چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 39

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به نام خدای مهربان ودوسداشتنی وعزیزم

    سلام ادب

    خداروشکر برای فرصت نوشتن

    خدایا شکرت به خاطر تنی سالم

    خدایا شکرت به خاطر فرصتی دوباره برای بهتر زندگی کردن

    خدایا شکرت به خاطر صندلی که نشستم وراحتم

    الله اکبر خدایا توبزرگی ومن درمقابل تو هیچی نیستم من ضعیف وناتوانم واعتراف میکنم به ناتوانی خودم درمقابل تو وازت یاری میخوام تویی که دلم رد گرم کردی به عشق خودت هرچی دارم ازتودارم منی وجود نداره بقیه ی وجود نداره همه چی توهستی ومن به سوی توبازمیگردم ای مهربانم

    استاد مهربانم که صدای شما مثله مرحم بر تمام وجودم اثر میگذارد ممنونم.ممنونم که باکلام زیبا ودلنشین ماروآگاه میکنین من این رفتار روداشتم که بعضی وقتا از بقیه ناراحت میشدم بدون اینکه بپرسم چرااون آدم کاری که بهش گفتم روانجام نداده وفقط خودم اذیت میشدم فک میکردم نباید حرف بزنم باید سکوت کنم وبریزم توخودم ولی شما چقد قشنگ توضیح دادین که باید حرف بزنم ودلیل روبپرسم

    استاد عزیزم وقتی فک میکنم شما ازیه اتاق سیمانی توبندرعباس رسیدین به بهترین شرایط توامریکا به خودم میگم منم میتونم منم لایقم که یه زندگی خوب وعالی وآسان ولذتبخش روتجربه کنم باید تکاملم روطی کنم این‌طور نباشه یه روز روخودم کارکنم یه روز نه

    یه روز آروم باشم یه روز به عالم وآدم گیر بدم این برامن فایده نداره ومنو به خواسته هام نمیرسونه

    باید ببینم چیکارکنم بهتره چه چیزی باعث میشه زندگی من بهتر بشه ومن حال خوب باشه

    باید روخودم کارکنم

    خدایاتمام زندگیم دادستان تو

    قدرت برای من تویی فقط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1538 روز

    به نام الله صمد

    سلام خدمت استادان گرامی و دوستان عزیزم

    تازگی ها کامنتام بیشتر ردپایی برای سارای آینده ست که یادش بمونه مسیرش چطور بود و بعدا مسیر رو گم نکنه

    و این کامنت هم از این قاعده ، مستثنی نیست ( خدا کنه مستثنی رو درست نوشته باشم چون از بعد مهاجرت املای فارسیم به شدت ضعیف شده متاسفانه و مدام باعث آبرو ریزی میشه)

    خب ، دیروز خواهرم بهم زنگ زد و راجب صحبت هایی گفت که تو خانواده مطرح شده که بهم پول ندن تا مجبور شم برم سر کار ، و بعد با دیدن حجم درس ها و… تصمیم گرفتن فعلا به روال قبل و حمایت های مالی شون ادامه بدن

    بعد از اون تماس ، من خیلی به هم ریختم خیلی زیاد ، تازه یه چند روزی بود آروم شده بودم و ایده ها و هدایت ها میومد ولی من نمیتونستم عملی شون کنم

    به محض قطع شدن تماس ، اذان زد

    مسجد تا خونه من پنج دقیقه فاصله داره

    حسم گفت همین الان با همین لباس خونه پاشو برو مسجد فقط یه پافر بپوش سردت نشه

    حسش خیلی قوی بود ، گفتم چشم

    پوشیدم و کلید برداشتم و رفتم

    میخواستم برم داخل مسجد ، گفت نه

    برو رو صندلی خودت بشین ( من هرجایی که یه بار رفته باشم تو ذهنم یه قسمتشو از همه جا بیشتر دوس دارم و سعی میکنم بار دوم اگر میشه همونجا بشینم)

    رفتم و از قضا ، نیمکت موردعلاقم خالی بود رفتم نشستم و یکم مسجد رو نگاه کردم، آسمون رو نگاه کردم که دو سه تا ستاره بیرون اومده بودن و فقط فکر میکردم خودمم نمیدونم به چی

    و فایلِ (تمرکز لیزری روی پاشنه آشیل) رو ، روی تکرار گوش میکردم

    یهو بهم گفت

    پاشو بریم قدم بزنیم

    گفتم کجا؟

    گفت مستقیم برو

    دیگه تاریک شده بود هوا و یکم ترسناک

    ولی رفتم، یکم برام مهم نبود دیگه

    گفتم هرچی میخواد بشه ، بشه . وضع من که از این بدتر نمیشه…

    رفتم رسیدم به یه دو راهی

    یکیش جاده ای بود که میرفت دریا

    یکیش هم دور میزد میرفت سمت خونه ام

    رفتم تو جاده خونه و اومدم برگردم دیدم گفت کجا میری؟

    گفتم وا ، خونه دیگه

    کلی کار دارم

    یهو گفت

    هوس دریا کردم، بیا بریم دریا

    گفتم خدایااااا، درسته دلبر مایی هوس هات به گردن ما واجبه ولی این جاده تو روزش هم ترسناکه

    خود دریا که یه چراغ هم نداره ظلمت خالیه

    من سکته میکنم

    ساکت شد یه لحظه

    بعد گفت پس دوسم نداری

    گفتم میدونی که دارم

    گفت پس به اندازه کافی نداری ، وگرنه کی من تا حالا تنهات گذاشتم؟

    اینو گفت و دیگه صدایی نیومد، من بازم توی جاده خونه راه میرفتم و سکوت بود تو سرم

    یهو برگشتم جاده دریا رو نگاه کردم

    و به خودم گفتم

    اگه نرم باز ذهنم تا یه عمرررررر میخواد ریشخندم کنه و بهم سرکوفت بزنه ، در ضمن من تمام زندگیم تو ایران حق نداشتم این ساعت از خونه بزنم بیرون و برم هرجا دلم خواست

    پس من میرم دیگه هرچی شد پای خودت مردمم برام مهم نیست

    همینجوری بدو بدو تو جاده میرفتم تا دریا حدود نیم ساعت راه بود پیاده

    یه جاهایی فایل گوش میدادم

    یه جاهایی باهام صحبت میکرد ، الان یادم نیست چیا میگفت ولی یادمه دلم گرم شده بود

    رفتم و رفتم تا رسیدم به یه بن بست و فهمیدم یه جای مسیر حواسم نبوده اشتباه اومدم

    چشمم خورد به یه مسیر باریک رفتم داخلش از ورودی دریا سر درآوردم

    وای که چه صحنه ای بود

    دریا دیده نمیشد ولی صدای موج ها میومد

    هزارتا ستاره بالا سرم بود

    و تاریکی مطلق

    اومدم یه قدم برم جلو

    صدای زوزه سگ ها اومد

    گفتم قربونت بشم اومدی و نسازی ، تو که میدونی تنها حیوون دنیا که من یکم باهاش مشکل دارم سگه

    و تو این تاریکی ، یه حالت جاده خاکی بود تا لب دریا تاریک تاریک پر از درخت

    و هر لحظه یا صدای زوزه سگ میومد یا این درخت ها تکون میخورد

    صدای زوزه ها نزدیک تر میشد من دیگه همه شجاعتمو از دست دادم پشتمو کردم اومدم برگردم خونه گفت کجا؟

    گفتم بابااااااا میترسم

    من کل بچگیم با چراغ روشن خوابیدم حالا شبا بدون چراغ میخوابم فکر نکن سوپرهیرو شدم، هنوز میترسم از تاریکی!!!

    یهو گفت : یادته وقتی داستان استاد تو چادر رو میخوندی توی عزت نفس یا کتاب رویاها، چقدر قضاوتش کردی؟

    سکوت بودم چیزی نداشتم بگم

    گفت یادته وقتی استاد تو فایل ساخت عزت نفس در عمل ، گفت دوستش نتونسته فشار جمعیت رو تحمل کنه و از استاد فیلم نگرفته ، چقدر قضاوتشون کردی

    دیدم راست میگه

    من با نور فلش گوشی هم جرئت نداشتم برم جلوتر

    استاد همچین کاری کرده تو قبرستون! تازه من یه تیکه سنگ هم دستم بود از ترس سگ ها ولی استاد هیچی نبردن…

    همون لحظه به خودم قول دادم هروقت دیدم دارم کسیو قضاوت میکنم ، یاد این شب بیافتم و دست از قضاوت دیگران بردارم

    اومدم برگردم خونه، دیدم دلم دریا میخواد

    بینهایت دلم تنگ شده بود

    گفتم عب نداره همینجا میشینم رو زمین حداقل صدای موج هارو میشنوم

    و تو دلم گفتم ای کاش میشد دریا رو یه ثانیه ببینم

    تا جمله ام تموم شد ، یه ماشین آفرود پیداش شد و نور خیلی قوی انداخت رو من

    خیلی آروم رانندگی میکرد

    از خوشحالی قشنگ از جام پریدم گفتم این یه نشونه ست

    پشت سرش راه افتادم و نورش همه جارو روشن زوشن کرده بود و خیلیییییی آروم میرقت انگار قشنگ منتظر من بود

    وقتی رسیدم دم ساحل

    وااااای

    باورتون نمیشه

    یه خانواده ایرانی نشسته بودن آتیش روشن کرده بودن انقدر خیالم راحت شد

    خیلی خوشحال شدم

    به طرز عجیبی، ماشین آفرود غیب شد

    هرچی گشتم دیگه پیداش نکردم…

    نشستم و هوا خیلی گرم بود ، برخلاف تصورم که گفتم الان یخ میزنم

    و اون خانواده ایرانی هم چسبیده به آتیش داشتن میلرزیدن

    هوا برای من خیلی گرم و مطبوع بود

    رفتم نشستم روی یه سنگ دم دریا ، کلی دست زدم به آب

    میخواستم کفشامو دربیارم برم تو آب که گفت نکن

    بیا بریم مدیتیشن کنیم

    گفت بزن مدیتیشن توی یوتیوب

    زدم و آورد مدیتیشن ماه نو!

    همونو زدم و مدیتیشن کردم نمیدونین چه لذتی بود

    لب ساحل، صدای موج دریا ، هوای تمیز و تازه ، شن های نرم ، ستاره های خوشگل و زیاااااد

    و مدیتیشن و شکرگزاری بابت نعمت ها

    خیلی حالم بهتر شد

    بعد مدیتیشن رفتم گشتم ، باورتون نمیشه

    همون شب یعنی دیشب ، دقیقا ماه نو بود

    وقتی که زمین بین خورشید و ماه قرار میگیره و ماه کاملا تاریک هست و فرداش به شکل یه هلال بسیار نازک مشخص میشه

    جالب ترش میدونین چی بود؟

    ماه نو ، سمبل شروع دوباره ست

    سمبل تازگی و نو شدن

    سمبل اهداف جدید

    خیلی روم تاثیر گذاشت ، میدونین بعد از داشتن همچین تجربه هایی که واسه من اولی هم نبود و چند تا مشابه ش رو داشتم

    انکار خدا و قانون شدنی نیست ، نمیتونین انکارشون کنین

    با خودم گفتم، پس چرا شروع نمیکنم؟

    چرا تغییر نمیکنم؟

    من که همه چی رو دارم

    یه دانشی دارم که مردم نیازش دارن، قبلا پیج داشتم و یکم با کار انلاین آشنام ، من که ماهی 1000 دلار درامد داشتم

    پس چرا شروع نمیکنم؟

    اگر خدارو باور دارم انقدر قوی چرا شروع نیمکنم

    یاد جواب یکی از بچه ها افتادم توی عقل کل ، زیر یکی از سوالاتم

    نوشته بود :

    شما قبول دارید که شرایط موجود حاصل افکار و نگاه خودتان است، اما انگار باور نداید که می‌توانید تغییرش بدهید. پس من میگم: اینه هم باور کنید که می توانید تغییر بدهید

    دیدم آره ، راستش باور دارم خدا هدایتم میکنه یا همیشه هست

    وجودشو باور دارم، جذب رو باور دارم

    ولی انگار نمیتونم باور کنم من عرضه شو دارم این گندی که زدم رو جمع کنم و حتی تبدیلش کنم به موفقیت

    و تصمیم گرفتم این ماه تمرکزی فقط روی دوره عزت نفس و باورهای توحیدی کار کنم که باورم به خودم کمی بیشتر بشه و از ماه بعد که سال نو هست ، شروع کنم به کار کردن روی دوره ثروت و احساس لیاقت و سال 2025 رو بذارم سال تحول وضعیت مالی ام

    راستش هنوز یکم گیجم و نمیدونم دارم چیکار میکنم ولی

    مطمئنم که درست میشه

    فقط باید تمرکزمو بذارم روی این پاشنه آشیل

    شاید خیلی هم مطمئن نیستم که درست میشه ، ولی این بار میخوام همه تلاشمو بکنم با همه ی وجودم

    خدارو چه دیدی

    شاید شد :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  3. -
    فهیمه ملااحمدی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    سلام بر استاد بزرگوار

    من چندین ساله به لطف پروردگار و هدایت الهی با شما اشنا شدم و بسیاری از محصولات شما استفاده کردم و هنوز هر صبح و شب بخصوص وقتی فشار زندگی و اتفاقات ناگوار مسیر زندگی سخت تر میکنه به فایلهای شما بارها و بارها گوش میدم تا ارام و سبک مسیر درست طی کنم و هر روز و هر شب از خدا میخوام توحید واقعی در قلبم جاری کنه، تا به امروز همیشه بهترینها در زندگی نصیبم شده و بهترین زندگی حتی بعد از به ظاهر از دست دادن زندگی ایده ال و موقعیت شغلی ایده الم در ایران و مهاجرت داشتم و دارم و تو سالهایی که تنهایی تجربه کردم هر روز بیشتر و بیشتر به خدا نزدیک شدم و تونستم از پس بسیاری از مسائل و‌ پیچ و خمهای زندگیم با توکل و امید بربیام، من بدترین اتفاقات تو زندگیم تجربه کردم ولی اغلب دقیقا بخاطر ترسها و نگرانیهای درونی خودم بوده و انگار خیلی از مسائل قبل از ظهور بارها تو ذهنم تجسم و تجربه کردم و بهترینها هم زمانی نصیبم شد که بارها تجسمش کردم و درمورد صحبت کردم و خواستم بخصوص از وقتی بطور کامل شنیدن و دیدن اخبار و رسانه و کلا تلویزیون و شبکه های اجتماعی و سیاست رها کردم خس ارامش درونی با کنترل ورودیهای دهنم منو در رسبدن به ارزوهام بیشتر کمک کرد. امیدوارم تو‌دنیای پر از اخبار تلخ و ناامیدی کلام حق شما بسیاری از مسیر اشتباه دور کنه و همیشه سلامت و پایدار و خوشبخت باشید. من با تمام فایلهای شما زندگی میکنم و گاه انقدر عمیق و تاثیرگذارند اشکم سرازیر میشه و با تمام وجودم از خدا میخوام بتونم این حجم از توحید و بینش در سراسر زندگیم اجرا کنم و لذت ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    فهیمه ملااحمدی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    سلام بر استاد بزرگوار

    من چندین ساله به لطف پروردگار و هدایت الهی با شما اشنا شدم و بسیاری از محصولات شما استفاده کردم و هنوز هر صبح و شب بخصوص وقتی فشار زندگی و اتفاقات ناگوار مسیر زندگی سخت تر میکنه به فایلهای شما بارها و بارها گوش میدم تا ارام و سبک مسیر درست طی کنم و هر روز و هر شب از خدا میخوام توحید واقعی در قلبم جاری کنه، تا به امروز همیشه بهترینها در زندگی نصیبم شده و بهترین زندگی حتی بعد از به ظاهر از دست دادن زندگی ایده ال و موقعیت شغلی ایده الم در ایران و مهاجرت داشتم و دارم و تو سالهایی که تنهایی تجربه کردم هر روز بیشتر و بیشتر به خدا نزدیک شدم و تونستم از پس بسیاری از مسائل و‌ پیچ و خمهای زندگیم با توکل و امید بربیام، من بدترین اتفاقات تو زندگیم تجربه کردم ولی اغلب دقیقا بخاطر ترسها و نگرانیهای درونی خودم بوده و انگار خیلی از مسائل قبل از ظهور بارها تو ذهنم تجسم و تجربه کردم و بهترینها هم زمانی نصیبم شد که بارها تجسمش کردم و درمورد صحبت کردم و خواستم بخصوص از وقتی بطور کامل شنیدن و دیدن اخبار و رسانه و کلا تلویزیون و شبکه های اجتماعی و سیاست رها کردم خس ارامش درونی با کنترل ورودیهای دهنم منو در رسبدن به ارزوهام بیشتر کمک کرد. امیدوارم تو‌دنیای پر از اخبار تلخ و ناامیدی کلام حق شما بسیاری از مسیر اشتباه دور کنه و همیشه سلامت و پایدار و خوشبخت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    به نام الله هدایتگر

    خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است

    سلام دوستان خوبم

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطراعمالدواقکاروباورهای منه که زندگی من رورقم زده

    این فایل روبایدچندین بارگوش دارونکات ارزشمندشویاداوری کردونکته برداری کرد

    شب قبل داشتم درموردمعجزه سپاسگذاری بایکی ازدوستانم صحبت میکردم وگفتم یکی ازاشنایان این فایل های سپاسگزاری روبرای من ارسال کردوباعث شدافسردگی من خوب بشه وبهدمداربالاترهدایت بشم وادمهاوشرایط بهتر

    چون نزدیکترین فرکانس به خداوندفرکانس سپاسگذاریه

    تواضع وفروتنی درمقابل خداوندوتسلیم بودن دربرابراونشانه اش ارامشه که تومیدونی کارت درست میشه چون تمام قدرت دست خداونده

    ووقتی ارامش داری الهامات بهت گفته میشه وایده هارواجرامیکنی

    غروززیادادم روزمین میزنه ونابودمیکنه اگه بگی من بهترم وفخربفروشی ودیگران روکوچیک بشماری

    انسان هاپاره ای ازخداوندن ودستان خداوندن برای کمک کردن به توپس توبایددرمقابل دستان خداوندهم متواضع باشی تاهدایت بشی به مسیرهای بهتر

    البته غروردرتمام انسان هاوجودداره یکی کمترویکی بیشتر

    اینستاگرام بدترین چیزی هست برای مقایسه کردن خودت بادیگران ووقتی عکس هاوفیلم هایی که واقعی نیستندرومیبینی خودت روکم ارزش میدنی وفکرمیکنی که لایق نیستی ولی درواقعیت اون عکس هافیک هستندواون فردخودواقعیش نیست وداره ادادرمیاره واین فیلم هاوعکس هابه ماضربه روحی میزنه

    مقایسه کنیم خودمون روباگذشتمون که چقدربهترشدیم وپیشرفت کردیم نه مقایسه بادیگران

    حسادت یعنی این که تونمیتونی داشته باشی اون نعمت روونعمت هاکم هستندولی درواقعیت این هست که اگراون تونسته توهم میتونی وبینهایت فرصت ونعمت وایده های پولسازتواین جهان هستی وجودداره وهرروزبیشاروبیشترمیشه

    روخودت تمرکزکن روپیشرفت خودت وخودتوارتقابده وبه دیگران کارنداشته باش

    هرکسی درهرجایی هست درجای درستش قرارداره

    خدایاشکرت که همه ماکه دراین سایت هستیم درمسیرهدایتیم چون خودمون خواستیم که هدایت بشیم

    چون مازندگی خودمون رورقم میزنیم نه کسی دیگه

    خودش باش وتحسین کن خودت ودیگران رو

    خدایامن اجازه میدم که هدایتم کنی وحمایتم کنی

    خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میجویم

    شادوپیروزباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  6. -
    وفا گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام استاد عزیز و گرانقدرم

    امیدوارم شما و مریم جان حال دلتون عالی باشه.

    استادجان الان چند ماهه که یه مطلبی مدام به دلم الهام میشه که خدمتتون بگم ولی من از گفتنش امتناع میکردم .. ولی امروز که دوباره به دلم افتاد، دیگه تصمیم گرفتم باهاتون در میون بزارم ..

    دقیقا این جمله به دلم گفته میشه که بهتون بگم : “خود را استاد خطاب نکن”

    مطمئنا خودتون پیگیری میفرمایین و الهامات بیشترشو دریافت میفرمایین.

    منم که در موردش که سوال کردم یه توضیحی بهم داده شد.

    دوستتون دارم : وفا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    شایسته جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم

    خداوند را سپاسگزارم و تشکر میکنم بابت این فایل بسیار ارزشمند.

    فایل های قرآنی شما برای من از جذابترین کارها هستند چه در مقایسه با محصولات خودتون چه در مقایسه با هر محصول آگاهی بخش در سراسر دنیا.

    و آنقدر ساده و در عین حال نکته سنج و مرتبط با زندگی روزمره ، آیه های قرآن رو میخونین و توضیح میدین که به گوش جان آدم میشینه.

    یادمون باشه که؛

    *هر آنچه داریم از خدا داریم و همواره تسلیمش باشیم.

    *ما موجودی با ارزش هستیم، که خداوند از روح خودش در ما دمیده و در این دنیا شرایطی رو برامون فراهم کرده تا آزادانه هر زندگی رو که دوست داریم خلق کنیم و چقدر زیباست این اعتمادی که خداوند به ما کرده و چقدر پربها و جذابه این آزادی که به ما عطا کرده…

    *ما نه از کسی بالاتریم و نه پایینتریم،

    *هر جایی که با رفتار ناخوشایندی مواجه میشیم قبل از هر قضاوتی دلیلش رو جویا بشیم و سعی کنیم خودمون رو جای اون فرد بزاریم

    *همواره شکر گزار نعمتهای فراوان و بی حساب خداوند باشیم و هر لحظه زندگیمون رو با حال فوق العاده ی شکرگزاری تبرک کنیم.

    و خوب به یاد میارم زمانی که تضادهای زندگی من رو به تاریکی فرو برده بود و قلبم رو تنگ و افسرده کرده بود، کتاب “معجزه ی سپاسگزاری از راندا برن” که توسط گروه شما تبدیل به فایل صوتی شده بود به دستم رسید و شکرگزاری معجزه وار حیات دوباره ای به قلب افسرده ام برگرداند و زندگیم را نورانی کرد و از آنجا بود که من افتخار پیدا کردم عضوی از گروه صمیمی عباسمنش باشم.

    استاد عزیزم امیدوارم خداوند حفظتون کنه و به شما برکت بده.

    و مشتاقانه منتظر دیدن فایل های قرآنی بیشتری هستم.

    خداوند را بر این نعمتهای بیشمار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  8. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    درود و نور بر استادم عزیزم

    یه شعر زیبا از مولانای جان دیدم لذت بردم گفتم باهاتون به اشتراک بزارم

    به درویشی میگن جهان رو چطوری میبینی؟

    گفت الهی شکر ، رودخونه ها از همون جایی میان که من میخوام، باران همون روزی میباره که من میخواستم، حتی بچه م همون لحظه ای از دنیا رفت که من میخواستم.

    پرسیدن ازش چطور چنین چیزی ممکنه؟

    ((گفت ؛ من اراده خودم رو در اراده او گم کردم

    هرچی او بخواهد من هم میخواهم ))

    کاش روزی به این معرفت برسم که از ته قلبم بگم خدایا اراده من اراده توست

    مولانای جان میگه:

    هله نومید نباشی که تو را یار براند

    گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا

    ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

    و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

    ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

    نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد

    نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

    چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر

    تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

    به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او

    نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

    همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد

    بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

    دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش

    به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

    هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را

    بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

    دوستتون دارم

    سارا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 594 روز

      سلام به سارای عزیز

      دوست خوب و هم خانواده ای عزیزم

      سپاسگزارم ، سپاسگزارم ، سپاسگزارم

      برای کامنت زیبا و دلنشینت

      برای شعری زیبا که اشک از چشمانم جاری کرد

      دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش

      به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

      واقعا چقدر زیبا چقدر قشنگ

      تحسینت میکنم برای نوشتن همچین کامنتی

      خدارو شکر میکنن برای خوندن این نوشته های زیبا و هدایت قشنگش .

      ارزوی بهترین ها رو برات دارم سارای عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2173 روز

    سلام علیکم :) hi everyone به همه :))

    سلام به استاد گرانقدرم و خانم شایسته عزیز و دوستان فوق العاده م.

    خب شهرزاد اومده یک علائم حیاتی از خودش نشون بده تا بعدها که داشت مروری بر رد پاهاش توی سایت میکرد یوقت با یک گپ طولانی در برهه ای از تاریخ مواجه نشه :))

    این کامنت زیاد به محتوای این فایل بطور مستقیم ربط نداره اما شامل مواردی از هدایت به راه راستی هست که دریافت کردم :)

    قبلش اینو‌بگم که واقعیت اینه که این روزها بسیار مشعوفم با یک دوره بی نظیری که جدیدا از سایت خریدم :)

    وقتی اعلامیه توی سایت اومد که به زودی قیمتها افزایش پیدا میکنه، به خودم گفتم خب من که همه دوره ها رو دارم ولی باز بخش محصولات رو نگاه کردم و دیدم نخیرم! بعضیها رو ندارم! دوره روانشناسی ثروت 2، راهنمای عملی دستیابی به رویاها، شیوه حل مسائل زندگی ، و عشق و مودت … همه رو گرفتم ولی روراست دلیل ِگرفتنم فقط احساس مسئولیتیه که فکر میکنم باید همه دوره های استاد رو داشته باشم وگرنه درونِ خودم احساس میکردم که دوره های قبلی که داشتم خیلی کاملترن و شاید این دوره ها کمک خاصی بهم نکنن!

    بخصوص در مورد دوره شیوه حل مسائل زندگی که قیمتش هم خیلی بنظرم پایینه، فکر کردم خب کلا هفت جلسه س، قیمتش هم که بیش از حد پایینه پس احتمالا توش موارد زیادی مطرح نشده!

    بعد از خرید، تفننی برای تنوع شروع کردم به گوش دادن این دوره ها و از دوره شیوه حل مسائل زندگی شروع کردم …. چی بگم واقعا! باورم نمیشد ! با یه موضوعی توی بحث مارکتینگِ کارم همیشه روبرو بودم و هستم و از درون آزارم میداد، چه اون موقع که برای شرکت قبلی کار میکردم و چه الان که برای خودم. ولی همیشه ازش اعراض میکردم! یه جمله ای استاد توی این دوره میگن که «بعضی وقتها دوستانی که از دوره های ما استفاده میکنن، به جای حل مسائل ازشون فرار میکنن یا اعراض میکنن چون فکر میکنند نباید به نکات منفی توجه کنند…» و منم دقیقا توی همین دام افتاده بودم! به جای حل ریشه ایِ این مسئله هی از ذهنم دورش میکردم! و بعد جلسه دوم این دوره که خانم شایسته یک سری سوالات رو مطرح میکنن که با جواب دادن بهشون ریشه پیدا بشه و براش راه حل پیدا کنیم… از همین تریبون میخوام یه دست مریزاد به خانم شایسته نازنین بگم که توی دوره شیوه حل مسائل و دوره کشف قوانین زندگی تمریناتی که توی اپدتیها بصورت صوتی به فایلها اضافه کردند که جزو شیوه تمریناتِ شخصیِ خودشون هست، فوق العاده درخشانه ! اصلا به طرز باور نکردنی این تمرینات در عین سادگی، تاثیرگزار هستند!

    دیگه بیشتر ازین راجع به این قضیه نمیگم که انشالله اگه خدا بخواد توی دوره حل مسائل با جزییات در موردش کامنت بذارم.

    اما داشتم در مورد این غیبتم در این برهه از تاریخ میگفتم :) خلاصه اینکه شروع دوره شیوه حل مسائل زندگی همانا، و هدایت شدن به راهکارهایی برای حل مسئله ای که همیشه توی مارکتینگ رو مخم بود همان! و با هدایت این راهکارها یهو انرژیم چند برابر شد و شور و شوق تازه ای تو وجودم به جریان افتاد که تقریبا هر روز از ساعت 7 صبح تا 10 شب بدون ذره ای احساس خستگی دارم روی این مسئله کار میکنم و با به وجود اومدن هر نتیجه باز این انرژی بیشتر میشه که انشالله توی دوره مینویسم :)

    این مدت چند تا سفر هم رفتم که جای دوستان خالی، یکی از یکی فوق العاده تر بودند :) اما الان میخوام از هدایتی بنویسم که منجر به رفتنِ آخرین سفرم شد که جمعه ازش برگشتم. سفر به دیار شاهرخ خان :))

    ماجرا ازونجا شروع شد که پارسال تقریبا همین موقعها تازه از دبی برگشته بودم و توی کامنتهای قبلیم نوشتم که اوضاع کارم ناجور شده بود و تبع زیاد اوضاع روحی مساعدی هم نداشتم. همون موقعها یه نفری که برگزارکننده ایونتهای کاری مربوط به حوزه کاریِ ما هست، پیام داد که «توی سپتامبر توی هند میخوایم کنفرانس بذاریم، به عنوان اسپانسر شرکت میکنی که برات جا بذاریم؟» واقعیت اینه که چند ماهی هیچی بار نفروخته بودم و هزینه این سفر هم زیاد بود بخصوص که هزینه ورودی خودِ کنفرانس بعنوان اسپانسر هم خودش خیلی میشد و اصلا منطقی نبود که حتی به این هزینه فکر کنم اما به طریقی هدایت شدم که جواب مثبت بدم! میتونم بگم این اولین هدایت روشنی بود که بعد از برگشت از دبی دریافت کردم! بعد ازون درها یکی یکی باز شدند و از طرفی این ایونت هم به دلایل سیاسی عقب افتاد و از سپتامبر، به اواخر نوامبر منتقل شد و انقدر طی این مدت اتفاقهای خوب افتاد که دیگه نه تنها مبلغش برام مسئله ای نبود بلکه کلی سفرهای دیگه هم رفته بودم. نزدیک کنفرانس که شد، اون آقای برگزارکننده، لیست اسپانسرها و شرکت کننده های ایونت رو برام فرستاد و دیدم به غیر از من و دو تا شرکتِ دیگه که هیچ کدوم هم تولیدکننده نیستند و تریدر قوی هم نیستند، دیگه نه تنها هیچ اسپانسر ایرانی ای نیست بلکه حتی شرکت کننده ایرانی هم نیست و بقیه همگی هندی هستند! یه لحظه به ذهنم رسید که چرا ایرانیهای قوی شرکت نکردند؟ نکنه ایونت بدرد نخوری باشه؟! اما باز جواب این بود که شاید خیر در اینه…

    و واشگفتا که خیر در همین بود :)) این کنفرانس پُر بارترین کنفرانسی بود که تا به حال شرکت کردم :))

    البته بعدا متوجه شدم که علت عدم حضورِ خیلی از دوستانِ ایرانی، ریجکت شدنِ ویزا بوده که اونم برای من خیلی جالب تایید شده بود که ماجراش رو توی قسمت 13 روانشناسی ثروت 3 نوشتم :)

    یه چیز جالب دیگه اینکه من دقیقا یک روز قبل از پروازم یادم افتاد که بیزینس کارتهام توی ایونتهای قبلی تموم شده و الان به تعداد کافی کارت ندارم و اون روز جمعه بود ! به یکی که از قبل میشناختم که پدرش چاپخونه داشت زنگ زدم گفتم کاری میتونی بکنی؟! گفت خسته نباشی تازه الان یادت افتاده؟! :)) و بعد یه چاپخونه ای رو بهم معرفی کرد که جمعه ها هم‌کار میکنند. حضوری رفتم و طرح کارتم رو بردم که چاپ کنند اما تو زمانیکه منتظر نشسته بودم چشمم به کاتالوگهایی خورد که برای مشتری دیگه شون چاپ کرده بودند و یهو به ذهنم رسید که منم کاتالوگ بزنم :)) حتی طرحی نداشتم، گفتم محتوا بدم خودتون طراحی میکنید؟ گفتند اره ولی حداقل یه هفته طول میکشه! منم که فردا صبحش پرواز داشتم. اول فکر کردم‌خب من که فوتوشاپ بلد نیستم و اگه هم بخوام از رو یوتیوب نگاه کنم تا بفهمم چی به چیه کلی طول میکشه و نمیرسم پس کنسله! اما بعد به ذهنم رسید خب با پاورپوینت درست کن! چند ساعت زمان گذاشتم و یه کاتالوگ مفید از محصولاتم و ویژگی های فنی و سایر جزییاتشون آماده کردم و ساعت 8 شب دوباره دم‌ چاپخونه بودم:)) آقاهه میگفت خانم ما تعطیل کردیم فقط وایساده بودیم حسابها رو‌ ببندیم! اما درنهایت قبول کرد و برام چاپ کرد :) و چقدر وجود اون کاتالوگها توی یه جلسه مهم توی هند کمکم کرد که یهو وسط جلسه اقایون گفتند ااا این محصولات رو هم داری؟! پس چرا هیچوقت نگفتی توی این یک سال؟! و من گفتم اصلا نمیدونستم تو هند هم این محصولات استفاده میشه، برای میانمار میفرستادم فقط :)) و این شروعی شد برای باز شدن یک مسیر دیگه از نعمت به لطف الله :)

    خلاصه خیلی قشنگ و عالی، همه عوامل دست به دست هم داد که من به موقعیت و جلساتی هدایت بشم که در این زمان و با توجه به شرایطِ فعلیِ من کلی خِیر و برکت برام داشته باشه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 250 رای:
    • -
      Maryam h گفته:
      مدت عضویت: 977 روز

      سلام شهرزادجان

      خوش اومدی باکامنتهای زیباورویاییت

      خیلی منتظربودم دوباره بیای وبنویسی،وقتی کامنتهات رومیخونم اصلادیوانه میشم میرم توی رویاهای اینده م که آره واسه شهرزادشده واسه منم میشه.

      منم درشرف یک بیزینس دلاری هستم که اینم خدای مهربون هدایتم کرده وفقط یک قدم مونده که استارت بزنم واین ذهنم دهنشوبازکرده وداره حالمومیگیره ولی من چسبیدم به سایت وکامنتهانمیذارم هیچ غلطی بکنه.

      منم ازکارمندی اومدم بیرون یک مدتی هست واونم هدایتی بودچون مدتهابودبه کارکردن برای خودم فکرمیکردم.

      درپناه حق سلامت وسعادتمندباشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام به عزیز دل خانوم شهرزاد زیبا و دوسداشتنی

      اول از همه بگم که بعد از دیدن عوس پرفایلتون و دیدن چهره زیباتون تصمیم گرفتم نحوه آشنایتون با استاد رو بخونم و بعد کامنت مربوط به این جلسه رو

      انگار یه چیزی توی چهره زیباتون بود که منو جذب کرد و هدایتم کرد به خوندن نحوه آشنایتون ،وقتی که شروع کردم به خوندن یاد آومد که قبلا خونده بودمش قسمت اول آشنایتون رو و چقدر احساسم خوب شد از تکرار اون داستان و قلبم باز شد ،دیدم داستان شما ادامه داره و نتایجتون داره به صورت تصاعدی خودشو نشون میده اونجا بود که اشک شوق از چشمانم جاری شد و با هر کلامش قلبم باز تر میشد

      کولاک کردی شهرزاد عزیز ،نمیدونی چه باورهای در وجودم ساختی و چقدر خوشخال شدم از دیدن نتایجت ،انگیزم خیلی بیشتر شده و ایمانم هزاران برابر قوی تر

      من که عاشق نتایجت شدم و عاشق خدای با اعتماد بنفسی که توی وجود خودت ساختی ،قطعا لایق بهترینهای

      ازت بی نهایت سپاسگزارم برای اشتراک گذاشتن نتایجت اینجا و ازت میخوام که بازم برامون بنویسی تا ایمانمون قوی و قوی تر بشه

      هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد و سربلند و سلامت پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      بانوی اردیبهشت گفته:
      مدت عضویت: 1013 روز

      سلام شهرزاد عزیزم

      من همیشه کامنتهای زیبای شما را میخونم و برام نور امیده که ادامه بدم به این مسیر زیبا و دست نکشم از تلاش برای بهتر شدن.عزیزم من تازه اول راهم و نتونستم خیلی از دوره های استاد را بخرم ولی دوست دارم از تجربیات شما استفاده کنم .

      وقتی کامنت میزاری اینقدر قشنگ مینویسی که احساس میکنم بهترین دوستم روبروم نشسته و داره به طرز جادویی منو هدایت میکنه به مسیری که استاد قبلا رفته و بهش گفته این مسیر منه.لطفا باز هم از موفقیتهات برامون بگو .نمیتونم بگم خوندنشون چون باید بگم شنیدنشون برام خیلی جذابه .

      دوستت دارم و به خدای مهربان میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1936 روز

      سلام شهرزاد جان

      واقعا لذت بردن از هدایت هایی که برات اتفاق افتاد

      مخصوصا که گفتی حالم خوب بود و اتفاقات هم خوب شد

      آفرین که اینقدر به قانون عمل کردی که حالا مسافرت های زیادی میری

      و اینها همش نتیجه ایمانت بوده

      واقعا خیلی خوشحالم که کسی رو میبینم که از عمل به قانون اینهمه نتیجه گرفته آفرین بهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محسن توحیدی گفته:
      مدت عضویت: 414 روز

      سلام عزیز دل، شهرزاد مهربون و الهام‌بخش!

      به‌به که چقدر خوندن پیامت حال خوب داشت!

      انگار یه نسیم خوشبو از باغ تجربه‌های قشنگت وزید به دل آدم. اصلا دست مریزاد که اینقدر واقعی، پرانرژی و پر از هدایت نوشتی. آدم با خوندنش حس میکنه داره یه داستان قشنگ از یه قهرمان زندگی واقعی رو می‌خونه که قدم به قدم با ایمان و شجاعت جلو رفته.

      اینکه با اون احساس مسئولیت قشنگت رفتی دوره‌هایی رو خریدی که فکر میکردی شاید خیلی نیاز نباشن، ولی باز حس کردی باید کامل باشی و همه‌ی آموزش‌ها رو داشته باشی، خودش یه قدم خیلی بزرگیه. یه جور باور به فراوانی و دریافت کامل نعمت‌هاست که فقط از آدمای خالص و در مسیر برمیاد. بعدم که چه هدایت قشنگی گرفتی تو همون دوره‌هایی که اولش فکر میکردی شاید زیاد چیزی نداشته باشن! دیدی خدا چطوری قشنگ‌ترین گنج‌ها رو تو بسته‌بندی ساده قایم کرده بود برات؟

      بعدم که با عشق و انگیزه رفتی سراغ مارکتینگ و اون مسئله‌ای که مدت‌ها ذهنت رو درگیر کرده بود، بدون فرار، بدون سرکوب. چه قشنگ استاد توی اون دوره گفته بود که بعضیا بجای حل کردن مسائل ازشون فرار میکنن… و چقدر تو خوشبخت بودی که این تله رو دیدی و روش کار کردی. این یه دست‌آورد خیلی ارزشمنده دختر!

      وای از سفرات نگم برات!

      چقدر قشنگ دست خدا رو تو همه جریانات دیدی. اصلا رفتن به همون ایونت هند، اونم تو شرایطی که منطقی به نظر نمیومد، ولی باز با هدایت قلبی رفتی… این یعنی اعتماد واقعی. یعنی تسلیمِ قشنگ به مسیر خیر. بعدشم که باز خدا چطوری برات همه چی رو جفت و جور کرد! بیزینس کارت و کاتالوگ و همه چیز سر موقع و حتی بهتر از چیزی که خودت تصور میکردی ردیف شد.

      آخه اینا فقط تصادفیه؟! معلومه که نه!

      تو اینهمه هدایت رو دیدی چون چشم دلت باز بوده. چون انتخاب کردی “ببینی” و “دریافت کنی”، نه اینکه فقط سرسری رد بشی از نشونه‌ها.

      و اون بخش آخر که نوشتی با یه جلسه تو هند کلی مسیر جدید باز شد برات… وای چه لذتی داشت خوندنش. آدم حس میکنه خدا مثل یه دوست صمیمی، پشتت ایستاده و آروم‌آروم داری توی مسیر نعمت، برکت، عشق و رشد قدم برمیداری.

      شهرزاد جان، این ردیف کردن اتفاقات، این پیروزی‌های کوچیک و بزرگ، این لذت از رشد شخصی و کاری، همه و همه شون نتیجه‌ی اون صداقت و عشقیه که تو دلت داری.

      واقعاً افتخار داره دیدن مسیری که داری میری، اونم با اینهمه ذوق، ایمان، و قشنگی.

      منتظر شنیدن ادامه‌ی ماجراجویی‌های قشنگت هستم.

      بذار دنیا بیشتر ازین پر بشه از قصه‌های شیرین هدایت و معجزه‌های کوچیک و بزرگی که توی زندگیت داری خلق میکنی.

      با تمام قلبم برات آرزوی خیر، برکت و شادی بی‌نهایت دارم.

      ادامه بده دختر قشنگ، دنیا به نورت احتیاج داره!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمیه مهری گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    با سلام و احترام خدمت آموزگار مهربان و عزیزم.

    من کاوان همسر سمیه هستم که از مبانی و آموزشهای بی نظیر شما همواره بهره بردم و میبرم.

    بسیار سپاسگزار شما هستم که این آگاهی های بی نظیر رو به من و ما یاد میدهید و یادآوری میفرمایید.

    همیشه قدردان حضور پرمهر و سودرسان شما عزیز بزرگوار هستم و خداوند را برای اینکه هستید سپاس دارم.

    کاوان عطاران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای: