هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-17 01:02:472023-05-20 21:42:41هدفگذاری و تأثیر آن در زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم ، واقعا هیجان زده ام که دارم این کامنت رو مینویسم و صبح به این فایل هدایت شدم . البته من این فایل رو قبلا هم موقعی که تازه اپلود کرده بودین ، دیده بودم یعنی دقیقا وقتی که اواسط مسیر رسیدن به یکی از بزرگترین خواسته های زندگیم بودم و الان 19 سالمه و امروز صبح مجدد فایل رو گوش دادم در حالیه که من به اون خواسته بزرگ زندگیم یعنی مهاجرت رسیدم و دارم تو اتاقم با بهترین ویو و آسمون زیبا تو کشور جدید این کامنت رو مینویسم. داستان من از جایی شروع شد که وقتی 18 سالم بود تصمیم قطعی گرفتم که مهاجرت کنم یعنی دقیقا سالی که کنکور داشتم ، و این خواسته هم از یک تضاد بزرگ شروع شد یعنی در من تابستون قبل سالی که کنکور داشتم با یکی از دوستانم رفتم بیرون و در حین مکالمه مون اتفاقات طوری پیش رفت که من یک تلنگر عظیم برخوردم و فهمیدم باید مهاجرت کنم و دوران دانشگاه خودم در مقطع لیسانس رو تو خارج از ایران بخونم .
از روزی که من اون تصمیم رو گرفتم حدود 2 سال و 1 ماه میگذره و من تو اون مدت هر روز به خواسته م متعهد بودم ، اولین کاری که کردم این بود که به همه عزیزانم اعلام کردم که من قصد ندارم اولین تجربه دانشگاه رفتنم رو تو ایران شروع کنم و دوست دارم تو کشوری آزاد باشم که کلی تجربیات جالب و قشنگ در اختیارم بزاره و …. . و خب خوشبختانه انقدر خودم برای این خواسته م ارزش قائل بودم که منجر به این شد که تمام اطرافیانم هم به خواسته م احترام بزارن و در این مسیر صد خودشون رو بزارن تا به من کمک کنن . و با اینکه خیلی از خانواده ها اجازه نمیدن تنها دختر بزرگ خانوادشون تا سر کوچه بره ، خانواده من به راحتی آب خوردن قبول کردن که من به کشور دیگه مهاجرت کنم .
این رو هم بگم که تا قبل من هیچ کسی نه از خانواده و فامیل و نه از دوستای دور و نزدیک تو مقطع لیسانس مهاجرت نکرده بود و اونایی که رفته بودن یا مقطع ارشد بودن یا دکترا . و هیچ کسی برای من الگو نبود تو این مسیر و از هر کی هم میپرسیدم مسیر به چه شکلی باید جلو بره میگفتن ما برای لیسانس اطلاعی نداریم و اصلا آسون نیست و شانست رو امتحان نکن و برای ارشد مهاجرت کن و غیره . منم که میدونستم یا راهی هست یا اگر نیست برای من ساخته میشه اومدم و تو لینکدین و اینستاگرام گشتم دنبال آدم هایی که تو مقطع لیسانس مهاجرت کردن و بورسیه گرفتن و شروع کردم به پیدا کردن الگو برای خودم که اگر اونها تونستم منم میتونم چون همه یک سیستم عصبی یکسان داریم و فرق ادما تو باورهاشونه .
این رو هم اضافه کنم که هدف من این بود که بورسیه کامل بگیرم و رایگان تحصیل کنم و آیلتس و تافل رو نمیخوام امتحان بدم و با شرایط رویایی ای مهاجرت کنم علاوه بر اون میخواستم اقامت دائم خانوادم هم بگیرم ( چون کلا روند ویزای دانشجویی در کشور های دیگه اینطوریه که فقط به خود دانشجو اقامت میدن و خانوادش میتونن به صورت توریستی رفت و امد کنن و اجازه اقامت دائم ندارن ) . پس اومدم توی یک برگه آچار بزرگ نوشتم که دقیقا من چی میخوام و دوست دارم چه احساساتی رو تجربه کنم ، اومدم گفتم من میخوام با بهترین شرایط مهاجرت کنم ، کشوری که امنیت فوق العاده ای ، داشته باشه ، آب و هواش مدیترانه ای باشه ، دریا و جنگل داشته باشه ، کشور زیبایی باشه ، مردم مهمون نوازی داشته باشه خوراکی های خوشمزه داشته باشه و حتی یادمه انقدر با جزئیات نوشتم که مشخص کردم دلم میخواد دانشگاهم بسیار نما ی زیبا و نوسازی داشته باشه ، کلاسا همه تمیز و نو باشن ، جمعیت کلاسا از 30 نفر بیشتر نشه و از ملیت های مختلف هم باشن . نوشتم دلم میخواد تو ایونت ها و جشن های دانشگاه با مامانم باشم و کلی خوش بگذرونیم و جاهای مختلف بریم و تفریحات مختلف داشته باشم با عزیزانم.
و توی اون مسیر من قدم به قدم هدایت شدم ، منی که حتی بلد نبودم یک ایمیل ساده بزنم به استاد ها و زبان انگلیسیم خیلی ضعیف بود و از مدام از ترنسلیت استفاده میکردم ، کارم به مرحله ای رسیده بود که با کمیته پذیرش دانشگاه ها مصاحبه اسکایپ داشتم و خودم و رزومه م رو براشون پرزنت میکردم .
در نهایت همونطور که هر کسی به قانون عمل کنه لاجرم به نتیجه دلخواه خودش هدایت میشه باید بگم که :
به طرز معجزه آسایی نه تنها کارهای مهاجرت من با همون شرایط رویاییم اتفاق افتاد بعد از 1 سال بلکه مامانم و برادرم هم اقامت گرفتن و من اسپانسرشون شدم و بعد از 3 ماه به من پیوستن و تا الان که دارم این کامنت رو مینویسم ما باهم زندگی میکنیم و تمام اون صحنه هایی که با مامانم دیده بودم محقق شدن ، و اینم اضافه کنم که نه تنها من بورسیه 100 درصد و کامل گرفتم بلکه خود دانشگاه بهم 20 ساعت در هفته کار هم داد و در تمامی ایونت های مهم دانشگاه ،سمپوزیوم ها و نمایشگاه ها من به عنوان عضو مرکزی که بورسیه گرفتم باید حضور پیدا کنم و طوری روند پذیرش دانشگاهم پیش رفت که حتی نیاز نشد من امتحان زبان آیلتس و تافل بدم و بدون مدرک زبان پذیرش شدم .
اصلا شرایطی اتفاق افتاد که به هر کی میگم دهنش وا میمونه ، میگه چطوری ؟؟ مگه میشه اصلا ؟؟
به کشوری مهاجرت کردم که هیج آیدیایی راجع بهش نداشتم و ذهنم رو براش باز گذاشته بودم و این کشور تماممممممم اون جزئیاتی که توی ذهنم رو بود رو به طور خارق العاده داره ، به قدری آب و هوای تمیزی داره که هر روز بوی نم جنگل و طبیعت میاد ، انقدر ساحل تمیز و قشنگی داره که کل اروپایی ها تعطیلاتشون رو میان این کشور ، هر روز صدای جیرجیرک و بلبل های زیبا میان و فرکانس این کشور عجیب آروم و بالاست ، درختای نخل زیبا داره عین همون درختایی که من همیشه تو سفر به دور آمریکا میدیدم و لذت میبردم ، ابرای قلمبه و سفید با اسمون آبی داره ، به قدری امنه که ساعت 3 صبح هم وقتی بیای خونه و تنها باشی هیچکس حتی بهت نگاه ازاردهنده هم نمیکنه ، ( این رو هم اضافه کنم که من به صحنه های سریال سفر به دور امریکا هدایت شدم یعنی همون درخت نخل ، همون ساحل تمیز و بلوری ، همون طبیعت قشنگ ، همون صدای جیرجیرک ها و پرنده های پارادایس و …. )
به دانشگاهی هدایت شدم که از همه دانشگاه های دیگه اینجا ساختمون قشنگتری داره و نوساز تره و معمارش یک ایتالیایی بوده و طوریه که دانشگاه من رتبه اول زیبایی کمپس و معماری رو تو این کشور داره ، بیش از 100 ملیت دنیا تو دانشگاه من حضور دارن ، در رشته ای که من دارم میخونم یعنی Finance دانشگاه من رنکینگ بسیار خوبی داره و همه و همه دقیقا مطابق اون تجسم هایی بود که داشتم همیشه . اینم اضافه کنم که عاشق رشته م هستم ، به قدری دوسش دارم که با عشق میخونم درسام رو و در دو ترم قبلی معدل برتر دانشکده خودمون شدم و اسمم رفت روی برد نفرات برتر معدل .
اگر بخوام از تک به تک نتایجی که توی این مسیر گرفتم بنویسم فکر کنم یک 1000 صفحه ای بشه اما الان میخوام اینجا خلاصه ای از درس های مهمی که یاد گرفتم تو این مسیر رو بنویسم :
1- اول اینکه هر هدفی که دوست داری رو انتخاب کن ، اصلا مهم نیست که کسی تا به حال انجامش داده یا تو نفر اولی هستی که داری انجام میدی . اگر به قلبت افتاده یعنی تو میتونی محققش کنی ، حتی اگر خیلی خیلی عجیب و دور از دسترس هم باشه و ضد قانون انسان ها باشه ( مثلا اینکه همه آدم ها بهم میگفتن اولا مقطع لیسانس بورسیه 100 درصد نمیده به دانشجو های اینترنشنال ، اگرم بده باید حتما مدرک زبان آیلتس یا تافل خیلی بالایی داشته باشی و اصلا امکان نداره بدون مدرک زبان بهت پذیرش بدن چه برسه به بورسیه ) اما مهم نیست که بقیه چه باوری دارن یا چی میگن ، مهم اینه که من اگر بخوام کل قوانین به نفع من تغییر میکنه و من توانایی افرینش 100 درصد زندگیم رو همونطوری که میخوام دارم
2- بالا پایین شدن تو مسیر طبیعیه ، طبیعیه که یک روزایی حالت بد باشه و مغزت مدام اتفاقات رو تحلیل کنه اما این طبیعی نیست که تو حال بد بمونی ، باید بلافاصله کانون توجهت رو از روی ناخواسته و نشدن برداری و ببری سمت چیزهای قشنگ . و مهم اینه که برایند احساساتت عالی باشه
3-شکرگزاری در مسیر و تائید نشانه ها که یعنی کن فیکون میکنه . هر جقدر از این قانون بگم کم گفتم . یک کاری که من هر روز میکردم این بود که از صبح تا شب حواسم بود که چه اتفاقاتی دور و برم در حال رخ دادن و هر نشانه ای که رخ میداد رو بلافاصله میومدم مینوشتم تو دفتر و هر روز این نشونه ها رو مرور میکردم و به خودم میگفتم تو تو مسیری ادامه بده فقط .
4-درخواست هدایت از خدا در مسیر . اینکه هی با مغز تحلیلی و باستانی خودمون موضوعات رو بالا پایین نکنیم . مثل آب آزاد و روان باشیم و اجازه بدیم خداوند بهمون بگه الان چیکار کنیم . ازش بپرسیم ، خدایا من الان باید چیکار کنم ، کار امروز من چیه ، نشونه هات رو برام بفرست و من رو به سمت خواستم به اسانی و اسودگی هدایت کن هر طور که خودت میدونی
5- روی باور هامون کار کنیم . کاری که من اول مسیر مهاجرتم انجام دادم این بود که توی یک دفترچه اومدم و هر چی فکر ترسناک و باور محدود کننده داشتم رو تبدیل کردم به یک عبارت تاکیدی مثبت مثلا یکی از باورهای محدود من این بود که چه نیازی دارن به دانشجویی که مدرک زبان نداره و بورسیه کامل هم میخواد ، بعد دقیقا این رو تبدیلش کردم به یک باور مثبت : من احساس لیاقت میکنم و لایق این هستم که با شرایط اسان و بدون مدرک زبان بهم بورسیه کامل بدن ، چون من آدم ارزشمندی هستم و به خوبی از فرصت هایی که در اختیارم قرار میگیره به خوبی استفاده میکنم . و لیست عبارت تاکیدی هام رو ضبط کرده بودم
6- و در نهایت این باور رو داشته باشیم که هر اتفاقی تاکید میکنم هررررر اتفاقی بیوفته قطعا بهترین اتفاقه و من رو به خواسته هام نزدکیتر میکنه
ممنون که تا اینجا خوندین . استاد بی نهایت از اگاهی هاتون و اموزه هاتون ازتون سپاسگزارم ، خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که به بهترین نحو برای ما ویدئو ها رو اماده میکنین و دوستتون دارم .
من به عنوان یک دختر 19 ساله ، از موقعی که با شما اشنا شدم یعنی 16 سالگی ، به هر هدفی که برام مهم بوده و خواستم رسیدم ، انقدر نتیجه دیدم ، انقدر اشک شوق ریختم و انقدر به قانون ایمان اوردم که مطمئنم تو دهه 20 زندگیم به تمام هدف هایی که الان ارزومه و دارم براشون تلاش میکنم میرسم و میترکونم .
به زودی میام همینجا از نتایج و دستاورد های مالی م میگم بهتون ، از اینکه به تارگت های درامدی که میخواستم رسیدم و بیزینس های خودم رو ساختم و تبدیل به ورژن جدیدتری شدم .
عاشقتونم ، بهترین ها براتون .
به نام خالق زیبایی ها
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز، خانم شایسته بزرگوار و کلیه دوستان محترم.
مدتی با مشکلاتی رو به رو شده ام و بارها به سایت استاد رجوع کرده ام فقط شنوده شده ام امروز به رسم هر روزه یه سری به سایت زده ام تا مطالب موجود را دانلود و توی حین کار گوش کنم و بتونم روی خودم کار کنم.
البته مشکلات من 70_80درصد به خودم باز می گرده که اینجا مطرح می کنم.
من در دوران ابتدایی در سال سوم با ثبت نام در باشگاه ورزشی کاراته دوران ورزشی من شروع شد البته می خواستم برم سمت و سوی فوتبال که با توجه با دست و پای بلند بر ابن شد که برم ورزش کاراته، در این دوران خودم به جرات میگم اعتماد به نفس کافی نداشتم چون بارها توسط مربی ها به علت توانایی که داشتم و بدن ورزید تشویق میشدم بر ادامه دادن این ورزش آدمی عجولی بودم و آدمی بودم که دوست داشتم. به استقلال مالی برسم چون من تک پسر و بچه بزرگ خانواده و البته پدرم به علت فوت مادرم در همان ابتدای زندگی بنده با یه خانم دیگه ازدواج کردن و با همان خانواده رشد کردم یعنی از همسر اول پدرم من به یادگار مانده بودم و از همسر دوم پدرم 3 دختر.
پدرم در ابتدا کارگر فضای سبز بود تا دوران دانشگاه من که پست دولتی و رسمی گرفتند.
به این علت نگاه ها به من یه طور دیگه ای بود و می خواستم هر جه سریعتر به استقلال مالی برسم و مستقل بشم.
دوران مدرسه و ورزش من تا دوران ورود به دانشگاه ادامه داشت تا اینکه می خواستم یه کار بزرگ کنم، انتخاب رشته دانشگاه و کندن از خانواده.
من رشته شیمی کاربردی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر مرکز قبول شده ام (لازم به ذکر است که دوران ورزشی من به علت عدم اعتماد به نفس و جو خانه دنبال نتیجه سریع بودم، به همین علت دوران ورزشی من به مقام های استانی متوالی وموفق شدن در انتخابی فولاد مبارکه ختم شد)
با آمدن به تهران این سخت ترین کار بود، چون منی که اصلا بیرون از شهرمان بدون خانواده نرفته بودم و هر جا بودیم با خانواده بودم.
آمدن من به تهران آن هم اسلامشهر به اسکان در یه زیر پله ای پاساژ تجاری که هم. محل اسکان بود و هم محل کارم بود، باید شارژ مغازه ها رو میگرفتم و تحویل مدیر پاساژ میدادم.
کار سختی بود چون آدم کم رو و خجالتی و از طرفی مغازهها همیشه سر دادن شارژ دبه در میاوردن، تصمیم گرفتم بیام واحد تهران مرکز
با معدل الفی که بودم و کارهای خداوند و تجسم کردم ترم دوم دانشگاه آمدم دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز محل اسکانمم خوابگاه خودگردان دانشگاه تهران بود که خدا بر من منت گذاشت و جور شد. دو ترمی در اون خوابگاه بودم و دوران سخنی بود چون دامدی نداشتم و دائم توی فکر یه کار بودم و درس من کم کم افت کرد.
به علت باور های داغون و عدم اعتماد به نفس دانشگاه دیگه به ما خوابگاه نداد چون خوابگاه مال دانشگاه تهران بود من دانشجوی دانشگاه آزاد بودم.
یه خوابگاهی پیدا کردم اطراف میدان فردوسی الان باید میرفتم دنبال کار چون دوست نداشتم از پدرم بگیرم با ثبت نام در دوره های تنکسین داروخانه در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران شروع کردم به گذراندن این دوره تقریبا جلسات پایانی بودم که رفتم دوره کار آموزی توی داروخانه تهران کار کنم، گشتم یه داروخانه توی هفت تیر پیدا کردم البته بدون حقوق. ماه ها گشت از طرفی درس و دانشگاه از طرفی کار داروخانه. پیشبردش برام سخت بود گفتم وقت نمی کنم کلاس های داروخانه رو نمیرم و واقعا نمیرسدم به درس و کار و دوره ای داروخانه. توی همان دارو خانه مشغول به کار شده ام شرایط توری شد که دانشگاه داشت به درازا کشیده میشد چون حذف می کردم.واحد های درسیمو چون. نمیرسیدم بخونم برای امتحان. کار داروخانه کم. کم. خسته کننده بود گفتم میرم کار پار تایم که دانشگاهم برم و درسم تمام کنم. توی این دوران از پدرم پول نمیگرفتم، هزینه دانشگاه خوابگاه و هزینه خورد و خوراک
یه مدت رفتم رستوران، گارسون، حراست آشپزی آبمیوه فروشی کارمندی. و…
خیلی دوست داشتم برم کار آشپزخانه رفتم توی یه رستوان معروف توی تهران شروع کردم به کار پدرم. مخالفت کرد که آشپزی کار زنانه است و…. خیلی دوست داشتم. به آدم های بی بضاعت و بی سرپرست کمک کنم رفتم برای کمک آسایشگاه سالمندان. کمک می کردم. بعد به هنر بیکری و پیستری هم علاقه مند بودم اول از خدا خواستم یه جای نیرو می خواست رفتم مصاحبه، به امید قول شروع به کار از کار رستوران آمدم بیرون خبری از دعوت به کار بیکری و پیستری نیود تا اینه یه شب 8 شب زنگ زدن فردا بیایید برای مصاحبه وااای انگار خدا بهم یه هدیه داده، خدا رو شکر می کردم تا اینجا درس و. دانشگاه گذاشته بودم کنار چون پول نداشتم شهریه داشگاه بدم و به علت مشکلات خانه اصلا خانه پدرم نمیرفتم چون همسر پدرم از من زیاد خوشش نمی آمدن شروع کردم با کار تا اینکه پدر بزرگ من فوت شد قرار بر این شد که یه ارثیه یه منی که مادرم فوت شده آن ها قصد کردن به یادگار مانده بود به من تعلق بگیره این ارثیه میلیاردی بود. گفتم خدا رو شکر پول دار شده ام با هزار امید گفتم من باید یه کاری بزنم که تعدادی بیان کار یه نونی برسونم، گفتند بیا روستا قرار بر این شد با کمک پدرم یه گلخونه بزنم الان دوسال اصلا خبری نیست، درسم. ناتمامه الانم مثل کارگر از ساعت 6 تا 7 شب برای دایی ها کار می کنم الانم نمیدونم ارثیه بهم نمیدن میگن باید روستا زتدگی کنم تا ارثیه بهت بدیم و همسری بر خودم اختیار کنم، اینم توی جو روستا.
الان دوسال ناراحتی دارم جون با دایی هام این توی جوب نمیره عملا بدون ارثیه هیچ سرمایه کافی برای کار ندارم واقعا گیر کردم. نمی دونم برم تهران درس بخونم و قید ارثیه بزنم یا به ایستم اینجا رفتار زنده روستا یمان رو تحمل
کنم یا برم نان و شیرینی فرانسوی پخت کنم اونم به عنوان کارگر.
این کار و دوست دارم اما با فشار خانواده مادریم مواجهه میشم. یا به ایستم به تک تک سوالات و ناراحتی از آنها بمونم
الان توی خونه باغ روستایی که یه دونگ آن مال مادر مرحومم که مال من شده زندگی می کنم با مادر بزرگ. پیر که با رفتار هاش هر روز دلخوری، سر کار بهانه های دایی و کار کار کار نه استقلال مالی نه زمانی از طرفی هم. پدرم تا فهمیده ارثیه به من رسیده خیلی کم به من زنگ. میزنه و سر میزنه اما نمی دونه ارثیه تا زمانی از من هست که در کنار آنها توی کاری که علاقه ندارم توی صنعت کشاورزی و دامداری صنعتی و گلخانه داری
واقعا گیر کردم از خدا می خوام کمکم کنه نشانه هاشو به من بفرسته..
با امید فردای بهتر
بنام خدای مهربان
فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب
پس هنگامی که فراغت یافتی، (به عبادت و نیایش) بکوش
سلام به استاد عزیزم سلام به همه دوستان عزیزم و خانم شایسته زیبا
تمرکز و تمرکز و تمرکز
استاد عزیزم اون موقع ها که همین فایل دوازده قدم دیدم گفتم استاد یه راهی پیدا میکنه متفاوت از همه و الحق هم هدایت شدین به بهترین راه .و حالا بماند که چقدر از دوستان داخل ایران این دوره قانون سلامتی را با اسم خودشون تبلیغ میکنن.و بقول خودتون مردم هر جور میخوان کپی کنند خداوند به من آگاهی های جدید الهام میکنه و صد البته هم که اینجور هستش و مطمن هستم این دوره قانون سلامتی به زودی آپدیت میشه
در مورد هدف گذاری و تمرکز
من خودم از اون موقع که فایل های پیدا کردن الگو های تکراری اومد رو سایت فهمیدم من یه مسئله خیلی اصلی در مورد روابط و احساس ارزشمندی دارم
اومدم تمرکزی فقط با فایل های دانلودی و کامنت دوستان باورهای خیلی خوبی در مورد روابط پیدا کردم گوش دادم و خوندم و نوشتم و تکرار و تکرار و تکرار که چه معجزه ها میکنه انجام دادم و هر دفعه اون کد اشتباه در زندگیم اجرا میشد این بار به صورت معجزه وار بدون اینکه من کار فیزیکی خاصی انجام بدم اونی شد که من میخواستم دقیقا
حالا این قانون تمرکز اومدم رو بحث ثروت دارن انجام میدم بدون اینکه دوره ثروت داشته باشم تمرکزی دارم کار میکنم هنوز صد خودمو نذاشتم ولی نتایج عالی هستش به تارگت که دارم به زودی میرسم و میام دوباره با تمرکز بیشتر از اول شروع میکنم و این دفعه با روانشناسی ثروت
به امید خدا
جهان همواره داره به ما پاسخ میده
عاشقتون هستم
سلام خدمت استاد خوشتیپ و دوستان عزیزم
خواستم داستان هدایت امشب رو موجز و مختصر بیان کنم که واس خودم ردپا باشه…
ماجرا از این قراره که خواهرم با همسرم در حال صحبت بودن در باره خوابی که خواهرم دیده بود و همسرش تعبیر بدی کرده بود و خواهرم نگران بود…
در همین حین که ناخودآگاه داشتم مکالمشونو گوش میدادم خداوند کلمه طائر رو که در قرآن بارها شنیده بودم و دقت نکرده بودم به قلبم الهام کرد…و من یهو به خودم اومدم که داستان چیه و تو اینترنت سرچ کردم و این آیه اومد:
وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا
و تعبیر و فال هر انسانی را بر گردن خود او الزام کردیم و آنرا روز قیامت بصورت کتابی بر او بیرون آریم در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند…
دوتا نکته…نکته اول اینکه حتی تعبیر خوابها بر اساس نگرش انسانها شکل میگیره
نکته 2 اینکه هیچ سرنوشت محتومی وجود نداره…والا نگرش انسانها تعابیر متفاوتی رو رقم نمیزد
میشود میشود میشود
جمله ای تک کلمه ای که فرکانسش داره کل زندگیمونو تغییر میده
جمله ای که شما با گفتنش با اون لحن محکم برای ما باور ساختید ما بخودمون گفتیم تکرارش کردیم و شد و شد و شد
و تموم شد
باور میشود تماما در ذهن های ما ساخته شد و جهان
و جهان در حال تغییره فقط با این حرکت کوچیک اولیه یک اتفاق بزرگ در سطح جهانی در حال رخ دادنه
خداید شکرت
و شکرا لله
خدایا شکرت
و شکرالله
؛)
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 182 فصل هفتم
چه اندامی چه فایلی چه آهنگی به به اصلا انگیزشی ازش میریخت
من چنتا نکته رو وسط فایل یادم میفتاد بگم اما گفتم اول کامل گوش کنم بعد
اول نکات مهم فایل و مینویسم بعد نکات خودمو میگم
* وقتی به موفقیتی میرسی راهش دیگه برات راحت میشه و رسیدن به همه موفقیت ها و هر خواسته ای مسیرهمشون یکیه
* وقتی روی هدفی مطمئنی با افرادی که ذهنیت مثبت دارن مطرحش کن تا روزایی که ناامید میشی و بی انگیزه یاد این مورد بیفتی تا حرکت و ادامه بدی
* خود نتیجه هم از یه جا به بعد بهت انگیزه و حرکت میده و میتونی تاییدش کنی و ازش استفاده کنی برای نتایج بزرگتر
* موفقیت و نتایج کوتاه مدت و بیخیال شو و دنبال نتایج پایدار باش
* اینقدر خوب روی خودت کار کن که اصلا حتی وسوسه هم نشی برگردی به مسیر قبلت باید روش درست و تبدیل کنی به عادت
من واقعا زندگیم با دوره قدم اول زیر و رو شد تازه داشتم میفهمیدم نتایج پایدار یعنی چی خواسته و هدف یعنی چی یادمه وقتی قدم اول و تموم کردم هدفمو انتخاب کردم و تو دفترم نوشتم هدف داشتن رابطه عاطفی دلخواهم و رسیدن به درآمد بیشتر استاد گفتن چنتا هدف هم انتخاب نکن که تمرکزت پخش بشه و من اون موقع ته دلم مطمئن بودم به رابطه میرسم اما ثروت و نه راستش اما برای جفتش اقدام انجام میدادم اما از یه جا به بعد بیشتر هدف و تمرکزم رفت سمت روابطم و تو مسیر رسیدن به خواسته و هدفم هدایت شدم به خرید دوره عشق و مودت و خب همه جا هم اعلام کردم به لطف خدا و اموزش های استاد و موندن تو مسیرم تقریبا6ماهم نشد که رسیدم به هدفم استاد اول جلسه هاشون میگن 6ماه با من باش بعد خودت تصمیم بگیر واقعا حتی 6ماهم نشد هرچند در طول مسیر کار رکدن روی خودم کلی نتایج میدیدم و تاییدشون میکردم اما هدفم رابطه عاطفی دلخواهم بود که اون و در طی همون 6ماه بدست آوردم حالا چه کارهایی انجام میدادم؟
* چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
* اینقدر با عشق اون دوره رو گوش میکردم و مدام با خودم میگفتم وقتی تصمیم گرفتم توی قدم هدفمو انتخاب کردم تونستم این دوره رو بخرم پس این خودش یه نکنه خیلی مهم و مثبت هست چون هفتگی حقوق میگرفتم و معمولا پولام جمع نمیشد اینقدر که خرج میکردم و قدم دوم هم بخاطر تخفیف یک ماهش و مبلغ کمترش و کیف پولم هدیه استاد نازنینم خریدمش و خب در طول گوش دادن به جلسات باورتون نمیشه همه دنیا الگو میشدن تا بهم نشون میدن مسیرم درسته مثلا روابط عاشقانه زیاد میدم دورم اون زمان سلبریتی ها ازدواج های فرکانسی عجیبی که شاید دور از منطق بود میدیدم و میشندیم دوستانی که خیلی سال بود سینگل بودن وارد روابط عاشقانه میشدن دختر پسرهایی که تا اون زمان همه میگفتن اینا احساس ندارن ازشون جلوی جمع ابراز علاقه میدیدم و….. اینا بهم انگیزه میداد
* چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
* من فقط گوش میکردم و عمل میکردم تمرینات استاد و مو به مو انجام میدادم مثلا اگه برانگیختگی بود میرفتم فرداش محل کارم رفتار مدیرم و با قانون برانگیختگی تست میکردم و خب بار اول دوم جواب نمیداد اما ادامه میدادم چون استاد هم میگفت ممکنه اوایل کار سختی باشه یا نشه اما نگران نباشید بمرور صد در صد نتیجه میده و واقعا هم همین میشد اصلا قانون برانگیختگی برای من عملی ترین تمرین عمرم بود و هی بخودم یادآوری میکردم ببین چه جواب میده و ذوق میکردم و خب ایده ها میومد و من اجرا میکردم چون نشونه دیدم و نگران نبودم ترمز نداشتم نچسبیده بودم بعنوان قانون بهش نگاه میکردم و منتظر نبودم همون فرداش برسم به روابط دلخواهم فکر میکردم دوره تمووم بشه بعدا
* چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
* اینم جواب دادم و بیشتر دلیلش این بود که هر جلسه ای تموم میشد تا تمریناتش و انجام نمیدادم و نشانه و الگوهاش و نمیدیدم وارد جلسه بعدی نمیشدم یه زمان هایی هم دو تا جلسه رو گوش میدادم بعد یهو نشانه ها بعدش میومد الگوها سرازیر میشد
*چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
* با این نگاه که اگه حتی فعلا هم نرسم به خواسته ام (میگم چون مطمئن بودم یچزی در درونم ایمان داشت که میرسم حالا دیر یا زود) اشکالی نداره عوضش دارم قوانین خداوند و به راحت ترین شکل ممکن از زبون استاد میشنوم و هرچی جلوتر میرفتیم انگار بیشتر با خدای خودم و ندای درونم آشتی میکردم برای همین نمیزاشتم نجواهها ترمزی پیش روم بزارن و چون روابط با آدمها برام در طول سالیان زندگیم لذت بخش بود خیلی دقیق به جز به جز حرفهای استاد گوش میدادم و مقاومتی نداشتم
*دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
* این سوالم بالاتر جواب دادم و خب میگم هر جلسه ای که گوش میدادم انگار خدا بعدش امتحان میان ترم ازم میگرفت در رابطه با همون جلسه یادمه جلسه هفتم که استاد راجع به روابط سطحی گفتن دقیق یادم نیست چند روز یا چند هفته بعدش باهاش مواجه شدم اما یادمه هنوز تو اون جلسه بودم و روش کار میکردم برای همین انگیزم بیشتر و بیشتر و میشد و از الهامات قلبم پیروی میکردم
حالا همین ها رو ریز به ریز برای اهداف مالی خودم استفاده کنم و خب اینبار خیلی جدی تر پیش رفتم و هرچیزی در راستای اون بهم الهام میشه و رو گوش میدم حتی اینکه خدا میگه خب الان نمیتونی تا فلان جلسه ثروت و پیش بری الان برو قدم دوم یا الان برو فایل های مربوط به کانون توجه رو کنترل کن چون چند وقتی بود ذهن منفی نگر اومده بود سراغم و تا اینجا کلی اتفاق های عالی برام افتاده که بزودی میام از نتایج ش میگم بهتون دوستتون دارم استاد جذ اب من و تحسین میکنم اندام زیبای شما رو خدا رو شکر که شما رو وارد زندگی من کرد بیشترین و بهترین نتایج و بگیرید و پایدار هر لحظه و همیشه
بنام خدای مهربانم
خداروشکر میکنم برا فرصت دریافت یه آگاهی ناب دیگه در خانواده عزبزعباسمنش
همین دیدن کاورش کلی انگیزه بهم میده با استایل خفن استاد و رنگ سرخابی ازطیف رنگ مورد علاقه م
فک کنم اولین بار تو فایل معرفی فورد ،تغییر فوقالعاده اسناد رو دیدم و با خودم گفتم خدایااا ببین چه کرده
چقد تحسینتون کردم
با فالو کردن این دسته فایل ها و در ادامه ش کلاس لیاقت ، تغییراتی تو لایف استایل م دادم
و میبینم خداوند داره منو آماده میکنه تا در زمان مناسب به اصل دوره برسونم
وااای خدای من
چه میشم من ،ی بمب
یکی از تجسم هام همینه
یه فاطی قوی عضلانی
با یه عالمه هدف مث موجودی ک تازه پا به کره زمین گزاشته با این ماموریت ک در مسیر توحیدی شدن از نعمتهای تمام نشدنی لذت ها ببره
میخام راجب هدفم بنویسم
نوشتنم هدایت و خواست خداوندم و نشانه سپاسگزاریم برا این یک ماه
نشانه این فایل چکاپ فرکانسی ک هر ماه ازم میخاد
از شرک مخفی رسیدن به مسیر زیبای توحید
استاد حرفاتون مهر تایید به مسیری ک طی کردم ه
دقیقا همینه
من برای این هدفم
فقد به خودم و خدایم تعهد دادم
و بعد با عجز گفتم من ناتوانم و تو هدایتگرم باش
ب وضوح دیدم هر چه بیشتر اجازه دادم حسم قوی تر شد و صدا الله بلندتر
هر روز منتظر قدم بعدم هستم
و این رها شدنم
این حال خوب ک هر روز بیشتر میشه
نتیجه شه
از دستان خداوند وقتی یک ماه شد
این فایل برام اومد
معجزات کوچیک هر روز من .
و اما راجب سوالات
چطور انگیزم رو حفظ کردم ؟ با دیدن کوچکترین نشانه میگفتم ببین قانون جواب میده و در شروع با هدایت خداوندم به کتاب بینظیره چگونه فکر خدارو بخوانید، دریچه یی برام باز شد
بچها این گنجینه رو بخونید
مخصوصا اونا ک تازه وارد این خانواده شدن
چطور ذهنم برا ایده باز گزاشتم؟ من به فایل های توحیدعملی ،تسلیم شدن در برابر خداوند ، الهامات و شهود ….هدایت شدم همونا بهم قدم بعد گفته میشد
چه نگاهی کمکم کرد ک نشانه ها رو بهتر ببینم؟ همین استمرار و نتایج کوچیک بهم باور اینو داد من بنده ی هدایت شده عزیز خداوندم
چطور نجواها ذهنم رو کنترل کردم ؟ با آموزش های دوره لیاقت جلسات 2 و تکمیلی ش ک مغزمو منفجر کرد
دیدن چه الگویی ایمانم رو تقویت کرد؟ همین کعبه ، هر روز و هر شب خوندن کامنت ها ،خوندن نتایج دوستانم و دیدن شما فرشته های خداوند قادر مطلق
حال من حال عجیبی س
خدای من عاشقتم
سلام به رفقای عزیزم
خیلی سپاسگزارم استاد عزیز، رفیق با معرفت. نگاه که میکنم، این وب سایت تنها جائیه که هر روز به من هدیه داده…. هرررررر روز! و این تو زندگیم بی سابقه ست! ممنونم به خاطر کادوی امروز، این فایل ارزشمند.
من شما رو دوست دارم. دلیلش؟ من چهل ساله ناخن میجوم… گوشت اطراف ناخنم رو. خدا میدونه چند کیلو از گوشت خودم رو طی این سالها خورده ام! دلیل این کار؟ استرس، استرس، استرس…
اما از وقتی با شما و سایتتان آشنا شده ام، دیگر فشار عادی استرس بدنم را سرد و گرم نمیکند…دیگر یک چیز سرد، ناگهان توی دلم فرو نمیریزد… آرامش دارم. به چیزی تکیه دارم که در تمام این سالها نداشته ام. اینجور شاید بتوان توضیحش داد… حالم خیلی خوب است.
خدا را سپاس به خاطر پیدا کردن پاشنه های آشیل که بقول شما، همیشه چیزای مسخره اند و فقط کمک میکنند که من، خودم را به خودم ثابت کنم.
پارسال توی قدم سوم تعهد دادم که مشکلی که بیش از همه اذیتم میکند، یعنی درگیریهای لفظی هر روزه و هر روزه با عزیزانم را درست کنم.
شروع کردم هر روز در تمرین ستاره قطبی نوشتم. هر روز.
بعد تمرکز کردم روی نکات مثبت عزیزانم و بخاطر آنها سپاسگزاری نوشتم. هر روز.
بعد ، آهسته آهسته بصورت نامحسوس، همه چیز عوض شد. حالا دیگر آن پاشنه آشیل ، اصلا در خانه ما دیده نمیشود… و هر روز هم دارد بهتر میشود رابطه مان. هنوز کثیفی و شلوغی و ریخت و پاش در خانه مان هست، ولی من عاشقانه دوستش دارم! چون پل است برای بهتر شدن، در کنار هم بودن و چیز یاد گرفتن!
دیگر اینکه خیلی وقت هدر میدادم. بعد، یک ساعت مچی خریدم و به پشت دستم بستم و شروع کردم برای وقتم ارزش قائل شوم و کارها را از روی لیست انجام بدهم و تیک بزنم… و نتیجه آهسته آهسته ، خوب شد. با کمک همین تکنیک توانستم از زمانهای مرده ام چند کار عالی بنویسم. دم ساعتم گرم! یک بند چرمی دارد با یک صفحه زیبای گرد!
امسال تعهد میدهم که از شغل بسیار دوست داشتنیم، پولدار شوم!
خب، شما گفتید برای پول ساختن، از دم دست ترین چیز ممکن شروع کن و من، از. کاری که بلدم و سه سال است بصورت مستمر به آن مشغولم، شروع کرده ام. خب، وسطش برای جبران کمبودها تاکسی اینترنتی هم رفته ام، ولی دارم آن کار را ترک میکنم… حدود چهل میلیون تومان آورده مالی داشت، در زمان محدود… و اعتماد بنفسم را بهتر کرد
حالا دایره کار مورد علاقه ام، انتشارات، کمی وسیع تر شده، ولی کماکان در حیطه مسائل فرهنگی است… چیزی که عاشقش هستم: فرهنگ.
چیزی که میتواند به زندگی هزاران نفر خیر برساند… حلقه گمشده زندگی در این کشور بینهایت ثروتمند: فرهنگ.
توانستیم پول رهن منزلمان را به لطف خدا در دوسال گذشته 8 برابر کنیم و دلیلش همین کار بوده. حالا در یک خانه بسیار زیبا در کنار یک شخصیت معروف فرهنگی در شهرمان سکونت داریم. منزل، در یک جای عالی شهر است و اینها خیلی لذت بخش و خوشحال کننده بوده.
میخواهم از همین طریق، پاشنه آشیل مشکلات مالی همیشگی را تمام کنم. میخواهم هر وقت دلمان خواست به رستوران یا مسافرت و گردش برویم و هر چیز بچه هایم خواستند بتوانم بخرم.
میخواهم همه کلاسهای ورزشی و فوق برنامه را برای زمان خالی فرزندانم بتوانم تامین کنم.
میخواهم یک ماشین آبرومند برای بچه هایم بخرم که با آن بتوانیم مسافرتهای طولانی تری برویم. شاید هم خارج از کشور!
حس میکنم در ریل بسیار مطمئنی جلو میرویم، چون پارسال، همین پاشنه آشیل ، قاطی بقیه بود. ولی همراه چیزهای دیگری بود و امسال، تنها و بی کس شده!
خدا را شکر.
من هم نمیخواهم به عقب برگردم. به خاطر همین، ترجیح میدهم آهسته و پیوسته قدم بردارم.
ولی به هر حال، مثل شما تعهد میدهم. پیش خانمم و رفیقم. و البته همین جا که عاشقانه دوستش دارم.
درباره پاشنه آشیل قبلی اینطور تعهد ندادم و مطمئنم این بار نتیجه خیلی زودتر حاصل خواهد شد.
دوستتان دارم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد خوشتیپم
یکی از اهدافی ک من تواین چند وقته انتخاب کردم
رسیدن به موفقیت مالیه و همچنین شروع کردم به انجام تمارین روانشناسی ثروت 1
تا به امروز ک 4رومین روزه من کلی هدایت ها دریافت کردم
ورودی مالی داشتم
و ی ایده ای که هم الهام شده اینه ک باید خابم رو تنظیم کنیم
آیا حاضرم برای رسیدن به هدفم خابم رو کم کنم؟
آیا حاضرم صبحها زود بیدار شم و خودم رو اماده تغییرات برای زندگیم کنم
استاد من واقعن عاشق خاب کم هستم
و خیلی دوست دارم جوری اهرم بسازم برای خودم ک جزوی از زندگیم بشه
چون من هدف دارم و برای رسیدن به هدفم باید بها بدم یکیش صبح زود بیدارشدن هست
انشالله که این تغییر درونی تر از چیزی باشه ک فکر میکنم
سلام به فرشته ی فرشته
قلب سلیم وروح توحیدی عزیزت رو میبوسم که انقدر خوب سعی میکنی به قانون عمل کنی.
کامنتت رو که خوندم قلبم بهم دستور نوشتن داد،اگر میخوای خوابت رو کم کنی اولین کاری که خودت هم خوب بلدی و تو جلسه 2 ثروت استاد کامل توضیح داده،اهرم رنج و لذته،اینو خوب بنویس و بعد اگر دوره قانون سلامتی رو نداری حداقل بشین فایل های رایگانش رو نگاه کن،سعی کن سمت خودتت رو خوب انجام بدی مثل کم کردن کربوهیدارت و قند و بیشتر کردن خوردن پروتئین حیوانی و چربی و کره
شامت رو زودتر بخور تا بتونی صبح زودتر بیدار شی.
پیاده روی و ورزش رو حتما تو فعالیت های روزانه ت بذار…
منِ 50 کیلویی،یک زمانی مثبت 70کیلو بودم و با خواب وحشتناک زیاد…دوره قانون سلامتی که اومد سه میلیون بود!من سه میلیون نداشتم بخرمش!
ولی وقتی سمت خودم رو خوب انجام دادم،همون کارهایی که بالا بهت گفتم،میدل آف نووِر 8 میلیون پول برام جورشد که بتوم دوره رو بخرم!
وبعد کاهش وزن کوآنتومی و آزاد شدن انرژی فوق العاده شروع شد…
فرشته ی قشنگم،راستش ایده ای برای نوشتن پاسخ برات نداشتم،فقط از قلبم اطاعت کردم و امیدارم برات بنفیتی داشته باشه.
دوستت دارم دختر قشنگ سایت
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان برای تو
بنام خدای مهربان
.
سلام سعیده عزیزم
.
خیلی خیلی سپاسگزارم
پاسخ سوالی ک صبح داشتم از خدا میپرسیدم رو
از طریق شما بمن داد
.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت برای اینکه اینقدر سریعالجوابی
.
منم دوستت دارم عزیزم
دلیل پاسخت درخاست من بود خیلی ممنون ازینکه هستی
درپناه خدای مهربان باشی
سلام به سعیده جان شهریاری
من در قدم 4 جلسه یک برات پیام گذاشتم ولی متاسفانه با مشکل خوردم و نتونستم برات پیام رو بفرستم،اما اینجا می نویسم برات.
من الان مشکل اون زمان شما رو که کار براتون جور نمیشد رو دارم.
امشب انگار خداوند داره صبر و تقوا شما رو به من یاد اور میشه که میگه ارام باش،می شود و اینکه الان تو پیام تو خوندم “تو سمت خودت رو عالی انجام بده بقیه ش رو خدا جور میکنه”
واقعا اشک داره تو چشمام جمع میشه که بلاخره وعده خدا حق است.
سپاس گزارم تو نمونه بارز “میشود”هستی.
و همین روزاس که برات پیام میذارم که شد.منتظر پیام منم باش عزیزم.
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ(شعرا 217)
و بر توانای شکست ناپذیرِ مهربان توکل کن.
اگر آدما میگن نمیتونی،میگن نمیشه،میگن غیر ممکنه ،بدون که تو پشتت به قدرتی گرمه که هیچوقت شکست نمیخوره و نمیزاره زمین بخوری.
یادت باشه تو خدا رو داری.
سلام به استاد بی نظیرم ومریم جانم
وهمه دوستان عزیزم در این معبدگاه توحیدی
خداروشاکروسپاسگزارم که در اولین روزِ ماه آخر تابستان ،شهریور زیبا بار دیگر قدرت نوشتن را به من عطا کرد تا بنویسم و باعشق این فایل روز شمار تحول را ببینم واز کلام لبریز از درس وآگاهی ایشان ،امروزم را پربارتر گردانم .
از علی آقای عزیز هم بابت این فیلمبرداری عالی سپاس وهر وقت ایشان را می بینم یاد ورزش های عضلانی می افتم که آموزش دادند و بعد از مدت کوتاهی به لطف خداوند ،حرکات ملکه ذهنم شد ودر این حدود دوسال ،هر شش روز هفته با لذت انجام می دهم وچقدر اندامم عضلانی وعالی شده وسایزم استاندارد جهانی،خدایاشکرت.
*چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
از وقتی خداوند به سمت استاد هدایتم کرد همین هدایت برایم مقدس بود وفرصتی برای شروع یک تولدی دوباره واین خودِ خودِ انگیزه را در وجودم پدیدار کرد وبا تعهدنامه ای به این انگیزه جهت دادم وجهاد اکبر آغاز شد وسعی در حفظ ومراقبت از آن وروز به روز تمرکز روی بهبودیم وبودن وگوش کردن با تمام وجودم به صحبتهای استاد وسعی در عمل کردن به آنها.
*چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
احساس می کنم در زمان مناسب وعالی به سایت هدایت شدم وآن روزها هرروز صبح با مصطفی جان برای صرف صبحانه وغذا دادن به پرندگان مهاجر ،کنار دریا می رفتیم وفایل های استاد را گوش می کردیم و ذهن داشت آماده می شد برای باورهای جدید،ورودی های مناسب وتاثیرگذار ی کلام استاد بر روح وجانمان وآرام آرام ایمانی که در وجودم داشت شکل می گرفت وهرروز در مورد موضوعی خاص صحبت می کردیم وبعد ایده هایی که خداوند در ذهن مان تزریق می کرد وقلبی که داشت آرامش را هدیه می گرفت ویه جورایی امید به روزهایی که ما هم کم کم طبق الگویی که خداوند کنارمان قرار داده استاد جانم، نسبت به تغییرات مان نتایج عالی کسب خواهیم کردوعمل به ایده ها با احساسی متفاوت که داشتیم تجربه می کردیم ولذت می بردیم مثل همان تعهد سه برابری درآمدو مکتوب کردن آن وتعهد پشت آن و امضاء من ومصطفی وبی نهایت موارد عالی دیگر که استاد متذکر می شدند.
*چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
در همان دفتر طلایی من چندین خواسته نوشتم از جمله رسیدن به آرامش واحساس عالی
خرید دوره 12 قدم وقانون سلامتی
فروش عالی زمینم وخرید خانه و…..
دیدن نشانه های هرروز ودقت وتمرکز روی آنها ،روند تکاملی زندگی استاد وتجربه های ایشان وبعد بحث هدایت ونشانه ها که کلا همه چیز در جهت درست واصولی تغییر مسیر داد وبا آموختن قوانین الهی وسعی در عمل کردن به آنها به ویژه تغییر شخصیت، نتایج هم داشت خودش را نمایان می کرد، به هر حال من گذشته ای داشتم که آن گذشته درست وحسابی مرا ادب کرده بود و ودیگر می خواستم آگاهانه زندگی کنم ولذت ببرم وفقط برای امروزم شاد باشم وسبکبال زندگی کنم بنابراین قدم به قدم هرروز در این مسیر الهی ادامه دادم .
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
خداشاهده این مسیر آنقدر درس وتجربه به من نشان داد که آرام آرام بتوانم ذهنم را کنترل کرده وجور دیگر تفکر کنم وبستری فراهم شده بود ودر واقع فرصتی که خداوند به من ارزانی داشت ومن باید ذهنم را مدیریت می کردم و وقتی هرروز فضای ذهنم را از صحبتهای های انگیزشی لبریز می کردم جایی اضافه برای اندیشه های منفی نبود
ومن تمام سعی ام این بود که روزانه عملکردم را نسبت به واکنش هر موضوعی ببینم واین به خودسازی من کمک شایانی می کرد وهنوز ادامه داردباعشق ولذت وپاداش های عالی .
*دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
دیدن روند زندگی استادم وبه تصویر کشیدن زندگی زیبا وتاثیرگذار شان در سریال زندگی در بهشت که واقعا بهشت را در زندگیم متجلی کرد
سریال سفر به دور آمریکا و اتفاقات بی نظیر وپراز درس وتجربه وتمرکز روی زیبایی ها ونکات مثبت
فایل های بی نظیر توحیدی وبی نهایت موارد دیگر ومهم تر از آن انگیزه بی نهایت بالای استاد وایمان وعمل به هدایت های خداوند در وجود ایشان وهمین فیلم قبل وبعد از تناسب اندام زیبایشان وتمام نتایج ایشان ،صدردرصدامکان پذیر بودن هر هدفی را برای من ممکن می کرد.
قدم 12 که در نوع خودش چه گنج هایی برای من به ارمغان داشت واون چکاب فرکانسی در قدم اول وبعد در قدم آخر وخداوندی که برایت چه معجزاتی آماده می کند وبعد تفاوت زمین تا آسمان از هر لحاظ ، دفترستاره قطبی و….
بعد صاحب سه برابر بیشتر از زمینی که داشتم وکسب وکار مورد علاقه مصطفی در همین زمین ورسیدن به صحبت استاد که با خرید دوره ها ایمان داشته باش چندین برابرها وارد زندگیت می شود وبعد ایمان وباورهای من که جولان می کند وهمین طور معجزه پشت معجزه از رابطه عالی،آزادی زمان برای هرروز کارکرد عالی تر روی خودم ،آرامش واحساس عالی که گنجی خدایی ست ونشات گرفته از ایمان وتوکل واقعی که سعی کردم تا به امروز داشته باشم ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
خداروشکر می کنم بابت قانون سلامتی که واقعا قانون است وارج نهادن به بدنی که خداوند آن را خلق کرد تا با رعایت این قانون در کنار بهبودی شخصیتی مان معجزاتش را شاهد باشیم.
چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
روند این دوسال زندگیم را می بینم که این ایمان وتوکل وصبر که اساس همان قانون تکامل است وبا دیدن نتایج استاد ونتایج خودم، مطمئن تر می شوم که رسیدن به هر هدفی با ایمان قوی وباوری که در ذهنم تداعی می کندکه مریم جان تا به الان شده ودر ادامه هم راحت وآسان با چاشنی تمرکز وتکراروتمرین میشود.
وهمه چیز امکان پذیر می شود اگر هرروز در این مسیر بمانم،آگاهانه عمل کنم وهمه چیز را به قدرت لایتناهی خداوندم بسپارم .
در پناه خداوند مهربانم هر نفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم