مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 45 (به ترتیب امتیاز)

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 682 روز

    درود براستادعزیزم وخانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم…

    من چندوقته تمرکز میکنم رو حال و احساسم و این جمله استاد رو خیلی دارم روش کارمیکنم که هرفکری که احساس منو خوب میکنه از سمت خداونده و هرفکری که باعث احساس بد در من میشه از جانب شیطانه…

    با درک این موضوع بهتر مشدم تو کنترل کانون توجهم و با این الگو راحت میشه تشخیص داد که الان این فکر درسته یا غلط…

    دراندرون من خسته ندانم که چیست

    که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

    من خیلی قشنگ دارم این شعرو توخودم میبینم که بخاطر افکار و توجه به ناخواسته ها چطور یکجا نشستم و بظاهر آرومم ولی تو وجودم جنگه آشوبه اینقد که منو فلج میکنه بعضی وقتا…

    که یهو بخودم نهیب میزنم که اگه الان حالت بده بخاطر اینه که فکر بدی توسرته…وگرنه هیچ اتفاق خاصی نیفتاده وهمش بخاطر توهمات ذهنته…

    خداروشکر که با استاد واین سایت الهی آشنا شدم که تونستم درک کنم الان به هرچی توجه کنم آینده منو داره شکل میده و این خیلی وقتا میاد تو ذهنم که ببین الان داری آیندتو درست میکنیا…

    اینو دیگه تجربه کردم وقتی حالم خوبه واقعا همه چی خوبه…

    چندوفت پیش که خودمو بخاطر افکار منفی فلج کرده بود و به لطف و کمک خداوند تونستم حال خودمو خوب کنم بخودم گفتم حسین ببین تو 5ساعت پیش حالت بدبود و فکر میکردی دیگه دنیا به آخر رسیده والان حالت خیلی خوبه ….

    از هر لحاظ بخوای بررسی کنی تو 5 ساعت گذشته تا حالا درآمدت همونه کارت همونه محل زندگیت همونه خونوادت همونه دوستات اطرافیانت سلامتیت لباست قیافت کشورت و….همش هموناس پس چطور 5 ساعت پیش یک آدم ناامید بودی واالان امیدواری؟؟

    مگه غیر ازاینه که شاخ وبرگ دادن به یک فکر خراب تو رو فلج میکنه و افکار خوب و توجه به داشته هات و زیبایی هات حالتو خوب میکنه؟؟؟

    پس هرچی هست همون فکریه که تکرار میشه شاخ وبرگ بهش داده میشه و اینقد توجه بهش میکنی که میشه زندگیت…این فکرو وارونه انجام بده به سمت مثبت تا اون چیرایی که واقعا برات خوبه و باعث رشد و پیشرفت و سلامتیت میشه برات مهیا بشه…

    یعنی بین گفتگوهای ذهنی من یک جنگه تمام عیاره تا به لطف خداوند اون گفتگویی پیروز بشه که باعث حال خوبه باعث سلامتیه باعث درآمد زیاده وباعث پشرفته هرروزه…

    من چون آدم مسئولئیت پذیری ام اشتباهات زیادی در رابطه با خانواده و پسرام کردم…

    همیشه میتواستم خودم همه کارا رو انجام بدم وچون عجول هم هستم فرصت نمیدادم که اونا آزمون و خطا کنن تا یادبگیرن واسه همین از این موضوع ضربات زیادی خوردم اینقد که الان پسر بزرگم که جداشده هم بعضی وفتا براش نگرانم که آیا میتونه خودشو جمع وجور کنه؟؟

    اشتباهه محضه فکر من ولی چون ضعیف بارش آوردم نگرانم…

    وبعضی وقتا بخودم میگم توکه از سن 8سالگی کار کردی براخودت مگه بد بود؟؟ مگه بدشد اوضات؟؟

    پدر من سواد نداشت ولی میدونست داره چیکار میکنه…کاری به بقیه اعضای خونواده ندارم ولی من تو همون خونه اینقد نیازمند یک لباس و کفش و یا یک 100تومن پول توجیبی بودم که توسن کم تصمیم گرفتم خودم کارکنم و هزینه هامو دربیارم و اینکارو کردم…

    مثلا میگفتم ته این محصولو من جمع کنم براخودم و این اجازه رو بهم می دادن و من بافروشش سود میکردم…

    به پدربزرگم میگفتم وقتی کاری دااری بگو من بیام کمکت بهم یک کم پول بده بتونم لباس بخرم برم مدرسه…من میگفتم درسته سنم کمه ولی بدنم قویه و درشت بودم…دلش برام میسوخت من متوجه میشدم ولی یک کاری بهم میداد که به اون بهونه پولم بدد…

    ولی واقعا من دلم براخودم نمیسوخت که مقایسه کنم با بچه های دیگه چون خیلی خوشحال بودم که میتونم پول دربیارم و حتی تو همون بچگی ام این غرور الانو داشتم که خیلی جاها بابتش ضرر کردم واصلا غرور خوبی نبود و مخرب بود…

    اینو گفتم بخودم بگم اگه الان ناراحت بچه هاتی شاید اونا اصلا خودشون دوست دارن مستقل باشن تو نمیخواد تلاش کنی براشون کار جورکنی شاید اون کاری که تو میخوای انجام بدن اصلا دوسش نداشته باشن و بتونم تصمیم بگیرم رهاشون کنم تاخودشون راهشون رو پیداکنن…

    منکه واقعا ازاینکه خودم مستقل زندگی کردم خوشحالم واگه یک فرصت زندگی دوباره بهم بدن این قسنتو دوست دلرم داشته باشم…

    درمورد بحث دین هم بگم که من آدمی هستم که واقعا هیچ کاری به دین واعتقادات دیگران ندارم و حتی بهشون احترام میذارم…من یک دوستی دارم خیلی دوسش دارم اصلا عاشقشم واون ازاول شدید مذهبی بود والانم یک کم از تعصباتش کوتاه اومده ولی هیچ مشکل خاصی تواین مورد باهاش نداشتم…مثلا میگفت توکه شبا بیرونی براسحر منو بیدارکن روزه بگیرم منم بیدارش میکردم وفرداشم روزه بودو نمازم میخوند و الانم میخونه جتی یکبارم درموردش باهاش حرفم نزدم..‌من میگم اون اینکار بهش حال میده خب بذار انجامش بده…همونجوری که من دوست دارم آزاد فکر کنم وآزاد باشم و آزاد عمل کنم به اونم اجازه میدم تو اعتقادات و باورهای خودش آزاد باشه..

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    سپاسگزارم خانم شایسته عزیز

    سپاسگزارم دوستانم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدرضا قناد باشی گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    سلام دوستان عزیزم

    دقیقا من قبلا میشنستم بحث میکردم باید ثابت میکردم این راه من درسته و خودم رو مسئول درست کردن افراد میدونستم خداوند سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نخواهد داد مگر اینکه اون قوم خودشون بخواهند تغییر کنند ما نمیتونیم و اصلا قدرتش رو نداریم ..میدونم دلسوزی دارم مثل تمام ایرانی ها مثلا بگم من پسرم رو باید تغییر بدم من تنها کمکی که میتونم بکنم این که خودم رو درست کنم و توی مسیر حرکت درست باشم اون حس رو به اونها انتقال خواهم داد و تاثیر خیلی خوبی داره ولی من فقط با رفتارم و تغییر باورهای خودم میتونم فقط حس موفقیتم رو به آنها انتقال بدم و اونها هم اگر من رفتارم درست باشه متوجه میشند تنها کمکی که میتونم به اون بکنم فقط اینکه روی خودم کار کنم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3762 روز

    درود به استاد، بانوی قلبها و هم فرکانسی های محترم

    نیروی هدایت گر درون و باور به اینکه او به ما پاسخ خواهد داد. این مهمترین باوره. یادم افتاد هفته ی پیش باید کارگاهی را اجرا میکردم، خودم توی آگهی اعلام کرده بودم کتابخوانی، ولی مسئول هماهنگی بهم گفته بود قصه گویی انجام بدم. من رفتم و از بچه ها نظرشون رو خواستم، نظرات مساوی شد. گفتم بچه‌ها یه نفس عمیق بکشیم چشم هایمان را ببندیم ببینیم چه حسی داریم.

    حسم بهم گفت کتاب بخوان. و همینکار را کردم. دیگه به این فکر نکردم ممکنه بهم بگن چرا کاری که ما گفتیم را نکردی. نتیجه این شد که پس فرداش ازم پرسیدن آیا می‌توانی دوباره این هفته هم بیایی…

    یا اینکه مسیر برگشتم به خانه اخیرا ازش پرسیدم کدام سمتی برم و منو برد به یک پاساژ ، فروشگاهی که پر از لباس‌های جنس کتان پنبه به قیمت خیلی خیلی مناسب داشت و برای تولد خواهرم و خواهرزاده ام خریدمشان با طرح های خیلی زیبا. اینطوری هدایت میکنه ولی من اوایل اینحد باورش نداشتم. حالا هم مثل استاد هنوز نشده ام. باید خیلی بیشتر تمرین کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سمیه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 527 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    خدایا هرچی دارم ازآن توست”

    سلام ب استاد عزیز و استاد مریم عزیز

    منم نشونه دارم از الهامات وقتی ازخدا کمک خواستم بهم کمک کرد وقتی نتایج دیدم ادامه ندادم ک بیشتر‌و بیشتر بشه

    آلان ک آین فایل گوش کردم متوجه شدم الهامات بوده باید ادامه میدادم توی هر کاری از خدا کمک میخواستم احساس خوب باید ادامه بدی ندی بد میشه

    این ذهن منطقی من فکر میکنه خودم پیداش کردم و نمیذاشت این احساس خوب همیشه ادامه بدم توی هر کاری

    ی روز پسرم داشت بازی می‌کرد .. خودکار منو پیش دفتر هام برداشت رفت منم دیگه یادم رفت

    بعدش ک لازمم شد ک بنویسم گفتم محمدحسین خودکار چکاز کرد کجا انداخت همه جای خونه رونگاه کردم ندیدم هرجا ک فکر کنید نگاه کزدم پیداش نکردم

    گفتم خدایا بگو بهم این خودکار بچه کجاانداخت هرجا بگی نگاه کردم

    بعدش ی حسی بهم گفت داخل یخچال نگاه کن .ب خودم گفتم مگه میشه داخل یخچال بیفته بچه چجوری انداخت

    خداشاهد دریخچال باز کردم این ور اون ور نگاه کردم

    دیدم افتاد توی در یخچال پشت شیشه آبلیمو ه

    گفتم خدایا شکرت دمت گرم

    بعدها با خودم فکر میکردم خودم پیداش کردم

    حالا متوجه میشم از خدا کمک خواستم بهم الهام شد

    ازین اتفاق ها افتاد تو خونه چیزی پیدا نمیکنم میگم خدایا کجاس بگو بهم

    پیدا میشه فکر میکردم خودم پیداش کزدم

    تو اگه میخواستی پیداش کنی همون اولش پیدا میکردی دیگه نمیخواست ک به خدا بگی

    خدایا شکرت ک توی این فایل متوجه شدم هدایتم کردی ب این فایل عالی

    استاد عزیز و مریم جان بی نهایت سپاسگزارم ازتون

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    امروز تونستم کامنت بذارم

    هرچند ک ذهن میگه دفع بعد چی

    ب لطف خدا تونستم چقدر حالم خوبه شکرت خدای من0

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2504 روز

    به نام خدا

    خدایی که هر لحظه با ماست

    سلام استاد و مریم جان

    الهام و هدایت گرفتن از خداوند واقعا جواب میده

    باور کنیم و سعی کنیم این موضوع هدایت رو در کارها بیشتر بخواهیم

    من هر زمان خواستم به آسانی و راحتی هدایت شدم

    خدایا شکرت

    در دین اجباری نیست

    در هیچ کاری اجباری نیست

    این جملات به من یاد داد آدمها متفاوت هستند و قرار نیست مثل هم باشند

    پس کسی رو مجبور نکن که بخواد مثل تو باشه و مثل تو عمل کنه

    خدایا درک بهتر و عمل به آگاهی که روزیمان کردی را به من عطا کن

    شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    سلام به هم دوره های محترم استاد عزیز و خانم شایسته ی نازنینم

    راهنمای درون و پرسش از او: آخ که واااقعا جواب میده استاد من باور کردم قرار نیست آدم مذهبی ای باشم که خدا جوابم روبده باهام حرف میزنه فقط من باید ازش بپرسم من باید بخواهم که این گفتگو صورت بگیره

    وقتی ازش میپرسم خدایا چکار کنم (در هر موردی) کامل حس میکنم بهم میگه، گاهی هم میگه نگین هیچ کاری نکن لذت ببر.

    نشانه های ثروت میان مثل همین کلاسهای خصوصی (با اینکه کم هستند)

    من باید صبر داشته باشم، نه اینکه کمی تغییر کنم انتظار کلللی نتیجه رو داشته باشم به اندازه ای که تغییر میکنم نتیجه میگیرم فعلا باید با همین نشانه ها خودم رو در مسیر نگه دارم تا بتونم بیشتر تغییر کنم و نتایج بزرگتر بگیرم.

    اعراض از دیدگاهی که دوست نداریم.

    من توانایی خوشبخت کردن فرزندم رو ندارم خیلی بیشتر از این حرفها باید عمل کنم و حرص نخورم چون من نمیتونم پسر 5 ساله ام رو مجبور کنم مثل من یا آموزشهای استاد عمل کنه پس باید یاد بگیرم رهاش کنم یا مثل من میشه یا نه، زندگی خودشه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سما حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2238 روز

    به نام او که مهربان‌ترین و بخشنده‌ترین‌ است.

    سلام استاد عزیز و مهربان. سلام مریم جان مهربان.

    چقدر این فایل خوب بود. من که دوازده قدم رو گذروندم، این دورۀ مهاجرت به مدار بالاتر، برام مثل مرور خلاصۀ درس‌ها قبل از امتحانه‌. چکیده‌ای از اون آموزه‌ها رو توی این فایل‌ها می‌شنوم و مدام تلنگر می‌خورم که دیدی فلان‌جا هم استاد این موضوع رو گفته بودن و یادت رفته بود؟ این بیان نسبتا خلاصه، آموزه‌های قبلی رو که ممکنه یه جایی توی ذهن ما پنهان شده باشه، میاره بالا و مثل اینه که یه ظرف آب سرد یهو پاشیدن توی صورتت. بیدار می‌کنه اساسی.

    خدا به شما استاد عزیزم و مریم جان عزیزم خیر بی‌پایان بده. باشید و بمانید و ببالید. دم‌تون گرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مریم شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    گام ششم

    خدایا میلیاردها بار شکرت که باز هم فرصت پیدا کردم یک فایل جدید یک آگاهی جدید دریافت کنم

    درمورد تلاش برای خوشبخت کردن دیگران میخوام بنویسم که چطور بارها به شکل های مختلف تلاش میکردم همسرم رو به سمت موفقیت هول بدم یعنی به معنای کلمه هول میدادم و میدیدم که اگر طرف خودش نخواد و آماده تغییر نباشه به هیچ عنوان هیچ کس نمیتونه ذره ای بهش کمک کنه

    مثلا بارها به کارآفرینی و داشتن کسب و کار خودش تشویق کردم بهش انگیزه میدادم اما نتیجه عکس میگرفتم

    درمورد سلامتی تشویقش میکردم به سبک قانون سلامتی عمل کنه اما نهایتش یک ماه بود و دوباره برگشت به روال سابق

    درمورد افکار و رفتار منفی گرایانه ش سعی میکردم ارشادش کنم، تصحیحش کنم و میدیدم که اصلا انگار حرفای منو نمی شنوه و اصلا تو مدارش نیست

    دیگه از جایی به بعد تصمیم گرفتم این دست و پا زدن برای تغییر دیگران رو متوقف کنم

    دیگه کافیه چون نه تنها اونا ذره ای تغییر نمیکردن بلکه بحث کردن و سعی در قانع کردنشون انرژی منو میگرفت احساسم رو خراب میکرد و میرفتم تو بیراهه…

    تو این فایل بیشتر یاد گرفتم که اعراض کنم و هر چقدر اون فرد بهم نزدیک هم باشه برام مهم نباشه که چطوری فکر میکنه و چطوری عمل میکنه

    و چه فرهنگ نابیه فرهنگ “لا اکراه فی الدین” که مهمترین و بیشترین سودش به خودم میرسه چون با درک این فرهنگ آرام و رها هستم

    چون درک میکنم هر کسی اختیار داره سرنوشت خودش رو خودش رقم بزنه، خدا که خالقمونه این اختیار رو به هممون داده با اینکه قادر مطلقه و میتونه در آنی همه رو هدایت کنه اما این کار جزو قوانینش نیست، پس من چیکاره باشم که خودم رو هلاک کنم تا بقیه به راه راست هدایت بشن…

    من باید درک کنم که من یک مسئولیت بیشتر ندارم اونم تمرکز روی زندگی خودم و تغییرش به زندگی دلخواهم همین…

    وقتی میفهمم که من مسئول زندگی کسی نیستم و اینکه هرچی پیش میاد برامون خوبه و جزئی از مسیره که بزرگمون کنه رشدمون بده، با خودم با درونم به صلح میرسم و یک احساس سبک بالی درونی دارم

    بچه ها نمیدونم شما هم این احساس رو دارین یا نه مخصوصا تو این روزای پروژه که مداوم رو خودم کار میکنم احساس میکنم یه فاصله فرکانسی عمیقی بین من و اطرافیانم ایجاد شده، اصلا حرفای همدیگه رو نمیفهمیم، وقتی بینشون هستم احساس غریبگی دارم، وقتی اونا دارن نق و ناله میکنن از وضعیت مملکت و بی پولی و بدبختی، با خودم میگم اخه من بین این آدما با این طرز فکرشون چیکار میکنم…

    البته که وقتی میبینم یه روزی منم جزو همین جمع بودم و تازه بیشتر از همشون بحث سیاسی میکردم و الان احساس غریبگی میکنم و وقتی این حرفارو میشنوم احساس خفگی میکنم و دلم میخواد از اون جمع فرار کنم، کلی خداروشکر میکنم که چقدر روحم پاک تر شده چقدر چشم و گوش هام باز تر شده برای دیدن اینهمه نعمت و فراوانی و رشد و گسترش جهان، وقتی میبینم متوکل تر شدم، توحیدی تر شدم و…

    خدایا هزاران بار شکرت که همه جهات زندگیم رو زیر و رو کردی و ایمان دارم اگر این مسیر الهی رو ادامه بدم از لحاظ فیزیکی هم با افراد بهتر و با ایمان تر هم فرکانس میشم…

    خدایا شکرت که من هر لحضه دارم با شهودم با راهنمای درونیم عشق میکنم و چراغ راهم شده و برام مسیر یابی میکنه و بهترین مسیر رو بهم میگه

    من جنس این الهامات و هدایت هارو خوب شناختم: الهاماتی از جنس آرامش، رهایی، سبکی، حال خوب، رضایت… که نتیجش بلا استثنا سوده و سوده و ســــــود…

    خدایا شکرت برای تک تک هدایت هات که همیشه از روی فضلت باهام رفتار کردی نه از روی عدلت…

    عاشقتونم به خدا… عاشقتونم که میتونم راحت اینجا از احساسم بگم از الهاماتم از هدایت هام بگم از نعمت ها و فراوانی ها و زیبایی ها بگم و بقیه درک کنن چی میگم متوجه حرفام بشم آخه وقتی یهو احساساتی میشم و ناخودآگاه به اطرافیانم از این حرفا میزنم اصلا میبینم که تو باغ نیستن یهو سکوت میکنم میبینم اصلا ما تو دوتا دنیای متفاوت هستیم و تنها جایی که درک میشم این سایت نورانی و الهی هست…

    خدایا از تمام وجودم ازت ممنونم که استاد رو هدایت کردی به این مسیر و من رو هم در فرکانس شنیدن حرف های استاد قرار دادی تا متفاوت فکر کنم، متفاوت عمل کنم و متفاوت نتیجه بگیرم تا من جزو اون “اکثرهم لا یعقلون” و “اکثرهم لا یفکرون” نباشم و با مغز آکبند از دنیا نرم…

    الهی شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 746 روز

    بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    به نام خدای قشنگم …

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم دوست داشتنی من

    و سلام دوستان بی نظیر سایت عباسمنش

    امیدوارم حالتون عالی باشه …

    استاد وقتی اول داشتید درباره ی مهم ترین قانون که باور کنیم خدای هدایتگری هست …

    یا لحظه انگار خدا بهم گفت ببین …

    این همون ایمان به غیبی هست که میگم …

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان الم

    ﴿1﴾الم [الف لام میم‏] (1)

    ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾

    این کتابى است که شک در آن روا نیست [که‏] راهنماى پرهیزگاران است‏ (2)

    الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿3﴾

    همان کسانى که به غیب ایمان دارند و نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه روزیشان داده‏ایم، انفاق مى‏کنند (3)

    وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾

    و کسانى که به آنچه بر تو نازل شده است و آنچه پیش از تو فرود آمده است، ایمان دارند و هم آنان به آخرت ایقان دارند (4)

    أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿5﴾

    اینان از جانب پروردگارشان از هدایتى برخوردارند و هم اینان رستگارانند

    قربونت برم من ….

    خلاصه که فایل رو استوپ کردمو با خدا حرف زدم …

    یعنی اون حرف زد …

    اون گفت ببین …ایمان داشته باش که من همه جا باهاتم …منو ببین …دست منو توی دستت ببین …صدای من توی قلبت بشنو …جریان بی نهایت هدایت منو توی زندگیت ببین …در هر لحظه …من تو رو قضاوت نمیکنم …پس بپرس …حتی برای چیز های بی ارزش البته از نظر تو …

    به حرفم گوش کن …اصلا ول کن اون تجربیاتی که داشتی…

    طبق تجربه ها و منطق پیش نرو …با هدایت من با صدای من پیش برووو

    من هستم …من هواتو دارم …

    تمرین من ؛ بنویس چه تصمیماتی در زندگی ات باید بگیری والهامات و هدایت را دریافت میکنی ولی اون بر خلاف تجربیات توست …آنها را بنویس و تصمیم بگیر به الهامات عمل کنی …

    تجربیاتی که قبلا داشتی که برخلاف تجربیاتی از الهامات عمل کردی و موفق شدی یا عمل نکردی و بعد متوجه شدی چقدر اون الهام درست بوده …

    …..

    ..

    برای خوب شدن درونی احساس …

    باید همیشه گفت و گوی ذهنی رو کنترول کنی …و باوری که از اون نجوا های میاد که به تو احساس بد میده رو با باور درست جایگزین کنی ….

    تمرین ؛ در روز چه نجواهایی تو را آزار میدهد …باور مخفی آن را پیدا کن و باور درست را بنویس و تکرار کن تا اون کم کم محو بشه ….

    ….

    ..

    باید برای دریافت ثروت صبر کنیم ….

    البته این یه قسمتی از کاره باید روی باورمون هم کار کنیم و اجازه بدیم نتایج رخ بده …

    نه اینکه یه دکمه بزنیم درست بشه ….

    تمرین ؛

    روی باورای ثروتت کار کن …و نشونه ها رو ببین و تایید کن …

    و بدون که به خاطر تغییراتی هست که داری در درونت انجام میدی …

    ……

    ….

    ..

    اگر در یک سختی هستی و یا عزیزانت در سختی اند این بد نیست …

    این تضاد اتفاقا خوبه …تو مسئول خوشبختی خودت هستی نه کس دیگری ….

    نمیتونی هم کسی رو خوشبخت کنی …

    اصلا بحث هم نکن که بخوای به کسی ثابت کنی …

    هر کسی فکر خودش زندگی خودش …خوشبختی خودش …

    میدونید وقتی به اینجای فایل رسیدم یادم افتاد به اون حرف پیامبر توی قران …که برای اینکه سر دعوا رو هَم بیاره …گفت …

    مِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿1﴾بگو اى کافران (1)

    لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿2﴾آنچه مى ‏پرستید نمى ‏پرستم (2)

    وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿3﴾و آنچه مى ‏پرستم شما نمى ‏پرستید (3)

    وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿4﴾و نه آنچه پرستیدید من مى ‏پرستم (4)

    وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿5﴾و نه آنچه مى ‏پرستم شما مى ‏پرستید (5)

    لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿6﴾دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (6)

    چقدر قشنگ اینجا خدا میگه ببین بحث نکن …بحث کردهکارتو میسازه …تو رو میندازه توی چاه …ولش کن …

    لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿256﴾در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بیراهه به روشنى آشکار شده است، پس هرکس که به طاغوت کفر ورزد، و به خداوند ایمان آورد، به راستى که به دستاویز استوارى دست زده است که گسستى ندارد و خداوند شنواى داناست‏

    …..

    همه ازادن دیدگاهتان رو بگن ….

    دیدگاهی رو دوست نداری …اعراض کن ‌…

    ولی خودت به دیدگاه زندگی خودت برس…..

    •••••••••••••••••••••••••••••••

    ما مسئول نیستیم ….ما مسئول خودمون هستیم …

    هیچ کس بار دیگری رو بردوش نمی‌کشد…

    تو راه درستو برو ….

    اونا خودشون باید خودشون رو خوشبخت کنند …

    اگر باورت درست باشه و حرکت کنی درد ها و رنج ها زود برطرف میشه …

    تمرین من :

    1. چند درصد خودتو مسئول زندگی خودت میدونی …مطمئنم نمیگی صد درصد …خی حالا چرا …

    مسئولیت زندگیتو بپذیر و حالا ببین باید برای خوش بخت کردن خودت چیکار کنی …

    2. چند درصد خودتو مسئول چه افرادی میبینی …اونو به صفر برسون و این باور بساز کخ تو مسئول زندگی خودتی نه کس دیگه …

    هر کاری هم میکنی ..فقط به خاطر خودته نه کسی …

    ………

    حتما تمارین رو انجام میدم و میام در پاسخ به کامنت خودم مینویس …

    ممنون به خاطر فایل امروز …عاشقتونم …

    در پناه لله …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    سلام به استاد عزیزم

    وقتی از خداوند درخواست میکردم و منتظر بودم دقیقا همه اش اجابت بشه و نمیشد راستش ناامید میشم و ذهنم میگفت دیدی نمیشه دید الکی درخداست کردی

    ولی الان به این قکر میکنم الان از 10 تا درخواستی که دارم یکی دوتاش واقعا داره اجابت میشه و این پیشرفته این یعنی مسیر درسته چون دوتلش احابت شد اگه لینطوری ادامه بدم میشه سه تا و چهار تا و این نشون میده باورهام بهتر شده که راحت تر و بیشتر اجابت میشه و دیگه ناامید نمیشم و ذوق میکنم

    دوست دارم تمام تجربیات گذشته ام پاک کنم و بتونم بدون نجواهای شکست دوباره برم سراغ کاری که نتونستم قبلا انجامش بدم ، طبق حرفای شما این برداشت رو کردم که وقتی با ذهنیت پاک بری سراغ کاری و تجربیات قبلی ات دخالت ندی اون وقت اتفاقات جور دیگه ای رقم می خوره

    به درک بهتری از قانون رسیدم واقعا قبلا نمیدونستم باید چیکار کنم و چطور باور سازی کنم ولی این اواخر وقتی به افکاری که تو ذهنم بابلا پایین میشد توجه کردم دیدم راجب ضعف بینایی ام یه حجم عظیمی از گفتوگوهای ذهنی در طول روز وجود داره تو ذهنم

    و مدام راجبش خودمو مقایسه میکنم ، وقتی نمیتونم از پس کاری بر بیام در این مورد یا اینکه فورا نمیتونم انجامش بدم این گقت و گو ها توی ذهنم هی تکرار میشن

    و بعدش وقتی به خاطر مقایشه حالم بد شد و خواستم حال خودم خوب کنم فهمیدم که من به یک منطق و باور نیاز دارم که مخالف این گفت و گو های ذهنی باشه و به من احساس بهتری بده و من با تکرارش تو اینجور موقعیتی ، به احساس بهتری برسم

    و هرموقع این گفت و گو ها در این زمینه تکرا. شد من همین منطق جدید رو تکرار کنم و کار انجام می شود

    قبلا اصلا اینطور نبود من درکی از این روند نداشتم و احساس میکنم یک پله اکاهی ام ببشتر شده

    منشا نتایج اینه که تو داری روی خودت کار میکنی و خود به خودی نیست

    چقدر خوبه که شما واقعا فرهنگ رفتاری و گقتاری رو هم به ما یاد میدین که اکر با یه دیدگاه برخورد کردیم که خوشمون نیومد چطور رقتار کنیم

    یاد گرفتن همین نکته باعث میشه ظرفمون بزرگتر بشه حالمون بهتر بشه رابطه ی بهتری با بقیه داشته باشیم و این انرژی رو برای پرداختن به کارهای دیگه استفاده کنیم

    یه تجربه دارم که میخوام به اشتراک بزارمش

    وقتی کلاس 12 بودم و مدارس انلاین بود من تمرکزم گذاشته بودم روی ازمون ها و .. و به کلاس های انلاین مدرسه اهمیت نمیدادم چون از نظرم ارزش بار عملی به اندازه زمانی که صرف میکردی نبود و این دیدگاه من بود و با هر منطقی که من داشتم

    ولی دوست صمیمی اینطور نبود و کاملا برعگس برخورد میکرد و صبح تا ظار کلا انلاین و و نَعول انجام تکالیف مدرسه و به نظر من (واقعیت ماجرای این تیکه رو خبر ندارم) اصلا واسه کنکورش وقت نمیزاشت که پایه های قبل بخونه و تست بزنه و فلان

    خلاصه من خودم مسئول میدونستم که اکاهی هایی که از مشاورم دلشتم بهش انتقال بدم و مدام بهش میگفتم کلاس انلاین مدرسه بزار کنار اصلا مهم نیست نمره مستمرت چنده ، رتبه کنکورت واسه اناخاب رشته مهمه و فقط نمره امتحان گتبی

    و دوست منم گوش تمیداد و منم حرص مبخوردم و یه عالمه دلیل براش میاوردم و یقین داشتم که داره اشتباه میکنه ، و یه روز این دوشتم بهم پیام که من تو زندگی ام درگیری ها و مسائل مخصوص به خودم دارم و نمیتونم اونی باشم که تو ازم انتظار داری ببخشید که شرایطمون متفاوته و کلا باهام قطع رابطه کرد

    اول که من قبول نگردم که من تقصیری داشتم و فکر میگردم تقصیر اونه. ولی بعدها که بهش فکر کردم دیدم لین اصرار من و اینکه میخواستم دیدگاه و عملکرد خودم بهش تحمیل کنم باعث شد رابطه امون پر تنش بشه و قطع بشه و این برام یه نجربه شد که وقتی دوباره اشتی کردیم من رفتار لهتری از خودم نشون دادم و سعی کردم دیگه این گارم تکرار نکنم و خداروشکر میکنم که در حال حاظر واقعا رابطه حیلی رها تر و زیباتر و لذت بخش تری باهم دلریم و هیچ کدوم کاری به هم در این رمینه نداریم و همین باهث شده از کنار خم بودن لذت ببریم و رابطه امون خیلی روان تر پیش بره

    و یه تجربه دیگه هم گه داشتم گه اونم میخوام بگم اینه که یه دکست دیگه هم داشتم که بازم با هم صمیمی بودیم

    حالا اینم بگم که با دبدیگاه الانم که بهش فکر میگنم اونموقع به اسم صمیمی بودن خیلی از حریم های همدیگه رعایت نمیکردیم و اونطور که باید اجترام نمیگذاشتیم

    خلاصه من متوجه شدم که این دوستم یه مشکلی داره که ناراحته و مدااااام اصرار که بگو مشکلت چبه ما دوستیم بزار کمکت کنم (یه دوستا تو مشکلات با هم هستن و کمک میکنن ، من ناجی اون هستم ، مسئول حل کردن مشکلاتش هستم و یه دوست خوب با انجام این کار ارزشمند تر میشه) باور کنین اون اولش نمیخواست بگه کلا بهم ولی من اصرار کردم و بالاخره گفت مشکلش چیه

    و با همین رقتارم برای خودم دردسر درست کردم یه عاااالمه ، چرا؟ چون اینقدر درگیر حل جشکل تکن شدم که اخرم دائمی حل نشد یا کلا حل نشد که از رندگی خودم افتادم

    از توابم از درسم از اعصاب راحتم از ارامشم از اعتبار تحصیلی ام

    و در نهایت دیگه کم اوردم و گفتم من دیگه نیستم

    من اصلا بدترین دوست دنیا و تو هرچی دوست داری به من بگو ولی من دیگه نمیتونم و میحوام اصلا قطع رابط کنم دیگه بریده بودم و تسلیم بودم

    و طبق قانون خداوند وقتی از خودت می کنی و به بقیه می دی انتظار نداشته باش به چشم بیاد یا قدردانی باشه

    در نهایت من شدم رفیق نیمه راه گه دوستش توی مشکلات رها کرده و من اینو با جونم پذیرفتم و دیگه دفاعی ام نگردم که فلانی من اون همه گتر کردم برات هاا ، و رها کردم و بعدش که دیگه اون ورودی ها و اون درگیری های ذ6نی نبود من ارامش رو احساس کردم و بعدش این برام تجربه شد که زیاد پیکیر حال بد کسی نشم کخ اونم بیاد سعره دلش باز کنه و منم ترغیب بشم به ناجی بودن و بعدش یه عالمه مسئله پیش بیاد

    الان اگه بیینم کسی یکم درگیره و خود اون شخص هم برام ارزشمنده ، بخش میگم حالا اگه مسئله ای هست و فکر میکنی کمکی از دستم برمیاد خوشحال میشم برات انجام بدم و دیگه پیگیری نمیکنم و جالبه که همه مردم فکر میکنن مشکلشون اینقدر بزرگه که کار عملی از دست کسی برنمیاد که ازش بخوان فلان کار انجام یده ولی به شدت فقط یه گوش شنوا و کسی که پای حرفشون بشبنه میخوان که تخش اینو ازش بخوان که با وجود این شرایطی که برات تعریف کردم به نظرت الان چیکار کنم؟ که مسئولیت تصمبم گیری به عهده تو بزارن که اگه شرایط بد شد بگن تو بودی

    که منم دیگه تو این شرایط میگم نمیدونم طبق چیزی که از استاد یاد گرقتم و نسئولیت به خود نی سمرم و خیلی زندگی راحت تری دارم

    دیگه نگرلن نیستم فلانی ناراحته

    اگر باورهامون درست باشه و تو مسیر حرکت کنیم درد ها و رنج ها اولا به وجود نمیاد و دوما به وجود هم بیاد با تغییر باورها خیلی زود حل میشه خیلی خیلی زود حل میشه و تمام اون روزهای سخت هم به نفع ما و هم به نفع اونا خواهد شد

    ابن جمله ی استاد این امید رو بهم داد که نکران روزهای سخت نباشم چون اگر در مسیر باشم اصلا به وجود نمیاد و اگر بیاد به من سود می رسونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: