مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته» - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-54.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-20 21:25:362025-01-22 06:47:58مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام پرودگار مهربان
سلام
گام شانزدهم مهاجرت بسوی مدار بالاتر:
((هم فرکانس شدن با خواسته))
ان سعیکم لشتی
تلاش شما پراکنده است
یه مثال از خودم بزنم:
موقعی که تصمیم گرفتم که بطور لیزری رو باورهام کار کنم، باید یه وقتهایی رو برای خودم آزاد میکردم تا بتونم روزانه حداقل دو ساعت روی باورهام کار کنم
اولین تصمیمی که گرفتم این بود که تایمی رو که به شغلم میپردازم رو کم کنم تا فرصت برای کار کردن روی باورهام بدست بیاد
و کاری که کردم این بود
صبحها تا ظهر سعی میکردم کارها رو جفت و جور کنم که بعد از ظهر نیاز نباشه برم سر ساختمان
یه سری کارها رو به برادرم که در کار شریک من هست واگذار کردم
و به این شکل اکثر روزها دیگه بعد از ناهار برای کار بیرون نمیرفتم و یا در خانه میماندم و فایل گوش میکردم و نکته برداری میکردم و کامنت برای فایلها و دوره ها میزاشتم یا میرفتم پیاده روی و در حین پیاده روی فایلها رو گوش میکردم و برای استراحت که جایی مینشستم کامنت هم مینوشتم
خلاصه که به این شکل تونستم تمرکز بیشتری رو روی سایت استاد بزارم و خیلی خوب مدارم رشد کرد و کوچ کردم به مدارهای بالاتر و خیلی عالی هم نتیجه های زیادی از جمله نتایج مالی که در بعضی از کامنتها و همچنین در صفحه پروفایلم به بعضی از اونها اشاره کردم وارد زندگی من شدند.
و مثال دیگه ای که دارم من چندین سال بود بخاطر علاقه ای که به بورس داشتم در اون بازار هم سرمایهگذاری میکردم و در این بازار هم سود کردم و هم ضرر،
اما بازار بورس وقت زیادی رو از من میگرفت و تمرکزم رو از روی کار ساختمانی کم میکرد و نگرانی از دست دادن سرمایه هم خودش باعث از دست رفتن تمرکز میشد
برای همین تصمیم گرفتم که این مورد رو هم انجام ندم و بقول قرآن سعیم پراکنده نشه
و تمرکزم بیشتر اومده سمت کار ساخت و ساز و حرکت در مسیر ساختن باورهای توحیدی
و اما مورد دیگه ای که استاد در این جلسه توضیح دادن
این باور هست که با خدا صحبت کنیم و ازش سئوال کنیم
در مقابل پرودگار تسلیم باشیم و بدونیم که ما هیچیم و همه چیز و همه کس اوست،
از خدا بخوایم که ما رو راهنمایی کنه و مسیرهای درست رو به ما نشون بده
و ایمان داشته باشیم که خواسته های ما خیلی زود به ما داده میشن بشرط اینکه ما آمادگی دریافت رو داشته باشیم.
و اما مورد دیگه اگه فهمیدیم که مسیرمون اشتباهه و یا من دیگه از این مسیر لذت نمیبرم، تا هرجایی که مسیر رو رفتم مهم نیست، مهم اینه که اگه فهمیدیم این مسیر دیگه خواسته من نیست خیلی سریع برگردیم
وقتی هدفی داریم باید فرکانسهامون هم در مسیر اهداف مون باشه.
و وقتی در مسیر درست قرار بگیریم اتفاقات و همزمانی ها رخ میده و ما براحتی به اهدافمون میرسیم.
بسپاریم به خداوند همه چیز به نفع ماست.
خداوند از بهترین و سریعترین مسیر ما رو به خواسته هامون میرسونه.
دستان خداوند از بینهایت طریق به ما کمک میکنه و آسان میشیم برای آسانیها
همه اتفاقات در زندگی ما بواسطه باورهای ماست
با تشکر از استاد و خانم شایسته و دوستانی که با کلمنتهای عالی ما رو در این مسیر زیبا یاری میکنن
خدانگهدار
با سلام خدمت استاد عزیز…دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها واقعا دوره بی نطیری است که جا داره بارها و بارها گوش داده بشه … مخصوصا جلسات 9 و 10 که در مورد خداوند و صحبت میکنین.چقدر تاثیر گزار بود هست و خواهد بود.من از شما یه خواهش داشتم و اینکه با توجه به اینکه شناخت شما نسبت به خدا و و باورهای توحیدی قطعا نسبت به زمان تهیه اون دوره بیشتر و عمیق تر شده در صورتی که زمان داشتین و نیز اگر لازم دونستین اپدیتی در مورد اون جلسات 9 و10 دوره راهنمای عملی تهیه بفرمایید .من که هر چقدر اون دوجلسه روگوش میدم سیر نمیشم …البته اوج جلسات از نظر من7-8 9 10میباشد ولی در 9 و10 دیگه سنگ تموم گزاشتین…..در مورد این فایل جدید هم تشکر میکنم و ارزوی تندرستی و شادی و برکت برای شما دارم..خدا پشت وپناهت باشد استاد عزیز
به نام مهربان هدایتگرم
سپاسگزار خداوند ک باز هم تونستم آموزشی دیگر و فایلی جدید رو تجربه کنم خدا رو شکر ک گامی تازه رو برمیدارم ، گام شانزدهم از پروژهی «مهاجرت به مدار بالاتر»
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند،یقیناً من نزدیکم، دعای دعاکننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا راه یابند.
قدرت سوال … استاد واقعا من هم متوجه شدم ک اصل سوال پرسیدن از خودت چقدر میتونه راهگشا باشه. چقدر میتونه آدم رو به وضوح برسونه . چقدر میتونه آدم رو به سمت راه حل هدایت کنه . چقدر میتونه از سردرگمی ها رهایی ببخشه و به درک درست هدایت کنه . از همه مهمتر متوجه شدم ک من پرسشگر هستم و خداوند پاسخ دهنده ، خداوندی ک از رگ گردن به من نزدیک تره و همیشه در دسترس . خب پس همیشه همه سوالاتم پاسخ داده خواهند شد توسط این خدای قدرتمند و همیشه در دسترس .
بنابراین من باید با پرسیدن سوالات خوب از خودم خودم رو خواسته هام رو باورها و هرآنچه به من و راه من مربوط هست بشناسم و کشف کنم . مثل بچه ها ، ک همیشه در حال پرسیدن و کشف کردن هستن. باید از خودم بپرسم که دلیل خواستههایی ک دارم چیه و خواستههام از کجا نشأت میگیرن ؟ باید با این سوال بهتر ب تمام جنبه هایی خواسته م اشراف پیدا کنم و درک کنم دقیقا من به چی نیاز دارم و چیو میخوام. چی میتونه دقیقا اون نیاز من رو رفع کنه.
بعد از اینکه خواستهم برام واضح شد باید از خودم بپرسم ک چطور میتونم به خواستهم برسم ؟؟
باید رو ب روی خداوند بنشینم و در برابر اون با تواضع اظهار تسلیم بودن کنم و بگم ک من نمیتونم بفهمم ک چطور باید به خواسته م برسم . من هیچ فکری ندارم، من به هر خیری ک از تو ب من برسه فقیرم ، تو بگو چ کاری باید بکنم. تو منو هدایت کن . تو راهنمای من باش . تو مسیر رو برام واضح کن . من این خواسته رو دارم . تو قدم ها رو به من نشون بده و ب من قدرت و ایمان بده تا اون قدم رو بردارم و قدم بعدی رو و قدم های بعد رو … تو من رو در این مسیر پیش ببر و خواستههام رو برام متجلی کن. من از تو میخوام . از تو درخواست میکنم .من تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم.
و مثل همیشه خداوند ه ک من رو به این درک و این فایل و شنیدن این سخنان هدایت میکنه تا متوجه بشم ک من باید از چ مسیری برم تا بتونم فرمول تحقق خواسته هام رو یاد بگیرم :
1.تمرکز بر اون خواسته : سعی و تلاشت رو متمرکز کن . وقتی من یه هدفی دارم باید فرکانسهام هم در راستای اون هدف باشه . اگر فرکانسهام در راستای اون هدف نیست مهم نیست من چقدر دارم می دوم و تلاش میکنم . من به هدفم نمیرسم. فرکانسهای من با کانون توجه و تمرکز من اتفاق میافته . من باید ذهنم رو، توجه م رو ، تمام حواسم رو ب روی خواستههام متمرکز کنم و خودم رو درگیر خواستهی خودم بکنم.(اجازه ندم عوامل حواس پرتی تمرکز من رو از من بگیره و دچار نشتی فرکانس کنه)… وقتی فرکانس من تغییر میکنه و تمرکز میره به سمت خواستهم جهان بقیه کارها رو انجام میده . جهان من رو در زمان درست در مکان درست قرار میده . جهان شرایط رو برای تحقق خواستهی من فراهم میکنه . جهان آدمهای درست و مناسب رو سر راهم قرار میده. خداوند کارم رو آسان میکنه و چرخ ماشین خواستههام روانتر حرکت میکنه و معجزات آشکار میشن .
2.انجام ندادن یه سری کارها: ببینم چه کارهایی لازمه انجام ندم ک من رو از خواستههام دور میکنه ؟ ببینم و بررسی کنم و از خداوند هدایت بطلبم که چ کارهایی هست ک انجام دادنشون من رو از اون خواسته دور نگه میداره و یه جورایی حکم ترمز رو بازی میکنه که نمیذاره من به سرعت ب سمت خواسته حرکت کنم …خدایا به من الهام کن ک اگر مسیری رو اشتباه انتخاب کردم تغییر مسیر بدم . من رو از مسیری ک من رو از خواسته هام دور میکنه خارج کن و به مسیر خواستههام وارد کن . مقاومت های من رو در برابر الهامات و ایده هات کم و کمتر کن تا ب محض اینکه با هدایتهای تو به اشتباهاتم پی می برم بتونم اصلاح مسیر کنم و در مسیر درست گام بردارم. به من کمک کن تا مسولیت زندگیم و انتخابهام رو خودم به عهده بگیرم .
همیشه وقتی این باورهای طلایی از زبان استاد خارج میشه من محو میشم:
خداوند بی نهایت رزاقه
بینهایت فراوانی در جهان وجود داره
من اصلا نگران از دست دادن چیزی نیستم
من دوباره آنچه میخوام رو می سازم
وقتی ایمانت رو نشون میدی ، درها باز میشه
…
3.انجام دادن یه سری کارها : چه کارهایی باید انجام بدم تا من رو به خواستههام برسونه ؟ چ اقداماتی ، چه قدم هایی باید توسط من برداشته بشه ؟ سهم من چیه برای تحقق این خواسته ؟ خدایا به من الهام کن و بهم ایده بده. و ایمان بده . ایمان ،ایمانی ک عمل میآورد .
…
من باید نسبت به خواسته م رها باشم …رهایی نسبت به خواسته و خودت رو وابسته ب روش رسیدن به خواسته نکن . نسبت بهش آزاد باش . اگر محقق بشه خوشحال میشم و اگر نشه ناراحت نمیشم . به خیر بودن جهان ایمان میارم و میدونم هر اتفاقی بیفته به نفع من هست .
من به راحتی به خواستههام میرسم . به راحتی همه چیز فراهم میشه . همه چیز به من داده میشه
…
باور، احساس خوب، امید، توکل ، ایمان خواستههای من رو محقق خواهد کرد .
…
تمام اتفاقات زندگی من، بخاطر باورهای من ه و من باید باورهای خودم رو درست کنم و هرچقدر بیشتر کار کنم مدارم تغییر میکنه و هرچقدر مدارم تغییر کنه به جاهای بهتر و افراد بهتر و شرایط بهتر هدایت میشم.
خدایا کمکم کن ک باورهام رو درست کنم . من واقعا چیزی نمیدانم . تو دانای کلی . من رو هدایت و راهنمایی کن . من رو لحظه ای به حال خود وامگذار.
سپاسگزارم استاد عزیزم 🩶
سپاسگزارم عزیزانم در این جمع بهشتی🩶
سپاسگزارم بانوی بهشت: مریم جانم🩶
سپاسگزارم نرگس عزیزم🩶
خداوند عاشق همهی ماست🩶
بسم الله الرحمن الرحیم.
همه این نوشتنها همه این فایل گوش دادنها برای بالا بردن فرکانس است
بحثِ فرکانس است بحثِ مدار است بحثِ باور است بحثِ احساس خوبه بحث امید بحث ایمانه بحث توکل است
تمام اتفاقاتی که وارد زندگی ما میشود بحث باورهای مناسب است و ما باید باور را درست کنیم که زمان میبرد خیلی مقاومت هست در ذهن ما خیلی حرفها را شنیدیم خیلی چرت و پرتها را توی مغزمان جا دادیم باید تغییرش بدهیم و هر چقدر بیشتر کار کنیم مدام مدارمان تغییر میکند هرچی مدارمان تغییر کند به جاهای بهتری هدایت میشویم به راههای بهتری هدایت میشویم.
دو سه روزی افت فرکانسیم را احساس میکردم اما علتش را نمیفهمیدم تا اینکه استاد در این فایل گفتند: قدرت سوال
گفتند وقتی مسئله آنطور که پیش بینی میکنند جلو نمیرود می نشینند و به خدا میگویند
من به بی فکری خودم اعتراف میکنم
به تسلیم بودن خودم اعتراف میکنم
من هیچ فکری ندارم
فقیرم به هر خیری که از تو بهم برسه
تو بگو قضیه چیه
تو بگو کجای کارم ایراد داره
تو منو هدایت کن
تو منو آگاه کن
من قبلاً هم میدونستم باید سوال خوب بپرسیم و همه سوال های ما جواب داده میشود اما یادم رفته بود و با این تذکر به جا دوباره بادم اومد باید به خودش چنگ بزنم به ریسمان الهی
پرسیدم وخدا بهم فهماند .
مشکل همون مقایسه ریز همیشگی است که این بار اصلا ندیدمش ! یک جوری پنهان شده بود و کتمان می کرد که انگار نیست!!
الان که فهمیدم حالم خیلی بهتر است
چقدر خوبه خدا جون که تو رو داریم.
خدایا خودت کمکم کن که من بدون تو هیچم تو همیشه در دسترسی. و همیشه جوابگو این منم که باید سوالهای درست بپرسم. خودت کمکم کن سوال های درست درخواست های درست بکنم.
وقتی فرکانس تغییر میکند ذهنیت از فضا برداشته می شود همزمانی ها اتفاق می افتند.
وقتی هدفی داریم باید فرکانسها هم راستای اون هدف باشه اگر میخواهیم بهش برسیم اگر ذهنت درگیر متضاد اون خواسته هست نمیشه به اون خواسته رسید. .
یادم میاد اولین بار قانون خلأ رو از استاد عرشیانفر عزیز شنیدم اون زمان هنوز با استاد عباس منش آشنا نشده بودم استاد عرشیانفر عزیز در یک مثالی گفتن اگر میخواهید آدمهای دور و برتون عوض بشوند از کانتکت موبایلتون شروع کنید از دفترچه تلفنتون و من این کار رو کردم چون هدفم مهاجرت بود و میخواستم شمارههای خارجی توی گوشیم باشه ولی هیچ آشنایی خارج از کشور نداشتم. اما تمام شمارههای گوشیم رو پاک کردم. چندین و چند ماه طول کشید ولی بالاخره اولین شماره خارج از کشور وارد گوشیم شد و بعد هم شمارههای دیگه به مرور . و همسرم هم کاری رو استارت نزد.
یعنی کارهایی که باید انجام می دادیم و کارهایی رو که نباید انجام میدادیم تا به هدفمون برسیم درست بودند،هم راستا بودند در یک جهت بودند.
الان هم به خودم یادآوری میکنم این مقایسهای که چند روز فرکانسم رو پایین آورده بود درخواست خودم بود که میخواستم تمرکزم روی خودم باشه پس چرا ناراحتم چون لیست کارهایی که باید انجام بدهم و کارهایی که نباید انجام بدهم هم راستا نیستند. یادم بماند تمرکزم روی خودم باشه. باید بحث فرکانس و توجه را خوب درک کنم. باید هر روز قانون را به خودم یادآوری کنم باید هر روز از خدا بخوام که منو به راه راست هدایت کنه.
خدایا ازت میخوام کمکم کنی بتونم شرکهام رو پاک کنم که خود ریشه این مقایسه از شرک است . خدایا کمکم کن هر روز توحیدیتر بشم هر روز پیش تو بمونم ، حواسم را به خودت جمع کن.
سلام به برادر عزیزم آقای عباس منش دوست داشتنی
چه مامان خوشگلی دارین خدا شادترشون کنه
الهی خوشبخت ترین باشی مرد خوب خدا.
درود به تو درود به من درود به همه کسایی که به مداری های بهتر و بهتر هدایت می شن.
چه نتایجی گرفتم و دارم می گیرم چقدر زندگیم هر روز هر روز از هر نظر بهتر و بهتر میشه. الهی شکرت . خدایا شکرت.
امیدوارم خوشحالترین خوشبخت ترین سالم ترین و زیباترین زندگی عالم رو داشته باشی
درود برشما دوست عزیزم
انشالله سربلند و موفق باشین
به نام خدای معجزه ها
همون معجزه ی مهاجرت استاد، همون خانم فارسی زبان، همون ک بدون هیچ مدرکی استاد رو فرستاد آمریکا، همینقدر راحت و آسان، همه چیز از قبل چیده شده بود، خدا از قبل رفته بود و همه کارها رو انجام داده بود، و استاد فقط وارد سفارت شد و بوم بوم بوم، همون خدایی ک سعیده رو توی جلسه ی مصاحبه با چشمانی ب شدت متعجب نشوند سر میز مذاکره با مدیرعاملی توحیدی، میشه میشه میشه.
سلام ب استاد عزیزم، ب خانم شایسته جانم، ب دوستان گلم سلام و سلامتی ب روح و جسم همه مان
میدونین دیگه نگران نیستم، ینی قبلا میگفتم وای این فایلو بچسب ک دیگه مثه این نمیتونی پیدا کنی، یا وای من اگه فردا روزی ب این مسئله برخوردم کاشکی یادم بیاد جواب مسئله ام تو این فایله، ولی الان یه حس خیال جمعی دارم، یه حس اطمینان ک حتما و حتما جواب سوالم داده میشه، از طریق یه کامنت، یه جمله از یه کامنت، یا از طریق فایل جدید تو سایت، ینی یه وقتایی انقده اون حسه قوی بوده ک بهم گفته این فایلو ببینی حتما جوابت داخلشه نگران نباش، جواب مسئله ات بزودی بهت داده میشه.
امروز تو جلسه ی شاگردم حس خوبی از خودم نداشتم، حس رضایت درونی از کاری ک دارم انجام میدم، دیگه اون ذوق و شوق قبل رو نداشتم، از چند هفته قبل این الهام با صدای کم می اومد ک جای تو اینجا نیست، و بعد نشانه ها اومد هی کنسلی جلسات پشت کنسلی، منم میگفتم خیره حتما خیره، با اینکه ب پولش نیاز داشتم و بحث غذای طبق قانون سلامتی ام بود، ولی میگفتم هیچ موردی نداره، حتما قراره درای جدیدی باز بشه.
خلاصه امروز اولین صحبت مادر شاگردم این بود، احساس میکنم شاد نیستی امروز، بعدم شروع ب صحبت در مورد مشکلاتش و غیبت در مورد فامیل هاشون کرد، اینم یه نشانه دیگه، توی جلسه با شاگردم امروز ب طرز عجیبی منو اذیت میکرد و بی حوصله بود، هی تذکر ک حواست رو جمع کن، با حوصله بنویس، ولی فایده نداشت، کلافه شدم از دستش ولی ب روی خودم نمی اوردم و گفتم بیا سریع تموم ش کنیم ک راحت بشیم.
خودم فهمیدم ک من دیگه از این کار اشباع شدم، یه تجربه خیلی خوبی بود و من ب خیلی از توانایی هام پی بردم، کلی رشد کردم، اعتمادبنفسم، خودباوریم، کلی تحسین و تشویق میشدم از طرف مادرشون، و دیگه هیجانی نداشت برام، 3 ماه ادامه دادم ولی دیگه نه، میدونم جای من یه جای بهتره. خب حالا سمت تو چیه؟ اولا تمرکزم رو کامل قطع کنم
بعد از تموم شدن این فایل تماس گرفتم و با مادرشون درمیون گذاشتم ک میخوام تمرکزم رو ببرم سمت اهداف خودم، احساس میکنم توی این برهه از زندگیم باید اینجا می بودم ولی حالا باید گذر کنم و برم سراغ مرحله ی بعدی، من میخوام وقتی کاری رو انجام میدم با نهایت رضایت درونی انجام بدم، نمیتونم چیزی رو تحمل کنم صرفا بخاطر پولش، وقتی از عملکردم راضی نباشم اولا دارم زور میزنم ک تحمل کنم، دوما فرکانس خوبی نمیفرستم ب طرف مقابلم و اون فرد هم متوجه میشه.
و من از استاد عزیزم یاد گرفتم من چیزی رو تحمل نمیکنم، خدا از طریق قلب مون باهامون صحبت میکنه، خدای من منو فراموش نکرده، یادمه قبل از شاگردم در و دیوارای مغازه م داشتن منو میخوردن، نشانه ها پشت نشانه میومد ک میگفت جای تو اینجا نیست و بعد من صدها پله آسان شدم برای نعمت ها و آسانی ها
و حالا مطمئنم ک قراره اتفاقات خوبی بیوفته، من از تغییر استقبال میکنم، چون پس هر تغییر درهایی از نعمت های جدید و هیجانات جدید قرار داره و اون نعمت ها فقط ب شجاعانی ک اقدام میکنن داده میشه، گفتم خدایا من این خلا رو ایجاد میکنم و بهت ایمانم رو ثابت میکنم و بعدش منتظر در جدیدی ک قراره بروم باز کنی هستم، خیلی هیجان دارم بچه ها، مطمئنم کلی مقاصد خوب جلومه، کلی اتفاقات خوب و هیجان انگیز قراره بیوفته.
همه چی خیلی راحت و آسان پیش رفت و مادرشون کلی ازم تشکر کردن و گفتن درکت میکنم، و گفتم میخوام با باران جان صحبت کنم و بهش گفتم تو دوست منی می مونی، خاله یه سری هدفا داره ک میخواد بره سراغش، تو دیگه عالی شدی تو درسات دیگه نیازی ب معلمم نداری، من دوستت می مونم و باهم می ریم کافه و کلی خوش میگذرونیم، اصن تو اذیتم نکردی و خیلیم دختر گلی بودی، این بچه عزیز هم خیلی راحت ب حرفام گوش داد و گفت باشه مرسی خاله، با اینکه خیلی منو دوست داشت و دیوانه میشد از خوشحالی ک باهم بریم بیرون، ولی خدا آرومش کرد، و قضیه ب خوبی و خوشی تموم شد.
امروز بعد از جلسه ام، رفتم پارک، آهنگ خالی گذاشتم و چار زانو نشستم زل زدم ب تریل درختا و آفتاب تابیده ب اون درختا و نسیمی ک میزد ب موهام، داشتم ب خدا میگفتم خدایا چرا نمیشه، چرا درا بسته است، منکه هرکاری بگی کردم، جاده خاکیم نرفتم این مدت، چی شده پس، این نشانه ها چی میگن پس، نزار شرک بورزم، نزا محتاج بنده هات باشم، تو ایمان کسیو ک بهت تکیه کرده ضایع نمیکنی، و شعر موسی رو خوندم برا خودم، ما ک نمرود را چنین می پروریم، دوستان را از نظر چون می بریم؟ نیست بازی کار حق خود را مباز، آنچه بردیم از تو باز آریم باز.
بهم گفت سوره ضحی استاد عبدالباسط رو بزار تو گوش ات، انقد بزار تکرار بشه تا صدایی از شیطان نشنوی، انقد بزار بگه و لسوف یعطیک ربک فترضی ک دلت آروم بگیره.
مگه تو که گمراه بودی من هدایتت نکردم!؟
مگه من تو راه پناه ندادم؟؟ مگه من تا الان روزی تو ندادم؟؟ مگه پدر و مادرم رو تو نفرستادی ک بهم غذا بدن، سرپناه بدن؟ ببین خدا چه قسم هایی خورده ک تن آدم میلرزه، بعد قسم هاش میگه پروردگارت تو را رها نکرده، ترک نکرده، و آخرت برای تو بهتر است، و در آینده قراره بهتر بشه اوضاعت، و ب زودی انقد بهت نعمت میدیم ک راضی شوی.
مگر من تو رو بی نیاز از غیر نکردم؟؟
مگه من تو رو بی نیاز از محبت بنده هام نکردم ک محتاج عشق و عاشقی های زمینی باشی؟ ک بری تو حاشیه و جاده خاکی؟ کی عشق خودش رو تو قلبم پر کرد ک من بی نیاز از جنس مخالف باشم؟ ک حتی ماشین شاسی شم دلمو نلرزونه؟ کی از بچگی از من مثه گل رز قرمز محافظت شده توی شیشه ازم محافظت کرد؟ از دوستام بگیر تا ارتباطات؟ نزاشت هیچ فرد غیرهم فرکانسی نزدیک من بشه با اینکه می دیدم حس میکردم ک از خداشونه نزدیک من باشن ولی تو اجازه نمیدادی، حتی اگه دل منم میخواست تو نمیزاشتی، اره شاید من اون موقع میگفتم ای خِدا اون ک خوب بود؛))) ولی من نمی دونستم بعدش میفهمیدم ب خدا اصن دیوانه میشدم ک تو حتی نمیزاری من نزدیک کسی ک لیاقت منو نداره بشم، مرسی ک ب حرف مغزم گوش ندادی، این دل غلط بکنه کسی و ک برا اون نیست رو بخواد.
کی یادم داد از اولِ اول عشق واقعیم تویی، کی از اول یادم داد بهترین عشق و حالا و تفریحات رو با خودم با ناعمه عزیزم داشته باشم، بهترین کافه ها و پارک و موزه ها و کوه و دشت و مسافرتا رو با کی رفتم؟ کی گفت ناعمه دست خودتو بگیر بریم کوه، بریم بگردیم، بریم دوچرخه سواری، ک وقتی پسر مردم میاد تو زندگیم تو ذهنم یه ذره هم بهش قدرت ندم، فک نکنم حضور اون باعث شادی و لذت من شده، کی نزاشت من محتاج عشق بنده هاش باشم؟ طوری ک تو قلبم با تو بگم خدایا این بچه چی میگه؟؟؟ فک میکنه من قبلا این تریلا رو با خداجونم مستانه مستانه راه نرفتم، من هزاران بار ب خودم گفتم عاشقتم قبل از اینکه از جنس مخالفم بشنوم، صدها بار با خودم رقصیدم و خندیدم قبل از اینه شما بیای دوست عزیز ؛)
فک میکنه خودش منو میبره کافه میبره میگردونه، خدایا من ک میدونم این تویی، ب این بنده تم ذره ای قدرت نمیدم، ذره ای برا خودم گنده اش نمیکنم، تشکر زبانی مو ازش میکنم ولی تو قلبم تو رو میبینم، همه اون تفریحات و خنده هامون از تو بوده، من خواستم و بهم دادیش، گفتی بیا عزیزم تجربه اش کن، ولی خدا وکیلی شبش برگشتم خونه گفتم خدایا خودمونیم ها عشق فقط عشق خودمو خودت، شبش رو زانوی خودت خوابیدم، شبش فقط گفتم هذا من فضل ربی، شبش با خودت تنها شدم.
آره امروز نشستم ب بی فکری خودم اعتراف کردم، ب ناتوانی خودم، ب تسلیم بودن خودم اعتراف کردم. گفتم آقا من موسی ام، الان دقیقا خود موسی ام، تکیه زدم ب یه درخت میگم خدایا هرچی تو بگی، فرمون دست تو، من هیچییی نمیدونم، من هرخیری برام بفرستی میگم چشم، حتی بهت گفتم خدایا منو وردار ببر یه جا ک فقط خودمو خودت باشیم، بیا از صفر شروع کنیم، دستمو بگیر ببر یه جا، یه جای دورِ دور، هیچ کس منو نشناسه، متکی ب کمک هیچ کس نباشم، بد ببینم خدایی کردنت رو، ببینم بی نهایت فرشتگان نازنینت رو، بیا باهم خطر کنیم، بیا با هم سفر کنیم، هرجا تو باشی من اونجارو میخوام، میخوام باهات تنهای تنها باشم، دور از هرررر فامیل و دوست و آشنا و خانواده ای، من خیلی مشتاقم بخدا خیلی حال میده، بری یه جا ک قضاوت هیچ کسی برات مهم نباشه، نظر هیچ کس برات مهم نباشه، هیچ کس نگرانت نباشه، از هیچ فردی نترسی، ب هیچ کس حتی تو ذهنتم قدرت ندی، بری خودتو گم و گور کنی بگی ولم کنید میخوام با خدای خودم تنها باشم.
دیوانه شدم نه!؟ دوست دارم این دیوانگی را ؛)
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام به ناعمه عزیز ودوست داشتنی.
امیدوارم که همیشه درفرکانس و مدار بالایی باشی.
با خوندن کامنت شما یاد خیلی از خاطرات خودم افتادم.
البته تاکنون چندین کامنت از شمارو خوانده ام ،لذت برده ام،تحسینتون کرده ام، از سبک نوشتن، درک عالی، و شجاعتت نسبت به رفتارهات،پا روی ترسهات گذاشتن،با وجود دختر بودن .
همیشه پیش خودم میگم اهل تغییر باشی ،شرایط بی معنی است.
مخصوصا آگهیبازرگانی.
من خودم تا الان اجراش نکرده ام ، ولی هر از گاهی در جمع از استعدادهام و تغییرات و تعهداتم میگم. ولی بالاخره انجامش میدم.خخ
منم یه چند ماه بیکار بودم هرروز درخواست میکردم از خدا، که یه کار برام جور کن،توی ستاره قطبی مینوشتم
دعا میکردم، با صدا ،بی صدا و…
پاک نا امید شده بودم و هر روز یکم پایین میومدم، از موجودی کارتم هی کم میشد ،بدون ورودی جدید، همین موضوع احساسم رو بد میکرد خلاصه…
اومدم پا روی ترسهام گذاشتم و به یکی از دوستان که در شغل خودم مشغول کار بود( در شهر خرم آباد) که یک ساعت با ما فاصله داره پیام دادم و درخواست کار کردم. خیلی سختم بود، چون ما عباسمنشی ها به قول استاد
گاهی از اون ور خر میوفتیم .خخخ
ودرخواست کردن برام سخت بود ،انگار خدا خودش باید بیاد منو ببره سرکار یا بهم زنگ بزنه و یا صاحب کارم باشه .خخ
خلاصه ما پیام دادیم ،و بهم گفت چند روز دیگه بیا.به صورت روز مزد.
خوشحال شدم، و بعد چند روز رفتم سرکار ، استقبال خوبی داشت(البته که مدار خودم شرایط اطرافم رو تعیین میکنه) کلی کارش لذت بخش بود وهست
باشگاه بدنسازی نزدیکمه نانوایی و…
روز دوم که رفتم باشگاه ثبت نام کنم،
رئیس باشگاه که بعد از احوالپرسی عالی گفت :بچه کجایی ؟گفتم بروجرد.
شغلت چیه اینجا گفتم گچکارم .
گفت ؛اه اتفاقا من سراغ گچکار میگردم واسه یه پروژه 9 واحدی ،و…
که قراره چند روزه دیگه برم باهاش قرار داد ببندم و خودم پیمانکار بشم.
ولی فعلا به صورت روز مزد مشغولم و ورودی رو قطع نمیکنم.
میخواستم بگم اگه ما حرکت کنیم
خدا پاسخ میده.
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد.خدایا شکرت. از جایی که گمان نمیبری به تو روزی میدهد.
خب بگذریم…
در رابطه با کنترل ذهن در شرایط سخت ،منم بعضی موقع مثل شما عمل میکنم.عبدالباسط که عشقه (ضحی،شمس،حمدو توحید،بلد،فلق و ناس،مریم و… )
هیچ کلامی بالاتر از کلام خدا نیست.
تصویر سازی از فضای پارک هم عالی بود،آفرین.خوشم اومد.
عاشق تنهای بودن شما؛
منم اکثر اوقات به محض تنها شدن ،با خدا عشق بازی میکنم، میگم ،میرقصم ،سوال میپرسم،به خودم جواب میدم ،نعمتهام رو یاد میارم و…
منم مثل شما گاهی میگم خدایا دوس دارم
در کره ماه ، مریخ و… تنهای تنهای تنها باشم و هیچ بشری نباشه ،تا حواسم پرت شه یا تمرکزم رو بگیره یا وابسته شم یا …
تورو تسبیح بگم، سجده کنم،قرآن بخونم ، کهکشانها رو ببینم از نزدیک ،
خلاصه رشد کنم و ظرف وجودیم بزرگ شه.
اینا رو گفتم چون همفرکانس هستیم، چون بزرگترین عشقمون خداست
چون میدونیم 99% از جامعه در قهقراست و ما باید خودمون رو تافته جدا بافته بدونیم، ما شاگرد اولهای کلاس زندگی به معنای واقعی هستیم.
این کامنتت ترکیبی از چندین فایل استاد عزیز بود.
با خوندن بعضی از جمله ها ،چنیدن فایل توی ذهنم مرور شد.
امیدوارم که با این کامنتم بهت انگیزه داده باشم ،که به خواسته هامون نچسبیم ،چون ازمون دور میشوند.
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هرجا برد بدان ساحل همانجاست.
ناعمه جان تورو به همون خدای سوره ضحی میسپارم.خدا نگهدارت.
به نام خدای اجابت کننده خواسته هایم، خدایی ک از رگ گردن ب من نزدیک تر است، و چه چیزی از رگ گردن نزدیکتر میتواند باشد؟ پس او در درون من است، نه او خود من است، من از خدایم و ب سوی او برمی گردم، او از من آگاه تر است نسبت ب خواسته هایم، مشکل از گیرنده است، باید اجابتش کنم، ایمان بیاورم و ادامه دهم، مگر معجزاتش را نمی بینم؟ پس آرام باش و روی خودت کار کن و نچسب ب خواسته هات، رها کن رها.
سلام ب شما دوست عزیزم، آقای آذرکمان
سپاسگزار لطف و محبت های همیشگی شما هستم. واقعا ممنونم برای تحسین هاتون. کامنت شما نوری از انوار خدا بود برام، خدایی ک در این نزدیکی است و هرگز مرا فراموش نکرده و ب حال خود رهایم نکرده.
تبریک میگم شجاعت تون رو، مهاجرت تون رو، بالارفتن ب مدار ثروت و آسانی و جایزه ی خداوند برای شما، خدا همان اتفاقات و همزمانی هاست، خدا همان رئیس باشگاه ست، خدا همان معجزه هاست، خدا اون ساختمان 9 طبقه است، خدا مهارت و توانایی شماست، خدا کلام دوست تون ک ب شما گفتن بیا، خدا بصورت اتفاق و آدم ها وارد زندگی ما میشه، خدا بصورت پیشنهادهای ساده تر راحت تر و پولسازتر وارد زندگی ما میشه، خدا ایده میشود، خدا شکل میگیره با افکار ما، میگه چی مییخوای تو بگو من همونو برات جور میکنم ولی دیگه شک نداشته باش هاااا
ولی میدونید خدا خیرش سبقت گرفته، خیلی خوبه بخدا، ب قول سعیده ما اندازه مشت مون میخوایم ازش اون اندازه مشت خودش می بخشه، خودش هول مون میده، میگه عه؟ میخوای ب پیشرفت جهانم کمک کنی؟ خب من کنارتم، من بیشتر از تو مشتاقم، بفرما اینم ایده، برو بدو جهان منتظره ک خدمت کنی بهش، تو باید حرکت کنی، واینستا، من از تو مشتاق ترم ک ب خواسته هات برسی.
ب قول استاد رسیدن ب خواسته ها یه امر مقدسه، یه امر الهیه، ثروتمند شدن تنها و تنها راه رستگاریه، تو باید ثروتمند بشی خانم و آقا هم نداره، اگه میخوای ب خدا برسی، ب نیکی و بر برسی، اگه میخوای بری بهشت، اگه میخوای آدم خوبی باشی،اگه میخوای کار خوب کنی، اگه میخوای سرت اون دنیا جلو خدا بلند باشه، اگه میخوای سعادتمند باشی و خدا بهت افتخار کنه باید باید باید ثروتمند بشی.
پس برنامه ات این باشه ک ثروتمند بشی.
خدایا من آماده ام، من مهیام، من قانون درخواست رو اجرا میکنم، من سرک میکشم ب یاد گرفتن نرم افزارها، میرم آگهی میبینم، تماس می گیرم، رزومه میفرستم، اینا سمت منه، ولی زمان زیادی نمیزارم روش، بیشتر تمرکزم روی عبادت و بندگی و کنترل ذهن بهتر و ساختن باورهای بهتره، من هر روز باید حالم بهتر باشه، شادتر و سپاسگزارتر باشم
میدونید دوست خوبم امروز خدا بهم گفت چرا میخوای برا کسی کار کنی؟ چرا می چسبی ب برنامه دیوار، اگه نمیشه حتما یه راه دیگه داره، خدا میخواد تو رو از یه مسیر میانبر و راحت ببره بعد تو هی زور میزنی، میتونی دست از پارو زدن برداری؟ میتونی الکی خلاف جهت شنا نکنی و خودتو خسته نکنی؟
شاید خدا میخواد بهت بگه از طریق علاقه ات خودت از صفر شروع کنی و پول بسازی، شاید میخواد صفر تا صد کارتو خودت انجام بدی نه اینکه صرفا جایی استخدام بشی، میخواد آسانت کنه برای آسانی ها ولی تو چسبیدی ب پیش فرض های ذهنیت. میگی آخه دفعات قبل از اون طریق جواب داده، اره دفعات قبل تو رو مغز پوک خودت حساب کردی، ولی این سری قراره تو رو هدایت الله حساب کنی، کل کیهان و داره مدیریت میکنه ینی کارای تو رو نمیتونه مدیریت کنه؟ نمیتونه خواسته هاتو برات اجابت کنه؟ نمیتونه تو رو ب خواسته هات برسونه؟
یادت بیار خدای زکریا رو، مریم رو، یوسف رو. او رهایت نکرده، یادت بیار ک ایده های قبلی خودشون اومدن تو زندگیت و تو فقط داشتی رو خودت کار میکردی و اون آدما اومدن دستان خدا اومدن شرایط جور شد، جنس جور شد، مغازه جور شد، متناسب با مدارت، تکاملی پله پله پیش رفتی، تو فقط رو خودت کار میکردی، رو تقوات رو صبور بودن و دیدن اتفاقات از زاویه ای بهتر، همین، و کارها خودشون انجام شدن، انجام شدن دیگه خب خدا پدرتو بیامرزه، بقیه شم انجام میشه.
خوشحالم و خرسندم دوستانی بهشتی دارم، ک از جنس خود من هستن، ک تنها میتونم این حرف هارو ب اونها بزنم، بله ما لایق بهترین ها هستیم، لایق هدایت و هم صحبتی با خدایمان، لایق آسانی، ثروت، راحتی، لذت، عشق، احترام، سلامتی و مسافرت و تفریح و آسایش
خدای سوره ضحی، خدایی ک ب محمد گفت نگران چی هستی؟ آینده تو بزودی بهتر خواهد شد، خدا همیشه وعده فراوانی و نعمت و رحمت میده، و لسوف یعطیک ربک فترضی، ربّ خدایا ربّ میدونی ینی چی، ینی توانایی انجام هررررر کاری، فکرشو بکن، هرررر کاری، من هنوز ناتوان در درک معنای ربّم، الله و اکبر. وقتی بهش فکر میکنی خجالت میکشی از نگران بودنت، از اینکه نسبت نسیان میدی ب ذاتش، از اینکه شک میکنی، از اینکه اجازه میدی شیطان شک بندازه ب دلت، ک بگه خدات تو رو فراموش کرده بنده ی خدا، بیا حالا هی خدا خدا کن، خدا الان سرگرم کارای بنده های دیگه شه، سرشو چرخونده یه سمت دیگه. اصن حواسش ب تو نیست کجای کاری
ولی می دونید من چی میگم بهش؟ نتایجم رو در هر ابعادی میکوبونم تو صورتش، از سلامتی از ذوق و شوق زندگیم، از احترامات و توجهات بنده هاش، از روابط عالیم، از صبرم، از آرامشم وااای آرامش ذهنی ام، از اینکه خدا تو قلبم جا خوش کرده، از این سایت از این آگاهی ها، از معجزات قبلیم میگم بهش، از قلب آرامم از چهره خندانم، من این نتایج رو کجا داشتم آخه؟؟؟ بابا برگرد فکر کن ب شرایط کارمندی ات، سخته حتی فکر کردن بهش هم ترسناکه.
چه سخت بود زندگی وقتی تو را نداشتم، چه ناآرام و آشفته بودم، چه کارهایی را ک با دوش خود انجام نمیدادم، من بلدم، من توانایی دارم، سختی و سربالایی پشت سربالایی، چرخ های زندگی ام زنگ زده بود، اما حالا ک روان شده، از یاد برده ام، و از کجا ب خودم میام؟؟؟
وقتی زندگی بقیه رو می بینم و میگم مگه روان پیش رفتن زندگی طبیعی نیست؟ مگه روابط عالی حال عالی داشتن امید داشتن طبیعی نیست؟ چرا من چنین گیر و دارهایی در زندگیم ندارم؟ چرا گره ای نداره زندگیم؟ چقد من وقت آزاد دارم، من همه وقتم صرف خودم میشه، ولی بقیه دارن می دوئن فقط می دوئن ولی آخرش هیچ ندارن، خدایا تو گره های زندگیم را باز کردی، تو بارهای گران بسیاری از دوشم برداشتی ولی من فراموش میکنم و فکر میکنم این زندگی ک من دارم طبیعی است، در صورتی آرزوی 90 درصد افراد داشتن همین آرامش است، چیزی ک تو ب من یاد دادی از طریق تقوا و کنترل ذهن.
باید پارو نزد واو داد چشم خداجونم، من به هر خیری ک از تو برسه نیازمندم.
دوست عزیزم سپاسگزارم، فصل جدید زندگی تون مبارک تون باشه، درهایی از نعمت خدا باز خواهد شد براتون، هجرت تون مبارک باشه، خداوند از فضلش به شما می افزاید، شما بنده ی لایقش هستید، در پناه الله باشید دوست خوبم.
سلام
فقط همین یک مصرع از مولانا رو میتونم بگم تا تونسته باشم حق مطلب و احساسم رو رسونده باشم
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
سلام دوست عزیزم
بابت شعر زیبایی که از مولانا گذاشتین ممنونم خیلی حس خوبی بهم داد و اینکه هر چی در مدارش باشی بهت داده میشه
به نام خدا
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته
روزشمار تحول زندگی من روز 156
سوالی که در ابن فایل پرسیده شده بود داستان رسیدن استاد به آمریکا و مهاجرت . که استاد خیلی خوب توضیح دادن و درحقیقت این داستان شیوه رسیدن به خواسته و هدفی که داریم رو بیان میکنه که درحال حاضر دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها شیوه رسیدن به هر خواسته و هدفگذاری رو آموزش میده . چند نکته اساسی رو استاد تو این فایل گفتن که یکی از اونها اینکه باید شاخ و برگهای اضافی و یا غل و زنجیرها و وابستگی ها رو رها کرد تا سبکبال به سمت هدف و خواسته جدید پرواز کرد ودر مثال استاد که کلی دفاتر در ایران داشتن و کلی برنامه های اجرایی در ایران داشتن و کلی ایده اما از طرفی هم میخاستن مهاجرت کنن این دو خواسته با هم نمیشد و لازم بود که تمرکز رو یکی باشه . و نکته بعدی اینکه باورهای هماهنگ با خواسته باید ساخته بشه تا هدایت بشیم بسمت خواسته و استاد خیلی خوب توضیح دادن .
خداروشکر میکنم کلی استفاده کردم از این فایل و شاکرم که در این مسیر هستم.
خدایا شکرت.
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی
همیشه به خودم میگفتم امیدوارم بتونم خودم رو قانع کنم تا از محصولات استاد خریداری و استفاده کنم ، با اینکه تو سایت های تقلبی و فیک محصولات رو به فروش میرسوندند با قیمت خیلی پایین تر به خودم اجازه ندادم اون محصولات رو خریداری کنم و به خودم گفتم اگر اول راهم اینطوری شروع بشه معلوم نیست چه پایانی داشته باشه آخه این هم یه جور دزدی حساب میشه
و ادامه دادم با فایل های رایگان بارها و بارها گوش دادم ، نتایج پشت نتایج اومد ولی باز نمیتونستم خودمو راضی کنم محصولی بخرم با اینکه ایمانم نسبت به استاد خیلی قوی شده بود .
تا اینکه محصولات تخفیف ویژه خوردند کمی وسوسه شدم به خودم گفتم خوب اگر تصمیمی داری الان بهترین موقع هست برای خرید محصول ولی باز تردید داشتم و میگفتم پولم رو جای دیگه ای استفاده کنم بهتره ، از اینجا به بعد ماجرا جالب میشه ?
اون روز خیلی با خودم درگیر بودم سر این موضوع تا اینکه شب خوابیدم و خواب دیدم یه نفر اومد که اصلا چهرش توی ذهنم نیست و فقط صداش تو گوشمه بهم گفت من میدونم تو چطور آدمی هستی و اخلاقیاتت چطوریه دوست نداری بابت یه محصول آموزشی اینقدر هزینه کنی و یه پیشنهاد داد به من که خیلی جالب بود آخه خودم به این فکر نکرده بودم آخه من آدم حسابگری هستم و دوست ندارم یهو یه تصمیم بگیرم که از قبل هیچ برنامه ای برای اون تصمیم نداشتم و برام سخت بود همینجوری یه محصول رو بخرم داخل پرانتز این رو هم بگم من عادت دارم روزانه هر مبلغی که ته جیبم میمونه رو بندازم توی یه قلک و اصلا هم به پول اون فکر نمیکنم ، خلاصه پیشنهاد این بود که تویی که حسابگر هستی و دوست نداری فعلا پولی از سیستم برنامه ریزی شده خودت برداری پس برو سراغ قلکی که داری و از اون استفاده کن برای خرید محصول
صبح شد اول رفتم سراغ قلکم یه خورده تکونش دادم ببینم میتونم روش حساب کنم یا نه ، به هر حال تصمیم گرفتم و قلکم رو باز کردم پولا رو در آوردم و حساب کردم دیدم میتونم یه محصول تا حدود یک میلیون رو خریداری کنم اول خدا رو شکر کردم که این مسیر رو جلوی پام قرار داد و بعد رفتم کامنتا رو مجددا خوندن تا محصولی رو انتخاب کنم و از اونجایی هم که استاد در فایل قبلیشون توضیحاتی داده بودند تصمیم گرفتم راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو تهیه کنم که اونم باز داستان خودش رو داره (به خودم گفتم خوب من از کارتی که رمز دوم داره این محصول رو میخرم بعد پول رو جایگزین اون کارت میکنم ، رفتم محصول رو انتخاب کردم که بخرم خطا داد گفتم یه بار دیگه امتحان میکنم باز خطا داد ایراد رمز دوم رو میگرفت ??? حالا همون کارتی که همیشه خرید اینترنتی میکردم ، حالا گفتم خوب شد بیاهو درستش کن من راضی شدم کی میاد کارتمون رو راضی کنه??
هر کاری کردم نشد البته من یه باور بد دارم این به خاطر اون بود و دارم رو خودم کار میکنم که حذفش کنم و باور بدم این هست که وقتی میخوام کاری رو انجام بدم که واسم مهمه میگم کائنات می خواد بدونه من چقدر مصمم هستم هی سنگ میندازه جلوی پام تا من رو بسنجه پس منم کم نمیارم?
کار به اونجا کشیده شد که رفتم عابر بانک رمز دوم جدید گرفتم باز هم با سه چهار بار خطا
اما بالاخره رمز رو گرفتم رفتم مغازه که محصول رو بخرم سرعت نت اومد پایین و خطا داد (این به خاطر همون باور بده هستا توی کارای دیگه هم جوابشو پس داده به خاطر همینه مطمئن هستم اشکال از خودمه)ولی به هر حال محصول رو با یکی دو بار تلاش خریدم) ، حالا اینقدر شوق داشتم ببینم این محصول رو که سر از پا نمیشناختم همون موقع کلی هم مشتری ریخت توی مغازه یادم رفت تا شب که رسیدم خونه
وقتی شام رو میل فرمودم? گفتم الان وقتشه جلسه اول رو گوش بدم و چقدر ِلذت بخش بود اول از همه به خودم قول دادم تک تک ثانیه هایی که استاد صحبت میکند رو با دقت گوش بدم و در زندگیم به کار ببندم و باز هم خداوند رو شاکرم که باز من رو به مسیری هدایت کرد که لیاقتش رو دارم و امیدوارم شاگردی باشم که با نتایجم اول خودم و بعد استاد عزیزم و شما دوستان هم فرکانسیم را خوشحال کنم و در حال حاضر جلسه اول رو دو بار گوش دادم تا کاملا مسلط نشدم جلسه بعدی رو استارت نمیزنم و توصیه میکنم دوستان تا این تخفیف ویژه هست استفاده کنید ضرر نمیکنید .
واسم جالبتر این بود فایلی که ضبط کردید کاملا در رابطه با موضوعی بود که من انتخاب کرده بودم
مرسی که وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید
امیدوارم هر کسی به هر چیزی که دوست داره برسه و از وجود خودش روی این کره خاکی لذت ببره و کاری کنیم تا جهان هم جای زیبایی بشه برای بهتر زندگی کردن
یا حق
سلام
دوست خوبم شاهین جان داستان خریدمخصول استادخیلی زیبابودواموزنده این دوره بسیاربسیارعالی هست وچنان انرژی روبه انسان میده حد نداره رها ترازهرلحضه میشی امیدوار بعدازاستفاده ازابن دوره شاهدموفقیتهات باشی وبرای ماهم تعریف بکنی درپناه الله شادباشی
مرسی از انرژی مثبتتون ??
سلام دوست وهمراه عزیزم اقارحیم حرفهاتون فوق العاده احساسی وجالب بودهرچقدراستادمیگن نمیخوام ازمن تعریف کنیدنمیشه که نمیشه وافعاجالبه اونقدراین قبیله ی عباس متش نتیجه گرفتن که ادم محو میشه دوسته خوبم موفق وپیروزباشید
به نام خدای هدایتگرم
گام شانزدهم/پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
زینب باید بدونی اگه هدفی داری اول از همه باید فرکانس هاتم در راستای هدفت باشه
یعنی چی؟
یعنی تمام تمرکز و توجه ات حول و حوش همون هدف باشه
اگه داری خلاف جهت حرکت میکنی(پات رو ترمز باشه )مهم نیست که چقدر داری گاز میدی تو به خواسته ات نمیرسی
تمرکز داشتن روی هدف بحث خیلی مهمیه نباید تمرکز تو، تلاشتو پراکنده باشه
اگه خواسته ای داری باید هم جهت با خواسته ات حرکت کنی
دوم اینکه برای رسیدن به هدفت باید بیای یه سری کارها رو انجام بدی ویه سری کارهایی که قبلا انجام میدادی و کات کنی
زمانی که متوجه شدی مسیری که داری میری اشتباهه یا اصلا اشتباه نیست اما اون مسیری نیست که تو دوست داری که ادامش بدی باشه مهم نیست که تا کجاشو رفتی قطعش کن و مسیری که در حال حاضر فکر میکنی درست تره و دوستش داری رو برو
همیشه توی بحث رسیدن به خواسته هات به اینکه چطور میتونم به خواسته ام برسم کار نداشته باش،تمرکزت رو خواسته ات باشه فقط
تمام اتفاقاتی که وارد زندگی ما میشه بخاطر باورهای ماست و ما فقط باید اون باورها رو درست کنیم که زمان لازم داره
باید مقاومت های ذهنمون هر بار کمتر بشه باید تغییرات اساسی در زندگی مون ایجاد کنیم
تا هر بار مدار ما بالاتر بره و به جاهای بهتر هدایت بشیم
خدایا همواره کمکم کن تا درک بهتر،بیشتر و عمیق تری از این آگاهی ها داشته باشم
خدایا به امید تو.