مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر محمد گفته:
    مدت عضویت: 2372 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم

    یه تجربه و یه خاطره بگم

    من خیلی قبلا تاکید داشتم بقیه رو با خودم همراه کنم ینی شده بود بحث دعوا میکردم و جیق میزدم تا بگم حرف من درسته من حقم بقیه ناحق ولی با توجه به اموزههای استاد جونم الان با هیشکی خدا شاهده با هیشکی بحث نمیکنم نمیدونین چ ارامشی دارم قبلا زیر کامنتا اینستا درگیری الان اونم پاک کردم چون ناخوداگاه باعث قضاوتم میشد حتی دوستانم پس پاک کردم و تموم گفتم نمیخام چقد این ارامش و رهایی خوبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    آوا طالب گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    استاد عزیزم سلام متشکرم برای این فایل استاد من یه ترمز خیلی خیلی خیلی قوی دارم اینقدر قویه که حتی لحظه ای بهش فکر کردن قلبم رو فشرده میکنه میپاشم ازهم حس خیلی بدی بهم دست میده استاد من بخوام خیلی واقع بینانه به زندگیمون نگاه کنم میتونم بگم من تو فقر مطلق بزرگ شدم ناسپاسی نمیکنم ها پدر من از اول کارگر بود یه ادم تنبل که همیشه نصف ماه تو خونه خواب بود من بچه بودم سالی یبار لباس میخریدیم اونم تو کمد نگهمیداشتیم که جایی دعوت شدیم لباس نو داشته باشیم باز همون شلوار پاره رو میدوخت مامانم مثلا همونو میپوشیدیم از بچگی عادت کردم وقتی چیزی رو دوست دارم نداشته باشمش چون میگفتن گرونه یادمه بچه بودم مریض که میشدم دستگاه گوارشم بهم میخورد دکتر بهم میگفت نوشابه بخوری برات خوبه من خوشحال میشدم که خب به این بهونه بابا قراره نوشابه بخرع یه مثال فقط زدم تا تهش برین دیگه لباسامون لباس کهنه ی بچه های فامیلمون بود که تهران بودن تابستونا میاوردن روستای ما و از اونا برمیداشتیم مامانم همین الانم همچنان ناراضیه از همون موقعی که یادم میاد ناراضی بود که بابام هیچوقت هیچکاری نکرد براش اگه یه تبکه طلا میخرید چندماه بعد به یه بهونه ای کم میاورد طلای مامانمو میگرفت میفروخت نه بابام بلده محبت کنه نه بلده بزرگی کنه نه بلد بود پدری کنه هیچی هیچی نه علاقه ای داشت تلاش کنه میدونین استاد با کمبود بزرگ شدنم دوتا اتفاق رقم زده یکیش این که اصلا دوست ندارم شرایطم ثابت بمونه مدام دوست دارم رشد کنم دومیش همین باوریه همین الانم که دارم بهش فکر کنم دارم گریه میکنم اونم اینه که من نمیتونم خوشی رو برای خودم بخوام خیلی تحت فشارم استاد ذهنم رو این بسته شده که مگه میشه من برم بیرون رستوران خوب بعد خونه بابام یه کیلو گوشت نباشه من لباس خوب بخرم مامانم کفش کهنه هاشو بپوشه خودمو مسوول حال خوبه مادرم و برادر کوچیکمو و پدرم میدونم بابای من هیچوقت منو حمایت نکرد دمش گرما گله ای ندارم همین بودنی که به نبود شبیه بود بیشتر بهم یاد داده فقط رو خودم حساب کنم خودم برم جلو خودم پیگیر همه ی کارامم خودم کنار خودمم خودم موتور محرک خودمم خودم پناهه خودمم خودم و خدای خودم . ولی مسوولین خوشبختی خودم رو دوشم نیست تو ذهنم من دارم تلاش میکنم کل این خانواده حالش بهتر بشه و افتادم تو یه دور باطل ولی این عذابی هم که ببینم تو اون شرایط باشن و نمیتونم تحمل کنم. بعد میتونم بگم بزرگترین ضربه رو هم از ترکیب این باور با چیزای دیگه خوردم. من سال ۹۶ ازدواج کردم شرایط مالی زندگیمون خیلی خیلی خوب بود نسبت به خانواده ام ولی من همیشه بغض داشتم تو مسافرت سر غذایی که میخوردم وقتی تو یه جمعی بودم و خوشمیگذشت بعدش که تنها میشدم کلی گریه میکردم که مامانم اینا تو شهرغریب تنهان یخچالش خالیع اخرش چیشد همسرم فوت کرد زندگیم رفت رو هوا و من برگشتم که فقر و کنارخانوادم باهم تجربه کنیم! خیلی مسخره اس ولی همینه من به خودم اجازه و حق اینو نمیدم که خودم لذت ببرم چون جلوی چشمم خانوادم و میدیدم و میبینم که شرایط سختی دارن پس جهان هم اجازه ی رشد بهم نمیده که حالم بد نشه! همین الان برادرم فقط بخاطر اینکه بتونم بفرستم یه مدرسع خوب با فرض اینکه کمکش کنم که اشتباهه قبول کردم هزینه شهریه ی مدرسه اش رو من بدم و فشار و انداختم رو خودم نمیدونم استاد این کامنتمو میبینی یا نه تایید میکنی تو سایت قرار بگیرع یا نه ولی اگر دیدی یا اگه دوستانی کامنت من رو خوندن یه راه حل بهم بدن بزرگترین ترمز من این موضوع لینقدر که تصورش حتی حالم رو بدمیکنه که من خوب باشم و چشمم و رو خانوادم ببندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مانی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    سلام استاد بزرگوار استاد من ۱۳ سالمه متولد سال ۸۸ هستم و در بندرعباس زندگی میکنم ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۳ شب تب کردم و چون کرونا داشتم رفتم و از بالکن خونمون افتادم وقتی توی کما بودم لوله ای که برای تنفسم گذاشته بودند باعث شد دور نایم گوشت در بیاد و بندر برای برداشتن اون گوشت تکنولوژی نبود وقتی برای بار دوم یا سوم رفته بودیم تهران اون گوشت یک مشکل داشت

    پس منو بیشتر نگه داشتند و خب بیمارستان جای راحتی نیست همش داشتم قر میزدم بعد یک دفعه

    گفتم :مانی یادت باشه حس خوب اتفاق خوب حست رو خوب نگه دار. بعد برای اینکه بهم خوش بگذره خب من آدم خیلی اجتماعی هستم حرف زدن برای من لذت بخشه بعد رفتم با همه پرستار ها دوست شدم و خب چون حسم خوب شده بود

    بر اساس قانون غیر قابل تغییر جهان هستی اتفاقات خوب سرازیر شد و بهترین دکتر تهران منو

    قبل از تاریخش راحت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فریبا آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    سلام دورد به همه دوستان هم فرکانسی واستاد عزیز.این فایل خیلی تاثیر گذار بود.من در کل هیچ وقت نظرم تحمیل نمیکنم به دیگران ولی خوب بعضی وقتا از کوره در میرم.از وقتی رو باورهام کار کردم خیلی بهتر شدم.همین دیروز تو گروهی بودم که پرشده بود از پیام هایی که من کاملا مخالف نظرشون بودم.چند بار نجواها اومدن که جوابشونو بده.اما از اونجایی که اونا ادم هایی بودن با باورهای کاملا نادرست.میدونستم که نه تنها تاثیر نداره بلکه کاملا در مقابل من جبهه میگیرن.پس تصمیم گرفتم که چیزی نگم.وانرژی خودمو صرف باورهای خودم کنم.واز این بابت خیلی خوشحال شدم تا اینکه نشانه من امروز منو هدایت کرد به این فایل وخیلی خوشحال شدم از تغییراتی که در درون خودم دارم میبینم.سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام استاد مهربان

    سلام بر دوستان خوبم

    فایل های مصاحبه با استاد واقعا فایل هایی هستند که خیلی ارزشمند هستند

    چون نکته هایی عالی و کاربردی در آن مطرح می شود و استاد هم توضیحاتی عالی و جامع به آن می دهند

    نکته ای که یاد گرفتم این بود

    هیچ چیز بد نیست

    پس اگر من می خواهم کاری انجام بدهم که فکر می کنم خانواده ام به دردسر می افتند این تضاد شاید بظاهر بد باشد اما برای آنها در کل خوب است چرا که در دل آن تضاد برای خانواده هم راهکاری پیدا می شود که در مسیر رشد و پیشرفت بسیار کمک کننده است و بسیار مفید است

    قانون زیبایی استاد گفتند که هیچ وقت بحث نکنم و بحث کردن کامل اشتباه است

    دوست نداری خوب انجام نده به همین سادگی

    و وقتی که من دیدگاهی را دوست نداشته باشم به آن عمل نمی کنم و از آن اعراض می کنم

    هییچکس بار دیگری را بر دوش نمی کشد و این نکته بسیار عالی بود که من امروز شنیدم

    وقتی که من مسیر درست بروم و راه درست بروم افراد دیگر هم با دیدن این مسیر درست من مشتاق می شوند و آنها هم به مرور در مسیر من قرار خواهند گرفت

    هرگز نباید غصه بخورم بخاطر مسیر نادرست دیگران

    وقتی که من هدف دارم و می دانم که در نهایت راهم و مسیرم درست باشد پس باید به ان راه ادامه بدهم و به جلو حرکت کنم

    حال خوب دیگران هم در کنار من هستند هرچند ممکن است در تضاد قرار بگیرند اما آنها از همین تضاد ها می توانند به نفع خودشان استفاده کنند

    پس اینکه من می گویم بخاطر پدر و مادر و فرزند و همسرم فلان کار را انجام نمی دهم این کاملا اشتباه و غلط است

    هرکس مسئول سرنوشت خودش است

    ممنون از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل زیبا

    سپاس از خدای خوب خودم

    ممنونم از خدایی که من را به اینجا هدایت کرده است

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Sos گفته:
    مدت عضویت: 2338 روز

    کلمات از جای از میان واژگان پروردگار هدایت میشن برای کسانی که در مسیر خلق روباهاشون در هر لحظه لذت می‌برند اون افراد به قوانین بدون تغییر ایمان دارند

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان

    روز 67 تحول زندگیم

    ………………..

    خدایا سپاسگزارم بابت امروزم که در بهترین حالت ممکن بیدار شدم چقد این روزها خیلی شادتر انگیزه ام برای کسب موفقیت های فوق‌العاده در احساس خوب هستم من به‌خودم ایمان دارم چون خدای دارم در هر لحظه منو هدایت راهنمایی میکنه سکوت میکنم جریان فکرها بسویم سرازیز میشن برای خلق های بی نظیر من قبل کجاست منه جدید خیلی فوق کرده آگاهانه تصمیمات زندگیم میگیرم من با برخورد به تضادها دارم بزرگ میشم الان درک بهتری از شرایط که توش هستم میفهم خودم با تنظیم فرکانس های مثبت روزهای خودم میسازم چقد لذت میبرم…..

    من کسی هستم که توی رفاه خاصی زندگی نکردم در یک خانواده معمولی بدنیا اومدم در یک خونه کوچیک بزرگ شدم حتا یک اتاق بیشتر نداشت همیشه دوست داشتم خونه مون بزرگ و اتاق های زیادی داشته باشه این خواسته توی دورنم شکل گرفته خونه بسیار بزرگ که در بهترین مناطق دنیا برای خودم بسازم مطمن به این خواستم میرسم ولی الان عاشقانه کار میکنم اینقدر کارم را دوست دارم که خیلی کم میخوابم گذار زمان حس نمیکنم این تضاد که من عاشق کسب درآمد انلاین بودم هدایت شدم به بهترینها….

    استاد من‌ پیام های شما را با روحم گوش میدم‌ و عمل میکنم به چیزهای که گفته میشم در فایلهای شما من در مدار آگاه های ناب برای دریافت هستم

    من تنها مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم …….

    میلاد پسری از نور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 862 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به بزرگان و بروبچ

    به روز 67 ام خوش آمدم

    درس امروز: مجادله و بحث ممنون

    هر کس هر مسیری که دوست داره بره . حله؟!!

    تمام …

    سپاس از الله یکتا ، بزرگان و بروبچ

    متاسفانه دیدگاهم به دلیل کوتاه بودن مطلب پذیرفته نشد

    مجبورم که بنویسم چند خطی مجدد

    ما هرگز توانایی تغییر کسی جز خودمان را نداریم

    والسلام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    خداوندرو هزاران مرتبه سپاسگذارم برای بودنم در این مسیر پراز زیبایی وآرامش

    چیزی که این دفعه برام پررنگ تر بود وزنگیو توی ذهنم به صدا در آورد از این آگاهیی هایی که انتهایی ندارن واقعا

    این بود که چقدر می تونه این باور بهمون کمک بکنه که واقعا بپذیریم ما توانایی تغیر زندگی هیچ کسیو چه در جهت خوب وچه بد نداریم وتصمیمات ما فقط برای زندگی خودمون می تونه تاثیری داشته باشه.چون هر فرد فرکانس مختص به خودشو داره با باورهای خودش ونتیجه افکار وفرکانسهای خودشو دریافت میکنه

    همونجور که من برای زندگی خودم فقط از باورهام می تونم کمک بگیریم ورقمش بزنم نه هیچ قدرت یا شخص دیگه ای

    وقتی داشتم این جملات رو از استاد میشنیدم توی این فایل

    اینو متوجه شدم که واقعا این باور چقدر بهم کمک کرده برای تصمیماتی که گرفتم تا بحال

    چون با این دید که فقط من قدرت خلق شرایط واتفاقات زندگی خودمو دارم نه هیچ کس دیگه ای

    کاملا دستتو باز میزاره برای اجرایی کردن الهامتی که در یافت می کنی از خداوند ودیگه ترسو دودلیو نداری برای عملی کردنشون که نکنه این کارو بکنم به خونوادم ضرری برسه یا هزارتا مسئله رو بخوام در نظر بگیرم قبل از گرفتن هر تصمیم.

    که اگر بخوام مجالی به ذهن منطقی بدم هزاران وهزاران دلیلو منطق پیش روم میزاره که به اون الهامی که بهم شده عمل نکنم ومنو میترسونه از انجامش

    چون بعضی مواقع در ظاهر الهاماتی که بهمون میشه اصلا منطقی نیست وباید با ایمان واحساسی که از درونمون حسش می کنیم بپذیریمش

    وهمین باور چقدر بهمون کمک می کنه

    خدایاا شکرت شکرت برای این آگاهیی های نابی که هر دفعه ظرف وجودمو بزرگتر میکنه

    خدای بزرگم سپاسگذارتم

    وامروز روز 67 از روز شمار تحول زندگیم بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    سلام استاد بزرگوارم

    سلام خانم شایسته نازنین

    گوش دادن به فایلهای استاد احساس آرامش عجیبی به ادم میدهد چرا که مسیرهای اشتباه را که رفتیم نشان میدهد و با منطق مارا به مسیر درست راهنمایی میکند و به دنبال آن شاهد آرامش و نتایج بزرگی در زندگی مان هستیم

    من از جمله آدمهایی بودم که بر طبق آموزه هایی که دیده بودم فکر میکردم دیگران در بدبختی و خوشبختی من تاثیر دارندو بلعکس منم در بدبختی و خوشبختی دیگران تاثیر گذارم، همچنین نگران تصمیم گیریهای بودم که به دیگران ضربه نزنم و یا جوری باشد دیگران را خوشبخت کنم ،با این باور اشتباه از خیلی خواستهای زندگی ام گذشتم و به خودم سختی دادم و طلبکارانه از خداوند پاداش میخواستم

    و این مسیر اشتباه آرامش را از من می گرفت و خود میدانید که نبود آرامش چه نتیجه هایی به دنبال خواهد داشت و چه ضربه های وحشتناکی خوردم .اما از آن روزی که استاد به را و روش و مسیر درست هدایتم کرد هر روز از معجزات زندگیم متحیرم

    خدا خیلی دوستم داشت که مرا متوجه یکی از سمی ترین باورهای زندگی ام کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مهلا یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    به نام خدا‌ی رزق دهنده

    سلاممم استاد عزیزم و سلام مریم جونم و سلام دوستای خوبم.

    ازتون خیلیی ممنونم که این دوره ی سفرنامه رو تهیه کردید و انقدر فایل های زیبا و پاسخگو به سوالات مارو مبذارید. مچکرم ازتون

    چقدر فایل قشنگی بود. یجهایی از فایل خودم رو دیدم اینکه میخواییم بگیم بیا از مسیر من برو بیا بپرس من کدوم مسیر رو میرم توهم همون مسیر رو برو. استاد من کسی رو اجبار به این کار نمیکنم و این ترمز من تو این مدت چندین ماهه اصلا خیلیی خیلیی کمتر شده. و من کاری یه کسی ندارم. اما بین دوستام انگاری دوست دارم بدونن مسیر من درسته. من دوست ندارم مسیرم رو کسی اگاه بشه که چیه. این تناقض که وجود داره و فکر میکنم بخاطر یسری احساس های کمبودیه که درونم دارم و حالا که بهش اگاه شدم میدونم باید بیشتر بفهمم که من چقدر از درون غنی و با ارزش هستم و نیازی نیست کسی رو از بیرون مجاب کنم. اینها خیلی درونم کمرنگ شده و الان واقعا خوشحالم.

    اما الان از این فایل یادگرفتم:

    1. فقط مسیری که میدونم به من احساس خوشبختی میده رو برم

    2.توجهی به مسیرهای دیگزان نداشته باشم

    3.من فقط باید به مسیر خودم تمرکز کنم و کسی رو وارد مسیر خودم نکنم

    خیلی به من احساس خوبی داد این فایل.

    ‌و بسیار خوشحالم

    خدایا صدهزاربار شکرت و تو تنها مالک و هدایتگر من به سمت زیبایی ها هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: