای تغییرش بهش چندتا جمله مختصر گفتم.

      گفتم تا وقتی حالت بد باشه نمی تونی تصمیم درست بگیری. اگه حالت رو خوب کنی میتونی مساله رو راحت تر حل کنی. از هیچکس جز خدا هم نخواه فقط به خدا توکل کن.

      دیدم بنده خدا با زبان بدن داره میگه سعیده برو جون مادرت ولم کن. بعدشم گفت من تا دهن ……… آروم نمی گیرم.

      منم پاشدم دست گذاشتم روی شونه اش و گفتم فکر کنم تنها باشی راحت تری و رفتم. تو دلم هم گفتم (با لحن جناب خان) خدافظ نرگس خدااااففففظظظظ…. اگه خودت نمی خوای حالت خوب بشه مختاری.

      این تجربه چون جدید بود دوست داشتم در ادامه کامنتت بنویسم. که تا وقتی کسی نخواد عسل هم نباید بذاری دهنش. و تا وقتی در مدارش نباشه اصلا قوانین رو نمیتونه بشنوه.

      به قول قرآن صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ

      دست گلت درد نکنه که اینقدر قشنگ نوشتی و ذهن ما رو در کندوکاو راجع به این قانون فعالتر کردی.

      برات آرزوی عشق و نور و شادی بیکران دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1925 روز

        درود بر شما سعیده جان

        سپاس‌گزارم برای روحیه تحسین و زیبابینت که انقدر زیبا نوشتی برامون

        من خودم به شخصه کاملاً به این اصل رسیدم که تنها راه کمک کردن به دیگران، خصوصاً کسانی که مشکل دارند، اینکه یکی مثل اون‌ها نباشیم. شاید در نگاه اول خیلی خودخواهانه باشه اما اگر در یک بازه زمانی بلند مدت نگاه کنیم متوجه میشیم دلیل اینکه اینجور افراد هنوز هم در زندگی ما هستند اینکه ما به‌خوبی نتونستیم کانون توجهمون رو کنترل بکنیم و طبق قانون هنوز در فضایی هستیم که داریم تجربه می‌کنیم این موضوعات رو هرچند که به نسبت گذشته خیلی کمتر شده.

        خودم من اوایلی که با قانون آشنا شدم خیلی ذوق و احساس مسئولیت داشتم که دیگران رو تغییر بدم اما میدیدم نه‌تنها فایده‌ای نداره بلکه اگر روحیه قدرتمندی نداشته باشی میتونه به ضررت هم باشه چون افراد منتظر کوچک‌ترین فرصتی هستند تا خطا کنی و بهت حمله کنند.

        پس از یه جایی به بعد واقعاً تصمیم گرفتم که فقط روی خودم متمرکز بشم هرچند که خیلی جاها هم موفق نبودم.

        یاد یه روایتی افتادم که خاطرم نیست الان دقیقا کی بود اما شخصی از بزرگی میپرسه اگر شما در یک جمعی باشه که هم خانم باشند و یکدفعه همه خودشون رو برهنه کنند شما چیکار می‌کنی؟ ایشون پاسخ میدهند که من هرگز در چنین جمعی شرکت نمی‌کنم که بخواد همچین اتفاقی بیفته.

        وقتی ما میدونیم که فردی، جمعی یا فضایی در فرکانس یا احساس ناخوشایندی است حتی اگر با دید یاری رساندن هم بخواهیم بریم سمتش بدون‌شک تحت‌تاثیر اون جو قرار خواهیم گرفت حتی اگر خیلی هم روی خودمون خوب کار کرده باشیم ناخودآگاهمون توجهش جلب میشه.

        دقیقاً مثل مراسم‌های ختم تو ایرانه که هر شخص تازه‌ای که به دیدار صاحب عزا میره، با اینکه هدفش همدردی و‌ تسلای خاطر بازماندگانه، اما باعث تازه شدن داغ صاحب عزا میشه چون فضای فرکانسی اون فرد قوی‌تره.

        خیلی از این رفتارها و باورها هم برمی‌گرده به عزت‌نفس. آدم اگر برای کانون توجه، احساسات و نتایجی که قراره در زندگیش بگیره ارزش قائل باشه خیلی راحت میتونه کنترل کنه همه چیزو و خودش رو در دام مسائل دیگران نندازه و از قضاوت دیگران هم نترسه و کاری نداشته باشه که مردم دربارش چی میگن.

        اینکه ما این برچسب‌هارو به خودمون میزنیم و احساس مسئولیت می‌کنیم نسبت به مسائل بقیه که اغلب هیچ ربطی هم به ما نداره به این خاطره که ما برای خودمون ارزش قائل نیستیم. من اون وقته حتی 2-3 دقیقه‌ای رو هم به‌جای اینکه بذارم برای همدردی با کسی میرم یه کار دیگه می‌کنم موزیک گوش میدم یا یه کامنتی می‌خونم، این خیلی بیشتر کمک به من و فرد مقابلم میکنه تا اینکه من بشینم پای صحبت‌هاش یا بخوام بهش مشاوره بدم.

        من مخالف کمک یا مشاوره نیستم اما اعتقاد دارم تنها درصورتی‌که خود طرف التماس کنه، یعنی انقدر نتایج و حال من عالی باشه که طرف التماسم کنه یعنی به این شدت، در غیر اینصورت به اعتقاد من حکایت کوری شود عصاکش کور دیگری است.

        بارها خود من در این دام افتادم و واقعاً الان هر کسی که ازم مشورت می‌خواد دقیقاً یه حالت التماس‌گونه داره، اون هم باز به‌شرطی که ببینم طرف برای حرفم ارزش قائل میشه و عمل کرده به حرف‌هام.

        باز هم از شما سعیده عزیزم بسیار سپاس‌گزارم که یادداشت گذاشتی و باعث شدی بیشتر در مورد اصول صحبت کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فرزانه ارزشمند گفته:
      مدت عضویت: 725 روز

      سلام احسان جان..

      بدون هیچ تعارفی بدون هیچ غلویی کامنت شما پر از درس پر از توحید بود..

      چقدر قلم تون روان و روشن هستش..

      بله واقعا همین طوره..

      ما چون توی فرهنگمون از بچگی بهمون یاد دادن همین تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی…اگر هم بخوایم بی تفاوت باشیم به دیگران ..باز بعدش میایم از وجدان درد مینالیم….ببین چقدر این باور ها توی وجودمون ریشه دواندن…

      من راستش حتی از اینکه یه سوسک رو بکشم یک ساعت با خودم کلنجار میرم که خدایا من الان آدم بدی هستم

      عصر رفتن دوش بگیرم ..نمی‌دونم یهو یه سوسک از کجا پیدا شد..

      کلی سعی کردم بیخیال بشم ..ولی آقا این انگار رگ خواب منو فهمیده بود همش می‌پرید جلوم

      من دیگه بی‌رحم شدم .. کشتمش

      حتی جدیدا از اینکه خونه رو سمپاشی کنم ناراخت میشم حس میکنم دارم مخلوقات جهان رو میکشم..واقعا نمی‌دونم چیکار کنم این مواقع ..حس میکنم آدم بدی هستم…

      در نهایت اینکه چقدر دونستن قوانین به آدم آرامش میده

      از شما متشکرم بخاطر آگاهی های ناب و الهی که در اختیار ما قرار میدین.

      دوستتون دارم

      در پناه الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام به آقا احسان گل

      احسان جان ، به چه نکات ریزی اشاره کردید و چه چیزهاییو به یاد من آوردید.

      چقدر این رفتارها و این کمبود عزت نفس‌ها در لباسی زیبا مخفی شدن. به قول قرآن چقدر قشنگ زینت داده شدند.

      و ما چقدر فریب این ظاهر زیبا رو خوردیم

      و تازه 0قدر به خودمون افتخار هم کردیم که بابا من دیگه عجب آدم محترم و بینظیری هستم ، رودست من ،و محترم تر هز من پیدا نمیشه.

      و چقدر تو این شکل روابط طرف مقابل رو بزرگ و خودمونو کوچک کردیم.

      چقدر قدر خودمونو ندونستیم.

      چقدر پر از تکلف حرف زدیم بجای اینکه خودمون باشیم.

      بینهایت از شما سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1038 روز

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر خدایان

      خدایا شکرت بخاطر این سایت توحیدی

      خدایا شکرت بخاطر وجود این دوستان توحیدی

      آقای مقدم سپاس گزارم ازتون بخاطر این کامنتتون که در از آگاهیهای ناب بود

      جهان داره کبوتر با کبوتر را رعایت می‌کنه

      واقعا بعضی وقتها فراموش میکنیم

      فکر میکنیم رفتار دیگران ربطی به ما نداده و غافیلم که داره خودمون و نشونمون میده

      جهان اینه خود ما هست

      خدایا هدایتم کن

      بعضی وقتها که یه رفتاری را دوست ندارم کسی داره انجام میده تو ذهنم میگم خب چکار کنم که این کار را انجام ندم خودم ؟ و خوشحالم که یه درجه درکم بیشتر شده که متوجه میشم که باید خودم اصلاح کنم و دیگه انگشت اشاره را از طرف مقابل بر میدارم و روی خودم میگیرم

      سپاس گزارم ازتون بخاطر این نکته عالی که گفتیند

      هر روزتون بهتر از روز قبلتون باشه

      سلامت،شاد،خوشبخت،سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمید گفته:
      مدت عضویت: 2312 روز

      آقا احسان سلام داداش گلم..

      عالی بود.چقدر قشنگ حرف دل منو زدید شما واقعا که میگن دوستان هم فرکانسی درست میگن..آقا من ب شخصه لذت که بی نهایت بردم از کامنت زیباتون کلی هم درس آموختم.اول از خداوند بابت چنین هم فرکانسی سپاسگزارم وبعد از استاد عزیز وشما دوست گرامی.

      در پناه الله میسپارمتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2155 روز

      به نام الله

      الهی قربونت برم من

      الهی قربونه همتون برم من

      شما و همه ی بچه های سایت خیلی گلید به خدا

      من ندیدم توی عمرم آدمهای به این صافی ، به این پاکی که حرف دلشون را بیان یه جا بزنن و آخرشم با شادی و خوبی ختم شود….

      شما قانون را برام مرور کردید در واقع ، با مثال هایی از زندگی روزمره ی ، خودتون با چالش ها چطور کنار اومدید ، چطور با تضاد برخورد کردید ، چطور همون لحظه یادتون بود که با اون تضاد چه برخوردی داشته باشید و با قانون حلش کردید خیلی خوبه خیلی عالیه خدا راشکر

      مثال هاتون گویای دور شدن از شرک مخفی درونی تون بود ،

      چقدر تونستید روی خودتون عالی و شفاف کار کنید خدا را صد هزار مرتبه شکر

      وقتی من با شما و بچه های سایت هستم آدمهای بیرون یادم میره ، اصلا فراموش می کنم که آدمی در بیرون هم هست و همیشه می خواهم در این سایت باشم و بمونم با شما ، با همه ی بچه ها ، اونقدر که دارم اینجا تغییرات شگرف را در خودم و در عزیزانم می بینم و می دونم مهم خودم هستم و نه کس دیگه ایی . الهی الحمدلله

      براتون بهترین لحظات را از خدای قانون ها ، از خدای بزرگ ، از خدای بهترینها خواستارم

      شاد ، موفق و در مدار بهترینها باشی گل روزگار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1262 روز

      سلام به اقا احسان

      بعد از خوندن دیدگاهتون متوجه شدم که تمام کلمات مخربی رو که نوشتین منم همشونو در صحبتهای روزانه

      بکار میبرم

      مزاحم که نیستم

      اسباب زحمت شدم

      واقعا ببخشید و…….

      واصلا هم نمدونستم که گفتنشون درست نیست ممنون که منو متوجه کردی

      منم قبلا همیشه دوست داشتم که توی سفر همراه داشته باشیم چون بیشتر خوش میگذره ولی حالا دیگه اگر ساعات وروزهای زیادی هم تنها باشم خیلی هم لذت میبرم وبهم خوش میگذره

      از خداوند بابت اینکه مارو هدایت کرد به اموزه های سایت عباس منش سپاسگزارم

      از شماهم بابت این اگاهی های توحیدی که برامون نوشتین ممنونم

      وامیدوارم خداوند به همه ما کمک کنه که بتونیم قوانین جهان را بشناسبم وازشون استفاده کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1241 روز

      سلام اقا احسان عزیز

      چقدر خوب قانون رو درک کردید و در لحظه لحظه زندگیتون سعی میکنید استفاده کنید .

      من هم خیلی تلاش میکنم تو جزییات زندگیم استفاده کنم از قانون و همون لحظه که متوجه میشم یه بهبود کوچیک رخ داده یه تغییر نسبت به قبل ایجاد شده خیلی حس خوبی نسبت به خودم میگیرم .

      چقدر مثالی که درمورد رستوران رفتن زدید به دلم نشست اینکه اول داشتی طبق عادت گذشته رفتار میکردی و یهو متوجه شدی نه این روش درست نیست من لایق بهترین غذای این رستورانم .

      وقتی استاد میگه ایمانی که عمل نیاره حرف مفته ینی همین ، اگه روزی هزار بار به خودمون بگیم من ارزشمندم و لایق بهترینهام ولی تو انتخابامون دست بذاریم رو چیزای سطح پایین انگار فقط خودمونو مسخره کردیم ولی اگه از عمق وجود باور داریم که ارزشمندیم باید در عمل هم نشون بدیم مثل کاری که شما کردی و همین رفتارهای به ظاهر ساده و کوچیک کم کم شخصیت بزرگی رو میسازن .

      ممنونم بخاطر متن زیباتون درس های خوبی برا من داشت .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بهاره مقدسیان گفته:
      مدت عضویت: 977 روز

      سلام دوست عزیز

      مرسی با این کامنت خوبت که من فهمیدم چه ترمزهایی داشتم و مدام تو زندگیم دارم تکرارش میکنم

      من هروقت یه نفر رستوران یا جایی مهمونم میکنه همیشه ارزون ترین غذارو سفارش میدم با اینکه شاید علاقه ای به اون سفارشم نداشته باشم ولی همش حس میکنم که شاید اون طرف مقابلم نتونه اون هزینه رو پرادخت کنه و الان با وجود کامنت شما فهمیدم که چه ترمزی دارم

      واقعا ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خدمت همه عزیزان به ویژه استاد عباسمنش گرانقدر

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    برای جواب به این سوال باز برمی گردم به این سوال از خودم که نقش من قبل از آشنایی با استاد یا بعد از آشنایی با استاد؟!

    قبل از آشنایی با استاد من به شکلی افراطی نقش ناجی و مراقب و حمایتگر رو در روابط با دیگران ایفا میکردم و خودم رو مسئول حال خوب دیگران می دونستم و اگر کسی مشکلی داشت سعی میکردم نقش خبره ترین مشاور رو برایش بازی کنم و به جرات میتونم بگم که من از خود آن شخص بیشتر درگیر آن مسئله می شدم و پیگیر بودم!!!

    وقتی به ریشه ین افکار و رفتارم دقت می کنم می بینم که جد از این که دوست دارم حال همه خوب باشه و کسی مشکلی نداشته باشه، به خصوص کسانی که میشناسم و باهاشون رابطه دارم، باز میرسم به عدم آشنایی به قوانین و کمبود عزت نفسم.

    اگه بخواهم مثالی از زندگیم بزنم که این مسئله حمایتگری و مراقب واضحتر بشه اینه که در تمام مسافرت هام حداقل یکی از نزدیکانم رو همراه خودم به مسافرت برده ام.و این روحیه حمایتگری در همسرمم به همین شدت وجود داره که سبب میشد ما تنهایی به مسافرت نریم زیرا باور داشتیم تنهایی بهمون خوش نمی گذره و وقتی باوری می سازی جهان موارد مشابه بیشتری رو در زندگی نشونت میده و باورتو تقویت میکنه بگونه ای که چند سال پیش که بعد مدتها تصمیم گرفتیم تنهایی بریم شمال در اونجا با همسرم دعوامون شد و وقتی برگشتیم همسرم میگفت دیدی گفتم تنهایی نریم. اصلا بهم خوش نگذشت.

    وقتی به آن سالها فکر میکنم می بینم دلیل و ریشه این تفکر این بود که ما حال خوشمان را به حضور دیگران گره زده بودیم. واین مسئله اساسی ای است که خیلی در رایطه ها بولد است و آنرا دائمآ در روابط میبینم.

    وقتی که با خودت در صلح نباشی ، وقتی خودت رو دوست نداشته باشی، وقتی لذت بردن از زندگی را منوط به لذت بردن دیگران کنی، وقتی دنبال شاهد و گواه برای تائید خوشبختی زندگیت بگردی آنوقت به جای اینکه لذت و شادی رو در درونت جستجو کنی؛ آنرا در ارتباط با دیگران جستجو می کنی.

    این باورهای اشتباه و جنبه حمایتگری و مراقب بودن سبب شده بود که از قبل تمام برنامه ریزی های لازم را انجام دهم. مکان های اقامتی را از قبل رزروکنم. بهترین مکان اقامتی را به جای خودم به همراهانم اختصاص دهم و در این مورد روحیه مراقبتی همسرم از من شدید تر بود.خلاصه لذت و آسایش همراهانمان را به خودمان ترجیح بدیم تا خاطره خوبی از مسافرت با ما داشته باشند! به همین دلیل همه فامیل منتظر بودن که ما کی مسافرت میریم تا خودشون رو دعوت کنند! و سر این مساله هم دلخوری پیش می آمد و دیگران خودشان رو محق می دونستند که چرا به ما نگفتند همراهشون بریم!

    یا در خصوص روحیه ناجی بودن که جزء پاشنه آشیل های من است و با آموزشهای استاد تونستم این مورد رو خیلی بهبود ببخشم بگونه ای عمل می کردم که می خواستم نقش و وظیفه دیگران رو بعهده بگیرم و دایه دلسوزتر از مادر می شدم! خیلی از وقت و انرژی ام رو صرف دیگران می کردم و نتیجه هم قابل پیش بینی و مشخص بود.

    بعد از آشنایی با استاد

    آموزش های استاد همواره باعث رشد من در همه جنبه ها شده است.زیرا وقتی قوانین را درک می کنید.اجرای قانون همه ی جنبه های زندگی را در بر می گیرد.اینکه:

    من مسئول خوشبختی دیگران نیستم

    من توانایی تغییر دیگران را ندارم

    من به فرکانس دیگران دسترسی ندارم

    حال خوب، مسئله ای درونی است نه بیرونی

    افکار و ورودی هایم زندگیم را رقم میزند و من خالق زندگی خویشم

    سبب شد دیدگاهم به زندگی؛ به خودم ؛ به اطرافیانم و به دیگران تغییر کند.دیگر مشاور و سنگ صبور آه و ناله دیگران نشدم! دیگر حال خوبم رو وابسته به حضور هیچکسی در زندگیم نکردم. حتی فرزندم! دیگر خودم را مسئول حال خوش دیگران نمی دانم. دیگر برای لذت بردن دیگران از زندگیشان، خودم را فنا نمی کنم. دیگر ترجیحم در زندگی بودن با خودم است؛ لذت بردن از خودم است ؛ ایجاد حال خوب درونی است؛ قضاوت نکردن دیگران است؛ تمرکز کردن روی خودم به جای تمرکز بر دیگران است (حتی فرزندم).و این آرامش و حال خوبم، این لذت درونی؛ این در صلح بودن با خودم و دیگران؛ این رها بودن و عجله نکردن و لذت بردن از مسیر و آسان شدن برای آسانی ها نتیجه استفاده از آموزش های استاد است و هنوز خیلی کار دارم تا رسیدن به وضع مطلوب و باید بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم و یاد بگیرم و عمل کنم.

    وقتی این تغییرات در من رخ داد خیلی ها تعجب می کنند از سبک زندگیم، از سبک غذائیم، از اینکه تنهایی میرم سفر و حضور دیگران برایم الزامی نیست. از این که بدون اطلاع و به صورت هدایتی سفر می کنم (در حالی که قبلا از یکماه پیش همه می دانستند من قراره سفر برم خخخ). اما نظر دیگران برایم کوچکترین اهمیتی ندارد.خیلی از نزدیکانم با شوخی به من می گفتند ما همان اسداله قبلی رو دوست داریم و منم با لبخند بهشون میگم آن اسداله دیگه مُرد!

    مطمئنم با استمرار این مسیر و استفاده بیشتر از فایلها و دوره ها، بخصوص دوره عشق و مودت در روابط، روابط خانوادگی و اجتماعی ام دائمآ بهتر و بهتر خواهد شد.یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 296 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1241 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز

      لذت بردم از خوندن نوشته هاتون . این جور مقایسه ها که قبلا چطور رفتاری داشتم الان چه رفتاری دارم باعث میشه آدم بفهمه چه تغییراتی رخ داده و شما چقدر تغییرات مثبت داشتید تبریک میگم بهتون که انقدر خوب رو خودتون کار کردید.

      اونجا که گفتید اطرافیان میگن ما همون اسدالله قبلی رو دوست داشتیم منم این تجربه رو دارم . چون قبلا بیشتر رفتارهامون به سود دیگران بود ولی الان با آشنایی با قانون تمرکزمون رو خودمونه و بجای سود رسوندن به دیگران ، گوش دادن به درد دل دیگران و… توجهمون به حال خوب خودمونه و به دیگران سرویس نمیدیم و اونا قطعا ازاین بابت خوشحال نیستن و این خودش ینی داریم کارمونو درست انجام میدیم .

      امیدوارم تو این مسیر بهترینها رو تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بانو

        هر فایل یا دوره ای از استاد گرانقدر و حتی کامنت های دوستان عزیز دری از آگاهی به روی باز می کند تا انسان بهتری باشیم و کیفیت زندگی مان را ارتقا بدیم و بیشتر از نعمت های بیشماری که خداوند بهمون بخشیده بهره بگیریم.

        تبریک میگم بهتون که شما هم همچنین تجربه ای رو داشتید.نشون میده متعهد به عمل به قوانین هستید. چقدر ما ندانسته به خودمون ظلم کردیم و روز به روز از خودمون دور شدیم و فاصله گرفتیم. به قول شاعر آنچه خود داشتیم زبیگانه تمنا کردیم. بیگانه منظور افراد غریبه نیست بلکه هر آنچه بیرون زخودمان است، برایمان غریبه است. زیرا ما به فرکانسش دسترسی نداریم.

        ممنونم که برایم نوشتید تا یکبار دیگه قانون رو با خودم مرور کنم. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت و حال خوش درونی آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      رضا حسنی گفته:
      مدت عضویت: 1326 روز

      منم همین اسداله رو دوست دارم

      سلام ب رفیق توحیدیم در این مسیر الهی

      دقیقا منم همیشه نقش دکتر رو داشتم ک باید حال همه رو خوب میکردم !!! یادمه چندبار یکی از بچه های باشگاه ک رژیم غذایی داشت ساعت 3 صبح ب من زنگ زد ک من ضعف کردم چیکار باید بکنم ک منم حسابی قاطی کردم و بلاکش کردم!

      و چندین بار هم دوستانم در باشگاه آسیب مفصلی دیدن ک من میبردمشون پیش ی دکتر سنتی ک خوبشون کنه و جالبه این اتفاق چندین بار برام تکرار شد و الان میفهمم ک این الگوهای تکراری نشات گرفته از چی میتونه باشه ک همیشه من خودمو مسئول خوب کردن حال دیگران میدونستم ولی خب بیش از یکساله ک دیگه این الگو شکسته شده و الگوهای خوب جایگزینش کردم ک من فقط مسئول حال خوب خودم هستم و دیگه تمام توجه و تمرکزم فقط روی احساس خودمه و اصلا کاری ب هیچ کس ندارم و بلطف خدا اتفاقات قدیم هم دیگه تکرار نشد و منم این رضا رو دوست دارم …….

      درپناه خداوند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود آقا رضای گل

        می دونم به لطف آموزش های استاد و این سایت الهی همیشه حال دلت خوش است. رضا جان هر وقت پروفایلتو میبینم یاد باشگاه میفتم و میگم منم مثل رضا باید این بدنو بهتر و بیشتر بسازم. کودک درونمم قلقلکم میده که یه عکس از باشگاه بذارم پروفایل خخخ.

        از وقتی که استاد بحث الگوهای تکرار شونده رو مطرح کردند، دیگه شاخک های هممون تیز شدن و از اتفاقات زندگیمون سرسری عبور نمیکنیم و هر اتفاقی چه خواسته چه ناخواسته تلنگری بهمون میزنه تا یه لحظه در زندگیمون مکث کنیم و زندگیمان رو بیشتر آنالیز کنیم تا شناختمون از خودمان و رفتارهامون بیشتر بشه.

        خوشحالم بابت تمرکز بیشتر رو خودت و احساس مسئولیت نکردن بی جا نسبت به دیگران! صمیمی ترین دوستای من هم اسم شما هستند آقا رضا .منم این آقا رضا رو دوست دارم و برام گل سرسبد آقا رضاهاست.بدرخشی رفیق.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام به اسداله عزیز!

      من که اون اسداله قبلی رو نمیشناختم، که به قول خودتون دور از جون مُرد…ولی این اسداله رو به شدت تحسین میکنم و خدا رو شکر میکنم به خاطر وجودش در خانواده ی جدیدم!

      یه نکته که توی دیدگاهتون برام بولد شد و منو به فکر فرو برد گره زدن حال خوش به حضور دیگران بود! من الان خیلی وقت ها خودم با خودم خوش هستم، ولی هنوز کار دارم توی این زمینه! مثلاً خیلی وقت ها احساس میکنم خوشی من گره خورده به حضور خواهرم و همسرش و مخصوصاً خواهرزاده م (تینا) که ساکن آمریکا هستن، ولی چون به ما نزدیک هستن تقریباً ماهی یا دو ماهی یک بار میان اینجا (کانادا). تینا 9 سالشه و من از بچگیش خیلی بهش نزدیک بودم و با اینکه خودم بچه ندارم احساس میکنم مثل بچه ی خودم دوسش دارم…یه بار برای خواهرم یه عکس که تو اینستاگرام دیده بودم فرستادم، نوشته بود خوهرزاده داشتن اینجوریه که تو یه بچه داری که خودت به دنیا نیاوردیش! من واقعاً همین حس رو به تینا دارم. الان تقریباً یه کمی میفهمم که وقتی داشتم از ایران میومدم کانادا مامانم چه احساسی داشت! چون الان خودم هم هر موقع تینا داره از اینجا میره احساس میکنم قلبم داره کنده میشه…ولی این چند دفعه ی اخیر خدا رو شکر خیلی بهتر احساسم رو کنترل کردم که آدم حتی بچه ش هم نباید انـــــقدر براش مهم بشه که حال خوبش گره بخوره به حضور اون و روش تمرکز کنه! (مطمئنم وقتی مامانم (فاطمه سلیمی) داره این کامنتو میخونه با خودش میگه “تو عمراً اگه بفهمی من چه احساسی داشتم وقتی داشتی میرفتی” خخخخخخ)

      یه چیزی که توی کامنت خودم هم نوشتم اینجا دوباره مینویسم تا برای خودم تکرار بشه…

      مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه! تمام رابطه های دیگه، رابطه با همسر، فرزند، پدر، مادر و … در اولویت های بعدی قرار دارن.

      ممنونم از شما اسداله عزیز به خاطر کامنتتون که در عین سادگی به عمق دل آدم میشینه!

      در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بر یاسمن زیبای خنده رو

        هر وقت میخواهم جواب کامنت شما رو بدم وقتی به احوال خودم توجه میکنم میبینم غرق لبخند و خنده ام.الان که از محل کارم دارم این کامنتتو مینویسم با خودم میگفتم اگه کسی منو با این احوالم ببینه میگه طرف یه چیزیش کمه که داره با خودش میخنده خخخخ

        میخواستم اینو باز تاکید کنم چقد حال خوب داشتن ساده است! چقدر حال خوب انتقال دادن راحته!

        وقتی میشه با یه عکس پروفایل حال خودمون و دیگرانو خوب کنیم، چرا این لطفُ در حق خودمان و دیگران انجام ندیم؟؟؟ بازم ممنونم بابت پروفایل زیباتون

        یاسمن عزیز نوشته بودید :…خیلی وقت ها احساس میکنم خوشی من گره خورده به حضور خواهرم و همسرش و مخصوصاً خواهرزاده م (تینا) که ساکن آمریکا هستن… اینکه آدم از دیدار نزدیکان و عزیزانش احساس شادی و احساس خوب کنه اصلآ غیر طبیعی یا چیز بدی نیست. ولی اینکه شما حال خوبتون رو گره بزنید به حضور یا عدم حضور این عزیزان درست نخواهد بود. چرا؟؟

        چون دارید حال خوبتون رو وابسته به یک عامل بیرونی می کنید! و این میتونه به شما آسیب بزنه و احساستون رو بد کنه.

        وقتی استاد می گفتند همه ما روح هایی بودیم که از قبل وجود داشته ایم! و آمدنمان به این دنیا به دلیل درخواستی بوده که خودمان داشته ایم! (نه ازدواج پدر ومادرمان) و اگر پدر و مادر کنونیمان ما رو به دنیا نمی آوردند این خواسته توسط یک زوج دیگر محقق می شد! یعنی پدر و مادر ما فقط واسطه اند برای این انتقال! و وقتی کلام خداوند در قرآن خطاب به نوح را میخوانیم که در برابر درخواست نوح برای نجات فرزندش می گویند ای نوح از جاهلان نباش!!! (یعنی خودت رو به نفهمی نزن! گاهی وقتا ما میدونیم یه کاری غلطه ولی باز انجامش می دیم) اون پسر تو نیست!!!

        این آگاهی ها سبب میشه بدونیم اصل چیه فرع چیه؟ این احساستون رو مقایسه کنید با احساس حضرت ابراهیم آنهم وقتی که اسماعیل تازه متولد شده و همسرش را در بیابانى خشک و بى آب و علف به دستور خداوند جا گذاشت. مگر غیر از این میتونه باشه که آن بزرگوار این آگاهی ها رو درک کرده بود و ایمانی راسخ به خداوند و سیستم جهان داشته که اینقدر قاطع تصمیم گرفته و عمل کرده!

        هر چقدر که حضور خداوند و هدایت هر لحظه اش را در زندگیمان باور داشته باشیم و آنرا بیشتر و بیشتر احساس کنیم آنوقت است که این احساس رهایی، این احساس آزادی، این احساس لذت و حال خوب درونی، این نگران نبودن بابت چیزی، این غمگین نبودن از دوری کسی … در ما بیشتر و بیشتر می شود. مگر غیر از اینست که خداوند می فرمایند مومنان نه غمی دارند و نه ترسی

        وقتی طرز تفکر، نوع نگاه و نگرشمان را به هر موضوعی به گونه ای تغییر میدهیم که به ما احساس بهتری می دهد این به ما نشان می دهد که راه درست و کار درست چیست؟ و اینو به خودم دارم میگم که قدردان و شکر گذار حضور عزیزانم در زندگیم باشم اما احساس مالکیت و تصاحب نسبت بهشون نداشته باشم.همه از خدائیم و به سمت او بر می گردیم. و این دو روز دنیا سرگرمی و بازیچه و فرصتی است که ما خودمان را رشد بدیم و ظرف وجودمان رو برای نزدیکی به خداوند افزایش بدیم.هر کی ام خواستی، هر چی ام خواستی خدا برات فراهم میکنه!

        یاسمن جان چه زیبا نوشته ای مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه! حالا سوال من اینه چرا مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه؟!! تا حالا بهش فکر کردی؟

        جوابی که من برای این سوال دارم اینه که من جزئی از خدا هستم و روح خدا در من دمیده شده.وقتی من رابطه ام با خودم درست بشه، آنوقت رابطه ام با خداوند میزان میشه.و وقتی رابطه ام باخداوند میزان بشه مثل قطره به دریا وصل میشم .آیا آنوقت کسی میتونه ادعا کنه من انسانم؟!! آیا غیر از این خواهد بود که من تجلی خداوند بر روی زمینم!!! آیا خداوند نگرانه؟ آیا خداوند دلتنگه؟ آیا خداوند بی قراره؟…

        حرفام بازم به درازا کشید ببخشید. بابت داشتن یه خانواده عباسمنشی اونم از نوع فعالش بهتون تبریک میگم واقعآ. چه سعادتی بیشتر از این که نزدیکانت هم مدارت باشند و حرف و کلامت رو بفمند و درک کنند.از همینجا برای این خانواده دوستداشتنی آرزوی سلامتی و سعادت و خوشبختی دارم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1901 روز

          سلام آقا اسدالله عزیز.

          ممنونم ازتون برای نوشتن کامنت های زیباتون.

          چقدر این جمله قشنگه، امید بخشه:

          وقتی من رابطه ام با خودم درست بشه، آنوقت رابطه ام با خداوند میزان میشه. و وقتی رابطه ام باخداوند میزان بشه مثل قطره به دریا وصل میشم.

          مرسی که دست خدا شدین و از طریق کامنت خوبتون این پیام رو رسوندین.

          ممنونم برای آگاهی هایی که تو کامنتتون هست و انتقالش میدین با سخاوت.

          برای خودتون و خانواده ی عزیزتون خیر در دنیا و آخرت رو از خدا میخوام.

          الهی شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          یاسمن زمانی گفته:
          مدت عضویت: 2392 روز

          سلام مجدد به اسداله عزیز!

          خیلی سپاسگزارم از تعریفی که از عکس پروفایلم میکنید همیشه…و خوشحالم که باعث میشه لبخند به لباتون بشینه!

          پاسختون خیلی پر محتوا بود و به دلم نشست…میدونین…من بعضی وقت ها احساس میکنم حد و مرزها رو خوب نمیتونم تشخیص بدم…البته بعضی وقت ها، نه همیشه!

          مثل همین موردی که تعریف کردم و شما گوشزد کردین که “اینکه آدم از دیدار نزدیکان و عزیزانش احساس شادی و احساس خوب کنه اصلاً غیر طبیعی یا چیز بدی نیست

          هرچند که توی همین لحظه های سردرگمی هم هر موقع حواسم باشه و به خدا رجوع کنم و ازش سوال کنم، جواب رو بهم میگه و هدایتم میکنه! خدایا شکرت که طعم شیرین هدایت رو به ما چشاندی!

          خیلی خوب گفتین، حضرت ابراهیم بهترین نمونه ست برای اینکه به یادش بیاریم و تلاش کنیم هیچ وابستگی به هیچ احدی در این دنیا نداشته باشیم!

          تسلیمِ تسلیمِ خدا!

          فقط دلخوش بودن به حضور خدا در زندگیمون…شاد بودن از اینکه اگر بندگی خدا رو بکنیم و شرک نَوَرزیم…خدا برای ما همه چیز و همه کس میشه…و هررررر آنچه بخواهیم به ما داده میشه!

          قبل از اینکه جوابتون رو ببینم، به این سوال فکر کردم. جرا مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه؟ و دقیقاً جواب من هم همون بود…

          رابطه با خودمون یعنی همون رابطه با خدا…وقتی من با خودم هماهنگ بشم، با خدا هماهنگ شدم…و اون شروعِ مسیرِ خوشبختی و سعادته!

          این قسمت خیلی به دلم نشست: “ آیا غیر از این خواهد بود که من تجلی خداوند بر روی زمینم!!! آیا خداوند نگرانه؟ آیا خداوند دلتنگه؟ آیا خداوند بی قراره؟

          خدا رو شکر میکنم هر موقع حرفاتون به درازا میکشه :)))))

          خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندِ شما!

          بی نهایت ممنونم که وقت گذاشتین و پاسخ نوشتین!

          و ممنونم برای آرزوهای قشنگی که برای من و خانواده م کردین! دقیقاً درسته! این یکی از نعمت هایی هست که من هررررر شب براش شکرگزاری میکنم که خانواده م با من هم مسیر هستن و باهم داریم رشد میکنیم و لذت میبریم در این مسیر!

          در پناه خدا برای شما و خانواده ی عزیزتون آرامش و بهترین نعمت ها رو آرزو میکنم :)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          الهام و نگین گفته:
          مدت عضویت: 1038 روز

          خدای مهربانم شکرت شکرت

          چقدر تو بی انتهایی

          خدایا شکرت شکرت که هر چقدر هم شکر گزاری کنم کم کردم

          در هر یک صدم ثانیه هم شکر گزاری کنم باز هم کم شکر گزاری کردم

          آقای زرگوشی عزیز شما قابل تحسین هستند

          لذت بردم از کامنتتون

          یادآوری این جمله ی طلایی از استاد که ما روح های مجرد هستیم و مجرد به دنیا آمدیم و مجرد از دنیا میریم

          من جزیی از خدا هستم و روح خدا در من دمیده نمی‌دونید چقدر این جمله به من قدرت میده

          دیگه حس تنهایی نمیکنم

          وابسته به یه شخص خاص نیستم

          چون من و خدا همیشه باهم هستیم و داره هدایتم می‌کنه

          به چه مسیرهایی اصلا بعضی مواقع که فکر میکنم خودم هم باورم نمیشه به خودم میگم مگه میشه

          چند روز پیش داشتم پیاده روی میکردم هوا ابری بود و بعد یه دفعه آفتابی شد من گفتم خدایا میشه هوا ابری باشه که من برسم خونه خدای من خدای من عظمتت و شکر ،قدرتت و شکر ابر بالای سرم آمد تا موقعی که رسیدم خونه اطرافم آفتابی بود ولی بالای سر من ابر بود

          خدایا به همین راحتی اجابت می‌کنی

          به همین لذت بخشی من و هدایت می‌کنی

          آخه من چطوری سپاس گزاری کنم

          هر چقدر هم سپاس گزاری کنم کم کردم

          شکرت شکرت شکرت

          موفق،سلامت،شاد،ثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3069 روز

      سلام آقاى زرگوشى عزیز

      مثل همیشه کامنتتون پر از آگاهى و درس بود .

      چقدر خوب به خودشناسى رسیدید و دلیل و ریشه رفتارهاتون رو شناسایى و برطرف کردید .

      تبریک میگم و تحسین میکنم که تونستید این تغییرات بزرگ رو در خودتون ایجاد کنید.

      -چقدر این باورهایى که گفتید عالین و همشون برمیگرده به اینکه باور کنیم همه ى اتفاقات زندگیمون بدون استثناء حاصل افکار و باورهاى خودمون

      (من مسئول خوشبختی دیگران نیستم

      من توانایی تغییر دیگران را ندارم

      من به فرکانس دیگران دسترسی ندارم

      حال خوب، مسئله ای درونی است نه بیرونی

      افکار و ورودی هایم زندگیم را رقم میزند و من خالق زندگی خویشم)

      جواب به این سوال استاد واسم سخت بود. امیدوارم بتونم به جواب هایى برسم که بهتر خودم رو بشناسم .

      دوست عزیز بهترین ها رو براتون آرزو میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بانوی عزیز

        ممنونم از لطف و محبت همیشگی تون خانم بیگدلی فر عزیز. با کامنتتون فلش بکی به گذشته ام زدم و دیدم با اینکه من هرگز مقاومتی در برابر آگاهی های استاد نداشته ام ولی خیلی از چیزها رو به مرور زمان و استمرار در مسیر تونستم درک کنم. مثل خالق بودنمان یا نحوه عمل کردن فرکانس ها و باورها . و میدونم هنوز مانند کسی که تازه الفبا رو یاد گرفته راه درازی پیش رو دارم و خیلی باید روی خودم کار کنم تا بتوانم جبران کاستی های گذشته ام رو بکنم. ولی از اینکه در مسیرم و دارم یاد میگیرم لذت میبرم. به همین دلیل بیشترین وقت روزانه من گوش دادن؛ دیدن یا بودن در این سایت الهی است که بواسطه آن دوستانی دارم مثل شما که فارغ از شهر و کشور و دین و مذهب؛ مثل اعضای خانواده ام هستند و با اینکه ندیدمشون ولی احساس نزدیکی و آشنایی باهاشون دارم.

        ام البنین عزیز برای نوشتن مقاومت نداشته باش. نمیخواد از قبل تو ذهنت فکر کنی یا مطلب بنویسی.همین که شروع به نوشتن کنی مطالب خودش میاد و هر چیزی به ذهنت اومد گزینش نکن و بنویس حتی اگه به ظاهر ربطی به موضوع نداشته باشه.وقتی تکاملت رو طی کردی به خودت میای میبینی گاهی مثل من انگشتهام از نوشتن خسته شدند اما ذهنم اجازه نمیده و میگه اینم بنویس، اینم بگو و وقتی به خودم میام میبینم ساعتها گذشته و من گذر زمان رو احساس نکردم.

        ممنونم که برام نوشتید برایتان در این مسیر زیبا رشد روز افزون و لذتو حال خوب آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
        • -
          ام البنین بیگدلی فر گفته:
          مدت عضویت: 3069 روز

          سلام و دورود آقا اسداله عزیز

          ممنون که همیشه پاسخ هاتون راهنماى خوبى واسم هست .

          خیلى خوشحال و شاکرم که خانواده اى دارم که اینقدر عالى راهنماییم میکنن و ازشون درس میگیرم .

          چقدر خوب به مقاومتم براى کامنت نوشتن اشاره کردید ، دقیقا همینه که میگید.

          بسیار ممنونم بابت کامنت زیباتون، آرزو میکنم در پناه حق سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1824 روز

      هزاران درود به شما برادر بزرگوارم

      افرین به شما اول : برای تشخیص نقاط ضعف تون یا همون پاشنه ها آشیل رفتاری

      و دوم : گامهای مناسب برای برطرف کردن رفتارهایی که به نوعی حتی در جامعه ما ارزش محسوب میشه…

      و به اشتباه اسمهای زیبایی برای این رفتارها در نظر گرفته میشه مثل: روحیه ایثارگری…

      حس نوع دوستی…

      جوانمردی ….

      فداکاری و……

      و برای ریشه ایی از میان بردن برخی رفتارها ، با توجه به مقدس نمایی ها و مقدس جلوه دادن ها در فرهنگ ما در ابتدا کمی ترسناک به نظر میاد…

      و واقعاااااااااا شجاعت زیادی میخواد که بتونی گامی برداری و بری در دل ترسها و دیگه به قول جامعه نخوای فداکار باشی… نخوای دلسوز باشی …

      واقعاااااااااا شجاعت میخواد و جاداره همین جا بهتون خدا قوت و دست مریزاد بگم و هزاران بار تحسین تون کنم به خاطر این شجاعت تون…

      خیلی خوب درک کردم شرایط تون رو چرا که من و همسرم مدتها در جا میزدیم و گویا زنجیر بودیم به همین رفتارهای به ظاهر پسندیده…

      و وقتی شروع کردیم روی خودمون کار کردن خداوند به صورت معجزه آسایی شرایط مهاجرت ما رو از شهری به شهر دیگه فراهم کرد تا بتونیم با دور شدن از محیط امن مون ، زمان خودسازی بیشتری در اختیار داشته باشیم …

      به قول معروف: کار خوبه خدا درست کنه… چرا که خداوند هرگز کار ناقصی انجام نمیده و وقتی دستت در دستان پر مهر او باشه لاجرم تو رو به سمت تکامل سوق میده…

      فقط کافیه در مسیر باشیم و وقتی راه رو از بیراه شناختیم تعللی در رفع اون نکنیم… گام اول رو برداریم گام بعدی و بعدی و بعدی رو خداوند برامون برخواهد داشت..

      من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است

      اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

      براتون سراسر عشق و نور الهی میطلبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بر شما بانو ی عزیز

        همه چیز بر می گرده به آگاهی! وقتی که من نسبت به رفتاری آگاه می شوم، آنگاه این آگاهی تبدیل به منطقی قوی برای جایگزینی و غلبه بر ساختار قبلی ذهنم می شود. و وقتی برای ذهنم منطقی شد ، آنوقت جایگزینی و تغییر ذهنیت و باور راحت اتفاق می افتد.

        داشتن عزت نفس و دوست داشتن خودمان بسیار اهمیت دارد. زیرا وقتی با خودت رفیقی، وقتی خودتو در آغوش میگیری، وقتی با خودت در صلحی، آنوقت زیر پات محکمه، آنوقت دیگه برات نظر آشنا و دوست و فامیل و غریبه اهمیتی نداره، آنوقت دیگه نیرو و انرژیت رو صرف قانع کردن یا تغییر یا تاثیر بر نظر دیگران نمی کنید. آنوقت در برابر هر قضاوتی با یه لبخند عبور میکنید و اگر کسی بر اثبات نظرش پافشاری کرد، دلیل و برهان و مثال و شاهد آورد،قانعش نمی کنید؛ سعی نمی کنید نظرش رو تغییر بدید یا خودتون رو تبرئه کنید. و باهاش بحث نمی کنید.زیرا بحث کردن یعنی تلاش برای تغییر دیگران که نتیجه اش مشخص است! برای حال خوبتون خیلی ارزش قائل می شید و در جوابش به این جمله بسنده میکنید که حق با شماست!!! والسلام. اینگونه اجازه نمی دید کسی بتونه به فرکانس شما دسترسی پیدا کنه و بخواد حالتون رو خراب کنه!

        وجیهه بانو،خواهر عزیزم؛ همواره برایم شما و سید حبیب ستودنی

        و قابل تحسین هستید.همین که در این سایت هستید و دارید از این معرفت و آگاهی الهی بهره می گیرید خودش کلی نتیجه است.اصلا مگه چند نفر همسن و سال شما و آقا سید حبیب میتونند همچین کامنت هایی بنویسند؟ من فقط میتونم به احترامتون برخیرم و در مقابلتون تعظیم کنم و یک کف حسابی براتون بزنم.

        نگاه توحیدیتان را می ستایم؛ ایمانتان را می ستایم زیرا یکی از نشانه های صالحان همین توکل به خداوند و مهاجرت است.

        بهترین و گرمترین و بالاترین درودها را نثارتان میکنم.آرزو میکنم لحظه لحظه زندگیتون عشق باشد و نعمت و ثروت .

        ممنون که برای این برادر کوچکت نوشتید،به دیده منت خواندم و به دیده منت جواب دادم. به دستان پر قدرت خداوند می سپارمتون خواهر عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1824 روز

          سلام به شما برادر بزرگوارم

          بسیار سپاسگزارم ازتون بابت ارسال این کامنت ارزشمندی که پر از آگاهی و سرشار از مِهر است..

          ممنونم که چقدر عالی مرور کردین اهمیت آگاهی رو در ارتباط اجتماعی و فردی ، دقیقاااااااااااااا باهاتون موافقم که تغییر درست از زمانی آغاز میشه که آدم شروع میکنه به خودشناسی و دریافت آگاهیِ الهی و شناخت جایگاهش در این عالم، که نتیجه این شناخت صلح درونی و نتیجه این صلح درونی آرامش و آرامش و باز هم آرامش است….

          جناب زرگوشی عزیز

          برادر خوبم

          لطف شما منو یاد این قسمت از دعای کمیل انداخت:

          کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

          خدایا چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی..

          ممنونم از لطفتون

          ممنونم از خدایی که منو هدایت کرد تا در این مأمن الهی ، نورِ قلبهایی از پاره های وجودش رو دریافت کنیم…

          از طرف خودم و سید حبیب عزیز از شما به خاطر صفای قلبتون سپاسگزاریم .

          شما برادر بزرگوارِ من هستید

          و امیدوارم در کنار همسر نازنین و دختر زیبارو تون بهترین و شیرین ترین تجربه های عالم رو بچشید…

          از خداوند میخوام سراسر غرق در عشق و نور الهی باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      سلام به دوست ارزشمندم اسداله عزیز

      چقدر کامنتت پرمحتوی وعالی بود مثل همیشه احسنت به تو

      آرزو میکنم در مسیری که قرار گرفتی همیشه به سمت بهترینها وآسانیها هدایت بشی

      وقتی که با خودت در صلح نباشی ، وقتی خودت رو دوست نداشته باشی، وقتی لذت بردن از زندگی را منوط به لذت بردن دیگران کنی، وقتی دنبال شاهد و گواه برای تائید خوشبختی زندگیت بگردی آنوقت به جای اینکه لذت و شادی رو در درونت جستجو کنی؛ آنرا در ارتباط با دیگران جستجو می کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام ودرود فهیمه عزیز

        مراتب ارادت و تشکر مرا پذیرا باشید بانو جان.ممنونم بابت لطف و حضور همیشگی تون. دیدگاه زیباتون رو در فایل این جلسه مطالعه کردم و احسنت گفتم به تلاش و جهادی که در ساختن زندگیت داشتید. امیدوارم در این مسیر زیبا خداوند درهای نعمت و رحمت بیشتری به رویت بگشاید. بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          فهیمه زارع گفته:
          مدت عضویت: 2969 روز

          سلام به اسداله عزیز ممنونم وظیفه خود دونستم هم به رسم ادب وهم تشکر در جواب کامنتتون بنویسم من از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم میدونید آقا اسداله تو کامنتی که برام نوشتی تمرینات فیزیوتراپی را با احساس خوب انجام بده هرروز که می رفتم این جمله ات تو گوشم زنگ میخورد به هرنحوی تمرکزم را میزاشتم رو سلامتیم واحساس خوب فکر میکنم دویا سه روز شد که دکتر بهم گفت عالیه پیشرفتت وفیزیوتراپی ام شد دو روز تو هفته ازت بی نهایت ممنونم میدونم کلامی بود از طرف خداوند که با قلم شما به من گفته شد واین قانون بدون تغییر خداونده احساس خوب = اتفاقات خوب والاترین بهترینها را برات آرزو میکنم

          حق نگهدارت شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1266 روز

            سلام و درود فهیمه عزیز

            چقدر خوشحال شدم از اینکه گفتید سلامتیتون خدا رو شکر بهبود پیدا کرده.

            کامنتت این باور رو در ذهنم بولد کرد که هیچ چیز در این دنیا به خودی خود معنا نداره و این ما هستیم که با نوع نگاهمان به اتفاقات زندگیمان معنا می بخشیم.

            و واقعیتش نیز همینست که جهان به دید نظاره گرش واکنش نشان می دهد.

            نوع نگاه ما به مسائل و اتفاقات زندگی باعث میشه جهان به این نگاه واکنش نشون بده و اتفاقات و شرایطی رو برای ما به وجود بیاره که آن نوع نگاه رو تائید می کنند. و اینگونه است که ما خالق زندگی خویشیم!

            فهیمه عزیز شما قهرمان زندگیتون هستید و داشتن سلامتی کمترین حق شماست.مطمئنم طبق قانون بدون تغییر خداوند که در عین سادگی بسیار ژرف و عمیق است ( احساس خوب = اتفاقات خوب) روند بهبودتان شتاب بیشتری میگیرد و بزودی سلامتیتون رو بدست میارید و با دادن خبرش ما رو خوشحال می کنید.

            گفته بودید … کلامی بود از طرف خداوند که با قلم شما به من گفته شد… اگر غیر از این بود آیا ممکن بود تاثیری داشته باشد؟؟؟

            هر آنچه می نویسم رو خداوند در همان لحظه به ذهنم می آورد و من فقط مینویسم وگرنه امکان نداشت بتوانم در روز کامنت های طولانی بنویسم و یا حتی حرفی برای گفتن در جواب کامنت دوستان عزیزم داشته باشم. ارزو می کنم این انرژی مثبتی که از این سایت الهی می گیرید روز به روز موجب بهروزی و رشد شما در همه جنبه های زندگیتان شود. یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مهستی خیرابادی گفته:
      مدت عضویت: 1624 روز

      سلام آقای زرگوشی واقعا کامنتی که نوشتین دقیقا مثل اتفاقاتی بوده که در زندگی من افتاده وقتی داشتم کامنت رو می‌خوندم تمام این اتفاقات اومدن جلوی چشمم چقد خوبه که خودمون رو قبل از آشنایی با استاد وبعد از آشنایی بسنجونیم اونوقت متوجه تغییر در خودمون میشیم ازتون سپاسگزارم به خاطر کامنتی که نوشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بانوی عزیز

        خدا وند رو شاکر و سپاسگزارم که کامنت من سبب شده مروری بر گذشته داشته باشی تا معیاری داشته باشی برای سنجش تغییرات و رشد و پیشرفتی که در مسیر کسب کرده اید.

        اتفاقات زندگی ما بقدری تدریجی و بدیهی اتفاق می افتند که متوجهشان نمی شویم و ذهن نجواگر ما هم دائمآ در کار و تلاش است تا نتایج و تغییرات ما را کوچک و کم اهمیت نشان دهد.

        تلنگری مانند این فایل سبب میشه بیاد بیاوریم و ببینیم تغییرات و نتایجمان را.دلیل تاکید استاد در شروع دوره ها به نوشتن چکاپ فرکانسی، همین مسئله است.تا معیار و میزانی برای تائید نتایجمان داشته باشیم تا بتوانیم با یادآوری آنها به خودمان نجواهای ذهنمان را خاموش کنیم.

        ممنونم از اینکه نظرتون رو منتقل کردید.برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1038 روز

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر هدایت امروزم

      خدایا شکرت که من هدایت شده هستم

      آقای زرگوشی سپاس گزارم ازتون بخاطر کامنت بی نظیرتون

      این تغییر تون درم از قوانین که پیدا کردیند و عمل کردن به قانون قابل تحسین هست

      واقعا دوره کشف قوانین جهاد اکبری به پا کرده

      انشا.. هر روزتون بهتر از روز قبلتون باشه

      هر روز توحیدی از روز قبلتون باشیند

      و بیایند رد پا از خودتون بزارین و ما هم از اگاهیهاتون استفاده کنیم

      داشتن چنین استادی افتخار برام

      خدایا شکرت خدایا شکرت که من و تو فرکانس این سایت توحیدی قرار دادی

      خدایا تو من و هدایت کردی به این سایت توحیدی

      خدایان کردی که کنار این دوستان توحیدی باشم

      خدا جونم خودت هدایتم کن که درک کنم این قانون و عمل کنم

      خدا جونم تنها تو را میپرستم و تنها از تو هدایت می‌خوام

      البته که این حس و حال خوبم من و کیلومترها کیلومتر نزدیک و نزدیکتر داره می‌کنه به خواسته هام

      خدایا شکر شکرت شکرت شکرت شکرت

      سلامت،شاد،خوشبخت،ثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود خانم فلامرزی عزیز

        چقدر شکرگزاریتون زیبا بود بانو جان!

        چقدر قدردان نعمت ها و داشته هایمان بودن زیباست!

        چقدر همین سپاسگزاری و شکر گزاری بابت این هدایت زیباست!

        چقدر شکرگزاری بابت حضور در این سایت زیباست!

        چقدر شکرگزاری بابت حضور استاد در زندگیمان زیباست!

        و چقدر نعمت دانستن این سایت درک بالایی می خواهد!

        نگین عزیز بهتون تبریک میگم بابتفهم و درک بالاتون. مطمئنم این شکرگزاری ها و قدردانی ها در سیستم بدون تغییر خداوند بدون پاسخ نخواهد ماند و جهان در زندگیتان موارد بیشتری از قدردانی و سپاسگزاری قرار خواهد داد.بدرخشی دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      شاهین شاویسی گفته:
      مدت عضویت: 728 روز

      به نام خداوند سادگی

      سلام و درود خدمت شما همراه گرامی واقغا چقدر زیبا و پر بار این متن رو نوشته اید

      سپاسگزارم

      در مورد قسمتی که میگفتید عزیزانتان به شما طعنه زده اند که همان اسدالله قبلی را میخواهیم و شما هم آن جواب پسندیده را داده اید بسیار جالب بود

      چون من هم بعد از اینکه شخصیتم و نحوی نگاهم را به دنیا تغییر دادم بارها اطرافیانم میگفتند تو چقدر بی احساس شدی و کاش مث آدم قبلی بودی

      و منم مثل شما همین جمله را به کار میبردم

      برای شما آرامش و تندرستی و توانگری را آرزومندم و از دیدگاه شما بسیار لذت بردم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بر آقا شاهین عزیز

        ممنونم از لطف و محبتی که ابراز نمودین دوست عزیز، تغییر همواره با مقاومت روبروست. ابتدا مقاومت درونی و سپس مقاومت بیرونی و اطرافمون. بهتون تبریک میگم که هم بر مقاومت درونیتون فائق شدین و هم بر مقاومت های بیرونی تان. آنوقت است که طعم و لذت واقعی تغییر و مزمزه میکنی و میچشی. براتون در این مسیر زیبا سلامتی و بهروزی آرزو میکنم .یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2752 روز

      سلام آقای زرگوشی

      لذت بردم از کامنت زیباتون خیلی خوب روی خودتان کار کردید و خیلی خوب درک کردید اینکه گفتید. اطرافیان می گند همان اسداله قبلی را می خواهم من هم تجربه داشتم یا به من می گفتند خودخواه الان هم سرکار دارم می بینم چون مطابق میل بقیه کار نمی کنم و بقیه سرویس نمی دهم خوشایندشون نیست هر چند بعضی اوقات اذیت می شم ولی ادامه می دهم چون آنقدر به خاطر باورهای اشتباه از جهان چک ولگد خوردم که جای دردش روی بدنم هست وقتی میخواهم به قبل برگردم سریع به خودم یادآوری می کنم هر چند خیلی هنوز کار دارم موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود خانم کرمی عزیز

        زهرای عزیز وقتی کامنتتون رو خوندم این نکته در ذهنم جرقه زد که اعضای این سایت که آگاهانه و داوطلبانه برای تغییر آمده اند، عامه مردم از تغییر می ترسند!

        وقتی به گذشته ام نگاه می کنم میبینم خودمم همینجور بودم. اصلا برای من تغییر نکردن یک ارزش بود!!!

        به خودم افتخار می کردم که همان آدم سابقم و دیگران را نگران نمی کنم با تغییرم و می تونن با همان ذهنیت قبلی هر چند سال هم گذشته باشه، منو با همان افکار و خصوصیات ملاقات کنه و روی من حساب کنه! و چقدر این باور وحشتناک بود. در حالی که اگر ما دو روزمان هم شبیه به هم باشیم یعنی خسران و ضرر کرده ایم. چه برسه به اینکه سالها نخواهیم تغییر کنیم!

        اطرافیان و نزدیکان ما دوست دارند سریع به افکار و باورهای ما دستری داشته باشند تا بتونند راحتتر نیازها و خواسته هایشان را برآورده کنند.دوست ندارند ما تغییر کنیم زیرا دوست ندارند پیش فرض های ذهنی شان در مورد ما تغییر کنه. دوست ندارند جایگاهشان در ذهن ما دچار تغییر شود. و این مسئله برایشان بیشتر از ما ناخوشایند است!

        بهتون تبریک میگم زهرای عزیز که قدم در این مسیر گذاشتید تا کیفیتخودتون و زندگیتون رو ارتقا بدید. برایتان در این مسیر زیبا سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3846 روز

      سلام و درود آقای زرگوشی عزیز

      خیلی سپاسگزارم که این تجربه ی عالیتونو نوشتید و در اختیارمون قرار دادید.

      چقدر شباهت داشت از نظر پاشنه آشیل شخصیتی به من این موضوع در ذهن و باور و روان من.

      البته در عمل و تجربه های فیزیکی بصورت های دیگری خودشو خیلی وقتها نشون داده.

      و این موارد بنیادین لازمه هر چند وقت یکبار هی تند تند باید گرد گیری بشه چون بعد از مدتی از یاد می رن، و دوباره روشو غبار میگیره و از حالت خودآگاهی به حالت ناخودآگاهی برمیگرده آدم.

      و واقعاً ممنونم به این کامنت احتیاج داشتم و یادآوری خیلی خوب و گرانقیمتی بود

      و چقدر عالی بدون اهمیت دادن به نظر دیگران گفتید اون اسدالله دیگه مرد. و تونستید در آرامش و

      سبک بالی پیش برید و با آرامش و راحتی برید سفر.

      چقدر عزت نفس و خود ارزشی مهمه. چقدر آدم سبک میشه.

      چقدر کلی فشار و استرس اضافی و غیر لازم، از روش برداشته می‌داشته.

      خوب و تندرست و دلشاد باشی برادر و هر روز بیشتر لذت ببرید عاشقانه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود آقا مهدی عزیز

        ممنونم از حسن نظر و لطفتتون. خوشحالم که کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته است.همانطور که استاد عزیز همیشه تاکید دارند این آموزشها و کار کردن روی خودمان باید دائمی باشد تا نتایج ما متوقف نشود.دقیقآ عین غذا خوردن یا نفس کشیدن. همانطور که با یک بار نفس کشیدن نمیتوان برای چند دقیقه نفس نکشید یا با یه وعده غذا نمیتوان یک ماه سیر بود. روح و ذهن ما نیاز به تکرار دائمی این آموزه ها دارند تا فراموش نشوند و ما را در فرکانس مربوطه نگه دارند.

        برایتان در این مسیر زیبا بهترینها رو آرزو دارم رفیق.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهرداد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 979 روز

      سلام به اقای زرگوشی

      بسیار زیاد تحسینتون میکنم به خاطر این کامنت گوهر بار و لذت بردم از این تغییراتی که ایجاد کردید

      واقعا این تغییرات شحاعت میخاد که بری تو دل ترسهات و از اون ادم قبلی دل بکنی و خودت رو تغییر بدی تا اتفاقای تکراری تغییر کنن

      اینکه همیشه عاشق خودت باشی و خودت رو دوست داشته باشی و به حرف دیگران اهمیت ندی و نگران حال بد دیگران نباشی همه فکر میکنن که خود خواه شدی هیچ کس برات مهم نیست ولی در اصل این واقعیت ماست که فقط از خودمون لذت ببریم

      این احساس ترحم و گذشت برای دیگران و دلجویی از دیگران یعنی شرک به خداوند

      یعنی ما نمیتونیم با خودمون احساس خوبی داشته باشیم یا طرف نمیتونه حال خودشو خوب کنه و ما باید این وسط حال خوب کنه دیگران باشیم

      خداراشکر میکنم که قبلا هم حال خوب کنه دیگران نبودم الان هم که قانون رو شناختم که دیگه اصلا نیستم

      اقای زرگوشی امید وارم در لحظه لحظه زندگیتون لذت تنهایی رو با خودتون ببرید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود مهرداد عزیز

        ممنونم بابت کامنت قشنگ و لطف و محبتتون

        به نکات خوبی اشاره کرده بودید که برایم جالب و درس آموز بود. اینکه احساس ترحم و گذشت برای دیگران و دلجویی از دیگران یعنی شرک به خداوند! دقیقآ باهاتون موافقم زیرا همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیکیم و اگر کسی از خداوند کمک بخواهد(نه بنده خدا) خداوند استجابتش خواهد کرد.ولی مشکل اینجاست که با آموزه های غلط همواره دسترسی به خداوند را برایمان سخت کردند و خداوند را در دوردستها ترسیم کردند که فقط بندگان خاصش (پیامبران و امامان) بهش دسترسی دارند. بعدش باز سلسله مراتب چیدن که الان خداوند فقط با امام زمان ارتباط داره! اونم غایبه! حالا در زمان غیبت اون بزرگوار با چند نفر واسطه با مردم ارتباط داشته بعدش اونهام که نیستن دیگه ارتباط با خداوند موکول شده به ظهور!!!

        اما حالا که کسی نمیدونه امام کی ظهور میکنه یه آدمایی هستند که خیلی خوبن. اینا جانشین امامند تا موقع ظهور اون آدمهای خوبم با یعده فقط در تماسند که میشند مراجع و علما، مراجع و علما هم فقط با چند نفر ارتباط دارند که میشن روحانی . روحانیون هم درجه بندی دارند و استاد و شاگرد و الی آخر… آیا اصلا کسی خدا یادش موند؟!!! کسی میتونه تصور کنه به هیچکدام از اینا نیاز نداره برای سعادت و شقاوت برای بهشت و جهنم!! اصلا آدم میتونه تصور کن هر لحظه اراده کنه خدا باهاش حرف میزنه و هدایتش میکنه وقتی دیدن یه بندش ممکنه یکسال انتظار نیاز داشته باشه!!

        اینطور روز به روز از خداوند دور شدیم و روز به روز به آدمها در زندگیمان در سعادت و شقاوتمان بها دادیم و روز به روز مشرکتر شدیم.بدرخشی در این سایت توحیدی دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2155 روز

      به نام الله

      سلام بر اسدالله جدید و محکم

      خدا را صد هزار مرتبه شکر برای تغییرات وسیع و عظیمی که درونی است و شما تونستی باورهای عالی را در خودت ایجاد کنی

      در تک تک جملاتت ترمز و باور بود

      خیلی عالی نوشته بودی

      حرف دل بود همه و همه درست این مهمه که همه درسته

      ممنون

      خدا را شکر برای وجودت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بانوی عزیز

        ممنونم از شما که وقت گذاشتید و کامنت طولانی منو مطالعه کردید و بازخوردی که داشتید رو منتقل کردید.

        به خوبی اشاره کردیدبه ترمزهای فراوان!!!

        و واقعآ همینست! اگر این ترمز ها نبودند. به محض شکل گیری خواسته، دریافتش می کردیم زیرا به گفته خداوند به محض درخواست، خداوند اجابت می کند و این ما هستیم که مانع می شویم. این ما هستیم که سد ایجاد کردیم.این ما هستیم که مانع می شویم و اجازه نمی دهیم خواسته هایمان را دریافت کنیم.به همین دلیل خیلی کار دارم خودمو بیشتر بشناسم تا بتوانم این ترمزها رو رفع کنم و دری به سمت خواسته هایم بگشایم. ممنونم دوست عزیز که برام نوشتید. برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      بنام خدا.

      سلام به اسدالله ایی که م’و.ررد…

      آخر پیامتون این بود کلی خندیدم…

      واقعا همینه!. آقای زرگوشی عزیز..قبل از پیامم.پروفایلتون بسیار زیباست…..

      دقیقا همینه وقتی شخصیتت تعقییر میکنه..و به گذشته خودت فکر میکنی میبینی چقدر عزت نفسمون نسبت ،’به خاسته هامون ..بی ارزش وقت تلف کردن بوده…

      .اتفاقا چند مدت پیش یکی از اشناهامون بهم گفت..بیا یکم مسخره کن بخندیم..همون لحظه بفکر رفتم…

      گفتم نگاه کن..الان میتونی اینچنین شخصیتی داشته باشی…

      گفتم نه!!!!!

      واقعا باید اسمش مردن،’ گذاشت…

      تشکر از شما دوست عزیز…چه باگهایی رو میشه تو نحوه برخوردت با خودت و دیگران،’برداشت کرد…

      هر چقدر میگذره بیشتر میدونم باید ،بیشتر روی خودم کار کنم.

      همین چند تا صحبت چه باگهایی از درونم و نحوه عملکردم در اینروزها،’داره پیدا میشه…..

      اسدالله عزیز…چقدر در صلح بودن.خوبه!…منم این مدت پیش،’ با لطف مرحمت خدا استارت دوره عزت نفسو زدم..چه باگهایی چه حرکتهایی زدم..هر کدومشون ،چه درها و جسارتهای’ شخصیتی رو برویم باز نمود….

      این صحبتتون عالی بود…

      (این آرامش و حال خوبم، این لذت درونی؛ این در صلح بودن با خودم و دیگران؛ این رها بودن و عجله نکردن و لذت بردن از مسیر و آسان شدن برای آسانی ها نتیجه استفاده از آموزش های استاد است )

      اره کل قانون و لطف الهی بر سر بندگانش همینه!!!!…

      که خودشو دوستداشته باشه..و نخاد ناجی دیگران باشه و از خودش بکنه بده به دیگران…

      چون ما هر کدوممون یسری باورها دارییم و نمیتونیم بهیچ کس خدمت کنیم!هر کسی نون باوراشو میخوره..حتی عزیزترینت که بچت باشه….

      مانند ابراهیم که بچشو در مقابل دریافت الهی قربانی کرد..اونجا ابراهیم خلیل الله شد..

      امروز نشانه ام!.. مژده فرزند به ابراهیم بود…

      که باور نداشت تو سن پیری بچه دار بشه…ولی خدادند بهش گفت…..هرگز ناامید نشو…فقط کافران هستند ،که از درگاه خدا ناامیدد هستند…

      ممنونم که تونستی با اعتماد بنفس بالا..گذشته خودت رو نابود کنی…

      ..اینو بگم!.تا آشغالهاتو بیرون نریزی.نمیشه نفس کشید.

      مثل سرماخوردگی میمونه.وقتی بینی و دهانت پر از کثافته .نمیتونی نفس بکشی…و قدرت صحبت کردنم ازت میگیره….

      دقیقا

      قانون الهی هم اینقدر بی نقص و بسیار عالی کار میکنه…

      وقتی پاک شدی قدم به قدم هدایت میشی به بهترینها و شرایط برات بخوبی رقم میخوره الهامات میاد…

      نمیشه کثیفی.و تمییزی هم نشینی خوبی بشن….

      فرکانس خوب و بد نمیتونه شرایط خوبی رو برای ما بوجود بیاره…

      فقط خوب خوب هست تمام شد و رفت…با تکامل..

      افرین به جسارتت ممنونم از پیام زیباتون..دوستدارم بازم با تمام وجودم بخونمش و مرور کنم…که یه شخصیت سالم نیاز به درونی زیبا داره..بجز این دیگه هیچ راهی نداره!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود خداوند بر فاطمه جان

        ممنونم از لطف و محبت و نگاه زیبا بینتون دوست عزیز.خوشحالم؛ هم از اینکه کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته و هم از اینکه در این مسیر زیبا دارید خیلی خوب روی خودتون کار می کنید و رشد میکنید. اینو از کامنتتون براحتی میشه متوجه شد.

        معمولا پیامهایی که یه مدت ازشون گذشته و دوستان عزیزی چون شما زیرش کامنت میذارن رو دوباره مرور میکنم و میخونم اما با همون سلامی که دادی متوجه شدم که راجع به کدوم کامنت نظر نوشتی و این ابتکار و خلاقیت هم در نوع خودش زیبا و ستودنیست.

        با آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیزم. در پناه خدا باشید. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
          مدت عضویت: 1312 روز

          بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

          سلام دوباره به آقای زرگوشی عزیز…

          ممنونم از شما!میدونی چیه..من از مدتی که با لطف الهی وارد این سایت شدم و این مدت زمان کار کردن روی شخصیتم…همیشه گذشته خودمو به همون خاک کردن خودم،’مدام تجسم میکنم.تا یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم….

          واقعا شخصیت گذشته..اسم م..وررررد…اسم مستعارشه….

          میخام ،’هدایت خداوند رو بصورت خلاصه برای شما، بردار عزیزم بنویسم ….

          راجع به الهامات پروردگار در شب گذشته….

          دقیقا دم دمهای مغرب بود..داشتم فایل اول عزت نفسو برای چندمین بار گوش میدادم..

          بگو چیشد…!؟؟؟؟؟

          یه شخصی از اشناهامون.بعد از چند سال.بگم الان 4سال کم بیش هست.اصلا نیومده بود ،’خونمون..

          (این هدایتم برای راه اندازی بیزنسم بود…)

          خلاصه مطلب.دیدم دوان دوان.بسمت من اومد..منو با صدای بلند صدا زد..ایشون با اون صدای هس.هس….

          گفتم خدا کیه..یکم جلوی چشمم تار بود اومد نزدیک گفتم تویی!؟چیشده بارون زده اومدی…

          یه لحظه احساس کردم هدایت خداست..

          گفت، خیلی دلم براتون تنگ شده بود گفتم بیام اینجا!..الله اکبر.

          گفتم بیا بریم بشینیم..منتظر من وایساد.براش اب اوردم خورد..

          گفت چخبر خوبیین..گفتم ممنونم.کلی صحبت و خوشحالی..

          اسدالله عزیز ..یه حالت خوشحالی و شور و ذوقی اومد تو وجودم..

          گفتم خدایا خودمو بخودت سپردم.این یه نشانه هست..

          بعد از چند دقیقه..جوری بود که ایشون هم عجله داشت هم دوستداشت کنارمون باشه..

          گفت چکار میکنی هنوزم کار هنریتو انجام میدی گفتم اون کار قبلیم کاملا گذاشتم کارم تو این حیطه ..کلاه و دستکشای مجلسی کار میکنم….

          و ایشون گفت وای چه خوب برییم نگاه کنیم…

          اسدالله عزیز خداوند داشت باهام صحبت میکرد چه حرفهایی بینمون رد بدل شد…

          میدونی چی بهم گفت!؟بهم گفت اینکارت خیلی حجم کوچیکه ولی فروشت عالی میشه..چرا کار تبلیغاتتو از طریق پیچت انجام نمیدی…

          منم…..

          ..بخاطر یسری مشکلات دوستنداشتم پیچمو راه نندازم وبسیار مقاومت داشتم!..

          گفت راه بنداز گفت نه فعلا…گفت نه..باید انجام بدی ..

          خلاصه کلی امیدواری بهم داد…

          و ایشون با حال خوب و احساس خوب چون عجله هم داشت سوار ماشینش شد رفت….

          فقط ایشون تاکید میکرد باید انجام بدی…

          و من یکم قبل از خواب تو خلوتم ،’از خداوند هدایت خاستم…گفتم خدا ایشون بعد از چند سال بیاد اینم با ذوق شوق.به طرف من بدوه.صحنه خیلی جالبی بود.الان میگمش موهام سیخ میشه…

          و بعد اون صحبتها بینمون رد و بدل بشه و راه کار بهم داد.و منو خدا هدایت کرد..

          گفتم خدا بخاطر این شرایط من چکار کنم.

          اسدالله عزیز..دقیقا دم دمهای صبح.تقریبا بعد از مناجات بخدا و درخاست هدایت بیشتر..ازش هدایت خاستم.و من اون لحظه بخواب رفتم..

          خواب دیدم.دختر خانم شما پیچشو راه انداخته بود..

          و خانم شایسته عزیز..داشت میگفت اره دیشب لایو دختر زیباتون بوده..من نمیدونستم نگاش کنم ..هر موقع فرصت کردم میام کاراشو میبینم..

          ….

          آقا این تاییدی بود که من پیچمو راه بندازم….

          من خیلی مقاومت داشتم..

          چند تا اون اشخاص از خدا گفتم…

          خداگفت تو برو من هدایتت میکنم..

          .و ما به لطف خدا با ترس و برام سخت بود..چون قبلا نتیجه نگرفته بودم.و بخاطر یسری شرایطها مقاومتم زیاد بود..

          من و اون شخص تعمیراتی.دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب با هم وارد مغازه شدیم.گفتم نگاه کن خدا داره باهام صحبت میکنه…

          اسدالله عزیز امروز مغازه این شخص برای یه مشتری هم نبود..فقط ،من بودم..

          با وجودیکه مشتریا میومدن.میگفت من دارم کار این خانمو انجام بدم..

          از صبح تا امشب ساعت 7خورده ایی کارای نصب و راه اندازی گوشی طول کشید..چون بخاطر فیلتر شکنها یکم مشکل بود..ولی لطف خدا باعث شد.من بتونم پیچمو راه بندازم…

          اینقدر نجوا میومد ولی قلبم آرام بود.با یه قیمت استثنایی .که بازم خودش داستان داره انجام شد……بازم به لطف کرم خودشه..اصلا باورم نمیشه.

          …فقط میخام بگم..

          خیلی خدا بزرگه اصلا نمیشه با زبان نوشت..ما خیلی بنده.هاش عجول و نادانیم…

          خیلی اصلا یچیزهایی امروز بهم نشون داد..انگار زمان برام ثابت شده..

          اصلا نمیدونم بیزنسم میخاد بکجا کشونده بشه..اصلا هیچی نمیدونم..

          چی بشه من روز گذشته پیام شما رو بخونم…

          بعد هدایت خدا با شما و دختر نازنینتون و خانم شایسته عزیز ادغام بشه .

          اصلا نمیدونم…

          از کار خدا نمیدونم ..فقط میدونم باید شاخکامو تیز کنم حرکت کنم…

          اسدالله عزیز گفتم بخونیش سرتا پام پر از اشکه…

          بخدا هیچ زندگی مثل زندگی رحمت خدا نمیشه..مخصوصا نشانه روزت با داستان هدایت استاد باشه الله اکبر…هدایت 1-2…

          .این فایل باعث شد تا من وارد مدار هدایت بشم….

          انشالله که بدونیم ..اگه سعادت دنیا و آخرت رو میخاییم..باید سرتا پامون تسلیم خدا باشه…همه چیز کنترلذهنه..خیلی مقاومت داشتم ولی لطف خدا شامل حالم شد.

          یجاهایی نجوا میومد وعده فقر میداد..چی بشه این بنده خدا رام خاسته من بشه اینم در چند ساعت کار کردن روی گوشی من..بعد قیمت تنظیماتش با پول من برابری کنه.الله اکبر.دیگه زبانم از اینهمه معجزه..کم میاره..

          خیلی دوستداشتم براتون بنویمش.یه حسی گفت بیام..بهتون بگم دیشب شما بازیگر هدایت من بودیید….

          در پناه خدا..دختر زیباتونم ،’ببوسید!بگو از طرف نرگس.ناگفته نمونه اسم شناسنامه اییم فاطمه هست..

          به امید الله روزی دهنده…

          که به مو میرسه ولی پاره نمیشه.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1266 روز

            سلام و درود مجدد خداوند بر شما

            فاطمه جان چند بار کامنت زیباتو در این چند روز خوندم و هر بار بیشتر از قبل از اتفاقات زیبایی که برات افتاده به وجد اومدم. خوشحالم که میتونی الهامات و نشانه های خداوند رو دریافت کنی و ببینی و مهمتر از همه عمل کنی. و این شروع یک مسیر توحیدی است که بهتون تبریک میگم و خوشحالم برات از اینکه در مسیر درست و در فرکانس خوبی هستی.

            برام جالب بود که شینا به خوابتون اومده. بچه ها نماد فرشته های خداوندند و قطعآ نشانه واضحی از سمت خداوند برای نشان دادن مسیر برای تو بوده است. تحسینتون میکنم برای اینکه کسب و کار خودتون رو دارید و در مسیر علایقتون قدم بر میدارید.

            ممنونم که برام از این تجربه زیبات نوشتی. اینها نشانه هایی هستند که برای همه ما میتونه درسها و پیامهای زیادی داشته باشه. منتظر خبرهای خوب و موفقیت های بیشترت خواهم بود. همواره در پناه خداوند باشی. یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ ﴿55﴾

    در این روز اهل بهشت کار و بارى خوش در پیش دارند (55)

    هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ ﴿56﴾

    آنها با همسرانشان در زیر سایه ‏ها بر تختها تکیه مى‏ زنند (56)

    لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَهٌ وَلَهُمْ مَا یَدَّعُونَ ﴿57﴾

    در آنجا براى آنها [هر گونه] میوه است و هر چه دلشان بخواهد (57)

    سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ ﴿58﴾

    از جانب پروردگار[ى] مهربان [به آنان] سلام گفته مى ‏شود (58)

    سلام وسر سلامتی و تحسین نور و عشق و آگاهی به استادِ تموم زندگیم،به همسر بهشتی استادم،استاد شایسته

    به تموم رفقای غار حرای من ….

    هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر ایمان میارم به این جمله

    گروه تحقیقاتی عباسمنش،موفقیت در تمام جنبه های زندگی

    قبل از شروع صلات و نوشتن کامنت، قرآن من رو به سمت قلبش هدایت کرد،آیات 4١تا ٧٠….

    مثل اینکه شما بری دامنه ی کوه،سمت کندوهای عسل طبیعی …بهت بگن همه ی این عسل ها فوق العاده ن اما …بیا بهت عسل رویال بدم….

    امیدوارم شیرینی این عسل رویال رو هم تونسته باشم با شما به اشتراک بزارم ….

    و اما پست جدید و استادی که دوباره پاش رو گذاشت روی پاشنه ی آشیل سعیده …

    چیزی که به شدت برام افشاگری درموردش سخت بود اما از وقتی که گذاشتم این زخم سرباز کنه…به لطف الله روز به روز بیشتر در حال بهبودیه….

    پس یکبار دیگه پشت شیطان ذهن رو به خاک میمالم و بدون نگرانی از قضاوت و خودافشایی و بعداً چی میشه ها ….در مهمترین دفتر مشق زندگیم مینویسم …

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    دلم میخواد برگردم عقبتر …به ٣سال پیش

    نقطه ی عطف زندگی من ،که بعد از ٨،٩سال زندگی مشترک

    یک شب دیگه از فشار چک و لگد های جهان جون به لبم رسید و چمدونم رو بستم و گفتم من ازین خونه میرم ،حتی اگر شب توی خیابون بخوابم حاضر نیستم یک دقیقه دیگه زیر این سقف باشم ….

    ساعت از نیمه شب گذشته بود اما صدای فریاد های بلند ما،سکوت همیشگی آپارتمان رو بهم ریخته بود.

    در جدال و من چمدون و گریه هام ،زور مردانه ی همسر چربید و مقاومتش مانع رفتن من شد، نه به این دلیل که عاشقم بود ،به دلیل حفظ آبرو و با این جمله که

    الان نمیزارم بری،بزار صبح شد هرجا دلت خواست برو

    زانوهای من کنار چمدونم خم شد و شدم یک موسی که ناامید از تموم زندگیش گفت خدایا من به هر خیری که برام بفرستی فقیرم…خودت نجاتم بده …

    روزهای آینده پر از معجزه های ریز و درشت بود،خداوند از طریق همکارم من رو با قوانین کیهانی آشنا کرد ،مطالعه ی کتاب شکرگزاری و چهار اثر شروع شد…با استاد عرشیانفر آشنا شدم …تا زمستون ١4٠٠ که روابط من از طلاق و نابودی رسید به یک رابطه ی آروم و کم تنش،عاشقانه نبود اما آرام بود!قابل پذیرش بود …

    پذیرفتن تموم مسئولیت های زندگی توسط من،جهان رو به کرنش درآورد تا هدایتش رو برای من بفرسته و من بدون هیچ شناخت قبلی از استاد عباسمنش وارد سایت بشم و تازه مبانی قانون و زندگی و فرکانس و توحید و قرآن رو بفهمم ….

    روز ها پشت هم میگذشت و من هر ماه دوتا قدم از دوازده قدم رو تموم میکردم ،تشنه بودم،هرچقدر ازین آب زمزم می‌خوردم سیر نمی‌شدم …تموم کارهای اضافی یا حتی حیاتی رو کنسل میکردم برای اینکه یک دقیقه بیشتر به صدای استاد گوش بدم !

    آثار کبودی های چک و لگد جهان نتنها پاک شده بود که خیلی وقت ها اصلا یادم نیومد اون سعیده ی سابق رو …مگر اینکه با خاطره ای یا عکسی یاد روز های قدیم میفتادم و به خودم میگفتم واقعا ما همون دونفریم …؟

    که حالا داریم ساده و صمیمی وبی دغدغه و با علاقه باهم زندگی میکنیم؟

    اوضاع روابط روی یک خط ثابت استیبل در حال حرکت بود،اما اتفاقات تکراری با فاصله های یکسان تکرار میشد!

    و من هر بار کلافه تر از قبل می‌پرسیدم خدای بزرگ چرا این اتفاق باز افتاد ؟چرا من دوباره همچین تجربه ی تلخی رو داشتم …؟

    چند روز پیش یک یادداشت پیدا کردم از تمرین کتاب رویاها،به تاریخ ٨آبان ١4٠١

    ارزوی دومم رو دقیقا با این جمله ها نوشته بودم!

    یک رابطه‌ی عاشقانه،سراسر آرامش و صلح واحترام،بدون قضاوت،و بدون چشم داشت،یک رابطه با فردی که شبیه به اعتقاداتم که هم پای من است و در موفقیت های بیشتر مادی و معنوی همراه است

    چقدر خوبه که آدم بنویسه و از خودش رد پابزاره! چون بعدا منطق اتفاقات رو درک می‌کنه که وقتی این درخواست روبه کائنات داده!چه اتفاقاتی براش رقم زده !

    داستان شروع انتقالی من،پیدا شدن معجزه وار یک جایگزین و…. چیز هایی که قبلا نوشتم،تمومش کارهای اداری جهان بود برای اینکه من رو ازین رابطه دور کنه …

    اما سعیده چیکار کرد ؟

    سعیده شرک داشت! سعیده وابستگی داشت !سعیده نگران بود!

    من برم تکلیف همسرم چی میشه؟

    تکلیف این زندگی چی میشه؟

    تکلیف این دوتا بچه چی میشه؟

    تکلیف این همه سال زندگی چی میشه ؟

    و تموم این ترمز ها باعث شد،پروسه ی انتقالی من که صفر تا صدش هدایت الله بود،متوقف بشه!

    اردیبهشت ١4٠٢!

    دوباره به تضادی توی رابطه ی عاطفی خوردم که احساس کردم باز دارم خورد میشم!

    نشانه ی روزانه م من رو هدایت کرد به دوره ی ارزش تضاد

    من هم طبق تمریناتش عمل کردم و اومدم هر انتظاری که از یک رابطه دارم رو نوشتم و همچنین تموم تمرکزم رو گذاشتم روی خوبی ها و ناخواسته هارو ایگنور کردم

    و اجازه دادم جهان کارها رو برای من انجام بده …

    و بچه ها به الله قسم وقتی شما یک قدم برمی‌داری،خداوند هزاران هزار قدم برمی‌داره که ذهن محدود و منطقی و عقل پوک من هیییییچ فکر که نه حتی توی خوووابببشم نمی‌دید چه معجزاتی قراره رخ بده …

    این اتفاقات زندگی من ،مصادف شد با آگاهی های دوره ی کشف قوانین و به خصوص فایل نحوه ی برخورد با الگوهای تکرار شونده

    abasmanesh.com

    و من دیگه مصمم شدم برای اینکه تموم ترمز های ذهنیم رو بردارم و نخوام انقدر تلاش کنم تا خمیر شخصیت کس دیگه رو شکل بدم…

    و دوستای عزیز من قسم میخورم وقتی این تصمیم رو گرفتم جهان معجزاتی رو برای من رقم زد که من فقط منتظر اجازه ی الله هستم که کامل بنویسمش براتون …

    وقتی من با کمک استاد ترمز های ذهنیم رو با همین فایل های رایگان پیدا کردم !

    جهان روز به روز داره کارهایی رو انجام میده که این رابطه داره دور و دووور و دوووور تر میشه !!!!!!!

    به سادگی! بدون هیچ درگیری!بدون هیچ جروبحث!در صلح و آرامش و احترام ….

    هدایت های خداوند از هر طرف داره میاد …از زمین و آسمون …از چپ و راست داره کمک هاش میرسه …

    کمک هایی که هرکدومش من رو به سجده میندازه و شونه هام رو از گریه ی عظمتش به لرزه درمیاره …

    هنوز مطمئن نیستم پایان این داستان چیه،به قول الله که بگو من از غیب چیزی نمی‌دونم …

    اما یک چیز رو مطمئنم

    که با تموم وجودم تسلیم رب العالمینم….

    هر اتفاقی که بیفته خیره و من فقط باید دنبال همیان زر تو گندم های پاشیده بگردم که بهم داره چشمک میزنه

    ————————-

    چند روز پیش یک کامنت از یکی از دوستان دریافت کردم که من الان چندین ساله عضو سایتم اما هیچ وقت تمرکز نزاشتم روی آموزش های استاد !شما چه جوری تو 5٠٠روز انقدر نتیجه گرفتی؟

    میخواستم بهش بگم عزیزم شما خودت جواب سوالت رو به خودت دادی !

    تمرکز! لیزرفوکس!

    وقتی استاد میگه تمام اتفاقات و شرایط رو خودت رقم میزنی منِ سعیده میگم این هست و دیگر هیچ

    یک ثانیه وقتم رو هدر نمیدم حتی به بهونه ی دوش گرفتن! یجوری صدای استاد رو به گوش خودم میرسونم !

    انگشت اشاره م رو از روی بقیه برداشتم ،گذاشتم روی کله ی مبارک خودمم! که سعیده ! تو ! تو! تو مقصری!

    بارها و بارها اتفاقاتی رو توی رابطه ی عاطفی تجربه کردم که از شدت ناراحتی احساس کردم استخونام داره می‌شکنه و انقدر به تاریکی شب زل زدم تا صبح شد…

    و صبح تموم استخون های شکسته رو چسب زدم،خودمو بغل کردم و گفتم سعیده ! تو ! تو مقصری! تویی که این اتفاقات رو رقم زدی !

    و حتی یک جمله زبان به اعتراض باز نکردم که هیچ

    گاها ازش عذرخواهی کردم که ببخشید اگر من ناراحت شدم ازت!

    بچه ها … رفقای عزیز غار حرای من

    به میزانی که مسئولیت تموم اتفاقات زندگیتون رو برعهده میگیرید،به همون میزان دستان قدرتمند الله و کائنات به کمکتون میاد

    و خداوند شمارو با معجزاتش به سجده میندازه

    این رواز خواهرتون بپذیرید لطفا…

    نه با دستام …که با قلبم …با اشک چشم هام براتون مینویسم …

    إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ….

    خدا حواسش هست …خدا به قلبتون آگاهه…خدا همیشه مراقبتونه …خدا همیشه محافظتونه…دست خدا همیشه بالای دست هاست …

    هیچی ازتون نمیخواد هیچی …

    فقط بندگی خدارو بکنید…همه کار براتون انجام میده همه کار ….

    چون همه چیز خودشه …. همه چیز …..

    قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

    پیامبرانشان گفتند: ما جز مردمانى همانند شما نیستیم ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت نهد. ما را نسزد که براى شما دلیلى، جز به فرمان خدا، بیاوریم و مؤمنان بر خدا توکّل کنند.

    وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

    و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با اینکه ما را به راه‌های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کردو توکّل‌کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند!»

    به قول حمیدِحنیف امیری عزیز،وقتی میخواستم شروع کنم به نوشتن هزارتا جمله و مثال توی سرم می‌چرخید که بنویسم …چقدر مثال داشتم از سعیده ای که به شدت حامی،به شدت قربانی بود اما … تسلیم جریان هدایتمم… هرچی خداوند اجازه داد نوشتم …

    خیلی هم سخت بود از پاشنه ی آشیل نوشتن خیلی زیاد…

    ولی اینو می‌دونم هرکاری که برام سخته …باید همون رو انجام بدم حتما …

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا

    خدای بزرگ…فرمانروای کل …قدرت مطلق …

    ازت بی نهایت سپاسگزارم برای فرصتی که بهم دادی تا بتونم بنویسم و از خودم رد پا بزارم…

    و استاد عزیزم از شما سپاسگزارم برای تموم خوبی هات …سایه تون بر سر این جهان مجازی توحیدی و ما بچه ها …مستدام

    رفقای من …هربار میام اینجا …کامنت هاتون رو میخونم …پاسخ هاتون رو میخونم …حس میکنم تو یک جمعیتی از آدم های فوق العاده در حال طواف کعبه م …

    دعا میکنم همیشه و همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشید و رووووی دووووش خدا بشینید

    وَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ ۚ وَکَفىٰ بِاللَّهِ وَکیلًا

    دوستون دارم بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 425 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2002 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

      سعیده جان دختر طلایی این حرم الهی. اینجا جای همین افشاگری هاست. این سایت از هر مطب دکتر و روانشناسی امنتر و محرمتره. مطمئن باش صدای صدق کلامت به گوش هیچ نامحرمی نمی رسه. چون تو الله رو محرم راز خودت کردی. او رو نعم الکفیل، نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر خودت قرار دادی.

      تمام طواف کنندگان این کعبه، تمام فرشتگانی که عرش الهی رو نگه داشتن و بی وقفه تسبیح پروردگار حکیم و لطیف رو بر زبان جاری می کنن دارن برات دعای خیر می کنن. تویی که بنده لایق پروردگاری و داری از پیله دوری از معبود رها میشی و هر لحظه به رگ گردن خودت نزدیکتر و باهاش هماهنگ تر میشی.

      اون لحظات عاشقانه نزدیکه که با عشقت حرف از معرفت خدا و تحقق تک تک خواسته هاتون میزنید و دست سپاسگزاریتون رو حلقه شده در انگشتان هم به آسمان دراز می کنید، بابت این صبر جمیل برای پرداخت بهای اون بهشت موعود براش سجده می کنید…

      مگه میشه آدمی اینقدر شیرین و دلچسب رشد کنه، با رب ودود خودش قرار و مدار عاشقانه بذاره، به تک تک الهاماتش با دقت و وسواس عمل کنه و هر روز خودش رو غرق آگاهی های نوازشگر استادش کنه و پاداش بزرگ نگیره؟

      مطمئن باش فقد فاز فوزا عظیما رو واسه شما نوشتن.

      وجودت برای این سایت و برای من برکته. در کنار روح نازنینی مثل تو بودن بهم قوت قلب میده که فقط و فقط از خدا بخوام و رابطه ام رو فقط با خودش بسازم چون خودش گفته «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

      قربون اون اشک چشمات، اون تپش موحدانه قلبت و اون حس خالص شکرگزاری و توکلت به رب العالمین که اینهمه شهد و شکر به کلامت میاره و جمعی رو به وجد میاره.

      این غزل زیبا رو تقدیم نگاهت می کنم امیدوارم مثل من حالت رو بهتر کنه.

      راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد

      شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد

      بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن

      گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد

      قَدِّ خمیدهٔ ما سهلت نماید اما

      بر چشمِ دشمنان تیر، از این کمان توان زد

      در خانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی

      جامِ میِ مُغانه هم با مُغان توان زد

      درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان

      ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

      اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند

      عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد

      گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن

      سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد

      عشق و شباب و رندی مجموعهٔ مراد است

      چون جمع شد معانی گویِ بیان توان زد

      شد رهزنِ سلامت زلفِ تو وین عجب نیست

      گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد

      حافظ به حَقِّ قرآن کز شِید و زرق بازآی

      باشد که گویِ عیشی در این جهان توان زد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سعیده …سعیده …سعیده ی نازنننییین من ….

        سلام بروی ماااهت …به قلب نازنیییت …به روح پر از نور الهیت ….به دستان و قلم پرتوانت …

        دختر چه کررردی با دل کووچیییک من ….؟

        بِبیییییین ….روح من بین کلماتت به پرواز درومد …

        این کلمات رو به چه انرژی کنارهم گذاشتی …..؟

        دوستت دارم سعیده ….بی نهایت …

        ممنونم ازت برای تموم انرژی که از قلبت برام فرستادی …

        قلبت رو میبوووسسم و برات از الله یکتا ….خوشبختی روووز افزووون میخوام …

        انقدر که هر روز با عششق بگی خداایااا عاااشقتم امروزم صدبرابر از دیروز بهتر بود …

        دعا میکنم الله بزودی بهم سعادت دیدار روی ماه شما رفقای توحیدیم رو بده …

        چقدر جاتون توی هر روز زندگیم خالیه … :)

        عاشششقتم،باشه ….؟

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2220 روز

      سلام به سعیده ی عزیز و توحیدی گروه… آخه چجوری اینجوری می نویسی سعیده جان؟ چی تو این قلمت و حست هست که اینجور اشک آدم رو در میاری… سر کارم تو شرکتم و وقت ناهار نشستم فایل رو دیدم بعدم گفتم چندتا کامنت بخونم اسمتو دیدم و گل و از گلم شکفت ولی مونده بودم تو این آفیس باز ما چیکار کنم بقیه نبینن اشکامو! سعیده جان واقعا بهت تبریک می گم بخاطر این روحانیتی که تجربه می کنی، این تسلیم محض بودن که واقعا ایمان خالص می خواد. آفرین به تو دختر توحیدی که اننننقدر خوب تو 560 روز کار کردی رو خودت. واقعا چرا با پوست و خون باور کامل نداریم که تمام اتفاقات ما آینه ی تمام نمای باورهای ماست. به خودم دارم میگم، که اگه داشتم به هرآنچه که اراده می کردم می رسیدم. چقدر جالب این جمله در داستان فراز و نشیب زندگیت خودشو داره فریاد می زنه. اینکه بعد از یه سری کتابا و کار کردن رو خودت اوضاع بهتر شد ولی با افتادن اتفاقات تکراری درخواستت رو به جهان ارسال کردی، و جهان مثل یک آینه برات راه پیش آورد ولی باورهای تو آماده ی اون انتقالی نبود و جریان متوقف شد. خوشحالم برات که انقدر به خدا نزدیکی و رو دوش خدای به این مهربونی نشستی و خدا داره می برتت به مسیری که باید بری تا برسی به آنچه که لایقش هستی به آنچه که سازگاره با باورهات. چقدر این تسلیم بودن مهمه، اینکه با تک تک سلولهای بدنت قبول داشته باشی خداست و دیگر هیچ. که اگه وصل باشی به خدای مهربون، دیگه به هیچ احدی نیاز نداری، خوشبختیت انتها نداره… و عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ… اگر مومنی به خدا توکل داشته باش که همون برات کافیه… مرسی مرسی مرسی سعیده جان که هستی و می نویسی. مرسی که انقدر خوب کار می کنی رو خودت و درست کار کردن رو بهمون یاد می دی… خیلی وقته که یکی از موردهای شکرگزاریم که صبحا و شبا می نویسم وجود دوستان نابی مثل تو در سایت هست. برات از خدای ارحم الراحمین نهایت خوشبختی و سلامتی و آرامش رو می خوام و امیدوارم در بهترین مکان و در کنار بهترین بندگان خدا شاد باشی و به وقتش بتونم ببینمت و در آغوش بکشمت دختر خوب.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلاااااام به سمیییه عزییییزم …

        صدای من رو از بعد شبکاری میشنوی…من دارم به وقت آمریکا روزم رو شروووع میکنم :))))))

        نمیدونم انیمیشن روح رو دیدی یا نه …احساس میکنم مثل اون روح وارد جسم اشتباهی شدم:)))))

        من قرار بود آمریکا باشششم بابا ….اینجا چیکار میکنم ؟:))))))

        دوووست عزییییز راه دوووور من ….

        نمیدونی با هر نقطه ی آبی که از هر تیکه از نورِ خانواده ی زمانی ها دارم چه ذوووقی میکنم …

        خداروشکر میکنم برای این همزمانی حضورم در سایت …با این انسان های فوووق العاده …

        از ته ته قلبم …اونجا که نور الله جاریه …دوستون دارم …

        احساسم میکنم به زودی همتون رو در آغوش میکشم …

        صورت ماهت رو از راه دووور میبوسم و قلب فراوان رو از شمال ایران میفرستم برات …

        به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 1996 روز

      سلام به فرشته الهی سعیده عزیزم

      باور میکنی نزدیک نیم ساعت طول کشید تا کامنت شما رو زیر آسمون پرستاره با نسیم ملایم تابستان که منو به الله عزیزم وصل کرده خواندم

      اشک بود که لذت خوندنش برام هزاران برابر کرد

      با کلمه به کلمه اشکم سرازیر بود

      ازت متشکرم که هستی عزیزم

      انرژی عاشقانه هات به الله مهربانمون چقدر پاک و بی آلایش هست تبریک میگم بهتون که با تمام عزم و تمرکز داری روی باورهات کار میکنی

      چه خوب گفتی باید مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمون بپذیریم

      بپذیریم که این من بودم که با افکارم تمام اتفاقات زندگیم خلق کردم

      منم چک و لگد جهان خوردم همینجا می پذیرمو اقرار میکنم تمام مسئولیت اتفاقات، این من بودم که همه اونها رو خلق کردم …

      خدای عزیزم منم مثل سعیده جان فقط میگم خدایااا منو ببخش من اشتباه رفتم

      دستم بگیر که تو دستت بالای همه دستها هست

      تو قدرت مطلق هستی

      باورم نسبت به خودت قوی کن خدای قشنگم

      خدایا جای چک و لگدهای جهان خیلی سوزش داره تو مرحم دلم باش تو آتش دلم را به مانند آتش ابراهیم خلیل گلستان کن ای تو که همه وجودم از توست

      حتما که تو نمیخوای تکه ای از وجودت در آتش ناآگاهی و غفلت بسوزه …

      ای خدای عزیزم تو پشت و پناهم باش تو بساز که تو بسازی بهترین میشه

      ای تو بهترینی نازنین خدایم

      سعیده عزیزم اینجا بهم گفت باهاش صحبت کنم در جواب خدایی تربن دوست ترین فرشته الهی

      از شما بی نهایت سپاسگزارم که با کامنتات منو بهش عاشقانه وصل میکنی

      دلت پر از عشق و آرامش الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلاااام به مریم مقدس خداوند …سلام بروی ماهت دوست نازنینم …

        ازت سپاسگزارم که این لطف رو در حقم کردی تا نیایشت رو برام بنویسی …

        ممنونم برای تموم تحسینت که تجلی قلب روشن و پر از نورته …

        الان که دارم مینویسم …دارم به این آهنگ گوش میدم …

        خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…

        خدا همین جاست؛ لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه

        خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…

        خدا همینجاست؛ تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق!

        خدا همینجاست خدا همینجاست خدا همینجاست…

        قلبم پر از نور و عشق و محبت شما دوستای نازنینمه …

        دوستون دارم بی نهایت …

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          مریم شمسا گفته:
          مدت عضویت: 1996 روز

          سلام به فرشته الهی سعیده نازنینم

          خیلی ازت متشکرم بهترین دوست خدا

          عشق خدا

          عزیز خدا

          زیبای خدا

          تجلی خدا

          خدای قشنگمون تو رو عزیز دلم کرده و تمااام

          هر لحظه منتظر کامنتهات هستم از عشق بازیت من هم عاشق تر میشم

          بازم عاشقانه هاتو به الله با این آهنگ زیبا بهم هدیه دادی

          خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…

          خدا همین جاست؛ لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه

          خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…

          خدا همینجاست؛ تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق!

          خدا همینجاست خدا همینجاست خدا همین‌جاست

          مرسی عزیزم دورت بگردم که میگی مریم خدا همین‌جاست هم برای تو و هم برای من ،خیلی ساده و آسون این ما هستیم که باید قدم برداریم به سمت عشقش و امضا کنیم عشقنامه بینمونو.

          … دلت بده بهش دلت بسپار به خودش …

          سعیده عزیزم فرشته زیبای الهی

          آره سپردم خودمو بهش و ازش این هدایت گرفتم و چه عاشقانه ازش پاسخ شنیدم

          فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ ﴿5٨﴾

          پس [همه] بت ها را قطعه قطعه کرد و شکست مگر بت بزرگشان را که [برای درک ناتوانی بت ها] به آن مراجعه کنند. (58)

          قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَٰذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿5٩﴾

          [چون به بتخانه آمدند، با شگفتی] گفتند: چه کسی این کار را با معبودانمان انجام داده است؟ به یقین او از ستمکاران است. (59)

          قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ﴿6٠﴾

          گفتند: از جوانی شنیدیم که از بتان ما [به عنوان عناصری بی اثر و بی اختیار] یاد می کرد که به او ابراهیم می گویند. (60)

          قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَىٰ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ ﴿6١﴾

          گفتند: پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید تا آنان [به این کار او] شهادت دهند. (61)

          قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَٰذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿6٢﴾

          گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با معبودان ما چنین کرده ای؟ (62)

          قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ ﴿6٣﴾

          گفت: بلکه [سالم ماندن بزرگشان نشان می دهد که] بزرگشان این کار را انجام داده است؛ پس اگر سخن می گویند، از خودشان بپرسید. (63)

          فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿64﴾

          پس آنان [با تفکر و تأمل] به خود آمدند و گفتند: شما خودتان [با پرستیدن این موجودات بی اثر و بی اختیار] ستمکارید [نه ابراهیم.] (64)

          ثُمَّ نُکِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَٰؤُلَاءِ یَنْطِقُونَ ﴿65﴾

          آن گاه سرافکنده و شرمسار شدند [ولی از روی ستیزه جویی به ابراهیم گفتند:] مسلماً تو می دانی که اینان سخن نمی گویند. (65)

          قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ ﴿66﴾

          گفت: [با توجه به این حقیقت] آیا به جای خدا چیزهایی را می‌پرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمی رسانند؟! (66

          أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿6٧﴾

          اُف بر شما و بر آنچه به جای خدا می پرستید؛ پس آیا نمی‌اندیشید؟ (67)

          قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ ﴿6٨﴾

          گفتند: اگر می خواهید کاری انجام دهید [و مرد کار هستید] او را بسوزانید، و معبودانتان را یاری دهید. (68)

          قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿6٩﴾

          [پس او را در آتش افکندند] گفتیم: ای آتش! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب باش! (69)

          وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ ﴿٧٠﴾

          و بر ضد او نیرنگی سنگین به کار گرفتند [که نابودش کنند] پس آنان را زیانکارترین [مردم] قرار دادیم. (70)

          سعیده جان فرشته زیبایم، دقیقا تو کامنتم ازش خواستم مثل ابراهیم آتش را بر ما گلستان کند و گفت باشه تو با تبرت اون بتهای زندگیت بشکن تیکه تیکه شون کن

          تو اونها رو رها کن تو

          به من توکل کن

          سر عهدت بمون

          دستت بده به من

          آتشم برات گلستان میکنم چی فک کردی

          من هدایتت میکنم عزیزم

          سعیده جان دستمو گرفته و داریم باهم قدم میزنیم …

          می دونی الان دیگه آرومم آرومه آروم

          چقدر راحت تر با وجودم احساسش میکنم …

          عشقش جذابه چون من به خاطر خودم میخاد

          فقط ازم میخاد که عاشقش باشم میگه مریم تو فقط شاد باش احساس راحتی داشته باش من راه برات هموار میکنم

          بهم اعتماد داشته باش من تو رو به مقصد می رسونم…

          بهم گفت که عزیزم من خیلی وقته کنارت بودم ولی تو نمی خواستی ببینی چون تو خودتو در یه مسابقه می‌دیدی و منو در کنارت احساس نمیکردی …. فقط داد میزدی بریم بریم عقب موندیما..

          ==

          فرشته الهی من سعیده زیبایم

          می دونستی به قول حمید امیری عزیز ما از نتایج شما نتیجه میگیریم

          دقیقا دیشب کامنت شما رو در معرفی ستاره قطبی خوندم که از عشقمون در خواست پول کرده بودی و از جاییکه عشق خدا در عاشقی هم زیرکانه عمل میکنه به یه ماهی بزرگ قانع نبوده و کنار دریاچه نشت تا ماهی بعدی بگیره … منم گفتم اِااا

          اینجوریه

          منم میخام امروز صبح همین که از خواب بیدار شدم طبق معمول اومدم کامنت بخونم

          و نقطه آبی و

          شگفتی و خوشحالی من … کی بود

          واای خدای مننن سعیده عزیزم گفتم خدایا مرسی و خوندم

          بی نهایت از پاسخت لذت بردم و محبت پر مهرت لذت بردم

          و خدا روشکر کردم

          رفتم سراغ دفترم

          خب نوبت درخواست دادن به خدای نازنینم …

          خدای عزیزم سلام ….

          اول که به خاطر وجود همه شما دوستای الهی ام خداروشکر کردم مخصوصا شما عزیزم

          و بعد یاد کامنت شما افتادم و درخواستتان از خدا

          گفتم خب مریم وقتی سعیده جان گفت شد پس میشه

          نوشتم خدایا درخواست دارم امروز پول به حسابم واریز شود …

          اولش ذهنم گف 28 ماه از کجا مثلا

          گفتم به قول سعیده جان

          خدا خودش میدونه از کجا

          همه درخواستام نوشتم

          و فایلی از استاد پلی کردم میخواستم مشغول کارام بشم

          سعیده عزیزم باوری میکنی ؟

          حتما باور میکنی به نیم ساعت نکشید دیدم دینگ.. پیام اومد گفتم ببینم کیه بعد کارم شروع کنم

          واریزی بود نزدیک 7 تومن به حسابم واریز شد خدای مننن

          منو میگی گفتم خدایا عاشقتم

          خدایاا ممنونتم

          ناخودآگاه رفتم تو حیاط آسمون نگاه کردم پر از تکه ابرهای خوشگل بود نسیم خنکی می وزید

          انگار بم میگفت بفرما عزیزم اینم اولین درخواست امروزت

          فقط گفتم خدایا ممنونتم عزیزم

          بیشتر از اینکه جوابمو داد خیلیی خوشحال شدم و اشک بود که در چشمانم حلقه زد

          اولین چیزی که به ذهنم رسید اسم شما بود گفتم سعیده جان فرشته الهی به منم جواب داد

          ازت ممنونم منو متصل کردی

          منم میخام کنار دریاچه بشینم و ادامه بدم به ماهی گرفتن

          و منتظر تموم شدن این ماهی نباشم

          فرشته الهی عزیزم ازت ممنونم که هستی و عشقت به قلبهای ما هدیه می دهی

          کامنتم طولانی ؛)

          خیلی دوست داشتم در جریان نتایجم از نتایجت باشی عزیزم

          خیلی دوست دارم دوست خدا

          دلت پر از نور حق

          به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      درود بر شما سعیده جان

      قلب توحیدیت همیشه با آدم حرف میزنه و تحت‌تأثیر خودش قرار میده

      خداوند همیشه به شجاعان پاسخ میده، خوشحالم در جمع افراد دلیر و شجاعی مثل شما هستم.

      پذیرش، نقطه شروع حرکت به سوی تغییره، مادام که انسان از پذیرش نسئولیت فرار کنه نمیتونه طعم خوشبختی و سعادت رو بچشه.

      خوشحالم که سعیده امروز سرش بالاست چون فهمیده دست نیاز تنها به‌سوی رب باید باشه.

      انسانی که خدا را درک کرده باشه نمیتونه جلوی هیچ چیز و هیچ‌کس سرخم کنه، خودش رو کوچک‌تر از مسائل و آدم‌ها نمیبینه.

      خوشحالم که سربلندی رفیق

      چقدر این نگاهت به شرایطت آموزندست، منی که خودم این شرایط رو خلق کردم خودم هم تغییرش میدم فقط منم که می‌تونم این کارو انجام بدم.

      سرکارت مریضارو احیا میکنی و در این جمع با قلم مسیحاییت روح توحید رو در قلب بچه‌های سایت

      دمت گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        احسان عزیزم سلام بروی ماهت

        ازت سپاسگزارم که همیشه لطف میکنی و برام مینویسی…

        این نقطه های آبی برام بسیار بسیار ارزشمنده …

        ممنونم از قلب مهربونت …من هم همیشه از خداوند سپاسگزارم برای همزمانی فعالیتم توی این جهان توحیدی …با شما انسان های فوق العاده ….

        احسان عزیز همیشه ازت یاد گرفتم و ازت ممنونم که وقت میزاری و برامون مینویسی

        مررررسی که هستی …

        به دستان قدرتمند الله بینظیر میسپارمت رفیق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام به سعیده ی نورانیِ سایت عباس منش دات کام!

      از همون روزی که گفتی خدایا! من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم، مشیت خدا بر این شده که به تو حکمت و آگاهی بده…و هر کس که این حکمت و دانش بهش برسه، خیر فراوانی به او داده شده، و این حقایق را به جز خردمندان درک نمی کنند!

      یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

      تو عالی به این حکمتی که خدا بهت داده عمل کردی و میکنی و داری پاداشش رو میگیری…نوش جانت!

      جمله به جمله ی کامنتت رو دوست دارم دوباره اینجا بنویسم…چون میدونم اینا کلام خداست که داره به ما میگه…از طریق تو بنده ی نورانی!

      خدا حواسش هست …خدا به قلب ما آگاهه…خدا همیشه مراقب ماست …خدا همیشه محافظ ماست…دست خدا همیشه بالای دست هاست…فقط از ما بندگی میخواد…از ما ایمان بهش میخواد…از ما شرک نورزیدن میخواد…همه کار برامون انجام میده…خداوند همه چیز می شود همه کس را…

      عاشقتم سعیده جان (قلب قلب قلب)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلااااام به روی مااااه یاسِ من …(شکلک چشم قلبی رو خودت به اندازه کافی بزار لطفا)

        چقدددر من دوووستت دارم و چقددددر از اومدن نقطه ی آبیت ذوووق میکنم دلنشین ترین یاسمن دنیا …

        مرررسی که هستی و مررررسی که بهم لطف میکنی و برام مینوسی …

        یاسِ من …از ی آهنگ برام نوشتی …از همون موقع دانلوش کردم …

        هربار به اینجا میرسه …

        با تو هر لحظه آرامش محضه زندگی بی تو واسم پوچه نمی ارزه

        تو فقط بگو بخند دور تو میگردم آخ کنار تو چقدر دیوونگی کردم

        حسی که بین من و تو اتفاق اُفتاد زندگیم بی تو فلج بود با تو راه افتاد

        من هوامو از نفس های تو میگیرم دستمو عشقم بگیر من بی تو میمیرم

        من ازز ذووووق عشق الله،مثل حیوان نجیبش شلنگ تخته میندازم وسط خونه:))))))))))))))))

        انقدر انرژی این آهنگ زیاده که میترسم بیرون گوشش بدم:)

        میان منو میندازن توی ماشین میبرنم بیمارستان زارع ساری :)))

        (بندگان خدایی که طبق قوانین انسان ساخته ها رفتار نمیکنند … اونجا بستری میشند)

        عاشققتم یاسمن …

        قلبم عمیقا میخواد بزودی ببینتتون ….

        برو جلوی آینه ی بوس بفرست برای صورت ماهت و بگو این از طرف سعیده بود :)

        به دستان قدرتمند الله یکتا میپساااارمت نازنین

        هرجای این دنیا …زیرآسمون پهناور الله که هستی …

        صورتت پر از لبخندِ آرامش الله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1267 روز

      سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه ، از صمیم قلبم از خداوند برات بهترین نعمت ها رو درخواست میکنم. الهی که همیشه در مدار توحید، آرامش ، فراوانی و آسانی ها باشی ، هرچند مطمئنم آلردی هستی.

      سعیده جان کامنت حمید رو از پایان شیفت شبکاری و یه استندبای پر ماجرا و چشمایی که بخاطر بی خوابی و خستگی به سختی صفحه کیبورد رو تشخیص میده و همش غلط املایی دارم. سعیده عزیزم بسیار بسیار بسیار تحسینت میکنم با این کامنت ارزشمندی که با جریان هدایت الهی بر قلب نازنینت بهمون هدیه دادی و به لطف الهی تاپ امتیازات شدی.

      یه سعیده کمال گرا سراغ دارم که دیروز پریروز نجوای ذهنی بهش میگفت بعد از 3 روز میخوای کامنت بنویسی. با اینکه سعیده بهبود گرا کامنت رو نوشت ولی میخوام کمی به سعیده کمالگرا حق بدم. از اونجایی که همیشه یکی از بهترین ها هستی. ذهنت حق داره برای بهترین بودن و بهترین موندن تلاش کنه.

      واقعاً خداوند رو شاکرم بخاطر قرار دادن من در کنار تک تک این انسانهای ارزشمند و توحیدی که توی سایت حضور دارن. و از همه شون هم قدردانی میکنم که راه هدایت رب العالمین رو انتخاب کردن و تلاش کردن و استقامت ورزیدن تا بهتر و بهتر بشن و جهان رو به جای بهتری تبدیل کنند. با افکار و باورهای زیبا و توحیدی شون جهان رو گسترش بدن. یکی از اون انسانهای توحیدی و ارزشمند خود شمایی سعیده جان و من خدا رو شاکرم که میتونم در کنار شما چیزهای جدیدی ازتون یاد بگیرم. ممنونم که اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید و شخصیت گرانقدر و مثبت و بهتری از خودتون ساختین.

      اگه کامنتم به دلت ننشست به بزرگواری و بزرگمنشی خودت حمید رو ببخش. تأثیرات بیخوابی شیفت شبه، و کافئین بالای قهوه.

      یادم باشه یه موقع دیگه حکایت استندبای پرماجرا رو تعریف کنم برات، چیزی که می‌رفت یه خسارت مالی بزرگ‌ باشه چطوری به خیر گذشت.

      در پناه هدایت‌های سراسر نور رب العالمین نور علی نور ،قلب نورانیت منور باشه . از صمیم قلبم شما رو دوست دارم و تحسینتون میکنم انسان موحد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به حمیدِحنیف عزیز سایت عباسمنش دات کام.

        آقاااا قبل از هرچیزی من یک عذرخواهی به شما بدهکارم،ببخشید بدون اجازه،همیشه از اسم شما توی کامنت های من استفاده میشه :)))) خدای من شاهده ،من هیچ ایده ای ندارم قبل از نوشتنش …خودش میاد:))))

        خلاصه ببخشید اگر حق کپی رایت توی ایران درست اجرا نمیشه:)

        انی وی شما جات اینجا که نیست …انشالله رفتی در مکان درست …در سرزمین توحیدی آمریکا …

        اونجا همه چیییز سرجاااشه …

        خببب بریم سراصل مطلب …

        ممنونم ازت که با تموم خستگیت برام نوشتی …

        یک عدد سعیده ی پست کشیک شبکاری، این سمت نقطه ی آبی پشت لپ تاپ نشسته که با اینکه صبح سه ساعت خوابیده …و کافئین نیز به اندازه ی کافی به مغزش داده …باز در حالت خلسه به سر میبره …

        پس بدون ارزش این کامنتت کاملا توسط یک پرستار شیفت شب رو،واضح،روشن،مبین،دریافت شد:) …

        مرررسی که برام نوشتی بی نهایت …

        حتما برام بنویس بدونم دیشب در فاصله هزارو اندی کیلومتری :) از بیمارستان فریدونکنار چه خبر بوده …

        بنظر میاد همون موقع که شما استند بای بودی …منم سرکد اورژانس بودم …

        ولی به حمد خدا …مثل همیشه سعیده آسون شدبرای آسونی ها ….

        با اینکه بنده ی خدا بد حال بود …پذیرشش هم به من نخورد …

        ————–

        بِبیییییین صدای منو 50 دقیقه بعد از آخرین خطی که برات نوشتم میشنوی …

        گوشیم زنگ خورد…یکی از دخترخاله هام …تنها رفیق بچگی تا نوجوونیم …

        خیلی انسان خوبیه …با اینکه میدونستم الان اگر جوابشو بدم ول نمیکنه تماسو،ولی دلم نیومد بی جواب بزارمش …

        بِببببیییین مغزم داره سوت میکشه الان

        منی که ساعت ها میشینم پشت مانیتور لپ تاپ و با عشق برای بچه ها مینویسم …بیشتر از 5 دقیقه حوصله صحبت کردن ندارم با بقیه :)))))))

        دیگه آخراش دلم میخواست گوشیمو پرت کنم ازپنجره پایین …:)

        دقیقه 44 که قشنگ ی دونه زدم توی سرم گفتم خداایااا نجاتم بده:))))

        بعد ی ایده اومد برای اینکه دروغ نگفته باشم،به یکی SMS دادم توروخدا بیا پشت خطم:)))))

        آخرشم بعد 50 دقیقه تونستم با این ترفند تماسو قطع کنم …امان از عزت نفس پایین (شکلک با دست توی پیشونی زده)

        ببین همه ی اینا رو گفتم برسم به اینجا…بهم میگه کجایی؟نیستی؟اینستا نیستی؟تو گروه ها نیستی ؟خبری ازت نیست؟

        گفتم مگه هنوز تو اینستا هستی؟(یک سال پیش خیلی درمورد این موضوع باهم صحبت کرده بودیم)

        گفت آره میدونم درست نیست و…هم حجم اینترنت هم فیلتر شکن …هم وقتمو زیاد میگیره …ولی هنوز هستم …

        بهش گفتم ببین …تو میدونی هیچ کس اندازه ی من تو اینستا فعالیت نداشت!منی که یک دونه استوری میزاشتم صدتا دایرکت تحسین و تایید و تشویق میگرفتم از فالوئرهام!

        الان اگر صدای اینستا رو از گوشی کسی بشنوم انگار ضامن نارنجک کشیدن…ازون محیط فرار میکنم …

        بعد شما وقتتت عزیییزت!حجم اینترنتتت رو میزاری !تازه باااا فیلترشکن میری تو اینستا دقییقا چه غلطی بکنی؟(نامبرده ها خیلی ارتباط نزدیک و راحتی باهم دارند:))

        باز هم یسری بهونه ها ی واهی …آخرشم به این ختم شد آره سعیده،تو اراده ت خیلی خوبه …من این اراده رو ندارم !!!!!

        بِببییینن حمید …تحسین میکنم خودمو….تحسین میکنم شمارو …تحسین میکنمم تموم بچه هایی که مثل نودونه درصد جامعه زندگی نمیکنند!!!!!!

        ما که تموم تلاشمون رو کردیم حال خوبمون رو به الله ببندیم …فقط به دستای خودش نگاه کنیم …و کمر همت بستیم برای تغییر پاشنه های آشیلمون …

        پِسر حقمووونه خوووشبختی ….حقمووونه این آرامش …بخدا حقمووونه :)

        اصلا من بعد این تماس خیلی احساس لیاقتم بیشتر شد بخداااااا

        برم از اول کامنتم رو بخونم ببینم چیا نوشتم اصلا ..رشته ی افکارم از هم گستته شد :)))))))

        ———

        خب بنظر میاد خیلی نوشته ها بهم ربطی ندارند ولی لطفا این تلگراف رو از من بپذیر …انشالله دفعه بعد کسی جفت پا نپره توی تمرکزم :))))))

        آسمون ابری و هوای خنک و نارنجی خوش رنگ غروب آفتاب همراه با این تلگراف ارسال میشود به عسلویه …جایگاه امن حمید حنیفِ خداوند …

        در پناه الله مهربان …قلبت پرازآرامش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1267 روز

          سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم.

          از دریافت کامنت ارزشمند شما خیلی خیلی خوشحال شدم و ازتون سپاسگزارم. و مجدداً کامنت من رو از پایان یه شیفت شبکاری دیگه و استندبای دیگه دریافت میکنید. ولی کم ماجرا.

          راستی من ازتون ممنونم، هم از شما و هم از بقیه دوستان نازنینم که از من توی کامنتتون یاد میکنید. نگران کپی رایت نباشید، اتفاقاً باید یه شماره کارت بدین من هزینه تبلیغات پرداخت کنم (ایموجی خنده)

          خب اصلا حکایت استندبای چی هست؟!

          همون‌جوری که توی فصول سرد سال مصرف گاز در ایران و کشورهای دیگه به شدت بالا می‌ره ، توی تابستون مصرف گاز منحصر میشه به تعدادی نیروگاه و مقدار کمی مصرف خونگی. و اونقدری مصرف کم میشه که شما هر بار میتونی یک یا دو پالایشگاه رو از چرخه تولید خارج کنی و تعمیرات انجام بدی. این بار ما وارد یه پلن تعمیراتی دو مرحله ای شدیم، الان مرحله اول و چند وقت دیگه مرحله دوم. یه سری تجهیزات توی پالایشگاه حساس تر و خطرناک تر از یه سری دیگه است و بر اساس یه دستورالعمل تعمیراتی وقتی اون تجهیزات باز میشن نیاز به حضور تیم استندبای آتش‌نشانی هست.

          اگه عبارت پالایشگاه گاز یا پارس جنوبی رو سرچ کنید و عکسهایی رو که باز می‌کنه نگاهی بندازید عمدتاً یه تعداد برج تقطیر گاز با ابعاد و مقیاس ها و اشکال مختلفه. همانطوری که بیرون این تجهیزات شبیه هم یا متفاوت از همه ، داخل شون هم تفاوت هایی داره که گاهی اوقات حتی متخصصین موضوع هم به اشتباه میافتن و تا نقشه P&ID

          یا PFD دستشون نباشه، ممکنه اشتباهاتی ازشون سر بزنه. یه اتفاق عجیبی که توی تجهیزات پالایشگاه میافته. اینکه در اثر برخورد مواد هایدروکربنی به بدنه فولادی تجهیزات یه واکنش شیمیایی خیلی کند و ناچیز در سطح فلز اتفاق می‌افته چیزی شبیه زنگ زدن آهن. ولی این واکنش به حدی ناچیزه که طی چند سال میتونی بگی انگار واکنشی اتفاق نیافتاده ، ولی اون لحظه ای که بخاطر تعمیرات در تجهیزات باز میشن با توجه به نوع گاز یا مایعاتی که ازش عبور می‌کرده، یه واکنش جدید اتفاق می‌افته و اونم حضور اکسیژنه. اون واکنش ناچیز و ناقص در حضور اکسیژن به اوج میرسه. اکسیژن به حدی اون واکنش ناچیز رو سرعت میده که اون تجهیزات از درون دچار افزایش شدید دما میشن و خب تنش دمایی می‌تونه از مقاومت بدنه کم کنه، یا اونقدری دود و حرارت تولید کنه که خطرات دیگه ای بوجود بیاره. پس در لحظه باز کردن اون تجهیز گاهی اوقات نیازه بخار آب یا نیتروژن داخل اون تجهیز تزریق بشه، یه وقتایی هم آب ، از همه اش ساده تر همین گزینه استفاده از آب آتش‌نشانیه. از قضا اون استندبای پر ماجرا باز کردن یه فیلتر بود. یه فیلتر بزرگ که داخلش تعداد زیادی فیلتر کوچیک نصب شده و کارش جذب رطوبت داخل گازه، و اونقدر کارش حساس هست که اصلا نباید رطوبتی واردش بشه. حتی رطوبت هوا. گاز توی مسیر حرکتش گاهی اوقات سرعتش به سرعت مافوق صوت میرسه (توی مکانیک سیالات، رابطه سرعت و فشار عکس همدیگه است) به حدی سرعت می‌ره بالا و فشار کم میشه، که اگه یه قطره آب توی گاز باشه یخ میزنه و با سرعت یه گلوله پرتاب میشه ، اون وقت یه قطره آب می‌تونه یه آسیب جدی ایجاد کنه.

          وقتی اون فیلتر باز شد همه گفتن تیم آتش‌نشانی آب بزنه قبل از اینکه دمای تجهیز بره بالا . من گفتم نفراتی که بالا هستن رو بگین بیان پایین ، ممکنه فشار آب بهشون آسیب بزنه. اینها کلی معطل کردن تا بیان پایین. و من هم خودخوری میکنم که نکنه الان دما بره بالا و این تجهیز شروع کنه به خودسوزی. من اصلا حواسم نبود کد و برچسب چیزی که باز کردن رو بخونم. بعد از کلی معطلی من نازل رو پایین باز کردم که آب بزنم ولی یه حسی گفت صبر کن. آب رو بستم، دوباره پرسیدم ، مطمئنین آب بزنم داخل؟

          یه کارگر قدیمی و با تجربه گفت آب نزنید داخل این. رئیس شیفت پالایشگاه ، سوپروایزر پروسس و اپراتور ها گفتن چرا. گفت بخاطر اینکه این فیلتر dehydration کارش رطوبت زداییه، اگه آب بره توش بعدا باید با دستمال کاغذی ذره ذره خشکش کنید(کنایه از اینکه خسارت سنگینی وارد میشه)

          همه خشکشون زد …

          آره راست میگه، حق با این کارگر باتجربه بود. و ما آب نزدیم چون واقعاً نیازی نداشت و ممکن بود یه آب زدن ساده یه خسارت چند میلیاردی به بار بیاره.

          سالها پیش یه تجهیز دیگه که دمای کارکردش منفی 30 درجه است رو به اشتباه با بخار 300 درجه ای تمیز کردن ، با این ذهنیت که لوله های آلومینیومی تحمل این دما رو دارن و جریان بخار داخلشون رو تمیز می‌کنه. ولی اتفاقی که افتاد این بود که لوله ها تحمل چنین دمایی رو نداشتن و ذوب شدن.

          کار ما دست کمی از اون نداشت. دقیقاً استندبای دیشب هم یه فیلتر دیگه با همون طراحی باز شد (دیهایدریشن مرحله دو) و اینبار اون کارگر با تجربه نبود و یه آقای دست به کمر و چندتا برگ مجوز کار به دست با عجله اومد گفت در Man way باز شد(درب آدم رو) آتش‌نشانی آب بزنید. گفتم: عامو بیشین سر جاتا ، تو کار‌ مُو دخالت نوکو (با لهجه بوشهری بخونش) بعداً بهش گفتیم این فلان تجهیزه، نباید آب بره داخلش. اگه شرایط اضطراری شد اون وقت آب می‌زنیم.

          از من سوال فنی تخصصی نپرسید ، میشه حکایت کتاب سرزمین موعود باراک اوباما. 700 صفحه حرف میزنم.

          بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم سعیده جان. شما جون انسانها رو نجات میدین، کار تون خیلی مهمتر از کار منه، جون انسان ها اصلا قابل مقایسه با چند تا تیکه آهن آلات نیست.

          توی قرآن خداوند گفته کسی که انسانی رو نجات بده (احیا کنه) مثل اینه که تمام بشریت رو احیا کرده. ولی خب در مورد آهن آلات چیزی گفته نشده.

          آخ آخ آخ از اینستاگرام گفتی، من یه مدت کار داشتم نصبش کردم چنان اعصابمو به هم ریخت که تا کارم انجام شد خدا خدا میکردم زودتر بتونم پاکش کنم. وقتی یادم میاد که در گذشته چقدر زمان تلف میکردم توی اینستاگرام از دست خودم شاکی میشم. چند روز پیش توی سرویس داشتم میرفتم سر کار و من یادم نیست آیت الکرسی گوش میدادم یا فایلهای استاد، فکر میکنم استاد عباس منش فایل جدید گذاشته بود. همزمان که داشتم صحبتهای استاد رو گوش میدادم سرم رو یه لحظه آوردم بالا چشمم افتاد به صفحه گوشی یه دوست قدیمی که مدتهاست اقامت دائم در و دیوار رو گرفته. توی اینستاگرام داشت استوری نگاه میکرد. از سر کنجکاوی خواستم ببینم چی میبینه و توی چه فضای فکری هست که نتیجه بیرونیش اینه. همش یه مشت کلیپ بی سر و ته و شکلک و ادای یه مشت نوجوون داخلی و خارجی.

          خداییش من تو اینستا هم بودم این اواخر همش زیبایی های طبیعت و صنعت و خودرویی و هوافضا رو میدیدم و باز هم تحمل نکردم و پاکش کردم.

          اینجا میرسیم به اون حرف ارزشمندت که واقعاً ما با 99,9% جامعه فرق داریم‌ و ما واقعاً لایق داشتن نتایج متفاوتی از اونها هستیم.

          تلگراف شما به جون و دل پذیرفته شد و احساس خوب و مثبت دریافت شد و دعای خیر در حق شما ارسال گردید.

          در پناه جریان سراسر نور هدایت‌های رب العالمین نور علی نور ، همواره قلبت منور باشه انسان ارزشمند. برات از وهاب عالم بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات و بیشترین ثروت رو میخوام.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1281 روز

            به نام خداوند جان وخرد،کزین برتر اندیشه برنگذرد

            سلام به حمیدِحنیفِ فرمانروا

            امیدوارم هرجا هستی در پناه الله،غرق احساس عمیق خوشبختیِ بی قید و شرط باشی

            صبح امروز با 20 تا نقطه ی آبیِ پربرکت شروع شد!

            از شوق این همه نور ورحمت،روزم رو با دورکعت نماز شکر شروع کردم.

            از قرآنِ شیرین هدایت خواستم و این آیه های آرامش بخش،چشمامو روشن کرد …

            قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

            پیامبرانشان گفتند: ما جز مردمانى همانند شما نیستیم ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت نهد. ما را نسزد که براى شما دلیلى، جز به فرمان خدا، بیاوریم و مؤمنان بر خدا توکّل کنند.

            وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

            و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با اینکه ما را به راه‌های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کردو توکّل‌کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند!»

            میخوام بهت بگم جریان هدایت چه جوری کار میکنه وقتی خودت رو رها میکنی بین دستای انرژی ای که هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ

            یکی ازون نقطه های ی آبی پربرکت،من رو هدایت کرد به این فایل و این کامنتم …

            و …..؟!

            دقیقا همین آیه هایی که صبح بهش هدایت شدم رو دیدم توی کامنتم نوشتم …یعنی خدا قشنگتر ازین نمیتونست بهم بگه

            سعیده ..همه چیز منم …کامنتات منم …هدایت قرآنیت منم،نقطه ی آبیت منم،گذشته ت منم …آینده ت منم …

            کجا،دنبال چی میگردی؟

            به من توکل کن …

            به من که مدیریت این کهکشان ها برام آسونه …

            اونوقت تو نگران برآورده شدن خواسته هاتی؟

            شیطانه که دم گوشت نجوا میکنه،اگر نشه چی!

            به من گوش کن …

            دیدی اول و آخر منم؟

            خواسته هات تو یکی دوتا مدار بالاتره …

            فقط بیا…ممارست کن …

            قدم هات رو محکمتر بردار …

            من مشتاقانه منتظرم برسی به یکی دوتا مدار بالاتر …

            برسی به اون بهشتی که میخوای … :)

            =================================

            حمید عزیزم،دلم میخواست از هدایت امروزم برای خودم ردپا بزارم و نمیدونستم کجا بنویسمش

            که طبق معمول هدایت شدم به کامنت شما …

            نشستم یکبار دیگه داستان استندبای شیفتت رو خوندم!

            انگار بار اول میخوندمش…

            ببین هرخط با دقت و تمرکز خوندم …

            و با هرجمله ای که تموم میشد،این علم و دانشت رو تحسینت کردم .

            کاش میتونستم یک آینه ای پیدا کنم که آدم هارو با کمالاتشون نشون میده …اونوقت شاید متوجه این اقیانوس هوش و استعدادت میشدی …

            اعتراف میکنم اصلا اندازه ی شما،توی کارم مهارت و دانش ندارم و انگیزه شدی برام برای مطالعه بیشتر …

            دمت گرم …دمت گرم …

            مرسی که هستی …مرسی که هستی …

            الهی که بزودی روی بنر سایت ببینمت …

            کنارِ استاد …غرق موفقیت های رییز و درررشت

            به پایان آمد این دفتر،حکایت همچنان باقیست…

            درپناه الله مهربان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1901 روز

            سلام آقا حمید.

            الان، بعد از خوندن چندتا از کامنتهاتون و این کامنت، داشتم فکر میکردم چرا دوست دارم کامنت های شما رو بخونم و از طریق ایمیل پیگیری تون میکنم؟

            یکی اینکه دارین پله پله کار میکنین روی خودتون با آرامش، بارها خوندم که سخاوتمندانه از خودتون هم نوشتین که بسیار کارگشاست این مثال های حقیقی.

            نوسان هاتون رو هم مینویسین، یعنی قوت و ضعف رو مینویسین و چون یکی از شاگردهای خوب این دانشگاه هستین، باعث میشه من هم یادم بمونه سمانه آروم باش، قرار نیست و نبوده و نخواهد بود که سریع بهبود پیدا کنی و سریع عوض شی، ببین بچه ها رو و متوجه شو رعایت روند تکاملی اصله، رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود…

            شتاب نکن، کامنت هارو بخون، ببین و بشنو و از تجربه ی بچه ها استفاده کن، اونا هم تو مسیرن و میتونن راهگشا باشن برات. باعث آرامشت بشن که مسیر درسته فقط صبر میخواد و ایمان و عمل…

            من با قسمت فنیِ کامنت هاتون زیاد ارتباط برقرار نمیکنم، ولی حس میکنم شما یه روایت مینویسین که مثل قصه است و آدم دوست داره بخونه تا تهشو، که ببینه چی به چیه، چطور جلو میره و …

            داستان آشنایی تون با سایت رو چند وقت پیش خوندم، به شدت جذاب و جالب و خوندنی بود، مخصوصا شوخی تون با مدرسان شریف…

            اتفاقا وقتی یه نفر مثل شما خوش کلامه، اینکه متن هاش طولانی تر باشه بهتر و لذت بخش تره.

            تحسینتون میکنم برای روحیه شوخ طبع و بذله گویی که دارین.

            شما یکی از دوستان عزیزی در سایت هستین که خیلی چیزها به من یاد دادین که بابت تک تک شون ممنونم ازتون:

            یادم دادین با ادب و احترام و عشق پاسخ بدم به کامنت هایی که برام ارسال میشه توسط پیکِ عزیزِ نقطه آبی.

            یادم دادین با سایت gravatar پروفایلمو خیلی ساده تر عوض کنم.

            با کامنتهای شما خیلی آیه های قرآن عزیز رو تونستم بخونم و ارتباط برقرار کنم با کلام الله.

            همینطور شعرهایی که مینویسین.

            تحسینتون میکنم برای عشق و علاقه تون به فضا، صنعت، هواپیما، شعر، قرآن، خداشناسی و خودشناسی.

            تحسینتون میکنم برای شغلِ شریف و ارزشمندی که دارین و خدمت رسانی میکنین به خلق.

            امیدوارم زندگی رو برای خودتون خلق کنین و جایی قرار بگیرین که هر لحظه اش دائما بگین خدایا شکرت برای همین لحظه، لحظه ی بعدی، لحظه ی بعدی و ….

            از طریق کامنت های شما مفهومِ مدار و دسترسی به یه مدار رو بهتر تونستم درک کنم، ممنونم ازتون.

            تحسینتون میکنم که روی خودتون کار میکنین، برای صبرتون، آرامشتون، خلوتی که با خدا دارین تحسینتون میکنم.

            دعایی که همیشه آخر کامنت هاتون مینویسین رو خیلی دوست دارم.

            بعصی وقتها کاملا دلم تنگ میشه برای خوندن کامنت شما و بعضی دیگه از دوستان عزیزم در این سایت.

            وقتی کامنتی از بچه ها نمیخونم دلم تنگ میشه براشون…

            دقیقا عین اعضای خانواده ام دوستتون دارم و بهترین هارو میخوام برای تک تک تون.

            آهان، راستی یادِ ماجرای کولرتون افتادم که نوشتین.

            اتفاقا همون لحظه که خوندم اون کامنت رو به شدت ذوق کردم از چیدمان و زمان بندی و هدایت دقیق خدا برای شما، بلافاصله برای همسرم تعریف کردم.

            بعدش به ایشون گفتم با همه ی این هدایت هایی که خدا در حق ما میکنه، چرا ما انسان ها انقدر سریع فراموش می‌کنیم این معجزه های هر ثانیه ی خدا تو زندگی مون رو…

            از خدا میخوام که سپاس گزارترم کنه.

            حافظه مو قوی تر کنه.

            قلبم رو گشایش بده برای درک بهتر و بیشتر هدایتها و نعمتهای خودش.

            خلاصه میخوام بگم که حمید آقا خیلی خوب و زیبا و بانمک و خالصانه مینویسین.

            همیشه لذت میبرم کامنتهاتونو میخونم.

            تحسینتون میکنم که انقدر پاسخ های زیبا مینویسین برای بچه ها، انقدر زیبا تحسین میکنین بچه هارو، با ادبیاتی بسیار ساده و صمیمی و سرشار از احترام کامنت مینویسین برای همه.

            این از ویژگی های خوب شماست که تحسین برانگیز هست.

            بهترین ها در دنیا و آخرت نصیبتون بشه.

            بلافاصله بعد از زدن دکمه ارسال این کامنت، نقطه آبی مشاهده شد.

            این دومین باری هست که بعد از ارسال یه کامنت، نقطه آبی رو میبینم.

            حس میکنم نشونه ی بسیار خوبی هست برام.

            خدایا شکرت برای همه ی روزی های غیر حساب و حسابی که هر لحظه وارد زندگیم میکنی، یکیش همین نعمت کامنت خوندن و نوشتن در این سایت توحیدی و دوست داشتنی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1330 روز

      به نام خدا

      سلام سعیده خانم

      سلام خواهر خوشتیپ من

      اشکم رو در آوردید

      قلبم باز شد

      پذیرفتن تموم مسئولیت های زندگی توسط من،جهان رو به کرنش درآورد تا هدایتش رو برای من بفرسته و من بدون هیچ شناخت قبلی از استاد عباسمنش وارد سایت بشم و تازه مبانی قانون و زندگی و فرکانس و توحید و قرآن رو بفهمم

      این نوشتت حالم رو دگرگون کرد

      چقدر از خدا سپاس گذارم که در مدار شما بودم

      انقد این روزا حالم خوبه

      درک از قوانین در من بیشتر شده

      قبلم باز شده

      ایمانم نسبت به قبلم بیشتر شده

      حس میکنم دارم از اون محمدقبلی جدا میشم و یک محمد جدید میسازم

      بخدا بخدا

      خدا منتظره ما بریم به فرکانسش

      ما ما ما ما هستیم که خالقیم

      حتی ما هستیم که تعیین میکنیم خدا و جهان با ما چطور رفتار کنه

      خواهر توحیدی ام بی نهایت ازت سپاس گذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام آقا محمدرضا …برادر عزیز توحیدی من …

        ازت بی نهایت سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی ….

        الهی صدهزار مرتبه شکر برای این حس خووب و آرامش قلبیمون …

        به قول استاد شما وقتی حالت خوبه،همون موقع نتیجه دستته،دیگه چیزای مثل ثروت و نعمت و …پاداش اکستراعه جهانه که براحتی وارد زندگیت میشه …

        وقتی به آدم های اطرافم توی جامعه نگاه میکنم …تازه میفهمم چقدر متفاوتم ازشون …

        الان به یکی بگی من خیییلی حالم خوبه و عمیقا احساس خوووشبختی میکنم میخواد سر از بدنت جدا کنه بخدا :)))))))))))

        خداروصددهزاااار مرتببه شکر برای نعمت شما رفقای غار حرای من،برای اینکه بدون هیچ ترسی از قضاوت میشه راحت ،باهاتون همکلام شد…

        درپناه الله یکتا باشی برادر عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      به نام رب العالمین

      سلام به روی ماهت سعیده جونم

      عکست خیلی قشنگه ،تغییر فرکانست رو حتی میشه تو عکست هم دید

      عزیزم خیلی خوشحالم که در حال ِ صعود ِ قله های سعادتمندی هستی

      لذت بردم از ایمان و توکل و حرکتت

      بخدا که منم ایمان دارم خالقِ 100٪ تمام ثانیه های زندگی ام هستم

      ایمان دارم که خداوند هر لحظه پاسخ میده به حتی کوچکترین سوالات و درخواست هام

      قشنگ حس و حالت و درک میکنم

      رها ،آزاد با قلبی مطمئن

      خداروشکر

      عزیزم در پناهِ الله مهربان آسون شی برای آسونی ها

      دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلااااام به زیباترین سااارای دنیا …

        چه سعادتی داشتم من که یک نقطه ی آبی ازت داشتم دختر فوق العاده ی سایت عباسمنش دات کام

        ساراجاانمم باورت میشه ؟

        همین چندروز پیش زوم کردم روی عکس پروفایلت و گفتمم عه!چه معنی میده آدم هم با موهای صااف اونننقدر ناااز باشه …هم انقدر با موهای فر بهههش بیاد؟؟؟؟

        حقیقتا اون موقع که زیبایی و دلنشینی رو تقسیم میکردن شما صف اول بودی …بوس به کله ی قشنگت از شمااال ایرااان تاا مرزهااای دور …ولی زیر آسمون الله یکتا …

        دوستت دارم بی نهایت …

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان دوست نازنینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی ام. سلام سعیده ی زیبا وموحد.هر باری که به کامنت های زیبا وآگاهی بخش شما هدایت میشم اشک میریزم اشکی که خیلی ارزشمنده ،اشکی که نشان از عشق معبوده،اشکی که بهم یادآور میشه 4 ساله پیش کجا بودم والان کجام.اشکی که بهم معجزات الهی مسیرم رو یادآور میشه .خدا رو هزاران مرتبه شکر به خاطر حال خوبمون ،به خاطر استاد نابمون وبه خاطر جمع پرمهرمون .عاشقانه دوستت دارم وبهترینها رو براتون آرزو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        آزاده ی عزیزم از لطف ومحبتت بی نهایت سپاسگزارم

        ممنونمم ازت که برام نوشتی …

        واقعا همینطور که شما گفتی …من هم وقتی دارم از سعیده همین دوسال پیش مینویسم اصلا باور نمیکنم اون آدم خودِ من بودم :))))

        خداروصدهزارمرتبه شکر برای دریافت این هدایت …برای دریافت پیام استاد که به حق پیامبر زندگی منه ….برای داشتن تموم رفقای ارزشمندم…

        قلب فراوان برای شما آزاده جان

        در پناه الله یکتا باشی همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سعید گودرزی گفته:
      مدت عضویت: 1203 روز

      سلام خواهر گلم

      نمی‌دونم چرا هرچه خواستم در جواب

      کامنت که نمیشه گفت،گوشه ایی از دردهای زندگیت چیزی بنویسم نتونستم.

      فقط اشک می ریختم

      بنظر من از این تواناییها و قلم شیوا و

      دلنشینت استفاده کن،شما قابلیت های زیادی در نگارش دارید،حیفه واقعا حیفه

      فقط میتونم بگم آفرین،احسنت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به برادر عزیزم آقا سعید

        ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی …

        برادر عزیزم … خداروصدهزار مرتبه شکر اون روزهای تاریک خیلی وقته تموم شده و من وقتی میخوام ازش بنویسم، باید واقعا خیلی به خودم فشار بیارم تا یادم بیاد حتی …

        به لطف الله …خیلی وقته روی خوش سکه ی زندگی رو پیدا کردم …هر روز از دیروزم بیشتر غرق احساس عممییق خووشبختی ام …و بارها از احساس شدید عشق به خداوند …سرم رو از پنجره خونه میبرم بیرون و داد میزنم خدایا عاااشششششقتم :)))

        از تحسینتون که تجلی روشنایی قلبتونه بی نهایت سپاسگزارم

        الهی که همیشه در پناه الله غرق احساس عمیق خوشبختی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      به نام نامی الله

      سلام و عرض ادب خدمت خواهر بزرگم سعیده‌ی عزیز

      چقدر احساس می کنم دوستت دارم و چقدر احساس می کنم که سال‌هاست شما رو می شناسم

      گاهی وقت ها احساس می کنم دارم صدات رو می شنوم و داری مستقیم خطاب به من میگی ببین محمد حسین … و ادامه‌ی صحبت ها … مطمئن هستم فرکانسم رو درک می کنی چون یادمه تو یه دیدگاهی گفتی به اندازه‌ی داداشت امیر دوستم داری و شما هم مشتاقی برای این هم کلام بودن و صحبت در مورد نتایجمون … نتایجی که به واسطه‌ی استفاده از قانون به دست آوردیم

      درود بر شما بنده‌ی موحد خدا به شما، بنده‌ی ابراهیم نشان حنیف … حرف های شما به شدت آرومم می کنه و علاوه بر آرامش من رو به یاد خدا می اندازه ، قلبم رو تنظیم می کنه

      اصلا جنس این صحبت ها متفاوته

      باید در مدارش باشی تا بفهمیش

      به قول معروف «معرفت دُرِّ گرانیست به هر کسی ندهندش … پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش»

      سعیده خانم عزیز ، من به حرف هایت گوش دادم و عمل کردم

      مدتی که بیشتر دارم به ندای قلبم ، به هدایت های الهی که خداوند با دست مبارک شما و دل نوشته‌های شما داشت بهم می گفت گوش می دهم

      بیشتر می نویسم و هر فایلی که می‌بینم به اندازه‌ی ظرفم به اندازه‌ی درکم و به اندازه‌ای که بهم اجازه بده … می‌نویسم و نتایجش هم توی زندگیم دارم می بینم و خیلی هم خوشحالم (اگه یه نگاهی به پروفایلم بندازی این موضوع کاملا ملموسه)

      دارم ردپاهامو از خودم به جا می گذارم تا در آینده اگر داشتم مسیر رو گم می کردم…

      خداوند با دیدگاه های خودم راه رو از بیراهه بهم نشون بده و برگردم به مسیر

      سعیده جان شما از سختی خود اعترافی در مورد سر سخت ترین پاشنه‌ی آشیلت گفتی

      باید بگم حقیقتا این پاشنه‌ی آشیل من هم هست

      اصلا وقتی این فایل ها روی سایت قرار داده شد ، من جرعت نداشتم بیام به تمریناتش عمل کنم

      جرعت نداشتم حتی خودم با خودم حقیقی‌ام و درونم آشنا بشم

      اما پس از نوشتن این دیدگاه

      abasmanesh.com

      و آگاهی هایی که طی چند مدت اخیر بهم الهام شده ، جرعت پیدا کردم و دارم به صورت ملموس آروم آروم تغییرات کوچک ولی پیوسته‌ی مدار هایم رو می بینم و خوشحالم و احساس کنجکاوی و هیجان دارم در مورد آینده…

      آینده ای که قراره خودم با کشف قوانین زندگی اونجوری که دوستش دارم خلقش کنم

      احساس شوق و ذوق وصف ناپذیری دارم برای شرکت در دوره‌ی کشف قوانین و مطمئن هستم قراره فصل جدیدی از زندگیم رو به لطف خدا شروع کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        محمدحسین عزیزم ،سلام به روی ماهت

        سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله یکتا به جسم و جان وروح توحیدی عزیزت

        مودت خواهرانه م رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسه…

        ازت ممنونم که توی مسیر توحید استمرار داری،ازت ممنونم که هرروز قلبت به قلب سلیم ابراهیم نزدیکتر میشه ،ازت ممنونم که تسلیم ذهن منطقییت نشدی و سعی میکنیی هر روز بیشتر از قبل به الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ عمل می‌کنی

        تو این هفته ،بارها و بارها میخواستم برات کامنت بنویسم تا تولدت رو تبریک بگم ولی الله می‌گفت الان نه… الان نه…

        منم که هروقت تسلیمش بودم ،پلنش از برنامه ریزی های من صد هزار برابر قشنگتر بوده

        پس الان برات مینویسم و دعا میکنم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه

        تولدت مبارک برادر عزیز توحیدی راه دور من

        میدونی محمد حسین؟ماها٢ تا تولد داریم…یکیش وقتی به ندای أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ پاسخ دادیم : قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ

        وپریدیم توی این دنیا و برای ساخت زندگی دلخواهمون…

        اما تولد دوم…که برای من بسیار بسیار بسیار با ارزش تره ،وقتیکه یکبار دیگه دست تسلیم برای الله بالا آوردیم و بهش گفتیم من به هرخیری که برام بفرستی فقیرم …و قدم به قدم مثل یک نوزاد …مارو در مسیر توحید عملی تیمار کرد تا رسیدیم به اینجا …

        برات دعا میکنم توی سال جدید زندگیت ،پله به پله تکاملت رو طی کنی به سرعت نور و شوت بشی توی مدار خواسته هات …

        بیای بزودی برامون بنویسی…

        جواب داد …قانون جواب داد ….

        محمدحسین جان،ی اتفاقی برام افتاد دیشب که دلم میخواد برات تعریف کنم،این چند روز توی یکی سفر هدایتی بودم که کاملا پلن الله بود و بزودی میام ازش مینویسم با جزئیات…

        ولی اینو دلم میخواد برات زودتر تعریف کنم،دیشب که همه خوابیده بودن،شال و کلاه کردم توی هوای سردِ مشهد رفتم تو حیاط حرم و یک گوشه نشستم …

        یکم نماز و قرآن و بعدشم حرفای ٢نفره ی من و خدا …

        بهش گفتم ببین …ببین تنها اومدم…ببین کسی کنارم نیست …ببین هیچ کس رو جز خودت ندارم ،ببین برای رسیدن بهت چقدر بها پرداخت کردم …

        گفتم تو جان منی…گردن من از مو باریکتر …

        ولی مگه میشه تو بیخیال بنده ت بشی؟

        مگه تو یادت بره؟

        مگه میشه تو دیر کنی ؟

        مگه میشه تو زندگی کسی رو بهم بریزی؟

        تو نظمی …تو تعادلی …تو همه چیزی …

        من رو هدایت کن…باهام حرف بزن ،بفرست کمک هاتو ….

        محمدحسین ؟باور می‌کنی دیگه نه؟مطمئنم باور می‌کنی !

        من ی لحظه اخم خدارو حس کردم

        بهش گفتم چرا ؟ چرا ازم ناراحتی ؟

        گفت توی این سرما نشستی از خوابت زدی برای چی؟

        پاشو پاشو برو هتل هم از وقت خوابت گذشته هم سرما میخوری،پاشو من همه چیزو می‌دونم ،من درستش میکنم ،تو نگران نباش …

        وهمون لحظه این تیکه از آهنگ توی سرم پلی شد…

        درحالیکه یادم نمیاد چند سال پیش این آهنگ رو گوش کرده بودم …

        نگران منی،به تو قرص دلم

        ببین باورت نمیشه …

        نفهمیدم کی رفتم آهنگ رو دانلود کردم ،جفت هندزفری رو گذاشتم توی گوشم …وسط آدم هایی که داشتند درو دیوار حیاط رو میبوسیدند صدای آهنگ رو توی گوشم زیاد کردم و این آهنگ رو میخوندم و احساس میکردم دقیقا روی دوش خدا نشستم ….

        متن آهنگ رو برات میفرستم …

        نه به عقل خودم …با انرژی هدایت الله …

        یه غرورِ یخی،یه ستاره یِ سرد

        یه شب از همه چی به خدا گِله کرد

        یک دفعه به خودش همه چی رو سپرد

        دیگه گریه نکرد،فقط حوصله کرد

        نگران منی به تو قرصِ دلم

        تو کنارِ منی نمی ترسه دلم

        بغلم کن ازم،همه چیمُ بگیر

        بزا گریه کنم پیشِ تو دلِ سیر

        مگه میشه باشی و تنها بمونم

        محالِ بذاری محالِ بتونم

        دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره

        هنوزم به جز تو کسی رو نداره

        عوض می کنی زندگیمُ

        تو یادم دادی عاشقیمُ

        تو رو تا تَهِ خاطراتم کشیدم

        به زیبایی تو کسی رو ندیدم

        نگو دیگه آب از سَر من گذشته

        مگه جز تو کی سرنوشتُ نوشته

        تحمل نداره نباشی

        دلی که تو تنها خداشی

        تولدت مبارک توحیدی ترین محمدحسین‌دنیا

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوانِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
        • -
          محمد حسین تجلی گفته:
          مدت عضویت: 2223 روز

          به نام خداوند نظم و تعادل

          سلام به خواهر توحیدی عزیزم سعیده‌ی حنیف و بزرگوار

          دیروز عصر خوابم برد، خواب دیدم شما می خواهی مهاجرت کنی به تهران، از من در خواست کمک کردی

          زنگ زدی بهم گفتی ، شما میای تو زمینه اجاره یه واحد آپارتمان بهم کمک کنی، شما سال هاست تو این زمینه متخصصی …

          من هم گفتم بله خوشحال میشم بتوانم به شما کمک کنم

          یه صبح زود تو تهران با هم یک لوکیشن خاص قرار گذاشتیم و رفتیم تو یکی از بهترین و خوش آب و هوا ترین و با فرهنگ ترین و زیباترین محله های تهران (البته اسمشو نفهمیدم) حضوری چند تا مشاور املاک رفتیم و بعد از دیدن چند تا واحد ، یه واحد آپارتمان رو شما پسندیدی و من هم از همه نظر ، کیفیت ساختمان و نقشه و لوکیشن مورد تأییدم بود و خیلی راحت یک ساعت بعدش تو همون دفتر املاک قراردادش رو نوشتیم ، تماممم

          یعنی قبل از ظهر کار تمام شده بود و پول ها هم واریز شده بود و شما کلید رو همراه با اجاره نامه تحویل گرفتی

          خیلی خواب خوبی بود و برای من یک نشانه بود

          پیش خودم همش خوشحال بودم که ایول ایول، این دنبال خونه گشتن تو تهران تو این محلهههه رویایییی ، نشونست

          من دارم بوی مهاجرت و بوی مستقل شدن و زندگی توحیدی تنهایی رو حس می کنم و قراره فصل جدیدی از زندگیم شروع بشه

          میگفتم ان شا الله به زودی خودم هم میام برای خودم یه واحد آپارتمان اجاره می کنم و میام تنهایی زندگی‌ می کنم خیلی عالی روی ذهن و باورهای خودم کار می کنم

          سعیده دیدگاهت بهترین زمان به دستم رسید، اگه زودتر می‌رسید شاید دیگه این خوابه یادم نمی اومد تو یه دیدگاه دیگه برایت بنویسم

          جالبه من اصلاً خواب هام یادم نمی مونه !!! ولی این یکی خیلی خوب یادم مونده

          و این هم یه هدایت الهی بود که گفت برای سعیده بنویس، منم گفتم چشم:))

          سعیده این دیدگاهت اشک من رو در آورد و قشنگ چشم هایم خیس کرد

          واقعاً ممنونم به خاطر اینکه همیشه با حرف هایت یاد خدا در قلب من زنده می کنی

          ممنونم که تولدم یادت موند و برایت مهم بود که حتماً بهم تبریک بگی، سپاسگزارم ازت خواهر عزیز توحیدی من

          محمدحسین ؟باور می‌کنی دیگه نه؟مطمئنم باور می‌کنی !

          اونجایی که گفتی باور می کنی؟؟

          می خواهم بگم معلومه که باور می کنم، خدا تو قرآن میگه ما به زنبور الهام می کنیم

          مگه میشه با شما که اشرف مخلوقاتش هستی، بنده‌ی عزیز و موحدش هستی که سر تسلیم جلوش فرود میاری صحبت نکنه

          اتفاقا همیشه لذت می برم وقتی از مکالمه های دونفری خودت با خدایت می نویسی

          و برایم الهام بخشه

          دارم روی خودم کار می کنم

          یه کاری که همیشه پشت گوش می انداختم رو به لطف خدا مدتی که شروع کردم و دارم در اون استمرار می ورزم

          و این داره باعث میشه خدای حقیقی رو بهتر بشناسم و ترس ها و غم هایم از بین بره و بیشتر بتوانم با خدا رفاقت کنم

          حقیقتش می خواستم بگم که دارم چی‌ کار می کنم ولی اومدم ذهنم رو شرطی کردم و گفتم نههه ، تو بعد از چندین و چند سال، تازه یه هفته ده روزه که داری این کارو انجام می دهی و به لطف خدا در این مسیر الهی قرار گرفتی

          هر وقت این مسیر رو به اتمام رسوندی و نتیجه تو دستت بود اون وقت بیا از نتایجت با ذوق و شوق برای سعیده و بچه ها تعریف کن

          این دیدگاهت خیلییی برای من نشونه از سمت خداوند داشت

          خیلییی حال دلم رو خوب کرد می توانم تا دو ساعت دیگه بنویسم

          خیلی خیلی سپاسگزارم و به خداوند مهربان و یکتا می سپارمت

          به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          جواد یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2732 روز

          سلام بر خواهر توحیدی و نورانی مان سعیده خانم

          اول بگم چه جالبه که امشب سعیده خودمون هم مهمون ما هستند با دخترش

          سعیده خواهرمه که تقریبا همسن شماست و همکار قبلی شما

          و این آهنگو از کجا دراوردین شما خدای من

          من در یه کامنت دیگه ایده هایی که به ذهنم اومد برای شما 8 مورد شغلی رو نوشتم به هر دلیلی تایید نشد بماند

          فکر کنم داشتم جای خدا فکر میکردم خدا هم به عوامل بالا گفت بزنین پاکش کنین کامنتشو فکر کرده کیه این، یا هم گفته الان اگه این ایده‌ها رو بهش بگی گیج میشه بزار راه خودش رو بره من بهش میگم از کدوم وری بره حالا ولش بگذریم

          من چند مدته دارم فکر میکنم یه کتابی یاید بنویسم از اون اول اون اول اول و بنویسم که اونایی که تو مدارش بودند بخونن

          عجب سوره ایه این سوره ضحی

          هر وقت کم میارم خدا میزنه اروم پس کلم میگه پسر جان یادت میاد کجا بودی کی بودی الان کجایی ؟تو یادت میره من یادم نمیره تو فراموش کاری من که نیستم دوباره هم پیشتم کمکت میکنم صد بار دیگه هم کمکت میکنم منتی هم ندارم اربابتم کارت گیره رو من حساب کردی خودم گفتم رو من حساب کن هر جا موندی فقط یه اس بده اوکیه شماره شبا تو دارم

          اصلا خودم برات اوکی میکنم تو برو راحت باش اگه ذهنت هم زر زد بگو بشین بابا این دفعه های قبل هم تو اینا رو میگفتی که نمیشه دیدی شد؟

          من یه کتاب صحبت دارم فقط از معجزات بناییم تا چه برسه به بقیه چیزا

          بعد بنویسین یک روزی میشینین یادتون میاد اهههه

          دوره دوازده قدم جلسه اول قدم اول همینو میگه استاد

          من فکر میکنم امثال من و شما دیگه قانون رو فهمیدیم فقط باید تمرین کنیم که توش روونتر بشیم و اینم با حال خوب و تمرکز خوب و وا ندادن امکان پذیره.

          بقول حمید

          والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

          جدیدا دوبار مینویسه

          کامنت جدیدش رو بخونین ببینید چقدر پریده مثل موشک داره میره

          شب بخیر

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1388 روز

          سعیده خانم سلام وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه،چقدر نوشته‌هاتون دلیه و حال خوب کنه!!!!

          مصداق جمله هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند هستند!!!

          زلالی و شفافیت دلت پایدار و مستدام باد ثابت قدم و استوار در صراط مستقیم بمان.

          شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدانگهدار

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      سلام به سعیده نورانی و توحیدی

      سعیده جانم واقعاً نمی دونم برات چی بنویسم فقط دلم میخواد تحسینت کنم

      برای این کلمات و باورهای توحیدی که از قلبت روی کامنتت جاری شد

      چه زیبا در مدار توحید قرار گرفتی

      چند بار کامنتتو خوندم و دلم پر از حس خدایی شد و اشکم در اومد…و دلم خواست که برات پاسخ بزارم

      تا من هم همراه با تو و همه جمعیتی که اینجا حضور دارن در این طواف مقدس به دور کعبه توحید شرکت کنم

      نیازی نیست تا من شما رو به توکل بر خدا دعوت کنم سراسر کامنتت پر از آیه های توکله خدا رو شکر که اینقدر فوق العاده ای

      وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ أِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسَنین

      و کسانی که در راه ما کوشیدند حتماً آنان را به راه های خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نکوکاران است

      از خدا میخوام که همه نعمتهای الهی در زندگیت جاری باشه و به تمام معنا سعیده باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به روی ماهتون خانم سلیمی عزیزم،مادرمعنوی مهربون من

        من از شما سپاسگزارم برای فرزندان صالحی که به جهان بخشیدید تا نور الله رو گسترش بدن

        واقعا هربار کامنت دخترای گلتون و شما رو دریافت میکنم غرق نور و عشق خداوند میشم …

        خدا میدونه من چقدر از ته قلبم دوستون دارم

        ممنونم ازتون بی نهایت …

        برای خط به خط کامنتتون…

        برای اینکه جهان رو جای بهتری برای زندگی کردید …

        به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

        قلبِ فراوانِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1834 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم

      سلام سعیده خداااااااا

      الله اکبر از این همه اگاهی چقدر دلم تنگ شده بود برای کامنت خوندن دو هفته که درگیرم و کامنت نخوندم و امروز به لطف رب سعادت داشتم کامنت بخونم الله اکبر از این همه اگاهی و این همه عزت نفس و این همه عاشق خودت بودن دمت گرم سعیده خدا برومووووو که خدا رو دوشش گذاشتت و داره میبردت جلووو برووو رفیق نوش جونتتتتت نوش جونتتتتتت بینهایت واست خوشحالمممم بینهایت لذت میبرمممم برای وجود شماها و داشتنتون بنهایت از استاد و مریم بانو ممنونم الهی صد هزار بار شکرررررررررررررر

      چقدر خوشحالمممممممممممممممم چقدر کیف کردم

      امروز نتایج ازمونم اومد مردود شدم خب..

      ولی با خوندن کامنتت دیدم من یه هدیه قشنگ گیرم اومده امروز عصر دارم میرم مشهد…

      یه چیزی جالب تر ش این بود که من هر سالها با تیممون بچه های مبتلا به سرطان رو این موقعها میبردیم مشهد اونایی که ارزو رفتن به امام رضارو داشتن به لطف خدا و دستهای خد ارزوشون براورده میشد…

      یعنی دو سال که این ارزو براورده نمیشه به دلایلی….(سال قبل چند نفر بیشتر رو نبردیم)

      دو شب پیش یکی از بچه های مبتلا به سرطان که دوست داشت من کنارش باشم و گفت بود میخوام عمو حسین باهام باش..زنگ زد و گفت باید باهام بیایی مشهد….

      منم گفتم چشممم عمو و یه لحظه فکر کردم ااا من هر سال این موقع مشهدم چه اتفاق جالبی اصن بهش فکر نکرده بودم خدای من شکررررررررررت بینهایت شکرررت….

      و اینجور که الان دارم تایپ میکنم اصن مردودیه از ذهنم محو شد…..

      دمت گرم سعیده خدااااا دمت گرممممم

      امروز دوباره حس حسینی که سالها دلقک فوق تخصص خنده کودکان مبتلا به سرطان بود بهم دست داد امروزززز عجب حالیم با خوندن کامنتتت امروز الله اکبرررر از این یاداوری و این کامنتت با ارزشت شاید نمیدونم به موضوع کامنتت ربط نداشت باش ولی ….

      این نوشتت الله اکبر بود

      خدا حواسش هست …خدا به قلبتون آگاهه…خدا همیشه مراقبتونه …خدا همیشه محافظتونه…دست خدا همیشه بالای دست هاست …

      هیچی ازتون نمیخواد هیچی …

      فقط بندگی خدارو بکنید…همه کار براتون انجام میده همه کار ….

      چون همه چیز خودشه …. همه چیز …..

      خیلی حس راهی دارم خیلی چقدر اروممم چقدر راضیم از خودم الان با این یاداوری که به خودم کردم

      وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ(محمد ایه 17)

      و آنان که هدایت یافتند خدا بر هدایت و ایمانشان بیفزود و (پاداش) تقوای آنها را به آنان عطا فرمود.

      در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیققق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد مفاخري گفته:
      مدت عضویت: 1375 روز

      حمد و سپاس خدایی را که تنها آفریننده آسمان ها و زمین است.

      سلام دوست عزیزم، سعیده شهریاری،

      حقیقتا بعد از خوندن جملات روحانی شما و نظراتی که دوستان با عشق نوشته بودند نتونستم از کنار اینهمه عشق و زیبایی خالص گذر کنم،

      سپاس گذار خدای مهربانم که دوستان فوق‌العاده خوب و موحدی چون شما دارم،

      با خوندن کامنت شما کلی خاطره دور ودراز در گذشته خودم یادم اومد، شما حرف از افشاگری کردید و چقدر صادقانه و صمیمانه حرفهایی رو گفتید که کمتر کسی جرات داره به زبون بیاره،چقد الهام گرفتم از نوشته شما و حقیقتا موقع خوندن اشک توی چشمام جمع شده بود،

      سعیده جان موحد و عزیز تبریک میگم بهت بابت نزدیکی که با خدواند داری، یقین دارم که الهامات و هدایت های خداوند رو خیلی راحت درک میکنی و در عمل ازشون استفاده میکنی، یقین دارم که گفتگوهای عاشقانه تو و خدای مهربان باعث باز شدن درهای نعمت به شکل‌های مختلف در زندگی‌ت میشه،

      از خدا میخوام سرتاپا گوش باشه برای شنیدن و اجابت خواسته های قشنگت،امیدوارم روابط عاشقانه و احساسی فوق‌العاده زیبایی رو تجربه کنی و بیای از خاطرات قشنگت برای ماهم تعریف کنی و من هم مثل همه دوستان عزیز که در این خانواده توحیدی هستیم داستان های قشنگت رو بخونیم و لذت ببریم،.

      امید که یکایک دوستان عزیزمون در مدار دریافت زیبایی و نعمت از جانب ربا عالم امکان باشن،

      ،

      تشکر فراوان از استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز بابت گردآوری این مطالب زیبا و ارزشمند،.

      امضای خدا پای تک تک ارزوهاتون،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        برادر عزیزم آقا محمد

        خیلی از کامنت پر از مهرومحبتتون سپاسگزارم

        تک تک جملاتتون به قلبم نشست …

        دعا میکنم قلبتون همیشه پر از نور خداوند باشه …

        از خدا میخوام سرتاپا گوش باشه برای شنیدن و اجابت خواسته های قشنگت،امیدوارم روابط عاشقانه و احساسی فوق‌العاده زیبایی رو تجربه کنی و بیای از خاطرات قشنگت برای ماهم تعریف کنی و من هم مثل همه دوستان عزیز که در این خانواده توحیدی هستیم داستان های قشنگت رو بخونیم و لذت ببریم

        برای تموم احساس آرامشی که ازین جملاتتون گرفتم،دعا میکنم که زندگیتون پر از معجزات من حیث لا یحتسب باشه …و صورتتون غرق لبخند و آرامش

        به دستان قدرتمند الله یکتا و بی نظیر میسپارمتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      بنام خدایی که خاک رو آفرید، به نام خداوند دل های پاک ،که نامش بود ،در دلت تابناک ،

      بنام کسی که تو رو آفرید،

      سر آغاز عشق است و نور و امید…

      به سلامتی خواهر ارزشمند و زلال و پاک .

      که زرنگه،

      وجودش قشنگه،

      قلبش یک رنگه،

      عششششقققشششش پر رنگه،

      که واقعا دلم براش تنگه.

      سلام و درود بر خانم شهریاری توحیدی و زلال

      که هر چه بگم کم گفتم و پاکی و صداقت در کامنتش فریاد میزنه،

      سعیده عزیز و خجسته،

      تمام روزها و شب های زندگی ام شاهدند که مقصر تمام زندگی ام رو از صفر تا صد بر عهده ی خودم گرفتم.

      اگر به زیر صفر رسیدم خودم

      و اگربه اوج برسم خودم .

      من دوسال پیش با استاد عزیز و شیرین سخن آشنا شدم ولی جهان اجازه نداد و باورهای محدود و ویران کننده که پیچ و مهره هر انسانی رو باز میکنه، و متلاشی میشه …

      من خودم رو به دو نیم تقسیم کرده ام ، آشنایی قبل از استاد،

      و آشنایی بعدازاستاد،

      سعی کردم شنونده باشم و کمتر حرف بزنم و عمل کنم و اگر در مورد چیزی بخوام صحبت کنم خدا رو شاهد میگیرم دهن به سخن باز نمیکنم تا به خودم نگاه نکنم… و تمام

      من جامانده از این غافله عشق…

      بهشت رو به بها دهند ، نه بهانه

      بارهای بار شده، گفتن در مورد فلان موضوع صحبت کن دوستان ،می دونیم بلدی، و چرا صحبت نمیکنی…

      مرسی که با کامنتت، تجدید پیمان میبندیم.

      با اهداف مان ،

      این پاسخ هایی که برات دوستان پراز نور و روشنایی

      می نویسن، رد پاهای شماست… اینجا غریبه نداریم و به قول خانم رضایی (که جا داره ازش کمال تشکر رو داشته باشم )محرم هستیم و گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش…

      انشاءالله که روز به روز شاهد نتایج بزرگت باشیم.

      از صمیم قلبم و با تمام وجود ، از خداوند متعال خواهانم، بهتون سلامتی و ثروت فراوان عطا کنه ،

      بی نهایت خوشحالم، و شاکر خداوندم برای وجود شما ، توی این سایت،

      خدا رو شاهد میگیرم و قتی از نتایج میگید برامون آنقدر خوشحال میشم .که در پوست خودم نمیگنجم.

      علم و تقوا داشته باش

      هر چه بیشتر تلاش کن و خود را برای اون مسیری که خداوند براتون آماده کرده ،

      با بهترین باورها ) مهیا ساز …

      بی نهایت دوستون دارم و

      عاشقتونم.

      فرشته ی عاشق

      سعیده خجسته…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به برادر عزیزم،آقا سید

        بی نهایت و بی نهایت از لطف و محبتتون که سخاوتمندانه نثار خواهر کوچیکترتون میکنید ازتون ممنونم

        این لطف و محبت شما و بقیه ی دوستان همیشه این آیه رو به یادم میاره

        فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ ۖ

        هر لطف و نور و عشق و آگاهی و خیری هست اعتبارش از الله یکتاست…

        سعیده حتی قدرت نداره یک بار بخواد یک دونه اکسیژن رو وارد یک سلول از میلیارد میلیارد سلولش کنه …چه جوری میتونست انقدر عشق و نور ومحبت رو دریافت کنه…؟

        غیر ازینکه که نیروی برتری هست که اگر یک قدم برداری به سمتش ….با دستاش بغلت میکنه ومیزاره روی دوشش …میگه بیا اینجا بشین بنده ی من ….

        زحمت راه رفتن هم نکش …خودم روی دوشم میبرمت …

        خدای بزرگ و مهربون و رحیم وغفور و عزیز من ….

        چه جوری میشه بغلش کرد؟چه جوری میشه دور سرش گشت…؟چرا ما انسان ها انقدر ضعیفیم که نمیتونیم درست شکرگزاری کنیم …درست سپاسگزاری کنیم …

        یک تیکه از روحِ الله توی وجود ماست و ما چقدر قدرش رو ندونستیم ..

        بیراه نیست که الله میگه

        إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

        ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود.

        ازتون سپاسگزارم آقای بساطیان …برای تموم وقت ارزشمندتون که صرف نوشتن برای من میکنید …

        در پناه الله یکتا ..غرق نور و آرامش رب باشید …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 885 روز

      به نام خدا

      سلام به خواهر خوبم سعیده جان

      روی زیبا و ماهت رو میبوسم

      بسیار لذت بردم از کامنت زیبا و

      تاثیر گذاری که پر از عشق،ایمان

      و توکل به خدا بود

      خدا را شکر میکنم و خوشحالم بابت

      حضورم در این به قول شما غار حرا

      بهت تبریک میگم بابت این حداز

      خودشناسی و تسلیم بودن و

      عملکرد توحیدیتون و آرزو میکنم

      بجای همیان زر به دریای زر برسی.

      زندگی رو به خدا بسپار

      و مطمئن باش تا وقتی که

      پشتت به خدا گرم است؛

      تمام هراس های دنیا

      خنده دار است.

      هر چه آرزوی خوب است مال تو.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        زهره ی زیبا …سلام بروی ماهت

        ممنونم ازت که انقدر زیبا و دلنشین برام نوشتی

        آرزو میکنم

        بجای همیان زر به دریای زر برسی.

        زندگی رو به خدا بسپار

        و مطمئن باش تا وقتی که

        پشتت به خدا گرم است؛

        تمام هراس های دنیا

        خنده دار است.

        هر چه آرزوی خوب است مال تو.

        مرررسی دوووست عزیزم

        بهترین ها،سهم قلب مهربونت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سیده سمانه لایق گفته:
      مدت عضویت: 3320 روز

      سلام سعیده جون

      ای شیطون بازهم عجب صلاتی اقامه کردی…

      احسنت

      آفرین

      تحسینت میکنم..

      بلطف الله مهربان دارم کم کم وارد مدارهای جدیدی میشم..

      آفرین که حرفات از قرآنه…

      خداروشکر بابت وجود استاد

      خداروشکر بابت وجود قوانین ثابت خداوند

      خداروشکر برای سیستمی بودن خدا واینکه هرلحظه برگشتی و وارد مسیرشدی دیگه هدایت میشی..

      خداروشکر که مهم نیست چند بار توآبمیوه گیری زهر ریختی و بهت آب زهر داده همین که سیب بندازی توش همون لحظه آب سیب دریافت میکنی…

      خدایا شکرت ای سیستم عظیم وپرقدرت جهان..

      سپاسگزارم

      خوشحال وسپاسگزارم برای وجود دوست توحیدی عزیزم سعیده جان

      بهترینها نصیب قلب مهربان و تسلیمت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد منجزی گفته:
      مدت عضویت: 3596 روز

      سلام دوست عزیز

      ایمان یعنی اینکه کلام خدا رو بی قید و شرط قبول کنی مثل مادر موسی و موسی مثل ابراهیم

      زمانیکه خدا به مادر موسی گفت فرزندت داخل آب بنداز مادر موسی با خدا چونه نزد وقتی خدا به ابراهیم گفت بچه ای که بعد از نود سال بدنیا اومد با زنش داخل بیابون بزار و برو چونه نزد چون بحث کردن با خدا برای اینکه تمام قدم ها رو نشون بده یعنی اینکه ایمان قلبی نداریم خدا وقتی به مادر موسی گفت فرزندت بنداز داخل آب بهش نگفت من میدم به فرعون خیالت راحت باشه فقط بهش گفت بنداز داخل آب و مادر موسی به دلیل این ایمان نتیجه گرفت و ابراهیم به دلیل اون ایمان قوی بچه و فرزندش داخل بیابون گذاشت و نتیجه این ایمان ها چه شد نتیجه این شد که خدا بهترین نتیجه رو به اونها داد دوست عزیز زمانیکه خدا به موسی گفت از دست فرعون فرار کن نیومد قدم بدی بگه که دریا رو باز میکنم بعد از اینکه موسی فرار کرد و به دریا خورد خدا قدم بعدی بهش گفت تا زمانیکه در قدم اول ایمان نباشه قدم بعدی گفته نمی شود ایمان نتیجه حرکت قدم های متولی هست شما باید قدم اولی که میدونی درسته رو برداری و قدم بعدی به شما گفته میشه . امیدوارم موفق تر باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میثم شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1765 روز

      به رب جهانیان

      سلام به سعیده خانم

      احسنت تبارک الله به این هماهنگی با منبع

      ماشالله به این ارتباط با الله مهربان

      اینا به خدا فقط واسه این گفتم که بگم این جملاتی که شما نوشتی و این فرکانس و احساس عالی که من از این گوهرها گرفتم و به قول استاد قلبم باز شد

      فقط و فقط کلام الله مهربان بود که از طریق قلب شما در این صفحه جاری شد.

      من ازت بسیار ممنونم

      و شماها برای من که شاگرد تنبل این کلاس هستم تلنگر عالی هستند که میثم ببین سعیده خانم از چی حرف میزنه خدا همون که هر وقت واقعا صداش کردی جواب داد جانم

      پس منتظر چی هستی پسر .ذهن نجواگر رو خاموش کن و خودت رو بسپار به هدایت رب.

      آرزوی موفقیت ،شادی ،سلامتی و ثروت بی حدو حساب براتون دارم.

      و منتظر خواندن کامنتهای سرشار از نتایج درخشان شما هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1062 روز

      والله که حق گفتی

      والله که از زبان خدا سخن گفتی

      والله که محو کامنتت شدم

      والله که شونه هام به لرزه دراومد

      والله که تو داری قانون رو خوب اجرا میکنی

      والله که ایمانی صحبت کردی

      والله که لذت بردم از کامنتت

      والله که زندگی شیرین برازندت هست

      سلام دوست خوبم

      چقدر بهم انگیزه بخشیدی که دست به نوشتن ببرم

      اول ستایش خدارادارم وسپاس گذار الله هستم که با کامنت قرآنی سعیده منو هدایت کرد

      دوم خوشحالم که این چنین دستانی از دستان خدا وجود داره که از گمراهی به راه الهی هدایت بشم

      مرحبا به این هدایت خدا خداجوون مچکرم

      سعیده هدایت پذیر خدا بود که این چنین کامنتی نوشته

      سعیده باور پذیر بود برای خودش که این همه نتیجه عالی گرفته

      سعیده الگو شده که منم میتونم مثل سعیده این چنین الکو پذیر بشم ونتیجه های عالی بگیرم

      تبریک میگم بهت آفرین که این چنین عمل گرا هستی پایبند قوانین جهانی پایبند تغییر هستی نوش جانت کام شیرین زندگی

      خداراسپاس که در جهانی سراسر یکسان هستم که به قول سعیده چرابر خداتوکل نکنیم

      امیدوارم در هر لحظه مثل همین لحظه که احساست رو تقدیم کردی بهم همیشه پاینده باشی

      درود به استادم با این همه پرورش دانشجویانی فعال

      تبریک به تو سعیده

      در پناه الله زندگی شیرین داشته باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جعفر فتح پور گفته:
      مدت عضویت: 911 روز

      سلام دوست و خواهر خوب و دوست داشتنی من،،خیلی ازت ممنونم بابت همه حرفای که زدی چقدر خوب و زیبا نوشتی واقعا واقعا حرفای دلم را زدی ،،وقتی که کامنتت رو خوندم چقدر دوست داشتم انگار این حرفات دقیقا احساس منه ،،موفق و موید باشید سپاسگزار خداوندی هستم که اینقدر انسانهای مهربانی با من دوست هستن و در یک مدار و فرکانس هستیم ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به برادر عزیزم آقای فتح پور

        ممنون و سپاسگزارم که لطف کردید و کامنت منو خوندید و برام نوشتید…

        من هم همیشه شکرگزار خداوندم که تو این جمع حضور دارم و واقعا زمان هایی که توی سایتم حس میکنم،هوای مهربانی الله رو نفس میکشم ..

        بی نهایت ازتون ممنونم و دعا میکنم همیشه در پناه الله،غرق احساس عمیق خوشبختی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ارسانه عبدالهی گفته:
      مدت عضویت: 1356 روز

      سلام به سعیده خانم گل

      از خوندن کامنتت هم اشک ریختم وخوشحال بودم که تونستی ترمز ذهنی تو پیدا کنی واینکه چقدر تعهد داری پای آموزشت بهت تبریک میگم وتحسنت می کنم

      وفکر می کنم شما قدرت نویسنده شدن را داری نوشته هات حسابی تاًثیر گذاره

      وآدم دوست داره تا آخر کامنت زیباتو بخونه امید وارم در صلح ونیکی به خواسته هاتون برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس کیانیان گفته:
      مدت عضویت: 2191 روز

      سلام سعیده جان با خوندن کامنتت یاد زندگی خودم میفتم دقیقا در چنین روزهایی به سر میبرم و کامل شما رو درک میکنم من هم متوجه شدم مشکل از خودمه از عزت نفس پایینم از عدم لیاقتم من هم توی زندگی همیشه نقش ناجی و مسئول زندگی رو بازی کردم از خودم کندم برای کس دیگه و فکر میکردم عشق اینه که از همه چیزت برای طرفت بگذری خودتو نبینی و کلی چرت و پرت دیگه سالهاست متوجه شدم راه رو اشتباه میرم اما توان و جرات نداشتم جدا بشم نه اینکه همسرم نباشه من عاجز بشم نه! من از حرف دیگران ترسیدم من از تهدیدهای همسرم ترسیدم و چشم بستم به روی نرگسی که عمرش رو گذاشته تا بتونه کس دیگه رو تغییر بده

      بعد از فایلهای استاد خصوصا فایل هایی که درباره الگوهای تکرار شونده بود دیدم بزرگترین مساله که همیشه منو بهم ریخته زندگی مشترکم بود و همسرم و رفتارهاش

      تصمیم گرفتم پلن بی رو اجرا کنم راستش تلاشمو کردم رای جدایی اما هرچی تلاش کردم از زندگیم بندازمش بیرون برعکس میشد

      یک روز نمیدونم کدوم فایل استاد از دوازده قدم بود که میگفت اگر میبینی ادمهای دورو برت بدن مشکل از توعه تو هنوز اونقدر تغییر نکردی و من تعهد دادم دیگه زور نزنم کسی رو بندازم بیرون من تمام تلاشم برای تغییر خودمه تا ادمهایی هم فرکانس با خودم جذب من بشن و ادمهایی که مدارشون مثل من نیست خودبخود از زندگیم برن بیرون از خوندن کامنتت انرژی مصاعف گرفتم و خودم رو سپردم به هدایتهای خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس کیانیان گفته:
      مدت عضویت: 2191 روز

      سلام سعیده جان با خوندن کامنتت یاد زندگی خودم میفتم دقیقا در چنین روزهایی به سر میبرم و کامل شما رو درک میکنم من هم متوجه شدم مشکل از خودمه از عزت نفس پایینم از عدم لیاقتم من هم توی زندگی همیشه نقش ناجی و مسئول زندگی رو بازی کردم از خودم کندم برای کس دیگه و فکر میکردم عشق اینه که از همه چیزت برای طرفت بگذری خودتو نبینی و کلی چرت و پرت دیگه سالهاست متوجه شدم راه رو اشتباه میرم اما توان و جرات نداشتم جدا بشم نه اینکه همسرم نباشه من عاجز بشم نه! من از حرف دیگران ترسیدم من از تهدیدهای همسرم ترسیدم و چشم بستم به روی نرگسی که عمرش رو گذاشته تا بتونه کس دیگه رو تغییر بده

      بعد از فایلهای استاد خصوصا فایل هایی که درباره الگوهای تکرار شونده بود دیدم بزرگترین مساله که همیشه منو بهم ریخته زندگی مشترکم بود و همسرم و رفتارهاش

      تصمیم گرفتم پلن بی رو اجرا کنم راستش تلاشمو کردم برای جدایی اما همسرم نمیخواست چون به من بسیار وابسته است هرچی تلاش کردم از زندگیم بندازمش بیرون برعکس میشد

      یک روز نمیدونم کدوم فایل استاد از دوازده قدم بود که میگفت اگر میبینی ادمهای دورو برت بدن مشکل از توعه تو هنوز اونقدر تغییر نکردی و من تعهد دادم دیگه زور نزنم کسی رو بندازم بیرون من تمام تلاشم برای تغییر خودمه تا ادمهایی هم فرکانس با خودم جذب من بشن و ادمهایی که مدارشون مثل من نیست خودبخود از زندگیم برن بیرون از خوندن کامنتت انرژی مصاعف گرفتم و خودم رو سپردم به هدایتهای خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نادرپور گفته:
      مدت عضویت: 1567 روز

      سلام عزیز دل سعیده بزرگوار…

      من هم مثل تو قربانی وحامی هستم

      و همیشه در حال راضی نگه داشتن دیگران از خودم هستم

      چه درمحل کارم که همش سعی وتلاش میکنم مدیر ومعاون وهمکاران ودانش آموزان واولیا از من راضی باشند

      چه تو خانواده که همش سعی وتلاش میکنم همسرم و فرزندانم ومادر و خواهران وبرادارانم وتمام فامیل از من راضی باشند..

      چه بسا که برای جلب رضایتشان ودر صلح بودن

      از حق مسلم خودم گذشتم

      تا یه وقت شاید دیگران از من آزرده خاطر نشوند

      متنی که نوشتی را بارها بارها خواندم وگریه گریه کردم..

      گویا حرف دلم را میزدی

      حقیقتی که ازش فرار میکردم

      ونمیخواستم قبولش کنم..

      ولی حالا

      مثل تو میخواهم تصمیم جدی بگیرم

      وخودم را مسئول اتفاق زندگی ام بدانم

      و

      فقط فقط به خدا توکل کنم

      و

      فقط فقط ازخدا یاری بطلبم

      و

      فقط فقط به خدا امید داشته باشم

      و

      دیگه چشم امیدم به همسرم یا فرزندانم نباشه

      و

      دیگه مدیریت امورم را به خدا بسپارم.

      وافوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد *

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام وصد سلام

      خواهر عزیزم قربونت برم تشکر سپاسگذارم

      امشب دلم گرفته بود

      حال خوب کمی دور شده

      اما کامنت شما بانوی زیبا ودوست دداشتنی مرا خیلی خیلی خیلی انرژی داد سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      تمرکز! لیزرفوکس!

      وقتی استاد میگه تمام اتفاقات و شرایط رو خودت رقم میزنی منِ سعیده میگم این هست و دیگر هیچ

      یک ثانیه وقتم رو هدر نمیدم حتی به بهونه ی دوش گرفتن! یجوری صدای استاد رو به گوش خودم میرسونم !

      انگشت اشاره م رو از روی بقیه برداشتم ،گذاشتم روی کله ی مبارک خودمم! که سعیده ! تو ! تو! تو مقصری!

      بارها و بارها اتفاقاتی رو توی رابطه ی عاطفی تجربه کردم که از شدت ناراحتی احساس کردم استخونام داره می‌شکنه و انقدر به تاریکی شب زل زدم تا صبح شد…

      و صبح تموم استخون های شکسته رو چسب زدم،خودمو بغل کردم و گفتم سعیده ! تو ! تو مقصری! تویی که این اتفاقات رو رقم زدی !

      و حتی یک جمله زبان به اعتراض باز نکردم که هیچ

      گاها ازش عذرخواهی کردم که ببخشید اگر من ناراحت شدم ازت!

      بچه ها … رفقای عزیز غار حرای من

      به میزانی که مسئولیت تموم اتفاقات زندگیتون رو برعهده میگیرید،به همون میزان دستان قدرتمند الله و کائنات به کمکتون میاد

      و خداوند شمارو با معجزاتش به سجده میندازه

      این رواز خواهرتون بپذیرید لطفا…

      نه با دستام …که با قلبم …با اشک چشم هام براتون مینویسم …

      إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ….

      خدا حواسش هست …خدا به قلبتون آگاهه…خدا همیشه مراقبتونه …خدا همیشه محافظتونه…دست خدا همیشه بالای دست هاست …

      هیچی ازتون نمیخواد هیچی …

      فقط بندگی خدارو بکنید…همه کار براتون انجام میده همه کار ….

      چون همه چیز خودشه …. همه چیز …..

      قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

      پیامبرانشان گفتند: ما جز مردمانى همانند شما نیستیم ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت نهد. ما را نسزد که براى شما دلیلى، جز به فرمان خدا، بیاوریم و مؤمنان بر خدا توکّل کنند.

      وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

      و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با اینکه ما را به راه‌های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کردو توکّل‌کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند!»

      به قول حمیدِحنیف امیری عزیز،وقتی میخواستم شروع کنم به نوشتن هزارتا جمله و مثال توی سرم می‌چرخید که بنویسم …چقدر مثال داشتم از سعیده ای که به شدت حامی،به شدت قربانی بود اما … تسلیم جریان هدایتمم… هرچی خداوند اجازه داد نوشتم …

      خیلی هم سخت بود از پاشنه ی آشیل نوشتن خیلی زیاد…

      ولی اینو می‌دونم هرکاری که برام سخته …باید همون رو انجام بدم حتما …

      وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا

      خدای بزرگ…فرمانروای کل …قدرت مطلق …

      ازت بی نهایت سپاسگزارم برای فرصتی که بهم دادی تا بتونم بنویسم و از خودم رد پا بزارم…

      و استاد عزیزم از شما سپاسگزارم برای تموم خوبی هات …سایه تون بر سر این جهان مجازی توحیدی و ما بچه ها …مستدام

      رفقای من …هربار میام اینجا …کامنت هاتون رو میخونم …پاسخ هاتون رو میخونم …حس میکنم تو یک جمعیتی از آدم های فوق العاده در حال طواف کعبه م …

      دعا میکنم همیشه و همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشید و رووووی دووووش خدا بشینید

      وَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ ۚ وَکَفىٰ بِاللَّهِ وَکیلًا

      دوستون دارم بی نهایت

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1585 روز

      سلام خدمت استاد عباسمنش و تمام هم فرکانسیهام

      سعیده جان خیلی ازت ممنونم بابت این کامنت زیبا و سراسر توحیدی که گذاشتی

      الانکه داشتم کامنتتو میخوندم اشکام ناخودآگاه میریختن چون منم تجربه هایی داشتم که تو ازشون حرف زدی .منم تو رابطه قبلیم یا همون ازدواجم همیشه با اینکه حق با من بود چون نمیخاستم همسرمو ناراحت ببینم سکوت میکردم و بدون دلیل عذرخواهی میکردم و اون هر روز سرکش تر میشد .اصلا بخودم اهمیت نمیدادم نه به آرامشم نه به مسایل دیگه .و باز مث تو یه روز رسیدم به ته خط و با تمام وجود تسلیم خدا شدم و همون موقع خداوند قدرتمند و بسیار مهربان منو هدایت کرد به خرید جهان بینی توحیدی استاد عزیزم که با گوش دادن به هر فایلش نوری تو قلب من روشن میشد و من احساس میکردم که خدا خودش داره با زبان استاد باهام حرف میزنه

      اینقدر روم تاثیر میذاشتن که تا عمق وجودم رخنه کرده بود .

      من اونجا یاد گرفتم که اول از همه از هیچی نترسم از هیچکس نترسم شرک نورزم نگران آینده نباشم خدا خودش هر لحظه با من و مراقب منه خدا هدایتگره منه

      و من بعد یکماه تونستم رها کنم رها ( چقد این واژه باارزشه چقدر لازم برای ادامه زندگی ) اون لحظه ساعت 3 صبح بود و من با ایمان و توکل به خدا و درسهایی که از استاد گرفته بودم برای اولین بار برای خودم ارزش قایل شدم و تونستم کاری کنم که الان بخودم افتخار کنم .

      و هر روز کلی از خدا هدایت و نشونه میگرفتم میگفت اینکارو بکن اینجا برو اینجا نرو و من تا الان همیشه تسلیمش بودم و از خدا میخام کمکم کنه تا بتونم این مسیر مستقیم و راه راست رو تا زنده هستم ادامه بدم .

      امشب واقعا حال عجیبی دارم از خدا خیلی سپاسگذارم که هدایتم کرد به این راه به این سایت به خوندن کامنت شما

      سعیده جان واقعا ازت ممنونم که این حس زیباتو انتقال دادی

      از خدا برای همه ی خانواده عباسمنش بهترین و زیباترین اتفاقات رو آرزو میکنم و همینطور برای دو استاد بسیار عزیزم سلامتی شادی نعمت و ثروت و یک عمر طولانی آرزو میکنم

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهرداد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 979 روز

      سلام میکنم به سعیده خانوم

      همکلاسی فوقلعاده و بی نظیر که این کامنت عالی رو نوشته

      تحسینتون میکنم به خاطر این تلاشی که روی خودتون کار کردین و اینقدر عالی روابطتون رو بهبود دادید

      تحسینتون میکنم به خاطر این نوشته هایی که راحت مینویسید و از قلبتون میاد

      تحسینتون میکنم به خاطر این رابطه عمیق و لذتبخشی که با خدا پیدا کردین

      چقدر از این کامنت لذت بردم درس گرفتم ایمانم به خداوند قویتر شد

      خداراشکر میکنم که توی این جمع خدایی هستم و میتونم اینقدر راحت با این دوستان عالی هم صحبت باشم ازشون درس بگیرم و استفاده کنم

      امیدوارم هر کجا هستید در بهترین شرایط با عشقتون عاشقانه زندگی کنید از این رابطه لذت ببرید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2155 روز

      به نام الله

      سلام بر تو دوست عزیزم

      این روزها روحم خدایی تر شده

      با جمله های اول شما اشک امونم نداد چون یاد خودم و ترمزهای زیادم افتادم

      من تک تک شماها را خیلی دوست دارم چون با ایمان محکم به الله ، خودش من را به شما معرفی کرد

      نمی تونم بگم کس دیگه ایی ، چون چند سال پیش به یه نفر که خودش فقط اسم استاد را بمن گفت و من خودم پیگیر شدم و خداوند کمکم کرد بهش گفتم ، گفتن ( من که نمیدونم من نبودم من نگفتم ) و نمیدونم چرا ؟ شاید اون هم داره مراحل تکاملش را طی می کنه

      خدا را صد هزار مرتبه شکر برای وجودت عزیزم

      خدارا صد هزار مرتبه شکر اون سعیده اصلی ، اون بنده خوب خدا را پیدا کردی

      آرزوی بهترین لحظات خوب و خوش را برات آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حمید گفته:
      مدت عضویت: 2312 روز

      وباز هم شاهکار از شما بانوی عزیز..

      خواهرم سعیده جان سلام..

      بینظیر می‌نویسید..چقدر روان و در آرامش مینویسید ک وقتی مخاطب شروع بخواندن میکند اینقدر آرام میشود.

      چقد مطالبتون در زمان درست بدستم رسید..ازخداوندمیخواهم همیشه بهتون توفیقی همیشگی عطا فرمایند تا ماهم از حضور گرم و روشن شما فیض ببریم..

      بی نهایت از الله بخاطر وجود چنین خواهر عزیزی سپاسگزارم..

      در پناه حق ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به برادر عزیزم،آقا حمیدرضا

        خیلی ازتون ممنونم که لطف کردید و برام نوشتید

        تحسین شما،نشون دهنده ی نور و روشنایی قلبتونه …

        الهی که همیشه غرق نور و عشق وآرامش الله باشید …

        جاتون روی دوش خدا باشه و قدم ها رو براتون برداره ..

        سپاسگزارم بی نهایت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ملیحه امامی گفته:
      مدت عضویت: 848 روز

      سلام و درود به تمام شما عزیزانم و سلام به تو عزیز دلم سعیده

      قربون اون اشکات برم که چقدر عمیق و با احساس زندگیت رو روی کلمات خلاصه کردی من یه خواهر کوچکتر از خودم دارم که اسمش سعیده است و زندگیش مثل زندگی توئه و من با خوندن حرفای زیبای تو زندگی خواهرم برام تداعی شد

      از اول خوندن کامنتت دارم اشگ میریزم عزیز دلم عشق من مثل خواهر کوچکترم میمونی که عاشقشم

      از دیروز که دنیا براش تموم شده بهش پیشنهاد سایت رو دادم که گوش کنه امید وارم مثل تو زندگیش رو روال بیفته

      برات بهترینها و زیباترینها و سلامتی از خداوند بلند مرتبه ارزو دارم نازنینم

      امید دارم به درجه ارامش و عشق و مودت برسی خواهر کوچکم دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امین زندی گفته:
      مدت عضویت: 1042 روز

      سلام چقد زیبا بود

      چقد عالی بود این افشا گری این ماییم که مسئول صدرصد اتفاقات زندگی خودمون هستیم ما فقط مسئول خودمون هستیم ما فقط یعنی من فقط میتونم خودم رو راضی نگه دارم من نمیتونم کسی رو راضی نگه دارم ناجی خودم فقط هستم من باید با خودم در صلح باشم تا همه کارها اونجوری که من دوس دارم رقم بخوره مهمترین رابطه من رابطه خودم با خودم است موفق باشید لذت بردم و آگاه تر شدم خدایا شکرت در پناه سکان بان عالم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      خورشید گفته:
      مدت عضویت: 338 روز

      سلام دوست خوبم انگار سالهاست که میشناسمت به رسم سپاسگزاری نوشتم ازت ممنونم بابت شهامتت در نوشتن از خودت

      خیلی چیزها ازت یاد میگیرم

      پیام امروز من :من نمیتونم خمیر شخصیت کسی دیگه ای جز خودم را شکل بدم .من فقط مسئول زندگی خودم و حال و احساس خودم هستم

      خدایا این آگاهی ها رو وارد بند بند وجودم کن تا درک کنم فقط شنونده نباشم . سایت شده مأمن و پناهگاهم

      خیلی تمایل به خرید دوره ی دوازده قدم دارم امیدوارم که شرایط برام فراهم بشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: