مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک دست‌اندرکاران سایت الهی عباس‌منش و همه‌ی عزیزان همراه و هم‌فرکانسم

    در حدود سال 1381 بود که من دانشجوی دکتری بودم. همکاری در دانشگاه داشتم که در گُلد کوئست بود و همش تبلیغ می‌کرد. منم که مثل بسیاری از اعضای هیئت علمی و مانند بسیاری از مردم ساده دل و البته ضعیف از نظر مالی، آرزوی داشتن ثروت‌های نجومی را بدون طی کردن مراحل تکاملی‌ام داشتم، سرانجام اسیر این تبلیغات شدم. یادم میاد با پسر بزرگم که اون موقع حدود چهار سالش بود توی مترو در تهران نشسته بودم و از جلسه‌ی پرزنت ایشان داشتم به سوی خانه‌ای که برای سکونت برای گذراندن دوره‌ی دکتری اجاره کرده بودیم بازمی‌گشتم. وسط راه یک‌دفعه فکری به ذهنم رسید که با معاون امور مالی دانشگاه تماس بگیرم و درخواست وام کنم تا بتونم در گُلدکوئست ثبت‌نام کنم. ایشان گفتند که من حائز شرایط هستم و منم خوشحال شدم و وقتی به شهرم( که هر هفته می‌بایست برای تدریس می‌رفتم) بازگشتم، وام را دریافت کردم و ثبت‌نام را انجام دادم.

    الان یاد این حرف استاد در گفتگوی ایشان با استاد عرشیان‌فر افتادم که داشتند از قول قرآن می‌گفتند که خدا برای ما هیچ چیزی نمی‌خواد، خدا همان چیزی را به ما میده که ما ازش می‌خوایم و براش تلاش می‌کنیم.

    آره ثبت‌نام کردم و من که باید روی تحصیل دوره‌ی دکتری متمرکز می‌بودم، همش سرگرم گُلدکوئست شدم و تمرکزی بر درسهام نداشتم و به همین خاطر بسیار ضعیف پاس کردمشان.

    در گُلدکوئست که پیشرفتی نداشتم، درسهام را هم که ضعیف پاس کردم و از هر دو کار افتادن. تا این‌که همون همکارم که مثلا بالاسری من بود، یه روز بهم گفت: پسر یه کاری نو داریم که اصلا گُلدکوئست در برابرش هیچه! منم که تشنه‌ی پول بودم، پذیرفتم. اسم اون ترفند پونزی، سوئیس کش بود. شاید اسمش را شنیده باشید. تو اون ترفند پونزی به نام گول زننده‌ی سوییس کش، پول ورودی این‌بار یک میلیون تومان بود و این در حالی بود که دلار هزار تومان بود، یعنی هزار دلار. خوب می‌تونستی مجموعه بسازی و بعدش هر ماه بیست درصد از سرمایه‌گذاری طرف را به‌عنوان سود بهش برمیگردوندی. سود افراد را هم از پول ورودی‌های جدید بهشون می‌دادیم. من تو اون کار که البته چه کاری؟! همش حقه‌بازی بود و کلاه‌برداری، خوب پیشرفت کردم ولی پس از هشت ماه یک شبه اون پول‌ها با پاک شدن سایت شرکت مجازی رفت و دیگه پیداش نشد و من موندم کلی طلب‌کار.

    یادمه که درست یک شب پیش از پاک شدن سایت اون شرکت مجازی، ماها را برده بودن در یک سالنی نزدیک میدان تجریش که فکر کنم مال آموزش و پرورش بود و یه آقایی که مثلا استاد موفقیت بود داشت از اون کار تمجید می‌کرد. ما هم همه شارژ شده بودیم و می‌خواستیم از فرداش بترکونیم که یهو سایت رفت و دیگه نیومد. چه‌ها که نکشیدیم و چه بیچارگی‌ها که ندیدیم! خدا بهم رحم کرد و اگر رحم خدا نبود، شاید حالا هیچ هم نبودم! خدایا پروردگارا سپاس بیکران دارم که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت گذاشته‌ای و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم.

    پس از شش ماه که ازون ماجرا گذشت، شرکتی در رسته‌ی آب را با چند نفر دیگر تاسیس کردم و شروع کردیم به پیمان‌کاری با شرکت آب منطقه‌ای استان. اوائل کار همه چیز خوب بود چون ما لقمه‌های کوچک برمی‌داشتیم و از پسش برمیامدیم. ولی کم‌کم من که مدیر عامل بودم طمع کردم و خواستم با پارتی‌بازی پروژه‌ای را بگیرم که گرفتیم ولی از پسش برنیامدیم و ازش انصراف دادیم که همون سبب برهنه خوردن شرکت و انحلالش شد. بار دیگر هم مراحل تکاملی را رعایت نکردم و ضربه‌اش را خوردم.

    چند سالی دیگه فقط به کار تدریس و پژوهش در دانشگاه پرداختم ولی چهار ساله که نماینده‌ی یک شرکت آبرومند و‌ جهانی هستم که خدا را شکر درسته که اوضاع بد نیست ولی اگر در این‌ موقعیت هستم، بازم دلیلش رعایت نکردن قانون تکامل و پیوسته بودنه! و این‌که ظرف ذهنی من پر بود از دانایی‌هایی که در این‌کار هیچ کارایی ندارند. الان تازه کم‌کم دارم این ظرف را خالی می‌کنم تا درش مطالب سودمند برای آموزش کارم جای بگیره. حالا دیگه نباید شتابزدگی داشته باشم! باید اجازه بدم که تکامل کار خودش را بکنه! من تنها باید به خدا توکل کنم و ترس‌هام را کنار بگذارم. واقعا اگر اینجام، این یعنی که خدا خیلی دوستم داره که منو آورده تا از این آموزه‌ها( سخنان استاد بزرگوارم و کامنت های دوستان گرامی) استفاده کنم.

    خوب، هنوز هم می‌ترسم که به با برخی از آدما در مورد محصولاتم حرف بزنم. البته این همیشگی نیست و گاهی که فروشم پایین میاد این احساس ترس بیشتر میشه. به خودم میگم که ببین، تو ترسیدی ولی خدا که نمونه! اگه همون وقتا که فروشت خوب بود و تو شجاعت اینو داشتی که با هرکسی در مورد محصولات صحبت کنی، حالا هم همونه! خدا همونه و توکل بهش حالا و گذشته و آینده و وضع خوب و خراب نمی‌شناسه! تو تنها کاری باید بکنی اینه که بهش اعتماد کنی و راه را برای، چه هوا صاف و آفتابی و آبی باشه و چه توفانی و پر از ابرهای سیاه و رعد و برق! خدا همونه! و مزد را کسی می‌گیره که ایستادگی کنه و شجاع باشه و با این‌که می‌ترسه، دلش را به خدا گرم کنه، خودش را با هیچ کسی مقایسه نکنه و صبور باشه و پیوسته! ته این مسیر روشنیه! پس برو و برو برو!

    خدایا پروردگارا دوست دارم و از این‌که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم نهادی تا راه گم نکنم از تو سوتی بیکران دارم.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    حمیدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4022 روز

    سلاااام پر انرژی در گام چهارم

    کامنت امروز رو با چند توجه به زیبایی ها از اول صبح شروع میکنم

    صبح زود زمانی که میخواستم بیدار شدم ، و با زیبایی ابرها و هوای صاف و منظره دور بسیار زیبای خط آبی پر رنگ دریای خزر شروع کردم با حس عالی ، بعد از یه دوش آب گرمی که کم کم رو به سرد بره و شکرگزاری برای این نعمت رفتم سراغ خوندن کامنت یکی از دوستان در کانال تلگرام گروه تحقیقاتی عباس منش ، شروع گام چهارم و خواند و گوش دادن و نوشتن نکات مهم ! حالا دیگه زمان کار بود

    بعد یه جلسه آنلاین خیلی خوب و با انرژی با همکارانم ، تشویق و تحسین من توسط همکارانم ، قهوه بسیار عالی که همسرم آماده کرد و بهم داد در حین اینکه توی جلسه بودم

    و پاداش مالی که صبح به حسابم واریز شد از سمت شرکتی که باهاشون همکاری میکنم که بسیار برام حس خوب و خوشحال کننده ای داشت که باعث شد دی ماه ( غیر از آذر ماه که بالاترین ورودی امسال تا به الان را داشتم ) ورودی مالی من از 8 ماه قبلی ام بیشتر باشه

    و در نهایت یه غذای عالی و نعمت خوشمزه که باعث شکرگزاری و انرژی بیشتر شد که الان بشینم برای بار دوم گام چهارم را گوش بدم و این کامنت را با احساس عالی و شکرگزاری بنویسم

    الهی شکر و هزاران بار شکر : )

    قبل از اینکه به سوالات و تجربیات برسیم ، یه جهش میکنم به آخر فایل ، جایی که استاد میگند :‌ به نظر من این باورها 5٪ نهادینه شدند و این نتایج را دارند !!

    چی استاد ؟ درست شنیدم 5٪ ؟ ، بااااباااا دمت گرررررم !!!! :‌)

    این مطلب دوتا نکته برامون داره اولیش را که استاد گفتند که اگر این باور ها بیشتر نهادینه بشه چی میشه ،‌ اما نکته دومش اینه که ما چقدر روی خودمون کار کردیم ؟

    یا موقع هایی که خسته میشیم و فکر میکنیم نتیجه نمیگیریم ، مشخصه که هنوز خیلی جای کار داریم ،‌ وقتی استاد ما اینو میگند یعنی صد در صد که نه ، هزار در هزار مطمعن باش که قانون جواب میده و همیشه جواب خواهد داد !! فقط بستگی به خودمون داره ، هر چقدر که بکاریم و حواسمون باشه محصولمون آفت نزنه ( کنترل ورودی های ذهن ) به همون اندازه هم برداشت میکنیم ،‌ البته من فکر میکنم بیش از اون برداشت میکنیم ِ، در اصل خداوند بیشتر بهمون میده :‌)‌ وقتی که باور توحیدی مون را تقویت کنیم ، خداوند بیش از تلاشمون بهمون میده ، نعمت های پایدار و پر برکت !!

    چه خدایی داریم که این بنده صالحش با 5٪ باورهای نهادینه شده اش اینقدر نتیجه گرفته :‌))

    در مورد ترفند پونزی ، خوشبختانه من قربانی اون نشدم و چه از تاثیر صبحت های استاد در سال های قبل و چه شنیده های اطراف و باور ذهنی خودم که از بچگی بود که یک شبه نمیشه به چیزی رسید ، و مخصوصا تجربه تلخ یکی از نزدیکان ، هر موقع حرفی شده و یا پیشنهادی بوده از این مورد ( هر چند کم ) سعی کردم به قول استاد از سمت مخالفش فرار کنم : )

    متاسفانه یکی از نزدیکان من ، حدود 12 سال پیش قربانی این ترفند شد ،‌ و در اون سال اگر اشتباه نکنم و عددی که شنیدم درست باشه حدود 800 میلیون بدهی براش اتفاق افتاد ،‌ توی این 12 سال سختی های مختلفی را گذروند بدهی ها را پرداخت کرد و حتی برند ساخت ،‌ رشد کرد و به جایگاه قابل قبولی رسیده بود

    اماااااااا

    متاسفانه تر اینکه ، در چند ماه اخیر امسال به دلایلی که کامل ازش خبر ندارم و یکیش پول نزول بوده !! ( به قول استاد وقتی که بیس کار حل نشه فرقی نمیکنه ) در حال حاضر تمام زحمتاش نه تنها به باد رفته و برندش هم خراب شد بلکه با بدهی 70 میلیاردی مواجه شده !! که برای همه اطرافیانی که میشناختنش به شدت شوکه کننده و تعجب آور بود ، که از صمبم قلبم براش دعای تغییر و هم فرکانس شدن با قانون جهان را میکنم تا بتونه برگرده و جبران کنه !!!

    در صورتی که یکسال پیش من قرار بود باهاشون همکاری شروع کنم و پیشنهاد نسبتا خوبی هم بهم دادند ، ولی از اون راهی که این موضوع را هم به دست هدایت و خدای خودم سپردم ، شروع همکاری و قرارداد عقب افتاد ، با اینکه من تایید اولیه را داده بودم اما کارها پیش نرفت و منم دقیقا در این فکر بودم که این روان پیش نرفتن کارها یه جور نشونست و هم زمان با عقب افتادن کارها تیم دیگه ای که از قبل باهاشون همکاری پروژه ای داشتم بهم پیشنهاد همکاری کامل دادند و برعکس اونطرف ، کارها به راحتی و سریع پیش رفت و الان یکساله که من در رضایت کامل باهاشون همکاری داشتم و دارم و واقعا لذت بردم ،‌ولی متاسفانه اون شخص و برند الان به شدت سقوط کرده و دیگه خبری ازش نیست !!! خدا را سپاس که در هر لحظه در حال هدایت ماست

    .

    الهی هزاران بار شکر ، دوستتون دارم :‌ )

    به امید حیات تا گام بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    شکوفه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    درباره سوال اول

    من خب زیاد تجربه های ناجالب و اشتباه به خاطر سن کمم ندارم و اینا همش از لطف خداست که من رو خیلی زود تر با این سایت عالی و استاد عزیز آشنا و هدایت کرد

    درباره ترفند پونزی‌ یکی از عزیزانم میخواست به عزیزی‌ کمک کنه و اون فرد احتیاج به پولی بالایی داشت

    که هر دو عزیز هم هی دربه در دنبال وام بودند که کارشون درست بشه

    عزیزی که می‌خواست به ایشون کمک کنه خیلی یک دفعه ای کانال تلگرامی‌ای رو پیدا میکنه که تیترش هم این بود که وام بالای 500 ملیون با مزد کم ، نمی‌دونم از این حور چیزا

    یعنی اینکه تو نه نیازی به سند و از اینجور چیزا احتیاج داری نه چیزی فقط بگو وام می‌خوای ما بهت میدیم

    بعد این عزیز هم خوشحال که اره چقدر خوبه ،بعد زنگ می‌زنه به اون فرد ‌ میگه اره اینجوریه بیا ازش وام بگیر بعد اونم بهش میگه بابا الکی‌هه اینهمه هرروز تو بانکم انقدر دردسر داره این می‌خواد یه شبه همینطوری پول بده

    بعد من از اون طرف می‌گفتم بابا وام اشتباه اون طرف انقدر وام گرفته که الان زیر قرض اوناس ولش کن دیگه ، همونجوری راه اشتباه رفته( که بعدا یاد کرفتم که من هیچ تاثیری تو زندگی دیگران ندارم پس انرژیم رو حدر ندم چرا که باور های من سُست میشه)

    بعد این عزیز قبول نکرد و شروع کرد پیام دادن به اونا

    خلاصه اولش گفتن این فرم رو پر کن یه 2 تومن واریز کن تا 42 ساعت آینده وام 500 میلیونی تو حسابت میشینه

    42 ساعت گذشت خبری نشد گفت نه یه 10 دیگه بزن سیستم اجازه نمیده

    باز پول نیومد نه یه 9~12 تومن بزنی حل میشه

    بعد اون بنده خدا می‌گفت آقا حتما میدین؟ من دارم بخاطرش طلا میفروشم بره کسی می‌خوام کارش گیره

    بعد اون می‌کفت اره خیالت راحت

    خلاصه انقدر این پا و اون پا کردن که اون عزیز 50 ملیون پول رو از دست داد هیچ تازه اون طرف این عزیز رو بلاک هم کرد

    یا یه عزیز دیگه با همین روش پونزی‌ مثل مسئله کرمی که زدید اما ایندفعه تو اسکیل بزرگ تر لوازم خانگی بدهی میلیاردی‌ بالا آورد

    درباره سوال دوم

    بعد از عید تو ایران باب شد که اره یه کانالی هست تو تلگرام کوین جمع می‌کنی

    برید عضو شید جمع کنید یه روزی قیمت گزاری میشه و میفروشید و پولدار عالم میشید، تو اون حین همه، همه بلا استثنا هی تو اون کانال بودن و کوین جمع می کردند بعد هعی تا الان بالای هزار مدل کانال و از اینجور چیزا اومده و مردم هم به این امید که نه این یه روزی پول میشه ولی تا الان هیچ خبری نشده

    خداروشاکرم از وقتی که شروع کردم رو خودم کار کردن اصلا دام اینجور چیزا نیافتادم

    چون 1- خیلی خوب قانون تکامل رو فهمیدن

    و2- برای بدست آوردن چیزی باید بها بدی

    آقا میخوای رتبه خوب بگیری تو کنکور زمانت رو بها بده عوضش بهترین دانشگاه میری

    و …

    برای بدست آوردن چیزی باید بها بپردازی

    هیکل خوب و تراشیده و عضلانی می‌خوای باید ورزش کنی

    دیشب تو مهمونی متوجه شدم یکی از فامیلامون 10 ساله یه چیزی رو داره و وبت نام کرده و به امید روزیه که اگه قیمت گزاری بشه این 22 میلیارد گیرش میاد

    باز هم خدارو شاکرم که این قانون رو باز یادآوری کرد بهم که دام اینجور جیز ها نیافتم

    و سپاس گزارم از استاد و مریم جون بابت این پروژه عالی

    خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1549 روز

      سلام به دختر زیبا ودوست داشتنی

      اسمت وعکست ووقعا مثل شکوفه بهاری میدرخشه وزیباس

      کامنتت رو خوندم .بیوگرافی رو خوندم لذت بردم تحسینت کردم.

      عالیه دختر م دمت گرم..

      با این سن کم قانون رو درک کردی

      و بهش عمل میکنی وکلی نتایج گرفتی.

      مطمنم آینده ی درخشانی در انتظارته وبه هرآنچه که میخواهی میرسی وخلقش میکنی.

      دختر زیبای من روی ماهت رو

      میبوسم.وبرای لحطه به لحظه زندگیت

      شادی رو از خدا برات میخوام.

      چون کل قانون شادی وشکرکزاری وحال خوب که خود به خود نتایج بزرگ وارد زندگیت میشه.

      موفق شاد باشی گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 884 روز

    سلام خدمت استاد مهربان

    درباره ترفند پونزی استاد گفتن خیلی واقعی هست

    ما یکی از فامیل هامون گیرشون افتاده بود خیلی از مالش رفت به نظر من تمع روایت کار خیلی جواب میده و هرکس تمع بیشتری داره زوتر تودام می افته

    چند روز پیش تو اینستا یه خانومه بود به من پیام داد گفت من تویه کاری میخوام سرمایه گذاری کنم

    پول کم دارم وسود خوبی میدم من چند روز گذاشته

    بودنش سرکار ومسخرش میکردم

    از نظر من پول سودی حرام هست ودورش نمی‌رم وبه نظر من پول توکار باشه هم برکتش زیاده هم

    به پیشرفت دنیا کم می‌کنه

    تشکر از فایل زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    بیتا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 513 روز

    1_تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.

    من تابحال گرفتار این ترفند نشدم چون تا به این سن فقط درس خوندم و دنبال کسب ثروت نبودم متاسفانه ولی خداروشکر میکنم که با استاد و سایت آشنا شدم و این باور رو دارم تقویت میکنم که ثروت ساختن معنوی ترین کار دنیاس و مثل استاد باید همیشه پول بسازم .اما ترفند پونزی رو بسیار بسیار دیدم خانواده ی خودم بارها و بارها گرفتار آن شدند اقوامم نیز

    مثلا یه مبلغ کمی به کسی میدادن به امید آنکه در اینده بهشون خونه بده بقیه یپول رو قسطی میگیره یا خونه ای رو بخرند با قیمت خیلی پایین به وعده ی اینکه قراره تا چند وقت دیگه قیمتش چند برابر بشه گلد کوئست و … چون این افراد به من نزدیک بودند و من خیلی خوب میشناسمشون فکر میکنم علت این اتفاقات رو میدونم مثلا فکر میکنند چون هیچوقت نمیتونند خودشون پول بسازن و خونه بخرن حالا که همچین موقعیتی پیدا شده سریع باید قبول کنن یا چون حوصله ندارند قدم به قدم پیش برن و برای یه کاری وقت و انرژی بذارن که به نتیجه برسه وعده ی سود کلان فریبشون میده یا چون باور دارند که نمیتونند ثروت بسازند توو هرکاری شکست میخورن بازار خرابه همه چی سرمایه ی زیاد میخاد اون پولی رو که با زحمت به دست اوردند میدن به یه نفر دیگه تا براشون چند برابر کنه یجوری انگار همه شون احساس ناتوانی دارند که خودشون میتونند ثروت خلق کنند ایده ی ثروت ساز به ذهنشون میرسه و خداوند هدایت و حمایتشون میکنه . به خاطر همین از دیروز که این فایل رو گوش کردم پی بردم همههه چیز عزت نفسه و باید خیلی تلاش کنم تمرین هایی که استاد گفتن برای تقویت عزت نفس انجامشون بدم . از خداوند میخام هدایتم کنه تا هیچوقت گرفتار طمع و احساس بی ارزشی نشم و همیشه قانون تکامل رو جدی بگیرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    الهه بهروز گفته:
    مدت عضویت: 298 روز

    به نام خدایی که مهربانی‌اش همیشگی رحمتش بی‌نهایت است

    سلام به استاد عزیزم به مریم جان و دوستان عزیز

    گام چهارم رو در کنار شما هستم خیلی موضوع امروز جالب بود مخصوصاً قسمت ترسش برای من چون واقعاً دغدغه من در تمام زندگیم همین ترس بود

    ترس برای شروع یک کار ترس برای شروع زندگی و این ترس سال‌هاست که جلوی رشد زندگی من را گرفته بود

    خدا را شکر توی یک موضوع ترس نداشتم ترس از جدا شدن از خانواده و ترس از مهاجرت به قول استاد هیچ ترمزی توی این موضوع نداشتم و خداوند راه رو برای من روشن کرد و دستان خدا به یاری من اومدن تا من به راحتی از شهری که توش زندگی می‌کردم و متولد شده بودم ولی اصلاً دوستش نداشتم مهاجرت کردم اومدم شمال کشور و خیلی راضیم از این جابجایی و خداوند پاسخ داد به ایمان من به خودش و توی 4 سالی که اینجا زندگی کردم زندگیم خیلی پیشرفت کرده تونستم برای خودم خونه بخرم که این برای من خیلی با ارزش بود

    الان هم از وقتی که با استاد و سایت خدا من را آشنا کرد روی خودم کار کردم که ترس از شروع کار و کسب و کارم رو که عاشقش بودم و رویاش رو داشتم همیشه انجامش بدم و خدا را شکر تونستم کارم رو با همین چیزی که دارم شروع کنم و خواستم بگم که برای من واقعاً اونجایی که به ترسام غلبه کردم و وارد اون موضوع شدم گشایش ایجاد شد و خداوند به وعده خودش وفا کرد خیلی عاشق خدام که تمام زندگی هوای من رو داشته و هوای هممونو داره کافیه ما بهش ایمان پیدا کنیم

    در مورد پونزی هم اولای زندگی مشترکم یک بار گول همچین چیزی رو خوردم و خدا را شکر خیلی مبلغ بالایی نبود و خداوند با اون بهم یاد داد که نباید اعتماد کنم خیلی راحت و از اونجا به بعد هم بارها و بارها برام پیش اومد اما تونستم به لطف الله ز دام اون‌ها فرار کنم و گولشون رو نخورم

    طمع همیشه به ضرر آدمه اشکی این رو درک می‌کردیم

    خیلی دوستون دارم آرزو می‌کنم که خداوند هدایتگر من و شما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان و‌غفار و روزی دهنده

    خداوندی که تمام کهکشان ستارگان تمام جهان تحت سلطه اوست

    و ما در برابر عظمتش هیچ‌چیزی نیستیم….

    موبایل رو به دست فاطمه درونم میدم

    سلام فاطمه جانم بگو

    ایا از زندگیت راضی هستی؟

    خوشحالی؟ارامش داری؟

    فاطمه جانم تاحالا فکر‌کردی که از زندگی دقیقا چی میخای؟

    به دنبال چی هستی؟

    دنبال رابطه فوق العاده هستی؟

    اون رابطه قراره به تو چی بده؟

    از ثروتمند شدنت چی میخای؟

    اصلا چرا داری تلاش میکنی؟

    میحای به چی برسی؟

    به خوشحالی؟

    مگه نمیدونی همین ثانیه هایی که داره میگذره لطف خداست به تو برای وجود داشتنت؟

    فاطمه جان به یادبیار تمام رویاهایی که ارزوشونودداشتی و حالا برات بدیهی شدن

    رویای پوست خوب داشتی الان پوست خوب داری اره میدونم شکرگزاری هم‌میکنی براش…اما ایااونقدری که قبلا براش حرص‌میخوردی الان شکرگزاری میکنی؟ایا اون حجم از دغدغه برطرف شد و تمام؟

    اما واقعیت اینه اگر اسون گرفتن و شادبودن رو‌یادنگرفتی یک‌دغدغه میره و دغدغه بعدی جایگزین میشه

    داشتی میگفتی میخای به رابطه عالی یه ثروت برسی که چی؟

    چرا اضطرابشون رو‌داری

    میدونی فکر‌کنم اگر حرف مردم رو حذف کنی احتمالا چیز قابل نگرانی وجود نداشته باشه!

    اصلا وایسا ببینم وقتی مردم حذف بشن

    دیگه چیا برات مهمه؟اصن چیزای مهم برات همونان؟یا عوض میشن!!!!

    حواست هست مشرک به کی میگفتن دیکه اره؟!

    فاطمه خوب من

    هدف رسیدن به تمام رویاها چشیدن شادی چشیدن حس‌خوبه چشیدن ارامشه

    درسته؟

    بنظرت اکر دیگران رو ول کنی

    میتونی حس خوب رو‌از حالاهم تجربه کنی درسته؟

    میدونی فاطمه جان همه چیز میتونه عادی بشه مهم اینه تو بخوای چطور ادامه بدی

    اگر شادی و ارامشت رو وابسته به یه اتفاق کنی میشه برده اون

    تو دوست داری که برده باشی؟!!!

    به خودت و کارهات افتخارکن

    انقد فکر‌نکن که باید چیکارکنم

    تو داری کلی کار مفید میکنی

    کتابی که داری میخونی میدونس چقد ارزشمنده میدونی چقد چیز ذاری یاذمیگیری

    تلاشی که میکنی برای رویاهات

    و…..

    به حرفام بیشترفکر کن!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

    سلام استاد عزیزم

    امیدوارم عالی باشین …

    این روزا کلی تمرکزی رفتم سراغ فایل های معرفی محصول قانون سلامتی شما …و چقدر چیز یاد گرفتم …

    از طریق ایمیل یکی از دوستان به این صفحه هدایت شدم و باخوندن کامنتشون دقیقا فهمیدم موضوع فایل چیه درحالی که تا قبلش با خوندن اسم فایل فکر کردم فایل جدیدی روی سایت بوده که من ندیدم …

    خلاصه با فهمیدن کلیات این فایل یاد یه خاطره ای افتادم …یعنی دوتا که دوست دارم بگم …

    نزدیک یک سال و خورده ای پیش مامانم توی تلگرام آگهی پیدا کرد که دقیقاترفند پونزی توش اجرا شده بود و من که از اون توسط فایلای شما آگاه شده بودم بلند بلند خندیدم و گفتم …آخه اینقدر آدما سادن…حداقل یکم پیچیده ترش می‌کردن که ملت آگاه رو به چالش بکشه …حتی زحمت ندادن یه کوچولو خلاقیت به خرج بدن و همون ترفند و عینا آوردن…مامانم که نمیدونست بازی چیه گفت داری درباره ی چی حرف میزنی ؟ گفتم مامان این اسمش ترفند پونزیه که یه کلاه برداری بزرگهو براش یکم توضیح دادم ….مامانم زد توی اینترنت و دربارش خوند و بعد با تعجب بهم گفت باورت میشه من باور کرده بودم …بعد بغلم کردو گفت تو اینا رو از کجا میدونی ؟….

    اون روز خیلی به خودم افتخار کردم ….

    اما این موضوع هنوزم توی ایران رواج داره …

    6ماه پیش داداشم سرگردان اومد خونه و گفت من 11دلار میخوام …

    گفتیم چرا و چی شده …گفت میخوام نمیدونم تتر بخرم و یک اپی هست که دو برابر سود میده میخوام سرمایه گذاری کنم و فلانی کرده بهمانی کرده و این ماه یه فرصته ….

    بهش گفتم داداش اینا همش الکیه …یه بازیه و تو نمیدونی …شاید اینا ماه آخرشون باشه بالاخره همه ی پولارو بالا میکشن …

    اون قبول نمیکردم میگفت نه بهمانی این کارو کرده باهاش ماشین خریده حالا که سود دوبرابر شده ماشین رو فروخته ریخته توشو و از این حرفا …

    خلاصه دو یا سه هفته ای گذشت و داداشم ول نمیکرد …

    یه شب دیدم تمام پولاشو داره میریزه روی هم و هرچی پس انداز داشت گذاشت تا ببینه میتونه خودش 6 تومن جور کنه برای اول کارش یا نه …کما اینکه 3 دلار خود اپ بهش برای ورودش جایزه داده بود و وسوسه کرده بود تا حتما اون 10 دلار دیگه رو بده ….میگفت همه بچه های شرکت توشن و 100 ملیون 200 ملیون توش سرمایه گذاری کردن …و اون شب از منم کمک خواست …

    اون شب حدودا دو ملیون جمع کرد از کل پس اندازی نقدی که داشت …اون داداشم هم یکم گذاشت …و داداشم منو هم وسوسه کرد و گفت تو هم اگه میخوای پولت دو برابر بشه بیا بزار …تو چیکار داری …من ماه دیگه دو برابر پولتو بهت میدم …من که اصلا نمیخواستم ولی ذهنم وسوسه ام میکردو هی بهم میگفت حالا ماه دیگه میبینی پول اون دو برابر شده همش بهت میخنده و کلی از این حرفا …خلاصه نجوا های ذهنی تموم نشدنی بود …من یکم پول توی کارتم بود اما وقتی دیدم داره پولای نقدو میشماره یادم افتاد به اون 40 تومنی که برای کتابای استاد گذاشته بودم کنار تا بعد تموم کردن فصلی که از سایت خریدم فصل بعدی رو بخرم …اون موقع هر فصل 40 تومن بود …پاکت رو برداشتم که برم به داداشم بدم که یوهو به خودم اومدم و گفتم این پول استاده ها ملیکا …استاد گفته اینا همش کلکه …حاضری این پولو بدی ؟ بعد یه نجوایی اومد و گفت بهش گوش نکن ماه دیگه با 80 تومن میتونی دو تا فصل از کتابای استادو بخری ….

    ولی از طرفی یه حسی بهم میگفت حرف شما درسته و این یه کلاه برداریه …

    خلاصه اخرش به خودم رو کردمو گفتم …

    من اصلا روی این پول حساب باز نمیکنم …میدونی چیه اگه الان این پولو به داداشم دادم و موفق نشد اصلا حرفشم نمیزنم که من پول دادم اگرم موفق شد بازم حرفشو نمیزنم ….میخوام این پولو به عنوان بها بدم ….

    اگر حرف استاد درست بود و اون یک کلاه برداری بود …بهای یادگرفت این مسئله و جلوگیری از کلی ضرر مالی رو دادم ….و البته که ایمانم به قوانین خداوند و حرف استاد بیشتر شده

    اگرم موفق شد که به احتمال 1درصد امکان داره …حالا هر وقت شد به بعدش فکر میکنم …میدونم که نمیشه …

    خلاصه

    اون شب 2 ملیون جمع شد و مامانم نزاشت که طلا هایی که خریده بود رو بفروشه و اون پولا بعدا آروم آروم خرج شد …

    و ما هیچ پولی به اون به قول خودشون سرمایه گذاری ندادیم …

    یک ماه بعد گندش در اومد، هر کی هرچی پول ریخته بود دیگه فقط یه عدد دیجیتالی روی صفحه موبایلش داشت …نه میتونست تبدیل کنه …نه میتونست برداشت کنه …

    جالب اینجا بود که فقط کسایی که میخواستن برداشت کنند فهمیده بود چه کلاهی سرشون رفته و هنوز اون سایته برای اینکه پول بهش بدی باز بوده و معلوم نیست چقدر تا بعد ها آدم بهش اضافه شده …

    علاوه بر اون بعدا فهمیدیم که. آقا تا قبل اون …اون سایت پول ها رو یک و نیم برابر میکرده و بعد یکی دو سال، توی ماه آخر اعلام کرده که تا ماه دیگه پولتون دو برابر میشه و اینجوری مردم رو وسوسه کرده و بعد همه پولارو جمع کرده و رفته ….وقتی این خبرو شنیدم …باورتون نمیشه چقدر خوشحال شدم …

    ما که پولی نداده بودیم …ضرری هم نکردیم اون پولی هم که من دادم در واقعیت نرفته بود برای اون کار …اما من دیگه حرفشم نزدم و گفتم اون بها رو دادم تا ایمانم به استادم بیشتر بشه …تا این قانون رو بهتر یاد بگیرم ….

    راسشو بخواین …

    انگار الان یه چیزایی برام واضح شد که آدمایی که باهوش ترند از این ترفند برای گرفتن خیلی چیز های با ارزش استفاده می‌کنند…

    مثلا پیشنهاد هایی که به من شد و همین سال 1403 درگیرش بودم و به معنای واقعی زمانمون دادم حالا تازه من قبول نکردم …تازه من پا ندادم به اونا …و فقط زمانم دادم اونم چون خودم کامل غرقش کردم و درگیرش بودم …از خدا کمک میخواستم اما مثل اینکه چشماتو ببندی و توی دریا فقط دست و پا بزنی و داد بزنی که کمک میخوای …خداوند طناب نجاتو برات فرستاده ولی تو از بس غرق در آبی و چشماتو بستی و برای خودت خیال های غرق شدن میکنی نمیبینی ….دقیقا اینطوری بودم ….

    الان انگار خدا بهم گفت ملیکا …ببین با طمع دنیا میخواستی توی این چاه عمیق بیوفته و من نزاشتم …

    دوست دارم دقیق تعریف کنم …

    رئیس یک شرکت چون میدونست من دختر باهوش و ایده پردازی هستم …خیلی بهش سود میرسونم بهم پیشنهاد داد که توی شرکتش کار کنم و در آینده بهم مدریت اون مرکز رو بهم میده ….

    اما فقط این نبود …

    اون بهم گفته بود که اگه به هوسش جواب مثبت بدم بخشی از شرکتش رو به نامم میکنه و منو میکنه همه کاره ی خودش …حتی دیگه لازم نیست دانشگاه برم و چمیدونم امتحاناتم و کلاسام حله و فلان و بیسار …و چون میدونست من آدم قابل اعتمادی هستم وعده های سنگین بهم می‌داد و قول می‌داد زیرش نمیزنه …

    من از همون اول سفت وایسادم …البته که اون خیلی باهوش بود و همه رو یوهو نگفت و آروم آروم شروع کرد و تا حد اینکه زمان و فکر و ذهن منو برای 4تا5 ماه بگیره هم موفق شد اما نه همشو و به خاطر با تجربه بودن مادرم و مسافرتای تابستانی که رفتیم و خیلی از تصمیم ها که من برای امتحاناتم یا مدتی برای خودم به دیدنش نمی‌رفتم و یا چون دوست نداشتم رابطه ای جز استاد و شاگردی بین منو اون باشه اصلا باهاش تماس تلفنی یا چت نمیکردم…و اینکه جدا بشم و دیگه بهش فکرم نکنم رو برام راحت تر کرده بود ولی نمیتونم بگم واقعا…

    که انگار جادو شده بودم …البته اینم بگم که تمام اتفاقات و کار ها و حتی حرفایی که اون به من زد برای من اولین بار بود و انگار برای اون چندمین بار …با این حال نتونست موفق بشه و چندین ماه بعد وقتی فهمیدم که با دختری دیگه اینکارو کرده….

    خیلی بدم اومد و بعد فهمیدم وای این خلا فقط مال الان نیست و به چندین سال پیشم بر میگرده که بهترین چیزارو از دست داده …. قضیه همینه و گویا این الگو این فرده …. که قبلا هم تجربش داشته

    البته که با تمام این وجود من درونن بخشیدمش و قلبا براش بهترین ها رو آرزو میکنم …و دروغ چرا …دروناا دوسش دارم چون اون کمک کرد من خودمو بیشتر باور کنم …خودم بهتر بشناسم ..

    …اون آدم بدی نیست …فقط قوانین رو نمیدونه و هر بار کلی از جهان چک و لذت میخوره و حالیش نمیشه …و بازم اشتباهاتش تکرار میکنه ….

    راسش

    همون موقع هم سعی می‌کردم با قوانینی که از استاد یاد گرفتم همه چیزو بسنجم …

    مثلا وقتی بهم میگفت باید مثلا کنترول کنی (دروغ گفتن رو میگفت کنترول ) بهش میگفتم این کاری که شما از من میخواین پر از مخفی کاری و دروغ گفتنه …میگفت خب باید آدم به خاطر چیزایی که میخواد بها هم بده …

    همون لحظه به خودم گفتم ..بهاش..نگرانی و اتفاقات بد و آرامش منه ؟ صد سال سیاه نمیخوام …این بهای سنگینیه ..و ای کاش اونو بلند میگفتم …

    خلاصه حالا فهمیدم که این مغز چقدر حساسه سر این ترفند ترس و طمع …از طرفی اون جوری رفتار می‌کرد که اگه کاری که بهت میگم نکنی منو از دست میدی و منو میترسوند…به صورت کاملا درونی هااااا و از طرفی منو با. طمع وسوسه می‌کرد….البته که ازشون خیلی چیز یاد گرفتم و اینکه اون واقعا منو مجبور نمی‌کرد و البته که خدا هم خیلی مراقبم بود و به خدا همیشه میگم اصلا اسم سال 1403 رو همین گذاشتم که ؛(” خدای من، همونجور که برای یوسف پیامبر ،خدایی کرد ،برای منم خدایی کرد و منو محافظت کرد “)

    خدایاشکرت واقعا ….

    عاشقتونم …

    از همون روزی که اون ماجرای سایت و ترفند پونزی و دود شدن کلی پول همکارای داداشم اتفاق افتاد …میخواستم این کامنتو بنویسم که حالا موقش بود …

    مرسی استاد عزیزم …عاشقتونم …

    ممنونم که هستید …

    در پناه الله یکتا باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    خداروشکر میکنم امروز هم با فایل مصاحبه با استاد کلی آگاهی‌های خوبی برای من رقم خوردعزت نفس: مهم ترین دلیل موفقیت هر فرد باور به توانایی هایت باور به خودت باور به ارزشمند بودن خودت ارزشمند بودن دیگران راه‌گشاست اولین قدم اینه که خودمون رو خوب بشناسیم،این مورد رو در جلسه 7 دوره ی عزت نفس استاد باز میکنه که باید شروع کنیم به خودشناسی تا تصمیمات صحیح و سریع بگیریم

    شناخت نقاط قوت و ضعف ات بینهایت مهم است من خودم خیلی عزت نفس ام پایین بود خیلی نیاز دارم که روی عزت نفس ام کار کنم با وجود که من بسیار آدم با استعدادی هستم استعداد فوق العاده یی دارم در انجام هر کاری ولی هرگز نتوانسته ام از آن به خوبی استفاده کنم فکر میکنم یکی از دلایل مهم اش کمبود عزت نفس است

    مهم ترین سرمایه اولیه برای شروع یک کار، یا حرکت به سمت یک خواسته، ساختن باورهای قدرتمند کننده و سپس اجازه دادن به آن باورها، برای هدایت به مسیر سرمایه گذاری ها، ایده ها، راهکارها و اقداماتی است که قطعا به ثروت، برکت و نعمت ختم می شود.

    وقتی با تلاش ذهنی زیاد، متعهد به ساختن باورهای قدرتمند کننده می شوی، نه تنها وارد مدارهای بالاتر با تجارب با کیفیت تر می شوی، بلکه از مدار ناخواسته ها نیز، فاصله می گیری.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سید مجتبی آقائی گفته:
    مدت عضویت: 304 روز

    درود فراوان بر استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز

    گام چهارم ترس و طمع

    استاد واقعا این مطلبی ک گفتین بیشترین افرادی ک درگیر طمع یا همون پونزی میشن افراد فقیر هستند خیلی واسم جالب بود چون من خودم چند ماه پیش با یک گروه تلگرام آشنا شدم ک وام میداد اونم وام مبلغ بالا با سود و بازپرداخت خوب ک بدون هیچ درنگی تو دام افتادم و همون قضیه ک بدون اینکه بخوام راه تکاملو طی کنم خواستم یک شبه راه چند ساله رو برم و با شکستم مواجه شدم اینجاست ترس و طمع مکمل هم میشن چون ترس داشتم با خودم میگفتم چجوری این مبلغ و میدن با این سود و این شرایط خودمو قانع میکردم ک یه جای کار میلنگه ولی باز از اون طرف طمع و نجواهای شیطانی بیشتر تو وجود من ریشه میکردن و منو درگیر میکردن ،البته از وقتی با استاد آشنا شدم روی خودم کار میکنم و به قول استاد تا حرف از اینجور چیزا میشه سریع فرار میکنم یا بحثو عوض میکنم

    اما اگ بگیم ترسی نداریم ک دروغ گفتیم بلاخره ترس همیشه هست ترس از شکست

    ترس از آینده، اما اون چیزی ک میتونه من خودمو آروم کنه و کمتر درگیر این ترس ها و نجواهای شیطانی بشم قطعا به قدرت مطلق خدواند هست قدرتی ک حتی به اجازه خودش حتی برگی از درخت نمی افته .و هر وقت ترسی میاد تو وجودم فقط به قدرت خداوند و توحید فکر میکنم ‌ک بدون شک آرامش میگیرم خیلی وقت ها بوده کاری میخواستم انجام بدم نمیتونستم ولی وقتی به خودش عتقاد و ایمان آوردم سپردم به خودش اون کار خیلی راحت و بدون دغدغه و دردسر واسم درست شده خداروشکر میکنم ک از وقتی روی خودم‌کار میکنم ترس و طمعم کم شده چون هیچ وقت از بین ک نمیرن ولی میتونیم با کارکردن روی خودمون تا حدی به ترساندن غلبه کنیم

    خداوندا سپاسگزارتم ک مرا به سمت نور و ایمان هدایت کردی

    خداوندا شکرت ک در زمان مناسب و مکان مناسب هستم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: