چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم میرشب گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    سلام استاد خوبم

    میخام از فریب ذهنم بگم و دلم میخاد استاد درموردش صحبت کنید

    استاد من خیلی خیلی خیلی فایل گوش دادم و غیر از دوره های شما دوره تهیه کردمو کتاب خوندم حدودا 7 سالی میشه خودشناسی میکنم

    و باهمه اینها

    اخیرا تونستم مچ ذهنمو بگیرم

    استاد من توی یه خانواده مذهبی و معتقد بزرگ شدم و بعد خودشناسی و…‌ کلا از اون فضا فاصله گرفتم

    و فک میکردم که رشد کرده شخصیتم ولی اینطور نبود

    استاد من معتاد فایلای شمام و هر روز ساعتها گوش میدادم و میتونم ادعا کنم که کلی دانش دارم و کلی اطلاعات ولی انگار هیچ وقت نتونستم از دانشم استفاده کنم

    چون فقط و فقط تمرکزم روی یادگیری بود نه از این جهت که عملگرا نباشم نه از این جهت که وسواس فکری شکل عمل میکردم

    استاد اینکه گفتم از خانواده مذهبی بود و ربطش به دانشمندی و عقل کل بودنمو میخام بگم

    توی مذهب و خانواده ای که بودم اگه یه تار موت بیرون بود یعنی تو گناه کردی و از مسیر خارج شدی اگه نمازت اول وقت نبود دیگه فایده نداشتو ثواب نکردی اگه در حین وضو گرفتن حرکت میکردی و از شیر آب فاصله میگرفتی وضوت باطل بود و باید مجدد وضو میگرفتی و هزاران وسواس توی فرعیات

    و منه مریم توی اجرای قانون هم این شکلی بودم و فک میکردم که تغییر کردمو دارم شدیدا به قانون عمل میکنم

    استاد اینقد دچار وسواس فکری بودم و حتی شاید هنوزم هستمو فعلا پی نبردم که اگر کوچیکترین رفتاری میکردم که بنظرم خلاف قانون بود به خودم برچسب مشرک میزدم و حس گناه میکردم

    استاد اخیرا درحدی وسواس گونه عمل میکردم و دنبال یادگیری بودم و هی شرایط من داشت بدتر میشد و من هی میگفتم خدایا من که دارم عمل میکنم پس نتیجم کوووو که تبدیل شده بودم به یه آدم پرهیزکاری که داره حتی ریاضت میکشه و من چه ظلمی درحق خودم کردم استاد اینقد مراقب ورودیای ذهنم بودم که باهمه قطع ارتباط کرده بودم اگه یه ذره دلم میخاست مثلا جلب توجه کنم یا سهون اینکارو میکردم انگار مشرکترین آدم روی زمینم و برای جبرانش میشستم و ساعتها تمرین میکردم تا شخصیتمو درست کنم انگار ناپاکم و باید خودمو اصلاح کنم

    اینقد درگیر اصلاح خودم شدم که یادم رفت که مریم تو یه ادمی و طبیعیه که یه جاهایی اشتباه کنی طبیعیه که گاهی حس ترحم و یا حس توجه دیگرانو دلت بخاد جلب کنی ونباید باهاش بجنگی ولی منه کمالگرا میخاستم صده صد قانونو عمل کنم تا سریعتر نتیجه بگیرم و چه خوش خیال بودم و نمیدونستم که همین که این همه تمرین میکنی برای رسیدن به نتیجه یعنی داری فرکانس مخالف جهت خواسته هات میفرستی استاد همه مثلا میرن سرکار و از کارشون لذت میبرن و یه روال خیلی معمولی رو دارن ولی من میرفتم سرکار انگار میخام برم جنگ انگار میخام برم قله اورست رو فتح کنم میرفتم که بترکونم اینقد جدی گرفته بودم داستانو و بارها و بارها خودم ترکیدم و نمیفهمیدم که اتفاقا نباید جدی بگیری بابا لذت ببر اینقد جدی گرفتن یعنی خیلی داری سخت میگیری و کسیم که سخت بگیره جهان بهش سخت میگیره … استاد واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و چقد شما برام قابل تحسینین و هر بار که میرم جلوتر و یه ذره تغییر میکنم پی میبرم که شما چه کار بزرگی انجام دادین چون واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و با تمام وجودم و از ته دلم میخاد تحسینتون کنم که استاد دمت گرم لامصب تو چقد خفنی مرد

    استاد عاشقتونم مرسی که تغییر کردین و جهانو جای بهتری کردین گاهی بخودم میگم مریم خسته نشو و ادامه بده و میگم ببین اگه استاد خسته میشد و ادامه نمیدادو تغییر نمیکرد چه همه انسانی محروم بودن از داشتن همچین آدمی توی زندگیشون پس توام تغییر کن و سرجای خودت قرار بگیر تا جهان گسترش پیدا کنه ….

    هدف لذت بردنه اونم درلحظه حال و این کل ماجراست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمدرضا قناد باشی گفته:
      مدت عضویت: 793 روز

      سلام دوست گرامی خانوم مریم عزیز

      چقدر این صحبت هایی که کردید حرف دل منم بود چون دقیقا منم مانند شما این پاکدامنی احساس این که اگر گناه کنم از خدا دور میشم رو داشتم و الان هم چون مثل شما کاملگرا هستم کافی خطایی کوچک باشه..ولی از وقتی که با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم خودم رو راحت تر میبخشم و به قول استاد خطا کردن جزئی از روند زندگی هست

      و من نباید خودم رو شماتت کنم

      باید به عنوان بهترین مخلوق خدا که ممکنه خطاهایی هم هرچند زیاد بکنه ببخشم چون خطا یهنی بد بودن نیست

      حالا باید روی عزت نفسم بیشتر کار کنم تا حال خوبی که استاد داره رو لمسش کنم حالا میفهمم چرا انقدر همه چی رو خوب نگاه می‌کنند..در هر صورت ممنونم بابت این که آدم های خوبی مانند من و شما وجود دارند و به فکر پیشرفت جهان هستند خدارو صد هزار مرتبه شاکرم برای این سایت و دوستان خوبی مانند شما ..موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه ربیعی گفته:
    مدت عضویت: 1439 روز

    بنام خداوندبخشنده ومهربان

    سلام استادعزیزم سلام مریم جان سلام بچه های خوب سایت

    استاد درمورد اینکه چگونه ذهن مارو فریب میدهد توضیح دادید وخیلی فایل خوبی بود کلا فایلای کنترل ذهن و جهت دهیش به سمت مثبت وافسارش رو گرفتن ازمهمترین واساسی ترین موضوعی هست که باید رعایتش کنیم همیشه وفراموشش نکنیم

    خونه ما داخل یه کوچه هست یه شب من وهمسرم رفته بودیم بیرون خرید انجام دادیم موقع برگشت به خونه توی کوچه یه سگ خیلی بزرگ وسیاه رودیدیم و واقعا ترسناک بود داشت میومدسمت ما تااینکه صاحبش اومد واونو برد از شب بعدش من همیشه به همسرم میگفتم که دیگه ازاین مسیر نریم ودور بزنیم اگه دوباره پیداش بشه چی اگه دوباره سرراهمون قرار بگیره چی واین ترس تاچندشب بعدش همرام بود الان یک سال هست که تواین خونه هستیم خداروشکر هیچ موردی نبوده ولی یه باراین اتفاق افتاد ذهنم چندبار تکرارمیکرد برام که شب بعدش ممکنه دوباره این سگه پیداش بشه یا…ولی خداروشکر همسرم اهمیت نمیده به این موضوع وبهش فکرنمیکنه اصلا ولی ذهنیت من جوریه که چندین بار که یه موضوع خوب پیش بره ولی یه بار اتفاق ناخوشایندی رخ بده توجهم میره رو همون یه اتفاقه وبقیه موارد که همیشه خوب وعالی پیش رفته رو کمرنگ جلوه میده برام،استاد ترس یکی از پاشنه های اشیل منه خیلی میترسم ازهمه چیز میترسم تاالان شب نشده که خودم تنها توی خونه بمونم یه بارهمسرم تصمیم میگیره که تنهایی بره مسافرت شرایط جوری بود که من نمیتونستم همراش برم خیلی هم اسرار داشتم که نره ولی خب تصمیمشو گرفته بود این درحالی که دارم روی خودم کار میکنم این اتفاق چندوقت پیش بوده..همسرم که رفت من تنها موندم توخونه ودیدم اقا هیچ اتفاقی نیوفتاد اتفاقا تنهایی رفتم کنار ساحل چقدررر لذت بردم چقدر باخودم حال کردم رفتم کافه چیزی که دوس داشتم سفارش دادم خوردم زنگ زدم به دوستم چقدر مکالمه فوق العاده ای بود بعد تومسیر برگشت کلی خرید کردم واومدم خونه گفتم یعنی واقعا به همین سادگیه ومن توی ذهنم چقدرررر پیچیدش کرده بودم چقدر بزرگش کرده بودم واقعاذهن فقط ویژگیش اینه که نجواکنه که خاطرات تلخ وبد رو بیادت بیاره وترس ایجاد کنه برات ولی اگه اگاهانه روی خودمون کار کنیم ونذاریم که اون برای ماتصمیم بگیره اون جهت دهی بده برامون این خودمون که باید تصمیم درست رو بگیریم این خودمون که بارها وبارها یاداوری کنیم برای خودمون که ترس وجود نداره این فقط توهمه ومنطقی کنیم براش..خلاصه بعدش اومدم خونه چقدر لذت بردم از تنهاییم چقدر باخودم صحبت کردم درمورد قوانین چقدررر روباورام کارکردم وچقدر این تنهایی برام موهبت داشت چقدر تجربه کسب کردم چقدر بزرگترشدم چقدراعتماد به نفسم بالارفت وچقدرلذت بخش بود خداروشکر خداروشکر

    درموردرابطه عاطفی ،روابط عاطفی رویایی هم تو دنیا بسیار زیاد هست من باید اگاهانه رو اون ویژگی توجه کنم و وقتی من تغییر کنم نتایج عاطفیم تغییر میکنه فارق ازاینکه ازقبل چه روابطی رو تجربه کردم چون نتایج نادلخواه بخاطر فرکانس های قدیمی منه واین دلیل نمیشه اینکه همیشه قراره این اتفاقات رخ بده من وقتی تغییر میکنم نتایج هم لاجرم تغییر میکنه پس نگران این نباشم که اگه یه بار اتفاق به ظاهربد رخ داده قراره همیشه رخ بده میام اگاهانه اون یه بار رو توذهنم کمرنگ میکنم واتفاقات مثبت رو بارها وبارها تکرار میکنم برای خودم واینقدر پررنگشون میکنم که اون یه دونه به چشم نیاد

    استاد واقعا هم همینطوره این ذهن کارش فریب دادنه الان یادم اومد که چندین سال پیش من رفته بودم سوپری یه شیر کاکائو خریدم بدون اینکه به تاریخ انقضاش توجه کنم وقتی خوردم دیدم طعم بدی میده تاریخشو چک کردم دیدم گذشته بود تاالان توزندگیم یه بار این اتفاق برام افتاده ولی ازهمون موقع تاالان من تمام خریدها رو دونه دونه چک میکنم میدونم درستش اینه که چک بشه ولی خب بخاطر اون یه بار اتفاقه بوده که نکنه تاریخ نداشته باشه نکنه فلان …همیشه این نگرانی موقع خرید همرام هست وتکرار میکنه اون اتفاقه رو توی ذهنم

    بایدحواسمون باشه به ذهنمون که گولشو نخوریم اخه چقدر روابط عاطفی خوبی وجود داره چقدثروت چقدر نعمت چقدر سلامتی چرا نیایم به اونا توجه کنیم حالا یه بار شکست خوردیم توی روابط یا بیزینس یا هرچیز دیگه ای ولی این دلیل نمیشه که همیشه قراره رخ بده من وقتی وارد دل ترسام شدم دیدم خبری نیست بیشتر منطقی شد برام که هیچ چیز خاصی اون بیرون نیست همه چیز اول توی ذهن مااتفاق میفته بعد توی دنیای بیرون تجربش میکنیم ومیام اگاهانه به نفع خودم ازش استفاده میکنم چیزای که بهم کمک میکنه به پیشرفتم کمک میکنه به حال خوبم به احساس خوبم به اتفاقات جالب ووو…اونو بولد میکنم توی ذهنم اون اتفاق خوبه اون رابطه زیبا اون چندبار که تو کارم موفق شدم اون مسافرت هایی که پراز خاطرات زیبا وقشنگی که رفتم اون تجربه های خوبی که کردم رو همیشه وهمیشه به خودم یاداوری میکنم وهی تکرارشون میکنم طبق قانون ازجنس همون باز وارد زندگیم میشوند

    درمورد قوانین هم همینطوره من تجربش کردم وقتی روباورام کار میکنم نتایج خوبی میگیرم واتفاقات خیلی خوبی میفته برام لابه لای اون اتفاقات ونتایج یه مواردی پیش میاد که نادلخواهمه میام زود به قوانین شک میکنم میگم من که اوکیم پس چرا اینجوری شد چرااونجوری نشد وذهنم این یه دونه رو میبینه وهمه اون اتفاق خوبه رو نمیبینه

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایاشکرت

    استاد واقعا کامنت نوشتن خیلی کمک میکنه که بیشتر خودمونو بشناسیم باورهامونو بشناسیم و اصلاحش کنیم که یه رد پایی باشه برامون برای ادامه مسیر

    سپاسگزارم ازتون دوستتون دارم شما ومریم جان وهمه بچه های نازنین سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    بنام خداوند یکتا، دانا ‌توانا و قدرتمند ، پروردگار محیط و خالق جهان هستی ؛

    خدایا شکرت برای شروع یک روز رویایی فوق العاده،

    خدایا سپاس برای سلامتی جسم و جان و روح و روانم،

    الهی شکر برای بودن و عضویت در زیباترین مکان مجازی دنیا و این سایت الهی توحیدی ناب،

    پروردگارا شکرت برای بودن و تکامل مون در مسیر این روند رشد و بهبود فردی شخصیتی مون ،

    خدای مهربانم سپاس برای رزق و روزی کثیر و حلال و فراوانی و روابط عالی هر آنچه که دارم و از آن توست ،

    سپاس برای حضور و بودنت پروردگارم، در جسم و جان و قلب و تمام لحظه به لحظه زندگی ام ؛

    درود بر استاد عباس منش بزرگوار و یار و همراه همیشگی شون مریم بانوی شایسته در صلح و آرامش

    مثل همیشه با دیدن یک فایل جدید اول ذوق و شوقی زیاد در من ایجاد شد و یکبار فایل و دیدم و بار دوم در دفتری که مربوط به ثبت این آگاهی های خالص و ناب در نظر گرفتم تموم فایل و یادداشت برداری کردم ،

    این فایل تون و‌که نوشتم فقط به این فکر کردم ، رشد و بهبود شخصیتی مون‌ و تقوی (کنترل ذهن ) و معنویت ، چقدر مهمه که در نهایت همه فایل های این سایت خلاصه شده در اون ، خلاصه شده در توحید و توکل و امید داشتن احساس خوب و آرامش ، در ایمان و باورسازی و حذف اون باورهای محدود کننده و ترمزهامون و خواستن تغییر خودمون ، لایق و‌شایسته دونستن خودمون

    رشد و بهبود فردی ، شخصیتی مون = تقوی (کنترل ذهن ) + باورهای توحیدی و معنویت

    چقدر باید عملگرا باشیم در مسیر تکاملی زندگی مون ، اونجاهایی که مانند این مثالهای استاد که بارها تو زندگی مون اتفاق افتاده بتونیم روبروی نجواهای ذهنی بایستیم ، من تو خلق ثروت در کسب و کارم ، تو اون رابطه عاطفی که میخوام ، چقدر تونستم به نکات مثبت اتفاقاتی که واسم افتاده توجه کنم.چقدر تونستم اعراض کنم و جلوی نجواهای ذهن خرابم و بگیرم ، خداروشکر که با آگاهی های این سایت در این سه سال کلی روی خودم‌کار کردم ، حتی اگر جایی فراموش کردم ولی با اندکی تامل برگشتم و توجه ام و گذاشتم روی نتایج مثبتی که قبلا داشتم و میدونم این شیطون ذهن همیشه با منه و باید بتونم با کار کردن روی خودم هرجایی از موضوعات زندگی خواست جولان بده ، مهارش کنم و‌ خلق کنم هر آنچه میخوام .تمرین ‌تمرین و تکرار و‌عزم و اراده ‌میخواد که بتونیم در زیبای مسیر قانون‌جهان هستی باشیم و مثل استادمون که الگومون‌هستند ما هم ، آسون بشیم بر آسونی ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    هستی محمدی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    عسلام به استادجان بی نظیرم و دوستان همراه

    استاد جان برای من در زندگیم بی نهایت بار از این دست اتفاقات افتاده که باعث شده تامدتها دیگه رویدادهای مشابهش رو آگاهانه انجام ندم چون هم ترس داشتم که دوباره گند نزنم هم از قضاوت بقیه میترسیدم و از اونجایی که کمال گرا هم بودم تا مدتها موقعیتهای مشابهی که عالی هم بودند رو به تعویق مینداختم. تا اینکه تصمیم گرفتم دوره ی عزت نفس رو مجددا شروع کنم و از همون تمرین درس اول که فرمودین کارهای به تعویق انداختتون رو انجام بدین و…من چک لیستی از کارهای به تعویق افتاده م که سرمنشا اونها ترس از الگوی غلط قبلی بود روتهیه کردم و از طریق تمرین ستا ره قطبی در ابتدای روز و سپس نوشتن و گنجاندن اون ها در یادداشت های روزانم متعهد شدم و هر روز بهبودهای کوچولو کوچولو در زندگیم ایجاد کردم.ازنتیجم الان راضیم حتی میتونم بگم که با دیروزمم الان کلی فرق دارم . بعلاوه بقول خانم شایسته وقتی که جهان تلاش و تعهد شما رو می بینه حتی چیزهایی رو که توی لیستت نبوده بهت ارزانی می کنه.یکی از اون نمونه ها گنده کردن آدمها بود که پاشنه ی آشیل من بود و انقدر این ترسه مشهود بود که اونهام اینو فهمیده بودن و حتی تهدیدم میکردن که بهشون باج بدم توی محیط کاری اونم کار فرهنگی……تا اینکه از طریق فایلهای هدایت روزشمارم در سایت متوجه شدم که دارم شرک میورزم و نباید به فلانی که مثلا کارفرما یا اقوام ویا دوست صمیمی هستند قدرت بدم بنابراین رفتم تو دل ترسم و قاطعانه بهشون گفتم من از تهدید نمیترسم چون کار اشتباهی هم ازم سر نزده از شماها هم حتی نمیترسم و گفتم من وکیل دارم و اگر حرفی دارید برید به ایشون بگید شمارشم دادم .یه روز شما در یکی از فایلهاتون گفتین اگر شما خودتون رو از درون قوی کنید و ایمان و توکل داشته باشید مثلا اندازه ی شما 10 باشه و اون مشکله اندازش مثلا 2 باشه شما به راحتی میتونید اون بظاهر مشکل ولی مسآله رو حل کنید.الان برام خنده دارشده چیزایی که در این خصوص بهم گذشته ….من با تمرکز به نکات مثبت در سریال زندگی در بهشت و محصولاتی که خریداری کردم تونستم ذهنمو کنترل کنم و هر روزمو بهتر از روز قبل بکنم.دوره ی ثروت 1رو هم تازه دیروز تموم کردم و به طرز جادویی یی اقدامات عملی انجام دادم که به امید خدا در قسمت کامنتهای محصول ثروت 1خواهم نوشت.این ورژن از شخصیتی که بعد از این اتفاقات خودم آگاهانه خلقش کردم رو خیلی دوستش دارم.عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم

    راستش استاد من فقط اومدم بنویسم که بهتون افتخار میکنم که چه دانشجویی چه شاگردی مثله من ساختین قوی محکم که تبر هم نمیشکنتش

    چون قانون رو میدونه امروز بابابزرگم صبح به رحمت خدا رفتن

    و من حتی یه قطره اشک هم براش نریختم و حتی الان روی تابه ریلکسی در تراس خونه ی یوسف آبادمون نشستم در دله این اسمونه پرستاره و مهتابیه شبه تهرانه قشنگم و به شمعدونی های تراسم به میخک هندی راه پله ی خونمون و به درخت توت و بوته ی پرتقال خونمون که اتفاقا بابابزرگم کاشتن و شمشادای دم در خونمون آب دادم و اینقدر ریلکس و رها هستم که حد نداره تازه خودمو به چایی لاهیجان دعوت کردم تا دم بکشه و نوش جان کنم و خیلی خیلی ریلکس و رها هستم چون قانون رو میدونم چون میدونم این تضاد تو زندگیم چنان انرژی ای درش نهفته هست که منو چندین مدار میتونه ببره بالا و الان وقتشه الان باید بتونم حالمو خوب نگه دارم وگرنه تو شرایط گل و بلبل که هنر نیست

    خلاصه که با این تضا‌د و آرزوی شادی برای پدربزرگ عزیزم

    من مطمئنم اتفاقات عالی برام رخ میده استاد بهتون با تمومه وجودم افتخار میکنم استا‌د این قدرتتونهاااا میبینین چه ارمغانی ساختین که بابابزرگش بزرگش کرد از بچگی اما الان قوی و محکم و‌ریلکس ورها تو این شرایط هست این قدرته استاد عباسمنش و اگاهی های نابش هست چقد به خودم افتخار کردم تو این شرایط بدونه حتی یه قطره اشک تازه خوشحال و با انرژی مثبت مثله همیشه هستم این قدرته استاد بزرگوارم هست

    عاشقتونم عاشقتونم

    مطمئنم بهترین اتفاقات برام در حال رخ دادن هست و من وارد مدارای بالاتر میشم خیلی زود و میام از نتایجم بهتون میگم

    روی ماهتون استاد عباسمنش عزیزم و مریمه جون خوشگلم میبوسم

    فعلا

    در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    حسین تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2637 روز

    سلام استاد عزیز و نازنین و بزرگوار و دوست داشتنی و آگاه و هدایت کننده ام

    سلام به همه دوستان عزیز راه تعالی و کمال و رشد

    من دوست دارم نمونه های چند از زندگی ام رو فعلا فقط در زمینه کاری و شغلی‌ام بنویسم تا بتوانم اولا برای رشد و پله بعدی استفاده کنم و جلوی ذهن نجواگر و منطقی را بگیرم

    و دوما رد پایی باشد برای آینده و چالش های آینده ام ، چون همواره تضاد برای رشد و زندگی وجود دارد و خواهد داشت ولی من به لطف خدا و قوانین ثابت و همیشگی اش ، عامل و قدرت و تعیین کننده هستم

    و شاید هم کمکی به کسی کنم

    من همواره از 20 سال پیش در کنار شغل کارمندی که می دانستم آینده خاصی ندارد ، به دنبال به دنبال رشد مالی بودم و سراغ کارهای بازاریابی و فروشندگی و رانندگی و کارهای شرکتی و … رفتم

    و هرگز با تمام شدن اون کار ناامید نشدم و همواره قدم برداشتم و اونها رو پله و تجربه ای می دانستم .

    من سالها برای دیگران کار کردم و سبب رشد و ترقی مالی عالی آنها شدم ، البته ناگفته نماند که از لحاظ مالی آنها رشد کردند نه من ،

    ولی از لحاظ باور و اعتماد به نفس به خودم و توانایی ها و قابلیت هایم ، خیلی رشد عالی داشتم

    چون اگر قولی می دادم حتما کار را انجام میدادم و به سرانجام مطلوب می رساندم

    که یکی از این تعهدهایی که دادم سبب ضرر مالی و زمانی شدیدی شدم تا شرکتی که برایش کار می‌کردم به نتیجه مطلوب برسد

    جریان این بود که بعد از یک سال و نیم تلاش و هزینه های زیاد از جیب خودم انتظار داشتم که شرکت نه تنها ضررهای مالی ام را جبران کند بلکه سودی هم نصیبم کند و مورد تقدیر قرار بگیرم که بعد از انجام دادن آن کار ، فقط یک تشکر ساده ساده انجام شد و موضوع بسته شد و هیچ مبلغی هم دریافت نکردم

    و این شد نقطه عطف برای شروع کارآفرینی و پله بزرگ بعدی که همواره از آن فراری بودم

    دقیقا بعد از این موضوع با خودم و خدایم خلوت کردم و گفتم من یک سال و نیم زمان گذاشتم و پول چند برابری به نسبت حقوق کارمندی‌ام خرج کردم و کاری را انجام دادم که از دید همه غیر ممکن به نظر می رسید

    خووووب اگر کار خودم را شروع کنم و ادامه بدهم شاید اول سود نکنم و حتی همین مبلغ رو ضرر کنم ولی بعد چه اتفاقی می افتد :

    من خیلی چیزها یاد میگیرم و رشد می کنم و قطعا دفعه بعد بهتر و بهتر می شوم و می توانم به سودهای بالایی برسم و این باور از تجربه های زیاد من بود که بعد از ورود به هر کاری از آشپزی و روابط زناشویی و قوانین حقوقی خرید و فروش و .. به مهارتهای عالی رسیدم

    و

    و این گفتگوها و منطق ها سبب رشد عزت نفس و اعتماد به نفسم شد و سبب شد تا

    تصمیم گرفتم تا بدون هیچ تجربه خاصی وارد بازار پوشاک شوم و زمانی که واقعا خواستم و اراده کردم ، از همه جا کمک ها رسید تا فروشگاهم را باز کنم

    و در شروع و استارت اجناسی رو تهیه کرده بودم که اصلا فروش نمی رفت و تصمیم گرفتم تا آنها را به هر طریقی رد کنم ، به همین دلیل بابت هر خرید یکی از آنها را جایزه بدهم تا تمام شوند

    و جالب این بود که مشتریان حاضر بودند حتی تخفیف نگیرند ولی آنها را نبرند ، در این حد نازیبا و ناقشنگ بودند

    ولی به هر حال آنها را رد کردم و از این تجربه خوشحال که دیگر اینها و این فروشگاه رو کار نکنم و به سراغ بعدی و بهتر بروم

    چون من باور دارم که در هر موضوعی با پیش رفتنم حتما بهتر و عالی تر می شوم

    یک بار دیگر از فروشگاهی اجناسی رو خریدم که فهمیدم 100 ٪ گران تر از بازار خریدم و با سود بسیار ناچیز فروختم

    و از این گونه مثال‌ها زیاد بود و هر بار من بهتر و قوی تر شدم تا جایی که

    از اجناسی که می آوردم براحتی بیش از 90 درصد فروش می رفت و پیج فروشگاهی هم بدون تبلیغ و آرام آرام و با انجام هزاران تجربه و بهبود تبدیل به پیج بسیار قوی و عالی شد که هر روز چندین فروش داشتم و حتی در ایام بیماری همه گیر که بازار بسته شده بود ، تقریبا روزی نبود که فروش آنلاین نداشته باشیم

    و در حال لذت بردن و رشد مالی عالی و توپ و شادی بودیم که اعتراضات دوسال پیش شروع شد و کار من به طور کامل خوابید و نه تنها فروش نداشتیم بلکه مورد تمسخر هم قرار می گرفتیم که این شغل رو داریم

    ولی

    ولی

    من حالم خیلی خوب بود و می دانستم که خداوند زندگی‌ام را در اختیار خودم قرار داده ، پس مهم ترین وظیفه من کنترل کانون توجه و رسیدن به احساس خوب بود

    و یادم می آید که با بهترین و شادترین احساس بیدار می شدم و از دیدن ابرها و زیبایی ها عشق میکردم و شاکر بودم و

    در شبی که با حس توکل و امید و شادی از شکرگزاری نعمت هایم خوابیدم ،

    با هدایت الهی بیدار شدم و تصمیم گرفتم که شغلم را تغییر بدهم و وارد رسته کاری دیگری در پوشاک بشوم که هیچ هیچ و هییییچ اطلاعی از آن نداشتم و نیاز به سرمایه ده برابری موجود خودم داشت ، ولی به هدایت شدنم و توانایی هایم ایمان داشتم ،

    این شد که همون روز حراج رو شروع کردم و تمام اجناس رو که برنامه داشتم در طی دو ماه بفروشم در کمتر از 25 روز با سود خوب و حتی بیشتر از قبل فروختم و

    و یک ماه زودتر از برنامه ام وارد کار جدید شدم

    که خود هزاران داستان دارد

    و برای شروع حتی دستبند همسرم را فروختیم و با کمک هزاران دست و اتفاقات همزمانی و احساس شادی پیش رفتیم و رشد کار و تنوع و اجناس خوبی داشتیم ولی از لحاظ نقدینگی در حسابم خیر ، راضی کننده که هیچ ، درگیر پاس کردن چک های برگشتی شدم

    که حاضر شدم یک چکم برگشت بخورد ولی دوره کشف قوانین رو تهیه کردم تا ببینم ترمز های من چیست که نمی گذارد نقدینگی داشته باشم چون با فایل الگوهای تکرار شونده استاد به این نتیجه رسیدم

    چون من اجاره یک میلیون و 5 میلیون 10 میلیون رو می پرداختم و چک های 1 میلیون 10 میلیون 20 میلیون رو پاس می کردم ولی موجودی مالی آزاد در حسابم همواره نزدیک صفر بود ،

    و با کمک جلسات 2 و 3 دوره کشف قوانین زندگی و انجام تمرین ها و رعایت برنامه های جدیدم ، در کمتر از یک ماه رشد مالی عالی داشتم و به فروش دوبرابر سال قبل و نقدینگی 20 برابر و رشد سرمایه فروشگاه 3 برابر رسیدم و به جای یک النگو ، توانستم دو دستبند شیک برای همسرم بخرم و نقد خیلی راحت اسپلیت و یخچال دوقلو و خیلی چیزهای دیگر خریدم

    و همه اینها در همین فروشگاه الانم اتفاق افتاد و شرایط تغییر نکردند ولی این من بودم که تغییر کردم و در مدار بهتر و مالی بیشتر قرار گرفتم چون شغل الان من ، بیش از 8 سال جلوی چشمانم بود ولی هرگز من آنرا ندیده بودم و حتی فکرش را هم نمی کردم

    و الان به خودم می گویم خدا می داند که چقدر فرصت پیش روی من هست که الان نمی دانم و نمی بینم

    ولی با تغییر باورها و مدارم حتما به راحتی به آنها هم خواهم رسید

    …..

    راستی داستان رونالدو رو پسرم برایم گفته بود که آرام ترین ضربان قلب رونالدو در تمام مدت بازی ، همان زمان قبل زدن پنالتی دوم بود که واقعا این نیاز به کنترل ذهن بسیار بسیار قوی دارد که امکان دارد مقصر باخت یک تیم و کشور شوی آن هم برای آخرین تورنمنت که در آن هستی و دیگر فرصت جبرانش را نداری و خود رونالدو بارها راجع به قدرت ذهن صحبت کرده بود و در عمل هم نشان داد که در این موضوع بسیار بیشتر از قدرت بدنی و مهارت فوتبالی ، تمرین کرده و مهارت کسب کرده .

    استاد عزیزم بینهایت ممنونم بابت آگاهی و درکی که از جهان و قوانین در من ایجاد کردید و می کنید

    واقعا قلبی دوستتون دارم و براتون ارزش بسیار زیادی قائل هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    علی بزرگمهر گفته:
    مدت عضویت: 971 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس گذارهدایت گری هستم که مارو به سمت راحتی شادی نعمت خوشبختی و ثروت هدایت میکنه و چنان جملات مطالب ناب و خالص و رایگان رو برامون بیان میکنه ، و دعوت شده ایم بسمت بزرگی و برکت

    درود بر استاد بزرگوارم که خالصانه و با نیت پاک این مطالب رو برایگان برامون میذاره.

    نکته فوق العاده حساس ای رو استاد مطرح کردند و بسیار در زندگی مون اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد و ما باید برای این نکته مهم که ممکنه بکل یک استعداد توانایی مون رو بهمین روش ذهن کنار بذاریم و نامید از موفقیت و پیشرفت باشیم.

    الحمدالله امروز این نکته اساسی رو براساس اتفاقی که افتاده بود برام بهتر فهمیدم و تصمیم بهتری بطبع گرفته ام

    از مواردی که مشکل جدی و مهم زندگی من هست و بوده: بحث روابط و ارتباط به دختر ایجاد رابطه صمیمی و طول رابطه

    متاسفانه یا خوشبختانه در خانواده ای بزرگ شدم که بسیار مذهبی و بسیار غیرتی بودن و حتی زمان نوجوانی اجازه استین کوتاه پوشیدن زشت و ناپسند بود و بخاطر خجالتی بودن و ساکت بودن و که مقداری مربوط به درون گرایی بودن من داره و هم اینکه در اجتماع من بسیار ساکت و گوش به حرف بودن بسیار مورد پسند و نمره بالایی داشت.

    و بطوری که تا یادم میاد هم در مدرسه هم در خانواده فامیل شلوغی و جنب جوش و شاد بودن مورد احترام و نبود بلکه سرکوب میکردنند.

    در کودکی با وجود ذهن درست و خود بودن و زیبا بودن جذاب هستیم ولی در مورد من بخاطر سرکوب خانواده برای ار تباط گیری با دختر و همبازی کودکی با دختر فامیل یا کوچه یک نهی و دور ی ملموس و واضح و اجباری بود که تا الان بیاد دارم.

    و به این صورت که میگفتن تونباید با دختر بازی کنی و بیرون بری

    من بخاطر همین مورد کمی خجالتی شدم و همین خجالتی و کمرو بودن عامل دفع من پیش هم سن سالان دختر و حتی پسر.

    تا اینکه بزرگ شدم و کم کم خودم مسجدی و زمانی که دختری میدیدم با حجاب باز و راحت تر شنیده بودم که فلان نفر در این موارد که سرش رو پایین میندازه و حتی من صلوات میفرستادم ذهنم شیططانی نشه

    اینهم بدلیل موارد متعدد شنیدن این مورد که دختر و پسر مثل اتیش و پنبه هستن ،از عمامه به سر ها.

    بهمین دلیل من نخواستم تو این مورد جهنمی بشم

    پس با تماام وجود کنترل کردم.

    خدارو شکر تا یک جایی خوب بود ولی از خیلی استعداد ها و تجربیات و نیرو ها و انگیزه های من این مورد گرفت.

    قطعا که هر اتفاقی میافتاد تجربه بود و بالاخره ادمی یاد میگیره چی بهتره و به نفع.

    روابطی ایجاد کردم و لی بخاطر باور اصلی : اگر تو رابطه بگیری دوست بگیری کارت تموم جهنمی و خدا دوست ندارع حمایتی دیگه هیچ موردی نداره. این بزرگ ترین ترس من هست و ترمز اصلی

    در تمام این سال هایی که باور کاشته شد بمرور رشد کرد رشد کرد و هر بار تایید میشد .

    من شکست های متعدد ی خودم و پس زده شدن های متعدد که بدلیل باور من کافی نیستم و شرک و نبود کوچکترین فکری که انگیزه ای بده و بگه بابا اینطوری گفتن نیست. موفقیت موفقیت بیشتر میاره . نتونستم.

    ——–الحمدالله وقتی ادم حالش خوب میشه میتونه برعکس گذشته اش تمام زندگی شو گل و بلبل زیبایی کنه.——–

    اما بلطف خدا من توی قران جستجو کردم جستجویی مانند استادمون

    فهمیدم درست نیست فهمیدم خدا ادم گنده عظیمی نیست ادمی فکر نمیکنه فرکانسی فکر میکنه

    خدا این حرف هارو نزده-خدا وضع انسان و بنده اش رو میفهمه و محدودیت سفت سنگین نذاشته

    فقط هر چی گفته به نفع خوشبختی ما گفته و میگه هر کاری میخای کن فقط به خودت ضربه نزن تو محترمی ارزش داری

    با هر ادمی بریز بپاش نکن و با هرکسی خواستی باش ولی حدودش اینکه شما از هم راضی باشید

    هر کاری میخای کن اگر اسیب زدی بخودت برگرد .—و تو نمیتونی کسی رو اسیب بزنی. —تمام—

    این چیزیه که من فمیدم الحمدالله اشنایی با این حرف هایی خالص هیچ کجای زندگیمون نه شنیدیم نه گفتن نه کسی خواهد گفت هدایت شدیم و من رو خیلی کمک کرد بهتر بشم و افسردکی از بین بره.

    بعد از اون یک دورره ارتباط گیری خریدم و بسیار راه منو انداخت کمک کرد و باورهام بهتر شد اینکه جواب میده میشه -امکان داره- برای دیگری شده برای تو ام میشه-

    من الان این باور هارو دارم و حالم بهتره وحرکت هایی ر و زدم پا روی ترس هام گذاشتم تو دل ترس نه شنیدن -ترس صحبت و شروع -ترس حرف کم اوردن – ترس اضطراب اجتماعی – ترس نگاه بقیه– دارم حرکت میکنم.

    ولی باز تجربیات قبلی نشدن هایی که من با افرادی میخاستم ارتباط بگیرم توی ذهتم میاد و شروع میکنه به میخکوب کردن من خواسته ام ارادم یه چیزه میخکوب شدن ترس و حرکت بدن وذهنم چیز دیگه

    تو نمیتونی جذاب نیستی حرف کم میاری با این جمله شروع کننده فایده نداره جذاب نیست مسخره

    ابرو خودتو نریز همین جا وایسا ول کن بیخیال

    و در عوضش بارها بارها ارتباط گرفتم فوق العاده قوی خوب پیشرفت

    حالا باید برنامه بریزم و سعی کنم یاداوری کنم خوشحال کنم سپاس گذار باشم بخاطر تکتک نعمت و حس خوب که قبلا تجربه کردم

    درس بگیرم از گذشته ام و سعی کنم از خجالتی بودن از حس کوچک بودن دست بردارم و خودم رو عزیزتر و محترم تر کنم.

    انشالله همه مون مورد لطف و ثروت پول رابطه عاشقانه بیکران قرار بگیریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3091 روز

    بنام پرودگار یکتا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    سلام به خانم شایسته عزیز

    سلام به دوستان همراه

    استاد چند روز پیش یه فایلی رو در سایت ازتون دیدم که فکر کنم مال حدود سال 95 باشه و حدود 6 دقیقه هست، به این اسم

    چرا بعضی افراد بد شانس هستند؟

    من با دیدن این فایل یه چالش برای خودم گذاشتم که 7روز فقط در مورد نکات مثبت صحبت کنم و بنویسم و از نکات منفی اعراض کنم

    تصمیم داشتم هر روز هم در همون صفحه در مورد نکات مثبت روزم بنویسم،

    الان هم این کامنت رو همونجا نوشتم اما دیدم نتایجم عالیه گفتم کپی کنم و اینجا ثبتش کنم تا بیشتر دیده بشه شاید با اینکار دوستان بیشتری ببینن و براشون مفید باشه

    ادامه چالش 7روزه توجه به نکات مثبت و اعراض از نکات منفی روز دوم:

    اتفاقات مثبتی که دیروز برام افتاد و دیشب چون خوابم میومد نتونستم کامنت بزارم:

    یه اتفاق قشنگ 555 نظر که تا به الان روی سایت برای این فایل ثبت شده و این اعداد رند که حالم و احساسم رو خوب میکنه

    اولین مورد صبح به محض بیدار شدن یک ساعت و نیم کامنتهای سایت رو مطالعه کردم و حالم در آغاز روز عالی شد

    مورد دوم اتفاق خوب دیروزم چون در دوره قانون سلامتی هم هستم رعایت 80 درصدی قانون سلامتی بود

    مورد بعدی انجام تعهدات مهندسین ناظر بود که شکر خدا خیلی سریع انجام شد و این در حالیه که در گذشته هیچوقت به این راحتی و با این سرعت کار اداری من انجام نمیشد و این من بودم که به لطف خدای مهربان با توجه به نکات مثبت افراد این وجه مثبت افراد رو جذب کردم خدایا شکرت این من نیستم که کارها رو سریع و آسان انجام میده این تویی که منو آسون کردی برای آسانیها

    اتفاق قشنگ دیگه ای که دیروز برام افتاد این بود که برای صاف کردن خاکهای فنداسیون باید لودر میگرفتم و هربار که در ساختمان‌های گذشته دنبال لودر بودم حداقل تا ایستگاه ماشین آلات خاک برداری میرفتم اما دیروز بطور اتفاقی (بخاطر توجه من به نکات مثبت جذب شد) درست زمانی که من لودر نیاز داشتم یه لودر روبروی زمین من شروع به خاک برداری کرد و چون فاصله ای با زمین من نداشت هم خیلی سریع کار انجام شد و هم اینکه تقریبا نصف قیمت واقعی کار انجام شد خدایا شکرت که دستانت رو برای کمک به من در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میدی

    اتفاق قشنگ دیگه اینه که من دیروز سفارش خرید آهن رو برای شروع کار جدید دادم و به لطف خدا در بهترین زمان و با بهترین قیمت ممکن انجام شد تقریبا 12درصد ارزان‌تر از قیمت خرید پارسال همین موقع که برای ساختمان قبلی خرید کرده بودم و این هم در حالیه که در گذشته من هر وقت خرید آهن داشتم روزبروز آهن شروع می‌شد به گرون شدن و من در بالاترین قیمت‌ها خریدم رو انجام میدادم، خدایا ازت ممنونم که اینقدر قشنگ مدیریت کارهام رو به عهده گرفتی.

    و قشنگترین اتفاق دیروز که خیلی حالم رو خوب کرد خرید گوشی آیفون 15 برای دخترم بود معمولا در گذشته اگه دخترم یا پسرم و یا همسرم از من درخواست خرید چیزی رو میکردن اول مقاومت میکردم و بعد از اصرار اونها با نارضایتی خرید میکردم به این شکل خرید هم انجام می‌شد اما با احساس بد

    اما چند روز پیش که دخترم درخواستش برای خرید گوشی آیفون رو داد من بدون لحظه‌ای درنگ قبول کردم و بهش گفتم ما خودمون برای تولدت تصمیم به خرید گوشی جدید رو داشتیم و اون واقعا سورپرایز شد و گفت اصلا انتظار نداشتم به این سرعت قبول کنید قرار شد هدیه تولد رو زودتر از موعد انجام بدیم و دیشب این خرید رو خیلی راحت انجام دادم .

    خدا رو هزاران بار شکر میکنم که قدرت خریدم اونقدر زیاد شده که دیگه برای چنین خریدهایی هیچ دق دقه ای ندارم و آسان شدم برای آسانیها

    و آخرین مورد اتفاق قشنگ دیروز که یادم میاد این بود وقتی بعد از خرید گوشی برای دخترم به خونه اومدم، همسرم که یکی دو روز هست گوشیش ایراد کرده و داده بود تعمیرکار درستش کرده بود گفت این گوشی من درست نشده و دوباره باید بدم ایرادش رو برطرف کنن و من در جوابش گفتم کاش توهم میومدی برای تو هم یه گوشی نو میخریدم و این در حالیه که در گذشته اگه اونا میخواستن خریدی انجام بدن من مخالف بودم

    خداروشکر میکنم اوضاع مالیم در سطحی رسیده که خیلی راحت خرید میکنم بدون هیچ نگرانی

    خداروشکر میکنم بخاطر وجود همسر و فرزندان خوب

    خداروشکر میکنم بخاطر وجود مادر و خواهر و برادرانم

    خداروشکر میکنم بخاطر سلامتی خود و اطرافیانم

    خداروشکر میکنم بخاطر سایت توحیدی استاد عباسمنش

    و خداروشکر میکنم بخاطر دوستان توحیدی که در این سایت حضور دارن و با کامنتهای عالیشون چراغ راهی شدن برای من

    در پایان سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزی که با نوشتن کامنت و یا با ارسال نتایجشون به بارورسازی ما کمک میکنن

    با آرزوی بهترینها

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    احسان شهرکی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    بنام رب فرمانروای جهانیان

    سلام استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی

    سپاسگزارتم پرودگارم ک هر لحظه در حال هدایتم هستی

    امان از ذهن چموش و اگه کنترلش نکنی و اجازه بدی اون کنترل کنه میزنتت زمین

    تمام شرایط مثبت و اتفاقات مثبت رو برات نادیده میگیره و همون یک اتفاق ب ظاهر بد رو برات جوری بلد میکنه ک چشمات فقط سیاهی رو میبینه

    تمام زندگی در تمام مراحل برمیگرده ب کنترل ذهن

    سوره مبارکه البقره آیه 268

    الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ وَیَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وَفَضلًا ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴿268﴾

    شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهیدستی می‌دهد؛ و به فحشا (و زشتیها) امر می‌کند؛ ولی خداوند وعده «آمرزش» و «فزونی» به شما می‌دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست. (به همین دلیل، به وعده‌های خود، وفا می‌کند.)

    ترس نقطه مقابل ایمان است

    مثالی بزنم از خودم همین چند ماه پیش

    چند ماهی بود میرفتم باشگاه و همه چی خوب پیش میرفت یک روز عصر ک کارم تمام شد اومدم ک سوار ماشین بشم دیدم در ماشین بازه و استارت ک زدم دیدم روشن نشد نگاه کردم دیدم کاپوت بازه و دزد کامپیوتر ماشین رو زده یک لحظه ناراحت شدم ولی چون میدونستم باید الان کنترل ذهن داشته باشم تو ماشین با خیال راحت نشستم و شیک پروتئین زدم و زنگ زدم ب پدرم ک بیاد ماشین رو بکسل کنیم و ببریم تعمیرگاه اونم گفت الان خودمو میرسونم

    داشتم ب آسمون نگاه میکردم و میگفتم من نوکرتم ، من هیچی نیستم ،

    همه چی تویی

    خودت درستش کن

    یا آیه الخیر فی ما وقع افتادم

    و گفتم حتما خیری هست

    همون لحظه گوشیم زنگ زد و مادرم بود و با نگرانی گفت چی شده

    گفتم هیچی عزیزم و نگران نباش حتما بنده خدایی پول لازم داشته و این اتفاق افتاده

    مادرم گفتم احسان نگران نباش پدر داره میاد

    گفتم مادرم : من اصلا نگران نیستم من خدا رو دارم ، کسی و تا الان کنارم بوده الانم کنارمه

    اون شب پول کمی توی کارتم بود چون هر چی پول داشتم فقط تمام بدهی های بانکی رو ب لطف الله مهربان تسویه کرده بودم از اونجایی ک نمیدونستم چقدر خرج ماشین میشه فقط ب خدا گفتم :

    پرودگار من پول کمی دارم فردا خودت درستش کن جوری ک من محتاج کسی نباشم ک ازش پول بگیرم و فقط پول خرید قدم 8 برام بمونه تو حسابم برام کافیه

    ( اون موقع روی دوره مقدس 12 قدم کار میکردم )

    پدرم اومد و شب شده و جایی باز نبود و مجبور بودم ماشین رو چند کوچه بالاتر تو خیابون پارک کردیم وقتی داشتم با ماشین پدرم برمیگشتیم پدرم گفت مطمئنی اینجا امن هست

    گفتم : پدر جان خدارو گزاشتم تو ماشین خودش حواسش هست

    فردای اون روز توی تمرین ستاره قطبی درخواستم رو نوشتم و دقیقا همونی شد ک من از خدا خواستم

    اما وقتی فرادی اون روز میرفتم باشگاه ترس میومد ک نکنه باز دوباره همون اتفاق بیوفته

    و من میگفتم ن من قفل کاپوت زدم و ماشینم رو جای بهتری پارک کردم و قرار نیس یک اتفاق ب ظاهر بد دوباره اتفاق بیوفته

    دقیقا هر لحظه نجواها میاد این ما هستیم ک باید افسار ذهن رو بکشیم

    وقتی شما ب سمت نور حرکت میکنید تاریکی کمتر میشه

    توی قران خدا میگه نبوده زمانی ک ما بر پیامبر آیه نازل کردم و نجوای شیطان نبوده اما ما قدرت کلام خدا رو بالا بردیم

    در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    به نام تنها خالق و فرمانروای جهان

    خدایی ازت هدایت میخام برای این تمرین و باورسازی ناب و ارزشمند

    میخام کلی بهبود توی زندگی خودمو بقیه بده

    الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند….

    تو روابطم گاهی با بعضی افراد نمتونستم ارتباط خوبی بگیرم حالا یا دلیلش اختلاف فرکانس بود یا هر چی

    مثل میدیدم بقیه با همسرم چقد راحتند و با هم لذت میبرند و من تنها بودم دیگه بعد رفتم دهات همه باهم ارتباط خوبی داشتند و من خیلی هم صحبت و همراه نداشتم و یا در مورد موضوع هایی حرف میزدن که طبق قانون نمخاستم به بحثشون اظافه شم برا خودم در ده سر درس کنم تا اینکه مثلا گفتم کی گفته ارتباط داشتن هم صحبت بده کی گفته من نمیتونم رابطه های خوبی برقرار کنم کی گفته منو از لذت همنشینو هم صحبته خوب محروم کنه

    و بعد سعی کردم به جای پیدا کردن ایراد هاشون که خودمو ازشون دور میکردم با پیدا کردن نقات قوتشون وتحسینشون هم برای خودم واونها احساس خوب وارتباط جادویی ایجاد میشد

    سعی کردم رها باشم خودم به رب بسپرم هر حرفی که میزنم میشنوم از فیلتر الهی رد بشه بهترین وردیهارو به زهنم که اتفاقات جادویی برام میسازه طبق قانون

    همون طور که به بدنمون باید وردیهای خوب بدیم تا نتیجه سلامتی بده

    درخواست کردم و به لطف رب

    احساس رهایی دارم حتی وقتی که تنهام ودارم قدمی برمیدارم چه با کسی هستم ممیدونم توش برام احساس خوب وهدایت و باورسازی و الماس سازی و همواره لحظه هامو پر از خیربرکت ارامش عشق میبینم

    و رابطه ام با همسری جادویی تر صمیمی تر شده همینطور با مادرم و اتفاقی با بعضی ها برخورد میکنم فامیل دور ولی انقد باهم گرم میگیرند و حرفای جادویی وباورهای جادویی برام میسازند به لطف رب رهااای رهام خوشبخت پررررم

    با اصلاح باوری… که من بی ارزشم وتوان ارتباط داشتن ندارم

    به جاش

    و توان جذب بهترین حرفاها رابطه برخوردها لیاقت بی نهایتم واینکه حامی به بزرگی رب دارم برام همه چیزه حتی دستگاه باورسازی و همنشین وهمراه وهم صحبتم منبع عشقو ارزشمندی ام هست

    واقعا عاشقتم رب مسته توعم با این ارتباط جادویی ام باهات که لحظه باهات صحبت میکنم لحظه هام حظورتو هدایت هاتو برام پر رنگ تر میکنی شکرررت که اگاهی ودرکمو بیشتر بیشتر میکنی

    من درکه الانم از رب اینه باور دارم رب حامی هدایتگر عاشقم

    منبع بی نهایتی هست برای رشده من وهمینطور مرا و ظرفمو بزرگتر میکنه و مرا قرین زوق شوق بیشتر توی زندگی ارزشمندی بیشتر توی زندگی میکنه واجابت دونه دونه خاسته هام

    شیرینی دونه دونه ثانیه هامه

    حامی قدرتمند عاشق بندههای بی نهایت ارزشمندشه

    واینکه زهنه من با این فایل فهمیدم مچشو گرفتم که چرا رابطه های شیرینمو با بقیه روزهای شادمو نگاه نمیکردم رفتار های صممیمی و اینکه منو همسری همواره باهم اوکی هستیم یادم نمیاد به لطف رب سر مسله ای اختلاف نظر داشته باشیم چرا سپاسگزار نباشم برای این نعمت و رش در حالی که قبلا به خاطر بی توجهی بهش احساسمو بد میکرد والان احساس خوشبختی عشقمون به لطف رب خیلی بیشتر شده

    سپاسگزار نباشم

    قبلا با اطرافیانم با خوهرم ارتباط ظعیفی داشتم نمیتونستم میومد توی زهنم و یا دوستی که باهاش دوست بودم و بعد مرا رها کرد ترس از تنهایی و رفتن داشتم

    و بعد گفتم دختر تو استعداد ارتباط خوبی داشتی با بیشتر افراد مدرسه دوس بودی خیلی ساده با اونا که ازتو کوچیکتر بودن بزرگتر بودن نمیشد جایی بری برای خودت رابطه های قشنگ نسازی هر جا میرفتم ابجی میگفت این دوستتت اون دوستت واییی وااای اینهارو فراموش کرده بودم

    به قول استاد زهن یه خاطر اتفاق بدو پیدا میکنه وماندگارش میکنه بزرگش میکنه یدم میاره تو نمیتونی ارتباط بگیری تو اجتماعی نیستی تو دوس داشتنی وجداب نیستی تو استعداد ارتباط برقرار کردنو باورسازی شیرینو نداری

    با اینکه وقتی یادت میاد چه ارتباط چه اتفاق هایی جادویی و چه استعدادی نابی داری

    تعجب میکنی چرا اخه اینارو زهنم نمیبینه

    واقعا رب شکرت برای یاد اوری این زیبایی ها زهنه که فقط تلخی های و اشتباهات توش زخیره میشه

    ازت درخواست میکنم به قدرت زهنمو با خودت با اتفاقات والگو ها ورشدی که میکنم پر کنی قدرت کنترلشو به دست بگیری وبرام رامش کنی تا خوشبخت زندگی کنم

    اتفاق اجابت خواسته ها

    اولش یه زوق

    به لطف عشقم من جراتم تو داشتن خواسته وابرازش خیلی بیشتر شده وخیلی راحت وجادویی شد

    با همسری با بقیه تو دفترم همه جا با جرات بیشتری نیازمو میگم وراحت اجابت میشه

    یه روز من یه چیزی میخاستم خلاصه چندبار به همسرس گفتتم و خلاصه شبش یا فرداش اورد ولی من فوری میخاستم خلاصه اون موقعه با اینکه چقد اون وسیله کاربردی و کارو راحت میکنه با این باور یجوری خودم جم کردم عصبانی نشم ولی یادمه برا چند نفر تعریف کردم

    حالا میفهمم به قول استاد همیشه همه چی خوب پیش میره امان از وقتی یه بار به هر دلیلی خوب پیش نره معناش این نیس که دیگه هر خواسته سخت به دست میاد

    اصلا زهن عزیز الان میفهمم هزاران خواسته که به طور جادویی اجابت میشه پیدا نیس هزاران رفتار خوب هزاران روز های قشنگ پیدا نیس عشقم

    هزاران بهبود کوچک بزرگ پیدا نیس و باید برا خودت به هر کمبود دلیلی غر بزنی

    هزاران لذت واتفاق قشنگ تو روز برات میوفته برای توجه وتحسین وشوق کردن اونها پیدا نیس

    واقعا خوشحالم تواین مسیرمواقعا دلم میخاد زندگی غنی داشته باشم واقعا میخام باورها و شخصیت غنی و مثبت تر بسازم

    وو اینهارو میگم میدونم اونی که اجابت میکنه اونی که گوشی شنوا وقدرتی برای اجابت داره میشنوه و به رشدم و خوشبختی ام این مسیر بهبود همیشگی بهسوی رب م سپاسگزارتم

    میدونم زیبا ترین زندگی واتفاقات میبینم وبرام اتفاق میوفته

    ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار به دست گرفتید

    ‌من روابطم با بقیه داشت کمرنگ تر میشد احساس تنهایی اختلاف نظر و خلاصه احساس دوری از اطرافیانم میکردم

    دیگه چند وقت بود بیشتر تنها بودم تا اینکه رفتم مسافرت و دیدم چقد خواهر شوهرم شوهرشو بچه هاش باهم رابطه راحت عاشقونه داره چقد غرق شوق لذت عشقه تو خانوادش چه ادمای گرم خوش برخوردی هستند

    حالا منم رابطه ام به خاطر اختلاف باور فاصله میگرفتم دور بودم تا اینکه من تو مسافرت پیش اومد یکم چندبار تنها بودم حالا کله مسافرت باهمسرم یا کلن کناره هم خوشمیگزش اما توجه زهنم رفت از کل مسافرت روی اون تنهایا و همینطور نجوا میکرد و من از اونجا که میخاستم تعهد احساس بود هر اتفاقی خیره انجام بدم خلاصه سعی کردم به خوبی خوشی لذت لحظه لحظه هامو ببرم

    ولی برام درس داشت اینکه زهنت رو منفی کلیک کرده و باید هزاران رابطه رفتار های قشنگو هم صحبت نابتو ببینی نکات مثبتشونو ببینی عشقی که بهت دارند ببینی هزاران لذت خوب اتفاقات نعمت های خوب تو ثانیه هس که میتونی توجهت بزاری روش ساده چقد شده با همسری باخانواده چقد گفتیم خندیدیم با دوستان پیدا نیس دیگه هر رفتار قشنگ رابطه صمیمی تر که میبینم صد هزار مرتبه براش خداروشکر میکنم و دقت کردم تو این هفته تو این دوسه روز انقد ارامشم و رفتار م لذتم چقد رشد کرده همش لطفه توعه بینهایتتتتت شکر میدونم این یه تضاد کوچیک بود تازه کلی برام درس و منو رشد داد و درس برام داشت

    درس اینکه هزاران رفتار خوب حرفای قشنگ رابطه های صمیمی و لذت بخش داری برای اونها سپاسگزار باش بهشون زوق عشقتو نشون بده تا برات باز هم اتفاق بیفتند

    الان یه لحظه افتاد توی زهنم مثلا ما یه روزه عالی داشتیم کلی فراوانی عشق توروز دیدیم حالا صب تا شب میگیم اخ مثلا این دونه چیه اینجا زده و توجه مون راحت میبره قر قررر کنیم احساس مون بد کنه

    پس قول میدم اگاهانه از ربم یاری میخاهم ترمز کنم روی توجه به تضاد و ناخواسته ها وبر عکس ازوجود خواسته ها کلی شوق کنم

    ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها

    روابط

    باور داشتم من هم فرکانس همسرمو خانوادم نیس به خاطر تغییر باورها وحالا حالاها نمتونم باهاشون رابطه برقرار کنم وباید تنها باشم

    ولی دیدن مدیریت حرفها به سمت حرفهای مثبت وانگیزه بخش و لذت بخش قدرتمند کننده

    دیدم میشه الانم با اطرافیانت حرفای مثبت و برای زهنت باور پزیر کنند خیلی عالی راحت

    بعد باورم اروم اروم تغییرر کرد و تو این هفته هر روز رابطه ام با همسری شیرین تر مثبت تر شده

    و با دیدن حرفای مثبت عشق روابط قشنگ اگاهان نگه میدارم ثبتش میکنم این خاطره قشنگو تا ازاین بهترشو ببینم

    کار

    ارزشمندی و کسب پول

    بقیه برای ایندشون کارشون شغلشون چقد ارزشمنده و مهم هست وانگار مورد حمایت هستند وخیلی راحت با تکامل رشد میکنند و خیلی راحت با عشق الماس لذت میسازن و چقد پول دریافت میکنند حالا چرا من نباید نقاشی ام کارم هنر بی ارزش باشه چرا ازش پول در نیاد چرا مشتری نداشته باشم مگه من قرین ارزشمندی بی نهایت نیستم مگه کارم همیشه بهترو بهتر نمیشه مگه بهترین قدمم رب هدایتم نمیکنه بهترین اثر که بتوانم خلق کنم حالا اینا چرا نباید ارزش داشته باش اگه الان ارزشمند نباشع هر چی هم بگزره بهتر شه ارزش نداره چون اون لذت الانم هست و میدونم ارزش داره تابلوهام الانم چقد ارزش دارن اگاهی مهارتم زمانم مکانم الان هم میتونه پول بسازه

    چه لذتی بالاتر از اینکه تو راه خوشبختی و رشد با تکاملت باشی و از همه نظرر ارزشمندی کارت بهتر شدن اثر بخشی کارت بره بالا بالتر بهبود ساده برای همیشه

    د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه

    خب اتفاق تنهایی

    درس لذتی بدون دلیل لحظه هامو بانهایت شوق زوق بگزرونم

    وقتی با همنشین مهربان خوش زوق حرفای مثبت باورهای مثبت باورسازی مثبت میکنه زهنتو برای همشون رابطه های قشنگ با خانواده رفتار و زوق افراد به محصولت به کارت برای همه این اتفاقات قشنگ تو زهنت ثبت کن و یادت بمونه

    زهن اتفاق بد و تضاد نگه میداره ولی تو اگاهانه سعی کن از ربت بخواه به جای توجه به تضاد کوچیکی که تو دلشونع کلی رشد پیشرفت باور طلایی ایمان هست

    درس تضاد

    زهن

    زهن وقتی همه چی خوبه یه اتفاق ناخواسته میوفته قشنگ حکش میکنه چسب کاری وهمینجور میاره جلوت

    تضاد 1

    نگاه منفی مثلا یه روز رفتار بی احترامی میبینی

    اونو میاره جلوت میگه تو بی ارزشی ودیگه چرخ خوشبختیت دور زده دیگه رفتی تو بد بیاریا

    تضاد 2

    حالا اون تصاد میتونه تو رو بیدار کنه خواسته ای رو تو دلت بیدار کنه باورهاییو برات بسازه و برات بشه پله به ظاهر بعد ولی پله ای جادویی

    مثلا تو روابط تو میتونی با تضاد بی احترامی که بر خورد کردی یادت باشه اون یه بار این بی احترامی اتفاق افتاد ولی کلی بهت تاحالا احترام شده کلی رفتار های خوب اتفاق میوفته کلی عشق و سپاسگزار باش برای تک تکشون تا اروم اروم عشقو احترامو تو زندگیت ارزشمندیو بزرگتر کنی

    اگاهانه

    پس اگاهانه سعی میکنم با تضاد که بر میخورم هزاران نجوا مثل شهاب سنگ به زهنم برخورد میکنن و منم مثل ورق ردشون کنم و بعد که دود گرد خاک ها خابید یادم باشه درونش برام گنجی هست و منو رشد میده و درساشو یاد بگیرم و برای این زندگی بینهایت زیبا و خوشبختی و در حال رشد خداروشکر کنم

    عاشقتممممممم

    در پناه یار

    یاری به بزرگی ونهایت عشقی که بشه درک کرد

    ازت میخوام رابطمون باهم ساده تز نزدیکتر لدتبخش تر کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: