نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 17

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه حیدری گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    عرض سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی.ممنون از فایل بسیار زیباتون عالی بود و بسیار پرکاربرد هست-

    وقتی ب فایل گوش دادم الگو های نامزد سابقم اومد تو ذهنم. من تو مدتی که نامزد بودم نامزدم با دوستای من خیلی زود صمیمی میشد و راحت بود طوری که باهاشون زیادشوخی میکرد و میخندید و پیام‌های طنز براشون میفرستادو مساعل دیگه.

    من خیلی رو این موضوع حساس بودم هی تذکر میدادم هی تکرار میشد طوری که اصلا انگار من هیچ تذکری بهش ندادم و این روند باز تکرار میشد بحدی که دیگه نامزدیمون بهم خورد و همه چی تمام شد و الان میفهمم که این الگوی رفتاری این اقا بوده و نمیتونست که تغییرش بده-

    از pattern های خواهرمم اینکه همیشه میگه برام n مقدار شارژ بفرست پس میدم و هیچ وقتم پس نمیده و من میدونم و فهمیدم که پس نمیده-

    از patternهای خودمم ک نشستم پیدا کردم اینکه ب کلاس و مدرسه،کار دیر میرسم ولی ب قرار های دوستام ب قرار های تفریحی ب موقع میرسم -یه pattern دیگه از خواهرم اینع که خیلی زیاد و ممتد با شوهرش سر مساعل مالی و شغلیشون بحث میکنن میان خونمون و میگه تا حل نشه برنمیگردم ولی یه چندروز که میمونه بدون حل شدن داستان برمیگرده -و باز این روند تکرار میشه بحدی که ماهی یه بار این اتفاق میفته و مادرم هر بار داستان رو جدی دنبال میکنه-ولی من دیگه برام طبیعیه و میدونم برمیگرده و مسعله هم حل نمیشه برا همین نه ناراحت میشم نه توجه میکنم به حرفاشون –

    ممنونم بابت توضیحات عالیتون و سپاس گزار خدوند هستم که به من فرصت میده که بتونم فایل های شمارو گوش بدم .وجود شما در این جهان یه معجزه ست و من همیشه خدارو بخاطر بودنتون شکر میکنم -دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    محمد جواد سماواتی گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    به نام خالق بخشنده مهربان

    سلام به استاد و الگوی عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی عزیزم

    در مورد این الگو های تکرار شونده با دیگران بخوام مثال بزنم اولین مثال یکی از آشناها بیادم میاد که این شخص هر موقع پول میخواست و کلی هم که قول میدم به موقع میدم و من دلم میسوخت و پول بهش قرض میدادم قرارمون میشد سر فلان تاریخ بهم کامل برگردونه پول رو اما هر بار هربار این شخص به یه دلیلی بدقولی کرد و یا به موقع پرداخت نکرد یا خورد خورد پول رو به من برگردوند و در کل بدقولی کرد و من خودم بشدت ازینکه یه قول و قراری بزارم باکسی و به این قول و قرار پایبند نباشیم ناراحت میشم و احساسم منفی میشه و این الگو چندبار تکرار شده و الان که آگاهی ام بیشتر شده متوجه شدم اصلا عیب کار در من هستش که عاغا جان وقتی این الگو بیش از دوبار تکرار میشه دیگه این تقصیر خودته عزت نفس و اعتماد بنفس داشته باش خیلی راحت بگو نه متاسفم نمیتونم پول به شما قرض بدم توی رودروایسی و این داستانا قرار نده خودتو یه کلمه نه و چقدر این کلمه نه گفتن از وقتی که روی خودم کار کردم و بهتر شدم چقدر به من کمک کرده که حالم بهتر باشه و احساس عزت نفس بیشتری رو تجربه کنم و بهتر شدم شکر خدا و ادامه دارم میدم کار کردن روی خودم رو

    در کل شناسایی این پترن ها چه توی رفتار خودم با خودم و چه توی نحوه برخورد با دیگران بهم کمک کرده تا بیشتر با خودم و در نتیجه با جهان در صلح بیشتری باشم و احساس خوب بیشتری رو تجربه کنم و خیلی نرم متوجه این تغییرات میشم و البته که این مسیر و بهتر شدنه باید تا لحظه دیدار عزرائیل جان ادامه داشته باشه اگر که میخوام لذت بیشتری از زندگی از این فرصتی که خالق در اختیارم گذاشته ببرم

    در کل ما خودمونیم که داریم با اعمال و باورهامون شکل میدیم به اتفاقاتی که برامون میفته و خودمون مسئول هستیم پس بیایم آگاهانه خوب رقم بزنیم اتفاقات رو با استفاده از قوانین بدون تغییر خالق بخشنده و مهربان

    همیشه به یاد الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    باران ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    سلام استاد عزیزم ممنون بابت این محتوی عالی

    استاد من حرفهای شما را کاملا قبول دارم کاملا منطقی هست که وقتی یه آدمی یه رفتاری داره و روی خودش هم کار نمیکنه و اصلا باور نداره که می تونه با تغییر خودش دنیاشو عوض کنه نمی تونه پترنها و الگوهای رفتاری را با یه حرف یا تعهد کوتاه مدت تغییر بده و این کار تعهد خیلی بالایی می خواد چون حتی در مورد ماهایی که از طرف شما هی پوش میشیم باورهای درستی بسازیم می بینیم اصلا کار راحتی نیست یکم شرایط سخت میشه دوباره الگو های رفتاری قبلی خودشونو نشون میدند با اینکه تغییراتی هم شکل گرفته در رفتارمون ولی به هر حال تعهد خیلی بالایی می خواد. پس یاد گرفتیم که انتظار تغییر طوفانی یک‌شبه از فردی نداشته باشیم رفتارشون بپذیریم و بر اساس اون تصمیم بگیریم که کاملا منطقی و عقلانیه.

    اما از طرف دیگه استاد بارها شنیدیم که اگر ما بتونیم خودمون را تغییر بدیم طرف مقابل هم تغییر میکنه حالا شاید بر اساس اصل برانگیختگی که طرف روی خوششو به ما نشون میده یا هر عامل دیگه اینم هست.

    بعد در مورد خودمون هم این قضیه هست که ما باید روی خودمون کار کنیم و سمت خودمون را انجام بدیم بعد جهان آدمها و شرایط هم فرکانس را سر راهمون قرار میده و اگر لازم باشه کسی که هم فرکانس نیست از زندگی ما کنار میره.

    حالا استاد نمی دونم درسته یا غلط ولی من نمی تونم اینا رو کنار هم قرار بدم تو ذهنم

    البته بیشتر که فکر می کنم به این نتیجه می رسم که اول باید ما روی خودمون کار کنیم و سمت خودمون را انجام بدیم و این قضیه را در نظر بگیریم که طرف را همونطور که هست بپذیریم و تصمیماتمون را براساس شرایط موجود بگیریم نه وعده و وعید طرف حالا ممکنه طرف تغییر بکنه یا نکنه و بعد جهان هم کار خودشو به نحوه صحیح انجام میده.

    امیدوارم قضیه را گرفته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    نسترن فضیلت گفته:
    مدت عضویت: 2363 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلاااام به همه ی شما عزیزان

    سلام استاد جانم و مریم جان عزیز

    واقعاااااااا از صمیم قلب سپاسگزار هر دوی شما و هم خانواده های عزیز توی این سایت پر برکت هستم. هر قدم این سایت، هر جمله ی این سایت برکت ها ازش می باره.

    من واقعا سپاسگزار شما و سپاسگزار خدواندی هستم که مارو با هم توی این مسیر زیبای یکتاپرستی قرار داده.

    چقدر چقدر چقدر این فایل، این صحبت ها، به قول استاد این دُرّ اینجا هست و ما داریم مثل رزق بی حساب که واقعا رزق بی حساب خداونده دریافتش می کنیم. پس لایق بودیم

    خدای من. خدای من. چی بگم چی بگم از کمبود عزت نفس و احساس عدم لیاقت

    استاد جان شما توی صحبتاتون اولش گفتین که بچه ها برای من سه بار زیاده، دوبار، یک الگو اگر دو بارتکرار شد باید دنبال دلیل بگردید.

    بذارین برداشت های خودم رو بگم با توجه به باورهام

    بقول قرآن ما، داریم به آثار پیشنیانمون اقتدا می کنیم و این رفتار و عملکرد مشرکانه. اونایی که تقلییدگر بودن بجای پرسشگر بودن که دلیل این کار چیه

    حرف مردم، رفتاری که از بزرگان دیدیم و فکر کردیم درسته و به صورت کد، واقعا کُد های ژنتیکی روی ژن های ما نشسته و هر بار داره فوتون هایی رو ساطع می کنه به شکل رفتارهای تکرار شونده.

    چون به صورت کُد در اومدن و تا معلق شدنشون و جایگزین شدنشون با رفتارهای درست تر پروسه ی تکاملی نیازه.

    چقدر چقدر داره برام تداعی می شه که من بارها و بارها درگیر این کدهای مخرب هستم.

    مثال ها

    یادم هست برای اولین باری که بعد از مدت ها می خواستم به کوهنوردی برم، مادرم به شدت مقاومت کرد

    هر بار، هر بار دقیقا هر بار با من بحث می کرد و اعلام نارضایتی، با قهر، با نگرانی های بیخود، با دغدغه های الکی. اما من هر چند با بحث میرفتم ولی بحث ها کمتر شد چون من هر بار به طریقی روی خودم کار می کردم و می گفتم اشکال نداره من باید تغییر کنم

    تا بعد از دو سه سال، امسال یک بار تکرار شد این بار یادم به آیه ی قرآن افتاد که شما به پدرو مادرت باید احترام بذاری، اف هم نگی امــــــــا امـــــا این امــــا خیلی مهمه که من نمی دیدمش

    اما اگــــــر قضیه طوری بود که قرار باشه به خدا شرک بورزید از اونها اطاعت نکنید.

    من یادم به این جمله افتاد و این بار حتی نخواستم مادرمو با توضیح دادن قانع کنم

    یه کلام گفتم می رم و این اولین و آخرین حرفمه.

    اونقدر احساس رضایت داشتم که نگران ترس های مادرم نشدم.

    چون اون بخاطر ترس هاش داشت مانع من می شد

    و من بخاطر کج فهمی هام فکر می کردم باید اون راضی باشه از من. راضی باشه از رفتار من

    اما رفتم و بقول استاد قدرت هم دست خودم و خدای خودم بود و هر وقت بخوام می رم

    ولی این سری رفتارهایی که بر اساس جلب رضایت افراد حتی افراد خانواده بوده زیاد برای من تکرار شده به خاطر اینکه من رضایت، احساس خوب، سلامتی و…. بقیه برام مهم بوده

    الآن خیلی کمرنگ شده، خیلی خیلی کمرنگ شده امــــا صفر نشده

    چون من همین روزا درگیر موضوعی بودم که برای من تکراری بود و به شدت مقاومت کردم و کاری که دوست داشتم و فکر کردم درسته رو بدون عذاب وجدان انجام دادم و جاهایی که باید نه می گفتم رو قاطعانه گفتم.

    اما باز هم هست. مثلا رفت و امد با کسی داشتم که هر بار می رفتم خونشون، با من خوب بود اما همسرش یا فرزندش اگه کاری می کردن بد رفتاری می کرد و این چیزی نبود که من می خواستم ولی یه جورایی می پذیرفتم

    چطوری؟ اینطوری که خب اون آدم مثبتیه، چقدر هم خودش و هم همسرش عاشق همن ولی خب گاهی، گاهی گاهی پیش میاد (ترمز. این گاهی گاهی چیزی بود که من دوست نداشتم و اصلا چون یکی از خواسته های من بوده که این گاهی ها نباشه توی روابط، من رفتم دوره روابط رو خریدم، و دارم کار می کنم پس اگر دارم می بینمش و می گذرم ازش یعنی باور ندارم که نباید باشه).

    یا با یه بنده خدا رفت و آمد داشتم و می دیدم چقدر رفتارش خوب شده و مثبت اندیش تر شده تا اینکه یک شب توی ماشین بودیم، همسرش رانندگی می کرد، راجع به غذای ظهر ازش پرسید که ظهر فلان ادویه رو ریخته بودی توی غذا؟؟

    و اون خانم به دروغ گفت نه. نریختم. خیلی خونسرد.

    اونجا انگار یه پتک خورد تو سر من. که ای وای ببین تو داری با کی رفت و آمد می کنی و رفتارهای تکرار شده ی گذشته ش رو نادیده گرفتی و گفتی خب حالا فلان مورد اشکال نداره

    ولی اون دروغ، باعث شد رابطه ی من با اون شخص از 50 به 1 برسه. نمی گم 100 چون کم بود خداروشکر ولی کم و کمترش کردم حتی.

    ولی اینکه به آثار پیشنیان اقتدا می کنیم، یکیش اینه که: یه چیزی رو، یه رفتاری رو تحمل می کنیم.

    می پذیریم

    در حالی که اگر قوانین رو بهتر درک کنیم، احساس لیاقت در خودمون ایجاد کنیم چیزی رو تحمل نمی کنیم.

    رفتاری غلط رو تحمل نمی کنیم.

    چون با درک قوانین به این نتیجه می رسیم که خوشبختی، روابط عاشقانه ی سرشار از عشق، احترام و صداقت و سایز ویژگی های خوب دیگه، طبیعت جهانه و غیر از این غیر طبیعیه.

    چون با احساس لیاقت خودمونو به زحمت و تقلا برای نگه داشتن یا موندن توی روابطی که صالح نیستن، به رنج و سختی نمیندازیم.

    یه دوستی داشتم که بسیار با هم صمیمی بودیم وقتی که من تغییر کردم، کم کم فاصلمون بیشتر شد.

    چرا؟ چون احساس لیاقت داشت بهم می گفت که کدوم رفتارهارو من بخاطر یه صمیمیت قدیمی زیر مبل زدم.

    کدوم بی احترامی ها، سختی ها

    تا اینکه یه روز خودش رفت و بعد از یک سال برگشت. بعد از یک سال من نگفتم خب خداروشکر

    گفتم من چه باور مخربی دارم که این آدمی که تغییر نکرده و بدتر از قبلش هست برگشته

    و دوباره روی خودم متمرکز تر شدم

    و به یه هفته شاید نشد که بخاطر نه گفتن به تقاضای اون، دیگه پیام نداد و منم دیلیت اکانتش کردم.

    یا مثلا درباره ی رفتار شخصی، خب من می دیدم که یه سری قوانین رو رعایت نمی کنه به طور مثال قوانین رانندگی و جالبه بازخوردشو که می دیدم، ناخودآگاه به زبون می اوردم و اون با بهانه های واهی می خواست دلیل بیاره که نه من مقصر نیستم، یا یه جاهایی هم که قبول داشت می گفت خب همسرمم این کارو می کنه. خب فلانی هم همینه. خب بهمانی و….

    بعد یه روز که کنارش نشسته بودم گفتم ببین این رفتارو بارها دیدی، این ادمم خودتی. تو هم همینی. تو هم برای خودت ارزش قائل نشدی. برای قوانینی که یاد گرفتی و کلی حرفی که اون روز با خودم داشتم مرور می کردم و به خودم قول دادم رفت و آمدمو با کسی که مسئولیت پذیر نیست کم کنم یا اگر بر حسب اتفاق یا حالا دلخواه خودم باهاش همراه شدم (فقط به خواسته ها و زیبایی ها توجه کنم و از ناخواسته اعراض کنم و اینکه نخوام نخوام اونو تغییر بدم. من که تغییر کنم اون در 98 درصد تغییر می کنه به شکلی که با من هماهنگ باشه یا از هم جدا می شیم و این اصلا چیز بدی نیست). که این موضوع چند وقتی هست که دارم بهش عمل می کنم تا جایی که حواسم هست.

    رفتارهای ما مخلوطی از باورهاست

    من یه سری جاها پذیرفتم

    یه سری جاها از خودم گذشتم اما هر بار که به یاد اوردم قانونو متمرکز شدم

    مثلا توی رفت و آمد با کسی که می اومد، می ریخت، می پاشید و بدون تشکر بدون هیچ کمکی بلند می شد می رفت من یه جا به خودم گفتم اون آدم منم. اون منم هرچند اوایلش سختم بود که عصبانیت یا خودخوری هامو کنترل کنم

    ولی هر بار با تکرار خوبی های اون شخص و نوشتن خط و نشان هایی برای رفتارهام آروم آروم اروم رفت و آمدش کم و کمتر شد

    یا به جایی رسید که اصلا نیازی نبود من بخوام بهش لطفی کنم یا به قولی سرویس بدم

    و درسته این رفتارو از اون در مقابل بقیه کمابیش می بینم و همینم دارم کمتر بهش توجه می کنم اما تا زمانی که من درست نشدم، اون آدم یا آدم ها هستن توی زندگی من

    از مادرم گرفته تا همه ی این ادمایی که گفتم که همه ش برمی گرده به گدشتگان من چون من به شدت از خودگذشتگی، دلسوزی رو دیدم

    من غذا نخوردن های مادرم رو بخاطر نگرانی برای دیگران و… دیدم

    خیلی رفتارهارو دیدم و توی خودم شناسایی کردم تا این چیزی باشم که توی این لحظه هستم که فقط شاید 10 درصد رضایت داشته باشمـ.

    اونقدر تغییر نکردن برای من رنج آور شده که نمی تونم تغییر نکنم

    چون دلسوزی و احساس گناه برای دیگران و تغییر زندگی دیگران و حرف مردم سالها با من بوده و اگر الآن به 50 درصد رسیده، یا 60 درصد اصلا راضی کننده نیست. احساس خوبی دارم که تغییر کردم اما رضایت که دست به تغییر نزنم نه.

    چون من شب بی خوابی کشیدن بخاطر دردهای دیگرانو کشیدم و لذت خواب راحتم بخاطر نگران نبودن بخاطر بقیه رو چشیدم

    و توی آدما دیدم

    حتی آدمی رو دیدم که بخاطر بقیه بیمار شد و بعد از مدتی از دنیا رفت

    پس خیلی نیاز دارم که اصلاح بشم، چون الگوهای تکرار شونده رو هنوز توی خیلی موارد دارم می بینم

    چون یه جاهایی پذیرفتم همینی که هست……..!!!!!

    مثلا یه سری از الگوهای تکرار شونده مربوط می شه به توجه به ناخواسته، مثلا توجه به نازیبایی، به شلوغی، به بی نظمی، به یه چیزی که دوسش ندارم و ذهنم می گه باید تقلا کنی برای تغییرش

    اما وقتایی که هماهنگم و فقط روی خودم متمرکز می شم، روی خودم کار می کنم، اون موضوع برای مدتی محو می شه یا کم و کمتر می شه.

    بخدا خیلی جای کار دارم. خیلی جای کار دارم.

    اینام که نوشتم کلی مقاومت داشتم ولی نوشتم که بدونم کجام و چقدر باید پر تلاش تر ادامه بدم.

    خیلی خیلی باید برای خودم، وقتم، انرژیم، ذهنم ارزش قائل باشم و خسیس بشم توی اتلاف انرژیم برای الگوهای تکرار شونده. برای دیگران. برای توجه به ناخواسته و و و.

    استاد جان واقعا از صمیم قلب از هر دوی شما و از دوستان سپاسگزارم بخاطر این فایل های آگاهی دهنده که هر بار داره روشنترم می کنه

    داره منو از کج فهمی ها بیرون میاره

    از درک درست توحید، درک درست هدایت.

    همین روزا درگیر موضوعی بودم که کسی از طرف من قولی داده بود و من نصفه نیمه قبول کرده بودم اما خداروشکرررر می کنم که تونستم ذهنم رو کنترل کنم از دلسوزی و احساس گناه نداشته باشم و راحت هر وقت دلم خواست نه بگم و دلم نسوزه که طرف مقابلم داره سختی می کشه چون اون روی کسی حساب باز کرده بود و از زعم خودش به نفر سوم قول داده بود.

    یاد گرفتم بگم نه و دلم نسوزه

    یاد گرفتم محافظ منافع خودم باشم و بجای اینکه خودم رو از نعمتی محروم کنم، عزت نفسمو ببرم بالا و جای لازم نه بگم.

    بجای سختی دادن به خودم و نگران بقیه بودن، بگم بقیه خدارو دارن و اگه بخوان خدا کمکشون می کنه. کارهاشونو انجام می ده

    یاد گرفتم وقتی یه نفر می خواد از داشته ی من استفاده کنه بگم نه. نمی دم

    چند وقت پیش یکی از اشنایان گفت نسترن یه کارت بانکی داری من ازش استفاده کنم

    دیدم آره، یکی دارم که مدت هاست بلااستفاده مونده و راحت تعویضش کردمو دادم اون شخص استفاده کنه اما همون روز پشت تلفن بهشون گفتم که ولی روی وام گرفتن با کارت من نه شما و نه فلانی (دوتا آقا از خانواده ی خودم) حساب باز نکنین که تحت هیچ شرایطی من برای کسی وام نمی گیرم چون سالها پیش یه وام برای کسی گرفتم که هر بار برای قسط دادن فراموش می کرد و من مجبور می شدم یادآوری کنم تا اینکه قسط های آخرو با پول خودم دادم که شبا راحت بخوابم و بعدا از حساب اون شخص کم کردم ولی پروسه ش خسته کننده بود برای من، و به همین دلیل قاطعانه با اینکه سختم بود به شخصی که همیشه به من لطف داشت و همیشه برای من هر کاری لازم بوده انجام داده، گفتم نه و پشیمون نشدم و نیستم.

    یا قضیه ی شراکتی زمین خریدن رو راحت بهشون گفتم نه.

    و بی نهایت باری که راحت نه گفتم بدون اینکه نگران باشمو بعد با رفتار محترمانه مواجه شدم.

    ولی ما هنوز خیلی کار داریم استاد جان. خیلی کار داریم که به درک و عمل شما نزدیک بشیم اما دور نیست. اگر متمرکز بشیم، اگر لیزری فوکوس کنیم اصلا دور نیست و بقول قرآن بشارت بده به صابران

    و صابران کسانی هستند که ایمانشون رو نشون می دن. عمل اصلاحی انجام می دن.

    خدا می دونه، فقط خدا می دونه چه آدم های نایسی، چه اتفاقات شگفت انگیزی، چه نتایج فوق العاده ای قراره وارد زندگیمون بشه.

    مراقب الگوهای تکراری زندگیمون باشیم، نه سه بار، دوبار دوبار دوبار دوبار که تکرارشد، بگیم اوکی. من چه فرکانسی فرستادم، قضیه چی بوده حالا چه فرکانسی باید بفرستم.

    که برای من نیم بیشترش برمی گرده به احساس لیاقت. عزت نفس و ازشمندی.

    یه وقت هایی آدمایی رو می بینیم که با جار زدن، با تقلا، با گفتن اینکه من لایقم دنبال لیاقت می گردن دنبال اصلاح بقیه تا بهشون احترام بذارن

    اما مایی که اینجاییم انگار کلید گنج های زمین و اسمون دستمونه کافیه به دست بگیریم و بچرخونیم

    کافیه درک کنیم و عمل کنیم بعد مسخر شدن جهان و برانگیخته شدن وجه های زیبای جهانو می بینیم. چون این طبیعت جهانه که همیشه خوشبختی باشه توی زندگی ما. ثروت باشه. فراوانی باشه. سلامتی باشه. بهشت وعده ی حق خداوند به ماست چرا عمل نکنیم. چرا تلاش نکنیم. چرا باور نکنیم که همه چیز در عین سخت بودن تلاش ذهنی در ابتداش، اما راحت و ساده اتفاق میفته چون ما فقط یک درصد خودمونو باید انجام بدیم. بقیه ش رو خداوند انجام می ده.

    دمتون گرم

    خداروشکرررررر

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      فرانک عبدی گفته:
      مدت عضویت: 1646 روز

      سلام دوست عزیز کامنت قشنگ و پرمحتوایی نوشتی ممنونم فقط یه سوال داشتم اونم اینکه نوشته بودی اگه یه الگوی تکرار شونده و در عین حال ناجالب از کسی میبینی واکنشت اینه که من چه باور غلطی دارم که این آدم اومده سرراهم و اون و حل کنم

      منظورتون اینه؟

      آخه منم یه مسئله دارم من تا جایی که ببینم یکی پیشرفت داره خیلی تعریفش و میکنم و ذوق میکنم براش ولی هستن یکی دو نفری که پا رو فراتر گذاشتن و هزاران بار جملات تکراری در تعریف از خودشون و زندگی شون به من گفتن یه جور خودشیفتگی و من دیگه تحمل ندارم حرفایی که هزار بار شنیدم و دوباره بشنوم و نمیدونم چیکار کنم این یعنی من خودمم این خودشیفتگی رو درونم دارم یا اینکه مسئله ای دیگه هست و من نمیدونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        نسترن فضیلت گفته:
        مدت عضویت: 2363 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام دوست عزیزم

        سپاسگزارم که کامنت منو خوندین

        در پاسخ به سوال اول، بله. جلسه ی 7 عزت نفس استاد خوب این موضوع رو توضیح دادن.

        چون تمام جهان آینه ی ماست. هر چیزی می بینیم، می شنویم آینه ی خودمونه. از افکار باورها و فرکانس های خودمونه.

        خوبی قضیه هم به همینه که با درک این موضوع، با دیدن الگوها می تونیم درونمون رو کنکاش کنیم البته البته تا جایی که احساسمون بد نشه.

        من موضوعی رو تعریف می کنم با توجه به برداشتم از صحبت های شما

        همکاری داشتم که قسمتی از کار منو انجام می داد و خب من باید هزینه پرداخت می کردم

        می دونستم کارشون فوق العاده س

        می دونستم بسیار تمیز و عالی کار می کنن

        می دونستم که براشون حلال و حرام بودن مهم بود و کم کاری نمی کردن

        اما هر بار که با ایشون در تماس بودم یا پیام می دادن شروع می کردن بع شدت از خودشون تعریف کردن، و اینکه من قیمت هام پایینه و قیمت هام فلان و بیسان

        اولش خب متوجه نشدم

        بعد دیدم هر بار که با این خانم صحبت می کنم باورهایی محدود کننده داره درباره ی کارش می گه

        حالا مشتری زیاد داشتا ولی می نالید از دستمزد کمی که می گرفت

        و باورهاشو که از کمبود بود به منم انتقال می داد

        این پروسه مدتی برای من طولانی شد تا اینکه یه روز گفتم نه. این رابطه اشتباهه. قحطی که نیومده، یه نفر دیگه پیدا می کنمـ

        دیگه بهشون کار ندادم و بهشون پیامم ندادم و یه نفر عالی با رفتاری فوق العاده که من دوست داشتم پیدا شد که حتی بیشتر از قبلی بهشون دستمزد می دم

        اما چون اون رابطه قبلی قطع نشده بود از روی احترام و بزرگی و…. بالاخره به طرق مختلف تماس داشتیم و باز کار دادن بهشون و باز رفتار تکراریشون تا اینکه یه روز قضیه به باج دادن رسید. از همون روز قاطعانه نه گفتم و رابطه ی کاری کات شد.

        ولی متوجه شدم یه رابطه اشتباه باید به صورت کامل توی ذهن ما کات بشه تا توی زندگیمون نشون بده خودشو.

        ادامه دادن یا توی آب نمک خوابوندن کار درستی نیست و اینم از تحمل کردن میاد بنظرم.

        از یه جایی باید روی کم کردن آستانه ی تحملمون کار کنیم و ادامه ش بدیم.

        و اینکه روی خودمون کار کنیم فارغ از اینکه اون بیرون چه خبره.

        گاهی وقتی روی خودمون کار می کنیم و متوجه پاشنه ها می شیم و روشون متمرکز می شیم اون بیرون آروم آروم تغییر می کنه.

        دیدن رفتار اشتباهی دیگران درباره ی خودشون شاید به ما ربطی نداشته باشه

        اما دیدن رفتارهای نادرست و اشتباه دیگران توی زندگی ما، و حتی اشتباه خودشون که باعث احساس بد در ما می شه، باید به ما پیغام بده و ما با دریافت پیغام شروع کنیم روی خودمون کار کردن.

        من خودم خیلی نیاز دارم روی حرف بقیه و احساس جلب رضایت بقیه بخصوص خانواده کار کنم چون وابستگی های من اصلا کم نبوده….

        تحسین و تمجید بقیه برای پیشرفت هاشون فوق العاده س. منم شمارو تحسین می کنم بخاطر اینکه دنبال تحسین آدمایین.

        اما اینکه یه نفر میاد از خودش می گه، این هم قابل تحسینه که یه آدم داره از خودش اینطوری تعریف می کنه (من نمی دونم نتایج اون اشخاص چیه و به ما هم مربوط نیست) می تونین روی اینکه با قدرت دارن این کارو انجام می دن به دید تحسین نگاه کنین و توجهتون رو روی آدمهایی بذارین که آرامش بیشتری دارن و عین حال موفق تر عمل می کنن. پیشرفت های بیشتری دارن.

        شاید من نتونم دقیق به شما بگم قضیه ی دیدن این الگو چیه چون شما هم دقیق نمی دونین قضیه چیه. چون شما از خودتون شناختی ندارین. پیشنهاد من به شما اینه که همواره روی خودتون کار کنین. روی نقاط قوّتتون که بهترش کنین و روی ضعف های شخصیتی که بهبودش بدین و تمرکزتون رو از اون افراد بردارین و بذارین روی خودتون. بعد واکنش های جهانو می بینین…

        در پناه حق باشید

        یا ربّ

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    النازصالحی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    به نام خدای بخشنده مهربانم .

    خدایا شکرت که امروز باتو همراه شدم تا بنویسم بعد از روزها شنیدن و لذت بردن بلاخره امروز وقتشه که بنویسم و قدردان باشم ، قدردان خدایی که من رو با این مسیر بهشتی آشنا کرد ، قدردان استادی که فرشته ی زندگی من شد و به زندگیم نوربخشید ، خدای من چه قدر خوشحالم ، درسته که شنیدن این آگاهی ها بسیار ارزشمنده و باید در مدار باشی تا بشنوی ،باید گوش ها محرم بشه تا بشنوه اما نوشتن در این مکان بهشتی هم مدار ، و هم سعادت خودش رو داره ، من درک کردم که نوشتن هم مدار خودش رو داره و من امروز خوشحالم که مینویسم برای خودم ،برای شما استاد عزیزم ،برای شما دوستان ارزشمند و موفقم ، بودن دراین مکانی بهشتی و هم مسیری با شما سعادت منه و من بی نهایت سپاسگذارم .

    سلــــــــــــــام استاد عشقم ، سلـــــــــــامی گنده و بزرگ به بزرگی تمام جهان هستی به همگی ، میدونید که عاشقتونم

    خدای من نمیدونم از کجا شروع کنم از حجم عظیم زیبایی که در این فایل گنجانده شده همچون بک گراند پردایس زیبا و سرسبز و استاد خوشتیپ و جوانم که هر روز و هربار زیباتر از قبل می شوید و نه تنها زیبایی شما هربار آپدیت میشه بلکه هرروز آگاهی و شخصیت و منش شما به خدا ،به منبع نزدیک تر میشه ، طوری که هر بار میگم آخه آدم مگه چه قدر میتونه بهتر بشه و شما به من ثابت کردید که حد مشخصی نداره و انسان میتونه تا بی نهایتی که باورش داره رشد کنه و من خوشبختم که الگویی چون شما در زندگی ام دارم .

    قبل از هر کلامی از شما سپاسگذارم به خاطر تمام هدیه هاتون که هر روز با عشق به ما میدهید و ما چه خوشبختیم که هر روز یا چندروز یک بار یه تیکه گوهر، یه تیکه الماس هدیه میگیریم ، من از شما سپاسگذارم به خاطر این فایل ،این گوهر ارزشمند ، مثل همیشه بی نظیر بود اونقدر که چندین بار من حس کردم مغزم داره میترکه از شدت درک و درستی قضیه و تطبیقی که با زندگی خودم یا اطرافیانم داشت ،از درک قانونی که هر بار بیشتر درک میکنم که هست و داره کار میکنه .

    استاد جانم پس بزرگ شدن ظرفی که میگفتید این طوری بود ، این طور که بیشتر میفهمی و بیشتر درک میکنی و جهان رو نه سطحی بلکه در عمق درک میکنی ، بیشتر میفهمی و میبینی چیزهای بیشتری هست که بفهمی و باز بیشتر و درک بیشتر و زندگی بهتر و باز بیشتر.

    با گوش دادن و دیدن این فایل ارزشمند فهمیدم چه قدر خوشبختم چون الان بهتر درک میکنم منظور آگاهی های ارزشمند شما رو در دوره قانون آفرینش وقتی که میگفتید بچه ها هیچکس تغییر نمیکنه اگر خودش واقعا نخواهد یا معنی این آیه درقرآن که : خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشون تغییر کنند یا اینکه تغییر باور ها در ابتدا مثل پاکسازیه یه جنگل انبوه و تو در توئه که اولش کار سختیه اما اگر هر روز روی باورهامون کارکنیم و تکرار کنیم و واقعا بخواهیم تغییر میکنیم .

    من امروز بهتر معنای تمام این جملات شما رو درک میکنم و فهمیدم که قدم اول برای تغییر ،برای رهایی از این جمله ی «قول میدهم دیگه تکرار نکنم » در واقع نه به قول من وابسته است نه به رفتار من بلکه راهش تنها و تنها تغییر باور هاییه که ریشه دوانده و داره اون رفتار رو ایجاد میکنه ، برای تغییر باید بدونم و آگاه باشم که رفتار من مشکل نیست بلکه باور من مشکله و من باید روی اون کار کنم ، نمیدونم اما به خاطر همین یک آگاهی یقین دارم که تا آخر عمرم سپاسگذار شما هستم ، خدار و شاکرم به خاطر این آگاهی که دیگه میدونم مشکل کار کجاست و وقتم رو انرژی ام رو بیهوده تلف نمیکنم و به خاطر نتونستن های قبلی تمام خودم رو ، ارزش هامو تخریب نمیکنم و ناراحت نمیشم از خودم که اگر نمیتونم روتین ورزش کنم به خاطر اینکه بی اراده ام یا هزاران برچسب غلطی که به خودم میزنم امروز میگم انجام دادن روتین و منظم کارها مخصوصا ورزش کردن الگوی تکرار شونده منه و من رو به شدت ناراحت میکنه پس پاشنه ی آشیل منه پس باید روی باورهام کارکنم نه اینکه برم و خودمو ببندم به کارهای فیزیکی طاقت فرسا که این باور غلط منظم نبودن رو در ذهنم درست کنم و به جای خود تخریبی صبوری میکنم ، قدرت رو به دست میگیرم که من هستم و ذهنم من این کد رو تو ذهنم گذاشتم داره جواب میده حالا میخواهم که تغییر کنم باشه شروع میکنم و کم کم تغییرات رخ میده .

    استاد جانم الان حدود یک سال و خرده ای هست که من به بهشت الهی شما هدایت شدم و اونقدر خوشبخت بودم که شاگرد شما باشم و از آگاهی های الهیتون استفاده کنم و همه چیز تو زندگیم عالی شده و همونطور که فرمودید وقتی داریم رو باورهامون کار میکنیم کم کم تغییرات شروع میشه وفاصله بین این الگوها ی تکرار شونده بیشتر میشه ، از زندگی خودم مثال میزنم زمانی که اومدم تو این مسیر الهی و شروع کردم سلامتی من از همه ی جهات عالی تر شده به لطف الله سالمم و دکترای عزیز رو ملاقات نکردم در صورتی که قبلا هر هفته من ِرزو قبلی با مطب و بیمارستان داشتم ، ازلحاظ مالی روزایی بود که کل تایمی که من پول داشتم نهایتا یک تا دوهفته بود و کل بقیه بی پول بودم حتی سیم کارتهام هم پول نداشت ، اما الان روزهای زیادی پول توحسابمه همه جا ، کیف پولم ، کارت بانکیم ، سیم کارتهام ، همیشه پول داره همیشه و مدت های بی پولی من خیلی خیلی کم شده شاید من توی ماه یکی دوروز بی پول باشم اما در اکثر اوقات پول دارم و از درو دیوار برام پول میاد ، حتی من تونستم از یک الگوی تکراری در سطح بزرگ تر و خانوادگی خارج بشم و بتونم با کسب و کار خودم که توی خونه هستم و راحت و با لذت با کار کردن توی زمینه ای که ازش لذت میبرم پول بسازم و به اندازه ی ظرفم ساختم ( نه اونی که تو رویاهامه اما همیشه پول کافی دارم ) و خوشحالم که از این الگوی تکراری خانوادگی که نسل ها نسل رو در خودش میپیچیدو این باور رو در اونها قوی تر میکرد که تنها راه پول ساختن کارکردن برای دیگرانه تا آخر عمر گذشتم این موفقیت رو مدیون شما هستم و همونطو که گفتید سخت بود که این الگو رو در خودم تغییر بدهم اما خواستم که چیز دیگری روتجربه کنم نه آنچه که دیدم و شنیدم وقتی شما رو میدیدم که چه زندگی قشنگ و راحتی دارید وقتی میدیدم و کامنت دوستانم رو میخوندم که میشه راحت پول ساخت و خدا هم بیشتر هدایتم میکرد تمام اون حرف های ارزشمند شما که همیشه بهمون این باور رو میدید که ما قدرتمندیم و خالق زندگیمون هستیم و میتونیم بهشت رو در این دنیا تجربه کنیم رو من باور کردم و خواستم و اجابت شد و من این موفقیت رو امروز برای شما و دوستانم و ان شا الله یک روز برای تمام دنیا تعریف میکنم که من تونستم از جایی که فقط کار کردن و زجر کشیدن تا آخر عمر برای دیگری رو دیده بودم عبور کنم و اون تجربه ای رو بسازم که دوستش دارم نه اینکه قربانی محیط و شرایط اطرافم باشم و اعتبار این موفقیت همه و همه اش به خدایی برمیگرده که شما به من شناسوندید اونی که به من لطف داشت و هدایتم کرد و من خوشبخت هستم که شنیدم و بیدار شدم و راهم رو تغییر دادم .سپاسگذارتونم .

    استاد جانم فکر میکنم که میتونید سطح خوشحالی من رو درک کنید درسته؟! این خوشحالی به خاطر تاثیر و حضور شما است .

    در زمینه ی روابطم یادم میاد قبلا همیشه و هر روز هفته بحث های سنگین با مامانم داشتم ، اتفاقا یادم میاد که من از این کلمه « قول میدم دیگه تکرار نشه » در مورد روابطم با مامانم خیــــــــلی استفاده میکردم اونقدر که یادم میاد یه بار مامانیم بهم گفت تو هر بار میگی دیگه تکرار نمیکنم و میکنی و منم گفتم نه این دفعه فرق داره … میدونم که میتونید بقیه اش رو حدس بزنید، این الگوی تکراری کار ی کرده بود که همیشه سر موضوعات بیهوده بحث های سنگینی میشد که دست آخر من مقصر بودم و باید به خاطر کاری که نکردم و نمیدونم چرا مامانم ازم ناراحته عذرخواهی کنم ، یادمه از روزی روابطم کمی آروم شد که دیگه اون بحث ها و قهر ها و نارضایتی ها برام بی اهمیت شده بود و زمانی میتونم بگم ناپدید شد که با مسیر شما آشنا شدم الان رابطه ی من و مادرم مثل دوتا دوست صمیمیه پر از عشق و آزادی و کمتر وابستگی الان اگر کنار هم باشیم و مامان وقت داشته باشه ، ساعت ها باهم از قانون حرف میزنیم، از رویاهامون ، اگر یه روزی به الناز کوچولوی توی گذشته نوید این روزا و این روابط رو میدادن اصلا باورش نمیشد اما خدارو شکر که دارم این روزها رو با چشمهام میبینمو با قلبم حسش میکنم ، ازتون سپاسگذارم .

    در مورد تجربیاتم از دیدن این الگوهای تکرار شونده بگم :

    از زمانی که یادمه و پدرم رو شناختم بیماری اعتیاد داشت یا بهتره بگم این الگوی تکرار شونده ی اون بود ، هیچ وقت نبود یعنی یه روز بود سه ماه نبود بنده خدا ، بعد از 8 سالگی من هم من و مادرم به مسیری جدا از پدرم ادامه دادیم ، اون روزا مخصوصا قبلا ها اونو مقصر میدونستم که یعنی یکم اراده نداشت که سالم بشه یعنی دلش برامون تنگ نشده ، یه آدم چه طور میتونه اینقدر بی مسئولیت باشه و شروع میکردم به احساس قربانی کردن و قضاوت اون بنده خدا ، اما وقتی با شما آشنا شدم یاد گرفتم ببخشم نه برای اون بلکه برای خودم ،بخشیدم و رها کردم اما امروز و با گوش کردن به این فایل من نه تنها پدرم رو بخشیدم بلکه اون رو دوست دارم چون فهمیدم اون هم مثل من که نمیتونم با این که میخواهم روتین ورزش کنم اما نمیتونم و این به دلیل بی ارادگی من نیست بلکه به خاطر باورهای ریشه ای منه اون هم همین طور بوده ، اون باور داره کارشو میکنه ، مادر منم مثل اون دختر خانم فامیل شما خیلی خرج کرد، خیلی تلاش کرد ،بار هاو بارها تلاشِ هم مالی، هم جسمی و روحی اما مسئله اصلا انجام دادن یا ندادن یک رفتار خاص نیست بلکه از عمقه از درونه از باوره .

    خدارو شاکرم که این ویژگی در من هم بوده ،به قول شما استاد عزیزم الگوهای آدمهارو میشناختم البته اون روزا نمیدونستم که چی به چیه، میگفتم من خوب آدمای اطرافم رو میشناسم، همیشه برای من یک بار کافی بودکه بره تو ذهنم که این شخص این ویژگی رو داره و دیگه گولشو نخورم یا حداقل بیشتر احتیاط کنم نمیدونم این باور چه قدر غلط یا درست بوده اما تا الان به من کمک های زیادی کرده اما برعکسِ من مادرم هست که به شدت احساسیه و تازه وقتی بهش اعتراض میکنم که چرا درس نمیگیری میگه آدم باید رئوف باشه …..

    یه تجربه ی دیگه از خودم ، زمانایی بود که مثلا شب مامان میگفت فردا میریم خونه ی فلانی یا میریم خوش میگذرونیم ، میریم پارک ، میریم خرید یا هر چیزی یعنی قول میداد فردا فلان کار رو انجام میدیم و منم شاد و خوشحال میشدم و توی ذهنم برنامه ریزی میکردم صبح زود بیدار میشدم حتی از شوق کارهای صبحانه رو زودی میکردم که زودی بریم به برنامه ای که ریختیم برسیم و چی میشد مامانم میزد زیر قولش به بهانه های مختلف آی هوا گرمه ، سرده ، خورشید امروز نورش طلایی کم رنگه و …خلاصه چندین بار این الگو تکرار شد و به قولی هر بار حال ما گرفته میشد امـــــــا یه روزی دیگه قبول کردم که آقا دیگه حساب نکن که ناراحت بشی و بعد از اون روز که من این تصمیم رو گرفتم فکر میکنم فقط یک بار یا دوبار این پروسه رخ دادو من دیگه ناراحت نمیشدم چون توی ذهنم میدونستم احتمال داره که به قولی که داده عمل نکنه و دقیقا پلن بی رو اجرا میکردم یعنی اگر نمیشد ناراحت نمیشدم میرفتم خودم تنهایی بیرون یا میرفتم پیاده روی یا آهنگ گوش میکردم خلاصه من به وعده ی خوش گذروندن با خودم عمل میکردم و جالبه که بعد از اینکه من واکنشم تغییر کرد انصافا دیگه با همچین موضوعی تا الان برخورد نکردم .

    استاد وقتی در مورد تجربه ی اجاره ی مغازه تون برامون گفتید یاد خودمون افتادم یه چند باری میشد که ما سر 6 ماه یا سر یک سال که میشد به دلایلی یا خودمون به این نتیجه میرسیدیم که باید خونمون رو تغییر بدیم یا اگر ما میخواستیم بمونیم صاحب خونه موافقت نمیکرد،یادمه بار آخر خیلی سر این قضیه اذیت شدیم دقیقا یادمه استاد جان که من هم مثل شما گفتم یعنی میشه ما بریم تو یه خونه ای چند سال بشینیم و خداوند اجابت کرد ، من و مادرم هدایت شدیم به یکی از فایل های ارزشمند شما در دوره قانون آفرینش که اونجا دقیقا این جمله رو گفتید که« اگر هر سال باید جابه جا بشید و اسباب کشی کنید بدونید که این یه باوره و باید تغییرش بدی ، ببینید روی چی حساس شدید که هر سال باید اسباب کشی کنید » هیچی دیگه این کلام گوهر بار شما هدایت خداوند و جواب درخواست من شد و ما امسال توی خونه ای زندگی میکنیم که خونه ی زیباییه با همسایه های عالی ،منطقه ی عالی ،صاحب خونه ی عالی و جالبه که وقتی به صاحب خونه اطلاع دادیم که میخواهیم اینجا رو تمدید کنیم با روی خوش گفت باشه و جالب تر اینکه خودشون گفتن هر قیمتی که خودتون میتونیدبپردازید رو بگید و آنچه که ما گفتیم رو قبول کرد ،خدا دیگه چه طور میتونه وارد زندگی مون بشه و همه ی جهان رو به خط کنه برامون برای اینکه به خواسته هامون برسیم ، معجزه باید چه طور دیگه رخ بده ،نه خاص و تنها برای من یکی نه برای هر کسی که از قوانین استفاده کنه این معجزات رخ میده هرکسی به هر اندازه ای که استفاده کنه نتیجه هم میگیره اینا رو دارم اول به خودم میگم که آگاه بشم که دلیل این نتایج چیه ، به خدا که تمام این شیرینی ها که داریم تجربه میکنیم همه اش به خاطر استفاده از این آگاهی های الهیه ، آگاهی هایی که هست تا ما آسان زندگی کنیم و من ازشما سپاسگذارم .

    و کلی تجربه ی دیگه که برای خودم در دفترم نوشتم برای اینکه این مطلب برای خودم باز تر بشه و خدا میدونه استاد جان که شما میگفتید من نمونه هاش رو تو خودم تو اطرافیانم پیدا میکردم و میخواستم بترکم از دقت و درستی این آگاهی ها و قوانین ، خدارو شکر به خاطر حضور شما …

    سپاسگذار خداوندی هستم که همواره همراهه و روشنی بخش مسیر منه

    سپاسگذار خداوندی هستم که فرشته ای نجات بخش چون شما رو در زندگیم آورد

    سپاسگذار شما استاد عزیزم هستم برای این آگاهی های ارزشمند که بهمون هدیه میدید

    سپاسگذار مریم بانوی عزیزو مهربون هستم که حضورش شادی بخش قلب ما است

    سپاسگذارم که در این مسیر همراه شما هستم

    امیدوارم بتونیم الگو های تکرار شونده ی خوبی رو درخودمون ایجاد کنیم و قبلی ها رو هم تغییر بدیم و به تعالی برسیم و رشد کنیم .

    بهترین ها رو براتون آرزومندم .

    یه عالمه عشق به تک تکتون …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2654 روز

    سلام استاد جانم

    این فایل رو چند بار با سرعت های کند ،متوسط …گوش دادم و متوجه صحبت های شما شدم

    اعتراف میکنم که خیلی پذیرشش برام سخته ،انگار که با من هستید ،فرنگیس از یه سوراخ ده بار گزیده نشو،سرت رو از تو برف بیار بیرون ،هیچ معجزه ای قرار نیست رخ بده ،اون آشغال های لعنتی وابستگی و خلع های درونی جارو کن گم شن برن دیگه خورد شدن و نادیده گرفته شدن ها گریه،بسه دیگه ، ترس و شرک کافیه ،این ترس و اضطراب داره تو رو از پا در میاره ،انرژی تو رو میخوره،

    من اعتراف میکنم که پذیرش تحمل مرگ عزیز ترین کسانم رو دارم ،اما وقتی به یه سری ترس هام و وابستگی های عمیقم فک میکنم به عواقب تصمیماتی که باید بگیرم رودر نظرمیارم ترس همه وجودم رو میگیره و ترسی که باشرک و عدم اعتماد بنفس و عزت نفس یکیه ،خیلی مساعلی که یکش رو اینجا مینویسم

    بچه که بودم عروسی یا مهمونی باید می‌رفتیم من همیشه جلوتر از همه آماده بودم تو حیاط قدم می‌زدم و منتظر بقیه بودم، هیچ وقت نشد بقیه منتظر من باشن و مامانم که به شدت کند آماده می شد و اصلاً عین خیالش نبود که بقیه منتظرشن ،شده بود که ما لباس پوشیده اماده‌ایم مامانم تازه می‌خواد بره دوش بگیره،همین رفتار رو مامانم بعد سالها دوباره انجام داد، اینطوری که چون من فرزند بزرگم با اینکه ، خونه خودمم و مستقل هستم اما مجلسی باشه ،مسولیتش بیشتر بامنه یا کلا مجلس خونه منه

    روزی که عیدی خواهرم که تازه نامزد کرده بود رو می‌آوردند تصور کنید اون همه آدم خانم و آقا ،نزدیک 30 نفر با ساز و دهل و کلی کادو دارن میان داخل و مامان طبقه پایینه و اصلا آماده نشده ،نمیدونم میتونید تصور کنید که چه فشاری می‌تونه رو آدم باشه از تند تند پذیرایی کردناش از سوالاتشون که مامانت کجاست، تنهای تنها

    این قضیه هم چنان داره برای من تکرار می‌شه

    من چقدر حرص می‌خوردم ولی خب اصلاً نمی‌دونستم که این اخلاقی که انقدر رو مخمه رو با خودم یدک می‌کشم تو زندگی آینده ام

    می‌تونم بگم یکی از پترن‌های پرتکرار زندگی من اینه که من همیشه منتظر همسرم هستم ،

    به تعداد انگشت‌های دست پیش میاد که خوش قول باشه و همیشه یه اتفاقی براش افتاده و دروغم نمیگه واقعاً همینطور بوده و باورش اینه که شغل آزاد همینه ،که نتونسته سر موقع خونه بیاد ،حتی وقتی مهمون داریم بیشتر موقع ها بعد مهمونا خونه میرسه ،همه چی رو دوش منه،و چون خودم خیلی روی این قضیه حساس هستم چقدر خجالت می‌کشم جلوی بقیه انگار من این رفتارو دارم انجام میدم

    و جالبه من هر بار رو قولش حساب می‌کردم،هر بار تو 10 سال ، چطور من اینجوریم ،چطور تا العان متوجه نشدم ،استاد این مبحث را تو 12 قدم هم مطرح کردید اما به وضوحی که اینجا توضیح دادید و مثال آوردید من اونجا درک نکردم

    آخه مگه مامان من این همه که با پدرم بحث می‌کردن سر این خونسردیش تغییر کرد ،چطور انتظار دارم همسر من تغییر کنه،مگه از بابام بیشتر برش دارم ،اون نتونست ،من میتونم

    استاد باورتون نمیشه من چقدر طلا فروختم تا در مواقعی که لازم بوده به همسرم کمک کنم کلی چیزی که ازش می‌خواستم این بوده که از این به بعد خوش قول باشه،نه که ده برابرش رو برام بخره ،«چقدر خودم رو لایق داشتن طلا ندونستم »چون من رو آن تایم بودن خیلی حساسم

    یادآوری ش حالم رو خیلی بد می‌کنه

    نامبرده همین بهای اندک رو هم نمی‌تونست پرداخت کنه و سر حرفش بمونه و زین پس یکم خوش قول تر باشه لاعقل

    خدا رو. شکر تا اینجا متوجه شدم که ریشه این رفتار با من از کودکی نشئت می‌گیره و اینو با خودم یدک کشیدم آوردم و پدرم تونست با این اخلاق مامانم کنار بیاد من اگر می‌تونم مثل پدرم عمل کنم اگر نه فکر دیگه ای به حال خودم بکشم حداقل دیگه قولش و زمان بندیش حساب نکنم

    اصلاً کی گفته که مرده و قولش ،ریشه این ضرب المثلها از کجا در میاد،

    من با وجودی که این همه محصول خریدم ایقدر به خودشناسی رسیدم و به رفتارهام کمبودهام پاشنه آشیل‌هام آگاه هستم ،کار می‌کنم باز هم نمی‌تونم

    اونطوری که می‌خوام و باید عزت نفسم و اعتماد به نفسم رو رشد بدم، توحیدی عمل کنم ،دو خط در میون میبینم وا دادم ،و دوباره متوجه میشم و از نو شروع میکنم

    احمقانه است که فک کنم دیگری اونم به خاطر من ،نه خودش تو خیلی جهات تغییر کنه

    استاد خیلی خوشحال شدم که قرار ه یه محصول مختص ارزشمندی و لیاقت تهیه کنید من از همین الان تو صف خریدنش هستم ،خیلی وقتها میگفتم کاش یکبار استاد به صورت تخصصی همانطور که تو زمینه روابط ثروت، کسب و کار، روابط و.. کار کرده بیاد تخصصی در زمینه باور لیاقت و ارزشمندی محصول تولید کنه، خیلی خوشحال شدم که قراره چنین محصولی داشته باشیم ،

    واقعا این فایل به تنهایی بسیار ارزشمنده و به اندازه میلیونها تومان ارزش داره و شما سخاوتمندانه رایگان این آگاهی ها رو در اختیارمون قرار دادید،سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    زهره آرزومندی گفته:
    مدت عضویت: 1692 روز

    بنام خالق ثروت افرین

    باسلام خدمت دو زوج دوست داشتنی و تمام دوستان عزیزم دراین مسیرالهی

    تشکرمیکنم ازشما استادعزیزم برا این فایل ها که اصلا نمیشه ازشون گذشت

    استاد دیوانه کنندس روش جدیدتون بینهایت ازتون سپاسگذارم

    شما صحبت از پترن ها والگوهایی تکرارشونده دردیگران کردید و منویاد یکی از تجربه هام انداخت

    یادمه ی همکاری داشتم که همیشه دیربه محیط کاریش میرسید و همیشه دلایل خودشوداشت

    اینم بگم که یکی از ویژگی هایی خوب من اینکه ادم بسیار خوش قولی هستم و از افرادی که بدقول هستن دوری میکنم

    یادمه ی روز بعد ی هفته شیفته خسته کننده قرارگذاشتم بریم کله پاچه قبل شیفت کاریمون

    جالب اینجاس استاد من سرساعت اول صبح منتظر ولی خبری از کسی نبود

    واین ی بی احترامی بزرگی برامن بود

    یادمه درست این داستان زمانی بود که من داشتم رو دوره قانون سلامتی کارمیکردم و این باعث شد ذهنموکنترل کنم و پیاده رویی کنم واز اون حس خوب اول صبحی لذت ببرم

    وقتی به محیط کاریم رفتم همکارم دیدکه من ناراحتم و اصلا بروش نمیارم ازم عذرخواهی کرد وگفت فردامیریم … ولی خب اون فرد برامن تموم شده بود

    کلا من رواین پترن ها حساس شدم

    دلیل اینکه چی شد که اینقدر حساس شدم یادم نیس فکرکنم بدلیل اینکه درکودکی همیشه برا داشتنه خواسته هام بهم قول داده میشود حالا اینکه برام تهیه میشود یانه یادم نیس شایدهمین قول ها باعث شده تا من حساس بشم رو وعده وعیدها

    ازاینکه یکی بهم بگه دفعه اخر ببخشید پیش اومدتکرار نمیشه قول میدم

    برامن این حرف ها نشان از ی ضعف بزرگیه و از اونجایی که من از ادمایی ضعیف اصلا خوشم نمیاد

    این باعث حذف اینجورافراد از زندگیم میشه

    یکی از دلیل اینکه افرادی که دوربرمن هستن تعدادکمی دارن ولی افراد بسیارسالم و خوبی هستن و من معتقدم افراد روادم خیلی بیشترازخانواده تاثیرمیزارن براهمین همیشه گلچین میکنم

    البته این قبل از اشنایی باشمابود ولی از وقتی باشما اشناشدم بکل محیط کاریم و افرادی که باهاشون حتی درحدسلام فقط بودم حذف شدن

    جهان کاروبرامن اسان کرد خدایاشکرت

    اما استاد من دوس ندارم باافراد ضعیف درارتباط باشم ولی افرادی که به سمت من میان ضعیف هستن البته اینم بگم خیلی بهترشده از وقتی رو خودم کارمیکنم جنس افرادوحس میکنم حتی افرادی که گذری ازکنارم عبورمیکنن لبخندبه لباشون هست افرادی زیبا و بسیار باشخصیت هستن قشنگ اینومیفهمم بقول شما داره اون کد تغییرمیکنه بدون اینکه من بفهمم ی چیزی باعث تغییراین شرایط شده و من با دوره کشف قوانین زندگی خیلی تخصصی وار میتونم کارکنم رو خودم

    استاد ازاینکه گفتی دوره جدید داره اماده میشه چقدرخوشحال شدم

    واین ی خبربسیارخوشحال کنندس برامن

    فکرکنم یکی از دلایل جذب همین افراد بصورت ناخوداگاه همین احساس عدم لیاقته بااینکه درش خوبم ولی بازم مشکل دارم

    به جرات میتونم بگم تو روابط شما تنها فردی هستید که من میبینم اینقدر عالی معنی عشق و دوس داشتن درک کردید بدون محدودیت بدون وابستگی دیدنه زندگی شما و نوع برخوردشما باهمدیگه باعث شده تا من بفهمم

    بابا میشه واقعا عاشق شدو عاشقانه زندگی کرد

    میشه به سلیقه ونظرات هم احترام گذاشت میشه بدون اجبار یکاریوباقلبت انجام بدی میشه ازاد باشی رها باشی ساعت ها براخودت تنها باشی میشه عاشق بود و وابسته نبود

    اصلا استاد دیدن شما تمام ذهنیت هایی منوتغییر داد همیشه دوس داشتم ی جور متفاوت فکرکنم زندگی کنم

    من این خواسته رو داشتم خیلی واضح و این دلیل هدایت من به این مسیرالهی شد

    خدایاشکرت چقدر زیبا و اسان هدایت میکنی

    استاد دیدنه این روابط و این احترام بینه شما باعث شد تا من استاندارتمو در روابط بالا ببرم

    با هرکسی وارد رابطه نمیشم

    باهرکسی گفتگوطولانی ندارم

    باهرکسی فاب نمیشم

    ازنظرخانوادم اینکه توسختگیرشدی ولی بنظرمن همین سختگیربودن باعث شده تامن ضربه نخورم از دیگران

    همین سختگیربودن باعث شده من خیلی ترمز نداشته باشم

    باعث ارامش من شده

    بیصبرانه منتظر دوره جدید شما استاد عزیز هستم و ابدیت دوره عشق و مودت با روش جدیدتون هستم

    خدامیدونه امسال چه سال پربرکتی براهمه ماهابشه

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    پایدارباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سارا توکل گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    باسلام و احترام به استاد گرانقدر و دوستان گرامی

    _درباره تجربیاتی بنویسید از عواقب اعتماد به افرادی که الگوهای تکرار شونده مخرب دارند. سپس این اعتماد سبب شد تا از لحاظ احساسی، مالی، زمانی، انرژی و … صدمه هایی ببینید:

    همکاری داشتم که تقاضای قرض کرد برای 4 ماه. تا یکسال نداد و بعد 4 برابر همان مبلغ را دوباره یکماهه قرض خواست و گفت دوتاش را یکجا ماه دیگه می پردازم. تا یکسال دیگه نداد و بعدش تیکه تیکه در چند قسط قرضش را داد. من بسیار متضرر شدم و این در شرایطی بود که دلار از 4 تومن به 12 تومن رسید یعنی من نه تنها به پولم نرسیدم بلکه سه برابر هم ضرر کردم. بعدش دو بار دیگه هم تماس گرفت و بعد از حال و احوال و گله و شکایت از مشکلات و شرایطش دوباره تقاضای قرض کرد و من با اینکه داشتم دیگه ندادم و او هم دوستی و سلام علیکش را کلا با من قطع کرد. بعدها از محل کار من رفت در حالیکه چند میلیارد خرد خرد از همه به بهانه های مختلف قرض گرفته بود و بعد از ناپدید شدنش یکی یکی همه می گفتند که بهش قرض داده بودند و ازش شکایت کردند. الان که دوسال هم گذشته و خبری نیست.

    همکاری دارم که در محل کار هر کاری بخواهد برایش انجام داده ام ولی هر بار ازش خواسته ام کاری برای من انجام دهد به دلیلی گفته از بقیه همکاران بخواهم و اگر بقیه نتوانستند اونوقت کمکم می کنه. اگر وسیله ای مثلا سیم رابط… بهم در محل کار قرض بده با ماژیک روی برد داخل اتاقمون می نویسد جوری که هرکس از در اتاق می آید داخل میبیند. با دیدن این فایل استاد تصمیم گرفتم دیگه نه بهش کمکی بکنم و نه ازش کمکی بخواهم.

    در روابط داخل خانواده همسرم با افراد خانواده ام سالی یکبار هم رفت و آمد نمی کرد ولی با خانواده خودش که در شهر دیگری بودند و 8 تا 10 ساعت راه بود هر دوماه یکبار چند روز منو مجبور می کرد که چند روز مرخصی بگیرم و بریم . هر بار هم می گفت بریم و بیاییم قول میدم دفعه بعد میریم سمت خانواده شما. 15 سال گذشت و این روند ادامه داشت و حتی یک تعطیلات هم نشد که سمت خانواده من برویم. تا جاییکه من از کلمات خودش استفاده کردم. مثلا گفتم من جایی که به زحمت بیفتم نمی روم . یا من خسته می شوم نمیام. یابعد از اینکه رفتیم سمت من بعدش می آیم سمت شما. خلاصه بعد از چند ماه یواش یواش شرایطمون متعادل شد و الان هر هفته یا هر دو هفته خانواده ام که در شهر خودمون هستند را می توانم بروم ببینم یا اونها را دعوت می کنیم.

    یا این که همیشه منو مجبور می کرد وام بگیرم ، و ضامنش بشوم تا او هم وام بگیره و خونه بخریم و میگفت قسط وام را با اجاره دادن خونه می پردازیم یا طلاهاتم بفروش خونه بخریم در عوضش خانه را به نامت می کنم و وقتی وام می گرفتم و ضامنش می شدم و تمام پس انداز و طلاهامو بهش می دادم هر بار به بهانه ای خانه را به نام خودش می گرفت مثلا می گفت خونه شهرستانه رفت و آمدش و کارهای محضریش برات سخته، یا می خواهم بدم پدرم بره دنبال کارهاش اگر سند به نام تو باشه برام بد میشه و یا می گفت پولو گذاشتم بانک وام مسکن گرفتم چون وام به نام منه سند هم به نام من باید باشه و… وخلاصه قول میداد که خونه را فروختیم و خواستیم عوضش کنیم دفعه بعد حتما به نام تو می زنم قول میدم! جالب اینکه بعد از هر خرید خونه به بهانه اینکه زندگی مشترکه و پول من و تو نداره و من هر چی دارم مال توست قسطهای وامی که من گرفته بودم و قرار بود از اجاره پرداخت بشه را هم می انداخت گردن من و چون خودش می گفت ادارمون به ما برگه ضمانت نمیده هیچوقت ضامن من نمی شد و همکاران من ضامنم بودند و بنابراین من به خلطر حفظ آبروم جلوی همکارام مجبور به پرداخت اقساط می شدم. از طرف دیگر قسطهای وام خودش را هم چند ماه چند ماه نمی داد و چون ضامنش خودم بودم آنها را هم خودم میدادم. این داستان 4 بار تکرار شد تا من با سایت استاد آشنا شدم و متوجه اشتباهاتم شدم دیگه وام نگرفتم وامهای وسوسه برانگیز و درشت هم بود، ولی اعلام کردم که من دیگه نه ضامن میشم و نه وام می گیرم و شروع کرده ام اقساطم را چند تا چند تا می دهم تا زودتر از موعد بازپرداختها تمام شود و از لحاظ مالی آزاد شوم.

    به امید خدا و با تشکر از شما استاد ارجمند و دوستان ارزشمندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2030 روز

      سلام ساراخانم.دقیقا این الگوی تکراری رو منم دارم.منم همیشه ضامن همسرم میشدم ومجبور میشم قسطها رو پرداخت کنم هربار هم میگه که باهات حساب میکنم ولی هیچ خبری از برگردوندن پول ها نیست.این قضیه چندسال ادامه داشت ولی از یه جایی به بعد تصمیم قطعی گرفتم که پولم صرف پرداخت قسط ها نشه که خیلی خیلی کمتر شده فقط پارسال که میخواستم ضامن وام ازدواج برادرم بشم قسط عقب مونده داشت مجبور شدم که کار داداشم راه بیفته چند میلیونی پرداخت کردم وگرنه الان خط قرمزم شده که قسط پرداخت کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ساره موذنی گفته:
    مدت عضویت: 2724 روز

    سلام به استاد خوبم و همه ی خانواده ی عباسمنش

    اومدم که اعتراف کنم خودم یکی از اون آدمهایی هستم که الگویی را بارها تو زندگیم تکرار کردم تا این لحظه از زندگیم،

    به خاطر عجول بودنم ،از بچگی یه راهی را انتخاب کردم و تا وسط راه رفتم وقتی میدیدم نمی‌رسم به این زودی ،رهاش میکردم.

    رفتم ژیمناستیک ،شروع کردم تا چند تا کلاس رفتم دیدم هنوز ژیمناستیک حرفه ای نشدم ،و این زودی ها نمی رسم ،ولش کردم؛

    رفتم والیبال ،همینطور؛

    کلاس زبان رفتم،همینطور؛

    تا الان ،

    می‌خوام مهاجرت کنم همون ذهن عجول میگه تو باید زبانتو تقویت کنی و باز روند داره.

    باورم شده که من پشتکار توی هیچ زمینه ای ندارم.

    هیچ روندی را تا آخر نرفتم تا حالا.

    ولی می‌خوام از این چرخه ی تکرار شونده بیام بیرون ، چون نمیخوام به سن پیری برسم و هنوز رویاهامو تجربه نکرده باشم،

    باید تغییر کنم.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشالله هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه.

    خدا رو سپاسگزارم که شنیدن و درک آگاهی های این فایل رو روزیم قرار داد و از شما ممنونم استاد که این اندازه آگاهی و آموزش رو صادقانه و عاشقانه بدونه چشم داشت با ما به اشتراک می‌گذارید. انشاالله خداوند همواره مسیر رو براتون راحت تر و ساده تر و لذت بخش تر کنه.

    خدا رو شکر از وقتی که یادم میاد انسانی نبودم که دلم بخواد با کسی درد دل کنم یا دوست داشته باشم کسی برام دلسوزی کنه ولی قبل از آشنایی با شما آدم دلسوزی بودم و دوست داشتم کمک کنم خیلی انرژیها گذاشتم و خیلی وقتها ذهنم وقتم و انرژیم رو بسیار درگیر مسائل بقیه کردم و جالبه فکر می کردم وظیفه ی من چشم پوشیه و فکر میکردم حتما این آدم درست میشه و یا خدا اصلا میخواد که من کمکش کنم و اگر نکنم خدا از دستم ناراحت میشه استاد حالا که دارم اینها رو می‌نویسم بیشتر میفهمم که قبلاً چقدر خدا رو اشتباه شناخته بودم ولی از وقتی به لطف خداوند با شما آشنا شدم و خدا رو بهتر شناختم دیدم چقدر خداوند و قوانینش متفاوته با اون چیزی که من فکر میکردم…

    استاد من الان بهتر فهمیدم که درست تر انتخاب کنم و تصمیم بگیرم کلامتون بسیار مغز داره خیلی استپ کردم و بیشتر خودم رو و عملکرد و ضعفم رو شناختم مثل اینکه برا من بود استاد هر فایلی می‌گذارید مثل یه دوره میمونه می‌خوام بگم خیلی این فایلهای دانلودی ارزشمند هست واقعا شما همه چی رو در واقع اون اصل رو هر بار به شکلهای مختلف در غالب فایلها و دوره ها به ما گوشزد میکنید من باید بسیار بسیار گوش بدهم و انشاالله هر بار به اندازه درکم به عمل تبدیلش کنم.

    نکته ای که من از این صحبت‌ها بیشتر درکش کردم اینه که ما نباید جای خدا رو برا بقیه بگیریم خدا به همه انسانها و ذره ذره هستی نزدیکه و درونشونه پس کافیه انسان اراده کنه و انتخاب کنه راه درست رو لاجرم یاری و هدایت رو از طرف خداوند خواهد چشید …

    خدا مالک و فرمانروای هستی هست من نباید بخوام که جای اونو برا بقیه پر کنم چون وقتی دارم دلسوزی بیجا میکنم دارم و برا تغییر بقیه انرژی میگذارم دارم به خدا میگم اشتباه کردی و من می‌خوام درستش کنم وقتی قانون رو درک کردم این و برا خودم هر موقع که خواستم دلسوزی کنم تکرار کردم تا متوجه بشم چقدر این کار اشتباهه و فاجعه هست تا تکرارش نکنم درک قانون به من خیلی خیلی کمک کرده در درست فکر کردن درست عمل کردن خیلی بهترم نسبت به قبل هر چند هنوز جای کار دارم در مورد خیلی جاها ولی در این مورد میتونم بگم پیشرفت زیادی داشتم از نظر بقیه بی رحم و خونسرد و بی احساس که اصلا با زهرای قبلی شباهتی ندارم و کیلومترها فاصله دارم به لطف خداوند و شما استاد عزیزم الان جایی هستم که با قدرت بگم ایمان دارم همه انسانها در جای بسیار بسیار درست و زمان درستی هستند منه زهرا الان جای درستی هستم وای خدای من چقدر این نظم زیبا و قابل تحسینه که خدا در جهان قرار داده چقدر قانون عالیه بعضی مواقع دوست دارم بلند فریاد بزنم که همه چی این جهان درسته به خدا بگم خیلی ممنونم خیلی نظم جهانت قشنگه خیلی… من کم میارم برا اینکه اون شکلی که باید سپاسگزارت باشم ولی بدون همه چی خیلی عالیه و خیلی خوبه که هستی و دارمت خدای مهربونم …

    استاد عزیزم ،مریم جان و دوستان خوبم خیلی دوستتون دارم انشاالله در پناه رب العالمین همواره شاد سالم موفق ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: