تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم - صفحه 7

151 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 834 روز

    به نام خدای هدایتگر

    من به شخصه وقتی میرم خرید توی قفسه ها میدونم کدوم برند رو بردارم کدوم طعم کدوم مدل و … این از کجا اومده ؟؟

    از اونجا که در هر موردی حالا خوراکی ، شوینده و… برندهای مختلف رو تجربه کردم و بعد تصمیم گرفتم که این ماده لباسها رو تمیز تر میکنه یا این مایع رایحه مورد دلخواه منو داره، یا این خوراکی به ذائقه من نزدیک تره ، پس از خریدن استفاده کردن و «تجربه کردن» به نتیجه رسیدم که فلان برند رو بردارم راضی ترم میکنه ، پس چی کمک کرد؟ فقط تجربه ی خودم ، اونم نه استفاده چشم بسته از تجربه دیگران چون هرکس علاقه و سلیقه خودشو داره .

    میرم لباس بخرم میدونم کدوم رو بخرم بهتره ، کدوم آب نمیره ، کدوم لطیف تره ، کدوم مناسب چه فصلیه ، کدوم متریال و … این از کجا اومده؟؟

    از اونجا که فلان لباسو خریدم استفاده کردم جنسش اذیتم کرده یا فلان لباس رو پوشیدم دیدم سردم میشه تو فلان فصل یا یه لباسی خریدم دیدم خیلی باحاله و حالم باهاش خوبه و… پس از «تجربه» رسیدم به این که چجور لباسایی مناسبه «من» هستش

    میخوام غذا بپزم یه سری ادویه ها اضاف میکنم یه سریا رو کلا حذف میکنم و یه سری ترکیب های جدید دارم و… این از کجا اومده؟

    چون «تجربه» کردم و امتحان کردم و بعد انتخاب کردم که برای «من» کدوم ادویه دلچسبه کدوم ترکیب خوشمزس و …

    این در تماااام موارد زندگیم صدق کرده که بخاطر «تجربه» به یه سری انتخاب ها رسیدم که مناسبمه ، درباره با شغلی که اونقدر عاشقش باشم هم دقیقا همینه باااااید تجربه کنم ، باااااید امتحان کنم ، چون من میدونم چیا دوس دارم ولی هنوز از بین شون اون عشششقه که محوش بشم رو نه پیداش نکردم و قطعا با تجربه کردن میتونم پیداش کنم و پیش برم فقط ، نه با منتظر موندن تا پیدا شه

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  2. -
    محمد جواد سماواتی گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به تمام دوستان عزیزم

    چقدر این هدایت خداوند زیباست و همیشگیه

    یه مدتی هست که در مورد این حرفه ای که انتخاب کردم و درحال یادگیریش هستم به عنوان بیزینس با این که دوسش دارم و احساسم بهش خوبه اما باز به شک و تردید افتادم که نکنه این اون شغل مورد علاقه ام نباشه و این خواسته رو داشتم از خداوند که هدایتم کن که آیا این شغل مورد علاقه ام هست یا نه !

    تا اینکه این ایده اومد بیام در مورد این سوال توی عقل کل سرچ کنم خلاصه سرچ کردم دیدم که یکی از بچه ها این سوال رو پرسیده بودن و یکی دیگه از دوستان در جواب سوالشون لینک این مقاله رو گذاشته بودند و منم روی اون لینک کلیک کردم و هدایت شدم به این مقاله زیبا و راهگشا

    و الان شکر خدای مهربان خیلی خیلی ذهنم باز شد و آگاهیم بیشتر شد در مورد بحث شغل مورد علاقه در مورد مبحث انجام رسالت و…

    از یک شک و تردید بزرگ به لطف خدا نجات پیدا کردم

    اندازه یک دوره آگاهی داشت برام این مقاله زیبا

    خیلی خیلی سپاسگزارم

    همیشه به یاد الله مهربان و بخشنده و هدایتگر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    Trust in god گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    سلام به خانم شایسته‌ی نازنین

    امروز نشانه ی من، این فایل ارزشمند بود که کلی

    یادآوری و مرور قانون بود و کلی. آگاهی.

    برای انتخاب مسیر دلخواه و ادامه دادن مسیر با امید و قدرت و لذت و اشتیاق و وقتی جهان اشتیاق ما رو ببینه و این دقیقا زمانی هست که ما در حس خوبیم وحس خوب بدون شک اتفاقهای خوب رو برای ما هدیه میاره، و چه زمان ما میتونیم بدنبال علایق و خواسته هامون بریم، زماانی که اونقدر به خودباوری رسیده باشیم و اونقدر عزت مفسمون رو بالا برده باشیم که جسارت انتخاب مسیری رو در خودمون ببینیم که شاید از دید گاه اطرافیانمون، یه مسیر بی خود و بی ثمره، همونطوری که استاد در روند رشدشون گفتن که هدایت شدن به برگزاری دوره ی تند خوانی و چه عکس العمل هایی رو دیدن و شنیدن ولی چون بهخودشون و مسیرشون ایمان و باور داشتن، بی توجه به شنیده ها، مرحله به مرحله ادامه دادن و نتایجی رو گرفتن که اون افرادی که در اول ساز مخالف رو میزدن، حتی در خواب هم نمیدیدن!!! و این میشه میوه و ثمره ی باور به خود و عزت نفس داشتن که چه طعم لذیذی داره، که شاید چند درصد کم از مردم جهان میتونن طعم این میوه ی لذیذ رو بچشن!!

    چه فرشته ی نازنینی هست این عزت نفسِ عزیز و دوست داشتنی، که هرجاکه حضورداره، همه چی زیباو عااالی پیش میره، همه جا پراز فراوانی و عشقه و وقتی نیست، همه جا بیابونی تاریک و ترسناک و برهوتی پر از ترس و نگرانی میشه!!

    من بهشتی رو که با حضور گرم و موثرِ این زیبای دوست داشتنی هست رو میخوام

    و هر روز براش تلاش میکنم

    بدون کمال‌گرایی و با قدم های کوچیک کوچیک.

    چراکه هدف امسالم بالا بردنه عزت نفسم هست.

    به امید بهترین ها برای شما و خودم و همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    محمد مهدی عباسی گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز

    سپاسگزار خداوند هستم که امروز هدایت شدم به این فایل بسیار زیبا.

    من چندین و چند بار در خودم شک و تردید داشتم در مورد انتخاب شغل،رشته،دوست،مسافرت و… اینها همه از کمبود عزت نفس است و فایل «نقش عزت نفس در تصمیم گیری » را نگاه کنید،به خود من خیلی کمک کرد.

    تصمیمات مهم زندگی ما که مدت هاست مانده است و بدون اینکه تغییری در آنها بدهیم مانند سرب به پای ما چسبیده و مانع حرکت میشود .

    خیلی از ما ترس داریم .

    خیلی از ما شک داریم.

    خیلی از ما تردید داریم.

    افرادی هستند که سالیان سال در شغلی که هیچ علاقه ای به آن ندارند مشغول هستند از روی اجبار آن را انجام میدهند،اگر در شغلی که علاقه دارند باشند چنان رشد و پیشرفتی می‌کنند، افسوس سالهای گذشته خود را میخورند .

    وقتی به ترس های سالهای گذشته خودم در کودکی فکر میکنم خیلی خنده دار است و الان آن ترس ها را ندارم.

    اما ترس های جدیدی وجود آمده است که مانند همان ترس ها است و تنها گذر از این ترس ها وارد شدن به دل این ترس ها است،ترس هایی که سالهای آینده با خنده به آنها نگاه خواهم کرد.

    موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1401 روز

    سلام به دوستان عزیزم؛ درود به قلم الهی مریم شایسته ی عزیز؛ درود به آغازگر آگاهی های الهی سید حسین عباسمنش عزیز

    اول بگم که تک تک کامنت های همه ی دوستان روی این مقاله رو خوندم و لذت بردم. این مقاله ی بخصوص از مریم شایسته ی عزیز بهترین در نوع خودش هست. در بین بقیه ی مقالات سایت هم بهترین هست. اصلا جملات به شکلی جاری شدن که انگار نمیتونه کار انسان باشه. فراتر از توانایی های انسانه. قطعا این قلمی الهی است.

    من قطعا میدونم که موضوع این مقاله در زمره ی سوالات همه ی خانواده ی عباسمنش عزیز بوده هست و خواهد بود. علت اصلیش هم اینه که همه ی ما نیاز داریم که روی عزت نفس خودمون تا ابد کار کنیم. خود استاد هم میگن منی که اینقدر روی خودم کار کردم احساس می کنم هنوز میلیاردها سال نوری با اون چیزی که میتونه حد نهایت عزت نفس باشه فاصله دارم. یکبار دیگه میگم: همه ی ما از الان تا ابد باید روی عزت نفس خودمون کار کنیم.

    چند نکته در رابطه با این مقاله:

    1- اول عزت نفس، وسط عزت نفس، آخر هم عزت نفس

    2- دوستان من آگاه باشید که منبع اصلی تمام خیر، برکات و هدایت در زندگی باورهای قدرتمند و مناسب است. پس در درجه ی اول برروی باورهای خودتون کار کنید تا ایده هایی که بهتون گفته میشه به سمت سعادت هدایتتون کنه. هدایت الهی نتیجه ی حتمی باورهای مناسب و قدرتمند است.

    3- کنترل ذهن در طی کردن مسیر بسیار مهم است. کنترل ذهن اجازه ی خودنمایی به نجواهای شیطانی ذهن را نمی دهد. زندگی در لحظه ی اکنون و انجام کاری که در لحظه ی حال به آن کشش داری خودش نوعی کنترل ذهن است.

    4- آگاه باشید که انسان موجودی تک بعدی نیست. همه ی ما به موضوعات مختلفی کشش و علاقه داریم که استاد از آنها با عنوان کتگوری یاد می کند. و حتی خود استاد هم بارها گفته است که به موضوعات مختلفی از جمله: مربی موفقیت و زندگی (شغل فعلی)، کامپیوتر، مزرعه داری و … علاقمند است. نکته ی مهم این است که وقتی یکی را انتخاب کردیم با تمام تمرکز به آن بپردازیم ولی به این معنی نیست که ما فقط و فقط یک علاقه داریم. اگر خودم را هم مثال بزنم به ورزش، موسیقی، کامپیوتر و تکنولوژی، الکترونیک، سخنرانی و … علاقمند هستم.

    5- هنگامی که در حال لذت بردن از انجام کار مورد علاقه ی خود هستید مواظب تله ای به نام کمالگرایی باشید. کمالگرایی مهمترین عامل محدود کننده ای است که شما را از ادامه ی کار دلسرد می کند و برای شما آن را به شکلی منطقی جلوه می دهد که می گویید من اصلا به این موضوع علاقه نداشتم. نقطه ی مقابل کمالگرایی قانون تکامل است که به شما آرامش میدهد و اجازه میدهد که بیشترین بهره را از تجربه ی موضوع مورد علاقه ی خود کسب کنید.

    در پناه رب العالمین الله یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  6. -
    حدیثه گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان

    امروز با هدایت الله ،نشانه ی روزانه ام رو دیدم ،لحظه ی اولی که تیتر فایل رو خوندم ،ایمانم به اینکه نشانه های این سایت فقط و فقط از سمت خداوند میتونه باشه بیشتر و بیشتر شد ،خدارو همون لحظه شکر کردم ، دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نکته برداری ،به وسطاش که رسیدم ،دست از نوشتن برداشتم و گفتم باید هزار بار بخونم و بعد بنویسم ،انقدر که تک به تک نکات برام جذاب و مهم بودند ،

    امروز در چند قدمی برداشتن قدم اول شغلم هستم ،امروز با خوندن این پرسش و پاسخ خداوند با من صحبت کرد ،

    خدا رو شکر که با شما و سایت فووق العاده تون آشنا شدم

    انقدر که هیجان زده ام از این هدایت بینظیر که دوست دارم زودتر قدم اول رو بردارم ،

    به امید الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    سلام به همه

    من حالم خیلییییییییی خیلییییییی خیلییییی خوبه ،خدایا شکرت ، شکرت شکرت برای هدایت شدنم به این سایت بی نظیری که هر وقت وارد این سایت میشم اونقدر خالم خوب میشه و انرژی مثبت میگیرم که همش اسم شوق میریزم و از صمیم قلبم احساس شکر گزاری دارم و اونقدر خالم خوب میشه و اونقدر قشنگ جواب سوالاتم رو میگیرم که از شوق احساس سبکی ومیکتم و اینکه بال در آوردم و دارم پرواز میکنم ، مدتیه که هر روز از خدا میخواهم که رسالتم رو بهم بگه و کمکم کنه تا راحت و ساده بهش هدایت بشم و در مسیرش حرکت و رشد کنم …

    که اینقدر قشنگ جواب گرفتم و لذت بردم خدا بهترین ها رو نصیبتون کنه انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2037 روز

    به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست

    سلام استاد عباس منش عزیز و سلام خانم شایسته عزیز

    سلام به همه ی دوستان در این سایت بی نظیر

    از جمعه هشتم اردیبهشت امسال، دارم احساسی رو تجربه می کنم که بسیاااااار بسیاااااار متفاوت با هر لذت دیگه ای هست که تا به اینجای عمرم تجربه کردم.

    کارهای زیادی هست که من بهشون علاقه مند هستم و یا علاقه مند بودم و تجربه شون کردم.گوش کردن به موسیقی از کارهایی بود که بسیار بهش علاقه داشتم و همینطور نواختنش. تجربه هم کردم حدود سه سال کلاس سه تار رفتم پیش یه استاد فوق العاده عالی و با صفا و با مهارت تدریس بالا . اما من تو این کار استعدادی نداشتم و هر چی زمان میذاشتم بی فایده بود، من از تمرین خسته نمی شدم اما پیشرفت خیلی کمی داشتم که حتی باعث شده بود از همکلاسی هام جا بمونم. بعد از تلاش زیاد و حتی هزینه های زیاد که البته با جون دل می پرداختم خداوند استاد بزرگی رو در مسیرم قرار داد و ایشون خیلی زود بهم گفتن که من ذاتاً مشکل ریتم دادم و نمی تونم ریتم رو درک کنم. برای همین هم پیشرفتی نداشتم با اینهمه تمرین. و بهم گفتن شاید ناراحت کننده باشه اما بر فرض سال ها تمرین شاید فقط کمی این توانایی رو بدست بیارید و بهم گفت که بهتره این انرژی و وقت و هزینه ی مالی رو روی کار دیگه ای صرف کنم! اونروزا برام سخت بود و اما بالاخره تصمیم گرفتم که نواختن رو بذارم کنار.

    طراحی و نقاشی هم همیشه برام یک رویا بود ولی چون خانواده ام اصلاً این رو تحصیل نمی دونستن حتی جرات این رو نداشتم که بگم من این رشته رو دوست دارم.از همون سال اول ابتدایی تا خود دبیرستان هر بار که برای امتحانات نقاشی می کشیدم معلم ها برگه ی من رو به عنوان یادگاری می گرفتن.گذشت و به نظرم حدود سال 84 وقتی که 23ساله بودم در فضایی دوستانه با استاد نقاشی بزرگی آشنا شدم ، و متاسفانه قدر ایشون رو ندونستم و اون زمان اینقدر ذهنم درگیر موسیقی و یه سری مسائل پوچ دیگه ای بود که حتی نفهمیدم که من به نقاشی و طراحی علاقه ی بیشتری دادم و هزاران برابر استعداد بیشتری دارم. یادمه که استادم بهم گبته بود که اگه همین مقدار تمرین رو دائم و بدون وقفه داشته باشی ده سال دیگه در سطحی خواهی بود که اصلاً برات قابل تصور نیست اما من حرفاش رو نمی فهمیدم و نقاشی رو هم رها کردم! تا اینکه چند وقت پیش تصمیم گرفتم خودم تمرین کنم که واقعاً همت بالایی میخواد و تنها و بدون استاد سخته برام،اما خیلی کار لذت بخشیه برام و گذر زمان رو حس نمی کنم وقتی حتی دارم یه طرح ساده کار می کنم. باورام تو این مورد خیلی ضعیفه و اگه بخوام به این کار ادامه بدم باید خیلی رو باورام کار کنم…

    یه علاقه ی دیگه ام یادگیری زبان انگلیسی بود و این که میگم یادگیری واقعاً خود یادگیری زبان انگلیسی برام بسیار لذت بخشه. من سالهاست که مدرس مکالمه زبانم و خیلی هم تدریسش رو دوست دادم اما واقعاً لحظاتی که دارم یاد میگیرم لذتی فرای تدریس برام داره…… خلاصه کنم که کارهای بیشتری هم بودن که من مدتی تجربه شون کردم و لذت بردم اما هنوز به این حس نرسیده بودم که استاد میگفتن کار مورد علاقه ات و عشقت کاریه که شب و روز نمی شناسی براش . کاریه که وقتی انجامش میدی عشق و لذّتی از درون جوشش میکنه و بی هیچ چشمداشتی از کسی تو حاضری تمام عمرت رو به این کار بپردازی و من دوست داشتم به این احساس هایی که استاد میگفتن برسم. تمام کارهایی که تا به اینجا گفتم برام لذت بخش بودن اما کاری نبودن که من حتی اگه نتیجه ای برام نداشته باشه بتونم وقت براش بذارم.موسیقی رو خیلی دوست داشتم اما علاقه ام در این حد نبود که نهایت بگم عیب نداره همینطوری بدون ریتم می نوازم !سه سال اول هر چی می نواختم لذت میبردم اما اون دو سه ماه آخر از بدون ریتم زدن خودم لذت نمیبردم! و همین هم کمک کرد که رهاش کنم…. شنا رو خیلی دوست دارم اما در حدی نیست که شبانه روز تو آب باشم خسته نشم! سه چهار ساعت که تو آب باشم و شنا کنم دیگه احساس میکنم راضی ام! و بیشتر توان ندارم!یادگیری زبان و طراحی رو حقیقتاً دوست دارم و ساعت ها و ساعت ها هم بی وقفه اگه وقت بذارم بازم برام لذته اما تو این دو زمینه باورهای بسیار ضعیفی دارم ، اینکه حالا حالا ها طول میکشه تا بخوای نقاش بشی ، و نمیدونم یه عالمه کلمه و اصطلاح هست که کلی طول میکشه یادبگیری و وقتی به این دو رشته فکر می ککنم ناخودآگاه یه نجوایی تو ذهنم میگه برات چندان پول هم نمیسازه این کارا! که البته دلم میخواد این نجواها رو ساکت کنم….. همه ی اینا رو گفتم که بگم:

    بیشتر از یک ساله که از خدا خواستم من رو به اون احساسی که استاد عباسمنش ازش میگه برسون! میخوام تجربه اش کنم! و اینکه بعد ازاین خواسته چه چیزایی رو تجربه کردم و چه مراحلی رو گذروندم خیلی مفصّله و من الان دوست وارم به اصل مطلب برسم تا به حاشیه ها! هر پند که اگه این حاشیه ها رو نرفته بودم امروز با این قلب پرشور اینها رو نمی نوشتم!خلاصه اینکه هدایت شدم از دل همون حاشیه ها به علاقه و عشقم! و به علاقه و عشقی که از درون بجوشه و سرمستم کنه! من از کودکی عاشق زنبورداری بودم و حقیقتاً قلبم رو پر از هیجان می کرد اما شاید عدم اعتماد بنفسم و این که من یه زنم و این کار مردانه است گویا من رو حتی از فکر کردن به این رویا بازداشته بود! الان یادم نیست که مثلاً این فکرا رو کرده باشم اما یقیناً در لایه های مخفی ذهنم بودن. فایلهای رایگان مربوط به عزت نفس استاد چنان من رو عوض کرد که من که 20سال بود که به همسر عزیزم میگفتم که ما فقط یه دونه کندو بگیریم و به دلایلی جور نمیشد تابستان پارسال گفتم اصلاً چرا من من خودم اینکار رو نمیکنم! من هشتم شهریور ماه 1401 محصول عزت نفس رو خریدم اما چند ماه قبلش به شدت روی فایلهای مقمدمه ای که رو صفحه ی معرفی محصول هست کار کرده بودم و همون تمرین ها باعث شده بود که من به این نقطه برسم که این علاقه ی منه و خودم پیگیرش میشم. البته اون موقع منظورم فقط این بود که من کندو رو بخرم و تو فکر کارهاش نبودم فقط دوست داشتم که داشته باشیم ! یعنی تا اون لحظه عطش داشتنش برام زیاد بود و به بقیه اش فکر نمی کردم. محصول عزت نفس رو گرفتم و اگه قرار باشه که از صد به خودم نمره بدم شاید پنج هم نگیرم اما همینقدر تحولی چندجانبه تو زندگیم داشت! خدا میدونه اگه جدی کار کنم به چه نتایجی میرسم! من که از یک سال قبلش بعد از کار رو بسته ثروت 1 که نمره ام تو اون 2 هم نیست هدایت شدم به شروع مجدد تدریس مکالمه بعد از سالها کناره گیری از تدریس، اونم تدریس آنلاین، با خودم گفتم از پول تدریسم کنار میذارم و یه دونه کندو میگیرم! طی دو ماه پنج میلیون پس انداز کردم و یه روزی که داستانش مفصله هدایت شدم به خرید کندو …. و بالاخره از جمعه هشتم اردیبهشت امسال، دارم احساسی رو تجربه می کنم که بسیاااااار بسیاااااار متفاوت با هر لذت دیگه ای هست که تا به اینجای عمرم تجربه کردم.من یه کندو خریدم و شروع کردم. و واااای خدای من خدای من چه حدی از عشق و لذت رو دارم تجربه میکنم که فقط و فقط خود خدا میدونه که حالی دارم. رنگ و بوی همه چی انگار برام تغییر کرده تو این مدت! همه چیزای اطرافم انگار زیبا تر شدن! جالبه پیشرفت من تو این کار اینقدر خوب بوده تا به اینجا که برادرم که چند ساله (البته بدون تمرکز)تو این کار هست دائماً من رو تحسین میکنه. هشتم کندو رو خریدم ، که در واقع مراحل خرید رو برادرم انجام داد و من و همسرم رفتیم قم و بعد از یک روز با یه کندوی هفت قاب پُر برگشتیم و من از روز دهم کارم رو شروع کردم. و هر کاری که برای زنبورام میکنم لذتی رو تجربه میکنم که در هیچ کار دیگه تجربه نکردم. کسانی که تو این کار هستن میدونن که مصنوعی کشی یعنی چی! من که تا دو ماه قبلش اصلاً نمیدونستم حالا خودم تاریخ20 اردیبهشت یعنی یازدهمین روز کارم با هدایت الله استارت اولین مصنوعی کشی رو زدم! و قدم به قدم خداوند من رو هدایت کرد و تو این مدت کارهایی کردم که شاید زنبورداران به این زودی انجامش نداده باشند.خیلی دوست دارم با تمام جزئیات بگم اما از حوصله دیگران شاید خارج باشه و به جاش میرم تو دفتر خاطرات زنبورداریم می نویسم. و دیروز ساعت بیست دقیقه به 6 بعدازظهر چشمانم به جمال زیبای دو ملکه زنبور عسل که خودم مصنوعی کشی کردم روشن شد و چه لحظه ای بود خدای من. خدای من خدای من شکرت هزاااااار هزااااار مرتبه شکرت.لحظه ای که ملکه اول اومد روی دستم و با اون مدل راه رفتنش دلم رو صد دل برد انگار این جهان بود که توی دستام گرفته بودم و من با تمام ذره ذره وجودم تمامیت عشق رو احساس میکردم ، استاد اشکم در اومد . استاد دستات رو می بوسم از راه دور. خانم شایسته صورت ماهت رو می بوسم از اینجا. مقاله این صفحه ، رفتم که اون جمله ای که از همیشه بیشتر روی من تاثیر گذاشت رو اینجا کپی کنم دیدم باید تمامش رو کپی کنم، کلمه به کلمه این مقاله برام هدایت بود. ….

    برای من که لنگ لنگان هم مسیر قانونمندی رو پیش میرم نمیدونم چقدر طول میکشه تا ثروتمند بشم و از دید دیگران موفق بشم ، اما از روز دهم اردیبهشت امسال من احساسی رو تجربه کردم که فرای پول و ثروت و این حرفاست ، گریه امانم نمیده استاد…. من اصلاً نمیدونستم که این رویای من تا این حد به درون من نزدیکه و با دلم عشق بازی میکنه! شاید برای دیگران عجیب باشه اما مهم نیست. مهم من هستم ،مهم احساس رصایتمندی من هست، مهم جوشش عشق در وجود من هست که داره هر لحظه من رو به معبودم نزدیک و نزدیک تر میکنه. باید تجربه کنید. دوستان این مقاله رو بارها و بارها بخونید به خودم هم میگم…. اگه الان نمیدونید که چی شما رو به اون احساس آرامش و عشق عظیم می رسونه اشکالی نداره، از علاقه های کوچک و دست یافتنی تون شروع کنید و قطعاً هدایت میشید. برنامه ای آزاد برای خودم طرح کردم و امیدوارم که بتونم باز هم روی فایل ها و دورها ی بینظیر واقعاً بینظیر استاد کار کنم و نمره ام رو بالاتر ببرم و عشق و لذتی که در حال تجربه اش هستم رو بیشتر و بیشتر و بیشتر تجربه کنم.

    از تمامی دستان خداوند که کمک من بودند در هر جایی و به نحوی که بوده خداوند هزاران برابرش رو بهشون خیر برسونه. و از برادرم که دست خداست و صبورانه این روزها تلفنی من رو یاری میکنه ممنونم. عزیز دلم مهدی عزیزم ممنونم داداش جان. و همسر عزیزم که خیلی کمک کرده و خیلی صبوره ممنونم. و از فرزندان گلم هم ممنونم که با ذوق چشمانشون بهم انرژی میدن ممنونم.و از خودم هم ممنونم که تونستم خودم رو به این روزهای شیرین برسونم.

    از شما عزیز که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی هم بسیار متشکرم.

    و از خداوند و از عزیزترین دلم ، عزیزترینم الله جانم بینهایت سپااااااسگزارم که به من فرصت تجربه ی این حد از عشق و آرامش رو داد. تو را فراوان سپاس که مرا آفریدی…..

    اللّهم ثبّت اقدامنا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      حدیثه گفته:
      مدت عضویت: 1711 روز

      سلام سمیه ی عزیزم

      کامنت بسیار زیبات رو خوندم

      اشکم ناخودآگاه جاری شد از اینهمه پاکی و صداقت کلامت ،

      خداروشکر که حال دلت عالیه ،خدارو هزار مدرتبه شکر که به مسیر مورد علاقه ت هدایت شدی ،خدارو شکر که تجربه های نابت رو با ما در اشتراک گذاشتی ،خدارو شکر که امروز با هدایت الله کامنت شما رو خوندم ،

      بسییییار لذت بردم

      امیدوارم هر لحظه و هر روز موفق باشی و اززندگی ت لذت ببری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      افسانه باقری گفته:
      مدت عضویت: 1773 روز

      سلام سمیه جان دوست عزیزم

      باخوندن کامنت شما اشک شادی من هم اومد چقدر خوشحالم برات چقدرتحسینت میکنم واقعا خدایاشکرت فتبارک الله احسن الخالقین رو میشه تواین سایت به وضوح دید

      سمیه ام امیدوارم هر روزت بهترازدیروزباشه وقتی نوشتی شاهد دیدن ملکه هات بودی بخداقسم منم حسش کردم چقدرتحسین برانگیزبود شگفت آوره دوست عزیز موفقم بهت افتخارمیکنم و منم سپاسگزاراستادعزیزومریم جان هستم واین حس شادی روبرای همه ی دوستانم ارزومیکنم .

      هرجاکه هستی به دستان پرمهرخدای بزرگ میسپارمت ازت ممنونم که این حس خوب روباما درمیون گذاشتی .

      ازت ممنونم که قدرت خلق کردن رو یاداوری کردی .

      ازت ممنونم که راهنمایی کردی مقاله ی مریم جان روبارها وبارها مطالعه کنیم .

      دوستت دارم سمیه جانم زنبوردار خانم و برگزیده و موفقم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      منیره ملاباقری گفته:
      مدت عضویت: 850 روز

      سلام عزیزم خیلللللی خیللللللی تحسینتون میکنم وخیللللی خوشحالم که در خانواده ای هستم که افراد با اراده ای مثل شما رو داره،کامنتتون خیلی خیلی زیبا بود ویک هدایت بزرگ برای راه من ،انگار تمام حرفهای دل من رو میدونستی وهمشون رو جواب دادی ،من خودم خانوم خونه دار هستم ونمیدونم به چی علاقه دارم ،خیلی روی خودم کار میکنم ولی چون حرفه ای ندارم که به اون حسی که شما بهش رسیدید ،برسم، حالم میریزه به هم ،خیللللی دوست دارم سرگرم چیزی بشم که نفهمم کی صبح میشه ،کی شب،با این کامنت شما فهمیدم که باید برم تو دل هدایت‌های کوچیکی که میشم ،شاید باورتون نشه خیلی خداوند هدایتم میکنه سمت نقاشی وبا این کامنت شما من اراده ام صد برابر شد ،خیلی خیلی از شما دوست عزیز سپاسگزارم برای این حد از استقامت وایمان در عملتون،امیدوارم هر کجا که هستی روز به روز پیشرفت کنید ویکی از کندو داران نمونه ی برتر کشور بشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سعید دهستانی گفته:
      مدت عضویت: 2377 روز

      سلام به سمیه خانم عزیز دوست خوبم

      چقدر من از خوندن کامنت هات لذت میبرم و انرژی میگیرم

      وقتی این کامنتت رو خوندم کنجکاو شدم که بدونم کجایی هستی و یه حسی بهم میگفت باید شمالی باشی

      من خودم بچه شمالم ، مازندران ، محمودآباد

      رفتم تو پروفایلت دیدم نوشته بودی از قم مهاجرت کردی به شمال ، چقدر لذت بردم از این حس خودم که درست بهم گفت و کلمه شمال و تو ذهنم اومد تو پروفایبت پیدا کردم

      سیمه جان چقدر من از این کامنتت لذت بردم

      خدا میدونه از وقتی این کامنت و ثبت کردی تا حالا تو این چند ماهی چقدر اون حس و تجربه کردی و چقدر پیشرفت داشتی

      وقتی داشتی تعریف میکردی از علایقت اصلا فکر نمیکردم برسی آخرش به زنبور داری یه چیزی مثلا خیاطی و همچین کارهایی توذهنم بود که دنبالش باشی

      خدا شاهده وقتی داشتی تعریف میکردی از اولین کندویی که خریدی و اون ملکه هایی که دیدی و روی دستت گرفتی و اون حسی که تجربه کردی و به متن آوردی من چه حالی شدم ، تپش قلب گرفتم تمام موهای تنم سیخ شد و پر از انرژی بودم انگار مثلا یه چیزی ماورایی دیدم که کسی نمیتونه ببینه یا یا یه چیزی که نمیشه بیانش کنم

      اشکم در اومد وقتی میخوندم از خوشحالی و هیجان انگاااااااار خودم داشتم در اون کندو و باز میکردم و اون ملکه و میدیدم

      الله اکبر چه خداییی هست

      الله اکبر چه خداییی هست

      الله اکبر چه خداییی هست

      حالم و امشب دگرگون کردی اگه الان تو این جمع خانوادم نشسته نبودم قشنگ اشک شوق میریختم

      نمیدونم چرا یهو این حس بهم دست داد انگار من خودم رسالتم و پیدا کردم

      چند وقتی هست درگیر این هستم رسالتم چیا و باید به دنبال چی باشم

      سالهای زیادی هست که ترک از تحصیل کردم و رفتم تو کار جوشکاری ساختمان و 20 سال کار کردم و کارگاه داشتم و بنا به دلایلی جمع کردم و رفتم تو کارخانه مشغول به جوشکاری و کار شدم

      در کارم دوباره از اول راهنمایی شروع به درس کردم و رفتم به دنبال علاقم و لیسانس طراحی معماری ساختمان گرفتم

      تمام ترم عالی بودم نفر اول دانشگاه با کلی انگیزه

      با قدرت تجسم عالی در طراحی

      آخ که چقدر من لذت میبردم زمان دانشگاه از انجام پروژه های درسیم که طراحی بود ، اصلا من عاشق طراحی معماری ساختمانم .یعنی عاشق اینم که یه زمین بهم بدن بگن آقا فلان ساختمان با این ویژگی برام طراحی کن ، من با تمام خستگی کار روزانم میشینم پشت سیستمم و یه مدزیک عالی میزارم تا خود صبح با عشق با عشق با عشق انجام میدم بدون خستگی بدون افت انرژی

      صبح هم با یه انرژی بیشتر میتونم برم سر کارم

      الان میدونم علاقم به چی هست و دنبال چی هستم ، عاشق چی هستم ، قلبم برای چی میتبه و چیه دوست دارم ولی میخوام حرکت کنم و از شغل فعلیم که جوشکاری تو کارخانه هست بیام بیرون و برم دنبال علاقم میترسم

      با اینکه تو این کارخانه 2 سال هستم مدیر بهم پیشنهاد ارتقای شغلی داد تا چند ماه دیگه و افزایش حقوق عالی و حقوق الانم هم عالیه هست همه چیز اوکی هست ولی من دلم راضی نیست میگم یه جای کار میلنگه من اون حس خوب و ندارم

      همسرم مخالف بیرون اومدن از شرکت هست و همینم باعث ترس بیشترم میشه

      با خودم میگم الان 38 سالمه میتونم تو این رشته موفق بشم ؟

      میتونم کسب درآمد داشته باشم ؟

      میتونم مشتری داشته باشم؟

      اگه نتونم چی؟

      و هزار هزار نجوایی که نمیتونم کنترلش کنم و این باعث ترسم میشه که نتونم قدم اول و بردارم و بخوام برم به دنبال علاقم و دفتر مهندسی خودم و افتتاح کنم

      چند وقته به ذهنم افتاده نکنه رسالتم این نباشه اصلا!

      نکنه به چیز دیگه ای علاقه دارم !

      نکنه من باید بیشتر روی خودم کار کنم تا پیداش کنم !

      چند وقته از خدا میخوام هدایتم کنه تا رسالتم و پیدا کنم

      از خدا میخوام همینطور که استاد و همه بچه های این گروه و هدایت کرد که به دنبال علاقشون برن و رسالتشون و پیدا کنن منم هدایت کنه تا بتونم اون حس قشنگ و تجربه کنم

      امروز ناخودآگاه بهم یه حسی گفت که جمله پیدا کردن رسالتم و سرچ کنم و سرچ کردم و رسیدم به ابن مقاله عابی و کامنت های عالی تر بچه ها و خداااای من دارم دیوانه میشم از این همه کامنت زیبا تو این چند وقت

      هر چی بیشتر میخونم یه حس بیشتر ندونستن رسالتم بهم دست میده و یه حس ترسی که صبر کن بیشتر حقیق کن ببین به چی علاقه داری

      نمیدونم برای شما هم همچین چیزی پیش اومده یا نه

      ازت میخوام برام بنویسی ،نمیدونم چی ولی یه چی که به دلت میاد و برام بنویس تا منو حرکت بده ، تکونم بده یه چی که ایمانم و خدا بیشتر و قویتر کنه که بتونم شروع کنم حرکت کنم و تلاش کنم

      سپاسگزارم ازت بابت این کامنت زیبات و عالی که حالم و تمشب عوض کرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سمیه گفته:
        مدت عضویت: 2037 روز

        بسم الله النّور

        سلام آقای دهستانی همکلاسی بزرگوار . اول تشکر می کنم از پاسخ پر شور شما به کامنت خودم. بارها پاسخ شما رو خوندم و چند بار هم شروع کردم به نوشتن جواب اما یه حسی می گفت هنوز وقت جواب نیست و همه رو پاک می کردم. و اما امروز میخام جواب بدم. من خیلی از این حسی که تو این مدت با داشتن همین سه چهار تا کندو تجربه کردم خوشحالم و خداوند رو شاکرم . این مدت درسهای زیادی گرفتم از روال کارشون میشه کتابها نوشت و درسها گرفت. در حد درک خودم ازشون درسهایی گرفتم که خیلی به دردم خورد و در آینده هم به این تجربه ها نیاز خواهم داشت. حقیقتش من هنوز بهره مالی ای از این کار نبردم. و برعکس براش خرج کردم و همچنان دارم خرج می کنم. من به این قضیه به دید مالی نگاه نمی کنم که اگه این باشه همین الان باید ردش کنم بره. من بی تجربه هستم و خطا زیاد داشتم با اینکه کتاب خوندم فیلم هم زیاد دیدم و از یکی دو نفر که سال ها مشغول این کار هستن راهنمایی گرفتم اما احساس می کنم یه کار شخصیه. انگار کندو به کندو فرق داره چه برسه مکان به مکان. من زنبورام ثابتن و امکان جابجایی ندارم و رسیدگی بهشون متفاوته با کسانی که جابجایی دارن. خلاصه کنم شروع این کار مستقیم من رو به درآمد نرسوند اما آرامشم رو خیلی بیشتر کرده و حتی سلامتی ام رو. و احساس می کنم وقتی میرم سراغشون حالم بهتره و خلاقیت هام بیشتر میشه . همون ماهی که من این کار رو شروع کردم تو کسب درآمدم از تدریس زبان پیشرفت داشتم . احساس می کنم پیگیر شدن این علاقه جرات من رو در رسیدن به بقیه رویاهام بیشتر کرده. نمی دونم آخرش این زنبورداری من به کجا میرسه. من فعلا قصد زنبورداری به این معنا که در سطح وسیع کار کنم ندارم . من به شدت دوست داشتم که این کار رو شخصاً تجربه کنم و این کار رو هم انجام دادم. رسیدن به این علاقه من رو سوق داد به پیگیری نقاشی که تو کامنت بالا هم بهش اشاره کردم. خیلی آروم به نقاشی هم دارم میرسم و بسیاااااااار از نقاشی لذت می برم.و حفظ قرآن همراه با درک مفاهیم آیه ها هم کاری بود که سالها دوست داشتم انجامش بدم و دو ماهه که شروع کردم. شاید در اصول موفقیتی انجام همزمان چند کار منطقی نباشه و همونطور که همیشه گفتن تمرکز خیلی اهمیت داشته باشه. اما یه مسئله دیگه هم داشتن آرامش درونیه . من چندین بار امتحان کردم که رو یه کار تمرکز کنم اما آرامشم بعد از مدتی بهم ریخته و احساس افسردگی داشتم. نمی دونم شاید افکار و باورهای محدود خودم آرامش رو ازم میگیره اما چیزی که من از خودم درک کردم اینه که وقتی به این چند کار مشغولم خییییلی آرامش دارم و نمی تونم مقایسه کنم که از کدام بیشتر لذت میبرم . وقتی میرم سر کندو لذت میبرم ، وقتی به حفظ و مرور حفظیات قرآن مشغولم لذت می برم و وقتی نقاشی می کنم لذت می برم وقتی به قصد یادگیری بیشتر زبان انگلیسی تلاش می کنم بازم لذت میبرم. شاید شناخت خودم از خودم ضعیف باشه اما حداقل برنامه ای که الان بهم آرامش بسیار زیادی داده اینه که این مسیر رو پیش برم. البته جدیداً تصمیم گرفتم که آروم آروم در یکی از این موارد تمرکز بیشتری داشته باشم و یواش یواش وقت بیشتری رو بهش اختصاص بدم . و حدود یک ماهه که این تصمیم رو دارم عملی می کنم و یواش یواش در حال افزایش تمرکز در یک زمینه هستم.‌ اما با همین میزان شناختی که فعلاً از خودم پیدا کردم نمی تونم هیچ کدام از مواردی که گفتم رو کنار بزنم . اما هدایت شدم به اینکه وقت بیشتری برای یکی از این موارد بذارم ، ضمن اینکه کمی هم به بقیه موارد مورد علاقه ام که الان برام مشخصند برسم. اینکه افزایش تمرکزم در کدام از اینهاست رو بعداً میگم. از وقتی این تصمیم رو گرفتم و شروع کردم به عملی کردن تصمیمم هم آرامشم خیلی بیشتر شده و هم در حد خودم ورودی مالی بیشتری رو تجربه کردم. به لحاظ قدرت روحی و آرامش درونی بسیار پیشرفت داشتم اما نمیدونم به لحاظ مالی تمرکزم در این زمینه کی ثمربخش میشه . امیدم به تجربه استقلال مالی از قبل خیلی بیشتر شده و هر بار که به مسائل مالی فکر می کنم یه احساس خوبی از درون بهم میگه همه چی همونجور میشه که تو میخوای.

        خلاصه مطلب اینکه به دنبال علائق بودن بهتر از یکجا نشستن و ترسیدن هست. چه بسا در همین پیگیر شدن ها و مشغول بودن به علائق متفاوت، علاقه ی اصلی و رسالت ما بروز پیدا می کنه. به نظر خودم اگه برعکس عمل می کردم و با این ترس که اگه نشه چی میشه سراغ هیچ کدوم از اینا نمی رفتم همین قدر پیشرفت رو هم نداشتم.در حال حاضر نظرم اینه که اگه برگردم و زمان دوباره ای به من بدن نه تنها پشیمون نیستم بلکه خیلی زودتر این تجربه ها رو شروع می کنم.

        امیدوارم که تونسته باشم با این پاسخ به شما کمک کنم.

        براتون بهترین ها رو از الله یکتا خواستارم.

        اللّهم ثبّت اقدامنا…..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سیدعلی موسوی گفته:
    مدت عضویت: 792 روز

    سلام بر استاد عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    سلام بر همه دوستان عزیزی که در این سایت واقعاً بی نظیر هستید

    من تازه وارد شدم بی نهایت سپاسگزارم از خداوند بزرگ بخاطر حضور خودم در جمع شما عزیزان هم فرکانسی با استاد عباس منش و دوستان عزیزی که در این سایت هستند برای من موهبتی است از طرف خداوند بزرگ

    امیدوارم بتوانم بزودی زود با خرید از محصولات اصلی استاد استفاده کنم

    قبلاً به طرق مختلف آشنایی پیدا کردم

    از آنجا که استاد گفتند راضی نیستند غیر از سایت عباس منش از جایی دیگری خرید کنید

    من هم تصمیم گرفتم

    از همین سایت خرید کنم

    بسیار علاقه مندم از روانشناساس ثروت و عزت نفس

    شروع کنم

    البته به امید خدا و با تمرینات و بکارگیری عملی آنها در زندگی روزمره خودم

    بقیه محصولات رو هم خرید خواهم کرد

    متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    پری گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    چقدر این کلام عالی و فوق‌العاده بود

    من دقیقا اینطور فکر میکردم که باید اول علاقه ام رو پیدا کنم بعد برم دنبال کار کردن روی آن و هم استرس داشتم که نکنه این کار مورد علاقه ام نبوده و زمان رو از دست دادم و همش عجله میکردم روی راه اندازیش و بعد ناامیدی ازادامش رهاش میکردم

    و زیباترین کلام عزت نفس بود که قبل از هر کاری باید در خودمان ایجاد کنیم الهی شکرت که چه باگهایی از من رو برام روشن کرد عزت نفس نداشتن و انتظار پول و ثروت هم داشتم و اینکه رسالت یعنی خودمان رو بهتر بشناسیم با تجارب زیاد و رفتن توی مسیرهای متفاوت و اینکه فکر نکنیم فقط یک مسیر که رسالت ما رو مشخص می‌کنه باید پا در ره نمود و رفت تا خودت و خدای درونت را بشناسی و هدایت‌های که توی این مسیر میشه الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: