پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام دو صد سلام برهمه دوستان عزیز و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و زیبا
نقش من در ارتباطات و روابط چیست؟
سوالی که ذهنم رو این روزا تصرف کرده این بود دقیقا من چکار میکنم توی روابط من کی هستم توی روابط
اونی که نجات میده یا اونی که زود عصبانی میشه
من روابط عاشقانه تا حالا که نداشتم ولی روابط خانوادگیمون واقعا عالیه و خیلی لذت میبرم از این روابط
در بحس ها من کسی هستم که تا اخر حرف تمامی افراد رو میشنوم یعنی نظر هاشون ها
در مورد درد دل اصن حال نمیکنم و به لطف خدا تا حالا خیلی خیلی کم بوده که بیان جای من از درد دل هاشون صحبت کنن نمیدونم چرا!!!
ولی توی بحس های مثل ایده ها من تا تهش میشنوم حرف هاشون و هیچی چیزی نمیگم تا تموم بشه اگر طرف فرد اشنا باشه و صمیمی باشه نظرمو بهش میگم باگ های کارش و خوبی های کارش
و توی خانواده یکجواریی ایده هارو قعطی میکنیم و اینم به این دلیله که با منتطق بررسی میکنم و اگر از طرف خودم باشه و الهی باشه که منتطق حالیم نمیشه ولی اگر منتطق باشه و احساس بد بده انجامش نمیدم تا بتونم
توی روابط دوستانه از من نظر میخوان و فردی هستم که مهر تائیدی کارو میدم و اگر من رضایت بدم انجام میشه وندم انجام نمیشه
توی بحس ها همیشه ساکتم توی بحس اقتصادی حرفی ندارم تا موقعی که بخوان اجرا کنن و اون موقع حرف میزنم
نمیدونم شخصیتم چیه توی روابط
توی جمع خانوادگی همه دوست دارن با من حرف بزنن و صحبت کنن و بازی کنن
و جمع دوستان بیرون از خانواده دوستان مدرسه اگر چیزی بود که به نفعم بود انجام میدادم نبود انجام نمیدادم
همیشه جایگاه خودم رو داشتم توی مدرسه فردی ساکت و اروم بودم و کاری به افراد نداشتم و بیشتر نگاه میکردم
ولی دوستان خودم رو داشتم که باهاشون بیرون میرفتم درکل از تنهایی بیشتر خوشم میاد ولی شهرت رو دوست دارم
اینکه برند من رو بشناسن فردی معروف باشم
و عکس العمل من توی روابط فردی خونسرد هستم به غیر از خانواده خودمون اتفاق های دیگه برام مهم نیست
همینا چیزی که یادم اومد و تونستم بنویسم همینا بود خیلی ممنونم
با افتخار معین کوه پیما تا درودی دیگر بدورد
بنام خدای هدایتگرم
خدایی که خالق همه چیز است و برهمه چیز آگاه هست
.
سپاس گزارم ازاین فایلهای بی نظیر که سریالی ازنکات بسیار اموزنده شده اند
به قول استاد این موارد رو در دیگران بیشترو راحتتر پیدا میکنیم تا درخودمون
درباره این موضوع فکر کردم و
متوجه یک استوری تکراری در گذشته خودم شدم
من بواسطه یک مواردی و یک سری ویژگی های اخلاقی انگار ناخودآگاه فرکانسهای خوبی ارسال میکردم به لطف الله و اصلا یکسری از الگوهاا رو درروابطم با دیگران نداشتم
مثلا همیشه دوستان فوق العاده ای داشتم
همیشه بدون اینکه نقش راهنما یا حمایتکر یا قربانی برای هم ایفا کنیم بیشتر از باهم بودن لذت بردیم
از اونجا هم همیشه کارم دست خودم بوده،جز یک برهه کوتاه، هیچ وقت فضای کاری خاصی رو تجربه نکردم که اتفاقاتی رو هم بدنبالش تجربه کنم
اما
الگوی تکراری من درگذشته به مدت تقریبا کمتراز یک دهه ازعمرم نقش قربانی در وجود خودم بودش
یعنی نه از نگاه دیگران یا برای دیگران
اما به شدت در خودم و برای خودم
.
این الگو با تمام تلاشها و حرکات مثبت من وجود داشت و همین یکی از بزرگترین ترمزهایم بود در مسیر رشدم
یعنی از نظر ظاهری و دیگران همه چی خوب بود
اما من در درونم با این الگو زندگی میکردم.
و با اینکه به اون آگاه شده بودم اما تحت کنترلش بودم و هربار میتونست براحتی من رو به هم بزنه، حرکات مثبتم رو نمیدیدم و دایم یقه خودم رو میگرفتم
.
نکته مثبت این ماجرا این بود که من هیچوقت به دنبال مقصر دردنیای بیرون نبودم و مسئول همه زندگیم رو خودم میدونستم و به همین خاطر این نقش رو دیگران ازمن نمیدیدند نقش قربانی
اما در درونم این قربانی شدن و سرکوب شدن توسط خودم داشت اتفاق می افتاد
.
این داستان به مرور کمرنگ شد
چون متوجه ضررهاش شده بودم
خیلی روی این موضوع کار کردم
پیش از حضورم دراینجا شروع کردم به جایگزین رفتار مناسب و بعد از هدایت شدنم به این خانواده اگاهیبخش، روند تغییرات من سرعت بیشتری گرفت
.
الان که این سوالات شما باعث یاداوری این موضوعات شد، واقعا متوجه شدم که چقدر نامحسوس برخی از این ویژیگی ها که حکم الگو برای ما پیدا کردن تا چه حد مارو از مسیر مستقیم دور کردن
و چقدر همین قدمهای هرروز و پرتلاش به کاهش این موارد درمن کمک کرده اند
خداروشکر وسپاس ار این همه تغییرات مثبت و عالی
و تشکر ویژه از طرح این سوالات مناسب استاد جانم و مریم جانم
درپناه الله
درودبه استادمهربانم و مریم عزیزم
وهمه دوستان عالیم
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت روزی عالی ولبریزازآگاهی باذهنی بازوپاک وعملکردی که خودلذت ببرم ازنتایج که حاصلش آرامش وحال عالیست.
باتوجه به موضوع فایل استاددرمورد(نقش)
تجربه های گذشته ام راکه مرورکردم دیدم همیشه نقش ناجی وکارت بانکی راداشتم وبه خیال خودم می توانستم نجات دهنده زندگیم باشم درصورتیکه باحمایت های ناسالم داشتم خودم وبقیه راغرق می کردم واین عدم آگاهی زندگیم رابه منجلابی عظیم تبدیل کرده بود،گاهی می دانی اشکال کارچیست ولی آنقدرذهنت رادرگیرکرده ای که دیگرمجالی برای فکرکردن نگذاشته ای وبی هدف ادامه میدهی، خودت کارمی کنی،نان آورخانه تومی شوی امازیرمشت ولگدهای همسرت بازهم دوام می آوری وفردادوباره رفتارهای بیمارگونه ات راادامه می دهی ومی روی درخانه هایی بامتراژ بالا مشغول تمیزکردن ونظافت می شوی که فقط ازخانه وفردبیمارکه همسرت است فاصله بگیری،من مقصربودم چون توانایی های اوراگرفته بودم من شده بودم مریم هزاردستان چون ایمان نداشتم وخودسربودم واجازه نمی دادم چندروزی هم گشنه بمانیم چه می شود،چندروزی بدون پول ،بدون سرکاررفتن اما……..
برای همین درفایل قبلی نوشتم میلیاردهابه من بدهنددوست ندارم به گذشته برگردم هرچنددرسهاداشت امابعضی وقتهاتلخی آن تامغزاستخوانم رابه دردمی آوردومن ادامه میدادم چراچون نقش خودرافراموش کرده بودم چون همه چیزراخودم برعهده گرفته بودم می گفتم ماشین بخریم هنوزنگفته بودم همسرسابقم کنترلش راخریده بود،چندوقت پیش دنبال وسیله ای بودم واین کنترل رادیدم وچقدربه روزگارخودم خندیدم.
بازهم برای مریم آگاه امروز،خداروشاکروسپاسگزارم،
ازآن روزها،سالهامی گذردمن زندگی جدیدبافرد جدیدوافکاروعملکردجدیددارم ویک خانواده عباس منشی آگاه وپرازتجربه ،نقش خودم راباذهنی بازوپاک درکناراستادم شناخته ام وهرروزآگاه ترمی شوم ،مدتهاست درزندگیم خانه دارهستم ولی تفاوتش انجام مسئولیت هاست که اصولی تقسیم شده ودونفرمان برای رشدوپیشرفت زندگیمان تلاش می کنیم ،هرچه که تابه امروزدارم به نام اول خدابعدخودم می باشدودونفر باعشق استفاده می کنیم بدون اینکه سوءاستفاده ای صورت گیردو ده سالیست که باعزیزدلم کنارهم به لطف خداوندزندگی وهرروزدرکنارشماخوشبخت تروآگاه تر،به من گفت سختی کشیدن هاوکارکردن دربیرون خانه تمام مهری جان(مرابااین اسم صدامی زند) خودم کارمی کنم وزندگیمان رامی سازیم هرروزعالی ترازروزقبل ،خداروشکرمی کنم که به قول استادعزیزم وناجی زندگیم ازهرلحاظ ……
مریم به اندازه کافی اززندگی گذشته اش چکولغت خورده دیگربس است ،دلسوزی خودسوزی محض است وبرای همیشه کنارگذاشتم وبابالا رفتن ایمانم وباورتوحیدی عالی وطلایی استادم نقش خودم رادرتمام زمینه هاسعی کرده ام اصولی ایفاکنم ومی بینم چقدرباتغییرات من زندگی طرح زیبایی ازخودش به نمایش گذاشته است ومن دراین طرح زیباچه عالی نقش خودم رابازی می کنم بدون دخالت درنقش دیگری وزندگی لبریزازعشق،آرامش،حال عالی وشکرگزاری شده است،خداروبی نهایت شکر.
امروزخانه دارهستم وباعث افتخارم که می توانم باهمه مسائل پس اندازشخصی خودم راداشته باشم وبرای خودم عالی ترین خریدهارا انجام دهم
چون خودم رامحق می دانم وبرای خودم ارزش فراوانی قائل هستم .
خداوندمهربانم همه جوره هوای مراداری ،مرازکجابه کجاهدایت کردی ازجهنمی که ساخته خودم بود به بهشت برین که اجازه ساختنش رابه جلال وجبروتت سپردم وچه زیباوعزتمندانه مرابه سمت این سایت طلایی رهنمون کردی ومن خوشبختی راباتمام وجودم هرلحظه لمس می کنم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید وبدرخشیدعزیزانم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام خدایی که ویژگیش بخشیدن نعمت ها و ثروت هاست
در این بخش از خودشناسی ،متوجه شدم که من در ذهن ام یک باوری دارم به اسم همیشه ظلم هست،ظالم هست و من نباید مظلوم باشم ،باید از خودم و از حق خودم دفاع کنم
اما در حقیقت ظلمی وجود نداره،ظالمی وجود نداره
که من باید احتیاط کنم حق طبیعی که زندگی در ناز و نعمت هست رو ازم نگیرن
مگه کسی میتونه اکسیژن رو از من بگیره، مگه من اصلا میتونم اکسیژن رو از دیگران بگیرم چه برسه به مال و اموال دیگران
این باور مخرب از کجا اومد از ورودیهای جامعه، کتابها و آدم های اطرافمون
خانوادم همیشه بهم میگفتن ،فلانی زور نگه،فلانی ازت چیزی ندزده، برادر ها و زن برادرها کارشون ظلم کردن، مدیران شرکت ها زور میگن، ممکن پولتو ندن
این باور باید به من ثابت میشد،وقتی یکی تهدید میکرد میترسیدم، یکی اگه به خاطر پولش یا مرد بودنش بهم حرفی میزد نگران میشدم و باور میکردم که همیشه ظلم هست و من فقط میخواستم قوی بشم تا منو نخورن ،یا بهم زور بگن و حقمو ازم بگیرن
همیشه این عامل بیرونی بود این باور داشت کار میکرد
ولی قدرت باورها رو نباید دست کم بگیریم
توی جهان خداوند همش صلح و همش آرامش و فقط خودم هستم و فرکانس های خودم، کسی بیرون از من نیست که بهش فکر کنم و قدرت بدم بهش که این آدم میتونه منو خوشبخت کنه یا بدبخت کنه
ظلم به خود وجود داره اونم به خاطر اینکه فکر کردیم چیزی بیرون از خودم ،عاملی،کسی بیرون از خودمون هست و به جای تمرکز روی باورهای توحیدی که ظالمی وجود نداره و من در پیشگاه خداوندهستم و نعمت هام رو بشماریم، داریم تمرکز میکنیم که چطوری قوی بشیم ثروت بسازیم که دیگران بهمون زور نگن
یا رب از تو میخوام ترس هامو برداری، ترس از اینکه نکنه به من ظلمی بشه، باید ذهنم رو پر کنم از جهان پاک و صمیمی و پراز انسان های مهربان مثل استاد عباس منش عزیزم، توجه ام رو بزارم بر روی آرامش و آزادی و درستی
استاد مهربانم، چقدر خوشحالم که توی این سایت هستم و دارم باور میکنم که افکار من اتفاقات و شرایط رو رقم میزنه و باورهام بهم ثابت میشن
واقعا سپاسگذار خداوندی هستم که منو هدایت کرد به این سایت پربرکت، به تهیه محصولات و در مدار دیدن و شنیدن آموزش های شما و سریال های بینظیرتون
عزتمند باشید️
سلام زهرا جان دوست عزیزم
خوبید؟
پاراگراف اول شما خیلی کاربردی بود برام یعنی ترمز بنده هم هست
چیزی که حق طبیعی من هست از من گرفته نشود (ترس از کمبود،ترس از دست دادن)
این ترمز در همه انسانها هست ،یکیبیشتر ،یکیکمتر
وباور منطقی شما هم کاربردی تر بود
مگر میشود اکسیژن وکسی از من بگیره ،اکسیژن حق طبیعی هر انسانی هست ،پس ثروت ،سلامتی،رابطه عالی ،رفاه و ارامش،زیبایی،پر انرژی بودن،فراوانی ،همه اشون خدایی هستن و مثل اکسیژن فراوان و در دسترس و حق طبیعی هر انسانی هست
مثلا من اکسیژن و حق خودم میدونم و نفس میکشم
اما اگر حق خودم ندونم و اون و بد بدونم اصلا سعی میکنم نفس نکشم وبا اینکار خودمو از نعمت دور میکنم
(خودم ،خودم و منع کردم )
ب نظرم خداوند هم میگوید بابا این دیگه چه ادم تعطیلی هست (اکسیژنهست میگهنیست)همکور هست هم کر
حالا ما میایممیگیم خدایا خدایا نعمت
اما حاضر نیستیم دم و بازدم وانجام بدیم
یعنیاحساس لیاقتی در من نیست که حتی بخام ب نفس کشیدن فکر کنم
—————
زهرا جان من عاشق مدل موهای شما هستم مدل باب فکرکنم باید باشه
موهای مشکی با کوتاهی باب عالیست
مبارکتونباشه
پریسا شعبانی از شهر زیبای آمل
امروز هوا ابری هست ومنکولرخونه روخاموشکردم و پنجره ها روباز کردموپنکه روشماره 1 داره باد کمی میزنه
هوا اینچند روزه رویایی شده
اگر میشد فیلم دیروز و میفرستادم (بارش فراوان )یعنی فکرکنم سد لار پر از نعمت و برکت شده باشه
خداوند روسپاسگذارم بخاطر شناخت خودش ،ب خاطر استاد،ب خاطر شما دوستان عزیزم
روزتون پر برکت
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیز و مریم جانم
من198 روزه ک عضو سایت هستم و تا به حالا کامنتی نزاشتم
الان داشتم فایل جدید استاد گوش میکردم ک یاد نقش قربانی خودم افتادم و به چشمم برزگ اومد ک تصمیم گرفتم کامنت بزارم
من پدرم خرداد 1400فوت شدن بخاطر سرطان
و من یک سال سخت پشت سر گذاشتم چون حجم زیادی به پدرم وابستگی داشتم جوری ک لحظه لحظه کنارشون بودم
یک سال گذشت و دقیقا 11خرداد سال 1401یکی از دوستام بهم زنگ زد ک یکی از دوستاش هستش که سرطان داره و حال روحیش به شدت بده و روحیش باخته و به من گفت سمیرا لطفا کمکش کن چون تو تجربه داری از این بیماری و میتونی بهش کمک کنی همون لحظه حس ناجی بودن به من دست داد بهش پیام دادم کمکش کردم همش بهش انگیزه میدادم یک سال به همین روال گذشت ک سال 1402شد و من توی نقش حامی بیشتر فرو رفته بودم و همش فکر میکردم باید حالشو بپرسم
بهش پیام میدادم میدیدی بعد 3روز جوابم میداد
زنگش میزدم جوابم نمیداد
همش گوشه ذهنم این بود ک یک سال کنارش بودم و کمکش کردم حالا ک حالش بهتر شده منو گذاشته کنار و جواب هیچ کدوم از پیام هامو نمیده
منم دیدم دارم نقش قربانی بازی میکنم وقتی احتیاج بهم داره بهم زنگ میزنه و پیام میده وقتی هم لازم نیست هیچ خبری ازش نیست
وقتی این فایل دیدم قشنگ انگار با من بود ک نقش منو بهم گوش زد کنه ک بهم بگه ادامه بدم و از نقش حامی و قربانی بیام بیرون
من از شما بینهایت سپاسگزارم….
سلام به استاد عزیزم ودوستان
من از ابتدایی که با این فضا آشنا شدم انقدر باورهای مخرب داشتم که مجبور بودم مدام الگوها رو پیدا کنم و خداروشکر ذهنم به الگو دیدن خوب جواب میده
قبلا همیشه الگوهای خراب بوده، الان همه الگوهای خوب و قوی
مثلا من همیشه شنیده بودم که از 20 سالگی به بعد، بدن رو به افول میذاره و دیگه سراشیبی عمر بدن آغاز میشه
برای همین من از 20 سالکی به بعد مریض میشدم … یعنی دقیقا هر چند وقت یه بار من دنبال دکتر و … بودم . البته ته دلم هیچوقت قبول نمیکردم که مریض باشم برای همینم هیچوقت دردسر خاصی برام ایجاد نشد ولی بالاخره باز هم اون باور غلط مدام تکرار میشد
اما الان آگاهانه دنبال الگوهای سالم میکردم حتی در سنین 80-90 سالگی و پذیرفتم که میشه ، همون طور که اونها تونستن ، پس من هم می تونم
و حتما دلیل هدایت من به دوره قانون سلامتی هم ، همین تمرکز بر باور «احساس لیاقت داشتن سلامتی» بوده
یا مثلا همش می شنیدم که : کار نکردی ببینی پول در اوردن چه سخته !
این باور واقعا بدترین بود
که با پیدا کردن الگوها تا حد زیادی رفع شد که من از سه سال روزی 16 ساعت کار کردن ، الان یک ساله که بین 1 تا 3 ساعت کار میکنم، در مورد بازدهیش هم که بماند که فرقش زمین تا آسمونه
یا باور چشم زخم که جوری بود که مبادا از موفقیت هام بخوام بکسی بگم ولی دقیقا این الگوی تکراری رو من داشتم که به محض اینکه به بقیه چیزی از برنامه ها و یا کارام می گفتم، همه چیز واقعا یهویی برعکس میشد
و خیلی باورهای مخرب دیگه ای که خداروشکر با برنامه های استاد عباسمنش تونستم تغییرشون بدم ، البته که این باورهای مخرب همیشه اون زیر زیرا هستن، پس باید همیشه روشون کار شه
سپاسگزار استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام خانم یعقوبی عزیز
به منم خیلی میگن کار نکردی ببینی پول درآوردن چقدر سخته اینقدر راحت حرف میزنی
وقتی من خاسته ای دارم انجام نمیشه و خانواده هزینه لازم ندارن پرداخت کنن من خیلی ریلکسم من خاستمو از خدا خاسته بودم نه بندش و ی جوری این باور دارم میسازم که پول به هر طریقی به من میرسه و خدا به زودی منو به مسیری هدایت میکنه که خودم بتونم درامد داشته باشم و به راحتی پول بسازم
چقدر خوب بود به این مطلب شما و پیشرفت کاری شما با وجود ساعت کاری کم ولی بازدهی خیلی بیشتر این عالیه من شمارو تحسین میکنم
خدارو سپاسگزارم بابت الگوهایی که بهم نشون میده تا بیشتر روی مسیرم تمرکز کنم و به اطراف و گله و شکایت بقیه راجب پول دقت نکنم
سپاسگزارم بابت کامنت ارزشمندتون و تحسین میکنم پیشرفت و رشد شمارو در همه حنبه ها
به نام خدا
ردپای 79
سلام به استاد جان و دوستای خوبم
ابتدا خیلی کلی به این سوال جواب میدم !نقش من تو روابط نقش بزرگتره
چه سوال خوبی ،مجبور شدم برای پیدا کردن کلمه مناسب چند دقیقه ای گذشته مرور کنم
من با اینکه فرزند کوچیک و نوه کوچیک و خلاصه از هر لحاظ تو 90 روابط که تا به حال داشتم ،از همه سنم کمتر بوده
اما با این حال خیلی جاها من نقش یه بزرگتر ،نقش کسی که تصمیم میگیره،نقش کسی که بعضا راه و چاه از یه نگاه بیرون گود ،بیان میکنه
یا اون فردی که در نهایت اعضا دور هم جمع نگه میداره داشتم
خیلی وقتا میخوام از این نقش بیرون بیام
مثلا چند وقت پیش یه مسافرت بود که به خاطر مشغله کاری نرفتم
دو تیپ آدم مختلف تو اون مسافرت بود ،به خاطر همین اصلا بهشون خوش نگذشت
من معمولا میتونم آدمای با ویژگی ها مختلف کنار هم نگه دارم ،بلدم با هر آدم متناسب با ویژگی های خودش رفتار کنم جوری که در نهایت هر دو تیپ بهشون خوش بگذره
این نقش حتی تو روابط دوستانه هم هست ،همه دوستام ازم بزرگترن اما درنهایت من خیلی از تصمیمات باید بگیرم
نقش دیگه من که زیر مجموعه نقش بزرگتر بودنه!نقش مراقبه!
وقتی مرور میکنم من همیشه اونی بودم که مراقب همه چیزه،مراقب حرف زدن رفتار کردن ،مراقب اینکه به همه خوش بگذره ،مراقب اینکه کسی ناراحت نشه
مراقب اینکه به کسی سخت نگذره و…
البته شاید مربوط به نقش حامی و درمانگر بودنه !وقتی به گذشته نگاه میکنم من همواره حامی اطرافیان بودم
فکر میکنم برای بهتر واقف شدن به نقش هام در زندگی ،نیازه که کامنت های دوستان مطالعه کنم
واقعا استاد تحسین میکنم که هر دفعه مارو با خودمون بیشتر آشتی میدن
و این فرصت در اختیارمون قرار میدن که بیشتر به خودمون رجوع کنیم
ازتون ممنونم استاد عزیز
در پناه خدا باشید
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم خانم نازنین
سلام به دوستای عزیزم
واقعیتش دوست نداشتم در مورد خودم بنویسم
ولی این نشونه ست که باید دقیقاً همین کارو کنم
من توی روابط همیشه نقش بچه ها رو بازی میکردم
شاید خنده دار به نظر برسه ولی قبل از تغییراتم من خودم نبودم !
همیشه سعی میکردم طوری رفتار کنم که از حرکات من خنده شون بگیره
تا بگن حسن چقدر پسر شوخ طبعیه
یا یکسری رفتارهای بچگانه انجام میدادم به هوای اینکه از بقیه عشق دریافت کنم
اینی که الان هستم فرسنگ ها با آن آدمی که قبلاً بودم تفاوت داره
آری گویا در سرزمین وجود من یک چیزی کم بود
گویا برای داشتن عشق و محبت و آرامش فکر میکردم که توسط کسانی دیگه ای باید پرشون کنم
چه فکر بچه گانه ای
این در حالیست که من خود باید با خودم آشتی میکردم
باید خدا را در وجودم پیدا میکردم
انگار در کوچه پس کوچه های وجودم هنوز یک چیزی کم بود
دنبال یک راهی میگشتم
تا به آرامش برسم
تا پسر قوی تری باشم
تا پسر شجاع تری باشم
تا در مقابل درخواست های نامناسب دیگران با قدرت بایستم و قبول نکنم
خدای را سپاس که الان حتی با یکماه پیشم هم فرق کردم چه برسه به یک سال یا دو سال پیشم
حالا خودم با خودم رفیق شدم
خدا را در درون و بیرون خودم پیدا کردم
اون همیشه بود
من هیچوقت نبودم
گویا میخواستم با نقش یک آدم دلقک یا یک آدمی که کارهای بچه گانه ای میکنه تا محبت ناچیز دیگران را دریافت کنه
از حقیقت وجودی خودم فرار کنم
وجود الهی و مقدس خود را در معرض دید همگان میذاشتم تا دیگران فکر کنند من پسر پایه ای هستم و به مهمانی هایی میرفتم جز بوی تعفن و نجاست چیزی دیگری نمیفهمیدم
آره الان که به خودم امدم تازه فهمیدم که چرا من هر زمان که به اون مهمانی های مسموم کننده میرفتم حال وجودی ام بد میشد
چون اصل و اساس وجودی من پاک تر از اون چیزی هستش که میشد فکرش رو کرد
من نقش پسر خوبه رو بازی میکردم تا بقیه بخوان با تعریف و تمجید هاشون من رو تشویق به ادامه دادن این مسیر اشتباه کنند
غافل از اینکه من هیچ وقت تجربه ی گِل بازی در زمان بچگی را نداشتم
چون میخواستم پسر خوبه باشم تا همه بگن آفرین چه پسر تمیزی
غافل از اینکه وقتی بزرگ شدم و به این سنی که الان هستم رسیدم ( 28 سالمه )هیچ وقت در هیج شرایطی حاضر نشدم آگاهانه خودم برم با یک دختری دوست بشم چون توی ذهنم این بود که آدم ها من رو به عنوان یک پسر چشم و دل پاک میشناسن روی اسم من قسم میخورن به اسم من در زمان بچگی نذر میذاشتن در حالیکه همون آدمی که به اسم من نذر میذاشت تا به این واسطه کار و زندگیش درست بشه در حماقت و گمراهی محض بود
الان دیگه مدت هاست به لطف آموزش های استاد عباسمنش دیگه خیلی وقته خودم هستم
خیلی وقته که حرف مردم اهمیتش توی ذهن من کم شده
چون که من سرزمین وجودی ام را خودم دارم پر میکنم
خیلی وقته که دیگه مثل بچه ها رفتار نمیکنم تا بخوام عشق و محبت دیگران را گدایی کنم
من خودم عاشق خودم هستم
من خودم قربون صدقه خودم میرم
من خودم ، خودم را دوست دارم
برای خودم بهترین ها را انتخاب میکنم
با آدم های مناسب ارتباط بر قرار میکنم حتی اگر در مدار آدم های مناسب هم قرار نگیرم
هرگز و تحت هیچ شرایطی با هیچ کدوم از آدم های نامناسب ارتباط نمیگیرم
دقیقاً مثل همین الان من که با خاله هام و کل فامیل ارتباطم رو به شدت کم کردم در حدی که سالی یکی دو بار همدیگرو شاید ببینیم
این در حالیه که یک زمانی ما هر وقت هر جا میخواستیم بریم باید با اونا هماهنگ میکردیم
چون خودم رو لایق بهترین ها نمیدونستم
چون فکر میکردم اونا دلیل حال خوب من هستند
چه بد فکری بود آن افکار سمی
در حالیکه من الان خودم حال خودم رو خوب میکنم و اصلاً احتیاجی ندارم که کسی دیگه ای بخواد حال من رو خوب کنه
من خود گنجی ام که از معدن گنج ها تشکیل شده
منو چه به آدم هایی که خودشون با خودشون هنوز که هنوزه در صلح نیستن چه برسه که بخوان باعث حال خوب من بشن
آره من اون نقش ها را خوب بازی میکردم تا دستمزد خوبی هم بگیرم
غافل از اینکه اونا به من خورده های عشق و محبتشون رو میدادند
نه اون عشق واقعی را
نه اون محبت واقعی را
خدا منو هدایت کرد تا به من بفهمونه که من چه گنج گران بهایی هستم در حدی که همون خاله هایی که زمانی من نقش دلقک رو براشون بازی میکردم الان چشمشون بره از اینکه لحظه ای من رو ببینند یا صدای زیبای قدرتمند پر از حس خوب من رو بشنوند
ولی جهان اجازه نمیدهد طلای 24 عیارش بازیچه ی دست هرکسی و ناکسی شود
فقط دوست دارد درآغوش تنها فرمانروای یکتای جهانیان باشم
و چه لذتی بالاتر و چه جایگاهی والاتر از آغوش ربّ العالمین
و هر کسی که بخواد با من در ارتباط باشد اینقدر باید ارزشمند باشد تا لایق داشتن بودن با من را داشته باشد
چون من دیگه خودم هستم
و نه هیچ نقش دیگه ای
خودِ خودِ واقعیم
خودِ خودِ اصل جنسم
همون الماس کوه نوری که دست هر کسی قرار نمیگیره
سلام حسن جان دوست ارزشمندم
چقد لذت بردم از کامنتت
چقد عالی نوشتی
چقد خوب رو خودت کار کردی
آفرین خییلی تحسینت میکنم وبهت افتخار میکنم چون تو لایق بهترین ها هستی پسر
من خود گنجی ام که از معدن گنج ها تشکیل شده
منو چه به آدم هایی که خودشون با خودشون هنوز که هنوزه در صلح نیستن چه برسه که بخوان باعث حال خوب من بشن
آره من اون نقش ها را خوب بازی میکردم تا دستمزد خوبی هم بگیرم
غافل از اینکه اونا به من خورده های عشق و محبتشون رو میدادند
نه اون عشق واقعی را
نه اون محبت واقعی را
خدا منو هدایت کرد تا به من بفهمونه که من چه گنج گران بهایی هستم در حدی که همون خاله هایی که زمانی من نقش دلقک رو براشون بازی میکردم الان چشمشون بره از اینکه لحظه ای من رو ببینند یا صدای زیبای قدرتمند پر از حس خوب من رو بشنوند
ولی جهان اجازه نمیدهد طلای 24 عیارش بازیچه ی دست هرکسی و ناکسی شود
فقط دوست دارد درآغوش تنها فرمانروای یکتای جهانیان باشم
و چه لذتی بالاتر و چه جایگاهی والاتر از آغوش ربّ العالمین
و هر کسی که بخواد با من در ارتباط باشد اینقدر باید ارزشمند باشد تا لایق داشتن بودن با من را داشته باشد
چون من دیگه خودم هستم
و نه هیچ نقش دیگه ای
خودِ خودِ واقعیم
خودِ خودِ اصل جنسم
همون الماس کوه نوری که دست هر کسی قرار نمیگیره
خیلی عالی بود مخصوصا این قسمت
بهت تبریک میگم
ان شاالله منم بتونم اینقد عالی عمل کنم و خدای قدرتمندم و بشناسم وقدرت و دست کسی ندم ولذت ببرم ارخلق زندگیم
درپناه الله یکتا باشید
سلام زکیه جان عزیزم دوست زیبا و خوش قلب من
اول اینکه چقدر خوش حال شدم برام کامنت نوشتی و ازت بی نهایت ممنونم عزیزم بابت تعریف هایی که کردی
و این نشون میده چقدر قلب مهربونی داری
الان داشتم فایل مصاحبه با استاد قسمت شانزدهم رو گوش میدادم ، فکر کنم حداقل یه 200 باری گوشش دادم
اینبار که داشتم گوشش میدادم آخر فایل استاد میگه برای خودت یک اصولی رو انتخاب کن و پاش وایسا
یه اصولی که به حقانیتش رسیدی
من همون لحظه زیر زبون گفتم
توحید
تنها چیزی که منو و هر کسی رو میتونه به هر چیزی در کل کیهان برسونه همون انرژی بی نهایتی هستش که همه چیز از اونه که شروع میشه
دقیقاً مثل زمانی که همه چیز از فرکانس ما هستش که شروع میشه ، هر شرایطی و اتفاقی که توی زندگیمون تجربه میکنیم قبلش به واسطه فرکانسی هست که فرستاده شده
حالا که اینه باید سعی کنم که همیشه شاد باشم و حالم عاااالی باشه
زکیه جان همین که پیگیر فایل های سایت هستی و داری تلاش میکنی تا ذهنت رو تربیت کنی بر روی زیبایی ها و نکات مثبت هر کسی رو هر چیزی قطعاً به واسطه ی همین کنترل ذهن واقعی که در طول شبانه روز انجام میدی یک انسانی وارد زندگیت میشه که کنارش حس و حالت خوبه و امیدوارم همیشه تا زمانیکه داری به طور جدی روی خودت کار میکنی اتفاقات فوق العاده ای رو توی زندگیت تجربه کنی
راستی بذار از دوره هایی که تا الان خیلی خیلی به من کمک کرده هم بهت بگم شاید نشونه اش رو ببینی توی فرکانس دریافتش قرار بگیری
اولین دوره ای که من گرفتم زکیه جان دوره ی عزت نفس بود که فکر کنم تا چندین ماه فقط تمرکزی روی دوره ی عزت نفس بودم چون خیلی بهش احتیاج داشتم که واقعاً هم عالیه
بعدش خیلی هدایتی از جانب خداوند ، هدایت شدم به دوره روانشناسی ثروت یک تا به طور جدی تری باورهای ذهنی مو در مورد پول و ثروت تغییر بدم ، اینقدر جدی هستم که اینجوری بهت بگم از پارسال که تقریباً اول تابستان بود شروع کردم تا الان هنوز کل دوره ی روانشناسی ثروت یک رو تموم نکردم یعنی هنوز به جلسه ی آخرش نرسیدم چون اصلاً دنبال بدو بدو برای اینکه بفهمم جلسات بعدی دوره استاد چی گفته نیستم ، دوست دارم با تمرکز روی نمریناتی که گفته شده کار کنم
دوره های دیگه هم مثل ارزش تضاد که خیلی عاااالی بود چندین چندبار گوشش دادم و همون موقع هم تمریناتش انجام دادم
دوره به صلح رسیدن با خود هم همینطور عالی بود ولی الان بیشتر تمرکزم روی دوره روانشناسی ثروت یک هستش
اینا رو بهت گفتم که هر کدوم رو نشونه ای ازشون دیدی حتماً تهیه کن با جدیت تماااام روی خودت کار کن عزیز دلم
امیدوارم هر جای ایران هستی همیشه حس و حالت توحیدی باشه
دوستت دارم
به امید دیدار
سلام مجدد ب دوست خوب و مهربونم حسن عزیز
مرسی ک وقت ارزشمند گذاشتی و برام نوشتی
چقد به موقع کامنتت بدستم رسید خدای من نزدیک بود بپیچم جاده خاکی
الهی شکرت بابت وجود دوستان ارزشمندم
ک پیام تورو بهم میرسونن
حسن جان ممنونم ک گفتی چه دوره هایی تهیه کردی
ان شاالله با هدایت الله تهیه میکنم. فایل های دانلودی خییلی عالی هستن خداروشکر و جا داره از استاد تشکر کنم بابت این همه فایل عالی مرسی استاد جانم
مرسی از دعای قشنگت حس عالی ازش گرفتم سپاسگزارم
ب الله یکتا میسپارمت
به نام خداوند بخشنده مهربان
باسلام خدمت استاد عزیزم وهمه دوستان در این خانواده الهی
بینهایت ازشما سپاسگزارم استاد عزیزم که اینقدر سعی میکنین باورهای مارو که سالیان سال ته ذهنمون جا خوش کرده و شده جزعی از زندگیمون رو میکشین بیرون وبا اگاهیهایی که به ما میدن مارودر بهبودش یاری میکنین والبته این بگم هیچ روان پزشکی نمیتونه ایقدر عالی به ماکمک کنه چراکه شما این باورهارو زندگی کردین وبهبودشون دادین وحالا ایقدر خالصانه وبه صورت هدیه در اختیار ما میزارین وچه هدیه ای گرانبهاتر از این که باعث پیشرفت ماهایی که تصمیم گرفتیم جور دیگه زندگی کنیم
میتونه باشه .واما سوال این فایل من زمانی که تصمیم گرفتم ازدواج کنم میدونستم طرف مقابل من مجروح جنگی و میتونه خیلی مساءل تو زنگی با ایشون پیش بیاد با این حال من پذیرفتم چون دوسش داشتم وفکر میکردم دارم ثواب میکنم واجرشو تو اون دنیا می گیرم واین باعث شده بود هر رفتار ناشایست وبپذیرم همیشه سعی میکردم خودم بچه هام طوری رفتار کنیم که نکنه یه وقت عصبانی بشه وهمیشه فرزندانم کنترل میکردم این کارو نکن این نپوش زود بیا این حرف ونزن و…..والبته همه کارهارو یعنی همه کارهارو خودم انجام میدادم وایشون چون یه حقوقی میگرفتن از بنیاد دیگه سر کارهم نمی رفتن خودتون حدس بزنین عمق فاجعه روومنم جرات کار کردن بیرون رو نداشتم وهمیشه خودم ومظلوم جلوه میدادم وفکر میکردم به من ظلم میکنه همسرم وهمیشه با کسی اگه درد دل میکردم طوری بود که طرف به من دلش بسوزی یه اخههههه بگه تموم بشه دریغ از اینکه من با این کارهام خودم به خودم ظلم میکردم خوب آگاهی نداشتم بلد نبودم ولی همیشه دوست داشتم فرد خوبی باشم واینکارهارو نه تنها برای همسرم میکردم برای اطرافیان هم بود وهمیشه حس قربانی بودن رو داشتم تا اینکه خدای مهربونم دستم گرفت وحولم داد به این سایت خدایی وگفت بسه دیگه بسه وبا وارد شدن به این سایت آروم اروم من تغییر رو حس کردم یعنی یه کوچولو آرامش رو گام به گام زندگی بهترو بهتر شد وچقدر همسر تغییر کرد اون آدم پرخاشگر عصبی زمین تا آسمان رفتارش با من عوض شد والان حس ارزشمندی دارم ومیدونم مسعول صددرصد زندگیم خودم هستم وخودم تمام .
هزاران بار از خداوشما ودوستان عزیزم سپاسگزارم که از کامنتهای فوق العادشون درس میگیرم
سلام
سپاس ازاستادو خانم شایسته عزیز بابت این سری فایلها که وادارمون میکنه به کند و کاو در شخصیت مون و این بار ایفای نقش های تکراری در زندگی مون
نقش من تو زندگی مشترک ام مشاور هست منتها همون مشاوری که پیشش میری و برا چند لحظه حالت عالیه، برا چند روز و بعد دوباره برمیگری سر جای اول ت ،دوباره کار خودت رو میکنی ،دوباره همون عادتها ،یه پروسه تکراری که : اره کار کرد ذهن اینطوریه ،بنظر من بیا این کار رو کنیم ،این ریسک رو کنیم ،نترس ،طوری نمیشه و…
اول این کار کن ،بعد اون کار و..
حتی حالتها، سر تکون دادن ها به نشانه تایید که اره تو راست میگی ،و سکوت و فقط گوش دادن ،همش و همش تکرار و تکرار میشه و بازخورد هم در اکثر اوقات اصلا نزدیک به چیزی که باید هم نیست
،نمیدونم این حالت اسمش چی میشه ،میشه ناجی ،میشه مشاور ارشد ،میشه رهبر ،لیدر
نمیدونم فقط میتونم که دیگه خیلی ززززیاد خسته شدم ،دیگه دلم نمیخواهد وقت باارزش م رو صداقتم رو ، درک کردنها م رو نثار هیچ احدی جز خودم کنم. هیچ کی
چون هیچ نتیجهای تا به العان نگرفتم ،بله ته اش این بوده که مدام در حال سرزنش ی ،من حواسم هست ،تو نگران نباش
که این حالت از شرک میاد از اینکه اگه همسرم تو زندگی اشتباه کنه ،یه کار اشتباه و مدام تکرار کنه ، عقبب میمونیم ،همه چیمون رو از دست میدهیم ،از حساب کردن روی بنده میاد
«یکی نیست بگه دختر اصلأکی به همسرت اینا رو داده ? ،کیست که خدا بخواهد بکشاند بالا و مردم بتوانند بکشانند پایین
چقدر توحیدمهمه ،من یه مشرک به تمام معنا بودم »
چقدر شرک خفی ،فک میکردم خیلی خوب دارم روی توحید کار میکنم ..
تو این حالت ،حالم از شرایط بد میشه ،حس قربانی بودن چهار دست و پا خودش رو میندازه داخل و میشه مزید بر علت حال بدم
مدتها ست که خیلی زیاد خسته شدم و چند ماهه برا همیشه از منبر تشریف آوردم پایین
چقدر جالب، الان که این متن رو مینویسم تلویزیون خونه ما که همیشه خاموشه ، روشنه ویه برنامه ای پخش میشه که نوشتن« بازگشت به آرامش»
از نقش لیدر ی هم اصلا خوشم نمیاد ،هر جایی بریم ،سفر باشه ،پارک باشه من تعیین میکنم کجا وایستیم ،کجا بشینیم ،کجا ویلا بگیریم ،کلا حرف آخر رو من میزنم بعد هم بهم میگن همه جا رئیس تویی و ناراحت میشم،اکر هم سکوت کنم به هیچ نظر واحدی نمیرسن ،یا منو نگاه میکنن و ..
یه دلسوز بیحد و مرز برا خانواده ام هستم و گاهی اینقدر نگران آینده رابطه برادرم و همسرش میشم که اضطراب همه وجودم رو میگیره ،حالا من کجای قضیه ام نمیدونم ،ولی در این مورد واقعا به سختی میتونم کنترل ذهن داشته باشم و خیلی دارم کار میکنم ،فکر میکنم تمام این دایه مهربانتر از مادر شدنها م برمیگرده به فرزند اول بودن و از اول مسئولیت خواهر برادرام با من بودن ،
انگار با این که سالها ازدواج کردم اونها همه بزرگ شدن ، من هنوز متوجه نشدم نقش ام تمومه ،
العان که این متن رو مینویسم به این آگاهی رسیدم که در ارتباط با همسرم هم همون مشکلات رو به گونه ای دیگه ،تو لباس متفاوت تر دارم ،چقدر جالب این آگاهی رو چند خط قبل تر که مینوشتم نداشتم ،خدا رو شکر که به کشف جدیدی در موردنقش هام رسیدم ،پس کلش تا به العان شد دلسوزی خیلی زیاد ،ناجی و رهبر بودن=شرک
یه نقش دیگه ای که قبلا داشتم این بود که من به شدت واکنشگرا بودم یعنی اصلاً تحمل اینکه حرف زور بشنوم زیر بار کار زور برم رو نداشتم به قول خانوادهام میگن تو اگه جواب خودتو ندی ،میمیری
واقعا همینطور بودم و اگر تو شرایطی بودم که باید سکوت میکردم حتماً در زمان مقتضی از خجالت طرف در میومدم
اما الان اینطوری نیستم یه شخصیت صلح طلب پیدا کردم خیلی آرومم خیلی خوب میتونم اعراض کنم از ناخواستهها حتی در شرایطی که شاید حق با منه تا حد امکان سکوت میکنم ، اصلاً حوصله بحث ندارم. اصلا هم حس قربانی بودن بهم دست نمیده ،یا محترمانه حرفم رو میزنم و کشش نمیدم
الان اگر با همسرم بحث کنم حتی اگر احساس کنم حقم ضایع شده بحثو تموم میکنم با این جمله که «هیچکی وهیچی نمیتونه حال خوب منو بد کنه، تو که جای خودتو داری» و البته که به ایشون برمیخوره و متوجه میشه که من از حقم کوتاه نیومدم،و خودش هم بعدش عذر خواهی میکنه
اگه من بتونم این نقش دلسوز بودنم رو مسئولیت پذیری بیش از حدم رو کنار بزارم لطف بزرگی در حق خودم کردم و البته قدمهایی هم براش برداشتم
چقدر این روزها فایلها برابر با نیاز و حال م پخش میشه، دقیقاً یک روز قبل از اینکه استاد این فایل رو بذاره به برادرم پیام دادم و گفتم از این به بعد فقط در مورد حال خوبت اتفاقات عالی که تو زندگی تو میافته با من صحبت کن و اونم جواب داد: چشم
نمیخوام حتی نگران آینده فرزندم باشم ،چه برسه به خانواده ام و …
اصلا مگه من چکار ام ،چه قدرت خارقالعاده ای دارم،چه توانمندی دارم
خیلی هنر کنم بتونم نقاط ضعف ام رو برطرف کنم و نقاط قوت ام رو بهبود ببخشم
خداوند به همه به یک اندازه نزدیکه و هر کس که خودش هدایت بخواد رو هدایت میکنه ، و هر کی هر جایی هست سر جای درستشه