مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-19 00:48:502025-01-19 00:57:15مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
“وسط راه، بین دو انتخاب”
به نام خدایِ مهربونِ مهربون . سلام .
اون روز که نشستم پای لپتاپ، فقط یه سؤال توی ذهنم میچرخید:
کدوم صرافی رو انتخاب کنم؟
واقعا نمیدونستم باید چندتا صرافی داشته باشم، یا اصلاً کدومشون امنتر و بهترن. یکیش امنیتش خوبه، یکی دیگه نرخش بهتره، یکی خدماتش سریعه.
ولی ته ته دلم یه حس شک بود. یه چیزی مثل تردید و ترس قاطیشده با یه نیاز به تصمیمگیری قطعی.
رفتم وضو گرفتم. نشستم، یه فایل مراقبه از استاد عباسمنش گذاشتم و گفتم:
“خدایا، خودت راهو نشون بده. من نمیخوام از رو ترس انتخاب کنم. میخوام از رو فراوانی، ایمان، و هدایتت انتخاب کنم.”
و اونجاست که اتفاق افتاد…
قرآن رو باز کردم. چشمم افتاد به این آیه:
“وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَـٰکُمْ أُمَّهًۭ وَسَطًۭا”
(بقره 143)
تا خوندمش، یهو انگار یه چیزی ته دلم روشن شد.
یه ندای نرم اومد که گفت:
“تو لازم نیست همهی صرافیها رو داشته باشی. لازم نیست کامل کامل بدونی که آینده چی میشه. تو فقط وسط بایست. نه از ترس فرار کن، نه با حرص بری جلو. وسطش وایسا، متعادل، آروم، با ایمان.”
انگار خدا داشت میگفت:
“تو امت وسطی. کار تو افراط و تفریط نیست. کار تو، انتخابیه که از دل ایمان دربیاد، نه از دل ترس یا عجله.”
بعدش دیدم که اون ترس از “نکنه یه صرافی رو از دست بدم” یا “نکنه گیر بیفتم” از دلم رفت.
احساس کردم لیاقت دارم که بهترینها برام اتفاق بیفته.
احساس کردم اگه از روی فراوانی تصمیم بگیرم، خدا پشتمه.
دیگه نمیخواستم یه عالمه صرافی داشته باشم که خیالم راحت شه.
🟢 نه… ؛ یک یا دوتا صرافی که ازشون حس خوب گرفتم انتخاب کردم. همونایی که حس میکردم باهاشون در هماهنگیام.
بعدش یه لبخند زدم و گفتم:
🟣 “خدایا، شکرت که منو از این وسوسهی افراط نجات دادی. شکرت که یادم دادی وسط وایسادن یعنی اعتماد. یعنی من لیاقتشو دارم که بدون استرس انتخاب کنم. که جهان، جای امنیه واسه کسی که با تو راه میاد.”
خدایا شکرتتتت
سلام استاد عزیزم واقعاً ممنون و سپاسگزارم که حدود دو ساعت وقت گذاشتین و در این مورد برای ما صحبت کردین تهمت زدن غیبت کردن قضاوت کردن بدبین شدن اینها مسائلی هست که در روزمره ما درگیرش میشیم و من واقعاً خوشحالم از اینکه از همون دوران نوجوانی این خصوصیت رو تا حدودی توی خودم داشتم و اصلاً برام جالب نبود که بدونم زندگی دیگران چطور پیش میره مشکلات و مسائلشون چیه به چه موفقیتهایی دست پیدا کردن و بخوام خودمو باهاشون مقایسه کنم و یادمه هر زمانی که مادرم میومد به من توضیح بده که زهرا فهمیدی فلانی چی شد میخواست شروع کنه به صحبت در مورد زندگی دیگری بهش میگفتم مامان اصلاً به من ربطی نداره اصلاً برام جذاب نیست و اون موقعها من اصلاً استاد رو نمیشناختم ولی زندگی خودم برام خیلی جذابتر بود تا زندگی بقیه چیز خاصی تو زندگیم نداشتم موفقیت خاصی نداشتم ولی تو همون سن و سال کم همیشه در جستجوی حقیقت زندگی بودم یادمه اون روزا کتابهای موفقیت زیاد میخوندم چون به این شکل که الان هست دسترسی به اینترنت نداشتم یادم کتاب راز رو چندین بار خونده بودم خلاصه این اخلاق خودم رو تحسین میکنم و این حرف استاد رو کاملاً قبول دارم که وقتی پای غیبت بقیه میشینیم واقعا نسبت به اون شخص سوم ناخودآگاه بدبین میشیم برای همین زمانی که ازدواج کردم و از خانوادهام چیزهایی رو میشنیدم که منفی بود نسبت به همسرم حرفشون رو قطع میکردم و کلاً بحثو عوض میکردم بهشون میگفتم اگر از شوهرم گلهای دارید بهتره به خودش بگید چون هر دوتون یک انسان عاقل و بالغ هستید به من ربطی نداره حتی این جمله رو به همسرم هم چندین بار گفتم در مواقعی که خواست از خانواده ام نقد کنه یه داستان خیلی جالبم هست زمانی که قسمت اول این فایل روی سایت قرار گرفت با خودم گفتم من که با این موضوع درگیر نیستم تهمت و از این حرفها پس ولش کن نمیخواد اینو گوش بدم اما فردای همون روز برای من یک مسئلهای به وجود اومد که تا دو روز سردرد داشتم به خاطر تهمتی که به من زده شده بود که نهایتاً من از کوره در رفتم و به شدت عصبانی شدم چون داشتم سعی میکردم طرفم رو با صحبت و دفاع از خودم قانع کنم بعد که این فایل رو گوش دادم دیدم چه اشتباهی کردم و این شد برام یه درس بزرگ
اینکه در مقابل تهمت سکوت کنی از خودت دفاع نکنی واقعاً خیلی سخته خیلی خیلی سخته کار هر کسی نیست خیلی آدم باید روی خودش کار کرده باشه تا به این درجه برسه
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی .
الهی شکرت یک روز زیبای دیگه فرصت زندگی بهم دادی تا بتونم در مورد قوانین جهانت بیاموزم و صحبت کنم .
استاد عزیزم شما بی نظیرید در تمام زمینه ها شما الگوی تمام عیار مثل طلای 24 عیار هستید
نمیدونم خدا چقدر به من و همه ما دوستانم لطف دارد این آگاهی های زندگی ساز طبیعی را به ما میرساند خیلی
احساس خوشبختی میکنم یه زمانهایی فکر میکردم من وقتی به استقلال مالی برسم خوشبختی را حس میکنم
واقعا میتونم بگم از زمانی که اومدم تو این سایت و این مفاهیم آشنا شدم از همون لحظه طعم خوش زندگی را دارم
میچشم اینو الان مه مدارم بالاتر رفته درک کردم چوت تواین چند سال که من با این آموزشها ارتباط گرفتم به شدت ارامش
دارم این خودش بزرگترین نعمتی است که میتونم داشته باشم که از بعد مالی ثروت به قول استاد یکی یه دونه خودم
لاجرم میاد دنبال کسی که داره با عشق زندگی میکنه در تمام ابعاد زندگی حالش به لطف خدای خودم خوبه الهی شکرت
در مورد غیبت و این مباحث تهمت و این جور چیزها کلا من از اولش در هر جمعی بودم تو خانواده همیشه میگفتم غیبت
نکنید به کی به ادمهایی که تمام آداب دینی خود را به دقت انجام میدادن و جزو پاکترین انسانهایی بودن که من دیده
بودم همیشه مقاومت زیادی داشتم به غیبت اصلا حالم بد میشد یک تعصب خاصی داشتم حالا اون زمان خودم هم
یک جورایی در دین اسلام ظاهری بودم فکر میکردم منم ادا اصول دربیارم به آرزوهام میرسم با اون دید من مخالف
غیبت بودم فکر کنم تنها چیز مفیدی که یادمه از دین همین بود که انگار وجودم قبولش داشت نمیتونم بگم توش
خیلی موفق بودم چون ما انسانها در اجتماع های مسموم هستیم ورودی های جالبی نداریم سخت میشه در جمع
بتونی جلوی این جور چیزها را بگیری یا باید خیلی قوی شده باشی که اصلا نری الان شرایط من به این شکل هست
که در بالای 90 درصد نمیرم جاهایی که احتمال ورودی های مسموم هست نمیرم آگاهانه خودم انتخاب کردم و راضیم
خداییش خیلی ولی قبلا ها که از قوانین سر در نمیاوردم خوب بودم ولی یه جورایی خودم مقاومت داشتم دوست نداشتم
بشنوم افراد نزدیک خانواده هم آدمهایی بودن که چنین خصوصیتی که استاد در موردشون صحبت کردید دارم داشتم
اصلا دارم فراموششون میکنم آدمی بود به ظاهر مذهبی ولی خدا شاهد هست همش پشت سر افراد نزدیک خودش
کلی غیبت تهمت میزد من همیشه راضی نبودم ازین نوع حرفها حالا پشت دختر جوا پسر جوانی که اصلا نمیدونی
شرایط روحی خانواده چه افکار باورهایی دارن داری قضاوت میکنی خیلی زیاد بنده خدا ازین موارد داشت همیشه
خودش و خانواده شخصی خودش را قبول داشت و تعریف میکرد و بقیه همه اخ بودن اینو من دیدم به چشمم
بعد سالها که بچه های این بنده خدا به بلوغ فکری و جنسی رسیدن خدای من میداند هر چیزی که گفته بود در
مورد افراد نزدیک خانواده خودش را دید درک کرد چشید اصلا یک وضعی وحشتناک تجربه کرد وای خدای من
تو چقدر حکیمی قادر مطلقی ادعاها را چقدر جهان زیبا بی نقص پاسخ میدهد من اصلا با اون ادمه کیلومترها از نظر
فرکانسی با یک تضاد جدا کرد و اصلا درک نمیکردم چرا انقدر دور شدیم حالاها که با قوانین بیشتر دارم درک میکنم
که از نظر مدار فرکانس کبوتر با کبوتر رعایت میشه و چون من اصلا در موردشون صحبت نکردم غیبت نکردم
جهان خیلی خوشگل و نایس منو ازشون جدا کرد یه ارتباطی بود که انگار خانواده درجه یک خودم بودن همیشه
تو خونه هم بودیم ولی این قانون جهان هست و نمیشه ازش در رفت خدایا شکرت کمکم کن بتونم تو جمع هایی
که به وجود میاد جلسات کاری خانوادگی بتونم بر قلیان شدن احساساتم غلبه کنم کنترل احساسات مدیریت
احساسات را خدا بهم بده کنترل ذهن همه چیه واقعا به هر جا سر بزنی ردپای کنترل ذهن را میبینی
خدایا شکرت برای چنین سایتی استادان نازنین توحیدی و همه دوستان هم فرکانسی عزیزم که از همشون درس
یاد میگیرم و امیدوارم همیشه اینجا ثابت قدم باشیم در کنار این خانواده پر انرژی یک دست در یک مدار فوق العاده
خدایی باشیم و روز به روز به گسترش جهان زیبایمان کمک کنیم سر جای خودمان باشیم و لذت ببریم از تجربه انسان
بودنمان سربلند سعادتمند در دو جهان باشیم به لطف خدای بزرگ و مهربانم دوستون دارم همه شما را به خدای بزرگم
میسپرم خدا نگهدارتون .
سلام استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این دو قسمت فایل فوقالعاده و مریم عزیز که برای این سایت زحمت میکشه سپاسگزارم استاد من توی خانوادهای بزرگ شدم که خوراک از دهن اینا میافتاد اما غیبت نه منم جزئ از اونا بودم هیچ ادای ندارم استاد اونجا که گفتین اگر با هر کس باشین شخصیت اونا را میگیرین راست چون من با اونا بودم شخصیت اونا را گرفته بودم خیلی باید روی شخصیتم کار خودم باشم اون چیزی که دوست دارم باشم چون من لایق اعمال درست هستم استاد اونجا که گفتین خداوند فرمود وقتی به شما تهمت زدن چرا شما به خودتون شک کردین یادم هنوز تو این مسیر نبودم خیلی سال پیش رفتم شهرستان یک دوستان بهم گفتن ما امشب دور هم هستیم تو هم بیا منم رفتم اونجا دیدم آوردن بسات سور سات دور هم بکشن برگه گذاشتن جلوم که منم برای خودم لوله درست کنم گفتم من به این کار علاقه ندارم نمیکنم جلوی خودم بهم گفتن حتما جای دیگه این کارو میکنی جای ما مخفی میکنی به لطف خدای مهربان چون این کاره نبودم سر سوزنی ناراحت نشدم خندیدم به هیچ کس هم این حرفو نزدم خیلی راحت محکم گفتم نه یک تجربه از همین موضوع من به خاطر باورهای نادرستم تو خانواده مسائل خورده بودم همون موقع از خدواند یک مردی بیاد ازدواج کنم برم فکر میکردم ازدواج بکنم مسائل ام حل اما اشتباه یک پسری که با برادرم دوست بود از من خوشش اومده به خانوادش گفته بود که فلانی را میخوام خانواده این آقا منو میشناختن از دیدگاه و فکر خودشون دیگه خوب که ما با هم ازدواج کردیم من فهمیدم اینا منو نمیخواستن چون همسرم منو دوست داشته اومدن پا پیش گذاشتن منم خیلی غرور دارم الان دارم روی غروم کار میکنم به لطف خداوند یک عالم حرف های دروغ پشت من میزدن میشندم یکمی ناراحت میشدم بعد دیگه ول کردم این دختر ه با بچه ما زندگی نمیکنه از این حرفها زندگی من به مو رسید اما خداوند نزاشت پاره بشه به لطف خداوند من که اومدم به این مسیر اونم مسیری که میرفت تعقیر داد به لطف خداوند خیلی خدا را شکر میکنم یک دونه از اون آدمهای که تو گذشته تو زندگی من بودن نیستن هیچ کس نیست به لطف خداوند اینستا ندارم تنها جایی که فعالیت سایت استاد عباس منش همین چند روزا همسرم صحبت میکرد که بچه ها هفته یک با ببریم خونه فلانی یعنی که ارتباط برقرار کنیم خیلی راحت گفتم من نه حرفی برای زدن دارم نه گوشی برای شنیدن تو خودت خونه هرکس هر جا آزادی بری منم آزادم اون جای که دوست دارم باشم با خوشحالی شادی خیلی علاقه مندم به این مسیر دوست دارم الانم تنها هستم یک تنهای لذت بخش به لطف خداوند دارم هر روز سعی میکنم روی خودم کار کنم رفیق لازم خداوند و یک پسر هفت ساله دارم اون خدارا شکر چرخ زندگیم روان تر شده کارها آسان شده از شمایلی سپاسگزارم انشالله در دنیا و آخرت سعادتمند باشی انشالله هر چی میخوای خدا بهت بده انشالله همیشه سالم سلامت باشی
سلام و درود بر بهترین استادوبهترین راهنما در زندگیم
سلام بچهای پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر.
رسیدیم به گام پانزدهم از اینپروژه
به لطف خدای مهربان و زحمت های مریم عزیزم این پروژه داره به بهترین صورت جلو میره .مریم شایسته جانم شماهمراه همیشگی ما در این مسیر هستید صورت زیبایت رو میبوسم و ازت بی نهایت تشکر و قدر دانی میکنم.
بخدا که انقدر به این فایل نیاز داشتم که الان بهترین موقعش بود بدستم برسه.
چند وقته به خودم میگم تو با دوره ی احساس لیاقت خیلی تغییر کردی ولی هنوز نتونستی خیلی جاها جلوی زبونت رو بگیری و غیبت نکنی یا کسی پیشت غیبت میکنه محترمانه بهش بگی ادامه نده.
توی دوره ی احساس لیاقت اینو به عنوان مرز و محدوده ی خودم مشخص کردم که اجازه ندم کسی از نفر سومی غیبت کنه ولی بعد دیدم اول باید خودم اینو در وجودم درست کنم چون میبینم وقتی غیبت میکنم بعد به شدت حالم بد میشه و نجواهای ذهنیم شروع به تخریب میکنه.
چند روزی هست که تمرکز گذاشتم روی این موضوع و هر روز صبح در ستاره قطبیم مینویسم که امروز نه غیبت کنم و نه قضاوت و از خدا میخوام کمکم کنه تا بشه جز شخصیتم.
اولین تجربه ی من :
چند روز پیش مادرم از تهمتی که به زنی در شهرمون زده شده صحبت میکرد بهش گفتم مادر من ول کن این حرفا رو مگه با چشم خودت دیدی خدا قهرش میگیره شاید همه ی این حرفا دروغ باشه.فردای اون روز دوستم رو دیدم که از اقوام نزدیک همون زن بود اگر قبلا بود که حتما خودمم حرفای مادرمو به دوستم انتقال میدادم.
ولی اگاهانه چیزی نگفتم تا دوستم رفت و اجازه ندادم که این زنجیره ادامه پیدا کنه .
شب که ستاره قطبیم رو دیدم کلی حالم خوب شد که یک قدم در تغییر شخصیتم انجام دادم کلی خودمو تحسین کردم که جلوی زبونمو گرفتم و اینکه اگر واقعا خودم بخوام میتونم این گوشه از شخصیتم رو هم تغییر بدم .
خدایا شکرت بابت هم مدار شدن با دوستان خوبم در این پروژه و
خدایا شکرت بابت لیاقت پیدا کردنم بابت شنیدین این حرفهای توحیدی .
خدا یار و نگهدارتون باشه استادهای عزیزم
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
سلام بر خانم شایسته عزیزم
استاد جان این فایلو با جان و دل گوش دادم
خیلی خیلی ارزشمند بود اصلا من تا حالا اینطوری به آیات قرآن نگاه نکردم و شما واقعا قرآنو درست درک کردید واقعا آفرین به شما استاد عزیز و آفرین به خودم که شاگرد شما هستم
با گوش دادن به این فایل به یه نتیجه ای رسیدم و اون اینه که دلیل اینکه همیشه خودمو دوست نداشتم این بوده که خیلی اهل غیبت کردن بودم خیلی اهل قضاوت بودم و الان هم هستم ولی خیلی خیلی کمتر از گذشته و این غیبت کردنها باعث میشد کلی انرژی منفی رو به خودم جذب کنم خیلی وقتا با غیبیت کردن افراد حتی به شدت عصبانی میشدم و بدترین حسم وقتی بود که با فردی که درموردش بدگویی کرده بودم روبه رو میشدم و یه طوری رفتار میکردم که انگار نه انگار من از این آدم بدم میاد و کلی پشت سرش حرف زدم و در همون لحظه احساس شرمندگی و خجالت میکردم و مجموعا غیبت کردن برام نتیجه ای نداشت جز احساس بد و به دنبالش اتفاقات بد و هر روز پسرفت و پسرفت
من در خانواده ای بزرگ شدم که اصلا غیبت کردن
و دروغ گفتن یه چیز کاملا و کاملا عادی بوده و هست ، الان داشتم به آدمای اطرافم فکر میکردم که کدومشون بیشتر اهل غیبت کردن هستن و دیدم فقیرترین ها و مریض ترینها بیشتر غیبت کننده هستن و گشتم ببینم کدوم آدم هست توو دور و برم که اهل غیبت کردن نیست و دیدم متاسفانه هیچ کس نیست
استاد جان من از زمان کودکیم تا الان محاصره شدم با افرادی که به شدت غیبت میکنن به شدت و واقعا کار برام سخته که بخوام درستش کنم اما این فایل انقدر رووم تاثیر گذاشت که تصمیم جدی گرفتم که تحت هیچ شرایطی نه غیبت کنم نه غیبت بشنوم البته که من الان ببشتر شنونده هستم اما دیگه باید تمومش کنم هر چقدر که سخت باشه تمام تلاشمو میکنم که در فضای غیبت قرار نگیرم و هربار به خودم یادآوری کنم که وقتی غیبت میکنم یعنی دارم گوشت مرده عزیزانم رو میخورم
درمورد قضاوت هم که باز هم من خیلی تووش ضعیفم باید هر بار به خودم یادآوری کنم که اگر منم جای اون فرد بودم حتما همون کارو میکردم
من میخوام فکر تمیزی داشته باشم چون من لایقش هستم لایقش هستم که جزء بندگان خوب خدا باشم ، اصلا برای اینکه خودم حال خوبی داشته باشم میخوام کارهای خوب بکنم
من اگر بشنوم یکی پشت سرم غیبت کرده ناراحت میشم پس کاری رو نمیکنم که دوست ندارم بقیه بامن بکنن
استاد درمورد مثالی که درمورد ذهنیت مثبت و منفی زدین راجع به منطقه زندگیتون من خودم یه مثال دارم ، وقتی که من میخواشتم انتخاب رشته کنم برای دانشگاه خیلی خیلی دوست داشتم شیراز قبول شم چون شنیده بودم شیرازیا خیلی آدمای فوق العاده ای هستن و شیراز خیلی جای قشنگیه و من خودم تا اون موقع نرفته بودم شیراز ، وقتی نتایج کنکور اومد من دریکی از شهرهای نزدیک شیراز قبول شده بودم و چون فکر میکردم کل استان فارس یعنی شیراز ، باذهنیت که کل استان فارس آدمای خوبی هستن رفتم به اون شهر و بعد کم کم که با بچه هایی که از شهرهای اطراف اومده بودن آشنا شدم متوجه شدم که اون شهری که من قبول شده بودم یکی از بدترین شهرهای استان فارسه و آدماش خیلی بدجنس هستن البته من اینو از دوستام شنیده بودم ولی همچنان این ذهنیتو داشتم که چون اون شهر به شیراز نزدیک بود آدماش هم مثل شیرازی ها آدمای خوبی هستن و استاد جان خدا شاهده که من توو اون دوسالی که در اون شهر دانشجو بودم از مردم که همه میگفتن آدمای بدی هستن جز خوبی و مهر و محبت و احترام چیزی ندیدم . از رئیس دانشگاه گرفته تا استاد ها و مسئول و خوابگاهو حتی آشپزمون و نگهبان خوابگاه همه و همه با من خوب بودن و حتی وقتی میرفتیم خرید میکردیم فروشنده ها با من خیلی خوب برخورد میکردن و جالبه که با دوستام خوب نبودن درصورتی که ما کنار هم بودیم ، من که اون موقع از این قوانین چیزی نمیدونستم اما بعد که با شما آشنا شدم متوجه شدم که دلیل تفاوت رفتارهای آدمای اون شهر با من و دوستام چی بوده
خانم شایسته عزیزم این پروژه برای من واقعا پروژه خودشناسیه و این فایل استاد بی نهایت و بینهایت بهم کمک کرد تا خودمو بهتر بشناسم و اینکه تصمیمات جدیتری برای تغییر خودم بگیرم
خانم شایسته عزیزم واقعا ازتون سپاسگزارم
استاد عزیزم واقعا ازتون سپاسگزارم
شما معرکه اید
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ. (قصص: 55)
و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی برمی گردانند و می گویند اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن خودتان، سلام بر شما ما خواهان جاهلان نیستیم.
به نام خدایی که حی وحاضره خداوند بلند مرتبه خداوند وهاب رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم جان عزیزدلم
چقدر خوبه که من وارد این بهشت زیبا شدم که جز سلام و سخن خوش هیچی دیگه نیست
سپاسگذار خداوندم که منو هدایتم کرد به بهشت تا من هم رشد کنم
دیروز یه مینی کت دوختم اونم فقط هر لحظه اش روسپردم به خدای خوبم وای چقدر کیف داد خیلی خوشگل شده همیشه آرزوم بود ایده هایی که دارم رو اجرا کنم و من وقتی روی احساس لیاقتم و من بهش میگم دوره توحیدی و قانون سلامتی که این اندام زیبارو بهم هدیه داد کار کردم و باعث شدن که بگم وقتی من تونستم هم از نظر ذهنی هم جسمی اینقدر تغییر کنم پس چرا کارهای دیگه رو انجام ندم و انگار ترس هام کمرنگ تر شدن نسبت به این مسائل و تکامل من از کارهای کوچک شروع شد رسید به الان مثلاً من اولاش به هرچی علاقه داشتم رو میوردم روی کاغذ ولی ته ذهنم ترس بود که نمیداشت که اگه خراب بشه چی و باور کمبود که پارچه از کجا میاری وکمالگرایی که نه بابا بااین پارچه های قدیمی مگه میشه صبر کن برو پارچه مدل های جدید بخر و هزاران فکر دیگه ولی من با شجاعت پاروی ترس هام گذاشتم و دارم از همون پارچه های قدیمی لباس های زیبا میدوزم و همیشه میبینم که لباس بعدیم چقدر حرفه ای تر از لباس های قبلیم میشن و خدایی که دست هامو بهش سپردم مغزمو بهش سپردم تا ایده هاشو اجرایی کنه تا کار رو برمن آسان کنه دوست داشتم خوشحالیم رو با شما عزیزانم به اشتراک بزارم و خیلی ذوق دارم بابت لباس های که با سلیقه خودم هستن رو میپوشم و چقدر خوبه که استادی دارم که عمل گرا بودن رو به من هم یاد داد عاشقتم مرد دوست داشتنی خدا حفظت کنه
دوستتون دارم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
ای پروردگار قشنگم ،عزیرترینم ،لایق ستایش
عاشقت هستم همیشه وهرلحظه ،که مرا از وجود خودت ساختی وقدرتمند خلقم کردی وخالق زندگیم مرا در زمره بندگانی که از آنها راضی هستی ودر کلامت از بندگان مومن یاد میکنی ،قرار ده .
هدایتم کن به همان سمتی که به ایشان نعمت داده ای ،نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای ،باشم.
چه برایمان می ماند جز تو .
عشقم ،چند وقتی است ،مرا لطیف کرده ای ،وعاشقت شده ام ،با اینکه همیشه بوده ای ومن دور بوده ام .
کنارم بودی ومن تو را در دور دست ها می دیدم .
از رگ گردن به من نزدیک تر بودی ومن گمان میکردم باید بلند صدایت بزنم تا بشنوی .
افتخار میکنم که خدایی جز تو دارم واحساس قدرت و ارزشمندی می کنم که همچون تویی دارم
هر روز که صبح می شود ،با امید به اینکه در مدار بالاتر قرار بگیرم و بهتر و بهتر از روز قبل شوم ،بیدار می شوم .
عزیزترین به من ،من بهشت را باتو خواهم وجهنم دوربودن از تو هست که جهنم می شود برایم .
سلام ودرود بر استاد عالی وبی نظیرم .
استاد خدایی مارا دیوانه خدا کردی ،خدایی.
این فایل های اخیر ،چقدر با درونم یکیه.
انگار خدا داره تاییدش می کنه و اون وجودم داره لذت می بره .
خدایی از آیه های قرآن که میگید ،درکم میره بالاتر از حرف هاتون .
یادمه تو دوره قانون آفرینش ،گفتید اگر بهتون گفته بودند قرآن آسان است ،می رفتید می خواندید،چون گفتند سخت است وشما نمی فهمید، نرفتید بخونید .
چقدر ساده وروان وقایل درک وفرکانس بسیار بالایی داره قرآن .
چوری در مورد تهمت حرف زدید وایه ها را آوردید که رفت تو ذهنم .
یادمه آخرین بار که سه ماه پیش بود،و و به خانه مادرم رفته بودم،مادرم در مورد داییم صحبت میکرد با زن داداشم،و ناخودآگاه میشنیدم حس میکردم که داره حالم بد میشه و فرکانسم داره میاد پایین و واضح به مادرم گفتم را در مورد بقیه صحبت میکنید و مادرم گفت خب بقیه میگن و چیزی که بقیه میگن و نمیشه در مورد بقیه حرف نزنی
و اعلام کردم که من وقتی که در مورد بقیه حرف میزنید احساسم به هم میریزه و یادم میاد اینقدر حالم بد شد که زدم بیرون و حال و هوام عوض شد.
حالا خودم در مورد غیبت و تهمت در مورد بقیه چه جوریم؟
تو ذهنم چقدر در مورد بقیه غیبت و تهمت میزنم بعد تو ذهنم افکار منفی نسبت به اون طرف ،مثل توپ تنیس با احساسم درگیره.
و میفهمم که حال و احساسم بد میشه بعد از اینکه در مورد اون فرد دارم غیبت یا تهمت میزنم تو ذهنم و نکات منفی اون طرف رو جذب میکنم .
تو این فال که در مورد نکات منفی و رفتن در فرکانس منفی اون فرد صحبت کردید قانون برام واضح شد.
خدا شما رو برای ما حفظ کنه که اینقدر قشنگ ازقرآن برای ما صحبت میکنید.
ولی در کل وقتی یه غیبت یا تهمتی از بقیه افراد میشنیدم قبلاً کلاً دیدم نسبت به اون فرد تغییر میکرد .
خداوند میدونه که تجسس و غیبت چه بر سر کانون توجه ما میاره که در موردش آیه آورده.
زمانی که بیهدف باشی و و بیکار باشی میری سراغ رسانهها و تجسس در کار بقیه،بعد غیبت بعد تهمت و بعد احساس بد و جذب کردن تجربه بقیه که در موردش تهمت زدی ون واقعاً نمیشه چیزی رو که گمان نداریم و نمیدونیم
چون ما از زندگی بقیه خبر نداریم و اگر مثل اون ودیم شاید از اون بدتر میکردیم.
پس من فقط و فقط مسئول افکار و باورها و ذهن خودم هستم و باید سرم در کار خودم باشه.
همین دیروز که مادرم در مورد یکی از افراد نزدیکم داشت صحبت میکرد گفتم مامان من فقط مسئول خودم هستم روی خودم کار میکنم همین.
دیدم که مادرم دیگه قطع کرد تلفن رو و براش تعجبه که چرا من در مورد بقیه صحبت نمیکنم.
خدا را شاکرم از صمیم قلبم که در این سایت و در فرکانس صحبتهای استاد قرار گرفتم.
خوشبختم که ذهنم رو با این حرفها به سمت مثبت میبرم و وقتم رو با افراد منفی یا شبکههای مجازی و رسانهها نمیگذرونم.
در رابطه با دوستان تجربه من به من نشان داد که دوستان می تونند تو رو تا قعر جهنم ببرن پایین یا تو رو بکشند بالا و ببرند در فرکانس شوند.
برای من دوستان من رو بردند تا قهر جهنم ولی خداوند بهترین دوستم بود و هست و خواهد بود و تنها کسی که الان دوست صمیمی منه به لطف الله دخترم است با آموزههای شما آشنا و با هم فال گوش میکنیم.
این نتیجه کار کردن روی خودم شنیدن فایلهای استاد است که آدمهای کم فرکانس تو نیستند را ه راحتی از تو دور میکنه چون کانون توجه ما زندگی ما رو رقم میزنه.
به نام خدای بخشنده مهربان
شکرت خداجونی برای بهترین خوراک به زهنم
خداجونی شکرت تا حد خوبی سعی کردم همیشه از تهمتها وزیر اب کسیو زدن دور باشم وهمیشه از همه رفتار های خوبی دیدم
وزهن راحت میره تهمت بزنه نمیزارم زشتی های خودمو بزنه توسرم میره بقیه رو بیاره خراب کنه
وبراشون برچسب بد بزنه
استاد کلن من توی زندگیم باهمه روابطی عمیقی نداشتم مثلا نمیگم با خانواده نیس شایدم حرف استاده ادم توی برهه مرحله های زندگیش روابطش تغییر میکنه
ولی من خودم به اسونی با کسی نشده انقد صمیمی باشم البته بسیار دوست بودم حتی دانش اموزم بودم همه گروه گروه میشدن به خاطر رشته های درسیشون به خاطر هر چی
ولی ممکن بود باهم مشکلاتی بیاد ومن همیشه توی بحث سعی کردم واغلب نبودم تو این بازیا خداروشکر و باهمه رفیق بودیم
الانم
استاد ما خانواده شلوغیم من با همه اوکی وپشت سر کسی نمیوفتم حتی تهمت های سنگینو بزرگی داشته باشه اصلا شاید این همه سال تو خانواده بجثی باشه ولی میدونم ریشه اش الکیه وبه خاطر همینم خیلی باهم اوکی هستیم وهمیشه عجیب رفتارها با من خوبه حتی اگه مسله پیش بیاد من به خود نمیگیرم و به قولی اعراض میکنم
ومیگم مثلا کسی اصلا توی جمع برام قر بزنه نه احساس قربانی بودن میکنم
اینکه بگم من همیشه باید غر غر باشه همیشه تحقیر نه توی حالت مضلوم نمایی میرم وغصه بخورم بگم عیبو ایراد دارم قران اصلا میگه چرا به خودت شک میکنی
تو لیاقت ابدی ودرحال تکاملی
ونه تو حالت دفاع کردن ینی به فلانی چیز بگم چجور جرات کردی این حرفو بزنی به چه حقی باید فکر های الکیو بکنی این حرفا
و جریان جوری پیش رفت زودی باهم انقد رفیق شدیم وکلی محبتو هدیه زودی بینمون جاری شد
چیزی که فهمیدم زهنم راحت منفی هارو پیدا میکنه میچسبه بهشون
مثلا من هزاران درس خوب داستان خوب میگم براش مهم نیس ولی یه چیز منفی تهمت میره قشنگ پخش میکنه بزرگش میکنه قشنگ یه جای ویژه زخیرش کنم
وای برای بهبود خودم واقعا میخام وباورسازی روزانه وتوجه به نکات مثبت با سریال کامنتا سعی میکنم با کمک رب خودمو بهبود بدم
این برداشت اول
استاد اینجا یه چیزی حسم گفت بیام بگم
ما مثلا برادر یا برادرزاده یه کاری میکنن ما علاقه بسیار وحساسیت بهش نداریم رابطه مون باهاش بسیار اوکی هست
حتی اگه تهمتی یا بلاخره حرفی باشه میگیم ادم نباید الکی بدبین باشه جوری خبرو حرفو میپیچونیم میگیم نه بد نیس منظورش بد نبود
مثلا الان از من خاسته براش عکسیو طراحی کنم
زهن در نگاه اول میره یه برچسب بد بزنه وبگه خب اینام که فلان ولی بعد گوش نمیده طرفدارش میشه میگه شاید منظورش این باشه
خلاصه توی قلبش برچسب بدی نمیزنه هیچ وقت
ورابطه شونم همیشه اوکیه
استاد توی این موقعه هاتوی قرانم گفت میشه هزاران جور فکرو خیال بکنی وپس نباید به این گمان ها اعتماد کرد و الکی برچسب زد واینجا چون علاقه ویژه قلبی هست زهن نمیتونه خرابش کنه ولی باید کلن موقعه حرف زدن سریع به کسی برچسب نزنی وکسی یه چیزی تعریف کرد سریع قبولش نکنیم
سلام به استادعزیزم ومریم جان گل وخانواده بزرگ وتوحیدی خودم
ردپای گام15
خب استاد جان از بررسی فازاول تهمت زدن وتهدید کردن که قرار شد به اون افراد بگیم هرکاری ازدستت برمیاد مدیونی کوتاهی کنی انجام بده
وارد فاز دوم میشیم که حالا اصلا باید خودمون غیبت بکنیم یا نه؟تهمت بزنیم یانه؟یا اگر زمانی با آدمی برخورد کردیم که کارش غیبت کردن یا تهمت زدن بود چه به صورت عادت طور وچه به صورت اتفاقی حالا باید چیکارکنیم؟
استادجان واقعا که چقدر داشتن این شجاعت لازمه که به طرف مقابل گوشزد کنیم که جلوی ما غیبت نکنه وتهمت نزنه.
خیلی ازاینکارا کردم وگوشزد کردم ولی حقیقتش ادامه ندادم و باعث شدم طرف مجدد ادامه بده کارش رو.واین فایل روکه شنیدم فهمیدم چقدر اشتباه کردم که محکم رو حرفم واینسادم و ادامه ندادم.
استاد جون من واقعا تجربه کردم اینی که میگید اگر پشت ی شخص سومی غیبت شه وجه اون شخص وشخصیتش ونگرش ما بهش بدمیشه.
واقعابیخودوبی جهت انگار که میخوایم با طرف مقابل همدردی کنیم پای غیبتاش میشینیم وتازه لابلاش تائید میکنیم دل میسوزونیم نظر میدیم وراهکار ارائه میکنیم که فلان کن وبهمان کن.
وسریع توی همون تایم ی لحظه به خودمون میایم ومیبینیم که بیخود وبی جهت از شخص سوم بدمون میاد.
ی زمانی ی جایی جمله ای خوندم به شدت عمیق
میگفت:
اگر زمانی به این نتیجه رسیدی که کسی با کسی بده ولی با من کاری نداشته پس لزومی نداره که من باهاش بد رفتار کنم اونوقت که به بلوغ رسیدی.
استاد خیلی سختههههه واقعا خیلی سخته که کسی عزیزت رو اذیت کنه حالا کلامی ویا هرچی بعد اون طرف رابطش با تو خوب باشه و توبتونی خویشتن دار باشی وباهاش بد نشی.
من تجربه این مورد رو زیاد داشتم ولی از زمانی که اون جمله رو خوندم و دقیق شدم به رفتار اطرافیانم دیدم اکثر کسانی که جز نزدیکان من هستند و کسی اذیتشون کرده خودشون مقصر بودند یا لااقل بلد نبودند چطور با این مسئله برخورد کنند واجازه ندن کسی اذیتشون کنه.فقط اومدن اون حجم از خشم ونفرت وکینه رو به شکل درد و دل یا غیبت روی دوش من گذاشتن و ذهنیت منو راجع به اون شخص خراب کردن.
(البته که منم اینکارو خیلی انجام دادم واشتباه کردم)
استادجان فرمودید راجع به دوست صمیمی وکنار گذاشتن آدمهایی که مدام غیبت وتهمت واینارو انجام میدن
راستش توی چکاپ فرکانسی قدم دوم -سوم به بعد توی اون قسمتی که سوال کرده بودید چندتا دوست صمیمی دارید یکم با تردید نوشته بودم دوتا
چون از زمانی که باشما آشنا شدم صمیمی ترین دوستم رو که بقول شما اغلب اوقات باهم بودیم رو کنار گذاشتم تعمدا.
چون به هیچ عنوان دیگه طرز فکر،اعتقادات ،عقاید و دنیامون شبیه هم نبود.
دوستی بود که 20وچندسال باهم بودیم حتی هفته ای چندشب خونه هم میخوابیدیم ی روح و دو بدن
ولی واقعا باشما که آشناشدم دیدم اصلا دیگه فازم ب فازش نمیخوره وتایپ من نیست.
میدونستم که ادامه دادن باهاش ختم به دنیایی میشه که قبل از آشنایی باشما داشتم
ی دنیای بی هدف،ناامید،ترسناک،همش پر حسرت وخشم وکینه ،دنیایی پراز تجربه بیماری ودلتنگی و مشکلات،همش تجربه های بد،عدم آرامش
منکر این نیستم که هزاران لحظه وخاطره خوب هم باهم داشتیم ولی اتفاقات وتجربیات بدمون خیلی بیشتر بودباهم.
خداروشکر ایشون قبل آشنایی من باشما ازدواج کردن ی شهر خیلی دور وعلنا ارتباط ما بابت این فاصله واخلاقای خاص همسرش،واینکه من به شدت اعتقاد دارم وقتی کسی ازدواج میکنه ونقش هاش توزندگی عوض میشه وقطعا مسئولیت هاشم بیشتر میشه پس من مجرد نباید هی دم به دقیقه وقتش رو بگیرم و توقع داشته باشم مثل قبل برای من وقت بزاره ما از هم خیلی دور شدیم.
امروز که راجع به مشخصات دوست صمیمی صحبت کردید من دیدم همون دوتا دوست صمیمی رو هم که توی چکاپ فرکانسی نوشتم هم صمیمی نیستن.
یعنی اینجوری بهتون بگم استاد من علنا تنهای تنهام.چون اون دونفر رو گاهی پیش میاد چند ماه به چند ماه میبینم.چندماه به چند ماه تلفن کنیم.
اونم بابت اینکه یکیشون متاهل وبچه کوچیک داره وخیلی شلوغه یکیشونم شاغل و دوشیفت سرکاره.
منم که دوشیفت سرکارم والباقی ساعتهامم که بیکارم یا اینجام یا دارم روی مهارتم توخونه کار میکنم.
واقعا استادحرفاتون طلاست من دوران دبیرستان توی ی گروه دوستی10نفره بودم که البته میشه گفت تا حدودی فقط با 3تاشون صمیمی بودم ولی الان هیچ علاقه ای به تعدد دوست ندارم
من درحال حاضر با وجود اینکه خیلی تنهام وعلنا دوستی ندارم وخودم با دستهای خودم اطرافیانم ودوستای صمیمی دوران مدرسه ودانشگاه رو گذاشتم کنار تا رشد کنم وپیشرفت.
ولی خیلی حسم خوبه خیلی این تنهاییمو دوست دارم وراضی ام به اون شلوغی های بی هدف و وقت هدر ده.
ولی منکر این نمیشم که واقعا دوست دارم دوست یا دوستانی صمیمی از خانواده عباسمنش داشته باشم که زبون همو میفهمیم درک میکنیم و دنیامون شبیه همه.حرفهایی که میزنیم همه در راستای خوبی ونیکی وقوانینِ وباعث رشد هم میشیم.
که مطمئنم اون روز میادو من با تعداد کمی از این خانواده بزرگم دوست میشم.صمیمی وعزیزوفوق العاده
استادجان این قطع کننده زنجیره معیوب بودن خیلی راهگشاس خیلی باعث میشه ی سری حرف وحدیثا دیگه ادامه دارنشه،دیگه اصلا مطرح نشه.
این فاز از روی دلسوزی پشت کسی حرف زدن ،قضاوت کردن،تهمت زدن،نظر دادن هم خیلی داستان
من خودم یکی از همونام که مثلا حرص اشتباهات وزندگی خواهرم رو میخورم وجلوی مادرم همش دارم میگم
چرا اینکارو کرد؟
چرا اینکارو نمیکنه؟
بنظرم اینکارو کنه بهتره
لابد خواسته فلان چیزو ثابت کنه که اینکارو کرده
و…
این حرفها بگوش خواهرم هم میرسه ها.حالا یا خودم بهش میگم یا مادرم
ولی چرا به این فکر نمیکنم
بمنچه؟
مگه من وکیل وصی وفضول زندگیشم؟
مگه غیرحرص خوردن آورده ای هم برای من داره؟
مگه وظیفه منه حرف زدن وزندگی کردن بهش یادبدم؟
وخلاصه به اسم دلسوزی برای خواهرم وزندگیش خودمو توی ی دور باطل وتله ای به اسم گناه میندازم.
چقدر اون آقای سناتور رو تحسین میکنم که خودش رو آنالیز کرده و اعتراف کرده که ماهم اشتباهاتی داشتیم.
سوای اینکه از بچگی یکم سرتق و لجباز بودم ولی این اخلاق خوب رو هم داشتم که گاهی حواسم به اشتباهات خودمم بود و گوشزد میکردم به خودم که توام گل بی خار نیستیا همش از ملت ایراد میگیری و غر میزنی.کم نشده کرم ریختی و ماله کشیدی رو اخلاق بد خودت
خداروشکر که با شما آشنا شدم و دیگه سرتق ولجباز نیستم ومنصفانه تر از همیشه حواسم خیلی به خودم هست.
ی جمله ای از امام علی هست که میگه:
چه سکوتی دنیا را فرامیگرفت اگر هرکس به اندازه عملش سخن میگفت.
واین شده آویزه گوش من که اگر به کسی میگم بماچه که فلانی توزندگیش فلان اتفاق افتاده ومذمت میکنم غیبت و دخالت وسرک کشیدن توکار مردم رو لااقل عمل کنم بهش فقط لب و دهن نباشم.
وخداروبازهم شاکرم که این فایل دو قسمتی اومد روی سایت که بهم یادآوری کنه از حرف تا عمل خیلی راهه.بپا از مسیر خارج نشی وفقط منبر نری برا بقیه.
استادجان این مثال صدام رو هم خیلی ازشما شنیده بودم و خوشحالم که یادآوری کردید و چقدر بحق و بجاست انصافا.
باکفشی که توش سنگریزه هم باشه واقعا نمیشه راه رفت پس بهتره قضاوتش نکنیم که چرا طرف لنگ میزنه.
شاید من جای اون بودم لنگ میزدم که هیچ کفشم از پام درمیاوردم وبدون کفش توخیابون راه میرفتم.
ی خاطره ای بگم استاداز تمرکز و توجه روی اتفاقات ناخوشایند
من همون دوست صمیمی 20وچندسالم ی اشتباهی کرده بود که منجر به ی اتفاق بد شده بود واسش بمن که گفت از سر دلسوزی حتی باهاش اشک ریختم وکلی بهش غر زدم که چرا اینکارو کردی؟چرا فلان اشتباه رو کردی که به اینجا برسه بعدم که رفت تا چند روز همون داستان توذهنم تداعی میشد ومیگفتم یعنی واقعا اشتباه به این بزرگی رو انجام داده آخه چرا؟
سالها گذشت و جهان بمن نگفت تودلسوزی کردی واشک ریختی ولی همون داستان برای خودمم تکرار شد که واقعا یکه خوردم که چرا من؟چرا منی که میدونستم این اشتباه چرا انجامش دادم؟چرا من اونموقع دوستم رو قضاوت وسرزنش کردم حتی به دلسوزی که این اتفاق واسم بیفته؟
بله استادفرمودید راجع به کسی که وقت میکنه به چرت وپرت بپردازه پس قطعا هدف وبرنامه نداره که اینم به شدت حق و به شدت ملموس برای من.
استادجانم ترجمه های قرآنی شمارو خیلی دوست دارم وخیلی دلنشین هستند ولی احتراما من از سوره حجرات آیه 3 ی چیز دیگه ام برداشت کردم که بقول قرآن وقتی میگه از پشت چند در پیامبر رو با صدای بلند صدا نزنید میتونه این معنی رو هم بده که وقتی با پیامبر یا هرشخصی کار دارید بهتره برید از نزدیک با صدای پایین تر صداش کنید نه اینکه از راه دور وبا فریاد
کما اینکه کلا این حرکت نشانه احترام در تمامی فرهنگ هاست.
صدالبته بحثی راجع به این موضوع با هیچکس ندارم حسی بود که بهم دست داد.دوست داشتم این مورد رو با شما درمیون بزارم.
شما تاج سر منید استادجانم وهمه حرفهاتون رو قبول دارم چون منطقی هستند.
مریم جانم شمارو هم خیلی خیلی دوست دارم بانوی دوست داشتنی وتوحیدی وباهوش ما
درپناه خدا باشید.آمین