بررسی حجاب در قرآن | قسمت 1 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

308 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهری گفته:
    مدت عضویت: 2738 روز

    سلام استاد

    درود بر روح بزرگت

    چقدر آدم کشش وجاذبه داره به این مباحث قرآنی وقتی که بصورت ناب گفته میشه که به دور از تعصبات خشک وبی اساسه ممنون از وقت وزمانی که میذارین وچقدر خوب عیان میشه که برخلاف بسیاری از کسانی که به شکل استاد در این حوضه فعالییت دارن وفقط برای کسب درآمد توی این حوضه تلاش میکنند

    که البته ایرادی نداره که کسب در آمد کنند

    ولی تفاوت را قلب آدم گواهی میده که آن سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند

    بسیار ممنونم که این فایل به این مهمی را بصورت رایگان گذاشتین

    میدونین که چه تعداد از آدمها را شما در مباحث تون با خدا وقرآن مٱنوس کرده این؟

    در واقع این افراد را با خدا آشتی دادین آدمها را به فطرت شون برگرداندین من به نوبه خودم بسیار سپاسگزارم نمیتونم بگم که خدا پاداشش را بهتون بده چرا که به وضوح میبینم که وقتی انسانی وسیله روشنایی برای دیگران است خود نشانه اینست که به منبع نور متصل شده وخود این اتصال پاداشی بسیار بزرگ است

    من هر روزم را با صدای شما ومباحث نابتون طی میکنم وفقط خدا میداند که چه رشد درونی وچه ارتقاء فرکانسی پیدا کرده ام

    شما حضورخدا را در لحظه لحظه زندگیم نشانم دادی

    تمام همراهیها وکمکهایی که در گذشته وطول زندگیم برایم داشته ومن هیچوقت آنها را ندیدم ودرک نکردم برایم روشن وواضح کردی

    من با تو خدای واقعی را شناختم

    سپاسگزارم سپاسگزارم وسپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3464 روز

      سلام ودرود چقدر این جمله شما زیبا بود ونشان از بی نشان داد ؛

      که وقتی انسانی وسیله روشنایی برای دیگران است خود نشانه اینست که به منبع نور متصل شده وخود این اتصال پاداشی بسیار بزرگ است

      آفرین ودرود خداوند برشما. چقدر حسش قشنگ است که آدم اول صبح دم از توحید وپاکی و روشنایی بزنه. ماشاءالله فرکانست بالاست 💖

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2751 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    الله اکبر به عشق خانم شایسته عزیز

    الله اکبر به این ایمان، به این …..عشق. چی بگم والا عشق.

    استاد جون گفتید یه همچین فایلی واسه یه آماتور ۲۰ روز شاید طول بکشه ولی خانم شایسته گفتن من میشینم تا صبح تمومش میکنم و اینه ها. الان اینجاست.

    بعد از این مدت ۳ سال و نیم که من در این بهشت هستم این اولین باریه که شما چنین فایلی رو ظبط کردید، قبلش آخرین بار یادمه که یه فایلی بود به نام رسالت من که البته اون موقع شما از سایت برش داشته بودید ولی توی یوتیوبتون بود و من اونجا بود که برای اولین بار فهمیدم که خییییلیییی از مباحثی که سالها توی ذهنمون کرده بودن، از بیخ و بن دروغ بوده و حتی شاید اوناییم که اینهارو به ما یاد داده اند خودشونم از کسان دیگه ای تاثیر گرفته باشن، مخصوصا اون بحث سربریدن حیوانات که به جرات میگم استاد اون موقع که من ۱۶ سالم بود، ولی به جرات تمام عمرم این توی ذهنم بود که حالا من رفتم خارج غذامو چیکار کنم، اینا که همش حرومه و مجبوریم گیاه خواری کنیمو هروقت میشنیدم یه نفر رفته خارج اولین چیزی که توی ذهنم میومد این بود که خب اینا گوشت میخورن یا نه اونجا و از این دست چرت و پرتهای بینهایتی که توی ذهنمون بود.

    یا مثلا حدودا ۱۳ .۱۴ سالم بود یه جشنی بود که همسر یکی از همکاران پدرم خیلی مهربون بودن و منو دوست داشتن و با من دست میدادن😂 سه بار اون جشنه رو من بودم سه بار ایشون از روی علاقه و مهربونیشون با من دست دادن منم چهرم اون موقع خیلی کوچیکتر میزد😂 آقا من همیشه بعد از اون شبا تا صبح کارم گریه کردن بود و طلب بخشش🤣 میگفتم من دیگه پاک و معصوم نیستم خدایا منو ببخش😂 بعدم هرسال نگران بودم که نکنه دوباره برم با من دست بده😂با گناهش چیکار کنم😂 حالا از یه طرفم پدر من خودش دندانپزشک، مادرم پزشک، همکاراشونم دکتر ولی از نظر ذهنیت در مورد مذهب دین فرسنگها با هم فاصله دارن، از یه طرف میبینن که تفاوت بسیاری دارن ولی از یه طرف اون باورای مخرب و ذهنیت های اشتباه مثل زنجیر نمیذاره که جدا بشن از اون مرداب توهم هاشون در مورد ارتباطات و حجاب و دختر و پسر و اینا، منم بزرگترین نگرانیم تو اون جشنا این بود که نبینن اینا که ایشون با من دست میده😂 البته هنوزم هموننا، من به لطف الله خیلی تغییر کردم ولی اونا هنوز همونن و من سعی میکنم باورهای جدیدمو، رفتارهای جدیدمو ازشون دور نگه دارم و از یه جایی به بعد تحت هیچ شرایطی کلامی در مورد این مباحث با هیچ کسی حرف نزنم،

    خلاصه تا رسیدیم به اون دورانی که توی دوره جهانبینی توحیدی استاد جون یه تریلر هایی از هر قسمت میذاشتن تو تلگرام، یه قسمت بود که دیدم آروی گیر کرده بود و آتش نشانی اومد و استادجون با اون خانم آتشنشان دست دادن. آقا منو میگی گفتم ئههههه😂یعنی چیکار کنم من الان🤣 خدایا دست، استاد😂 خلاصه تا خییییلیییی وقت این تو ذهنم بود، که بعدش افتادیم توی سفر به دور آمریکا و هرچه رفتیم جلو و تحولی در باورهای هممون بوجود اومد و استاد جون شروع کردن در خلال همون سفر یه قسمتهایی گفتگو محور گذاشتن در مورد این مسائل، حالا خیلی اندک، ولی همون باعث شد که من بگم نکنه اصلا قضیه چیز دیگه اییه؟ اصل چیز دیگه اییه و من دارم اشتباه نگاه میکنم؟

    رفتم اون آیه های حجاب و اینارو خوندم در مورد اون چیزی که توی ذهنم میچرخید چیزی نبود، رفتم توی عقل کل، یه سری حرفای همیشگی رو میزدن یه سری هم همجهت با باورهای استاد، آخرش من بیخیال شدم یه چند وقت و رجوع کردم به عقلم، تفکر کردم، دوباره اون آیاتو خوندم البته اینبار با اون نگاه جست و جو گرانه برای عذاب یا غیر اون، استاد توی لایوها یه نکات کامل کننده ای رو میگفتن، اینارو گذاشتم کنار هم، سفر به دور آمریکا رو گذاشتم کنارش، و کم کم اون بتن های سفت و سخت ذهنم شروع کرد به شل شدن، دیگه برام عجیب غریب نبود دست دادن یه دختر و پسر، بغل کردنهای استاد، لب ساحل آمریکا، نه تنها عجیب نبود بلکه شروع کردم به تحسین کردن، هر موقع میدیدم یه سری یه لباس راحتی پوشیدن که باهاش احساس لذت میکنن، اون جوری که راحتن لباس پوشیدن، اون کلیشه های حجاب رو ندارن، ارتباطات دخترا و پسرا رو که میدیدم، تحسین میکردم، یه جورایی شروع کردن ذهنیتمو آمریکایی کنم😂 اون طرز برخوردشون با مسائل، نگاهشون به روابط، نحوه پوششون، سعی کردم خودمو به اون طرف نزدیک تر کنم، به طرف رفتار استاد عزیزم، چون فهمیده بودم اون راه درسته، فهمیدم که اون مسیر درسته، هنوز اطرافیانم به غیر از دوستام همون رفتارهارو دارن، همون نگرش ها رو دارن، حتی بدتر، درسته خودشون چادری نیستن ولی کمتر از مانتو و شال و روسری رو اصلا گناه کبیره که هیچی مایه تباهی زندگی انسانها میدونن و کسانی رو هم که باهاشون در ازتباطن رو مجرم میشناسن نه گناهکار! مجرم!

    ولی به لطف الله خیلی تغییر ایجاد شد توی نگاه من، با اینکه خب من اصولا با دوستام بیرونی چیزی نمیرم و اصلا دوستام پسرن به غیر از حالا بچه های دانشگاه که یه بار بیشتر از سال پیش تا الان از نزدیک ندیدمشون، با اینکه خب طبق عرف جامعه، طبق اون نگاه سنگین فرهنگ ایران سعی بر اینه که حداقل در مکان عمومی راحت بگم دختر پسر با هم دست ندن، ولی اون یه باری که با بچه های دانشگاه رفتیم بیرون پارکم رفتیم، والیبال، دیگه اون نگاه بسته رو نداشتم، حتی دو نفرشون خودشون اومدن و دست دادن از دخترا ولی تفاوتش این بود که من دیگه احساس گناهی نداشتم، دیگه اون باورهای قبلی رو نداشتم، اون ترمزهای قبلی نبود، بازی کردیم، والیبال کردیم، وسطی بازی کردیم، گفتیم خندیدیم، شوخی کردیم بعدم برگشتیم خوش و خندان( البته هنوز بدون این که کسی بفهمه ها)😂😂 یا مثلا بچه ها به خاطر فضای آنلاین کلاسا برای اینکه با هم آشنا بشن و با هم حرف بزنن همو ببینن، ویدیو کال میگرفتن با هم دیگه، هرکی هر جوری که راحت بود میومد، یکی هودی میپوشید، یکی تاپ یکی شال یکی تیشرت یکی از حموم تازه اومده بود وایمیساد موهاشو تازه سشوار میکشید😂😂 خلاصه که فضای جدیدی توی زندگیم بود، حس کردم که تونستم تا یه حد مناسبی از اون طرز فکز احمقانه، حقیرانه، پست و اشتباه گذشتگان فاصله بگیرم، حتی سعی کردم از استاد جون الگو بگیرم که توی کلاب هاوس برای صحبت با دوستان عزیزمون از واژه های لذت بخش -قربونت برمعزیزم و این جور کلمات در صحبت هام استفاده کنم، زیبا حرف بزنم، جوری حرف بزنم که به طرف مقابلم احساس مهم بودن دست بده، و در مقابل اونها هم، عکس العملشون در برابر عمل من این بود که اونها هم با این کلمات با من صحبت میکردن

    البته جای تراژدی داستان این بود که خانواده ام همونطور که بالاتر گفتم، منو مجرم شناختن😂 لو رفتیم یه جورایی😂 به محکمه احضار شدم، توبیخ شدم و به سه سال حبس محکوم🤣 به خاطر همین خب دیگه یه مدته چند ماهیه با کسی اصلا سعی کردم اون طوری عزیزم و فداتشم و اینطوری حرف نزنم، ویدیو کال ها رو قطع کردم و حالا متاسفانه یه ذره با واکنش تند و زننده برخورد کردم ولی باعث نمیشه که تغییری در اون رفتار جدیدم ایجاد بشه، تهدید میشم ولی با خودم تکرار میکنم که چه مسیری درسته و من باید در چه مسیری قدم بردارم، با خودم تکرار میکنم که نگاه درست چه نگاهیه و من اگر میخوام مثل اون ۱ درصد نتیجه بگیرم باید نگاه اونارو داشته باشم پس نه تنها به عقب برنمیگردم بلکه اتفاقا باعث میشه مدام ذهنم بازتر بشه، مدام اون سیمانهای ذهنم کمتر بشه، مدام شخصیتم تغییر کنه، احساساتم تغییر کنه، گره های ذهنیم بازتر بشه.

    که اتفاقا طبق اصل((هر اتفاقی که بیفته به نفع منه))، این برخورد ها رو که دیدم بیشتر به این پی بردم که بعضیا تحت هیچ شرایطی نه تغییر میکنن، نه میشه تغییرشون داد، نه خودشون میخوان که تغییر کنن، کاری که باید کرد اینه که فقط و فقط ازشون اعراض کنی، باورها و رفتارهاتو ازشون دور نگه داری، لکم دینکم ولی دین

    بذاری برا خودشون به قول یه آیه تو همین فایل فاعمل اننا عاملون راه خودتو بری بذاری اونام راه خودشونو برن، اونا نتیجه خودشونو میگیرن ما هم نتیجه خودمونو، اتفاقا همین مواقع تهدید و تهمت و تحریمه که آدم به قول استاد باید ایمانشو نشون بده. کار هرکسی نیست پس من باید اگر میخوام متفاوت نتیجه بگیرم، متفاوت عمل کنم

    صبر کنم، با باورهای درست در مسیر درست ادامه بدم، لاجرم اتفاقات خوب برام میفته، لاجرم جهان وقتی تهد آدمو ببینه کرنش میکنه به شرط ادامه دادن، به شرط دلسرد نشدن، به شرط توکل واقعی

    حساب کردن فقط روی رب، یا انسانهای اطرافت تغییر میکنن، یا میرن یا تو جدا میشی، جهان کار خودشو بلده، من باید سمت خودمو درست و عالی انجام بدم، خدا کارشو بلده، اون خودش میدونه بهترین زمان بهترین اتفاقات رو رقم بزنه.

    خدایاشکرت. عاشقتم

    اصلا همین یه قسمت از این مجموعه حالمو دگرگون کرد، راستشو بگم اولش که توی اینستاگرام اون فایل ۶ دقیقه ای رو دیدم گفتم آخیش😂بالاخره استاد جون کارو تمام کرد😂 و خدا میداند تا آخر این مجموعه چقدر قراره باورهامون بهتر بشه و تغییرات اساسی درونمون اتفاق بیفته.

    عاشقتونم خانم شایسته عزیز. بینظیرید شما، بهترینید، عاشقتونم که اینقدر زود و باکیفیت با عشق این فایلو برای ما ادیت کردید، میبوسمتون هزارتا😘😂

    عاشقتونم استاد قشنگ عزیزم، فدلتون بشم، قربونتون برم، آخیش اون کلمه خوشگلا رو گفتم😂😘😘

    بینهایت سپاسگزارم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    وحیده اکرامی فر گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان همراهم

    خدا رو هزاران بار شکر بابت این فایل و این آگاهیهای بینظیر

    از زمانی که توی اینستا پیام گذاشتین منتظرش بودم و امروز صبح اومدم رو سایت و نمیدونستم فایل تو کدوم قسمت ممکنه گذاشته بشه، قسمت دانلودها رو نگاه کردم و خیلی اتفاقی قسمت تشخیص اصل از فرع رو زدم و اولین قسمت این فایل رو دیدم و خیلی خوشحال شدم و من یقین دارم وقتی دنبال مطلبی باشم خدا منو به بهترین شکل هدایت میکنه، ممنونم استاد عزیزم

    استاد چقدر این نحوه تفسیر قرآن و آیات قرآنی شما رو دوست دارم، اینکه بدون تعصب با صداقت اینقدر زیبا تفسیر میکنید جوری که هیچ انسان سالمی نمیتونه ردش کنه، اگه به قول خود قرآن بیماری تو قلبمون نباشه، خیلی راحت قلبمون اونو میپذیره

    من از زمانی که با شما آشنا شدم هیچ حرفی نبوده که قلبم اونو نپذیره و در مقابلش گارد داشته باشه، و البته تمام تلاشم رو میکنم به همه مطالب بدون تعصب نگاه کنم و تمام باورهای قبلیم رو کنار گذاشتم و سعی کردم قلبم رو به روی مطالب جدید و دنیای جدید باز کنم تا واقعیت رو درک کنم و همونجوری که شما بارها گفتید به قلبم رجوع میکنم و با تمام وجودم سعی میکنم حسش کنم چون من ادم کاملا احساسی هستم و هیچ وقت احساسم به من دروغ نگفته و همون حرفی که شما بارها در صحبتها و اموزه هاتون گفتین، قلب خانه خداست و دروغی اونجا وجود نداره.

    چقدر خوشحالم که مبنای مطالعه قرآن رو یاد گرفتم و بارها از خدا خواستم بهم کمک کنه قران واقعی رو درک کنم نه اون چیزی که از بچگی به ما اموزش دادن

    استاد در مورد حائل و حجابی که بین ما و کسانی که در فرکانس ما نیستند بارها اطرافم دیدم، کسانی که خیلی بهم نزدیک هستن و بارها حرفهای من و نظر من رو شنیدن، تغییرات زندگی منو دیدن ولی اصلا متوجه نیستن و هیچ تمایلی برای تغییر ندارن و این همون حجاب فرکانسی هست و من کاری به اونها ندارم و میدونم زمان لازمش اونا هم تو این فرکانس قرار میگیرن و داشتم نمونه هایی که از راه دور و تو فضای مجازی آدم های هم فرکانس همدیگه رو پیدا کردیم

    چقدر این تفسیر آیات رو دوست دارم، چقدر دریافت این آگاهیها رو دوست دارم، چقدر این احساس خوبم رو دوست دارم، چقدر استادم رو، پیامبر زمانه ام رو دوست دارم که اینقدر متعهدانه در مورد موضوعات حتی ساده اینقدر دقیق برامون توضیح میدن و ما رو آگاه میکنن

    چقدر بودن تو این مدار و فرکانس و این جمع دوستانه رو دوست دارم و خوشحالم که تو این خانواده دوست داشتنی هستم

    استاد چقدر هدایت الهی و بحث الهامات رو دوست دارم و چقدر زیبا خداوند هدایتم کرده و هدایتم میکنه، چقدر قشنگ بهم الهام میکنه

    استاد عزیزم شدیدا مشتاق شنیدن ادامه این فایل هستم و عاشقانه دوستون دارم❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  4. -
    سید نعمت ساعدی گفته:
    مدت عضویت: 3136 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم و همچنین خانم شایسته گرامی که به حق شایسته همراهی شما هستند و سلام و درود به همه خانواده بزرگ عباسمنشی

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که این توفیق به من داد که بیام اینجا رد پایی از خودم به جا بذارم

    استاد بزرگوار نمیدانم باچه زبانی از شما تشکر کنم چون میدانم که در کلام و نوشته نمیگنجد که ما بتوانیم حق مطلب و سپاس خود ادا کنیم.

    استاد عزیز و دوستان همراه من سید نعمت ساعدی تا الان که جمعه ۲۲ مرداد ماه سال ۱۴۰۰ هستش پنجاه و چهار سال از خدا عمر گرفته ام بالای صد بار قرآن خونده ام و هر بار طوطی وار و یا با باورهایی از گذشتگان و مبلغان دین و معلمان و خانواده و رسانه ها چیزی از قرآن نفهیمدم به جز همان آیات متشابه و متاسفانه هیچ کس در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله حتی عرفا و بزرگانی که در گذشته بودند و الان هستند به این قشنگی و به شفافی برای ما قرآن را بیان نکرده بود که شما میفرمایید من بیشتر آیات متشابه میدیم و یا تفسیر برام میشد و کسی از قوانین ثابت قرآن و یا آیات مادر برای ما چیزی نمیگفتند و یا گذرا رد میشدند به همین خاطر من تازه میفهمم که چرا شما به قول خودتان در آن رویای صادقه و آن مسابقه به اختلاف از همه مردم دنیا جلوتر بودیدو به حق که هستید چون در مدت عمرم هیچ احدی ندیدم به زیبایی شما با زبان ساده و قابل فهم به قول خود خدا که میفرماید ما این کتاب را برای شما آسان کردیم تا تفکر و اندیشه کنید و دل غافل من که خودم نمیاندیشیدم و گذاشتم دیگران به جای من تفکر و اندیشه کنند و من از قرآن چیزی نفهمم ولی باز خدا رو بی نهایت شاکرم تا زنده بودم منو در فرنکاس شما قرار داد تا در آن دنیا افسوس نخورم ،استاد عزیزدل خیلی ازتون ممنونم که هم در دوره دوازده قدم و هم در قانون آفرینش و به خصوص این فایل جدید که موضوع اختصاصی اش حجاب هست چشم منو باز کردید که جوری دیگه بیاندیشم و با نگرش جدید قرآن بخونم نه فقط سعی کنم ختمش کنم و سر خودم گل بمالم که چندین با قرآن را ختم کرده ام

    در صورتی که من حتی نمیدانستم با ریشه سه حرفی کلمات قرآنی و آیات قبل و بعد میشه بهتر از این کتاب بزرگ فهمید ودرک و عمل کرد

    جا داره که من باز هم از خدای خودم سپاسگزار باشم که در سال ۹۲صادقانه از خدا خواستم که من هدایت کنه که استادی داشته باشم و معنی حقیقت قرآن را برایم بگوید در همان سالها من با توجه به اینکه شغل خوبی دارم همیشه در گیر بدهی های شخص و بانک با بهره زیاد و درآمدی که ثبات نداشت یک ماه خوب و یک ماه بد ؛سطلی که آبکش بود و هرچی میامد تهش چیزی نمیماند مشکلات و مسائل زیاد در همه حوزه ها مسائل مالی زیاد چک های برگشت بخور اضطراب و استرس زیاد شب نخوابی به خاطر بدهی نداشتن امید به آینده و وو

    بر این شدم که رویه زندگیم عوض کنم و روی خودم کار کردم تا که تکاملم طی شد و تا اینکه خداوند منو هدایت کرددر آذرماه سال ۹۵ با سایت شما و شما آشنا شدم و آرام آرام رشد کردم و تمامی محصولات شما رو خریدم هر چند که دو سه درصد به آموزه های شما عمل کردم ولی نتایج باور کردنی نیست به طوری الان با گذشته چند سال پیشم قابل مقایسه نیست اصلا من آدم دیگه ای شدم با فکرهای بزرگ و رویاهای خیلی عالی و درآمد فوق العاده به نسبت گذشته البته خودم را با کسی قیاس نمیکنم

    و بدون هیچ بدهی به جز وام بانکی که برام رقمی نیست و ارتباطات خوبی که با خانواده و دوستان و کارگرام دارم و مهمتر از همه آرامش ،آرامش چقدر خوبه شبها سر به بالش که میذارم نمیدانم کی خوابم برد حتی فرصت تصویر سازی رو ازم میگیره

    الان که خدمت شما هستم هر چند مستاجرم و ماشین معمولی دارم ولی دوستان اگر میشد که من با جزییات بیشتر برای شما میگفتم که کجا بودم و الان کجا هستم براتون مثل یه معجزه میبود

    خیلی رشد کردم به خصوص در درون و ایمان دارم با این مسیر زیبا به همه خواسته هام میرسم و یه روز خیلی نزدیک دوباره اینجا براتون تعریف میکنم چون من مسیر زیبای موفقیت با آرامش و راهنمایی های استاد گرانقدر دارم طی میکنم ..

    و در پایان برای شما استاد عزیز و خانم شایسته و گروه خوبتون و همه دوستان آرزوی سلامتی و ثروت و شادی دارم

    به امید دیدار از نزدیک در بهشت شما در فلوریدا به زودی

    ساعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  5. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    خداروشکر میکنم امروز هم با فایل ارزشمند مباحث قرآنی در باره حجاب چقدر دیدگاه مفیدی توی زندگیم اتفاق می‌افتد و نگاه درستی از قرآن به دست می اورم اما بازم میگم قبلأ از ،این دستورالعملها،بامن سازگاری نداشت . وقتی استادتواین زمینه ،صحبت کردن وزحمت تحقیق اصلی ماراهم کشیدن ،دیگه بهم ثابت شد،احساسم همیشه درست میگفته.

    واقعا بررسی که کنیم ،می بینیم ،فقط تقلیداز پدرومادر هامون وگفته هاشون ،مغزماشستشوداده شده.وماهم به خاطراعتمادبی جابه اونها،وتنبلی خودمون که دنبال حرفاشون رانگرفتیم که چراوبه چ دلیل ،چیزی میگن

    به ناچارپذیرفتیم ونسل به نسل گشته و شده جرعه باورهای ما

    خداخیربده انسانهایی مثل استادمون را،که ذهن ماراطوری سروسامون دادن،که برای انجام هرکاری ،خودمون، دنبال منطقی باشیم که کاری راازروی عادت ویاترس انجام ندیم.چقدر زیبا در مورد این آیات صحبت کردید واقعا لذت بردم و باهمه وجودم خداروشکر کردم که در این مسیر هستم از خداوند مهربان میخوام که هدایتم کنه به راه کسانی که هدایت شده اند و این آگاهایهارو به بهترین شکل ممکن زندگیش میکنن

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  6. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2812 روز

    سلامی گرم به استاد عزیز

    اگر این بحث حجاب ۳سال پیش میمد رو سایت کلی ذوق زده میشدم اما

    من از شما یاد گرفتم بچسبم به اصل و اصل همان توحید هست

    متاسفانه کاری که ما شیعه ها کردیم چسبیدیم به فرعیات و متشبهات و اصل رو فراموش کردیم

    استاد من در شهر و جامعه ای بزرگ شدم که در ماه چند زن به دست برادر و پدرش کشته میشد بخاطر حجاب بخاطر حرف مردم بخاطر مثلا غیرت

    خودمن تا دوران قبل دبیرستان شب و روز مقنعه از سرم نمیافتاد خودمو از خیلی لذت های اون سن و بخاطر قرنطینه کردن خودم عذاب دادم

    خبلی تجربه های شیرین و رفت وآمدهای لذتبخش رو گناه میدونستم

    من به لطف خدا و به لطف همنشینی با شما نشستم بارها قرآن رو خوندم و آیه ها ی عذاب رو دروردم و آیه های محکم رو از آیه هایی که ربط به زمان پیامبر و فرهنگ اونموقع داشته رو درآوردم

    عیب ما اینه که خدا رو یه مرد بزرگ و قوی هیکل میپنداریم که خیلی هم با زنها بدرفتاره و میخاد زنها رو بکنه داخل گونی که دیده نشن و فقط مثل رباط کار کنن برا مردهای خانواده

    کسی نپرسیده پس برابری و برادری که در قران اومده برا چیه ؟؟؟!!!

    انگار از این ۶میلیارد جمعیت دنیا مامسلمونا و فقط ما شیعه ها به بهشت میریم و بقیه ی دنیا کافرن و جهنمی ان

    حالا بیا ببین بین ما شیعه ها چقدر کفر و بی ایمانی و فقرهست چون توکل نداریم و خدا رو با فرعیات داریم میپرستیم

    وقتی که رب انرژی هست و ماده نیست چرا باید لاک زدن من براش مهم باشه چرا بیرون بودن موی من باید منو به جهنم ببره چرا باید از دیده شدن پوست بدنم بترسم

    مگر نه اینکه فقط و فقط توحید مهم هست

    و کلمه ی پر تکرار بیاندیشید و تعقل کنید برای اینست که بدون فکر چیزی رو نپذیریم و در آفرینشمون بیاندیشیم و پرستش خالق رو انجام بدیم

    هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ۗ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

    اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، آیات محکم است [که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است] آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشی دیگر آیات متشابه است [که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون است و جز به وسیله آیات محکم تفسیر نمی شود] ولی کسانی که در قلوبشان انحراف [از هدایت الهی] است برای فتنه انگیزی و طلب تفسیرِ [نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان] از آیات متشابهش پیروی می کنند، و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش] می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه از سوی پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکّر نمی شوند.

    بین ۶مترجمی که من آیه رو معنا کردم فقط۲مترجم معنی کردن بغیر از خدا کسی نمیداند و وقف رو انجام دادن

    متأسفانه دکان خرافات و تقلب دینی عده ی کثیری در جامعه ما بخاطر این افکار داغه و همچنان ادامه دارد

    تنها آیه ای که فقها بهش استناد میکنن که حجاب واجبه همین آیه ی حجاب زنان پیامبر هست سوره ی احزاب ایه ۵۹

    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا

    اى پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را بر خود فرو پوشند. این مناسب‌تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است.

    من این آیه را هم به زمان پیامبر و فرهنگ جامعه ان زمان ربط دادم و هم برای اینکه نسل پیامبر پاک بماند و هم چون اون زمان تعداد مسلمانان کم بوده از طرف مشرکان مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند خودشونو میپوشوندن تا شناسایی نشوند

    در کل ما انسانها با فرکانسی که میفرستیم ایمانمون سنجیده میشه نه با آداب پوششمون

    صبورانه مشتاق محصول قرانی شما هستم تفسیری درست و بی حاشیه همانند دوره ی دوازده قدم ، به همه ی دوستانی که مشتاق بحث های قرانی هستن توصیه میکنم دوره دوازده قدم رو تهییه کنن این بحث ها عالی ان و زندگیمونو میسازن

    خدایا به علمای ما مسوولیت

    به روشن فکران ما ایمان

    به متعصبین ما فهم

    به فهمیدگان ما تعصب

    به خفتگان ما بیداری

    به کوران ما نگاه

    به دین داران ما دین و

    به مسلمانان ما قرآن ببخش

    دکتر شریعتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام خدای مهربان

    به نام فرمانروای کل عالمیان

    به نام او که ما را با عقل و اختیار آفرید

    سلام به استاد عزیزم. سلام به مریم شایسته ی مهربانم و سلام به هرآنکسی که این نوشته را میخواند…

    استاد عزیزم نمیدونید چقدر ذوق زده شدم وقتی همسرم صدام زد و گفت استاد تو اینستاگرام فایل گذاشته و مثل یک آدم تشنه هرچی دستم بود گذاتم رو زمین و خودمو به همسرم رسوندم تا فایل رو باهاش ببینم. خدای من چه خبری دادی استاد. کولاک کردی در وجودم. اینکه یک عشق میتونه تو رو وادار کنه تا کاری که برات از اهمیتی کمی برخوردار بوده تا بخواین درموردش وقت بگذارین و حتی در موردش جوابی بدین حالا اینجور با عشق و شور وقت میگذارین که من از همه بیشتر مبهوت این عشق شدم. عشقی راستین که شوقی رو به پا میکنه که یک انسان مثل استاد عباسمنش به کم اهمیت ترین موضوع در قرآن بپردازه، به موضوعی که فرعه، به موضوعی که هیچ ربطی به اصل هایی که گفته نداره، به موضوعی که یک انرژی رو ازش میگیره چون میدونه باعث آزاد شدن کلی انرژی در ذهن حداقل خواهر عزیزشون میشه و میتونه با مقاومت کمتری به مسائل اساسی و اصل بپردازه، به موضوعی که به ما بچه های عباسمنشی یادآور میشه این موضوعی که بیشتر از 90 درصد فکر جامعه به اصطلاح و ظاهرا اسلامی ما رو دربرگرفته جز حاشیه ایی ترین و پیش پا افتاده ترین موضوعاتی هست که استاد الان اونم بخاطر یک انگیزه ایی و عشقی در پاسخ به یک سوالی که از قضا پر تکرارترین سوال کل آدم ها بوده پاسخ بدن و بشه سورپرایز برای ایشون و یک هدیه بسیار بسیار ارزشمند و رایگان برای کل بچه های خانواده صمیمی عباسمنشی. استاد یعنی من به وجد اومدم بیشتر از این انگیزه و عشق و تحسین تون کردم از این همه شور و شوقی که به خرج دادین و به عشق خواهر عزیزتون یک فایل رو ضبط کردین اونم به مدت سه ساعت، قطعا اونم هدایت خداوند بوده و تکامل این خانواده بزرگ که حالا یکم از فرعیات بشنون و سوال های خودمون رو کاملا به جواب برسونیم و انرژی مون رو آزاد کنیم. مقاومت های ذهنی مون رو کم کنیم و به درک درستی از خداوند و قوانین خداوند و کتاب الله یکتا برسیم.استاد من فقط وقتی داشتم اون فایل 5 دقیقه ایی رو گوش میدادم هی تحسین تون میکردم و هی میگفتم دمت گرم استاد. و از خواهر عزیزتون هم تشکر میکنم که اینقدر خوب داره روی خودش کار میکنه که استاد رو اینجور برانگیخته کردن تا راهگشا و پاسخ دهنده به ذهن های کنجکاو ما باشن.واقعا ازتون ممنونم خواهر استاد و واقعا شما رو هم تحسین میکنم که اینقدر در این مسیر با صبر پیش میرین و قدم های تاثیر گذار برمیدارین.مریم جانم از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که در رکاب استاد با عشق هستی و با عشق برامون تدوین میکنی و سریع دوست داری این آگاهی ها رو گسترش بدی واقعا ممنونم و خیلی قدردان شما و استاد عزیز هستم و خیلی خیلی خوشحالم که دارمتون و خداوند رو سپاس گزارم که عضویی از این خانواده بزرگ هستم و افتخار اینو دارم که شاگرد استاد عباسمنش باشم و در دوره ایشون زندگی میکنم.واقعا خیلی خوشحالم خدایا شکرت…

    استاد یعنی همین تیتر کافی بود که کلی خاطره و باورهای غلط و درست تو ذهن من رژه بره،کلی فکر کنم من برای پاسخ به این سوالم چه مسیرهایی رو رفتم و چه ها که نکردم و کردم…

    شاید جالب باشه یک روندی از دیدگاه خودم از کودکی تا به الان درباره ی این موضوع در همین قسمت بگم.

    منم مثل خیلی از دخترهای سرزمینم وقتی وارد مدرسه شدم از هفت سالگی با اینکه مثلا به سن تکلیف نرسیده بودم مجبور بودم مقنعه سرم کنم.

    منم میشه گفت تقریبا در یک خانواده مذهبی رشد کردم حالا نه به شدت مذهبی اما خب اعتقادات غالب جامعه رو خیلی داشتن یکیش همین حجاب بود البته مادرم و خانواده سمت مادری ام بیشتر گیر بودن و تمام کل کل های من توی موضوعات مذهبی با مادربزرگ و مادرم بوده که گاهی به من برچسب چلچل زبون، پررو،گستاخ، زبون دراز و پرحرف و پرچونه میدادن. دقیق یادم نمیاد در دوران ابتدایی چه فکری داشتم میدونم یکبار فقط پرسیدم چرا مردا نباید چادر و روسری بپوشن؟چرا سن تکلیف باید اینجوری باشه و برای پسرها از سن 15 سالگی هست برای دخترها از 9 سالگی؟چرا اصلا باید موقع نماز هم چادر پوشید مگه خدا مرده یا نامحرمه یا حواس خدا پرت میشه؟خلاصه کلی سوال که یادم نیست. هیچ وقت هم جواب درستی نشنیدم جز اینکه خدا گفته. حالا خدا کجا گفته تو قرآن گفته. سواد دار شدم و یکبار قرآن رو با معنی خوندم هر چی دنبال جواب هام گشتم به پاسخ درستی نرسیدم تا اینکه به من فهموندن تو درکت از این کتاب کمه و کسانی که علمش رو دارند و تفسیر کردن آیه ها رو اومدن توضیح دادن تا ما متوجه بشیم. خلاصه گذشت و من کلا با اینکه مرجع تقلید داشته باشم مشکل داشتم نمیدونستم چرا درونم قبولشون نداره واقعا نمیدونستم چرا انگار احساسم میگفت این راه اشتباهه. و از طرفی هم با منطقم خودمو توجیه میکردم و به نوعی شاید اون موقع منطقی میکردم واسه خودم دینی که این همه اختلاف سر این موضوعات داره و حتی مراجع تقلید مختلف داره این چه جور دینی هست؟ اصلا مگه زمان حضرت محمد یا خود حضرت محمد مرجع تقلید بوده برای مردمش؟ خلاصه که هی به تضاد برمیخوردم هی به جواب کاملی نمیرسیدم. به جایی رسید که دیگه گفتم بابا من که زبونم فارسی هست چرا باید عربی نماز بخونم. مگه نمیگن نماز خوندن یعنی با خدا حرف زدن و در پیشگاه خدا حاضر شدن یعنی خدا زبون فارسی بلد نیست مگه میشه مگه داریم؟خلاصه گفتم بیخیال نماز رو… من سوم ابتدایی رسما دیگه از نامحرمان به شیوه ایی که از جامعه و معلم ها و خانواده یادگرفته بودم خودمو میپوشندم و حجاب میکردم و چقدر گاهی اون اوایل دچار حس گناه میشدم که موهام یکم دیده میشد.وای خدای من چقدر بچه بودم و چقدر نادان.

    اتفاقا دیشب دایی ام یک عکس خیلی قدیمی رو از دهه 70 فرستادن که احتمالا مال سال 76 بود(که احتمالا نه ساله بودم) یک عکس جلوی یک حجله برای مراسم اومدن مادربزرگ و پدربزرگم که از مکه اومدن قیافه ام دقت کردم یادمه اینقدر روسریمو محکم میبستم که زیر گلوم درد میکرد وای چقدر من بچه و نادان بودم.

    میخوام بگم من چطور با این دیدگاه و یک حس گناه در وجودم داشتم بزرگ میشدم تا سن 16 یا 17 سالگی که بانجوم و عظمت خدا بیشتر آشنا شده بودم. تا اینکه برام یک اتفاق شگفت انگیز و خارق العاده افتاد. من در کل خیلی کنجاو بودم و به همه چی خیلی عمیق میشدم اینقدر که گاهی از درس زیست وعظمت این نظم در بدن مون و این درایتی که در ساختار بدن مون هست من به وجد میومد و ساعتها فکر میکردم و فقط کتاب جلوم باز بود و مات و مبهوت اون همه حیرت و شگفتی بودم. یا حتی در ریاضی به بی نهایت و تمام معادله های بی جواب که میرسیدیم یک علامت سوال تو ذهنم روشن میشد که اون کنجکاوی مقدس منو شاید شعله ور تر میکرد.من یک مدت نماز خوندم نخوندم فارس خوندم عربی خوندم اما بعد مجاب شدم برای عربی خواندن و بهتر عربی رو درک کردن. چون حس میکردم عربی خوندنش واسه این که اون کلمات بار معنایی بیشتر و عظیم تری از این معنی های تو کتاب ها دارن. خلاصه من در سن 18 سالگی اگر اشتباه نکنم آره پیش دانشگاهی بودم و چندماهی مونده بود به پایان ترم. کلا من بیشتر از خوندن کتاب و امتحان در جستجو سوال های خودمو تحقیق های بی ربط به درس و مدرسه بودم. وقت سر موضوعاتی گذاشتم که هیچکدوم به امتحان یا درس اون زمان من ربز نداشت و حتی گاهی جلوتر از مطالب کتاب میرفتم(فکر کنم یک پاشنه آشیلم عجول بودن و تکامل رو رعایت نکردنه) یک از اون موضوعاتی که ذهن منو به خودش مشغول کرده بود کلمه “عشق” بود و همون زمان به وجودیت خدا هم شک کرده بودم با اینکه قرآن رو اون زمان یکی دوبار با معنی خونده بودم و یکسری تضادها و اون همه سوال های بی جواب داشت دیگه فوران میکرد. دقیق یادم نیست چی شد و چطور شد که تونستم یکبار جوری نماز بخونم که فقط خودمو در محضر خدا حس کردم. یعنی میدونم چندین بار از خدا پرسیده بودم خودش به من جواب بده مگه نمیگی من صدای بنده هامو میشنوم. من میخوام خودت جواب بدی. اگر عشق رو هم آفریدی و حقیقت داره و اگر خودت حقیقت داری نشون بده و به من جواب بده. اون شب من فقط با دقت خیلی زیاد وضو گرفتم و قبلش و روزهای قبل ترش با کلی سوال و خواستن از خدا فقط خواستم. وضو گرفتم که ادب رو رعایت کرده باشم و خودمو خوشبو زیبا کردم گفتم میرم که با خدا حرف بزنم. من که میدونم دیگه این دولا راست شدنه معنی اش چیه و به من یکبار حس سبکی داده بود. شروع کردم و نیت کردم و واقعا تو ذهنم اون زمان با نیتم انگار وصل شدم برای نزدیک شدن و قربه االله…استاد الان که میخوام اون صجنه رو بنویسم قلبم به تپش افتاد. من تا گفتم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین یهو قلبم لرزید الان که دارم مرور میکنم دارم بهتر متوجه میشم چی شدم کجا بودم چیکار کردم خدایا… من ادامه دادم الرحمن رحیم مالک یوم الدین خدایا اشک چی بود افتاد روی گونه ام احساس کردم بغض گلومو گرفته و ناخودآگاه شروع کردم به بلند خوندن تا بتونم خودمو کنترل کنم و شاید ته وجودم اون موقع مثل همیشه از خودم در درونم میپرسیدم خدایا کجایی خداجون صدامو میشنوی خداجون حودت جواب بده. ادامه میدادم و بدنم میلرزید و اشک میرختم طوری که یادمه به قول هو الله احد رسیدم انگار هق هق میکردم. خدای من چه حس عجیبی بود خدای من. فقط خودمو کنترل کردم و میگفتم درسته کی گفته گریه نماز رو غلط میکنه و ادامه دادم رکوع رفتم واقعا از خدا قوت خواستم تا منو بلند کنه تا بتونم بایستم دوباره. اشک هامو میدیدم که روی سجاده میفتن و بوی خوب بیشتر حس میکردم وبخاطر این همه اشگی که تو چشمام جمع بود زیاد جلوی پامو درست نمیدیم اونه که منزه و پاکه و منو داشت پاک میکرد زلال میکرد شفاف میکرد آماده میکرد تا ملاقاتش کنم در سکوت در روی زمین در به خاک افتادن در تسلیم شدن به سجده در اومدم یعنی واقعا افتادم به خاک افتادم نه اینکه درست سجده کرده باشم دیگه یادم نیست چه اتفاقی افتاد و فقط نور بود و بعد چشمامو تو بمارستان باز کردم که اونم صدای مامانمو شنیدم وگرنه هیچ وقت دوست نداشتم برگردم الان با بغض و اشکم از اون احساسی که دارم تجربه اش رو به یاد میارم. فقط به یاد آوردنش هم منو منقلب میکنه و اونجا بوده که قلبم تکون خورد و دنیا رنگ تازه ایی داشت و یک عالمه تضاد یک عالمه آگاهی دیدم که برای من شاید زود بود یا شاید نتونستم مواطبش باشم نمیدونم شاید اونم بخشی از تکاملم بود. (خدایا چه حسی بود از فرش اومدم به عرشت در صورتی که الان که تعریف کردم انگار از عرش افتادم به فرش. درصورتی که اون افتادن روی فرش بهترین لحظه عمرم بود. یکجا تو فایل آرامش در پرتو آگاهی8 میگه عشق ملاقات مرگ و زندگی است،ملاقاتی در نقطه اوج…من اون فایل رو با تمام وجود و پوست و استخوانم درک میکنم چون اون لحطه رو با عشق به خداو عشق خدا انگار در ثانیه هایی از زندگی ام به درستی درک کردم.) نمیدونم چرا اینا رو اینجا نوشتم میخواستم کوتاه تر از این بنویسم از دیدگاه من به حجاب رسیدم به نقطه ایی در زندگی ام که اون زمان تو دبیرستان که چند ماهی بود من خودم انتخاب کرده بودم که چادر بپوشم نمیدونم بالاتر نوشتم یا نه. من بخاطر تغییرات و شک ها و باز تغییر دیدگاهام یک مدتی از مامانم خواسته بودم برام چادر بدوزه و چادری شده بود منی که مخالف بودم و … اما باورتون میشه بعد از اون اتفاق من دیگه چادرمو گذاشتم کنار. نمارمو از سر عادت نمیخوندم که با عشق و پیدا کردن و وصل شدن به گمشده ام میخوندم.

    این همه گفتم تا این سوالمو بگم که تو سایت استاد به جوابش رسیدم این سوال شاید همیشه در پس ذهنم بود که چرا اگر من به خدا رو حس کردم به خدا نزدیکتر شدم عشق رو با وجودم با قلبم درک کردم خدا منو برد به طوری که روی زمین نبودم تا جایی که کارم به بیمارستان کشیده بودچون انگار به گفته مامان و بابام نفس نمیکشیدم چون واقعا من برای مدتی نبودم چرا منی که اینقدر بخدا نزدیک شدم و بعدش با عشق به نمازخوندنم بدون عادت و رفع تکلیف ادامه دادم چادرمو که خودم انتخاب کردم و اجباری هم نبود گذاشتم کنار چرا؟؟؟ …اینجا فهمیدم چون قلبم اصل رو درک کرده بود و من کلی از فرعیات خودمو اون زمان دور کردم پاک کردم رها کردم سبک کردم و فقط همه چی رو خدا میدیم و اشک میریختم و اینقدر بقول استاد شفاف شده بودم که گاهی ناخودآگاه با دیدن یک چیزی من اشک هام سرازیر میشد و ناخوداگاه میگفتم خدایا شکرت.میخواستم بگم اقعا حجاب یک فرعیه که وقتی من اومدم تو سایت استاد اینقدر همه چی اصل بود بدون هیچ مقاومتی قلبم قبول میکرد و همراه استاد شده بودم. چون من یکجورایی قبلا دورهامو و کلی کنجاویی هامو درباره مسایل موفقیتی زده بودم…چون اینجا همه چی فرکانسیه. اینجا همه چی بر اساس توحید چیده شده اینجا فایل ها همه اش از یک عشقی در درون استاد جاری میشه. اینجا استاد نیست که فقط حرف میزنه اون قلبه استاده همون قلبی آرام میگیره با یاد خدا همون قلبی که در قران بهش اشاره شده…خدایا شکرت با تمام حس و خاطراتی که برام زنده شد تونستم بنویسم و تشکر کنم از استاد و بگم استاد تو همچین شاگردهایی داری که با قلب شون تو رو تحسین میکنن و راهتو تحسین میکنن و در مسیر این راه با تو هستن چون توحید اصله و من نیز یادگرفتم دنبال اصل باشم.

    خدایا شکرت برای این لحظه برای این احساسم خدایا شکرت.

    استاد با این فایل تون احساس میکنم کلی انرژی های گیر افتاده، کلی مقاومت ها و کجی فهمی ها رو اصلاح میکنید و باعث شروع تحولی در آموزش هاتون خواهید شد. کلی انرژی هایی که با احساس گناه محبوس شدن…

    راستی آخر داستان تحول من بعد اون اتفاق شگفت انگیر و تجربه نابم من یکبار دیگه هم چادر پوشیدم و البته اینبار بخاطر احترام به مامانم و قولی که داده بودم. زمان دانشجویی ام هم کمتر از یکسال چادر پوشیدم که اونم سر یک حرف و کل کلی بود که من قول دادم و به قولم عمل کردم اما نتونستم این محدودیت و اون حس درونی من که دنبال آزادی بود رو نادیده بگیرم و بعد دوباره راه خودمو رفتم با اینکه مامانم خیلی خیلی ناراحت، با اینکه دوستان من اکثرا در دانشگاه اون زمان چادری بودن اما من دوباره به اختیار و با عقل ناقص خودم گذاشتم کنار. البته کل کل هام با مامانم درباره حجاب و بحث چادر تموم نشده بود. آخه منو مامانم یک هرزگاهی بحث داشتیم که یادمه یکبار به مامانم گفتم تو که اینقدر میگی چادر و حجاب رو خدا تو قران گفته اینقدر قران میخونی بگو کجاش گفته فقط واسه من روایت و تفسیر نیار از قران آیه بیار. که یادمه مامانم بنده خدا بعد چند روزی برام یکی دو تا آیه خوند یا معنی هاش گفت اینا. اینم سند و مدرک که میخواستی از خوده قرآن. من اون موقع انگار زیاد تو این فضا نبودم که خودمم برم تحقیق کنم شاید میترسیدم حرف مامانم درست باشه چون من عربی خوبی نداشتم و تسلطی هم به آیه های قران نداشتم ایه هایی از سوره نور و یا احزاب که برام خوند. من میگفتم خب برای مردم و زن های اون زمان و فرهنگ اون زمان بوده.با اینکه توجیه یکردم اما قلبم با تجربه ایی که از ان حجم آگاهی ها در لحظه ملاقات داشت میگفت ین چیزها رو بیخیال مسائل مهمتر هست.

    حالا این مسئله ایی که حقیقتا منم خودم خیلی وقت نذاشتم و البته بلد هم نبودم چطور انجام بدم و برام یکار سخت و پیچیده بود. و یا شاید اینکه من با این باور که عربی من حرفه ایی نیست یا این باور که باید از اهل فن و دانش به قرآن کمک بگیرم یا این باور که باید مطالعات زیادی تو کتاب های مختلف داشته باشم تا بتونم به درک و تحقیق جامع و درستی برسم که البته این باور شاید ریشه در کمال گرایی من داشته. خلاصه که من خودم فقط سوره احزاب آیه 59 و سوره نور آیه 31 رو خوندم و هیچ وقت با پیدا کردن ریشه های سه حرفی کلمات در قرآن سرچ نکردم.این فایل استاد به من نشون داد و این باور رو در من ایجاد کرد که میشود. میشود برای هر سوالی که دارم برای تحقیق در قران از این روش استفاده کنم و با قدرت تعقلی که خداوند در وجودم قرار داده استفاده کنم. واقعا استاد با این فایل من مطمئنم یک حرکت متحولانه ایی ایجاد خواهی کرد. و فصل جدید آموزش ها و رشد سایت تون رو شاهد خواهیم بود و با این نشونه ها دیگه واقعا زمان ایجاد دوره قرآنی هست که دیگه وقتشه که دیگه دل ها آماده تر شده قلب ها شنواتر شده و خودتون هم مصمم تر و قوی تر شدین به لطف الله یکتا. چون قطعا این دوره به یادگار خواهد ماند مثل روان شناسی ثروت 1 که کولاکی در باورهای ثروت ساز ایجاد کردین. اینم جان دوباره ایی به نگرش ها برای مطالعه و خواندن قرآن میشه. یک بازنگری اساسی به آنچه از گذشتگان به ما رسیده و باورهایی که ایجاد کردند.

    استاد همین آیه 7 سوره آل عمران خودش دنیایی از علم و معرفته. خودش نشون میده گمراهی ها و شرک ها با یک “و” عطف میتونه چه ها که ایجاد نکنه و چه سدی بسازه برای درک درست این آگاهی و فهم قرآن. قرانی که خودش گفته واضح و روشنه و هرکس میفهمه. پس چرا ما نفهمیم؟ چرا اصلا با خودمون فکر نکردیم این همه تضاد و نفهمی ما واسه چیه اگر این کتاب روشن و با زبان ساده بیان شده؟؟؟چرا شک نکردیم به همون چیزهایی که فکر میکردیم درسته؟

    استاد همین معیاری که برای تشخیص اصل از فرع. آیه ایی که مشخص کننده ی شیوه ی مطالغه قرآن هست

    اوست خدائی که قرآن را به تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که آنها اصل و مرجع سایر آیات کتاب خواهد بود و برخی دیگر آیاتی است متشابه تا آنکه گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته و امتحان شوند تا به تاویل کردن آن در دین راه شبه گری و فتنه گری پدید آرند، در صورتیکه تاویل آن کسی جز خدا نداند و اهل دانش گویند ما به همه ی آن کتاب گرویدیم که همه ی محکم و متشابه قرآن از جانب پروردگار ما آمده و بر این دانش و بر این معنی تنها خردمندان عالم آگاهند.

    این از ترجمه قرآن خونه ما با ترجمه مهدی الهی قمشه ای هست که یکم بهتر از بقیه ترجمه هاست. البته چون پرانتزهاش کمه یکم آدم شک میکنه که شاید برداشت های خوده مترجم با ترجمه قاطی شده. الله اعلم…

    استاد که خیلی ساده و کلمه به کلمه ترجمه کردند راحت تر میشه منطق و مفهوم رو پیدا کرد.

    خدای من نصفه شب شد و من هنوز کامنتم رو ارسال نکردم. من از ساعت 19 شروع کردم به نوشتن تا الان که ساعت از 12 شب گذشته…یعنی این آیات متشابه چقدر ما رو گمراه کردند. چقدر خوبه دوستان علت اختلاف بین شیعه و سنی بدون قضاوت بخونیم و بعد با قدرت تعقل خودمون راه رو با هدایت خداوند یکتا پیدا کنیم…یک چیزی اون موقع داشتم مینوشتم که یادم رفت اینقدر که رفتم تو تحقیق و دیدن مستندات و خوندن قران و سوال های جدیدی که تو ذهنم ایجاد شد که هنگم و چند دقیقه ایی نشسته بودم داشتم فکر میکردم به تمام آنچه تو ذهنم از این آگاهی ها مرور میشد.

    خدایا منو کمک کن تا از راه راست گمراه نشم و تنها تو را بجوییم و تنها از تو یاری بگیرم.

    خدایا کمکم کن که فرعیات منو در گودال گمراهی و نفوذ چیزهای باطل در وجودم قرار نده. خدایا من ریسمان الهی تو چنگ میزنم و فقط از تو یاری میجویم.

    خدایا من دنبال اسم دین اسلام و اسم بچه مسلمان بودن و شیعه بودن نیستم و تعصبی هم ندارم. چون شاید سنی درست بگه.شاید فقط باید دین ابراهیم حنیف رو پیش گرفت و فقط موحد بود و مشرک نبود همین و بس…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2332 روز

      به نام یکتای بی همتا

      سلام فهیمه جانم

      دختر چه غوغایی بود این کامنت شما

      یعنی حقیقتا یه جاهاییش اشک اومد توی چشمام

      وقتی اون رابطه ناب رو با اصل میخوندم، دقیقا داشتم تصور میکردم چه حالی داشتی و چی زیباتر از این؟؟

      از خداوند میخوام به هممون لیاقت اون نزدیکی ناب رو بده که بعدش دیگه همه چیز میشه فرع و فقط اون لحظه ها میشن اصل

      خدایا شمرت بابت این جمع رویایی که همش برام حال خوب و آرامش داره

      اینجا یه دنیاییکه فقط میشه ازش درس گرفت و چه زیبا گفتید که استاد، دیگه صلب و ذهن ما تکاملش رو طی کرده و ماها آماده اون دوره بذت بخش قرآنی هستیم که به یاری خداوند به زودی زود آماده بشه و هممون ازش نهایت بهره رو ببریم

      بازم سپاس خواهر نازنینم و برای هممون شادی سلامتی آرامش و ثروت های بی انتها رو آرزو دارم🤗🤗🌷🌷✋🏻✋🏻🥰🥰🌺🌺⭐️⭐️🌹🌹✌️✌️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2160 روز

        سلام به روی ماهت زهرا جانم

        ممنونم از اینکه بام کامنت نوشتی. ممنونم که تا انتها خوندی و با احساس من همراه شدی.

        بهت تبریک میگم که اینقدر زلالی و درک کردی احساس اون زمان منو و توام اشک برچشمانت اومد.

        واقعا الهی که هممون لیاقت این جور ملاقات کردن های خدا رو در هر لحظه لحظه زندگی مون کسب کنیم. لیاقتی با پایه ایی از باورهای درست و محکم کسب کنیم که هیچ توپ و تانکی تکونش نده.

        لیاقتی کسب کنیم که جملگی جان شویم و محرم جانان شویم و سراسر عشق و نور و لذت و حال خوب و مستی با او شویم.

        ممنونم دوست خوبم برای اینکه برام نوشتی واقعا سپاس گزار این کامنت هات هستم.

        برات بهترین ها رو از خداوند یکتای مهربان میخوام.

        ارادتمندت فهیمه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
          مدت عضویت: 403 روز

          سلام و عرض اااادب و احترام به هر شخصی که به من آگاهی میده

          فهیمه عزیزم تو چقدرررر منی …. مشابه تجربه شما رو داشتم از فرش به عرش رسیدن و دیدن ذره ایی از عشق الله. که توانایی درک اون عشق ناچیز هم نداشتیم و از حال رفتیم.

          با مرور خاطرات اشک از چشمانم سرازیر شد خدایا سپاسگزاااارم .

          ممنون که تجربه ت رو نوشتی فهیمه عزیزم.

          بعد از اون ماجرای تحول ابتدایی من؛ افرادی سواستفاده گر من رو در مسیر غلط بردن مسیری که باعث شد به مدت 5 سال یک خشک مذهب متعصب سیاسی بشم و آدم های اطرافم ازم بیزار بشن.

          میدونستم یه چیزی غلطه ، آدم های متعادلتر بهم میگفتن ولی نمیپذیرفتم ، و مدام از خدا میخواستم هدایتم کنه به مسیر درست و حالم رو خوب کنه. اتفاقات خیلی خیلی بدی برای زندگی شخصی م افتاد که نمیخوام فضا رو منفی کنم و با یاداوریش حالم رو خراب کنم .

          ولی بعداز سه سال درگیری فهمیدم کار خدا بوده که من لجباز رو آدم کنه از فرعی بیاره تو راه درست تو مدار درست، اینکه کار به اعتقادات و تفکرات کسی نداشته باشم و فقط رو فرکانس خودم باشم خدا خودش آدمهای غلط رو از زندگیم حذف میکنه.

          خدایااااااا میدونم کار خودت بود ببخش که ناشکری کردم و بابت اون اتفاقات بهت شکایت کردم. سیلی خوبی خوردم درد داشت کبود شدم زخمی شدم . میخواستم باهات قهر کنم ولی دلم نمیومد و زیر چشمی باهات حرف میزدم و …

          ولی در عوض بیدارم کردی که هرچی سرم اومد تقصیر خودم بوده فرکانس خودم بوده باورهای غلطی بوده که بدون تحقیق پذیرفتمشون.

          اله من معبود زیبا من ،دوباره من و عاشق و شیدا و مجذوب خودت کن . اگه بادی بهم خورد و من و اینور اونور برد دوباره

          دستم رو بگیر بیار تو صراط مستقیم …

          این اولین کامنت من در این سایت هست. یک ماهه که در مسیر جدید آگاهیم قرار گرفتم و با یک استادی دوره شکرگزاری و آشنایی با قوانین جهان هستی رو میگذرونم در کنارش با این سایت اشنا شدم و بی نهایت سپاسگزار الله یکتا هستم. فعلا دارم دوره های رایگان رو گوش میدم امید است که خدا هدایتم کنه و دوره ایی که مناسب مدارم هست رو تهیه کنم.

          تشکر میکنم از استاد عباس منش عزیز و همه افرادی که این سایت رو هدایت میکنن.

          نور آگاهی و عشق الهی رو برای همتون آرزو میکنم دوستون داااارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مریم صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    سلااام استاد قشنگم خب من عاشقتونمممم با این بیحجاب حرف زدنتون که🤩🤩🤩خدای من چقد شفاف حرف میزنی و من چقد ذهنم بی حجابه که این حرفهارو قشنگ درک میکنهههههه خدایاااا شکرت اصن چقد خوبه خدا از ذهن من کشف حجاب کرده😂😂😂 تا توی این فرکانس کنار شما و دوستای گل عباسمنشیم باشم از بچگی تو شهر قم تو کله ما کردن حجاب خوبه موهات بیرون باشه میری جهنم خدا اتیشت میزنه از موهات اویزونت میکنه و ….خرافات دیگه اما از وقتی با شما اشنا شدم فهمیدم نه چقد کشف حجاب خوبه کشف حجاب چقد سعادت میاره کشف حجاب ذهنی که با ورودی های بد مریضش کردن و مهر زدن بهش و خدا میدونه چقد احساس گناه دادن به همه چقد راه ازادی و خوشبختیو دورمیکنن الکی از کوچیکیم عاشق ازادی بودم و هروقت بهم میگفتم خدا از موهات اویزونت میکنن با اینکه علمیی نداشتم میکفتم تو دلم خدایی که میگن از مادر مهربون تره اخه چه جور من از تار موم اویزووت میکنه👌👌🤣🤣خدای مت چقد تو قلب این ادمها مریضیه اصلو ول کردن چسبیدن به فرع و برا خودشون بازار گرمی راه انداختن من چقد دوست دارم بحث های قرانیو و قطعا از کسانی خواهم بود که دورشو بزارین حتما میخرممممم قران شده همه چیز من حتی هروقت یکم بهم میریزم تا بازش میکنم صفحه ای میاد که باهام قشنگ حرف میزنننهههه خدای من حجابو از پس ذهنمون بردار تا هیچ فاصله ای بین ما و سخنان حق نباشه خدایا هدایتمون کن که درست درکت کنیمممممم استاد جونم مرسی بی صبرانه منتظر ادامشیم مریم خانوم قشنگم خدا قوت و درود بر شما و زحماتتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  9. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    استاد عزیزم سلام

    چقدر زود فایل آماده شد، دست مریزاد

    خانم شایسته عزیز و یه دونه ممنون

    استاد قبل از اینکه در مورد حجاب بگم ای موضوع رو بگم که این فایل مثل کلاس درس بود، قشنگ دوزاری ام افتاد که چطوری باید قرآن بخونم و چطوری باید برای درک مفاهیم قرآن پیش برم. ممنووووووون

    و اما حجاب، استاد منم مثل بقیه به دلیل دلیل فرهنگ کشورمون اعتقادات حجابی ام خیلی تفکری نبود تا اینکه به خاطر یه سفر کاری رفتم شانگهای.

    استاد چی بگم از تمیزی، از نظم، از کسب و کار و همه چیز … ولی استاد کجا من تکون خوردم؟؟؟

    موقع برگشت از نمایشگاه سوار مترو شدیم، استاد کیپ تا کیپ آدم، زن و مرد، باورتون میشه زن و مرد قاطی و چسبیدددددددده به هم تو مترو. خب منم تو اون سیل جمعیت مسلما به مردهایی بدنم چسبیده بود، خیلی معذب بود ولی شروع کردم نگاه کردن به زن ها و مردهای اطرافم، دیدم اصلا عین خیالشون نیست. انگار به خواهر و برادرشون چسبیدن که خدا شاهده به خواهر و برادرمون هم این شکلی نمیچسبیم ولی هر کی سرش تو کار خودش و اغلب تو موبایل هاشون، خلاصه که راحت و خونسرد ایستاده بودن و جالب اینجاست که بعضی خانم ها دامن پوشیده بودن بعضیها لباسهاشون نیم تنه بود ولی بسیار امن و عادی سوار مترو شده بودن.

    اونجا من به خودم اومدم، گفتم بهار این حجابی که به ما معرفی شده، احتمالا حجاب درستی نیست یا شاید تعریف دیگه ای داره، حداقل اینکه تو یه قسمتی از کره ی زمین حجاب به اون معنا وجود نداره، ولی آدم ها موفق تر، شادتر، ایمن تر هستند و اگر عذابی بود یا اگر بی حجابی تاثیر بدی داشت این آدمها رو باید درگیر خودش میکرد نه اینکه حداقل اینها با همین حجابشون همین الان از تو و کشور تو موفق ترن.

    آره استاد اونجا این حجاب از جلوی چشمام برداشته شد که اون روسری و چادر و اون حجاب افراطی معجزه ای نمیکنه، هستن تو گوشه ای از دنیا، البته اگر گوشه بشه بهش گفت، که بدون روسری بدون اون شکل پوشش بدن، خیلی کارآمد تر و شادتر کار و زندگی میکنن.

    دیگه مجبور نیستن برای جلب نظر از همون حجاب استفاده کنن، کافیه تو کشورمون یه کم مانتو تنگ تر، یه کم کوتاه تر و … باشه تا نظر هزاران نفر بهت جلب بشه. از آرایش که نگم…

    به هر حال استاد مشتاقم منطق قرآن را از زبان شما بشنوم.

    سپاس برای وقتی که برای ما گذاشتید.

    جانید و جانان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  10. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام سلام سلام سلام به استاد عزیزم و مریم جان گل ، استاد من فانوس دریای پر تلاطم زندگی من

    احتمالا میدونی چه قدر سرشار از شور و شوقم چه قدر سپاسگزار خدا هستم که هر چه سپاسگزاری کنم باز از پس شکر فضل بی کرانش بر نمیام. چه قدر خوشبختم هم عصر انسان فرهیخته ای چون استاد زندگی می کنم و چه قدر خوشبختم که در عصر گسترش تکنولوژی زندگی می کنم که باعث شده بتوانم دسترسی به این منبع ناب داشته باشم. استاد تو الهام بخشی تو روشن کننده ی راهی . من در بیابانی تاریک سرگردان بودم و مستاصل که راهم را پیدا کنم اما هر از گاهی با یک برق آذرخشی چیزی به طور لحظه ای اطرافم روشن میشد ولی خیلی زود دوباره غرق در همان تاریکی میشدم. سرگشته و حیران ترسان و مضطرب بلاتکلیف و نا آگاه، نورهای آذرخش را خیال می کردم نور واقعی است فکر می کردم می توانم بهشون اتکا کنم اما هر چه می گذشت بیشتر غرق دریای تاریکی می شدم. تا اینکه خدا قربونش برم من را مشتاق هدایت دید گفت چرا بذارم بنده ام به هوای این نورهای مجازی دلخوش بمونه ، بذار براش یه فانوس روشن کنم تا بدونه به کدوم جهت باید حرکت کنه،یه دفعه یه نوری از اون دور دورا دیدم ،صدام میزد می گفت بیا بیا مسیر این طرفه شروع کردم به حرکت انگار فانوسه را فقط منو تعداد معدودی می دیدیم مدام از این طرف و اون طرف دستهای به دامنم چنگ می زدند که کجا میری گم میشی همین جا بمون سرزمین موعود همین جاست بشین به علم کسانی که اینجان اکتفا کن که سعادتمندی در همین است اگر مشکلی داری استغاثه کن تا خدا مشکلت را حل کنه اول زورشون زیاد بود مدتی تونستن منو همون جا بینشون نگه دارن هرچی بیشتر می موندم تاریکی عمیق تر میشد و نور فانوس از دور کورسو میزد دیگه تحمل تاریکی را نداشتم با خودم گفتم اگه اینجا سرزمین موعوده چرا پس هی تاریک تر میشه پس چرا ترس زیادتر میشه پس چرا اینجااثری از خود خدا نیست چرا نفاق زیاده مگه خدا نگفته من هستم و همه چیز تجلی منه اما همچنان خبری از وحدت نبود ترس بود و غرور و قضاوت به تنگ اومدم گفتم من این زمین موعود را نمی خوام پا شدم زنجیرا را پاره کردم و به سمت کورسوی نور فانوس حرکت کردم هی چنگ زدن دامنم را بگیرند اما من فقط نور فانوس را می دیدم ولاغیر همون توجه باعث شد زورشون کم بشه. هر چی جلوتر رفتم اطرافم روشن تر شد،روشن تر ،روشن تر و میدیدم افرادی هم هم مسیر من هستند برخی جلوترند برخی عقب تر برخی پا به پای من واای خدای من چه جهان زیبایی چه انسانهای زیبایی . هر چه بیشتر به فانوس نزدیک می شوم نور بیشتری سرزمین وجودم را روشن تر می کند ودر قلمرو اهریمنانی که در وجودم خانه کرده اند پیش روی می کند و آنها را ذوب می کند هر چه اهریمنان بیشتری از بین می روند نور وجودم وسعت بیشتری پیدا می کند و سرعتم به سمت فانوس بیشتر می شود. عاشقتم خدا ،عاشقتم فانوس دریایی من عاشقتم مریم عزیزم که مثل فانوس بان نور این فانوس را منتشر می کنی.

    خدا قربونت برم که اجازه دادی با افراد خاص و بنده های موحدت هم نشین بشم . خدایا چه طور شکرت کنم که من را در جمع تشنه حقیقت قرار دادی.

    هزاران هزار سپاس و عشق نثار وجود با برکت دو تن از عزیزترین عزیزان زندگی ام .

    خیلی خیلی خوشبختم که هم عصر شما هستم و دانشجوی دانشگاه زندگی ای که شما اساتیدش هستید و پیوسته درس زندگی و بالندگی میدید.اونم چه درسایی ناب ناب!

    عاشقتونم عاشقتونم عاشقتونم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      حمید اکبریان گفته:
      مدت عضویت: 2089 روز

      مرسی دوست عزیز چقدر دوست داشتم توصیف زیبایی که با قلم شیوا وحس نابتون که مسیر رسیدن به نور را توضییح دادید البته جایگاه فرکانس ومدارتون این نوشته را خلق کرده است وبهتون تبریک میگم در این روزها به دفعات وقتی سخنان استاد ویا رسیدن به خواسته هام اتفاق میفته مثل کسی که یکدفعه دراستخر اب سردی که عمق زیادی دارد میفته وقتی از اب بیرون میاد نفسهای بلند وبعدبریده بریده میزنه من هم از شوق همراه با تعجبی که قوانین چقدر دقیق برایم عمل میکنند گریه همراه با شور وشعف همراه با چنین نفسهای تجربه میکنم گرچه این‌ حس وحالتها را تا تجربه نکنی نمیتوانی وحتی با تجربه کردن هم نمیتوان یا من نمیتوانم به ان کیفیت بیان کرد اماا. بعد نزدیک به۲سال در این سایت دراین یکماه کامل نتیجه فرکانس وباورهام را دارم میبینم حتی بعضی وقتها از شدت خوشحالی وتعجب گریه وخنده ام قاطی میشود وچقدر خوشبین وامیدوار به آینده ام بازهم تشکر میکنم از این حس خوبی که انتقال دادی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1893 روز

      سلام .

      خدا را سپاسگزارم از اینکه دوستانی رو در این خانواده عباسمنشی دارم که با حرفهاشون دل آدم از جا می کنند و با کلامشون محیط امن خدا رو برای بنده اش به تصویر می کشند.

      خدا رو سپاسگزارم بخاطر دوستان عزیزی که هر کدومشون چراغ روشنی هستند که مسیر خدا رو برای بندگان خدا روشن می کنند.

      بسیار سپاسگزارم از کامنتی که نوشتی و برای تو از رب العالمین یک ذهن ثروتمند و احساس شادی ابدی رو درخواست می کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سپیده گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام ممنونم از دوستان و هم نشینان عزیزم .

      این جمله ها دقیقا چیزی بودند که در آن لحظه به قلب من، به قلبی که سرشار از شور و شعف آگاهی بود الهام شدند و من هدایت شدم تا برای شما گرامیان و خودم تایپ کنم.

      باور کنید خودم هم هربار این متن را که از خدای خود میدانم،می خوانم سرشار از شعف می شوم و می فهمم از کجا به کدام سو و چگونه در حرکتم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: