مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2717 روز

    سلام

    استاد من امروز کاری رو میخواستم انجام بدم ………………………یعنی کسی قرار بود یه کاری رو برام انجام بده.

    وقتی به اونجا رسیدم با در بسته مواجه شدم .

    خیلی منتظر شدم بعد یهویی شروع کردم با خدای خودم به نجوا کردن و گفتم خدایا بازوهات رو باز کن و منو در آغوش بگیر.من در آغوش امن توام .

    بعد گفتم خدایا اگه این آدم یه وسیله از طرف تویه که منو به خواستم برسونی ,خواهش میکنم منو به مسیر هدایت کن ولی اگه این راه نادرسته از همین جا منو برگردون.

    و اینطور شد که منو هدایت کرد……

    استاد من از شما آموختم که خدا همراه منه و همه چیز منه پس از هیچی ترس ندارم و هر مسله ای پیش میاد واگذار به خدا میکنم.

    وقتی از خونه بیرون میرم بچه هام به خدا میسپارم و اصلا نگران نیستم.

    وقتی همسرم در باره کار و پول نگرانه بهش میگم به موقع و هر جا خدا بخواد اون پول رو به ما میرسونه پس نگران نباش

    اگه ترس از دست دادن عزیزانم سراغم بیاد توکل به خدا میکنم و میدونم خدا برای من بد نمیخواد

    خلاصه خیلی رو باورام کار کردم ولی هنوز کامل نشدم.

    استاد نتایج خیلی زیادی هم گرفتم که هر کدومشون یه فصل کتابه .واقعا بعضی هاشون مثل معجزست

    بهترین نتیجه من درک درست از خداست.فهمیدم اون خدایی رو که همیشه سرم میگرفتم بالا و تو آسمون و ماه و ستاره دنبالش میگشتم همینجا رو زمین و کنار منه .فهمیدم من خود خود خود خدایم.یا خدا خود منه….

    و در آخر از خدا سپاسگزارم که شما رو به عنوان یکی از دستای قدرتمندش برای من فرستاد .من خدا رو در وجود شما میبینم و حس میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1071 روز

    سلام به نام خالق هستی

    تسلیم بودن در برابر. خداوند

    من در شرایط و ایده‌هایی قرار گرفتم که نمی‌دانستم چطور باید آنها را انجام دهم و همیشه خودم را رها و آزاد کردم تا خداوند منو هدایت کند

    خداوند بهم ایده بدهد برای حرکت کردن

    من در شرایط کارگری بودم و دوست داشتم صاحب کسب و کار خودم باشم

    و فقط ایده ای که بهم رسیده بود این بود که از زندگی لذت ببرم و از همان چیزهایی که دارم سپاس گذارتر باشم

    و اینکه همان مسیر لذت بخش باعث ایده ای شد که یک شرکت کوچک را راه اندازی کنم و حالا شرکت موفق با بیشترین سرمایه‌ها و بهترین درآمدها

    و همه این مسیر فقط تسلیم بودن در برابر خداوند بوده که من به خواسته هایم رسیدم وحالا اگر این طور ساده داره مسیر پیش میرود چرا خودم را تسلیم شرایط قرار دهم تسلیم بودن در برابر خداوند بخش زیادی زندگی من بوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1036 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان خانم شایسته عزیزم وبه دوستان و همراهان این مسیر توحیدی ….

    خدایا سپاسگذارم که امروز هم فرصتی بهم عطا کردی تا بتونم بیام سایت این فایل رو گوش کنم وازاین آگاهی ها برای رشد بهتر خودم وپیشرفتم وبهترشدنم استفاده کنم …

    خدایاازت می‌خوام تومسیر فهمیدن قوانین وعمل کردن بهش به خودم مغرور نشم ….

    ویادم باشه فقط باید روی تو حساب کنم نه خودم نه هیچ دیگه و اعتبار تمام موفقیت‌هام رو به تو بودم …

    کمکم کن هدایتم کن تا هرآنچه که ازدرک این فایل فهمیدم رو برای بهتر شدنم برای رشدبهترم بنویسم وازش استفاده کنم و بهشون عمل کنم تا در پناه تو همیشه موفق و خوشحال باشم ..

    خدایا به امید خودت ….

    تسلیم بودن دربرابر خداوند به این معناست که من ایمان دارم یک نیرویی برتر ازکل نیروهای جهان که. جهان رو خلق کرده و به قول خداوند داره هدایتش می‌کنه اون من روهدایت می‌کنه .

    اون من رو خلق کرده واون من رو اگرتوکل کنم بهش اگرخودمو بسپرم بهش اگه ازش درخواست کمک کنم

    اگرباورش داشته باشم اگر ایمان بهش داشته باشم .اون منو هدایت می‌کنه، اون منو به مسیر های درست هدایت می‌کنه .آدمهای درست شرایط درست موقعیت های درست وارد زندگی من می‌کنه

    درمسیرزندگی من قرار میده

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست های شما .

    چون خیلی ازموقع ها ماازخداوند یه چیزهایی میخواهیم اما تسلیم نیستیم شرک می‌ورزیم نگرانیم.

    ناراحتیم می‌ترسیم غصه میخوریم

    هرکدوم ازاین احساست شرک ورزیدن غصه خوردن نگران بودن ترسیدن .اینا هرکدوم یعنی همه‌ی اینا به معنای اینکه ما تسلیم نیستیم .

    تسلیم کسیه که :آحححح خدایا شکرت راحت شدم خودمو سپردم به تو

    تسلیم بچه ایه که وقتی خودشو میسپره بقل پدر یا مادرش خیالش راحته

    تسلیم بچه ایه که وقتی رفت بالای درخت نمی‌تونه بیاد پایین هی نگاه می‌کنه دادمیزنه بابا مامان

    بعدباباش میاد میگه بپربقل من .

    تسلیم او پسریادختریه که می‌پره….

    بعضی ها اون موقع هم میگن نه میترسم ،میترسم بیوفتم ….

    اونی که تسلیم می‌پره خودشو پرت می‌کنه توبغل باباش ازاون بالا ،تسلیم کسیکه حالش خوبه ..

    چرا حالش خوبه چون اعتماد داره به خداوند چون می‌دونه وقتی خودشو رها می‌کنه می‌پره بقل خدا

    تسلیم کسیکه می‌تونه اینجوری فکرکنه …

    هرچند که بازهم تاکید میکنم ماهیچکدوم صفرویکی نباید به قضیه نگاه کنیم .

    من خودم نمیتونم ادعا کنم من تسلیم محض بودم اصلا من نمیتونم ادعا کنم حتی یک روزی در روزهای زندگیم حتی یک ساعت تسلیم محض خداوند بودم حتی اینم نمیتونم ادعا کنم چه برسه به اینکه بگم من تسلیم خداوندم …

    بنابراین مااگرسعی کنیم به این نقطه نزدیک‌بشیم کاربزرگی داریم انجام میدیم وهرچقدر که اینکارو بیشتر انجام بدیم عادی ترمیشه برامون راحت تر میشه تسلیم خداوند بودن …

    بنابراین خیلی این چیزها را برای خودتون گنده نکنید خیلی ازخودتون انتظار نداشته باشید که یک روز فضای شرک آلود ذهنتون تبدیل بشه به فضای توحیدی

    اینا زمان‌میبره .. استقامت میخواد ،،اینا باور میخواد اینا تکرار میخواد ..اینا تمرین میخواد …

    ولی هرچقدر که بیشتر سعی کنیم بیشتراززندگی لذت می‌بریم……

    تسلیم بودن بدون شک احساس خوب واحساس آرامش میاره

    ( ‌الابه ذکرالله تطمئنن القلوب….)

    احساس اطمینان قلبی میاورد،نشونش احساس ارامشه احساس خوب شادی، لذت ،امید،احساس توکل،هرچی که احساس خوبه ..

    اینا موقعی اتفاق می‌افته که ما تسلیم خداوندیم

    این‌کارتمرین میخواد اینکار شنیدن یک سری داستانهایی رو میخواد داستانهای قرآنی خیلی به من کمک کرد ….

    توکل یعنی ما به‌کسی وابسته نیستیم ما به خداوابسته هستیم هر اتفاقی ک بیوفته خدای ما که جایی نرفته اون هرکاریو برامون انجام میده …

    نکته‌ی بعدی در مورد حل مسائل به شکل بازی هست که استاد گفتن ….

    من با نگاه بازی با نگاه حل معماوبانگاه یه بازی شطرنج به این مسئله نگاه کردم

    ببینم اصلا من میتونم این مسئله رو‌حل کنم

    و وقتی که با نگاه مثبت که من می‌خوام به عنوان بازی به این مسئله نگاه کنم وحلش کنم اون مسئله رو ماحلش کردیم

    تواین داستان دوتا موضوع خودشو نشون داد ..

    1)یکی توکل وتوحید اینکه باج ندی به هیچکس فکرنکن اگر کسی بره زندگیت داغون میشه نابود میشه هیچ کاردیگه ای نمیشه کرد .نه .

    خدامنبع رزق روزیه ماست هرکسی آمد و رفت توزندگی ما در واقع دستی اردستان خداوند

    اگرم رفت ی دست دیگه ای هست که بیاد یه دست که نه بینهایت دست هست

    2)اینکه به مسائل به شکلی نگاه کنیم که این مسائل دارن مارو به چالش میکشن برای اینکه که مابزرگ بشیم پیشرفت کنیم.

    نکته‌ی بعدی…….

    همه ی اون اتفاقات خوب که بعداً رخ داد برای اون تضادها بود …..

    یعنی این که شما تضادهایی که بهش برمیخورین

    چالش های که بهش برمیخورین اینا چیزای بدی نیستن اینا مسائلی هستن که اگه حلشون کنید بزرگ میشین ثروتمند می‌شین رشد میکنید ..

    اگرحل نکنید کوچولو‌میمونید

    ولی اون مسائل که حل شد اون همه موفقیت بعدش ایجاد کرد وادامه داره تا ابد این اعتماد به نفسی که شما درخودتون ایجاد میکنید واین مسائلو حل میکنید وراه حلشو پیدامیکنید تاابد میتونی ازش استفاده کنی برای مسائل بعدی

    اینه که من میگم به عنوان بازی نگاه کنید این‌مسائل زندگی رو به عنوان یک معما یک پازل نگاه کنید بهش و اینجوری میتونید ازاین مسیر به سلامت عبور کنید …..

    خدایا شکرت شکرت شکرت …برای این اگاهی های بسیار کاربردی مهم که خیلی می‌تونه بهم کمک کنه توی حل مسائل زندگیم ازشون استفاده کنم ….

    (جواب تمرین این بخش ……)

    همین یکی ماه گذشته یا کمی بیشتر بود که به خاطر اینکه داشتم روی تجربیات گذشته که اززندگی بقیه دیده بودم حساب میکردم وکاری رو انجام میدادم که نشونش احساس بد نگرانی وخیلی چیزهای دیگه بود …

    اما ازخداوند کمک وهدایت خواستم ..

    وگفتم خدایا من فکرمی‌کنم این خواسته ای که من دارم بااین مسیر به انجام میرسه چون تجربه ی من از ازروند زندگی چند نفری که اینکارو انجام دادن این بوده که اونها نتیجه ی خوبی گرفتن ودیدم …

    ولی العان برای من داره سخت پیش می‌ره

    ولی من به خودت میسپارم که منو ازهرمسیری که خودت میدونی بهتره به این خواسته ام برسونی من تسلیم توهستم ومیدونم توبهتر ازمن راهها رو بلدی پس خودت هدایتم کن .

    وهمون روز اتفاقات خوبی رخ داد برام هم خودم آرامش گرفتم وهم اینکه اوضاع و شرایط زندگیم خیلی خوب شد حتی روابطم با همسرم بازهم به نسبت قبل خیلی بهتر شد خدایا شکرت ….

    موضوع بعدی در مورد کار همسرم بود چندین ماه پیش که ایشون براشون یک مسئله ای پیش آمدافتادن بازداشتگاه وفقط با گذاشتن سند میتونست بیاد بیرون خونه ی ما سند نداشت اما اون روزهم‌ خداوند کمکم کرد قلبمو آرام کرد و بهم گفت باخیال راحت وخاطری آسوده برم پیش همسرم ..

    ودیدم که وقتی به خدا توکل کردم سپردم به خودش وگفتم به خداکه خدایا من سند ندارم به این ارزش بزارم برای همسرم خودت کمکم کن من نمی‌خوام به کسی رو بزنم

    دیدم که خدا یه جوری کارهمسرمو درست کرد بدون اینکه ازش هیچ مدارک شناسایی سندی چیزی بخوان گفتن بهش برو وباهم خوشحال برگشتیم خونه

    خود همسرم باورش نمیشد بابت این اتفاق

    اما من هربارکه اونروز رو برای خودم مرور میکنم اون احساس آرامشی که تجربه کردم رو هرگز فراموش نمیکنم

    ونمیتونم حتی بیانش کنم اونقدر زیبا بود که فقط میتونم ازاون احساس پاک اون لحظه فقط لذت ببرم

    قشنگ انگارروی شونه های خدابودم

    حتی این دفعه هم این موضوع رو تجربه کردم وچقدر این احساس توکل به خدا وایمان داشتن آرامش بخشه

    که باهیچ لذتی در دنیا قابل مقایسه نیست

    فقط میتونم بگم استاد ازشما سپاسگذارم که من رو با خدایی آشنا کردی واشتیم دادی که باهاش زندگی من هرروز داره بهتر میشه

    این آرامش زندگی من ارزش میلیاردها دلار پول و طلا وهرچی که هست روداره

    من واقعا دوست دارم تا لحظه ای که زنده هستم این سرسپردگی ورها بودن وتوکل کردن وایمان داشتن به خداوندم رو تجربه کنم وداشته باشمش

    من فکرمی‌کنم مثل مرحمی میمونه که زخمهامون رو شفا میده این یادخدابودن این توکل کردن بهش این خود سپردن ورها بودن در مسیر هدایتش

    خدایا سپاسگذارم ازت که منو به این مسیر هدایت کردی

    سپاسگذارم وازت می‌خوام تا زنده هستم ونفس میکشم تومسیر توحید ویکتا پرستی وهدایت توباشم ..

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه درست راه افرادیکه به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شدگان …

    استاد عباسمتش عزیزم مرد دوست‌داشتنی وپاک‌ خدا ازت سپاسگذارم برای این فایل وتمام فایل های ارزشمندتون همینطور شما خانم شایسته زیباو دوست داشتنی وباایمان ..

    در پناه خداوند باشیم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2854 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    گام 12- تفاوت تسلیم شدن در برابر خداوند با تسلیم شدن در برابر مسائل

    تفاوت بین Surrender و give up

    دیگه باید کم کم انگلیسی یاد بگیرم چون میخوام جام جهانی 2026 برم امریکا D¬;

    فلش بک زدم به سالها پیش وقتی که با استاد اشنا شده بودم چون اینو فهمیده بودم که باید حتما روی مباحث کار کنم با هی مدرسه رفتنولفت میدادم و من چند هفته نرفتم مدرسه فقط بخاطر اینکه میگفتم نمیرسم هم درس بخونم هم روی قانون کار کنم مخصوصا یه چالش هم داشت اونم کنترل ورودی ها

    در نهایت تصمیم گرفتم و تسلیم شدم رفتم مدرسه اینکه اون موقع چی به خودم گفتم یادم نیست که این تصمیم گرفتم البته میخواستم تغییر کنم

    رفتم مدرسه و چالش ها شروع شد

    باید کنترل ذهن میکردم و ورودی های خوب میدادم خب مجبوز میشدم وسط کلاس بعضی موقع اجازه بگیرم برم اب خوری به خودم تنفس بدم چون گاهی حجم حرفهایی که می‌شنیدم زیاد بود که عملا از کنترل ذهنم برنمیومدم

    وقتی میومدم خونه شب ها با سرد درد میخوابیدم اما صبح وقتی بلند میشدم با حس خوب بود چون همزمان فایل ها را گوش میدادم و صبح ها تمرین سناریو نویسی داشتم و نوشتن از وقتی که البته دوره قانون افرینش را خریدم

    کم کم بهتر شدم شرایط به سمتی رفت که فرکانس من و معلم پرورشی نزدیک هم شد و یکبار فلش بردم مدرسه و براش یکی از فایلهای استاد گذاشتم که فکر کنم حذف شده اونجا استاد از رفتار اون رییس بانک یهودی با خودش و مایک صحبت کرده بود با هم حرفهای استاد تایید میکردیم

    بهم گفت میتونی فایل های استاد رو توی سیستم توی اتاق پرورشی ببینی

    دیگه سیستم و اینترنت مدرسه داشتم البته من توی فلش فایلهای را میبردم میذاشتم با سیستم میدیدم.

    این نتیجه تسلیم نشدنم بود هم درس میخوندم هم فایلها را میدیدم

    توی کلاس یه سری چالشها داشتم با بعصی از هم کلاسی ها شاید بگم بیشترشون

    یکی از اونها این بود که یک روز امتحان داشتیم و من خونده بودم و چندتا از بچها نخونده بودن حتی لای کتابم زنگ. تفریح باز نکردن به این فکر که معلم میاد بهش میگیم نخوندیم و کنسل میکنه دیگه مجبوره

    خانم ولی پور عزیز که مشهور بود به معلمی که بشدت بر تصمیماتش محکم بود می‌شنیدم میگفتن شوهرش نظامی بوده نمیدونم واقعیت داشت یا نه ولی واقعا منو یاد ارتش مینداخت

    همه هم ازش میترسیدن میگفتن وای اگر این معلم ما بشه ما بدبخت بشیم خلاصه این خانم توی فاصله 2 سال بعد دوباره معلم ما شد

    معلم اومد گفت بچها خب امتحان داریم جمع کنید بچها گفتن خانم نخوندیم گفت چیییی!! یعنی چی!! خلاصه خیلی بهش برخورد گفت که کی خونده؟ من گفتم من برگه داد پشت سرم یکی دیگه از بچها گفت خانم من

    خلاصه منو و اون نشستیم به امتحان دادن بقیه هم در سکوت کلاس پچ پچ میکردن

    منم دستام میلرزید چون صدای پچ پچ ها رو میشنیدم و میگفتم خدایا کمکم کن، به خودم میگفتم اشکال نداره هرچی میاد بنویس روی برگه و منم اینکار انجام دادم و برگه دادم

    اخر زنگ خورد و بچهای کلاس کیفاشون جمع کردن و بدون محل گذاشتن رفتن خونه

    من قشنگ میفهمیدم روشون از من کج کردن بخاطر این موضوع

    و قهر کردن حالا فرض کنید ما رشته ریاضی بودیم و کلا به 15 هم نمیرسیدم کمتر بودیم

    یه اکیپ با من قهر بودن

    من اول پای اصولم وایستادم و اینو میدونستم اما عذاب وجدان این کار با کنترل ذهن رها میکردم ومیرفتم جلو اینه سعی میکردم به خوبیشون فکر کنم و کلا تمرکزم گذاشتم روی خودم

    تا اینکه یه روز امتحان زبان خارجه داشتیم و توی حیاط بودیم اون تایم قبل امتحان همه جمع بچها جمع بودن منم رفتم اون بچها هم بودن یادم سوال جواب بهم میدادیم

    یکی از همونا که قهر بودیم اومد پیشم گفت مریم میدونی فلان فیلم اومد و کلی برام تعریف کرد گفتم نه خبر نداشتم و یه جورااااییی میخواست بگه من باهات اشتی ام خودم میدونستم D¬;

    خیلی حرف نمیزدیم باهم ولی میفهمیدم نرم شدن

    گذشت تا امتحان گسسته یا هندسه نمیدونم

    من داشتم امتحان میدادم فهمیدم یکی از اونا که پشت سرمه به پام میزنه تقلبی میخواست من توجه نکردم

    دوباره دیدم جلویی با پا میزنه تقلب میخواد اونم ندادم توجه نکردم

    اومدم بیرون

    دیدم یکیشون افتاده روی زمین عین اینایی که بدبختی بهشون رسیده داره میزنه به سر خودش که من میوفتممم خداااا فلان منم سریع گذشتم رفت

    با خودم گفتم دختر میخواستی بخونی این عذاب وجدانه میومد برام

    گذشت تا امتحان نهایی توی حوزه ی دیگه ای

    اون روز امتحان اول یا دومم بود رفتم داخل سالن همین دخترررر که اتفاقا جز همون اکیپی بود که قهر کرده بودن و تقلب بهش نداده بودم با یه هول ولایی گفت مریم مریم بیا بیا من میدونستم صندلیت کجاست

    خلاصه صندلی منو نشون داد

    من بعد از کنکورم به کل از اون افراد جدا شدم

    همه اینا باعث شد من خیلی قوی تر بشم و با یه اعتناد به‌نفسی برم سالن و فوتسال شروع کنم دیگه نه مدرسه بود نه درس و من هم میتونستم تمرکزم بذارم روی قانون هم روی علاقم دقیقا یکی از دلایلی من تصمیم گرفتم دانشگاه نرم این بود دلم میخواست زمان ازادی برای کار کردن روی ذهنم داشته باشم که فراهم شد آزادی زمانی

    اه الان دارم نگاه میکنم من هم ازادی زمانی مکانی داشتم هم ازادی فکری و

    هم ازادی در روابط تازه پیدا کرده بودم

    فقط ازادی مالی مونده بود

    هم زمانم دستم بود هم مکانم جایی بود که میخواستم که دوست داشتم

    توی اون تایم جایی میشد که میخواستم از کنترل ذهن فرار کنم ولی باز برمیگشتم

    مثلا توی همون زمانا یه سخنران اورده بودند که در مورد مسائل مذهبی این داستانا صحبت میکرد بعد من نمیخواستم گوش بدم الکی پیچوندم

    عموما اهل پیچوندن نیستم و نبودم ولی اونجا مجبور بودم مدیر مدرسه فهمید گفت درویشی چرا فرار کردی از سخنرانی خلاصه دعوام کرد

    D¬;

    دقیق یادم نیست فرداش بود یا چند روز بعد

    داشتم توی راه رو قدم میزدم همون محوطه دم کلاس که یهو دیدم مدیر داره میاد

    از من رد شد یه بخندی زد گفت درویشی اینجایی با جزییاتش یادم نیست ولی قشنگ فهمیدم این همون مدیری که اون روز مچ منو گرفت وقتی داشتم برنامه مدرسه میپیچوندم

    خداروشکر توی سال اخر کلید بوفه دادی دستم من زنگ تفریح بخاطر مستخدم مدرسه نبود میرفتم بچها چیز میز خوراکی میفروختم

    چه کیفی داشت سال اخر یه حس راحتی داشتم رفت امد میکردم

    از اعتبار و شهرت و دید مثبتی که اونجا بهم دادی

    قبلا هم مشهور بودم ولی خودم لذت نمیبردم

    ولی اون سال مدرسه شده بود عین خونم راحت بودم توش کلیدای نماز خونه میدادم من میگفتن هر موقع خودن نمازت خوندی قفلش کن بیارش

    چقدر توی دفتر رفت و امد داشتم

    یادش بخیر

    نه تنها رسیدم به همه چیز نه تنها ورودیهای منفی بر من غلبه نکردن بلکه قوی ترم شدم

    چون هر روز با کلی ادم برخورد داشتم از کلاسهای پایین تر تا هم سن های خودم

    یکی از ترسهایی که توی این مسیر برای مایی که داریم روی این اگاهیی ها کار میکنیم ممکن به وجود بیاد و احتمالا خیلی ها بهم بها میدن وقتی میزنیم جاده خاکی ترس از شنیدن ورودی های منفی هست که قشنگ باعث میشه از حل مسائل حل چالش هامون که باعث رشدمون میشن فرار کنیم

    باعث میشه گوشه گیر بشیم

    و ترجیح بدیم با نرفتن توی جامعه که برای رشد توی علاقمون لازمه واجبه ضعفامون رو قایم کنیم

    بعضی ها برعکس میرن توی جامعه سعی میکنن مدام رنگ عوض کنن بخاطر اون ضعف ها

    بعضی نه برعکس

    خیلی خیلی باید حواسمون باشه که گول این ترس نخوریم به خاطر ترس از شنیدن ورودیهای منفی صحنه های منفی و… فرار نکنیم بیخیال خواسته ها و علایقمون بشیم

    بلکه با رفتن توی دلش رشد کنیم و اعتماد به نفسمون بسازیم توی اون حوزه نذاریم این ما رو ضعیف کنه

    اگر ما در ارامش باشیم نه در ترس اتفاقا خیلی راه هایییی قشنگی برای کنترل ورودی هامون و ذهنمون میتونیم پیدا کنیم

    اصلا چرا یکسری بازیکنا رو میبینی وقتی توی بازی هستن تیمشون عقبه چنان سلف کنترل میکنن و برمیگردن

    بعضی میبینی نمیتونن سلف کنترل داشته باشن به درگیری میکشن اخر سرم تیمشون میبازه

    وسط بازی که نمیتونی بگی داور وایسا اول من ذهنمو کنترل کنم داور اینجا ورودیهای منفی میشم (مثال صدای تماشگرای حریف) بیخیال بازی من میرم

    نه تو باید وایسی ذهنت کنترل کنی

    شرایط که گزارشگران فوتبال با سابقه های بیس ساله هم هنوووووووزم اسمش میذارن شانس به نفع تو رقم میخوره

    بارها بارها دیدیم اگر رئال مادرید به کنترل ذهن خودش بعد از گل دوم ادامه میداد حتما کامبک میزد حتما بارسلونا میبرد چون اصلا این تیم استاااااد کنترل ذهن وقتی عقبه اما اون بازی به دستور عملی بارها بهش عمل میکردن عمل نکردن

    بقیه تیم ها رو نمیدونم ولی چون خودم فوکوس روی رئال مادریدم دیدم وقتی این تیم کنترل ذهن کرده که از نتایج مشخصه

    چجور گل اول گل دوم و… بازی برده

    مثلا بازیکن تیم حریف اخراج میشه

    یا پنالتی میده

    یا خطایی رخ میده بازی به نفع رئال میره

    حتیییی دیدم داور پنالتی گرفته بعد خراب کردن بعد چند دقیقه بعد شرایط جوری شده که گل زدن و در نهایت بازی رو بردن

    وقتی یه نگاه کلی میندازم میبینم از یه تایمی شرایط اصلا همه چی توی زمین داره برای رئال رقم میخوره حالا یه جایی اینا استفاده کردن یه جایی استفاده نکردن ولی اونقدر ادامه دادن که به هدفشون رسیدن

    وااااای بچهااا من ناهار نخوردم و الان ساعت 5 بعدظهر دیگه نمیکشم باید برم فعلا خدافص

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این مسیر توحیدی تا با شناخت قوانین ثابتش خالق تمام عیار خواسته هام باشم چون خودش منو خلق کننده آفرید.

    {{{تفاوت میان مفهوم “تسلیم” در برابر خداوند و مسائل، از زمین تا آسمان است. تفاوت میان «امید با ناامیدی»، تفاوت میان «آرامش با نگرانی»، تفاوت میان «توحید با شرک» و تفاوت میان «آسان شدن برای آسانی هابا «آسان شدن برای سختی ها» است.

    تسلیم بودن در برابر خداوند، پشتوانه می خواهد و این پشتوانه فقط با شناخت واقعی خداوند و رابطه ی دائمی ای که هر کدام از ما با این نیرو داریم، ساخته می شود. نیروی که “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب” است. فقط و تنها با درک این ترکیب درباره خداوند یعنی” “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب”، باعث می شود که به معنای واقعی کلمه خداوند را کافی بدانیم، بر او توکل کنیم و به معنای واقعی کلمه تسلیم هدایت های این نیرو بشویم}}}

    این جمله های گوهر بار مقاله ابتدایی فایل هست ، خدایا سپاسگزارم که منو در مداری قرار دادی تااین جمله هارو بشنوم ،لطفا فهمِ درکشونم بهم بده

    همون‌طور که قبلاً هم گفتم فایل های دانلودی که محتوای توحید دارن که میشه گفت فایلی استاد ندارن که محتوای توحید نداشته باشه اما بعضی از فایل ها صرفا به توضیح توحید اختصاص داده شده و فایل های قرآنی 12 قدم بسیار به درک این موضوع مهم یعنی (صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب” ) بهم کمک کرده و هرچقدرقلبم به این دو موضوع نزدیکتر شده بیشتر آسان شدم برای آسانی ها …

    پارسال به تضادبزرگی عاطفی برخوردکردم که میتونم بگم یکی از بزرگترین تغییرات زندگیم اونجا رقم خورد، میدونستم یعنی چیزی در قلبم بهم میگفت که باید این تغییر اتفاق بیوفته ، درفایل های استاد هم به وضوح بهش رسیده بودم که با تغییراتی که در من و سبک زندگیم و نگرشم اتفاق افتاده ،این کار جهان و خداوند هست که این شخص رو داره از زندگیم از مدارم می‌بره بیرون ، اما عادتهای چندین و چند ساله و محدودیت ها و ترس های ذهنی که اگر این در بسته بشه با مسائل و مشکلات مالی و …که برام اتفاق میوفته چه کنم ، مقاومتی در من ایجاد شده بود که رها کردن اون رابطه رو برام سخت کرده بود، خیلی زود واقعا طی چند روز خودمو جومو جور کردم و تسلیم خواست خداوند شدم ، من نشانه هارو داشتم می‌دیدم و طی تکامل به جایی رسیده بودم که می‌فهمیدم باید تموم شه ، و بعد از چند روز تو لاک خودم بودن ، از غارتنهاییم اومدم بیرون وندای درونم لبیک دادم و گفتم باشه پس شجاعتشم بهم بده ، من تسلیم شدم چون آرام شدم ، من تسلیم شدم چون نترسیدم و پریدم بغل خداوند ، من تسلیم شدم چون قوی شده بودم برای انجام هرکاری که با شرایط اون لحظم بهم الهام میشد، من اصصصصصصلا نمی‌دونستم اون ور ترس هام چه خبره ،هیچ‌ کسی هیچ قولی بهم نداده بود تنها بودم برای انجام هر کاری ، چه کارهای اداری و قانویش ،چه تأمین فرایند مالیش ، چه نگه داشتن فرزندم و…اما قلبم آرام بود و یقین داشتم این تضاد تابلوییه که منو به جاهای بهتر هدایت می‌کنه، استاد من می‌دونم که شما و تمام دوستان جانم در این سایت، که تجربه های مشابه از تسلیم بودن داشتن ،باور میکنن که چطور این مسیر آسان شد برای من ، چطور به آسانی ،به راحتی ،به باشکوه ترین حالت ممکن ، من از این مراحل عبور کردم من واقعا رو شونه های الله مهربان بودم ، مسائل مالی که هرکس تو اون دوران تجربه می‌کنه جوری برام عین عسل شیرین وراحت پیش رفت که منی که در فرایند تجربش بودم هم برام سخته باور کردنش استاد دقیقا همون‌طور که میفرمایید ،از راه های طبیعی بسیار طبیعی و آسان اما غیر قابل پیش بینی، مسائل اداری این کار مسائل عاطفی ، مسائل مربوط به پسرم و هرچیزی که شما فکرشو بکنید که می‌تونه به این جدایی مربوط باشه ، همه چیزش در نهایت صلح ، درنهایت احترام ، درنهایت زیبایی ، درنهایت شکوه ، به پایان رسید جوری که طی یکی دو ماه صفر تا صد داستانی که اکثرا سالها بخاطرش درگیر میشن ، انجام شد و من الان یکسالو خورده ای هست که در آرامش فراوان ، در لذت فراوان در بهشت کوچیکی که خداوند برام تدارک دیده همراه پسرم زندگی میکنم ، تجربه هایی سرشاراز رفاه مالی ، سفرهای بسیار باکیفیت ، خوراکی های مفید و بسیار لذیذ ،از لحاظ دریافت عشق و احترام و هررررچیزی که نیاز یک انسان برای زندگی لذت بخش هست ، من تو این یک سال صد برابر سالهایی که تو اون رابطه عاطفی بودم دارم تجربه میکنم

    درست مطابق قانون استاد، درست مطابق قانون ، چون من ذره ای از اون رابطه دلگیر نبودم اونجام کیف کردم و لذت بردم تو کامنت های گذشتمم هست که از لحظه لحظه زندگی قبلمم لذت بردم.

    اما لحظه ای که جهان مدارمونو جدا کرد با صلح و احترام جداشدیم ، و بعد ازاون هم همچنان احترام بیشتر ،عشق بیشتر ، رفاه بیشتر و پیشرفت بیشتر در تمام زمینه هارو دارم تجربه میکنم چون نتیجه ی تسلیم بودن همینه ، از اولش با آرامش همراهه و تا زمانی که در این مسیرم و دارم آگاهانه رو خودم کار میکنم یقین دارم که زندگیم همچنان با آرامش و لذت همراه خواهد بود

    چون من تسلیمم و نشانه ی تسلیم بودن آرامشِ ،عششششقِ، صلحِ و به قول شما همه ی احساس های خوبه .

    پنج دقیقه اول فایل رو براخودم ضبط کردم تا بارها و بارها باز تکرار کنم و دلم قرص باشه به بودنش.

    سپاسگزارم از شما و مریم جون عزیز که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1793 روز

    سلام به استاد عزیزه جان

    خداوند رو سپاس که همچین گوهر زیبایی رو خلق کرده

    من هم امروز به نشانه ام‌ هدایت شدم و چقدر به وجد اومدم از این همه اقتدار و شجاعتی که در کلام شما استاد عزیزم بود .

    دوست دارم سخن زیبای چرچیل که به یاد آوردم رو بگم (( هرگز تسلیم نشوید ، هرگز تسلیم نشوید ، هرگز هرگز هرگز ، در هیچ موردی ، بزرگ یا کوچک ، مهم یا پیش پا افتاده ، هرگز تسلیم نشوید . ))

    تسلیم بودن در برابر خدا یعنی تسلیم نشدن در برابر هیچ مشکلی ، یعنی تمرکز روی خواسته و عمل کردن به الهامات قلبی

    من اگر میخوام یاد بگیرم که چطور به بهترین شکل پولم رو خرج کنم باید برم و خرید کنم .

    من اگر میخوام ارتباط برقرار کردن با مردم رو یاد بگیرم باید برم و ارتباط برقرار کنم .

    من برای حل کردن چاالش هام باید درش ورود کنم ، برای از بین بردن ترسام باید برم تو دلش ، باید قدم اولو بردارم .

    خدا بهم ایده ها و راه کارهارو نشون میده ، من فقط باید قدم اول رو بردارم .

    (( قدم اول رو با ایمان بردارید ، لازم نیست کل مسیرو ببینید ، فقط قدم اول رو بردارید .))

    باتشکر از استاد از این همه بیان زیبا و تاثیر گذارشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    چقدر فایل درس آموزی و قشنگی بود،در واقع ما راه حل چالش‌ها رو یاد گرفتیم.

    مثل بازی نگاه کنیم و حل کنیم و رشد کنیم دقیقا مثل بازی های کامپیوتری.

    چالش‌ها ما رو میخام رشد بدن ،در واقع عیار ما رو می‌سنجند و ما رو هول میدن به سمت رشد بیشتر.

    تسلیم بودن هم امر خیلی درست و توحیدیه،بپر بغل بابا،وقتی ما ایمان داریم میریم تو بغل بابا.

    الا بذکر الله تطمئن القلوب،اصلا قلب آدم مومن فرق میکنه، فقط یه نیروی بمب اتم رو حس میکنه و حرکت میکنه نه ترسی داره،نه غمی داره،نه چشمش بدنبال دست این و اونه،فقط و فقط تمرکز بر ریشه.

    الهی شکرت از این فایل قشنگ

    با چالش ها مواجه میشم ،احساس خوبم رو حفظ میکنم،توکل میکنم،درخواست راه حل میکنم،حرکت میکنم.رشد میکنم،قوی تر میشم،درصد خلوصم بالاتر میره

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    سپاسگزارم استاد شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    با نام و یاد خدا شروع میکنم او که همه چیز است،او که کلید هر چیزی در عالم هست،او که پدید آورنده و هدایت کننده کل موجودات است.

    خدای بزرگ من چگونه می‌توانم تو را توصیف کنم حال آنکه من ذره ای بودم و تو مرا تبدیل به انسان کامل کردی و مرا همین بس که نام تو را بتوانم بر زبان بیاورم .

    خدایا شکررررت از اینکه اجازه دادی نامت را بر زبان بیاورم و از تو درخواست نوشتن کامنت خوب دارم.

    اصولا آدمهایی که ایمان دارند قوت و قدرت و شجاعت و جسارتشون بالاست.اعتقاد داشتن به چیزی باعث ایمان داشتن میشه و باورها کار خودشون رو انجام میدن.

    اگر من بیام با توضیحات قرآن و داستان‌ها و آیات محکم خدای اصلی رو بشناسم و ایمانم رو به این نیرو روز بروز اضافه تر کنم و از او هدایت بطلبم و عمل کنم به شخصیتی دست پیدا میکنم که چون آگاهی دارد و درک میکند،فقط و فقط سرش را برای رب العالمین خم می‌کند و هیچ چیزی نمی‌تواند او را خم کند .

    شخصیت تسلیم شده ،شخصیتی است که فقط و فقط از درون تبعیت می‌کند و بیرون خودش رو ذره ای تاثیر گزار نمیدونه و برای رسیدن به این شخصیت است که باید روی خودمون کار کنیم و آثار اون را ببینیم.

    شخصیت تسلیم شده مسائل را دوست خود می‌داند و سریع تمرکز می‌کند به حل مسئله ،نه خود مسئله و نه مشکلات آینده مسئله.

    این شخصیت دوست دارد تا رشد کند،دوست دارد تا خودش را محک بزند ،دوست دارد وارد چالش شود تا ثابت کند تنها نیرویی که می‌تواند حل مسئله کنه خود اوست با شخصیتی که ایجاد کرده.

    هر چه این توانستن ها ادامه دار شود تبدیل می‌شود به انسان با اعتماد به نفسی که کوه رو هم جابجا میکنه .

    و آنچه که گفتم رو الان در شخصیت استاد و تعدادی از شاگردانش میبینیم و درک میکنیم.

    تمام عامل حرکت استاد و رسیدن به خواسته ها یش حکایت از ایمان استاد به نیرویی داره که این نیرو همه کار برای استاد انجام داده.

    از خداوند طلب چنین شخصیتی دارم،شخصیت مسئله حل کن

    اگر توانایی برگشت یا دیدن بچگی خودم داشتم دقیقا این رو متوجه میشدم که من نیرویی از درون داشتم که همه کاره من بود و من بدون فکر همراهش بودم …و من در طی سالها با ورودیها خودم را ضعیف و وابسته به بیرون کردم و نتیجه این شد که از هر لحاظ ضعف رو در خودم دیدم و میبینم و در صدد رفع آن هستم

    خدایا توحید را به من آموزش بده و شرک ها رو از مم دور کن.

    خدایا مرا مسلمان قرار بده و مسلمان بمیران و مسلمان محشورم کن

    خدایا مرا به سمت اصل هدایت کن

    خدایا توانایی کنترل ذهن مرا افزون کن

    خدایا زنگار قلب مرا پاک کن تا دوباره زنده شوم

    خدایا خلیفه الله آفریدی ،مرا به همان که بودم و تو خلق کردی و از روحت دمیدی و شایسته سجده کردی برگردان.

    استاد عزیزم ،استاد شایسته عزیزم صمیمانه از شما سپاسگزارم

    خدا خیرتان دهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1177 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون استاد عزیز هستم که این فایل های ارزشمند را برای ما به اشتراک می گذارند

    خداوند را شاکر هستم که من را در این راه قرار داده است و او همیشه برای من فوق العاده بوده است

    همیشه من را کمک کرده است

    هر چه بیشتر روی خودم و روی باورهای خودم کار کنم بی شک او بهتر و راحت تر به من کمک می کند و من را به جلو

    می برد

    وقتی که از او من کمک بخواهم او من را به راحتی جلو می برد

    او برای من بهترین راه کارها را دارد

    به شرط آنکه بی چون چرا خودم را در آغوش او بسپارم و از او بخواهم که او من را رها کند و من آنوقت بی شک بهترین نتیجه ها را دریافت خواهم کرد

    یادم می آید زمان هایی که دچار مشکل و یک دردسر می شدم به خدای خودم توکل می کردم و از او کمک می گرفتم او برای من همه شرایط را به بهترین شکل ممکن هموار می کرد تا بتوانم به آسانی و حال خوب به هدف خودم برسم

    اما برعکس آن زمانی که روی دیگران حساب باز می کردم و از دستهای دیگران کمک می خواستم آن موقع ها خیلی من دچار چالش و دردسر و گرفتاری می شدم

    همه اینها برای من درس دارد و باید بتوانم به خدای خودم اعتماد داشته باشم

    خدای من در همه حال جواب من را خواهد داد و او برای من بهترین یار و پشتیبان است

    هیچ عامل بیرونی هیچ تاثیری در زندگی من نخواهد داشت

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    غزل بانو گفته:
    مدت عضویت: 3086 روز

    سلام استااااااااد جونم

    اخه چیکار میکنی با ما؟؟؟ واقعا انگار خدا اومده بود جلوم نشسته بود میگفت ببین غزل برو ببین میتونی این مشکل رو حل کنی؟ میتونی از پسش بربیای و تسلیمش نشی؟ بعد که تونستی اون وقت بزرگ میشی رشد میکنی. غزل من این تضادهارو فرستادم که با حل کردنش پیشرفت کنی نه اینکه بخوام متوقفت کنم. مطمئن باش اینا میشه پله های رشد تو… یعنی قشنگ حس میکردم این فال برای موقعیت الان من هست که اینارو بشنوم و برم اقدام کنم و تسلیم نشم. این نشانه ها هی دارن میگن رو ترست پا بزار به خدا توکل کن و جلو برو. نترس هیچی نمیشه هرچی بشه برای تو خیره

    واقعا این فایل معرکه بود تک تک جملاتش رو با همه وجودم درک کردم دمتون گرم فوق العاده اید . دم اون خدایی که این حرفارو بر زبان شما جاری میکنه و از این طریق به ما میرسونه خیلی گرررررررررم

    خدایا شکررررررررررررت که من تو این مسیر زیبا هستم و این حرفارو میشنوم و اگاه تر میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: