مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

1113 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    ……………….به نام الله هدایتگرم……………..

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    قسمت 4:

    بازهم در ابتدا از تکامل صحبت شد و اهمیتش برای من بیشتر از گذشته شد

    این صحبتها باعث میشه تصمیم بگیرم صبرم رو بیشتر تقویت کنم

    و برای رسیدن به خاسته هام ،از همین مکان، از همین زمان و از همین شرایطم شروع کنم.

    چشمامو بیشتر باز کنم و ببینم زیباییهای مکان زندگیمو ، ببینم زیبایی روزهایی که پشت سرهم میان و میرن و درک کنم چه برکاتی برام میارن،ببینم شرایطی که در اون هستم رو و بتونم قانونو درک کنم و باور کنم شرایط الانم حاصل فرکانسهای گذشته منه ، ببینم آدمهایی رو که به نوعی در زندگیم حضور دارند و درک کنم برای چه درسی درزندگیم هستن.

    باور کنم شروع کردن از همین لحظه بهترین کاریه که میتونم انجام بدم.

    تکامل یعنی قدم به قدم پیش برم و احساسمو بهتر از دیروزم کنم

    توقع نداشته باشم یک شبه به موفقیت برسم، درمقابل تغییر مقاومت نکنم ، حواسم باشه پام رو ترمز نباشه ، تقلای بیهوده نکنم و مهمتر اینکه به قانون شک نکنم یعنی تلاش ذهنی رو مهمتر از تلاش جسمی بدونم.

    ((رهرو آن نیست که گَه تند و گهی خسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رَوَد))

    ‏……………………………………………………………

    هربار که از توحید میشنوم حالم متفاوت از همیشه میشه لپام گل میندازه و چشمام پر از اشک میشه

    ‏اوایل آشناییم با سایت، روزها و شبها برای اینکه تونستم خدا رو پیدا کنم خیلی اشک ریختم اشک شوقی که قابل کنترل نبود، حس کودک گمشده ای رو داشتم که بعد از مدتها به آغوش مادرش برگشته

    ‏و الان هرموقع از توحید از خدا صحبت میشه من همون حس و حال بهم دست میده چقدر خوشحالم که تونستم ذره ای خداوند رو بشناسم و باورامو نسبت بهش تغییر بدم و با اکثریت جامعه متفاوت باشم.

    ‏ و در این شرایط باید باورامو تقویت کنم باورهای قدرتمندکننده تری بسازم و باور کنم خدا رزاقه،غفاره،رحمانه، رحیمه ،وهابه و کلی صفت پرمعنای دیگه داره که باورکردنش چه نعمتهایی به زندگیم میاره الله اکبر

    ……………………………………………………………

    نکته مهم بعدی رهاییِ ، قبلا خیلی رهاتر بودم در لحظه زندگی میکردم ولی مدتیه حس میکنم به گذشته و آینده بیشتر توجه میکنم ،این قسمت باعث شد دوباره روزهای قبلی رو بیاد بیارم زمانیکه از هر چیزی رها بودم ،نه وابستگی درکار بود نه فکر و خیال بیهوده! واقعا خیلی حال خوشی داشتم کارهام به راحتی انجام میشد آدمها روی خوششان رو بهم نشون میدادن

    ‏اما بنابردلایلی الان درلحظه بودنم کمتر شده ولی خوشحالم که متوجهش شدم

    ‏دلم میخاد دوباره حال قبلیمو داشته باشم

    ‏جای نگرانی نیست چون راهشو بلدم پس میتونم دوباره رهایی و در لحظه بودن رو تجربه کنم به امید خدا

    و چقدر خوب توضیح دادید رابطه رهایی و ثروتمندشدن رو

    میتونم بگم ((رهایی بهترین راه رسیدن است))

    ……………………………………………………………

    در مورد برنامه ریزی که صحبت کردید ، تمرکزم روی خودم رفت، منم آدمی ام که برنامه ریزی رو اصلا دوست ندارم

    مثلا برای سفر کردن بشینم برنامه ریزی کنم کجا برم چی بخورم چیکار کنم

    اصلا برام‌خوشایند نیست دوست دارم تو همون لحظه ببینم برای چ کاری و چ جایی حسم خوبه .

    هربار که قرار ملاقات بادوستام میذارم و اونها قبل از این قرار میگن فلان کارو بکنیم فلان غذارو بخوریم و نظر منو میپرسن، اصلا هیچ حرفی نمیتونم بزنم و قولی نمیتونم بهشون بدم ،میگم ببینیم چی پیش میاد چون

    عاشق برنامه های یهوویی هستم ،دراصل خیلی هدایتی عمل میکنم .

    هیچوقت آدمهایی که از قبل برای تمام کارهای آینده مثلا برای مسافرتِ سال بعدشون برنامه ریزی میکنن برام جذاب نبودن و یکجورایی حوصلمو سرمیبرن

    ‏چندسال پیش کارمند یک اداره دولتی بودم بارزترین مشخصه اکثر همکارام همین برنامه ریزی مو به مو برای جزئی ترین کارهاشون بود چه کارهای شخصی و چه کارهای شغلی، برای ساعت به ساعت روزهاشون برنامه داشتن بااینکه آدمهای خیلی موفقی بودن و همیشه تحسینشون میکردم ولی این رفتارشون رو هیچوقت درک نکردم و نمیتونستم مثل اونها باشم حتی برای انجام وظایف شغلیمم خیلی سختم بود برنامه بریزم دلم میخاست حس و حالم مشخص کنه امروز چه کاری انجام بدم ولی خب در اکثر مواقع نمیشد که به شیوه خودم عمل کنم چون مدیرمون از کارمنداش برنامه میخاست .

    ‏توی اون اداره بنظرم تنها ادمی بودم که دنبال حسم میرفتم (حالا بماند که باعث تعجب اونها میشدم انگار من ادمی بودم از یک سیاره دیگه ،خیلی براشون عجیب غریب بودم چون اونها کارمندای باسابقه 20سال به بالا بودن و منم تازه کار و پرشور) همونجا متوجه شدم کار دولتی و کارمندی اصلا با روحیاتم سازگار نیست و هیچوقت دلم نمیخاد سر یکساعت معین بیدارشم و یکسری کارهای معین رو هر روز تکرار کنم. یکمی طول کشید تا تصمیم به استعفا گرفتم ولی مهم اینه که بلاخره تونستم و خودمو از کاری که متناسبم نبود رها کردم و بعد از استعفا من چقدر احساس ارزشمندی کردم.

    ‏……………………………………………………………

    ‏و بحث آخر این فایل که خیلی دلنشین و جذاب بود در مورد نماز و‌روزه و شیوه ارتباط با خدا

    روزهای بچگیم یادم اومد که مامانم مجبورم میکرد نماز بخونم و‌من که هیچ شباهتی با خواهرها و برادرام نداشتم هیچوقت دلم نمیخاست به زور ،کاری انجام بدم همیشه راهی پیدا میکردم تا به حرف زورِ مامانم در مورد نماز خوندن عمل نکنم.

    از همون بچگی حس خوبی به نماز خوندن نداشتم ولی صبح زود منو بیدارمیکرد که نماز بخونم منم به نشونه اعتراض با مامانم،بدون وضو نماز میخوندم ههههههههه

    هربار یادم میاد کلی میخندم ،سرنماز نه سوره ای میخوندم نه چیزی زمزمه میکردم فقط خم و راست میشدم گاهیم تو سجده خابم میبرد.

    مامانم به نظر خودش درحال نمازخون کردن و باایمان کردن من بود اما هرروز که برای نماز صبح بیدارم میکرد ،اونقدر صدا میزد تا خوابم زهر میشد و از نماز و خدا بیشتر فاصله میگرفتم

    میگفتم چرا باید اذیتم کنه تا بیدارشم دلم نمیخاد صبح زود از خابم بزنم این چه خداییه که دلش نمیخاد من راحت بخابم

    هروقتم که بیدار نمیشدم مامانم با عصبانیت شروع میکرد به ترسوندنم مثلا میگفت بذار خدا ببرتت تو جهنم،بذار بسوزی ،بذار خدا باهات قهر کنه و…. البته وقتی بیدار نمیشدم مامانمم کل روز یجوری رفتار میکرد انگار قهره و حس بدی بهم میداد.

    این بساطی بود که هرروز تکرار میشد تا حدود 14یا15سالگی که اونموقع یکم بهتر شده بود و دیگه صبحها عذابم نمیداد چون خودم فهمیده بودم اگه میخام کل روز اعصابم راحت باشه باید بیدار شم هههههه

    ولی بازهم من درست و‌حسابی نماز نمیخوندم چون اصلا نتونستم حس خوب باهاش بگیرم

    هرچی نماز خوندم همه از ترس بود یا ترس از مامانم یا ترس از خدا که منو عذاب نکنه

    خب با این رفتارها معلومه چه تصویری از خدا در ذهن یک بچه شکل میگیره

    این مدل رفتارکردن شاید توی زندگی خیلی از بچه های سایت وجود داشته و خب برای همینه فکر میکنیم نماز و روزه مهمترین مسئله توی زندگیمونه

    بخاطر همین این سوال رو هزاران بار ازتون پرسیدن که شما چطور نماز میخونید اصلا نماز میخونید یا نه!

    خب این تفکر از بچگی به ما القا شده

    ولی خداروشکر میکنم یک درجه آگاهتر شدیم و به این سایت هدایت شدیم تا بفهمیم مهمتر از نماز و روزه (و البته حجاب )مسائل مهمتری وجود داره که قصد خالق بوده از خلقت ما!

    خیلی وقته من به درک بهتری از خدا و ارتباط با خدا رسیدم و شنیدن صحبتهای این قسمت درمورد نماز و‌روزه چقدر برام دلنشین بود روزهای اول آشناییم با سایت رو بیادم آورد.

    من خوشم نمیاد از تقلید کورکورانه ،خوشم نمیاد بدون درکِ موضوعی ،اونو تو زندگیم عملی کنم پس اینکه خودم مطالعه کنم تفکر کنم و راه و روش شخصیمو انتخاب کنم چیزیه که خیلی خیلی با روحیاتم هماهنگه

    و نکته بعدی در مورد مطالعه کتاب قرآن که واقعا محکمترم کرد به ادامه

    چون درحال مطالعه ام ولی نمیتونم ارتباط آیات رو درک کنم خب متوجه شدم اولا تکامل لازمه و برای بار اول عالی پیش رفتم

    دوما استمرار داشته باشم آهسته و‌پیوسته ادامه بدم ناامید نشم

    سوما تو ذهنم چون باور دارم آیات قران مبهمه و درک کردنی نیس باید خیلی بیشتر تلاش کنم

    و در پایان سپاسگزار خداوند و استادم که این فایلهای عالی رو به من هدیه کردند.

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1190 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    چقدر این فایل های مصاحبه با استاد عالی است

    سوالات دوستان و جواب های استاد واقعا درس هایی دارد که وقتی به آنها گوش بدهی و به آنها عمل کنی کلی درس و تجربه را در خود دارد

    یک نکته که در این فایل برای من دارد این بود که نباید عجله داشته باشم

    باید صبور باشم

    باید بتوانم خودم را کنترل کنم

    باید سعی کنم که تکامل من طی بشود

    این تکامل طی شدن همان است که سبب می شود من براحتی و آسانی بتوانم به خواسته های خودم برسم

    این را باید یاد بگیرم که خداوند یک سیستم است و این سیستم برای همه یکسان است و برای همه یکسان عمل می کند

    از همه مهمتر اینکه هر جور خدای خودم را باور کنم همان جور برای من رخ می دهد

    وقتی او را بزرگ و قادر بدانم او برای من بزرگ و مهربان خواهد بود

    همیشه از او کمک بگیرم و از او کمک بخواهم

    او برترین قدرت این جهان است

    وقتی که من به خواسته های خودم دست پیدا می کنم به نقطه ای می رسم که دیگر بی نیاز می شود و از آن خواسته ها پر می شود آن وقت است که احساس رهایی در من به وجود می آید

    حال رهایی این می تواند باشد که من از اکنون خودم لذت ببرم و حالم خوب باشد و این همان قانون رهایی است که از اکنون خودم لذت ببرم و منتظر نتیجه و رسیدن به مقصد نباشم بلکه از اکنون خودم حال کنم و این همان می شود که برایم لذت و آرامش را در بر خواهد داشت

    نکته عالی که استاد در این فایل گفتند این بود برای من که

    در دین تفکر کنم

    تعقل کنم

    قرار نیست که هر چیزی که دیگران گفتند من به آنها عمل کنم

    بلکه باید خودم به دنبال آن بروم و آن را پیدا کنم و این همان می شود که سبب می شود تا من بتوانم براحتی به خواسته های خودم برسم

    وقتی که به این هدف خودم ارزش قرار می دهم سبب می شود که نتایج عالی و خوبی از آن هدف خودم برداشت کنم

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 39

    سلام استاد نمونه و مریم همیشه مهربون

    استاد قشنگم بسیار سپاس گذارم از این مکتب الهی که راه انداختین

    و نمیدانین چقدر خدارو به زندگی ما آوردین

    و به قول خودتون وقتی آدم ی قدمی برمیداره جهان موظفه پاداش بده

    انصافا پاداش این مکتب توحیدی شما چیه که جهان از عهدش بربیاد؟

    منکه میگم جهان کم میاره

    چیزی در خور و لایق این آگاهی و آموزش های شما نداره

    هر لحظه که در زندگیم سپاس گذارم هزاران دعای خیر به جون شما میکنم و همین دعای من خدا میدونه چه خیر و برکتی برای شما داره چه برسه دعای مابقی بچه های سایت

    استاد عزیزم منو ببخش که هر روز سایت نیستم و کامنت نمیزارم

    این روزها عجیب مشغول جمع کردن نعمت های الهی هستم که خدا به زندگیم بمباران کرده

    و شبا از فرط خستگی جسد می افتم

    در حدی خسته ام که کف پاهام مور مور میکنه اما من عاشق این خستگی ام و عاشقانه بابتش شکر گذارم

    چون خستگی کارم هست

    و‌من عاشق این شغلم هستم که خدا بهم هدیه داده از بس که معنوی و با ارزشه

    عاشق این برکت و نعمت هستم که خدا هر روز به زندگیم میاره و بابتش خسته میشم

    هر شب با این همه خستگی باز شام درست میکنم و حتی برای فردا ظهر هم ناهار درست میکنم

    میگم این خستگی لذت بخش ترین حالت زندگی منه و نباید باعث شه زندگیم استپ شه

    و حتی چشممو رو خستگیم میبندم و دفتر شکر گذاریم سطرها مینویسم

    وقتی من تکیه گاهم خداست دیگه خستگی اذیت کننده که نیس

    وقتی هر لحظه زندگی من عجین شده از وجود خدای معجزه گرم دیگه هیچ چیزی اذیت کننده نیس

    عجیبه این داستان رها کردن

    اصلا من رها کردن رو برای خودم اینجوری معنا کردم که خواسته من مث ی توپ میمونه

    وقتی همه جوانبش اوکی کردم پرتش میکنم به مخاطبم و مخاطب منم هیچکی نیس جز خدا

    وقتی پرتابش کردم و به زمین اون رسید خواسته من اجابت میشه

    تا وقتی که توپ تو زمین من باشه هیچ اجابتی درکار نیس

    و اصلا هم مهم نیس کدوم وری پرتاپ شه هر سمتی که باشه خدا هست

    فقط از زمین من بره بیرون

    همین

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    و استاد همیشه عزیزم این روزهای فوق العاده ای که دارم این آرامش فوق االعاده که دارم همشو همشو مدیون این مکتب الهی شما هستم

    و میگم خدایا شکرت که اینجوری عشقتو به من ابراز کردی و منو در این مسیر قرار دادی

    خدایا قد اسمونت سپاس گذارم

    بابت وجود خودت در زندگیم

    بابت وجود استاد و مکتبش

    بابت این مسیر فوق العاده

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 943 روز

      سلام ساناز قشنگم

      حال دلت کوک و متصل به خدا

      که از دیدگاهت پیداست خدارو صدهزارمرتبه شکر همینطوره

      .

      چقدر لذت بردم

      چه خدایی

      منو هدایت کرد به نوشته ارزشمندت

      حال من الان همینه

      خستگی پراز عشق

      برام پرازشکر و سپاسه

      هرروز دارم نعمت و برکت و ثروت الهی رو جمع میکنم

      هرروز خداوند درها رو برام یکی پس از دیگری باز میکنه

      دستهااا یکی یکی میان و کارهام انجام میشه

      واقعاا این احساس

      این حال

      این روان شدن زندگی

      هزاران بار شکر

      .

      منم از استاد بسیار ممنونم که نگاه توحیدی رو برامون ساخت

      خدایاشکرت

      ممنونم که چنین فضای ارزشمندی برامون ترتیب دادکه همچون تو نازنینی و هزاران نفر چون شما هرروز بهترین انرژی ها رو جاری میسازن

      خدایاشکرت

      خدایاشکرت

      منم رها کردن رو اموختم

      هنوز تمرین میکنم

      اما دیگه فهمیدم چیه و اهسته اهسته اجراش میکنم

      خدایا شکرت

      قدردانم

      سپاسگزارم

      ساناز جون برات از خدا میخام همینطور عالی پیش بری و هرروز مارو با نتایجت خوشحال کنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2512 روز

    مصاحبه با استاد 4

    به نام خدا

    با سلام خدمت اشتاد عزیزم و دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز ه فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها هماره بشم و از اونها برخودار

    نکات این قسمت:

    1.وقتی شروع میکنم به کار کردن روی باورهام از همون جایی که هستم تغییرات شروع میشه و بعد هدایت میشم به مسیر های بعدی

    2.خداوند یک سیستمه که به شکل اون چیزی در میاد که من براش میفرستم

    3.خوشبختی و لذت رو نباید به تعویق بندازم برای زمان به دست آوردن چیزی

    4. رهایی یعنی لذت بردن از آنچه که هست و ماندن در احساس خوب

    5. هر لحظه ای که با ناراحتی و غم نداشتن چیزی سپری میکنم دارم خودم رو از اون دور و دورتر میکنم

    6. خونسرد بودن یعنی از لحظه لذت بردن یعنی نگران نتیجه نبودن

    7. هرچی ثروتمندتر باشم در نگاه خداوند عزیزترم

    8. وقتی که عاشق کارم باشم دیگه زمان و مکان خاصی برای کارم ندارم

    9. ارتباط با خداوند ی چیز شخصیه و فرم و قالب خاصی نداره

    10. خط قرمز قرآن اون آیه هاییه که توش از عذاب استفاده شده

    11. هر کسی خودش باید قرآن رو بخونه و درک کنه چیزی به اسم تقلید وجود نداره

    یادمه قبل از اومدن به این مسیر همیسه ی سری چیزها برام بی معنی بود و جای سوال داشت که مثلا یعنی چی آدم باید از ی نفر تقلید کنه و مقلد باشه

    یا چه معنی داره ی نفر بشه امام و بقیه بشن ماموم و به اون اقتدا کنن مخصوصا وقتی اون فردی که پیش نماز میشد رو میشناختم و میدونستم که آدم مناسبی نیست

    یعنی قلب من این چیزا رو انگار قبول نمیکرد و همیشه برای ذهنم سوال بود که این کار اصلا درسته چون میدیدم مثلا پسر و دخترهایی که میگفتن مثلا مرجع تقلیدمون این رو گفته و اینا هم سخت بهش مقید بودن که چون اون گفته حتما درسته اما برام من بی معنی بودن

    خدا رو شکر که از اولین باری که این آگاهی ها رو شنیدم خیلی برام قابل قبول بودن و تمام اون شک و تردید ها جواب داده شد و خیلی خیالم از بابت مسایل دینی راحت شد و اون چیزهایی رو که قلبم باورشون نداشت رو براحتی گذاشتم و احساس رهایی کردم

    سپاسگزارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 641 روز

    به نام پروردگار پاک و منزه

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی شایسته و سلام بر همه عزیزان

    خداوند آن روح پاکی ست که فارغ از هر رنگی است . خداوند چشمه ای زلال و گوارا است که هرکس به اندازه ظرفش از این چشمه بر میدارد . خداوند نه دین است نه مذهب نه فرمول . نه سیاه و نه سفید . خداوند همان چشمه درونی است که در بیرون دنبالش میگردن

    مدت های زندگیم داخل افراد مذهبی بودم و چقدر این مذهب خطرناک و شیطان است که در لباس زیبا انسان را از خداوند دور میکند . مذهب خداوند را غضبناک و عذاب دهنده معرفی میکند و هیچ گاه عشق ندارد . اغلب کسایی هم که نماز یا روزه میکنند به خاطر ترس از عذاب و جهنم است.

    سهراب سپهری میگه:

    مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال ها مذهبی ماندم ، بی آن که خدایی داشته باشم!

    . قبلا به کسی که که اعمال مذهبی انجام نمیداد میگفتن بی دین یا لامذهب و من دوست دارم همون لا مذهب باشم ولی ادا در نیارم . چون انسان های لامذهب با خودشون صادق ترند و ریاکاری ندارند

    دیشب که فایل های استاد رو گوش میکردم و در مورد ترامپ صحبت میکرد که این ادم انقدر به خودش و حسش باور داره که هیچ کس را قبول نداره .

    یا ایلان ماسک که خودباوری داره و روح خودشو رشد میده و این همان توحید هست .

    هرکسی به خداوند خودش باور داره و اصلا نیاز به گفتن یا نماز خواندن و فرمول خاص نداره. کسی که در شاخ افریقاست . کسی که بودایی هست . کسی که میگن لائیکه. هم خدای درونش را داره . مثل این هست که بگیم کسی روح نداره .

    ادم ها برای هرچیزی قائده و قانون قرار دادند و با فرمول ذهنی خودشون به دنیا نگاه میکنند .

    هر قائده و قانون انسانی یه ترمزی هست که جلوی خوشبختی و رسیدن به کمال رو میگیره

    الهی روزگاری ترا می جستم خود را می یافتم، اکنون خود را میجویم و ترا می یابم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2867 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز ،استاد توی این سری فایلها یه برقی یه شجاعتی هست توی چشماتون منو یاد این انیمه ها میندازه

    گام 5 – رابطه درونی با خداوند با تفکر ایجاد میشود نه با تقلید

    یادم روزهای اولی که داشتم فایلتهاتون میدیدم در اوردم به مادرم گفتم مامان این عباسمنش فکر کنم سنی باشه

    نمیدونم چرا این برداشت کردم حسم میگه از روی ظاهرتون ولی ظاهرتون که یه مرد بدون ریش و سیبل بود

    شما از خدا بیشتر حرف میزدی نمیدیدم از اماما صحبت کنی حتی از پیامبر

    شاید اینکه از خدا زیاد صحبت میکردی و یه گوشه کار هم فلش میزدی به پیامبر باعث شد که این برداشت کنم

    چون شنیده بودم که اهل سنت خیلی بیشتر به از پیامبر میگن و این برعکس چیزی بود که توی اهل شیعه هست، یعنی تا دلت بخواد اهل خانواده پیامبر روی زبونمون بود تا خود پیامبر

    خلاصه این مقایسه ها باعث شده این برداشت کنم

    اما استاد میدونی ولی خیلی سریع از اونچه که فکرش کنم وارد مسائل اینکه شما کی هستی یا دینت چیه یا اهل سنت هستی یا شیعه و…

    به مسیرت ایمان آوردم

    اونقدر اماده بودم برای پذیرش حرفهای شما

    که وقتی میگفتی اصل خدا و داستان اصلی زندگی ما اینه من به حرفهاتون گوش میدادم و عمل میکردم

    عمل میکردم منظورم این بود متعهد شدن برای کنترل ورودی های ذهن از همون اول برای من به وجود اومد

    چند هفته از مدرسه گذشته بود و من مقاومت داشتم برم مدرسه چون با خودم میگفتم نمیتونم اونجا ورودی هامو کنترل کنم نمیرسم

    این مسیر اولویت اولم قرار داده بودم ولی درک نمیکردم که وقتی این اصل الویت قرار بدی به همه چیز میرسی

    ولی مقاومت کنار گذاشتم و رفتم مدرسه.

    اونقدر اماده بودم حرفاتون بپذیرم که نمازم میخوندم روزه ام گرفتم حجابم همون قبلی بود و هیچ وقت حس نکردم این حرفها ممکنه ارتباط بین من خدا رو که این شکل انجام میدادم کم کنه اصلا در صلح بودم

    اصلا در صلح ترین بودم

    با ادمهای اطرافم هم که مذهبی بودن در صلح بودم

    اما مسیر اشتباهم از اونجا شروع شد که از یه جایی به بعد بدون تفکر شکل عبادت شما رو اصل قرار دادم

    نمیدونستم برای چی اینکار میکنم دیگه نماز نخوندم دیگه روزه نگرفتم دیگه غسل نکردم میفهمیدم یه چیزی ایراد داره ولی نمیفهمیدم

    چون اگر قبلا از اینور افتاده بودم اینبار از اونور افتاده بودم و شرایط زندگیم هر روز بد بدتر میشد

    من میدونم چرا با این فایل برخورد داشتم

    من نمیدونستم امروز قراره این فایل در مورد نماز و تقلید و تفکر باشه ولی روزها قبل توی حالی بودم که حالم بهم میخورد از خودم با خودم میگفتم تو برای یه آرایشگاه یه فست فودی یه رستوران یه مغازه یه.. از همه میپرسی تحقیق میکنی سرچ میکنی میخوای بهترین پیدا کنی

    بعد در مورد دینت در مورد افکار بنیادینی که در مورد خدا بهت گفتن هیچ کاری نکردی، انتخابی نداشتی

    بهت گفتن تو پذیرفتی

    و خدا میدونه تغییر این افکار چه تغییراتی در وجودم ایجاد کنه

    من این دین این کتاب این خدا خودم انتخاب نکردم

    چطور برای بقیه چیزا مثل رنگ کاغذ دیواری اتاقت

    مثل اینه اتاقت و…

    میخوای خودت انتخاب کنی ناراحت میشی اگر اگر جای تو انتخاب کنه

    بعد چطور اجازه دادی دیگران برای تو دینت خداتو انتخاب کنن

    حالم بهم خورد از اینکه خودم انتخاب نکردم دینمو که خدام چی باشه

    بر این اساس که اسلام شیعه بهترین دین

    ولی چه فایده وقتی خودم اونو انتخاب نکردم

    استادممنونم که با شجاعت گفتید اونجایی که من الگوی خوبی نمیتونم براتون باشم منو الگو قرار ندید

    ممنونم گفتید که از این ور پل نیوفتید

    پریروز پدرم مادرم یا 4 نفر به اسم عالم دین یا مردم به من گفته بودن و من بدون فکر پذیرفته بودم

    دیروز عباسمنش و شاگرداش به من گفته بودن و من بدون فکر پذیرفته بودم

    و امروز میخوام با فکر و انتخاب خودم کنم مسیر خودم انتخاب کنم

    هرچند استاد میدونم شما تقصیر ندارید این من بودم که اون تایم از اون ور پل افتاده بودم و امروز نتیجه ناآگاهیم دارم میبینم اینکه برای خودم زندگی نمیکنم و از زندگی خودم راضی نیستم و حالم با خودم خوب نیست چون هیچ چیز این زندگی خودم انتخاب نکردم بایدم حالم خوب نباشه

    در مورد ایه های عذاب استاد من چند هفته پیش هر روز صبح توی پارک این کلمه سرچ میکردم و کلی برداشت را یادداشت کردم

    و چندین چند صحفه ایات نوشتم

    اما به خاطر این پیش فرض هایی که داشتم از خدا احساس عذاب وجدانم نذاشت بیشتر ادامه بدم، احساس میکردم دارم بیشتر تمرکز میکردم روی عذاب وجدانی که درونم هست تا امرزش مهربانی خداوند.

    ایات عذاب بیشتر در مورد کافرین، مشرکین کسانی که غیر خدا رو جای خدا میذاشتن بود

    در بین این ایات یه جایی خدا به مسیح میگه تو به مردم گفتی که منو و مادرم رو بپرسید به جای خدا و مسیح میگه خدایا از درونم من اگاهی که چنین نگفتم

    قبل ایات با ریشه عذب، ایات با ریشه توب رو سرچ داشتم

    که خدا میگه اگر توبه کنند و عمل صالح انجام بدن خدا میبخشه

    چطور میشه یه کتاب نخونده بخوای بری امتحانشو بدی

    یه کتاب معلم درسم بده تو باید بری بخونیش تا امتحانشو بتونی بدی

    و میدونی حتی اگر معلم بگه ولی این بایدی خوندش

    اما در مورد قران اینجور نیستم

    این کتاب معلم درس داده ولی نخوندمش

    بد تر اون یه معلم نبوده هزار یک معلم داشتم که هر کدوم هم نخونده معلم این کتاب شدن و تلاش کردن به من یاد بدن

    چند شب پیش بخاطر همین موضوع و صحبتهای درونی خودم حس ناجالبی داشتم از این چیزی که هستم سریع لباسم پوشیدم و از اتاقم اومده بیرون که برم پارک بدوم

    همون لحظه مادرم پرسید کجا میخوای بری و من چیزی نگفتم

    از این خستم که یه عده ای کردم خدا و خودم موظف کردم بهشون جواب پس بدم

    بعدش شروع کرد به اینکه اره شما فلانید نماز نمیخونید و روزه نمیگیرید اگه یکی اومد خواستگاری بگم دخترام نماز نمیخونن ؟من برام سخته اونوقت با یه پسری که مشروب خور و اهل دو دم و فلانه ازدواج میکنید

    من سریع اسنپ گرفتم و رفتم

    داشتم میدویدم یهو یه چیزی توی ذهنم اومد گفت یعنی من الان که نماز نمیخونم اهل دود و دم و مشروب و فلانم…

    بعد خندمممم گرفت گفتم خدا این چی میگه

    یعنی یکم فکر لازمه ها

    توی این یکسال خورده یا خونه ورزش میکردم یا باشگاه ورزش میکردم یا پارک ورزش میکردم

    زندگی من به پارک یا باشگاه خلاصه شده توی این مدت بعد من کجا توی مدت مشروب خور شدم

    کجا دنبال هوس های زود گذر بودم

    کجا هرشب مهمونی بودم

    کجا ؟

    من که حتی وقتی مادرم و دوستاش میان و قلیون میکشن یه بار بود به دوستش گفتم اگه میشه برید بیرون بکشید طرف قهر کرد رفت خبرش رسید که ناراحت شده

    بعد از اون موقع وقتی میاد بیرون قلیون میکشن

    حتی یه بار به مادر بزرگمم که دیگه مبنع گسترش قلیون هست و همه ازس الگو میگیرن هم گفتم اذیت میشم و ایشون رفت بیرون توی حیاط

    بعضی جاها نمیگم احساس میکنم گفتنش و تذکر دادنش توجهمو میبره روی ناخواسته

    با تمام تفاسیر نماز نخوندن من باعث نشده من از مسیر اهدافم دست بکشم

    باعث نشده من برم دنبال این سرگرمی های پوچ

    حتی یادمه پارسال شب یلدا من تنهایی رفتم کافه ای از قبل رزرو کردم توسط یه تور

    بعد اونجا هیچ کسم نمیشناختم

    وقتی برگشتم با خودم گفتم اینجا چی بود

    همه دنبال لینک شدن و امار گرفتن از هم بودن

    که این پسره با اون دختره لینک و برعکس

    همونجا گفتم دیگه پامم نمیذارم

    بابا اومدیم دو دقیقه حال خوب داشته باشیم در کنارهم

    نه برو بر نگاه کنیم بعدم دنبال دوس شدن باشیم

    اون تایم دویدنم خندم میومد که مادرمممم چه جوری از اینده من برداشت کرده بر چه اساس..

    الله اعلم.

    اون شب به خدا گفتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم برام سنگین بارها رفتم سمتش

    دوره راهنمای عملی جلسه 7 و9 و 10 را بارها ماه پیش گوش دادم البته بیشتر جلسه 7

    هر روز چندبار چندین نشونه هم دیدم از این جلسه ولی پروژه، پروژه سنگینی هست برام باید استپ بای استپ بیام جلو بخاطر همین دیگه به گوش دادن اون جلسات ادامه ندادم

    یادم اولین بار که دوره راهنمایی و جلسه 10 گوش میدادم بعد از یکم کار کردن روی این جلسه دوباره فلش بک زدم روش و نوشتم این قانون و مخصوصا جلسه 10 فراره مریم باید بیشتر گوشش بدی و من الان بعد از چندسال که از اولین باری که این دوره رو گوش دادم میگذره میفهمم واقعا فراره اصلا لامصب این داستان توی لایه های وجودی باید همیشه کار کنی

    اما برای من که مدتها یاد گرفته بودم خودم انتخاب نکنم و تقلید کنم حتی از شخصی به اسم عباسمنش سخته برداشتن اولین قدم

    ایده ای که به ذهنم میاد اینکه قران از اول شروع کنم به خوندن روزی چند صحفه

    بی طرفانه.

    ممنونم که کامنتم را مطالعه کردید

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3064 روز

    من در مورد نماز روزه در قران متوجه شدم خدا بسیار آنها را توصیه کرده است .

    اشاره نکرده است چطور عمل کنیم یا جرئیات را نگفته است بلکه گفته از نماز و روزه استعانت برای صبر و توکل بگیرید

    یا آنها شما را از گناهان دور می کنند .

    در واقع منظور از نماز حضور ذهن توجه و یاد کردن خداوند است .

    برایم عجیب است چرا این قدر جزئیات فرعیات نحوه قرائت یا موضوعاتی که اصلا اصل نماز و روزه را مورد توجه نمی دهند برای اکثر جامعه مهم شده است .

    واقعا یک تلفظ غلیط عربی ق می تواند نماز را باطل کند که اگر درست انجامش ندهیم نماز باطل شود ؟آن وقت حواسمان هر جا رفت اشکالی ندارد؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    بِه نامِ خُداوَندِ بی نَهایَتُ لامَکانُ لازَمان

    بهِ نامِ خُداوَند کِه هَمه چیز می شَود هَمه کَس را…

    برگ سی و نهم از سفرنامه من

    تاریخ 1403/4/8

    ساعت 19:00

    صبح ک روز شمار باز کردم مصاحبه را دیدم گفتم خیلی خوبه دوستان سوال میپرسن شرایطی همچون ما دارند آدم بهتر و بیشتر میتونه درک کنه .

    صبح واقعیت هیچی نفهمیدم

    ظهر گوش دادم بازهم زیاد برام مفهوم خاصی نداشت

    ساعت 3 گوش دادم بازهم عادی بود

    تا اینکه ساعت فکر کنم 5 اینا نشستم دفترمو برداشتم تمرکزی گوش دادم و کلمه به کلمه نوشتم

    من اصلا 13 دقیقه اول را نشنیده بودم گفتم یعنی چی ؟ اینا کجا بودن ؟

    از صبح کامنت دوستان میخوندم ک در مورد خونسرد بودن در مورد رهایی نوشته بودن

    باور کنید تو دلم میگفتم دوستان چرا در مورد این موضوعات صحبت میکنن تو این فایل ک همچین چیزی نبود

    الان ک گوش دادم متوجه شدم بله من نشنیده بودم من صبح در مدار آگاهی نبودم .

    و خداروشکر میکنم خدااایااااا شکرت من در همین 13 دقیقه اول ک نشنیده بودم و الان شنیدم چ ترمزی از خودم کشف کردم علاوه بر ترمز یک آگاهی ناب هم ب لطف خداوند بمن رسید .

    قضیه از این قراره ما تقریبا دوساله ماشین نداریم

    و فقط به دلیل نداشتن ماشین من دوساله ک گردش نمیرم تفریح نمیرم پارک نمیرم طبیعت نمیرم

    چون ماشین ندارم

    و همیشه میگفتم خدایا من چه باوری دارم ک نمیتونیم ماشین بخریم ؟ آخه چ دلیلی داره ؟ چ ترمزی هست ؟

    تا اینکه استاد گفتن من هیچوقت خوشبختی شادی لذت را به تعویق نمینداختم برای اینکه از لحاظ مالی چیزی ندارم

    اینجوری نبود ک من باید ناراحت باشم وقتی به خواسته هام رسیدم راحت باشم .

    یعنی دقیقا من تو این دوسال همینم

    میگم هروقت ماشین گرفتیم برین فلان تفریح هروقت ماشین گرفتیم بریم باغ پرندگان هروقت ماشین گرفتیم بریم باغ گلها هروقت ماشین گرفتیم بریم مشهد

    حتی دخترم میگه ببر منو کلاس میگم ماشین بگیریم بعد ….حتی مدرسه دخترم نمیرفتم میگفتم ماشین بگیرم هر

    هفته میرم …و واقعااااا فقط و فقط دورتر شدم از این ماشین …

    من ب قول استاد فقط خودم را از خوشبختی دور کردم تو این دوسال..

    من واقعا معنی رهایی را نفهمیده بودم تو فایل ها استاد میگفتن نچسبید ب یه خواسته

    میرفتم ب خدا میگفتم خدایا من رها کردم

    من میسپارم ب خودت تا هروقت خودت خواستی در زمان مناسبش بهم بده

    واقعا از نظر خودم رها میکردم ناراحت نبودم شب و روز بهش فکر نمیکردم

    اما اما هیچ جا نمیرفتم میگفتم هروقت ماشین گرفتیم

    اردیبهشت ک فصل گل لاله ها بود دلم داشت پر میکشید برای لاله ها

    گفتم کاشکی ماشین داشتیم میرفتیم

    با اونکه بشدت دلم میخاست نرفتیم

    اینجوری خودمو دور کردم از لذت و خوشبختی

    و الان احساس میکنم دقیقا ترمز من همین بود ک ماشین فقط از من دور و دورتر شد …

    و آگاهی ناب دیگه ک تو این فایل بمن رسید اینبود ک من معنی لذت بردن را نمیدونستم

    میگفتم من چجوری لذت ببرم از زندگیم ؟

    فکر میکردم باید همیشه بگم بخندم بلند بلند شادی کنم این میشه لذت

    و من کلا شخصیتی آروم دارم

    میگفتم خدایا چرا من نمیتونم بخندم چرا نمیتونم شادی کنم

    من میخام شادی کنم من میخام لذت ببرم

    و اینجا استاد گفتن از همون چیزهایی ک هست از همون چیزهایی ک داری لذت ببر

    آگاهی رسید ک خب من الان شرایط زندگی من اینه ک صبح تا شب در کنار بچه هام هستم من مشغول سایت و نوشتن بچه هام مشغول کار خودشون من کارهای بیرون و خونه و همه چیز روی روال داره پیش میره

    و راضی هستم و خب این زندگی منه و من دوسش دارم چون من همینو میخوام همین شرایطو دوست دارم این شرایط دلبخواه منه و من دارم لذت میبرم از این زندگیم چرا باید خودم را اذیت کنم بگم چرا نمیخندم ؟ چرا بلند بلند شادی نمیکنم ؟

    من واقعا خیلی از روال زندگیم راضیم همیشه هم ب خدا میگم

    اما خودمو گمراه کردم میگم چجوری لذت ببرم ؟ لذت چیه

    درسته من خیلی دوست دارم طبیعت برم دوست دارم گردش برم

    منع کردم خودمو ، خودم خودمو از خوشبختی و لذت بیشتر دور کردم

    ک سعی میکنم از امروز در برنامه زندگیم قرارش بدم و دیدگاهمو تغییر بدم

    ولی در کل منم دارم لذت میبرم

    منم از اون چیزی ک هست دارم لذت میبرم .

    وااااای خدااای من همین الان دفترمو باز کردم

    صبح تو ستاره قطبی نوشتم خدایا میخام امروز لذت ببرم و خدایا میخوام معنی لذت را بفهمم

    وای خدا اشکم در اومد

    خدای من چقدر خوب جواب دادی

    خدایااااااا شکرت

    خدایاااااا تو سمیعی تو علیمی تو قادری تو بخشنده ای تو دانایی تو عظیمی

    خدا خودش شاهده اصلا یادم رفت اصلا فکرشو نمیکردم چنین چیزی تو دفترم نوشته باشم الان هدایت شدم ب دفترم و این خواسته را دیدم شوکه شدم و دقیقا اولبن خواسته صبحگاهی من بودکاش میشد عکس بگیرم و بفرستم خداااایااااا سپاسگزارم خدااایاااااشکرت

    خداوند تنها تو را میپرستم تنها از تو یاری میجویم

    خدایااا من را به راه راست به راه کسانیکه به آنها نعمت عطا کردی هدایتم کن .

    خداروشکر میکنم خیلی خیلی این فایل برای من ارزشمند بود ک دوتا ترمز بزرگ زندگیمو کشف کردم

    و بصورت یک الهام بهم رسید ک حسم میگه دقیقا دلیلش همینه

    و الان خیلی خوشحالم از این آگاهی

    استاد من خیلی سپاسگزارم از شما

    واقعا ممنونم

    روز شمار تحول زندگی من

    روز سی و نهم 1403/4/8

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 589 روز

    به نام معبودی که به هر خیری که از جانب او رسد سخت محتاجم

    سلام به دوستان و استاد عزیز

    فایل پنجم از سری فایل های مهاجرت به مدار بالاتر

    چقدر آزاد و رها شدم از تعصبات دینی،دیگه اصل و فرع رو تشخیص میدم ولی خوب،این باورها یک شبه نیومدن که یک شبه از بین برن،باید روشون کار کنم تا گهگاهی عذاب وجدان عمل نکردن به احکام دست و پا گیر دینی به سراغم نیاد

    تصمیم گرفتم رو کانون توجهم کار کنم

    من باید به نکات مثبت توجه کنم ،من باید ابر تحسین کننده باشم،من هنوز راجب ناخواستم صحبت میکنم،من بجای فراوانی به کمبود توجه میکنم،من قدرت خلق زندگیم رو دارم ولی دارم بالعکس ازش استفاده میکنم

    من باید با خودم عهد ببندم روی خواسته ها تمرکز کنم نه نا خواسته

    مثلا امشب برای دخترم خرید کردم ،قدرت خریدم نسبت به پارسال چندین برابر شده و بعد خرید امشب نگرانی اومد سراغم،احساسم داشت بد میشد که چرا انقدر خرید کردی،پولتو تموم میکنی،اگه دیگه درنیاری چی،اگه اینجور و اونجور بشی چی….سریع گفتم توجه کن به نکات مثبت،تو میتونی راحت برای بچت خرید کنی،قدرت خریدت بالا رفته،پول همیشه تو حسابت هست،تو فراوونی رو باور کردی…و آروم شدم و حالم خوب شد

    این توجه برعکسم به ناخواسته منو از هدفم دور میکرد،تصمیم گرفتم روش کار کنم،تو دفترچی که همیشه همراهمه راجب توجه بنویسم و بنویسم

    تا بیشتر درکش کنم

    باید همش توجه به نکات مثبت بشی

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

    سپاس از استاد عزیزم و مریم بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    به نام خدا

    سلام

    خداوند بخشنده ترین هست

    همین که من در مسیر الهی دارم قدم برمیدارم

    یعنی خدا داره هدایتم میکند

    استاد عباسمنش را در سر راه من قرار داد تا بتونم از طریق این بنده صالحش خدا را پیدا کنم

    خداوند. مانند. افکارم پاسخ میدهد

    من هر چه توجه میکنم همان جنس از توجه ام را وارد زندگی ام میکند

    خداوند مسیر خلق زندگی را به خودم سپرده است

    و حالا پیام استاد که قرآن رو مطالعه کنم و بخونم و با درک بهتر

    و شناخت بیشتر بتونم مانند. استاد زندگی عالی را خلق کنم

    این مسیر توحید است

    این مسیر الهی که بهم می‌گوید بشناسم مسیر الهی را از طریق قرآن

    و جلسات دوره های استاد که سخنان قرآنی هم دارد بهترین نتیجه را داشته و این که

    اگر قرآن رو بخونم ایمان دارم ایمانم را بیشتر می‌کند

    استاد ممنونم از راهنمایی هاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: