مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام یار مهربان

    پله پانزدهم

    سپاس خدایی را که در کنار انسان یک دفترچه راهنمای فوق العاده ای به نام قرآن گذاشته

    قرآن از لحاظ لغوی یعنی خواندن

    چطور یک دفترچه راهنمای لباسشویی رو میخونی تا بهتر بتونی کارایش رو درک کنی

    ما هم باید این دفترچه راهنما زیبا و آرامش بخش رو بخونیم تا بهتر بتونیم زندگی کنیم

    خدایا شکرت از اینکه ما را سرگردان رها نکردی

    تو چقدر مارو دوس داری

    چقدر عاشق ما هستی

    عاشق ما هستی دیگه در قلب من پنهان شدی و با هر تبش قلبم در حال رقص هستی منم عاشقتم

    کمکم کن اونجوری باشم که تو دوس داری

    تو پله پانزدهم انگار یک جاروبرقی هم همراهم قرار داده خداوند

    چون همه چیز درحال پاک سازی شدن هست

    هیشکی دور برم نیست

    حتی اون آدم های جدید

    من حتی یک دونه هم دوست صمیمی ندارم حتی یک عدد یه پنچ سالی میشه

    با همه در حد سلام و احوال پرسی

    حتی اونها هم از وقتی مهاجرت به مدار بالاتر رو شروع کردم از مدارم خارج شدن

    واو قراره آخر سفرمون چقدر شگفت انگیز باشه

    خدایا کمکم کن در این سفر ثابت قدم باشم

    خدایا کمکم کن در راهت ثابت قدم باشم قلبم رو پر از یقین گردان

    وقتی از بافت جامعه جدا میشی مسلما کسی نمیتونه یا در اون حد نیست وارد مدارت بشه

    من نمیگم خالص خالصم

    ولی همیییشه سعی میکنم خالص باشم

    همواره سعی میکنم طبق قانون عمل کنم

    از وقتی با قانون آشنا شدم دروغ دیگ نمیگم یعنی

    حتی اگر در ظاهر به ضررم باشه بازم نمیگم

    یادم نمیاد کی آخرین بار دروغ گفتم

    دروغ یعنی اینکه خدایا من دارم دروغ میگم انگار خیر من یا شر من تو این هست

    ولی من اومدم با این منطق که من خیر و شر خودم رو نمیدونم خداوند بهتر از من میدونه برنامه چیه پس دروغ نمیگم

    خداروشکر میکنم که داره کمکم میکنه که صاف و صادق باشم هم با خودم هم با دنیایی اطرافم

    غیبت که خط قرمزم هست ولی بعضی وقت ها از دستم در میره اونم یادم نیست که آخرین بار کی پشت سر کسی حرف زده باشم

    تهمت که خطرناک ترین چیز هست

    غیبت یعنی اینکه طرف یه کاری کرده داری اونو قضاوت میکنی و تو منصب قاضی نشستی داری میگی وا فهمیدی فلانی فلان کارو انجام داده

    ولی تهمت بیچاره طرف روحش هم خبر نداره ولی دارن چیزهای ناشایست رو بهش میچسبونن ولی اگر طرف خالص باشه هیچی بهش نمیچسبه

    اگه اهمیت نده

    اگه ایمانش رو حفظ کنه

    به خودش بگه من که از خودم مطمئن هستم این کارو انجام ندادم

    پس برای چی نگرانم

    دیگران هر چی میخوان بگن

    و به این مرحله رسیدن آگاهی میخواد

    من همیشه با خودم هرررر روز تکرار میکنم

    میگم رویا جان میدونی که زندگیت دست خودته و این زندگی رو دو دستی سپردی دست خدا و خدا هم خیر مطلق هست

    رویا جان تو اگه تقوا داشته باشی تو اگه ایمان داشته باشی نیازی نیست از عمل دیگران ناراحت باشی اگر تو تقوا پیشه کنی عمل اونها به تو آسیبی نمیزنه پس قربونت برم نیازی نیس که حتی ناراحت بشی

    همه اینهارو تو خلوتم خدا بهم میگه ها تا آروم بشم

    وگرنه منو به این حرف ها

    استاد عزیز این فایل خودش یک دوره فوق العاده هست

    ممنونم از شما و از شایسته جان

    مریم جان آنقدر فامیلیت خوبه نیازی به پسوند و میشوند نداری

    عاشقتونم

    در پناه یکتا بی همتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    به نام خداوند دل‌های پاک

    که نامش بود در دلت تابناک

    به نام کسی که تو را آفرید

    سرآغاز عشق است و نور و امید

    گام پانزدهم از سری فایل های مهاجرت به مدار بالاتر

    سلام به استاد جان و مریم بانو

    در گذشته در دوران جاهلیتم شده که تهمت بزنم و خیلی پشیمونم امیدوارم خداوند بخشنده و مهربان من رو ببخشه و پاک کنه

    به لطف خدا سالهاست تلاش میکنم انسان بهتری باشم و هر روز روی خودم و بهبود شخصیتم کار میکنم

    تلاش میکنم در مورد تهمت دیگران هم قوی باشم و راحت از کنارش رد بشم

    اگر هم اون تهمت اون انتقاد درست باشه برای بهبودم وقت بزارم

    استاد در یکی از فایل های مهاجرت گفته بودن برای خودتون اصول داشته باشید من دوست ندارم کسی بهم تمهمت بزنه و پشت سرم غیبت کنه پس خودم هم اینکارو انجام نمیدم این اصوله من

    با همسرم راحتم و میگم پیش من در مورد کسی به بدی صحبت نکن ولی هنوز انقدر احساس لیاقت و شاید عزت نفس ندارم که به مادرم یا همکاری یا اونایی که میترسم دلخور بشن بگم که دوست ندارم شنونده غیبت باشم

    ولی در کل میدونن پایه نیستم و چیزی نمیگم ادامه نمیدم و بحث تموم میشه

    وقتی خدا میگه غیبت مثل خوردن گوشت برادر مردتونو ببین چه کار قبیحیه

    سوره نساء آیه 112: «وَمَن یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا؛ و هر کس خطا یا گناهى مرتکب شود سپس آن را به بى‏گناهى نسبت دهد قطعا بهتان و گناه آشکارى بر دوش کشیده است

    وقتی هدف دارید وقت ندارید پشت سرگویی کنید اصلا از مدار آدم هایی که اهل پشت سرگوییه خارج میشید

    سپاس از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1049 روز

      سلام دوست عزیز

      همین که پشیمانی خداوند بخشیده داری تلاش میکنی بهتر بشی عالیه همیشه راه برگشت به سوی خداوند هست ولا من هم دوست ندارم غیبت بشنوم و قدرت نه کردن داشته باشم به همسرم میگم پیش من بدگوی کسی نکنه دشنام نده مثل شما ولی هنوز اون قدر قدرت ندارم باید تمرین کنم و تلاش کنم تا کسی و قضاوت نکنم و غیبت نشنوم

      برای این که تمرکزم از روی دیگران برادرن باید همیشه مواظب باشم ورودی نامناسب نشنوم تا راحت به خواسته هامون برسیم و قضاوت نکنیم و به هدف خودمون ادامه بدیم

      خداوند همه ما رو هدایت کنه به راه راست تا قوانین و رعایت کنیم

      در پناه خداوند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خدای هستی بخش

    سلام و درود بی کران به استادعزیز وتمومی دوستان لیاقتمندم دراین مسیر رشدوپیشرفت الهی

    خداروهزاران بار شکر میکنم که ازوقتی متعهد شدم به تغییر شخصیت خودم،جهان هم جوری شرایط و‌موقعیت زندگیم رو فراهم میکنه که در مدار شنیدن ناب ترین آگاهی های ناب الهی باشم

    استاد بی نهایت بار شکر میکنم بابت وجود شما در زندگیم که انقدر زیبا و دلسوزانه مهمترین نکات کلیدی هرموضوع رو باعشق برامون به رایگان به اشتراک میذارید

    چیزی که تو این موضوع خیلی برام جالبه اینه که،تابحاااال از عمرم کسی مثل شما نصیحت کننده ی واقعی برام نبوده…

    تابوده این بوده که وقتی کسی بهمون از اون بچگی می گفت بالای چشمت ابرووه،پدرمادرمون جوری تربیتمون کرده بودن که اگه کسی بهت حرف زور زد بیا به من بگو تا پدرشو در بیارم،فلان فلان شده رو…

    و به همین شکل بزرگ شدیم و وقتی هم که ازدواج کردیم،تاکسی کوچکترین حرفی بهمون زد،کلی برداشتهای نابجا ازاون حرف می کردیم و سریع میخواستیم اون حرف رو به خانوادمون هم بگیم و خانوادمون به جای اینکه آروممون کنه،هزاران تا فحش به طرف مقابل میزد و چهارتا صفت نابجا هم به اون آدم می چسبوند،و به جای خوب شدن احساسمون می دیدیم که بدترو بدتر هم شدیم که بهتر نشدیم…

    من یاد ندارم که در دوران جاهلیتم پشت سرکسی غیبت کرده باشم و اون طرف منو از غیبت کردن منع کنه،تازه جوری دنباله رو حرفام می شد که با ولع خاصی علاقه داشته تامن بیشترو بیشتر درباره ی اون شخص غیبت شونده صحبت کنم…

    خداروصدهزارمرتبه شکر که ازون دوران جهل و نادانیم بیرون اومدم و بسسسسیاری از دورهمی ها به طرز شگفت انگیزی ازهم پاشیده شد

    چقدر موضوعات رو در رو کردن،و ثابت کردن من به بقیه و بقیه به من نابود شد

    چقدر نصف بیشتر عمرم در اضطراب و دلهره بود که حالا پشت سر فلانی حرف زدم،نکنه به گوشش بخوره و یک شروجنجال به پا بشه…

    یعنی حتی تواون دوران جاهلیت هم،به جای اینکه اضطراب این رو داشته باشیم که نکنه با مرتکب شدن این گناه بزرگ،عذاب خدا دامن گیرمون بشه،نگران این بودیم که اون فرد غیبت شونده به گوشش نخوره که ما پشت سرش بد گفتیم و برداشت بدی روی ما داشته باشه!!

    دقیقا میفهمم که وقتی هیچ رشدی تو زندگیم نمی کنم،یکی از دلایل مهمش همین هست که وقتی کسی شخص غائب رو مورد قضاوت و تهمت قرارمیده منم میشم یکی ازون شنونده ها توی جمع،و قشنگ احساسم به هم میریزه،تپش قلبم بالامیره،و تادوسه روزی دلم راه نمیده به گوش دادن این آگاهیا،یعنی خیلی خوب میفهمم که ازمدار شنیدن و درک کردن این نوع آگاهیا خارج میشم،و اگه بخوام پیگیر اون مسائل بشم،میوفتم رو یک ریلی که غیبت پشت غیبت میاره،ودرنهایت یک زندگی پرازجنجال باهمسرو فرزندو اطرافیان تجربه خواهم کرد…

    خدارو شکر این موضوعی که بیان کردم دیگه خیلی کم پیش میاد،و میشه گفت در ماه یکی دوبار این اتفاق میوفته،که میدونم همون یک بارش هم بی نهایت ضربه به رشدوپیشرفت من میزنه…

    باتوجه به این درسهایی که گرفتم متوجه شدم که حتی خواهرم ومادرم هم توخیلی از موضوعات زندگیم دوست خوبی برای من نیستند،و خیلی راحت اطرافیان رو مورد قضاوت قرار میدن،و جوری صحبت میکنند که مهر تأیید رو از من هم بگیرند،و اگه بهشون تذکر بدم که این قضاوتتون ممکنه اشتباه باشه،یا این غیبتی که پشت سر فلانی میکنید،شاید حقش این حرفا نباشه و شما تو موقعیتش نبودید که قضاوت میکنید،سریع در جوابم میگن که این غیبتش نیست،صفتش هست،و بااین توجیهات مسخره خودشون رو از همه ی گناه ها تبرئه می کنند….

    خیلی دارم تو این مورد ازخواهرومادرم فاصله بگیرم و نخوام دل به دل حرفاشون بدم،و اگر شده چندین روز اونهارو نبینم،برام مهم نیست چون واقعا میفهمم که وقتی یک مدت طولانی رابطم رو با نزدیکانم مخصوصاخواهرومادرم بیشتر میکنم،اخلاقو رفتارم دوباره مثل قبل خشن و واکنش گرا میشه،و ذهنم سریع مثل حالت قبل میشه و راحت میخواد دیگرانو مورد قضاوت قراربده…

    من خوب میتونم از نزدیکان درجه دو و سه به راحتی دل بکنم و اگه چندین بار رفتاری ازاونها دیدم که مورد پسندم نباشه رابطم رو بسیار کم میکنم،ولی درمورد خانوادم،پاشنه ی آشیلمه که بخوام رابطم رو بااونها قطع کنم یا جوری رفتارکنم که اونها متوجه اشتباهشون بشن،چون میدونم بی تأثیره…

    و قشنگ میفهمم که بدترین ضربه رو از همونها میخورم،چون رفتارهاشون مثل بقیه ی افراد جامعه هست و رابطه برقرار‌کردن بااونها برام مشکل ساز میشه…

    استاد دقیقا کل افراد جامعه درحال قضاوت کردن دیگران هستیم،و از هیچ گناه و عاقبت این قضاوتها نمیترسیم…

    تازه دارم بیشتر میفهمم که میگید چقدر مارو تو‌حاشیه بردند و از اصل دورمون کردند…

    بجای اینکه غیبت کردن رو اصل بدونند و بگن که این موضوع مهمتر از حجابه،تازه جوری مردم ایران رو تحریک میکنند که از بدی آدمهای امریکا اسرائیل بیان کنند،و باهرمشکل اقتصادیی بر بخورند دلیلش رو سیاست این کشورها میدونند،و هربار بایک حس مظلوم نما جلوه دادن خودشون تو جهان میخوان ثابت کنند که آمریکا با تحریم کردن ایران داره همه ی ما رو مثل یک ماهی روی خاک میکنند!

    چقدر این موضوع تو تموم قسمتهای زندگیمون ریشه کرده و یک چیزه خیلی عادیی برای هممون به نظرمیاد…

    بااینکه خیلی دارم سعی میکنم که غیبت نکنم،تهمت نزنم،و خداروشکر خیلی از دورهمی هارو آگاهانه نمیرم،ولی خیلی جای کاردارم که بیشتر رواین موضوع کارکنم

    چون مثلا سر یک‌موضوع ساده میفهمم که دوباره من راحت ذهنم به سمت قضاوت میره

    مثلا اگه همسرم تلفن همراهش خاموش باشه،یادیر جواب بده،یااینکه اشغال باشه،هزارتا موضوع ناجالب توی ذهنم میچرخه،که اگه بخوام به اونا باج بدم،تاحالا رابطم باهمسرم صد در صد تموم شده بود…

    میخوام بگم ماانقدر ذهنمون قضاوتگرِ بد تربیت شده،که هیچوقت نخواسته یکبار تو یک مسئله ی به ظاهر ساده قضاوت درست بکنه

    استاد عزیز اونقدر مباحث شما عالی و کامل و جامع بود که واقعا هیچ حرفی دیگه جز تأیید صحبتهای گرانبهای شما رو ندارم

    خیلی عالی برام جاافتاد که چقدر غیبت کردن یک امری مهمیه که نباید با بهادادن به اینجور بحثها خودمون رو تو مدار این فلاکت بندازیم….

    شایدتاحالا انقدر برام قابل اهمیت نبود،ولی وقتی که گفتید غیبت کردن مثل خوردن گوشت برادر مرده هست،و این مثال رو خداوند انقدر وحشتناک به خوردن گوشت مرده تشبیه کرده،انگار یک لرزه ای در وجودم ایجاد شد که همون یکی دوبارم به هیییچ احدی دل ندم که پشت سر کسی جلوی من حرف بزنه،وازهمه مهمتر خودم یک‌ فردی باشم که نخوام سرصحبت رو باکسی باز کنم که منجر به غیبت و توهین و تهمت بشه

    خداروصدهزارمرتبه شکر،وقتی در مدار شنیدن این آگاهیای ناب هستم یعنی که خدابهم لطف داشته و یاری و حمایتم میکنه که در مدار عملکردشون هم قراربگیرم و به امید خدای هدایتگرم بهترین زندگی رو هم در دنیا و هم درآخرت نصیب خودم بکنم…

    هرکجاهستید شادوپیروزباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    علیرضا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    بنام خدایی که حافظ و نگهبان همیشگی ماست

    سلام بر استاد عباسمنش دوست داشتنی و سرکارخانم شایسته عزیز

    سلام بر دوستان گرامی سایت

    من فردی بسیار دلسوز وحمایت گر بودم و دقیقا این موضوع را بر اساس باورهای گذشته ام کار شایسته و ایمانی می دانستم.

    از گذشته در جهت دلسوزی برای اطرافیان تلاش میکردم .

    شاید بیشتر اوقات تیکه ای از وجودم را میکندم تا دیگران را به خواسته هایشان برسونم..

    ولی آنچه که در واقعیت اتفاق می افتاد توقعات دیگران روز به روز از من بیشتر می شد.

    داشتم حال میکردم که با کمک و دلسوزی مشکلات مالی دیگران را از طریق وام و یا کمک بلاعوض خودم برطرف کنم.

    خیلی از افراد را مانند فرزندم خواهرم همسرم را خانه دار نمودم .

    برادرم را خانه دار کردم و اینقدر توقع اش را بالا بردم که بماند چه مشکلاتی بعد سبب شد که رابطه من و برادرم تا مدت ها قطع گردد.

    این موضوع تنها به بستگان نزدیک ختم نشد .

    دلسوزی من برای همکاران هم بود بطوری که گفتم باید آنها هم خانه دار شوند لذا وارد مجمع شرکتی شدم که با مایه گذاشتن از خودم بقیه را به خواسته هایشان رساندم و علاوه براینکه چندان سودی برام نداشت از نظر مالی خودم عقب گرد کردم.

    این موضوع ادامه داشت تااز شغلم بازنشست شدم .

    ملکی که از پدرم بهم ارث رسیده بود بدون سند بود و من به عنوان نماینده وارد کار شدم وبا بهترین شرایط توانستم سند آن را به نام کشاورزان بزنم..

    بماند که چقدر از خودم مایه گذاشتم و چه مسائلی برایم پیش آمد

    اما ته دلم خوشحال بودم که دارم به دیگران خدمت می کنم ولی همیشه آخرش ِلذت نتیجه با توقعات دیگران به رنج تبدیل می شد..

    این مسائل گذشت تا اینکه در مسیر قوانین کیهانی قرار گرفتم وآگاهی های که در دوره 12 قدم کسب کردم متوجه شدم که حسادت سبب شرک میشه چندین بار فایل را گوش دادم و گفتم من که خیلی آدم حسودی نیستم و این فایل را خیلی جدی نگرفتم ‌

    اما یک حسی به من گفت باید فایل را گوش کنی و کلمه به کلمه بنویسی .

    من با تمرکز بالا تک تک حرف های استاد را نوشتم بعد متوجه شدم استاد در کلام خودشان در کنار حسادت دلسوزی را هم اشاره نمودند و گفتند

    که کسی که دلسوزی می کند فکر میکنه کار خدا را انجام میده همه به یک اندازه به خدادسترسی دارند و هرکس در هرجایی هست جای درستش است‌

    آنجا بود که فهمیدم دلسوزی بزرگترین پاشنه آشیل من است و من از آن روز تمام سعی خودم را روی درمان بیماری دلسوزی گذاشتم

    اهرم رنج ولذت را نوشتم و تا مدت ها هر روز صبح تکرار میکردم .و به خودم می گفتم که دلسوزی شرک است و شرک غذاب عظیم دارد .

    یک روز که در مراسم تعزیه خاله ام به یکی از بستگان تماس گرفتم تا برای تعزیه دعوتش کنم.

    گفت داخل گروه تلگرام ( من عضو گروه نبودم ) یکی از کشاورزان پشت سرت بدگویی میکنه وشخصا اسم تو را در گروه نام برده و حرف هایی زده بهش زنگ بزن وجلوش را بگیر .

    آقا این ذهن شروع کرد به نجوا کردن وجفتک انداختن اصلا و هی بگو مگو که ببین مجانی برای آنها رفتی کارها را انجام دادی ملکی که 50 سال کسی نتوانسته بود مشکلش را حل کند بدون هیچ هزینه ای با آن همه مشکلات که دست وپنجه نرم کردی به توفیق و کمک و یاری خدا به نام سند بزنی ببین این هم مزدی که بهت دادن . حالا خوردی علاوه بر اینکه پولی نصیبت نشد هزار تا حرف هم پشت سرت می زنند.

    هر طور بود اعراض کردم و واکنشی به حرفها نشان ندادم و طبق آگاهی های دوره و قانون ذهنم را کنترل کردم و گفتم این مربوط به باور های گذشته ام هست

    که پاشنه آشیل من دلسوزی است و چون من روی آدم ها حساب میکردم از آن ضربه خوردم .

    خلاصه تمام تلاشم را کردم که طبق آگاهی هایی که از دوره 12 قدم کسب کردم احساس خوب به خودم بدم .

    و واقعا هم خیلی شرایط سختی بود چون کنترل ذهن واقعا توانایی میخواد که همیشه ذهن را رصد کنی و گرنه افسار ذهن که در بره دیگه آدم را گمراه میکنه واقعا وقتی احساس بد میشه دستت میره تو آتیش و میسوزه

    به قول قرآن :

    سوره لیل

    فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّىٰ (١4)

    پس هشدار دادم شما را از آتشی که زبانه می کشد

    با هر سختی بود

    دیگه آن آشوب که در ذهنم ایجاد شده بود را کنترل کردم و

    در همان جا به خودم تعهد دادم که دیگر هیچ وقت برای کسی یا گروهی دلسوزی نکنم و کار را به خدا سپردم

    و با خودم تکرار کردم

    من تمام مسائل زندگیم را به خدا می سپارم خودم نمی‌دانم خدایا تو بهتر میدانی خدایا تو مرا هدایت کن تو راه‌ حل مسائل را می دانی و می توانی آن را حل کنی کمکم کن من ناتوانم مرا هدایت کن تا ذهنم را کنترل کنم

    خلاصه موضوع هر طوری بود با کنترل ذهن بعد چند ساعتی رفع شد.

    چند وقت بود که ارتباطی با کشاورزان نداشتم و تقریبا موضوع فراموش شده بود بعد مدتی یک نفر از آنها را ملاقات کردم دوباره موضوع در ذهنم مطرح شد خلاصه طاقت نیاوردم وبه این آقا به منظور گله کردن گفتم که من که این همه برای،شما زحمت کشیدم و ملکی که میلیون ها تومان باید هزینه می‌شد که وکیل بگیرید تا سند به نامتان بخوره را من مجانی براتون سند زدم ولی توقع نداشتم که پشت سر من فلانی حرف بی ربط بزنه و بد وبیراه بگه .

    میدونید خدا از زبون این آقا چی گفت :

    “فلانی یک ماهه که مریض شده و نمیتونه حرف بزنه و زبانش بند آمده ”

    دیگه گفتم خدایا تو بودی که جوابش را دادی اشکم جاری شدو احساس کردم که قانون را درست عمل کردم .

    من برای تهمت وافترا وحرف های بی ربط آن فرد سکوت کرده بودم و اصلا هیچ واکنشی نشان نداده بودم کار را به خدا واگذار کردم و اینجا بود که خدا بهم فهموند که چطوری پس گردنی محکمی بهش زده

    فهمیدم دقیقا سه ماه نمی تونست حرف بزنه همون کسی که پشت سرم تهمت زده بود وبخاطر کار نکرده مرا محکوم کرده بود

    خدا را صد هزار مرتبه شکر که فهمیدم

    – هرکسی در هرجایی هست درست سرجای خودش هست .

    – با دلسوزی کردن به دیگران شرک می ورزی چرا چون فکر میکنی باید خدایی کنی.

    – روی هرکسی حساب کنی از همان فرد ضربه میخوری .

    – کار را به خدا بسپاری خودش راه حل مسائل را می داند و به آسانی جواب می‌دهد.

    – دلسوزی و حسادت شرک است

    – با اعراض کردن راحت می‌توانید ذهن را کنترل کنی .

    – به جای تمرکز بر دیگران فقط روی خودت تمرکز کن .

    هیچ کس هیچ تاثیری در زندگی تو ندارد . خودت زندگی خود را رقم میزنی ،

    و.‌‌‌‌…

    اینها درس هایی بود که از این خاطره گرفتم ‌

    و هر وقت برای کسی میخوام دلسوزی کنم این موضوع برام یاد آوری میشه.

    هرچند که همین الان هم نتوانستم این دلسوزی را کاملا در خودم برطرف کنم ولی نسبت به قبل خیلی بیشتر رعایت میکنم.

    در پناه خداوند سلامت ثروتمند و پرانرژی باشید

    علیرضا قاسمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز

    سلام به دوستان نازنین

    استاد صحبت های شما به جان دلم میشینه

    اصلا تغذیه روحم شده

    می‌خوام از یه دوست عزیزی(سعیده جان شهریاری) که عادت قشنگی داره و ابتدای کامنت هاش آیاتی از قرآن رو می‌نویسه الهام بگیرم و منم این کار رو انجام بدم

    آیه ای که شاید اون روزی که می‌خوام کامنت کنم رو بنویسم، فارغ از اینکه آیا اون آیه به اون مطالب فایل ربطی داره یا نه، چون خودم با خوندن آیاتی که دوستان در کامنت هاشون از قرآن مینویسند حداقل به یک آگاهی هرچند کوچک هم میرسم و برای خودم دلنشین و پندآموز بوده دوست دارم خودم هم این کار رو من بعد انجام بدم.

    وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ«١4‮ بقره»

    و هر گاه ملاقات کنند مؤمنان را گویند ایمان آوردیم و چون خلوت کنند با شیاطین خود گویند همانا ما با شمائیم نیستیم ما جز مسخره‌کنندگان

    استاد عزیزم من کلمه ی اعتراض کردن رو از شما آموختم و از اون به بعد سعی کردم که حواسم به این موضوع باشه، من کلا آدمی بودم که یا جواب مسخره کردن و تهمت زدن آدم هارو نمی‌دادم و بعدا با خودم خودخوری میکردم که چرا جوابشو ندادی،جرات نداشتی بگی، چقدر تو ضعیفی و کلی به خودم نسبت های بی روا میدادم و خودم رو سرزنش میکردم که در مقابل صحبت های نادرست دیگران جواب ندادم یا میرفتم تو دل طرف و یجوری جوابشو میدادم که دوباره بحث ادامه پیدا می‌کرد و تبدیل به کل کل میشد و من میرفتم تو بازی که اتفاقا اون آدم دوست داشت راه بندازه و کلی انرژیم گرفته میشد، در هر دوی این حالت ها نتیجه یکی بود، حال بد و انرژی پایین و یه جور خستگی که انگار کوه کندم، جسمی و روحی انرژیم کم میشد و تا مدت ها ذهنم درگیر یه موضوع خیلی ساده و پیش پا افتاده بود که میشد اصلا بهش توجه نکرد

    از وقتی که از شما کلمه اعتراض رو شنیدم مخصوصا در مورد اون آیه ای که از حضرت ابراهیم در مواجه پدرشون آوردید که خدا اونجا به حضرت ابراهیم میگه اعتراض کن و حتی وارد مدارش هم نشو فهمیدم که چقدر قشنگ این کار رو خدا بهمون گفته انجام بدیم و فقط هم بخاطر خودمون، برای خودم اینطور تعبیر کردم که چقدر خدا مارو دوست داره که میگه نکنه عزیزدل من تو انرژیت رو کم کنی،نکنه از مسیر منحرف بشی، تو خیلی با ارزشی خودت رو وارد این بازی های کم ارزش و سطحی نکن، حتی چند روز پیش داشتم با همسرم در خصوص این موارد صحبت میکردم که به این رسیدیم که وقتی خدا تو قرآن میگه به پدر مادرتون اُف نگید بخاطر خودته نه بخاطر پدر مادرتون، چون شما اگه حتی رو ترش کنی از پدر مادرت یا جوابشون رو با خشم یا کلماتی حتی بلند بدی بعدش خودت حالت بد میشه که من چرا با پدر مادرم بد صحبت کردم، بازم داره بخاطر خودت میگه که باهاشون به نرمی سخن بگو که بعدش نیوفتی تو دام سرزنش و احساس بد چون قطعا اگه خوب صحبت نکنی باهاشون وجدانت اذیتت می‌کنه، اینم خدا داره بخاطر خودمون میگه

    من قبلا فکر میکردم اگه جواب کسی که داره منو به هر نحوی با صحبت هاش آزرده می‌کنه ندم یعنی کم آوردم یا دارم این اجازه رو بهش میدم بازم از این مدل حرف ها بهم بزنه در حالیکه الان فهمیدم دقیقا برعکسشه، اگه من جواب بدم به هر نحوی حتی با قیافه گرفتن و قهر کردن، هر واکنشی بدم یعنی دارم به اون آدم اجازه میدم وارد مغز من بشه و دارم بهش میگم ببین من از این نقطه آسیب پذیرم بازم میتونی از این راه وارد بشی و اون رفتار قطعا بازم تکرار میشه چه از اون طرف چه از فرد دیگه ای

    خدارو شاکرم که تا حد خوبی این موضوع رو فهمیدم و باید ادامه بدم این مسیر رو

    آخ که اون لحظه ذهنم با تمام وجود میگه جوابش رو بده، یه چیزی بگو اما اونجاست که من باید قانون یادم بیاد و اغراض کنم

    حتی تو رانندگی کردن دارم میبینم وقتی یکی میپیچه جلوم یا پشت سرم هی نور بالا میزنه و

    به ذن خودم داره منو اذیت میکنه می‌خوام هی بوق بزنم و برم دنبالش اعتراضم رو عنوان کنم ولی چه فایده؟ تهش حال خودمه که بد میشه، تهش خودم اذیت میشم و اعصابم بیشتر بهم می‌ریزه، دارم جدیدا هی مشاهده میکنم احساسم رو و میگم بگذر تموم شد رفت و خودم رو آروم میکنم

    استاد من از زمانی که تصمیم گرفتم که حواسم به خودم باشه نه آدم های بیرون، جهان دست به کار شد و آدم هایی که تو این مسیر نبودن رو از زندگیم خارج کرد، آخ که اولش چه احساس تنهایی بدی داشتم، احساس میکردم من یه چیزیم شده، میگفتم همه ی آدم ها که نادرست نیستن تو دیگه خیلی داری مته به خشخاش می‌ذاری که تنها شدی و اون تنهایی واقعا اولش اذیت کننده بود اما وقتی تاب آوردم تو اون تنهایی و دوستام یک دهم شدن و رفت و آمدهام یک دهم شدن دنیا پاداشش رو بهم داد، یه استادی داشتم که می‌گفت باید به خیلی چیزا نه بگی که اون چیزی که برای تو میاد رو بهش آره بگی، اگه اولین چیزی که سر راهت قرار میگیره رو بهش آره بگی دیگه اونی که برای تو هست نمیاد چون فضاش رو قبلا با یه چیزی که برای تو نبوده پر کردی.

    الان یجوری شده که اگه بهم بگن مریم بیا برو همون روابط رو داشته باش من اصلا نمیتونم بهش حتی فکر کنم چه برسه بخوام انتخابش کنم.

    الان با عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی بیشتری روابطم رو انتخاب میکنم و اگه هرجایی دیدم اون رابطه مناسب نیست به راحتی ازش میام بیرون یا کمش میکنم، منی که به شدت از تنهایی می ترسیدم و دوست های بسیاری داشتم الان اصلا نمیتونم و نمی‌خوام که دوست های زیادی داشته باشم، به قول شما استاد اصلا نمی‌رسم به اینکه بخوام هندل کنم روابط متعدد رو چون برنامه ریختم برای خودم و کارم و پیشرفتم و فرصت که ندارم هیچ، همون فرصتی هم که برای تفریحم دارم ترجیح میدم بذارم با آدم هایی که در کنارشون راحتم و باهم انرژی خوبی داریم و خودم رو پر کنم از انرژی خوب بجای اینکه خالی بشم تو اون رابطه

    الان خودم نسبت به قبلم 99 درصد بهتر شدم تو زمینه غیبت کردن و تهمت زدن و پشت مردم صحبت کردن و اصلا سرم تو زندگی بقیه بودن، وقتی هم که این فکرها و قضاوت ها میاد تو ذهنم که می‌دونم که طبیعیه که بیاد نجوای شیطانه با شوخی به خودم میگم به تو چه، یه دوستی داشتم می‌گفت که یه جمله جالبی داشت می‌گفت : به من چه ، به تو چه

    خیلی جمله اش رو بامزه می‌گفت این مواقع من این جمله میاد تو ذهنم که به تو چه

    اگه بهش توجه کنی حتماااااا حتما بی برو برگرد، یک ثانیه هم شده جای اون آدم قرار میگیری که بعدا بفهمی چرا اون آدم اون کار رو کرد،میخوای تجربه اش کنی؟ بعد میگم نه و کم کم از اون فکر و قضاوت خالی میشم

    استاد شما یجایی می‌گفتید اگه فعلا نمیتونید خوب ذهنتون رو کنترل کنید زبونتون رو که میتونید کنترل کنید، در موردش حرف نزنید حداقل، در مورد ناخواسته تون حداقل صحبت نکنید ،چقدر خرفتون درست بود، ذهن هزار و یک فکر در رو واردش میشه اوکی اگه نتونستی خوب مدیریتش کنی مدیریت زبونت رو که داری عزیزم اونو به چرهض در نیار برای گفتن چیزی که نازیباست

    یجایی یه صحبت قشنگی از یک فردی شنیدم که می‌گفت حرام رو برای ما اشتباه معنی کردن، حرام به این معنیه که اون کار برای تو خوب و درست نیست، ممکنه حتی نشستن تو در یک جمعی در اون زمان حرام باشه، نه اینکه اون جا غصبی باشه نه یک جای معمولی یک گفتگویی میشه که روح تو میفهمه الان نباید اینجا باشه اونجا نشستن برای تو حرامه، بازم اینو خدا گفته برای خودمون، برای اینکه حال خودمون خوب باشه

    استاد شک ندارم که تهمت زدن فردی که بهش تهمت زده رو پایین نمیاره شک ندارم به این موضوع ولی اونی که تهمت میزنه رو نابود می‌کنه

    الان هم اگه یکی بهم تیکه بندازه مسخره ام کنه یا تهمت بزنه نمیکنم حالم بد نمیشه چرا میشه که اونم دارم مسیر تکاملیش رو طی میکنم که کمتر و کمتر برام مهم باشه اما حداقل کاری که میکنم اینه که جواب نمیدم، یا یه لبخند میزنم و رد میشم یا کلا با انتخاب خودم سکوت میکنم یا مکان رو تغییر میدم و در نهایت یه کاری میکنم وارد بازیش نشم

    خوب دارم این مسیر رو طی میکنم

    هنوز خیلی جای کار دارم که روی خودم کار کنم که حرف مردم برام مهم نباشه خیلی راه دارم اما تا اینجاش رو خوب اومدم و نتایج خوبی هم گرفتم ازش

    من یک قدم برمیدارم خدا منو می‌ذاره روی دوش خودش هزار قدم می‌بره جلو

    خدای من میتونم که هر لحظه هوام رو داری، با عشق همراهمی ، ازت بازم بیشتر میخوام، هربار که یادم رفت این هارو با نوازش سرم رو برگردون به مسیر درست، گوشم رو باز کن برای شنیدن زیبایی ها، تو همون یک قدم برداشتن هم تویی که داری قدم برمی‌داری، متواضع ترم کن به خودت

    در پناه خدا زنده باشید استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2843 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    سلام

    تمرکز و توجه به تهمت ها و غیبت ها و خطاها وشتباهات خودم و دیگران مرا وارد یک سیکل معیوبی از خطاها و اشتباهاتی میکند که باعث می شود از این دسته تجربیات ناجالب را به زندگی ام دعوت کنم و حتی مرا وارد مدار روابط ناسالمی با آدمهایی قرار می دهد که از این دسته اشتباهات بخشی از سبک زندگی آنهاست . من در مدار روابط با انسانهای بی کیفیت قرار می گیرم .

    من با گوشت و پوست و استخوانم این را بارها وبارها در نزدیکترین افرادخانواده ام تجربه کردم .

    وقتی فرزندم اشتباهی مرتکب می شود و من توجه و تمرکز ام روی خطا یا اشتباه فرزندم می گذارم ، تجربه زندگی من

    می شود خطا پشت خطا . اشتباه پشت اشتباه . حتی از فرزندم کارهای اشتباه بیشتری می بینم .

    یه زمانهایی آگاهانه حواسم به خودمه و همون لحظه از درون به خودم گوشزد می کنم ، خودت چقدر اشتباه کردی / پس سکوت کن وتوجه نکن و بعد آرام می گیرم و این راه برای من معجزه می کند و بعد می بینم بعد از سکوت و بی توجهی من ،پسرم خیلی مراقب رفتار و اعمالش است .

    سکوت همیشه جواب می دهد. در دل این سکوت کردن راه حلهایی نهفته است. سکوت شفا بخش است . سکوت فرکانس مرا رشد می دهد. اما یه زمانهایی هم هست که کنترل ذهن از دستم خارج میشود و کاری که نباید ، انجام می دهم و ضررش هم فقط به خودم می رسد .

    هر بار که من بیشتر روی خودم تمرکز می کنم و خیلی خوب دارم روی خودم کار میکنم و تمام وقتم را میزارم برای رشد خودم و از همه مهمتر اولویت خودم هستم به طرز جادویی همه چیز اطراف من درست پیش میره بدون اینکه من دخالت کنم .

    بارها شده که من از اول صبح فقط تمرکزم روی باورسازی و کارکردن روی خودم بوده ، نه کسی مزاحم من میشه / نه کسی تماس تلفنی میگیره/ نه کار خاصی پیش میاد حتی پسرم طوری به کار خودش میرسه و مزاحم من هم نمیشه که فکر می کنم در یک سیاره ای هستم تک وتنها و همه ی جهان دست به دست هم دادن تا آب تو دل من تکون نخوره و من در راحتترین حالت به کار خودم برسم .

    واقعا توجه و تمرکز من مهمه و اهمیت داره . چون جهان داره به کانون توجه من واکنش نشون میده .

    یه مدتی بود که در حین رانندگی برای من تجربیات ناجالب رخ میدادکه قبلا من از اون دست تجربیات نداشتم ولی برای یه زمان کوتاهی دیدم یه اتفاق داره تقریبا هر روز برای من تکرار میشه اینکه :

    در حین رانندگی با راننده های برخورد میکردم که قانون رعایت نمیکردن مثلاٌ بدون استفاده از چراغ راهنما یکدفعه به سمت یا راست میرفتن یا از یک فرعی یه ماشین با سرعت جلوی من در میومدن یا پشت سرم شروع میکردن به بوق زدن ، بی دلیل .

    یه روز به خودم گفتم من هیچ وقت از این تجربیات نداشتم چرا ؟ بعد متوجه شدم خودم این شرایط برای خودم ایجاد کردم

    چطوری ؟ با اولین برخورد نامناسب یک راننده من بدون اینکه خودم متوجه بشم داشتم غٌر میزدم وهمون غٌر اول باعث شد برای من یک اتفاق ناجالب به شکل روتین تکرار بشه . همون جا به خودم گفتم خدای من قانون چقدر دقیق داره کار میکنه .

    وقتی متوجه اشتباه از طرف خودم شدم سعی کردم آگاهانه دیگه توجه نکنم به این اتفاقات و اعراض کنم .

    خدارا شکر با تغییر کانون توجه ام تونستم شرایط بهتری برای خودم بسازم .

    استاد دوستون دارم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1124 روز

      سلام به دوست همفرکانسی عزیز الهام

      خیلی .وقت ها

      در شرایطی قرار می‌گیریم که با تغییر نگاه میشه بهترین ها رو برای خودمان رقم بزنیم

      مثال شما در مورد رانندگی مثال خوبی بود چون همه ما این گونه مثالها رو در تمام روز داریم تجربه میکنیم و گاهی هم خیلی بهم میریزیم

      درسته خودمان شرایط و با افکارمان درست کردیم

      ولی این و منم تونستم مهار کنم و خودم را تغییر دادم

      یک روز خانومم گفت چقدر صبر و حوصله ات زیاد شده

      قبلا به همه دری وری میگفتی

      دیدم آره من با آموزش های استاد چقدر تغییر کردم برای همین مدارهای بالاتر هدایت شدم .شخصیتم خیلی خوب شده و حالا اصلا با اون شرایط قدیم روبرو نمیشوم به لطف الله

      و همان که در این جمع خوب دارم سپری میکنم و فایل های استاد رو درک میکنم به اندازه ظرف ذهنی ام و دریافت میکنم آنچه را که باید اتفاق بیفتد

      حالا هر چقدر اتفاقات خوب است به اندازه باورها و تغییرات من اتفاقات خوب پیش میاد .ممنونم بابت مثال خوبی که زدین

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    غیبت و تهمت دو تا از گناهانی که در قرآن آمده است.

    اثر اولیه این دو بر میگرده به خود شخص و به همین دلیل خداوند توسط یک مثال اهرم رنج قوی درست کرده که اصلا دور و برش هم نریم.

    شخصی که در مورد کسی صحبت کنه ،خودش رو وارد مدارش میکنه و لا جرم همون اتفاق یا همجنس اون براش رقم میخوره.

    وقتی روی خوبیهای دیگران متمرکز میشیم وارد مدار خوبیهای طرف میشیم و بالعکس

    در مورد تجسس خداوند گفته و گمان خوب

    این خدا چقدر خوبه،چقدر دوست داره ما رو حفظ کنه

    جستجو و کند و کاو در زندگی دیگران چرا خب؟

    سرت تو لاک خودت باشه و خودت رو دنبال کن.

    گمان بد چرا؟این همه خوبی داره طرف تو میری بدترین رو میکشی بیرون خب بنده خدا تو هم همون رو ازش دریافت و وارد زندگیت میکنی.از این واضح تر

    در مورد پیش فرضهای نادرست الا ماشالله داریم.زمانی که وارد سایت شدم و تا اکنون هم بدلیل ورود غلط اطلاعات و تبدیل به باور شدن هنوز مقاومت های زیادی دارم.

    این پیش فرضها ما رو وارد مدارهای نادرست کرده،یعنی ظاهرا نمیدونیم چرا این اتفاق تکرار میشه ولی اون ته ذهن باور داره ران میشه.

    بر عکس پیش فرضهای درست چقدر خوبن ،ما رو وارد خوبیها میکنه.

    استاد روی پیش فرضها و برچسبهای نادرست چه روی خودمون چه روی دیگران اکثرا ایراد داریم و نسل به نسل به ما انتقال یافته و اصلا تعقلی صورت نگرفته و ادامه میدیم ،خدا میدونه اگه شما نمیبودین چقدر پیش فرضها و توهمات ذهنی داشتیم و به نسل بعدی انتقال می‌دادیم.

    در مورد پیش فرض نادرست در مورد خودمون هم که همون گفت‌وگوهای نادرست درونی ایجاد میکنن و باعث عدم حرکت،عدم ارتباط گیری،عدم اعتماد به نفس،عدم احساس لیاقت،عدم لذت بردن و…میشه

    استاد عزیزم صمیمانه ازتون سپاسگزارم و براتون آرزوی سلامتی و صحت و سعادت دنیوی و اخروی دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    به نام خدای مهربونم ک تنها منبع رزق و روزی منه

    الهی صدهزار مرتبه شکرت برای تعهدم برای شروع یک روز دیگه همراه با حال خوب و کنترل ورودی های ذهنم چقد حالم خوبه چقد خوشحالم برای اینک از همه فضاهای مجازی دورم چقد خوشحالم ک سرم گرم خودمه و با هیچ کسو هیچ چیزی جز ساختن زندگی دلخواه و ایده الم کاری ندارم و میبینم ک هرچقد تمرکزی تر میرم تو دل اهدافم همونقدر دور و اطرافم ناخودآگاه بدون اینک خودم بخام حرکتی بزنم از آدمایی ک تو این فازا هستن هرس میشه الهی تووویی که همه اینها رو برام رقم میزنی و من چقد سپاسگزارتم

    استاد قشنگم عاشقتونم ک انقد زیبا و با جزئیات با دلایل منطقی از کتاب گرانبهای خود پروردگار برامون دلیل و سند آوردین الان ک دارم دقت میکنم میبینم این شاخصه ها از همون بچگی تو من بوده ب اضافه اون بیخیالی پررنگی ک داشتم از وقتی یادم میاد سعی کردم ب همه احترام بذارم ،دل کسی رو نشکونم،اشغال رو زمین نندازم ،هرکاری از دستم برمیاد برای خوشحالی کردن عزیزانم انجام بدم و از همه مهم تر برام مهم نباشه کی چیکار میکنه کی نمیکنه تو کامنت قبلیم گفتم خیلی حرفها در مورد من از آدم‌های مختلف زده شده بود و البته زده میشه (چون زنجیره این آدم‌ها اصلا پاره نمیشه این منم ک باید فرکانسم رو روی یه مداری ک میخام تنظیم کنم ک نشنوم)ک هرکی جای من بود کاری باهاشون می‌کرد ک حساب کار دستشون بیاد ولی من سکوت میکردم با یه تفاوت اساسی ک قبلا با حس ترحم و اینکه خدا یه روزی جوابشون رو میده و انقد خودمو میزدم ب مظلوم نمایی برای خدا ک این بحث ها هی بیشتر می‌شد چون براساس قانون ب هرچی توجه کنی از جنس همون اتفاق و شرایط وارد زندگیت میشه قبلا اینا نبود حس ارزشمندی و عزت نفس نبود فقط ی موجود کم و الکی نفس کش بود ک روزهارو ب صورت تکراری داشت سپری میکرد تا روز مرگش برسه و بره اما سکوت الانم نه برای مظلوم نمایی و جلب توجهه نه چیزی برای اینکه من هدفمندم تو زندگیم اصن وقت نمیکنم ک ب این چیزا فک کنم چ برسه بخام حتی لحظه ای بهش فک کنم ب قول قرآن ک میگه اگ حرفی زده شد چرا ب خودت میگیری؟!!!

    چرا ب خودم بگیرم و عکس العمل نشون بدم برای کسایی ک از روی بیکاری و شاید حسادت میشینن در مورد زندگی بقیه نظریه صادر میکنن ک یه نگاه ب زندگی خودشون بندازی میبینی چرا اینطور میشه اگ این وقت رو میذاشت برای اصلاح زندگی خودش میتونست بیشتر از لحظات زندگیش لذت ببره و سالم باشه سلامتی نعمتی هست که وقتی ذهن و جسم و روح آدم رها و آزاد از همه چیز باشه بیشتر و بیشتر میشه ولی متاسفانه انقد از این بحث ها و حاشیه ها ب خورد جسم میدن توی جسمم با انواع حال خرابی ها ظاهر میشه خدارو هزاران بار شکر که اعتبار همه این شاخصه های رفتاری در وجودم برای خودشه و لذتش برای منه جالب اینه از وقتی ک این دو گام برای این سوال برداشته شده و خمرمانی جالب پروردگارم برای من چند تا آدم مختلف این نوع رفتار منو تحسین کردن ک هیچ وقت ندیدیم الهام بیاد در مورد کسی یا اتفاقی حرف بزنه ما الکی اسممونو گذاشتیم مسلمان کار درست و این میکنه اگ قبلا بود میشستم براشون حرف میزدم ولی با لبخند و تشکر ازشون قدردانی کردم و رد شدم و این ینی یه تغییر شخصیتی حسابی ک خدا جسارتش و بهم داد ک ب این درجه برسم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت ک منو لایق این هدایت ها میکنی و کمکم میکنی گوش شنوا برای گوش دادن و درک و فهم لازم برای فهمیدن داشته باشم عاشقتممممم

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربون و هدایتگرم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 232 روز

    سلام خدمت استاد ومریم خانم و دوستان عزیزم

    استادچقدرفایلتون زیبا بود منکه درانتخاب دوستام واقعا خیلی حساس هستم یک دوست صمیمی دارم واقعا هفته ای 1 بارهمومیبینیم ویژگیهاشم عالیه فارس هست بالاشهری هست ازبچگی باهم همبازی بودیم تا الانم باهم دوستیم .

    اصلاغیبت نمیکنه و دروغگونیست .لایق همنشینی بامن وخانوادمه،بسیاررتومحیط سالم وایزوله ای بزرگ شده ،خیلی ثروتمنده ،با افرادمشهور نشست وبرخاست داریم،متشخصه ،اعتبارش عالیه ، صحبت میکنه کیف میکنم،خیلی مثبت اندیشه بسیار افتاده هست وتواضع داره ،ازلحاظ زیبایی وقتی نگاهش میکنم خستگیم درمیره، هروقت کاری دارم برام انجام میده، رابطه سالم وعالی داریم اصلا فکرش مسموم نیست ، مجردم هست، امریکا وایران در رفت وامده ،خیلی جاها بادخترم باهاش میریم کلی باهم میریم خریدمیکنیم ، حرف وعملش یکیه با اینکه ازقوانین که ماها بلدیم چیزی نمیدونه ولی اتوماتیک انجام میده .بسیارمتوکله ، هرجابهش نیازداشته باشم بنده خدا اب دستشه میزاره زمین ومیاد ، با اینکه خیلی ثروتمنده واصالت داره اصلا خودشو نمیگیره ، اصلاخلا نداره ،خیلی محترمانه رفتارمیکنه ،خیلی بمن اعتماد داره درکنارش احساسم عالیه ،همیشه ویژگیهای مثبت منویادمیکنه ،دنبال ویژگی متفی کسی جستجو نمیکنه ، بشدت مهربانه ، حرفش حرف حسابه ، اصلاعصبانی نمیشه خیلی با ارامش بحرفام گوش میکنه ساعتها باهم صحبتهای مثبت میکنیم ، وقتی امریکاهست تماس میگیره وساعتها باهم صحبتهای مثبت میکنیم و یدفعه ساعت نگاه میکنم میبینم 3ساعته دارم باهاش صحبت میکنم میخام برای بیزینسش کارکنم درخانه خودم ودرامد دلاری داشته باشم زندگیمو درایران بسازم وهمگی باهم بیایم امریکا چون جای ما واقعا توامریکاخیلی خالیه .

    استادسپاسگزارم برای سلسله فایلهای جدیدتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    به نام خداوند همیشه مهربان…

    سلام خدمت استاد عزیز و دانا و خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی…

    استاد عزیز،بسیار بسیار سپاسگذاریم از شما که زبان قرآن رو برای ما ساده و روان کردید،ما رو آشتی دادید با قرآن و کلام الله،قرآنی که تمام موضوعات رو بررسی کرده و اصل رو از فرعیات جدا کرده و حق انتخاب داده که با چه دیدگاهی،چه نتیجه ای می گیریم!

    اگه در دلمون مرض باشه میریم سراغ فرعیات و دور میشیم از آنچه که قوانین خداست و دلیل این آیات هم همینه،ولی اگه تعقل کنیم ،کمی فکر کنیم و زمان و انرژی خود رو بجای بودن در جاها و مکان هایی که هیچ کمکی به رشد ما نمیکنه نزاریم،پس لاجرم هدایت میشیم که راه درست رو از راه نادرست تشخیص بدیم…

    خدا رو بسیار بسیار سپاسگذارم که با بودن در این مسیر،هر روز به اندازه ای که درک کرده باشم،مسیر هدایت رو برای خودم بازتر و گسترده تر میکنم و با عمل کردن به این آگاهی ها،خودمان رو از بدنه ی غالب جامعه که تقریبا از روی عادت و بدون کنترل نکردن ذهن و افکارشان باری به هر سو هستند رو جدا میکنیم!

    خدای عزیزم!اینقدر درباره ی اصول و قوانین درست زندگی در قرآن آیه و نشانه بود و ما ندیده بودیم و قرآن رو فقط از روی عادت و همون هم به زبان عربی می خوندیم غافل از اینکه این کتاب درس هایی داره توش که میتونه مسیره زندگیت رو عوض کنه و تو رو در مسیر آسانی ها بزاره!

    تهمت زدن درباره شخصی

    دیشب جایی دعوت بودم و علیرغم میلم اصلا دوست نداشتم اونجا حاضر باشم چون هیچ گونه کنترلی بر زبان و ذهنشان ندارند و من اصلا دیگه دوست ندارم که در چنین محیط هایی باشم،زنگ زدند و دعوت کردند و منم همونجا تو دلم گفتم خدایا تو آگاهی بر من و هر آنچه که از ذهنم میگذره،کاری کن که شرایط مهیا نشه که من برم!

    امتحان عسل رو بهانه کردم ولی نخواستم دروغ بگم و همونجا از خدا خواستم کار رو بر من آسون کنه تا در چنین جمع هایی نباشم!

    ده دقیقه ی بعد زنگ خونمون زده شد و خواهرم اومد و همونجا گفتم خدایا سریع الجوابی…

    چون خواهرم هم عضوه سایته ،همون دوست صمیمی که استاد میگه ویژگی هاش رو همین یه دونه خواهرم هم دوستمه،هم دوسته صمیمی ام هست و هم همفرکانسیم و کلا درباره ی اتفاقات خوب و کامنت های سایت حرف می زنیم و اون قدر از جواب خدا خوشحال شدم که اندازه نداشت،پیام فرستادم که معذورم من مهمون اومد خونمون…

    وقتی من آگاهانه اعراض میکنم از چیزهایی که به من احساس خوب نمیدن و اجازه ی دست کردن افراد به ذهنم رو نمیدم و حاضر نمیشم در جمع هایی که فقط تمرکزشون روی دیگران و ناخواسته ها و اخبار بد هست و این رو بعنوان یه تمرینی که باید بهش عادت کنم انجام میدم،خدا همونجا جواب میده

    صدها بار از خدا خواستم و اعراض کردم و جواب داده و از این پس متعهدتر میشم که محدوده ی روابطم رو تنگ تر کنم و از مدار کسانی که نامناسب هستند دور بشم!

    _تهمت ها و حرف های ناروایی که به دیگران زده میشه،انگار نقل و نباته که تو هر جمعی فقط اخباره دسته اول و حواشی زندگی دیگران رو داریم گسترش میدیم،غافل از اینکه خدا میگه گناه بسیار بزرگیه!!!!

    اگه میخوای بدونی چه کاری گناهه!؟

    تهمت زدن،تجسس کردن(خدا شاهده،اگه دره خونه ی کسی هم باز باشه اصلا نگاه نمیکنم،این ویژگی ام رو خیلی دوست دارم که از اول باهام است و به لطف خدا دارم بهترش میکنم،اصلا اهله سرک کشیدن نیستم،اهله فهمیدن اینکه کی چیکار میکنه)توهین،غیبت،سخن چینی،…

    _پس درباره ی روابطمون خیلی خساست به خرج بدیم و هر کسی رو بعنوان دوست انتخاب نکنیم وقتی کسی بی پروا از کسی غیبت میکنه ذهنیت بد نسبت به اون شخص غیبت کننده داشته باشیم و بخودمون تلنگر بزنیم که گفتن حرف دیگران برای این فرد کاره بسیار ساده ای هست ،نه اون کسی که نمیدونیم اون حرف درست و واقعی هست یا نه!؟و برای همیشه بزاریمش کنار و محدوده ی روابطمون رو تنگ تر کنیم و هر چقدر اینکار رو بهتر انجام بدیم اون فرد رو جهان از مدار و دایره ی ما دورتر میکنه…

    _وقتی کسی غیبتی یا تهمتی به شخصی میزنه،بهترین کار اینه که نشنوم،نشرش ندم،گسترشش ندم،ادامه و دنباله روش نباشم!

    _برامون مهم نباشه که دوستان زیادی داشته باشیم،برامون مهم باشه که دوستی داشته باشیم که حد و مرز شخصیت ما رو بدونه!

    _حتی اگر کسی کاره اشتباهی در خلوت خودش کرد و ما دیدیم و شاهده دیگه ای نباشه من حق ندارم با دیگران در موردش حرفی بزنم چون هر کسی نتیجه ی افکار خودش رو میگیره،در اصل به خودش ستم میکنه!

    _تجسس در زندگی دیگران نکنیم،اگر هدفی در زندگی داشته باشیم و سرمون بکار خودمون گرم باشه،دیگه دنباله کارهایی که دیگران انجام میدن نیستیم!

    بزار بگن از هیچی خبر نداری،بزار بگن امل هستی،بزار بگن روشن فکر و اجتماعی نیستی!

    اصول خودت رو داشته باش و از حریم خودت تخطی نکن!

    _غیبت کردن مثله این میمونه که گوشت برادر یا خواهر مرده ی خودت رو که در اون زمان حتی چاقو نمیتونه دهنت رو از شدت ناراحتی باز کنه بیایی و گوشتش رو بخوری،ببین چقدر قبیح و زشته این عمل که هر وقت به سرت زد درباره ی یکی حرف بزنی همین مورد رو به یادت بیار و جلوش رو بگیر و در نطفه خفه اش کن!

    _اگه تونستی اون حرفی رو که پشت سر اون فرد میگی جلوی خودش و رودرو با خودش بگی،به خودش بگو و پشت سرش حرف نزن!

    _یکی از کارهایی که می تونیم انجام بدیم تا در مورد افراد ذهنیت منفی نداشته باشیم اینه که ازش غیبت نکنیم و نشنویم!

    _اگر ما ذهنیت منفی نسبت به فردی نداشته باشیم،ما روی خوب و وجه عالی اون فرد رو برانگیخته می کنیم!

    بخدا همه ی این نکاتی که استاد از زبان خداوند و قرآن فرمودند عین واقعیت هست،یه شخصی هست میاد باشگاه و همه ازش یه جورایی نسبت به شنیده هاشون یه بدبینی دارند ولی من چون هیچ حرفی رو نذاشتم و اجازه ندادم درباره اش که بهم بگن بسیار ذهنیت خوبی نسبت بهش دارم و اولین روزه دیدارمون اون قدر گرم و صمیمی باهام برخورد کرد و اون قدر حرف های خوب و تحسین برانگیز در مورد خودم ازش شنیدم که همونجا گفتم زاویه ی دیدگاه هر کسی و ذهنیتش،شخصیت خوبش رو برانگیخته میکنه…

    سپاسگذارتم استاد جانم که ما رو با دنیایی از آگاهی های ناب آشنا کردی و در این زمانه ایی که اکثرا دنبال نشر و ترویج این کارها هستند جدا کردی و مسیر زندگیمون رو زیباتر و آسانتر کردید،و هر روز با نشانه های خداوند و اون اطمینان قلبی،استوارتر و محکم تر در این مسیر گام برمیداریم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: