تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

151 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حامد گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    بنام خدا

    سلام.وای ..وااااااای ..وای ای، خدایا شکرت اصلا چطور به سوال من جواب دادی تا به حال هیچ وقت به این وضوح هیچ جایی نفهمیده بودم که رفتن به دنبال علایق یعنی چی.همین امروز تلگرامو نصب کردم و رفتم توی کانال دیدم بهم چشمک میزنه و من این سوال رو هر روز از خودم میپرسیدم و رسیدم به جوابش خدایا شکرت من شاید الان هنوز در فرکانس این قرار نگرفتم که دوره های استاد عباسمنش رو بگیرم ولی هر روز با فایل های رایگان و جواب های بچه ها، خدا جواب منو میده و میدونم بزودی دوره های پولی استاد رو شروع میکنم .خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3350 روز

    سلام

    به نظر من اگر می دانم که موردعلاقه ام چیست که بسیار عالی است و تمام

    اگرنمی دانیم باید آن را بفهمیم برای اینکار از اولین کاری که دم دستمون است شروع می کنیم یعنی برایمان بدیهی است و داریم می بینمش

    ما تا قرمه سبزی نخوریم که نمی فهمیم خوشمزه است یا نه

    پس اگر خوردیم می فهمیم که به آن علاقه داریم اگر نخوردیم بایدبریم بخوریم

    پس از کاری که هست شروع می کنیم و اگر علاقمند نبودیم عوض میکنیم تا بالاخره به زودی می فهمیم که چیست

    به هر حال در قسمت باورها ماندن کار نمی شه باید باور داشته باشیم که من در کار مورد علاقه خود وارد می شوم و پیدایش می کنم و شروع کنیم به اقدام کردن باید act ای را انجام دهیم تا موضوع برای ما روشن شود ولی نباید در این راه کمال گرا باشیم و بخواهیم زود به نتیجه برسیم نشد به این معنی است که من باید تلاشی دیگر و دوباره داشته باشیم با تغییر مسیر نه اینکه چون مثلا زود به درآمدنرسیدم پس مورد علاقه من نیست که همه اینها از خودشناسی می آید که باید روی آن کار کنیم وقتی خودمان را خوب می شناسیم تصمیمات و انتخابهای بهتری هم داریم.

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    محدثه سیستانی گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    سلام به استاد عباس منش گرامی خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی و همه دوستان این سایت وزین

    چندروزی بود که ذهنم درگیر این مسئله بود که واقعا رسالت من چیه و واقعا به چه چیزی علاقه مند هستم که با اومدن به سایت و سرچ جمله «پیدا کردن علاقه خود»در قسمت عقل کل هدایت شدم به این مقاله عالی البته قبلا هم این مقاله رو خونده بودم ولی دریافتی که امروز از این مقاله دارم خیلیییی متفاوته.

    دریافتی ک از این مقاله داشتم:

    فکر میکنم اولین قدم تجربه لحظه اکنون هست و لذت بردن به جای اینکه یکسره حرص بخوری کاری که الان انجام میدم درسته یا نه و آخر این کار چی میشه به نتیجه میرسم یا نه،علاقه و رسالت من هست یا نه همه این افکار مزاحم رو ندیده بگیری و تمرکزتو رو کاری که الان داری بزاری چون به هر حال یه علاقه هرچند کم داشتی که به سمتش رفتی و در همون حینی که اون کارو انجام میدی فرکانست روهم بالا میبری حالا چطوری فرکانست رو بالا ببری؟ با آرامشی که تو مسیر داری،حرص نخوردن برای اینکه مسیرم درسته یا نه، مورد علاقم هست یا نه، رسالتم هست یا نه یا به بیان دیگر حذف نجواها، با لذت بردن، با ایجاد احساس ارامش، با بالا بردن عزت نفس که خیلیییی مهمه.

    یکی از کامنت هایی که تو دریافت و فهم این مقاله بهم کمک کرد کامنت خانم سمیه بود شاید اگه خانم سمیه هم قبل از اینکه فرکانسشون بالا بره (با کار کردن روی عزت نفسشون)این کار زنبورداری رو هم مثله بقیه کارهایی که تجربه کرده بودن رهاش میکردن یا اصلا به سمتش هدایت نمیشدن یا اونقدری که الان بهش علاقه دارن علاقه مند نمیشدن.

    نکته بعدی اینه که علاقه ممکنه در طول مسیر تغییر کنه همیشه فکر میکردم که علاقه یا همون رسالت یه چیز از قبل تعیین شده مشخص و دقیقه و پرداختن به هرکار و یا شغل دیگه ای ممکنه وقت تلف کنی باشه اما نکته اینجاست که رسالت یا علاقه هم با تغییر فرکانس تغییر میکنه،یعنی علاقه ای که الان به یه موضوع خاص داری ممکنه چند وقت دیگه با تغییر فرکانست عوض شه اما نباید حرص اینو بخوری که این عوض شدن علاقه ها زمان رو ازت میگیره چرا چون طبق این مقاله«یعنی انجام هر کدام از این قدم ها را وقت تلف کردن ندان، بلکه آن را مانند حلقه های زنجیری ببین که با حذف هر کدام از آن حلقه ها، زنجیر پاره می شود. یعنی همه این قدم ها به اندازه آن قدم آخر که مقصد است، مهم است»

    هر کدوم از این حلقه ها که همون علایقمونه که در برهه ای از زمان بهش میپردازیم مهمه و همگی با هم در نهایت باعث ایجاد زنجیری زیبا میشه.

    اگه اینطوری و با این دیدگاه به مسئله نگاه کنیم دیگه از تجربیات قبلی از شغل هایی که تا الان عوض کردیم خودمون رو سرزنش نمیکنیم و به چشم تجربه ای ارزشمند بهشون نگاه میکنیم که پلی برای قدم بعدی میشه.

    خدایا شکرت به خاطر هدایتم به این مسیر خدایا شکرت که هر خواسته ای که دارم هر سوالی که دارم اجابت میکنی

    سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی به خاطراینکه راهنمای این مسیربسیار زیبا برای ما هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      علی دیزبادی گفته:
      مدت عضویت: 959 روز

      خانم سیستانی عزیز ، این بخش از گفتتتون که فرمودید : [ شاید اگه خانم سمیه هم قبل از اینکه فرکانسشون بالا بره (با کار کردن روی عزت نفسشون)این کار زنبورداری رو هم مثله بقیه کارهایی که تجربه کرده بودن رهاش میکردن یا اصلا به سمتش هدایت نمیشدن یا اونقدری که الان بهش علاقه دارن علاقه مند نمیشدن. ] انقدری من رو به فکر فرو برده که نمیتونم بگم چقدر با ارزشه، منم درگیر همین علاقه و شناختن مسیرمم ، که این بخش از کامنتتون خیلی برام فوقالعاده اومد

      برقرار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2132 روز

    سلام به همه ی عزیزانم

    این متنی که خوندم دقیقا جواب سوال امروزم بود خداوند رو بابت جواب دادن به من هزاران بار سپاسگزارم

    من بعد از مهاجرت به شهر دیگه یعنی همین العان که دارم این کامنت و میگزارم ده روزه که اومدم به یه شهر دیگه با یه جمدون و اینکه دوستانم اینجا چندتا کار برام پیداکردن و من همش میگفتم حالا شاید بهت از این پیدا کنم وایسین هی بهم پیشنهاد مار میشد و من میگفتم وا من کسب و کار خودم و داشتم حالا بیام برم فروشنده شم مقاومت شدیدی دارم تو این زمینه

    یا هی میگم حالا فلانی که انقدر برام مهمه چی میگه نمیگه از شغلی که داشت اومد سر یه شغلی که لولش انقد پایینه خلاصه الان ده روز شد که اومدم و امروز دنبال جواب سوالم بودم که به اینجا هدایت شدم و من فهمیدم که حتی اگه ندونم رسالتم چیه علاقه م به چیه باید شروع کنم حتی شده فروشندگی و شروع کنم از فردا شروع میکنم و من به خودم تعهد میدم که در مسیر ارام باشم تا چرخ بزرگ و سنگین به حرکت دربیاد به سراشیبی برسه

    و خداوند در این مسیر حمایتم میکنه در پناه خداوند وهاب باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    Trust in god گفته:
    مدت عضویت: 2178 روز

    سلام به خانم شایسته‌ی نازنین

    امروز نشانه ی من، این فایل ارزشمند بود که کلی

    یادآوری و مرور قانون بود و کلی. آگاهی.

    برای انتخاب مسیر دلخواه و ادامه دادن مسیر با امید و قدرت و لذت و اشتیاق و وقتی جهان اشتیاق ما رو ببینه و این دقیقا زمانی هست که ما در حس خوبیم وحس خوب بدون شک اتفاقهای خوب رو برای ما هدیه میاره، و چه زمان ما میتونیم بدنبال علایق و خواسته هامون بریم، زماانی که اونقدر به خودباوری رسیده باشیم و اونقدر عزت مفسمون رو بالا برده باشیم که جسارت انتخاب مسیری رو در خودمون ببینیم که شاید از دید گاه اطرافیانمون، یه مسیر بی خود و بی ثمره، همونطوری که استاد در روند رشدشون گفتن که هدایت شدن به برگزاری دوره ی تند خوانی و چه عکس العمل هایی رو دیدن و شنیدن ولی چون بهخودشون و مسیرشون ایمان و باور داشتن، بی توجه به شنیده ها، مرحله به مرحله ادامه دادن و نتایجی رو گرفتن که اون افرادی که در اول ساز مخالف رو میزدن، حتی در خواب هم نمیدیدن!!! و این میشه میوه و ثمره ی باور به خود و عزت نفس داشتن که چه طعم لذیذی داره، که شاید چند درصد کم از مردم جهان میتونن طعم این میوه ی لذیذ رو بچشن!!

    چه فرشته ی نازنینی هست این عزت نفسِ عزیز و دوست داشتنی، که هرجاکه حضورداره، همه چی زیباو عااالی پیش میره، همه جا پراز فراوانی و عشقه و وقتی نیست، همه جا بیابونی تاریک و ترسناک و برهوتی پر از ترس و نگرانی میشه!!

    من بهشتی رو که با حضور گرم و موثرِ این زیبای دوست داشتنی هست رو میخوام

    و هر روز براش تلاش میکنم

    بدون کمال‌گرایی و با قدم های کوچیک کوچیک.

    چراکه هدف امسالم بالا بردنه عزت نفسم هست.

    به امید بهترین ها برای شما و خودم و همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام به همگی

    صبح همه کارهامو انجام دادم و زدم روی نشانه ام …

    واقعا ازین همه دقت متعجبم

    من دوره عزت نفس رو داشتم و دیشب که جلسه ۳ رو برای بار چندم گوش دادم یه هو از ته وجودم یه انرژی خاصی آزاد شد

    سال ها فکر می کردم که احساس گناه ندارم ولی دیشب متوجه شدم به حدی احساس گناهم شدیده که جلو حرکتم رو گرفته

    با آگاهی های نشانه امروزم متوجه شدم من چندین ساله که خودم رو با این جمله که نجوای شیطانه عقب انداختم

    که این کار شاید رسالتم نباشه

    شاید وقت تلف کردن باشه

    شاید این وقتی که واسش میزارم منو از مسیر اصلیم دور کنه

    واسه همین اصلا با جون و دل کارمو انجام نمی دادم اونم با این اعتقاد که وایسم کار مورد علاقه ام رو پیدا کنم

    خب دیدم یه مدت دست رو دست گذاشتم و خبری نشد ….

    با خوندن این آگاهی ها

    متوجه شدم شاید الان اصلا تو شک و تردید باشه

    شاید شغلم همونی نباشه که عاشقشم

    ولی من اگه الان نمی‌دونم دقیق

    پس بهتره وارد شم

    اصلا به قول استاد تصمیم اشتباه بهتر از تصمیم نگرفتنه

    چون حدااقل کمش متوجه میشم چی نمی خوام

    اگه من شغل های مختلف رو تجربه نکنم چطور متوجه بشم کدوم رو می خوام‌؟؟

    قبل این فایل

    سریال زندگی در بهشت قسمت ۲۰۵ رو‌دیدم

    اونجا هم استاد یه چیزی گفت که من رو تکون داد

    گفت من و مریم جان همه محصولات سمس کلاپ رو تست کردیم تا الان متوجه شدیم چی رو دوست داریم و سریع میریم خرید می‌کنیم

    پس من باید تجربه کنم حتی تجربه کنم ببینم آیا این همون هست یا نه

    اصلا اسم تجربه روشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خداوند غفور و رحیمم

    سلام به خانم شایسته عزیز✨ که زحمت نوشتن این راهکارهای ارزشمند رو کشیدن، تحسینتون میکنم و برای شما و استاد گلم🌷، بهترینها رو آرزو میکنم.

    این مقاله فوق‌العاده بود، راستش من اولین باره که توی این بخش دارم کامنت میذارم، خدا رو شکر میکنم که دارم آروم آروم هدایت میشم و به ایده‌هایی که بهم میشه عمل میکنم، من هم مثل خیلی از دوستان فکر میکردم که رسالت من چیه؟ یعنی رسالتم رو انجام یه کار خاص میدیدم، اما حالا این مطلب رو یاد گرفتم که ما به این دنیا آمدیم که تجربه کنیم، آمدیم تواناییهای نهفته وجودمون رو بشناسیم و به این شکل خودمون ظرف وجودمون رو رشد بدیم و خودمون رو آماده دریافت نعمتهای بیشتر کنیم، نعمت‌هاییکه مسخر ما شده توی این دنیا، تا زندگی رو تجربه کنیم، تا از مسیر رسیدن به خواسته‌هامون لذت ببریم، چون یاد گرفتم این خدا فقط با فرکانس لحظه الانم کار داره، اون هم فرکانس غالب من.

    یاد گرفتم که اگر درگیر این سوال‌ها بشم که نکنه این کار رسالتم نباشه، نکنه علاقه ام نباشه، نکنه من رو از هدفم دور کنه، این سوال‌ها باعث میشه، حرکت نکنم، قدم‌هایی که به عنوان هدایت خداوند بهم الهام میشه رو دنبال و اجرایی نکنم و یه موقع به خودم میام میبینم سالها گذشته و من هیچ کاری نکردم و هنوز بدنبال کار مورد علاقه ام هستم، باید حرکت کنم و دست روی دست نذارم و اجازه بدم تجربه کنم، علاقه به قول استاد یه چیز عجیب و غریبی نیست، چیزیه که بهش کشش داریم و علایق ما توی دل کار مشخص میشه، باید به خدا و به هدایت‌های خدا اعتماد کنیم، خدایا صد هزار مرتبه شکرت.🌟

    خدایا شکرت🙏، تحسینتون میکنم خانم شایسته عزیز💖 که اینقدر خوب قوانین رو درک کردید و برای ما توضیح میدید.

    امیدوارم که همه دوستان در پناه خدای بزرگ همیشه سلامت🌷، ثروتمند✨، سربلند🌿 و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🌟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    سلام به دوستان عزیزم؛ درود به قلم الهی مریم شایسته ی عزیز؛ درود به آغازگر آگاهی های الهی سید حسین عباسمنش عزیز

    اول بگم که تک تک کامنت های همه ی دوستان روی این مقاله رو خوندم و لذت بردم. این مقاله ی بخصوص از مریم شایسته ی عزیز بهترین در نوع خودش هست. در بین بقیه ی مقالات سایت هم بهترین هست. اصلا جملات به شکلی جاری شدن که انگار نمیتونه کار انسان باشه. فراتر از توانایی های انسانه. قطعا این قلمی الهی است.

    من قطعا میدونم که موضوع این مقاله در زمره ی سوالات همه ی خانواده ی عباسمنش عزیز بوده هست و خواهد بود. علت اصلیش هم اینه که همه ی ما نیاز داریم که روی عزت نفس خودمون تا ابد کار کنیم. خود استاد هم میگن منی که اینقدر روی خودم کار کردم احساس می کنم هنوز میلیاردها سال نوری با اون چیزی که میتونه حد نهایت عزت نفس باشه فاصله دارم. یکبار دیگه میگم: همه ی ما از الان تا ابد باید روی عزت نفس خودمون کار کنیم.

    چند نکته در رابطه با این مقاله:

    1- اول عزت نفس، وسط عزت نفس، آخر هم عزت نفس

    2- دوستان من آگاه باشید که منبع اصلی تمام خیر، برکات و هدایت در زندگی باورهای قدرتمند و مناسب است. پس در درجه ی اول برروی باورهای خودتون کار کنید تا ایده هایی که بهتون گفته میشه به سمت سعادت هدایتتون کنه. هدایت الهی نتیجه ی حتمی باورهای مناسب و قدرتمند است.

    3- کنترل ذهن در طی کردن مسیر بسیار مهم است. کنترل ذهن اجازه ی خودنمایی به نجواهای شیطانی ذهن را نمی دهد. زندگی در لحظه ی اکنون و انجام کاری که در لحظه ی حال به آن کشش داری خودش نوعی کنترل ذهن است.

    4- آگاه باشید که انسان موجودی تک بعدی نیست. همه ی ما به موضوعات مختلفی کشش و علاقه داریم که استاد از آنها با عنوان کتگوری یاد می کند. و حتی خود استاد هم بارها گفته است که به موضوعات مختلفی از جمله: مربی موفقیت و زندگی (شغل فعلی)، کامپیوتر، مزرعه داری و … علاقمند است. نکته ی مهم این است که وقتی یکی را انتخاب کردیم با تمام تمرکز به آن بپردازیم ولی به این معنی نیست که ما فقط و فقط یک علاقه داریم. اگر خودم را هم مثال بزنم به ورزش، موسیقی، کامپیوتر و تکنولوژی، الکترونیک، سخنرانی و … علاقمند هستم.

    5- هنگامی که در حال لذت بردن از انجام کار مورد علاقه ی خود هستید مواظب تله ای به نام کمالگرایی باشید. کمالگرایی مهمترین عامل محدود کننده ای است که شما را از ادامه ی کار دلسرد می کند و برای شما آن را به شکلی منطقی جلوه می دهد که می گویید من اصلا به این موضوع علاقه نداشتم. نقطه ی مقابل کمالگرایی قانون تکامل است که به شما آرامش میدهد و اجازه میدهد که بیشترین بهره را از تجربه ی موضوع مورد علاقه ی خود کسب کنید.

    در پناه رب العالمین الله یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    فروغ گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم

    و دوستان

    این سوالیه که شاید سالها قبل از اشنایی با این اموزه ها ذهن منو درگیر کرده بود، که فکر میکردم خداوند وقتی من رو افرید برای من مسیری را مشخص کرده که من باید اونو پیدا کنم و ازش بخوام بهم نشون بده مسیر رو.

    و همیشه ندونستن جواب این سوال در من استرس ایجاد میکرد و من رو سردرگم میکرد.

    خدارو شکر میکنم که فهمیدم این فکر و باور اصلا درست نبوده و خداوند برای من مسیری رو از قبل تعیین نکرده.

    من الان دوبار این مقاله رو مطالعه کردم ولی حس میکنم باید پرینت ازش بگیرم و بازم بخونم

    الان میخوام تجربه و برداشت خودم رو از این مقاله و موضوع بگم

    دقیقاا من بعد از این همه سال که دنبال جواب این سوال بودم وقتی با جوابش برخورذ کردم،، که تغییراتی رو در باورهای عزت نفسی و ثروتم ایجاد کرده بودم با کمک دوره عزت نفس و ثروت. البته همچنان دارم روی خودم کار میکنم و تازه اول راه هستم.

    این مدت خیلی جدی دارم روی باورهام با تکرار و تکرارشون کار میکنم و سعی میکنم باورهای خوبی رو جایگزین باورهای مخرب گذشته ام کنم.

    اول یه توضیحی راجب خودم بگم :

    من توی زندگیم فقط تجربه دوماه کار کردن رو دارم ، همیشه از کار کردن میترسیدم و دلیلش هم این بود که از کار کردن با کامپیوتر یه غول واسه خودم ساخته بودم و این شده بود نقطه ضعف من . هر ایده ای که به ذهنم میرسید ختم میشد به کار انلاین و در نهایت کار با کامپیوتر و یه سری نرم افزار.

    خلاصه این که

    این مدت من دارم مدام روی باورهام کار میکنم

    تا اینکه هدایت شدم به یه ایده، اون ایده این بود که :شروع کن به کار کردن با کامپیوتر تا ترست بریزه ، در واقع به من گفت برو توی دل ترسهات .

    و من اولین قدم رو برداشتم و کامپیوتر روشن کردم و شروع کردم به کارهای ساده و مدام به خودم میگفتم خداوند من رو هدایت میکنه، من توانایی انجام هرکاری رو دارم.

    تا اینکه

    یه روز هدایت شدم به سریال زندگی در بهشت که دیدم استاد موقع کار کردن توی پارادایس میگن من ایده هام رو اجرا میکنم خداوند من رو به قدم بعدی هدایت میکنه ، اونجا بود که به خودم گفت ببین فروغ ، این دقیقا جواب توهه،

    و خودم رو تحسین کردم و خداوند رو سپاسگزار شدم که چقد جالب منو هذایت کرده بود و من هم اون رو بدون چون و چرا انجام داده بودم.

    تا چند روز بعد توی قسمت های بعدی دیدم استاد به پسر دوستشون که علاقه داشت توی یوتوب فعالیت کنه ،اما نمیدونست چطور و باور داشت که سنش کمه میگفت تو سعی کن هر روز ویدیو بزاری کم کم متوجه سبک شخصی خودت میشی

    اونجا بود که من به خودم گفتم ببین فروغ ، اینم جواب سوال تو بود یعنی تو شروع کن به یه کار کم کم توی مسیر هذایت میشی و از خودت شناخت پیدا میکنی و میفهمی دقیقا چی میخوای و از چی خوشت میاد

    اونجا بود که به من یه ایده دیگه ارسید،که فیلمهایی که از طبیعت میگیرم رو منم بزارم یوتوب اینطوری هم با کامپیوتر بیشتر کار میکنم و هم یه تجربه جدید رو پیدا میکنم.

    در ادامه این مسیر

    یه روزی که کامنتهای جلسات روانشناسی ثروت رو میخوندم به این مقاله هدایت شدم

    که قربون خدا برم منو اورد جایی که که تایید کنه مسیرم رو ،

    خیلی خیلی از خداوند از استاد و مریم خانم و از اون شخصی که این سوال رو مطرح کرده بود سپاسگزارم

    من همچنان میخوام این مقاله رو بخونم و نکته هاش رو بنویسم تا مسیر خودم رو اینجا برای خودم و دوستان به یادگار بزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2200 روز

    با سلام و درود به همه

    بنام خدای بخشنده و مهربانم

    بنام خدایی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست

    تشخیص   کار  مورد  علاقه  و رسالتم

    رسالتم چیست؟؟؟

    امروز  دکمه ی  نشانه ی  امروزم  را  کلیک  کردم  چون  نیتم  این  بود  که  چطوری  می تونم  راه حل  مساله هایم  رو  پیدا  کنم

    من  شغل های  زیادی  رو  تجربه  کردم  و  باید  اعتراف  کنم  که  همیشه  در  آن  کارها  در  زمان  خودش  موفق  بودم  چون  واقعا  با  علاقه  دنبالشان  می کردم..

    امروز  در  این  قسمت  به  نکته  های  جالبی  برخوردم  که  خانم  شایسته  به  آنها  توجه  خاصی  داشتند.

    اینکه ما  بدنیا  آمده  ایم  تا  جهان  را  تجربه  کنیم

    ما  بدنیا  آمده  ایم  تا  با  مواجه  شدن  با  تجارب  گوناگون  وجودمان  را  در  همه ی  ابعاد  رشد دهیم

    ما  به  دنیا  آمده ایم  تا  با  چالش ها  مواجه  شویم  و با  حل  آنها  تجربه ی  جدیدی  از  توانایی حل  مسعله  را  زندگی کنیم

    دقیقا  یادم  میاد  که  همیشه  عاشق  کار  کردن  بودم  و هیچوقت  زمان  و  وقتمو  بیهوده  از  دست  ندادم

    مثلا  اوایل  ازدواجم  که  سن  و سال  کمتری  داشتم   به  بافتنی  علاقه مند  بودم و خودم  شروع  کردم  با  قلاب  و  دو  میل  چیزهایی  رو  میبافتم  و  کتاب های  خود آموز  تهیه می کردم  و یا  از  مجلات  قلاب  بافی  استفاده  می کردم  و با  علاقه ی  خاصی  و با  حوصله ی  زیادی  رومیزی های  گلدار  رو  میبافتم  و  حتی  میفروختم   ..  چقدر  جالب بود برام  .. الان  که  فکرشو  می کنم میبینم  که  اهل  کار  و  فروش  بودم

    بعدها  یک  دوست  همسایه  ای برام  بوجود  آمد  که  ماشین  بافتنی  داشت و  من  میرفتم  پیشش  می نشستم  و  با  دو  میل لباس  میبافتم  و اون  هم  مشغول  بافتنی  با  ماشین بافتنی  بود..( شرایط  انسان ها  جلوی  راه  آدم  برای  هدف  قرار  می گیرند)  بعد  از  مدتی  بهم  پیشنهاد  داد  که  برای  بوتیکی  لباس  دست بافت  با  طرحی  که  آنها  میدن  براشون  ببافم..  من  هم  قبول  کردم  ..   و  شروع  کردم   آن  طرح  رو  روی  کاغذ  شطرنجی  چهارخانه  پیاده  کردم  و  دانه  به  دانه  طرح  رو  می شماردم  و روی  کاغذ چهارخانه  نقاشی  پیاده  کردم  و  بعد  شروع  به  بافت  کردم  ..  اصلا  باورم  نمیشد  که  توانایی  چنین  کاری  رو  داشته باشم  ولی  اصلا  ترسی  نداشتم  و  شروع  به  بافت  کردم  و  دقیقیا  همون چیزی  رو بافتم  که  در  طرح  بود.. 

    بعد  از  مدتی  به  خیاطی  علاقمند  شدم  .  رفتم  کلاس  خانم  صبا  که  آن  موقع ها  از  شانس  خوبم کلاس هاش نزدیک  خانه امان  بود( خانم صبا  همسر  آقای  خالقی  ویالونیس معروف  ایرانی  بودند)   که  البته  خیلی  سال  هستش  که  به  رحمت  خدا رفتند.. 

    مدتی  هم  دورهای  خیاطی  رو  تا ضخیم  بدوزی ( همان  پالتو دوزی)  ادامه دادم  ولی نتونستم  ادامه  بدم  بخاطر  بارداری  و  زایمان  و بعدش بچه  داری  به  فراموشی  سپرده  شد  هر  چند  خیلی  لباس های  قشنگی  برای  خودم  و اطرافیانم  میدوختم.. 

    یادش  بخیر…

    بعد  از  مدتی  به  شیرینی پزی  علاقه مند شدم  و  با  چند  نفری  رفتیم  کلاس  خانگی یکی  از  دوستان …. و  چند  مدل  شیرینی  های  عید  و  یک  نوع  کیک   معمولی   یاد  گرفتم  .. وبعدش   تصمیم  گرفتم  که  از  این  شیرینی  ها  پول  در  بیارم  .  یک  سری  از  این  شیرینی  های    عالی  رو  درست  کردم  و  توی  ظرف  های  یکبار  مصرف  تلقی  چیدم  و   بردم  برای  مدرسه ی  دخترم   که  اون  زمان   کلاس  اول   و  یا  شایدم   دوم  بود  ..  خودم  هم   یکی  از  اعضای  انجمن   مدرسه ی  دخترم    بودم  …    یادم  میاد  قبل  از  عید  بود   …  وقتی  مدیر  مدرسه  و معلمان  شیرینی  های  منو    تست  کردن    همه شون  بهم  سفارش  شیرینی  دادند   ..    منم  قبول  کردم    و  به  همسر  خدا  بیامرزم  گفتم  که سفارش  شیرینی  گرفتم  می خوام  برای  معلمان  شیرینی  عیدشون  رو  من  درست  کنم  ..  همسرم  رفت  بازار  تهران  همه ی  لوازم  و وسایل  رو  برام  خرید  و آورد  و  منم  شکر  خدا  تونستم  از  پسش  بر  بیام  و  بفروشم   .. یادش  بخیر

    بعدها رفتم  شرکت  ساختمان  سازی  تیرچه بلوک..  آنجا  هم  یک  تجربه  های  کمی  بدست  آوردم  ولی  بیشتر  از  دو سه  ماه  نموندم

    بعدها به کار  آرایش گری  علاقمند  شدم  ..  از  اون  کارایی  که  اصلا  شوهرم  موافق  نبود  ..  ولی گفتم  دوست  دارم  این  کار  رو  هم  تجربه  کنم  رفتم  یک  کلاس  خوب ثبت نام  کنم  .یادش  بخیر  اون  زمان ها  اینترنت  نبود  و  از  روی  آگهی های  مجلات  و روزنامه  ها این  کلاس  رو  در  چهار راه  ولیهصر  پیدا کردم..خودمون هم  توی  شریعتی  بودیم  ‌.

    خلاصه بعد  از  چندین  ما  آموزش  و  دوره  دیدن  باید  برای  امتحان  آماده  میشدم.. آن  زمان ها  مثل  حالا  اینقدر  تخصیصی  نبود   .. باید  همه ی  رشته های  آرایشگری  رو  یاد  می گرفتیم  و روی  همه ی  رشته  ها  کار  می کردیم  و  مثلا  کوتاهی  مو.. و یا  رنگ و مش  و  یا  شنیون  و  درست  کردن  عروس  و بند  و ابرو  و اصلاح  و همه  رو  باید  خوب  یاد  می گرفتیم..  ولی  الان  اینقدر  دامنه ی  هر  رشته  گسترده  شده  که  باید  هر  کدام  رو  تخصصی  مدرک  گرفت..

    خلاصه  اون  موقع ها  برای  امتحان  کتبی  مثل  کنکور   ما  رو  بردند  شهر  قم..   خلاصه  قبول  شدم  و مدرکم  رو  گرفتم  و  تا  مدتی  در  خانه  مشغول  این  کار  و حرفه  بودم  .. همیشه  هم  قیچی  و بند و مو چین  توی  کیفم  بود  چون  هر  جا  میرفتم  ازم  تقاضای  کار  میشد  و  باز هم  از  این  شغل  پول  خوبی  بدست  آوردم  ..  بازم  یادش  بخیر.. بعدها  هم  به مدت  کوتاهی  در  سالنی  مشغول  کار  شدم    ولی  بعلت  مخالفت  شوهرم  و  بچه  هام  دیگه  نتونستم  این  کار  رو  بطور  مداوم  ادامه  بدم …

    بعد  از  مدتی   به  آموزش رانندگی  علاقمند  شدم  و تصمیم  گرفتم  برم  دوره مربیگری  رانندگی  رو  آموزش  ببینم  و بعدش  امتحان  و  بعدش  شروع  به  کار  در  آموزشگاه های  مختلف  بمدت  بیست  سال  سابقه کار داشتم..  چند  سال  قبل  از  اینکه  از  آموزشگاه  رانندگی  بیام  بیرون   به یک  کار  دیگه  علاقمند  شدم  و  توسط  یکی  از همکارانم   به  کلاس  های  هتلداری  هدایت  شدم..

    یعنی  تا  ظهر  توی  آموزشگاه  رانندگی  بودم  و  بعدش میرفتم  کلاس  های  هتلداری  درس  می خوندم  و  شکر  خدا   در  رشته  های  مختلف با  نمرات  عالی  قبول  میشدم  .. رشته کافی شاپ یا  بعبارتی   قهوه  سرا… رشته ی  آشپزی  درجه  دو..  رشته دکوراسیون  بین الملل..  رشته  رستوران بین الملل..  رشته  کارآفرین  KAB..  رشته اطاق داری  هتل…

    خیلی  به  این  رشته ی  هتلداری  علاقمند  بودم  چون  با  همسرم  می خواستیم  تور گردشگری و رستوان  راه اندازی  کنیم  ( همسرم در  حفاظت  محیط  زیست  بود) و کل  منطقه  های  زیبای  ایران  رو  میشناخت  و همچنین  کوهنورد با  سابقه  ای  بود  ..

    ولی  با  فوت  همسرم  انگار  مسیر  زندگیم  عوض  شد  و  به  مسعله  ها  و  چالش  ها  و تضادهای  زیادی  برخوردیم  و  کلا   توی  یک  شرایط  دیگه  ای  زندگی  می کنم… 

    در  حال  حاضر  بسمت  فروش و اجناس  فروش در منزل روی  آوردم  و  دوباره  در  این  شغل به  یک  تضادی  برخوردم  که  باید  حلش  کنم  و  مطمعنا  راه  حل ها  از  راه  میرسند

    اساس جهان بر هدایت استوار است

    وعده ی خداوند انا علینا الهدی است.. وظیفه ی ماست که شما هدایت کنیم..

    و طبق هدایت های الهی و بخاطر تضادهای پولی و مالی به این سایت گوهر نشان هدایت شدم و الان به رسالتم پی بردم.. اینکه این جهان مادی فقط برای تجربه ها و امتحان توانایی مان و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده است زیرا ما با توانایی های نامحدودی به این دنیا آمده ایم که بخاطر تجربه کردن این جهان مادی در وجودمان نهادینه شده است..

    البته قسمتی از این داستان ها رو گفتم که بگم هر کاری رو که شروع می کنیم سعی کنیم به بهترین نحو انجام بدیم هر چند در طول مسیر ممکنه به تضادها و چالش هایی بر بخوریم ولی راه حل ها رو هم توسط هدایت الهی پیدا می کنیم و شکر خدا به چنین سایتی هدایت شدم و بیشتر از همه ی شغل ها و کارهایی که انجام دادم هدایت من به چنین سایتی است .. و الان آزادی زمانی خوبی برای یادگیری آموزش های استاد عزیزم شامل حالم شده و باید در این زمینه هم روی باورهام و افکارم کار کنم

    جهان و همه ی آنچه که در آن است در حال هدایت است

    همه ی آدمها در هر لحظه در حال هدایت هستند

    من در هر لحظه نتیجه ی فرکانس های خود را دریافت می کنم

    هر چه باورهای قدرتمند کننده تری بسازم قطعا مسیری که به آن هدایت می شوم و ایده هایی که به من الهام می شود و یا شرایطی که با آن مواجه می شوم… و یا آدم هایی که با آنها در ارتباط خواهم بود … و فرصت هایی که پیش رویم قرار داده می شود.. با کیفیت تر خواهند بود

    ممنون و سپاسگذارم از استاد عزیزم و سر مقاله های خانم شایسته ی عزیز

    و دوستان همراه در این بخش

    ارادتمند همیشگی شما

    رویا مهاجر سلطانی

    2023/4/20 آوریل

    1402/1/31 فروردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: