عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 30

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوب ایرانی گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    خیلی لذت بردم از این فایل زیبا و عالی

    چقدر نکات مثبت و عالی را دریافت کردم

    کلی هدایت در این فایل زیبا وجود داره که اگه اعتماد کنی به خداوند اون وقت درها باز میشه

    این فایل تقریبا داستان زندگی خود من هم هست

    خود منم اینجوری بودم ولی الان چقدر وضعیت عوض شده

    منم درک کردم اگر سپاسگذار باشم همه چی عالی میشه و زندگی بینهایت زیباست اگر دیدمان را مثبت کنیم

    و من از خداوند سپاسگذارم که عضو این سایت هستم

    و این هم لطفی از جانب خداوند هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 714 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز جمعه 13 مهر ماه 1403 رو با عشق مینویسم

    اول خلاصه ای از درآمد امروزم ، از جمعه بازار رو بنویسم تا در ادامه جزئیات این روز پر از عشق رو بنویسم

    امروز خدا به من 7 میلیون، بی نهایت ثروت عطا کرد

    و فروشم فوق العاده و بی نهایت بود

    پیام امروز خدا برای من : که با دیدن همون درخت توت، که جریانشو تو رد پاهام نوشتم ،فهمیدم و درک کردم که

    تغییر کردی ، و بزرگ شدی و با هر عمل کردن و قدم برداشتن ،شاخ و برگ هایی که دیگه نیاز نداری بهشون و مانع از رشد تو میشن و باید ازت جدا بشن ، تا ظرف وجودت رشد کنه و بزرگ بشی ، اون شاخه هایی که نیاز به حذف داشتن به کلی حذف شده و برگ های جدیدی قراره رشد کنه و شاخ و برگ هایی میمونن که به رشدت کمک میکنن

    تو امروز یه شروع جدید داری و صفحه جدید از زندگیت شروع شده که مدارت تغییر کرده و تو در مدار خاص و جدیدی هستی که اگر، بیشتر و بیشتر به قوانین خدا عمل کنی و قدم برداری و همینجوری پر قدرت تر ادامه بدی از این بهتر و بی نهایت ترین های عشق و زیبایی و ثروت و شادی و سلامتی و آرامش بیشتر و بیشتر رو دریافت خواهی کرد

    پس یادت باشه مهم ترین چیز

    1 . عمل کن و سریعتر قدم بردار

    2. با دیدن تک تک این اتفاقات شگفتی که برای تو رخ میده و همه رو خدا انجام داده برات، هر لحظه یادآور شو به خودت

    3. سپاسگزاری همراه با احساس فوق العاده اش رو داشته باش و هر لحظه از خدا تشکر کن

    4. با دیدن همه این اتفاقات عالی و ناب ایمانت رو به خدا بیشتر و بیشتر کن و تسلیم تر باش و سعی کن که رها باشی

    5. باز هم آگاهانه توجه و تمرکزت رو به زیبایی ها بده و کنترل کن ذهنت رو و هرچی بیشتر سمت من بیای و قدم برداری منم بی نهایت تر محدودیت هاتو ازت میگیرم

    تا تو حرکتی نکنی من در کمک کردن به تو نمیتونم کاری انجام بدم ،تو باید هر لحظه ارم بخوای که کمکت کنم و عاجز بودنت رو به خودت یادآور بشی که به کمک نیروی عظیم و قدرتمندی چون الله یکتا نیاز داری تا بتونم قشنگ و طبیعی و ساده برات بچینم

    ،و این شروع، بهترین هارو برای تو رقم میزنه و هوشیار باش ، که تو ،طیبه ،آگاهانه در این مسیر بسیار زیبا و نورانی که خدا هر لحظه به تو کمک میکنه و کارهاتو انجام میده ، متواضعانه حرکت کنی ، یادت باشه که هیچی نیستی ،هیچی

    و همه این تغییر مدارهارو خدا برای تو انجام میده

    و ازت ممنونم که به من اجازه دادی که هدایتت کنم و ربّ تو از لحظه ای که اجازه رو از تو گرفت خیلی خیلی قشنگ برای تو میچینه مطمئن باش

    الان تو آرام تر از قبل از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و باهام حرف بزن

    خیلی دوستت دارم طیبه

    وای خدای من الان که دارم مینویسم دارم گریه میکنم و عمیقا میخندم و نشستم تو مترو و دارم میرم تجریش ورکشاپ نقاشی و الان که دارم این رد پای روز جمعه رو مینویسم یک شنبه هست

    روز جمعه انقدر نیاز به استراحت داشتم که وقتی رسیدم خونه سرمو رو بالش گذاشتم خوابیدم ولی الان دارم با عشق مینویسم تک تک لحظات ناب و پر از عشق جمعه رو

    سپاسگزار ربّ ماچ ماچی خودم هستم

    اینو بدون که خیلی سریع تر از اونچه که فکرشو میکنی به همه چیز میرسی، انقدر ساده و راحت و طبیعی که بگی موجود باش موجود میشه ،همین الانش همه چیز رو داری

    پس پر قدرت ادامه بده

    من کل دیشب رو نخوابیدم و تا صبح داشتم سفارش مشتری رو که از جمعه بازار ، یکی از فروشنده ها بهم آینه جیبی نقاشی شده سفارش داده بود رو رنگ میکردم

    و بعدش شروع کردم به بافت 10 تا گل آفتاب گردان

    وقتی اینارو بافتم تو دلم میگفتم خدا هر ده تارو باید ازم بخریا چون میبینی دارم تلاش میکنم پس برام مشتری میشی و بعد چند تا قورباغه ای که تیکه های بافتنی هاشو خانما برای من بافتنه بودن و تحویل داده بودن رو با چسب چسبوندم و گل سرارو حاضر کردم

    و همه کارامو تو طول شب انجام دادم

    خیلی جالبه منی که قبلنا نمیتونستم زیاد بیدار بمونم ولی خدا کاری کرده که من فعال تر باشم و تلاش کنم

    وقتی صبح شد و من کارامو انجام دادم

    در طول شب تا صبح یه صدایی میشنیدم که نرو اگر بری فروش نداری و از این حرفا

    منم میگفتم کارتخوان گرفتم و اولین روزیه که کارتخوان دستمه

    قبل شنیدن این نجواها من یه لحظه فکر کردم که الان کارت خوان گرفتم فروشم بیشتر میشه و یه جورایی عامل فروش بالاتر رو تو خرید کارتخوان دیدم و شرک ورزیدم ، ولی سریع خدا منو به خودم آورد و به خودم اومدم و گفتم نه این حرفا چیه

    شرک نورز

    یادت باشه که این خداست که هرلحظه بهت کمک کرد و حتی خود کارتخوان رو بهت عطا کرد و ایده هر آنچه که باید بری انجام بدی رو بهت گفت

    و از خدا معذرت خواهی کردم و گفتم ببخش

    و بعد که کل شب رو این نجواهارو میشنیدم که فروش نمیرن نرو جمعه بازار ،یه لحظه فکر کردم که خدا داره باهام صحبت میکنه که با توجه به شرکی که داشتم اجازه رفتن به جمعه بازارو ندارم

    ولی این صدا انقدر ضعیف بود که من رو متوقف نکرد

    من حاضر میشدم و یه حس تردید و شکی داشتم که آیا این پیام از طرف خداست یا نه

    به احساسم نگاه کردم و دقت کردم به پیامی که شنیدم

    و دقیقا این پیام بود

    که فروش نداری و نرو اگر بری هیچی نمیفروشی

    گفتم خدا من از استاد عباس منش شنیدم که تو دل رو آروم میکنی

    وقتی صبح که حاضر شدم برم جمعه بازار و گل سرامو بفروشم ،مدام یه صدایی دوباره میگفت نرو من فکر میکردم از طرف خداست گوش ندادم ولی اون صدا مثل تجربه های قبلم نبود

    وقتی از طرف خدا میشنیدم که نباید جایی برم ،اون صدا بلند تر و بلند تر میشد و واقعا نمیذاشت که من برم و قدم از قدم بردارم

    ولی اینبار این صدا با اون فرق داشت که سبب شد گوش ندم به حرفش و برم

    و انقدر ضعیف بود که مانع از رفتنم نشد

    و من گفتم خدا من میرم و تو همراهم هستی

    وقتی از خونه اومدم بیرون گفتم یه نشونه بهم بده که بدونم برم جمعه بازار یا نرم

    باز شک داشتم که نکنه خدا میگه نرو و من دارم میرم

    یهویی دیدم پلاک ماشین 74 هست

    انگار مهر تایید رو گرفتم از خدا

    آخه هر وقت من از خدا چیزی میخوام خیلی خیلی زیاد شده که خدا با نشون دادن این عدد و عدد 974 تایید میکنه و درست بودنش رو بهم گفته و من انجامش دادم

    وقتی رفتم ایستگاه بی آر تی دیدم همون درخت توتی که میرم و باهاش صحبت میکنم و جریانشو تو رد پام گذاشتم ، شاخ و برگاشو زدن و درخت توت بزرگتر شده بود

    قبلا قدش کوتاه تر بود الان که دیدم شاخ و برگاشو زدن تازه دیدم چقدر بزرگ شده

    همین که دیدمش گفتم ببین چقدر بزرگ شدی و همه نوشته هایی که اول رد پام نوشتم بهم گفته شد

    که طیبه هر دو دارین بزرگ میشین و شاخ و برگ تو هم حذف شده و قراره یه رشد جدید داشته باشی

    ببین برای اینکه مشخص بشه تو بزرگ شدی و ظرف وجودت بزرگتر شده و مدارت تغییر کرده ،باید یه سری چیزا حذف بشن و از بین برن

    مثل همین درخت که شاخ و برگاشو زدن تا حذف بشن و بزرگ شدنش تازه به چشمت اومده در صورتی که قبلا میگفتی بزرگ شده ولی انقدر احساس نمیکردی

    الان که شاخه هاش حذف شده و تنه اصلیش به چشمت دیده شد تازه میگی وای کی تو انقدر بزرگ شدی و من متوجه نشدم

    و البته اون شاخه هایی که الان حذف شدن در رشد درخت سهیم بودن که این خودش قسمتی از تکامل هست

    و اینم در نظر بگیر که تو هم مثل همین درخت ،که الان یه سری چیزا حذف شدن از زندگیت ی6 سری رفتاراتو دیگه انجام نمیدی و … ،جزئی از مسیر تکاملت بودن و سپاسگزار خدا باش که اون ها بودن که تو رشد کنی

    من بارها تو این یکسالی که آگاهی های این سایت رو سعی کردم عمل کنم چندین بار پیام شروع جدید رو خدا بهم داده

    و انگار که هرموقع از یه مداری میرم به مدار بالاتر که دراون مدار بهترین ها هست، شروع جدیدش بهم گفته میشه

    مثلا آخرین باری که بهم گفته شد شروع جدید هست 1 مهر بود و الان 13 مهره و دوباره بهم گفته شد

    وقتی رفتم رسیدم مترو، دیدم یه عالمه خانم تو قطارن و یهویی متوجه شدم که همه دارن میرن برای تشییع ،یا دقیق نمیدونم برای چی رفتن که رهبر یه کشورو شهید کرده بودن

    از وقتی این آگاهی های سایت رو هر روز گوش میدم دیگه هیچ چیزی از جهان بیرونم نمیدونم

    خداروشکر میکنم که تمام زندگیم شده با خدا حرف زدن و گوش دادن به این آگاهی ها

    بعد همینجوری وایسادم جلو چند تا دختر که نشسته بودن، کل قطار پر بود از خانمایی که همه چادری بودن

    یه لحظه گفتم بابا چادریا که از این گل سرا نمیخرن

    حالا بماند که تا دو سال پیش دقیقا روزی که تصمیم به تغییر کردم و پا تو مسیر آگاهی گذاشتم چادری بودم و من مانتویی شدم و تغییراتم شروع شد

    همه خانما به گل سرا نگاه میکردن و میپرسیدن که چیه

    بعد دختر بهم گفت که میخوای بذاری رو پای من ،ازش تشکر کردم و بهش دادم تا نگه داره یهویی دیدم شروع کردن به نگاه کردن و گفتن ما میخوایم خرید کنیم

    و ازم 520 هزار تمن خرید کردن و من اولین بار تو مترو کارتخوان رو برای فروش استفاده کردم

    خیلی خوشحال بودم از اینکه خدا بهم کارتخوان رو عطا کرد و ازش سپاسگزارم

    بعد که رسیدم حقانی ،همه جا پر پلیس بود و هیچ کس تو بازار نبود خیلی کم میومدن

    من وقتی دیدم کسی تو بازار نیست شروع کردم به گفتن اینکه ،دیدی گفتم خدا بهت گفت نیا برای همین بود

    تصمیم گرفتم برگردم خونه بعد تصمیم عوض شد خواستم برم مصلی امام خمینی که اونجا جمعیت زیاد بود و به فکر خودم و عقل ناقصم گفتم اونجا ازم میخرن و جمعیت زیاده و اصلا خدا رو یاد نکردم

    وقتی راه افتادم و رفتم مصلی امام خمینی دیدم همه دارن حرفای نا خوبی که همیشه تو اینجور جاها میگن رو میگفتن که قبل آگاهیم خودمم میگفتم

    و من میدیدم که دارم اذیت میشم

    پیش خودم گفتم خدایا جای من اینجا نیست ،درسته که من میخوام تو جای پر جمعیت بفروشم ولی اگر قرار باشه با تکرار حرفشون فرکانس من بیاد پایین ،من ترجیح میدم نفروشم و بگذرم از پولش که احساسم ناخوب نشه

    و نجوای ذهنم میگفت نرو بمون و اینجا میخرن ازت ، بازار بری هیچ کس نیست ،ولی من نموندم

    به خدا گفتم من میرم همون جمعه بازار پل طبیعت و ترجیح میدم اونجا باشم و حالم خوب باشه تا اینکه اینجا باشم و فرکانسم با شنیدن حرفای آدما درمورد آمریکا بیاد پایین

    و تو برای من مشتری میشی میدونم

    وقتی برگشتم جمعه بازار هنوز خلوت بود و نشستم اونجا و بعدش زیر آفتاب رو پله ها نشسته بودم و دیشبو نخوابیده بودم انقدر خوابم میومد که چشمامو بستم و هی سرم میفتاد و خوابم میگرفت ، سریع چشمامو باز میکردم

    .بعد تصمیم گرفتم برگردم خونه ،چون تمرین کلاس رنگ روغنم هم مونده بود میخواستم برگردم تا کار کنم

    ولی خدا نمیخواست من برگردم خونه ، جوری رقم زد و چید برای من که من بمونم

    بعد قرار بود آینه مشتری رو بهش تحویل بدم بهم گفت وایسا جلو در ورودی بازار میام ازت آینه رو میگیرم که اومدنش یک ساعت طول کشید

    من به خدا گفتم ببخش منو اگر امروز شرک ورزیدم خودت برام مشتری شو و به یکباره انگار از همه جا انقدر مشتری اومد و انقدر جمعیت زیاد شد که متعجب شده بودم

    جمعه بازاری که تعداد آدماش کم بودن به یکباره زیاد شدن

    گفتم چی شد تا ساعت 2 کسی نبود اینجا ،چی شد یهو این همه آدم اومدن

    و فقط یه چیز رو درک میکردم که خداست که داره بهت کمک میکنه و وقتی ازش معذرت خواستی و به اشتباهت پی بردی که شرک ورزیدی و طلب بخشش کردی و خواستی کمکت کنه

    به یکباره جمعیت زیاد شد

    فقط یه حرف استاد عباس منش میاد به یادم

    و اینه که میگفت تو با خدا باش به خدا وصل باش ،خدا خودش همه کاراتو انجام میده

    خدایی که برای حضرت محمد اون همه آدم رو آورد برای تو هم میاره

    و واقعا به چشم داشتم میدیدم که چجوری یه عالمه آدم اومدن بازار

    و هی پشت سر هم مشتری میومد و کارای جدیدی که بافته بودم قورباغه و جوجه و مینیون و آفتاب گردان فروش رفتن و خدا پشت سر هم برای من مشتری میشد

    از تک تک مشتری ها یه چیزی یاد میگرفتم

    چند تاشو بخوام بگم

    مثلا یه زن و شوهر اومدن مرد گفت برای همسر من یه جوانه بده و از جوانه هایی که خدا ایده شو بهم داد و با زنجیر قلب آویزونش کردم و تو قلب نوشته بود لاو ، اونو برای همسرش گرفت و یکی هم برای همسر دوستشون که باهم بودن

    و میگفت میخوام ببینم که چقدر بهت میاد و زیبا میشی و انقدر خانمش ذوق میکرد که با دیدن رفتار مرد به زنش پر میشدم از عشق و حس خوب و این باور در من قوی تر شده و هر بار که میرم برای فروش مردهایی ازم خرید میکنن که برای زن و یا بچه هاشون که بی نهایت احترام و ارزشمندی رو به زن هاشون و دخترهاشون منتقل میکنن و با چنان عشقی خرید میکنن که قوی میشه این باور که هستن مردان زیادی که به خانواده و همسرشون احترام میذارن و عاشقانه عاشق هم هستن و ارزشمندی رو اول به خودشون و بعد به همسرشون منتقل میکنن

    من سعی میکنم که بیشتر به رفتارای مشتریام دقت کنم و از وقتی شنیدم استاد عباس منش میگفت که من به رفتار انسان ها دقت میکنم انگار اینجوری تو حافظه ام ذخیره شده که منم دقت کنم و بگردم دنبال خوبی ها و نکات مثبتشون و به خودم بگم که ببین جهان هستی پر از مردانی هست که انقدر دانا و ارزشمندن که ارزشمندی رو با فرکانسشون به همسرشون انتقال میدن

    بعد یه مشتری داشتم که گفتن برای دخترمون عکس میگیریم بفرستیم هر چی خودش بگه همونو بخریم

    بعد دخترش آفتاب گردان خواست و مادرش میخواست جوانه بخره

    پدرش گفت نه دخترمون که عکسشو براش فرستادم آفتاب گردان پسنیدیده و به انتخابش احترام بذاریم و براش اونی رو که میخواد رو بگیریم

    و به همسرش گفت اگر از جوانه خوشت میاد بگیریم برای خودت یا اونم بگیریم برای دخترمون

    اونجا بود که ازشون یاد گرفتم که احترام بذارم به نظر آدما و حق انتخاب رو همیشه یادم باشه که هرکس میتونه خودش انتخاب کنه نه اینکه به زور بخوام چیزی رو به کسی بدم

    وایساده بودم جلو آفتاب روی پله ها دیدم یکی بهم سلام کرد چهره اش آشنا بود ،گفت من هفته پیش ازت گل گرفتم الانم اومدم خرید کنم ، بازم گل میخوام که بهم گفت هفته پیش گلات برگ داشتن الان نداری ؟ گفتم نه ندارم

    و گفت هفته بعدش میام و ازت میخرم

    برام جالب بود از بین اون همه فروشنده که تو بازار از گل سرا میبافتن از گل سرای من میومد میخرید

    و حتی این بهم یادآوری شد که از وقتی تو تمرکزت رو از روی فروشنده های دیگه برداشتی یا اینکه از روی دنبال دیدن سرای بقیه که میگشتی ببینی چه کسی از گل سر فروشنده های دیگه خریده ،برداشتی اونموقع مشتریت زیاد شد

    یه مشتری هم اومد یه خانم با یه دختر بسیار ناز و زیبا بود به دخترش گفت چی میخوای خودت بردار

    دخترش 5 سالش میشد

    و من ظرف گل سرارو برداشتم و گرفتم سمت دختر بچه

    یهویی دستشو برد سمت گل سری که 140 قیمتش بود

    من به مادرش گفتم اینا 140 هست اگر میخواین از 70 بردارین

    مادرش یه حرف قشنگی زد

    گفت نه دیگه همین ،وقتی دخترم انتخابش این گل بوده منم براش همینو میخرم

    و همه اینا توش احترام و حس ارزشمندی داشت و حس لیاقت میدیدم توی رفتار مادرش

    که وقتی به عهده فرزندش میذاره دیگه نمیبینه که دخترش چه قیمتی رو برداشته همونو براش میخره

    عین این میمونه که خدا بی نهایت ثروت داره و به ما میگه این قوانینه و همه قوانین رو تو ظرفی مثل ظرف گل سرای من گذاشته و میگه انتخاب کن طیبه

    و حق انتخاب رو به عهده من میذاره و من خودم دونسته یا ندونسته از قوانین میرم سمت هرچی که دوست دارم بر میدارم و خدا میگه که نه من مانعش نمیشم

    خودش برداشته

    وای خدای من الان که مینوشتم این بهم گفته شد که برخورد خدا مثل این مشتریت هست که الان‌ وقتشه یاد بگیری و بفهمی این موضوع رو

    اینکه حرف استاد هم بهم یادآوری شد که میگفت

    ما خالق زندگی خودمونیم

    یعنی خدا همه چیز رو داده ،این ماییم که با افکار و باورها و فرکانس ها و رفتار و اعمالمون هرچی بخوایم رو برمیداریم و به سمت خودمون میکشیم و خدا بی چون و چرا بهمون میده

    وای خدای من تو یه حرف مشتری چقدر چیز یاد میگیرم من و وقتی به تک تکشون فکر میکنم و میام مینویسم بازم کلی چیز یاد میگیرم

    که حتی خیلی از آگاهی هارو وقتی میام رد پامو مینویسم بهم گفته میشه

    وقتی وایساده بودم و مشتری میومد یه دختر اومد باهام حرف زد گفت که من میخواستم بیام اینجا بفروشم ولی نمیذارن شما چجوری وایسادین و میگفت میترسم و درست نمیتونست وسایلاشو نشون بده ،بهش گفتم هیچی وقتی میان میگن خانم اینجا واینستا یکم میرم دور میزنم و دوباره برمیگردم همینجا

    بهم گفت بار اوله داره میاد برای فروش

    و بعد یه پسر حدودا 15 ساله اومد که گیره تق تقی و گردنبند استیل میفروخت و اومد باهام حرف زد گفت اولین بارشه اومده بازار و اگر دو سه تا بفروشه میره خونه شون

    من داشتم فکر میکردم میگفتم چرا دو نفر هم زمان اومدن و گفتن بار اولشونه و وقتی بیشتر فکر کردم دیدم خدا اینارو فرستاده تا بهم بگه ببین طیبه

    قشنگ ببین

    یادته بار اولت بود و خجالت میکشیدی بیای دست فروشی و با تردید مثل این دختر و اون پسر آروم میگفتی نقاشی دارم و نشون میدادی کاراتو ؟؟

    و اونجا بود که خدا رو شکر کردم که چقدر مدارم تغییر کرد و به دختر گفتم که من پارسال زمستون میاوردم پفیلا و جاکلیدی میفروختم کنار مسجد و الان چقدر مدارم تغییر کرده

    از یه دختری که استخاره میکرد کجا پفیلاهاشو بذاره برای فروش و چجوری بفروشه و از خدا کمک میخواست و اوایل حرف زدنم با خدا بود و تازه میشنیدم حرفای خدا رو تبدیل شدم به یه دختری که تاره شروع کرده کارآفرینی رو

    و رفتارش با آدما و ارتباط برقرار کردنش خیلی خیلی پیشرفت کرده به نسبت اون سالی که شروع کردم به تغییر

    و من داشتم همه اون روزا رو در اون لحظه مرور میکردم و خداروشکر میکردم

    وای چقدر من تغییر کردم

    خدایا شکرت

    مکان همان مکان بود

    ولی ایده فروش وسایل به مرور زمان با تکامل من روز به روز تغییر کرد

    اول پفیلا

    دوم پفیلا +جاکلیدی

    سوم نقاشیای خودم اضافه شد

    و بعد از بازار پانزده خرداد کش مو و چیزای دیگه خریدیم اضافه کردیم کنار وسایلامون

    و بعد رفته رفته خدا ایده گل سرارو بهم داد که جهش چند برابری من از اینجا شروع شد که با فروش گل سرا کارتخوان گرفتم

    با این یادآوریا ، چقدر داره خدا تکامل رو بهم یاد میده

    اینکه میگه عجله نکن ،و آرام هم اگر پیش بری مطمئن باش خونه ای که میسازی یه خونه محکمه

    بعد وقتی من تا غروب وایسادم کلی فروش داشتم

    و یه چیز خیلی جالب تر اینکه من همه اش داشتم با خدا حرف میزدم و مشتریایی که میومدن به همه میگفتم پر برکت باشین

    الان دیگه بعد گذشت دو سال از روزی که من تمرین میکردم هرخریدی که انجام دادم آگاهانه بگم پر روزی باشین

    الان ناخودآگاه جزئی از رفتارم شده و سریع میگم پر برکت باشید یا پر روزی باشین

    و وقتی مشتری ها میومدن و من میگفتم پر برکت باشین ، یهویی متوجه شدم من دارم مدام توی دلم میگم پر برکت باشی خدا

    وقتی اینو فهمیدم انقدر خندیدم گفتم وای من اولین باره دارم میگم پر برکت باشی خدا

    این یعنی چی ؟ یعنی اینکه من درک کردم که تویی که داری همه کارارو برام انجام میدی و از منبع همه این خوبی ها این حس رو گرفتم که بگم پر برکت باشی

    وقتی مشتریا کارت میکشیدن و انقدر مشتری زیاد میومد که هی کارت میکشیدم

    دائم این تصورم یادم میومد که من از وقتی کارتخوان رو گرفتم تجسم میکردم که انقدر زیاد من دارم کارت میکشم که پشت سر هم مشتری میاد و من فقط کارت میکشم ، حتی خودمو اون لحظه میدیدم که هی کارت میدن دستم و منم دارم کارت میکشم و واضح این تصویر رو میدیدم

    و دقیقا همین هم شد

    من هی داشتم کارت میکشیدم و میخندیدم

    و یه چیز جالب که فهمیدم تغییر کردم

    قبلا هر کس قیمت میپرسید و یا نمیخرید نگران بودم که تا شب همه رو تموم کنم و تخفیف بدم

    ولی اینبار اصلا هیچی برام مهم نبود یه جورایی حس اطمینان عمیقی داشتم که آروم تر از همیشه بودم

    و یه تجسمی که کرده بودم

    میگفتم مشتریایی میان که ازم تعداد بالا میخرن و حتی سفارش میدن به تعداد بالا

    و امروز سه نفر اومدن تا تعداد بالا بخرن

    و یکیشون فقط خرید کرد و خیلی جالب بود برای من

    با دخترش اومد گفت میخواد برای گالریش بخره و ببره بفروشه

    بهم گفت 20 تا بردارم چند حساب میکنی که من بعدش تعداد بالا سفارش بدم

    از زبونم در اومد گفتم 55 آخرشه و گفت باشه و انتخاب کرد و 16 تا برداشت و آدرس پیجم و شماره مو دادم بهش که سفارشی داشت بهم بگه

    انقدر پر بود از درس هایی که از مشتریا گرفتم که خیلیاشو یادم نمونده ولی به خاطر تک تکشون خداروسپاسگزاری میکنم

    نمیدونم شاید فقط باید همینا گفته بشه

    وقتی نزدیک غروب شد راه افتادم و کم کم رفتم سمت مترو و برگشتم

    داشتم فکر میکردم گفتم 7 میلیون فروش داشتم

    پس نتیجه میگیریم که صدایی که صبح شنیدم صدای نجوای ذهنم بود ، گفتم خدا من چرا متوجه نشدم که تو نبودی

    و من اولین فکری که میکردم این بود که هفت میلیونو ده درصدشو حساب میکردم که ببینم چقدر میشه تا سهم خدا رو کنار بذارم مثل هر هفته که این کار رو انجام میدم

    انگار داره جزئی از وجودم میشه

    چقدر خوشحالم از اینکه تغییر ‌کردم

    منی که قبلا پول دستم میومد دلم نمیومد به یکی بدمش و یا چیزی بخرم که مدام به این فکر بودم که پولم تموم میشه و یا اینکه به کسی کمک میکردم ته تهش به این فکر بودم که پولم تموم شد

    ولی الان اولین فکرم پرداخت 10 درصد از درآمدم به خداست ، و وقتی پولی رو خرج میکنم یه اطمینانی دارم که خدا بیشتر از اینو بهم عطا میکنه

    وقتی آدما ازم خرید میکردن دیگه پولامو نمیشمردم یه حسی بهم میگفت و اطمینان میداد که فروشت فوق العاده میشه و من آروم بودم و اصلا به شمردن پولام فکر نمیکردم

    وقتی رسیدم خونه انقدر خوابم میومد که خوابم برد و قرار بود تمرین رنگ روغنم رو کار کنم که فرداش کلاس داشتم که خوابم برد و تا صبح خوابیدم

    و صبح به حسابم از شاپرک بانک یک جا واریزی ها اومده بود و تسویه کرده بودن

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که این همه لطف داشتی و داری

    بعد من داشتم به فروش دو هفته قبلم که 7 میلیون بود و هفته بعدش 5 میلیون شد طبق شرکی که ورزیدم فکر میکردم و گفتم ببین الان دوباره برگشتی روی 7 میلیون و سعی کن دیگه آگاه تر باشی به رفتارات و فکرات تا خدا بهت بیشتر عطا کنه و خدا رو هر لحظه یاد کن این خداست که به تو عطا میکنه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 927 روز

      به نام خدای مهربانم

      سلام به دوست عزیزم طیبه جانم

      چقدر کامنتت زیبا و پر مفهوم بود

      وقتی آروم هستی و برای هدفهای کوچیکت قدم برمیداری و اونم با ایمان

      از خدا میخواهی خداهم قدمهای بزرگ رو برات برمی‌داره طیبه جانم دوست توحیدیم من از خوندن کامنتت ایده گرفتم که از خدا بخواهی مشتری بشه

      یا سهم خدا رو بعد فروشت کنار بذار اونم ده درصد

      منم از امروز همین جملات زیبا رو بعد از خرید کردن مشتری میگم البته وقتی کارت میکشم میگم به خانما پر برکت یا پر روزی باشین اما از امروز بیشتر میگم با خودم

      خداوند رحمان و رحیم ست وقتی میبینه تسلیم شدی و عاجز بودنتو اعلام میکنی از ته قلبت

      میاد جلو برات همه کارهاتو انجام میده

      طیبه جانم دختر باایمان و بنده محبوبه خدابهترینها نصیبت بشه ان شالله هر روز همه آدمها و شرایط به نفع تو کار کنن و هر جا که هستی مشتریها تو رو پیدا کنن و رزق و روزی و ثروت دنبالت بیاد

      من تحسینت میکنم این عشق و فعال بودن در کارتو ان شالله یه روز بیای کامنت بذاری که تکاملتو طی کردی و یه مغازه خوشگل زدی تو بهترین جای تهران خدایا شکرت سپاسگزارتم

      علی (ع) می‌فرماید دونوع رزق داریم: یه رزقی که تو باید دنبالش بری با سختی

      و رزقی که به دنبال تو می‌آید با آسانی

      یاحق دوستدارت کبری بنده خوبه خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 714 روز

        به نام ربّ

        سلام کبری جان

        خیلی خیلی سپاسگزارم از محبتت و وقت ارزشمندی که برای خوندن و نوشتن برای من گذاشتی

        الان اومدم رو یه صندلی نزدیک خونه یه خانمی که برام قلاب بافی انجام میده نشستم و منتظرم بافتنیارو بیاره و داشتم رد پای روز 15 مهرم رو مینوشتم و توی سایت گذاشتم و دیدم چند تا پاسخ اومده برام

        وقتی به پاسخ شما هدایت شدم و خوندم اشک تو چشمام جمع شد

        وقتی برام نوشتین

        علی (ع) می‌فرماید دونوع رزق داریم: یه رزقی که تو باید دنبالش بری با سختی

        و رزقی که به دنبال تو می‌آید با آسانی

        داشتم اینو تجربه میکردم و شما با تکرار این فرمایش امام علی بهم یاد آور شدین که مسیرم درسته و ادامه بدم و پر قدرت ادامه بدم و همه چیز رو به اصل ، رب و صاحب اختیارم بسپرم

        و بی نهایت خداروسپاسگزارم که دوستانی در این سایت پر از آگاهی هستن که با حرف هاشون خیلی چیزا یاد میگیرم و بی نهایت ازت سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      تقی گفته:
      مدت عضویت: 1024 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد لذت بردم از تک تک لحظه هایی که داشتی و اینجا نوشتی انقد پر انرژی و پر از احساس بیان کردی اتفاقات روزمرگیتو احساس میکردم دارم فیلم تماشا میکنم منم با ذوقت ذوق کردم و از باورهای خوبت باورهای خوب ساختم

      برات بهترین هارو آرزو میکنم

      ایشالا همیشه آگاه تر با خداتر و تو مدارات بالاتر باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 714 روز

        به نام ربّ

        سلام بر شما دوست آگاه و خانواده صمیمی عباس منش

        سپاسگزارم که وقت با ارزشتون رو گذاشتین و رد پام رو خوندین و برام نوشتین

        بی نهایت سپاسگزارم از شما

        ممنونم بابت فرکانس های زیبایی که برام ارسال کردین در قالب دعا و حس خوب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      احسان مرادیان گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      سلام و درود به خواهر عزیزم طیبه جان.

      من الان همه کامنت طولانیتو خوندم و یادمه نمیدونم دیروز کی بود دقیقا میخواستم بخونم نشد.

      این یک روز کاری شما قشنگ یه فیلمنامه بود که اگه ساخته بشه توسط یه کارگردان خوب میتونه اسکار و سیمرغ و هر چی جایزست بگیره…

      دستمریزاد دختر گل…

      احسنت بهت.

      من چقدر درس ازت یاد گرفتم و اینکه تو هم چقدر آگاهانه به جای اینکه حرفای پوچ تو مصلی رو بشنوی همون جای زیبای خودت رو انتخاب کردی و نه تنها پول خوب درآوردی،بلکه با تمرکز و جهت دادن کانون توجهت به زیبایی ها و نکات مثبت چه درس ها یاد گرفتی و چقدر زیبا اون درس ها رو به من یاد دادی…

      خدایا شکرت برای این هدایت.

      خدایا شکرت برای این سیستم دقیق و کارآمدت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    به نام خداوند جان حضرت عشق

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم

    سلام بر مریم شایسته و همه دوستان خوبم در این محفل توحیدی

    سلام بر لیلا خانم عزیز سلام بر عزم و اراده قوی و توحیدی ایشان سلام بر ایمان و عمل ایشان

    واقعا تحسین میکنم استاد رو که داره همیشه روی خودش کار میکنه و به من شاگرد ام یاد میده و میگه من سالها که روی خودم دارم کار میکنم در عمل هم نشون میده این کارشو

    که سه ما رفته توی آروی در ی گو شه دنیا و داره باز هم بهبود میده خودش رو و احساس لیاقتش رو

    تحسین میکنم لیلا خانم رو که از فرصت استفاده میکنه و در همون موقع که ی نفر داره پشت سر استاد حرف میزنه میگه بذار ببینم این آدم کیه که انقدر دارن بد میگن در بارش و میاد و با گوش دادن فایلهای استاد عاشق استاد میشه

    و از همون اول شروع میکنه و تغییرات مثبت و مستمر رو در خودش به وجود میاره آفرین بر شما لیلا خانم

    کسی که میاد از یخچال خالی که فقط کره توش بوده هم سپاس گذاری میکنه و برای همه چیز اطرافیانش سپاس گذاری میکنه از خدای خودش و پیش خداوند جایگاه خودش رو تغییر میده و مدارش رو بالاتر میبره از اون یخچال خالی میاد و به نعمتهای بزگتر میرسه

    داره به منم یاد میده قدرت سپاس گذاری رو موفقیت هروز ی قدم کوچیک رو به جلو برداشتنه برای هر چیزی هر نعمتی سپاس گذار بودنه برای چشمای زیبای دختر و پسرش داره سپاس گذاری میکنه برای هیکل و ورزشکاری خواهرش برای شاسی بلند دوستش و خونه سه خوبه دوستش سپاس گذار خداوند واقعا این دوست عزیز داره به من یاد میده به جای حسادت ورزیدن سپاس گذار بودن رو

    کسی که میاد از ی جیگری کوچیک که کلی بدهکاری داره شروع میکنه و اول بدهی هارو پرداخت میکنه

    و بعد اتفاقات بزرگتر رخ میده

    یادمه همین اول سال شروع کردم به گرد گیری دفتر کارم و هروز به خودم یاد آور میشدم که ببین دوست عزیز تو باید خودت رو هروز آماده کنی برای مشترهای جدید تو باید بهبود رو ایجاد کنی هروز دفترم رو دستمال میکشیدم هروز آماده می‌کرد

    و امروز روزی 20 تا سفارش شستشوی فرش دریافت میکنیم واقعا این بخاطر همون روزهایی که من داشتم خودم رو آماده مشتری ها میکردم خیلی این تغییرات مهمه خدایا شکرت که قانونت بدون تغییر

    من پولی اولش نداشتم فقط ی ملک پدری بود و دنیای از بدهی استاد عزیزم و برادرهایی که هروز دنبال معجزه که کاش این اتفاق بیفته کاش فلان بشه و من درها رو بستم و خداوند پاسخ می‌دهد وقتی عزم و اراده خاص شما رو ببینه از بدهی هولی که شروع کردم یادمه 700 هزار تومان بود که 350 تومن اون رو دادم

    و الا به جایی رسیده که خداروشکر ی 150 میلیون تومان بدهکاری به بانک مونده و 44 میلیون بدکاری مالیات پارسال و اقساط بانکی که بروز شده شکرانه نعمت های خداوند اون ساعتی که شروع کردم فقط تمیز میکردم همه جارو و چیزی نمیدونستم که چطوری میشه خوب میشه بد میشه فقط من ایمان و استمرار خودم رو نشون دادم و از همون ساعت اول سپاس گذاری میکردم در عمل و واقعا هم رب العالمین پاسخ داره میده یادمه ماهاست که برای خودم لباسی نخریدم دقیقا حرف شما استاد که برای پرداخت بدهی ها حتا یا کفش پاره میرفتی روی استیج و سمینار برگزار میکردی من میدونم ته این موضوع برای من خیر و برکت خیلی فراوانی در نظر داره خداوند چون من تمرکز و آرامش بیشتری رو هروز طلب میکنم مثل لیلاخانم که هروز داشت سپاس گذاری میکردم و چیزی از آخر کار نمی‌دونست و این فایل خداوند یاد آور شد که ایمان داشته باش و به مسیرت ادامه بده و هر اتفاقی افتاد تو مسیر بدون که به نفع تو خواهد شد

    استاد در ضمن بگم که هر بار ماشونده هامون رو چکی میخریدیم اما خود خدا هم دس به عمل شده و فارق از اینکه چک شوینده قبل این هفته پاس شد ما شونده ماهای ایندروهم نقدی خرید کردیم به لطف خدای بزرگ واقعا باید هروز بشینم و هزاران سجده شکر به جای بیارم به درگاه خداوند و چه کرده تا همین هفت ماه گذشته واقعا همین چند ماه گذشته کلی معجزه رخ داده

    الا چند وقته که کار خیلی زیاد شده و من خوب وقت نمیکنم کامنت بخونم یا تو سایت بیام اما همیشه به فکر بهبود دادن خودم هستم اما دلم لک میزنه بیام و کامنت های دوستان رو بخونم و هرچند وقت یک بار کامنت بذارم میدونم که همه چیز تغییر میکنه میدونم که اتفاق های بزرگی رخ میده پس من باید تمام مسئولیت کارم رو بپذیرم باید مثل تمامی بزرگانی که همه مسئولیت های کاری خودشون رو پذیرفتن بپذیرم که من مسئول همه اتفاق های کاری خودم هستم

    و تمرکزم فقط روی کارم باشه

    واقعا زندگی قشنگه فقط کافیه از ی زاویه دیگه بهش نگاه کنی از زاویه دید خداوند از دریچه سپاس گذاری که چه قدرتی داره خدایا شکرت برای تک تک این ثانیه ای که منو بیدار کردی که از ساعت شیش بیام توی سایت و وقت بذارم و روی خودم کار کنم

    توی این روزا فقط میگم خدایا عاشقتم بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم برای خدا که چه آرامشی به من عطا کرده واقعا حالم تو اون ثانیها بی‌نظیر چقد دلم میخواد مثل استاد برم و ی گوشه دنیا ماها تنها بشم من و خدا که چقد مزه میده که چقد خوبه این تنها شدن و کار کردن روی خودم پارسال من بعضی هفته‌ها میشد که تنها بودم و به اندازه ای که درک میکردم روی خودم داشتم کلر میکردم و دفتر ها پر کردم و برای همون روزا که من دارم تغییر میکنم واقعا خداوند برات وقت خالی میکنه تا تو بتونی روی خودت کار کنی خودت رو رشد بدی واقعا برای همون ثانیا شکرت خدای عزیزم که باعث شدی من روی خودم کار کنم الهی شکر و بتونم به این درک الانم برسم که حرفاهی استاد رو درک کنم و آماده شنیدن اون حرفا بشم و بپذیرم که من خودم خالق صدرصد زندگی خودم هستم

    و بیام به درک الا برسم که بتونم کامنت بذارم من اون آدمیم که حتا کامنت نوشتن هم بلد نبود تو دستم رو گرفتی ای خدای مهربان و به من یاد دادی که چطوری هروز بهتر بشم ی قدم اون آدمیم که من از تنهاییم می‌ترسید اما اون آدم الا چقد بزرگتر شده روح عزیزم واقعا ازت سپاس گذارم که در کنارم بودی این ساعتها و روزها

    جا داره شکر گذار خداوند باشم برای دوره‌ای که خریدم و گوش دادم درک کردم تا اونجایی که باید درک میکردم و از ابنجا به بعد هم بیشتر درک خواهم کرد اگر روی خودم کار کنم نماز روز شب من همین کامنت خوندن و کامنت گذاشتن و خداروشکر که امروز من تونستم کامنت بذارم توی سایت الهی شکر

    استاد عزیزم ممنونم ازت برای این فایل و کامنت لیلا خانم که به هرچی که رسیده لیاقتش رو داره

    خیلی سخته بستن این کامنت برام دلم میخواد ساعتها درباره خداوند جانم بنویسم اما ستاره قطبی و کد نویسی رو هم دارم و بعد برم سر کار اما میدونم که بازم میام و کامنت میذارم و کیف میکنم از فایلهای استاد عزیزم خیلی احساس خوبی دارم و برای تک تک کسانی که اینجا هستن ابن حس رو از خداوند عزیز طلب میکنم

    در پناه الله یکتا شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2059 روز

    «به نام خداوندی که فرمانروای کل جهانیان و بخشنده ی بی حساب است»

    اول از همه سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم که اصلا نمیدونم چطور ازش تشکر کنم واقعاً بابت این فایل و تمام فایل ها و دوره های بی نظیر ، خانم شایسته که پروژه ی خانه تکانی ذهن رو دارند برامون دسته بندی و ویرایش میکنند ، لیلا خانم که کامنت فوق‌العاده شون باعث شد استاد زحمت تهیه این فایل عالی رو بکشن و در نهایت سلام خدمت تمام دوستانی که در کامنت ها مشارکت کردند و نظر منو به تعداد بالای کامنت ها برای این فایل تازه اپلود شده جلب کردند و همین باعث شد که من کنجکاو بشم و فایل رو پلی کنم.

    خب ، داستان از این قراره که من مدت هاست که کامنتی روی سایت نذاشتم ، یادمه تو بازه ی زمانی چند ماهه هر روز یک کامنت روی سایت گذاشتم و به مدت 4 ماه این کارو انجام دادم و این کامنت گذاشتن ها و مداوم گوش دادن فایل ها ، نتیجه اش شد آمادگی من برای حضور در دوره ی خفن 12 قدم.

    وقتی قدم اول رو خریده بودم از خوشحالی هیچی حالیم نبود و به یکی از آرزو هام رسیده بودم واقعا ، حس میکردم یه قفل بزرگی رو از یه گیم شکوندم و رفتم یه مرحله بالاتر و واقعا هم همینطور بود برام.

    قدم هارو ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم ، و الان تقریباً چند بار این دوره رو تموم کردم و دوباره از اول شروع میکنم

    روانشناسی ثروت 1 رو خریدم ، قانون آفرینش رو تا بخش 4 خریدم و خیلی خوشحالم واقعا از این بابت و در مورد نتایج هم صادقانه بگم ، نمیخوام بگم واو ولی هر بار میخوام یه اتفاق بعدی هم که قراره بیوفته ، انجام بشه و بعدش بیام صحبت کنم

    تو مسیر گاهی از مسیر دور شدم ، چک و لگد خوردم از جهان و به اندازه ای که تونستم ذهنمو کنترل کنم به مسیر جاده ی هموار برگشتم.

    امروز یه تضادی ذهنمو درگیر کرد و من واقعا بهم ریختم و داشتم توی این مسئله دنبال درس می‌گشتم و خواستم با پیدا کردن درس این تضاد ، خواسته ی جدیدی رو از جهان درخواست کنم و این کارو هم کردم و به همین نسبت قلبم آروم تر شد ولی کافی نبود :(

    قسمت 11 و 12 از پروژه خانه تکانی ذهن رو دیدم و بعدش هدایت شدم به این فایل فوق‌العاده.

    استاد چی بگم که از همون لحظه اول فایل صورتتو دیدم ، صداتو شنیدم با خودم گفتم اخه بشر چرا تو انقد خوبی ؟

    تصور کن داشتم فایل های لایو رو میدیدم که اونجا تپل تر و با صدا (خیلی کم البته) و لحن و بیان متفاوت تر و تو این فایل اصلا انگار یه آدم دیگه ، صدا فرق کرده ، لحن متفاوت ، چهره ی جذاب تر و اصلا مدل نشستن خیلی فرق داره و …

    بعد داشتم میگفتم بابا مگه میشه استادو هم اونجوری دوسش دارم ، هم اینجوری دوسش دارم ، هم جدی حرف میزنه دوسش دارم ، هم فان حرف میزنه دوسش دارم و …

    خلاصه که :«تو چنین خوب چرایی؟»

    استاد جان من با توجه به کامنت لیلا خانم و صحبت های شما خودمو به یاد آوردم که واقعا چقدر زندگیم تو این چند سال تغییر کرده و نسبت به گذشته ی خودم چقدر پیشرفت کردم و واقعا با تمام قسمت های کامنت لیلا من به فکر فرو رفتم و گریه کردم ، واقعا این مدت اتفاقاتی و آدم هایی رو دیدم که برای یه قرون دوزار ، جلوی هر کسی خم و راست میشن و عزت و شرف خودشونو میزارن وسط تا با چابلوسی خرج زندگیشونو در بیارن و خودمو دیدم تو تمام مباحث توحیدی شما یاد گرفتم که مشرک نباشم و توکلم فقط و فقط به رب باشه و به آدم ها فقط به خاطر اینکه تکه ای از روح پروردگارم هستند احترام بزارم و دوسشون داشته باشم ، و نه به خاطر کار ، نه به خاطر اینکه دستمو بگیرن ، نه به خاطر اینکه هوامو داشته باشن و …

    استاد چنین ایمانی در وجودم ، در دل من ساختی که بار ها و بار ها به عناوین مختلف تهدید شدم ، ولی نه تنها نترسیدم ، بلکه خندیدم بهشون و گفتم هر کاری میخواین بکنید و گفتم که من از اصول خودم تخطی نمیکنم.

    استاد ایمانی در دل من ساختی که وقتی شنیدم میخواستن منو با ماشین زیر کنن ، نه تنها نترسیدم ، بلکه تو دلم گفتم باشه تو منتظر باش ، ما هم منتظریم ( به یاد فایل فقط روی خدا حساب کن) و خیلی هم اتفاقا با خودم حال کردم که ترسی به دل راه ندادم.

    چه ثروتی از این قوت قلب بالاتر ؟

    از این ایمان بالاتر ؟

    از این سلامتی بالاتر ؟

    از این حس ارزشمندی بالاتر ؟

    چه ثروتی از این بالاتر که وقتی راه میرم ، پاهام ، زانو هام ، تن و بدن و هیکلم رو این زمین سفت و محکمه و قدم هام استواره؟

    من الان تو این مدته که میفهمم اون موقع ها که ایمانم ضعیف بود ، زانو هام ، مفصل هام لق بودن اصلا ، ترس های مخفی انگار تو وجودم فوران میکرد و زده بود به فیزیک بدنم ولی الان خیلی فرق داره ، خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    از لحاظ مالی به اندازه ای که خواستم بدست آوردم و صادقانه بگم بعد از خرید دوره ی ثروت فهمیدم یه سری ایراد هایی تو ذهنم دارم که با بر طرف کردن اونها هر بار نتایج بهتر میشه و اینم بگم اون چیزی که خودم به عنوان تارگت گذاشتم رو هنوز نرسیدم بهش ولی ورودی مالی به اندازه ای هست که هر کسی ( به غیر از نزدیکان من ) ازم بپرسه و بهش بگم ، فک میکنه دارم دروغ میگم یا سر کار گذاشتمش هر بار که همچین ری اکشنی از افراد میبینم بیشتر مطمئن میشم که آدما از لحاظ ذهنی اصلا معلول هستن ( حداقل در مورد بحث پول و ثروت ) و اصلا به چیزی که من و خیلیای دیگه برامون عادی و بدیهیه و حتی کمم هست ، نمیتونن فکر کنن ، حتی نمیتونن به این فکر کنن که بدون سرمایه میشه پول ساخت ، چه برسه به این عدد که از نظر ذهنشون غیر قابل باوره.

    بگذریم ،

    یاد روزایی افتادم که آرزو داشتم که پول خوبی بیاد دستم تا بتونم دوره های استاد رو بخرم و همیشه نگران بودم که نکنه دوره ها گرون تر بشن و باز من نتونم بخرم

    الان امشب که دیدم تو سایت زده دوره ها افزایش قیمت میخوره ، نه تنها اصن ناراحت نشدم ، بلکه خوشحال هم شدم که این دوره ها به قیمت بالاتری به فروش برن تا بچه ها بیشتر قدرشونو بدونن ، تازه یه حساب سر انگشتی هم کردم که فقط 20 درصد افزایش خورده و واقعا بیشتر از اینا قیمت دوره هاست به نظرم.

    واقعا یه زمانی پول نداشتم دوره بخرم ، ثروت 1 قیمتش 6500 بود ، وقتی شد 9900 خیلی ناراحت شدم

    الان اینجوریه که واقعاً وقت کافی ندارم یه دوره ی جدید رو تمرکزی بخوام استارت بزنم و البته که هنوز حس میکنم از همین دوره هایی که تا الان خریدم به اندازه ی کافی پر نشدم .

    چقد وقتی تو کامنت اشاره شد به جزییات خونه ، من همزمان که داشتم گوش میدادم ، داشتم به جزییات خونه ام نگاه میکردم و با خودم داشتم میگفتم همین بود واقعا همون چیزی که میخواستم ، اره همین بود چیزی که تو ذهنم بود ، شاید یکم قیافه ی خونه با چیزی که تو ذهنم بوده فرق داره ولی واقعا جزییات همونه ، کابینت ها همونه ، میز و صندلی ، مبل ها ، لوستر ها ، همونه ، خیلی چیزا همونه که میخواستم و در نهایت حسی که تو این خونه دارم ، همون حسیه که وقتی تو ذهنم میساختمش داشتم ، همون حسی که وقتی مستقل نبودم و تنها زندگی نمیکردم ولی داشتم خونمو تو ذهنم میدیدم :)

    خدایا شکرت

    یخچال خونه و جملاتی که لیلای عزیز نوشتن ، منو یاد زمانی انداخت که تقریبا کل در آمدمو اون موقع ها میدادم و یه سری مواد غذایی ارزون قیمت میخریدم که بتونم فقط ورزشمو ادامه بدم ولی الان خدارو صد هزار مرتبه شکر که فراوانی و نعمت تو زندگیم هست و بهترین مواد غذایی رژیمی رو مصرف میکنم ، بدون اینکه بخوام فکر کنم چرا فلان چیز قیمتش گرونتره نسبت به اون چیز دیگه

    و در نهایت از ورزش و رژیمم هم بهترین نتیجه رو دارم میگیرم و هر روز بهتر میشم و خیلی هم با خودم حال میکنم ، و الان دیگه به حدی رسیدم که خیلیا میگن آقا بیا به ما هم برنامه غذایی بده ، برنامه تمرینی بده یا بیا با هم تمرین کنیم و … و حاضرن بابت این موضوع پول پرداخت کنن که من مربی شون بشم ولی خب ، چون نمیخوام تمرکزم از کار خودم کم بشه ، این کارو نمیکنم.

    خواسته هام خیلی زود اجابت میشه استاد ، درخواست هام به 24 ساعت نمیرسه که یا خودش اجابت میشه یا هم تو بد ترین حالت ممکن نشونه هاش میاد و یه روز بعد اونم اجابت میشه .

    خیلی همه چی روونه ، راحته ، آرومم ، رها ام ، دیگه مثل قدیما غصه نمیخورم که چرا خونوادم تو وضعیت من نیستن ، بهتر درک میکنم که مهم نیس که چقدر من بهشون نزدیکم ، مهم اینه که فرکانسمون متفاوته و همین تفاوت فرکانسی باعث شده که تقریباً 5 ساله که از هم دوریم ولی هیچ دلتنگی و وابستگی ندارم واقعا ، دوسشون دارم ، روابط خوبی هم با هم داریم ولی جهان مارو از هم دور کرد و این به واسطه ی فرکانس هامونه و هر کدوممون داریم نتیجه ی فرکانس های خودمونو میگیریم.

    در کل خیلی حرف هست برای گفتن ، از نتایج روابطی و کاری و سلامتی و اعتماد به نفس و … ولی همینقدر بگم که با دیدن این فایل واقعا دیدم خداوکیلی خیلی راضی ام از زندگیم ، خدارو صد هزار مرتبه شکر ، خیلی راضی ام از اینی که هست ، و جالبه که هر بار همینی که رضایت بخشه هم داره بهتر میشه ، چون باور مولد بودن ، باور فراوانی ، باور لیاقت و ارزشمندی و تمام باور های درست ، دارن کار خودشونو میکنن.

    فقط چیزی که فکر میکنم جاش یه کوچولو کمه و باید بیشتر بهش پرو بال بدم ، شکر گذاریه :)

    آدم شاکری هستم ولی نه به اندازه ی قبل ، با دیدن این فایل به یاد اوردم که از کجا به کجا رسیدم و واقعا خیلی گریه کردم ، خیلی زیاد ، همین الان هم همینطور و خدارو شکر میکنم که توی این فضا هستم ، که خدا به من محبت داشته و منو لایق دونسته که من این آگاهی هارو بشنوم و به قول لیلای عزیز ، سعی کنم عمل کنم به اونها.

    استاد یه دنیا ممنونم ازت ، خیلی مخلصم و خیلی دوست دارم واقعاً ️

    خدا حفظت کنه مرد ️

    .

    .

    .

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا سپاسگزار تر باشیم

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا فقط بندگی خودشو بکنیم

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا مارو به راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه ، نه کسانی که به آنها غضب کرده و نه گمراهان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    موضوع فایل

    چگونه عمل کردن به قوانین خداوند می تواند زندگی ما را متحول کند

    در واقع همانگونه که در قرآن کریم ذکر شده قوانین الهی ثابت هستند و تحت عنوان سنت الله در قرآن آمده اند که نه به قوانین دیگری تبدیل می گردند و نه تغییر و تحولی در این سنت های ثابت الهی به وجود خواهند آمد

    اتفاقا من حدود دو سه ساعت قبل تا الان رو در یک تفکر عمیق بودم و حساب کردم دیدم که من از اواسط تیرماه تا الان سه ماه میشه که تو یک مدار بالاتری نسبت به قبل در حال حرکت بودم

    و الان دارم مدارهای آخر از این سطح جدید رو طی می کنم .

    جالبه که این رشد و تکامل وجود داره در کره زمین و کسانی میتونن به سطوح بالاتر دسترسی پیدا کنند که خود رو همگام با تغییرات کره زمین تغییر دهند در واقع همون اصل بقای اصلح که کسانی که رشد و تغییر پیدا کنند باقی میمونند و الا در زیر چرخ های قدرتمند جهان هستی که توسط خدا تنها قدرت کل کیهان اداره میشود به راحتی زیرپا گذاشته شده و به دست فراموشی و نابودی سپرده خواهند شد .

    داشتم تفکر میکردم به شرایط بیرونی و واقعا طبق درس هایی که در چند ساله ی اخیر از عمرم فرا گرفتم تک تک شرایط بیرونی رو مصداق دقیقی از درون ما انسان ها دریافتم .

    نگاه کردم و دیدم که در کشور من ایران قدرتمند و پر افتخار ، در سالیان دوری مثلا صد سال قبل افرادی بودن که خود اهل دین و دیانت و مذهب و خدا و باورهایی محکم بودن اما جایگاه اونها فقط در مساجد و حسینیه ها تکایا و هیئات مذهبی و جلسات عزاداری بوده و همونطور که چند سال قبل در خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیسی در خاورمیانه خونده بودم ، تا زمانی که جایگاه افراد مذهبی فقط در مسجدها باشد و آن ها فقط نمازشان را بخوانند و کاری به سایر چیزها نداشته باشند برای دشمنان ضرری نخواهند داشت پس آنها را واگذارید تا به عبادت خود بپردازند ‌

    اما در سالهایی پس از آن طی یک روند تدریجی و تکاملی فردی به پا خواست که نخواست دامنه ی تفکر و تحرک او و افراد باایمانی چون او فقط در مسجد و منبر و جلسات مذهبی باشد او می خواست که دین الهی را در تک تک جایگاه های کشورش حکمفرما ببیند پس با یک ایمان ابراهیمی شروع کرد به شکستن بتی … خداوند هم او را یاری کرد نامش را بر سر زبان ها بالا برد و مردم را دور او جمع کرد و دستان خود را به یاری او فرستاد تا اعلامیه هایش را پخش کنند و همانطور که گفت سربازان او در آن سال در گهواره ها بودن همان هایی که چند سال بعد در نوجوانی با اشک و گریه التماس میکردند که برای جهاد فی سبیل الله به جبهه زیر توپ و تانک و گلوله بروند .

    این مسیر الهی ادامه داشت و الان رسیده به این نقطه که دامنه ی تحرک افراد باایمان فقط در کشور ایران نیست بلکه اونها خواهان این هستند که ظلم و ستم و بتهای به ظاهر بزرگ و توخالی ای چون اسرائیل خونخوار و آمریکای جنایتکار رو از کل این جهان پاک کنند چقدر زیباست درک این معنا از منظر قوانین جهان هستی اینکه دشمنان بیرونی نمادی هستند از دشمنان درونی ما از همه ی نشتی های فرکانسی ای که برای شیطان باز گذاشته ایم من باور دارم اگر که اسرائیل و آمریکا قدرت گرفته اند تا بر مردم مسلمان ظلم کنند تنها دلیل اون این هست که ما مردم مسلمان هنوز خالص نشدیم. جهان انرژی های همسان را در کنار همدیگر جمع می کند اگر من مسلمان در عمل و رفتار و کردارم هنوز وجه اشتراک دارم با اون آمریکایی با اون اسرائیلی اگر قرآن محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می خوانم اما دارم در عمل رفتارها و اعمالی انجام می دهم که با دین انتخاب شده ی خداوند هماهنگی ندارد و من هنوز عملی آمریکایی و اسرائیلی انجام می دهم که با دین خدا مغایرت دارد ، پس من هنوز خالص شده نیستم اگر در قرآن می خوانم انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا

    و میدانم که پیامبر ص در قرآن فرموده اند

    قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی

    اما من نه محبتی میشناسم و نه مودتی(مودت یعنی محبتی که همراه با اطاعت باشد)

    و اهل بیت علیه السلام را به عنوان الگوهایی تمام عیار در زندگی عملی ام نپذیرفته ام…

    و من هنوز تطهیر نشده ام من هنوز چنان خود را پاک و خالص و طهارت یافته نگردانیده ام که لایق حضور و ظهور اهل بیت ع در زندگی کنونی و عملی و واقعی خود باشم پس این معما چو حل گشت آسان شود اگر من در جهان بیرونی ام بی نظمی و جنگ میبینم دلیل واضح آن درون من است که هنوز نتوانسته خالص و پاک شود

    و توجه کردن به یکی از نمونه های قرانی می تواند به ما درک بالاتری بدهد در زمان حضرت داوود علیه السلام ستمگری به نام جالوت میزیست زمانی که داوود و طالوت و لشکریانشان برای مقابله با جالوت و لشکریانش در حرکت بودند :

    فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ‌

    پس هنگامى که طالوت، سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت:

    خداوند شمارا به یک نهر آب آزمایش مى‌کند، پس هر که از آن بنوشد از من نیست و هرکس از آن نخورد از من هست، مگر آنکه با دست، مشتى برگیرد (و بیاشامد.) پس (همین که به نهر آب رسیدند،) جز اندکى همه از آن نوشیدند، سپس هنگامى که او و یاوران با ایمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را دیدند) گفتند: امروز ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. امّا آنها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندک که با اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) است.

    در واقع همان عده ی اندکی که فرمان طالوت پیامبر الهی رو گردن نهاده و از اون نهر به جز کف دست بیشتر نیاشامیدند توانستند به ایمانی دست پیدا کنند که این جمله را بر زبان آورند

    کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع الصابرین

    پس اندک بودن تعداد و کمتر بودن قدرتهای نظامی و نیروهای انسانی دلیلی بر مغلوب شدن نیست چه بسیار بوده است که عده ای اندک به خاطر ایمان قوی و به خاطر همراه شدن با نیروهای الهی در آسمان و زمین و همگام شدن با مدار جنود السماوات و الارض توانسته اند بر عده زیادی پیروز شوند و قطعا خداباصابران است .

    توجه کردن بر زیبایی ها و نکات مثبت و اعراض کردن از نکات منفی ونازیبایی ها اگر یک حرکت سازنده و رشد رو به جلو در آن پیدا نشود و انسان را یک مدار متوقف کند می تواند خود تبدیل شود به حجابی بین من و الله

    حجابی خود ساخته که ناشی است از یک ضعف

    ضعف در اینکه من باور داشته باشم من قادرم به عنوان خلیفه خداوند بر روی زمین که زمین را از لوث هر ظالمی پاک کنم

    من قادرم تطهیر کنم وقتی من وجودم را کاملا پاک و تطهیر کردم این تطهیر درونی من می تواند جهانم را تطهیر کند

    ما میدانیم در جهانی زندگی می کنیم که دو قطب دارد قطب مثبت آن خداست و قطب منفی آن شیطان است و اما این مساله یعنی وجود قطب منفی همیشگی نیست

    همانطور که در قرآن، شیطان از خداوند خواست که او را تا قیامت مهلت دهد اما خداوند این درخواست او را قبول نکرد و او را تا وقتی معلوم مهلت داد پس وجود جهانی دو قطبی یک مساله همیشگی نخواهد بود و ما تا وقتی معلوم هست که شیطان را قدرت مند میبینیم و ما قادریم قطب منفی را به کلی حذف کنیم از کل جهانمان و این

    می تواند بشارت ظهور آخرین فرد از خاندان اهل بیت ع باشد

    می تواند آخرین بازمانده ی خاندان عصمت و طهارت را برانگیزد و ما با تطهیر خود و جهان خود است که در مدار پاکترین انسان کره زمین قرار خواهیم گرفت.

    وقتی من سمت خود را انجام دادم خدا هم سمت خود را انجام خواهد داد و این وعده الهیست و لن تجد سنت الله تبدیلا و لن تجد سنت الله تحویلا و من اصدق من الله قیلا و لن یخلف الله وعده

    وعد الله لا یخلف الله وعده و لکن اکثر الناس لایعلمون

    من دوست ندارم انسان ضعیفی باشم که به کنجی از این جهان پهناور پناه ببرم و در تنهایی خودم یک منطقه محدود را برای خودم انتخاب کنم و ذهن خود را با هزار ترفند گول بزنم تا نازیبایی را نبینم و جنگ و ظالم و کودک کشی و ضعیف کشی را فاکتور بگیرم و فقط زیبایی و ثروت را تماشا کنم

    من دوست دارم قادر مطلق باشم و خلیفه اللهی را به معنای کامل کلمه نشان دهم و جهان و زمین پهناور را از هر نازیبایی پاک کنم

    تا آن وقت هرجا از این کره خاکی را که نگاه می کنم ثروت ببینم سلامتی ببینم عشق ببینم رفاه ببینم عبودیت ببینم اسلام ببینم مسلمان ببینم خدا را ببینم

    من این قدرت را بسیار بالاتر و برتر از آن میبینم که با نادیده گرفتن بدی ها چند صباحی را خوش باشم

    ولی نقشی در تطهیر جهانم نداشته باشم و اما خوب واضح و مسلم است که رسیدن به همان تطهیر کلی و جهانی هم نیازمند عبور از مسیر قوانین الهی است

    یعنی همان که من میدانم جنگ هست ظلم هست اما من در نقش خودم وظیفه ام راانجام میدهم توجه نکردن من بر نازیبایی معنای این دارد که من با توجه نکردن خود را مقهور و مغلوب این نازیبایی نمیبینم یک معنای توجه نکردن این است که توجه کردن باعث نشود ما خود را مقهور و مغلوب فقر و بیماری و ظالم و ظلم و جنگ بدانیم

    بلکه بدانیم ما قادر مطلقیم همانگونه که خداونداست و ما خلیفه الهی هستیم وما در کنار هم این قدرت را داریم که جهانی عاری از نازیبایی را خلق کنیم و باور کنیم ید الله فوق ایدیهم دست خدا بالاتر از دست آنهاست

    آنهایی که پازل ایمانشان تکمیل نیست و بایک جمله ی ما به خدا اعتماد داریم روی دلارشان نمی توانند خلاء های فراوان ایمان خود را جبران کنند .

    و ایمان داشته باشیم که هر کسی هستیم در هر جایگاهی اگر توانستیم شیطان درون خود را شکست دهیم قطعا در جهان بیرونمان خواهیم دید که شیطان بزرگ شکست خواهد خورد

    فقط باید هر کسی رسالت خود را انجام دهد و در رسالت خود کامل شود یعنی اون کمالی که سالها دنبالش بوده را بهش برسد

    دیگر وقت دست دست کردن نیست

    وقت غرور و لگد زدن به نشانه ها و هدایتهای آشکار الهی نیست

    وقت تسلیم و پذیرش است وقت آن رسیده که اسرائیل درون را شکست دهیم به جنگ اسرائیل زندگی مان برویم

    همان چیزی و همان کسی که سالها خود را در برابرش ناتوان می دیدیم اکنون وقت مرگ شیطان بزرگ است اکنون زمان تطهیر کل جهان از لوث هر زشتی و پلیدی و رجس و نازیبایی است.

    وقت آن است که ادامه دهیم راه کسی که ایران را از لوث ظالمان پاک کرد و الان وقت پاک کردن کل جهان است

    و قادر مطلق بودن انسان این اراده و این امکان را به او می دهد فقط باید هر کدام از ما بفهمیم چه وجه اشتراکی داریم با ظالمان ؟

    که هنوز در مدار آن ها هستیم وجه اشتراک من با اسرائیل با آمریکا که حامی بزرگ اسرائیل است در چیست من چگونه از درون تطهیر میشوم و پاک میشوم من خالص شده ی من چه فاکتورهایی دارد که الان در من نیست و باید به من اضافه شود ؟

    همه اینها سوالاتی ست که باید در آنها تفکر کنیم فقط افرادی می توانند به مدار بعدی زمین هجرت کنند که در این مرحله خود را تطهیر کنند و کامل شوند

    و من الله توفیق

    شانزده مهرماه سال هزار و چهارصد و سه شمسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس خداوند بلند مرتبه بخشایشگر رو که به من بهای الهی خودش رو از ازل بخشید و به سفره پر از مائده زمینش دعوتم کرد تا در این بزم سهمی داشته باشم.

    خدایی که خواست من خلق بشم و با مهر خاصش منو پروراند و متنعم کرد.

    بیمار شدم شفا داد،

    گرسنه شدم طعام داد،

    خسته شدم قوت داد،

    درمانده شدم پناه داد،

    ناامید شدم قوت قلب داد،

    خوار و خفیف شدم عزت داد،

    تهیدست شدم دولت و ثروت داد،

    تنها شدم همدم داد،

    لب تر کردم نعمت داد،

    درخواست کمک کردم استاد داد،

    پرسش کردم پاسخ داد،

    حرکت کردم برکت داد…

    .

    .

    .

    سلام

    نور و سرور الهی تقدیم به قلبهای نورانی همه شما. از صدر مجلس که استاد جانم نشستند تاااااا هر آنجا که یاران این فضای مقدس حس منو درک می کنند.

    الهی شکر که این قفل زبان باز شد و اشک جاری شد تا بتونم با قلبم بنویسم.

    استاد عباسمنش عزیزم، تصورتون می کنم یه پسر بی اندازه شر و شیطون که یک جا بند نمیشه، توی کوچه و خیابون در حال دعوا و کتک کاریه، تو مدرسه و محل همه از دستش شاکین، حرف کسی رو گوش نمیکنه، کسی فکرشم نمیکنه که این پسر یه روزی بتونه یه زندگی آروم و معمولی هم داشته باشه….

    اما چی میشه که این پسر سرکش تبدیل میشه به ریسمان الهی برای وصل شدن اینهمه آدم جورواجور از شخصیتها و قومیتها و سن و سالهای مختلف، ساکن کشورهای مختلف با فرهنگهای مختلف، با میزان سواد و آگاهی مختلف، که هرکدوم روابط مختلفی با خدا دارن؟

    چی میشه که همون پسر ناآروم تبدیل میشه به این شخصیت سرشار از آرامش و فروتنی و خشوع در برابر رب؟

    چی میشه که قلبش اینجوری مثل یه پروانه کوچولو بال بال میزنه برای ذره ای توحید و تسلیم؟ که با خوندن دلنوشته های مخلصانه و صادقانه یک دوست انقدر لبریز میشه که به جوش و خروش میاد و اینجوری تراوش میکنه؟

    غیر از مقام بلندمرتبه تسلیم و آگاهی از قدرت پروردگاره؟

    غیر از کلمه ی پرمفهوم توحیده؟

    من می خوام اول از همه شما استاد عباسمنش بزرگم رو تحسین کنم که با شکستن منِ خودتون و قبول عظمت رب اینهمه تغییر رو ابتدا در خودتون و بعد در همه ماها ایجاد کردید.

    هر کس به اندازه ظرف وجود خودش.

    هرکس به اندازه ای که باور کرده که حرفهای شما حقه، این قرآن حقه، این قوانین حقه و ثابته،

    هرکس به میزان تعهد و تلاشش برای کنترل ذهنش.

    من که هیچ ادعایی ندارم. دست تسلیمم بالاست و همزمان شکرگزار تمام داشته هام هستم.

    اما وقتی نتایج دوستانم در فقط همین یک فایل رو خوندم بارها و بارها بخاطرشون اشک سپاسگزاری ریختم و شکر کردم که خیلیها از من نتایج خیلی بزرگتر و بیشتری رقم زدن.

    هرچند باز هم میگم بی اندازه شکرگزار نتایج خوب خودم هستم.

    بعد از شما مریم جان شایسته نازنینم رو تحسین می کنم بابت ثبات قدم و قدرت بی نظیرشون در خلق خواسته هاشون، در کنترل ذهنشون و اینهمه دستاوردی که بعضیهاش رو ماها می بینیم.

    مریم جانم شما سزاوار کلمه سنگین «موحد» هستید. شما ارزشی در جهان خلق کردید که تا نسلها و نسلها پابرجا خواهد موند و الگوی کسانی مثل من شدید که توی جامعه امروزی دنبال الگوی زن موفق و قدرتمند می گشتن. اونم با ورژن ایرانیش.

    بعد از شما دلم می خواد اسم چند نفر از عزیزان سایت رو بیارم که می شناسمشون و درباره شون خوندم و ازشون درس و تاثیر گرفتم. همه این عزیزان به گردن من حق دارن.

    آزاده خانم عزیز که مصاحبه حضوریشون با استاد بی نهایت برام درس آموز بود.

    آقا سید حبیب حافظان و وجیهه بانوی عزیز که عشق و احترام خاصشون نسبت به هم منو شگفت زده می کرد و در من درخواست چنین رابطه ای رو ایجاد کرد.

    سید علی خوشدل و عادله و شکیبا کیانی فر عزیز.

    آقا رسول خانکی و فاطمه عزیز که جز محبت و پایبندی به قوانین چیزی ازشون ندیدم.

    سعیده جان شهریاری عزیز که وجود نورانیش جلای قلبمه.

    لیلا جان بشارتی عزیز که این همه شهد و شکر بخاطر ایشون توی سایت از زبان استاد و همه بچه ها جاری شد. ماشالله به ایشون و نوش جااااانشون اینهمه نعمت و دلخوشی.فراوانتر باد.

    آقا جواد بایرامی عزیز که داستان تحول زندگیشون رو پارسال که خوندم خیلی بهم چسبید.

    آقا ابراهیم عزیز که داستان استخدامش در شرکت صنایع فولاد اهواز برام سند و مدرکی برای خلق هر غیرممکنیه.

    آقا رضا عطارروشن عزیز که نمونه یک خالق و یک شاگرد نمونه مکتب استاده.

    زهرا کاسه ساز عزیز که یک جمله بهم گفت و همون یک جمله برام یک دنیا ارزش داشت.

    سمانه جان صوفی عزیز که برام نماد استواری و تعهد برای تغییره.

    آقا اسدالله زرگوشی عزیز که نماد آرامش و صلح درون و احساس خودارزشمندیه.

    شهرزاد عزیز که برام الگوی یک business woman خدابین و خداشناسه.

    آقا احمد فرهنگیان عزیز، آقای خاص.

    آقا مجید عزیزی پیردوستی عزیز

    آقا مصطفی ابوطالبی که تازه اینجا برای اولین بار کامنتشون رو خوندم و اشکها بود که از چشمام بخاطر تجربیات و احساسات قشنگشون سرازیر میشد.

    پاکیزه جان بارکزی با اون جمله قشنگ همیشگیش: به نام خدایی که همه چیز می شود همه کس را.

    سارا جان مرادی همت عزیزم که استاد موشکافی باورهای محدودکننده خودش هست.

    آقا حمید امیری عزیز که قلب صافش باعث روشنتر شدن مفهوم آیات قرآن برای منه.

    آقا جمال عزیز که پاسخهاشون در بخش عقل کل درهایی از آگاهی رو به روی من باز کرد.

    .

    دوستان خیلی زیادی بودن که من با کمال افتخار تونستم از برکت وجودشون استفاده کنم ولی الان حضور ذهن نداشتم که نام ببرم یا اسمشون فراموشم شده.

    در کل اینجا مخزن احساس خوب و باورهای مناسبه.

    اینجا جاییه که همه مون بی رودربایستی و خجالت اومدیم که خودمون رو کندوکاو کنیم و از هم یاد بگیریم.

    اینجا نزدیکترین جا به خداست. چون ماها به اصل خودمون وصل میشیم و خدا در اصل ما، در نهاد ماست.

    دلم می خواد باز هم از نتایج خوب زندگیم بگم اما حسی در درونم میگه الان اینجا ننویس.

    بذار این کامنت فقط به تحسین دوستانت و نتایج ارزشمندشون بگذره.

    قبلا زیاد از خودت نوشتی، فرصت زیاده. باز هم خلق کن و بعد بیشتر بنویس.

    انقدر حالم خوبه، انقدر الان غرق سپاسگزاری ام از اینهمه فراوانی نعمت، فراوانی آدمهای خوب، احساسات خداییِ برانگیخته شده، از اینهمه درسی که دارم با خوندن سرگذشت زندگی و تحولات مثبت تک تک دوستانم می گیرم.

    کدوم دانشگاه می خواست اینا رو به من یاد بده؟

    چند تا عمر طبیعی بایستی زندگی می کردم تا اینهمه درس زندگی رو بتونم یاد بگیرم؟

    چقدر بایستی پول می دادم تا فقط یک دوره آموزش مهارتهای زندگی رو پاس کنم، اونم نه بر پایه ی توحید؟

    اما خدا بر سرم منت گذاشت و دعوتم کرد به این بهشت روی زمین در جوار استادی که خودش رو از فرش به عرش رسونده، و هر کدوم از ما به میزان باورپذیریمون باهاش همراه بشیم بالا میریم.

    اینهمه انسان شریف و نجیب در کنار هم جمع شدن و دارن هر روز اسم خدا رو به زبون میارن.

    احساس می کنم تو مجلس صوفی های سفیدپوشِ محضر حضرت مولانا در حال رقص سماعم و از خود بی خود شدم.

    گویند که در خانه ی دل هست چراغی/ افروخته کاندر حرم افروختنی نیست

    یک دانه ی اشک است روان بر رخ زرین/ سیم و زر ما شد که اندوختنی نیست

    گاهی گرفتار روزمرگی ها و خستگیهای روحی میشم، ولی همین که یک ساعت به ندای الله از زبان استادم گوش میدم دوباره جون می گیرم.

    من این زندگی جدیدم رو با همه سالهای گذشته عمرم عوض نمی کنم.

    ناراحت نیستم که به اون صورت گذشت، بایستی می گذشت تا من به این نقطه از تکاملم برسم و شاگرد این مدرسه بشم.

    الان که اومدم، پس باید تا میتونم استفاده کنم.

    تاجی روی سر خودم می بینم که با تمام داشته های دنیا عوضش نمی کنم.

    من بهتر شدن و رشد کردن رو به خودم بدهکارم.

    من موظفم به توحیدی که قبولش کردم بیشتر و بیشتر عمل کنم.

    تمام درخواستم از خدا همینه.

    .

    سازت اگر عشق بنوازد

    همه خلقت خواهند رقصید

    و زبانت اگر شیرین باشد

    همه پروانه‌ها گرد تو خواهند آمد

    .

    پس عشق را بنواز

    با زبان شیرینت بخوان

    و با قلبت پذیرا باش…

    ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1292 روز

      سلام سعیده جان

      مطالعه کامنت شما

      یک دنیا شور وشوق واحساس خوب داشت

      سپاسگدارم هستی

      بودنت بسیار زیباست

      بودنت رو دوست دارم

      بودنت رو تحسین میکنم

      سپاسگذادم بابت هستی وبودنت

      عالیه گاهی یک کلمه یا یک جمله کافیه تا یک سبد حال خوب دریافت کنیم

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ»

      (ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻗﻮم ﺛﻤﻮﺩ ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺷﺎﻥ ﺻﺎﻟﺢ ﺭﺍ [ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ]ﮔﻔﺖ : ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ؛ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ؛ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ؛ ﻭ ﺍﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﻲ ﻛﻨﻴﺪ ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻳﺪ ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم [ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ] ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻭ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺩﻋﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ)

      (61 هود)

      —————————————————————————

      سلام و درود فراوان به شما خواهر گرانقدر ، خانم رضایی بزرگوار. الهی که در کنار خانواده حال دلتون عالی عالی عالی باشه و در هر ثانیه از لحظات زندگی تون، نور و رحمت و فضل پروردگار در زندگی تون جاری باشه.

      خداوند از طریق دستان ارزشمندش منو هدایت کرد به این کامنت و دیدم اسم من رو در کنار اسم استاد عباس منش عزیزمون و استاد شایسته گرانقدر و شاگردان زرنگ کلاس نوشتین. واقعاً دیدن اسمم کنار دوستان و شاگردان زرنگ و توحیدی و ارزشمند استاد برام مایه افتخاره.

      کلی احساسم خوب شد و کلی از خوندن کامنتتون لذت بردم. نه فقط به خاطر اینکه از من یاد کرده بودین بلکه از همون ابتدای شروع کامنت احساسم فوق العاده بود. و اینم بخاطر فرکانس مثبتی بوده که بر قلب شما جاری شده و کامنت رو با احساس خوب نوشتین. الهی صد هزار مرتبه شکر.

      الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این قانون شگفت انگیز احساس خوب مساوی ست با اتفاقات خوب. فقط خداوند خودش می‌دونه در پاسخ به این فرکانسهای مثبت ما قراره چه پاداشهایی که مایه روشنی چشمها و قلب‌های ماست به زندگی مون عطا کنه.

      بینهایت تحسینتون می‌کنم این تعهد و این استقامت و تلاش مستمر شما در مسیر توحید و خودسازی. از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و احساس خوب رو براتون درخواست میکنم.

      خداوند توی سوره انفال به پیامبر و فرستاده خودش میگه: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (ﺷﻤﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻜﺸﺘﻴﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ . [ ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺗﻴﺮ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻛﺮﺩﻱ ، ﺗﻮ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻧﻜﺮﺩﻱ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻛﺮﺩ؛ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻲ ﻧﻴﻜﻮ ﺑﻴﺎﺯﻣﺎﻳﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺷﻨﻮﺍ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ)

      وقتی خداوند به پیامبرش میگه «اعتبار همه موفقیت ها و تلاشها و پیروزها با منه»، اون وقت واقعاً من چه اعتباری میتونم به خودم بدم؟!

      توی دعای کمیل، حضرت علی علیه السلام یه جمله ای داره که اینجوری با خداوند مناجات می‌کنه «و چه بسیار نام نیکویی که از من در بین مردم نشر دادی و من اهلش نبودم»

      همینکه امروز توی بزرگترین و توحیدی ترین سایت موفقیت جهان حضور دارم، در کنار بهترین اساتید، در کنار خانواده ای اینقدر توحیدی و نورانی و ارزشمند همین خودش یعنی خداوند منت سرم گذاشته و حالا توی سایت اسم منو به نیکی سر زبون دوستانم قرار داده، من واقعاً چه اعتباری میتونم به خودم بدم؟؟ من با چه عقل و منطقی می‌تونستم این کارو بکنم؟ همه این کامنتهایی که نوشته شد و برای دوستان جذابیت و شیرینی داشته، همه اش بخاطر آیات قرآن بوده که جذابیت پیدا کرده، 1400 ساله خداوند گفته اگه میتونید یه آیه مثل آیات قرآن رو بیارید ، میلیاردها نفر اومدن و رفتن ولی هنوز هیچکس نتونسته یه آیه شبیهش رو بیاره.

      من یه دفتری دارم که هر روز یا هر چند روز بعنوان نتایج و اتفاقات و نشانه های خوب و مثبت میرم سراغش و چندتا موضوع رو می‌نویسم ، برای زمانهایی که ذهنم بخواد نجوا کنه. تو زمانی که نجوا بیاد سراغم میرم سراغ این دفتر و نتایج و نشانه ها و لحظاتی که حالم خوب بوده رو میخونم. تا به ذهنم بفهمونم حتی توی تاریکترین لحظات بازم بینهایت نعمت و برکت و رحمت خداوند وجود داره برای شکرگزاری و سپاسگزاری.این کامنت شما رو بعنوان نشانه توی دفترم نوشتم، و البته سایر اتفاقات زیبایی که این روزها دارم تجربه میکنم.

      وقتی خواستم یه کامنت قدردانی براتون بنویسم اپلیکیشن قرآن رو باز کردم و آیه 61 سوره هود روی بنر تبلیغات برنامه بود.

      دیدم چقدر زیباست که خداوند ما رو از دل ذرات همین زمین زیر پامون به این جهان آورده ، برای توحید و یکتاپرستی و بندگی خودش و اینکه تجربه کنیم و زمین رو آباد کنیم و آبادانی و زیبای و ثروت‌ها و نعمتها رو گسترش بدیم و به همدیگه خیر و منفعت برسونیم ، دیر یا زود زمین زیر پامون سقف اتاقمون میشه ، پس یادمون باشه رب ما بسیار بسیار به همون نزدیکه و بینهایت اجابت کننده درخواست‌های ماست. حق انتخاب با ماست که از این قدرت اجابت و نزدیکی خداوند چطوری قراره استفاده کنیم…

      ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم و قدردان محبت و مهربانی شما هستم.از درگاه خداوند متعال بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و سلامتی و آرامش و برکت رو برای زندگی تون خواستارم.

      خانه دلتون نورانی به نور رب العالمین «اللهُ نورُ السَّماواتِ و الأرضِ»

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2025 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

        و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند.

        ~~~~~~~~~~~~~~~~~~

        سلام آقا حمید عزیز و دوست داشتنی.

        شما بیش از اونچه که فکر می کنید ارزش خلق کردید و این نشون میده چقدر احساس ارزشمندی درونی خودتون رو افزایش دادید و همون شش قدم از «12 قدم» اثر خودش رو گذاشته، همینطور «عزت نفس» و «احساس لیاقت».

        شما زوری نمیزنی که دیده بشی ولی نور خداوند هرجا تجلی کنه ناگزیر دیده میشه. حس میشه.

        من می دونم که شما بدون تهیه دوره قانون سلامتی و فقط از روی حس جستجوگر مقدس خودتون و با هوش بالایی که در زمینه های مختلف ما داریم نمودش رو به عینه می بینیم، تونستی به مقدار مناسبی طبق قانون سلامتی عمل کنی و این زیبایی ظاهری که داری و آرامشتون قطعا محصول همین تعهد و جستجوگریه.

        شما نیایشهای بسیار زیبایی ابتدای همه نوشته هات می نویسی که دل هر کسی رو نرم میکنه و حس همزادپنداری با بندگی خودت ایجاد می کنی.

        شما فروتنی خاصی داری که من به شخصه قشنگ درکش می کنم.

        شما هر روز هستی، روزی چند بار می نویسی، علاوه بر دفترنویسی های خودت. این اصلا کار آسونی نیست.

        شما خواستی وقتت آزاد بشه که شده. اگر شما این درخواست رو از جهان نمی داشتی این اوقات خلوت و وصل حاصل نمیشد.

        اطلاعات عمومی و تخصصی و زبان انگلیسی فوق العاده تون هم که بماند. ماشاالله یه گلوله استعدادی که دعای خالصانه می کنم به تدریج همه شون رو به مرحله عمل برسونید و لذتشو ببرید.

        این از این که فرموده بودی اسم من کنار اسم شاگرد زرنگا اومده. شما خودت شاگرد ممتازی.

        البته من کسانی رو نام بردم که خودم به شخصه ازشون تاثیر گرفتم و تو مدار آشناییشون قرار گرفتم و مطمئنا افراد بسیار زیادی هستند که من آشنا نشدم یا کامنتی ازشون نخوندم.

        راستش امروز از سر ظهر اتفاق ناخواسته ای برام افتاد که متاسفانه حالم رو برای چند ساعتی بد کرد.

        خیلی تلاش کردم ذهنم رو دوباره تیون کنم روی فرکانس خوب.

        دوست داشتم پاسخ مناسبی بنویسم ولی نتونستم. تا بالاخره به لطف خدا این تسلط تا درصد بسیار بالایی صورت گرفت و خوشحالم که تونستم یکمی نفس راحت بکشم و با حال خوب براتون بنویسم.

        اول کامنتم هم آیه ادعونی استجب لکم رو نوشتم چون در تمام این چند ساعت با خدای خودم داشتم حرف میزدم و ازش درخواست گذشت و حال خوب می کردم.

        وسط کامنت نوشتن واسه شما که خودش حس فوق العاده ای داشت، مادر عزیزم هم تماس گرفت و کلی احساس خوب بهم منتقل کرد و داستان یکی از دوستان نورانی و شفای روح یافته اش رو برام تعریف کرد و باعث شد خیلی حالم بهتر بشه.

        از تماس تلفنی سرظهر که حاوی معجونی از تحقیر و تهدید و گله و شکایت و احساسات بسیار بد بود و باعث شد بزنم جاده خاکی، توی حدود 5 ساعت رسیدم به این احساسات خدایی و این اشک شکرگزاری و لبخند رضایت.

        الهی صدهزار مرتبه شکر برای شاگردی استاد عباسمنش و این قرآنی که توی قلبم نشسته، به نازی که لیلی به محمل نشیند…

        راستی دایی حمید، نوا خانم دخترم حدود 3-4 هفته دیگه ان شاالله به دنیا میاد و حتما عکسش رو میگذارم دایی ها و خاله ها ببیننش و واسش بخونن:

        غمت در نهانخانه دل نشیند

        به نازی که لیلی به محمل نشیند

        نوایی، نوایی، نوایی، نوایی…

        .

        غم هم که خودت میدونی توی این شعر به معنی عشق هست.

        ماشاالله خوب هم از اشعار فاخر سردرمیاری.

        یادمه پارسال یکی از اولین کامنتهایی که ازت خوندم نوشته بودی «توی پارک نشستم و با مورچه هایی که ازم بالا میرن حرف میزنم.(نامبرده به حضرت سلیمان ارادت خاصی داره)»

        خلاصه که از هر دری سخنی گفتیم تا بگیم آقا حمید امیری عزیز شما نور چشم همه ما و این سایت هستی و ازت ممنونم که احساسات خوب و الهیت رو با ما به اشتراک می گذاری و دلمون رو به نور الله قرص و محکمتر می کنی.

        خدا حفظت کنه و آسون بشی برای آسانیها. دلت به رضایت پروردگار شاد بشه. و نعمت و ثروت و خوشبختی و سلامتی ازت چکه کنه.

        طوریکه هرجا رفتی بوی عطر خداییت اونجا رو پر کنه و از خودت نور بجا بگذاری.

        مثل استاد عباسمنش…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    زینب رجبی گفته:
    مدت عضویت: 325 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز

    خداروشکر امروز دوباره این فایل رو گوش دادم و هر بار نکات جدیدی ازش یاد میگیرم..نکته ی که امروز دریافت کردم شکرگزاری بود و من شروع کردم شکرگزاری به خاطر چیزهایی که دارم ..بسیار حس خوبی بهم داد و اینکه چیزی که بیشتر خوشحالم کرد اتفاقی بود که امروز افتاد ..

    من در حال یادگیری و آموزش کاری هستم که به عنوان شغل میخام در اون حرفه ی بشم و کسب درآمد کنم..چند وقتی بود حس میکردم سرگردانم و از خدا خواستم هدایتم کنه و بهم الهام کنه که چ مسیری رو برم و چطور به هدفم نزدیکتر بشم ..

    چند وقت پیش دوستان دوره ی آموزشی شخصی رو بهم معرفی کردن که در رسیدن من به هدفم کمک میکنه ولی من هزینه دوره رو نداشتم و برام هزینش سنگین بودد

    سعی کردم دوره های رایگانشون رو ببینم ویاد بگیرم …و عضو گروهی شدم که اونا هم اموزش های ایشون رو نگاه میکردن و با هم تمرین میکردیم..و هر روز از خدا میخاستم منو هدایت کنه

    تا امروز به صورت اتفاقی یک ویس رو در گروه دیدم و فهمیدم همون استاد برا یک سری از افراد که شرایط خاصی رو داشته باشن آموزش رو رایگان کرده..و من هیجان زده بهشون پیام دادم و شرایط پرسیدم …باورم نمیشد من تونستم در دوره ی ایشون رایگان ثبت نام کنم…خدارو شکرگزارم که من رو هدایت کرد و موانع رو از سر راهم بر میداره و هر روز من رو به هدفم نزدیکتر میکنه..و من امروز حس کردم هدایت شدم و هزار بار خداروشکر کردم..ذهنم بهم میگفت این اتفاق عادیه ولی من میدونم این هدایت خداس و خدا خواست من اون ویس رو گوش بدم و به استاد اون اموزش پیام بدم و شرایطم قبول بشه و عضو گروهشون شدم..خیلی هیجان زده بودم بیام اینجا و بنویسم که وقتی از خدا هدایت بخایم ما رو هدایت میکنه و همه ی موانع رو از سر راهمون برمیداره و از هزاران راه که فقط خود بر آن آگاه هست و از طریق انسانی های که دستانی از دستان خدا هستن ما رو در مسیر هدفمون هدایت میکنه..خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم..

    آشنایی من با استاد عباس منش از کانالی در یوتیوب بود و درباره ی قانون جذاب صحبت کردن و استاد عباس منش رو به عنوان شخصی که ازش الهام گرفتن و شخصی که هر حرفی رو که میزنه تجربش کرده و دیگران از استاد عباس منش قانون جذب یاد گرفتن معرفی کردن …و چون خود اون شخص بسیار صادق هستن و کانالشون پر از حس خوب هست.. من پیگیر حرفشون شدم و در اینستاگرام اسم استاد رو سرچ کردم و بعد در گوگل و کم کم به سایت هدایت شدم..خواستم بگم من از طریق شخصی خوش قلب با استاد آشنا شدم و همیشه دعاشون میکنم که صادقانه درباره ی استاد صحبت کردن..و من رو هدایت کردن به سمت استاد عباس منش..

    خداروشکر هدایت شدم به این سایت و فایل های استاد..که هر روز در من تغییرات ایجاد میکند..و یک قدم به جلوتر هدایت میشوم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و بی نظیر و همه دوستان هم فرکانسی در تنها دانشگاه توحیدی کیهان .

    خدارو شکر یک روز دیگه اومدم کامنت بنویسم که همه از این برکت پروژه عالی و پر خیر و برکت شماست خانم شایسته

    عزیز هست خدا خیرت بده که دستی شدی برای نوشتن من و خیلی های دیگه اولین پیام شما یک ویس بود که در یک

    تضادی بود که درش بودم و خیلی تو خودم بودم دنبال راهی بودم که بتونم با لطف خدای خودم کانون توجه خودم را

    کنترل کنم و نزارم برای خودش جفتک بندازه چون به لطف فایلهای استاد عزیزم دیگه برای ما جفتک انداختن را زود

    میفهمیم که اوضاع از چه قراره و باید بیفتم به جونش تا بدتر نشه با صدای شما من در تعمیرگاه بودم برای ماشینم

    سرو صدای جاده هم بود هوا هم گرم بود نمیشد تو ماشین بشینم سر و صدا کمتر شه مویایل نگه داشتم روی گوشم کامل

    تا بتونم ویس را گوش کنم اولش که دیدم پروژه با این اسم یک لحظه حالم جا اومد و یه جورایی گفتم خودشه نشونه

    ازین واضحتر من دنبال نشونه بودم خدا برام اسرال کرده به چه شکلی زیبایی الهی شکرت وقتی فرکانس ویس شما را

    گوش کردم اصلا صدای جاده دیگه نبود یه حس فوق العادع انگاری شما باتری اف بودی الان شارژ شدی رو 100

    دو بار همونجا استاده گوش کردم با احساس عالی راهی شدم به سمت دفتر کارم و شروع کردم به تعهد و ادامه داستان

    که با لطف خودش این همه روزها را سپری کردم چون در یک تضادی هستم خودم میدونم داستانش چیه و درسش را

    تقریبا گرفتم دارم اعراض میکنم از ترکشهایی که داره با کمک خدا و این فایلهای توحیدی و اصل قانون دارم خودم را

    شارژ نگه میدارم بعضی وقتا دیدین نجوا خیلی زیاده و انگاری هنگ میکنی و فایل هم جواب نمیده انگار هیچی حال

    نمیده نقطه بسیار حساسی این خط قرمزه که نباید بریده بشه فقط با توکل و حال خوب و در لحظه بودن نوشتن

    شکر گزاری من زیاد این تمرین را نداشتم خیلی کم ولی همیشه تمام نعمتهام را از خدا میدونم که وقتی حالم خوبه یعنی

    شکرگزارم و این خودش فرکانس عالی متصل بودن به منبع را دارد بیشتر دارم تو پیاده روی هام عبارات تاکیدی مخصوص

    خودم را با احساس خوب تکرار میکنم و با خودم صحبت میکنم تا کنترل کانون توجه نزارم روی ناخواسته این جور وقتا

    یه جورایی علی بی غم بودن جوابه کاره این مدت دوهفته بیشتر هست چندین نشانه خوبی دریافت کردم و مهر تایید

    خودمو زدم که در مسیر درست هستی محمد فقط ادامه بده که جز بوم بوم بوم راهی نیست و این قانونه چون چند باری

    دقیق این پروسه را تست کردم ناخوداگاه بوده ولی این بار دارم اگاهانه میبینم این مسیر از تضاد به سمت خواسته که

    با لطف خدا که همیشه شامل حالم شده فکت میدم بهش و امروز داشت اقای نجوا خان بی ترمز میرفت جلوش سرعت

    گیر بزرگی مثل تنه درخت انداختم پشتک زد تمام نتیجه هام را به قول استاد عزیزم کردم تو صورتش حاج و واج مونده

    بود گفتمبهش چیه ساکت شدی بچه ها استاد عزیزم واقعا ما خالقیم بودیم این همه سال الکی چه زجری کشیدیم

    از نداشتن اگاهی اصلا نشنیده بودیم کنتذل زهن اصلا چی هست امروز داشتم به خودم میگفتم کاش میشد

    تو مدرسه ها چند ساعت درس و کتاب قانون میزاشتن و از کودکی اینارو میشنیدیم وای که چی میشدیم

    فکر کنید همه با قانون کیهان اشنا بشنم جهان بهشتی تر میشد و گسترش بی انتهایی با شادی ولی میدونم

    که این جهان دو قطبی که استاد به خوبی در موردش صحبت کردن همیشه در این جهان مادی هست

    گرم و سرد بالا پایین منفی مثبت هست این خاصیت جهان مادیه و همه نمیشه قانونمند باشن و این

    شکلی جهان داره گسترش پیدا مکینه با این تفاوتها تضادها خوب و بد معنی پیدا میکنه به لطف خدا دیگه

    دارم عادت میکنم به نوشتن که باعث مرور قوانین میشه الهی شکر به لطف پروژه خانم شایسته گل سر بد این

    سایت توفیق پیدا کردیم به نوشتن و حال خوبمان را ادامه دادن امیدوارم از خدا میخام من و همه دوستان

    که طعم این مسیر زیبا را چشیدیم از ریل زیاد خارج نشیم با یک در گوشی کوچیک بیایم و ادامه بدیم من

    خیلی از خدا میخام که منو حتی یک لحظه به حال خودم نزاره که تو مسیر نجوا برم دوست ندارم حتی یک

    ثانیه ازش دور بشم خدایا به من و همه انسانها کمک کن همیشه تو رو ببینیم با اینکه غیبی و دیدنی نیستی

    ولی ماها که تو این مسیر توحیدی هستیم یه کوچولو لمسش کردیم با معجزاتی که با ایمانمان بهمون دادی

    وایستیم پای دلمون الهاماتمون را بشنویم عمل کنیم و ادامه بدیم این مسیر را تا اخرین لحظه حضورمون در این

    جهان الهی امین .

    تا روز بعد همه شما را به خدای مهربونم میسپرم

    استاد جان خانم شایسته عزیز خدا نگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1362 روز

    سلام به همه عزیزان .

    از اونجایی که تشابه شناخت من هم با استاد مثل این دوست عزیزمون هست فکر کردم خالی از لطف نباشه واسه تون تعریف کنم .

    تقریبا سال 96 ،97 بود که توی یک مساله سخت افتاده بودم و اینو بارها توی کامنتهای مختلف تعریف کردم . طی یه معامله اشتباه که مغازه م رو با سوییتی معاوضه کرده بودم به امید اینکه سوییت هم میشه محل زندگی هم محل کارم ،سوییت به مشکل خورد چند ماه قبل اینکه این معامله انجام بگیره حکم قلع سوییت تصویب شده بود که من بی اطلاع از این موضوع مغازه م رو با اونجا معاوضه کرده بودم . بعد چند روز که اسباب کشی کرده بودم اخطارهای تخلیه از طرف شهرداری میومد که هیچکس هم جوابگوی این مسئله نبود . بعد از پرس و جوهای بسیار به من گفتن تنها راهت اینه که اونجا رو سریع خالی کنی وگرنه شهرداری میاد روی وسایلت خراب میکنه ‌.

    توی این وضعیت دشوار که هیچ پولی هم نداشتم بخوام جایی رو اجاره کنم و وسایلم رو ببرم . شب و روزهای خیلی بدی رو میگذروندم و اصلا خواب و خوراک نداشتم .

    توی یک کانال تلگرامی که حالت روانشناسی و کامنتهای آرامش ذهن بود فردی داشت میگفت مدتها پیش با استادی آشنا شده به نام عباس منش که دوره های خیلی گرونی میفروخته و همایشهایی با قیمت سرسام آور اجرا میکرده .گفت من کنجکاو شدم این آدم مگه چی میگه اینهمه دوره هاش گرونه و هر جور شده روانشناسی ثروت یک رو ازش خریدم و مدتی کار کردم . اولش داشت استاد رو مسخره میکرد که عباس منش ادعا کرده ثروت رو سه برابر میکنه اما بعد گفت از حق نگذریم اون مدتی که با دوره کار میکردم وضع مالیم بهتر شده بود و اتفاقات خوبی واسم میافتاد و شیطونه میگه دوباره برم سراغ دوره و مجدد باهاش کار کنم .

    اون شب تا سحر خوابم نبرد برای وضو گرفتن رفتم توی حیاط و با حال گرفته رو به آسمون کردم و گفتم خدایا من دیگه نمیتونم ،هیچ راهی به جایی ندارم خودت پناهم بده و راه جلوی پام بزار . بعد نماز هم هر کاری کردم خوابم نبرد و حسابی کلافه و پریشون بودم . یهو یاد حرفهای اون شخص توی کانال تلگرام افتادم و گفتم بزار برم ببینم این عباس منش کیه . نمیدونم چجوری توی تلگرام کانالی پیدا کردم به نام عباس منش و فایل معرفی روانشناسی ثروت رو دیدم و خیلی به دلم نشست .با اینکه هیچ پول پس اندازی نداشتم فردای اون روز تنها داراییم که یک انگشتر ظریف بود فروختم و از همون کانال بدون تحقیق بیشتر دوره رو خریدم که متاسفانه بعدها متوجه شدم سایتی وجود داره و باید دوره رو از سایت میخریدم .

    خلاصه موضوع آشنایی من با استاد اینجوری بود و بعد مدتها که فهمیدم دوره اشتباه خریداری شده و استاد راضی نیستن دوره رو از روی گوشیم پاک کردم و انشاالله یه راز دوباره میخرمش.

    الان دوره 12 قدم و عزت نفس رو دارم کار میکنم و به لطف الله مهربان دو ساله که به طور صحیح وارد سایت شدم و صبح و شب شکرگذار خدای مهربونم هستم که منو با استاد آشنا کرد.

    تنها حسرتم اینه که چرا فاصله افتاد بین این سالها و من سردر گم شدم . اما طبق قانون بدون اشکال خداوند حتما آماده دریافت نبودم و حالا این افتخار نسیبم شده .

    استاد زنده و سربلند باشید که شب و روزم با آموزشهای شما گره خورده و نتیجه های فوق العاده ای از این دوره ها دیدم . دست حق نگهدارتان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    عرفان ملاباقر گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    سلام به استاد عزیزممم

    خیلی خوشحال شدم امروز دیدمتون نشستم پایه صحبتتون کلی یاداشت بردای کلی نکته مهم از کامنت دوست عزیزمون که واقعا سپاسگزار شما هستم که این کامنتو خودتون انتخاب کردید و براش فایل درست کردید و کامل با توضیحات تکمیلی ما این کامنتو درک کنیم واقعا خداروسپاس گزارم که در این مدار کنار شما استاد عزیز و دوستان درجه یک هستم و واقعا افتخار میکنم به خودم که خودمو به این مدار رسوندم

    من دوره دوازده قدم رو یک بار تموم کردم و دوباره از نو شروع کردم و اصلا میتونم بگم انگار درون دوره ای جدیدی هستم و اصلا یه جور دیگه ای مطالبو درک میکنم یجور دیگه ای عمل میکنم که میخوام یموردشو با شما درمیون بزارم که اونم بر میگرده به جلسه 2 قدم 2. بحث تجسم دیریم برد

    که من رفتم برا خودم یه دیریم برد درست کردم در دیوار اطاقم فرداش فهمیدم اون خونه ای که عکسشو. داخل دیریم بوردم زده بودم داخل تهرانه و ادرسشو پیدا کردم تصمیم گرفتم بعد کارم برم به اون لوکیشن رفتم و شروع کردم پیاده روی داخل کوچه ها و دیدن خونه و سپاس گزاری کردن و در مورد قانون صحبت کردن که یهو یه موضوع توی. ذهنم جرقه زد که اصل تمام این جلساتو یطور دیگه درک کردم اینستاگرام و بهم نشون داد که اولش. وقتی نصب میکنی وقتی راجب موضوعات دلخوات سرچ میزنی تمام اکسپلورت پر میشه از عکس و فیلم های مرتبط به اون موضوعات دلخواه که کار هوش مصنوعیه این که ببینه مخاطب ب چی علاقه داره دنبال چی میگرده اون فیلم هارو توی اکسپلور اون مخاطب بیاره بالا و به این که اون موضوع دلخواه مخاطب چیه اصلا کاری نداره میخواد خوب باشه میخواد بد باشه هرچی آن مخاطب بخواهد رو براش میاره اکسپلور گفتم با خودم هر چیزی ک مصنوعی دارد بر گرفته از یه اصله پس. وقتی هوش مصنوعی داریم یه هوش اصلی هم داریم اون هوش اصلی. چی میتونه باشه که جرقه خورد اون هوش اصلی. دقیقا همون چیزیه ک انقدر استاد تکرار میکنه فرکانس ما فرکانس ما همون سرچ کردنه ما داخل اینستاگرام هستش. و اکسپلور اینستاگرام دنیای واقعی ما

    حالا به این درک رسیدم که هرچی سرچ بزنم توی ذهنم جهان همونو نشونم میده بعد از این درک دیگه طبق هیچ شرایطی دوست ندارم ذره ای سرچمو به سمت منفی ببرم و تا میبینم یه فکری ناراحتم میکنه خیلی. سریع از اون حال درمیارم خودمو که اکسپلورم (دنیای واقعیم ) پر از قشنگیا سلامتی ثروت حال خوب جاهای زیبا ادمای درجه یک باشن ن چیز دیگری با فهمیدن این موضوع اون موضوع که بازم استاد خیلی. تکرارش. کرده که ما نه توانایی. داریم کسیو خوشبخت کنیم نه توانایی داریم کسیو بد بخت کنیم هم برام کاملا

    باز شد فهمیدممم که چون هرکس خودش. باید سرچ خودشو بزنه و من هر حرفی هر کاری بکنم بعنوان موضوع دلخواه خودم برای کائنات سرچ میشه که جهان اکسپلورم و پر کنه از همون کارا و حرفا با فهمیدن این موضوع هم سعی میکنم که هرکس حتی فوشمم داد من سپاس گزارش باشم و ارزوی خوب کنم براش چون که اون شخص برای خودش. فوش. سرچ کرده و همه ی سپاس گزاری ها و ارزوی خوبی ک من کردم بعنوان سرچ من ب دست جهان میرسد و جهان از اسان آن سرچ ها تو زندگیمون پاسخ میدهد

    این موضوع دریافت من بود که با این مثال درک کردم صحبتای استاد عزیزمو و این که تلاشم 100 برابر شده برای این که حتی یک لحظه هم سرچم منفی نشه

    خیلی. ممنونم از استاد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: