مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 21

420 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    بنام خدای رحمان و رحیم

    سلام ب همگی عزیزانم

    ردپای روز 29 دی ماه

    الهی صدهزار مرتبه شکر

    امروز همه ش داشتم فک میکردم رو کدوم فایل کار کنم

    و چطور سریع نتیجه بگیرم

    چون الان متوجه شدم ک این فکر بخاطر مقایسه ی مدار فعلی خودم با دوستانی بود ک ماشاالله هرروز دارن بهتر از روز قبل رشد میکنم و از هم سبقت میگیرن

    ک هدایت شدم ب فایل گفتگو با دوستان

    ک هین نوشتن توضیحات استاد

    متوجه شدم عععععع این دقیقا پاسخ سوال امروز من هست

    و خداوند چقد قشنگ بهم گفت زکیه جان تغییراتی و باید ببینی و تایید کنی

    از کوچک ترنشون شروع کن و هرروز ب خودت بگو ک در مسیر درستی ب میزانی ک تغییر کنی جهان تو هم تغییر میکنه

    ی قسمت از توضیحات استاد و مینویسم:

    چرا من مثل بقیه گول اینو نخوردم ک آقا من تغییر کردم چرا جهان تغییر نکرده؟؟؟

    چون من از همون اول فهمیدم ک آقا من توانایی تغییر ب یک مدار خیلی بالاتر از مدار فعلی م و ندارم

    من میتونم ی ذره تغییر کنم،بعد ی ذره روی خودم کار میکردم همون موقع مسافر بعدی ک سوار میشد یک درجه از مسافر قبلی بهتر بود

    من راننده ی تاکسی بودم ،بعد من میدیدم اینو میگفتم آقاااا این مسافره همین الان ک دارم این افکارو با خودم تکرار میکنم سوارشد،

    مسافر خوش اخلاق تری از مسافر قبلی بود…

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    ب محض اینکه من تغییر میکنم جهان تغییر میکنه شرایط تغییر میکنه

    جهان داره تغییر میکنه کی؟؟؟همون لحظه ،ب اندازه ای ک فرکانس های تو داره تغییر میکنه

    باورهات داره تغییر میکنه،ک البته تغییرات وقتی بزرگتر میشه ،در عملکرد تو و درشخصیت تو،در رفتار تو خودش و بروز میده

    ب همون اندازه جهان در همون لحظه،جهان تو منظورمه ها،جهان تو ،جهان اطراف تو تغییر میکنه،همون لحظه ب همون اندازه تغییر میکنه

    الهی صدهزار مرتبه شکر

    حینی ک داشتم فکر میکردم ب این آگاهیا

    تو عملکرد و افکار خودم دقیق شدم آیا من تغییر کردم ؟؟یا نه؟

    یادم اومد ک دیروز یکی از خواهرهام ک پرسنل بیمارستانه ی جفت کفش پاشنه 5 سانتی آورد خونه و رو فرشها پوشید ک ببینه اگه خوبه بخره

    همزمان ک داشت باهاشون راه می‌رفت گفت مامان اینا برای زکیه خوبن

    برای توی خیابون

    ک قدشو بلند تر میکنه

    من همیشه پاشنه بلند میپوشم سرکار

    (و مادر هم بهم گفت زکیییه چرا نگفتی تا اینارو برات بخرم)

    همین ک اینا رو داشت میگفت با خودم فکر کردم واقعا ارزش داره خودتو اذیت کنه 8 ساعت این کفش ها رو بپوشی

    ک از نظر بقیه خوش استایل و خوش پوش

    و ب اصطلاح تیپ خانومانه بزنی؟؟؟

    واقعا من همچین کاری میکنم برای اینکه بقیه خوششون بیاد بیام کفش این مدلی بپوشم.

    عمرا اگه این کارو بکنم

    بعد فک ک کردم من همیشه اسپرت پامه

    چون راحتم باهاشون

    ب هیچ عنوان تا حالا تو بازار کفش نپوشیدم

    ب جز یکبار ک نصفه ی راه پشیمون شدم و دیر شده بود ک برگردم دیگه

    چون نظر بقیه مهم نیست

    راحتی خودم مهمه

    این نشون میده ک من تغییر کردم

    دو روز پیش ک دوست دوران راهنماییم و دیدم ک همسایه مون هم هست

    الان ازدواج کرده ی شهر دیگه زندگی میکنه و ی پسر ناز خوشگل داره

    خیلی وقت بود ندیده بودمش

    بعد از کلی حال احوال اینا بحث رفت سر اعتکاف و اینا

    گفت من ی روز روزه گرفتم بعدش ک اومدم خونه بابام دیگه نگرفتم

    ولی خواهرم با بچه هاش این چند روز و رفتن اعتکاف تو مسجد و..

    تو دلم گفتم خدایا شکرت ک هدایتم کردی ب این مسیر و برای اینکه خواسته ای داشته باشم نیاز نیست ک سه روز برم بست بشینم تو مسجد ک با گریه و زاری حاجتم و بدی

    الان فهمیدم ک خودم خالق زندگیم هستم و با افکار و باورهام دارم شرایط و خلق میکنم

    هرچند هنوز اینقدر باورهام قوی نشده

    ولی حداقل ی آرامشی دارم ک ب هرچی ک بخوام میتونم برسم اونم با تغییر باورهام

    خواهر دوستمم همراش بود

    ی جمله ی قشنگی گفت داشت درمورد خواهرش حرف می‌زد ک خییلی ب خودش زحمت میده و کار میکنه وقتی مهمون میاد خونه شون

    گفت من ی اعتقادی دارم ک آدم باید برای جسمش،روحش و سلامتیش ارزش قائل بشه.

    هر چیزی ی حدی داره

    تعادل خوبه

    خییلی خوشم اومد از حرفش و تاییدش کردم

    و ی چیز دیگه

    اصلا خودم و باشرایط دوستم مقایسه نکردم

    اینکه اون و خواهر کوچکتر از خودش

    ازدواج کردن و هردو دوتا بچه 4 ساله دارن

    و دختر عموم هم بعد چن دقیقه ب ما ملحق شد از من کوچیک تره و ازدواج کرده و الان 6 ماهش هست

    خدا حفظش کنه

    و اینکه امروز یادم اومد ک این چند روز عشق دریافت کردم از طرف خواهر زاده ام ثنا گلی بارها منو بوسید و بهم عشق

    داد

    منی ک قبلا هرکاری میکردم بقیه دوستم داشته باشن و تایید م کنن

    ولی الان خییییلی کمتر شده این تلاش ها

    و محبت بیشتری دریافت میکنم

    مادر هم دیروز برام ی ساپورت صورتی خوشگل خرید ک دلم ضعف رفت براش خییلی نازه

    الهی شکرت اینا همه نشون میده افکار من تغییر کرده و من عوض شدم

    ولی تازه خیلی جای کار دارم

    امروز تصمیم گرفتم باعشق ب مسیرم ادامه بدم

    و تضاد دیروز درمورد خواهرم باعث شد با قدرت بیشتری ب مسیرم ادامه بدم و قدر این آرامشی ک دارم و بدونم خدایا شکرت

    بدون هیچ عجله ای ب مسیرم ادامه میدم خدایی ک تا اینجا منو قدم ب قدم هدایت کرده

    از این ب بعدم باعشق هدایتم میکنه

    خدایی ک عاشق منه

    منو دوست داره

    در ذره ذره ی وجود من جاریه

    هیچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته

    همه چی تحت سیطره ی مالکیت و قدرت خداوند

    خدایی ک بی نیازه

    خدایی ک هرگز خوابش نمیگیره.

    هرگز فراموش نمیکنه

    خدایی ک ب اسرار قلب من آگاهه

    خواسته های منو میدونه

    و باعشق هدایتم میکنه

    خدای وهاب ،غفور،رحیم ،غنی،هادی،رزاق

    منشا تمام نعمت‌ها و ثروتها و خوشبختی و عشق و آرامشه

    خداوند دوست داره ک من موفق باشم

    لذت میبره از اینکه زندگی زیبایی داشته باشم

    از اینکه نعمت و فراوانی و خوشبختی بیشتریتو زندگیم باشه

    خداوند همیشه درحال هدایت من ب مسیر درسته

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    سپاسگزارم ک بهم فرصت ی صلاه دیگه رو دادی

    عاشقتممممم رب قشنگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    سلام به همگی

    من قبل از اینکه با قانون آشنا بشم و با دوز کمترش بعد از قانون ، به شدت برام مهم بود که

    منو آدم خوبه مهربونه درستکاره بدونن

    فرزند خوب و حرف گوش کنی برای پدر مادرم باشم

    یک الگو باشم توی فامیل

    و خب واقعا این چیزا اتفاق افتاد ، یه بچه ای بودم که بچه ی درستکار و خفن بودم و خیلی از پدر مادرها حسرت داشتن همچین فرزندی رو داشتن

    مدارسی رفتم ، دانشگاهی رفتم و رشته ای رفتم که تو نظر مردم این باشه که وای ایول دمش گرفم چه قدر این ادم باهوش و خفن و درستکاره

    حتی یادمه یک شب یکی از دوستام پشت سرم حرف زده بود و من اون موضوع رو فهمیدم و به جای اینکه عصبانی بشم که چرا فلان حرف چرت رو در مورد من گفته برای اینکه اون دوستم ناراحت نشه و از دستش ندم باهاش تماس گرفتم کلی ویس براش دادم و گریه کردم و توضیح دادم براش

    اون اصلن براش مهم نبود کلن

    فقط انگار من کوچیک شدم

    و دقیقا یادمه صمیمیترین دوستمم همچین رفتارهای مشابهی داشت ، من یکبار از دستش ناراحت شدم و اوشون رفته بود مست کرده بود و کلی ناراحت بودا و به من زنگ میزدو

    اصلن یه وضعیتی بود

    من دقیقا یادمه اینقدر برام رضایت دیگران مخصوصا پدر مادرم مهم بود که سال اولی که با قانون اشنا شده بودم و میخواستم به هدایتی که اومده بود سمتم عمل کنم ، چند ماه از بقیه میپرسیدم که به نظرتون من اینکارو بکنم درسته یا درست نیست

    به مرور زمان چون داشتم کار میکردم قوی تر شدم تو این مسئله ، تهدیدم میکردن که میکشیمت اگر از دانشگاه بیای بیرون یا نخوای ادامه بدی

    واقعا تهدید مسخره ایه الان ولی برای اون زمان من واقعا خیلی وحشتناک بود

    منم کلن آدم ترسویی بودم نسبت به تهدید ها ، (همچنان هم هستم ولی با دوز کمتر که امیدوارم استاد منطق های قوی تر هم راجع به تهدید بهمون بگن)

    خلاصه من با ترس و لرز به هدایته عمل کردم ، هیچ اتفاق بدی برام نیافتاد

    الان که تقریبا 3 4 سال میگزره اتفاقا الگوی کسی شدم که حرف دیگران براش مهم نیست و کار خودشو انجام میده

    مورد بعدی سال پیش برام اتفاق افتاد ، زمانی بود که من فهمیدم با فرد مناسبی توی رابطه هستم دو ساله و این آدم اونقدر مناسب هست که به خانوادم معرفی بشه

    اونجام باز میترسیدم که اگر تهدید بشم چی ؟ اگر تهمت بزنن بهم چی؟ هزارتا اگر دیگه

    معرفیشون کردم که وقتی میدم بیرون با این آدم نترسم که اگر لو برم چی و البته که من کار اشتباهی انجام نمیدادم و دیگه وقتش بود

    معرفی که کردم من واقعن راحت شدم حس کردم پا گزاشتم روی یکی از بزرگترین ترسهام ، واقعا شجاع شدم ولی هر زمانی که با ایشون میرفتم بیرون تهمت و صحبتهای نامناسب بود که میشنیدم از یک نفر

    من واقعا سعی کردم ، جواب ندم ، تا حد زیادی نشنوم و نزارم حواسم پرت بشه به اون صحبت ها

    الان تقریبا یک سال و نیم گذشته از زمان معرفی ، نمیخوام بگم الان همگی باهم رفیق شدن و اینا ولی اون تهمت ها و صحبت های نامناسب و تهدید ها به نصف رسیده و نکته جالبترش اینه که من تو این مدت تمرین کردم که کلن در برابر حرف مردم خیلی ارام تر باشم ، سریع اعصابم خورد نشه ، سریع عصبانی نشم و دهنمو باز کنم و حرفای خیلی خیلی نامناسب بزنم

    و باز به قول شما که میگین ماه پشت ابر نمیمونه ، یه تعدادی افرادی توی این یک سال و نیم پیداشدن که اتفاقا اونا میگن که چه قدر خوبه که تو راه درست رو داری میری

    من همچنان میترسم از تهدید شدن ولی میخوام بنویسم اینجا که یادم بیاد توی خیلی از مراحل مهم زندگیم تو این 5 سال تهدید شدم ولی هیچ کدوم از اون تهدید ها عملی نشد

    موقعی که میخواستم کار مورد علاقمو استارت بزنم تهدید شدم ولی استارت زدم و هیچ چیز بعدی اتفاق نیافتاده

    موقعی که میخواستم رشته ی دانشگاهیم رو ادامه ندم تهدید شدم که اگر اینکارو بکنم آبروی کل خانواده میره و یه سری تهدیدهای دیگه ولی هیچ کدوم از این تهدید ها عملی نشد و تاثیری تو زندگیم نداشتم

    موقعی که میخواستم پارتنرم رو معرفی کنم و راحتتر باهاش ارتباط داشته باشم کلی تهدید شدم باز ولی زندگی من خیلی بهتر و رووانتر و اسانتر و لذت بخش تر شده الان که دقیق میشم

    راطم بت پارتنرم خیلی فوقالعاده شده

    رابطم با خانوادم نزدیکتر از قبل شده و با احترام تر

    رابطم با پول چه قدر بهتر شده به لطف الله

    کلی نتیجه ی ریز و درشتی که اومده تو زندگیم تو این چند سال

    پس هیچ کدوم از اون تهدیدها و توهین ها تاثیر نداشته در عمل چون من وضعیت کلی زندگیم خیلی بهتر شده

    پس دراینده هم تاثیری نخواهند گزاشت

    آیات هدایت:

    مائده:44

    ما تورات را فرستادیم که در آن هدایتی و نوری است که پیامبرانی که تسلیم بودند، مطابق آن میان یهودیان حکم می‌کردند و ربانیّون و عالمان به خاطر مسئولیتی که در حفاظت از کتاب خدا به آنها سپرده شده بود، و خود نیز بر آن شاهد بودند. پس از مردم نترسید و تنها از من بترسید و آیات مرا به بهایی اندک مفروشید که هرکس طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، پس چنین کسانی کافرند

    جالبه این آیه با این فایل یکی دراومد که خدام گفته از مردم نترسین از من بترسید

    مائده:46

    و در پی‌گیری آثار آنان عیسی پسر مریم را برگزیدیم تصدیق کننده‌ای از حقایق موجود در تورات بود، و به او انجیل را دادیم، که در آن هدایتی و نوری و تصدیقی از تورات پیشِ رو و پندی برای پرهیزکاران بود.

    انجیل طورات قرآن تا الان بارها تکرار شده که برای هدایت هستن ، برای کسایی که تقوا دارن ، یا برای کسایی که تسلیم هستند

    مائده:105

    ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر شماست خودتان ، اگر هدایت شده باشید، آن که گمراه شده به شما زیانی نتواند رساند؛ بازگشت همه شما به سوی خداست، پس شما را به آنچه می‌کردید آگاه خواهد ساخت.

    این آیه یک بار دیگم تکرار شده بود اگر اشتباه نکنم داخل بقره ،که اگر هدایت شده باشی فرد گمراه نمیتونه بهت آسیبی برسونه باز به نظرم میتونه یه منطق باشه در برابر تهدید ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2411 روز

      سلام به روی ماهت سارای نازنینم عشق من عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم

      باتمام تمام قلبم عاشقتممممم چقدر چقدر با تمام تمام قلبم اینقدر که عالیترین عالیترین روی خودت کارمیکنی سارای نازنینم عشقترین من با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر چقدر توبینظیرترینی چقدر توفوق العاده نوشتی چقدر بینهایت منطق های نابی نوشتی وقتی داشتی دونه دونه اون اتفاقات عالیترین اون شجاعت نابت رو می‌نوشتی چقدر با تمام تمان قلبم بینهایت با تمام وجودم اینقدر بینهایت عالیترین روی خودت کارکردن نابتو اینقدر متعهدانه تریننن روی باورات کارکردن نابتوبینهایت تحسینت میکنم با تمام قلبم بینهایت تحسینت میکنم چقدر اینقدر شجاعت ببنهایت نابتو اینقدر با تمام ایمان عشق وارد دل ترسها شدی بینهایت تحسسنت میکنم با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر تو بینطیری چقدر الگوی ناب منی چقدر ازت یادمیکیزم بینهایت تک تک این همه نتایج عالیترینت اینقدر رابطه ی ناب ترینت بینهایت بینهایت بارنوش جونت باشه عشقترین من بینهایت تحسینت میکنم ایتقدر که عالیترین نکته های ناب حرفه‌ای ناب استادنازنینمون می‌نویسی یینهایت تحسینت میکنم هزاران بارنوش جونت باشه چقدر بینهایت برام درس داشت چقدرتحسسنت میکنم این دو تا آیه چقدر فوق العاده ترین بود

      تنها تنهاقدرت توییی رب من تنها تنها قدرت تویی تنها تنها تنها تویی که تمام تمام کاراروبرام انجام میدی تنها تویی که عاشقانه تمام شرایط جوری هدایتم میکنی حمایتم میکنی تمام شرایط جوری میچینی همه چیز تنها به نفع ترین من بره جلو همش تنها تنها تنهاتویی رب من تنهاقدرت تویی تنها تنهاقدرت هیچ کسی هیچ قدرتی نداره هیچ کسی هیچ قدرتی نداره

      عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم چقدربینهایت تحسینن میکنم چقدر بینهایت تحسینت میکنم چقدر عاشقتم چقدر بینهایت عالیترین نوشتی چقدر برام درس داشت

      چقدر ازت یادمیگیرم بینهایت تحسینت میگنم هزاران بارنوش جونت باشه بینهایت عاشقتم چقدر تحسینت میگنم عاشقتم الهی که هرلحظه بهترین بهترین هازو بینهایت فرای تصورت بهترین بهترینهازو تجربه کنی عشق دلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1529 روز

      سلام سارا جااااان

      بهت تبریک میگم آفرین دمت گرم

      اینقدر قوی هستی وداری خوب کار

      میکنی.

      واقعا توحید یعنی نترسیدن و عمل

      کردن وحرکت کردن‌.

      .وسپردن کارها به الله فارغ از اینکه اون بیرون چه خبره

      کاری که درسته رو باید انجام داد فارغ از دیدگاه اطرافیان و حرف مردم.

      تحسینت میکنم و منم دقیقا برخلاف خانواده وتهدید وتهمتهاشون عمل کردم و حالاخیلی خیلی از زندگیم راضیم.

      الهی که زندگیت همیشه شادی باشه وپراز موفقیت های عالی

      روی ماهت رو میبوسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سارا سهیلی گفته:
      مدت عضویت: 1763 روز

      سلام مجدد به همگی ، دوستان لطف کردن و در پاسخ کامنتم جواب نوشتن و این باعث شد خودم کامنت خودم رو چند بار بخونم و یک مثالی از تهدید شدنم باز به یادم اومد و گفتم بنویسم که باز باور کنم که تهدید بشی!

      خب که چی!

      اتفاقی نمیافته که

      من یادمه بعد از معرفی عزیزدلم به خانوادم ، یکی از افراد خانوادم هر موقع با عزیزدلم میرفتم بیرون حرفای به شدت نامناسبی میزد و میگفت شمارتو میدم به منکرات(حالا من نمیدونم واقعا منکرات هنوز کار میکنه یا نه)

      چند بار گفت بنده خدا من محل ندادم

      تو همون گفتن ها بهش گفتم اکی اگه شماره پلاک ماشینم نیاز داری بهم بگو تا بهت بدم

      دیگه از اون روز به بععدددد من همچین تهدیدی رو نشنیدم

      معرفی شدم به منکرات؟ خیر ، اتفاقا همه چیز هی عالی تر پیشرفت تو رابطم ، خانواده ی عزیزدلم اتفاقا منو عین دختر خودشون میدیدن و میبینن

      اتفاقا تونستم راحتتر با عزیزدلم برم بیرون ، قبلن هی نگران بودم وای دیر شد ، وای حالا الکی گیر میدن بهم

      هر بار که من به قول استاد سگ محلی کردم هی همه چیز تو همه ی جنبه های زندگیم بهتر شد

      اتفاقا همین دیروز پیش عزیز دلم بود اینقدرررر اتفاقات خوب و همزمانی های خوبی برام اتفاق افتاد که خدا میدونه

      غروب زیبای خورشید با کوهای برفی در دوررر دست رو دیدم

      اسنپ راحت گیر اومد اونم برای یک مسافت دور با قیمتتت مناسب

      طلوع کردن ماه رو دیدم ، من تو عمرم خبر نداشتم ماه اینطوری طلوع میکنه!

      فروشگاه عزیزدلم رو برای اولین بار دیدم بعد از 4 سال و مادر ایشونم دیدم چه قدر همگی کنار هم خوشحال بودیم واقعا خدایا شکرت

      بعد در آسایش برگشتم خونه

      فقط کافی بود من تو این یک سال و نیمه از اون تهدیدا میترسیدم ، باج میدادم ، قبول میکردم تهمت ها رو ، این چیزا رو تجربه نمیکردم که

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محسن و مه سا گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    با سلام و درود و رحمت

    خداروشاکرم برای این فایل جدید و آگاهی های ناب

    من خودم در گذشته نزدیک یکی از ترمزهای بزرگم همین انرژی و وقتی بود که روزانه بابت تهمت و افتراهای بزرگ و کوچیک میزاشتم و اینکه بخام خودمو اثبات بکنم که اقا خانوم من اینجوری نیستم والله و روزها و شبهای درازی از زندگی اینچنین می گذشت.

    این فایل منو به یاد اون فایلی که استاد با خوندن کامنت لیلا خانوم بشارتی تهیه کرده بودن انداخت و قبل از شروع به مبحث اصلی دقایق زیادی رو در این خصوص صحبت کردن.

    نگاه که میندازم همه ما در طول زندگی خودمون حتی با نزدیکترین افراد زندگیمون در گیر ودار همین افتراها هستیم و اینکه خودمون را به اثبات برسونیم.

    در محیط کار که الا ماشالله حتی باید به آبدارچی اداره خودم رو ثابت میکردم. به نظرم میرسه بخش زیادی از این تلاش ها برای به اثبات رسوندن ناشی از عزت نفس و احساس لیاقت پایین بود که دوست داشتم خودمو در چشم دیگران بزرگ جلوه بدم. همینجوری که دارم این نظر رو مینویسم خندم میگیره از اون رفتارها از اون ساعاتی که عصبانی میشدم برای هیچ و پوچ از اینکه تمام تلاشمو میکردم برای اینکه خودمو به اثبات برسونم نزد بنده ی خدا نه خود خدا و این راه بیراهه بود.

    خداروشکر این آموزش های ناب استاد این چند ماه نشتی ها بزرگی رو در من شناسایی کرد که با رفع اونها زندگیم به طرز جادویی رند رو به بهبود تکاملی خودشو اغاز کرد. آخ که چقدر آرامش خوبه آخ که چقد دلچسبه.

    آقا محسن داری رانندگی میکنی خانومی ازت سبقت میگیره دیگه به خودت نمیگی خاک بر سرت این ضعیفه ازت جلو زد سری برو سریع ازش رد شو آبرو ریزی رو تمومش کن.

    آقا محسن دیگه توی جلسات اداره وقتی دارند اظهار نظر کنند دیگه نمیای وسط خودتو ثابت کنی بگی من هستم آفرین

    آقا محسن دیگه توی محیط خونه اگه اتفاقی افتاد و مقصرش نبودی دیگه تلاش نمیکنی بگی بابا به والله کار من نیست .می بینی که بدون اینکه خودتو بخای اثبات کنی دیگه از این اتفاق ها برات نمیفته یا اگرم یه درصد بیفته خودکار خودش حل میشه آفرین آفرین همین آرامشتو حفظ کن رب متعال بهت داره بیشتر از قبل افتخار میکنه.

    بابا مسلمون برای کی میخای خودتو اثبات کنی الله جان خودش شاهد و ناظر اعمالت هست که چطور داری تلاش میکنی بزار هرکی هرچی میخاد بگه..هرچند که از بس این اموزش های استاد ناب هستند دیگه کمتر کسی اتهامی بهم وارد میکنه و انگار چرخ زندگی عوض شده و زندگی هر روز خوشتر و بهتر داره میشه

    به قول شاعر

    منو از تهمت و افترا دیگه نترسون

    من آرومم به لطف رب عزیزجون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    مریم عبدلی گفته:
    مدت عضویت: 1238 روز

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه دوستان نازنینم؛

    چه موضوع مهمی استاد واقعا ممنون

    واقعا وقتی به اتفاقات زندگیم فکر میکنم میبینم هر کجا که نترسیدم و نگران اعمال یا قضاوت بقیه نبودم چقدر همه چیز خوب پیش رفت و برعکس!

    یک مورد مثال میزنم:

    من چند سال پیش تنهایی به مشهد مهاجرت کرده بودم و سال دوم تصمیم گرفتم با مقدار پس اندازی که داشتم خونه بخرم و بعد از کلی گشتن و … از طریق یکی از همسایه ها به یه خونه هدایت شدم که تو ساختمان خودم بود(یعنی همون مجموعه ای که خودم سکونت داشتم)

    همزمان یه املاک هم همون واحد رو بهم معرفی کرد

    مبلغی که املاکی بهم گفته بود خیلی بالاتر از مبلغی بود که صاحبخانه به بنگاهی گفته بود یعنی خیلی بالاتر!

    خلاصه من و فروشنده چون همسایه بودیم با هم صحبت کردیم و خیلی زود به توافق رسیدیم و خونه رو قولنامه کردیم

    املاکی این وسط خیلی عصبانی شده بود و همه اش به من زنگ میزد که باید کمیسیون اون رو بدم( البته قبلا چند تا خونه بهم معرفی کرده بود که اوکی نشده بود)

    خلاصه اصلا کاری به فروشنده نداشت و فقط من رو تهدید میکرد چون یه خانم بودم سعی میکرد از طریق تهدید کردن به منفعت برسه

    خلاصه فقط تماس می گرفت و تهدید میکرد که میام و جلوی خونه و شرکت آبروت رو میبرم ( می دونست که تو چه شرکت دولتی کار میکنم)

    من اولش خیلی ترسیده بودم با خودم می گفتم اگر بیاد شرکت دولتی که واحد حراست و گزینش داره بیاد جلوی همکارها چرت و پرت بگه تا بخوای بیای ثابت کنی که دروغ میگه کلی شایعه برام درست میشه و …

    خلاصه چند روز گذشت تا اینکه یکروز که با دوستم صحبت کردم گفت ببین اون فقط داره تهدید میکنه فقط میخواد تو رو بتوسونه وگرنه چرا از فروشنده طلب کمیسیون برای کار نکرده نمیکنه!

    اینو که گفت دیدم راست میگه ها من چرا باید بترسم مگر چه خطایی کردم!

    خلاصه از فرداش زنگ زدم به اتحادیه املاک و اطلاعات گرفتم که قانون در این مورد چی میگه و دفعه بعد که زنگ زد که میام جلوی شرکت آبروت رو میبرم؛ من با آرامش کامل بهش جواب دادم: چقدر خوب!! چون فقط همین یک مورد رو کم دارم من شاهد کم دارم! به اتحادیه زنگ زدم و اونها گفتند مدارک براشون ببرم من پیامهای تهدید آمیز شما رو ذخیره دارم فقط شاهد کم دارم که اگر بیاین درست میشه!

    تمام شد

    دیگه رفت که به من زنگ بزنه!

    واقع چرا من ترسیده بودم و موردهای دیگه که هروقت نترسیدم خیلی راحت همه چیز پیش رفت

    سعی میکنم هیچوقت نگران هیچ کس و هیچ چیزی نباشم و این تکامل میخواد

    استاد عزیز بینهایت سپاسگذارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2182 روز

    به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز

    سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی

    استاد اون روزی که این فایل روی سایت قرار گرفت،تا شبش یکی از نزدیک هام بهم توهین و تهمتی زد که چنان بهم ریختم اولش اما با آگاهی های این فایل بهتر و بهتر شدم،انگار خداوند میدونست قراره طوفان بیاد،قبلش کشتی رو برام آماده کرده بود که سوار شم بر روی کشتی ذهنم،ذهنمو کنترل کنم،اعراض کنم،تنها کاری که کردم بعد از یک ساعت بی احترامی به همدیگه اون شخص رو از هر طرف بلاک کردم،سعی کردم دیگه نبینمش و ادامه ندم به اون صحبت های پر از توهین و تهمت،گفتم هر کسی مسئول زندگی خودشه،من مسئول زندگی خودمم،منکه خودم میدونم کاری نکردم پس نباید واکنش نشون بدم،تا همین امروزم به واسطه خواهر و خواهرزاده م صحبتش بود،اما انگار دیگه احساس من بد نشد،مثه یه کابوسی بود که از سرم گذشت،نتیجه ش اینه که آرامشی که الان دارم،ذهنمو ول کنم،میبینم داره قشنگ راجب همین موضوع صحبت میکنه،سریعا هی با تکرار و تمرین سعی می‌کنم این گفتگوهای منفی ذهنمو تبدیل کنم به گفتگوهای مثبت،ذهنمو به آرامش و احساس خوب دعوت کنم،نمی‌دونم تا کی ذهنم می‌خواد این بازی رو ادامه بده اما من فقط میدونم که اگه کنترلش کنم،با خودم مهربون صحبت کنم،به خودم احترام بزارم،نتیجه هر چی بشه،به نفع من تموم میشه،چون من تونستم ذهنمو کنترل کنم و احساس خودمو حفظ کنم،خدایا شکرت

    خدایا شکرت که منو جایی آوردی که به هر مسئله ایی که تووی این دنیا انسان میتونه بهش برخوره،جوابش اینجا هست و اینجا جایی نیست جز این سایت الهی که مدیریتش رو خداوند به عهده گرفته

    همش میگم خدایا اگه من آدم قبل بودم الان چه جنجالی تووی ذهنم به پا شده بود تازه نه تنها تووی ذهنم بلکه آگاهانه جنجال رودرو با آدمی که اون توهین و تهمت رو به من زد،خدا میدونست تووی چه جهنمی بودم الان،اما این سایت با من کاری کرده که دارم سعی می‌کنم هر اتفاقی میوفته رو تمرکز کنم روی نکات مثبتش،بگم این مسئله اومده تا منو رشد بده،منو قوی تر کنه برای ادامه‌ی بقا،حالا می‌خواد اون مسئله مرگ عزیزترین فرد زندگیم باشه تا توهین و تهمت زدن یکی از نزدیکهام باشه،من میدونم از پس این مسئله میتونم بر بیام،همین که دو روز ازش گذشته و من الان حالم خوبه یعنی تونستم از پسش بربیام،خدایا شکرت

    و درس من از این تهمت همونیه که استاد میگه:

    اگر کسی به من تهمت بزنه من نمیتونم کنترل کنم که اون به من تهمت نزنه،من فقط میتونم واکنش خودمو کنترل کنم،میتونم افکار خودمو کنترل کنم،میتونم بهش توجهی نکنم،میتونم سگ محلش کنم

    خدایا شکرت که همیشه سر بزنگاه رسیدی و نجاتم دادی و نزاشتی تووی چاه بیوفتم،خدایا شکرت

    [مهمه که کانون توجه مون سراغ نکات منفی نره]

    *اونقدر قوی باشیم که برامون مهم نباشه که بقیه در موردمون چه فکری می کنند،اصلا مهم نیست که دیگران از ما خوششون بیاد یا خوششون نیاد.

    *یکی از کارهایی که باید حواسم باشه اگر کسی به من تهمت زد این باور رو در خودم ایجاد کنم که منم که دارم اتفاقات زندگی مو رقم میزنم و حتی به نفع من میشه این تهمت هایی که به من زده میشه و نیازی نیست که اصلا بهش واکنشی نشون بدم و نیازی نیست حتی بشنومش

    خدایا مگه از این واضح ترم می‌شد که هدایتم کنی بگی که مرضیه این توهین و تهمت بهم زده شد،حالا اینجوری ذهنتو کنترل کن و خودمو از این چاه بیرون بکش،خدایا واقعا تو چقدر عاشقم هستی که خودم خبر ندارم،مگه می‌شد یکی بیاد دقیقا چیزی رو بهت بگه و اون از اتفاق همون شب خبر داشته باشه،که مرضیه قراره امشب بهت توهین و تهمت زده بشه،اینم هدایت از سمت من،خدایا خیلی دوست دارم،خیلی اونقدرکه با کلمات نمیشه بیانش کرد،میدونم که میدونی چقدر عاشقت هستم،شکررررررررت

    استاد امروز خودمو تووی شرایطی دیدم که یکی از آرزوهام بود،که خط اهواز و مسجدسلیمان رو خودم ماشین داشته باشم،برای خودم تنهایی موزیک بزارم،بستنی ملاثانی برای خودم بخرم،تنهایی با خودم حال کنم،امروز ظهر تجربه ش کردم،چقدر احساسش خوب بود،خودم تنهایی توو جاده موزیک گوش میدادم،ایستادم برای خودم بستنی خریدم و با خدا صحبت میکردم،چقدر حسش خوب بود،چقدر خدارو شکر کردم،گفتم واقعا برای خدا کاری نداره که این منو تووی این جاده هدایت کنه یا تووی میامی بیچ که دارم این روزها تووی سریال سفر به دور امریکا میبینم واقعا برای خدا کاری نداره که کافیه که من باور کنم که لایق چنین تجربه هایی هستم،خدایا شکرت

    خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی نه هیچ عامل بیرونی دیگه

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از تو دارم

    خدایا شکرت که خودت به تنهایی برام کافی هستی

    خدایا شکرت برای فروش امروزمون

    خدایا شکرت برای خرید امروزمون

    خدایا شکرت برای فروش میلیونی امروزمون

    خدایا شکرت برای فراوانی مشتری

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    فرنوش بیگدلی گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    سلام به همگی

    سپاسگزارم از خانم شایسته که همیشه پایه گذار صحبت های مهم و اساسی میشن و استاد عزیزم که بهترین توضیحات ارایه میدن

    این فایل برام همزمانی عجیبی داشت .

    معجزه رخ داد خدایا شکرت شکرت شکرت

    پنج شنبه صبح نمی دونستم چه فایلی گوش بدم حس بی‌قراری داشتم وارد سایت شدم دیدم این فایل تازه اومده دانلود کردم و تا دو سه دقیقه اول توضیحات اولیه را گوش دادم که یهو به ذهنم رسید به مادرشوهرم زنگ بزنم. (مقدمه : همسرم قراره جذب یه شغل جدیدی بشه با شرایط جدید که با برداشتن چندین ترمز وارد زندگیم مون شد و برای استخدام نیاز به تحقیقات محلی و گزینش هست )

    مادرشوهرم گفت همین صبحی اومدن تو روستا و دارن از حجت و خانواده مون کلی پرس و جو می کنن از آدمای زیادی پرسیدن و همه تایید و تعریف کردن و کلی از خوبی های ما و خانواده مون گفتن . من خوشحال شدم ولی باز دلم شور می زد که مادر شوهرم گفت ولی طرف از همسایه پرسیده که گفتن همسرم آدم معتقدیه ولی خانمش بی حجابه !

    گفتم مادر از خودت میگی یا واقعا گفت واقعا .

    اینم بگم من آدم بی حجاب و بی بند و باری نیستم پوششم در حد فرم نرمال و معمول جامعه است ولی پوشش چادر و مد نظر حکومت نیست .

    خیلی ناراحت شدم حس کردم بهم تهمت زده شده چیزی که نیستم بهم نسبت دادن از طرفی هم حس گناه گرفتم که همسرم بخاطر من انتخاب نشه . نجواها داشتن دیوونه ام می کردن.

    شروع کردم به این فایل گوش دادن . آروم تر شدم ولی همچنان نجوا بود .

    شوق و ذوقی که برای این شغل همسرم داشتم داشت جا شو به نگرانی و استرس و حروم شدن زحمات می داد.

    رفتم فایل توحید عملی 1 گوش دادم و فقط روی خدا حساب کن اونجایی که استاد میگه کیه خدا بخواد ببرش بالا و مردم بکشوننش پایین .

    هی تکرار می کردم این قسمتو . قرار بود با همسرم بریم خرید که من گفتم نمیام بیرون من یه هفته اس مریضم تو خونه ام کسی منو ندیده یعنی رفتیم دکتر بپا گذاشته بودن ؟! الانم من چادر ندارم ممکنه منو ببینن .

    که همسرم با وجودی که خودشم یکم نجوا داشت گفت بی‌خیال چیزیه که شده معلومم نیست بپا گذاشتن یا کسی بدگویی کرده می سپاریم به خدا.

    رفتیم خرید و من سعی کردم حالمو خوب کنم و تو خیابون خانمایی می دیدم که پوشش آزادی داشتن و گفتم خدایا من هیچوقت اینجوری نمی پوشم بیام بیرون خودت می دونی من همیشه نجابتمو حفظ کردم و حواسم بوده حتی اگر موهام معلومه یا شالم می افته قسمتی از بدنم جلب توجه نکنه و عفیف باشم .

    خدایا به تو پناه می برم از شر بدگویان تو کاری کن نظر شخص تحقیقاتی عوض بشه .

    دیروز به خودم گفتم خدایا من اصلا به این کار نمی چسبم شاید فقط شروع اینکه همسرم بیاد تو همین شهر کار داشته باشه و نیازی نباشه چند روز بره تو یه استان دیگه و از هم دور باشیم شاید فقط شروع اینکه ذهن من و همسرم آماده بشه که تو همین شهر هم کار مرتبط با شغلش نفت هست و موندگار بشه .

    اصلا من رها می کنم .

    یادم اومد از بچگی پدرم که مذهبی بود همیشه به حجاب و آرایش من و خواهرام گیر میداد و چون من عاشق رهایی از محدودیت هستم حجاب در حد نرمال جامعه داشتم ولی باز ته دلم یکم حس عذاب وجدان داشتم که بعد از جریان زن زندگی آزادی و دیدن بازتر شدن جامعه ایران نسبت به این موضوع آروم تر شدم گفتم شاید موقعشه نسبت به این قضیه برای همیشه منطق بیارم و ذهنم‌ آروم کنم که با خودم کلی حرف زدم و قانع کردم و ترمز دیگه ای برداشته شد.

    امروز شنبه روز سوم حالم عالی بود و پر انرژی شدم. از مدیتیشن و سپاسگزاری زیاد واقعا تو فضا بودم .

    حسم گفت اون میکس قسمتی از ج 1 عزت نفس که استاد میگن خدایی که عاشق منه و من همینجور که هستم دوست داره را گوش بدم .

    همسرم ظهر گفته بود که قراربود فردایکشنبه برم امتحان تخصصی نهایی و هنوز بهم زنگ نزدن . خودم هم زنگ میزنم جواب نمی دن.

    باز نجوا اومد آره ردش کردن بخاطر تو معلومه نخواستنش کلی داشت حال فضاییم خراب می کرد.

    فایل گوش کردم یکساعتی شد همسرم هم رفت بیرون و من تنها شدم .

    استاد می گفت خدایی که عاشق منه منوهمین جور که هستم، قضاوت نمی کنه همینی که هستم را پذیرفته خدایی که منو دوست داره ، به فکر منه من نزد خدا مقدسم ارزشمندم .

    خدا همواره درون ماست ما رو حمایت و هدایت می کنه ما رو ترک نمی کنه ما رو تنها نمی‌ذاره.

    خدایی که مارو میبینه

    نیروی برتری که در وجود ما و با ما حرکت می کنه

    کسی که باور داره خداوند باهاشه

    باور داره نیرویی که تمام جهان خلق کرده تمام جهان داره مدیریت می کنه دستش تو دست اون هست

    اون هر کاری را میتونه انجام بده

    اگر تمام جهان جلوش باایستن و نذارن حرکت کنه نمی تونن این کار انجام بدن.

    گفتم خدایا منو ببخش استغفرالله از شرک من که فکر می کردم آدما می تونن جلوی کاری که خودت آوردیش تو زندگی مون ،خودت پارتی شدی جایی که همه دنبال پارتین، خودت داری جلو می‌بری نه هیچ کسی ، را می تونن بگیرن من مشرکم منو ببخش منو ببخش با گریه . من فکر کردم یه آدم میتونه کارشکنی کنه ! تو خودت منو قضاوت نمی کنی ولی من فکر کردم قضاوت آدما به ضررم میشه !

    همون لحظه همسرم سوت زنان از در وارد شد و گفت اگر بدونی چی شده ؟! گفت بهم زنگ زدن گفتن هیأتی که قرار بود فردا باهات مصاحبه کنن کنسل کرده تاریخش عوض شده معلوم نیست خبرت می کنیم . همسرم گفت حسابی پنچر شدم گفتم حتما منو کنسل کردن میخوان محترمانه بگن بعد یاد فایل رزا افتادم که گفت خدارو شکر حداقل یکی زنگ زد گفت نمیخوایمت . بعد 10 دقیقه دوباره زنگ زدن دم در خونه بودم (همزمان با استغفار من تو خونه از شرک که خبری نداشتم ) که گفتن همون فردا فلان ساعت بیا رزومه ات هم دوباره بفرست! این دیگه مرحله آخره!

    خدایا فقط اشک شوق می ریزم تو کی هستی دیگه فقط کافیه شرک نداشته باشیم خودمون پاک کنیم از کینه و شرک و آلودگی ها . همش ذهنه همه چی تو وجود خودمونه را دارم کم کم باور می کنم می دونم این مسیریه ته نداره ولی خودت دست منو بگیر ببر.

    اینم یه ترمز دیگه بود که رفع شد و همزمان نتیجه اومد .

    استاد ممنونم ازت که اشاعه دهنده توحیدی راهت هموار و پر فروغ باد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمد رحمانی گفته:
      مدت عضویت: 1488 روز

      سلام دوست بییینظیر و ارزشمندم

      خدایاشکرت بابت خبر خوبی که تو کامنتتون شنیدم

      “الخیر فی ماوقع ”

      هر اتفاقی بیفته حتما خیره برامون

      حتی اگه ظاهرش خوب نباشه

      تحسینتون میکنم بابت کنترل ذهنتون که تونستید بهترین شرایط رو برای خودتون رقم بزنید.

      با شناختی که از شما دو جوون خوش فکر و پرانرژی دارم قطعا بهترین اتفاق براتون میفته و خدا به بهترین شرایط هدایتتون میکنه.

      دمتون گرم

      بهترین ها رو براتون از خدا میخوام

      شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فرنوش بیگدلی گفته:
        مدت عضویت: 2570 روز

        درود بر شما جناب رحمانی عزیز

        سپاسگزارم از پاسخ پر از مهر و لطف تون.

        قطعا هر اتفاقی که می افته خیره .

        مهم اینکه خواسته هامون مشخص کنیم و در راستاشون حرکت و عمل کنیم.

        بعد از نوشتن این کامنت مسایل مربوط به استخدام در حال پیشرویه و یک موقعیت خوب دیگه هم پیش اومد.

        روح ابوالفضل عزیز غرق آرامش و رحمت خداوند باشد .

        پروفایل تون خوندم متوجه شدم. کنترل ذهن تون و تسلیم امر خداوند شدن را تحسین می کنم.

        قطعا خداوند به صبر کنندگان پاداش عظیم میده.

        سلام گرم من و حجت جان را به خانواده گرامی تون برسونید

        در پناه خداوند ثروتمند ، تندرست شاد و عزتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    جواد خاکی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 853 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و بچه های سایت

    بسیار سپاسگزارم از استاد

    بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی‌ها

    من چند تا نکته طلایی از حرف های استاد نوشتم که اونا رو با شما به اشتراک میذارم

    نکته اول:

    نسبت به انتقادات ،تمسخر شدن‌ها ،حرف‌های زشت دیگران و نظرات‌شون بهترین واکنش بی واکنشی است

    یه مثال بزنم از خودم که پارسال یه همکاری داشتم که مدام منو مسخره میکرد ینی نه فقط من کلا کارش تمسخر کردن بقیه بود ولی من حساس شده بودم که چیکار کنم این یه نفر منو مسخره نکنه و هر کاری میکردم بیشتر توی باتلاق تمسخر فرو میرفتم

    چون یه باور مخرب داشتم توی ذهنم که من باید همه رو راضی نگه دارم از خودم ، همه باید نظرشون راجب من مثبت باشه کسی نباید منو مسخره کنه من باید تو دید همه عالی به نظر برسم

    و همین باور‌ها باعث شده که این رفتارها رو از خودم نشون بدم

    و الان متوجه شدم که بی‌اهمیت بودن نسبت به نظر منفی و مسخره شدن توسط هر کسی حتی نزدیک‌ترین افراد زندگی‌مون باعث میشه حالمون خوب باشه

    ما توی ذهنمون بدترین منتقد و تخریب کننده نسبت به خودمون هستیم و اگه کاری رو اشتباه انجام بدیم احساس گناهش تا مدت‌ها باهامونه

    به همین دلیله که اگه دیگران نسبت به ما انتقادی بکنند می‌خوایم خودمونو ثابت کنیم که نه اینطوری نیست

    ولی به قول شما استاد اگه ما این باور رو توی ذهنمون بکاریم که :

    من که خودم رو میشناسم و میدونم مسیرم درسته

    اون موقع اس که نگران نظرات و انتقادات اونا نسبت به خودم نیستم

    به نظر من اگه ما با خودمون به صلح برسیم و خودمون رو بپذیریم دیگه نظرات دیگران اهمیتش کم رنگ میشه توی زندگیمون

    یه جمله‌ای رو خوندم یه جایی که میگفت:

    میخوای بدونی اندازه‌ات(ظرف آگاهیت) چقدره ؟

    هر چیز که تو رو برانگیخته می‌کنه بدون که اندازه‌ات در همون حده

    ما هر چقدر که آگاهی‌مون بزرگ‌تر میشه مسائلی که بتونن روی تاثیر بذارن خیلی کم و کمتر میشن

    دیگه کمتر اتفاقی یا انتقادی می‌تونه منو ناراحت کنه

    نکته بعدی از زبان استاد :

    مهم نیست که دیگران از ما خوششون بیاد یا نه.اگه قانون رو درست درک کرده باشی ، دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن

    این جمله‌تون رو باید با طلا توی ذهنمون حک کنیم که دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن.

    من قبلا توی زندگیم خیلی از سمت افراد مختلف بهم بی‌احترامی میشد و اصلا هیچکس حتی بچه‌های کوچیکم برای من ارزشی قائل نبودن اما الان از بزرگ و کوچیک از رئیس تا زیر دست همه بهم احترام میذارن…حتی افرادی که ممکنه با بقیه رفتارشون خوب نباشه ، به من احترام میذارن و با ادب برخورد میکنن

    اینو میخوام بگم که آدمها رفتارشون اون طوریه که ما بهش جهت میدیم

    اتفاقات نتیجه‌اش اون طوریه که ما تعیین میکنیم

    ینی من خلق میکنم نحوه برخورد آدمها با خودم رو…من تعیین میکنیم فلان تهمت یا فلان اتفاق نتیجه‌اش برام مثبت باشه یا منفی

    هر کدوم از ما در دنیای مجزای خودش زندگی می‌کنه

    من قبلا فکر میکردم همه‌ی ما تو یه دنیا داریم زندگی میکنیم اما الان به این درک رسیدم که هر کسی تو دنیای خودش با باور‌های خودش زندگی می‌کنه

    موقعی که میخواستم شروع کنم به نوشتن نمی‌دونستم چی باید بگم اما الان همینطوری آگاهی‌ها میاد

    ولی به همین نکاتی که خدمتتون عرض کردم بسنده میکنم

    و از خداوند براتون حال خوب و آرامش رو خواستارم

    شاد و پیروز باشید خدانگهدار تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2411 روز

      سلام خدمت شما آقا جوادعزیز

      چقدر فوق العاده نوشتید چقدر

      باتمام قلبم اینقدر درک بینظیرتون رو تحسینتون میکنم

      بینهایت تحسینتون میکنم

      الهی که هرلحظه غرق بینهایت نعمت و برکت ثروت روزی بینهایت بیحساب خداباشید

      بینهایت تحسینتون میکنم

      چقدر فوق العاده بود چقدرمیخوام بینهایت بینهایت بیشتر بیشترعمیقتر بینهایت بهتر بهتر عمیقتر بیشتربیشتر درکش کنم بهتر بهتربیشتر درکش کنم تنها تنها تنهاحق مطلق محض اینکه تنها تنها این منم که با افکارم تنها تنها با باور افکار تنها خودم دارم تمام اتفاقات زندگیم خلقش میکنم تنها این خودم خالق صدر درصد خالق صد درصد تمام زندگیم هستم و اون رفتار طرف مقابل رو تنها خودم دارم خلقش میکنم

      هرکسی تنها توی دنیای خودم با باورای تنها خودش تنها خودش داره زندگی میکنه.

      بینهایت سعادتمند بینهایت موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        جواد خاکی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 853 روز

        سلام Ela عزیزم

        چه اسم قشنگی

        چه چهره دلنشینی

        چه لبخند زیبایی داری

        خدا رو شکر بابت دوستان هم فرکانسی مثل تو

        چقدر تحسینت میکنم که جزو دختران قدرتمندی هستی که روی خودشون کار میکنند و خودشون رو رشد میدن

        بسیار سپاسگزارم برای عشق ، مهر و محبتی که نسبت به من داشتی

        تو رو تحسینت میکنم بابت قلب مهربانت تو جزو اون دسته افرادی هستی که به راحتی میتونن عشق بدن بدون ذره‌ای ترس از نگاه و قضاوت بقیه

        این یه نکته مثبت و بزرگ در وجود و ناخودآگاه توعه

        از خداوند درخواست میکنم که بتونم این آگاهی ها رو به همین وضوح درک و در عمل اجرا کنم

        هر کجا هستی حال دلت خوب و قلبت پر از مهر و نور باشه

        خدانگهدارت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1201 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به حضرت استاد و بانوی شایسته ی شایسته

    سلام به خودم و همه عزیزان

    خدا رو سپاسگزارم که شنیدم و شنیدم

    امروز هم روز خوبی داشتم خدارو شکر

    استاد از هنجار شکنی ها گفتید و حرکت دوتا از خانمهای کشور تو ذهنم تداعی شد… نمیخام بگم

    میدونید خودم که حرکت هنجار شکن اصلا نداشتم یعنی نه اینکه بخوام توجه جلب کنم جرآتشو نداشتم بیشتر جاها درونم آنقدر خوب میدونه ولی این آدمه این جسمه یاری نمیکنه که انجام بده دلایل زیادی داره خجالت و …همش برمیگرده به عزت نفس

    یکی از دوستان در مورد

    هادی عزیز در مورد عزت نفس و تمرین آگهی بازرگانی نوشته بود که رفتم مغازه دوچرخه فروشی و تا کاغذو درآوردم خانمه چه دادو هواری راه انداخته و … دوباره یه مدت بعد رفته باز همون مغازه و دوباره خانمه همون رفتارو داشته ولی دفعه دوم اصلا اصلا ناراحت نشده و عین خیالشم نبود

    واااااای که چقدر خندیدم و تو ذهنم گفتم اگه من بودم میگفتم چقدرررر این آدم پرروعه آخه من اصلا از آدمای پررو خوشم نمیاد ولی این درسته آدم باید این مدلی باشه منم باید جای این حرکته رو تو ذهنم عوض کنم

    از خدامیخام در مدار خرید دوره عزت نفس قرار بگیرم و یک قدم به بندگی خدا نزدیکتر بشم

    در مورد تهمت بگم این هم یکی از صفات رذیله هست که سعی میکنم ازش دوری کنم فعلا در حال حاضر تمرکز من روی مسائل دیگه ایه

    عمری حرفهایی رو به من تهمت زدند و من اول از همه از دست اون فردی که این خبر رو برام میآورد ناراحت میشدم اونا گفتن که گفتن تو چرا این حرفو بمن میرسونی

    خودمم تا اونجایی که از دستم اومده حرف کسی رو به نفر سوم نرفتم بگم که فلانی در موردت اینجور میگه

    یکی از دوستان هم کامنت قشنگی نوشته بود اینکه ما گاهی بخودمون هم تهمت می‌زنیم اینکه کاری از دستمون برمیاد و میگیم نه من نمیتونم

    چقدر درست میگه واقعا برام جای تفکر داشت

    خدارو شکر چقدر من به این سایت وابسته شدم

    چند وقت پیش مراسم ختمی رفته بودیم و من برای کنترل ذهن همش تو سایت بودم خدارو هزاااارااان بار شکر استاد جان عمر باعزتتون طولانی باد

    دوستان عزیزم غرق نور الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1107 روز

    سلام استاد

    خداروشکر این فایلهای اخیر شما همگی درمورد احساس ارزشمندیه درمورد گره نزدن احساس ارزشمندی به عوامل بیرونیه و این پاشنه اشیل منه

    یکی از بزرگترین ترسهای زندگی من حرف مردمه عدم رضایت مردمه اینکه از من ناراحت باشن و منو تحویل نگیرن خیلی روش دارم کار میکنم اینکه مورد قبول بقیه رفتار نکنم

    چند روز پیش پسر دوسالم لخت بود داشتم پوشک میکردمش همونجوری رفت ‌پشت پنجره یه چیزی در حد یه ثانیه از ذهنم گذشت وای ابروم رفت وای الان میبینن من بچمو ختنه نکردم و فکرای اینجوری خخخخ

    و به عمق ماجرا پی بردم و این ترس در وجودم بود که مورد رضایت و قبول نباشم و تحویلم نگیرن

    این ترس در من خیلی عمیقه

    اصلا وقتی میام سر دوره احساس لیاقت سر جلسه تکمیلی سوم که درمورد اینه که حرفمونو بزنیم حالم دگرگون میشه و نمیتونم تمرکز کنم همش ترسها میان سراغم که اگر من حرفمو بزنم ازم ناراحت میشن

    چون احساس ارزشمندیم خیلی وابسته به نظر و حرف و توجه دیگرانه

    اصلا یادمه در زمام جاهلیتم یبار سر این قضیه با خواهرم دعوام شد که گفتم حرف مردم خیلی مهمه باید طبق حرف مردم زندگی کنی در این حد!!!!!

    پس این پاشنه اشیل در من خیلی قویه اگر استاد تونسته بهتر بشه منم میتونم راهش اینه برم تو دل ترسم

    جاهایی که لازمه حرفم رو بزنم

    جاهایی که میبینم بخاطر حرف مردم دارم کاری رو میکنم بیام اگاهانه کاری که دوست دارم و دلم میگه رو بکنم

    استاد البته بگم در این مورد خیلی خوب دارم عمل میکنم

    یکی از پاشنه اشیلهام که دلسوزی و احساس گناه بود رو بشدت دارم روش کار میکنم و بهتر شدم تا جایی که همین تازگی ها وقتی دیدم حضور یکی از نزدیکترین اعضای خانوادم داره به من و زندگیم اسیب میزنه اگانه بدون ذره ای احساس دلسوزی یا عذاب وجدان قطع رابطه کردم و کلا از فرکانسش خارج شدم و هیچ عذاب وجدانی حتی ذره ای ندارم

    پس میتونم تو موارد دیگه هم بهتر بشم و میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت آگاهی های توحیدی این سایت

    وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جون عزیز که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    بخشی از آگاهی های این فایل:

    (((شما کنترلی بر اینکه دیگران درباره شما چه حرفی بزنند نداری، اما کنترل کاملی بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنش ها، نتیجه نهایی را مشخص می کند نه حرفهای دیگران؛

    کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!چون به هر آنچه توجه کنی، اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش می دهی.)))

    بنظرم این مطالب تمام آن چیزی هست که من راجب تهمت و حرف مردم باید بدونم ، اولا اینکه بدونم منه ماریا هیچ کنترلی روی حرفای دیگران ندارم هرچقدر که من آزادم راجب دیگران حرف بزنم همینقدر هم دیگران آزادن که راجب من نظر بدن و این آزادی رو جهان دراختیار ما قرار داده و هیچ جوره نمیشه جلوشو گرفت

    دوماً من توانایی کنترل کانون توجهمو دارم و خبر خوب اینکه فارغ از اینکه دیگران چی میگن نتیجه نهایی رو کانون توجه من رقم میزنه ،پس چه چیزی مهم تراز اینکه مراقب کانون توجهی باشم که کنترلش در دستان منه و نتیجه ی نهایی رو رقم میزنه، حالا همه ی این آگاهی ها پشتوانه میخواد که انجامش بدم به صورت عملی و پشتوانه ش همون باوری هست که نسبت به این آگاهی ها دارم و خدارو شکر میکنم که من منبع تأثیر گذاری به نام این سایت دارم تا بتونم این جواهر هارو برداشت کنم و تو زندگیم عملیش کنم .

    همه ی ما مسالهای زیادی داریم از زمانی که چشم وا کردیم تا همین امروز از مثالهایی که از حرف مردم رنجیدیم چه در قالب تهمت چه غیبت، وحتی ممکنه خودمون آگاهانه یا ناآگاهانه دیگران رو در این رابطه آزار داده باشیم ،اما از زمانی که من با مفهوم اعراض کردن آشنا شدم و مهم بودنه موضوع ماندن در احساس خوب رو درک کردم ، همه جا از خودم پرسیدم ماریا ،« الان چه احساسی داری ،آیا یادت هست که این احساس اتفاقاتی از همون جنس رو برات رقم خواهد زد؟»

    من تو سرویس بهداشتی درست جایی که بیشترین دید رو داره این سوالو نوشتم , چون گاها اونجا زمان بیشتری برای فکر کردن داریم ،

    می‌خوام بگم که این دو مفهموم«اعراض کردن»و «احساس خوب =اتفاق خوب » بهم کمک کرد تا بتونم از اهمیت حرف مردم کم و اهمیت کنترل کانون توجهمو برای خودم بسیار بُلد کنم.

    و بعد از اون با دوره احساس لیاقت مفهوم خود ارزشمندی هم به اینا اضافه کنم و کم کم هزاران پله با ماریای قبل فاصله بگیرم

    دیروز مهمانان عزیزی داشتم که از شمال تشریف آورده بودن و به وضوح دیدم که حتی تو سن 60 سالگی باز بخاطر رضایت خانوادش در واقع حرف مردم و حرف افرادی که کوچکترین قدرتی تو زندگیش ندارن داشت درد و رنج رو تحمل می‌کرد،باخودم گفتم ببین ماریا اگر به خودت نیای حتی تو دروان پیریت باید پیرو حرف مردم باشی و یک روزشم برای خودت زندگی نکنی ….

    خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به سمت این آگاهی ها تا با شناخت قوانین ثابت جهان هستی خوب زندگی کنم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: