مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-16 06:24:212025-01-19 00:57:40مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جان خدا قوت. ممنونم از شما و مریم خانم
این موضوعی که شما صحبت کردید، بسیار موضوع رایجی هست و به نظرم همه ما کم و بیش باهاش درگیر هستیم. و آسیب بیشتر رو زمانی به ما میزنه که از طرف نزدیکانمون و یا حتی کسایی باشه که دوستشون داریم.
من چند تا راهکار و جهان بینی برای مواجهه با این موضوع دارم تا بتونم دوباره حالم رو خوب نگه دارم که در ادامه میگم شاید به درد دوستان بخوره
1- بعد از تهمت و قضاوت، به خودم اجازه میدم فرافکنی کنم گریه کنم و عصبانی بشم و ناراحت بشم.اما یه بازه کوتاه.(چون نمیخوام احساساتم سرکوب بشه)
2-در درجه دوم بعد از اینکه گریه زاریم تموم شد، میشینم و به طور منطقی بهش فکر میکنم.و از خودم میپرسم این آدمی که دنیا آورد جلوم تا فلان حرفها رو به من بزنه و این چنین احساساتی رو در من بر انگیخته کنه!! ، چه درسی برای من داشت؟ اگه بخوام مسئولیت پذیر باشم چکار میتونم بکنم؟و شروع میکنم به نوشتن راه حلها و درسها.
3-در درجه سوم، خدا رو شکر میکنم که این افراد رو آورد جلوم تا بهم درسهایی رو یاد بده و بگه که سحر تو در فلان نقطه، ضعف داری و دیگران میتونن از اون نقطه تو رو آزار بدن.و بعدش روی اون بخشم که ضعف داره کار میکنم. تا به بی تفاوتی توام با ایمان و آرامش برسم.(عزت نفسم رو بالا میبرم تا نفوذناپذیر بشم)و نگاه دیگری که دارم اینه که ، سحر مسیری که داری میری کاملا درسته به خاطر همین این آدم ها حرصشون گرفته و دارن سنگ اندازی میکنن.. بنابراین باز هم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم .
توجه: البته این مراحلی که ذکر کردم زمان میبره و یخورده سخته.ولی در اخرش تو رو به پذیرش میرسونه.همه ادم ها در این دنیا معلم من هستند تا به من درسهایی را یاد بدن تا بتونم به مراحل بالاتر برم.بالاخره بعضی درسها پاس کردنشون سخته…ولی عوضش بعد از پاس کردن، اون درس رو یاد میگیریم و به آگاهیش میرسیم و بهتر میتونیم تسلیم خداوند بشیم.
ما اومدیم در این دنیا تا خودمون رو بشناسیم.گاهی اوقات بعضی ادمها توی زندگیم بخشهایی از وجودم رو به من نشون میدن که واقعا متعجب میشم که آیا اینها در درون من بوده؟؟؟و بعدش که فکر میکنم و نشانه ها را دنبال میکنم میبینم بله درون من بوده.اون انسانها مثل کسی بودن که سنگی رو به سمت کوزه درونی من پرتاب کردن و بعدش که منیتم شکست آنچه که درونم هست بیرون میریزه.اونوقت میفهمم درونم با چی پرشده بوده.و این نگاه خیلی خیلی به من کمک کرده.ما انسانها کور به این دنیا اومدیم که با برخوردمون به در ودیوار میفهمیم مسیر چیه؟؟؟ اون اتفاقات بیرونی و اون ادمها همون در ودیوار هستن.
و جالبتر اینکه من بعد از اینکه به این موضوعات اگاه میشم و روی ضعف شخصیتیم کار میکنم، یا اون آدمها از زندگیه من میرن یا اینکه بعدش که مجدد اتفاق مشابه رخ بده من دیگه برانگیخته نمیشم.انگار فقط مشاهده گرم.و این لحظه برای من فوق العاده هست .انگار که درسمو 20 گرفتم.
وجود ما انسانها پر از خشم و شهوت و تنفر و دوست نداشتن هست. باید این موارد رو با عشق جایگزین کنیم تا بتونیم در این دنیا 20 بشیم و به خداوند شبیه بشیم.
من در حال حاضر یک سری اتفاقات برام رخ داده که متوجه شدم تو دلم نفرت زیاد دارم.برام سخته که ببینم حامل سیاهی هستم.ولی پذیرفتمش و دارم روی قلبم کار میکنم تا نفرت بره و عشق جایگزینش بشه.
خدا رو شکر میکنم که تونستم کامنت بذارم. و همچنین خدا رو شاکرم به خاطر بهترین استادم که با اموزش هاش منو به خداوند نزدیکتر میکنه.
باتشکر از همه.
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
شما درست می فرمایید تا ما تو موقعیتش قرار نگیریم نمیدونیم کدوم از بخش زندگیمون نیاز داره به بهبود.
جهان بیرون آینه و بازتاب درون ماست …
اگه معلم هیچ امتحانی نگیره و پای تخته نبرتمون رفع اشکال نمیشیم و ظرفمون بزرگ تر نمیشه برای دریافت آموزه های بزرگ تر ….
این رفتاره یه تضاده که به من داره نشون میده من کجا باید بهتر بشم تا مسیرم روون تر بشه تا آسون بشم برای آسونی ها…
یادمه پارسال که برای تمرین آگاهی بازرگانی در حین کار کردن روی دوره احساس لیاقت میرفتم کلا با همین دیدگاه جلو میرفتم …
روی احساس لیاقتم کار میکردم روی موضوع قضاوت دیگران و تاثیر حرفاشون بعد آزمون من بود انجام تمرین آگاهی بازرگانی….
یادمه یه بار رفتم پیش یه فروشنده خانم که فروشگاه دوچرخه فروشی داشت آغا این خانم از بس با تحقیر با من رفتار کرد که اگه کارد میزدی به استخونم خون نمی اومد اصلا کلا نقش زمینه کرد هر چقدر نشستم بگم خانم این یه تمرینه و فلان نه ….
آغا گفتم دیدی تونست تو مخت دست بکنه پس لازمه بیشتر رو خودت کار کنی آغا منم رفتم یه چند روز بعدش دوباره اومدم برای انجام آگهی بازرگانی پیش همون خانوم اینبار داد و هوارض رو من بود میگفت خانوم اون روز که اومدم اون یه تمرین بود برای افزایش اعتماد بنفسم و شما با اون رفتارتون با من بهم کمک کردین که بفهمم لازمه رو خودم کار کنم و امروز اومدم که تمرین آگاهی بازرگانی که استادم گفته رو براتون انجام بدم تا ترسم بریزه….
آغا این خانم داد هوارش رفت بالا تر برو با کسی دیگه این تمرین رو انجام بده …
+من کاغذ رو از جیبم بیرون آوردم…
-من بادکنک نمیخوام برو جایی دیگه…
+خانم من بادکنک فروش نیستم اون بادکنکا برای تمرین من بود از ترس قضاوت و حرف مردم…
-اگه بادکنک نخوام باید کی رو ببینم…
دیدم این خانم ب راه بیا نیست گفتم
+خدا به کسب و کارتون برکت بده (از صمیم قلب گفتم)
-نمیخوام برکت بده
خودت دیگه بفهم تا چه اندازه بحث اوج گرفته بود…
حالا به نظرتون احساس درونی من چی بود ؟!
ب والله قسم سوار موتور که شدم یه لحظه به خودم اومدم دیدم اصلا احساس من بد نشده بود و یه احساس درونی لیاقت درونم جریان داشت و انگار روی آسونا بودم وقتی این احساس خودم رو دیدم گفتم آفرین این نشون میده که قوی شدی….
دوستان بهتون یه پیشنهاد دارم اگه روی این موضوع میخواهید کار کنید و توش قوی بشید لازمه خودتون رو بندازید تو چالش….
نمیگم ناشی گری دربیارید و کارای بیهوده انجام بدید …
اگه روخودت کار کردی و باورات رو ساختی و گفتی اوکی من خوبم برا خودت برای اینکه بفهمی خوب شدی یه تمرین آگاهی بازرگانی تجویز کن…
اگه اوکی بودی با انجامش دمت گرم خوب شدی ولی اگه موقع قضاوتا و نگاه چپ چپ کردنا رو مخت بود نیازه بیشتر کار کنی رو خودت…
اگه میترسی درخواست کنی بپر تو حوزچه درخواست بعد بپر تو رودخونه بعد برو تو اقیانوس….
تکامل رو یادت نره…
من خودم این موضوع پاشنه آشیلمه…
من در موقعیت بودم که زمانی بعنوان یه فرد سوپر مذهبی دیده میشدم و مورد توجه و تحسین قرار میگرفتم اما زمانی که به تضادی بر خوردم توسط بینهایت افراد حتی نزدیک ترین افراد به زندگیم مورد قضاوت و داوری کردن قرار گرفتم و اینقدر نگاه دیگران روم سنگینی میکرد که کلا دوری گزینی کردم از جمع ها و حتی از بیرون رفتن از خونه…
محل زندگی من یه جاییه که از سر شهر تا سر شهر همه هم دیگه رو میشناسن با این که شهرمون از نظر جمعیت بزرگتر شده اما چون همه از نوادگان خاندان ها هستند بازم همه چیز زود پخش میشه…
یعنی اگه یه اتفاق یه ذره متفاوت بیفته نسبت ب نرم جامعه مثل بمب خبرش میترکه…
حالا منی که به اون حد از مذهبی بودن شهرت داشتم و میکروفون بدست زنجیر زنی خون بودم حالا با یه اتفاق تموم نگاه ها تغییر کرد نسبت به من و البته من خیلی ضعیف بودم که اون طور فکر میکردم …
این حرف مردم و قضاوت کردناشون یکی از پاشنه های بزرگ آشیل منه اگه همین یه مورد رو من توش خوب بشم بزرگترین سعادت مندی رو خواهم داشت و خیلی شجاعانه تر و نترس تر عمل میکنم و رشدم بیشتر خواهد بود.
کویر من حرف مردمه و تو این کویر برنج کاشتن راهی ندارد…
این کویر رو باید ولش کنم اگه میخوام برنج بکارم….
من تصمیم دارم هدفم رو بجای مقدار دستاورد و مقدار مبلغ حسابم بزارم روی مقدار احساس لیاقت و اعتماد بنفسم….
هدف و چالش های من عبور از ترسی و رفتن به ترس بزرگتر…
اگه حرف مردم کم اهمیت تر شده برام اگه قضاوتا برام کم اهمیت تر شده اگه شجاع تر جسور تر و نترس تر شدم یعنی من ظرف وجودم بزرگتر شده ….
من مال اقیانوسم،هدف من شنا کردن توی عرض اقیانوسه…
جای من شنا کردن کنار ماهی قرمزای توی تنگ سر سفره عید نیستش….
من میخوام رشد کنم پس لازمه که برم عبور کنم…
تنها راه رسیدن عبور کرده….
آزادی میخوای!!!استقلال میخوای!!!
اوکی…
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید.
اگه میخوای رشد بکنی باید آماده باشی باید قوی کنی خودت رو…
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا ۗ….
اگه اومدی رشد کنی با رعایت کردن حال تو و همون جوری موندنت چیزی عوض نمیشه…
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
با سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان شایسته
خدایا شکرت بابت قانون مندی جهان هستی،که چقدر داره دقیق کار میکنه همه چی سرجای خودش،در زمان درست،در مکان درست ،وقتی فرکانس میفرستی جهان طبق فرکانسی که فرستادی اتفاقات همسنگ ومشابه فرکانس تو رو بهت برمیگردونه،وقتی ادم درستی باشی وتو مسیر باشی بدون شک همه ی هستی به تو کمک خواهد کرد
وچقدر این فایل اول صبح به من کمک کرد تو مسیری که هستم ثابت قدم تر باشم،متوکل تر وتوحیدی تر باشم،
قربونت برم خدا چطوری همه چیو کنار هم چیدی که مثلا مریم جان به فایلی از استاد بر بخوره که صداش واضح نباشه وشما به ایشون پیام بدی که این فایل واضح نیست،وقربون استاد برم که تصمیم میگیره دوباره بدون اینکه بدونه تو فایل اولی چطوری جواب داده از اول وبا اگاهی ناب الانش جواب سوالاتو بده،وجوابش بشه ثابت قدم تر شدن من،تقویت بیشتر ایمانم و توحیدی تر عمل کردن من
من 4ماه پیش از طرف یکی از نزدیکانم به دلیل اینکه زیر بار حرف زور نرفتم وکاری که ایشون از من میخواستو انجام ندادم وزیر بار درخواستش نرفتم بدترین تهمتهای ممکن رو بهم به طرق مختلف،بهم زد اینقدر دامنه دروغها وتهمتهاش گسترده بود که اگه هر کسی جای من بود شاید له میشد،اوایلش خودم از اوجایی که هنوز خیلی قوی نبودم وتحت تاثیر قرار گرفتم ،وخودم خیلی بهم ریختم،چون دست گزاشته بود روی مسایلی که میدونست بقیه روش تعصب دارن،از مسایل دزدی وکلاهبرادری بگیرین تا مسایل ناموسی واز هیچی دریغ نکرده بود،وباحرفهاش نظر خیلی هارو تونسته بود در مورد من تغییر بده،ومن تصمیم گرفتم تنها کاری که بکنم این باشه که به کارهاش وحرفاش توجه نکنم،واعلام کردم هرکاری از دستت بر میاد انجام بده اما من بازم رو حرفم هستم وحاضر نیستم باج بدم ،وبه خودم یاداوری کردم که من قادر نیستم نظر دیگرانو در مورد خودم تغییر بدم وخودمو به دیگران اثبات کنم هرکس هرطور دلش میخواد میتونه در مورد من فکر کنه،به خودم اینو یاداوری کردم عین پول که فقط ماهیت ادمهارو نشون میده،یعنی کسی که خسیس بوده رو با پولدار شدن خسیس تر میکنه،اتفاقات هم ماهیت اصلی ادمها رو بیشتر بولد میکنه،یعنی کسی که در شرایط عادی ادعا میکرده من به فلانی ازهر نظر مطمینم اما با شنیدن تهمتی دربارش نظرش در مورد اون ادم 180درجه تغییر میکنه،نشون دهنده اینه که این ادم درحقیقت اینقدر قوی نیست که به خودش اجازه قضاوت نده وشخصیت دهن بینی داره ورفتاری که نشون میده درحقیقت باورهاشو نشون میده فقط نقاب خوشبینی داشته وواقعیتش چیزدیگه ای بود وفقط باشنیدن این حرفها واقعیت خودش اومده بالا،عین همون پول که ماهیت واقعی ادمهارو فقط بولد میکنه،نه اینکه کسی رو عوض کنه
ووقتی اینارو به خودم گفتم دیگه برام مهم نبود دیگران قراره چه قضاوتی در موردم بکنن وواقعا به ارامش رسیدم،واین باورو در خودم تقویت کردم هر اون ادم هر حیله ای برامن بکار ببره داره به من بیشتر کمک میکنه که من به هدفم نزدیکتر بشم،به خودم گفتم با هر اقدام او علیه خودم من یه قدم جلو تر رفتم انگار من راحت نشستم واون داره منو هل میده ووقتی قدرتو با نترسیدن از اون ادم ازش گرفتم،خیلی اتفاقات جالبی برام افتاد،وهمون ادمی که از طرف اون به من زنگ زده بود و منو تهدید کرده بود باوجودی که اصلا منو نمیشناخت ،بعد مدتی بهم زنگ زد واعتراف کرد اشتباه کرده وحرفایی بهم زد که فقط تنها یه قدرت میتونه همه چیو ردیف کنه وکنار هم بچینه ودل ادمهارو براتو نرم کنه وزمانی این اتفاق برام افتاد که فهمیدم قدرت دست منه،دست خدای منه واونه که میتونه همه کار واسه من بکنه ونیاز به هیچ تلاش فیزیکی از سمت من نیست،من فقط باید رب تنها فرمانروای جهانو باور کنم،نمیگم تو این مسیر صد درصد تونستم کنترل ذهن داشته باشم اماایمان داشتم خدا همه چیو برام درست میکنه به شرط اینکه منم فقط رو خدا حساب کنم ونگران حرف وقضاوت هیچ کسی نباشم،اونا فرکانس خودشونو دارن منم فرکانس خودمو،وهرکسی قراره نتیجه فرکانس خودشو ببینه وهمین منو اروم وبخیال میکنه،
دیشب به خودم یاداوری کردم من که واسه اثبات خودم به این ادمی که یک روز از طرف اون شخصی که داره واسه من تهمت وافترا درست میکنه،کاری نکردم من هیچ تلاشی نکردم چجوری یهو این ادم تغییر جهت میده ونظرش کامل نسبت به من تغییر میکنه ومتوجه تهمتهایی که اون شخص به من زده میشه با وجودی که منو نمیشناسه،این فقط کار اون نیروی قدرتمنده که من باورش کردم که همه چیو به بهترین شکل ردیف میکنه،پس چرا نگران باشم وقتی همچین نیرویی در درونم دارم،وقتی همچین نیرویی باعث میشه استاد همچین فایلی به این قدرتمندی دوباره ضبط کنه که دوباره باورامو تقویت کنم وبه مسیر خودم ادامه بدم بدو ن ترس بدون نگرانی با توکل وایمان
استاد ومریم عزیزم از صمیم قلبم ازتون سپاس گزارم
سلام استاد جانم
سلام مریم جون
سلام به همه دوستان
باران؛
استاد من نمیرم برا شما،دقیقا چند روز پیش من به تضاد برخوردم تو گام های قبلی هم گفتم درموردش ولی واضح نگفتم ،استاد من تو جمع خانوادگیم بعد مدتها رفتم یکی از افراد اون جمع خیلی مسخره بازی در میاورد چندبار رفتم فایل گوش دادم مبخواستم کنترل ذهن کنم خوب بود تا اینکه اومد تمسخر من کرد تو غیر اجتماعی هستی و از این حرفای چرت (از وقتی اومدم تو این مسیر زیاد با افراد ارتباط ندارم تو جمع های منفی نمیرم)من اول واکنش نشون ندادم بعد دوباره تکرار کرد مسخره کرد با حرفای دیگه ،من باز رفتم تو اتاق فایل گوش دادم گفت و گوهای ذهنم رو به مثبت کشوندم دیدم فایده نداره طبق دوره احساس لیاقت محترمانه بهشون گفتم ببین من تورو خیلی دوست دارم ولی خوشم نمیاد از این حرفا و تحقیرم کنی تو خودت دوست داری کسی اینجور باهات رفتار کنه گفت من شوخی کردم تو جنبه نداری گفتم هرجور تو دوست داری فکر کن ولی من دوست ندارم اینجور باهام رفتار کنی اونم ناراحت شد واز این حرفا ،اومد پیش بقیه گفت ،پیش همسرش من واقعا ناراحت شدم گفتم من چی گفتم مثل کسی که بخواد منو خراب کنه ،گفتم خدایا از خودت کمک میخوام من فقط برا خودم ارزش قائلم نمیخوام اینجور باهام رفتار شه دیگه بیخیال شدم بحثم نکردم باهاش یه کلمه ،بعد دیروز دیدمش اون آدمو ،انگار نه انگار اتفاقی افتاده یا حرفی زده شده من عادی رفتار کردم استاد چیزی بگم شاید باور نکنی ،شایدم باورکنی چون قوانین اینجور جواب میده ،اون شخص محترمانه رفتار میکرد مرتب میگفت ببخشی من عذرخواهی میکنم ،دقیقا این اتفاق برا خودم افتاده گفتم چه غلطی کردم این حرفو زدم ،قسم خوردم مواظب حرف زدنم باشم ،من گفتم خیلی خوبه آدم به اشتباهش پی ببره و تکرارش نکنه همینو گفتم و تمام عادی رفتار کردم چنان احترامی داشتم بی حدو حساب .الان فایلو گوش دادم اینقد اشک ریختم گفتم تمام حرفای دل من بود خدایاشکرت برا این فایل بینظیر
استاد عزیزدلم من عاشقتم بخدا خیییلی عالیه آموزه هات دمتون گرم
خدانگهدار تا فایل بعدی
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی مهربون و مؤدب و هم خانواده های گلم.
از بزرگترین نقطه ضعفهای من در زندگی ام نگران حرفه مردم،نگران قضاوت مردم،بودن هست!
بقدری این این موضوع در وجودم ریشه کرده که وقتی کاری رو انجام میدم ،ناخودآگاه دنبال جواب میگردم واسه اینکه ممکنه کسی از من بابت اون کارم بهم ایراد بگیره!
من بهترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی ام روزهایی بود که مسافرت بودم چون اونجا آدمایی که نگران قضاوتشون هستم وجود ندارن اما بخ لطف دوره ی احساس لیاقت ،خیییییلی رشد کردم در این زمینه.
من اگر عرضه داشته باشم ،و شجاعت داشته باشم،همون جیزی که قلبم دوست داره اما دهنم ترس از قضاوت دیگران رو میاره تو ذهنم ،از روی عمد انجامش میدم!
و همیشه یه سوال مهم از خودم میپرسم !
اینکه اگر این کار رد انجام بدم تتتته تتتتهه تتتتهش چی میشه!؟
و بدترین حااالت ممکن رو میارم تو ذهنم
و به خودم میگم تو با تهش که مممککه فلان اتفاق بیوفته مشکل داری!
قلبم میگه نه!
میگم آفففرین !
پس انجامش میدم!
مثلا رفته بودم خانه ی طباطبائی های کاشان، یک فضا ی سنتی قدیمی و خلوتی بود و برف میبارید و با قدم زدن هم تو ایوان اون تونه صدا میپیچید!
من وقتی یه همچین فضاهایی میرم ناخودآگاه زیر لب یه شعری زمزمه میکنم،بعد خیلی دلم میخواست کمی بلند تر بخونم تا صدام بپیچه!
و این کارو کردم و زدم زیر آواز و شروع کردم به خوندن!و اتفاقا دیدم هیچ اتفاقی که نیوفتاد هیچ،کککلی هم لذت بردم!
جالب اینجاست وقتی نگران حرفه آدما نباشی،بقیه هم دنباله تو میان!
بابا!!!!!
تو رو ابالفضل آدما کیان!؟
آدما چی ان!؟
میخوای بدونی آدما کی ان که ما نگران تأثیر حرفشون هستیم تو زندگیمون!؟
آدما همون موجوداتی هستن که وقتی من بهشون میگم تنهایی یک هفته میرم و کاشان،میرم شمال،میرم بوشهر،میرم شمال،با حالت تعجب و تمسخر میگن خودت تنهایی چجور میری آخه!؟
بهت خوش میگذره!؟
اما همون آدما وقتی عکسه غاری که ماله 200 میلیون سال پیش بود رفتم رو نشونشون میدم میگن وااااای خوشبببحالت!!!!
همون آدما که میگن احمقی که تنهایی میری سفر،وقتی تو خانه ی بروجردی های کاشان یا کویر ورزنه در حین بازش برف تصویری باهاشون حرف میزنم با حسسسرت نگاه میکنن و من متوجه میشم که چه حسی دارن،میگن ه خوووشبحالت!!!
ما فقط لیاقتمون اینه که بمونیم تو همین خونه ها!!!
تا میتونی بگرد برا خودت خوشبحالت!
همین آدمایی که من نگران حرفاشونم من وقتی خواستم از همسر سابقم جدا بشم،نفر اوله تمامه طایفه مون،میدونی به من چی میگه!؟
نمیگه که به فلان دلیل به فلات دلیل جدا نشو یا کلا دلیلش چیه و بشینه درست حرفامو گوش بده!
اولین حرفی که میزنه میگه که:
میییدونی الان پوله سکه چقده!؟
میدونی چقدر باید خرج کنی اگه بخوای دوباره ازدواج کنی!؟
میدونی چقدر باید پول مهریه و…بدی!؟
مردم اینان!!!
مردم یکیش پدر خودمه که بعد از 32 سااال تربیت و بزرگ کردنه من،وقتی همسر سابقم بهم تهمتی زد،پدرم چند بار ازم میپرسه ابراهیم!!!
یعنی تو واااقعا فلان کارو نکردی!؟؟!!؟؟!!.
اینا مردمن!
حالا من بیام نگران این چرندیات آدمایی باشم که حتی خودشونو نمیشناسن چه برسه که منو بشناسن!!!
مردم همونایی هستن که آشغال جمع کنه زندگی دیگرانن اما این منم که نباید تو آشغالاشون بچرخم و خودمو کثیف کنم!
مردم همون همکارای منن که با حالت تمسخر وقتی اون روز رفتم محل کار به نیش خند یکیش گفت که ابراهیم شنیدم بچه ها میگن ابراهیم تا حالا با دنده 3 حرکت نکرده همش با سرعت 50 کیلومتر رانندگی میکنه!
اینو همون آدمی میگه که حتی عرضه نداره یه ماشین داشته باشه!
داده به منی میگه که تو 10 ساله اخیر 10 ماهش هم بی ماشین نبودم!
حالا من چی جوابه اینو بدم!
بگم نه بخدا!
کی گفته!
بیا تا بهت ثابت کنم!؟
فلانی شاهده اونروز عجله داشتیم کیلومتر دلفین از 140 پایین تر نرفت!!!
اینا همون آدمان!
آدما همونایی هستن که من خداشاهده به یاد نمیارم آخرین بار کی شده که یکی از خوبیه یکی پیشه من گفته باشه!!!
اما کافیه من تلفظی بجای تلوزیون، بگم تلوژیون!
تا چند روز نقل حرفاشون اشتباهه تلفظیه منه!
اوووح!
کمی عصبی شدم!
نه از دسته آداما!
از دسته خودم که حرفه این آدما بدام مهمه!
آدمایی که اون روز تو یه جمعی نشسته بودیم و صحبت پیش اومد و گفتم که فلان رفتار که باب هست تتو مهمانی ها که چند مدل دسر و چند مدل غذا و …باشه من مخالفم!
چرا باید هم زیتون،نوشابه، دلستر،ماست،سالاد،کاهو،سبزی اینا همه باشه سر سفره!
نهایتش دو تا رو بزار که هم مهمان بفهمه چی میخوره هم صاحب خونه اذیت نشه!!
بعد از نیم ساعت حرف و مخالفت با نظر من و تمسخر و …یکی از خانم های اون جمع میدونی گفت چی!؟
گفت آره بخدا ما خودمونم پدرمون در میاد وقتی مهمان میاد خونمون و اذیت میشیم و میدونیم که این کار اشتباهه!اما چکار کنیم!
مجبوریم!
خواهی نشوی رسوا ،همرنگ جماعت شو!
و اون لحظه با تمامه قلبم به خودم افتخار کردم که آفرین پسر!
آفرین پپپپسر!!!
ببین چقدر رشد کردی که واست مهم نیست همرنگه جماعت بودن و اون کاری که میدونی درسته رو انجام میدی!
بنظر من میزان بی ارزشی و بی هویتی من نسبت به اصول و سبک شخصی زندگی من به اندازه ایه که تلاش میکنم دیگران از من راضی باشن!
واو!
چه جمله ای!
میزان ارزشمندی و لیاقت من به اندازه ایه که به شکلی که دوست دارم حرف میزنم!
اون جایی که دوست دارم میخندم!
اون کاری که دوست دارم انجام میدم!
من تا عمر دارم مدیون دوره ی احساس لیاقت ام!
ببین!
من چون داداشم از شاگردای استاد عباسمنش هست دوره های استاد رو خریده و من میتونم استفاده کنم مثله دوره های
کشف قوانین زندگی
روانشناسی ثروت 1,2
جلسه ی 1,2,3,4 دوازده قدم
قانون سلامتی و…
اما بقدری این دوره ی احساس لیاقت پایه ای اصولی،زیربنایی و اصل هست که من حتی فایلهای دوره ها رو از داداشم نگرفتم!
و الان برای بار چهارم دارم دوره ی احساس لیاقت رو کار میکنم!
چه جور کار کردنی!
کار کردنی که از 4 دقیقه ی فایل 8 صفحه من مینویسم!
اگه من در حد یک ذره تونستم تغییر کنم ،بخاطر دوره ی احساس لیاقت بود!
وگرنه من مثله یک برگ روی آب بودم!
اونچیزی که نظر مردم بود رو انجام میدادم!
میدونی در چه حد!؟
در حدی که دوتا از همکارام با هم قهر بود و مشکل داشتن!
من بخاطر اینکه اون یکی ناراحت نشه و توذهنش نگه عه!
چرا ابراهیم با فلانی که من باهاش قهرم داره خوش و بش میکنه!!!
من هم با اون شخص سر سنگین بودم!در صورتی که اون شخص اصصصصلا به من کاری نداشت و بدی نکرده بود!
یعنی نگران از نظر دیگران و یا تحت تأثیر دیگران قرار گرفتن در این حد!
اما الان چی!؟
دوپایی میرم تو شکمه ذهنم اگه بخواد بخاطر ترس از قضاوت کسی رفتاری رو انجام بده یا نگران حرفه دیگران باشه!
من این قضیه رو تو سفر نامه ام نوشتم دوست دارم اینجا هم بنویسم (چون خدا بهم الهام کرد که باید کلی سفر تنهایی بری و تمامه هدایت ها و اتفاقات خوبه سفرت رو تو سریال سفر به دور آمریکا از قسمته اول بنویسی ،من سفرامو تو سریال سفر به دور آمریکا کامنت میکنم تا هم به خودم یادآوری بشه و هم این احساس خوب رو شما هم بخونید)
من یه سفر داشتم به ورزنه ی کاشان،اونجا یه گاوی هست که معروفه!
و فقط با آواز خوندنه صاحبش که یه پیرمرده کار میکنه!
من رفتم اونجا و حدود 30،20 نفر پسر ودختر هم بودن و پیرمرده هرچی زد روی کمر گاوه حرکت نکرد تا اینکه بعد شروع کرد به آواز خواندن ،گاوه حرکت کرد و شروع کرد به کار کردن.
یه چیزی تو ذهنه همه بود اما هیچکس جرأت گفتن و انجام دادنش رو نداشت تا اینکه من از روی عمد و بخاطر ترس از قضاوت و نظر یاران دوپایی رفتم تو نجواهای ذهنم و با صدای بلند گفتم من میخوام بخونم!
میخوام ببینم که این گاوه فقط با صدای حاجی حرکت میکنه یا نه!
بعد انگاری که همه منتظر این حرف بودن و آره آره!
چند لحظه ساکت بشید این آقا بخونه ببینیم گاوه حرکت میکنه!
و من شروع کردم به خوندن ،بدونه اینکه صدای خاصی داشته باشم،بدونه اینکه نگران ترس از قضاوت دیگران باشم بدونه اینکه فکر کنم صدام خوب نیست!
یه آقایی کنارم بود گفت حیییف صدام خوب نیست وگرنه میخوندم!
تو دلم گفتم نه که حالا من صدای ادل رو دارم!!!
والا!
و میدونی جالبش چی بود!؟
بعد از من دو تا خانم دیگه بودن که بعد از من شروع کردن به خوندن و قققشنگ معلوم بود که خواننده بودن اما جرأت و جسارت اینو نداشتن که اول شروع کنن به خوندن و بعد از خوندنه من اونها هم شروع کردن به خوندن!
اصن یه وعضی!
اونجا رهبر ارکستر، لوریس چکناواریان رو کم داشتیم با پیانو نوازی انوشیروان روحانی رو!!!
گاوه که کلا ووول شد کار به جایی رسید که پیرمرده صاحب گاوه گفت تو دنیا فقط همین گاوه حرفه منو میفهمه ،حالا ببینم کاری میکنین که همینم حرفمو نفهمه!
(اگه دوست داشتی گاوه رو ببینی سرچ کن،گاو چاه،فیلمش هست تو گوگل)
و این شجاعت که کمتر نگران حرفه دیگران باشم از برکات دوره ی احساس لیاقت هست!
هر چقدر که به خودم نزدیک تر میشم ،از نگرانی هایی که توسط افکار و ترس از قضاوت دیگران دارم دور تر میشم!
و به سبک شخصی خودم زندگی میکنم و بقدری این روزا با خودم حالم خوبه که پسر عمه ام که 12،13 سالشه بهم میگه
دایی !
مررردانه خوشبحالت !
عععجب زندگی داری!
و راست میگه!
دارم یک زندگی رو تجربه میکنم که دارم به آزادی ذهن میرسم!
این بزرگترین دستاورد من تو این چند سال بوند تو این مسیره.
خدایا دوست دارم
تویی که این کامنت رو خوندی!
از همین صفحه گوشی،با دستم بوس میفرستم واست و تشکر میکنم از چشای قشنگت که این کامنت رو خوند.
با قلبم عاشقتم
با قلبم دوست دارم
به الله واحد قسم این حسه دوست داشتن و عشق و علاقه ای که به تو دارم ،به آدمایی که نسبت فامیلی درجه یک باهام دارن،و یا همکارایی که هر روز میبینمشون، ندارم.
دوست دارم
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی ام
این استمرار شما را تحسین می کنم که اینقدر خوب دارید روی قانون کار می کنید
و در عمل هم استفاده می کنید در رفتار های روز مره زندگی تان
من همیشه از مطالعه کامنت شما لذت می برم و کلی می آموزم
وقتی در مورد گاو چاه تعریف کردید
منم خلی علاقمند شدم که بیبنم چی جوری است این داستان
و تشکر می کنم که گفتید میتوانید در گوگل سرچ کنید در مورد گاو چاه
وقتی این مطلب را سرچ کردم ویدیو های زیادی آمد و نگاهش کردم
و این فرد چقدر خوب داشت توضیح می داد
و چقدر صدای خوبی داشت که لذت بردم
و گاو با خواندن این آقا حرکت می کرد
و ماشاالله چقدر مردم زیادی می آیند برای دیدن این صحنه بسیار زیبا
و عجب آب فراوانی از چاه بیرون می آورد
واقعا جذاب و جالب بود
و تحسین تون می کنم که این چنین زیبایی ها را رفتید تجربه کردید و حالا دارید تجربیات تان را اینجا با دوستان شریک می سازید
انشالله در پناه خداوند بزرگ و مهربان باشید
سلام خدمت آقا ابراهیم عزیز
من دلم نیومد که سپاسگزاری نکنم ازتون البته که توی دلم کللی تشکر کردم ولی گفتم بنویسم براتون
واقعاااا ازتون سپاسگزارم بابت این کامنت زیبا و پرباری که نوشتین
اول صبح بیدار شدم و زیاد پرانرژی نبودم و نجواها اومده بودن به جولان دادن که حسم گفت برو تو سایت وجونتو نجات بده برو یه کامنت بخون چه میدونم بروووو فقط
و اومدم چندتا کامنت خوندم و رسیدم به کامنت شما و هر چی جلوتر رفتم برام جذابتر میشد تا جایی که فول انرژی شدم و حس و حالم خیلی قشنگ شد .من شمارو تحسین میکنم بابت تمام کارای قشنگی که کردین و مسافرتهای عالی که داشتین منم عاشق تنهایی مسافرت رفتنم که امیدوارم به زودی تجربش کنم
خلاصه که ازتون مچکرم آقا ابراهیم کللللی لذت بردم و کلی برام درس داشت این کامنتتون و دوسداشتم که ازتون تشکر کنم
امیدوارم هزار بار این حسی که دادین به زندگیتون برگرده دوست عزیز
و همیشه شاد و سلامت و موفق باشین
در پناه خدا
سلام اقا ابراهیم چققد خوب نوشتید و اینکه هر فایل رو خیلی خوب نکته برداری میکنید و قطعا همینم باعث موفقیتتون شده …بهتون تبریک میگم قطعا آینده ای درخشان خواهید داشت و اینکه من خیلی کنجکاو شدم برم کلیپ اون گاو رو ببینم … و شجاعت شما توی جمع بدور از استرس و نگرانی از حرف بقیه و خوندنتون واقعا تحسین برانگیزه البته از دانشجوهای استاد عباسمنش همچین انتظاری رو هم باید داشت….. به هر حال موفق باشید… در ضمن همین حس صداقت شما نسبت به دوستان در سایت باعث شده که کامنتتون خونده بشه توسط اکثر دوستان من خیلی کم کامنتای طولانی رو میخونم اما حسم بهم گفت این کامنتو باید بخونی و چقد حرفای قشنگی زده بودید من کلی استفاده کردم مرررسی ….به امید شنیدن موفقیتهای روز افزون شما ……
سلام اقاابراهیم عزیز
همیشه دیدگاهاتون رومیخونم و روندرشدتون خییلی تحسین برانگیزه ب وضوح حس میکنم این صداقت کلامتون رو..مخصوصا اخرهردیدگاه ک خییلی دلی عشقتون نسبت ب تمام بچه های سایت رو بازهم صادقانه بیان میکنین
منم شماروخیلی دوستدارم
شمابارها باگفته هاتون برامثابت کردین ک من هم میتونم وخدامیدونه ک این تعهدتون روک میبینممنم مصصرشدم منم تمام محیط اطرافم ایزوله کردم ودارم تمرکزی روی عزت نفس کارمیکنم اونم چ کارکردنی دقیقااا مثل شماا،،خیلی خوبه ک هستین شماالگوهای این سایت هستین،سایتون مستدام
ان شالله ک هرکجاک هستیددرپناه الله سلامت وموفق باشید
سلام آقای خسروی عزیز…
مام از شما انرژی خوب میگیرم،کیف کردم با خوندن کمانتت،مخصوصا اونجا که گفتی انگار صدای من ادله،والا…
منم دوره احساس لیاقت رو دارم،واقعا دوره پایه ای و اصلیه و البته کاربردی، شخصیتت به قبل و بعد از دوره تقسیم میشه،واقعا توی دوره احساس لیاقت قد کشیدم،ممنون که نوشتی و به احساس خوب رسیدم،بودن در مسیر رشد و توحیدی با هیچی قابل توصیف و توضیح نیست مگر اینکه در مسیرش باشی تا درک کنی،دقیقا توصیف شما رو درک میکنم و میفهمم
شاد و سلامت و پاینده باشی
سلام ب ابراهیم عزیز و دوسداشتنی
آقا ابراهیم منم دوستون دارم
اصلا این حسه عجیییب فرق داره با تمام حسهای دنیا
انگار ک با پاره ای از وجود خودت
پاره ای از جنس نور
پاره ای از خداوند
عشق میدی
ی حس ناب فرا زمینیه
وقتی ک کامنتهای شما و دوستان عزیزم و میخونم دریافتش میکنم و تمام وجودم و در برمیگیره
الهی صدهزار بارشکرت
فیلم گاو چاه و سرچ کردم واقعا جالب و باور نکردنی بود
حتی این موجود نازنین فرکانس حس خوب و عشق و دریافت میکنه و باهاش قدم برمیداره
مرررسی بخاطر آگاهی های ارزشمندی ک نوشتی و ذهنم و بازتر کرد
چ مثال های خوبی زدی
وباعث شد منم یادم بیاد
ک این هفته ای ک گذشت 3 تا آجی هام ب همراه بچه هاشون خونه مون بودن
و خونه حسابی شلوغ بود من تمام تلاشم و کردم کمتر تو جمعشون حضور داشته باشم
چون همه اش دنبال غیبت و تهمت و..و برچسب زدن ب دیگران آن
باورت میشه هرکدوم تلاشش و میکرد ک ب دیگری بگه من ازت بهترم آشپزی من بهتره
تو هیچی نیستی
حتی کار ب جایی رسید ک یکی از خواهرهام ک توعمرش ندیدم تو خونه مون آشپزی کنه
وهمیشه بقیه در درخدمت شن
اینقد از غذای مادرم انتقاد کرد ک مادر گفت نهار و تو درست کن پس
آقا دهن مارو سرویس کرد تا درستش کرد خخخخ
آخرسر هم غذاش جا نیفتاده بود
ازم پرسید چطور بود
گفتم خوب بود ولی سری بعد بهترم میشه
گفت یعنی بد بوده!!!
نننننن همین الان عالیه خخخ
با شب مث همیشه شروع کرد ب تعریف کردن از خودش
و تحقیر بقیه
ک من ازهمه بهترم
من زرنگ بودم چ کارهایی ک نکردم
تو چیکار کردی تاحالا!!!
تازه نهار امروز و هم منننن درست کردم
تو امروز فقط ی ظرف شستی و خسته شدی
من سرم سوت کشید دیگه از دستش
گفتم تو چیکار کردی مگه 4 نفر فقط امروز جلو دستت بودن ک غذا رو درست کردی
حتی منم غذارو برات هم زدم چند بار
گفت من حداقل زرنگ بودم درسم خوب بوده
(کارمنده بیمارستانه هوشبری)
دیگ فهمیدم نباید ادامه بدم و زیپ دهم و کشیدم
هرچی این 5،6 روز کنترل ذهن کردم و اعراض میکردم ازشون
اینبار غافل شدم از کنترل ذهن
و ب سرعت حسم بد شد
ک بعدش باز ی درخواستی ازم کرد ک گفتم خودت ماشاالله زرنگی انجامش بده
والان ک فکر کردم ب این قضیه
کسی ک خودشو باور داشته باشه
و احساس ارزشمندی داشته باشه
و توانایی هاشو باور داشته باشه نمیاد ب بقیه بگه و حتی بقیه رو تحقیر کنه ک تو ب اندازه کافی خوب نیستی
کن خوبم
من پرفکت
من زرنگ
میدونی ،همین خواهرم 2 تا پسر داره ک پسر بزرگش کلاس اوله
و پسر کوجیکش 4 سالشه
همیشه ب مادر میگه تقصیر توعه ک من نمیتونم از پس کارهام بربیام
تو از بچگی ب من کار ندادی ک ترو فرز باشم
تقصیر توعه ک من تنبلم
اختلاف سنی ما 11 ساله هااا
ولی من بخاطر مسافرتهای مادر بارها مسئولیت خونه با من بوده
و خداروشکر ب راحتی از پس همه ی کارها برمیام چ مادر باشه چ نباشه ی پا کدبانو شدم واس خودم
بخاطر تضادی ک بهش برمیخوردم باعث شد مستقل باشم
امروز هم تونستم ی نه گنده بگم
فارغ از اینکه بقیه چ فکری در موردم میکنن
خواهر بزرگترم ک ازدواج نکرده میخواست بره خونه مجردی داداشم ک پرستاره و شب کاری داره
و ب من اصرار رر ک بیا بریم یک هفته میمونیم و بر میگردیم
من بارها باهاش رفتم و برگشتم بدون اینکه کاری داشته باشم فقط بخاطر خواهرم
چون از تنهایی میترسه
اینار گفتم من نیستم اگه میخوایی خودت برو
باور نکرد حرفم و باز تکرار کرد و ب مادر و پدر گفت ک منو راضی کنن
ولی من مصمم بودم وقتم و بزارم برای خودم
چون من مسئول تنهایی کسی نیستم
من نگهبان کسی نیستم
من مسئول حال خوب کسی نیستم
و پای تصمیمم موندم خداروشکر و الان همه رفتن خونه خلوت شده و من کییییف میکنم ازاین سکوت و آرامش
الهی صدهزار مرتبه شکرت
واقعا درست گفتی احساس لیاقت پایه ی همه چیزه
مقایسه کردن چقد ضربه میزنه واقعا آتشی بر خامنه
دیروز رفتیم خونه همسایه مون برای تبریک نامزدی وعقد پسر همسایه
چون ک همکلاسیم بود دوسداشتم برم و تو شادی شون شریک بشم.
آقا ما رفتیم ماشاالله عجب حیاط زیبایی عجب خونه و وسایل خونه شیک و نو همه چی عالی و تمیز
بعد از نیم ساعت برگشتیم
من ک همه اش تحسین میکردم و میگفتم ببین چقد فراوانی هست زکیه ببین تو روستا چقد وسایل عالی خریدن
مبلمان شیک tvبزرگ
فرشهای زیبا
پرده ی زیبا
و..
مادر ب محض اینکه اومدیم خونه شروع کرد ب مقایسه
ک فرشهای ما کهنه شدن.
ببین پرده مون از زمین فاصله داره
مبلامون کهنه آن و…
باید عوض کنیم وفلان و فلان و فلان
گفتم ببین همه ی اینا از مقایسه اس
وگرنه قبل اینکه ما بریم کلی مادر خوشحال بود و افتخار هم میکرد ب خونه و زندگیش
و الان با مقایسه حالش بد شه
و احساس بد هم اتفاقات بد و رقم میزنه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
بخاطر این آکاهی ها
مرسی ک بهم فرصت دادی ک یکبار دیگه کامنت بنویسم
و وصل بشم بهت
چقد حسم بهتر شد
آخیشششش
خدایا شکرت
مرررسی ازت ابراهیم جان
ممنونم ک باعث شدی دست ب قلم بشم
برات بهترینها رو میخوام از الله یکتا
و اینکه عاشقتمممم
مرسی ک هستی
و ممنون ک مینویسی
راستی عکستم خیییلی زیباست
نوش جونت سفرهای توحیدی قشنگت
ممنونم زکیه جان.
ممنونم بابت لطفت
چشات قشنگه که عکسم رو قشنگ میبینی
اینو جدی میگم
به قوله شاعر میگه که اگر بر دیده ی مجنون نشینی ،به غیر از خوبی لیلی نبینی
چشمای آدما بازتاب قلبشونه
و اگه تو زیبایی هارو میبینی این انعکاس قلبه قشنگته
میدونی زکیه جان!
بخدا تغییر شخصیت یعنی همین عملکرد کوچیک کوچیک
یعنی همین مهم نبودنه آدما
توحید از همین جاها جوانه میزنه.
آخ اگه بدونی چقد حالم خوبه این روزا!
اگه بدونی چقدر زودی اشکان د میان با حرف زدن با خدا
اگه بدونی چقدر در آدما رو دوست دارم!
اگه بدونی چقدر تمرینات سخت برای بالا بردنه احساس لیاقت و توحیدم برام راحت شدن!
اگه بدونی مردم غریبه چقدر بیشتر بهم احترام میزارن و دوستم دارن!
اگه بدونی هرجا میرم آدما برام درهارو باز نگه میدارند تا من رد بشم!
اگه بدونی چقدر همکارام ازم میخوان که بیشتر کنارشون بمونم!
اگه بدونی چقدر راحت تر میخوابم!
اگه بدونی چقققدر اصل رو اط فرع تشخیص میدم و عمل میکنم!
این بشدت قابل تحسینه که داری روی خودت کار میکنی!
ببین!
من عزیز ترین آدمه زندگیم پدرمه!
یعنی یه چی میگم یا چی میشنوی!
اما همین پدر ،بهم زنگ میزنه و یا اسرار میگه بیا پیشمون!
اما میگم فعلا نمیتونم بیام با اینکه 100 کیلومتر بیشتر فاصله مون نیست ها!
اما باز من حقیقتش دلم نمیاد حتی یک روز از کار کردن روی خودم کوتاه بیام.
دختر عمه ام که ارتباط خیلییییییییییی نزدیکی باهم داریم و رفیقیم با هم چون هم سن هستیم حدودا چند سالی ازم کوچیکتره،بهم میگه بیا شهرستان پیشمون همه میخوایم واسه نهار بریم بیرون، اما میگم ننننه!
من نمیام!
و میدونه چرا نمیام و میگه ایییول که اینقدر داری جدی روی خودت کار میکنی!
میدونی!
من تو زندگیم حس میکنم فففققط 2 تا رسالت دارم
1/توحیدی شدن
2/لذت بردن!
و خداروشاهد میگیرم که دارم با تمرکز خدا درصدی روی این دو مورد کار میکنم.
بازم ممنونم از چشای قشنگت که کامنتم رو خوندی و واسم نوشتی.
منم عاشقتم
و ممنونم که حضورت شما و امثال شما انرژی و انگیزه میده برای هر روز بهتر شدن و بهتر شدن
سلام دوست عزیز
خیلی کامنت زیبایی بود ازتون سپاسگزارم بابت تجربیات ارزشمندتون که به اشتراک میزارین .
کاملا واضحه که به اموزشها عمل می کنید و نتایج وارد زندگیتون میشه وباما به اشتراک میزارید و ماهم ایمانمون قویترمیشه .ازخداسپاسگزارم سر راهم شاگردان درجه یک استادهستن ومن ازتون چیزیادمیگیرم واموزشهای استادبرام جامیوفته باتجربیات بی نظیرتون که بقول استاد درهیچ کتابی پیدانمیشه .کامنتتون رو وقتی خوندم بخودم وشماخیلی افتخارکردم و تونستم حریف ذهنم بشم .آفرین
به نام خداوند روزی رسانم خداوندی که برام کافیست سلام به استادان عزیزم سلام به دوستان قشنگم که هر روز که میگذره با شما ها و بودنتون رشد میکنم خدایا شکرت سپاسگزارتم
من تا به حالا چه قبل از آشنایی با استاد و چه بعد از آشنایی بااستاد به کسی تهمت نزدم
چرا قضاوت قبل از بدست آوردن آگاهیها بوده اما الان کنترل میکنم ذهنمو تا قضاوتی نباشه از دیگران اصلا وارد حرف نمیشم
حدود 7 یا 8 ساله پیش از اقوام میشنیدم که تهمت میزدن یا غیبت بسیار میکردن از من و میگفتن این حرف رو زده یا دخترش این کار رو کرده و خیلی حرفهای پوچه دیگه
و وقتی من میشنیدم هنوز با استاد و این مبحثها آشنایی نداشتم
فقط میگفتم من که نگفتم و آرام هستم از خودم مطمئنم و وارد بحث یا رو برو نمیشدم ولی ناراحت میشدم و تنها کاری که میکردم رفت و آمدهارو محدود میکردم و این کار هم الان که میفهمم قوانین رو اعراض از ناخواسته است و کنترل ذهن به حساب میاد که من اون موقع بدون آگاهی انجام میدادم و هدایت خداوند بوده
شکرت خدای من
و باز هم روی زندگیم تاثیر منفی رو داشت و احساسمو بد میکرد چون زیاد بود این حرفها و یکی رو رد میکردی یکی دیگه شروع میکرد و خلاصه همینطوری زندگی رو ادامه میدادیم و باز بعد از مدتی رفت و آمدها شروع میشد
اما الهی شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم و صداش زندگی و گوش و قلب ما رو نوازش کرد و آرامش وارد زندگی و درونمون شد و کم کم قانون زیبای جهان رو یاد
گرفتیم شروع کردیم به تغییر اول پذیرفتیم تمام اشتباهات خودمون رو و بعد خداوند دستاشو فرستاد
الان با هیچ اقوامی رفت و آمد نداریم
فقط با یه خانواده اونم با این مباحث و یکی از شاگردان استاده که الان خودش هم استاد شده رابطه خانوادگی داریم و بسیار در کنار هم بودن لذت میبریم و وقتی هم کنار هم هستیم از قوانین و این زیباییها صحبت میکنیم
باور ارزشمندی و احساسه لیاقت رو در وجودم ساختم و به هیچ حرفی یا تهمتی یا غیبتی ارزش قائل نمیشم و اعراض میکنم ازشون و حتی تو ذهنم هم اجازه نمیدم که جا خوش کنه
من فقط الان دارم روی خودم کار میکنم به قول مریم جانم هر روز میخواهم نسخه بهتری از خودم بسازم و از خداوند هدایت خواستم و او هم قشنگ هدایتم کرد
وقتی حواست روی خودت باشه که بهبود ببخشی دیگه به کسی فکر نمیکنی یا حرفشون رو نمیشنوی اصلا جهان دیگه اون آدمها رو از تو جدا میکنه نه میبینی و نه صداشون رو میشنوی
و وقتی در مسیر درست خداپرستی باشی و مسیر درست باشی جهان در مسیر تو انسانهای خوب و ارزشمندی رو قرار میدهد هم فرکانس با خودت
الهی شکرت سپاسگزارتم برای این مسیر درست که قرارم دادی و دارم لذت میبرم و سوت زنان به خواسته هایم میرسم چون همه رو ب ایمان قلبی و احساسه خوب به خداوند قدرتمند سپردم
خدایا شکرت که روزهای خوبی رو در پیش رو دارم
و میدونم بهترینها رو برام رقم زده ای چون خودم فرکانسشو با احساسه خوب فرستادم
خدایا ممنونتم
استاد عزیزم و مریم زیبایم دوستتون دارم
در پناه خداوند مهربان باشین سلامت و ثروتمند
خدایا هرآنچه را که دارم از تو دارم
سلام به استاد ومریم عزیزم
سلام به همه دوستان عزیز در این سایت الهی
سپاسگزارم استاد باوت این فایل زیبا واقعا لذت بردم عالی بود وعالی عمل کردید.
من تقریبا همچین شخصیتی داشتم البته درصدش کم بود یه وقتهای هم می خواستم توضیح بدم یا ثابت کنم بعد که با سایت شما اشنا شدم واین درس از شما گرفتم خیلی درمن بیشتر باور این که سمیرا برات مهم نباشه حرف ورفتار ادمها شکل گرفته ونتیجه اش رو هم درمورد خانواده و هم دوستان وفامیل به عینه دیدم موقعی که حرفهای زدن من تخریب کنن تهمت زدن هیچ اهمیت ندادم چقدر به نفع من شد وهمون ادمهای که حرفها و تهمتها رو در مورد من شنیده بودن به خودم گفتن که تو اصلا همچین ادمی نبودی که فلان کارو نکردی فلانی چه دروغها پشت سرت گفته بود وخودم لذت بردم از این که اهمیت ندادم واقعا برام ثابت شده با این فایل دیگه خیلی بیشتر تثبیت شد این موضوع ودرسهای بزرگتری گرفتم خدا رو شکر خیلی این فایل عالی بود سپاسگزارم از خداوند هدایتم کرد به این سایت الهی وزیبا واگاه الهی شکر
درپناه رب العالمین باشید
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد ارزشمندم که مردانه پای مسیر درست، راستی و صداقت خودش ایستاده…
دنبال یک بهونه، یک فرصت بودم تا روز مرد رو به شما بزرگ مرد زندگی ام تبریک بگم و به یاد بیارم برای رسیدن به هدف باید مثل شما مرد بود. مرد نه صرفا به معنای جنسیتی آن، بلکه مرد از نظر من کسی است که میشه بهش تکیه کرد و قوی مثل کوه استوار و پابرجاست و منم دارم سعی میکنم مثل کوه باشم، قوی باشم، مرد باشم.
استاد جان سپاسگزارم از شما که همیشه پاسخ دهنده به سوالهای خوب و راهگشا هستید.
سپاسگزارم از مریم عزیز که اینقدر عالی دارند عمل میکنن و باعث ایجاد چنین فایل هایی میشوند.
_
مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1
ابتدا چندتا از باورهای محدود کننده و ضعیف کننده رو گفتین.
باورهایی مثل:
× مراقب باشید مردم پشت سرمون حرف در نیارن.
× حرف مردمه و جوری رفتار کن که پشت سرت حرف نزنن.
× جوری عمل کن که حرفی پشت سرت نزنن.
الان این به ذهنم اومد یاد یک ضرب المثل افتادم که این چیزا رو نقص میکنه که میگه:
+ در دروازه رو میشه بست اما دهن مردم رو نمیشه بست.
یعنی ما نمیتونیم دهن مردم رو ببندیم که پشت سر ما حرف نزنن، ما قدرت بستن دهان مردم رو نداریم.
با اینکه در دروازه بزرگتر هست و دهان کوچکتر، ما نمیتونیم دهان مردم رو ببندیم. دهانی که محل رفت و آمد حرف ها و دیدگاهها و افکار هست. چون ما ناتوانیم در تغییر دیدگاه مردم، ما ناتوان هستیم در تغییر نگاه و نگرش مردم چون ما نمیتونیم افکار کسی رو تغییر بدیم و هرکسی خودش داره فکر خودش رو تولید میکنه، هر کسی با باورهای خودش داره دیدگاه ها و نظر و نگاهش رو به مسائل و آدم های مختلف بیان میکنه.
و منم فقط تنها میتونم فکر خودمو نگاه خودمو به مسائل، به آدمها، تغییر بدم. من خالق افکار خودم هستم، من دارم در هر لحظه با انتخاب هام، با کانون توجه ام خلق میکنم.
پس من تنها توانا هستم زندگی خودم و افکار خودمو خلق کنم و تولید کنم و نکته اینجاست که اگر این اجازه رو به بقیه بدم و این قدرت رو به شخص یا اشخاص یا مسائلی بدم اون میتونه روی زندگی من و افکار من تاثیر بزاره. مادامی که من اجازه ندم هیچ چیزی قدرت و تاثیری نداره، حــــتـــی حرف مردم…
برای من چه اهمیتی داره بقیه در مورد من چه فکری دارند؟! فکر اونا نیست که منو میسازه این خوده من هستم که دارم خودم میسازم.
برای من چه اهمیتی داره که مردم چه برداشت و قضاوتی درباره ی من میکنن؟! وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم وقتی من بدون تقلید و با تفکر و تعقل هر لحظه انتخاب میکنم، وقتی من با صداقت با خودم و جهان زندگی میکنم و مبدونم که کار و راهی که دارم میرم درسته، اون وقت به نسبت ایمانی که به خودم، به مسیرم، به انتخاب هام به رفتار و عملکردم دارم، حرف بقیه، قضاوت و برداشت بقیه برام بی اهمیت میشه.
آره اگر من به خودشناسی خوبی از خودم و اهدافم رسیده باشم.
اگر من به خداشناسی خوبی رسیده باشم و ایمان داشته باشم که قوانین خدا همیشه درسته مگر مهمه بقیه چی میگن…
آره اینجاست که بعد درست بودن و صادق بودن با خودت و خدای درونت باید توحیدی عمل کرد. اینجوری نگاه کرد که آره هرکسی هر جایی هست جای درستـــشه، آره هرکسی به میزان درک خودش داره دنیا و آدم ها رو میبینه. حالا یکی شاید کاملا اشتباه بفهمه یکی شاید کاملا درست بفهمه. یکی ناقص درک کنه و یکی یکم کامل تر درک کنه، یکی شاید بره سراغ حاشیه و فرعیات، یکی فقط حواسش به اصل باشه.
یکی شاید ظرف ذهن و روحش بزرگ شده باشه و بتونه در اسکیل بزرگ دنیا و آدم ها رو ببینه یکی نه….
این تنوع و اختلاف جز قانون مندی جهان هست. پس وقتی من اینو به یاد بیارم ناراحت نمیشم، نگران نمیشم که کسی اشتباه منو قضاوت کنه. کسی منو کامل درک نکنه.
و اینم به یاد میارم که احساس خوب =اتفاقات خوب و احساس بد= اتفافات بد و نمیزارم احساسم بد بشه، شاید دلم بشکنه از بی محبتی ها، از کج فهمی ها اما نمیزارم در احساس بد بمونم و احساسم رو خوب میکنم و سعی میکنم و سعی میکنم با خودم و اون فرد به صلح و دوستی در درونم برسم. شاید در بیرون صلح با فرد تهمت زننده یا توهین کننده نباشه اما من وقتی از درون تغییر کنم، از درون نگرشم خوب بشه جهان اطراف من تغییر میکنه.
استاد در انتهای فایل گفتین در زمان جاهلیت خودتون در دوران مدرسه اگر تهدیدی بهتون میشد همونجا واکنش نشان می دادید و تازه اون تهدید شما رو شجاع تر می کرد، میخوام بگم الانم شجاع تر شدید اونم بدون جهل. شجاع هستین که سکوت میکنین، شجاع هستین که احساسات بدی که در شما ایجاد میشه ناحقی ها و توهین ها رو پاسخ نمیدین، اعراض میکنین. شما الان به شیوه و با درک قوانین ثابت خداوند شجاعت خودتون را نشان میدین.
شما هربار شجاع تر میشین که سکوت میکنین و اجازه میدین جهان و خداوند کارا رو انجام بده….
خیلی نکته به ذهنم میاد، خیلی چیزا نوشتم اما بنظرم برم سراغ اولویت این روزهایم تا بتونم از امتحاناتم سربلند بیرون بیام. خیلی دلم براتون تنگ شده، خیلی دلم برای نوشتن و خلوت کردن تنگ شده اما الان فعلا تمرکز جای دیگه است. دوستتون دارم استاد و بهتون افتخار میکنم
به نام خدای مهربان
سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و تمام دوستان گرامی ام
تا دقیقه 8 این فایل رو دیدم ، یه حسی بهم گفت بیام بنویسم و بعد ادامه فایل رو ببینم
دیشب داشتم جلسه 2 قدم سوم رو با دقت فوقالعاده ای گوش می دادم ، موضوع جلسه «مهم بودن حرف مردم عاملی موثر در موفقیت یا شکست افراد» بود
برایم این همزمانی خیلی دلنشین بود ، همزمانی گوش دادن به اون صحبت ها و راهکار هایی که استاد و خانم شایسته ارائه دادن در اون جلسه و راهکار هایی که در این فایل ارزشمند برای منطقی قوی ساختن در ذهنم ازشون استفاده می کنم
این همزمانی اولی بود که خیلی من رو به وجد آورد و باعث سپاسگزاری من از خداوند مدبر و مهربان شد
همزمانی دوم این بود که صبح زود حدود های ساعت 6 بود بیدار شدم رفتم یک آبی به دست و صورتم زدم اومدم دوباره بخوابم ، نجواهای شیطانی در مورد نگرانی از آینده کسب و کارم و اوضاع مالی ام تو ذهنم شروع شد
من به یاد آوردم این آگاهی رو که نجوا تنها از سمت شیطان هست و داره من رو فریب میده ، هرگز کمبود و آینده بد وجود نداره و خداوند خیر مطلق هست و همیشه وقتی تکیه کردم به خداوند ، امیدم رو از بنده های خدا قطع کردم و وصل کردم به خداوند ، درها برای من باز شده و اوضاع در تمام جنبه های زندگیم خوب پیشرفته
با این مثال و آیات با ریشه «من دون الله» یعنی «به غیر از خدا» که چند روز پیش داشتم مطالعه می کردم خودم رو آروم کردم و خوابیدم
خیلی برایم دلنشین بود که اینجا هم استاد عباس منش به اینکه نجوا تنها از سمت شیطان است و این بازی ذهن است که می خواهد ما را فریب بده و ما نباید در دام بی افتیم صحبت کردند
سپاسگزار خدای مهربانم هستم برای همین دو آگاهی که به شدت من رو آروم کرد و امید و نور ایمان رو در قلبم نمایان کرد
میرم برای گوش دادن و تماشای ادامه فایل…
سلام
اگر می خواهی تهمت توهین و دروغ هایی که پشت سرت میگویند روی تو تاثیر نداشته باشند این باور رو ایجاد کن که منم که دارم زندگیم رو خلق میکنم هیچ کسی هیچ تاثیری در زندگیه من ندارد منم که دارم زندگیم رو با افکارم خلق میکنم اگر بهشون توجه نکنم و قوی باشم و اصلا نشنومشون تاثیری در من و زندگیه من نداره
دونالد ترامپ با اونهمه داستان و حرفهای پشت سرش شد رئیس جمهور ،چون قوی بود چون تاثیری در او نداشت حرفهای دیگران چون اهمیتی بهشون نمیداد و در آخر به نفعش شد ، به نفعت خواهد شد اگر تو هم قوی به مسیرت ادامه بدی اصلا اهمیتی ندی به این موضوعات پوچ ،یک عده ضعیف و ناتوان می خوان اینجوری ضعف و بدبختی خودشونو بپوشونن که اون از راه بد به اینجا رسیده وگرنه منم اگه مثه اون بد بودم میتونستم برسم ولی من نمی خوام نه اینکه نمی تونم ،عرضه ندارم نمی خوام برسم به اونجا ،و تو اصن نشنو ،نبین، توجه نکن اگه به خودت مطمئنی واکنشی نشون نده ،مگه زندگیه تو دست اوناست که یه عده آدم پوچ و ضعیف و ناتوان بخوان تو رو خراب نکنن ،اگه به خودت مطمئن باشی هیچوقت برات مهم نیست شاید اولش کنترل ذهن سخت باشه ولی هر چقدر تمرین کنی بهتر میشی
حتی اگه پسری هم بهت تیکه انداخت ،بهش محل نده درگیر نشو ،هیچی نگو نزار به هدفش برسه که رو تو تاثیری داشته باشه،بدترین برخورد اینه که بهش محل ندی اصن، تا به هدفش برسه که روی تو تاثیر داشته و توجه تورو جلب کرده به هرطریقی متلکی پرونده و حرف زشتی زده
اصن نخون ،نبین، نشنو، فکر نکن با توجه کردن بهشون میتونی بهشون قدرت ندی و بگی نه من قوی ام ،نهههه،اصن بی خیال انگار نه انگار یعنی انقدر قوی باش ،که اصن توجه کردن و اهمیت دادن بهشون برات زشت باشه ،کلاستو بیاره پایین والا،من انقدر برای خودم ارزش قائلم و مهمم برا خودم که اصن این موضوعات برای من پوچ و بی ارزش و لول کلاسه ،به غرورت به شخصیتت بربخوره توجه به چنین موضوعات بی ارزشی
نه بخدا بگو ،گله و شکایت کن و نفرین کن ،اینا همش توجهه به هرصورتی دیدن ،شنیدن ،صحبت کردن ،اصن توجه نکن،مسیر خودتو با قدرت برو اگه به خودت و مسیرت برات مهمه و در آخر ماه پشت ابر باقی نمیمونه حقایق برملا میشه تو فقط توجه نکن بهشون و بعدا همونها به نفعت میشه
میترسی وجه ات،تصویرت پیش دیگران خراب بشه دیگرانی وجود ندارند تویی که داری زندگیتو با افکارت خلق میکنی و زندگیتو میسازی ،چرا میخوای ثابت کنی به دیگران که من آدم خوبه ام و بی گناهمو فلان، اصن نشنو ،نبین ،بگذر و فقط مسیر خودت رو برو حقایق برملا میشه همیشه و در آخر به نفعت میشه به قول قرآن ،مثه دونالد ترامپ
اینم نباشه که عمدا بخوای برای جلب توجه ،توهین و تهمت و قربانی بودن رو جلب کنی در نظر دیگران ،نهههه ،تو مسیر خودت رو برو ،بالاخره ممکن یه عده آدم ضعیف و بدبخت و ناتوان هم دنبال اینجور کارای مسخره باشن و بخوان تو رو احساس تو رو خراب کنن و جلوی تو رو بگیرن،تو فقط در مسیر باش و توجه نکن این کارای پوچ و بیهوده رو و نزار به هدفشون برسن و احساس تو رو خراب کنن و تاثیری رو تو داشته باشن محل نده اصن،و تمرکز کن روی خوبی ها و تحسینی که کرده اند و افراد خوبی که در زندگی ات هستند و حالا این یکی دوتا رو هم نادیده بگیر و تمااام و مسیر خودتو برو،همه چیز آسون و ساده و راحت پیش بره در زندگیمون.
به نام پروردگاری که در ساعات تاریک زندگیمان، به ما نوری از امید و انرژی میدهد؛ خدایی که در هر چالشی که با آن روبهرو میشویم، نوری از امید و اراده در دل ما روشن میکند
سلام استاد عزیزم و بانو شایسته ی نازنین و دوستان خوبم در سایت
به نظرم استاد ناپسندترین و بدترین بیماری زبان و نابود کننده ی رابطه ها با اطرافیانمون همین تهمت و افترا زدن هستش …و حتی باعث رفتن آبرو و امنیت اون فرد میشه ….وقتی به یه نفر تهمت زده میشه دیگه اون حس امنیت و آرامش رو از دست میده البته همه ی اینها ربط داره به اینکه اون شخص چه شخصیتی داره و چه نوع تهمتی به اون فرد زده شده و تا کجا تونسته به اون آدم با تهمتش ضربه بزنه ….
به نظر من برخورد با اون آدمی که تهمت زده بستگی داره که تا کجا تونسته باشه اون شخص رو نابود کنه با افترا و تهمتش….گاهی وقتا سکوت لازمه اگه فقط در حد یه حرف بوده باشه و شایعه و پخش نشده باشه خب بهترین کار سکوت کردن و درگیر نشدن با اون فرد تهمت زننده هستش و با پیگیری نکردن وتوجه نکردن همه چی تموم میشه….
ولی مشکلات از وقتی شروع میشه که اون تهمت و افترا ببینیم تا چه حد جدی هستش و سرعت پخش و شایعه اون تا کجا ممکنه به اون شخصی که تهمت زده شده ضربه بزنه …که خب اینجا خیلی باید هوشمندانه رفتار کرد و باید تلاش کرد اول خودش به این موضوع رسیدگی کنه و کمتر دیگران رو درگیر این مسئله کنه و با شواهدی که داره موضوع تهمت رو ختم به خیر کنه و از وخیم شدن شرایط تا حد امکان جلوگیری کنه ….
ولی در کل تهمت زدن به قول استاد از ضعیف بودن وبی ارزش بودن اون شخص میاد…..
برای همه دعا میکنم هیچوقت در معرض همچین آدمهای بیماری قرار نگیرید….
در پناه الله شاد و سلامت باشید …