پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 7

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Masihan گفته:
    مدت عضویت: 2139 روز

    سلام ب دوستان و استاد عزیز

    والا استاد این چیزایی ک شما مثال زدید درباره اشتباهات تکراری

    تقریبا همشو من دارم ولی اونایی ک داره زیاد تکرار میشه رو میگم

    من تو مدیریت مسائل مالی اصلا خوب نیستم یعنی من همیشه پول کم میارم نمیتونم پول نگهدارم وقتی هم هم خیلی بهم فشار میاد شروع میکنم قرض کردن این انقدر رو مخمه ک نگم

    اشتباه دیگم اینه من ن گفتن بلد نیستم همیشه خودمو زیر بار ی سری مسیولیت میندازم ک من اگه انجام ندم هم اتفاقی نمیفته ولی انگار عادت کردم هرکی هرچی ازم بخواد براش انجام بدم البته منظورم خانوادمه

    از عادتهای بدخوابی هم ک شبا دیر میخوابم البته تو شبکه مجازی نیستم ولی همشرفکرو فکرو فکر تا سه چار صبح بیدارم ازون ورم تا دهونیم صبح میخوابم

    از لحاظ غذا خوردن هم ک هیچی انقدر بد غذام ک نگو.من خیلی ب سلامتی و غذا خوردنم اهمیت نمیدم و بارها خواستم ک برنامه غذاییم رو درست کنم ولی هربار ک خواستم شروع کنم مریض شدم اینم ی باور بده ک من دارم

    من تو ی سری چیزا خیلی توانا و خلاق هستم و بارها تصمیم گرفتم ک یکی از تواناییهارو ب کسب وکار تبدیل کنم ولی هی دارم عقب میندازمشون شایدم از احساس عدم لیاقت باشه

    خلاصه من خیلی به خودم اهمیت نمیدم و ارزش برای خودم قائل نیستم البته از وقتی ک ب لطف شما و سوالات مفید و کاربردیتون دارم بیشتر متوجه این مساله میشم به شدت دارم سعی میکنم ک خودمو دوست داشته باشم بیشتر با خودم در صلح باشم ی عالمه اشغال دارم از درونم میکشم بیرون تا خودمو خیلی پاک و صمیمانه بپذیرم و ب اغوش بکشم

    ممنونم بابت فایل عالی و کاربردی تون استاد عزیزم این فایلاتون داره ی انقلابی درون من ب پا میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حسین سلیمیان گفته:
    مدت عضویت: 3794 روز

    با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و سلام و وقت بخیر به همراهان گرامی خانواده صمیمی عباسمنش

    در مورد سوال این فایل که چه اشتباهاتی را می دانید که اشتباه هست ولی باز تکرار می کنید ؟

    واقعا نمی دونم من چی بگم که اینقدر من یه اشتباه را دو باره و دوباره تکرار می کنم و می دونم اشتباه است ولی باز اون اشتباه را تکرار می کنم و بعضی مواقعه خجالت می کشم بگویم مثلا این اشتباهات فاحش را من دارم

    بگدریم. اشتباهات تکراری من :

    یکی این که من همیشه ساعاتی از وقتم را در اینترنت پرسه می زنم و می دانم که این کار اشتباه است ولی باز تکرار می کنم قبل از اینا من اینستا داشتم آمدم اینستام را حذف کردم که دیگر توی اینستا نرم و هر وقت می رفتم توی اینستا بدون اینکه متوجه شوم ساعتها از وقتم می گذشت و من برای این که این اتفاق نیفتد آمدم اینستام را حذف کردم که دیگه سراقشون نرم و وقتم را تلف نکنم این موضوع گذشت و حالا من دیگر اینستایی ندارم که وقتم را بگذرونم ولی این اَفعی بی سرو دم که دائم وقت من را می خوردسر از جای دیگری در آورد و من موقعی که بیکار می شو م گوشیم را برمی دارم که بروم توی سایت که برایم منفعت داشته باشد پیشخودم می گویم بذار ببینیم توی گوگل چه خبره و بعدش برم توی سایت و میرم توی گوگل الکی سرتیتر همه خبر ها را می خونم و چیزی که برایم جالب باشه میر م می خونم اخبار الکی مثلا قدرت نظامی این کشور بهتر است یا اون کشور یا اینکه خبر های را که در مورد ایران باشد میرم مطالعه می کنم که حالا چه کشوری پهپاد قویتری داره حالا مثلا ایران از لحاظ قدرتهای دنیا در کجاست و یا چه کشور های چه پیشرفتهای داشتن و از لحاظ اقتصادی و نظامی در کجا قرار دارند و نمی دان چرا مسائل نظامی برای من بُد شده و دائم دارم چک می کنم که کدام کشور ها در کجای جدول رقابت تسلیهاتی هستند با اینکه من اصلا نظامی هم نیستم که بخواهم مثلا در مورد این برنامه ها تحقیق کنم و یا حالا که ما در فلان ردهء جدول هستیم مثلا خوشحال باشم و بعضی از مواقع هم بحث های سیاسی را دنبال می کنم و هر کاری که می کنم باز موقعه بیکاری دو باره اخبار را در گوگل چک می کنم و غافل میشم از این که من گوشیم را برداشتم برم توی سایت یه چیزی بخونم مثل اینکه اعتیاد داشته باشم تا اینکه بیکار می شوم میرم توی گوگل و فقط این چیز ها را می بینم

    دومین اشتباه ام اینه که توی کسب و کارم همیشه رودر باسی با بعضی ها دارم و انگار یه جورایی نمی تونم به طرف بگم بابا تو دفع اولت هست جنس از من می خری بابت الی باقی پول جنست یه ضمانتی بده و جنست را ببر ، نمی دونم بخاطر عزت نفس ام هست و یا بخاطر باور کمبوده انگار خودم را کمتر از اون شخص می دونم و برای کار خودم ارزشی قائل نمی شوم ودر ذهنم این نجوا ها می اید که این آقا سرمایه دار هستش و یا اینکه مثلا رفیق فلانی هست فلانی ایشون را معرفی کرده آدم سر شناسی هستش زشته که من بگم مثلا آقا من نسیه نمی دم و یا یه ضمانتی بابت باقی پولت بده و ممکن هست حالا معامله اش را با من لقو کند و من خیلی از اینجور جا ها ضربه خوردم ولی این اشتباه را باز تکرار می کنم به گونه های دیگر .

    … حال نمی دونم این موضوع من را کسی دیگری هست که دوچارش شده باشد اگر این موضوع را برای خودش حل کرده لطفا به من هم بگوید چطور از این موضوع خلاص شوم. با سپاس فراوان و آرزوی ثروت و سلامتی برای دوستان و همراهان گرامی

    و تشکر فراوان از استاد عزیزم بابت تهیه این امکانات و این فایلهای بسیار عالی که ما به راحتی بتوانیم حرفهای خودمان را بزنیم و از دوستان و استاد عزیزم در خواست راهنمایی داشته باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 3356 روز

    بزرگترین الگوی ضربه زننده که بهم ضربه از نظر سلامتی استرس . مالی … می زنه و در زندگیم وجود داره ؟

    1- مادرم . خیلی روی خودم کار کردم خیلی از نظر روحی بهش وابسته بودم مریض می شد مریض می شدم . مسیرمون 1000 کیلومتر ولی همیشه خواستم تو خوشیها با هاش باشم . اول اونو می بینم ونگرانی هاشو .. هر چی نگرانش می کرده سعی کردم درستش کنم . اینطوری شدم ساپورتیو 5 تا خواهر برادر . از بچهگی شون تا الان که هر کدام صاحب زندگی هستند وبچه دارند . براشون کار انجام دادم .

    ولی تصمیم گرفتم دیگه نگران نباشم ول می کنم . که اون خدای خودش رو داره . خودش زندگی شو انتخاب کرده ولی تا صداشو می شنوم دوباره می ریزم . دوباره سعی می کنم چالشهاشو حل کنم … دوباره دوباره….والان که می خوام بعد دوماه ببینمش دکتر ببرمش . نگرانی دختر دومش رو داره .. داره نفسم رو می بره . طاقت نگاهشو نگرانی شو ندارم . فقط دلم می خواد بیاد سرم رو بزارم روی پاهاش وبگم ارومم کن … ارام جانم باش ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مه‌تا عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی همکلاسی هایم در این کلاس الهی

    استاد مثال اولتون یعنی به تعویق انداختن کارها ، مصداق بارز منه!

    اصلا دوستام و خانواده م منو به دقیقه نودی بودنم میشناسن!

    تا جایی که یادم میاد این ویژگی رو در کودکی نداشتم اتفاقا خیلی هم تر و فرز بودم و سریع کارهامو انجام میدادم یا خیلی به موقع سر قرار ها و کلاس هام میرسیدم ولی از حدود 14 15 سالگی کم کم این ویژگی در من شکل گرفت و الان که دیگه به حد اعلا رسیده!!!!

    من حتی برای کنکورم هم دقیقه نودی درس خوندم و یکسال هی گفتم از فردا از فردا تا شد یک هفته مونده به کنکور و من تصمیم گرفتم دیگه بخونم:| استاد الان که دارم اینارو میگم واقعا احساس شرمندگی میکنم و بابتش ناراحتم ولی هربار که تصمیم میگیرم دیگه تکرارش نکنم باز نمیتونم و دنبال بهونه ام تا کارمو به تعویق بندازم

    این بزرگترین اشتباه تکرار شونده ی منه که منو چند سال از زندگی عقب انداخته!

    انقدر یه تصمیمی رو لفتش میدم که دیگه زمانش میگذره و بعدش میشینم حسرتشو میکشم ! من چقدر خود آزارم واقعا!!!!

    اشتباه بزرگ بعدیم که به تازگی متوجهش شدم پول قرض دادنه!

    من در اوج احتیاج خودم اگر کسی ازم درخواست پول کنه بهش میدم چون احساس میکنم گرفتاری اون بزرگتر و واجب تر از منه و با این کار آدم خوبتری دیده میشم!!!!!!!!!!!

    یعنی یه جورایی این باور رو دارم که دوست دارم هرطور شده مشکلات دیگران رو برطرف کنم و ادای غول چراغ جادو رو در بیارم اصلا یکی از هدف هام برای ثروتمند شدن این بود که هرموقع کسی ازم پول قرض خواست در لحظه براش واریز کنم

    ولی از وقتی دیدگاه شمارو رو در مورد قرض دادن شنیدم نظرم به کلی عوض شده ولی هنوزم نمیتونم نه بگم !

    با اینکه کلی تابحال از همونایی که بهشون پول قرض دادم ضربه خوردم ولی بخاطر دلسوزی باز هم اشتباهمو تکرار میکنم!

    تا الان این دوتا اشباهم یادم اومد و بعد باز میام و مینویسم

    ازتون بسیار سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سمیه لطفی گفته:
    مدت عضویت: 3095 روز

    سلام استاد

    بهترینها نثار وجودتون بزرگوار

    وای که چقدر امسال داره خودم به خودم واضح می شم

    استاد استاد استاد

    بسم الله که من دیگه تو همه موارد دستی دارم شدیدا

    یادگیری علم جدید خیلی سخته گاهی شده اون علم آسون بوده یا مربی اونقدر مبتدی وار درست می ده نکات رو که از فهمیدنشون لذت می برم ولی یه عامل بیرونی مثلا داشتن فرزند کوچیک که خیلی هم واسطه من هست باعث شده اون یادگیری دلچسب رو کنار بزارم بعداز یه وقفه دوری کلا مسئله دیگری پیش اومد که نیاز به هزینه مالی داشت با اینکه می تونستم بپردازم تعلل کردم پولم تموم شد چندین بار چون تو مسائل مالی هم مدیریت مالی ندارم جای به مسئله می خورم سری از پولی که بهم داده شده برای رشدم هزینه کنم برمی دارم مسائل لحظه حال رو درست می کنم و در انجام کارهای مسیر یادگیریم خطا بوجود می‌آورم

    و این باعث می شه خیلی سمت یادگیری نروم یا یادگیری های سطحی رو اوکی کنم مثلا یادگیری اکسل به صورت کلی برای رفع نیازم

    استاد استاد خدا حفظتون کنه

    مدت زیادی هست فهمیدم ماشالله زود یه چیزی رو می خرم ولی راحتم کنارش می گذارم مثال دردناکش من تقریبا همه محصولات شما رو دارم ولی دریغ از یکبار یه دوره رو صحیح و کاملا به پایان رسونده باشم استاد استاد من خیلی راحت دوست پیدا می کنم ولی خیلی راحت هم بدون اینکه توضیحی بدم دوستی رو کات می کنم البته شکل‌های مختلفی داشته

    استاد می دونم فلان عادتهای که یه بازه زمانی 6 ماه به بالا برای خودم ساخته بودم داشت زندگیم رو متحول می کرد عالی بوده و در بخشی از زندگیم کرده بود اما برای انجام اون کار تا تبدیل شدن به عادت مدام به تاخیر می اندازم

    مثلا فهمیدم همه تغییرات لذت بخش از ساخت اهرام رنج ولذت سرچشمه می گیره ولی سالهاست که به خودم می گم باید خیلی عالی بنویسی اونایی که قبلا نوشته بودی کاملا کافی نبودند البته اگر می خوندم نتایج داشت به واقعیت زندگیم تبدیل می شدو در برخی موارد شده بود

    استاد استاد

    شرایطم خیلی حاد هست البته همیشه دوست داشتم همسرم در مدار عباس منش باشه که خدارو هزاران مرتبه شکرت الان هست استاد الان دارم تو صفحه ایتا بهم شکر گذاری ومن خواسته هام رو می نویسم اینم 3تا4 روز هست انشالله برم تا عادت شخصیتیم بشه استاد وقتی دیده بودم بچه ها با همسرتون تا ترکیه و مهاجرت به آمریکا هم رسیدند دلم اول این رو می خواست اما هر فرکانس می فرستادم خوب بودیم ولی همدلی نداشتیم و…

    استاد استاد اونقدر بهم ریختگی شخصیتی دارم که خودم از دست خودم خسته شدم استاد بارها تصمیم می گیرم که مثلا فقط با نشانه هدایت من جلو برم تا جایی عالی عمل می کنم نشانه ها رو می بینم ولی باز رها می کنم استاد استاد من مهاجرت خوشمزه ای به مرکزاستان کرمان داشتم در بهترین منطقه خونه اجاره کردیم صاحب خونه امون فوق العاده انسان شریف و محترمی بود می دونم از یه جا شاید مغرور شدم شاید دنبال مسیر آسون تر بودم به هرحال ذهنم زودش بهم رسید و روی خودم درست کار نکردم افت کردم تا جای که شدم وسیله رسیدن دیگران به خواسته هاشون تا در مسیر اهدافم

    باشم استاد می دونم چون روی خودم کار نکردم اون موقعیت عالی کاری هم برام محقق نشده هنوز

    استاد کاملا فهمیدم که خودم با باورهام دارم شرایطم رو رقم می زنم استاد و از باورهام گاهی می ترسم که چه بارهای دارم که داره شرایط رو بهم سخت و سخت تر می کنه چرا من این طور آدمی هستم یه مدت خیلی عالی مسیر تغییر رو می روم جلو ولی دوباره رها می کنم چون می دونم فقط خودم هستم که زندگیم ر دارم می‌سازم ترسم بیشتر شده

    استاد سال ها قبل من و همسرم شرکت تولیدی داشتیم که پول خوب می ساختیم ولی همیشه بدهکار بانک و مردم بودیم تا اینکه من یک روز گفتم من دیگه سرشرکت نمی رم یعنی چی که اینقدر تلاش فیزیکی وذهنی می کنم اما هیچ وقت یه شرایط خوب رو نمی تونم داشته باشم همیشه ندارم البته روابطم هم با همسرم خط خطی بود و البته متوجه شدم تکامل رو رعایت نکردیم اون موقع مقصر همسرم می دونستم از بس من رو قانع می کرد که وام بگیرم و یه قدم بزرگ برای تحویل محصول به یه فرد بدیم درحالی که هنوز ما محصولاتمون کامل نبود و این قدم باعث فشارهای جسمی و روحی زیادی به من شد

    استاد استادتسلیم بودن من بدون اینکه فکر کنم و همیشه دیگران رو بهتر از خودم می دونستم شایدم هنوز می دونم که بهتر می فهمند باعث تسلیم بودنم می شد یا اینکه از فکر کردن می هراسیده که نکنه اشتباه می گم یا اشتباه بشه استاد می دونم خیلی درهم و برهم نوشتم ولی از دست خودم خیلی خسته شدم

    دوست دارم مسیر سپاسگزاری که الان دارم رو ادامه بدم تا اتفاقات خوش رو وارد زندگیم کنم ولی می ترسم چند روز یا چند هفته بعد مجدد رها کنم

    استاد قبلا می گفتم صلاحم رو پدر و مادر بهتر می دونند بعد تو یه قضیه با استاد شما و خودم (مجله راه موفقیت) توی مسیر زندگیم آشنا شدم با اینکه یه حدسای زنده بودم که پیشنهادکاری و مالی ایشون اصل پنزی نباشه گفتم استاد صلاحم رو می خواد وارد کارشون شدم تا مدتی تامین مالیمون می کرد پول می داد ساختمون شرکتمون رو می ساختیم اما بعداز دوسال شرکتشون به مسئله‌ای که از قبل داشت برمی خورد و حاد می شه اوضاع این وسط بنده چندین نفر رو وارد کار کرده بودم با فروش سهام اون پروژه که بعد ها فهمیدم استاد بخاطر فرار از مسائل و مسولین شاگرد و معرف شاگردش رو وارد سیستم کرده تا مسائل مالی شرکت پراکنده بشود استاد هم کار نکردن بنده روی باورهام هم مسایل مالی شرکت آرامش رو از وجودم گرفت البته حالب اینجاست که دوستان هیچ کدوم من رو مقصر نمیدونند و مسولیت کار رو برعهده خودشون گرفتند ولی من به خودم سختگیر هستم چون من با کلام تاثیر گذارم و ایمانی که واقعا از روی صداقت بود نه پورسانتی که خبر نداشتم قرار بهم داده بشه و اول خودم وارد اینکار شده بودم دیگران رو دعوت کردم عمل کردم خودم رو شدیدا مسول می دونم

    اعتماد به نفسم کمی کم شده

    استاد استاد الان تو هیچ اصلی موفق نبودم همه رو دست و پا شکسته می برم جلو

    چند روز سپاسگزار مجدد رها می کنم

    پیشنهادی می دم با جسارت ازش دفاع نمی کنم چون پیشنهاداتم بارها اشتباه شد الان پافشاری نمی کنم البته زمانی که تو مدار آرامش بودم پیشنهاداتی به خانوده ام می دادم که فوق العاده نتیجه عالی رو براشون به ارمغان اورده

    استاد من فقط تو یه مورد هیچ وقت وهیچ کس نتونسته منصرفم کنه اینه که این مسیر رو رها کنم یعنی پیگیر عباس منش بودن ایمان صد درصد به شما دارم که قرآن رو در مسیر عالی تر شدن با درک صحیح تر عمل می کنید استاد شما رو بت نکردم برای خودم صداقت شما با وجودم یکی هست ولی من ناخالصی دارم خیلی زیاد

    استادبارها به خودم گفتم می خوام بنده خیلی خوبی باشم اگر تو درس عالی نبودم متوسط اومدبالا اگر توی کارم صحیح عمل نکردم و وسط راه رها کردم نگذاشتم به نتیجه برسه اگر تو تربیت فرزند متوسط عمل کردم اگر تو روابطم ناقص وارد شدم اگر تو زندگی یه زندگی عالی رو برای خودم درست نکردم

    می خوام بندگی خوبی بکنم برای خدا اما قافل از اینکه همه موارد بالا از باورهام برمی خیزه که باید اصلاح بشه تا بندگی صحیحی داشته باشم

    استاد استاد چه کنم نقطه شروع مجدد کجاست برای حل این همه مسیله که فقط خودم خلقشون کردم برای خودم

    الهی که بهترین درک رو از صحبت های خداگونه شما داشته باشم و منجرب به عملکرد صحیح در وجودم شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مسلم گفته:
    مدت عضویت: 2181 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته و تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش

    تشکر میکنم از زحمات گرانقدر و ارزشمندی که دارید

    این محیط مثل کتابخانه ای میمونه که هر صفحش یک کتاب هست و سرشار از آگاهی

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟

    خودم رو بخاطر اشتباهاتم میبخشم و از اشتباهاتم یاد میگیرم ولی حسرتش رو نمیخورم

    چون حسرت سنگین ترین چیزهایی هستن که وقتی پیر شدی باید با خودت حمل کنی…

    تکرار اشتباه مثل over trade تو معاملات میمونه و بعد در نهایت میرسونتت به کال مارجین و…

    وقتی به آدمهای پیرامونم دقت میکنم میبینم پشت رفتارها واعمالی که انجام میدن هیچ تفکری نبوده و نداشتند و باورهایی که دارند 99درصد مثل هم و اونو پذیرفتند و هر روز ناخودآگاه دارند اعمالشون رو طبق همون باورهای اشتباه تکرار میکنند و همش یکسری کارهای تکراری رو انجام میدن تا فقظ زمان بگذره و عمرشون رو گذرونده باشند تا در نهایت به همون نقطه اول برگردند.

    انگار که توانایی فکر کردن و قائم به ذات بودن رو ندارند و منتظرن کسی یا عامل بیرونی بیاد اونارو نجات بده یا هولشون بده.

    من در خصوص مدیریت مالی اشتباهات زیادی در زندگیم کردم مثلا با باور اینکه اطرافیانم منو صندوق قرض الحسنه میدیدند و میتونم بهشون کمک کنم و اینکار حس خوبی بهم میده و اونا تو اولویتن داشتم بخودم ظلم میکردم.

    خوب خیلی طول کشید بتونم اصلاحیه بزنم و این باور رو بپذیرم که آقا اول باید به فکر خودم و امورات خودم باشم تا اینکه بیام توجه و تمرکزم رو بزارم روی مسائل و مشکلات بقیه چه از لحاظ مالی یا احساسی و …

    و دست از دلسوزی و کمک بی اختیار به دیگران دست بکشم چرا چون ناخودآگاه فکر میکردم آدمی که حواسش به دیگران باشه و به فکر خودش نباشه آدم خوبیه.

    باور اینکه بپذیرم من توانایی نجات دیگران رو ندارم و این دلسوزی من کمکی به اون فرد نمیکنه و خداوند هست که هدایتگر و یاری دهنده بندگانش هست

    پذیرفتم که صادق باشم و بخودم و دیگران دروغ نگم تا با ترسهام روبرو شم و تغییر کنم

    تصمیم گرفتم که قبل از هر کاری از خودم این سوال رو بکنم که این باور درسته یا غلظ و چرا؟ در هر موقعیتی رفتار من ناشی از توجه ام به دیگران و در راستای باورهای اونا هست یا نه بر اساس باورها و سبک شخصی خودم هست

    برای مثال تو ماه محرم خیلی رفتارها مشهود تر هست انگار که دیگه جایی برای شادی نیست و همه جا غم و گریه و عزاست چون شادی و لباس مشکی نپوشیدن خلاف دنیای واقعی و باورهای عموم جامعه و عمل اشتباهی هست

    خوب سوال اینه این باور و رفتارها

    واقعیت داره؟ باید باورشون کنی و مثل بقیه مردم حرکت کنی؟ آیا این چیزی که همه پذیرفتند درسته و منم باید بپذیرم؟

    انگار از جهاد حسین علیه السلام ظاهرش مونده و اداهاش و نباید خندید و خوشحالی زیاد کرد چون گناه هست و میری جهنم تا اینکه واقعا فکر کنیم ببینیم رسالتش چی بوده ؟

    میش و میتونید به سبک خودت زندگی کنی با اینکه از نگاه عموم اشتباه بنظر بیاد..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مریم بانو گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت

    عجب سروی ،عجب ماهی

    عجب یاقوت و مرجانی

    عجب جسمی ،عجب عقلی

    عجب عشقی ،عجب جانی

    عجب لطف بهاری تو

    عجب میر شکاری تو

    در آن غمزه چه داری تو

    به زیر لب چه میخوانی ؟

    عجب حلوای قندی تو

    امیر بی گزندی تو

    عجب ماه بلندی تو ،که گردون را بگردانی

    تویی کامل منم ناقص

    تویی خالص منم مخلص

    عجب حلوای قندی تو

    امیر بی گزندی تو

    عجب ماه بلندی تو که گردون را بگردانی

    مروح کن دل و جان را

    دل تنگ پریشان را

    گلستان ساز زندان را بر این ارواح زندانی

    سلام به خوشتیپ ترین و مهربان ترین استاد دنیا

    سلام به خانم شایسته عزیزم مهربان

    سلام به بچه های دوست داشتنی سایت

    استاد عزیزم در مورد الگوهای تکرار شونده اشتباه که گفتید ،من یه اشتباهی رو که اصلا دوست ندارم ولی تکرار میشه اینه که وقتی مهمونی یا عروسی دعوت میشم بهم مشروب تعارف میکنن نمیتونم نه بگم و میخورم .قبل از اینکه برم مثبت تو مسیر به خودم میگم اینبار هر چقدرم بهم تعارف کنن نمی‌خورم ،حتی تا یه جایی هم مقاومت میکنم ولی به خودم میام میبینم مست و پاتیل اومدم خونه .یه اشتباه دیگه هم دارم اونم اینه که هر وقت شرایط زندگی برام سخت میشه و نمیتونم تحمل کنم میرم پیش دعانویس ،همش به خودم میگم نه این بار دیگه نمی‌رم هر مشکلی هم که باشه خودم حلش میکنم ،بعد که یکم اوضاع برام سخت میشه میگم خوب بدبخت برو پیش اون دعانویس کارت سریع درست بشه اینهمه هم به خودت عذاب نده ،استاد جالب اینه وقتی هم میرم کارم سریع درست میشه .الان از 4شنبه همش دارم گریه میکنم و از خدا طلب بخشش کردم و هر چی دعا از اون دعا نویس داشتم پاره کردم و به خدا گفتم خدایا من اومدم سمتت دستم و ول نکن نزار اوضاع برام سخت بشه ،استاد به خودش قسم کلی باهاش صحبت کردم و گریه کردم .ازش کمک خواستم .تازه فهمیدم من برای خدا شریک قائل شدم . و به درگاهش توبه کردم .

    استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم

    شما مریم عزیزم رو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    واو استاد چی بگم والا من تقریبا همشو داشتم

    اره واقعا من آدمی هستم که همیشه کارهامو عقب میندازم و بجای اینکه اول صبح مهم ترین کارهامو انجام بدم ، آخر شب شاید انجام بدم. و خیلی بدقولم. البته به خودم بدقولم. مثلا به خودم قول میدم که این ایده رو برای کارم انجام بده ، ولی هنوز انجامش ندادم

    یکی از اشتباهاتی که من زیاد تکرارش میکنم دقیقا همین بدقولیه ، مثلا به خودم قول میدم که صبح زود از خواب بیدار بشم و اینکارارو بکنم و مثلا شش صبح بلند هم میشم اما انقدر خسته ام که دوباره میگیرم میخوابم. بعضی مواقع شده که خسته هم نیستم اما چون میبینم خیلی ساکته و کسی بیدار نیست ، منم ناخودآگاه همرنگ جماعت میشم و دوباره میگیرم میخوابم و به خودم بدقولی میکنم دوباره و فرداش میگم به خودم که نه دوباره تکرار نمیکنی ، تو بیدار میشی و…

    بعضی مواقع هم سر صبح پرانرژی از خواب بلند میشم و فوق العاده انرژی دارم اما وقتی ساعتو نگاه میکنم ، میبینم که کلا 4 ساعت خوابیدم و بعد به خودم میگم اوووووه برو بخواب و این حرفا و متاسفانه میرم میخوابم سر اینکه کم خوابی اذیتم نکنه و کلی شاید بهانه های دیگه.

    باورم نمیشه استاد همیشه وقتی میگید که تو قسمت کامنتا تجربه هاتون رو بنویسید و باورهای مخربتون به ذهنتون میاد ، همیشه خودم یه ذره مقاومت داشتم و به خودم میگفتم چطوری بابا من خودم کلی تو ذهنم فکر میکنم سر باورهای مخرب الگو های فرار که دارم ولی چیزی به ذهنم نمیرسه اما الان متوجه دارم میشم که وقتی مینویسیم ، ورق کاملا برمیگرده و خیلی نوشتن قدرتمندتره.

    همین الان در حال نوشتن اینها داره باورهای مخرب تو ذهنم یادم میاد. بزارید براتون و برای دوستان تعریف کنم:

    یادمه مواقعی که سر صبح با کسی قرار داشتم یا باید میرفتم دکتر یا وقت مصاحبه داشتم یا هرچیز دیگه ، اصلا مقاومت نمیکردم سر بیدار شدن، مقاومت نمیکردم سر اینکه چند ساعت خوابیدم ، اصلا هیچ مقاومتی نداشتم و خیلی مسالمت آمیز صبح بلند میشدم و صبحونه میخوردم و به دکتر یا به قرار میرفتم. و الان داشتم به خودم میگفتم که چرا وقتی با یک شخص دیگه قرار داری ، مقاومت نداری اما وقتی میخوای خودت برای خودت صبح زود از خواب بلند بشی و ممکنه کارهایی رو بکنی که بعداز ظهرش هم میتونی بکنی ، سر بیدار شدن و بیدار موندن مقاومت داری؟؟؟؟

    آهاااااااا و من متوجه شدم که همش برمیگرده به ارزش قائل شدن برای خودت. چیزی که من امروز نیاز دارم روش کار کنم، باور لیاقته ، عزت نفسه . آدم اگر برای خودش ارزش قائل باشه ، به خودش بدقولی نمیکنه . فکر کنین به رییستون یا دکترتون یا به شخصی با جایگاه بالا قول بدین ، آیا اصلا جرعت اینو دارید که بدقولی کنید؟؟؟؟ به خودتون میگید بابا من اگه بدقولی کنم کلی آسیب میبینم ، آبروم میره یا اخراج میشم یا کلی از این حرفا. چرا برای دیگران بیشتر ارزش قائلیم تا به خودمون؟؟؟؟

    چرا من وقتی سر صبح اگه با کسی قرار میداشتم یا دکتر میخواستم برم، بدون هیچ مقاومتی ، به قولم عمل میکردم؟؟؟ چون برای اون شخص بیشتر ارزش قائل بودم تا به خودم.

    و استاد چقدر درمورد احساس لیاقت و مهم بودنش صحبت کردن و اینکه اگر درستش کنیم ، چقدررررررررر زندگیمون تغییر میکنه؟؟؟؟

    وایییییییییی الان دارم فکر میکنم که اگر همین باورو درستش کنم چقدر احساس لیاقتم بیشتر بشه و چقدر جهان نعمت های جدیدی وارد زندگیم کنه. خدایا شکرتتتتتت

    استاد متشکرم ازت چقدر نوشتن جادو میکنه

    امیدوارم بچه ها بهره برده باشید :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1636 روز

      سلام دوست عزیزم

      اشتباه تکرار شونده شما برای من هم خیلی تکرار شده است چه خوب گفتید که برای کار دیگران راحت از خواب بلند میشم .

      منم همینطور وقتی بچه ها مدرسه داشتند تحت هر شرایطی بیدار می شدم اما حالا که تابستان شده همان نجواهای ذهن شما برام تکرار میشه.

      درسته بر می گرده به عزت نفس و باور لیاقت.

      ممنون از نکته به ظاهر ساده اما مهمی که اشاره کردید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ناشناس گفته:
      مدت عضویت: 1876 روز

      بنام نامی یکتا

      سلام دوست عزیز خواستم ازتون تشکر کنم بابت این کامنت دقیقا چند مدتی هست که منم روی الگوهای تکرار شونده کار میکنم و این دیر از خواب بیدار شدنم پاشنه آشیلم بود و هی با خودم فکر میکردم چرا بعضی از روزا که مجبورم سر موقع باید اونجا باشم زود بیدار میشم به موقع میرسم ولی روزای دیگه که خودم می‌خوام زود بیدار شم به برنامه هام برسم هی به تعویق می‌اندازم و هر چی فک میکردم ریشه شو پیدا نمی‌کردم الان که به کامنت شما رسیدم و خوندم که شما هم سر این موضوع مشکل داشتید و تونستید باورش رو شناسایی کنید خیلی خوشحال شدم هم برای شما هم خودم و هم مابقی دوستان چون حتما جواب خیلی دوستان دیگه هم هست.واینکه قبل از هر چیز شکرگذار خداوند یکتام

      دست مریزاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1718 روز

    بنام خداى فراوانى ها

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام

    هر چى فکر میکنم میبینم من خیلی از قبل بهتر شدم توی افتادن تو چرخه معیوب اشتباهاتم

    یعنى تا میبینم یه کارم اشتباهه سریع درسو میگیرم و طبق تکامل سعی میکنم دفعه بعد تکرار نکنم یا شدتش رو کم کنم

    یه جمله تو دوره عزت نفس بود که همیشه تو گوشمه

    من خودمو دوست دارم ، وقتی اشتباه میکنم خودمو سرزنش نمیکنم ، فردا بهتر عمل میکنم تازه نمیتونم خیلی بهتر شم چون جهان این اجازه رو بهم نمیده فردا میتونم یه درجه بهتر شم

    هنوز تو چرخه اشتباهات هستم ولی ازون طرف دارم براى حلشون هم تلاش میکنم

    مهمترینش اینه که وقتی با یه مسئله ای در گیرم و باید الویت باشه نمی تونم درستش کنم انقد چسبیدم به کارهای روتینم و اهدافم ، اون مسائل رو واسم میکنم در حالی که حل اون مسئله ها منو به اهداف و خواسته هام میرسونه بر اساس قانون جهان ولی من انگار می خوام به شیوخ خودم به خواسته هام برسم نمیزارم از جایی که هستم کم کم رشد کنم چند وقت یکبار یک دفعه پرش انجام میدم

    مثل این که یک سری نشتی های انرژى دارم به جای رفع اونا می ترسم وقتم رو بگیره میرم کاری که برای مرحله بعد از رفع اون هست رو انجام میدم

    نتیجه اش دویدن روی تردمیل یا اینکه سخت شدن کارهام

    فکر میکنم توی الویت بندی و انجام کار مهم با انجام کارها از نظر خودم نمی تونم تعادل برقرار کنم

    الان یه منطق قوی پیدا کردم که دارم کمک میکنه حلش کنم

    اینکه اگه کارهای کوچیک و مسایل روزمره ام رو حل کنم دیگه نیازی به صرف انرژى نیست چون اینا نشتی انرژى من هستن و باعث میشن خواسته هام از صراط مستقیم وارد زندگیم نشن

    یک جور شرک و بی اعتمادی به خدا و قوانین جهان دارم

    و باید براش اهرم رنج و لذت درست کنم تا تغییر کنه چون قدیمی و مقاوم هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    سهیلا گفته:
    مدت عضویت: 3502 روز

    با سلام بهمه عزیز ان

    در مورد این سوال با این که می دونم من نمی تونم کسی رو درست کنم باز یادم میر میام با هاش صحبت میکنم خوش حال که تونستم باری از دوش فردی بردارم وخودمو تو فرکانس بد اون طرف قرار میدم یا در مورد کاری که هنوز انجام ندادم با خواهرام یا دوستان صحبت می کنم وانرژ اونا رو من تاثیر میزاره با سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: