مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

278 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    به نام نامی دوست

    خدایی که همواره همراه وحامیه منه

    من امشب خیلی حوصلم سر رفته بود اومدم تو سایت که با این فایل استاد برخوردم فقط گوشش دادم وکامنت دوستانو خوندم ولی بعد بازم احساس بی انگیزه بودن وبی رمقی در من به جود اومد وهمینجوری که لم داده بودم به مبل. (اینم بگم که من کلی کار داشتم از قبیل کار خونه قالی بافتن اما اون لحظه حوصله این کارا رو نداشتم )شایدم یه خلا در درونم سر باز کرده بود

    نمیدونم انگار پوچ پوچ بودم نمیدونم چطور حسمو بگم انگار خالی بودم ولی بدون هیچ حسی

    یه دفعه یه اهنگ بی کلام گزاشتم وشروع کردم با خدا حرف زدن انگار این حرفا از من نبود

    من وقتی توی ساعتی این حسو میگیرم الهامات زیبایی ازم بیرون میاد ومتاسفانه اون لحظه چون اتفاقیی هست هیچ وقت ضبط نمیکنم یا توی دفترم مکتوبشون نمیکنم اما وقتی اون لحظه زیبا تموم شد گفتم بیام واینجا ثبتش کنم باری اولین بار

    گفتم خدایا یه مدت میخوام خودم باشمو تو

    پسرمو به تو میسپارم تربیتشو درس هاشو کار کردن روی دقت وتمرکزشو محافظش باش از بلا از نازیبایی ها .دخترمو دوستاشو ادم های که سر راهش قرار میگرنو تربیتشو همه رو به تو میسپارم میخوام رها کنم میخوام همه چیز رو به تو بسپارم من باشمو تو فقط به خودم وارتباطم باتو فکر کنم یه سفر یه جنگل یه دریا باشد مکان ملاقات من باتو چند سالیست که طعم بیرون رفتن نکشیدم طعم ازادی را

    میدانم دو ماه دیگر مانده باید صبور باشم باید تا میتوانم خودم رو رشد دهم

    یاد سوال این فایل افتادم ،پیشنهاد برای پرکردن خلا های درونی چیه وچه عاملی میتونه خلا های ادم وپر کنه تا ادم بگذره

    این سوال انگاز ازمن دوباره پرسیده شد وانگار این من نبودم که جواب دادم من یاد خلا های درونیم افتادم زبانم به حرکت درامد

    که خدایا تو بودی که سال ها خلا های مرا پر کردی هیچ وقت نزاشتی وجود این خلا ها رو در زندگیم حس کنم خلا عشق پدر ومادر خلا ازادی ،سفر تفریح خلا خرید وسیله ها ولباسایی که ارزوشونو داشتم اخلا مهر فرزند خلا مهر ومحبت واحترام همسر

    اره تو بودی که انقدر از محبتت سیرابم میکردی که یادم میرفت در چه جهنمی هستم

    بهم گفتی زیبایه من صبور باش تو ضعف های زیادی داری باید اول خودتو رشد بدی تا از اینجا بیرون بیای من بهت کمک میکنم منم گفتم خدای من پس من تو رو بیشتر میخوام بیشتر از هر چیزی خودت را به من بشناس با خودم اشناییم کن صبرم به سر رسیده

    واین بود که دست مرا کشیدی ومرا وارد سایت استاد کردی گفتی همین جا بمان تا راه برایت روشن شود تا هم رشد کنی هم مرا بیشتر بشناسی

    استاد من با تو بیشتر خدا رو شناختم وعزمم رو جزم کردم تا به پیمانی که با خدا بستم پایبند باشم که همین اراده وتعهد را هم باز از خودش خواستم تا قدم عایم رو استوار کند سینه ام رو وسیع گرداند تاتوفیق درک اگاهیی ها رو داشته باشم

    گهگداری دلم برای ازادی تنگ میشود اما امشب باز دوباره خدا مرا یاد قرار دادمان انداخت وگفت من همراه تو بودم والانم هستم وبرای همیشه خواهم بود دلم ارام شد

    خدایا سپاسگزارم که تو را دارم نعمتی که اگر تمام دنیا جمع شود نمیتوانند تو را از من بگیرد

    پس من جواب سوال امشب را با خلوص قلبم میدم استاد بهترین عامل برای پر کردن خلا های درونی من خدا بود مهربانیش بود ومن خدارو شاکرم برای وجود خودش ♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    سلام استاد جانم

    این فایل دقیقا برای من بود

    من تو خونه پر مشکل بزرگ شدم که هر روزش دعوا و سروصدا و استرس بود !! همیشه از خدا میخواستم محیط خونم محیط آرام و شادی باشه که الان به لطف خدا همینطور هم هست

    آزادی نداشتم همیشه آرزو داشتم آزاد باشم و الان آزادی خیلی بیشتری دارم

    من از نظر مالی در رفاه بودم اما از نظر عاطفی بسیار خلأ داشتم ، و دارم هنوزم ، اما باز الان بهتر شدم ، وقتی که خودم رو ارزشمند دونستم رفتارهام رو در برابر آدمها بهتر کردم ، بیشتر احترام گذاشتم بیشتر از حاشیه دوری کردم بیشتر زبانم رو کنترل کردم و از تضادها یاد گرفتم باید به آدمها احترام بذارم مهربان باشم ، و در واقع خود ما تصمیم میگیریم دیگران چطور با ما رفتار کنن ، این حرفا که میزنم ، قبلا نمی‌دونستم و قبلا مثل عموم بسیار احساس قربانی بودن میکردم و تمام عمرم در گریه و ناله و غم می‌گذشت و روز بروز هدایت میشدم به مشکلات بیشتر و مسیرهای سخت‌تر و روابط بدتر !!!

    الان به لطف الله مهربان و آموزه های استاد که میگن ارزش تضاد ، در صورتیکه من هیچوقت نشنیده و ندیده بودم که مشکلات برای کمک به من اومدن که من بفهمم از زندگی چی می‌خوام

    هیچوقت نمی‌دونستم میشه جور دیگه ای هم نگاه کرد و رفتار کرد

    بعد از ازدواج به مشکل مالی خوردم و من که اینهمه امید و آرزوهای بزرگ داشتم که خودم ثروتمند بشم ، همون مشکلات مالی باعث شد قدم بردارم و سرکار برم ، الان مدارکم رو گرفتم پیگیری کردم و منتظر خبرشون هستم و امروز بود که به خودم میگفتم ، ببین الان با جون و دل و جدی و با عشق میخوای کار کنی و شده اولویت زندگیت ؟

    فهمیدی این تعهد و این جدیت از کجا میادش؟

    از همون مشکلات مالی که داشتی !

    منی که کلی آرزوهای بزرگ داشتم کلی جوریکه خواب رو ازم گرفته بود اما کار فیزیکی براش نمی‌کردم که پول بسازم !!

    الان از خودم تعجب میکنم که چقدر جدی و با تعهد کارهام رو پیگیری میکنم برای سرکار رفتن و این چقققققدر برای من شده اولویت

    من تو تمام زندگیم کار برام اولویت نبود چون واقعا تامین بودم !

    و الان با جون و دل و با عشق منتظر خبر کارم هستم که دوسش دارم

    البته نمی‌خوام بگم همیشه مسیر بسیار سختی هست تا ما بفهمیم چی می‌خوایم

    اگر خود من ، یه ذره گوش به زنگ باشم ، با نشانه ها میبینم ، و قبل از اینکه اونقد مسایل بزرگ بشه ،تغییر میدم مسیرم رو ، رفتارم رو ..

    الان سپاسگزار خداوند هستم بخاطر تمام روزهای زندگیم که هر کدوم برای من درسها داشتن

    آرامش امروز خونم رو مدیون تغییر رفتار و خواسته م هستم که تو خونه بابام به اون مشکلات برمیخوردم

    و هر لحظه خداروشکر

    ممنونم استاد جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    masoud hamidi گفته:
    مدت عضویت: 1640 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرانقدر و همه عزیزان

    من درست به یاد میارم که در اتمسفری بدنیا اومدم که تمسخر و دست انداختن از کارهای بسیار عادی به شمار میرفت و البته من خودم بدلیل اینکه از این جو رنج میکشیدم اینکار رو سعی میکردم انجام ندم با کسی و همچنین بدلیل تمسخر هایی که در کودکی میشدم بسیار احساس کمبود و کم بودن میکردم.

    همچنین خانواده ای که داشتم در زمینه ارتباطات بسیار ضعیف بودند و به جرأت یک دوست خانوادگی حتی در شرایط متوسط روحی و مالی هم نداشتیم.

    ولی در نوجوانی و چندین سال پیش تصمیم گرفتم برای ایجاد ارتباط در دبیرستان از مؤدب ترین و درسخون ترین بچهای کلاس تا بی ادب ترین و درس نخون ترین کلاس اقدام کنم.

    خلاصه ارتباطات بسیار خوبی برقرار کردم بطوریکه صبح تا عصر در مدرسه و عصر تا ساعت ۲ شب بعضا بیرون بودیم با دوستان.

    وقتی وارد دانشگاه شدم همین موضوعیت ادامه داشت و ارتباطات بسیار خوبی برقرار کردم با وجود اینکه گروهای مذهبی و غیر مذهبی در دانشگاه وجود داشتن ولی انگار این رو یک چالش میدیدم برای ایجاد ارتباطات چون بسیار روابط برای من اهمیت داشت بدلیل شرایط کودکیم و این خلأ رو یک تضاد میدیدم.

    اما بعد ها فایل های استاد و محصولاتشون رو خیلی بیشتر دنبال کردم و فهمیدم خلأ هایی دارم که بسیار عجیب و مخفی بودن مثل اینکه من روی خودم فیلتر میزاشتم و جوری خودم رو به نمایش میزاشتم که بقیه افراد احساس خوب داشته باشن و بحث هایی رو باز میکردم که بقیه من رو مسخره نکنن.

    و بعد فهمیدم با فرکانس های فعلی که نیازی نیست خودم رو تغییر بدم بخاطر کمبود هام و ایجاد ارتباط با آدم های زیاد بلکه همونی باشم که به قوانین عمل میکنه و به طبع آنقدر زیاد هستن دوستانی که با من هم عقیده باشن و از حضور هم لذت ببریم.

    البته که این تضاد فقط مربوط به روابط نبود در حالیکه در حوزه اعتماد بنفس به مراتب بسیار بیشتر در دوره عزت نفس فهمیدم چالش پیش رو دارم و با بالا بردن مهارت هام در یک حوزه و اون هم موسیقی بود بشدت احساس عزت نفس من افزایش پیدا کرد.

    همچنین افزایش باور های توحیدی هم بشدت باعث شد خلأ های من پوشانده بشن و بدونم که قدرت دادن به تمسخر ها و احساس خلأ بخاطر عوامل بیرونی یک شرک محسوب میشه و احساس خوبمو درونی کنم تا جایی که میتونم.

    و بقولی اون تمسخر ها باعث شد بهتر درک کنم که به عوامل نامناسب بیرونی بهایی ندم .

    البته تا زمانیکه روی این باور ها کار میکنم و تکرار میکنم.

    خداراشکر بابت تمامی آگاهی های این فایل و تشکر بینهایت از استاد عزیزم برای صحبت های فوق العاده و انتخاب سؤال بینظیر و درجه یک خانم شایسته عزیز و کامنت های عااااالی دوستان عزیزم.❤️

    خدایا میلیون ها بار شکرت ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 928 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت دوستان گرامی ام در این مسیر زیبا و قشنگ

    خداوند را خلی شاکر و سپاسگزارم که در این مسیر زیبا و تاثیر گذار حظور دارم و هر لحظه درس های خوبی را از آموزش های استاد عزیزم و کامنت دوستان نازنینم می آموزم

    برای من بهترین کار این است که وقت و زمانم را اینجا سپری کنم

    چون هر چقدر که بیشتر روی این آموزش ها غرق و متمرکز باشیم به همان اندازه تأثیرگذاری اش بیشتر و بیشتر می شود

    هر چقدر در این آموزش ها غرق شوم تازه درک آن نسبت به قانون جهان هستی بهتر می شود و تکاملم هم به نحوی دارد بهتر طی می شود

    قبلاً که بود گوش‌دادن به فایل ها و یا دیدن فایل ها بصورت ویدویی به نحوی می گفتم خوب است این کار انجام دهم شاید برایم تاثیر داشته باشد

    اما حالا دیدن فایل ها برایم این نگرش را دارد که این فایل را بینم و یاد داشت برداری کنم که چی درس های دیگه ای برای من دارد

    چون با دیدن و شیندن هر فایل درک مان نسبت به قانون جهان هستی بهتر می شود

    ایمان مان نسبت اینکه اری این مسیر درست است و قانون نیز جواب می دهد بیشتر می شود

    با شیندن این فایل چقدر لذت بردم و حالم را بهتر ساخت

    چون استاد از شرایط و وضعیت های گذشته اش صحبت کرد که روز های ناجالبی را پشت سر گذاشته است

    وقتی به این همه تضاد در زندگی مان برمی خوریم این باعث می شود که بودن این ناخواسته ها یکسری خواسته‌های را برای من بوجود آورد

    وقتی کفشی مناسبی نداری

    وقتی خونه ای مناسبی نداری

    وقتی روابط خوب تری نداری

    وقتی از لحاظ سلامتی در شرایط ناجالبی هستی

    وقتی هر روز اتفاقات بد را داری در زندگیت تجربه می کنی

    همه اینها را وقتی در زندگی داری اگر زرنگ باشی بودن اینها باعث می شود که خواسته‌های در درون ما شکل گیرد

    وضعیت مالی بهتری داشته باشم که بیتوانم نیازمندی های زندگیم را راحت و آسان فرآهم سازم

    ماشین و خونه ای مورد نظرم را داشته باشم و از زندگیم لذت بیبرم

    روابط قشنگ و عالی را تجربه کنم

    و خلی موارد های دیگه که می تواند زمینه داشتن و درخواست کردن را برای مان رقم زند

    هر قدر که بیشتر بیتوانم قانون جهان هستی را درست درک کنم به همان اندازه می توانم ازش برای لذت بردن و خوب زندگی کردن استفاده کنم

    وقتی ما این همه تضاد در زندگی مان داریم باید به نحوی خلی خوبی از این تضاد ها استفاده کنیم

    و جهت دهی کنیم به سمت خواسته‌های مان

    و برای مان مشخص کنیم که حالا من در این شرایط و وضعیت زندگی دارم دست و پنجه نرم می کنم

    اگر می خواهم شرایط ایده‌آل و رویایی را تجربه کنم باید چی کار های انجام دهم

    چی فداکاری های را انجام دهم

    در کدام زمینه روی خودم و تغییر باورهایم کار کنم

    آیا این باورهای کهنه و محدود کننده زندگی من را می سازد یا اینکه باور های قدرتمند کننده برای خودم ایجاد کنم و زندگی ام را متفاوت نسبت به قبل خلق کنم

    وقتی زندگی استاد عباس منش عزیز را نگاه می کنیم در اوایل تضاد های زیادی در زندگی داشته است

    اما این باور حرکت کردن و ادامه دادن هم در ذهنش پر رنگ بود

    وقتی که می گوید اری شرایط تغییر می کند و باید تغیر کند اگر تو داری روی خودت کار می کنی و ایمان داری که اری وضعیت این چنین نمی ماند و تغیر می کند

    اگر باور داشته باشی که من خالق زندگی خودم هستم پس می تونی زندگیت را آن قیسمی که دوست داری خلق کنی

    وقتی استاد می گوید شرایط راحت می تواند تغیر کند

    من برداشتی ناجالبی داشتم قبلا فکر می کردم که اگر روی خودم کار کنم حتما یه شبه همه چیز تغیر می کند و من وضعیتی مالی رویایی را تجربه می کنم و به هر آنچه که می خواهم در زندگیم می رسم

    در حالیکه قانون جهان هستی این گونه نیست

    و قانون تکامل این گونه نیست

    باید مرحله به مرحله جلو برویم و ادامه بدهیم

    به همان اندازه که باور می کنیم و به همان اندازه ایمان داریم می توانیم نتایج وارد زندگی مان شود

    من در یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت دیدم که استاد چقدر کفش های فراوان و باکیفیت از مارک های متعدد تهیه کرده بود خلی تحسین تون کردم و لذت بردم

    و به یادم آوردم که استاد در فایل های متفاوت می گفت که در گذشته چی روزهای را سپری کردم

    که حتی بعضی موقع یک کفش مناسب نداشتم اما بازهم ادامه دادم و حرمت کردم و منصرف نشدم و دست نکشیدم از کارم

    من با دیدن آن فایل خلی زیاد استاد را تحسین کردم

    گفتم درست است که از همه این کفش ها استفاده نمی تواند اما همین که به راحتی تمام تهیه می کند این خودش گذر کردن است

    و حسرت به دل نمی ماند که بگوید ای کاش فلان کار را می توانستم یا فلان چیز را خریداری می تونستم

    این کار قابل تحسین و لذت بخش است

    خلی جالب بود

    چیزی برای نوشتن نداشتم اما اینها آمد و مرا سر ذوق آورد که بینوسم

    خدایا خوبم ازت خلی ممنون و متشکرم

    استاد عزیزم از شما و خانم شایسته مهربان خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت این همه آموزش های فوق العاده عالی و تاثیرگذار

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    گام بیست و دوم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    .

    سلام

    حس میکنم یه باگی در پسا فکرم درمورد دوستی با پول و رسیدن به آرزوها وجود داره که از خدا میخام هدایتم کنه تا برطرفش کنمو عملکردم به قانون بهتر بشه؛

    خیلی قبلترها وقتی فهمیدم اگه به چیزایی که میخام برسم و خلاء هامو پر کنم، به یه مرحله جدید و مدار بالاتر راه پیدا میکنم، با تمام قوا افتادم تو خط تجربه کردن خودم و هرچی پول میساختم در مسیر رسیدن و تیک زدن خواسته هام خرج میکردم.

    خدا رو شکر از خیلی چیزا پر شدم خوشحالم اما وقتی برای اولین بار تو ثروت یک، استاد گفت ذهن فقیر هرچی پول بدست میاره خرج میکنه و نمیتونه پول نگه داره ،، خیلی خورد تو ذوقم!

    فک میکردم چقد عالی دارم به قانون عمل میکنم، بحساب خودم داشتم بازی فراوانی پول انجام میدادم و…

    استادعباشمنش تو اون فایل با توضیحات زیاد گفت همیشه فلان مقدار پول تو حسابمون باید باشه و تحت هیچ شرایطی خرجش نکنیم+ به مرور باید بر مبلغ به رسم رفاقت با پول افزوده بشه و… ،

    ذهنم همون لحظه گفت: پول برای خرج کردنه. نگه داشتنش کار درستی نیست.

    و کلی ترمز دیگه با مضمون ارزش پول میاد پایین ، نباید ریال تو حساب بمونه، حداقل طلا بخر یا… تو مغزم میچرخید

    با همه این حرفا من بعد اون جلسه تصمیم گرفتم روند خرج کردن پولو تغییر بدم، چیزایی که میخاستمو بر حسب اولویت میخریدم تا یه پولی بتونم واسه رسم رفاقت با پول نگه دارم یا اگه خریدی انجام میدادم سقف میذاشتم واسش.

    ینی یه جوری برخورد میکردم که انگار وقتی موجودی کارتم رسید به n میلیون ینی صفر شده و باید صبر میکردم پول میساختم تا موجودی حسابم ازون رقمی که مشخص کردم بالاتر میرفت و بعدش اجازه داشتم خریدمو انجام بدم.

    خداروشکر این کارو حدودا دوسالی هست انجام میدم و رقم رفاقتم با پول رسیده به 20 م و تمایل دارم افزایشش بدم اما همون وز وز هایی که در بالا نوشتم تو این مدار نگهم داشته.

    ذهنم میگه :

    با این وضعیت دلار و تورم این پولی که تو حسابم بلوکه شده داره بی ارزش میشه باید به وقتش خرج کنم.

    هربار میگه توکه پول داری چرا ازش استفاده مفید نمیکنی و به فلان خواستت برس مثلا فلان گجت که دوس داری بخر،

    فلان وسیله، فلان مسافرت و…

    اعتراف میکنم کنترل این موضوع و قسطی/چکی خرید نکردن ازجمله مواردی هست که به زور خودمو ملزم به انجامش کردم و از خدا بابتش تقاضا ی هدایت و حمایت دارم…

    خب

    بهم الهام شد مزایایی که رسم رفاقت با پول واسم داشته بنویسم تا ذهنم متوجه لذت و ارزشش بشه :

    – بزرگترین دستاورد مثبت و مشهودی که تا الان ازین روش بدست اوردم اینکه : دغدغه و نگرانیم نسبت به اینده کمتر شده، اگه حقوقم دیرتر پرداخت کنن بلافاصله ترس اجاره خونه و هزینه ها سراغم نمیاد.

    حذف شدن همین دغدغه به ظاهر کوچولو آرامش زیادی به رفتارم تزریق کرده ، فرکانس هام از حالت ترس و نگرانی راجب پول کمتر شده و طبق قانون این حس موجب ورود پول و ثروت های بیشتری میشه.

    – وقتی پیامک های برداشت و مانده حسابم میبینم یه جورایی لذت میبرم. درسته کما کان نگرانی های از بابت پایین اومدن موجودی نقدی دارم اما بلافاصله بهش میگم از محدوده بحران خیلی دوریم و جای نگرانی نیست. (این گفتگو پرتکرار ترین موضوع ذهنمه که تا الان فقط اگاهانه میتونم توجهم ببرم روی نیمه پر لیوان)

    .

    در حال حاضر همین دو مورد به ذهنم رسید.

    میدونی اگه من بتونم ورودی مالی و توان پول ساختن ببرم بالا خیلی از چیزا خود به خود حل میشه.

    مشکل اینه منابع تولید ثروتم محدوده و از خدا برای حل این مسئله تقاضای راهنمایی و هدایت دارم…

    .

    مورد دومی که تو این فایل واسم حائض اهمیت بود؛

    تضادها و محدودیتی که الان دارم میتونه عامل رسیدن به خواسته و آزادی بشه.

    ( درسته الان هیچ راهی نیست و نمیبینم، در همین حد این نوید به خودم میدم که این شرایط ایستا نیست، ما مجبور به قبول و تحمل نیستیم)

    +1757

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    کامنت هشتاد و چهارم

    12 اسفند 1403

    تعهد اول:

    امروز برای دمو آماده شده بودم. به صورت تصویری (کارفرما) و صوتی (من) با هم صحبت کردیم. اما من فهمیدم میکروفونم کار نمی کنه و در عین حال متوجه شدم کارفرما برام در انتهای ایمیل یک فایل پیوست فرستاده بود و من ندیده بودمش. برای همین مصاحبم افتاد برای فردا ساعت 3:30 بعدظهر که من هم بتونم میکروفون کامپیوتر رو درست کنم و هم بتونم خودم رو برای مباحثی که توی فایل پیوست بود آماده کنم.

    اتفاقا چقدر هم خوب شد. چون هم میکروفون کامپیوتر درست شد و هم وب کم راه اندازی شد. این ها کارهایی بود که بالاخره باید برای کلاس های آنلاینم انجام می دادم و تمامش رو همسر عزیزم برام درست کرد. چقدر ازش ممنون و سپاسگزارم. خدایا شکرت به خاطر حضورش در زندگیم. یک خوبی دیگه ای هم که داشت این بود که من توی فرم نوشته بودم می خوام برای کلاس 11-8 سال تدریس کنم (چون از تدریس برای کودک می ترسیدم. چون تدریس برای کودک قلق های خاص خودش رو داره)، اما بعد از این اتفاق به کارفرما گفتم دموی کلاس 7-4 سال رو برام بفرسته. چون می خواستم پا روی ترس هام بذارم. گفتم حالا که دارم پیشرفت می کنم، بهتره نقاط ضعف تدریسم رو هم بهبود ببخشم.

    امروز هم دخترکم خوابید و من تونستم از بقیه ی کلاسم جزوه بنویسم.

    چقدر زمان بندی خداوندم بی نظیره. به محض این که دخترکم بیدار شد، همسرم هم از سر کار اومد خونه و تا آخر شب بچه رو نگه داشت که من بتونم به کارهام برسم و برنامه هام رو پیش ببرم. خدایا شکرت.

    از عملکرد امروز و امشبم هم راضی بودم. پروردگارم سپاسگزارم.

    تعهد دوم:

    توی سایت کامنت گذاشتم و در مورد کارهایی که انجام دادم مطلب نوشتم.

    تعهد سوم:

    خدایا شکرت که دخترکم انقدر با دیدن من هیجانی میشه و واکنش نشون میده. سپاسگزارم که انقدر من رو با تمام وجودش دوست داره. خدایا شکرت که من و همسرم هم عاشقانه دوستش داریم. این بهترین هدیه ای بود که از طرف تو دریافت کردیم. پروردگارا برامون سالم و سلامت و در پناه خودت و زیر سایه ی من و همسرم حفظش کن. سپاسگزارم.

    خدایا شکرت که همسر خوبی دارم و برای پیشرفت من همه کاری می کنه. سپاسگزارم که امروز برام وب کم و میکروفون رو درست کرد، رفت از بیرون غذا خرید و بچه رو نگه داشت که من بتونم به تمام کارهام برسم. سپاسگزارم. شکرت.

    خداوندا شکرت که امشب با پدرم صحبت کردم و از شنیدن صداش خوشحال شدم. به خاطر حضورش در زندگیم سپاسگزارم.

    خدایا شکرت که امروز از پیشرفتم راضی بودم. سپاسگزارم که مسیرم رو هموار کردی.

    سپاسگزارم که توی مسیری پا گذاشتم که ازش می ترسیدم. اما چون تو هستی، خیالم راحته.

    خدایا به خاطر خودم، همسرم و فرزندم که در مدار بالایی از سلامتی هستیم ازت سپاسگزارم. پروردگارا کمکم کن که بتونم درآمد خوبی کسب کنم و قانون سلامتی رو بخرم و بهش عمل کنم که از اینی که هستم هم سلامت تر بشم. سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 506 روز

    نشانه چهلمین روز من

    سلام به استاد عزیز و همسر مهربان شون

    موضوع فایل در مورد کمبودها وخلاهایی هست که باهاش روبرو می‌شویم ،برای رد شدن از خلأ همانند مثال رسیدن به ثروت زمانی محقق میشه که از ثروت رد بشی،برای جلوگیری از قرار گرفتن در خلأ یا مدار کمبود باید دوره عزت نفس رو مرور کنیم،به توانایی های خودمون ایمان بیاریم،روی داشته هامون و نقاط قوت وقدرت تمرکز کنیم تا کمبودها وخلاها خودشون با رشد ما حذف بشن ،و اینکه هیچوقت خودمونو سرزنش نکنیم،نسبت بخودمون حس خوب و عالی و با اعتماد بنفس بالا داشته باشیم،اصولا در دورانی با خلأ مواجه شدیم و باید مسیر گذشتن از خلأ رو بازیابی کنیم و به نتیجه برسیم که چه نقاطی قوت در درونمون وجود داره که تونستیم از این شرایط فارق بشیم و بر آن غلبه کنیم،مثال خلأها زمانی بیشتر خودشو نشون میده که هنوز نتونستیم به قدرت تکامل پی ببریم،و حالا حالا ها در مدار پایین سیر میکنیم،باید طرز برخورد با تضادها وکمبودهارو بلد باشیم و با عزت نفس هرچه کمبود در مسیر پدیدار میشه رو نیست کرد، واز اونا پلی برای موفقیت در آینده ساخت و استفاده کرد،بخدا اعتماد کن،در دل هر سختی آسانی نیز دیده میشود،و خداوند در مسیر همراه همیشگی ما هست و مارو درتنهایی و بی کسی رها نمیکنه،و باید روی خدا حساب کنیم،و مطمئن باشیم مارو هدایت میکنه،نمیخوام بگم با خلأ جدیدی روبرو شدم مطمئن هستم ازش رد میشم،در حال حاضر بهمراه برادران وپدرم روی پروژه منزل پدری برای ساخت 2واحد اضافه کردن به بنای ساختمان با چالش روبرو هستیم،همه داریم دست رو دست میزاریم ببینیم کی اول پول می‌زاره ساختمان شروع کنه،من دارم اون داداش میبینم اونم داره بابامو میبینه همه دست رو دست گذاشتیم هیچ حرکتی نمیکنیم،اما یه فکری بمن میگه تو برو مستقل باش برا خودت ساختمان جدید بنا کن،اما میگم پدرومادر پیرم پس چی،این یه تضادی هست که مطمئن هستم بهترین مسیر و راه برایم هموار میشه و خداوند منو راهنمایی می‌کنه تا برادرانم بمن اعتماد کنند وباهم پروژمونو تکمیل کنیم،مطمئنا من خودمو و افکارمو در مدار و فرکانس مناسب جایگزین کنم رشته های جدید از هموارشدن برایم میسر میشه،و خداوند منو هدایت میکنه،ممنونم از استاد وبانوی مهربان و همراهان گرامی سایت استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 886 روز

    تنها راه گذر از ثروت رسیدن به ان هست

    محدودیتها میتونه از ما یک ادم قوی بسازه وقتی بجای شکایت ازشون به انواع انگیزه استفاده کنیم

    و این راز افراد موفقه که مشکلاتشون بهشون انگیزه برای موفقیت میده

    مثلا اضافه وزن داره یک مشکله انکیزه ای براش تا سالمتر زندگی کنه بعد که سبک زندگیش سالم شد نه تنها خوش اندام میشه بلکه راضی تر و در خیلی موارد دیگه موفقیت بدست اورده

    فایل که استاد میکن هم عالیه و دید متفاوتی به ما میده

    داشتن ان خواسته ها باعث میشه ما دیگه برامون خاص نباشه پس راحتتر هم میبخشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    با نام و یاد خدا

    دوستای عزیزم فقط میخوام بهتون تاثیر تغییر باورهای رو بگم.

    من طی این مدت خیلی روی این باور دارم کار میکنم که بینهایت مشتری وجود داره و 8 میلیارد مشتری برای کار من وجود داره. این متن رو روی یه تابلو نوشتم و همیشه میبینمش.

    اتفاقی که افتاد این بود که امروز که همینطوری نشسته بودم و داشتم کارم رو انجام میدادم، یه نفر که اصلا نمیشناختم بهم پیام داد توی واتس اپم در حالی که معمولا مشتری های ما از طریق ایمیل با ما در ارتباط هستن. خیلی جالب بود که این اتفاق دقیقا زمانی افتاده که دارم روی این باور کار میکنم و مطمئنم که با تایید و سپاسگزاری برای این اتفاقها، نتایج به مرور بزرگ و بزرگتر میشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آنیسا انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    استاد عباسمنش عزیز،

    این فایل برام یکی از اون نقطه‌های نابه که آدم وسط روزمرگی‌ها می‌شنوه و یه‌هو انگار زمان وایمیسته… تا خودت رو نگاه کنی، مسیرتو، انگیزه‌هات رو… و بفهمی اصلاً چرا اومدی اینجا، توی این دنیا.

    راستش من خیلی وقتا فکر می‌کردم اگه یه اتفاق خیلی بزرگ تو زندگیم بیفته، خلأهام پر می‌شن. فکر می‌کردم مثلاً اگه مهاجرت کنم، یا موفق بشم، اون حس خالی بودن تموم میشه. ولی امروز با تمام وجودم فهمیدم اون خلأا با هیچ «اتفاقی» پر نمیشه، فقط با «رشد کردن» پر میشه. با رفتن به مرحله بعد. با پُر کردن خودت، نه فقط دنیات.

    من یه مثال واقعی دارم از همین حرفا که استاد گفت:

    چند وقت پیش با تمام وجودم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم، اما نه هرجوری، بلکه با ایمان به قانون، با آگاهی.

    باورم این بود که اگه واقعاً بخوام، مسیر درست برام باز میشه.

    شروع کردم به خوندن زبان هلندی، با جدیت، با تعهد.

    نه از روی اجبار، بلکه از یه انگیزه درونی عمیق.

    روزی 6 ساعت می‌خوندم، با تمرکز، با حال خوب، با این باور که خدا منو هدایت می‌کنه چون دارم از قدرتی که بهم داده استفاده می‌کنم.

    و نتیجه؟

    با آسون‌ترین، نرم‌ترین، بی‌دردسرترین شکل ممکن، مهاجرتم انجام شد.

    یعنی همون مسیری که خیلیا براش استرس دارن، برام تبدیل شد به یه تجربه رشد، یه قدم قوی به سمت خواسته‌هام.

    الان می‌فهمم اون تضادهایی که داشتم—حس کمبود، محدودیت، ترس از رد شدن، شک به خودم—فقط اومده بودن که هل‌م بدن جلو.

    اومده بودن که بگن: «بیدار شو، وقتشه بری جلوتر.»

    وقتی استاد تو این فایل گفت:

    «تضادها برای حسرت دادن نیومدن، برای انگیزه دادن به رشد اومدن»

    واقعاً ته قلبم لرزید. چون من دقیقاً اینو زندگی کردم.

    چون فهمیدم اگه با تضاد رفیق بشم، تبدیلش می‌کنم به سوخت حرکت.

    و اگه باهاش بجنگم، می‌سوزونه‌م.

    من با تمرکز و استمرار، الان دارم با آرامش مسیر گرفتن گواهینامه در یه کشور جدید رو هم پیش می‌برم، با زبانی که یه سال پیش اصلاً بلد نبودم.

    با ذهنی که قبلاً دنبال بهانه می‌گشت، الان دنبال راهکار می‌گرده.

    و اینو مدیون یادآوری‌های مداوم شما هستم استاد، که انقدر محکم، واقعی و خالص حرف می‌زنید که آدم نمی‌تونه ندیده بگیره.

    به همه‌ی دوستانی که این کامنت رو می‌خونن می‌خوام بگم:

    رشد، یه انتخابه.

    اینکه به‌جای فرار از دردها، ازشون پُل بسازی.

    اینکه خلأهات رو با مصرف و دیده‌شدن پر نکنی، با خودسازی پر کنی.

    و اونوقت می‌بینی که چقدر آروم، اما عمیق، داری به زندگی‌ای می‌رسی که همیشه دنبالش بودی.

    استاد جان، ازتون ممنونم که نه فقط معلم این مسیر هستید، بلکه خودتون در این مسیر هستید.

    خدا قوت بابت همه‌ی آگاهی‌هایی که با عشق منتقل می‌کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: