چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدایی که برایم کافی است
خدایی که نسبت به بندگانش ریوف و مهربان است
خدایی که دهنده است
خدایی که عاشقانه مرا دوست دارد
خدایی که قوانین ثابت رو وضع کرده
/ سوره بقره / آیه 25
و بَشِّرِالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَاالْاَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقَاً قالوُا هذَاالَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهَاً وَ لَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ.
و به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، مژده بده که براى آنان [در بهشت ] باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان ]آنها نهرها روان است. هرگاه میوه اى از آن [باغها] روزیشان گردد [و بهره مند شوند]، مى گویند: «این همان است که پیشتر [نیز] روزى ما بوده». و همانند آن [نعمتها] به آنان ارزانى شود؛ و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت؛ و در آنجا جاودانه خواهند بود
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان بهشتی
امیدوارم از زندگی لذت ببریدوخوش باشید
چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
وقتی صحبت های شما رو گوش دادم استاد یاد عروسی خودم افتادم که یکسری بحث هایی شد آخر مجلس وروز بعد از عروسی هم درگیری های لفظی بوجود آمد که برای من خیریتی هم شد که من یک خونه مستقل بگیرم توی شهر دیگری بدور از خانواده خودم وهمسرم که اون بحث ها دیگه جمع شد وما هم رفتم سر خونه زندگی خودمون
هر وقت عروسی ای میشه توی ذهنم هست عروسی من توش بحث وجدل بودوبزرگتر ها مقصر بودن یا به خودم میگفتم همه عروسی های خانواده اینطوریه وهی دلیل میارم که اصلا همه عروسی ها بحث داره شاید برای اینکه ذهن خودم رو قانع کنم که فکر میکنم همون فریب ذهن هست در صورتی که همه عروسی ها توش شادی و خنده ولذت بردن هست حتی من عروسی سه تا از خواهر هام بسیار عالی مجلل وشاد بود فریب ذهن هست
چون عروسی ام که البته از نظر خیلی ها خوب بود توش بحث بود پس در آینده که عروسی نزدیکان ام هست هم باید بحث وجدل باشه
اگر جهان قانون بما کانوایعملون هست ،بما قدمت ایدیهم هست اتفاقات بواسطه آنچه که از پیش فرستادم هست ومسیول همه کارهام خودم هستم بیام از همین جا درست کنم من فرکانس های خوب بفرستم تا اتفاقات خوب رو درو کنم
البته من یه باگی رو بهش رسیدم دیروز این ترمز رو کشف کردم به رییسمون گفتم نیرو کمکی میخوام واسشون هم دو نفر رو برام فرستادند و کارها خیلی سریع انجام شد چیزی که جالب بود اینکه رییس قسمت بارها از من تشکر کردند که قبلا اینجوری نبود واقعا خدا رو شکر
با همکاران سر مسایل کاری حرف میزدیم که این کار مربوط به حسابرس نیست وهمکارم قبول نکرد من یهو صدام رو بلند کردم و یه سکوت حاکم شد … و کار به همون جا ختم شد و حاشیه ای نداشت خدارو شکر
این الگو برای من بارها تکرار شده ودوست دارم حلش کنم حس میکنم مثل آشغالیه که دارم زیر فرش قایمش میکنم
دنبال دلیل این کارم هستم چرا اگر مشکلی رو بخوام حل کنم صدام رو میبرم بالا بجای اینکه با صحبت کردن ودلیل آوردن کارها رو پیش ببرم
قبل از آشنایی با استاد توی شهر دیگری بودم واقرار میکنم هر دو ماهی یه بحثی با دیگران داشتم که خدارو شکر الان بالای دو سال هست که این طور نشده ومن رشد داشتم خدا رو شکر
دلیلش رو دقیقا نمیدونم شاید باورهای گذشته من باشه
باورهایی مثل مردم باید ازت حساب ببرند ،اگر جواب نداد دعوا راه بنداز ،سر وصدا کن تا کارت پیش بره یادمه یکی ازعموهام که رفته بود یکی از اداره جات دولتی وکارش انجام نشده بود و شروع کرده بود به سر وصدا کردن خیلی زود کارش رو انجام داده بودند و میگفتند اگر کارت انجام نشد سرو صدا کن واز زور استفاده کن
انگار الگوی ذهنی شده برام که برای هر کاری از زور ،دعوا وبحث استفاده کنم در صورتی که کارهایی که پروسه ها داره با صحبت کردن ولذت بردن خیلی راحت برام انجام شده
خیلی از افراد هستند که به مشکل میخورند واز سرو صدا کردن استفاده نمیکنند نارضایتی واوقات تلخی براشون پیش نمیاد اتفاقا کارشون خیلی راحت وآسون انجام میشه کما اینکه خیلی از اوقات هم برای خودم پیش آمده وفریب ذهن همون شیطان که راه سخت رو پیش روم قرار میده
کلام از زور استفاده کن باعث شده کارهام رو با زور بخواهم انجام بدهم تا از روش صحبت کردن
این باورها ی مخرب کارها رو برام سخت تر کرده و جایگزین این باور ها رو که در دوره دوازده قدم بارها گوش دادم که خیلی بهتر شدم وبا تغییر باورهای داره چرخ زندگیم نرم تر میشه
جهان سرشار از مردمانی نازنین مهربان ودوست داشتنی است که از هر لحاظ به من کمک میکنند
نسبت به گذشته روابطم ولحن صحبت ام با اطرافیان و همکارانم بهتر شده خدارو شکر
مورد دیگه که الگوی خوب هست برام اینکه از هرخونه ای به خونه دیگه رفتم خیلی راحت وبه آسانترین روش نقل مکان کردم حتی خونه ای رو گرفتم که نوساز در محله بالای شهر امن تمیز همسایه های خوب جاپارک زیاد کوچه پهن پارکینگ دار که از نظر خیلی از دوستان من خوش شانس هستم ودلیلش همین باور هست که همیشه اوضاع بهتر میشه ومیدونم با اطمینان میگم سال دیگه که انشالله نقل مکان داشته باشم به خانه خودم از این خونه ای که هستم هم بهتر هست
الگوی دیگر که ذهنم منو فریب میده اینکه در جابجایی ها یه نارضایتی ای بوجود میاد و با شکر گذاری روزانه ویاد آوری اتفاقات خوب تلاشم اینکه که ذهنم رو کنترل کنم واتفاقات خوب برای من رقم میخوره چون فرکانس های خوبی رو ارسال میکنم ودارم به ذهنم القا میکنم اگر فلان اتفاق برام افتاده به خاطر باورها و فرکانس های قبلی من بوده پس من کنترل ذهن میکنم لاجرم اتفاقات خوب برام رخ میده من نسبت به گذشته فرق کردم صبور تر ، زیبابین تر ،آرام تر شدم ونحوه حرف زدنم ولحن کلامم فرق کرده
دیروز داشتم توی دیوار دنبال خونه میگشتم که با پول من مطابقت داشته باشه دخترم اومد کنارم گفت بابا این خونه خوشگل رو بیار ببینیم تا خونه خوب بخریم .حس کردم این کلام خدا بود که داشت زبون دخترم میگفت ، قرار کارها رو خدا انجام بده پس دنبال زیبایی ها باش ولذت ببر خدا همه چیز رو درست میکنه تو طرف خودت رو انجام بده از زیبایی ها لذت ببر حالت رو خوب نگه دار تا اتفاقات خوب لاجرم برات اتفاق بیفته استاد این عین کلام شماست دوره دوازده قدم که تو ذهنم حک شده خدایا شکرت
خدایا مارو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
سلام وقت بخیر
اقای عباسمنش عزیز و مریم خانوم گرامی
و همه عزیزانی که این پستو میخونن
مدتیه دارم برنامه روزانه مینویسم و جلو میرم و برای خودم چالش گذاشتم که زبان فرانسه و انگلیسی رو یاد بگیرم زبان فرانسه که همیشه برای عجیب و غریب بود و بعد از حدود 80 روز تقریبا پشت سر هم روزی 10 دقیقه تایممو میگیره و الان شده یه زبان شیرین و خوشمزه برام و البته به قول شما استاد عباسمنش که دوست دارم خودم رو به چالش بکشم و کنجکاو باشم
دارم این کارو روی وجودم انجام میدم و همچنین 10 تا 15 دقیقه تایم میزارم که انگلیسی رو قوی کنم
و همچنین دارم اقتصاد کلان کشورهای پیشرفته رو بررسی میکنم که چه قدر برایم عجیب بود و گفتم یا خود خدا چه قدر خوب میشه پول ساخت
و دارم کار توی بازار طلای آتی ایران رو شروع به یادگیریی میکنم
شکر گزار تر هستم زندگیم با برنامه تر شده
بیشتر خدا داره خودشو نشون میده دمش گرم
از وجودش متشکرم به خاطر این زندگی خوشبختی که دارم
مطمئنم میلیارد های انسان که توی این دنبا زندگی میکنن دوس دارن جای الان زندگی من باشن
این موضوع دهنم من رو میبنده از گلایه و شکایت به درگاه خدای مهربان
خدایا منو بشناسون به خودت امیدوارم بتونم خیلی خوب تو رو بشناسم آمین
خدا همه ما ها رو به راه راست هدایت کنه
لایق بهترین هستیم
من به خاطر باورهای اشتباهم که الانم 100درصد درست نشده وباید روش حسابی کار کنم خوب ماشین قسطی خریدم البته دوماهه
مدتش اصلا مهم نیست مهم اینکه این مسیر اشتباهه
تا قبل از اون من درآمد خوبی داشتم خدارو شکر دوروز یبار 50 ملیون در روز فروش داشتم اما به محض اینکه ماشین رو با این شرایط گرفتم درآمدم به شدت افت کرد حتا به زیر 10 ملیون در روز رسید
اونجا بودکه متوجه شدم یکی از ترمزها و باورهای اشتباهم رو البته که چندین و چند بار شنیده بودم از استاد عزیز اما خوب ایمانم قوی نبود تا اینکه این اتفاق برام افتاد و تمام تلاشم رو میکنم که دیگه هرگز قسطی چیزارو نخرم تعهد میدهم به خودم تا پول نقد برای خرید چیزی نداشته باشم نخرمش
به نام خدای معجزه ها و خیر و خوبی های بینهایت
سلام به استاد عزیزم
و مریم بانو
و همه دوستان عزیز
این فایل رو میشه گفت نسخه ی کاملتر و پر آگاهی تر از فایل های قدیمیتون هس که تو این فایل بحث فریب ذهنی رو خیلی دقیق تر توضیح دادین. سپاسگزارم بابت این فایل های رایگان که منتشر میکنین تا من و همه دوستان بتونیم به خودشناسی برسیم.
اول از یه الگو کوچیکتر شروع میکنم و بعد میرم سراغ پاشنه آشیلم.
مورد اول که دیدم یکی از دوستان شبیهش رو گفتن، موتور سواری هس. تو رانندگی با موتور نمیگم حرفه ای هستم، ولی نسبت به چند سالی که دارم میرونم، رانندگی خوبی دارم و خیلی از بی کله بازی هایی که بقیه انجام میدن رو، من انجام نمیدم!
تو این 5 سال به لطف و مراقبت خدا تصادف سخت و سهمگینی نداشتم، یه 2-3 تا مورد بوده که چون تو سرعت پایین اتفاق افتاده خیلی جزیی بوده و فرد مقابل هم خیلی خوب برخورد کرده و گفته برو مشکلی نیست.
ولی امان از این ذهن که هیچی رو فراموش نمیکنه! هر بار که پشت موتور میشینم، اون نجواها باز شروع میکنه به تخریب، که الانه که یه اتفاقی میوفته، الانه که میسری و پهن میشی کف زمین!!
پارسالم 9 ماه توی یه کاری بودم که علاوه بر ذهن، تعدادی از همکارام این ترس رو بهم القا میکردن.(چقدر قانون دقیقه! وقتی توی ذهنت به ترسی توجه میکنی، جهان هم به افراد و شرایطی هدایتت میکنه که، بیشتر به اون ترس توجه کنی و ببینیش)
خدا رو شکر تو اون مدتم هیچ اتفاقی نیوفتاد ولی دقیقا چیزی که گفتین درسته؛ ذهن همون 1-2 بار که اتفاق ناجالب برات افتاده رو فقط میبینه و با بولد کردنش میترسونتت!
یه بارم بوده که دقیقا یادمه داشت بارون نمی میزد و من سوار موتور بودم و باکسمم پر پر بود. داشتم دور فلکه میپیچیدم که نزدیک بود سر بخورم ولی یه لحظه پامو گذاشتم زمین و خدا منو نجات داد و صحیح و سالم رسیدم مقصدم.
این همون مثالی هس که میگین باید هر بار که اون نجواهه خواس شروع کنه، این فکت رو براش بیارین تا خاموش بشه و منم بعضی موقع ها که یادوم هست با این روش کنترلش میکنم.
تو بقیه موارد هم سعی میکنم که نادیدش بگیرم تا برتش، مثل آسمونی که یه لحظه ابریه بعد نیم ساعت آفتابی میشه.
مورد بعدی تمرین آگهی بازرگانی مربوط به دوره عزت نفسه!!
از پارسال برج 10 که رسیدم به این تمرین فک کنم فقط 3 بار رفتم پیش افرادی و ازشون خواستم تمرین رو باهاشون انجام بدم و اونا هم جواب منفی دادن. ولی ذهن به خاطر همون تخریب های قدیمی و کمبود عزت نفس، این موارد رو با هم مخلوط میکنه و یه آشی برام میپزه که 2-3 وجب روغن روشه!!!
همیشه موقع انجام تمرین، اون مقاومت ذهنی هس. به قول شما 100 بار هم انجام دادم ولی ذهن اون موارد انگشت شماری که موفقیت آمیز نبوده رو برای خودش پایه قرار داده و داره اینطور منو میترسونه!!
خدا رو شکر تمرین رو ول نکردم و با درک قانون تکامل تونستم افسارش رو بدست بگیرم و کوچیک کوچیک دارم ادامه میدم و بنظرم حتی تارگت مترو رو هم که زدم باید تا آخر عمر این تمرین رو انجام بدم!! از بس که تمرین قوی ای هس برای بهبود عزت نفس.
جالب اینجاست که موارد بسیار زیادی بوده که موفقیت آمیزم بوده، مثلا هفته قبلی با 2 تا خانم تمرین رو انجام دادم و یکیشون چقدر تحسینم کرد و گفت واقعا خوندن این جمله ها اعتماد به نفس بالایی میخواد.
باید سعی کنم بیشتر نیمه خیلی پر لیوان رو ببینم و هر بار قوی تر عمل کنم.
خدایا فقط خودت کمک کن
استاد الان جلسه 6 قدم 1 هستم و بر اساس چیزی که گفتین، امسال رو سال عزت نفس بالا نامگزاری کردم. اخیرا دوره قانون سلامتی رو هم خریدم ولی خوب شد که شروعش نکردم!
الان به عنوان یه مورد تو قسمت رنج نوشتم که اگه تغییر و تحول اساسی تو عزت نفسم ایجاد نشه، قانون سلامتی رو استارت نمیزنم!!
از خدا خواستم که کمک کنه یه اهرم رنج و لذت قوی و تاثیر گذار بنویسم، عین شما که برای وزن کم کردنتون نوشتین، تا عامل محرکی بشه برای بهبود عزت نفسم و مخصوصا تمرین آگهی بازرگانی!
خوشحالم که در این خانواده صمیمی حضور دارم و میتونم زندگیم رو با کمک الله اونطوری که میخوام بسازم.
شاد پیروز موفق و ثروتمند باشید
I will succeed no matter what
ب نام خدای هدایتگر
سلام ب استاد جان و خانم شایسته گرامی
ممنون از فایل زیباتون
من چند سال پیش گوشی موبایلی داشتم ک توی تاکسی جا گذاشتم گم شد ولی با پیگیری پیدا شد
اما این استرس و ترس با من موند ک گوشیم گم میشه
دوباره بعداز چند سال تو همین روزای عاشورا و تاسوعای حسینی ،بیرون رفته بودم ک متوجه شدم گوشیم توی جیب مانتو نیست و خیلی ناراحت شدم
خیلی سرزنش شدم ک چرا گوشی رو گم کردم
تا وقتی ک با استاد آشنا شدم و از فایل هااستفاده کردم فهمیدم ک یه بار اتفاق افتادن قرار نیست هر روز باشه و خدارو شکر ک یه بار بود
خدا رو سپاس ک خدا شما رو دستانی تو زندگی من
قرار داد تا زندگی و افکارم را تغییر بدم
استاد شما همیشه از کنترل ذهن برامون گفتید واقعا مشکله ولی شدنی هست ب اندازه ای ک بتونی کنترل کنی ذهن رو نتایج هم پشت سر هم رقم میخوره آن شاالله
در پناه الله یکتا شما و همه دوستان گرامی
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
و قرآن را به سوی تو نازل کردیم به خاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده بیان کنی و برای اینکه بیندیشند
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
در آیه فوق دوبار کلمه تنزیل بیان شده، بار اول که ناظر به فرود آمدن آیات بر قلب پیامبره و خداوند میفرماید ما این آیات رو نازل کردیم تا آنچه بر مردم نازل شده رو تبیین کنی و شاید اندیشه کنند…
دو تا نکته در مورد نازل شدن اول و دوم هست که خیلی جالبه… اولی رو خدا میگه ما نازل کردیم اما دومی رو میگه آنچه نازل شده… و اولی در مورد قرآنه اما دومی رو توضیح نداده… خواستم الهامم رو درباره این آیه بگم که خودش خیلی در بحث
کنترل ذهن کمکم کرده و همیشه برای کنترل ذهنم از این مدل آیات کمک میگیرم…
در آیات قرآن زیاد از واژه نزل، انزل و … مشتقات کلمه نزل استفاده شده… نازل شدن وقتی استفاده میشه که یک منبعی برای چیزی هست و کمی از اون منبع پایین میریزه و اسمش میشه تنزیل.. حالا اگه اون منبع ابر باشه تنزیلش بارانه… این بخش رو داشته باشید تا در مورد بخش دوم صحبت کنم… کلماتی مثل امام مبین، لوح محفوظ و … که خداوند بارها اشاره فرموده که تنزل از این موارد اتفاق میفته… حالا داستان چیه؟
قضیه رو دو بخش میکنیم… بخش اول امام مبین و بخش دوم تنزل… اگه بخوام خیلی روون مثالشو تبیین کنم از مثال منشور استفاده میکنم… وقتی یک نور بی رنگ که دیده نمیشه و تمام طیف های نور رو داره به یه منشور میخوره چه اتفاقی میفته؟ اون منشور با توجه به جنسش و ضریب شکست نورش و ویژگی هایی که داره طیف های خاصی رو که قابل دیدن هستند از اون نور استخراج میکنه و از خودش عبور میده… حالا اگه منشور های مختلفی رو امتحان کنیم نتیج تغییر میکنه.
حالا اینجای بحث میخوام از نظریه ملاصدرا، نسبیت انیشتن، فیزیک کوانتوم و آیات قرآن به یه جمع بندی برسم!!!
وقتی نور حق که لایتناهی و بدون تعینه چون هیچ ظرفی نمیتونه مظروف حق بشه و هیچ ذهنی نمیتونه به کنهش دست پیدا کنه بخواد متجلی بشه (مثل همون نور بی رنگ که قابل درک و دیدن و توصیف نیست) از مبدا که همون ظهور اصلی خداونده که در یونان باستان بهش میگفتن لوگوس (لطفا در موردش مطالعه بفرمایید) به نفس انسان میتابه و نفس انسان یا همون ضمیر ناخودآگاه که با مرگ از بین نمیره و ورای زمان و مکانه با توجه به انباشت باورهایی که داره برای فرد در دنیای اون متجلی میشه، به صورت اتفاقات و شرایطی که شخص باهاشون مواجه میشه… این میشه تنزل… مثلا برای پیامبر قرآن بر قلبش تنزل پیدا میکنه که به صورت کتابی در دسترس ما قرار میگیره یا هر موضوعی که ما داریم تجربه میکنیم همین ظهور خداونده در نفس ما و زندگی ما… حالا هر چی این طیف های رنگی با اصلاح اون منشور که نفس ما و نظام باورهای ماست به اون نور بیرنگ نزدیک تر میشه و ما توحیدی تر میشیم و نگرشمون الهی تر میشه ما خدا رو بهتر درک میکنیم و زندگیمون زیبا تر و نا محدودتر میشه و البته این سیر تمامی نداره و انسان از ازل تا ابد از این مسیر لذت میبره…
برسیم به آیه ابتدا… خداوند میفرماید ما این قرآن رو نازل کردیم تا برای مردم شرح بدی آنچه بر اونها نازل میشه از اون کتاب محفوظ و یا امام مبین یا لوح محفوظ… همون که تمام هستی در اون بصورت لایتناهی و بدون تعین مستوره.. .. اما به قدر سعه وجودی ما و اصلاح نظام باورهامون در زندگی درکش میکنیم و بصورت شرایط و اتفاقات متجلی میشه… داستان هم زمانی رو خیلی از ما ها بارها درک کردیم که اگه قرار بود دنیا مثل سالید محکم و بدون تغییر باشه و مثل ماشین صفر و یک عمل کنه عملا امکانپذیر نبود و هیچ قانون احتمالاتی نمیتونست اثبات کنه چطوری چند میلیارد انسان توی یه کره خاکی زندگی کنن و تحث تاثیر قوانین ثابت فیزیک و شیمی و دولت و … باشن اما این همه همزمانی رو تجربه کنن!!.. یعنی علی رغم سخت بودن ظاهر دنیا برای ذهن ما مثل یه بخاره که بهش شکل میده…
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ۚ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ ۚ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ
و کوه ها را می بینی [و] آنها را [در جای خود] بی حرکت می پنداری، در حالی که آنها مانند ابر گذر می کنند. آفرینش خداست که [آفرینش] هر چیزی را محکم و استوار کرده است؛ یقیناً او به آنچه انجام می دهید، آگاه است
برای تغییر این منشور که دنیای ما ازش داره متجلی میشه برای ما و ادراکات ما مثل اثر انگشت ما منحصر به فرده باید دیتاهایی که در ضمیر ناخودآگاه ما تحت عنوان باورهای ما ذخیره شده تغییر کنه… اما ضمیر ناخودآگاه ما برای اینکه به راحتی تغییر نکنه یه فیلتر برای خودش گذاشته.. اون فیلتر ضمیر خودآگاه ماست که باید بارها موضوعاتو تکرار کنیم تا از این فیلتر عبور کنه و به ضمیر ناخودآگاه برسه… و با مرگ جسم ضمیر خودآگاه هم از بین میره… و جالبه که عامل اضطراب ها و نگرانی ها و چیزی که مدام انسان رو به گذشته یا آینده پرتاب میکنه ضمیر خودآگاهه، و تجربه های نزدیک به مرگ اینو اثبات میکنه و آرامش مطلقی که بعد از اون تجربه نسیب افراد میشه و خاموش شدن ذهن خودآگاه… شبیه این داستان برای افرادی اتفاق افتاده که مثلا تو بیمارستان بهشون مورفین تزریق شده و ذهن خودآگاه که درد رو تعریف میکنه ساکت شده… و این ضمیر خودآگاه باید دایما روش کار بشه تا زندگی تغییر کنه.. و من همیشه به خودم متذکر میشم که نکنه تو ظاهر این دنیا مدفون بشم و خودم رو با ضمیر خودآگاهم یکی نبینم و از طرفندها و دیتاهایی که محصول تجربیات قبلیشه برای مواردی که نیاز به آگاهی و انتخاب دارن استفاده نکنم و این کار همیشگی ماست… باید مدام به صورتمون آب بپاشیم که خوابمون نبره و اسیر این ضمیر نشیم… شاید سوال پیش بیاد که چرا ضمیر ناخودآگاه که در قرآن ازش با واژه نفس تعبیر شده و بعد از مرگ توفا میشه و از جسم قطع تعلق میکنه همچین فیلتری رو برای خودش ایجاد کرده، توی فیلم راز پاسخش داده شده، بخاطر اینکه اگه این نبود هر ورودی به سرعت بهش میرسید و در لحظه اتفاق میفتاد و این باعث میشد انسان نتونه بازخورد بگیره و خودش رو توسعه بده… چون ضمیر ناخودآگاه تمام عالم مسخرشه و کن فیکون میکنه.. اما این فیلتر ضمیر خودآگاه باعث میشه انسان آرام آرام بازخورد بگیره و بتونه اصلاح کنه والا کوچکترین توجه خطرناکی در لحظه انسان رو به مهلکه میفرستاد… خواستم بگم هرچقدر حالمون عالی تره یعنی کمتر اسیر ذهن خودآگاه و نجوا گریم و به همون اندازه به ضمیرناخودآگاه نزدیک تریم و بخاطر همین قدرت بیشتری در خلق خواسته هامون در زمانهای کوتاهتر داریم و این قدرت خلاقیتیه که خداوند در وجود انسان به ودیعت نهاده و باشه که همیشه متذکر بشیم به این که دنیای پیرامون ما دنیای واقعیه نه حقیقی و ما بهش شکل میدیم و هیچ حقیقتی نمیتونه کاملا به ظهور برسه مگه به اندازه ظرف واقعیت ذهنی ما و اگه ما خودمونو اسیر دنیای به ظاهر سخت بیرون ببینیم نمیتونیم با ذهنمون تغییرش بدیم…
برسیم به آیات ابتدایی … خداوند قرآن رو بر پیامبرش نازل فرمود تا برای مردم شرح بده چرا در زندگیشون شاهد اتفاقات مثبت یا منفی هستن و قرآن براشون اینو تبیین میکنه تا با اصلاح و تفکر زندگیشونو تغییر بدن…
سلام حسین آقا عزیز
وقتی قسمت اول کامنت شما رو خوندم یاد اون حرف استاد افتادم که همیشه میگه خیلی فرقه بین اون چیزی که خدا به پیامبر گفت و اون چیزی که پیامبر شنید،
دقیقا همین چیزی که شما از این آیه گفتین و خیلی جالب بود برام،
تفاوت بین وَأَنْزَلْنا و نُزِّلَ،
ممنون که درکتون رو نوشتین، خیلی استفاده کردم، یکی از درخواستهایی که از خدا همیشه دارم این دعایی هست که خود خدا به پیامبر گفت بگه: رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا
و وقتی کامنتهایی از دوستان رو تو سایت میخونم که در مورد قرآن هست و درک جدیدی بهم میده احساس میکنم خدا این دعای من رو اجابت کرده.
ممنون که نوشتین و باهامون به اشتراک گذاشتین، خدایا شکرت برای تمام آگاهی هایی که نصیبمون میکنی
سلام و درود به استاد جان و بچه های راه بهشت
استاد ممنون از فایل فوق العاده تون
فریب کاری ذهن
سال اول دانشگاه بودم که پام پیچ خورد و شکست و با اینکه عشق والیبال بودم دیگه ادامه ندادم
و هر بار که به والیبال فک میکردم میگفتم، نه
شاید یه بار که اسپک زدم و اومدم پایین باز پام پیج بخوره و مجدداً بشکنه
3 بار آزمون استخدامی دادم و رد شدم و هیچ بار ننشستم و اون حال بدی که باعث میشد آزمون رو خراب کنم رو بررسی کنم
و دیگه آزمون استخدامی ندادم
6 بار آزمون دکتری دادم اونم با حال بد که حتی 1 بار کارم به دکتر روانپزشک کشید، و اوضاعی بود
هیچ باز نشستم بگم من 3 بار و 6 بار، هر لحظه فرکانس نشدن، نمیشه، اگه نشه چی میشه و…. میفرستادم و معلومه که نباید در آزمون استخدامی و دکتری قبول میشدم،
و این شد که دیگه هیچ آزمونی شرکت نکردم
یه بار سر چهارراه خونه پدرم یه تصادف خیلی ریز و کوچیک کردم
تا ماهها یادمه فرسخ ها مسیر خودم رو دور میکردم که از اون چهارراه رد نشم
یه دوستی تو حرفاش گفت آدم اگه تو 25 تا 30 سال حرکتی برای زندگیش نکنه، شغلی، کسب و کاری، درامدی، پس اندازی …. دیگه نمیتونه
و من اینو بخاطر سپردم و به موازات روزهایی که از 30 سالگی خودم و داداشم گذر کردیم و شغلی نداشتیم، من هم بجای خودم هم داداشام احساس بد و ترس و استرس تجربه کردم
این در حالیکه که پائولو کوئیلو تا 35 سالگی راه و مسیرش مشخص نبود
و این یعنی سن یه عدده، میشه شروع کرد از هر جایی که بود
یا سرهنگ ساندرز که تو 50 سالگی دستور پخت مرغ کنتاکی رو خلق کرد
به +1000 نفر پیشنهادش داد و کسی ازش استقبال نکرد ولی پا پس نکشید
و در طول 40 سال تونست 6000 شعبه تو سراسر دنیا ایجاد کرد
یادمه 1 بار خیارشور و مربا درست کردم کپک زدن، کلا گذاشتم کنار گفتم من آدم خیار شور و مربا نیستم
به نام خدایی که با یادش دلها آرام می گیرد.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
سلام به دوستان هم فرکانسی
استاد عزیزم، این فایل هم مثل همه فایلهایتان فوق العاده بود که من چندین بار گوش دادم و بیشتر مواردی که مطرح کردید برای من نیز پیش آمده که ذهن یک اتفاق را بزرگ نمایی میکند.
مثال رانندگی که ذهن، یک تصادف ساده را برای من بعد از چندین سال رانندگی خوبی که داشتم جوری بولد میکند که چندین روز مرا درگیر این اتفاق میکند.
یا مثال مهمانی که همیشه همه چیز اوکی و عالی بوده، اگر یک بار آن گونه که می خواهم پیش نرود نجواهای ذهن شروع میشود که این بار هم خوش نمیگذرد و خوب نخواهد بود و در نتیجه افکار منفی شروع میشود.
اما من سعی میکنم ذهنم را با منطق قانع کنم و با کار کردن روی باورهایم، نتایج بهتری بگیرم و احساس خوبی داشته باشم و همچنین افسار ذهنم را در اختیار بگیرم که واقعا کار سختی هست کنترل ذهن و باید همیشه روی باورهایم کار کنم و از زندگی کردن لذت ببرم.
و در این مدتی که با استاد عزیزم آشنا شدهام با کار کردن روی خودم به آرامش رسیدهام و احساس بهتری دارم که شکرگزار خدای مهربان هستم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کرد.
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین خیلی دوستتون دارم.
باسلام خدمت استاد عزیزم راستش وقتی میخواستم برم آموزشگاه رانندگی که رانندگی یاد بگیرم یک جلسه که رفتم توخونه مسئله خیلی بدی برام پیش آمد و دیگه تا مدتها نتونستم برم همش میترسیدم دوباره نکنه برم آموزشگاه رانندگی همین اتفاق بیفته و باز دوباره بعد از دوسال رفتم دقیقا بعد از جلسه اول پدرم فوت شد باخودم گفتم دیدی هر بار میری که رانندگی یاد بگیری یه اتفاق بد میفتهدیگه نمیرم گذشت بعد از 4 5 سال که باخودم کلنجار رفتم که اشکال نداره اتفاقه که افتاده دلیل نداره ایندفعه هم اینجوری بشه خلاصه با ذهنیت درست رفتم خداروشکر ایندفعه هیچ اتفاقی نیفتاد باخیروخوشی گواهینامه امو گرفتم . اما خواهرم اوئل رانندگیش که تازه داشته یاد میگرفته یک بار نزدیک بوده تصادف کنه ترس رفته بوده تو جونش دیگه نرفته رانندگیشون ادامه بده و حالا با گذشت چندین سال واقعا پشیمونه که چرا دیگه ادامه نداده. دقیقا من هم میتونستم بخاطر اون دو اتفاق بد نمیرفتم رانندگی والان راننده نبودم خداروشکر ذهنمو کنترول کردم ورففتم ورانندگیمو ادامه دادم. والان مشکلی دارم وباید روش کارکنم مشکله روابطم با دوست هست چون با هر کسی دوست شدم مخصوصا دوست صمیمی آخرش یک اتفاق ناخوشایند بینمون پیش آمده و و چشمم خیلی ترسیده و مدتهاس با هیچ دختری ارتباط برقرار نمیکنم ولی خیلی دارم در دوره احساس لیاقت دارم رو خودم کارمیکنم که اگه اینبار با کسی دوست شدم که میدونم جهان به اندازهای که رو خودم کار میکنم واحساسه لیاقت میکنم دوست خوبی سر راهم قرار میده ومن درسشوگرفتم ودیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نمیکنم.
سلام استاد مهربانم و مریم عزیزم
سلام به دوستان گرامی
چند ماهی می شد که کامنت نگذاشتم قبلا بیشتر این کار را می کردم و امروز به خودم آمدم که چقدر این مهم را به عقب انداختم
کامنت سعیده جان شهریاری را خواندم که ایشون گفتند باید تمرکزی تر روی فایل ها وقت بگذارم به من این الهام را کرد که باید مانند گذشته غیر از گوش کردن فایل ها که باید زمان بیشتری به آن اختصاص بدهم در عین حال باید برای هر فایلی که گوش می کنم کامنت بگذارم چون من قبلا از این کار نتیجه های بسیار بالایی گرفتم .
به خود گفتم تصمیم می گیرم هر روز نمی دانم تا کی حداقل یک ماه هر روز یک کامنت روی هر فایلی که آن روز گوش کردم بگذارم تا آگاهی ها خیلی بهتر درک شوند و می دانم که چقدر نتایج عالی خواهند بود من خودم از روزشمار تحول زندگی 1 و 2 واقعا نتایج شگفت اوری گرفتم انشالله خدا کمک کند.
درباره اینکه چطور ذهنمان ما را فریب می دهد:
کاملا به جا این فایل روی سایت آمد چون من به یک تضاد خوردم که گوشم عفونت کرد و فکر کردم که بیا این همه عوارض کلاش شنا اصلا نمی خواد کلاس شنا بری
یعنی ذهنم شروع به نجوا کرد و گفت به خاطر این موضوع این تضاد برات رخ داد و راه حل آن دور شدن از کلاس شنا و استخر است. در حالیکه باید منطق را برای ذهنم ایجاد کنم که این هیچ ربطی به کلاس ندارد. حتی اگر هم ربط داشته باشد به خاطر اینکه حتما در ناخوداگاه من این باور نقش داشته است.
با خودم گفتم مربی شنای من هر روز هفته در این استخر کار می کند گاهی ساعتها در آب است اگر قرار بود این اتفاق ها بیافتد او که چندین سال است در این کار است تا به حال باید هر روز بدترین مشکلات برایش پیش می امد اما خدا رو شکر باورهای بسیار خوبی دارد و سلامت است.
با خودم گفتم این همه ادم در ان استخر مشغول شنا کردن بودند من نباید به خاطر اینکه یک بار این اتفاق رخ داده است تمام علل و دلایل را به استخر ربط بدهم. اینها را می نویسم اما باز هم ذهنم مقاومت دارد.
حتی با خود گفتم استاد با اینکه قبل از سلامتی گوشهای حساسی داشتند با این حال لذت شنا را از خود دریغ نمی کرد و در همان دریاچه با گوشی ها که در گوششان می گذاشتند شنا می کردند چون آنقدر این لذت برایشان بالا بود که نیاز نبود که بخاطر باورهای نادرست خود را محدود کنند.
من هم به خود گفتم وقتی شنا می رفتم آنقدر حالم خوب بود و حس عالی در آب داشتم که حتی اگر یک بار هم این اتفاق بیافتد نباید این لذت را از خود دریغ کنم .
انشالله خداوند کمک کند.