پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 30

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی فرجی گفته:
    مدت عضویت: 736 روز

    درود

    به استاد گرامی عباس منش

    و به تمامی همراهان عزیز

    = بنده در مسایل اقتصادی از ملک گرفته تا بورس یا طلا و غیرو ممکن است ضرر نکرده باشم ولی در این دوران تورم زا مرتبا درجا زدم.

    = در روابط عاطفی همواره احساس میکنم ، یکی دو پله از طرف مقابل عقب تر هستم .

    = در روابط جنسی (همسر) همواره ترس از عدم ارضای طرف مقابل دارم که چه واکنشی خواهد داشت.

    = ترس از طرد شدن بیشتر از قبل در مقابل همسر داشته لذا همواره سعی دارم کمتر با ایشون وارد بحث شوم .

    = در قرارها همیشه سعی در بموقع رسیدن و حتی رسیدن قبل از موعد مقرر دارم.

    = در روابط با افراد کم سن تر همواره تاثیر گذاری موفق داشته چرا که احساس رضایتمندی رو از چهرشون میشه دید

    = در کارهای اجرایی ، بعنوان مثال در مجموعه هفتصد نفری اگه نفر اول نبودم ، نفر دوم حتما بودم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم انصاریان گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»

    «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

    سلام به استاد نازنینم

    من ازین که برم تو دل چیزی که عاشقشم در ظاهر دیگه نمی ترسیدم ، اما وقتی شروعش میکنم تا یه مدت اوضاع خوبه و بعد تضادی میاد و حرکت من یمدت متوقف میشه احساس میکنم به دلیل ترس هایی هست که خوب بعضی هارو فهمیدم سعی کردم رفع کنم اما انگار تمومی نداره.

    اما چیزی که این روزها به وضوح از خداوند می شنوم اینه که به شدت مسیرو سخت می بینم و خوب قطعا میترسم چون تنها حرکت کردن برام دلهره آور هست.

    از تنها بودن تو مسیر، از تنهایی حرکت کردن ، از اینکه چطور از عهده اش برمیام چطور میتونم میترسم ،همیشه تنها بودم همیشه خودم مسایلمو حل کردم هم برای خودم و هم به قول سعیده برای ” بقیه”، تو هر مرحله ای از زندگیم تنها بودم درسته باعث رشدم شده اما خیلی خسته ام کرده ، دلم یه تکیه گاه میخواد یه پناه یکی که بگه من هستم ، صداشو واضح بشنوم ،حضورشو مادی حس کنم.

    گاهی به خدا میگم خدایا سپاسگزارم که هستی ، میدونم که هستی اما دلم یه صدا یه نشونه میخواد که بفهمم تورو، کاش میشد ببینمت تنهایی خیلی اذیتم میکنه و دیدن ربّ العالمین باچشم دلی که سالها مهر و موم بود خیلی سخته من هنوز ضعیفم اما انگار دارم راه میفتم در دیدنش در شنیدنش ، در بوشو حس کردن ، در نگاهشو دیدن.

    دعوتم کرده به صبر ، به پاداشی بزرگ به

    ” انّا فتحنا لک فتحا مبینا ”

    بهم گفته لطف عظیمی در حقم میکنه و من اعتماد میکنم بهش.

    دلم آرامش میخواد ،دلم امنیت میخواد ، دلم احساس ارزشمندی میخواد اینو با همه وجودم حس میکنم…..

    یکی از دلایلی هم که مسیر برام سخت میاد باز به خاطر همون ورودی های نامناسبی هست که دریافت کردم ، فکر میکردم هرکسی به جایی رسیده یه مسیر پر پیچ و خم رو طی کرده ، از لذت هاش گذشته ،زجر کشیده تا موفق شده کلی ترمز دارم براش یسری رفع شده یسری ولی هنوز هست ، و این ترس ها شده اهرم رنج من یک غذای اشتباهی به مغزم میدم در واقع بیشتر مغز من از رنج فرار میکنه ، باید این اهرم رنج و لذت رو درست کار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمام اتفاقات زندگی خود را چه خواسته یا ناخواسته خوب یا بد:

    با افکار باورها و کانون توجه خود به وجود می آوریم نه هیچ عامل بیرونی دیگر

    هیچ عامل بیرونی: زندگی ما را تحت تاثیر قرار نمی دهد

    تمام اتفاقات و شرایط را: خودمان خلق می کنیم

    واکنش ما به اتفاقات و شرایط فارغ از اینکه اتفاقات جالب دوست داشتنی یا دلخواه باشد یا ناجالب و رنج آور باعث می شود:

    از همان جنس اتفاقات را در زندگی خود تجربه کنیم

    به هر چیزی توجه کنیم:

    از جنس همان بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما می شود

    کافی است به کسی یا چیزی توجه کنیم:

    نشانه های آن را در زندگی خود می بینیم

    زمانی که احساس بد داریم غر می زنیم و بحث می کنیم:

    اتفاقات نامناسب نارضایتی و بحث های بیشتری برای ما رخ می دهد

    زمانی که احساس خوب داریم سپاسگزاریم و به نکات مثبت توجه داریم:

    کانون توجه ما اتفاقات مثبت تر و شادتری برای ما رقم می زند

    به الگوهای تکرار شونده ی خود توجه کنیم:

    اگر الگوهای تکرار شونده داریم:

    *افکار و فرکانس خاصی را مکررا به جهان ارسال می کنیم

    *باورهای بنیادین و اساسی ما که بسیار قوی است هر بار فرکانسی را به جهان هستی ارسال کرده که الگوهای تکرار شونده را برای ما به وجود می آورد

    الگوهای تکرار شونده: می تواند در هر حوزه و زمینه ای باشد

    بسیاری از افراد:

    به دلیل تکرار مکرر الگوهای تکرار شونده آن را به عنوان جزئی از زندگی خود پذیرفته یا دیگران را مقصر رخ دادن چنین اتفاقاتی می دانند

    اگر اتفاقاتی هر چند وقت یکبار در زندگی ما تکرار می شود یا افرادی که با آنها ارتباط برقرار می کنیم ویژگی های یکسان دارند:

    بررسی کنیم چه افکار و باوری در ذهن ماست که چنین شرایطی را برای ما به وجود آورده است

    تمام اتفاقات و شرایط زندگی ما به واسطه ی:

    افکار و باورهای ما ایجاد می شود

    باور:

    *فکری است که بارها و بارها در ذهن ما تکرار شده

    *فکری است که توسط والدین جامعه دیده ها و شنیده ها خصوصا در دوران کودکی آن را باور کرده و شروع به تکرار آن کرده ایم:

    باورها باعث می شوند اتفاقاتی را وارد زندگی خود کنیم که با باورهای بنیادین ما هماهنگ است

    یکی از راه ها برای تشخیص باورها:

    بررسی اتفاقات مشابهی است که در زندگی ما تکرار می شوند

    قدم اول برای تغییر الگوهای تکرار شونده:

    شناسایی آنها طبیعی ندانستن آنها داشتن این باور که ما با افکار و باورهای خود آنها را خلق می کنیم است

    اگر الگوهای تکرار شونده مثبت باشند:

    باورهای مناسبی در این زمینه وجود دارد و

    ناظران بیرونی تصور می کنند: این دسته از افراد خوش شانس هستند

    اگر الگوهای تکرار شونده منفی باشند:

    باورهای نامناسبی در این زمینه وجود دارد و

    ناظران بیرونی تصور می کنند: این دسته از افراد بد شانس هستند

    اتفاقات رخ داده و تکرار آنها به ما نشان می دهند :

    افکار و باورهایی داریم که چون تکرار می شوند و آنها را تغییر نداده ایم:

    جهان شرایط اتفاقات و موقعیت هایی را برای ما به وجود آورده که با باورهای ما هماهنگ باشد

    چون ما تغییر نمی کنیم:

    اتفاقات بیرونی تغییر نکرده و هر بار به شکلی تکرار می شوند

    اتفاقات تکرار شونده به دلیل: باورهای نامناسب ما رخ می دهد

    به سوال زیر پاسخ دهیم تا بتوانیم به الگوهای تکرار شونده ی خود پی ببریم:

    چه ترس هایی وجود دارد که تا کنون نتوانستیم بر آنها غلبه کنیم؟

    همه ی ما ترس هایی داریم:

    عده ای از آن فرار کرده عده ای بر آنها غلبه کرده بزرگتر شده و از آنها گذر می کنند

    واکنش ما به ترس هایمان: بسیار اهمیت دارد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علی اکبر اکبری گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    سلام استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی

    من عاطفه هستم

    من خیلی ترس از تنهایی هستم وقتی توی خانه هستم دوست یک نفر پیشم باشد از تنها بودن توی خانه می ترسم .

    از کامنت نوشتن می ترسم همه بگه درست بلد نیست بنویسه چون سواد ندارم مدرسه نرفتم.

    ترس ترد شدن. ترس از مسافرت دارم چی تنهایی چی با خانواده میگم همه آدم های منفی هست برم آنجا حالم بد شود. ترس از بی پولی دارم بعضی وقتا ترس از فایل ها دارم نکنه حسم بد شوه موضوع را نفهمم. ترس از تنهایی خرید رفتن قبل ها می رفتم خوش می گذشت ولی یکی دوستم هر وقت باهاش رفتم بیرون ناله شکایت کرد چقدر این جا آدم های در داغون هست وقتی میام این جا حالم بد میشه. الان دقیقا منم همان طوری شدم می ترسم برم در حالی که قبلنا آنجا حال می کردم. وقتی دوستم گفت دیگه حال نمی کنم.

    ترس از برادرم چون باور نداره قانون را همیشه میاد حالم را بد می کند که چرا تو عوض شدی چرا مصلی سابق نیستی. چرا این قدر حرف از خدا می زنی. خدا را باور نداره که خواسته ها شو بر آورده کند پیش تر به جادو و سفره صلوات باور داره تا خدا پیش تر باور داره که از پیامبران در خواست کنیم. اونا ها را وسیله قرار بدیم.

    ولی من میگم خدا همه کارم را انجام میده باورش نمی شود.

    ترس از بیرون رفتن. خداراشکر خیلی کم تر شده. ترس از مهمان ناخواسته بیاد خانه چیزی نباشد. ترس از کار کردن توی بیرون.

    ترس از کلاس رفتن مسخره شدن.

    ترس از جای جدید خانه بیگریم..

    خدای جانم خیلی دوستت دارم با تمامی وجودم. ممنون از این استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام خدا

    .

    من باور ندارم که خزانه ی خداوند بی نهایت است

    یعنی در مورد خزانه ی خداوند برای نعمت بهتر هستم

    ولی در مورد خزانه ی خداوند بی نهایت ثروت و پول هست و وجود دارد این را من هنوز دارم کار می کنم تا خودمو در این الگو بهترش کنم

    من این الگو را پذیرفتم و اصلا حواسم به این الگوی تکراری نبود

    تا رفعش نکنم حل نمیشه و درست نمیشه

    بی نهایت ثروت در جهان هست

    هر روز ثروت جهان بیشتر و بیشتر میشه

    ثروت جهان بی نهایت است

    جهان جهانه ثروتمندی است

    و همین طور باید به خودم بگم

    و تکرار کنم و منطقیش کنم که

    نهادینه شود در خودم و در ذهنم

    خدایا شکرت

    .

    من با هر بعضی افراد که رابطه داشتم بعد از مدتی به چیزهایی پیش می اومد که رابطه تموم

    میشد .

    بعد کن الگوهایی را دیدم که

    خیلی افراد هستند که سالیان سال

    این که با هم هستند

    حتی یه نفر بود که برادرهای عالی داشت و اونها در خارج از کشور در آمریکا بودند و سالیان سال بود

    که با اونها در رابطه بود

    با هم بودند

    با هم تماس تلفنی . تماس تصویری داشتند

    چه کادوهایی که از خارج از کشور

    برای خودش برای بچه هایش و افراد فامیل شون می فرستادند

    سالهای سال . سالیان سال این روند ادامه داشت و ادامه دارد و

    مطمئنا ادامه خواهد داشت قطعا

    ولی برای من نه

    و این باعث میشه زود به چیزی

    را از دست بدهم

    همیشه برام سوال بود.

    اونقدر ریشه دارد که برادرم تازه

    ازدواج کرده و به من زنگ زد

    ته ذهنم میگم حتما می خواهند

    از هم جدا شوند . حتما می خواهد

    طلاق بگیرند حالا زنگ زده به من

    که مشورت کنه و گریه کنه

    و بگه ببین چه بلایی سرم آوردن

    و من دلداری بهش بدهم

    الله اکبر

    چقدر ترمزها زیادن

    خدایا به خودت سپردم

    خدایا خودت درستش کن من نمی دونم من ناآگاهم

    الان خدا را شکر اندازه 5 درصد هم که شده خدا بهم گفت .

    .

    من به خدا قسم از ((( شکست خوردن ))))) استاد می ترسم حالا که دارم میگم بدنم مورمور میشه

    اصلا شکست کلمه اش برام سنگینه

    نمی تونم قبولش کنم .

    مثلا طرد شدن : میگم درست میشه

    و ازش نمی ترسم

    انتقاد : خودم انتقاد نکنم خب مسلما مورد انتقاد هم قرار نمی گیرم

    یه کم از تنها شدن ترس دارم ولی خودمو منطقی می کنم

    ولی ((( ترس از شکست )))) را خیلی دارم

    اونقدر فایل ها را گوش می دهم

    تو دل ناشناخته ها می روم

    هر چی که استاد عباس منش عزیزم می گویند تا می تونم بهش عمل می کنم تا موفقیت هایم بیشتر شود

    و شکست نخورم چون خیلی اصلاواهمه دارم ازش

    خدایا خودت کمک کن تا موفقیت هایم هر لحظه بیشتر و شیرین تر شود

    خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم

    خدایا ازت می خواهم همیشه در موفقیت باشم

    خدایا ازت می خواهم همیشه در سلامتی باشم

    شکستی وجود ندارد

    اگر شکستی وجود داشت که افراد موفقی نبودند

    همه در موفقیت هستند پس من هم چیزی از اونها کم ندارم

    خدایا خودت باورها را در من نهادینه کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است و جهانی زیبا و سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی خلق کرده

    و من را از بدو تولد موجودی ارزشمند و بالیاقت آفریده، که لیاقت برخورداری از تمام نعمت‌هایش و داشتن بهترین نوع زندگی را دارد.

    سلام به تمام خوبی‌ها، زیبایی‌ها و آدم‌های خوب

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار و باروها و کانون توجهمون بوجود میاریم.

    یعنی هر آنچه در زندگی ما اتفاق میفته، چه خواسته‌ها و چه ناخواسته‌ها، داره توسط خود ما بوجود میاد، نه هیچ عامل بیرونی دیگه‌ای.

    هیچ عامل بیرونی نیست که زندگی ما رو تحت تاثیر قرار بده.

    هر اتفاقی که داره میفته، هر شرایطی که داره پیش میاد، ما خودمون داریم خلق می‌کنیم.

    واکنش‌های ما به اتفاقات و شرایط هم، باعث میشه اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه.

    به هر آنچه بیشتر توجه می‌کنیم، از جنس همون بیشتر وارد زندگیمون میشه.

    به ی ماشین توجه کن، همش تو خیابون اون رو می‌بینی و…

    اگر یک اتفاق یا یک الگوی تکرارشونده توی زندگی ما هست، نشون می‌ده که اون افکار و فرکانس رو دارید ارسال می‌کنید که داره اون اتفاق بوجود میاد.

    یعنی یکسری باورها (باورهای بنیادین) در مورد یکسری مسائل در ذهن شما هست که اون‌قدر قوی که هر بار داره این فرکانس رو ارسال می‌کنه که یکسری الگوهای تکرارشونده رو داره بوجود میاره.

    الگوهای تکرارشونده می‌تونه از همه چیز باشه؛ برای مثال، هر چند وقت یکبار ی چیزهایی رو گم می‌کنی، یا هر چند وقت یکبار مریض میشن، یا پول از دست میدن، یا بحث می‌کنن با کسی یا هر چندوقت یکبار ماشینشون خراب میشه و…

    یعنی یکسری اتفاقات و شرایط داره تکرار میشه تو زندگی اون آدم‌ها و اون‌ها یواش‌یواش پذیرفتن که این جزئی از زندگیشون هست. (نکته اینجاست که این آدم‌ها یواش‌یواش می‌پذیرن این اتفاقات و شرایط رو.)

    باور یک فکری هست که بارها و بارها تکرار میشه.

    یکی از راه‌هایی که بفهمیم ما چه باورهایی داریم، اینه که ببینیم چه اتفاقات مشابهی دارند توی زندگی ما تکرار میشن.

    اگر یک اتفاقی داره برای شما تکرار میشه، بدون شک باورها و برنامه ذهنی شما داره این‌ها رو رقم می‌زنه.

    اگر یک اتفاقی داره تکرار میشه، تو داری با باورهات اونها رو خلق می‌کنی.

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    قبل از اینکه بخوام به سوال جواب بدم، دلم می‌خواد به دو تا موردی که به تازگی برام رخ دادن اشاره کنم.

    من حدود دو ماه پیش، با خودم گفتم مریم بیا بشین ی سری باور خوب برای خودت بساز و اونها رو تکرار کن. رفتم روی گوشیم کانتر هم نصب کردم و از همون موقع چندین باور رو شروع کردم به گفتم. مدام اونها رو توی ذهنم تکرار می‌کردم. می‌دونستم این جملاتی که با خودم تکرار می‌کنم باید خیلی خیلی بیشتر از این حرف‌ها تکرار بشه تا تبدیل بشه به باور ، تا ملکه ذهنم بشه. حتی بعضی‌هاش رو ذهنم اول‌ها باور نمی‌کرد؛ به قول استاد ذهن محدودیت‌ها رو می‌بینه. همش شرایط فعلی رو می‌دیدم و نجواهای ذهنی شروع می‌شد که نه بابا چطوری آخه اینطور بشه و… و همون موقع هم سعی می‌کردم به این نجواهای شیطانی مهر خاموشی بزنم و دوباره به خودم می‌گفتم چطوریش به من ربط نداره، کار کارِ خداست، خودش هدایت می‌کنه، خودش راه رو نشون می‌ده. جالبه که ظرف مدت کمتر از دو ماه یکی از اون جملاتی که نوشته بودم عملی شد خدا رو هزار بار شکر. یکی از اون جملات این بود که دلم می‌خواد خیلی راحت و با لذت پول دربیارم.(نمی‌خوام وارد بحث شغل ایده‌آل و بحث درآمد بشم. حرفم اینجا فقط تکرار ساده یک جمله بود که نتیجه داد.) خلاصه الان من نشستم پشت سیستم، در حالی که تسک‌های امروز رو خیلی زودتر از موعد تکمیل کردم و با لذت انجامشون دادم و راحت دارم پول درمیارم. جزئیاتش بماند ولی به لطف خدا به ی مسیرهایی هدایت شدم که الان دارم هم با لذت و هم خیلی راحت‌تر پول می‌سازم. خدا رو واقعا شکر.

    مورد دوم مربوط میشه به بحث تضاد. من اوایل که استاد می‌گفتن تضاد فلانه بهمانه، واقعا درک نمی‌کردم منظورشونو. ولی به خودم می‌گفتم درست مثل زمان دانشگاه، مگه از همون اول انتگرال رو متوجه شدی. کلی تمرین کردی و بعد چون درکش کردم، اصلا خوشم میومد برم انتگرال حل کنم. خب الانم همینه،قرار نیست همیشه همه چیز رو بار اول متوجه بشم. با اینکه خیلی هوش قوی دارم خدا رو هزار بار شکر، ولی اینم جز روند یادگیری بود. گفتم اوایل که اصلا تو کتم نمی‌رفت که تضاد خوبه، ارزش تضاد چیه. چند ماه پیش یکم اوضاع داشت بهتر می‌شد، داشتم قبول میکردم که تضاد با اینکه بده ولی لازمه. یکم زمان برد ولی الان به یک دستاورد بزرگ رسیدم؛ به‌طوریکه الان فقط منتظرم ببینم تضاد بعدی چیه تا درسم رو بگیرم و مسیر برام مشخص بشه. الان به این نتیجه رسیدم که تضاد هم نعمته. خدا رو هزار بار شکر که به درک قابل‌قبولی از این موضوع رسیدم. چون خیلی دوست داشتم اینها رو بگم، تصمیم گرفتم توی نشانه امروز بنویسم. هم از خدا خیلی ممنونم، هم از استاد عباسمنش، هم خودم و هم شمایی که خوندی.

    —————————————————————————————————————————————————————————————–

    سوال:

    چه ترس‌هایی هست که هنوز نتونستید بر اونها غلبه کنید؟

    من از تنهایی سفر رفتن می‌ترسم. حالا نه که تنهایی جایی نرفته باشم، رفتم، اما مال دوران دانشجویی بود و مجبور بودم اون زمان. الان مدت‌هاست که می‌خوام ی سفر خارج از کشور برم، اما از تنها رفتن می‌ترسم. نجواهای ذهنی هم که احتمالا می‌دونین چه جولانی می‌ده. خیلی با خودم دارم کلنجار می‌رم که برو مریم برو، تا جوونی برو، این همه آدم می‌رن سفر، می‌رن راه‌های خیلی خیلی دور، تازه سنشون هم از تو کمتره، خیلی هم لذت می‌برن و خیلی هم راضی برمی‌گردن خونه. تا جوونی تجربه کن، تا جوونی بر ترس‌هات غلبه کن. ولی هنوز در تقلام. راستشو بگم، دارم به دوستان نزدیکم می‌گم ببینم اونها شرایط سفر دارن که با بیان بریم ی سفر چند روزه. این داغ‌ترین ترس این روزهای منه که ماه‌هاست درگیرشم.

    ولی از راهنمایی‌های استاد می‌تونم بگم ترس‌هام در زمینه‌های دیگه هم هست. من به شدت از شکست می‌ترسم متاسفانه و دقیقا همونطوری که استاد گفتن، به دلیل همین ترس، خیلی اوقات اصلا کاری که باید رو شروع نمی‌کنم. این ترس از ریجکت شدن رو دارم؛ حالا نه در حد خیلی زیاد ولی دارم. از ناشناخته‌ها هم تا حدودی می‌ترسم و ترجیح می‌دم شرایط دست کم قدری برای من فمیلییر باشه. ولی واقعا از تغییر و تنوع به اون شکل نمی‌ترسم. در واقع خیلی مشتاقم همش تنوع باشه در زندگیم و تنوع ایجاد کنم توی کارها، حالا هر چقدر کوچیک یا بزرگ. اصلا همینکه می‌گم می‌خوام تنها برم سفر، برای این هست که می‌خوام هم بر ترس‌هام غلبه کنم، هم چیزهای جدید تجربه کنم. یعنی مایل هستم به تغییر ولی ترس تنهایی انجام دادم رو برای بار اول دارم. مشکل من دقیقا همیشه بار اول هست؛ الان یک نفر با من سفر اول رو بیاد، من سفرهای بعدی رو تنهایی میٰرم. توی کارمم همینه وقتی ی تسک یکم پیچیده میشه، یکم دستپاچه می‌شم و تقلا می‌کنم و وقتی منیجر ما ی نمونه کار میده گاهی، از فرداش همه کارهای رو در حد عالی‌تر از اون نمونه پابلیش می‌کنم. از تنها موندن ترس ندارم؛ مثلا من همین الانشم دارم بیشتر روز رو تنهایی با خودم سپری می‌کنم. خیلی هم از همراهی خودم لذت می‌برم. بیشتر روز رو توی اتاق زیرشیروونی هستم و دارم کارم رو می‌کنم. موقع کار کردن برای خودم موزیک موردعلاقمو می‌زارم و باهاش می‌خونم. چون تایم غذا خوردن من با خانواده‌ام فرق می‌کنه و مثلا من اصلا صبحانه نمی‌خورم و گاهی شام و نهار هم یکی می‌کنم، برای همین غالبا دارم تنهایی غذا می‌خورم؛ حالا حرفم اینه که می‌رم برای خودم تنهایی غذا رو گارنیش می‌کنم، بهترین مواد دم دست رو برمی‌دارم برای خوردن، با لذت تمام هم می‌خورم. تازه گاهی میام مثلا می‌بینم غذا زیاد هم نوتریشس نیست یا پر چربه یا فول کربوهیدراته، با اینکه وسط کار هم هستم میٰ‌رم برای خودم ی چیز خیلی سالم و خیلی خوشگل درست می‌کنم (دقیقا مثل سریال‌های کره‌ای که غذا برای امپراطور میزارن از همه چیزهای خوب ی ذره :)) دقیقا همینطوری میرم آماده می‌کنم و می‌خورم. چقدر در مورد غذا گفتم، معلوم شد شکمو هستم :) حالا حرفم اینه که از تنهایی خودم و سلیقه‌ام و چیزهایی که انتخاب من هستن خیلی خیلی لذت می‌برم و دوستشون دارم و انتقاد دیگران اصلا اندازه ارزن در این زمینه برام مهم نیست. حالا شاید اندازه ارزن مهم باشه ولی دقیقا اندازه ارزن، نه بیشتر. استاد من قبلا عادت دشاتم همه رو راضی نگه دارم؛ حالا همیشه هم موفق نمی‌شدم :) ولی اینطور فکر می‌کردم که این خصلت خوبیه و باید put others first رو رعایت کنم؛ اما الان همچنان که بقیه رو دوست دارم و دلم می‌خواد که خوشحال و راضی باشن، اما با توجه به حرف‌های شما توی تمام فایل‌های رایگان و پولی که تا الان گوش دادم اینطور متوجه شدم که من اگر سعی کنم افکار و باورهام رو اصلاح کنم، دنیای من تغییر می‌کنه، زندگی من تغییر می‌کنه و همه چیزهایی که لازمه خودش رخ می‌ده. یعنی تمرکزم روی خودمه، مابقی حاشیه هست. یعنی می‌خوام به کسی کمکی کنم، اول میام به خودم کمک می‌کنم، چون با کمک به خودم، به اون هم کمک میشه. از کسی دلخور میشم مثلا، نمی‌رم واکنش نشون بدم دیگه، میرم کانون توجه خودمو میزارم روی نعمت‌ها و زیبایی‌های زندگی خودم و می‌بینیم قضیه کلا به‌طور معجزه‌آسا حل میشه، اونهایی که باید بیان، میان. اون‌هایی که باید برن، میرن. اون فرصتی که باید پیش بیاد، میاد. اون دری که باید باز بشه میشه. اون مسیری که باید روشن بشه میشه. یعنی همه چیز تو ذهن منه، نتوی جان منه. من خالق زندگیم هستم و بقیه خالق زندگی خودشون؛ حالا چطور همه داریم توی این جهان زیبا با هم زندگی می‌کنیم و هر کسی با توجه با افکار و باورهاش داره شرایط خواسته و ناخواسته خودش رو تجربه می‌کنه، اینو دیگه خدا می‌دونه؛ اینو دیگه خدای مهربون با قانون‌های زیبایی که وضع کرده داره ترتیب می‌ده. من سفر خودم رو دارم نتوی این زندگی بسیار زیبا و بقیه زندگی زیبای خودشون رو.

    —————————————————————————————————————————————————————————————————

    من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا و سخاوتمند که سرشار از خوبی و زیبایی و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و برکت و آدم‌های خوب هست زندگی می‌کنم

    و قرار هست زندگی فوق‌العاده زیبا و عاشقانه‌‌ای رو تجربه کنم

    و بسیار خوشبخت و ثروتمند باشم

    و نقشی در گسترش این جهان زیبا داشته باشم

    و اثر خوبی از خودم به جا بزارم

    و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خدا از من راضی باشه.

    من باور دارم که تجربه خوشبختی و ثروت پایدار، روند طبیعی زندگی منه؛ چراکه ذات من بسیار لایق و ارزشمنده.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام خدا

    من در مورد پول در آوردن الگوهای یکسان دارم

    تا وقتی که روی خودم کار می کنم پول هست و پول میاد و تقریبا خوبه

    ولی وقتی روی باورهای ثروت سازم کار نمی کنم و اصلا انگاری یادم می رود . از پول خبری نیست که نیست.

    با دیدن فایل تصویری این را در خودم متوجه شدم که پول درآوردن را دایمی در خودم دریافت نمی کنم بلکه همیشه کم کم و ماهی و دو ماهی یه مقدار است

    و همینه که مثلا برای خریدن یه سرویس طلا پولش را ندارم چون باورهای ثروت ساز را دایمی کار نکردم

    و حتی خوشحالی دارد که اگر پیوسته کار کنم و بشود جزیی از وجودم همیشه پول دارم و کم کم با قانون تکامل می تونم در رده ی افراد ثروتمند همیشه و همیشه و همیشه باشم و بمونم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    امير باباخاني گفته:
    مدت عضویت: 289 روز

    به نام خداوند جان افرین

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز️

    استاد عزیزم این اولین کامنت من در سایت شماست.

    همیشه بعد از گوش کردن فایلهای دانلودی شما انقدر ذوق میکردم که ارزوی اینو داشتم بتونم کامنت براتون بزارم یا بتونم باهاتون تماس بگیرم و فقط بگم دوستتون دارم و عاشقتونم ولی به دلیل اینکه عضو سایت نبودم امکان این کار برام نبود.

    حدود ٢تا٣ سال شده که من با سایت شما اشنا شدم و حدود یک سال که به طور جدی تر و منظم تر دارم از فایلهای دانلودی شما استفاده میکنم و نتایج فوق العاده در همه زمینه ها گرفتم . چند روز پیش به خدای خودم گفتم این مرد یک فرشته هست در زندگیه من و از خدای خودم خواستم که تماااام محصولات شمارو باید خریداری کنم به صورت هدایتی و در طول زمان که شاید اینکار کوچکترین سپاسگذاری باشد از شما.

    چند روز پیش موفق به خرید اولین دوره شدم و دوره فوق العاده روانشناسی ثروت ١ رو خریداری کردم.

    از تجربه خودم از فایل الگوهای تکرار شونده بگم ، بعد از گوش کردن صحبتهای شما خیلی فکر کردم و واقعیت الگوهای تکرار شونده مثبت خیلی بیشتر بود برای من مثل مشتریهای فوق العاده، دخل های خیلی خوب، روابط خوب و ادمهای خوب که تو زندگیم بیش از همیشه دارن تکرار میشن.

    خیلی فکر کردم که بتونم الگوهای تکرار شونده ناجالب رو پیدا کنم و متوجه این قضیه شدم که من هر چند وقت یکبار به صورت منظم ، خواب اون دختری رو میبینم که ۴سال پیش از اون جدا شدم و رابطمون تموم شده و هر وقت این خواب و میبینم صبح از خواب بیدار میشم به شدددت حالم بد میشه وقتی میفهمم همش خواب بوده و این الگو داره برای من به صورت منظم ، هر چند وقت یکبار تکرار میشه.

    بعد شما از ترسهامون سوال کردید داخل این فایل و من خیلی فکر کردم و متوجه خیلی از ترسهام توی این زمینه شدم که خیلی خیلی از شروع یک رابطه جدید میترسم .

    از اینکه نتونم عاشق یه نفر دیگه بشم میترسم.

    از اینکه دیگه کسی بهتر از اون برای من پیدا نمیشه میترسم.

    از اینکه دیگه کسی منو نمیتونه به اون اندازه دوست داشته باشه میترسم.

    این الگوی تکرار شونده قطعا داره از باورهای بنیادین غلط من در این زمینه ها شکل میگیره و قطعا باید بیشتر روی باورهام کار کنم.

    شاید استاد باورتون نشه همین امروز از خدای خودم خواستم کمکم کنه و جوابم رو از دهان شما بهم بگه و نیت کردم روی نشانه امروز من کلیک کردم و هدایت شدم به این فایل شما و صحبتهای شما.

    از خدای خودم سپاسگزارم که منو در مسیر شما هدایت کرد.

    از تههههه تهههه قلبم دوستتون دارم همچنین خانم شایسته عزیز رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2499 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    سلام استاد و مریم جان

    ترس موجودی ناشناخته که همیشه همراه ما بوده و هست

    ترس از طرد شدن

    ترس از بی پولی

    این دو ترس رو دارم البته در مورد طرد شدن اوکی شدم

    دیگه نگران نیستم و خودم را تا حد زیادی پیدا کرده ام

    ولی ترس از درآمد کم نیامدن پول

    چیزی که خیلی روزها میاد سراغم و با تلاش بسیارم باز کم میارم

    نمیدونم ترس از بی ایمانی میاد

    نمیدونم اشتباه محض هست من که باور به فراوانی دارم و این ترس

    ولی دارم تلاش میکنم تا خدا را بیشتر ببینم

    چون ترس رو از بین میبره

    هر زمان خدایا گفتم و گذاشتم کار کنه راحت تر بودم و پول بهت رسید ولی امان از سر رسید و

    اومدن ترسهای که اگه جور نشه چی

    دارم تلاش،میکنم تا ترسهای رو بزارم کنار و فراوانی رو بیشتر درک کنم

    خدایا کمکم کن و هدایتم کن مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه آنهایی که غضب کرده ای

    شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    یاسمن سالاری گفته:
    مدت عضویت: 768 روز

    ب نام خدای هدایتگرم

    سلام و هزاران درود ب استاد الهیم و بانوی ایشون

    سلام برهمه هم کلاسیام

    چقدر هدایت خوبه ، چ حس امنیتی داره ، واقعا خداروهزاران مرتبه شکر ک هر ثانیه هدایتم میکنه

    چند روزه تو فکرم افتاده مهاجرت کنم ، اولش فکر میکردم برم عمان بعد خدا از زبان خواهرم گفت هنوز تکاملتو طی نکردی اول برو تهران بعد تصمیم بگیر

    منم گفتم چشم بعد خدا هدایتم کرد ب کامنتی ک دختری بدون پول زیاد اومده رفته تهران و موفق شده ( همش این جمله استاد میاد تو ذهنم ک درهایی از رحمت و برکت ب روتون باز میشه اگر شجاع باشید )

    جالبه قبلا زورم میومد از خواب بیدار بشم الان ب لطف الله یک هفتس ساعت 5 صبح با خواهرم بیدار میشم میرم پیاده روی و سه روزه دارم ب روش قانون سلامتی زندگی می‌کنم

    و هر وقت می‌خوام بی اراده بشم حسی بهم میگه قراره درهایی از رحمت و برکت ب روت باز بشه

    این صدا اینقدر بلنده ک منی ک فکر میکردم هیچ اراده ای ندارم الان با اراده دارم پیش میرم انگار حس می‌کنم پیش نیاز اینکه برم تهران اینه ک اول شجاعتم رو ب خدا ثابت کنم

    و امروز این فایل توی نشانه امروزم اومد ، اول مبهوت موندم و بعد رفتم فایلو گوش دادم

    خدای من از زبان استاد داره میگه ترس‌هات چیه

    اومدم کامنت خوندم و بیشتر در خودم جستجو کردم

    دیدم وای خدای من ، چقدر من پر ترسم

    هر روز ذهنم میگه یاسمن اصلا چرا می‌خوای بری ؟! مشهد خونه دارین کار داری ، میای خونه فرات آمادس

    با این فایل فهمیدم من از تنهایی میترسم از اینکه برم تهران تو خوابگاه زندگی کنم میترسم از بی پولی میترسم

    من از بی پولی از بچگی میترسیدم هنوزم این ترس هست از تموم شدن موجودی کارتم میترسم از اینکه با خانواده برم بیرون پول نداشته باشم میترسم از آینده میترسم از اینکه هنوز زیاد نمیدونم ب چ کاری علاقه دارم ک باهاش پول زیاد بسازم میترسم از اینکه بگن موفق نشد میترسم از موفق نشدن میترسم از اینکه الگوی کسی نباشم میترسم

    اینکه نتونم ناجی خانواده باشم میترسم

    از اینکه بخوام کسی رو وارد زندگیم کنم میترسم

    حتی گاهی از اینکه ب اصطلاح بی حجابم میترسم

    ب قول یکی از بچه های سایت فقط ادای غیر مذهبیارو در میارم ولی درونم پر باورهای مذهبی غلطه

    استاد ممنونم ک گفتین بنویس الان دیدم چقدر ترس‌ها دارم ک خودمم واسم سواله ولی دنبالش نرفتم

    هنوز اینقدر مدارم بالا نرفته ک بتونم تجزیه تحلیل کنم هر چند توی این یک سالی ک هدایت شدم ب سایت خیییییلی بهتر شدم دستاوردهای خیلی خوبی ب لطف الله داشتم ولی هنوز ب خودباوری نرسیدم هنوز اونطور ک باید خدارو نشناختم درکش نکردم

    ولی دارم میبینم با وجود این ترسها خدا چقدر تا الان تو زندگیم پررنگ بوده خداروهزاران مرتبه شکر

    یه صدایی ته قلبم میگه یاسمن آینده خییییلی درخشانه نگران نباش همینطور لاک پشتی قدم بردار چون دستت تو دست خداست

    خدا جوووونم شکرتتتتتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: