چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندیکتا
درودوخداقوت به استاد عزیزوخانم شایسته ودوستان محترم
استادبنده دریه آپارتمان چهارطبقه واحدهمکف تک واحدزندگی میکنم بعد هرزمان سفرمیرفتم درب ورودی منزل قفل میکردم ودیگه حفاظ آهنی روقفل نمیزدم همچنین مغازه هم دزدگیرنداشت باخیال راحت میرفتم سفر ونگرانی هم نداشتم وهیچ اتفاقی هم رخ نمیداد تااینکه یه سال مجددقصد سفردرایام نوروز کردم دراون سال داداشم مهمان منزل ما بود وچون ماشین نداشتم بااتوبوس میبایست بریم قرارشد من وهمسرم جلوتر ازداداشم بریم اردبیل روزبعدداداشم ایناازمنزل ماباماشین خودشون حرکت کنن بیان خب داداشم درب ورودی منزل قفل کردن همچنین یه قفل آویزهم زدن به حفاظ آهنی بعددیگه اومدن اردبیل بعداز چن روز برگشتیم متوجه شدیم منزل موردسرقت قرارگرفته حتی چن روزبعد ازاومدنم سراغ مغازه بنده هم رفته بودن خداوندسپاس گذارهستم اینکه سریعا قفل های مغازه روعوض کردم چون دسته کلیدمغازه روهم برداشته بودن منتظربودن ازسفربرگردم بعدتعقیب کنن بنده رو بعدازاینکه متوجه شدن مغازه کجاست رفته بودن مغازه رو سرقت کنن موفق نشده بودن فقط یه قفل روتونسته بودن بازکنن بعداز این قضیه حساسیت من بیشتر شد برای مغازه دزدگیر نصب کردم قفل ضدسرقت همه واسه منزل هم واسه مغازه نصب کردم بااین حال میرم سفرنگرانی هام بیشترشده ودقیقا هم مشکل پیش میاداینکه برق قطع میشه دزدگیرهمش اخطارمیده وغیره..
خداوند راسپاس گذارم هستم باسایت شمااستاد عزیز آشناشدم وباآموزهای شما مسیرزندگیم وباورهایم روتغییرمیدیم وبا آموزش های شما استادعزیز درخیلی ازجنبه های زندگی تغییرکردم هم ازلحاظ سلامتی و ثروت وباور
لحظه به لحظه زندگیم ازخداوندسپاس گذارهستم اینکه بنده روموردلطف خودقرارداده تازندگی عالی برای خودم بسازم
همچنین ازشمااستادعزیزودوست داشتنی که خداوندشماروفرشته راهنماگرمسیرزندگیم قرارداده ازشمابسیارممنون هستم
سلام و درود خدمت استاد عزیز و همچنین دوستان همسفری که قراره همه باهم در کنار یک و توکل بر خدای مهربان زندگیمان را آنگونه که میخواهیم خلق کنیم نه اینکه بسپاریم به دست سرنوشت و تقدیر.
بسیار ممنونم بابت این کلیپ آموزشی،خب من از روند تکراری که سالهاست درگیر آن هستم خواستم صحبت کنم
اول از همه من تا الان بالای بیست شغل رفتم و هر کدام مدتی بودم و اومدم بیرون ولی نکته اینجاست که هر بار از یک شغل میام بیرون مدت زمان زیادی بعد از اون من بیکارم و هیچ کاری به پستم نمیخوره یا شرایطش جوریه که برای من نمیشه،
حالا جالب اینجاست قبل از اینکه از کار قبلی بیام بیرون خودم میدونم که باید مدتها بیکار بشینم و دوباره از اول شروع کنم ولی نمیدونستم چه جوری درستش کنم
الان به کمک این آموزش قدرتمند دارم روش کار میکنم و 100%تغییرش میدم و نتیجش رو حتما اعلام میکنم.
از خدا میخوام همینجوری که هدایتمون کرده به این آموزش ها ،کمکمون کنه که متعهد باشیم و مسیر رو ادامه بدیم.
با تشکر از توجه زیباتون
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
کامنت سوم
چالش روز سوم چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
من بااین فایل به یک هدایت رسیدم چون توی مغزم یک جرقه ایجاد شد
اینکه دوستان بیاین فکر کنید چجوری ذهنمون به اشکال مختلف مارو ازمسیر دور میکنه
باتوهم اگاهی ،با افکار پشت سرهم از وقایع گذشته وسعی داره نزاره تمرکز کنی اینا اسمش بازی ذهن
یه جورایی باید بگم ذهنت برات بازی درآورده
کی این اتفاق میفته زمانی که فکر میکنی کنترل دستته ونتیجه گرفتی حالا وقتشه یکم ازسایت وکامنت نوشتن فاصله بگیری این بزرگ ترین فریب
توجه به دیگران احساس مسولیت شدید به اطرافیان باوجودیکه میدونیم این اشتباهه این بازی ذهنه
وقتی همه چی داره به شکلی پیش میره که حس امنیت گرفتی این فریب ذهن
همه اینارو استاد عنوان کرده وگفته که با تمرکز روی نکات مثبت میشه جلوی ذهن نجواگر گرفت
درواقع استاد هرجایی که مچ ذهنشو گرفته و دقیقا خلاف چیزی که ذهنش گفته عمل کرده موفق شده وتونسته ذهنشو به اصطلاح کنترل کنه ودلیل موفقیتش انجام همین تمرین هرروز بوده هرلحظه هرساعت انقدر مثبت حرف زدن تمرین وتکرار کرده وبازی رو یاد گرفته وهروقت بازی ذهن یاد بگیری بردی
حالا من دارم فعلآ حریف آنالیز میکنم که بدونم کجا باید چه حرکتی بزنم
توی چالش خانه تکانی ذهن استاد میگه به جای اینکه هرروز دنبال یه روش جدید باشی همونی که اصل تمرین کن
من وقتی دست ذهنمو بخونم میتونم راهکار یا ابزار مناسب بااون حرکت هوشمندانه رو آگاهانه مهار کنم
اگر بتونم ذهن تحت کنترل خودم دربیارم واسم کارکنه بهترین خدمتکاره ومن تا وقتی متوجه این قضیه نشده بودم مدام سعی میکردم ندیده ونشنیده بگیرمش
این چالش هرروز منه حواسم به این باشه که هرفکری میاد توسرم تحلیل کنم اگر مثبت بود راه بدم واگر نه نزارم ،من وقتی میخوام درجهت رشدوتعالی حرکت کنم در جهت مثبت ازاونجا که جهان جهان دوقطبیه من امتحان میشم ومدام یک سری مانع سرراهم قرار میگیره که ببینه چقدر متعهدم اون موانع دلسردی وناامیدی وکمالگرایی وندیدن پیشرفتاته دوستان دقیقا همون جا همون نقطه جایی که باید کم نیاورد مثل بدنسازی وقتی داری روی یه عضله کار میکنی فشار زیاد باعث ساخته شدن همون قسمت میشه وهرچی بیشتر دردت بگیره یعنی روی عضله داره کار میشه تنها ابزارش هم نگاه توحیدی وایمان داشتن به مسیره
این تمرکز وتوجه صددرصد میخواد چون روزانه هزاران فکر درحال رفت وامد به ذهنم هستند چون ذهن اینجوری کار میکنه حالا من میاد میشم ناظر وخودم اگاهانه امور بدست میگیرم
نتیجه مطمئنا شگفت انگیزه اینو تجربه کردم ولی خیلی کوتاه بود چون تا حس کردم بردم با یه ترفند زمین خوردم
این چالش امروز من بود ذهن خیلی دوس داره هی تکرار کنه تکرارکنه من با تکرار تکرار جلوتر ازاون که صبح زوده میام نمیزارم اون بشینه پشت فرمون
ابزارش هم چیه؟تمرین ستاره قطبی
ونوشتن نکات مثبت هرروز واون وقت همه چی تحت کنترل من درمیاد اگه شب قبل خواب صبح اول روز وقت بزارم بازی اون روز بردم
یه جا خوندم نوشته بود سعی میکنم فقط برای امروز زندگی کنم ومشکلات یاهمون مسائل زندگیمو به یک باره بردوش نکشم
خدایا شکرت برای این اگاهی ها
استاد عزیزم عاشقتم
به نام پروردگار مهربانی ها
سلام استاد جان . سلام دوستان
عجب فایلی شد و در موقع درستش تونستم تماشا و درکش کنم.
به شخصه اعتراف میکنم سالهای طولانی از مسیر زندگیم رو اشتباه رفتم و ذهنم منو تسخیر کرده بود و اراده من رو گرفته بود و من اسیرش شده بودم. من برده ای شده بودم که خوب سواری به اربابش میداد . ذهن من منو با وابسته کردن به عوامل دیگه برای لذت بردن . با ترس هام با از بین بردن عزت نفسم منو به معرض نابودی کشوند چون شرک داشتم . چون ضعیف بودم و سزای کسی که شرک داشته باشه بدبختی و رنج هست .
من به خودم ظلم کردم و این روح متعالی خداوند رو له میکردم و الان که نگاه میکنم متوجه اشتباهاتم میشم اما از رحمت خداوند نا امید نیستم و باید شروع کنم و قدم به قدم خودم رو بازسازی کنم. داستانش مفصله و در این بحث نمیگنجه.
یادمه بچه بودم رفتیم به مسافرت با خانواده داییم و یه جا توگردنه ماشینش خراب شد و موندیم و جالبه بعد اون هروقت از اون جاده عبور کردیم میگفتیم ببین ماشین دایی اینجا خراب شد در حالی که الان جاده اش بهتر شده و وسایل نقیله کاملا عوض شدن و اتفاقات خوب افتاده.
یه زمانی از مسیری رفتم که سگ داشت و ترس برم داشت و دیگه از اون مسیر نرفتم.
یا از روی نردبان افتادم پایین و دیگه رو نردبان نرفتم چون فکر میکردم این اتفاق تکرار میشه.
یا شده شخصی از نظر من جنسش رو گران داده و من دیگه اصلا ازش خرید نکردم.
چند روز پیش رفتم اگهی بازرگانی و دو گروه پیرمرد جواب مثبت ندادن و همونجا ذهن گفت پیش پیرمردها نرو اینا بی اعصابن و با اینکه این همه ادم تشویق کردن نمیبینه ولی همون دو گروه را دید.
چون سالها چاق بودم وچندبار تلاش کردم و وجواب نداد فکر میکردم نمیشه و تا سالها سراغش نرفتم.
یا یادمه یه بار تو ویندوز عوض کردن به مشکل خوردم که فایلی پاک شد و الان ذهنم میگه نمیخواد دردسر داره و دفعه قبلی رو یادم میاره
یا اینکه یه خرید بی کیفیت داشتم و ذهنم میگه تو بدرد خرید نمیخوری و با اینکه هزار بار خوب انجام دادم اما تمرکز به نکات منفی داره
یا اینکه با یه بار دیدن موضوعی ذهنم رو نسبت به بنگاه دار ها بد کرد و دوست نداشتم برم سراغشون یا اینکه دیدم چقدر پدرم ثروتش رو نتونست خوب مدیریت کنه و من توی ذهنم جا افتاد که ثروت دردسر داره
و همینطور خیلی از ترس ها را ما تجربه نکردم فقط به واسطه گفتن بقیه بوده که این کار رو بکن که اینجوری میشه . دزد زیاد هست . خرابی فلان ماشین زیاده . فلانی اینجوریه و… همه این تجربه هاشون ایجاد ترس کرده و ذهن هم بهش دامن زده که تو هم اینجوری میشی ها
همین قبل فایل داشتم به تضادی که سالها منو درگیر خودش داشت منو اسیرش کرده بود فکر میکردم و به خودم هم میگفتم اون کار اشتباه بود ولی من میتونم ازش درس بگیرم که اون کارها رو نکنم . یا در بیزنس به تضاد بزرگی خوردم که سرمایم رفت و خب این خیلی درس ها میتونه بهم بده و ازش یاد بگیرم که خودمو بهبود بدم در حقیقت باعث میشه من بیشتر روی خواسته ام کار کنم و متعهد تر بشم. اون موقع با اون باورها نتایج کوچک بود الان که خودم و ذهنم رو بهتر شناختم میتونم بترکونم چون خودمو و قوانین و خدا را بهتر شناختم پس خدایا let’s go
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَهً مِّنْهُ وَفَضْلًا وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
شیطان، شما را، وعده فقر و تهیدستی میدهد، و به فحشا امر میکند، ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما میدهد، و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست. .
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته مهربون و دوستان نازنین
در مورد این فایل یک کامنت گذاشتم قبلاً که نوشتم از مشکلی که این طرز فکر برام ایجاد کرده بود ولی واقعا فکرش رو نمیکردم که اینقدر این طرز فکر و نجوا، ریشه زده باشه به جاهای دیگر زندگیم و حالا که یه سری مسائل تکرارشونده در زندگیم داشتم و از خدا هدایت خواستم برای راه حل، بالاخره وقتی با تمام وجود خواستم، هدایت شدم و فهمیدم ای دل غافل، این همه مدت ذهنم داشته از گذشته برای آیندم تصویر بد ارائه میداده و منم ناخودآگاه تاثیر میگرفتم و بدون اینکه بفهمم، داشتم روی تردمیل میدوئیدم. حالا قضیه چیه؟ من به خاطر باورهای نامناسب که الان میدونم بحث عدم احساس لیاقت بوده، در مسیر عشق و علاقه خودم نتایج کاری و مالی خوبی نگرفتم ولی حالا با تغییر باورهام به لطف دوره احساس لیاقت، رفتارهای آدما باهام، نتایجم، مهارتهام، احساسم به خودم و فعالیتی که میکنم و همه چی تغییر کرده و هرروز دارم رشد میکنم در عین حالی که لذت میبرم و وابسته هم نیستم. ولی نکته ای که هست اینه که یه سری کارهایی که باعث میشه رشد من سرعت بگیره و من به درآمدزایی درستو حسابی برسم از کارم رو انجام نمیدم یعنی نه اینکه انجام ندم، بلکه پیوسته و منظم نیست مثل رعایت تغذیه مناسب به سبک دوره قانون سلامتی یا بحث تمرکز 100 درصد که تا یه جایی خوب پیش میرم ولی همین ذهن جلومو میگیره و میگه در گذشته اینقدر دویدی و فعالیت کردی، نتیجه خاصی(بیشتر منظور نتیجه مالی در کنارش اعتبار) نگرفتی و حالا هم همینه و دلسردم میکرد از ادامه مسیر. جوری هم بود که متوجه نمیشدم ایراد از کجاست و هرچی از اونور گاز میدادم که درست بشه، نمیشد. مثلاً اهرم رنج و لذت کار میکردم برای تغذیه مناسب و گوش میکردم خود دوره قانون سلامتی رو یا سعی در بیشتر درگیر هدفهام شدن داشتم، تمرکزم رو بالاتر میبردم و هر راهکاری که بود رو انجام میدادم که بتونم عادت زندگی به سبک دوره قانون سلامتی رو ایجاد کنم ولی تا یه جایی خوب پیش میرفتم ولی بعدش دوباره ادامه دادن برام سخت میشد. دیشب خداوند هدایتم کرد که چون توجهت به اتفاقات نامناسب گذشتش که دلیلش باورهای نامناسب گذشته بوده، الآنم میترسی که نکنه الآنم نشه و من اینهمه فعالیت کنم و آخرشم هیچی باشه و این ترس منو عقب نگه میداشت و نمیذاشت رفتارهای درست رو در خودم نهادینه کنم. وقتی بیشتر دقت کردم دیدم کلا ریشه این طرز فکر در بقیه زندگیمم هست مثل همون مثال دزدیده شدن وسایلم که در کامنت قبلی همین فایل نوشتم که ترسیده شده بودم و گوشیم رو بیرون نمیبردم دیگه. داشتم با این طرز فکر به جاهای بدی میرفتم و دقیقا داشت کمک میکرد که عادتهای خوبی مثل تغذیه مناسب به شیوه دوره قانون سلامتی یا عادت تمرکز بالا و لیزری رو هم به همین دلیل نتونم ایجاد کنم چون هر دفعه که میخواستم برگردم به شیوه دوره قانون سلامتی، میگفت ببین نمیشه، تو نمیتونی، چرا اینو میگفت؟ چون سر اون تجربیات قبلی در حیطه عشق و علاقم که موفقیت آمیز نبود، میگفت الآنم نمیشه، پس تو ذهن من این بوجود میامد که خب چرا پس من باید تغذیم رو رعایت کنم یعنی دلیل قوی ای نداشتم که بخوام این کارو بکنم. یعنی هدف داشتم ولی هدفم رو باور نداشتم به خاطر تجربیات گذشته و از اونجایی که من دوره قانون سلامتی رو به این خاطر خریدم که به هدفام مربوط بود و باعث میشد بهشون راحت برسم، دیگه انگیزه ای برای عمل بهش نمی موند و به همین دلیل من با این مسئله درگیر بودم و نتونستم این عادت رو ایجاد کنم نه به این دلیل که تواناییش رو ندارم، به این دلیل که ترمز دارم تو ذهنم وگرنه من 13-14 سال پیش دلم میخواست فیت تر بشم و تصمیم گرفتم که شام نخورم و خیلی مقاومت از طرف خانواده هم بود که بخور، نخوری فلان میشی بهمان میشی ولی من پای تعهدم میموندم و تو مهمونی ها میرفتم موقع شام تو یه اتاق دیگه و غذا نمیخوردم و نوشابه نمیخوردم، چیپس و پفک نمیخوردم و الان میفهمم چقدر رفتارم درست بوده و اینو وقتی بیاد میارم میفهمم که اون زمان بدون هیچ دانشی فقط با هدایت خداوند، من این کارو کردم، الان اگر ادامه دار نمیشه به دلیل وجود ترمزه که خدا رو شکر فهمیدم چیه.
از وقتی این ترمز رو فهمیدم، احساس آرامش بهم برگشته و قشنگ احساس میکنم که راحت میتونم در مسیر درست قدم بردارم. یه باری از روی دوشم برداشته شد. ان شاء الله در مورد نتایج هم بعداً صحبت خواهم کرد.
استاد ازتون متشکرم و خدا رو سپاسگزارم که شما رو هدایت کرد تا در مورد این موضوع صحبت کنید که چقدر مهمه و چقدر راحت ذهن به خاطر یک اتفاق یا یک روند نامناسب که از باورهای محدود کننده میاد، میتونه ما رو از مسیر خوشبختی و حال خوب و پیشرفت دور کنه.
دوستون دارم
در پناه خدا
به نام خدای مهربان
سلام به دوستان عزیز و استاد گرامی
مصداق هایى براى این دام ذهنی،:
1_ تو محله ما یه پیر مرد بود که همیشه با دوچرخه دیده بودمش، یه روز بابام گفت این همسایه قدیما راننده پایه یک بوده، بعد یک تصادف دیگه اصلا پشت فرمون هیچ ماشینی ننشسته حتی ماشین سواری شخصی و روز به روز زندگیش سختر شده بود که اواخر عمرش همسایه ها تا حدودی کمکش میکردن اونم به کسی که روزی برای خودش کسی بوده اما بعد اون تضاد نتونسته بود ذهنش رو از اون داستان بکشه بیرون
2- یکی از آشناهای ما کابینت سازی کار میکرد اوایل کارش یه دوتا اندازه اشتباه زده بود و کار خراب شد
دیگه کلااا گفت به درد اون کار نمیخورم و آمد بیرون
کسی که عاشق اون کار بود الان داره کارگری یه شرکت رو میکنه
و همزمان یکی از بهترین دوستانم اونم تو همین کاره و بسیار موفق، بار ها و بارها دیدم تو کارش به چالش ها و تضاد های بزرگی خورده ولی خودشو نباخته و ادامه داده که الان نتیجه اش شده این، اما از همه شنیدم که میگن فلانی خدا براش خواسته و بک گراند کار رو نمی بینن که چقدر خودش کنترل ذهن داشته، زود کم نیاورده، تمرکز داشته ، عشق داشته و استمرار
3- یه روز با یکی از همکارانم تور دریاچه برنجستانک رو برگزار کردیم، ایشون یه اشتباه بزرگی کرد که باعث شد گروه 40 نفره در زمان مقرر به کشتی نرسن و چالش های زیادی با مسئولین اونجا، کاپیتان کشتی و مسافرین داشتیم
اما چیزی که خیلی توجه من رو جلب کرد همکارم با این که دید اشتباهش چقدر سنگین تمام شد اما خودشو نباخت و با تمام تلاشش تور رو ادامه داد و در آخر کار رو درآورد.
یاد اولین تور خودم افتادم که یک مشکل برام پیش آمد و خودمو باختم
تا به خودم اومدم دیدم بعد اون مسئله دومینو وار مسائل بیشتر میشه
بعد اون سفر اول به خودم گفتم برای این کار ساخته نشدی
4ـ زمان دانشجوییم خیلی اهل خرید و فروش بودم یه بار یه معامله موتور بدی داشتم و دقیقا از اون تایم به بعد از معامله و خریدو فروش ترس دارم و نمیتونم سریع وسیله عوض کنم
خیلی جاها با اولین اشتباه کنار کشیدیم
اگر بیاد خودم بیارم که نتایج مطلوب با تکرار و استمرار بدست میاد دیگه با یک خطا بخاطر کم تجربگی یا سهلانگاری، از مسیرم منحرف نمیشم و ادامه میدم
خداوند هزاربار شکرت بابت اینکه این لیاقت رو درون خود میبنم که میام درون این سایت واز خداوند سپاس گزاری میکنم که مرا هدایت کرد خدواند شکرت بابت این که مرا هدایت کرد نوری دروجودم قرار داد،چقدر خوب استاد آگاهی این فایل ها آدم به خودش میاد چقدرآدم آشنا میکنید بار کار کردمغز واقعا دقیقا همین طور هست وچقدر این نوع آشنایی،از مغز،باعث،میشه آدم ایمانش رو به خداوند قوی تر کنیم من چند وقتی بود که وارد این قوانین شدم وخداوند مرا هدایت کرد بعد یک ناخواسته که پیش،اومد اون نخواسته باعث شد اتفاقاتی ذهنی برایم پیش،بیاد واین فکر کردن که باعث ترس درمن ایجاد بشه که چون من گذشته یک سریع اشتباهات از،روی جهل یا نادانی کردم ذهنم این رو دست خودش بگیره به خاطر یک آگاهی نادرست این رو دست خودش بگیره چون تو،فلان اتفاق فکر کردی یا چون تو قبلن فلان کار کرده مدام این رو تکرار کنه چون تو تو مدت زیادی اون کار کردی دیگه اون کاره هستی وحتما اون اتفاق برات می افته ویا چون به این فکر کردی حتما اون کار رو باید انجام بدی واین نوع فکرکردن باعث تمرکزم وانرژی رو بگیره که نکنه اون اتفاق بیفته حال ها شاید من سال ها اون کارخ را انجام ندادم یا اصلن اون موضوع رو فراموش کرده بودم با این تضاد که به چی فکر کنی تو زندگیت اتفاق می افته باعث شده همین توجه ذهن رو دست خودش بگیره که همش فکر کنم اون اتفاق برام بیوفته واگر تواین مسیر که دارم میرم خدا وند نشانه واتفافات مثبت برام افته و اونا رو نبینم وذهنم سر اون یه موضوع باشه نگران اون موضوع باشم ولی خدایا با آگاهی با کار کردمغز وایمان به خداوند وباسپاس گزاری کردن وبا کنترل کردن ذهن وبا حس اعتماد به خداوند وبا ایمان به خدای درونم وتعغیر نگاهم این موضوع رو حل میکنم واین موضوع که ذهن من کلید کرده روش،اصلن ربطی،به گذشته من نداشته واین موضوع یک موضوع دیگه هست وراحل خودش داره خدایا شکرت با درک این آگاهی این یک موضوع رو هم در ذهنم حل کردم
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به همه عزیزانم
یکی از موارد من که با اینکه صدها بار خوب بود اما یکبار چنان نتیجه نا جالب بود که تمام وجودم را بهم ریخت همین قانون بود
توی این قانون اعراض از ناخواسته ها مهمترین کاری هست که باید انجام بدیم اما من در مورد فرزندانم و با توجه به توجه نکردن به ناخواسته برای فرزندانم خیلی خیلی ضعیف بودم
سعی بر توجه نکردن به ناخواسته برای سلامتی فرزندانم باعث میشد من بیشتر توجه کنم به توجه نکردن به ناخواسته ها و این باعث میشد آرامش نداشته باشم و با کوچکترین مسئله ای به هم بریزم و این توجه من به توجه نکردن به ناخواسته ها باعث شد چیزی که نباید بشه شد و من کلی به هم ریخته و از قانون فاصله گرفتم. با اینکه بارها نتیجه گرفته بودم.
اما یک چیز که من همیشه توی ذهنم بود و از استاد یاد گرفته بودم از فایل میزان تحمل شما چقدره؟؟؟ و فایلهای دیگه ،این بود که هر چیزی راه حلی داره و این صحبت استاد که همیشه و بیشتر در سریالهای زندگی در بهشت بارز بود این بود که هر چیزی به راحترین و آسانترین روش حل میشه و هر چیزی راه حل داره
و در جایی که هر کسی و دکتری میگفت همین که هست باید مدار کنی من میدونستم که راه حلی هست و این به لطف خدای مهربان در ناخودآگاهم فرو رفته بود با اینکه از قانون فاصله گرفته بودم اما این رو یاد گرفته بودم و دنبال راه حل بودم و به لطف خدای مهربانم هدایت شدم به درمان و راه حل و این فقط و فقط به لطف خدا بود و شاید اگر با استاد و این قوانین آشنا نبودم وقتی میگفتن همین که هست باید مدارا کنی و مواظبت من هم قبول میکردم
بعد از بهبود فرزندم و آرامتر شدنم به این نتیجه رسیدم که مشکل قانون نیست من درست نمیتونم از این قانون استفاده کنم
من وقتی کودک بیماری میدیدم حتی سرما خورده دلم میلرزید که من این رو دیدم وباید بهش توجه نکنم تا برای من پیش نیاد و این خودش باعث میشد بیشتر بهش توجه کنم
بعدها متوجه شدم مشکل من ایمان هست نه قانون من ایمانم نسبت به خدا و توانایی خدا و توکل بهش خیلی خیلی کمه
و سعی کردم روی ایمانم کار کنم و خداوند رو قدرتمند و توانا بدونم و این رو بارها و بارها به خودم گفتم که خدایا این کودک بنده خودته خودت افریدی و خودت نگهبان و حافظه هستی به من هیچ ربطی نداره و اینجا بود که ارامش در قلبم وارد شد و درها یکی یکی باز شد و اضطرابها دور شد و به لطف خدا منی که هر بار با کوچکترین مسله ای باید دکتر می فتیم و فرزندم کلی دارو و آمپول و سُرم مصرف میکرد به لطف خدای توانا خدای مهربانم همین هفته پیش مشکلی برای فرزندم پیش اومد و بدون نیاز به دکتر بعد از چهار روز پسرم خوب و عالی شد و منی که همون روز اول و با تمام استرس و اضطراب فرزندم را به دکتر میبردم حالا میدونستم که این چیزی نیست و خوب میشه و با لطف خدا پسرم خوب شد و همینطور پسرم صبورتر شده آرامتر شده و همه چی عالی و عالی هست به برکت وجود خداوندی که در قلبم پیداش کردم و ایمانی که به خداوند پیدا کردم
من قانون رو از خدا قویتر میدونستم و فهمیدم که اشتباه من چی بود و حلش کردم و هنوز در مسیرش هستم و مراقبت میکنم که ازش دور نشم تا زندگیم در کنار خداوند ارامترو روانتر و سالمتر و پر از شادی و نشاط هست
شرک که من داشتم خودم بودم من خودم راخالق میدونستم چون بارها و بارها شنیده بودم که من خودم خالق زندگی خودم هستم و خداوند در این قانون برای من نبود با اینکه استاد بارها تاکید کرده بودن و گفته بودن که من تمام کارها رو خدا برام انجام داده و من هیچکاری نکردم اما نمیدونم چرا این رو نمیفهمیدم و فقط خودم خالق زندگی خودم هستم رو میشنیدم
به نظر من اصل و اساس این قانون ایمان و توکل و باور به غیب هست باور به وجود خداوندی که همه چی رو درست میکنه چطوری در ذهن کوچیک من که کمی جلوتر رو میبینم نمیگنجه خدا میداند گه از آسمانها و زیر دریاها و اقیانوسها و فضا و همه و همه خبر داره و همه در فرمانروایی خود اوست
خدایا شکر بابت سلامتی فرزندانم
خدایا شکر بابت وجود خودت در وجودم در زندگی ام
خدایا شکر که هستی با تو همه چی درست و به جا و عالی و عالیست
الهی شکر
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
سلام ب استاد عزیزم و مریم جان
خدا یا شکرت بابت هدایتم ب این فایل مچکرم استاد که باعث پیشرفت ما میشی و واقعا با حرف هاتون ما را ب خودمون میاری
من در کار ی تجربه ایی کردم که میخوام براتون توضیح بدم
من دیروز و امروز این فایل را دوبار گوش کردم دیروز صبح که فایل گوش کردم باورهام تغییر دادم و سطح فرکانسم بالا رفت و نتیجه را دیدم چند سالی توی آرایشگری تجربه دارم ولی هر بار با ی آدم قوی تر صحبت میکنم حس میکنم ضعیف تر اون طرف مقابلم و اعتماد ب نفسم پایین میاد اما دیروز روی خودم کار کرده بودم و جذب ی استاد 20 سال سابق کاری روب رو شدم خیلی برام جالب بود با تغییر افکار و باورهام میتوانم بازم زندگی خودم رقم بزنم تصمیم ب ی کار بزرگ گرفتم باید این کار رو انجام بدم مدت ها بود با ارزش قاغل نبودن و نادیده گرفتن کارم در جا بزنم ولی دیشب تصمیم ب درست انجام دادن کارها کردم تا ب خودم ثابت کنم و جلوی ترسم وایستم و بگم من هم بهترین مدل و بهترین کار را انجام میدم
شاید من و این خانوم زیاد تفاوتی نداشته باشیم اون با باورهای درستش جذب بیشتر مشتری کرده ولی من هر بار با باورهای محدودم و ترسهام باعث شده جذب مشتری نکنم ولی این بار قرار محکم جلو برم ودر دل ترس هام برم و ببینم همه چیز راحت و عالی انجام میشه و مطمعنم چون این مسیر را رفتم و بعد نتیجه ها عالی عالی از آب در آمده خدا جونم شکرت که هدایت شدم
استاد عزیزم عاشقتونم
سلام خدمت دوستان امیدوارم ثروتمند سعادتمند و سلامت باشین.در تایید صحبت های استاد خاستم بگم ممکنه ما کاری انجام بدیم و نتیجه ی مورد نظر رو نگیریم. مثلا توی معامله وقتی بشخصی اعتماد کردیم ممکنه سواستفاده کرده و یل هر کار دیگه یا مثلا توی مسابقه ی ورزشی نتیجه ی مورد نظر رو نگرفتیم.دیگه نباید بگیم معامله کلا خوب نیس باید شغلم عوض بشه یا باید رشته ی ورزشی رو تغییر بدم.البته ممکنه هم با تغییر هم بهتر بشه ولی صحبت من اینه علاوه بر اینکه نباید اون قضیه ی بد الگوی ما بشه باید روش و شیوه ی خودمون رو در برخورد با مسائل تغییر بدیم.