https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-11.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-09-30 02:15:472020-10-14 09:30:57تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم
151نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلامممممم به استاد عزیزم وخواهر دوست داشتنی وبسیار خوش قلب خودم مریم جان عزیز ودوستان هم فرکانسی ام
چقدر خوشحالم خدایا دوست دارم فریاد بزنم که تو این مسیرم وبه آگاهی های ناب الهی دست پیداکردم. خدایا شکرررررررت
من یک خانوم خونه دارم که هیچ شغل وحرفه ی خاصی ندارم واصلا نمیدونم به چی علاقه دارم والان 3سالی هست که تواین راه افتادم .
تواین 3سال تکامل خودم رو طی کردم والان دوره ی 12قدم رو شروع کردم و روی خودم کارمیکنم.
خیللللللی سر در گم بودم ، توجلسه ی 6قدم اول، استاد ازمامیخواد که یک هدف برای زندگیمون انتخاب کنیم وخیلی به اون علاقه داشته باشیم.من چند روزه ازخداوند هدایت میخوام، خدایا چه حرفه ای برم ؟ چه هدفی رو انتخاب کنم ؟ چه قدر من با خدای خودم صحبت میکردم، خدایا راه رو به من نشون بده.
توی جلسه ی 7قدم اول استاد به ما گفتن اگه سوالی دارید برید توی عقل کل ، خانوم شایسته ی عزیز جواب هر سوالی رو که بخوای ، در اختیار شما قرار داده ، خیللللللی تعریف کرد ازاون نوشته ها ، من سریع اومدم توی عقل کل وجواب سوال خودم رو دراین بخش پیداکردم .
این همه تعریف استاد نسبت به این نوشته ها بیخودی نبود ، فوق العاده بود خانوم شایسته ی عزیز، فرشته ی مهربان من ، عاشقتمممممم
من فهمیدم که باید اول روی عزت نفسم کارکنم و، وقتی این رو فهمیدم با خودم گفتم باید دوره ی عزت نفس استاد روبخرم ، امروز هم برای این کار قدم اول رو برداشتم ورفتم پارک ،پیش تعدادی از افراد غریبه وشروع کردم به گفتن نکات مثبت خودم ، من موفق شدم واولین قدمم رو برداشتم.
خانوم شایسته ی عزیز من این رو مدیون شما هستم که دستانی ازدستان خداوند شدید برای هدایت کردن من
من الان هدف دارم . بالابردن عزت نفس خودم رو هدف قرار دادم و میدونم در این راه بسیار بسیار موفق میشم ، چون خیلی نشونه اومده که برو بسته ی عزت نفس استاد روبخر، میدونم که این هدایت الله منه
باز هم سپاسگزارم مریم جان وخیللللللی بهم حال داد این نوشته های شما ، امیدوارم همیشه در کنار استاد مهربان سالیان سال با عشق بدون وابستگی زندگی کنید
واقعا ازتون سپاسگذارم بابت این حجم از آگاهی که در این مقاله بیان کردین ..
چند روزی بود حسابی سردرگم بودم و نمیدونستم که چه کاری انجام بدم و همش حس میکردم راهمو گم کردم
مثل همیشه از خدا هدایت خواستم و اومدم توی سایت اولش اینقدر بهم ریخته بودم که اشکم داشت سرازیر میشد
ولی شروع کردم به سایت زیرو رو کردن و رسیدن به این مقاله
چقدر لذت بخش و شیوا نوشین هر کلمش نوری توی قلبم تابوند و بهم گفت مسیرت درسته آقا با همین فرمون برو
چی میخوای از زندگی جز تجربه خودت و قدرتهای که داری
آقا ما اومدم خودمونو کشف کنیم و از حل مسایل لذت ببریم و تیکهای پازل زندگیمونو تکمیل کنیم چطور؟
با همین آزمون خطاهای که داریم انجام میدیم مگه هر بار که به تضاد خود من برخورد کردم و آگاهانه تصمیم گرفتم حلش کنم بعدش اینقدر احساس قدرت کردم که حس میکردم آمادم برای حل مسِله بعدی
خدایا سپاسگذارم ازت برای درک این آگاهی که باید فقط به ایدهام عمل کنم حرکت کنم یعنی طرف خودمو درست انجام بدم انرزژی فکریمو “کلاممو “تجسممو در جهت خواستم تنظیم کنم و ایدهای که بهم الهام میشه رو عملی کنم جهان وظیفشه نتیجه رو بهم بده
این خدا این جهان اینطوری آفریده که تسلیم خواستهای ما باشه و مثل غول چراغ جادو فرمانبردار ما باشه
به محض تمام شدن این مقاله گوشی برداشتم و اولین فکری که داشتم اجرا کردم و انرژی جاری کردم و دیگه منتظر نتیجم..
فقط باید احساسم خوب نگه دارم و ایمان داشته باشم که همه چی به نفع من تمام میشه
امروز دکمه ی نشانه ی امروزم را کلیک کردم چون نیتم این بود که چطوری می تونم راه حل مساله هایم رو پیدا کنم
من شغل های زیادی رو تجربه کردم و باید اعتراف کنم که همیشه در آن کارها در زمان خودش موفق بودم چون واقعا با علاقه دنبالشان می کردم..
امروز در این قسمت به نکته های جالبی برخوردم که خانم شایسته به آنها توجه خاصی داشتند.
اینکه ما بدنیا آمده ایم تا جهان را تجربه کنیم
ما بدنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون وجودمان را در همه ی ابعاد رشد دهیم
ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها تجربه ی جدیدی از توانایی حل مسعله را زندگی کنیم
دقیقا یادم میاد که همیشه عاشق کار کردن بودم و هیچوقت زمان و وقتمو بیهوده از دست ندادم
مثلا اوایل ازدواجم که سن و سال کمتری داشتم به بافتنی علاقه مند بودم و خودم شروع کردم با قلاب و دو میل چیزهایی رو میبافتم و کتاب های خود آموز تهیه می کردم و یا از مجلات قلاب بافی استفاده می کردم و با علاقه ی خاصی و با حوصله ی زیادی رومیزی های گلدار رو میبافتم و حتی میفروختم .. چقدر جالب بود برام .. الان که فکرشو می کنم میبینم که اهل کار و فروش بودم
بعدها یک دوست همسایه ای برام بوجود آمد که ماشین بافتنی داشت و من میرفتم پیشش می نشستم و با دو میل لباس میبافتم و اون هم مشغول بافتنی با ماشین بافتنی بود..( شرایط انسان ها جلوی راه آدم برای هدف قرار می گیرند) بعد از مدتی بهم پیشنهاد داد که برای بوتیکی لباس دست بافت با طرحی که آنها میدن براشون ببافم.. من هم قبول کردم .. و شروع کردم آن طرح رو روی کاغذ شطرنجی چهارخانه پیاده کردم و دانه به دانه طرح رو می شماردم و روی کاغذ چهارخانه نقاشی پیاده کردم و بعد شروع به بافت کردم .. اصلا باورم نمیشد که توانایی چنین کاری رو داشته باشم ولی اصلا ترسی نداشتم و شروع به بافت کردم و دقیقیا همون چیزی رو بافتم که در طرح بود..
بعد از مدتی به خیاطی علاقمند شدم . رفتم کلاس خانم صبا که آن موقع ها از شانس خوبم کلاس هاش نزدیک خانه امان بود( خانم صبا همسر آقای خالقی ویالونیس معروف ایرانی بودند) که البته خیلی سال هستش که به رحمت خدا رفتند..
مدتی هم دورهای خیاطی رو تا ضخیم بدوزی ( همان پالتو دوزی) ادامه دادم ولی نتونستم ادامه بدم بخاطر بارداری و زایمان و بعدش بچه داری به فراموشی سپرده شد هر چند خیلی لباس های قشنگی برای خودم و اطرافیانم میدوختم..
یادش بخیر…
بعد از مدتی به شیرینی پزی علاقه مند شدم و با چند نفری رفتیم کلاس خانگی یکی از دوستان …. و چند مدل شیرینی های عید و یک نوع کیک معمولی یاد گرفتم .. وبعدش تصمیم گرفتم که از این شیرینی ها پول در بیارم . یک سری از این شیرینی های عالی رو درست کردم و توی ظرف های یکبار مصرف تلقی چیدم و بردم برای مدرسه ی دخترم که اون زمان کلاس اول و یا شایدم دوم بود .. خودم هم یکی از اعضای انجمن مدرسه ی دخترم بودم … یادم میاد قبل از عید بود … وقتی مدیر مدرسه و معلمان شیرینی های منو تست کردن همه شون بهم سفارش شیرینی دادند .. منم قبول کردم و به همسر خدا بیامرزم گفتم که سفارش شیرینی گرفتم می خوام برای معلمان شیرینی عیدشون رو من درست کنم .. همسرم رفت بازار تهران همه ی لوازم و وسایل رو برام خرید و آورد و منم شکر خدا تونستم از پسش بر بیام و بفروشم .. یادش بخیر
بعدها رفتم شرکت ساختمان سازی تیرچه بلوک.. آنجا هم یک تجربه های کمی بدست آوردم ولی بیشتر از دو سه ماه نموندم
بعدها به کار آرایش گری علاقمند شدم .. از اون کارایی که اصلا شوهرم موافق نبود .. ولی گفتم دوست دارم این کار رو هم تجربه کنم رفتم یک کلاس خوب ثبت نام کنم .یادش بخیر اون زمان ها اینترنت نبود و از روی آگهی های مجلات و روزنامه ها این کلاس رو در چهار راه ولیهصر پیدا کردم..خودمون هم توی شریعتی بودیم .
خلاصه بعد از چندین ما آموزش و دوره دیدن باید برای امتحان آماده میشدم.. آن زمان ها مثل حالا اینقدر تخصیصی نبود .. باید همه ی رشته های آرایشگری رو یاد می گرفتیم و روی همه ی رشته ها کار می کردیم و مثلا کوتاهی مو.. و یا رنگ و مش و یا شنیون و درست کردن عروس و بند و ابرو و اصلاح و همه رو باید خوب یاد می گرفتیم.. ولی الان اینقدر دامنه ی هر رشته گسترده شده که باید هر کدام رو تخصصی مدرک گرفت..
خلاصه اون موقع ها برای امتحان کتبی مثل کنکور ما رو بردند شهر قم.. خلاصه قبول شدم و مدرکم رو گرفتم و تا مدتی در خانه مشغول این کار و حرفه بودم .. همیشه هم قیچی و بند و مو چین توی کیفم بود چون هر جا میرفتم ازم تقاضای کار میشد و باز هم از این شغل پول خوبی بدست آوردم .. بازم یادش بخیر.. بعدها هم به مدت کوتاهی در سالنی مشغول کار شدم ولی بعلت مخالفت شوهرم و بچه هام دیگه نتونستم این کار رو بطور مداوم ادامه بدم …
بعد از مدتی به آموزش رانندگی علاقمند شدم و تصمیم گرفتم برم دوره مربیگری رانندگی رو آموزش ببینم و بعدش امتحان و بعدش شروع به کار در آموزشگاه های مختلف بمدت بیست سال سابقه کار داشتم.. چند سال قبل از اینکه از آموزشگاه رانندگی بیام بیرون به یک کار دیگه علاقمند شدم و توسط یکی از همکارانم به کلاس های هتلداری هدایت شدم..
یعنی تا ظهر توی آموزشگاه رانندگی بودم و بعدش میرفتم کلاس های هتلداری درس می خوندم و شکر خدا در رشته های مختلف با نمرات عالی قبول میشدم .. رشته کافی شاپ یا بعبارتی قهوه سرا… رشته ی آشپزی درجه دو.. رشته دکوراسیون بین الملل.. رشته رستوران بین الملل.. رشته کارآفرین KAB.. رشته اطاق داری هتل…
خیلی به این رشته ی هتلداری علاقمند بودم چون با همسرم می خواستیم تور گردشگری و رستوان راه اندازی کنیم ( همسرم در حفاظت محیط زیست بود) و کل منطقه های زیبای ایران رو میشناخت و همچنین کوهنورد با سابقه ای بود ..
ولی با فوت همسرم انگار مسیر زندگیم عوض شد و به مسعله ها و چالش ها و تضادهای زیادی برخوردیم و کلا توی یک شرایط دیگه ای زندگی می کنم…
در حال حاضر بسمت فروش و اجناس فروش در منزل روی آوردم و دوباره در این شغل به یک تضادی برخوردم که باید حلش کنم و مطمعنا راه حل ها از راه میرسند
و طبق هدایت های الهی و بخاطر تضادهای پولی و مالی به این سایت گوهر نشان هدایت شدم و الان به رسالتم پی بردم.. اینکه این جهان مادی فقط برای تجربه ها و امتحان توانایی مان و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده است زیرا ما با توانایی های نامحدودی به این دنیا آمده ایم که بخاطر تجربه کردن این جهان مادی در وجودمان نهادینه شده است..
البته قسمتی از این داستان ها رو گفتم که بگم هر کاری رو که شروع می کنیم سعی کنیم به بهترین نحو انجام بدیم هر چند در طول مسیر ممکنه به تضادها و چالش هایی بر بخوریم ولی راه حل ها رو هم توسط هدایت الهی پیدا می کنیم و شکر خدا به چنین سایتی هدایت شدم و بیشتر از همه ی شغل ها و کارهایی که انجام دادم هدایت من به چنین سایتی است .. و الان آزادی زمانی خوبی برای یادگیری آموزش های استاد عزیزم شامل حالم شده و باید در این زمینه هم روی باورهام و افکارم کار کنم
جهان و همه ی آنچه که در آن است در حال هدایت است
همه ی آدمها در هر لحظه در حال هدایت هستند
من در هر لحظه نتیجه ی فرکانس های خود را دریافت می کنم
هر چه باورهای قدرتمند کننده تری بسازم قطعا مسیری که به آن هدایت می شوم و ایده هایی که به من الهام می شود و یا شرایطی که با آن مواجه می شوم… و یا آدم هایی که با آنها در ارتباط خواهم بود … و فرصت هایی که پیش رویم قرار داده می شود.. با کیفیت تر خواهند بود
ممنون و سپاسگذارم از استاد عزیزم و سر مقاله های خانم شایسته ی عزیز
به نام خدای هدایتگرم، که اگر من یکمی عجول نباشم قدم به قدم هدایتم میکنه،
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان،پریروز صبح من یه خوابی دیدم که حالمو دگرگون کرد و منو به لحظاتی برد که عاشقانه کار میکردم و لذت میبردم،
یه جورایی خودم تو دوگانگی بودم یکمی وارد شکو دودلی شده بودم که احتمالن این خواب رو دیدم،
که تو کامنت قبلیم نوشته بودم،
اما سریع از خداوند هدایت خواستم و به فایل معرفی دوره عزت نفس هدایت شدم که کامنتمو اونجا نوشتم,
تا امروز زیر همون پست سرتیتر این متن رو دیدم که امروز این متن رو خوندم،
استاد و خانم شایسته مهربان به جرعت میتونم بگم این متن خودش یه کتاب بود،هر پاراگرافی رو که میخوندم مکث میکردم و تامل میکردم و میگفتم خودشه آره همینه،
چقدر این پاشنه آشیل کمال گرایی زیرکه و از هر دری وارد میشه و تازه ما هم ادعامون میشه که کمال گرا نیستیم،
ما حتی تو پیدا کردن رسالتمون هم میخوایم کمال گرایانه عمل کنیم،
چقدر این متن به من آرامش داد،چقدر این متن عجله ی منو کم کرد،چقدر صحبت ها دقیق برای خودم بود،
و چقدر این خداوند خوبه چقدر عالیه که البته چیزی جدای از من نیست،انگار این سیستم هدایتگر در من تعبیه شده از بدو تولد اما ما اونو نادیده گرفته بودیم،
واقعا این سیستم هدایتگر در هر لحظه مارو هدایت میکنه به سمت خواسته هامون،
و خداوند پاسخ شک و تردید و دودلی و سوال منو داد،
من هنوز ته ذهنم این بود که خدا تاکید میکنم خدا نه خودم برای من یه رسالتی رو یه کاری رو در نظر گرفته و من یا یک حس طلبکارانه منتظرم که رسالتم رو به من بگه،
انگار خدا ادمه،انگار خدا نشسته اون بالا بگه تو چیکار کن تو چیکار نکن،
تا اینکه با شروع خواندن این متن حس آرامش عجیبی تموم وجودمو گرفت،
موضوع این است که ما آمده ایم که جهان رو تجربه کنیم
ما به دنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون، وجودمان را در همه ابعاد رشد دهیم
ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله را زندگی کنیم
ما به دنیا آمده ایم تا با حل مسائل، خودمان و توانایی هامان را بیشتر کشف کنیم.
چقدر همین چهار تا خط زندگی ساز و آرامش بخشه،
چقدر این متن فوق العادس دوست دارم خط به خطشو اینجا بنویسم دوباره،
اما تصمیمی که بعد از خواندن این متن گرفتم این بود که یکم این دندون عجله رو بکشم بندازم بیرون،یکم کمتر فکر کنم،به گذشته،به کارایی که قبلن کردم،گذشته رو رها کنم درهارو برای فرصت های جدید تجارب جدید باز کنم و از همه مهمتر اجازه بدم که خداوند هدایتم کنه و ذره ذره این ظرف وجودی منو با تجارب جدید با حل کردن مسائل رشدبده،یعنی من اگه بتونم همین یه کارو درست انجام بدم همین که اینقدرررر فکر نکنم به اینکه آیا این رسالت منه نکنه که وقتم هدر بره نکنه که دوسش نداشته باشم نکنه نکنه نکنه،اگر بتونم همین یه کارو درست انجام بدم و از مسیر رو به جلو لذت ببرم،اجازه بدم به خودم و خدای خودم که چیزهای جدید رو تجربه کنم تو مسیر علائقم،ته قلبم میدونم که چیا میخوام دوست دارم چه کارهایی رو انجام بدم اما راه برای خدا تعیین نکنم،اجازه بدم هدایتم کنه و تسلیم باشم ،تو هر مقطعی هر کاری که دارم انجام میدم با عشق انجام بدم سعی کنم توش بهتر بشم سعی کنم علایقم رو بیشتر بشناسم و اون چیزهایی رو هم که دوست ندارم عوضش کنم،
مثلن من از وقتی شروع کردم به آموزش دادن نمیدونم چه گیری دادم که از همین اول فقط شاگرد خصوصی و نیمه خصوصی داشته باشم،انجامش هم دادم اما خیلی خسته میشم و از اون طرف هم بازدهی کمتره از لحاظ درآمدی و تعداد شاگردی که میتونم داشته باشم،یا گیر دادم به این فضاهای مجازی که واااااقعا بخش زیادی از تمرکزم رو میگیره به خاطر همین بحث فیلتر شکنو این داستانا،
حالا تصمیمی که گرفتم این بود که بیام کلاسامو عمومی کنم،هزینه کمتر تعداد بیشتر و یه جورایی کلاسهای تعداد بالا رو رهبری و مدیریت کنم که نخوام برای هر شخصی میت بگیرم که دستو ارنجو کتفم داغون بشه و منو از این کار خسته کنه،بعد که شاگردها زیاد شدن یه میتور استخدام میکنم که برای بچه ها میت بگیره,
یا برای بحث آموزش های آنلاین یه کاری کنم که با لذت و عشق این کارو انجام بدم،
اجازه بدم هم بحث باشگاه داری و مدیریت افراد زیاد رو تجربه کنم و آموزش حضوری، در کنارش یه مقدار آموزش آنلاین هم بگذارم،بعد که برند شخصیم ساخته شد و عزت نفس و اعتماد به نفسم توی این حوضه بیشتر شد ایده بعدی مثل آموزش های آنلاین وغیره روجدی تر دنبال کنم،با این که اولین دوره آموزشیمو درست کردم و ارائه کردم،
باز هم نمیدونم قراره تو طول مسیر چه اتفاقاتی بیفته و نمیخوام بچسبم به یه موضوع خاص به یه مسیر خواست،من یک سری درخواست های کلی و اصلی تو وجودم دارم که اونارو به خداوند اعلام کردم و تلاشمو میکنم و اجازه میدم که خداوند منو هدایت کنه،و از همه مهمتر تصمیم گرفتم تو طول روز کارهایی رو انجام بدم که واقعا حال منو خوب میکنه و بهم عشقو لذت میده و هرکاری که داره سخت پیش میره رو وایسم و از خدا بخوام هدایتی کنه که آسونتر و از اون طرف بازدهی بیشتر داشته باشه و مهمترین عامل در طول این مسیر ساختن عزت نفس و ساختن توانایی حل مسئله و لذت بردن از تک تک تجارب جدیدی که قراره داشته باشم،
این متن باعث شد که کمتر فکر کنم به گذشته و نکنه ها و اینکه بچسبم به اینکه رسالتم چیه،باعث شد که آروم آروم بیام توی ذهنم همین قدمهایی که جلوی روم هست رو اون تجربه ای که دوست دارم بکنم رو توی ذهنم بسازم تجریش کنم و اگر دوسش داشتم که هر روز بهترش کنم اگرم دوسش نداشتم بیام عوضش کنم،کجا؟ توی ذهنم،چون افکار منن که دارن اتفاقات رو رقم میزنن،و من تا وقتی که نتونم کنترل ذهنمو به دست بگیرم تا وقتی که نتونم به صورت لیزری اهداف پیش روم رو توی ذهنم بسازم و ببینم،اتفاق مورد دلخواه من نخواهد افتاد،
و اینکه واقعا عاشق این هدایت شدم،دوست دارم خیلی بیشتر خودمو وارد این جریان هدایت کنم،دوست دارم واقعا از عمق وجودم هدایت های الله رو ببینم و تایید کنم و سپاسگذاری کنم تا خداوند بر هدایتم بیفزاید،به نظرم اگه همین قدرت هدایت رو باور کنم و بتونم رهنمود کنترل کنم و ببرم به سمت خواسته هام،لاجرم هدایت میشم به سمت خواسته هام،حالا خواسته هام هی تو طول مسیر اصلاح میشن،واضح تر میشن،دقیق تر میشن،
و این میشه که زندگی میشه خلق،من میخواهم و میشود،ففط نباید بچسبم به یه موضوع خاص به یک مسیر خاص،از مسیر لذت ببرم و اجازه بدم که خداوند هدایتم کنه،
امیدوارم که بتونم رهنمود کنترل کنم،به کمک الله،
این متن فوق العاده بود
هر چی بگم فوق العاده بود کم گفتم،
واقعا از استاد و خانم شایسته و عوامل فنی سایت واااقعا سپاسگذارم،ممنونم که این آگاهی های فوق العاده و شرایط فوق العاده که برای ما به وجود آوردین،
من مدتی قبل هرچه سعی می کردم وارد سایت بشم نمی تونستم با ایمیل و پسوردم وارد بشم
پس شروع کردم بدون ایمیل و پسورد توی سایت گشتن و مطالب متفاوتی را دیدم و از اینکه قبلا این مطالب را ندیده بودم تعجب کردم.
امروز به این قسمت سایت هدایت شدم و این پاسخ سئوال را کپی کردم و تو فایل ورد بردم و ازش یه فایل ده صحفه ای با فونت 16 ساخته شد.
تعجب کردم و تحسین کردم که برای جواب یه سئوال 10 صحفه جواب داده شده من مطالعه ش کردم و تو گوشی برای خودم نگه ش داشتم
قبلا تعجب می کردم وقتی استاد عباس منش اینقدر از سایتش تعریف می کرد ولی این مدت به قسمت های مختلف سایت سر می زنم متوجه شدم که این سایت واقعا تعریفی است و هر قسمتش با یک سایت کامل برابری می کنه.
مثل همین قسمت راهکار برای مسائل زندگی که خودش به تنهایی یک سایته.
یا روزشمار تحول زندگی من که خانم شایسته از ویدیو های رایگان استاد یک دوره درست کردند برای کسانی که شاید هزینه خرید دوره ندارند یا تازه وارد باشند که من هم در این روز شمار شرکت کردم و خیلی دوستش دارم
و یک مساله دیگه که هست اینه که من یک کانال آموزشی دارم در زمینه پرستاری و از طرز ارایه مطالب سایت استاد وکارهای خانم شایسته به طور مستقیم و غیرمستقیم الهام می گیرم و ممنونم از خداوند و استاد و خانم شایسته
الله اکبر از این همه معجزه که وجود داره . خدای من ….
من بعد از مدتها از سایت دور بودم و کم و بیش فایلها رو گوش میدم البته ولی مدتها بود ب سایت نیومده بودم . دیشب دقییییییییییقا همین متن این سوال تو ذهنم بود .
تصمیم گرفتم یک مدت با تمام وجود بیام تو سایت تا بتونم جوابمو پیدا کنم و باورهام رو تقویت کنم در مورد پیدا کردن رسالت زندگیم . امروز سایت رو بعد از ماهها باز کردم و گفتم بذار ببینم نشانه چی میگه بهم و من هدایت شدم به این سوال و این صفحه .
باور کردنی نیست …
بین این همه صفحه دقیقا بیاد اینجا که بطور مشخص سوال من پرسیده شده و جوابی که دقیقااااااااااا همون جوابی بود که برای سوال من وجود داشت .
خدایا شکرت که منو هدایت کردی و همین اول راه بهم گفتی مسیرم دقیق و درست هست و من راهه درست رو دارم میام .
این هدایت الله مهربان در اولین قدمم رو خیلی دوست داشتم و خواستم بعد از مدتها با این کامنتم ثبتش کنم .
شروع مجدد ام رو میخوام یادداشت کنم میخوام علامت گذاری کنم تا همه ی افرادی که مثل من یه وقتهایی مردد میشن ببینن و بدونن که واقعا مسیر همینه . به خدا ایمان داشته باشید و حرکت کنید و مطمئن باشید که دقیقا همین مسیر درست هست و این سوال و جوابی که اینجا نوشته شده است عین حقیقته .
من همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم خدای من شاهده که همزمان چندین نشونه ی دیگر هم مشاهده کردم . حتی همین نوشتن کامنت هم خودش یک الهام از خدا بود واسم .
من به خدا توکل میکنم و حرکت میکنم . میدونم که به زودی نتایجی رو دریافت میکنم که همین الان نمیتونم تصورش کنم . من پیشگویی نمیکنم. این همه نشونه در قدم اول مسیرم قطعا بیانگر همین هست که گنجهایی عظیم در این مسیر دریافت خواهم کرد .
الهی به امید تو …
.
حرکت کن ، هر قدم خدا نشونه بهت میده تا گنج رو پیداش کنی . نترس راه بیفت …
خدایاازت ممنونم که همیشه جواب منومیدی ودرکنارمن هستی
چندوقته که دنبال َتجربه شغل های دیگه هستم ولی شروع نمیکنم وهی به خودم میگم این رودوست ندارم وشایدبرای من خوب نباشه چون الان علاقه من نسبت به شغلی که الان دارم کمترشده وازخداوندهدایت خواستم وبه این مقاله هدایت شدم بااین که چندباراین مقاله روخوندم امادرکم نسبت به الان کمتربودوالان بهترمتوجه شدم این حرف هاروبه لطف الله مهربان
من فقط بایدحرکت کنم وشروع کنم وخودموبسپارم به خداوندتاهدایتم کنه به مسیرهای بهترقدم به قدم
وبه خودم تعهدمیدم که تجربه کنم تاخودم وتوانایی هاموبهتربشناسم
من به دنیا اومدم تا جهانو تجربه کنم، تا با مواجه شدن با تجربه های مختلف وجودمو توی همه زمینه ها رشد بدم،
به دنیا اومدم تا با چالش ها مواجه بشم و با حلشون، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله رو زندگی کنم
من به دنیا اومدم تا با حل مسائل، خودمو توانایی هامو بیشتر کشف کنم
پس باید حرکت کنم برای امتحان ناشناخته ها و با چالش های جدید مواجه بشم
با تجربه کردن هر کدوم از این ناشناخته ها بخش دیگه ای از توانمندی ها و علائقم رو کشف میکنم که ازش بی خبر بودم
اونوقت با اطلاع از اونه که میتونم درباره اونچه که میخوام به وضوح بیشتری برسم و قدم بعدی برام مشخص میشه و منو به سمت تجربه بعدی میبره که بخشی از مسیر رشد ظرف وجودمه
پس موضوع انجام دادن یه کار خاص، استثنایی و قابل توجه به عنوان رسالت نیست، موضوع رشد دادن ظرف وجودم به وسیله تجربه کردنه
اونم نه یه تجربه خاص و دهان پر کن، بلکه فرایندی از تجربه کردن های قدم به قدم توی مسیر علاقمه که آروم آروم ظرف وجودمو رشد میده و منو آماده تجربه مرحلهای جدی تر میکنه
منظور از علاقه هم همون موضوعاتیه که همین حالا و توی این لحظه دوست دارم تجربشون کنم بدون اینکه اون علاقه ها چقدر در نگاه دیگران مهمه
خیلی از افراد به خاطر نداشتن عزت نفس نمیتونن علائقشونو پیدا کنن
اونا به جای اینکه دنبال شناخت علایقشون و تجربه کردن اون باشن
بیشتر دنبال علائقی هستن که مورد تایید آدمهای مهم زندگی شونه
پس موقعی میتونم علایقم رو بشناسم که به اندازه ای عزت نفسم رو ساخته باشم که از حرف مردم رها باشم و محتاج تایید شدن توسط اونا نباشم
وقتی عزت نفسم رو بسازم اونوقت میتونم باورهای قدرتمند کننده درباره علائقم بسازم و بعد قدم به قدم هم بهم لذت میده و هم ثروت
این جهان فقط برای تجربه کردن و امتحان توانایی هام و به یاد آوردن و کشف اونها ساخته شده،
من با توانایی های نامحدودی به دنیا اومدم تا بتونم این جهان مادی رو تجربه کنم برای همینه که این توانایی ها توی وجودم نهادینه شدن
تک تک این تواناییها موقعی به خدمتم در میان که توی دل ناشناختهها حرکت کنم ماجراهای جدیدو امتحان کنم اونوقت قدم به قدم هدایت میشم
اساس جهان بر هدایت استواره
به محض اینکه آماده بشم برای قدم برداشتن اونوقته که هدایت میشم
همونطور که یک دانه به محض اینکه در معرض خاک و آب و نور مناسب قرار میگیره، به سمت رشد، روشنایی و به سمت درخت شدن و به ثمر نشستن هدایت میشه
منم به محض اینکه تصمیم میگیرم دامنه تجربه هامو وسیع تر کنم و ناشناخته هایی رو تجربه کنم که از حرکت کردن به سمت شون میترسم ، اونوقته که هدایت میشم
هرگز این طوری نیست که یه گوشه بشینم و به وسیله فکر کردن رسالت یا علایقموپیدا کنم
بلکه در مسیر اون قدمایی که بر میدارم، تجربه هایی که به دست میارم، مسائلی که باهاشون برخورد میکنم و حلشون میکنم وضوح بیشتری از خودم و اونچه که میخوام و عاشقش هستم رو پیدا می کنم
اولین قدم اینه که موضوع هدایتو درک کنم و جهان و هر چیزی که در اون هست در حال هدایته
من در هر لحظه در حال هدایتم، سهم من از این هدایت به اندازه باورهامه،
به اندازه ای که قوانین سیستمو درک میکنم و باهاش هماهنگ میشم، تا بتونم باورهایی رو بسازم که باعث هدایتم بشه
توی دنیایی که نه گذشته رو میشناسه و نه آینده رو و سیستمش فقط زمان اکنون رو میشناسه و فقط با فرکانس های غالب لحظه اکنونم کار میکنه، هرگز چیزی به عنوان یه ماموریت و رسالت از قبل تعیین شده برام وجود نداره که بخوام پیداش کنمو به خوشبختی برسم
رسالت من هر لحظه کشف و درک بیشتر جهان و سیستمیه که بر اون مقرر شده، تا بتونم با هماهنگی با اونا از نعمت های بیشتری که به قول قرآن مسخرم شده استفاده کنم
این کارهم فقط با ورود به دل تجربه های ناشناخته صورت میگیره
رسالت من هر لحظه کشف بیشتر خودمه که اونم فقط با تجربه موضوع های مورد علاقم(هر چقدر هم ریز و کوچیک و از نظر دیگران بی اهمیت باشه) صورت میگیره
رسالت من دریافت هدایت و الهاماتیه که توی هر لحظه به شکل نشونه های مشخص به سمتم میاد
رسالت من اینه که این نشونه ها رو تشخیص بدم و در عمل کردن بهشون جدی باشم تا قدم به قدم هدایت بشم
من به نیروی هدایت گری متصلم که باهاش به دنیا اومدم، حضور من توی این جهان بخشی از اون هدایته و برگی در باد نیستم
رسالت من هر لحظه قدمیه که در لحظه اکنون پیش روم قرار داره رو بردارم
ممکنه پختن یه غذای جدید باشه
یا دوختن یه لباس به روش های جدید
یا کشیدن یه نقاشی
یا تمرین شوت زدن به توپ به شیوهای خاص
یا کم کردن وزن
یا تجربه یک شغل جدید
یا ایجاد یه تغییر کوچیک در کسب و کار الانم
یا داشتن سفری کوتاه
خوندن یه کتاب جدید
آموختن یه زبان جدید
مهاجرت به یه شهر یا کشور جدید
فقط بعداز برداشتن اون قدمه که خیلی چیزها درونم تغییر میکنه
وگرنه توی همون قدم متوقف میشم و توی چرخه ای از اتفاق های تکراری و روزمره قرار میگیرم
تا وقتی که اون قدمو بردارم
برداشتن هر قدم باعث میشه بیشتر رشد کنم، آدم توانمندتری میشم که هیچ ربطی به نسخه قبلی نداره،
چون توی هر قدم توانایی هایی رو در وجودم کشف می کنم که ازشون اطلاعی نداشتم
با برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و ایمانم رشد میکنه برای انجام کارهایی که هیچ شناختی درباره شون ندارم
با برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و باورم برای حل هر مسئلهای رشد میکنه که ممکنه توی قدمای بعدی باهاش مواجه بشم
با برداشتن هر قدم ظرف وجودم برای دریافت قدم های بزرگ تر و مهم تر آماده میشه
توانایی حل مسئله رو یاد میگیرم
برای ورود به دل ترس ها و ناشناخته ها جسور تر میشم
دامنه تجربه هام گسترش پیدا میکنه
رسالت من تجربه نعمت های متنوعیه که توی این جهانه، زندگی یه مسیر زیباییه که به وسیله همین قدم ها باید طی بشه، هر قدم منو رشد میده و ازم انسان بهتر و شادتری میسازه
با هر قدمی که در مسیر تجربه خودم و ناشناخته های زندگیم برمیدارم میتونم بخش تازهای از تواناییهای وجودمو کشف کنم که تا قبل از اون هرگز فرصت ظهور نیافته بود
برای همین به محض برداشتن اولین قدم در مسیر تغییر، شخص دیگه ای با توانایی های دیگه ای میشم که متفاوت از آدم قبلیه
رسالت و هدفی که مدام به دنبالشم از مسیر تجربه موقعیت ها، شرایط و کارهایی میگذره که هربار با دیدن یه نشونه شروع میشه و به وسیله حرکت کردن برای عمل به اون نشونه ادامه پیدا میکنه
علاقهای که به دنبالشم توی مسیر تجربه کردن ناشناخته هایی به دست میاد که باهاشون مواجه میشم
ممکنه یه ایده ای به ذهنم برسه و انجامش بدم که دوستش دارم و اونو به عنوان هدفم انتخاب کنم
یعنی ممکنه خیلی زود وارد یه کسب و کاری بشم که دوسش دارم و اونو رسالتم بدونم
یا ممکنه یه پله باشه برای اینه هدایتم کنه به مسیر علاقم
ممکنه هر کسبوکاری که واردش میشم، هر هدفی که الان انتخاب کردم، انجام هر کار موقتی که الان دارم انجامش میدم، یه پله و یه پل باشه برای اینکه منو به مسیر بعدی و مسیر بعدی وصل کنه
پس راهش نشستن و منتظر موندن نیست راهش اینه که شروع کنم و از دل تضاد ها خواسته هامو با وضوح بیشتری بشناسم
تغییراتی که لازمه توی رفتار، نحوه نگرش و شیوه زندگیم ایجاد بشه رو ایجاد کنم
برداشتن قدم اول مثل اینه که یه چرخ بزرگی که نزدیک یه سراشیبی قرار داره رو حرکت بدم، اگه توی شروع کار تموم توانمو صرف هول دادن اون چرخ کنم و اونو تو سراشیبی حرکتش بدم، اون وقت راه میفته و به راحتی مسیرشو ادامه میده
همه اهداف خوبن،
من فقط باید یه هدف داشته باشم، باید خودمو مشغول انجام یه کار کنم
باید دست روی دست نذارم، بیکار نمونم، کمترین فایده انجام دادن این کارها اینه که درباره خواسته هام به وضوح بیشتری میرسم
پس نباید نگران باشم و بگم میترسم وارد این هدف بشم و بعد ببینم که این هدف و رسالتم نبوده
انجام دادن هر کدام از این قدمارو وقت تلف کردن ندونم
اونو مثل حلقه های زنجیری ببینم که با حذف هر کدوم از اون حلقه ها، زنجیر پاره میشه
همه این قدم ها به اندازه اون قدم آخر که مقصده مهمه
اگه به ایده هایی که باید انجام بدم با شک و تردید نگاه کنم،
اگه به جای اقدام برای جدی گرفتن اون نشونه ها یا تجربه کردن اون شغل یا حرفه ای خاص، مرتباً درگیر این شک و تردیدها باشم که آیا به این کار علاقه دارم یا نه
آیا این کار به صلاحمه یا نه
آیا این کار منو از هدفم دور میکنه یا نه شیطون ذهنم سریع تر از اونچه فکرشو بکنم دست به کار میشه و انقدر اون نشانه ها یا ایده های الهام شده رو غیر منطقی، غیر عاقلانه و غیر عملی جلوه میده که برای همیشه قید برداشتن همون قدم یا تجربه موضوعی رو میزنم که شروعی برای هدایتم بوده تا جریانی از نعمت ها و برکت ها رو وارد زندگیم کنه
اگه مدام خودمو توی شک و تردید پیدا کردن رسالتم قرار بدم، سالها همینطور میگذره، بعد وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم هیچ کاری نکردم، هیچ راهی رو نرفتم، هیچ تصمیمی نگرفتم و همچنان درگیر یافتن کار مورد علاقم هستم
پس تنها کاری که باید انجام بدم اینه که همزمان که روی باور هام مخصوصا عزت نفسم کار می کنم تا جسارت بیشتری برای حرکت ایجاد کنم، اولین قدما رو هم بردارم و همزمان که قدم اکنونم رو برمیدارم، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازم تا بتونم بیشتر از نیروی هدایتگر درونم بهره ببرم و به مسیرهای بهتری هدایت بشم
چون من در هر لحظه نتیجه فرکانس های خودمو دریافت می کنم، هرچقدر بتونم باورهای قدرتمند کننده تری بسازم مسیری که بهش هدایت میشم، ایدههایی که بهم الهام میشه، شرایطی که باهاش مواجه میشم، آدم هایی که باهاشون در ارتباط خواهم بود، فرصت هایی که پیش روم قرارداد میشه با کیفیت تر میشن
این نکته های اساسی رو باید خیلی جدی کارکنم،
اولاً این نیروی هدایتگر رو یک سیستم ببینم که قوانینی داره و تنها به اندازهای که با قوانین سیستم هماهنگ میشم به همون اندازه هم هدایت میشم
حتی خدا هم نمیدونه که دقیقا انجام چه کاری برام جواب میده و چه کاری جواب نمیده
یا کدوم هدف برام خوبه یا نیست
خداوند قوانینی داره که میگه اگه بر اساس این قوانین عمل کنم قطعا این نتیجه مشخصو میگیرم
اگه این فرکانس مشخصو ارسال کنم این هدایت مشخصو دریافت می کنم
حال میخوام پیامبر باشم یا یه فرد معمولی در هر صورت سیستم برای همه به این شکل کار میکنه
مهمترین چیزی که کیفیت مسیرمو تعیین میکنه باور هاییه که دارم و فرکانسهای که در هر لحظه ارسال می کنم
پیدا کردن رسالتم یعنی خودمو بشناسم،بتونم ویژگی های رفتاریم رو تشخیص بدم، نقاط قوت و ضعفم رو پیداکنم و علائقمو بشناسم
کاری که با تصمیم گرفتن وبعد تجربه کردن بهش دست پیدا میکنم
یعنی گرفتن یه تصمیم خاص نیست
بلکه سلسلهای از تصمیمات که قدم به قدم میتونم خودمو بشناسم، و با قطع کردن شاخ و برگ های اضافی از افکارم، به مسیر سبک شخصیم هدایت بشم
برای اینکه به شناخت درباره خودم برسم، باید توانایی تصمیم گیری و اجرای اون تصمیمات رو در خودم ایجاد کنم
پس برای اینکه رسالتم، یا سبک شخصیم رو بشناسم
باید قدم اول رو با پرورش عزت نفسم شروع کنم
چون تنها عاملی که بهم قدرت میده تا بتونم علائق و سبک خودمو زندگی کنم، فارغ از اینکه دیگرانی که برام مهمن چه علائقی دارن یا چه نگاهی به علایق من دارن، عامل عزت نفسه
توی قدم اول باید تمرکزمو روی پرورش عزت نفسم بزارم، چون خیلی مهمه که چه نگاه و باورهایی درباره خودم دارم
چقدر درباره داشتن ثروت ها و نعمت هایی که خدا مسخرم کرده احساس لیاقت دارم چقدر میتونم تصمیمهای اساسی بگیرم و بلافاصله اونا رو اجرا کنم
همه این ها بسیار مهمن و تواناییم در این باره به اندازه عزت نفسیه که ساختم
قدم بعدی اینه که به عنوان اقدامی عملی در این مسیر با عزت نفس و اعتماد به خودم و توانایی هام خواسته ای رو انتخاب کنم و براش قدمهایی عملی بردارم
از خواستهای کارو شروع کنم که با امکانات همین لحظم قابل اجراست
موفقیت رسیدن به یک خواسته بزرگ و خاص نیست
بلکه موفقیت حاصل قدمهای عملی و پیوسته است که توی مسیر خواسته هام بر میدارم
چون با رسیدن به هر خواسته، حالا هرچقدر هم کوچیک، ظرف وجودم رشد میکنه و منو آماده داشتن خواسته های کمی بزرگتر و قدم برداشتن برای تحققش میکنه
برای اینکه در این مسیر بمونم وبتونم انگیزه هامو برای ادامه دادن زنده نگه دارم و خواسته هامو یکی پس از دیگری محقق کنم میتونم از آگاهیهای جلسه های دوره
عزت نفس کمک بگیرم، این دوره مثل یه قطب نما مسیر هم جهت با خواسته هامو بهم نشون میده و انگیزه هامو برای پیمودن این مسیر تقویت میکنه
واقعاً من با مطالعه هر کدوم از کامنت ها کلی چیز جدید یاد میگیرم
این کامنت رو برای خودم نوشتم که یادم نره چون واقعاً چند ساله دنبال رسالتم می گشتم و با توجه به هدف های که دارم خیلی از مواردی که بهم الهام میشد رو با توجه به اینکه نتیجه اش به نظر من، منو به اون اندازه دلخواه ثروت و آرامش و آزادی زمانی که می خوام نمی رسونه بی خیالش میشم ، خدا رو شکر که امروز من متوجه اشتباهم شدم
———————-
چقدر این فایل برام کمک کننده بود من همیشه می خواستم دنبال یه کار خیلی بزرگ باشم که باهاش به هدف های خیلی بزرگ برسم . رسالتم رو انجام کارهای به ظاهر ساده و کوچک نمی دونستم و با خودم فکر می کردم با این کار من نمی تونم به اون هدفم برسم ( مثلاً درآمد خیلی بالا)و ولش می کردم و اصلا شروع نمی کردم
امروز با مطالعه این قسمت پاشنه آشیل خودم رو پیدا کردم
فهمیدم که
رسالت تو این نیست که فقط دنبال یه هدف یا علاقه باشی و بخوای تا آخر عمر فقط اون رو انجام بدی و یا فقط با انجام یک کار تمام موفقیت های که می خوای بدست بیاری…
رسالت تو انجام ایده ها و علایق و هدایت هایی هستش که در شرایط فعلی باهاش مواجهه شدی، دنبال یه چیز خاص و ویژه برای موفقیت نباش
ایده یا هدایتی رو که الان داری و بهش علاقه داری رو بدون توجه به اینکه خیلی بزرگ نیست و و تو رو به اون هدف آخرت نمی رسونه شروع کن و از انجام دادنش لذت ببر و هر روز بهتر از دیروز انجامش بده و به تکامل برس و از دست آورد های فعلی لذت ببر
رسالت تو با تغییر مدارت تغییر می کنه و هر کدوم از کارهای به ظاهر کوچیک مانند حلقه های یک زنجیر به هم وصل می شن و تو رو به هدف می رسونن تو این مسیر تو رشد می کنی و از مسیر لذت می بری
رسالت فعلی تو کاری نیست که تو تا آخر عمرت باید انجامش بدی ، این کار رو تا زمانی که تو رو رشد بده و در مدار فعلیت کامل کنه تا بتونی بری یه پله بالاتر ادامه بده، هر وقت احساس کردی که دیگه انجام این کار برات عادی شده و و مثل سابق ازش لذت نمی برید و برات روتین شده ، دیگه جای پیشرفت نداری و اگه تو این مرحله بمونی حتی ممکنه چند سال بعد وضعیت ات بدتر بشه باید تغییرش بدی و وارد رسالت بعدی بشی تا با انگیزه و عشق کار جدیدت رو شروع کنی باید به هدایت های خداوند گوش کنی و نترسی از تغییر نترس و با عشق شروع کن و براش باور های جدید بساز و هر روز بهتر و بهتر شو تا دوباره وقتش برسه که تغییر کنی
پس نگران نباش و کاری که در حال حاضر بهت الهام میشه رو حتی اگه ظاهرش بزرگ نیست شروع کن و پیش برو ، اینو بدون این دائمی نیست و یه پله هست برای رسیدن به هدف فقط از مسیر لذت ببر
به نام نامی حق
سلامممممم به استاد عزیزم وخواهر دوست داشتنی وبسیار خوش قلب خودم مریم جان عزیز ودوستان هم فرکانسی ام
چقدر خوشحالم خدایا دوست دارم فریاد بزنم که تو این مسیرم وبه آگاهی های ناب الهی دست پیداکردم. خدایا شکرررررررت
من یک خانوم خونه دارم که هیچ شغل وحرفه ی خاصی ندارم واصلا نمیدونم به چی علاقه دارم والان 3سالی هست که تواین راه افتادم .
تواین 3سال تکامل خودم رو طی کردم والان دوره ی 12قدم رو شروع کردم و روی خودم کارمیکنم.
خیللللللی سر در گم بودم ، توجلسه ی 6قدم اول، استاد ازمامیخواد که یک هدف برای زندگیمون انتخاب کنیم وخیلی به اون علاقه داشته باشیم.من چند روزه ازخداوند هدایت میخوام، خدایا چه حرفه ای برم ؟ چه هدفی رو انتخاب کنم ؟ چه قدر من با خدای خودم صحبت میکردم، خدایا راه رو به من نشون بده.
توی جلسه ی 7قدم اول استاد به ما گفتن اگه سوالی دارید برید توی عقل کل ، خانوم شایسته ی عزیز جواب هر سوالی رو که بخوای ، در اختیار شما قرار داده ، خیللللللی تعریف کرد ازاون نوشته ها ، من سریع اومدم توی عقل کل وجواب سوال خودم رو دراین بخش پیداکردم .
این همه تعریف استاد نسبت به این نوشته ها بیخودی نبود ، فوق العاده بود خانوم شایسته ی عزیز، فرشته ی مهربان من ، عاشقتمممممم
من فهمیدم که باید اول روی عزت نفسم کارکنم و، وقتی این رو فهمیدم با خودم گفتم باید دوره ی عزت نفس استاد روبخرم ، امروز هم برای این کار قدم اول رو برداشتم ورفتم پارک ،پیش تعدادی از افراد غریبه وشروع کردم به گفتن نکات مثبت خودم ، من موفق شدم واولین قدمم رو برداشتم.
خانوم شایسته ی عزیز من این رو مدیون شما هستم که دستانی ازدستان خداوند شدید برای هدایت کردن من
من الان هدف دارم . بالابردن عزت نفس خودم رو هدف قرار دادم و میدونم در این راه بسیار بسیار موفق میشم ، چون خیلی نشونه اومده که برو بسته ی عزت نفس استاد روبخر، میدونم که این هدایت الله منه
باز هم سپاسگزارم مریم جان وخیللللللی بهم حال داد این نوشته های شما ، امیدوارم همیشه در کنار استاد مهربان سالیان سال با عشق بدون وابستگی زندگی کنید
سلام به خانوم شایسته عزیز
واقعا ازتون سپاسگذارم بابت این حجم از آگاهی که در این مقاله بیان کردین ..
چند روزی بود حسابی سردرگم بودم و نمیدونستم که چه کاری انجام بدم و همش حس میکردم راهمو گم کردم
مثل همیشه از خدا هدایت خواستم و اومدم توی سایت اولش اینقدر بهم ریخته بودم که اشکم داشت سرازیر میشد
ولی شروع کردم به سایت زیرو رو کردن و رسیدن به این مقاله
چقدر لذت بخش و شیوا نوشین هر کلمش نوری توی قلبم تابوند و بهم گفت مسیرت درسته آقا با همین فرمون برو
چی میخوای از زندگی جز تجربه خودت و قدرتهای که داری
آقا ما اومدم خودمونو کشف کنیم و از حل مسایل لذت ببریم و تیکهای پازل زندگیمونو تکمیل کنیم چطور؟
با همین آزمون خطاهای که داریم انجام میدیم مگه هر بار که به تضاد خود من برخورد کردم و آگاهانه تصمیم گرفتم حلش کنم بعدش اینقدر احساس قدرت کردم که حس میکردم آمادم برای حل مسِله بعدی
خدایا سپاسگذارم ازت برای درک این آگاهی که باید فقط به ایدهام عمل کنم حرکت کنم یعنی طرف خودمو درست انجام بدم انرزژی فکریمو “کلاممو “تجسممو در جهت خواستم تنظیم کنم و ایدهای که بهم الهام میشه رو عملی کنم جهان وظیفشه نتیجه رو بهم بده
این خدا این جهان اینطوری آفریده که تسلیم خواستهای ما باشه و مثل غول چراغ جادو فرمانبردار ما باشه
به محض تمام شدن این مقاله گوشی برداشتم و اولین فکری که داشتم اجرا کردم و انرژی جاری کردم و دیگه منتظر نتیجم..
فقط باید احساسم خوب نگه دارم و ایمان داشته باشم که همه چی به نفع من تمام میشه
سپاسگذارم ازت خانوم شایسته عزیز
با سلام و درود به همه
بنام خدای بخشنده و مهربانم
بنام خدایی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست
تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم
رسالتم چیست؟؟؟
امروز دکمه ی نشانه ی امروزم را کلیک کردم چون نیتم این بود که چطوری می تونم راه حل مساله هایم رو پیدا کنم
من شغل های زیادی رو تجربه کردم و باید اعتراف کنم که همیشه در آن کارها در زمان خودش موفق بودم چون واقعا با علاقه دنبالشان می کردم..
امروز در این قسمت به نکته های جالبی برخوردم که خانم شایسته به آنها توجه خاصی داشتند.
اینکه ما بدنیا آمده ایم تا جهان را تجربه کنیم
ما بدنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون وجودمان را در همه ی ابعاد رشد دهیم
ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها تجربه ی جدیدی از توانایی حل مسعله را زندگی کنیم
دقیقا یادم میاد که همیشه عاشق کار کردن بودم و هیچوقت زمان و وقتمو بیهوده از دست ندادم
مثلا اوایل ازدواجم که سن و سال کمتری داشتم به بافتنی علاقه مند بودم و خودم شروع کردم با قلاب و دو میل چیزهایی رو میبافتم و کتاب های خود آموز تهیه می کردم و یا از مجلات قلاب بافی استفاده می کردم و با علاقه ی خاصی و با حوصله ی زیادی رومیزی های گلدار رو میبافتم و حتی میفروختم .. چقدر جالب بود برام .. الان که فکرشو می کنم میبینم که اهل کار و فروش بودم
بعدها یک دوست همسایه ای برام بوجود آمد که ماشین بافتنی داشت و من میرفتم پیشش می نشستم و با دو میل لباس میبافتم و اون هم مشغول بافتنی با ماشین بافتنی بود..( شرایط انسان ها جلوی راه آدم برای هدف قرار می گیرند) بعد از مدتی بهم پیشنهاد داد که برای بوتیکی لباس دست بافت با طرحی که آنها میدن براشون ببافم.. من هم قبول کردم .. و شروع کردم آن طرح رو روی کاغذ شطرنجی چهارخانه پیاده کردم و دانه به دانه طرح رو می شماردم و روی کاغذ چهارخانه نقاشی پیاده کردم و بعد شروع به بافت کردم .. اصلا باورم نمیشد که توانایی چنین کاری رو داشته باشم ولی اصلا ترسی نداشتم و شروع به بافت کردم و دقیقیا همون چیزی رو بافتم که در طرح بود..
بعد از مدتی به خیاطی علاقمند شدم . رفتم کلاس خانم صبا که آن موقع ها از شانس خوبم کلاس هاش نزدیک خانه امان بود( خانم صبا همسر آقای خالقی ویالونیس معروف ایرانی بودند) که البته خیلی سال هستش که به رحمت خدا رفتند..
مدتی هم دورهای خیاطی رو تا ضخیم بدوزی ( همان پالتو دوزی) ادامه دادم ولی نتونستم ادامه بدم بخاطر بارداری و زایمان و بعدش بچه داری به فراموشی سپرده شد هر چند خیلی لباس های قشنگی برای خودم و اطرافیانم میدوختم..
یادش بخیر…
بعد از مدتی به شیرینی پزی علاقه مند شدم و با چند نفری رفتیم کلاس خانگی یکی از دوستان …. و چند مدل شیرینی های عید و یک نوع کیک معمولی یاد گرفتم .. وبعدش تصمیم گرفتم که از این شیرینی ها پول در بیارم . یک سری از این شیرینی های عالی رو درست کردم و توی ظرف های یکبار مصرف تلقی چیدم و بردم برای مدرسه ی دخترم که اون زمان کلاس اول و یا شایدم دوم بود .. خودم هم یکی از اعضای انجمن مدرسه ی دخترم بودم … یادم میاد قبل از عید بود … وقتی مدیر مدرسه و معلمان شیرینی های منو تست کردن همه شون بهم سفارش شیرینی دادند .. منم قبول کردم و به همسر خدا بیامرزم گفتم که سفارش شیرینی گرفتم می خوام برای معلمان شیرینی عیدشون رو من درست کنم .. همسرم رفت بازار تهران همه ی لوازم و وسایل رو برام خرید و آورد و منم شکر خدا تونستم از پسش بر بیام و بفروشم .. یادش بخیر
بعدها رفتم شرکت ساختمان سازی تیرچه بلوک.. آنجا هم یک تجربه های کمی بدست آوردم ولی بیشتر از دو سه ماه نموندم
بعدها به کار آرایش گری علاقمند شدم .. از اون کارایی که اصلا شوهرم موافق نبود .. ولی گفتم دوست دارم این کار رو هم تجربه کنم رفتم یک کلاس خوب ثبت نام کنم .یادش بخیر اون زمان ها اینترنت نبود و از روی آگهی های مجلات و روزنامه ها این کلاس رو در چهار راه ولیهصر پیدا کردم..خودمون هم توی شریعتی بودیم .
خلاصه بعد از چندین ما آموزش و دوره دیدن باید برای امتحان آماده میشدم.. آن زمان ها مثل حالا اینقدر تخصیصی نبود .. باید همه ی رشته های آرایشگری رو یاد می گرفتیم و روی همه ی رشته ها کار می کردیم و مثلا کوتاهی مو.. و یا رنگ و مش و یا شنیون و درست کردن عروس و بند و ابرو و اصلاح و همه رو باید خوب یاد می گرفتیم.. ولی الان اینقدر دامنه ی هر رشته گسترده شده که باید هر کدام رو تخصصی مدرک گرفت..
خلاصه اون موقع ها برای امتحان کتبی مثل کنکور ما رو بردند شهر قم.. خلاصه قبول شدم و مدرکم رو گرفتم و تا مدتی در خانه مشغول این کار و حرفه بودم .. همیشه هم قیچی و بند و مو چین توی کیفم بود چون هر جا میرفتم ازم تقاضای کار میشد و باز هم از این شغل پول خوبی بدست آوردم .. بازم یادش بخیر.. بعدها هم به مدت کوتاهی در سالنی مشغول کار شدم ولی بعلت مخالفت شوهرم و بچه هام دیگه نتونستم این کار رو بطور مداوم ادامه بدم …
بعد از مدتی به آموزش رانندگی علاقمند شدم و تصمیم گرفتم برم دوره مربیگری رانندگی رو آموزش ببینم و بعدش امتحان و بعدش شروع به کار در آموزشگاه های مختلف بمدت بیست سال سابقه کار داشتم.. چند سال قبل از اینکه از آموزشگاه رانندگی بیام بیرون به یک کار دیگه علاقمند شدم و توسط یکی از همکارانم به کلاس های هتلداری هدایت شدم..
یعنی تا ظهر توی آموزشگاه رانندگی بودم و بعدش میرفتم کلاس های هتلداری درس می خوندم و شکر خدا در رشته های مختلف با نمرات عالی قبول میشدم .. رشته کافی شاپ یا بعبارتی قهوه سرا… رشته ی آشپزی درجه دو.. رشته دکوراسیون بین الملل.. رشته رستوران بین الملل.. رشته کارآفرین KAB.. رشته اطاق داری هتل…
خیلی به این رشته ی هتلداری علاقمند بودم چون با همسرم می خواستیم تور گردشگری و رستوان راه اندازی کنیم ( همسرم در حفاظت محیط زیست بود) و کل منطقه های زیبای ایران رو میشناخت و همچنین کوهنورد با سابقه ای بود ..
ولی با فوت همسرم انگار مسیر زندگیم عوض شد و به مسعله ها و چالش ها و تضادهای زیادی برخوردیم و کلا توی یک شرایط دیگه ای زندگی می کنم…
در حال حاضر بسمت فروش و اجناس فروش در منزل روی آوردم و دوباره در این شغل به یک تضادی برخوردم که باید حلش کنم و مطمعنا راه حل ها از راه میرسند
اساس جهان بر هدایت استوار است
وعده ی خداوند انا علینا الهدی است.. وظیفه ی ماست که شما هدایت کنیم..
و طبق هدایت های الهی و بخاطر تضادهای پولی و مالی به این سایت گوهر نشان هدایت شدم و الان به رسالتم پی بردم.. اینکه این جهان مادی فقط برای تجربه ها و امتحان توانایی مان و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده است زیرا ما با توانایی های نامحدودی به این دنیا آمده ایم که بخاطر تجربه کردن این جهان مادی در وجودمان نهادینه شده است..
البته قسمتی از این داستان ها رو گفتم که بگم هر کاری رو که شروع می کنیم سعی کنیم به بهترین نحو انجام بدیم هر چند در طول مسیر ممکنه به تضادها و چالش هایی بر بخوریم ولی راه حل ها رو هم توسط هدایت الهی پیدا می کنیم و شکر خدا به چنین سایتی هدایت شدم و بیشتر از همه ی شغل ها و کارهایی که انجام دادم هدایت من به چنین سایتی است .. و الان آزادی زمانی خوبی برای یادگیری آموزش های استاد عزیزم شامل حالم شده و باید در این زمینه هم روی باورهام و افکارم کار کنم
جهان و همه ی آنچه که در آن است در حال هدایت است
همه ی آدمها در هر لحظه در حال هدایت هستند
من در هر لحظه نتیجه ی فرکانس های خود را دریافت می کنم
هر چه باورهای قدرتمند کننده تری بسازم قطعا مسیری که به آن هدایت می شوم و ایده هایی که به من الهام می شود و یا شرایطی که با آن مواجه می شوم… و یا آدم هایی که با آنها در ارتباط خواهم بود … و فرصت هایی که پیش رویم قرار داده می شود.. با کیفیت تر خواهند بود
ممنون و سپاسگذارم از استاد عزیزم و سر مقاله های خانم شایسته ی عزیز
و دوستان همراه در این بخش
ارادتمند همیشگی شما
رویا مهاجر سلطانی
2023/4/20 آوریل
1402/1/31 فروردین
به نام خدای هدایتگرم، که اگر من یکمی عجول نباشم قدم به قدم هدایتم میکنه،
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان،پریروز صبح من یه خوابی دیدم که حالمو دگرگون کرد و منو به لحظاتی برد که عاشقانه کار میکردم و لذت میبردم،
یه جورایی خودم تو دوگانگی بودم یکمی وارد شکو دودلی شده بودم که احتمالن این خواب رو دیدم،
که تو کامنت قبلیم نوشته بودم،
اما سریع از خداوند هدایت خواستم و به فایل معرفی دوره عزت نفس هدایت شدم که کامنتمو اونجا نوشتم,
تا امروز زیر همون پست سرتیتر این متن رو دیدم که امروز این متن رو خوندم،
استاد و خانم شایسته مهربان به جرعت میتونم بگم این متن خودش یه کتاب بود،هر پاراگرافی رو که میخوندم مکث میکردم و تامل میکردم و میگفتم خودشه آره همینه،
چقدر این پاشنه آشیل کمال گرایی زیرکه و از هر دری وارد میشه و تازه ما هم ادعامون میشه که کمال گرا نیستیم،
ما حتی تو پیدا کردن رسالتمون هم میخوایم کمال گرایانه عمل کنیم،
چقدر این متن به من آرامش داد،چقدر این متن عجله ی منو کم کرد،چقدر صحبت ها دقیق برای خودم بود،
و چقدر این خداوند خوبه چقدر عالیه که البته چیزی جدای از من نیست،انگار این سیستم هدایتگر در من تعبیه شده از بدو تولد اما ما اونو نادیده گرفته بودیم،
واقعا این سیستم هدایتگر در هر لحظه مارو هدایت میکنه به سمت خواسته هامون،
و خداوند پاسخ شک و تردید و دودلی و سوال منو داد،
من هنوز ته ذهنم این بود که خدا تاکید میکنم خدا نه خودم برای من یه رسالتی رو یه کاری رو در نظر گرفته و من یا یک حس طلبکارانه منتظرم که رسالتم رو به من بگه،
انگار خدا ادمه،انگار خدا نشسته اون بالا بگه تو چیکار کن تو چیکار نکن،
تا اینکه با شروع خواندن این متن حس آرامش عجیبی تموم وجودمو گرفت،
موضوع این است که ما آمده ایم که جهان رو تجربه کنیم
ما به دنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون، وجودمان را در همه ابعاد رشد دهیم
ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله را زندگی کنیم
ما به دنیا آمده ایم تا با حل مسائل، خودمان و توانایی هامان را بیشتر کشف کنیم.
چقدر همین چهار تا خط زندگی ساز و آرامش بخشه،
چقدر این متن فوق العادس دوست دارم خط به خطشو اینجا بنویسم دوباره،
اما تصمیمی که بعد از خواندن این متن گرفتم این بود که یکم این دندون عجله رو بکشم بندازم بیرون،یکم کمتر فکر کنم،به گذشته،به کارایی که قبلن کردم،گذشته رو رها کنم درهارو برای فرصت های جدید تجارب جدید باز کنم و از همه مهمتر اجازه بدم که خداوند هدایتم کنه و ذره ذره این ظرف وجودی منو با تجارب جدید با حل کردن مسائل رشدبده،یعنی من اگه بتونم همین یه کارو درست انجام بدم همین که اینقدرررر فکر نکنم به اینکه آیا این رسالت منه نکنه که وقتم هدر بره نکنه که دوسش نداشته باشم نکنه نکنه نکنه،اگر بتونم همین یه کارو درست انجام بدم و از مسیر رو به جلو لذت ببرم،اجازه بدم به خودم و خدای خودم که چیزهای جدید رو تجربه کنم تو مسیر علائقم،ته قلبم میدونم که چیا میخوام دوست دارم چه کارهایی رو انجام بدم اما راه برای خدا تعیین نکنم،اجازه بدم هدایتم کنه و تسلیم باشم ،تو هر مقطعی هر کاری که دارم انجام میدم با عشق انجام بدم سعی کنم توش بهتر بشم سعی کنم علایقم رو بیشتر بشناسم و اون چیزهایی رو هم که دوست ندارم عوضش کنم،
مثلن من از وقتی شروع کردم به آموزش دادن نمیدونم چه گیری دادم که از همین اول فقط شاگرد خصوصی و نیمه خصوصی داشته باشم،انجامش هم دادم اما خیلی خسته میشم و از اون طرف هم بازدهی کمتره از لحاظ درآمدی و تعداد شاگردی که میتونم داشته باشم،یا گیر دادم به این فضاهای مجازی که واااااقعا بخش زیادی از تمرکزم رو میگیره به خاطر همین بحث فیلتر شکنو این داستانا،
حالا تصمیمی که گرفتم این بود که بیام کلاسامو عمومی کنم،هزینه کمتر تعداد بیشتر و یه جورایی کلاسهای تعداد بالا رو رهبری و مدیریت کنم که نخوام برای هر شخصی میت بگیرم که دستو ارنجو کتفم داغون بشه و منو از این کار خسته کنه،بعد که شاگردها زیاد شدن یه میتور استخدام میکنم که برای بچه ها میت بگیره,
یا برای بحث آموزش های آنلاین یه کاری کنم که با لذت و عشق این کارو انجام بدم،
اجازه بدم هم بحث باشگاه داری و مدیریت افراد زیاد رو تجربه کنم و آموزش حضوری، در کنارش یه مقدار آموزش آنلاین هم بگذارم،بعد که برند شخصیم ساخته شد و عزت نفس و اعتماد به نفسم توی این حوضه بیشتر شد ایده بعدی مثل آموزش های آنلاین وغیره روجدی تر دنبال کنم،با این که اولین دوره آموزشیمو درست کردم و ارائه کردم،
باز هم نمیدونم قراره تو طول مسیر چه اتفاقاتی بیفته و نمیخوام بچسبم به یه موضوع خاص به یه مسیر خواست،من یک سری درخواست های کلی و اصلی تو وجودم دارم که اونارو به خداوند اعلام کردم و تلاشمو میکنم و اجازه میدم که خداوند منو هدایت کنه،و از همه مهمتر تصمیم گرفتم تو طول روز کارهایی رو انجام بدم که واقعا حال منو خوب میکنه و بهم عشقو لذت میده و هرکاری که داره سخت پیش میره رو وایسم و از خدا بخوام هدایتی کنه که آسونتر و از اون طرف بازدهی بیشتر داشته باشه و مهمترین عامل در طول این مسیر ساختن عزت نفس و ساختن توانایی حل مسئله و لذت بردن از تک تک تجارب جدیدی که قراره داشته باشم،
این متن باعث شد که کمتر فکر کنم به گذشته و نکنه ها و اینکه بچسبم به اینکه رسالتم چیه،باعث شد که آروم آروم بیام توی ذهنم همین قدمهایی که جلوی روم هست رو اون تجربه ای که دوست دارم بکنم رو توی ذهنم بسازم تجریش کنم و اگر دوسش داشتم که هر روز بهترش کنم اگرم دوسش نداشتم بیام عوضش کنم،کجا؟ توی ذهنم،چون افکار منن که دارن اتفاقات رو رقم میزنن،و من تا وقتی که نتونم کنترل ذهنمو به دست بگیرم تا وقتی که نتونم به صورت لیزری اهداف پیش روم رو توی ذهنم بسازم و ببینم،اتفاق مورد دلخواه من نخواهد افتاد،
و اینکه واقعا عاشق این هدایت شدم،دوست دارم خیلی بیشتر خودمو وارد این جریان هدایت کنم،دوست دارم واقعا از عمق وجودم هدایت های الله رو ببینم و تایید کنم و سپاسگذاری کنم تا خداوند بر هدایتم بیفزاید،به نظرم اگه همین قدرت هدایت رو باور کنم و بتونم رهنمود کنترل کنم و ببرم به سمت خواسته هام،لاجرم هدایت میشم به سمت خواسته هام،حالا خواسته هام هی تو طول مسیر اصلاح میشن،واضح تر میشن،دقیق تر میشن،
و این میشه که زندگی میشه خلق،من میخواهم و میشود،ففط نباید بچسبم به یه موضوع خاص به یک مسیر خاص،از مسیر لذت ببرم و اجازه بدم که خداوند هدایتم کنه،
امیدوارم که بتونم رهنمود کنترل کنم،به کمک الله،
این متن فوق العاده بود
هر چی بگم فوق العاده بود کم گفتم،
واقعا از استاد و خانم شایسته و عوامل فنی سایت واااقعا سپاسگذارم،ممنونم که این آگاهی های فوق العاده و شرایط فوق العاده که برای ما به وجود آوردین،
سلام به علی عزیز
امیدوتر هر کجا که هستی حال دلت عالی باشه
از کامنتت خیلی لذت بردم ، خیلی بهم احساس خوب و آرامش داد
احساس کردی جوابی که منتظرش بودم از سمت خدا را تو کامنتت بیشتر احساس کردم ، آرومم کرد
سپاسگزارم ازت بابت این کامنتی که ثبت کردی
سلام
من مدتی قبل هرچه سعی می کردم وارد سایت بشم نمی تونستم با ایمیل و پسوردم وارد بشم
پس شروع کردم بدون ایمیل و پسورد توی سایت گشتن و مطالب متفاوتی را دیدم و از اینکه قبلا این مطالب را ندیده بودم تعجب کردم.
امروز به این قسمت سایت هدایت شدم و این پاسخ سئوال را کپی کردم و تو فایل ورد بردم و ازش یه فایل ده صحفه ای با فونت 16 ساخته شد.
تعجب کردم و تحسین کردم که برای جواب یه سئوال 10 صحفه جواب داده شده من مطالعه ش کردم و تو گوشی برای خودم نگه ش داشتم
قبلا تعجب می کردم وقتی استاد عباس منش اینقدر از سایتش تعریف می کرد ولی این مدت به قسمت های مختلف سایت سر می زنم متوجه شدم که این سایت واقعا تعریفی است و هر قسمتش با یک سایت کامل برابری می کنه.
مثل همین قسمت راهکار برای مسائل زندگی که خودش به تنهایی یک سایته.
یا روزشمار تحول زندگی من که خانم شایسته از ویدیو های رایگان استاد یک دوره درست کردند برای کسانی که شاید هزینه خرید دوره ندارند یا تازه وارد باشند که من هم در این روز شمار شرکت کردم و خیلی دوستش دارم
و یک مساله دیگه که هست اینه که من یک کانال آموزشی دارم در زمینه پرستاری و از طرز ارایه مطالب سایت استاد وکارهای خانم شایسته به طور مستقیم و غیرمستقیم الهام می گیرم و ممنونم از خداوند و استاد و خانم شایسته
دوستتون دارم و موفق باشید
سلام
الهی که (بقول کاشانی ها) برات بمیرم با این جوابت، استاد عزیزم. عاشقتم دست خدا،
نماینده خدا. چقدر حالم خوب شد.
مدتهاست سرگشته علاقه ام هستم. وامروز هدایت شدم. ش
حتما باور میکنید که یکسال چند بار در سایت این سوال رو پرسیدم. واگر دوستان جواب هم دادن من ندیدم.
الان 3روز دارم از فایلهای رایگان استاد استفاده میکنم و هدایت شدم به این صفحه
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
بنام یگانه معمار هستی
سلام ،
الله اکبر از این همه معجزه که وجود داره . خدای من ….
من بعد از مدتها از سایت دور بودم و کم و بیش فایلها رو گوش میدم البته ولی مدتها بود ب سایت نیومده بودم . دیشب دقییییییییییقا همین متن این سوال تو ذهنم بود .
تصمیم گرفتم یک مدت با تمام وجود بیام تو سایت تا بتونم جوابمو پیدا کنم و باورهام رو تقویت کنم در مورد پیدا کردن رسالت زندگیم . امروز سایت رو بعد از ماهها باز کردم و گفتم بذار ببینم نشانه چی میگه بهم و من هدایت شدم به این سوال و این صفحه .
باور کردنی نیست …
بین این همه صفحه دقیقا بیاد اینجا که بطور مشخص سوال من پرسیده شده و جوابی که دقیقااااااااااا همون جوابی بود که برای سوال من وجود داشت .
خدایا شکرت که منو هدایت کردی و همین اول راه بهم گفتی مسیرم دقیق و درست هست و من راهه درست رو دارم میام .
این هدایت الله مهربان در اولین قدمم رو خیلی دوست داشتم و خواستم بعد از مدتها با این کامنتم ثبتش کنم .
شروع مجدد ام رو میخوام یادداشت کنم میخوام علامت گذاری کنم تا همه ی افرادی که مثل من یه وقتهایی مردد میشن ببینن و بدونن که واقعا مسیر همینه . به خدا ایمان داشته باشید و حرکت کنید و مطمئن باشید که دقیقا همین مسیر درست هست و این سوال و جوابی که اینجا نوشته شده است عین حقیقته .
من همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم خدای من شاهده که همزمان چندین نشونه ی دیگر هم مشاهده کردم . حتی همین نوشتن کامنت هم خودش یک الهام از خدا بود واسم .
من به خدا توکل میکنم و حرکت میکنم . میدونم که به زودی نتایجی رو دریافت میکنم که همین الان نمیتونم تصورش کنم . من پیشگویی نمیکنم. این همه نشونه در قدم اول مسیرم قطعا بیانگر همین هست که گنجهایی عظیم در این مسیر دریافت خواهم کرد .
الهی به امید تو …
.
حرکت کن ، هر قدم خدا نشونه بهت میده تا گنج رو پیداش کنی . نترس راه بیفت …
به نام الله هدایتگر
این فایل نشونه من بودبازدن دکمه هدایت
خدایاازت ممنونم که همیشه جواب منومیدی ودرکنارمن هستی
چندوقته که دنبال َتجربه شغل های دیگه هستم ولی شروع نمیکنم وهی به خودم میگم این رودوست ندارم وشایدبرای من خوب نباشه چون الان علاقه من نسبت به شغلی که الان دارم کمترشده وازخداوندهدایت خواستم وبه این مقاله هدایت شدم بااین که چندباراین مقاله روخوندم امادرکم نسبت به الان کمتربودوالان بهترمتوجه شدم این حرف هاروبه لطف الله مهربان
من فقط بایدحرکت کنم وشروع کنم وخودموبسپارم به خداوندتاهدایتم کنه به مسیرهای بهترقدم به قدم
وبه خودم تعهدمیدم که تجربه کنم تاخودم وتوانایی هاموبهتربشناسم
خدایامن روهدایت کن به شغلی که عاشق ان هستم
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
به نام خالق هستی
تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم🪴
من به دنیا اومدم تا جهانو تجربه کنم، تا با مواجه شدن با تجربه های مختلف وجودمو توی همه زمینه ها رشد بدم،
به دنیا اومدم تا با چالش ها مواجه بشم و با حلشون، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله رو زندگی کنم
من به دنیا اومدم تا با حل مسائل، خودمو توانایی هامو بیشتر کشف کنم
پس باید حرکت کنم برای امتحان ناشناخته ها و با چالش های جدید مواجه بشم
با تجربه کردن هر کدوم از این ناشناخته ها بخش دیگه ای از توانمندی ها و علائقم رو کشف میکنم که ازش بی خبر بودم
اونوقت با اطلاع از اونه که میتونم درباره اونچه که میخوام به وضوح بیشتری برسم و قدم بعدی برام مشخص میشه و منو به سمت تجربه بعدی میبره که بخشی از مسیر رشد ظرف وجودمه
پس موضوع انجام دادن یه کار خاص، استثنایی و قابل توجه به عنوان رسالت نیست، موضوع رشد دادن ظرف وجودم به وسیله تجربه کردنه
اونم نه یه تجربه خاص و دهان پر کن، بلکه فرایندی از تجربه کردن های قدم به قدم توی مسیر علاقمه که آروم آروم ظرف وجودمو رشد میده و منو آماده تجربه مرحلهای جدی تر میکنه
منظور از علاقه هم همون موضوعاتیه که همین حالا و توی این لحظه دوست دارم تجربشون کنم بدون اینکه اون علاقه ها چقدر در نگاه دیگران مهمه
خیلی از افراد به خاطر نداشتن عزت نفس نمیتونن علائقشونو پیدا کنن
اونا به جای اینکه دنبال شناخت علایقشون و تجربه کردن اون باشن
بیشتر دنبال علائقی هستن که مورد تایید آدمهای مهم زندگی شونه
پس موقعی میتونم علایقم رو بشناسم که به اندازه ای عزت نفسم رو ساخته باشم که از حرف مردم رها باشم و محتاج تایید شدن توسط اونا نباشم
وقتی عزت نفسم رو بسازم اونوقت میتونم باورهای قدرتمند کننده درباره علائقم بسازم و بعد قدم به قدم هم بهم لذت میده و هم ثروت
این جهان فقط برای تجربه کردن و امتحان توانایی هام و به یاد آوردن و کشف اونها ساخته شده،
من با توانایی های نامحدودی به دنیا اومدم تا بتونم این جهان مادی رو تجربه کنم برای همینه که این توانایی ها توی وجودم نهادینه شدن
تک تک این تواناییها موقعی به خدمتم در میان که توی دل ناشناختهها حرکت کنم ماجراهای جدیدو امتحان کنم اونوقت قدم به قدم هدایت میشم
اساس جهان بر هدایت استواره
به محض اینکه آماده بشم برای قدم برداشتن اونوقته که هدایت میشم
همونطور که یک دانه به محض اینکه در معرض خاک و آب و نور مناسب قرار میگیره، به سمت رشد، روشنایی و به سمت درخت شدن و به ثمر نشستن هدایت میشه
منم به محض اینکه تصمیم میگیرم دامنه تجربه هامو وسیع تر کنم و ناشناخته هایی رو تجربه کنم که از حرکت کردن به سمت شون میترسم ، اونوقته که هدایت میشم
هرگز این طوری نیست که یه گوشه بشینم و به وسیله فکر کردن رسالت یا علایقموپیدا کنم
بلکه در مسیر اون قدمایی که بر میدارم، تجربه هایی که به دست میارم، مسائلی که باهاشون برخورد میکنم و حلشون میکنم وضوح بیشتری از خودم و اونچه که میخوام و عاشقش هستم رو پیدا می کنم
اولین قدم اینه که موضوع هدایتو درک کنم و جهان و هر چیزی که در اون هست در حال هدایته
من در هر لحظه در حال هدایتم، سهم من از این هدایت به اندازه باورهامه،
به اندازه ای که قوانین سیستمو درک میکنم و باهاش هماهنگ میشم، تا بتونم باورهایی رو بسازم که باعث هدایتم بشه
توی دنیایی که نه گذشته رو میشناسه و نه آینده رو و سیستمش فقط زمان اکنون رو میشناسه و فقط با فرکانس های غالب لحظه اکنونم کار میکنه، هرگز چیزی به عنوان یه ماموریت و رسالت از قبل تعیین شده برام وجود نداره که بخوام پیداش کنمو به خوشبختی برسم
رسالت من هر لحظه کشف و درک بیشتر جهان و سیستمیه که بر اون مقرر شده، تا بتونم با هماهنگی با اونا از نعمت های بیشتری که به قول قرآن مسخرم شده استفاده کنم
این کارهم فقط با ورود به دل تجربه های ناشناخته صورت میگیره
رسالت من هر لحظه کشف بیشتر خودمه که اونم فقط با تجربه موضوع های مورد علاقم(هر چقدر هم ریز و کوچیک و از نظر دیگران بی اهمیت باشه) صورت میگیره
رسالت من دریافت هدایت و الهاماتیه که توی هر لحظه به شکل نشونه های مشخص به سمتم میاد
رسالت من اینه که این نشونه ها رو تشخیص بدم و در عمل کردن بهشون جدی باشم تا قدم به قدم هدایت بشم
من به نیروی هدایت گری متصلم که باهاش به دنیا اومدم، حضور من توی این جهان بخشی از اون هدایته و برگی در باد نیستم
رسالت من هر لحظه قدمیه که در لحظه اکنون پیش روم قرار داره رو بردارم
ممکنه پختن یه غذای جدید باشه
یا دوختن یه لباس به روش های جدید
یا کشیدن یه نقاشی
یا تمرین شوت زدن به توپ به شیوهای خاص
یا کم کردن وزن
یا تجربه یک شغل جدید
یا ایجاد یه تغییر کوچیک در کسب و کار الانم
یا داشتن سفری کوتاه
خوندن یه کتاب جدید
آموختن یه زبان جدید
مهاجرت به یه شهر یا کشور جدید
فقط بعداز برداشتن اون قدمه که خیلی چیزها درونم تغییر میکنه
وگرنه توی همون قدم متوقف میشم و توی چرخه ای از اتفاق های تکراری و روزمره قرار میگیرم
تا وقتی که اون قدمو بردارم
برداشتن هر قدم باعث میشه بیشتر رشد کنم، آدم توانمندتری میشم که هیچ ربطی به نسخه قبلی نداره،
چون توی هر قدم توانایی هایی رو در وجودم کشف می کنم که ازشون اطلاعی نداشتم
با برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و ایمانم رشد میکنه برای انجام کارهایی که هیچ شناختی درباره شون ندارم
با برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و باورم برای حل هر مسئلهای رشد میکنه که ممکنه توی قدمای بعدی باهاش مواجه بشم
با برداشتن هر قدم ظرف وجودم برای دریافت قدم های بزرگ تر و مهم تر آماده میشه
توانایی حل مسئله رو یاد میگیرم
برای ورود به دل ترس ها و ناشناخته ها جسور تر میشم
دامنه تجربه هام گسترش پیدا میکنه
رسالت من تجربه نعمت های متنوعیه که توی این جهانه، زندگی یه مسیر زیباییه که به وسیله همین قدم ها باید طی بشه، هر قدم منو رشد میده و ازم انسان بهتر و شادتری میسازه
با هر قدمی که در مسیر تجربه خودم و ناشناخته های زندگیم برمیدارم میتونم بخش تازهای از تواناییهای وجودمو کشف کنم که تا قبل از اون هرگز فرصت ظهور نیافته بود
برای همین به محض برداشتن اولین قدم در مسیر تغییر، شخص دیگه ای با توانایی های دیگه ای میشم که متفاوت از آدم قبلیه
رسالت و هدفی که مدام به دنبالشم از مسیر تجربه موقعیت ها، شرایط و کارهایی میگذره که هربار با دیدن یه نشونه شروع میشه و به وسیله حرکت کردن برای عمل به اون نشونه ادامه پیدا میکنه
علاقهای که به دنبالشم توی مسیر تجربه کردن ناشناخته هایی به دست میاد که باهاشون مواجه میشم
ممکنه یه ایده ای به ذهنم برسه و انجامش بدم که دوستش دارم و اونو به عنوان هدفم انتخاب کنم
یعنی ممکنه خیلی زود وارد یه کسب و کاری بشم که دوسش دارم و اونو رسالتم بدونم
یا ممکنه یه پله باشه برای اینه هدایتم کنه به مسیر علاقم
ممکنه هر کسبوکاری که واردش میشم، هر هدفی که الان انتخاب کردم، انجام هر کار موقتی که الان دارم انجامش میدم، یه پله و یه پل باشه برای اینکه منو به مسیر بعدی و مسیر بعدی وصل کنه
پس راهش نشستن و منتظر موندن نیست راهش اینه که شروع کنم و از دل تضاد ها خواسته هامو با وضوح بیشتری بشناسم
تغییراتی که لازمه توی رفتار، نحوه نگرش و شیوه زندگیم ایجاد بشه رو ایجاد کنم
برداشتن قدم اول مثل اینه که یه چرخ بزرگی که نزدیک یه سراشیبی قرار داره رو حرکت بدم، اگه توی شروع کار تموم توانمو صرف هول دادن اون چرخ کنم و اونو تو سراشیبی حرکتش بدم، اون وقت راه میفته و به راحتی مسیرشو ادامه میده
همه اهداف خوبن،
من فقط باید یه هدف داشته باشم، باید خودمو مشغول انجام یه کار کنم
باید دست روی دست نذارم، بیکار نمونم، کمترین فایده انجام دادن این کارها اینه که درباره خواسته هام به وضوح بیشتری میرسم
پس نباید نگران باشم و بگم میترسم وارد این هدف بشم و بعد ببینم که این هدف و رسالتم نبوده
انجام دادن هر کدام از این قدمارو وقت تلف کردن ندونم
اونو مثل حلقه های زنجیری ببینم که با حذف هر کدوم از اون حلقه ها، زنجیر پاره میشه
همه این قدم ها به اندازه اون قدم آخر که مقصده مهمه
اگه به ایده هایی که باید انجام بدم با شک و تردید نگاه کنم،
اگه به جای اقدام برای جدی گرفتن اون نشونه ها یا تجربه کردن اون شغل یا حرفه ای خاص، مرتباً درگیر این شک و تردیدها باشم که آیا به این کار علاقه دارم یا نه
آیا این کار به صلاحمه یا نه
آیا این کار منو از هدفم دور میکنه یا نه شیطون ذهنم سریع تر از اونچه فکرشو بکنم دست به کار میشه و انقدر اون نشانه ها یا ایده های الهام شده رو غیر منطقی، غیر عاقلانه و غیر عملی جلوه میده که برای همیشه قید برداشتن همون قدم یا تجربه موضوعی رو میزنم که شروعی برای هدایتم بوده تا جریانی از نعمت ها و برکت ها رو وارد زندگیم کنه
اگه مدام خودمو توی شک و تردید پیدا کردن رسالتم قرار بدم، سالها همینطور میگذره، بعد وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم هیچ کاری نکردم، هیچ راهی رو نرفتم، هیچ تصمیمی نگرفتم و همچنان درگیر یافتن کار مورد علاقم هستم
پس تنها کاری که باید انجام بدم اینه که همزمان که روی باور هام مخصوصا عزت نفسم کار می کنم تا جسارت بیشتری برای حرکت ایجاد کنم، اولین قدما رو هم بردارم و همزمان که قدم اکنونم رو برمیدارم، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازم تا بتونم بیشتر از نیروی هدایتگر درونم بهره ببرم و به مسیرهای بهتری هدایت بشم
چون من در هر لحظه نتیجه فرکانس های خودمو دریافت می کنم، هرچقدر بتونم باورهای قدرتمند کننده تری بسازم مسیری که بهش هدایت میشم، ایدههایی که بهم الهام میشه، شرایطی که باهاش مواجه میشم، آدم هایی که باهاشون در ارتباط خواهم بود، فرصت هایی که پیش روم قرارداد میشه با کیفیت تر میشن
این نکته های اساسی رو باید خیلی جدی کارکنم،
اولاً این نیروی هدایتگر رو یک سیستم ببینم که قوانینی داره و تنها به اندازهای که با قوانین سیستم هماهنگ میشم به همون اندازه هم هدایت میشم
حتی خدا هم نمیدونه که دقیقا انجام چه کاری برام جواب میده و چه کاری جواب نمیده
یا کدوم هدف برام خوبه یا نیست
خداوند قوانینی داره که میگه اگه بر اساس این قوانین عمل کنم قطعا این نتیجه مشخصو میگیرم
اگه این فرکانس مشخصو ارسال کنم این هدایت مشخصو دریافت می کنم
حال میخوام پیامبر باشم یا یه فرد معمولی در هر صورت سیستم برای همه به این شکل کار میکنه
مهمترین چیزی که کیفیت مسیرمو تعیین میکنه باور هاییه که دارم و فرکانسهای که در هر لحظه ارسال می کنم
پیدا کردن رسالتم یعنی خودمو بشناسم،بتونم ویژگی های رفتاریم رو تشخیص بدم، نقاط قوت و ضعفم رو پیداکنم و علائقمو بشناسم
کاری که با تصمیم گرفتن وبعد تجربه کردن بهش دست پیدا میکنم
یعنی گرفتن یه تصمیم خاص نیست
بلکه سلسلهای از تصمیمات که قدم به قدم میتونم خودمو بشناسم، و با قطع کردن شاخ و برگ های اضافی از افکارم، به مسیر سبک شخصیم هدایت بشم
برای اینکه به شناخت درباره خودم برسم، باید توانایی تصمیم گیری و اجرای اون تصمیمات رو در خودم ایجاد کنم
پس برای اینکه رسالتم، یا سبک شخصیم رو بشناسم
باید قدم اول رو با پرورش عزت نفسم شروع کنم
چون تنها عاملی که بهم قدرت میده تا بتونم علائق و سبک خودمو زندگی کنم، فارغ از اینکه دیگرانی که برام مهمن چه علائقی دارن یا چه نگاهی به علایق من دارن، عامل عزت نفسه
توی قدم اول باید تمرکزمو روی پرورش عزت نفسم بزارم، چون خیلی مهمه که چه نگاه و باورهایی درباره خودم دارم
چقدر درباره داشتن ثروت ها و نعمت هایی که خدا مسخرم کرده احساس لیاقت دارم چقدر میتونم تصمیمهای اساسی بگیرم و بلافاصله اونا رو اجرا کنم
همه این ها بسیار مهمن و تواناییم در این باره به اندازه عزت نفسیه که ساختم
قدم بعدی اینه که به عنوان اقدامی عملی در این مسیر با عزت نفس و اعتماد به خودم و توانایی هام خواسته ای رو انتخاب کنم و براش قدمهایی عملی بردارم
از خواستهای کارو شروع کنم که با امکانات همین لحظم قابل اجراست
موفقیت رسیدن به یک خواسته بزرگ و خاص نیست
بلکه موفقیت حاصل قدمهای عملی و پیوسته است که توی مسیر خواسته هام بر میدارم
چون با رسیدن به هر خواسته، حالا هرچقدر هم کوچیک، ظرف وجودم رشد میکنه و منو آماده داشتن خواسته های کمی بزرگتر و قدم برداشتن برای تحققش میکنه
برای اینکه در این مسیر بمونم وبتونم انگیزه هامو برای ادامه دادن زنده نگه دارم و خواسته هامو یکی پس از دیگری محقق کنم میتونم از آگاهیهای جلسه های دوره
عزت نفس کمک بگیرم، این دوره مثل یه قطب نما مسیر هم جهت با خواسته هامو بهم نشون میده و انگیزه هامو برای پیمودن این مسیر تقویت میکنه
سلام به استاد عزیز و مریم جان و تمام دوستان نابم
واقعاً من با مطالعه هر کدوم از کامنت ها کلی چیز جدید یاد میگیرم
این کامنت رو برای خودم نوشتم که یادم نره چون واقعاً چند ساله دنبال رسالتم می گشتم و با توجه به هدف های که دارم خیلی از مواردی که بهم الهام میشد رو با توجه به اینکه نتیجه اش به نظر من، منو به اون اندازه دلخواه ثروت و آرامش و آزادی زمانی که می خوام نمی رسونه بی خیالش میشم ، خدا رو شکر که امروز من متوجه اشتباهم شدم
———————-
چقدر این فایل برام کمک کننده بود من همیشه می خواستم دنبال یه کار خیلی بزرگ باشم که باهاش به هدف های خیلی بزرگ برسم . رسالتم رو انجام کارهای به ظاهر ساده و کوچک نمی دونستم و با خودم فکر می کردم با این کار من نمی تونم به اون هدفم برسم ( مثلاً درآمد خیلی بالا)و ولش می کردم و اصلا شروع نمی کردم
امروز با مطالعه این قسمت پاشنه آشیل خودم رو پیدا کردم
فهمیدم که
رسالت تو این نیست که فقط دنبال یه هدف یا علاقه باشی و بخوای تا آخر عمر فقط اون رو انجام بدی و یا فقط با انجام یک کار تمام موفقیت های که می خوای بدست بیاری…
رسالت تو انجام ایده ها و علایق و هدایت هایی هستش که در شرایط فعلی باهاش مواجهه شدی، دنبال یه چیز خاص و ویژه برای موفقیت نباش
ایده یا هدایتی رو که الان داری و بهش علاقه داری رو بدون توجه به اینکه خیلی بزرگ نیست و و تو رو به اون هدف آخرت نمی رسونه شروع کن و از انجام دادنش لذت ببر و هر روز بهتر از دیروز انجامش بده و به تکامل برس و از دست آورد های فعلی لذت ببر
رسالت تو با تغییر مدارت تغییر می کنه و هر کدوم از کارهای به ظاهر کوچیک مانند حلقه های یک زنجیر به هم وصل می شن و تو رو به هدف می رسونن تو این مسیر تو رشد می کنی و از مسیر لذت می بری
رسالت فعلی تو کاری نیست که تو تا آخر عمرت باید انجامش بدی ، این کار رو تا زمانی که تو رو رشد بده و در مدار فعلیت کامل کنه تا بتونی بری یه پله بالاتر ادامه بده، هر وقت احساس کردی که دیگه انجام این کار برات عادی شده و و مثل سابق ازش لذت نمی برید و برات روتین شده ، دیگه جای پیشرفت نداری و اگه تو این مرحله بمونی حتی ممکنه چند سال بعد وضعیت ات بدتر بشه باید تغییرش بدی و وارد رسالت بعدی بشی تا با انگیزه و عشق کار جدیدت رو شروع کنی باید به هدایت های خداوند گوش کنی و نترسی از تغییر نترس و با عشق شروع کن و براش باور های جدید بساز و هر روز بهتر و بهتر شو تا دوباره وقتش برسه که تغییر کنی
پس نگران نباش و کاری که در حال حاضر بهت الهام میشه رو حتی اگه ظاهرش بزرگ نیست شروع کن و پیش برو ، اینو بدون این دائمی نیست و یه پله هست برای رسیدن به هدف فقط از مسیر لذت ببر