مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 3124 روز

    استاد عزیز و دوست داشتنی ام

    با سلام

    این جلسه به نکته بسیار بسیار عالی و مهمی اشاره کردید و اون بحث مسئولیت ما در قبال خودمون و نه دیگران بود. بقول شما انگار ما یادمون رفته که قرار نیس کسی رو اجبار کنیم وارد مسیر خاصی بشه یا نشه. این صحبت شما رو با حرف مادرم تایید میکنم که ایشون چند روز پیش بهم گفت علیرضا تو به فلان موفقیت رسیدی ، فلان کارو کردی و… حالا تو مسئولی که داداشت رو که سربازه الان بعد از سربازی کسب و کاری براش راه بندازی منم که بلطف خدا قانون رو درک کردم به مادرم گفتم مادر داداشم خودش باید راهش رو پیدا کنه من نمیتونم کاری واسش انجام بدم حتی اگر من موفق ترین انسان روی کره زمین بشم اون خودش باید بخواد. اما مادرم که بنده خدا در مدار دیگه ای هستن اصرار میکرد و من هم رها کردم بحث با ایشون رو چون میدونم بحث یعنی توجه به ناخواسته و رفتن در مداری که دوست ندارم. و البته همونطور که استاد گفتن هرکس مختاره هر طوری بیاد فکر کنه و باور کنه و نتیجه باورهاشو هم صد البته میگیره دیگه(هر کس مسئول 100% زندگی خودشه و ما نمیتونیم زوری و بالاجبار کاری برای دیگران بکنیم.) استاد این قانون رو بوضوح درک کردم با توضیحات ارزندتون که : ما انت علیکم بوکیل و ما انت علیکم بحفیظ

    یعنی خود خداوندم به پیامبر میگه ما تو رو وکیل و محافظ کسی قرار ندادیم و تو از انجام اینکار ناتوان هستی.

    از همگی دوستانم که نظرات من رو میخونن صمیمانه سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      محمدی وفا گفته:
      مدت عضویت: 1348 روز

      خیلی عالی بود پس منم یاد گرفتم که در جایی که مشغول به کار هستم وقتی همکارانم به من توهین یا از روی قصد نباشه یه چیزی رو بگن سعی کنم اعراض کنم و خودمو از اون محیط یا حالا فیزیکی یا محیطی دور کنم و به یاد بیارم سروکله زدن باعث پایین اومدن فرکانسم میشه و من باید در هرلحظه خودم رو در شرایط ایده آل نگه دارم و فرکانسم رو بالا نگه دارم تا بتونم به مرور زمان این شرایط رو بهبود ببخشم مرسی از شما که با مثال زندگی خودتون بهم اموختید که چجوری و چطوری با این مسئله روبرو بشم ممنونم❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام دردونه های قلب من استاد نازم و مریم زیبا

    و سلام به هم فرکانسی های عزیزم

    خدایا من هر چه دارم از لطف بی نهایت توست

    خدایا هزاران بار شکرت که امروز به من فرصت دادی تو این مسیر الهی قدم بزارم و آگاهی این فایل رو نوش جان کنم

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم وقتی داشتین در مورد احساس خوب حرف میزدین انصافا تک تک سلول های بدن من گریشون گرفت.

    خدا میدونه من تو چه منجلابی بودم

    و خداشاهده اگه هر کسی جز من حتی جلو چشمام اینقدر از لحاظ کنترل ذهن و احساس خوب رشد میکرد به والله با هر دین و مذهبی می اومد من باور نمیکردم.

    تنها در صورتی باورم میشد که خودم دقیقا شخص خودم تجربه کردم.

    من شخصا دختری بودم به شدت عصبی به شدت زودرنج به شدت ذهن منحرف به شدت شکاک بشدت حسود

    وای خدای من

    اصلا چجور این همه منفی بودم اخه

    من دختری بودم که اگه اندازه سر سوزن مشکلی برام رخ میداد تمام دنیا به هم ریخته میشد و مدت ها من درگیر اون موضوع بی محتوا میشدم

    من عضو این سایت بودم

    شاگرد استاد بودم

    چندین دوره تهیه کرده بودم و کار کرده بودم

    کلی فایل رایگان گوش داده بودم

    ولی خدا میدونه چقدر ذهن داغونی داشتم.

    در حدی ذهن ویرانگر داشتم که چندین ماه خونه نشین بودم.

    به حدی افکار منفی داشتم به حدی حسم بد بود به حدی شیطان جولان میداد که خدا داند

    حتی تولد دختر خواهرم یکی از مهموناش گفت چرا چشات پر از اشکه درصورتی که من نمیخواستم گریه کنم

    ی روز به یکی از دوستام گفتم از بس ذهنم به هم ریخته ست نمیتونم حتی ی دوش ساده بگیرم گفت برو با پای برهنه رو چمن پارک راه برو تا تخلیه انرژی منفی بشی

    وای خدای من

    تو ذهن من جنگ بود سونامی بود

    زلزله بود

    اصلا اتشفشان بود

    حتی شب توی خواب اگه دست به دست میشدم قشنگ متوجه میشدم تو ذهن من چخبره

    ی روز محمکم پیشانیمو با روسری بستم و به داداشم گفتم اصلا میدونی چقدر مغز سرم درد میکنه؟

    گفتش چرا گفتم فقط به خاطر فکر زیاد

    گفت بخدا تو دیوانه ای

    و این احساس بد خدا میدونه منو تا کجا کشوند. یعنی من اگه ی ذره قانون رهایی رو میدونستم بخدا این همه زجر نمیکشیدم

    ی روز داداشم رسوندم کلینیک و موقع برگشت به حدی حالم بد بود که تو ماشین جیغ میزدم

    به حدی این احساس بد تمام وجود منو گرفته بود که بخدا علاوه بر تنم روحمم زندانی شده بود

    اما تنها راه نجات من دقیقا همین فایل های استاد بود

    دقیقا یادم نمیاد چجوری اما دقیق یادمه اولین روزی که شروع کرذم با خودم حرف زدن و دونه دونه نتایجی که تو زندگیم به دست آورده بودم رو به خودم یاداوری میکردم دیدم انگاری دارم سبک میشم.

    دقیقا ی ربع به ساعت 7 صبح

    جلو بانک کشاورزی بلوار امیرکبیر

    همینجوری فی البداهه با خودم حرف میزدم و اتفاقات خوب گذشته رو یاداوری میکردم

    دیدم انگاری ی ذره جون به زانوهام اومد.

    رفتم بانک کارمو انجام دادم برگشتم دوباره تو ماشین شروع کردم دوباره با خودم حرف زدم و هی مثال میزدم و دیدم انگار داره وزنی از دوش من برداشته میشه

    انگاری سر نخی به دستم رسیده بود و من دو دستی چسبیده بودم به این سر نخ

    کوچکترین فرصتی که پیدا میکردم با خودم بلند بلند صحبت میکردم و بابت کوچکترین اتفاق سپاس گذاری میکردم

    با این وجود تو مغز من جنگ جهانی بود اما به هر سختی شده بود سریع افسار ذهنمو میگرفتم و میبردم به سمتی که حتی شده اندازه سر سوزنی حالمو خوب کنه

    دقیقا ی روز جمعه تو اتاقم افتاده بودم با ی حال فوق العاده بد

    یهو به خودم گفتم بابا این همه فکرای پوچ تو کلته تورو تا الان به کجا رسونده پاشو برو تو سالن با بچه ها باش تا حال و هوات عوض شه

    رفتم تو سالن و به ابجی و داداشم گفتم میاین ی بازی کنیم همشون خندشون گرفته بود من با این سن چنین درخواست مسخره ای دارم بالاخره با اصرار من شروع کردیم به بازی کردن و این بازی و این خنده ها کلی حال منو خوب کرد

    دیگه کم کم راه رو پیدا کرده بودم

    خودمو مشغول میکردم دنبال فیلم و کلیپی بودم که بتونم بخندم دیگه کم کم حال خوبم بیشتر میشد و حال بدم کمرنگتر

    دقیقا از فردای اون روز معجزه ها شروع شد

    ی گرهی کوری تو زندگی من باز شد و پشت اون هر روز مابقی گره ها

    دیگه قشنگ راه میانبر و راه اصلی رو پیدا کرده بودم

    توجه به نکات مثبت

    کنترل ذهن

    سپاس گذاری نعمت ها

    یاداوری تمام اتفاقات خوب گذشته

    و هر روز سپاس گذاری بابت حال خوبی که پیدا کردم

    و تمام فایل های گران بهایی که هر روز ی عالمه اگاهی به من میداد

    و خدا هم هر روز هدایت میفرستاد و میگفت تویی که دنبال حال خوب هستی این مسیر رو برو

    و من محکم چسبیدم به حال خوب

    و دیدم دقیقا همین به تنهایی داره زندگی منو زیر رو میکنه

    دقیقا همین احساس خوب=اتفاقات خوب

    این رمز خودش به تنهایی انقلابه

    هزاران تضاد سر راه قرار میگرفت و حتی میشه گفت الان هم قرار میگیره اما من همیشه میگفتم فقط ی کاری باید انجام بدم اونم اینکه به هر شکلی شده حالمو خوب نگه دارم من سهم خودمو انجام میدم و باور دارم که خدا سهم خودشو به بهترین شکل انجام میده

    خدایا هزاران بار شکرت

    روزهای بی شماری ست که من باور دارم وقتی فقط حالمو خوب نگه دارم و از گله و شکایت و نقد کردن دست بردارم و به هر مسئله ای طوری توجه کنم که قطعا این اتفاق برای من خیر مطلق هست خداوند تمام درهای نعمت و رزق و روزی رو برای من باز میکنه و من غرق در لذت و شادی میشم.

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت که درک این اگاهی رو به من دادی

    خدایا هزاران بار شکرت که منو در مداری قرار دادی که این آگاهی رو درک کن

    خدایا هزاران بار شکرت که همیشه بهترین ها رو در مسیر زندگی من قرار میدی

    خدایا هزاران بار شکرت که هر چه دارم از لطف بی نهایت توست

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  3. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1670 روز

    سلام استاد جانم

    می خواهم تحسین کنم شما را که نگاه توحیدی تان در همه ی زوایای زندگی تان دیده میشه حتی تو رفتار با فرزندتان.

    خانم شایسته ی زیبای من، زیبا در صورت و در سیرت،

    سلام و ممنون که دستمون را گرفتید و ما را آوردید سر این پروژه ی با برکت.

    خیر دنیا و آخرت کرور کرور نصیب شما

    استاد جان میخواهم از خودم تعریف کنم، و فرکانس عزت نفس و تمرکز بر نکات مثبت و توحیدی ام را به جهان ارسال کنم که جهان هم، سیستم هم، رب العالمین هم، اون یک منبع بی نهایت قدرتمند و مالک تمام کاینات، هم ارز این فرکانس، برای من، اتفاقات ، شرایط، انسانهای مشابه را به زندگی مادی من وارد کند و به سمت من ارسال کند که او خیرالراحمین است.

    استاد من از اول در ارتباط با دخترم توحیدی عمل کردم.

    من وقتی با شما آشنا شدم، دخترم هشت ساله اش بود و مهاجرتم را انجام داده بودم.

    ولی وقتی دخترم را باردار بودم، وقتی تو خیابان ها راه میرفتم براش، خیابان ها را توضیح میدادم.

    میگفتم:« ببین قراره بیای به این دنیا، پر از نعمت هست، پر از مغازه اس، پر از درخت هست، پر از زیبایی است و قراره با هم از این زیبایی ها لذت ببریم. سالم و قوی باش که من اینجا منتظرتم.»

    همون شب که فهمیدم باردارم، گفتم اگر دختر بود اسمش را « یاس» خواهم گذاشت و از آنجایی که تولدش مقارن با بهار و فروردین بود، روزهای نزدیک به تولدش و زایمانم بهش میگفتم:« ببین این یاس ها را، ببین این عطر خوش یاس را، به عشق این زیبایی ها و لطافت و عطر یاس، اسم تو را « یاس» گذاشتم.»

    و وقتی به دنیا آمد واقعا مثل یاس ظریف و خوشبو بود. حتی الان هم همیشه خوشبو و تمیز هست. بارها تو خیابان آدم ها از زیبایی و لطافتش بهش ابراز لطف کردند و میکنند.

    یا چون عاشق ریاضی و فیزیک بودم، همینطور برای خودم جدول ضرب می‌خواندم و ایمان داشتم که دخترم که تو رحمم هست هم می‌شنوه.

    جالبه که ریاضی اش و قدرت تحلیل و آنالیزش عالیه.

    یا وقتی به دنیا اومد، خیلی به غذا خوردنش، راه رفتنش، نشستنش گیر نمی‌دادم و یه ایمان قلبی داشتم که نیازی به دخالت من نیست، خودش هر چیزی لازم باشد به موقع یاد میگیره و انجام میده.

    و واقعا همینطور شد، خیلی خوب تو کودکی احساساتش را می‌شناخت و خیلی خوب مدیریت میکرد. خیلی با من همراه بود و الان که فکر میکنم تضاد خاصی باهاش نداشتم.

    در واقع کودکیِ آرام و در صلحی داشت و واقعا الان هم بلوغ رفتاری خاصی داره.

    وقتی دخترم پنج ساله اش شد، به تضاد با همسر اولم خوردم و جوری بود که همسرم هفته ای یکی و دو شب می‌شوند خانه و من و دخترم تنها بودیم. یادمه که زانوی غم بغل نمی‌کردم که وای چرا تنهام، چرا نیومد یا چرا برای بچه اش پدری نمی کنه. روزها کارهامو میکردم و عصر ها دست دخترم را می‌گرفتم و تو همان محله ی خودمان می‌رفتیم پارک و هواخوری و یک جورایی الان متوجه می‌شوم که از آن شرایط اعراض میکردم و تمرکزم روی زیبایی و بردن خودم تو حال خوب بود.

    وقتی قرار شد جدا بشیم، هیچ وقت عذاب وجدان نداشتم برای اینکه بچه ام، بچه ی طلاق میشه، یادمه میگفتم اتفاقا این اتفاق باعث میشه دخترم مستقل تر بار بیاد.

    بعد هم که جدا شدیم با اینکه پدر و مادرم کرج بودند من تصمیم گرفتم همچنان تهران زندگی کنم و یک خونه ی یک خوابه اجاره کردم و خودم و دخترم با هم اونجا زندگی میکردیم.

    وقتی خونه را اجاره کردم، کار نداشتم ولی مطمینم بودم زود کار پیدا میکنم.

    باز هم نگران اینکه دخترم را چه کار کنم نبودم، گفتم میگذارمش مهد.

    خلاصه که قدم برداشتم رفتم دنبال کار و اولین کارم بعد از جدایی حقوقش هشتصد هزار تومان بود. پانصد تومان کرایه خانه می دادم و مقداری هم برای مهد می‌رفت و الان که فکر میکنم پیش خودم میگم :« چطور من با این حقوق، مخارج زندگی را میچرخوندم؟»

    واقعا برام سواله!!!

    و جالبه اصلا یادم نیست که سختی و بی پولی کشیده باشم.

    و یادم هست که از هزاران راه برای پول می‌رسید.

    خلاصه که من در عرض دو الی سه سال تو کارم پیشرفت کردم و شدم قایم مقام مدیر عامل شرکتی که درش کار میکردم. دیگه دخترم هفت سالش شده بود و در من خواسته ی جدیدی متولد شده بود.

    دوست داشتم دنیا را ببینم.

    سفر به شانگهای سر راه زندگی ام قرار گرفت و جذبش کردم.

    ده روز قرار بود برم ماموریت.

    اصلا نگفتم وای بچه ام را چی کار کنم با اینکه تا اون موقع من و دخترم از هم دور نشده بودیم.

    با احساس لیاقت و لذت، سفر را پذیرفتم و ایمان داشتم دخترم هم خدایی دارد.

    مادر عزیزم اون ده روز پیش دخترم موند و من با خیال راحت به دنیا اجازه دادم به خدمتم در بیاد و من را با عزت و آسان و در ثروت به خواسته ام برسونه.

    وای که استاد رویایی بود شانگهای

    ثروت

    احترام

    امنیت

    زیبایی

    هیجان

    از هر طرف می‌بارید.

    و اصلا اون سفر جهان بینی من را عوض کرد و مقدمه ای شد برای مهاجرت به استانبول و شناختن خدای جدیدم در کنار شما استاد گرانقدرم.

    استاد من دیدم تو شانگهای زن و مرد، چسبیده به هم تو مترو هستند و فقط امنیت و احترام بین این همه آدم برقرار است. از اونجا گفتم:« خدایی که تا الان شناختم اشتباه بود و من خدای عذاب و زجر را نمی‌خوام. اگر این افرادِ به اصطلاح لاییک اینطور در صلح زندگی میکنند و قراره بعدش برن جهنم، منم ترجیح میدم تو این دنیا اینقدر آرام و در صلح باشم و جهنم را میپذیرم.»

    استاد به خدای قبلی و اشتباهم کافر شدم و همون سفر باعث شد هم خواسته ی مهاجرت در من قوی تر بشه و هم اینکه به سمت شما و خدایی که شما به ما آموختید هدایت بشم.

    خلاصه که بعد از اون باز هم چندین سفر خارجی دیگه رفتم و در نهایت قرار به اعزام من به عنوان مدیر عامل به استانبول شد، من، یک مادر مجرد، و دخترم که هشت ساله اش شده بود.

    دخترم کلاس اول را در ایران خوانده بود و حالا باید جمع میکردم و میرفتم به کشور جدید با زبان جدید.

    حالا دیگه مادرم هم نبود که بگم اگر من سر کار باشم اون هست که کمکم کنه.

    ولی باز همان ایمان قلبی بهم گفت:« برو من برات راهها را هموار میکنم.»

    آمدم استانبول.

    با دخترم.

    اسمش را مدرسه نوشتم و روز اول که بعد از مدرسه اومد خانه، گفت :« مامان من هیچی نفهمیدم.»

    ولی میدانید چیه استاد؟

    تو همان کلاسِ دخترم، یک دختر ایرانی دیگه هم بود که نشان میداد خدا به وعده اش عمل کرده.

    معلم کلاس، دخترم را پیش اون یکی دختر ایرانی نشانده بود که کمتر احساس غریبی کنه.

    و بعد معجزه پشت معجزه.

    دوستایی که پیدا کردم که از خداشون بود دخترم را نگه دارند تا من به کارم برسم.

    و منم اصلا هیچ ترسی نداشتم و همیشه این باور را داشتم که بهترین آدمها سر راهم قرار می‌گیرند لذا اجازه میدادم دخترم بره پیششون که هم اونها لذت ببرند هم من.

    یادمه یکبار وقتی دخترم خونه ی یکی از دوستان مون بود، دو تا پسر هم سن و سال دخترم اونجا بودند که به دخترم پیشنهاد داده بودند که اعضای خصوصی بدنشان را به نشان بدهند، و دخترم گفته بود من همچین کاری نمیکنم و اگر یکبار دیگه بگید می رم شکایت شما را به بزرگترها و مامانم میکنم و این در حالی بود که من هیچ ذهنیتی به دخترم نداده بودم که پسرها فلانن یا مواظب فلان چیز باش. مطمینم که رب العالمین هدایتش کرده بود.

    چند ماه از مهاجرتم گذشته بود که با شما آشنا شدم و دیگه باورهای توحیدی شما آب پاکی را ریخت روی دستم و با خیال راحت تر و با توکل بیشتری به خدا ، دخترم را رهاتر کردم.

    تا جایی که نه سالش که شد گفتم دیگه باید خودت بری مدرسه و بیای و این را از شما شنیدم که میکاییل هم از بچگی خودش بیدار می‌شد و حاضر میشد و می‌رفت و می آمد.

    هیچ وقت روز اولی که تنها رفت را فراموش نمیکنم. دلشوره ای داشتم که فقط با باورهای توحیدی خاموش میشد.

    ولی خدای من خدایی کرد.

    یکی از دوستانش که ماشین داشتند، شد سرویس رفت و برگشت دخترم و من، زمان آزادم دست خودم برای کار کردن روی خودم.

    و استاد جان تا الان که دخترم نزدیک به سیزده سال داره هر روز بیشتر تونستم رهاش کنم و دنیا هم برای من و هم برای دخترم زیباتر و راحت تر شد.

    رابطه مون واقعا دوستانه است.

    دخترم واقعا حواسش به خودش هست.

    دخترم خودش درس میخونه، خودش برنامه ریزی میکنه، خودش غذای خودش را حاضر میکند و خلاصه که مطمینم به تنهایی از پس خودش بر میاد.

    مثلاً تابستان خودش تنهایی از ایران اومد استانبول و پروسه ی فرودگاه ها و بار و همه چیز را هندل کرد.

    یا چند وقت پیش من و همسرم قرار بود بریم آنکارا و دخترم مایل نبود همراه ما بیاد، خودش تنها شب موند خانه و آب تو دل هیچ‌کس تموم نخورد.

    دخترم یکی از نعمت هایی که خدا را هر روز بابتش شاکرم و وقتی به پوست نرم و با طراوت صورتش بوسه میزنم، به عمرم اضافه میشه و یک آن به روز اول تولدش و به اولین بوسه ای بر روی صورتش زدم سفر میکنم.

    استاد حالا حالا می‌تونستم بنویسم.

    اما اجازه بدید با عشق تقدیم به شما کنم.

    باشد که چراغ راهی باشد برای خودم و تو عزیز دل که تا به اینجا خواندی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1217 روز

      سلام بهار خانوم

      چنان حس قشنگی با کامنت شما گرفتم که وجودم پر از حس سپاسگزاری شد ،قشنگ حس میکنم دریچهای قلبم که باز شده و در حال تحسین شما و دختر زیباتونه

      چه زندگی پر چالشی داشتید و چقدر با توکل به خدا تونستید از همون شرایط به خواستهای برسید که آرزوی منه ،بودن با فرزندت،مهاجرت به کشورهای دیگه ،تجربه یک عشق زیبا و توحیدی دیگه

      بودن افرادی مثل شما چراغ راه میشن برای تک تک ما

      از خداوند براتون طلب بی نهایت خوشبختی رو در کنار خانوادتون میکنم ،هر کجا هستین در پناه الله یکتا شادو خرم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    سلام 🌹

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان💖💖💕💕

    آفرین بر استاد چه منطق ساده و عالیی، چقدر جالب اعراض را توضیح دادید «شیفت دیلیت».😊👌

    برای خودم بارها پیش آمده که در موضوعات و مسائل با افراد حتی نزدیک‌ترین افراد خانواده بحث می‌کردم که اغلب هم بی‌حاصل بود و بااینکه ازنظر شخصیتی در نزد آن‌ها فردی معقول و موجه هستم اما آن‌ها هیچ گاه ذهنیت استدلال خویش را بر طبق نظر من تغییر ندادند،😴 الان دیگر حرف‌هایتان برایم کاملاً ملموس و موجه است. یادم نمی‌رود که خیلی خودم را مسئول حمایت و رسیدگی به نارسایی‌هایی می‌دانستم که در خانواده بود و این از کمبود عزت نفس من و برداشت اشتباهم از ایثار و گذشت بود. هرچقدر که تعصبم در این موضوعات علی‌الخصوص در دین و مذهب کمتر شد، دیدگاهم بازتر و منطقی‌تر شد، هرچقدر که از قانون و عملکرد جهان آگاه‌تر شدم خود را برای تغییر دیگران ناتوان‌تر یافتم. دلیل اصلی این همه تعصبات، واکنش‌ها و برخوردها هم از عدم درک قوانین است و در یک کلام اکثر لایعلمون اند.

    گاهی اوقات در موقعیت‌ها به خودم می آیم که شیطان ذهن مغلوبم کرده و به بحث با نزدیکان در مورد دیدگاه اشتباهشان مشغول هستم و این موقع است که از دست خودم شاکی می شوم، 😕ولی این روزها خیلی بهتر ذهنم رو کنترل می‌کنم. چه قدر جالب در این آیه۶۸ سوره انعام خدا به سادگی این موضوع را برای پیامبر منطقی می کند

    وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ۚ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

    هر وقت در مجلسی بودی و دیدی که مشغول انکار ‌و تمسخر آیه‌های ما هستند، از آنان روی گردان ؛ مگر که مشغول حرفی دیگر شوند. اگر احیاناً شیطان از یادت برد، به‌محض یادآوری، همنشینی با این ‌جماعتِ بدکار را قطع کن.

    چقدر جالب این موضوع گفته می شود، از آن‌ها اعراض کن تا مگر مشغول حرف دیگری شوند! یعنی تو بر آن‌ها هیچ مسئولیت و سلطه‌ای نداری و آن‌ها کار خودشان را خواهند کرد. حال اگر هم قانون یادت رفت. هیچ عیبی ندارد و به محض این‌که یادت آمد برخیز و آنجا را ترک کن. همان شیفت دیلیت استاد 😀من نیز در این موضوع ضعف دارم و باید بر روی آن بیشتر کار کنم.

    برای من همیشه جای سوال بود که چقدر در زمان پیامبر تا علی (ع) این موضوع احترام به عقیده دیگران صحیح اجرا می‌شد مثلاً حتی در موضوع کافر ذمی برایم جای تعجب بود که حکومت اسلامی آشکارا حمایت و حفاظت از امنیت آن‌ها را محترم می‌شمرد و یا آن خطبه تکان‌دهنده علی (ع) در مورد باز شدن خلخالی از پای دختری یهودی در یکی از شهرهای اسلامی برایم جالب توجه بود که چقدر این احترام مساوات در آزادی جامعه مورد توجه و احترام آن بزرگان بود.

    در مورد مسئولیت زندگی دیگران برایم خیلی جالب است که خدا ۵ بار صریحاً در قرآن می گوید

    لا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ

    کسی بار مسؤلیت اعمال شخص دیگری را به‌دوش نمی‌کشد.

    یعنی برای هر فرد تجرد و استقلالی کامل وجود دارد و مطلقاً هیچ یک پاسخ‌گوی اعمال دیگری نیست. حال که ما در جامعه به فراوانی این مسئولیت و تعهد نادرست را می‌بینیم و آن‌چنان در عمق آموزه‌های تربیتی مان رسوخ کرده که آن را اصل می‌پنداریم درحالی‌که در قرآن صراحتاً آن را نفی می‌کند و هرکس را پاسخ‌گوی اعمال و رفتار خودش می‌داند و نه دیگری و این نهایت عدل خداوند است. البته این موضوع بسیار مستتر در درون ضمیر ناخودآگاه است و بیشتر پدر و مادرها نمی‌توانند این مهم را درک کنند و خود را در این راه به رنج و سختی‌های بسیاری می‌اندازند.

    خدا رو شکر می‌کنم که این آگاهی‌ها و این نگرش ساده و واضح را درک می‌کنم و در مسیر اجرای آن قدم برمی‌دارم. همواره از خدا برای موفقیت در این مسیر درخواست یاری دارم. به لطف و رحمتت ای مهربان‌ترین مهربانان.

    شاد و پیروز باشید ✌😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  5. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    راهنمای درون

    همونیه که ما را به این راه به این استاد و به این سایت رهنمون کرده . همونی که تو بچگی بیشتر باهاش حرف میزدی وقتی تجربه و منطقت پایین تر بود وقتی بیشتر شاد بودی و رها.

    حالا هم دیر نشده میشه دوباره بچه شد میشه دوباره باور کرد وجود دارد دوباره یادش بیاریم ازش سوال بپرسیم ، الان چکارکنم بهتره ؟ و بعد تسلیم بشو( رو خودت حساب نکن ). کلا عقل و منطق و تجربه های قبلی اینطور بوده و ،بگردم راهکاری پیدا کنم ُ ، همه را بگذار کنار.

    یک داستانی به خاطرم اومد . یکی از پیامبر های الهی بیمار می شود از خدا می پرسد چکارکنم خوب بشوم ؟ راهنمایی می شود به سمت گیاهی و مصرف می کند و خوب می‌شود. بعد چند وقت دوباره بیمار می‌شود با تجربه قبلیش می‌رود سراغ همون گیاه ،می خورد خوب نمی‌شود! می پرسد چرا خوب نشدم این دفعه ؟ بهش گفته می‌شود اون گیاه تو اون موقع با توجه‌ به شرایط و وضعیت اون موقعَت بوده الان برات مناسب نبوده ! جواب نمیداده ولی تو نپرسیدی چکار کنم !! با عقل و منطق خودت رفتی جلو!!

    حتی ارتباط گرفتن و حرف زدن و سوال پرسیدن از خدا هم تمرین و تکامل می خواهد باید تمرین کنی تا متبحر بشوی و جواب ها را بشنوی، عمل کنی، دوباره …

    جنس احساسی که گفتگو های ذهنی بهت می دهد مشخص می کند کی با هات صحبت می کند

    باید باید باید همیشه همیشه همیشه روی گفتگو های ذهنی کار کنی . نجواها یی که بهت احساس نامناسب می‌دهد با باور مناسب جایگزین کنی.

    این جملتون استاد عالی بود “اتفاقا خود به خود بد می شود اما خود به خود خوب نمی شود!” یعنی دائمی باید روی نجواها و گفتگو های ذهن کار کرد.

    وقتی روی باوها کار می کنی نشانه هاش می آید . نشانه اش ذوق زدگی از اینکه جواب می دهد. چرا اون اوایل نتایج بهتر معلوم می‌شود چون با ذوق و شوق رو خودت کار می کنی، بعدش عادی میشود دیگر با اون ذوق و شوق رو خودت کار نکردی . منشأ نتایج روی خود کار کردن است وگرنه خود به خود بد می‌شود اما خود به خود خوب نمی شود (:

    تضاد خواسته ایجاد می کند، خواسته ها را واضح می کند، وگرنه نه مرگ بد است ، نه بدهکاری، نه بی پولی نه طلاق، نه بیکاری، نه بیماری، نه مستأجری. این‌ها همه محرکهای پیشرفت هستند . پس اگر فرزندت هم تو رفاه نیست براش بد نیست محرک پیشرفت دارد. کلا وظیفه من کار کردن روی خودم است چون اصلا توانایی خوشبخت کردن هیچ احد الناسی را ندارم ، حتی عزیزانم ، هر کس نتیجه اعمال خودش را می گیرد. ولا تزر وازره وزر أخرى هیچکس بار کس دیگری را به دوش نمی کشد.

    ببین عمل به کدوم حرف ها چه نتایجی برات بوجود آورده، مسیر درست خودت را برو اگر دیدگاهی را خوشت نیومد اعراض کن بحث نکن هر کس زندگی خودش را خودش رقم می‌زند.

    خداجونم شکرت که امروز به قلبم تابیدی ، دلم را روشن کردی با نور امیدت . امروز که کسل بودم سر حالم آوردی کاش همیشه یادم می موند بیشتر باهات حرف بزنم بیشتر ازت بپرسم چکار کنم بهتره؟

    خدایا خودت منو از ظلمات به سمت نورت هدایت کن که من همیشه به نورت به امیدت به بودن با تو محتاجم ولی چکار کنم انسانم و فراموشکار . یادم می‌رود همه چی من تویی اصلا همه اش تویی ، غیر توئی وجود ندارد. خودت درستم کن برای خودت بسازم ، خودت بهم گوشزد کن خودت دستم را بگیر خودت همه کاره ام شو

    خودت نشاط زندگیم باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  6. -
    The Viper گفته:
    مدت عضویت: 2788 روز

    سلام استاد عزیزم

    مدت ها علاقه مند بودم به فرهنگ اروپایی و فکر می کردم مردم اروپا خیلی با ایمان، با عزت نفس بالا و باتقوا هستند. حالا یا آگاهانه یا ناآگاهانه. اما این ویژگی شادی و عشق و ایمان رو همیشه در نوع زندگیشون و رفتارشون میدیدم. و برعکسش رو در ایران میدیدم که چقدر مردم ناراحت و غمگین و گمراه شدن و در کلام ادعا میکنن که مسلمان و خداپرست هستند در حالیکه در عمل از غیبت و دروغ و شرک گرفته تا توهین و قضاوت و خودخواهی انجام میدن.

    استاد من از شما یاد گرفتم که حتی اگه توی جوب هم زندگی کردم، بلد باشم چطور حس شادی و خوشحالی رو در خودم بوجود بیارم. من از شما یاد گرفتم به هیچ کس وابسته نباشم و هرکس رو آزاد بزارم برای زندگی خودش. من از شما یاد گرفتم از هیچ کس جز خودم و خدای خودم انتظار و توقعی نداشته باشم و به دنبال تحقق اهدافم در دست دیگران نباشم. من یاد گرفتم که عاشق خودم باشم و برای خودم احترام و ارزش قائل بشم. من از شما یاد گرفتم که به دیدگاه و عقاید دیگران احترام بزارم و هیچ کس رو قضاوت نکنم.

    خیلی خوشحالم که ماه هاست شمارو دنبال میکنم. و تا ابد هم شمارو دنبال میکنم و از باورها و افکار شما استفاده خواهم کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      علیرضا مقدم نیا گفته:
      مدت عضویت: 2616 روز

      با سلام خدمت آقا محمد

      من چند نکته را می خواهم با شما متذکر شوم 1- از آنجایی که کل طز آقای عباس منش اینه که دنیای خوب در فکر خوب است و شما عزیزان شاگردان و مرید ایشان هستید .پس توی ذهن خودت هم بد افراد را قضاوت نکن چون نمی تونی صرف دیدن شما آمار کلی بدی .2- اینکه خارجی ها همه مردم خوب و شادیند و مردم ما غیبت کن و دروغ گو هستند اگر حرفت درست باشد پس برای شما هم صدق می کند ولی من فکر می کنم حداقل کلیه اعضای سایت عباس منش که تعدادشان هم کم نیست دلیل خوب بودن و شاد بودن مردم ما می باشد 3- همیشه برای همه خوب بخواه و سعی کن خوبی را ترویج بدهی تا در مسیر درست قرار بگیری و بدان که تن سالم در فکر سالم است . دوستت دارم موفق باشی و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1759 روز

    سلام به استاد عزیز خانم شایسته و همه ی دوستان

    نشونه هایی که من فقط توی همین دوروز دریافت کردم از اینکه مسیرم درسته و باورهام داره تغییر میکنه

    یکیش مربوط به فایل مرغ همسایه غازه هم بود اتفاقا

    چند هفته پیش من استوری استادم رو دیدم که داخل تهران توی یک همایش مربوط به کارآفرینان و استارتاپ ها شرکت کرده بودن ، اون لحظه من واقعن دلم خواست اینو که تو یه همچین جمعی باشم یکمم واقعیت دلم سوخت که من باید کلی راه برم تا برسم به همچین چیزهایی ، جالبه من پس فردا ، به رایگان دارم به یک سمینار و برنامه ای مشابه با همین برنامه میرم

    در صورتی که تا دو روز قبل حتی روحمم خبر نداشت تو شهر خودمون همچین برنامه ای اجرا میشه که تو کل جهان هم هست و یکی از این دورهمی هاش تو این شهر قراره اجرا بشه و هر ساله اجرا میشده!

    نشونه ی بعدی که دیدم اولین سفارش مجسمم بود که وجهش هم واریز شد و برای اولین بار رفتم روی مرز ملیون برای فروش مجسمه

    نشونه بعدیم یک میزی هست که من خیلی وقت بود دلم میخواست داشته باشمش و با عزیزدلم راجبش حرف زدیم و خودش خودجوش گفت من میخوام برات بسازم ، و این میز قراره به من هدیه داده بشه

    نشونه بعدی دیشب اتفاقی تصویر یک دستگاهی که خیلی ساله ما داشتیم و حتی یکبار هم تا به الان ازش استفاده نشده بود اومد تو ذهنم ، حتی جاشم فهمیدم کجاش تو چند ثانیه پیداش کردم و دیدم کار میکنه و امروز صبح ازش استفاده کردم ، همین یه دستگاه تقریبا هزینه ی چند ملیونی من رو کم کرد ، چیزی که از قبل داشتیم و من اتفاقا الان اگر میداشتم کارم خیلی راحتتر میشد و میشه و از قضا اصلا کسی ازش استفاده نمیکرده حتی یک بار

    پس من تو مسیر درستم

    توی فایل استاد گفتین بعضی از ماها قبلن یه تجربه هایی داشتیم و براساس اون تجربه های قبلی یه سری ایده ها رو انجام نمیدیم

    بلافاصله وقتی این حرفتونو گفتین من یاد همچین مدل تجربه ای تو کارم افتادم

    بعد بلافاصله یهو یادم افتاد که عه سارا تو اینکارم میتونی بکنیا

    هزینه ی خاصیم که اصلا نداره اگه جواب نده ، خب بزار انجامش بدیم یکبار دیگه

    موصوع این بود که من چند سال پیش. آثارمو غیراورجینالهاشو چاپ کرده بودم و آماده کرده بودم برای فروش ، حتی یدونشونم فروش نرفت به خاطر باورهایی که خراب بودن

    از اون روز به بعد انگار ذهن من اینطوری شد که ، این ایده رو دیگه انجام نمیدی چون نتیجه بخش نیست

    ولی زمانی که داشتم مینوشتم بهم گفت ببین اون کارهاییتو بزن که فروش رفتن یا قصد فروششون رو نداری

    رو اون فلان مقواهه بزن که قبلن پوستر زدی

    برو همینجا زیر خونتون جای دور نمیخواد بری

    یک برگم بیشتر چاپ نکن

    چنتا کنار هم بزار

    در حدی دو تا نسخه کافیه کمترم شد اشکال نداره

    بعدم اعلام کن که برای فروش هستن اینکارا دوباره

    مورد بعدی استاد این بود که درسته من الان اطرافم پر هست از کسایی که دوست دارن با من بحث کنن و من دیدگاهم رو تغییر بدم

    ولی من میتونم خودم رفتار خودمو تغییر بدم و رفتار برعکس اونها رو داشته باشم

    این حداقل کاریه که میتونم بکنم و بعد جهان جواب تغییرمو میده

    همونطوری که تغییر کردم و گفتم نه هنر میتونه برای من پول بسازه و شغلم رو هنرمند بودن انتخاب کردم و الان دارم ازش پول میسازم و جهان کمک کرد که این نتیجه رو تجربه کنم

    همونطوری هم من باز تغییر میکنم ، اعراض میکنم ، میزارم هر کسی دیدگاه خودش رو داشته باشه و باز جهان ازم حمایت میکنه و نتیجه ی دلخواهم که بودن بین آدمایی با این فرهنگ احترامه رو به سمتم هدایت میکنه

    تمرین بعدیم که مربوط به گام قبلی هست ، بررسی ایه دوم با موضوع هدایت هست

    بقره:16

    آنها همان کسانند که گمراهی را به هدایت خریدند، از این رو تجارتشان سودی نکرد و رهیافته هم نبودند.

    این ایه و چند آیه قبلش در مورد افرادی داره حرف میزنه که فقط لفظی میگن ایمان اوردیم و وقتی بهشون میگن ایمان بیارین میگن ما ته ایمانیم

    این افراد بارها بهشون گفته میشه ایمان بیارین ، ولی خودشون هی میگن نه ما خیلی خوبیم ، در واقع انگار غرور دارن و نمیپذیرین

    خود قرآن میگه اینا نمیفهمن ، متوجه نمیشن

    و داره میگه این افراد خودشون این راه رو انتخاب کردن که گمراه بشن

    پس حتی اینکه من بخوام هدایت بشم یا گمراه بشم هم انتخابش با خودمه و جالبه به مسئله تجارتم ربط داده میگه این ادما حتی کارشونم پول ساز نیست!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
  8. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    به نام خدایی که تنها خالق و مالک من است…

    نکات ارزشمند و الهی این قسمت::

    🌼ایجاد رفاه نیاز به یک روند تکاملی داره

    یعنی اگر که من بدنبال رفاه مالی هستم و در حال حاظر چنین‌چیزی رو ندارم، این یعنی تضاد…

    و روبه رو شدن با تضاده که خواسته ی رفاه مالی رو برای من‌ بوجود میاره

    بقول سید جان یک محرک برای پیشرفته

    🌼مسائل زندگی مسائلی قابل حل هستن که میشه حلشون کرد و حتی میشه ازشون کلی درس گرفت و به پیشرفتمون هم‌کمک شایانی میکنن

    باعث تجربه و یادگیری میشن و متوجه میشیم که با فلان موضوع باید چطوری برخورد کنیم و چه واکنشی نسبت بهشون نشون بدیم

    اگرهم که مسائل برامون رنج آور باشن هیییچ اشکالی نداره چون باعث پیشرفتمون میشن و در آینده که برگردیم و به اون موضوع نگاه کنیم، ممکنه اون نگاه خیییلی متفاوت باشه با نگاهی که درحین مسئله داشتیم و به نوعی تکاملمون رو طی کردیم…

    سیدجان نتایج شما برای من کااااملن ملموسه

    هرکسی که وارد سایت میشه شاید اولش ذهنش یکم مقاومت داشته باشه

    دقیقن مثل من که اوایل مردد بودم که بمونم یا برم!

    اما وقتی که گذشت و فایل های رایگان رو نگاه کردم متوجه شدم که زندگی شما واااقعن با کسایی که توی این کار هستن متفاوته

    علاوه بر اینکه تمام آگاهی هاتون بر اساس کلام خداوند یعنی قرآنه، همهههه ی اونها رو خودتون انجام دادید و آزمایش کردید و به یک نتیجه ی الهی و ازهمه مهم‌تر قابل درک رسیدید

    این برای من خیییلی ارزشمنده💛

    مثل عزت نفستون که بازهم با بقیه متفاوته

    ایمانتون که عمل آورد و هنوزهم‌میاره

    کارکردن روی خودتون و باورهاتون…

    حرفای شما من رو از حاله ی ابهامی که برای خودم بوجود آورده بودم خارج کرد و باعث شد اصل زندگی رو بفهمم و درک کنم

    اصل توحید رو بفهمم

    حتی کلمه ی توحید رو درک کنم و بفهمم یکتاپرستی یعنی چی

    با خودم و خدا در صلح باشم

    وجود خدارو در هرررلحظه از زندگیم حس کنم

    قرآن رو روشنفکرانه و به دید قوانین بخونم

    روی خودم کارکنم و باورهامو اصلاح کنم

    برای اهدافم‌قدم بردارم و حرکت کنم

    بفهمم که ثروتمند شدن هیییچ منافاتی با قرآن و خداوند و قوانینش نداره

    🌼نکته ای که اینجا وااااقعن حائز اهمیته اینکه اگر چیزی رو دوست ندارم و ازش خوشم نمیاد دربارش حرف نزنم و بقول قرآن اعراض کنم

    و من فکر‌میکنم که اگر اعراض کردن رو یادبگیریم اون موقع ست که میتونیم پیشرفت کنیم چون تمرکزمون رو میزاریم روی خواسته های زندگی خودمون نه ناخواسته های خودمون و یا دیگران

    🌼من فکر‌میکردم توی این سایت فقط افرادی هستن که‌موافق باشماهستن اما وقتی یه سری کامنتارو میخوندم دیدم خیلی ها هم مخالف هستن و تعجب میکردم که شما دیدگاهشون رو تایید کردید بااینکه خیلی نازیبا برخورد کرده بودن و این بازهم‌برمیگرده به عزت نفس بالایی که دارید👏🏻

    🌼اما از حرفای ارزشمندتون فهمیدم که هرکسی دیدگاه خودش رو داره و هرکسی برای خودش زندگی‌میکنه

    اگه کار خیر کنه به خودش سود میرسونه

    اگه کار شر کنه به خودش ضرر میزنه

    و به عبارتی خودش مسئول زندگی خودشه

    پدر و مادرهایی هستن که فرزاندنشون رو اونقدررر تحت فشار گذاشتن که به قول خودشون بچه هاشون خوشبخت باشن و از صراط مستقیم خارج نشن!!

    اما من دیدم که بدتر شده و اون بچه بدتر راهشو گم کرده و سردرگم از اینکه میخواد چیکارکنه!

    ♦️پس ما مسئول زندگی هیییچ کس نیستیم

    ♦️مسئول خوشبخت کردن هیییچ کس نیستیم

    آدمها خودشون نیروی هدایتگر درونی ای دارن که بسیار پرقدرته و این نیرو در تمام لحظات زندگی داره هدایتشون میکنه و بهشون میگه باید چیکار کنن و از قدرت اراده و اختیار برخوردارن و از اون طرف هم قدرت عقل و شعور پس خودشون میتونن راه رو انتخاب کنن و مسیر درست زندگی رو کشف کنن!

    پس ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم که چطوری باید زندگی کنه و چه شخصیتی داشته باشه!!

    🌼نباید برای دیگران خودمون رو از خوشبختی محروم کنیم

    وقتی در مسیر درست حرکت کنیم و باورهای درستی داشته باشیم چیزی به نام رنج و سختی و عدم رفاه وجود نداره

    وقتی در مسیر درست حرکت کنیم ایده هایی بهمون گفته میشه که باعث بازشدن راه های جدید بیشتری میشه

    وقتی در مسیر درست حرکت کنیم خداوند خودش به راه های درست هدایتمون میکنه…

    خدایاشکررررت برای آگاهی های ناب این قسمت

    سیدجان خیلی دوستون دارم🧡

    درپناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 120 رای:
    • -
      صالح کردونی گفته:
      مدت عضویت: 1553 روز

      باسلام ودرود صالح کردونی هستم 43ساله از ابادان سپاس گذارم از کامنت بسیار زیبای عاااالی واقعن اینجوری قوانین خداوند پابرجان وتغییری درشون نیست الهی شکرت که اسنادی داریم زییبا وعااالی وخیلی راحت وباسراحت قوانین رو داره بازگو میکند وهمچنین هم فکرکانس های داریم که بهترین کامنت ها رو دارند میزارند…. بازم درود😊😊👍👍👍💕💕💞💞💞

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3085 روز

    سلام خدمت استاد و خواهر ها و برادران عزیز و دوست داشتنی ام

    همین چند دقیقه پیش یک اتفاق فوق العاده برای من افتاد که میخواهم برایتان بگویم چون داغ داغ است دوست داشتم که شما عزیزانم را هم شریک کنم و مطمئن هستم که لذت میبرید

    من چند روزی است که دارم روی باور های مالی ام کار میکنم و امشب ساعت12و نیم بود که با پدرم دعوایم شد خیلی خیلی هم بد دعوا کردیم که تا بحال اینقدر با پدرم بد صحبت نکردم به جایی رسیدم که گفتم که فردا از این خونه میروم… حالا سرچی ببینید که چقدر مسخره است!!! من میخواستم بروم بیرون پیاده روی و پدرم گفت که نرو ومن هم گفتم که میخواهم بروم همین.

    خلاصه پدرم رفت توی اتاق خواب خودشون تا بخوابد و من هم خیلی عصبانی بودم و میخواستم بروم که از دیجی کالا ساک بخرم که فردا وقتی آورد جمع کنم و بروم و حالا ذهنم رو ببینید چی میگفت… آره باید زودتر میرفتی ببین نرفتی حالا جهان داره با چک و لقد میبرتت بیرون من هم عصبانی!!

    ولی این رو میدونستم که باید فقط بنشینم وهیچ کاری نکنم(فایل هشتم ارامش در پرتو آگاهی) .رفتم دوش آب سرد گرفتم و توی حمام هم کلی فکر کردم که کجا بروم و چیکار کنم . باورتون نمیشه اینقدر صحنه ها واضح بود که خودم باورم نمیشد . رفتم توی یک پیتزا فروشی و به صاحب ان گفتم که آقا کارگر نمیخواهید؟ من هیچ جایی ندارم که بخوابم یا زندگی کنم و… در این حد و خیلی بیشتر!!! و بعدش دیدم که چند سال گذشته ومادرم فوت کرده ومن دارم خودم رو مذمت میکنم که ببین چیکار کردی پسر!!!…اما من این رو میدونستم که باید کار خودم رو بکنم. برای همین کارهایم را کردم و برنامه ام این بود که الان باید ثروت 3 جلسه ی هفتم را ببینم…خب فایل رو گذاشتم و شروع کردم به دیدن و ذهنم نمیدونید داشت چیکارها میکرد انگار که مادرم داشت گریه میکرد..اینطوری میشنیدم حالا بعدا فهمیدم که مادرم خواب بوداما من میدونستم که فقط و فقط نباید کاری بکنم ویواش یواش نجواهای ذهنم کم شد بعد من رفتم توی جلسه ی هفتم و دیگه کم کم یادم رفت اما هنوز بود ولی خیلی ضعیف شده بود. دوستان عزیزم من انسانی هستم که اصلا و به هیچ عنوان آدم خیلی احساساتی ای نیستم و تا بحال در زندگی ام به تعداد خیلی اندکی گفتم که من به شما علاقه دارم یا دوستت دارم و تا بحال به پدرم نگفته بودم که دوستت دارم(فقط در سایت و با شما عزیزان وبا کسانی که در این مسیر هستند اینطور هستم و کاملا تغییر میکنم ) اما وقتی که فایل تمام شد دیدم که چنان علاقه ای از پدرم در دلم هست که اصلا حد نداشت در حدی بود که گریه ام گرفت سریع پاشدم و رفتم در اتاق پدرم را زدم و پدرم آمد بیرون و پدرم را بغل کردم و بهش گفتم که من اشتباه کردم و ایشون هم من رابغل کرد و خیلی محکم همدیگر را در آغوش گرفته بودیم خیلی صحنه ی عجیب و تازه ای بود و میخواستم بگویم که دوستت دارم اما نمیتونستم انگار زبونم قفل شده بود ولی بالاخره گفتم و انگار که یک بار سنگینی رااز روی دوشم برداشتند وبچه ها قشنگ احساس کردم که انگار ورق زندگی ام برگشت خیلی واضح بود و الان میخواستم بیایم بنویسم که دیدم که برادر عزیزم اقا محمد سرلک در سن بیست و سه سالگی درامدشون را 200 برابر شده است در یکسال و این اولین نشانه است از اینکه ورق برگشته و به نظرم این یک نشانه است از باور فراوانی چون چند روزی است که تمام وجودم را باور فراوانی فراگرفته است از موقعی که از خواب بلند میشوم تا موقعی که دوباره از خواب بلند شوم(شبها هم فایل در گوشم است) فقط وفقط دارم روی فراوانی کار میکنم به شکل دیوانه وار و بدون توقف.

    خواستم که شما رو هم شریک بکنم در این احساس سبکی ام

    خیلی زیاد دوستتون دارم هر کجا هستید سرشار از ثروت و فراوانی و شادی باشید. :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 212 رای:
    • -
      مریم کولیوند گفته:
      مدت عضویت: 2556 روز

      سلام برادر عزیزم محمد

      من کاملا احساس شمارو درک میکنم .من دختر بیست و هفت ساله ای هستم که هیچ وقت نه پدرم منو در اغوش گرفته نه من .از همون بچگی دوران چهار پنج سالگی پدرم راننده کامیون بود همش تو جاده ها هفته ای یک شب خونه میومد اونم وقتی که میومد من همیشه فک میکردم غریبه اس بامن چون خسته بود میومد میخابید با ترس تلوزیون نگاه میکردم با صدای که رو یک بود همش میترسیدم الان بلند بشه و چش غره بره به من.بزرگتر شدم این فاصله خیلی بیشتر شد .خیلی وقتا میدیدم دخترای که با پدرشون میرفتن بیرون دست باباهاشونو میگرفتن حسرت میخوردم نمیفهمیدم حس اونا چیه ولی میدونستم خیلی احساس امنیت میکنن پیش باباشون .من الان بیستو هفت سالمه هنوز همون دخترم هیچ وقت دختر بابای نبودم هیچ وقت بابام با من دوست نبوده شاید باورتون نشه اما من وبابام انقدر فاصله بینمونه که من اصلا با بابام حرف نمیزنم اونم با من حرف نمیزنه .انقدر بابام جدیه و تندخو که فکرشم نمیکنم بخام بغلش کنم.من یه بار مجبور شدم یه مسیر شیش ساعته روبا بابام برم یه شهر دیگه توی مسیر همش با خودم میگفتم چرا نمیرسیم یه کلمه ام حرف نزدم باهاش نه اینکه نخام حرفی نداشتم بگم.

      حالا میخام بهتون بگم خوشحالم که قفل زبونت شکست و محبت دلتو به پدرت گفتی .من میخام بابام بخنده انقدر تو اخم و جدی نباشه.انقدر تند نباشه….

      اینم بگم من چون این محبتارو نداشتم خیلی دختر محکمی شدم و اصلا وابسته نیستم .افکار خیلی خوبی در زمینه ی موفقیت دارم .یادتونه استاد میگفت چیزای که فک میکنی به ضررت بودن در نتیجه به نفعت میشن .من از خیلی های همسنای خودم بهترم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
      • -
        محمدرضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 3085 روز

        سلام خواهر عزیز و دوست داشتنی ام.مریم خانم بزرکوار.

        من دیشب وقتی که با پدرم دعوا کردم به محض اینکه ازجایم باند شدم تا بروم توی اتاقم که ساک رو سفارش بدهم یک زنگی توی ذهنم به صدا در آمد و آن هم این بود که من این صحنه را قبلا در ذهنم ساخته بودم و به خودم گفتم که ببین اقا محمدرضا خودت بوجودش آوردیا!!!… . بله!! من بوجودش اوردم. درسته پدرم من خیلی ادم جدی ای هست و همش هم تلویزیون نگاه میکنه و خیلی خیلی کم با من یا خواهرم صحبت میکنه..اما..اما درسته که من نمیتونم پدرم رو تغییر بدهم ولی من هستم که میسازم که پدرم چگونه با من رفتار بکنه این رو دیشب فهمیدم و بهتره بگم که حسش کردم.

        بهتون با تمام وجودم پیشنهاد میکنم که در اولین فرصت که پدرتان را دیدید در خلوتی ببریدش(اگر خجالت میکشید) و به ایشان بگوئید بابا من خیلی دوستت دارم .همین. هیچ چیز دیگری نمیخواهد بگوئید. من هم پدرم خیلی خیلی جدی است و خیلی کم میخندد اما دیشب اشک رو توی چشمانش دیدم وشنیدم که صدایش میلرزید و این یک چهره ی جدید از پدرم بود که در ذهنم نقش بست.

        میدانم خیلی سخت است…حالا من که یک پسر هستم وخیلی هم انسان سردی هستم اینطورم نمیدانم که برای شما هم اینقدر سخت هست یا نه.وقتی که میخواهید اینکار رو بکنید نجواهای ذهنتان به شدت میخواهند که منحرفتان بکنند اما گوش ندهید.یادتون هم باشه خواهر عزیزم که تا چیزی رو نبخشید به دست نمی آورید .عشقی که به پدرتون دارید رو ببخشید تا بیشترش را دریافت کنید بی منت.

        و یک چیز دیگر هم اینکه بسازید درذهنتان که چطوری دوست دارید که پدرتان با شما رفتار بکند(مثلا مواقعی که در سفر هست به شما زنگ بزند و …..)

        خیلی دوستتون دارم خیلی زیاد.

        خیلی ممنونم که احساس قشنگتون رو با من به اشتراک گذاشتید

        هر کجا هستید سرشار از فراوانی و نعمت وثروت بیهنایت خداوند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
        • -
          مریم کولیوند گفته:
          مدت عضویت: 2556 روز

          سلام اقای محمد رضا خیلی متشکرم که کامنت منو خوندید و وقتی گذاشتید برای جواب دادن .

          کاملا حرفتون درسته منم همیشه قبل از اینکه پدرمو ببینم همیشه همون رفتار جدی و سرد رو تو ذهنم تجسم کردم بعد باهاش روبه رو شدم.این حرف کاملا درسته که ما تعین میکنیم دیگران با ما چه طور برخورد بکنند.

          من فک نمیکنم به این سرعت بتونم در یه خلوتی به پدرم بگم دوست دارم .اما سعی و میکنم اروم اروم این اتفاق بیفته وروزی چندبار این احساس دوست داشتنو درون خودم به پدرم ابراز کنم .

          خیلی خیلی خیلی ممنون ومتشکرم که به حرفای من جواب دادید و راه کار.

          براتون ارزو میکنم به همه ی قوانین خدا و جهان هستی مسلط باشین.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        مسعود آریا منش گفته:
        مدت عضویت: 2717 روز

        سلام خدمت شما خواهر گرامی

        خواهرم یک نکته رو خ‌واستم یاد آوری کنم بهتون‌ با توجه به کامنتی که گذاشتین ببینید ما یک قانونی داریم بنام قانون برانگیختگی

        و اونم اینه که ما با توجه به باور فکر ‌احساس مون برانگیخته می‌کنیم اون قسمتی از فرد رو که‌دوست داریم باما خوب باشه و شما میتونید با هماهنگی در درونتون اون قسمت پاک ذلال اشخاص رو بکشید بیرون چون هر انسان دو وجه داره یک وجه زیبا و دوم وجه نا زیبا که این بدون استثناست

        حالا هماهنگی چیه هماهنگی یعنی همفرکانس بودن با الله و چه وقت ما میتونیم هماهنگ باشیم با خودمون با خود متعالی مون. وقتی که در احساس خوب احساس عشق احساس شادی وصف ناپذیر در همه حال باشیم.

        و اون وقت بدون شک محبت و پیشانی باز از همون پدری که سالهاست ازش محبت ندیدین میبینین

        ممنون?

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        علی عموری گفته:
        مدت عضویت: 959 روز

        به نام خدا با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی

        استاد، در گذشته که فیلم های خارجی رو نگاه میکردم و میدیدم که پدر و مادر به چه شکل از فرزندشون حمایت میکنند مثلا اگر فوتبالیست باشه کنار زمین تشویقش میکنند و پشتیبانش هستن، به ذهنمم خطور نمیکرد که از نظر روانی چقدر رویه فرزند تاثیر گذار باشه تا وقتی که برای بنده ام اتفاق افتاد و پدر مرحومم کنار زمین به دیدن تمرین بنده پرداخت،همین الان که اون لحظه به خاطرم اومد سرشار از انرژی شدم و خدا میدونه که چقدر مشتاق هستم اون تجربه مجدد تکرار بشه ولی … خدا میدونه دریافت عشق ناب و خالص از پدر و مادر چقدر در شکوفا شدن و خلاقیت و اعتماد بنفس فرزند تاثیر گذاره

        در جواب صحبت های خواهرمون باید بگم محبت نکردن پدر و مادر به فرزند نه تنها باعث محکم تر شدن اونا نمیشه بلکه خیلی از لحاظ روحی روانی به فرزند اسیب میزنه و خلاهای جدی رو در فرزند ایجاد میکنه، یکی از مشکلات جوانان ما عدم ارتباط مناسب با والدین و دریافت عشق از اونا هست، و به نظر بنده یکی از دلایل اینکه جوانان در اروپا اینقدر با اعتماد به نفس و موفق هستن همین مسئله میتونه باشه، شما میبینن که جوان 15 ساله در بالاترین سطح فوتبال بازی میکنه و بسیار موفقه و نقش پدر و مادر و باورهای قدرت مندشون رو نمیشه دست کم گرفت. ممنونم از وقتی که برای خواندن دیدگاه بنده اختصاص میدین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2939 روز

      سلام دوست عزیز ، من هم از نوشته زیبای شما اشکم دراومد ، بسیار کار درستی کردید که در اون لحظه به فایل های استاد پناه آوردید و به آرامش رسیدید و خودتون را در دستهای جهان رها کردید و از بیراهه نجات یافتید ، امیدوارم خبر موفقیت های شما را درآینده بخونم ، موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      علیرضا مقدم نیا گفته:
      مدت عضویت: 2616 روز

      سلام محمد جان من یه پدر هستم جالب من تو عمرم پدر نداشتم چون یتیم بودم داستان تو را خوندم و تا لحظه آخر ترس برم داشته بود نکنه اشتباه رفتار کرده باشی من تازه وارد جمع این سایت شدم زیاد هم وقت نمی کنم مطالب را بخونم ولی متوجه شدم این سایت پر از جوان های پر انرژی و موفق هست نمی خواهم زیاد حرف بزنم ولی یه چیز می خواهم بهت بگم همیشه پدرت را دوست داشته باش و سعی کن باهاش دوست باشی و صبر کن تا پدر بشی و احساس پدرت را متوجه می شی .موفق باشی دوستت دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد سرلک گفته:
      مدت عضویت: 3547 روز

      سلام بر دوست عزیزم باریکلا به شما نذاشتی پدر بیشتر ناراحت بشه ازتون خوشحابم که تونستم یه نشانه باشم فقط بهش عمل کن که خداوند برای همه ما کافیست در پناه الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 3498 روز

      عالی بود اقای احمدی..????

      یکی از تجربیات من هم بعد از عضویت در این سایت اینه که خیلی راحت تر میتونم دیگران رو ببخشم و حس عصبانیتم به ارامش تبدیل کنم و دوست خوبم همینکه تونستید این قدم عالی رو بردارید و در عمل دانسته هاتون رو به اجرا بذارید نشان دهنده تغییر باورهاتونه.احسنت به شما و جسارت و شجاعتتون برای این تغییر دوست خوبم.

      براتون دنیا دنیا سعادت ثروت و سلامتی رو از خداوند مهربان خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        محمدرضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 3085 روز

        سلام خدمت دوست و برادر عزیزم حسین آقای گل.

        خواهش میکنم کاری نکردم قابلتون رو نداشت D: :) :)

        خیلی ممنونم از اینکه من رو در احساس خوبتون شریک کردید

        هر کجا هستید همیشه شاد و موفق و ثروتمند در پناه خداوند وهاب باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مسعود آریا منش گفته:
      مدت عضویت: 2717 روز

      دوست عزیزم احمدی

      واقعا کنترل ذهن در اون مواقع و یک چرخش کامل کار ساده ای نبود ایول واقعا این تجربیات دهن هر کسی که مشکل داره و مشکل رو میندازه گردن جامعه فرهنگ یا خانواده میبنده آدم میتونه افسار ذهنشو درد ست بگیره در حدی که به حالتی مثل شما برسه واقعا عالی ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم جم نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2609 روز

      سلام داداش محمد رضا، آفرین و هزار آفرین به تو مرد بزرگ???????خیلی لذت بردم از خوندن کامنتتون، از خدا برای خودتون و خانواده تون آرزوی بهترین ها رو دارم????????????????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محمدرضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 3085 روز

        سلام خواهر دوست داشتنی وعزیزم .

        خیلی ممنونم که احساس قشنگتون رو با من به اشتراک گذاشتید.

        امیدوارم که هر کجا هستید همیشه شاد وسرشار از شادی ونعمت و ثروت و مثل تصویر پروفایلتون بلکه بیشتر خندان باشید در پناه خداوند وهاب.

        خیلی دوستتون دارم خیلی زیاد. :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمدرضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 3085 روز

        سلام سمیرا خانم نازنین ودوست داشتنی.خیلی ممنونم که احساس قشنگتون رو با من به اشتراک گذاشتید.

        خیلی دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد.

        امیدوارم که هر کجا هستید سرشار از فراوانی ثروت و نعمات مادی و معنوی خداوند وهاب باشید در دنیا و اخرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      سلام آقای احمدی عزیز

      سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی ک نوشتین و کنترل ذهنی ک کردین

      و ابراز محبتتون ب پدر بزرگوارتان دمتون گرم

      خیییلی لذت بردم و خیییلی تحسینتون کردم

      و کلی انرژی گرفتم

      من هنوز ب این مرحله نرسیدم

      ولی با عملم نشون میدم ک پشیمون شدم خخخ

      چند روز پیش با مادرم بحثم شد و میخواستم ازش معذرت خواهی کنم ولی نتونستم

      باید یاد بگیرم معذرت خواهی کردن رو

      و ابراز محبت ب عزیزانم رو

      سپاسگزارم بخاطر درس بزرگی ک بهم دادین

      شاد و موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Rahim گفته:
      مدت عضویت: 1792 روز

      سلام ب همگی خداقوت همه

      بسیار عالی بود دوست من به نکته خوبی اشاره کردی من لذت بردم از این دوستی و عشق پدر و پسری انشاءالله ک با همه عشق محبت داشته باشی همگی در پناه الله شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند در دنیا واخرت الله حافظ هممون🌷🌷🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمد سرلک گفته:
    مدت عضویت: 3547 روز

    سلام و درود ? به استاد عزیزم بلخره موفق شدم در 1 سال در سن 23 سالگی درآمد خودمو به 200 برابر افزایش بدم هر چی میخواستمو دارم الان بهترین ماشینو دارم که هر جا میرم منو با گذشتم مقایسه میکنن فقط میگن چطور چون اصلا ربطی به گذشتم ندارم الان و فقط در جوابشون میگم اینا مال من نیست که مال اوستا کریم داده لذت ببریم از زندگی و میدونم همش از لطف خداست و آموزش های توحیدی درست شما تازه فهمیدم که میگفتید من اگه از خداوند صحبت میکنم یعنی همه چی، الان فهمیدم که وقتی الله درک کردم در رحمت و نعمت به روم باز شد به خدا قسم زندگیم از درجه صفر به درجه 100 رسیده وقتی خدا میشه همه کسم، دیگه عاشق خدا شدم وقتی میدونم داره هدایتم میکنه با کتاب آسمانیش، هر ثانیه کنارمه رهام نمیکنه وقتی قلبمو میدم دستش و رو عقلم حساب باز نمیکنم، قدرت در دستان خداست وقتی خدارو دارم نگران نیستم که فردا چی گرون میشه و تو این موج بی ایمانی و پر از شرک آلود راه انداختن تو ایران هر روز از بی پولی ، گرونی مینالن و تمرکز گذاشتن روی چی فردا گرون میشه اما قافل ازین که روزی در دستان خداست اگه گرون میشه تمرکز بذار تو درآمد بیشتر درآوردن که گرونم بخری چیزی ازت کم نشه. چه اشکالی داره کمک هم میکنی ،چرخه کسب و کار هم بچرخه تو میشی دستانی از دستان خداوند…?‍

    استاد عزیزم امیدوارم همیشه در کنار خانواده تنتان سالم باشه و در این مهمانی خداوند بر روی زمین بهترن لذت ببرید. به امید روزی که یکتاپرستی همه چی انسان بشه و قدرتو فقط فقط در خداوند ببینند نه در ، ترامپ و امثال آن ها….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 326 رای:
    • -
      محمدرضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 3085 روز

      سلام خدمت برادر عزیزم آقا محمد سرلک گل.

      باورتون نمیشه خیلی خوشحال شدم از اینکه شما تونستید. من هم 21 سالم هست و به تازگی شروع کردم به کار کردن روی باورهای ثروت و خیلی خیلی نشونه ی خوبی بود این کامنت شما واقعا خوشحال شدم و امیدوارم که با تمام وجودتان لذت ببرید .خیلی زیاد بهتون تبریک میگویم برادر عزیز و دوست داشتنی ام.

      هر کجا هستین موفق و ثروتمند باشید و به امید ثروتهای بیشتر و بیشتر و بیشتر و… . :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2679 روز

      سلام دوست عزیز چه قدر متنتون زیبا ودلنشین بود مرسی خیلی عالی بود وچه دعای قشنگی بود که به امید روزی که یکتا پرستی همه چی انسان بشه وقدرتو فقط وفقط در خداوند ببینند نه در ترامپ وامسال آن ها که متاسفانه چه قدر در حال حاضر تکیه ما بر این آقای ترامپ استوار شده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      م الف گفته:
      مدت عضویت: 2723 روز

      سلام آقای سرلک

      واقعا موفقیت شما ستودنی است. میشه بیشتر درباره راه رسیدن به این موفقیتتون توضیح بدید؟

      من دیدگاههای قبلیتون رو نگاه کردم و دیدم که در مدت هشت ماه درآمدتون 35 برابر و در بهمن ماه پارسال گفتید 75 برابر و ماشاالله الان میگید 200 برابر شده است. همچنین اینم یافتم از شما که:

      “سلام توکل به خداوند باعث شد راهکار هایی به ذهنم برسه شگذاری هر دقیقه تو زبونم میگفتم شکر خدا ممنونتم که انقد هوامو داری تن سالم بهم هدیه کردی نماز اول وقت و روزی یک صفحه قرآن خواندن”

      آیا هنوز هم همین 5 موردی که در گفتاورد بالا اشاره کردید را کلیدهای اصلی موفقیتتون میدونید. (توکل و ارتباط با خدا، شکرگذاری در هر دقیقه که هوامو داری و تن سالم به من دادی، نماز اول وقت و روی یک صفحه قران خواندن)

      اگر می شود لطفا کمی (یعنی در حقیقت خیلی :)) بیشتر توضیح دهید و از موفقیتتان و راه رسیدن به آن بگویید.

      یا اینکه مثلا از باورهاتون درباره خدا، ثروت و موفقیت بگید و اینکه چگونه باورهاتون رو تغییر دادین.

      متشکرم و بسیار خوشحالم از موفقیت شما و همراهی با استاد گرانقدر و شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        محمد سرلک گفته:
        مدت عضویت: 3547 روز

        سلام دوست عزیز این موارد که بیشتر از قبل شده و هر روز ایمانم قوی تر از دیروز میشه و مهمترینش اینه وقتی خدا بهت میده تو هم یه مقداریشو بخشش کنی که بیشتر دوباره بهت میده من روزایی میشه در ماه حساب میکنم مثلا باید در این ماه 10 م در بیاورم ولی حساب میکنم 20 م تو حسابمه عقلم نمیفهمه چه جوری دوبرابر شده ولی قلبم میگه کار الله دیگه حساب کتابم نمیکنه همه چی دادم در اختیار خدا تا میتونی خداوند باور کن به حقانیتش به قدرتش که با این همه نعمت مگه میشه روزی شکر گذارش نباشیم از خداوند خواستم روزی که شکرشو نکردم اون روز روز مرگ من باشه مگه میشه نفس بکشیم شکر نکنیم .

        خدایی که من شناختم خیلی مهربان و بخشنده هست هرچی خواستم بهم داده بخاطر همین دیونش شدم نمیتونم یه روز یاد خدا نکنم… انشالله شما هم کمی دقت کنید دستانی از دستان خداوند میبینید و ایمانتون روز به روز بیشتر میشه و الله هست که ما هستیم و گرنه ما هیچیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2939 روز

      سلام دوست عزیزم جناب آقای سرلک ، چقدر از خوندن موفقیت شما خوشحال شدم و چقدر به اینجور دیدگاهها احتیاج دارم ، باعث افتخاره که در این سن تا این حد و اندازه تونستید خدا را درک کنید و جریان ثروت را از راه نگرش توحیدی در زندگی خودتون جاری کنید چرا که هر پولداری ثروتمند نیست و ثروت یک جریان معنوی و الهی از پولیه که از طرف منبع بیکران هستی میاد و شما تونستید بدستش بیارید ، آفرین بر شما ، ان شاءالله همچنان موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        محمد سرلک گفته:
        مدت عضویت: 3547 روز

        ممنونم دوست عزیز بله دقیقا وقتی الان به پول رسیدم دیگه مهم نیست برام مهم اینه که خداوند بیشتر درک کنم شکرش کنم او از من راضی باشه وقتی عاشقش شدم دیگه نیاز ندارم کسی کنارم باشه وقتی دارمش وابسته هیچ کس جز الله نمیشم، هر طرفی که منو هدایت کنه شکرش میکنم فقط میتونم بگم جز الله نیست خدایی دیگر فرمانروا دوست داشتنی?

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3814 روز

      سلاممممممممم محمد جان

      تبریک بهت میگم، چندینننن مرتبه پیامتو خواندم پسر! ایمان، توکل، عشق به خدای یکتااااا توش موج میزنه.

      فقط و فقط بایستی روی هر کاری باید به خدا حساب باز کرد.

      چند روزی بود تمرکز گه گاهی روی گرونی میرفت اما وقتی پیامتو دیدم و نوشتی: اگه گرون میشه تمرکز بذار تو درآمد بیشتر درآوردن که گرونم بخری چیزی ازت کم نشه. چه اشکالی داره کمک هم میکنی ،چرخه کسب و کار هم بچرخه تو میشی دستانی از دستان خداوند…?‍.

      بیشتر به خودم اومدم. ممنونم ازت اول از معبود من، سرور من خدای بی نهایت مهربان، و بعد داداش گلی مثل شما. ممنونم

      برات آرزوی سلامتی، طول عمر، خوشبختی، ثروت، آرامش بیشتر و بیشتر را از خداوند منان دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        محمد سرلک گفته:
        مدت عضویت: 3547 روز

        سلام دوست عزیزم ممنون همچنین شما اره عزیزم فکر و ذهنتو بذار برای سپاسگذاری لحظه ایی از خداوند بقیش همش با خداست نگران نباش دلارو این چیزا بازی مغزی راه انداختن ولی نمیدونن ما ها خالقی داریم که اون همه چی میشه برامون نگران نیستیم موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          محمد فتحی گفته:
          مدت عضویت: 3814 روز

          به نام خدای شکور

          سلام محمد جون

          دو سال پیش بهم گفتی:

          ” عزیزم فکر و ذهنتو بذار برای سپاسگذاری لحظه ایی از خداوند بقیش همش با خداست ”

          و من امروز دارم این را بیشتر از همیشه و نه کامل، درکش میکنم خدایا شکرت

          درکی که تو داری واقعا شگفت انگیز و تحسین برانگیز و من واقعا بهت افتخار میکنم

          وقتی هدایت شدم و دوباره کامنتت را خواندم لذت بردم و کلی تو دلم و الان تحسینت کردم و میکنم.

          به امید خدا منم باید عزمم را جزم کنم، کمر همت را ببیندم که بتونم این کار را بکنم این کار نه درآمد 200 یا 2000 برابری نه! من میخوام توکلم و ایمانم و توحیدم را بازم و بازم و بازم قوی تر کنم و البته سپاس گزارتر بشم.

          در استقلال مالی بودنت را بهت تبریک میگم عزیز جون، خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت

          خداروشکر میکنم.

          دوست دارم

          الهی که بیشتر در ثروت و حکمت باشی و سپاس گزاری.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Sara گفته:
      مدت عضویت: 2702 روز

      سلام به شما دوست عزیز ،ازاین که شما با اموزه های استاد به این جایگاه رسیدین واقعا خوشحالم وسپاسگزار خداوند،ولی کاش با جزییات بیشتر از کسب وکارتون واین که از کدام محصولات استاد بهره بردین توضیح دهید تابرای بقیه نیز کارگشا باشد.سپاس وارزوی موفقیت روز افزون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدحسین اسکندری گفته:
      مدت عضویت: 2111 روز

      سلام محمد جان

      خیلی خوشحالم که تونستی تو این مدت به این دستاورد بزرگ از طرف خدا برسی.بی نهایت سپاسگزار خدا هستم که منو به این کامنت زیبا هدایت کرد . و از تو هم ممنونم که با این کامنت به من انگیزه دادی.یه سوال ازت دارم :اینکه بعد از چه مدت کار کردن روی باور هات نتایج شروع شد و به جز شکرگزاری از خدا از کدوم فایل ها و دوره های استاد استفاده کردی که این نتایج عالی به وجود اومد؟ممنون میشم راهنمایی کنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فرشته گفته:
        مدت عضویت: 1548 روز

        سلام دوستان واای چقدر خوشحالم ب جمع مثبت شما اضافه شدم من تقریبا یک هفته ای با استاد اشنا شدم و تووتلگرام دارم کلیپ هاش رو دانلود میکنم و گوش میدم و چند روزه وارد سایت شدم وامروز کامنت اقا محمد رو خوندم و باتمام وجودم لذت بردم و خوشحال شدم و از اینکه یک جوان در چنین سنی ب این دیدگاه و موفقیت رسیده الهی شکر.خدا به کسب وکارت برکت بده .فقط لطفا بیشتر وکامل توضیح بده ک کدوم محصولات رو تهیه کردی و چطوری تمرین کردی ک ب این درجه از موفیقت رسیدی .متشکرم از استاد عزیززو تمامی دوستان .من اول راهم خدارو سپاسگزارم ک منو هدایت کرد واین نشونه رو هم اول مسیر بهم نشون داد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد خانی گفته:
      مدت عضویت: 1103 روز

      سلام

      بسیار خوشحالم از این نتیجه فوق العاده ای که گرفتین و امیدوارم هر سال بهتر از سال قبل بشه‌.

      اما نکته ای خیلی برام جالب هست اینه که این کامنتو شما سال 97 نوشتید و اشاره کردید به فضای شرک آلود جامعه. من فضای جامعه اونموقع رو یادم نمیاد و با قانون هم آشنا نبودم ولی الان که سال 1401 هست شرایط بیشتر جامعه دقیقا شبیه همون موقع هست. واین یعنی همیشه واسه یه عده ای اوضاع داره بد میشه و برای یه عده ای هم خوب. بستگی به مدار هر شخصی داره.

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید مرتضی مشکانی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام دوست عزیزم چقدر زیبا گفتی واقعا من تحسین میکنم این دیدگاه توحیدیتو و واقعا الان که حرفاتو خوندم‌که لطف پروردگار بود که هدایت شدم دوباره برام یاداوری شد که در هر زمان که با قلبم به خدا اعتماد کردم خدا بهم گفته و هر کجا تسلیم نجواها شدم نتیجه رو از دست دادم و یه ترمز بسیار قوی که باعث میشه نتیجه نگیریم همینه اینکه داریم رو عوامل بیرونی حساب میکنیم و قدرتتو به بیرون میدیم قطعا توحید تو در این مسیری که هستی باعث این نتایج بزرگ تو شده و دوباره بهم یاداور شدی که چقدر دارم رو خدای خودم قدرت مطلق حساب میکنم و این تو رفتارام مشخصه زمانی که ادم نگرانه یعنی رو عوامل بیرونی حساب کرده زمانی که به دنبال راه میگرده تو بیرون داره خودشو از نعمت ها و ثروت ها دور میکنه ازت سپاس گذارم برای به اشتراک گذاشتن نتایج و نظرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      آزاده گفته:
      مدت عضویت: 2820 روز

      سلام بر شما

      چقدر عالی بود نتایج شما و اینکه با ما به اشتراک گذاشتید. واقعا وقتی از دوستانی که با هم در یک مسیر هستیم ایده میگیرم و موفقیتهاشون رو میبینم انرژی ام چند برابر و ایمانم قوی تر میشه که راه درستی رو انتخاب کردم.

      امیدوارم در پناه بزرگترین فرمانروای جهان همیشه موفق و سالم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رقیه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 618 روز

      سلام به شما محمد عزیز،

      موفقیت شما رو تحسین می کنم و درک صحیح شما از قوانین و حتما درک همراه با عمل.

      این جملات رو خیلی خیلی دوست داشتم ” اینا مال من نیست که

      مال اوستا کریمه

      داده که لذت ببریم از زندگی ”

      ” وقتی میگم الله ، یعنی همه چی”

      ” گرونی میشه ، تمرکزت رو بزار روی درآمد بیشتر تا گرون بخری ”

      خیلی انرژی گرفتم از کامنت شما .

      مرسی که تجربه ات رو به اشتراک گذاشتی.

      تصمیم گرفتم این جملات رو با خودم تکرار کنم ، بارها و بارها

      تا هم بیاد توی باورهام و رفتارم

      و هم اینکه اجازه ندم ذهنم پر گویی کنه .

      ممنونم از شما.

      دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سحر نصیری گفته:
      مدت عضویت: 977 روز

      سلام به شما دوست عزیز و به تمامی دوستان سایت و به استاد عزیز و مریم جان…چقدر لذت بردم از کامنتتون و چقدر تحسینتون میکنم نوش جونتون این همه ایمان و نتیجه قطعا ک لیاقتتون رو نشون دادید و در جایی ک باید قرار دارید الان ک من کامنت شمارو میخونم حداقل 5سال گذشته و شما قطعا خیلی خیلی بیشتر رشد کردید به لطف الله مهربان..کاش یکم بیشتر توضیح بدید در مورد نحوه‌ی کار و درآمد دویست برابریتون و شرایط الانتون امید اینکه ما هم بتونیم و بیشتر انگیزه بگیریم من ک باخوندن این موضوع اینقدر لذت میبرم دیگه خودتون چه حالی میکنید بازم تحسینتون میکنم و امیدوارم ک بیشتر و بیشتر بشه داشته ها و نتایجتون در تمام جوانب زندگی پایدار باشیدزندگی هممون پر از نعمت و برکت و سلامتی و شادی یه زندگی نامحدود در تمام جوانب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میلاد عسکری گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      سلام محمد جان امیدوارم هرجایی هستید سلامت باشید

      کامنت رشد تصاعدی الهی درامدتون رو خوندم

      ناخدا آگاه هدایت شدم به تعهد خودم برای افزایش درآمد که یه روز به دلم الهام شد آقا روی درآمد 100 برابری کار کن و این خواسته در من شکل گرفت ولی نمی‌دانستم چگونه و چطور، پیش خودم میگفتم باید روی باورهای ثروت ساز کار کنم این حرفا از این شغلم استعفاء بدم

      ولی شما این راه و باور رو شدنی کردید

      سپاسگزارم

      کاش میشد بیشتر با هم آشنا می‌شدیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      THANKS GOD گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      سلام دوست ثروتمند و موحد من آقای سرلک عزیز صمیمانه موفقیتت رو بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم پسر

      من امشب کامنت شما رو دیدم

      و قطعا الان پیشرفتهای بیشتری کردی خداوند رو سپاسگزارم بخاطر پیشرفت چشمگیر و شایسته ای که داشتی صدرصد لیاقتش رو داشتی واقعا تحسینت میکنم مطمئنم روز موفقیت من هم میرسه

      آرامشی فرای تصور برات آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نازنین رحمتی گفته:
      مدت عضویت: 2012 روز

      سلام محمد عزیزم سلام مهربانم وای که چقدر خوشحالم که امروز به نوشته شما هدایت شدم خدای خوبم ممنونم محمد عزیزم خیلی خوشحال شدم نوشتت عالی بود قلمت حس و رنگ و بوی خدارو داره میشه خط به خطشو حس کرد لمس کرد

      بهت تبریک میگم عزیزم خداروشکر نوش جونت باشه ان شاءالله ثانیه ثانیه خدا بر ثروتت بیفزاید که باعث پیشرفت و گسترش این جهان میشی

      ان شاءالله ثانیه ثانیه به خدا بیشترو بیشتر نزدیک بشی آاااااااخ خدا مونم عاشقتم که منو هر لحظه به بهترین ها هدایت میکنی

      خدایاشکرت که میتونم بخونم و کیف کنم و لذت ببرم این همه زیبایی و عشق به خودتو .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم رستمی گفته:
      مدت عضویت: 2909 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      خدا را شکر میکنم که در این مسیر الهی هستم و به شما محمد عزیز تبریک میگم که اینقدر باورهای خوب و ثروت سازی دارید و با خدای درونتان هم ارتباط خوب و موفقی داری و من همه پاسخ های بچه ها رو به کامنت شما خوندم و چقدر از این پاکی دل و مهربانی بچه ها لذت بردم و خدا را شکر میکنم که در کنار شماها هستم و شما دوست عزیز رو تحسین میکنم و تایید میکنم که با خداوند همه چیز ممکن هست و ما اگر باورهای درستی داشته باشیم لاجرم این اتفاق می افتد خدا را شکر که شما نتیجه خیلی خوب گرفتید و امید وارم همه ما این ایمان در دلمان روشن شود که ماهم میتوانیم نتیجه های خیلی خوب بگیریم در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فریبا آهنگری گفته:
      مدت عضویت: 989 روز

      چقدر خوشحال شدم دوست عزیز از موفقیت هایی که بدست آوردین که جدا از مسائل مالی اون اعتمادی که نسبت به خداوند پیدا کردین.خیلی خوشحال شدم براتون البته امیدوارم هر روز شرایط براتون بهتر از دیروز بشه .خیلی بهم انگیزه دادین.سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      احمد فردوسی گفته:
      مدت عضویت: 1476 روز

      سلام جناب سرلک

      ممنونم بابت کامنتی که گذاشتی البته این ماله چندساله پیشه ومطمعنم که الان نتایج مالیت خیلی بهترشده به لطف الله

      خیلی انرژی گرفتم باکامنت زیبات

      این فایل نشونه من بودوبعدازخوندن متن ودیدن فایل به کامنت شماهدایت شدم

      منم میخواستم یک تصنیمی روامروزبگیرم که باخودم توذهنم میگفتم پس مادرم چی میشه ولی الان میفهمم که ماتوانایی خوشبخت کردن کسی رونداریم یابرعکسش ومسعول۱۰۰٪زندگی خودمون هستیم تصمیمات مابه ضررخوانوادمون نیست بلکه باعث پیشرفت وخواسته های بیشتردرزندگیمون میشه

      ارزودارم که هرروزثروتمندتروسلامت ترباشی وبه خواسته های بیشتری درزندگیت برسی

      الهی آمین❤❤❤❤

      احمدفردوسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زهره نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      دوست عزیزم خدارو شکر واقعا از دیدن نظرتون من هم واقعا خوشحال شدم و ایمان دارم که خداوند من رو هم هدایت میکنه و همینجور که وارد این خانواده شدم از این به بعدم خودش هدایتم میکنه و منم مثل شما بزودی از نتایج لذت بخش زندگیم مینویسم که به خودم ثابت بشه که این خواست اتفاق میوفته و جهان این مسیری هست که به تازگی شناختم و هر روز ایمانم بیش تر میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد سرلک گفته:
        مدت عضویت: 3547 روز

        ادامه نداشته باشه هم مهم نیست مهم اینه که خدارو پیدا کردم و اورو دارم هیچوقت قطع نمیشه روزیش اینو مطمئنم اگه هم همه اینایی که به دست اوردم از دست بدم باز توکل میکنم به خودش در زمان کمتر به بیشتر از اونها میرسم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: