چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-23 04:47:072024-11-23 04:49:23چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم
و از کدوم فضلش بنویسم
دیروز صبح که این فایل روی سایت قرار گرفت من انگار دهمین کاربری بودم که کامنت ارسال کردم
( این و از تایم ارسال کامنتهای 9 عزیزی که قبل از من کامنت فرستاده بودن متوجه شدم)
ولی بطرز عجیبی کامنت من بعنوان اولین کامنت این قسمت بالا میاد
خدا میدونه شب و روز قبلش تو چه شرایط روحی بودم که دیگه داشتم give up میکردم و کم میآوردم
و بقول استاد در نامگذاری این قسمت
[چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم ]
داشتم از صراط المستقیم و از این گنج الهی که نصیبم شده با حربه های شیطان ( یاس و مقایسه و احساس بد ) دور میشدم
شرح مختصری از اون شرایط رو تو همون کامنت قبلیم نوشتم
ولی جا داره که بیشتر حداقل برای خودم باز کنم
من با باور محدود کننده ای که داشتم و هنوز هم دارم ، توی تخفیف خیلی چیزها میخرم با این باور که بعدا گرون میشه و ممکنه من اونموقع اون مبلغ پول رو نداشته باشم که بخرم
حتی از کد تخفیف یکماهه ی برخی محصولات مثل 12 قدم و قانون آفرینش هم با همین باور مخرب استفاده کردم
نه با این باور که مثلا : این تخفیف یک هدیه ای از طرف خدا یا استاد به من بود که لایقش هستم
یا اینکه خدا رو شکر کنم که در زمان مناسب پولش و خدا بدستم رسوند تا بتونم استفاده کنم
یا مثلا خدا رو شکر حتمامن در مدار این آگاهی ها قرار گرفتم که خدا شرایط خرید این دوره رو برای من مهیا کرد
یا….
( وااای اصلا میخواستم یه چیزای دیگه بنویسم ، اینا چی هستن که دارن به رشته تحریر در میان ، جل الخالق….)
القصه
من با همون باور مخرب کمبود و عجله و… و البته ( باز یه کرم دیگه از زیر خاک های مغزم سر در آورد ) البته با حس خود
سلام مجدد.
خدا رو شکر بابت غذای که دارم بخورم.
خداروشکر با استاد آشنا شوم.
خداروشکر بابت مادر مهربانم که همش در تلاش هست من بهترین غذا و امکانات داشته باشم.
خداروشکر بابت اتاق گرم که دارم.خداروشکر بابت تخت و پتو که داریم
خداروشکر بابت خواهرهای مهربان که دارم.
خداروشکر بابت حیاط و پارکینگ دارم
خداروشکر بابت ماشن که دارم
….
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که من تکه ای از خداوند هستم و خداوند به همین اندازه قدرت خلق زندگیم رو به من داده
قدرت خلق زندگیم
گفته برو زندگیت رو هر جور که میخوای خلق کنم
از اون طرف هم شیطان گفته که من سر راهش میشینم و حمله میکنم و تو اونها رو سپاسگزار نمی بینی
و به قول استاد که قشنگ این موضوع رو توضیح داد اینکه این نشون میده فرکانسی که به فرکانس خداوند نزدیکه فرکانس سپاسگزاری هست
چون دقیقا مکالمه شیطان با خداوند و وسیله ای که شیطان ازش استفاده میکنه همین بحث سپاسگزاریه
راست میگه
خداوند در این آیه نگفته که اگر بری تو شغل املاک ، یا فلان شغل که میگن پول توشه ، یا بهمان شغل ثروتمند میشی و عامل اصلی ثروتمند شدن نوع شغله ، یا حتما باید بری در فلان مکان تا ثروتمند بشی،
به شما در زمین مکانت دادم و تمام امکانات معاش شما رو فراهم کردم باشد که سپاسگزار باشید
این بالاترین منطقی هست که نشون میده مکان خاص عامل اصلی ثروتمند شدن یا فقیر بودن نیست و هر مکانی در این کره خاکی پتانسیل بی نهایت ثروتمند شدن رو داره ، چون خداوند گفته که در زمین به شما مکانت دادیم و تمام امکانات معاش شما رو فراهمی کردیم
پس خود این منطق به تنهایی کافیه برای اینکه مکان عامل نیست ،پس نتیجه میگیرم اگر من میخوام مکان رو بخاطر اینکه ثروتمند بشم تغییر بدم و عامل رو مکان بدونم و بگم اینجا بدرد نمیخوره و تهران خوبه برای ثروتمند شدن یا ایران خوب نیست و آمریکا خوبه برای ثروتمند شدن یعنی دقیقا خلاف حرف خداوند که رب آسمانها وزمین است و کلید گنج آسمانها و زمین در دست اوست حرف زدم و اینطور بوده که شاه بخشده و شاقلی نبخشیده
الکی اومدم کارو برای خودم سخت کردم با این فکرم
پس همین جایی که همین الان نشستم پتانسیل بی نهایت ثروتمند شدن رو داره
دقیقا در همین جا روی همین صندلی پشت همین لپ تاپ ، یعنی حتی نیاز نیست که من از این اتاق برم اون اتاق که بگم اون اتاق عامل اصلی ثروتمند شدن منه
پس اون باورهای من اشتباه بود که میگفتم حتما باید برم تهران که ثروتمند بشم ، الان نتیجه گرفتم و درک کردم و متوجه شدم که همین جایی که نشستم پتانسیل بی نهایت ثروتمند شدن رو داره ، آره دقیقا همین جا
من سر راه آنها می نشینم و از هر طرف حمله میکنم به اونها و تو اونها رو سپاسگزار نخواهی یافت
خدایی که به من یاد داده که تنها یه راه برای رسیدن به خدا وجود داره و اونم مسیر راست است ، مسیر کسانی که به اونها نعمت داده نه مسیری که به اونها غضب کرده و نه گمراهان
و شیطان میاد میگه که من سر مسیر اونها میشینم و حمله میکنم و تو سپاسگزار نخواهی یافت اونها رو
و وقتی که من سپاسگزار نباشم چی میشه ؟ از مسیر راست ، از مسیری که نعمت ها در اون هست و هدایت خداوند هست ، آرامش هست ، ثروت هست، الهامات هست ، خارج میشم
همین منطق به تنهایی نشون میده که نه شغل عامل اصلی ثروتمند شدنه ، نه مکان ، نه سن و سال ، نه جنسیت ، بلکه فقط باورها هست
چرا باورها هست ؟ چون که آیا فقط توسط شغل خاص میشه سپاسگزاری کرد؟ یا توسط مکان خاص ؟ یا اینکه جنسیت خاص؟ اصلا هیچ ربطی نداره
سپاسگزاری عملی ذهنی هست
و چه باوری باعث میشه که سپاسگزار باشی؟
ایمان به خدا؟ و اینکه او رب است؟ و اینکه او قدرت خلق زندگی رو به من داده و من هر چی رو دلم بخواد خلق میکنم و او برام فراهم میکنه و فقط احساس همین باور آدم رو پر میکنه از سپاسگزاری
پس نتیجه میگیرم که بجای اینکه به این فک کنم که چه شغلی توش پول هست که برم سمتش به این فک کنم که چطور باورهای سپاسگزای بسازم و تمرکز کنم روی خودم تا الهامات رو در حالت آرامش سپاسگزاری دریافت کنم و به اون عمل کنم اگر واقعا مرد عمل هستم
و مطمئن باشم که عمل به اون الهام زندگی من رو جهت میده و متحول میکنه
نه شغل خاص نه موقعیت خاص نه جنسیت خاص
پس یادم باشه که اگر این دفعه اومدم بگم که جنسیت و شغل خاص و سن و سال و موقعیت خاص عامل اصلی ثروتمند شدنه جلوی خودم رو بگیرم و بگم که به یاد بیار که شیطان چی گفت به خداوند که من حمله میکنم از هر طرف و تو اونها رو سپاسگزار نخواهی یافت و من با این حرف و فکر که عوامل بیرونی عامل اصلی ثروتمند شدنه دارم با دست خودم ، خودم رو از مسیر راست دور میکنم
و بگم که عامل اصلی ثروتمند شدن من باورهای من هست
باورها هم
نوع نگاه من به خداوند
نوع نگاه من به موضوعات و اتفاقات
نوع نگاه من به شغلی که درحال حاضر دارم
نوع نگاه من به مسائل زندگی و واکنش های من
نوع نگاه من به خداوند یعنی چی؟ یعنی آیا باور دارم و آیا یادم هست که خداوند از روح خودش در من دمید و این یعنی من قدرت خلق کنندگی پیدا کردم و من ارزشمند شدم
یعنی به واسطه اینکه از روح خود در من دمین نقش عوامل بیرونی در موفقیت و ثروتمند شدن من صفر شد
یعنی وقتی که خداوند از روح خود در من دمید یعنی من هرچی بخوام رو میتونم خلق کنم و دیگه دیگران نقشی ندارن در زندگی من و وقتی که من دستم رو جلوی دیگران به صورت مجازی و ذهنی دراز میکنم یعنی شرک ،یعنی باور ندارم که خداوند قدرت خلق رو به من داده و کی متوجه میشم زمانی که دیگه دیر شده و پرده از چشمم برداشته شده و فرشتگان از من میپرسند که در زمین چگونه بودی و من میگم که من مستضعف بودم
و دیگه اونجا تا ابد در حسرت زندگی میکنم
یعنی وقتی که خداوند از روح خود در من دمید یعنی اینکه وقتی که به دلیل رفتارها و کارهام و حتی نوع شغلی که برای امرار معاشم انتخاب کردم نگاه میکنم میبینم که همش از باورهای بنیادی درونم هست که به واسطه اهرم رنج و لذت دارن کار میکنن و چون من ازشون خبر نداشتم و راهی هم نداشتم و نمیدیدم و خبر نداشتم و اصلا بلد نبودم که به درونم رجوع کنم تا اینکه به لطف خدا هدایت شدم به سمت سایت و استاد تازه فهمیدم که باورها چی هست اونم بعد ازچند سال
و فهمیدم که دلیل تمام کارهام افکار خودم هست و الان متوجه میشم ک چرا در روز آخر شیطان میگه که خداوند دعوت کرد و من هم دعوت کردم و خلاف کردم و از اینکه شما من رو به شریک خداوند قرار دادید بیزارم و ول میکنه و میره و ما رو میزاره در حسرت دائمی و بعد من متوجه میشم که ای دل غافل همش توهم بود و همش افکار خودم بود که جلوی من رو گرفته بود
دو حالت داره
یا الان باید بفهمم و در این مسیر استوار باشم و بمونم و تمام انرژیم رو بزارم که حرفهای استاد و تمرین جلسات رو انجام بدم و قطعا نتیجه بگیرم
یا اینکه نه سرسری بگیرم و فقط راه بیفتم و حرف مفت به این و اون بزنم و یکم از این و یکم از اون کنم و بعدشم کار تمام شود در اخر با حسرت برم اون دنیا که از اینجا بدتر میشه
نه
من راه اول رو آگاهانه و با تعهد قبول میکنم و تسلیم میشم و بر میدارم
خداروشکر امروز تونستم که سر مزار وقتی که دایی حسین برگشت کلی در مورد این آدمها گفت که اینها معلوم نیست چکار میکنن و فلان و بهمان و بعدش برگشت به من گفت تو هنوز خداقبولی ؟ و من هیچی نگفتم و جلوی خودم رو گرفتم و سکوت کردم ، و یاد حرف استاد افتادم که گفت کوچکترین بحث با هر کسی یعنی خروج از قانون و بعد از چند لحظه انگار همه چیز تموم شد و اصلا انگار ندیدمش
و گفتم خدایا شکرت که تونستم ذهنم رو کنترل کنم ، دقیقا من با همین شخص حدود یک سال پیش سر خدا و این مسائل کلی بحث کردیم و چقد من به خودم فشار آوردم ولی این بار نه
و به خودم احسنت گفتم که تونستم به اگاهی ها عمل کنم و یاد حرف استاد افتادم که گفت که دلیل موفقیت آدمها توانایی کنترل ذهنشون هست
درس دیگه ای که گرفتم این بود که :
امروز فهمیدم و جواب سوالم رو گرفتم ، منم خیلی شنیده بودم که شیطان از هر طرف حمله میکنه یعنی چی ولی وقتی که استاد توضیح داد گفتم ای دل غافل انقد ساده بوده و من نفهمیده بودم
و چقد برام سپاسگزاری بهتر جا افتاد
آخه همش قبلش این سوالم بود که سپاسگزاری چه فایده ای داره و هر چی هم که سپاسگزاری میکردم حالت الکی و حالت حرفی داشت و اصلا پی به اصل موضوع اینکه اصلا قدرت من در این دنیای خاکی همین توانایی سپاسگزاری کردن هست
و اصلا همین که تو باور به این داشته باشی که سپاسگزاری کنی خودش کل مسیره
تا الان درکم سطحی بود ولی الان عمقی شد
و فهمیدم که حربه شیطان چیه
خدایاشکرت
استاد عزیزم بی نهایت ازشما سپاسگزارم
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
حالا دارم میفهمم ک چرا در تمام وقت های عمرم ک ب موفقیت های خوبی میرسیدم بهدش سقوط میکردم
دارم میفهمم ک در تمام اون دوران ها خدا برای من بهترین هارو میخاست و هر بار ک بهم لطف میکرد اما من دچار تکبر میشدم و فک میکردم از بقیه برترم فک میکردم خدا فرق گذاشته با اونا و من نمیدونم برای چ چیزی الکی تکبر میورزیدم البته ک خداوند برای همه آدم ها بهترین زندگی هارو میخاد اما ذرهدای ک لطف میکنه و میبینه طرف جنبه نداره و دچار تکبر میشه و با سر میخوره ب زمین
تا بلکه لحظه ای تفکر کنه ک جرا من خوردم زمین
اما اکثر آدم ها مثل خودم فقط در طول زندگی گاز دادیم و زجر کشیدیم و تقصیر رو گردن خدا انداختیم
میخاستم با رسیدن ب جاه و مقام و ثروت برای دیگران غرور داشته باشم و ب رخ اونها بکشم موفقیت هایی ک هیچ کدومشون رو من انجام نداده بودم و اعتبارش ب تنها توانای مطلق یعنی الله میرسید
الگو دادم کسانی رو ک ب زجر و بدبختی ی سری موفقیت های معمولی فقط در یک جنبه بدست آورده بودن و میخاستم مثل اونا بشم و برای انسان های دیگه خط و نشون بکشم
در صورتی ک اون موفقیت های کوچک رو در زمانی در زندگیم تجربه کرده بودم ک ب راحت ترین و لذت بخش ترین حالت ممکن بدست آورده بودم و هیچ زجری براشون نکشیده بودم
کور و کر بودم و نشانه های خدارو نمی دیدم
اینجاس ک خدا ب قول استاد میگه هر خیری بهتون میرسه از ناحیه منه و هر شری از ناحیه خودتون
پاشنه آشیل من در تمام این دوران ها تکبر من بود چیزی ک نمی گذاشت من ب جایگاه اصلیم برسم
اعتبار موفقیتی رو ب خودم میدادم ک هیچ گونه اعتباری ب من نمی رسید و ب جای خشوع بیشتر و شکرگزاری بیشتر در درگاه الهی برعکس باعث تکبرم میشد
باید استاد بشم مثل استاد در خشوع و فروتنی و افتادگی
باید استاد بشم مثل استاد در ادب در پیشگاه تنها معبود عالم
باید مثل استاد ،استاد بشم در ب حا آوردن شکر و دادن اعتبار موفقیت ها ب خداوند
حتی نباید ذره ای ب خودم بگیرم چون اصن ب هیچ عنوان خداوند شریکی نداره
باید مثل استاد،استاد بشم در بندگی همون تنها کاری ک خداوند از من خواسته و بقیش با خودشه
اگر این بندگی درست نباشه هر چقدر هم احساسم خوب باشه هیچ فایده ای نداره چون اگر ذره ای هم رشد کنم با با صورت زمین میخورم و رانده میشم از درگاه الهی مثل شیطان
جا برای ذره ای تکبر هم وجود نداره اگر تکبر داشته باشم همه چیزها ازم گرفته میشه و حتی تا نابودی پیش میرم تاوزمانی ک بفهمم مثل یونس در دل نهنگ ک همه موفقیت ها اعتبارش ب خدا میرسه و خدا هیچ شریکی نداره
چرا اصن تکبر؟اگر واقعا بفهمم ک موفقیت ها اعتبارش ب خدا میرسه و من هیچ دخلی نداشتم واقعا اصن مغرور نمیشم و اتفاقا هر چی بیشتر بهم لطف کنه شکرگزارترش و افتاده تر میشم ک این قدر بهم لطف داره و چقدر منو دوست داره
من خودم هیچ توانایی ندارم در بدست آوردن موفقیت ها و فقیر و نیازمندم ک از خدا بهم خیری برسه
خدایا این خشوع رو هم از تو میخام بهم عطا کن
منو قابل بدون برای بندگی خودت
خدایا موفقیت هایی ک بعد از اومدن در این سایت بدست آوردم خیلی ارزششون بالاس ک اگر بهم بگی بده بهم تا کره زمین رو بهت بدم قبول نمی کنم چون خیلی ارزشمندن و با هیچ جیزی قابل خرید و فروش نیس
اون نعمت ها آرامش و سلامتی و موحد بودنه ک همه این ها اعتبارش تنها ب تو میرسه خدا جونم بسیار شکرگزارتم ک چ لطفی داشتی بهم چقدر این نعمت ها بزرگن تو فقط بهم لطف کردی
خدایا واقعا تورو شکر میکنم این نعمت ها خیلی بزرگن
خدایا تو در سوره اسرا ب محمد میگی ک اگر بخام میتونم قرآن رو از یادت ببرم اون وقت هیچ یاوری نخاهی داشت
خدایا این موفقیت ها از جانب تو بوده و تمام افتخار و اعتبارش ب تو میرسه
خدایا خودت ظرفمو بزرگتر کن تا بتونم برسم ب اون زندگی ای ک تو لیاقتش رو ب من دادی
با این تکبر چ ظلمی ب خودم کردم
بزرگترین ترمز شاید همین تکبر باشه خدایا خودت کمکم هر لحظه بیشتر برش دارم و هر لحظه مودب تر و شکرگزار تر بشم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند .
سلام به استاد فرزانه ی توحیدی خودم سلام به مریم جان ،بانوی توحیدی وعزیزدلم ،عاشقتونم .
یه چیزی ودرک کردم اینه که من قبلاهاکه قرآن وچندبارحالا الکی الکی از روش میخوندم وآیه هاومعنیرهاشم میخوندم ،میگفتم خداچرابعضی هارو هدایت میکنه چرا بعضیاروهدایت نمیکنه ،چون اینجاهم استادقشنگ توضیح میدن توتفسیر نوشتن خدااگربخواهد کسانی راهدایت وگمراه میکند ،بعدباخودم میگفتم خدا خب چرابعضیارومیخاد بعضیارونه ،چی میشه اگه همه رومیخاست و هیچ کس هم گمراه نمیشد ،بعد که این به فکرم میرسید باخودم میگفتم ،خب شایدخداآدمارومیشناسه چه کسی لایقن چه کسی نیستن ،اصلا نمیدونستم ودرک نمیکردم و ته دلم ازخداناراحت بودم فرق میزاره مثلا بین بنده هاش ،بعضی وقتام میگفتم من شاید درک نمیکنم اما خیلی دلم میخاس ومیخاد قرآن وخوب بفهمم .
من مسئله ی هدایت وفقط وفقط توزندگبم ازاستاد شنیدم که اینقدر قشنگ توضیح داده درحالی که چندین سال تومدرسه هایادمون ندادن ،استاد خیلی واضح و روشن توضیح داد خداوندهدایتش همیشه هست مثل فرکانس رادیو ،مثل نورخورشید حالا مونده به خودما که اگر درمدارو فرکانسش قراربگیریم هدایتش ودریافت میکنیم .
استاد گفتن این موضوع هدایت تکاملیه ،اوایل که خواستم امتحانش کنم ببینم جواب میده یانه ،ازش میپرسیدم خدایا نشانه بفرس ،قشنگ نشانه فرستادبهم ازطریق فایلی یا سخن دوستی یا یکی ازخاهرام اومد درموردهمون موضوع به من چیزی گفت یایه پرنده ای هست که خداوند اون وهربارمیفرسته حیاط من تانیام ومن ونبینه نمیره وصدا درمیاره ازخودش ،بچه که بودیم ،مادرم میگفت این پرنده ی خوش خبره ،حتی اگه مهمونی اون روزبخادبیاد هخونت خداوند این ومیفرسته تابهت خبربده ،خلاصه که من باخبرخوش میشناسمش وترک زبان هابهش میگن (ساق ساقان )چه قدر که خداوند ازطریق این پرنده من وهدایت کرده وبهم گفته مسیرت درسته حتی بعضی وقتابهش گفتم اگه این مسیردرسته یاتصمیم درسته ،بفرست پرنده روبهم ،شده ساعت 12 شب اومده حیاط ما وخودش وبه من نشون داده وپیغامش وبه من رسونده ،خداوند بصیر وخبیر است اون هرلحظه به حال ماآگاه هست ومارو میبینه به فکرماست ،عاشق ماست .
قبلاهاخودم ازش میخاستم بهم جواب بده هدایتم کنه اماالان یه چن وقته میبینم هرچی که فکرم ومشغول میکنه یایه خرده ناراحتی برام پیش میاره فورا خداوند یه متنی فایلی یه چیزی میفرسته ومن ودوباره به مسیردرست هدایت میکنه ،خدایاشکرررررررررررت من عاشق هدایتتم وباهدایت باورکردم که گفتی ازرگ گردن بهتون نزدیک ترم و آیه ی معروف من نزدیکم هروقت بنده هام ازتوپرسیدن بهشون بگو من نزدیکم میشنوم صدای دعاکننده را ..خدایاعااااااشقتم.
دیروز یه چندتا مسئله واسم پیش اومد وکمی فکرمن ودرگیرکرد ،ولی خداوندامروزصبح قشنگ همه ی جواب هاش وبه من داد،الهی شکرررررررت .
1-همسرم یه قولی به من دادو بعد یکم براش مشکل شد ونخاست که انجامش بده منم اولش کمی اصرارکردم بعد گفتم ول کن شایدمن بیشترازش توقع دارم ونباید ازش مبخاستم ولی ازش یکمی هم ناراحت شدم که پس چرا خودش گفت وانجام نداد،خودمم میدونستم که خواسته بزرگیه ونباید گیربدم بهش .
جواب “استاد قشنگ تواین فایل توضیح دادن که باهم حرف بزنید مخصوصا بین زوجین ،تا پاتون ونکردید توی کفش کسی وباهاش راه نرفتید قضاوتش نکنید ،شایو اگرشماهم بودید این چنین عمل میکردید ،مثلا قراربوده دوست تون بیاداسباب کشی ونیومده ،اصلا فکرش ونمیکنید شاید اتفاقی افتاده براش یامریض شده یه زنگم نمیزنید بهش وازش دلخورمیشید وفاتحه ی دوسای ومیخونید ،بااین هدایت من همسرم ودرک کردم ودیگه ازش اون درخواست ونکردم ،گفتم شاید فعلا سختشه .
مورد دوم 2-اخرشب همسرم ازم کمک خواست که یکم باهاش حرف بزنم و گفت وگو کنم تاذهنش آروم شه چون ماهم باهم خیبی حرف میزنیم وبه هم کمک میکنیم وآرامش میدیم ،ولی من چون ازش کمی ناراحت بودم ،بی اعتنایی کردم و گفت که یکی ازدوستاش ماشین وزده به اسم زنش ،اینجا مقایسه اومد سراغ من بااین که خیلی وقته مقایسه نکردم باکسی خودمون و،ولی این موضوع پاشنه آشیل منه که همسرم ازسرعشق چیزی وبه نام من کنه وهمه بفهمن که چقدر دوسم داره و..بعد بهش گفتم توهیچی به نام من نکردی وهمسرم توضیح دادکه خودت میدونی که اون دوستم موادمیکشه وزنش رفته بوده قهرو نمیومده وگفته طلاهام وفروختی وماشین خریدی و برام طلانخریدی ،بدهکاری ومعتادی و تازه به خاطربدهکاری،این جوری کرده یه وقت ماشین وازچنگ شوهرش درنیارن ، چن روزم افتاده بودزندان وکلی آبرو ریزی شد ،الانم دوباره به خاطر یکی ازدوستاش خودش وانداخته به دردسر ویه چک مبلغ بالاداده ،من که ازاین کارانمیکنم سرزندگیمم
اما من دوباره رفتم به گذشته که گفتم تواگه ازاون بدترهم بودی بازچیزی نمیزدی به نامم ،یاد اون روزا که منم دراوایل سالهای زندگیمون سراینکه نیام ونزدیک مادرش خونه نخرم رفتم قهر وپدرم که اصلا یک درصد من وحمایت نکرد وازوقتی ذهنم وکنترل میکنم فراموش کردم قضیه ی بابام و ،اون موقع هاازهمسرم خواستم خونه روبزنه به نامم ونزد .خلاصه این که بعضیا چراشوهراشون چیزی میزنن به نام شون شاید براشون احترام قائلن واحترام میزارن ،کاش منم همسرم چیزی بزنه به نامم و….همونجایه دفعه گفتم دیوونه ازخدابخاه که همون آپارتمانه که آرزوته رو بزنه به نام خودت اصلا ازهمسرت نخاه .
جواب :استاد کلی ازمقایسه تعریف کردن که طرف 500 تاعکس میگیره یکیشو میزاره صفحه اینستاش و…یااینکه مقایسه نکنیم و هرکس هرچی داره حسودی نکنیم وازخدابخایم که ازفضلش به ماهم بده ،(من بایدسپاسگذارهمسرم وپاک بودنش ودرست زندگی کردن مون باشم )،این جابودکه خداوندگفت هرچی میخای ازمن بخاه نه ازکس دیگه ومن پذیرفتم خدایاشکرت .
خداروشکرمن اینستانمیرم اصلا ویه دفترچه خوشگل دارم که هدایت هام ومینویسم تاایمانم قوی ترشه ویه دفترسپاسگذاری وساخت باورهاکه چندتاشون به صورت نوشتن کارمیکنم ،تازگیا یه دفتر واسه ی تمرین معجزه ی ستاره قطبی برداشتم والبته من شب هاموقع خواب خواسته های فردارومینویسم توش ،وبراامروزم هرکدوم که اتفاق افتادن تیک میزنم قبل خواب ذهنم آروم میشه وبرای هیچ چیزی استرس ندارم چون مریم جان گفتن که خواسته ای نیست که برآورده نشه بااین تمرین ،ازاین فایل یادگرفتم بالای دفترم بعد ازنام باشکوه معبودم بنویسم هرآنچه که دارم ازآن توست وبه خودم یادآوری کنم این جمله روهمیشه ومینویسم کارهایی که معبودم برای زهرایش انجام میدهد کل کارهارو از0تا صدش میسپرم به خودش ازغذاپختن وکارهای خونه ساخت باورها وحتی خواسته هایی که دوست دارم به زودی برآورده شن ،یکی ازخواسته هااین بود که ماازصاب کارمون چک دریافت کردیم تقریبا برای چندماه دیگه وایشون گفتن فعلا پول ندارم که به تاریخ نزدیک بدم بهت ،وبرای کسای دیگه رم حتی دیرترازتودادم ،ومن وهمسرم پول برای تکمیل خونمون احتیاج داشتیم ومن هرروز این ونوشتم خدایا خودت پولش وجورکن توازهزاران طریق میتوانی وخودت خونمون وبه آسانی تکمیل کن و انگارکه صاب کارش به طرزعجیبی راضی شد وبرامون به تاریخ نزدیک چک فرستاده البته چندروزدیگه به دست مون میرسه وخیلی خوشحال شدم ،به خداوند میگفتم که خدایاانقدر بهش بده که حساب مابراش ناچیزباشه وخدای مهربانم میدونم که توبی حساب برامون روزی میدی وازهزاران طریق این خواسته ی من تواین اوضاع جورشد ،فقط به خاطردرخواست ازخداوند وتکراروتمرکزو حس خوب من ونوشتن آن قبل ازخواب چون فقط ازخداخواستم ،چه قدر خوووووووب خدایاشکرت ،میدونم که تمامی شون یکی یکی به وقوع می پیونده وحتی درانجام کارهای آسون هم چون به خدامی سپارم هیچ گونه اذیتی نمیشم وکارهاسروقت وآسون پیش میره .
الان ذهنم جوری شده که بعضی وقتافکرمیکنم مثلا حالاچندماه دیگه من رفتم فلان کاروانجام دادم تواین مسئله که گیردارم بلدنیستم چه جوری حلش کنم ،بعد ذهنم میگه آهان بسپرش به خدا وازخودش هدایت بخواه توکه باورداری اون خدای قادره ،هدایتگره ،به فکرتوعه ،عاشق توعه ،دستات همیشه تودست اونه وقدرتمندترینی ،بعد دیگه مطمنم ازپسش برمیام وحل میشه ،الهی شکرت .
دربحث پیشرفت اگه ببینم کسی پیشرفت کرده یاثروتمندترشده اصلا حسودیم نمیشه وخوشحال میشم که این یه باوره که منم میتونم .
اما درمورد اینکه شیطان گفته که من ازآتشم وتوازخاکی ،من بهترم ،بااین که هردو روخداوند خلق کرده وخودشون نقشی نداشتن ولی دچارغرور وکبر شد،شاید برای همه مون پیش بیاد که من زیباترم وثروتمندترم قبلاها هم این ومیدونستم درمسائلی که خودت نقش نداشتی نباید هیچ گونه دچارغرورشی چون خودت به دست نیاوردی که مثل قیافه ،خانواده و…اما اینجافهمیدم هرچی که داریم ازخداداریم باید این وخوب تمرین کنم تکاملم طی شه ،البته من دچارغرورنمیشم وکمی تواضع دارم ولی عالی نیستم ،دوست دارم کسایی که برام قیافه میگیرند ودچارغرورمیشن منم همونجورباشم دربرابرشون ،مثلا یکی ازآشناهابود تاتوجمع مینشست ازطلاهاو ازپول خودش وهرچی خریده فخرفروشی میکرد اگرکسی طلایی چیزی میخرید به روی خودش نمیاورد اما اگراون ونداشت سریع می پرسید طلات وفروختی ؟وکلاخیلی به رخ میکشید منم درمقابلش جوری بودم که همه چیم ونشون بدم البته که خودش الان هیچ طلایی نداره وفروخته ……. .
البته من توی خونم خداروشکر اصلا غیبتی انجام نمیدم وتونستم ذهنم وکنترل کنم وکسایی نیستن که پیشم غیبت کنن چون اکثراخونه تنهام وروخودم کارمیکنم ،هفته ای یکبارکه به خونه ی خانواده ی همسرم که میرم میبینم که حالاموضوعی پیش میاد وحرفی که چقدر مدارم وپاییین میاره و ورودی ذهن مناسبی نیست ،واگرکسی خونشون باشه میبینم اکثرآدما چقدر راحت پذیرفتن که مثلا آرتروز طبیعیه وباخودشون مرورمیکنن بازما40یا50 سالمونه الان دیگه ازماکم سن وسالها هم دارن وطبیعیه امامن دوست ندارم بپذیرم طبیعیه ونمیخام مثل اوناباشم دوست دارم انسانی سالم تاآخرعمرم باشم بدون استفاده هیچ دارو و دردی ،واین توی این مسیر امکان پذیره والگوم استاد عزیزمه .
به همسرمم به صورت قاطع وجدی گفتم که لطفا پیش من دیگه هیچ گونه غیبت یا حرف ازدیگران نزن خداروشکر ایشونم خودش وکنترل میکنه چون جزو انجمن NAهست واوناهم همیشه میگن باید ترازخودمون وبگیریم نه دیگران وخیلی کم پیش میاد که بعضی وقتا حرفی بزنه .
استادجان شماقرآن وخیلی خوب توضیح میدهید وبه اصل میپردازید واقعا نمیدونستم بحث سپاسگذاری انقدرمهمه وچه قدرماکم کاری میکنیم درمقابل خداوند چه قدرکم سپاسگذاریم ،مثال زمین ومقایسش بامریخ عالی ،عالی وبی نظیربود واقعا این هوایی که میکشیم این بزرگ بودن کره ی زمین چقدر معجزه س همه چیزش وهمه چیزش وهمه چیزش .
خدایاازت سپاسگذارم .
استادجانم شما خیلی خوب مسائل وتوضیح میدید وآرامش عجیبی میگیرم چون سخنان خداوند درزبان شماجاری شده ،هرچه قدر که گوش بدم یا کامنت بنویسم والله کم کاری کردم این فایل اتفاقی گوش دادم ونصیب امروزم شد چون خداخواست ودقیقا مطابق افکارمن بود ،خدای راسپاسگذارم بابت هدایت هاش ،الهی شکرت .
سلام به استادعباسمنش وخانم شایسته وهمه ی دوستان
خداچقدرسریع خواسته هاتواجابت میکنه من وقتی فایل های احساس لیاقت رایگان روگوش میکردم پیش خودم گفتم دوس داشتم فایل های بیشتری احساس لیاقت داشته باشم تاازجنبه های دیگه هم شخصیت خودم بررسی کنم دیدم خداچقدرزودجواب داد دوتافایل فوق العاده که استادجان پشت سرهم درمورداحساس لیاقت ضبط کردن که شوکه شدم که خدایاچقدردقیق وسریع اتفاق افتادومن ادشون کردم درپی لیست فایل های احساس لیاقت وخداهم اون لحظه بهم یاداوری کردوگفت بیاببین دوتادیگه اضافه شد خیلی خوشحال شدم
خدایاشکرت
من اروم اروم داشتم ازمسیردرست خارج میشدم همونطورکه اروم اروم هم به مسیردرست هدایت شده بودم وهربارمتوجه شدم که هروقت من ورودی هاموکنترل نمیکنم این اتفاق می افته ودورمیشدم ازاگاهی هاکه چقدردرزمان های بیشتری گوش میکردم ولی میدیدم که من به تازگی هاچقدرکم ترگوش میکنم هرروزگوش میکنم اماکم ترشده وبه همون نسبت یاداوری هم کم شده که الان داری مقایسه میکنی وحواسمم نبودکه من دارم این کارم انجام میدم هم به صورت ذهنی هم عینی وداره این غروراروم اروم رشدمیکنه وخدابااین فایل بهم گفت البته اینوبکم خیلی جالبه بارهاشده قبل این که فایل هااصلااومده باشه روی سایت الهاممی مسیردرست وغلط بهم میگه چندروزقبلش وبعدش وقتی میام سایت میبینم اینوکه من چندروزپیش یکی توقلبم بهم میگفت مثلااین بودکه غرورداره ازمفایسه میاد یااگه خیلی بهترمیخوای خودتووعلایقتوبشناسی هرچقدربه خودت نزدیک بشی وسرتوازکارهای بقیه بکشی بیرون بهترمیفهمی وهمینطورباجسارت بیشتری میتونی عمل کنی علایقتو چون ایده هایی میادکه تواین جورکارهارودوس داری ولی وقتی من مدام مقایسه میکنم وکارهای بقیه ببینم نظرتون هاپررنگ میشه ونمیتونم علایق خودم دنبال کنم اماوقتی خودم وهفتم خدای خودم وبوم سفیدنقاشی ورنگ هام بهترمیتونم وباجرات بیشتری میتونم مدل هایی راانتخاب کنم که عاشقشون هستم همین کاری که بچگی هات انجام میدادی خودت بودی تنهاوباعشق نقاشی میکردی وچقدرچقدرلذت میبردم انگارکنده میشدم ازهمه چیزوهمه جا میرفتم توحالت خلسه ولحظه های نابی میشدکه هنوزوقتی بهش فکرمیکنم انقدرموجش قوی که اشکم درمیاد به حالت درازکش وراحت باعشق نقاشی میکردم وچقدربخاطر لوازم نقاشیم ذوق میکردم ازرنگ ها ازمدل بادل وجون همه چیزحس میکردم همه چیززنده بودوطراوت داشت ونورطلایی خوش رنگ خورشیدازپنجره می افتادروی دفترم انگار همه چیزدست به دست هم میدادکه لذت منوبیشترکنه ومن ازذوقم نمیتونستم فقط بشینم همش بلندمیشدم کلی ذوق میکردم میپریدم بالاوپایین دوباره نقاشی میکردم وذوق میکردم من خودم بودم وخودم مقایسه ای نبودواثرات ویرون گرش نبود والان که من پیشرفتم ابزارم کیفیت کارم مهارتم قابل مقایسه نیس بااون موقع امایه چیزی خیلی خالی عشق چون غرور وحسادت و..جایی برای عشق نذاشته وای من چقدرضربه خوردم ازغروروحس برتربودن ازنقاش های دیگه این توانایی روخدابهم دادخیلی راحت میتونه بگیره ویه سال پیش سیلی هایخیلی محکمی خوردم ازغرور وانقدرسخت بودوانصافاخیلی درس هاروبهم دادکمکم کردتمرکزم روی خودم باشه ومن بترسم ازمقایسه نزدیکش نشم وقتی چندروزی بودکه این کارداشتم میکردم یع حسی بهم گفت داری دوباره خارج میشی وقتی پریروزاومدم این فایل گوش کردم موندم واقعا که خداجون چقدرواضح بهم گفتی مراقب باش بااین که من مدت زیادی کسی دنبال نمیکنم به صورت واضح امادیدم دوتاگروه نقاشی که من کارهامووقتی اون جامیزازم بایه حس غروی دوباره دارم این کارمیکردم وحواسمم نبوده یه لحظه یه حسی گفت غرورداره بامقایسع تقویت میشه انگارمن فقط اون جابودم فقط خودم وکارم میبینم اونجام هیچ کس دیگه ای نیس ویه لحظه ترسیدم یاداون روزهاافتادم گفتم منوهدایت کن من میترسم خدایادوباره بیوفتم توچاه عمیق غروروخودبینی خیلی دردوزجراوربود که اون لحظات من فقط حس خاری وبی ارزشی میکردم ومیدیدم که بقیه این کاربامن میکردن تابچشم که به کسی فخزنفروش ازتوتوانمندترم هست که لطف خدابودوقتی تسلیم شدم نجاتم داد
ومن ازگروه هاهم اومدم بیرون ومیخوام خودموبرسونم به حالتی که بچگی هام تجربه میکردم هرچقدرمن روی خودم تمرکزکنم ورودی هاموکنترل کنم به خودواقعیم به عشق ارامش لذت لحظه های ناب لحظه ی حال نزدیک ترمیشم وباجسارت ایده های خودمودنبال میکنم ومن ارامشومدیون مقایسه نکردن میدونم
خداروشکرت که هرچی دارم وندارم ازتوئه وهمه ی مایکی هستیم وهیچ کس به کس دیگه ای برتری نداره مگرکسی که تقوای بیشتری داره .
ازخدامیخوام که منوخاشع تروسپاس گزارترکنه دربرابرنعمت های بی نهایتی که داده قطعاناسپاسی که که آدم روازمسیرراست خارج میکنه .
دیدم رخ خوب گلشنی را
آن چشم و چراغ روشنی را
آن قبله و سجده گاه جان را
آن عشرت و جای ایمنی را
دل گفت که جان سپارم آن جا
بگذارم هستی و منی را
جان هم به سماع اندرآمد
آغاز نهاد کف زنی را
عقل آمد و گفت من چه گویم
این بخت و سعادت سنی را
این بوی گلی که کرد چون سرو
هر پشت دوتای منحنی را
در عشق بدل شود همه چیز
ترکی سازند ارمنی را
ای جان تو به جان جان رسیدی
وی تن بگذاشتی تنی را
یاقوت زکات دوست ما راست
درویش خورد زر غنی را
آن مریم دردمند یابد
تازه رطب تر جنی را
تا دیده غیر برنیفتد
منمای به خلق محسنی را
ز ایمان اگرت مراد امنست
در عزلت جوی ایمنی را
عزلت گه چیست خانه دل
در دل خو گیر ساکنی را
در خانه دل همیرسانند
آن ساغر باقی هنی را
خامش کن و فن خامشی گیر
بگذار تو لاف پرفنی را
زیرا که دلست جای ایمان
در دل میدارمؤمنی را
غزل 122دیوان شمس مولانا
رخسار زیبای حضرت معشوق را که به سان گلستان بود دیدم همان که به منزله چشم و چراغ روشن خلایق جهان هستی است. هم او که قبله و سجدهگاه جمیع جانهاست همون که مایه خورشید و جایگاه ایمنی همگان است وصفی ست عاشقانه و مستانه از کمال حضرت معشوق اوست زیبایی و پایدار. دل گفت که در درگاه حضرت معشوق جان میسپارم یعنی من عاشق در حضور حضرت حق از هستی کاذب خود گذر میکنم و هست و نیستم را در پای معشوق میریزم و میگذرم و خودبینی و منیتم را رها میکنم جان عاشق نیز از عشق حق به سماع افلاکیان اندر شد و به دست افشانی پرداخت. عقل قدسی و بهرهمند از افاضات ربانی آمد و گفت چه بگویم از این حضرت معشوق که مایه بخت و اقبال بلند است همو که از نفحات دلاویز و بوی عطر معنوی حضورش جانهای افسرده و خمیده را چنان به شادی و نشاط آورد که همچون سرو راست قامت شدند.شعر؛
هستیت را در هست آن هستی نواز
همچو مس در کیمیا اندر گداز
در من و ما سخت کردستی دو دست
هست این جمله خرابی از دو هست
مثنوی
در عشق هر چیزی دگرگونه شود مثلاً عشق ناگهان ارمنی را تبدیل به ترک میکند و بالعکس
عشق قدرت تبدیل گری دارد و با این کار وحدت پدید میآورد چنانکه مثلاً ارمنی را تبدیل به ترک میکند چون عشق همدلی ایجاد میکند و همدلی از همزبانی و خویشاوندی و هم قومی خوشتر و بالاتر است. در یکی از حکایات اسطورهای هندی آمده است که چن دیداس متعلق به طبقه راجه ها( اشراف و بزرگان)
از راهی می گذشت. زنان رختشوی که متعلق به طبقه شودرا که پستترین موقعیت اجتماعی را داشتند سرگرم شستن رخت و لباس بودند رامی دختر جوانی بود که در میان شودراهها رخت میشست چن دیداس همین که نگاهش به او افتاد شعله عشق در دلش زبانه کشید اما سنت دینی و طبقاتی هندو و مانع بود. آخر دختر رختشوی را با برهمن والا تبار چه کار؟ این دختر باید فقط رختشویی کند و غبار از کفش و چکمه راجه ها بزداید. لیکن عشق فرمان خود را میراند و به این قراردادهای اعتباری اعتنایی نمیکرد پس چن دیداس که طبع شعر و شاعری هم داشت اشعاری در حد پرستش و نیایش برای آن دختر میسرود و این عشق سبب آشوب و غوغایی در میان جامعه سنتی آن زمان شد. طولی نکشید که چن دیداس از طرف جامعه مذهبی هندو به عنوان مرتد محکوم به اعدام شد. برادر او که فردی صاحب نفوذ بود او را از اعدام نجات داد به شرط آنکه در معبد در برابر عموم حاضران توبه کند عبد از جمعیت موج میزد و روحانیان هندو نیز حاضر اما همین که نگاه چن دیداس به رامی افتاد بیاختیار به شیوه هندوها کفهای دست را بر هم نهاد و به او تعظیم کرد گویی که به عنایت حق پرده پندار از برابر چشم برهمنان نیز کنار رفت و رامی رختشوی نجس در هیات شکوهمند ایزد بانویی بلند مرتبت در ظهور آمد و بیدرنگ همه برهمنان و حاضران به او تعظیم کردند در واقع عشق سبب شد که وجه الوهی آن دختر آشکار گردد. این داستان مربوط به بیت 7غزل می باشد.ای عاشق راستین تو بر اثر سیر به حضرت معشوق رسیدی ی به سیر الی الله موفق شدی و از این پس سیر فی الله آغاز میشود که آن را نهایتی نیست. چون بینهایت حضرت است این بارگاه و ای تن تو نیز از مرتبه مادی گذشتی چرا چون تن نیز به رنگ و خاصیت روح در میآید. یاقوت است که از هرگونه رگههای زائد و مواد اضافی پاک و خالص است و متعلق به یار به ما میرسد چرا برای اینکه فقیران از ثروت توانگران ارتزاق میکنندفضل های بدیع حق تعالی به فقیران حقیقی میرسد هر که خود را فقیرتر بیند از عنایت حق برخوردارتر شود چنانکه حضرت مریم ع به واسطه درد و نیاز خرمای تر و تازه نصیبش شد.
برای آنکه هر چشم نالایقی به کمال و جمال معنوی تو نیفتد آن را به هر کسی نشان مده چون معمولا آدمیان بیهنر و فاقد کمال دچار حسادتند و حسودان مداوم خواهان زوال نعمت از دیگرانند زیرا آنان تاب دیدن توفیقات غیر را ندارند و دیدن هرکمال در دیگری حریق در سینه ایشان میافکند.
اگر منظورت از ایمان به حق رسیدن به ایمنی روانی و آرامش درونی است آن را باید در خلوت نشینی جستجو کنی محل خلوت نشینی کجاست؟
آیا غارها و زاویههای فراموش است نخیر بلکه باید در خانه دل خلوت بگزینی عادت کن که در خلوتگاه که دل خویش ساکن شوی زیرا در خلوتگاه دل است که جام گوارای معرفت میدهند.
مولانا در این دو بیت میگوید سالک باید خلوت در انجمن داشته باشد یعنی ظاهرش با خلق و باطنش با حق باشد.
سوره نسا آیه 103 (خدای یگانه را در همه حال یاد کنید چه ایستاده و چه نشسته و چه به پهلو که دراز کشیدهاید)
ساکت شو و هنر خاموشی کسب کن و اینقدر از هنرمندی و فضیلت داشتن خود دم مزن زیرا دل جایگاه ایمان است و باید قلباً اهل ایمان باشی نه فقط در شکل و ظاهر.
ماوقتی درذهن ساکت میشویم به خداونداجازه میدهیم که ازطریق ماصحبت کندوعمل کند،وانرژی الهی ازدرون ما ارتعاش کند
سپاس گذاروقدردان هستم ازخداوند بابت حضورشما استادعباسمنش
سلام
مفهوم غرور مخرب و ارتباط آن با “گمراه شدن از راه راست
غرور مخرب یکی از ظریفترین موانعی است که میتواند
انسان را از مسیر تعالی و رشد دور کند. از موانع پنهان و خطرناکی است که میتواند انسان را از رشد و پیشرفت واقعی بازدارد
این نوع غرور همچون سمی آرام، انسان را به یک توهم میکشاند؛ توهم بینیازی. در این حالت، فرد دیگر جهان را با چشم جستوجوگر حقیقت نمیبیند و ارتباط او با منبع اصلی حکمت و هدایت قطع میشود.
غرور، همچون گردبادی آرام و بیصدا، انسان را از حقیقت دور میسازد. این صفت، پردهای میان دل و سرچشمههای هدایت میاندازد و فرد را در توهمی فرو میبرد که گمان میکند بینیاز از خداوند و دیگران است. اما آیا انسان واقعاً میتواند بینیاز باشد؟ آیا این زمین گسترده یا کوههای سترگ، تسلیم تکبر او میشوند؟
آیهای از قرآن کریم، این خیال خام را به چالش میکشد:
“وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا” (اسراء: 37).
این کلام الهی، نقاب از چهره غرور برمیدارد و یادآوری میکند که انسان، با تمام ادعاها و تکبرش، همچنان کوچکتر از آن است که حتی زمینی را بشکافد یا به بلندی کوهها برسد.
غرور، در ذات خود، بازدارنده است. فرد مغرور، در توهم دانایی، از شنیدن حقایق غافل میشود. او بهجای تلاش برای رشد، در جهل خود غرق میگردد. چنین فردی، نهتنها از دیگران، بلکه از خودِ حقیقیاش نیز فاصله میگیرد. زیرا غرور، او را از پذیرش نقصهایش بازمیدارد و به انکار خطاها و توجیه ضعفها سوق میدهد.
اما درمان این بیماری در همان جایی نهفته است که غرور آغاز میشود: در درک جایگاه حقیقی انسان در جهان. تواضع، این کلید طلایی، به فرد یادآور میشود که او تنها قطرهای در دریای بیکران خلقت است. پذیرش این واقعیت، نهتنها او را از بند تکبر میرهاند، بلکه مسیر بازگشت به حقیقت را نیز برایش روشن میکند.
پس، همانگونه که آیه میگوید، گامهای خود را آرام و با فروتنی برداریم؛ نه برای اینکه قدرت خویش را کوچک بشماریم، بلکه برای آنکه عظمت خداوند را دریابیم. تنها در این صورت است که انسان، از زندان تاریک غرور رهایی یافته و به روشنایی رشد و کمال دست مییابد.
یکی از افراد مشهور که تجربهی زیانآور غرور در زندگی او تأثیر منفی بر مسیر رشد و تعالیاش داشت، لرد بایرون (شاعر معروف انگلیسی) است. بایرون در طول زندگی خود به غرور و خودبینی شهرت داشت و این غرور مانع از ایجاد روابط عمیق و معنادار با دیگران و همچنین پذیرش دیدگاهها و انتقادات جدید میشد. این غرور در نهایت به سقوط او در تنهایی و افسردگی انجامید و مسیر خلاقیت و تعالیاش را تحتالشعاع قرار داد.
“إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ” (نحل: 128)
“بیشک خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند و نیکوکاران.”
این آیه یادآور میشود که تواضع و فروتنی کلید نزدیکی به خداوند و دریافت کمکهای اوست. افرادی که در مسیر تقوا و نیکی هستند، همواره تحت حمایت الهی قرار دارند. در واقع، تقوا و نیکی باعث میشود فرد به تواناییهای خداوند برای هدایت و حمایت بیشتر از خود پی ببرد و از غرور و خودبینی فاصله بگیرد.
“تواضع همچون رودی است که به دریا میپیوندد،
غرور همچون کوهی است که مانع رسیدن به اوج است.”
این شعر نشان میدهد که تواضع، مانند آب جاری به دریای بیکران کمال میپیوندد. در حالی که غرور، همچون کوهی سر به فلک کشیده، مانع رسیدن انسان به کمال و اوج میشود. تواضع، به معنای پذیرش محدودیتهای خود و پذیرش قدرت و هدایت خداوند است که به فرد اجازه میدهد رشد کند و به کمال برسد. در مقابل، غرور انسان را در جهل و ناآگاهی گرفتار میکند و مانع از پیشرفت میشود.
غرور یکی از موانع اساسی در مسیر تعالی و رشد انسان است، زیرا باعث میشود فرد خود را از دیگران و حتی از خودِ حقیقیاش جدا کند. غرور فرد را به توهم بینیازی میکشاند و او را از شنیدن حقایق و پذیرش اصلاحات بازمیدارد. این امر باعث میشود فرد در جهل و خودبینی فرو رود و به جای تلاش برای رشد، در دفاع از موقعیت و دانش خود غرق شود. در نهایت، این جدایی از دیگران و پذیرشناپذیری در برابر حقیقت، فرد را از مسیر تعالی و کمال دور میکند.
نپولئون بناپارت، یکی از بزرگترین فرماندهان تاریخ، نمونهای برجسته از این است که چگونه غرور میتواند مسیر رشد و تعالی را منحرف کند. در اوج قدرت خود، نپولئون به شدت درگیر خودبزرگبینی و غرور شد و گمان میکرد که هیچچیز نمیتواند او را شکست دهد. این احساس بینیازی از واقعیتها و از مشورت با دیگران، به او اجازه داد که اشتباهات فاحشی مرتکب شود. در نهایت، این غرور و تصمیمات ناشی از آن باعث شکستهای بزرگی برای او شد که به سقوط او منتهی گشت. نپولئون از این نظر شباهت زیادی به دیگر افرادی دارد که از غرور و تکبر در مسیر رشد معنوی خود منحرف شدهاند.
“إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُتَکَبِّرٍ فَخُورٍ” (لقمان: 18)
“همانا خداوند، هر متکبر و فخرآفرین را دوست ندارد.”
این آیه تأکید میکند که خداوند هیچگاه غرور و فخر را نمیپسندد. همانطور که نپولئون در تاریخ از غرور خود آسیب دید، این آیه به ما یادآوری میکند که تکبر، انسان را از رشد معنوی و هدایت الهی دور میکند. غرور به فرد این تصور را میدهد که او به تنهایی میتواند به هدفهای خود برسد و نیازی به کمک و هدایت الهی ندارد. این تفکر نادرست باعث میشود انسان از پذیرش حقیقت و تلاش برای اصلاح اشتباهات خود دور بماند. در نتیجه، او به جای پیشرفت، در توهم خودبزرگبینی گرفتار میشود.
“مغرور به دست خود نه شو، که در کار خدا
هر که خود را بینیاز دید، به زودی خواهد افتاد.”
این شعر بهخوبی به وضعیت نپولئون اشاره دارد که خود را بینیاز از کمکهای الهی و مشورت دیگران میدید. غرور او باعث شد که در برابر اشتباهات خود مقاوم شود و از اصلاح مسیر خود دست بکشد. همانطور که در این بیت آمده است، غرور و خودبزرگبینی باعث سقوط انسان میشود. در نهایت، نپولئون به دلیل همین احساس بینیازی و تصمیمات اشتباهی که ناشی از غرور بود، دچار شکست شد.
غرور، به دلیل ایجاد توهم بینیازی، انسان را از حقیقت و رشد معنوی خود دور میکند. نپولئون نیز بهواسطه غرور خود، از درک محدودیتهای انسانیاش فاصله گرفت و توانایی ارزیابی صحیح شرایط را از دست داد. وقتی فردی درگیر غرور میشود، گمان میکند که نیازی به کمک دیگران یا هدایت الهی ندارد و این باعث میشود که از یادگیری و رشد معنوی باز بماند. غرور او را در جهل خود نگه میدارد و از پذیرش تواضع و رشد درونی باز میدارد، که در نهایت به سقوط او میانجامد.
نیکولو ماکیاولی، فیلسوف و نویسنده ایتالیایی، بهویژه بهواسطه آثارش مانند “شهریار” شناخته میشود. او به دلیل نگرشهای سیاسیاش که در آنها اعمال قدرت را به هر قیمت توجیه میکرد، به تدریج به فردی مغرور و بیرحم تبدیل شد. ماکیاولی بهطور فزایندهای به قدرت، تسلط و نفوذ به هر قیمت اعتقاد داشت و به همین دلیل ارتباط خود را با اصول اخلاقی و انسانی از دست داد. در حالی که او هوش و استعداد زیادی داشت، غرور و میل به تسلط بر دیگران او را از مسیر رشد و کمال دور کرد و درک صحیحی از اصول انسانی و حکمت را نیز از دست داد. این نمونه تاریخی نشان میدهد که غرور، حتی از افراد با استعداد و هوش بالا نیز، میتواند انسانی را از مسیر درست منحرف کند و او را به سمت سقوط اخلاقی و اجتماعی هدایت کند.
“إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُختَالًا فَخُورًا” (النساء: 36)
“همانا خداوند، کسانی را که مغرور و فخرآفرین هستند، دوست ندارد.”
این آیه به وضوح بیان میکند که غرور و فخر به خود، ویژگیهایی هستند که در نظر خداوند ناپسند و مردود هستند. غرور باعث میشود انسان از حقیقت و راه رشد دور شود و در پی تأکید بر برتری خود به جای پذیرش محدودیتهای انسانی و تواضع در برابر خداوند، به گمراهی کشیده میشود. مانند ماکیاولی، که بهواسطه غرور و خودبرتربینیاش از اصول انسانی فاصله گرفت و تنها به دنبال کسب قدرت بود. این آیه به ما یادآوری میکند که برای رسیدن به رشد و کمال باید از غرور و فخر دوری کنیم و به درک این حقیقت برسیم که تنها به مدد خداوند میتوانیم رشد کنیم.
“تواضع کن که به حق، خاک است سرنوشت هر کن
که تکبر در دل و جان، سبب دوری از رشد است.”
این بیت شعر بهخوبی بیان میکند که تواضع کلید رشد و کمال است و غرور تنها فرد را از مسیر درست و حقیقت دور میکند. همانطور که در داستان ماکیاولی دیده میشود، او بهدلیل غرور و تکبر خود، نتواست از اشتباهات و ضعفهایش آگاه شود و در مسیر رشد و کمال پیش نرفت. این بیت به ما میآموزد که انسان باید در برابر خداوند و حقیقت تواضع داشته باشد تا از غرور و خودبزرگبینی دور شود و به سمت رشد معنوی و فکری حرکت کند.
نتیجهگیری:
غرور، همانطور که در داستان نیکولو ماکیاولی و در آیه قرآن و بیت شعر آمده است، فرد را از پذیرش حقیقت، از یادگیری از اشتباهات و از رشد بازمیدارد. ماکیاولی بهدلیل غرور و خودبرتربینیاش نتواست به رشد انسانی و اخلاقی دست یابد. برای رسیدن به کمال انسانی و هدایت الهی، باید از غرور دوری کرد و به تواضع و پذیرش حقیقت روی آورد.
مایکل جکسون، یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ موسیقی، نمونهای برجسته از تأثیرات غرور و خودبزرگبینی در مسیر زندگی است. او در اوج شهرت و موفقیت قرار داشت، اما غرور و اعتماد به نفس بیش از حد باعث شد که از دریافت مشورتهای مفید و همکاری با کسانی که میتوانستند به او کمک کنند، فاصله بگیرد. این خودبزرگبینی، علیرغم استعداد عظیمش، او را از رشد و پیشرفت بیشتر بازداشت و در نهایت به بحرانهای شخصی و حرفهای منجر شد. غرور او مانند سدی میان او و مسیر صحیح تعالی قرار گرفت و او را از درک حقیقت و استفاده کامل از استعدادهایش بازداشت.
“إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ” (النحل: 116)
“کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیشوند.”
این آیه به کسانی اشاره دارد که در دام غرور و خودبزرگبینی افتادهاند و گمان میکنند که بهتنهایی قادر به پیشبرد امور خود هستند. همانطور که مایکل جکسون به تدریج از ارتباط با دیگران و پذیرفتن نصیحتهای مفید فاصله گرفت، این آیه بهروشنی نشان میدهد که غرور انسان را به جایی میبرد که حقیقت را انکار میکند و به خود دروغ میگوید. چنین فردی نمیتواند به حقیقت دست یابد و از مسیر رشد و رستگاری دور میشود. غرور مایکل جکسون نیز او را از مسیر تعالی و بهرهبرداری صحیح از استعدادهایش دور ساخت.
“تو خود را خواهی یافت در حیرت و ظلمت،
که مغرور در این دنیا، از حقیقت دور است.”
پروین اعتصامی:
این بیت شعر از پروین اعتصامی بهخوبی بیانگر وضعیت مایکل جکسون در دوران اوج غرور و خودبزرگبینیاش است. هنگامی که انسان درگیر غرور میشود، از حقیقت و مسیر روشنایی دور میافتد و در حیرت و گمراهی قرار میگیرد. همانطور که مایکل جکسون در نهایت در مواجهه با بحرانهای شخصی و حرفهای گرفتار شد، این شعر یادآور آن است که غرور انسان را از رشد و پیشرفت واقعی باز میدارد و او را در دنیای توهمات و سرگشتگی نگه میدارد. تنها از طریق تواضع و خودشناسی است که میتوان به حقیقت دست یافت و در مسیر تعالی قرار گرفت.
غرور، بهعنوان یکی از مهمترین موانع رشد و تعالی، فرد را از پذیرش حقیقت و درک نیازهای درونیاش باز میدارد. مایکل جکسون نیز به دلیل غرور و خودبزرگبینیاش نتوانست از کمکها و مشورتهای دیگران بهرهبرداری کند و در نتیجه از مسیر پیشرفت و رشد واقعی دور شد. این خودبزرگبینی باعث شد که او از نواقص و خطاهای خود غافل شود و در نهایت به بحرانهای جدی عاطفی و جسمی دچار گردد. غرور، همانند مانعی بزرگ، فرد را از مسیر تعالی دور میکند و او را از دستیابی به حقیقت و رشد واقعی باز میدارد.
استیفن هاوکینگ، فیزیکدان برجسته و یکی از بزرگترین دانشمندان معاصر، نمونهای از این است که چگونه غرور میتواند انسان را از مسیر رشد و تعالی دور کند، و همچنین نشان میدهد که چگونه تواضع و پذیرش محدودیتها میتواند به انسان کمک کند تا به درک بهتری از حقیقت برسد. هاوکینگ در ابتدای زندگیاش به دلیل موفقیتهای علمی و تواناییهای فکری خود، به نوعی غرور و خودخواهی دچار شد. اما بعد از ابتلا به بیماری ALS (فلجدستگاهی) و مواجهه با محدودیتهای جسمی، او متوجه شد که علم و دانش، حتی در مقیاسهای بزرگ، نمیتوانند انسان را از نیاز به دیگران و نیروی الهی آزاد کنند. هاوکینگ در دوران آخر عمر خود به تواضع بیشتری دست یافت و به اهمیت ارزشهای انسانی و روحی پی برد. او حتی در آثارش از بینیازی انسان به نیروی الهی و معنوی سخن میگفت و به لزوم بازگشت به حقیقت اشاره میکرد.
“إِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُتَکَبِّرٍ جَحُودٍ” (لقمان: 18)
“بیگمان خداوند هیچ متکبری که کفران نعمت کند را دوست ندارد.”
این آیه یکی از هشدارهای قرآن در خصوص غرور و تکبر است. خداوند در این آیه به انسانها میگوید که غرور و تکبر نه تنها باعث دوری از حقیقت میشود، بلکه باعث میشود که انسان از نعمتها و هدایتهای الهی غافل گردد. کسی که تکبر میکند، در واقع در برابر حقیقت و نعمتهای خداوند مقاومت میکند و در نهایت از رشد و تعالی باز میماند. در واقع، این آیه به ما یادآوری میکند که تکبر و غرور نه تنها موانعی برای درک حقیقت هستند، بلکه انسان را از محبت و هدایت الهی نیز دور میکنند. تنها در پذیرش تواضع و عبودیت است که انسان میتواند به حقیقت نزدیک شود.
“گر تو خود را بینیاز از خلق بینی،
مردن در عزت از هرگز بهتر است.”
ایرج میرزا
این بیت از ایرج میرزا به زیبایی به بیان این حقیقت میپردازد که انسان نباید خود را از همه چیز بینیاز ببیند. غرور و خودبینی انسان را به جایی میرساند که از دیگران و حتی از خداوند دور میشود. این نوع توهم، نه تنها انسان را از مسیر رشد و تعالی باز میدارد، بلکه به او میآموزد که بزرگترین افتخار در زندگی، فروتنی و پذیرش نیاز به دیگران و به خداوند است. در این شعر، شاعر هشدار میدهد که اگر انسان خود را بینیاز از همه چیز بداند، به نوعی در مرگ روحی به سر میبرد و هیچگاه رشد و تعالی واقعی را تجربه نخواهد کرد.
غرور و تکبر، همانطور که در آیات قرآن و اشعار بزرگان آمده است، از ظریفترین و خطرناکترین موانع رشد و تعالی انسانی هستند. این موانع، انسان را از حقیقت دور میکنند و در دام توهمات خودبینی میافکنند. نمونههایی مانند استیفن هاوکینگ نشان میدهند که حتی بزرگترین و موفقترین افراد هم نمیتوانند از نیاز به هدایت و حمایت الهی رهایی یابند. در این مسیر، تنها با تواضع و پذیرش حقیقت است که میتوان به رشد و کمال دست یافت. آیات قرآن نیز از ما میخواهند که در برابر خداوند و حقیقت، تواضع داشته باشیم تا از دستاوردهای معنوی و رشد شخصی بهرهمند شویم.
الویس پرسلی، یکی از بزرگترین و مشهورترین خوانندگان تاریخ موسیقی پاپ، نمونهای از هنرمندی است که با دستاوردهای عظیم و شهرت جهانی، در دامی از غرور مخرب گرفتار شد. او که در اوج محبوبیت و موفقیت قرار داشت، به تدریج از ارتباط با حقیقت دور شد و خود را بینیاز از هرگونه راهنمایی و اصلاح دانست. این غرور منجر به تصمیمات نادرست در زندگی شخصی و حرفهای او شد و در نهایت، به مشکلات روحی و جسمی او دامن زد.
پرسلی در اواخر زندگیاش به شدت به اعتیاد دچار شد و از مسیر حقیقی خود منحرف گردید. غرور او به حدی رسید که فکر میکرد هیچچیز نمیتواند او را متوقف کند، اما سرانجام به این حقیقت رسید که هیچچیز در این دنیا پایدار نیست و انسان نمیتواند خود را از همه چیز بینیاز بداند.
“وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ” (البقره: 11)
“و هنگامی که به آنها گفته میشود: در زمین فساد نکنید، میگویند: ما فقط اصلاحکنندهایم.”
این آیه به کسانی اشاره دارد که در غرور و تکبر خود غرق شدهاند و به اشتباه گمان میکنند که همهچیز تحت کنترل آنهاست و در واقع هیچ چیزی از فساد خودشان آگاه نمیشوند. این افراد گمان میکنند که اصلاحکننده هستند، در حالی که در حقیقت، خودشان در حال فساد و نابودی هستند. مانند فرد مغرور که در گمان دانایی و برتری، از واقعیت فاصله میگیرد. در این آیه، خداوند به ما یادآوری میکند که غرور و خودپسندی میتواند انسان را از حقیقت بازدارد و به فساد درونی و بیرونی دچار سازد.
“گر به خاک میفشانی به لحد، هزار بهشت
خواهی که در شگفتی نروی، راهی و روش کن”
حافظ
حافظ در این بیت به غرور و تکبر اشاره دارد و از فرد مغرور میخواهد که برای رهایی از این توهم، درک و شگفتیهای واقعی را درک کند. او در واقع به انسان یادآوری میکند که در نهایت، غرور و تکبر مانند خاکی بر سر انسان میریزد و تنها در پذیرش حقیقت است که انسان از سرنوشت تباهی رهایی مییابد. پذیرش تواضع و حقیقت، مسیر بازگشت به رشد و کمال است، در غیر این صورت انسان همچنان در توهم و در خطر سقوط باقی خواهد ماند.
غرور مخرب، همانطور که در زندگی الویس پرسلی مشاهده میشود، میتواند انسان را از مسیر تعالی و حقیقت دور کند. پرسلی که در اوج شهرت و محبوبیت بود، از غرور و بینیازی در برابر حقیقت و خودسازی غافل شد و در نتیجه به مشکلات زیادی دچار شد. این امر مشابه آیه قرآن است که غرور و خودخواهی را به فساد و دوری از حقیقت میانجامد. همچنین، شعر حافظ نیز به اهمیت پذیرش حقیقت و دوری از غرور تأکید دارد و به انسان یادآوری میکند که تنها در تواضع و پذیرش واقعیت است که میتواند به رشد و کمال دست یابد.
دکتر آنتونی فوچی، متخصص بیماریهای عفونی و یکی از برجستهترین چهرههای پزشکی آمریکا، با سالها فعالیت علمی و حرفهای، شهرت جهانی پیدا کرد. اما در دامی از غرور گرفتار شد. با توجه به شهرت و قدرت علمی خود، او به تدریج نسبت به نظرات و انتقادات دیگران بیتوجه شد و باور کرد که فقط اوست که حقیقت را میداند. این غرور باعث شد که در برخی از تصمیمات خود، نظر سایر پزشکان و متخصصان را نادیده بگیرد، به خصوص در دوران بحرانهای بهداشتی مانند پاندمی کرونا. این رفتارهای مغرورانه، موجب ضعف در هماهنگی و تصمیمگیریهای علمی و نهایتاً تضعیف اعتماد عمومی شد.
آیهای دیگر از قرآن که موضوع غرور و بینیازی را به چالش میکشد، این است:
“وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَی الْمَاءُ عَلَىٰ أَمْرٍ قَدَرٍ” (قمر: 12).
“و زمین را از چشمهها منفجر ساختیم، تا آب به اندازهای که خداوند تعیین کرده بود با هم برخورد کند.”
این آیه به انسانها یادآوری میکند که حتی در بزرگترین وقایع طبیعی نیز، خداوند است که تعیینکننده است. در اینجا، حتی اگر انسانها خود را در کنترل طبیعت و زمین تصور کنند، در نهایت در برابر قدرت بیپایان خداوند، تنها یک قطره از اقیانوس هستند. غرور، هنگامی که انسان خود را جدا از این واقعیت ببیند، او را از حقیقت دور میکند و گمراه میسازد.
بابا طاهر در یکی از اشعارش میگوید:
“خود را از شر خود رهایی کن تا در جهان آرام باشی.”
این بیت، مانند بسیاری از آموزههای عرفانی بابا طاهر، دعوت به خودشناسی و تواضع دارد. وقتی انسان در دام غرور گرفتار میشود، نه تنها از خودِ حقیقیاش فاصله میگیرد، بلکه در برابر دنیای بیرونی نیز مقاوم و ناآرام میشود. بنابراین، برای رسیدن به آرامش در جهان و حقیقت، باید از شر خود و غرور کاذب رهایی یابد و به واقعیت وجودیاش رجوع کند.
یکی از دیپلماتهایی که با دستاوردهای عظیم و شهرت جهانی در دامی از غرور مخرب گرفتار شد، نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی سابق است. خروشچف با تصمیمات پرخاشگرانهاش در عرصه بینالمللی، به ویژه در بحران کوبا و جنگ سرد، ثابت کرد که غرور و تکبر میتواند تصمیمات فردی را از مسیر عقلانی و انسانی خارج کند. او بهقدری به قدرت خود و ایدههایش ایمان داشت که بسیاری از اشتباهات راهبردی خود را انکار کرد. غرور او سبب شد که حتی در شرایطی که جهان در آستانه جنگ هستهای بود، خود را از تبعات اشتباهاتش مبرا بداند و این در نهایت به سقوط سیاسی او انجامید.
آیه دیگری که به مسئله غرور و بینیازی اشاره دارد، این است:
“وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ” (لقمان: 18).
“و صورت خود را از مردم برمگردان و در زمین به تکبر راه نرو؛ چرا که خداوند هیچ مغرور فخرفروشی را دوست ندارد.”
این آیه بهصراحت اشاره میکند که تکبر و فخرفروشی، حتی در رفتار و کردار روزمره، از نگاه خداوند نکوهیده است. کسانی که به خود میبالند و در تلاشند که برتری خود را به دیگران نشان دهند، در حقیقت از نظر اخلاقی در مسیر انحراف قرار دارند. خداوند در این آیه به انسانها یادآوری میکند که باید تواضع را در پیش گیرند و در مقابل خداوند و دیگران، با فروتنی رفتار کنند. غرور باعث قطع ارتباط انسان با حقیقت میشود و در نتیجه به انسان آسیب میزند.
شهریار در یکی از اشعارش میگوید:
“من آنم که در راه تو گام میزنم / به جز تو به هیچ چیز نمیاندیشم.”
در این بیت، شهریار به تواضع و خودشناسی اشاره میکند و میگوید که هیچچیز جز حقیقت و راه خداوند برای او اهمیت ندارد. او از غرور و فخرفروشی فاصله میگیرد و به راهی که خداوند برایش ترسیم کرده است، گام میزند. این شعر یادآوری میکند که انسان باید از غرور و تکبر فاصله بگیرد و در مسیر حقیقت و رشد قرار گیرد. تنها در چنین حالتی است که انسان به آرامش و کمال دست مییابد.
نتیجه کلی:
این است که غرور مخرب یکی از بزرگترین موانع رشد و پیشرفت واقعی انسان است، زیرا این ویژگی به فرد توهم خودکفایی و بینیازی میدهد و او را از درک وابستگی به خداوند و حکمت الهی دور میکند. در حقیقت، غرور باعث میشود که انسان جایگاه حقیقی خود را در خلقت و در جهان که تحت فرمان و ارادهی الهی است، نادیده بگیرد. در این حالت، انسان به جای آنکه با تواضع و فروتنی به سمت رشد معنوی و بهرهمندی از هدایت الهی گام بردارد، در خودمحوری و تکبر غرق میشود و از پذیرش راهنماییهای الهی و رشد در مسیر توحید باز میماند.
با ایمان به توحید، انسان باید درک کند که تمامی قدرتها و منابع در دست خداوند است و هیچچیز در این جهان مستقل از اراده او وجود ندارد. به همین دلیل، غرور در برابر خداوند نهتنها فریب است، بلکه نوعی انکار حقیقت است. در این حالت، فرد از دستاوردهای حقیقی و رشد معنوی که تنها در تواضع و ارتباط مستمر با خداوند ممکن است، محروم میشود.
غرور مخرب، با قطع کردن ارتباط انسان از منبع اصلی حکمت، باعث میشود که او نه تنها از رشد واقعی باز بماند بلکه از مسیر الهی و تکامل در راستای معرفت و ایمان نیز دور گردد. بنابراین، تواضع و آگاهی از وابستگی به خداوند نه تنها کلید رهایی از غرور است، بلکه مسیر درست برای پیشرفت و رشد در تمامی ابعاد زندگی است.
سلام استاد عزیز و گرانقدرم
امیدوارم شما و مریم جان حال دلتون عالی باشه.
استادجان الان چند ماهه که یه مطلبی مدام به دلم الهام میشه که خدمتتون بگم ولی من از گفتنش امتناع میکردم .. ولی امروز که دوباره به دلم افتاد، دیگه تصمیم گرفتم باهاتون در میون بزارم ..
دقیقا این جمله به دلم گفته میشه که بهتون بگم : “خود را استاد خطاب نکن”
مطمئنا خودتون پیگیری میفرمایین و الهامات بیشترشو دریافت میفرمایین.
منم که در موردش که سوال کردم یه توضیحی بهم داده شد.
دوستتون دارم : وفا
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
اکثر اوقات با این ک حالم خوب بود و به زیبایی ها توجه میکردم اما نتیجه ای نمی دیدم بلکه هر روز داشتم بیشتر فرو میرفتم و فکر میکردم در مسیر درست هستم
زور میزدم تا حالمو خوب نگه دارم و میگفتم نتیجه میاد اما هیچی به هیچی
و خیلی اوقات هم شد ک خیلی راحت ب چیزهای شگفت انگیزی رسیدم
اما باز هم بعد یک مدت از هم میپاشید و حالم بدتر میشد
همیشه برام سوال بود خدایا چرا؟ اشکال کار من کجاست؟خسته شده بودم
حالا ایه 92 سوره نحل رو دیرم ک خدا دقیقا همینو داره میگه
وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ أَن تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّهٍ ۚ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ ۚ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)
همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را، پس از استحکام، وا می تابید! درحالی که سوگندها (و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد در میان خود قرار می دهید. بخاطر این که گروهی، جمعیّتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید). خدا شما را با این وسیله میآزماید. و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد.
طبق قوانین اگر عمل نکنی و خشوع نداشته باشم هر چی هم حالم خوب باشه همش نابود میشه
این نیست ک خدا بخاد منو عذاب کنه و اذیت کنه این منم ک انتخاب کردم خدارو و برای این ک ب خدا برسم باید قانون رو رعایت کنم وگرنه خدا میتونه تمام نعمت های این دنیا رو بهم بده و آخرتی نداشته باشم
کسی ک پولداره و تکبر و غرور داره کسی ک زیر دست خودش رو آدم حساب نمی کنه اینجور آدم ها غبطه خوردن ندارن یعنی وقتی آدم میبینه اونهارو نباید بگه خوش ب حالشون بلکه باید ب حالشون افسوس بخوره چون فریب خوردن و آخرتی در کار نیس
مثل قارون ها ک دقیقا خدا تو قرآن گفته تا روز قبل عذاب مردم ب حالش غبطه میخوردن و بعد از روز عذاب برعکس بود
وای ک چقدر دردناکه عذاب خدا و ب خودش پناه میبرم از تکبر و خودبرتر بینی
خدایا ممنونتم ک دعامو مستجاب کردی و داری منو نجات میدی خودت میدونی ک من آگاهانه نبود اگر جایی تکبر ورزیدم واقعا خودم نمیخاستم
واقعا تکبر خودش ذاتا خود عذابه
کسی ک تکبر داره آرامش نداره
منی ک خدا رو ب لطف خودش انتخاب کردم پس باید بندگی کنم اونو فقط بهم میگه ک باید بدونی ک در مقابل من هیچی نیستی اصن تویی وجود نداره همش منم…تو فقیر و نیازمندی ب این ک خیری از جانب من ب تو برسه
واقعا این ک انسان بدونه ک خدا داره کار هارو انجام میده از بزرگترین نعمت های خداست
خدا اجازه نمیده ک یک سری آدم ها بفهمن ک اون همه کارست ب خاطر اعمال خودشون ی جوری قلبشون رو میبنده ک فکر کنن خودشون دارن کاری انجام میدن
تازه دارم میفهمم ک هر کسی اجازه نداره در مقابل خدا خشوع داشته باشه یک سری ها باید ب خاطر تکبرشون عذاب ببینن
پس لزوما هر کسی ک در این دنیا خیلی مال داره نمیتونه آخرت بهتری داشته باشه
فقط صرفا افرادی آخرتی بهتر از دنیا دارن ک مثل استاد رفتار میکنن حتی اعتبار کوچکترین کارهاشون رو ب خدا میدن حتی اعتبار راه رفتنشون
برای هر قدمی ک برمیدارن شکر میکنن و ب خدا میگن من راه نمیرم من ناتوانم اعتبار همین راه رفتن ساده هم ب تو میرسه
وقتی ک اینجوری رفتار میکنن باعث میشه وقتی خدا بهشون موفقیت های بزرگ میده تکبر برشون نداره و هیچ تغییر رفتاری نسبت ب خدا و خلقش نداشته باشن
این یعنی این ک ظرفشون بزرگه هر چقدر هم ک ب بالا برسن ب هیچ عنوان مغرور نمیشن چون خدا بهشون لطف کرده و قلبشون رو باز کرده ک اعتبار تمام موفقیت ها ب اون میرسه و هر چی در دنیا هس مال اونه
ی سری ها هم مثل خودم الکی فیلم خشوع بازی میکنن الکی میگن ما خاکی هستیم اما تکبر درونشون موج میزنه
خدایا از خودت میخام ک هر لحظه خشوع منو بیشتر و بیشتر کنی
خدایا من چرا بابد مغرور بشم در حالی ک اعتبار همین کامنت ساده هم ب تو میرسه
اول و آخر تویی
و منی در این بین وجود نداره