مصاحبه با استاد | کلید لذت بردن از مسیر «تحقق خواسته ها» - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2921 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوستان

    استاد کلی نکته برداری کردم از گفته هاتون.اخه چقدر تشکر کنم ک هر چی بگم کم و تکراریه.روزی نیست ک فایلهای شما رو چندین ساعت گوش نکنم.بعضیها بهم میگن خسته نشدی از این حرفهای تکراری و من میگم هر بار ک گوش میکنم یه چیزایی برام تازگی داره.یا بعضی چیزها فراموش میشه و با گوش دادن دوباره بهم یاد اوری میشه.از نظرات دوستان در سایت نکته برداری میکنم.کلی سررسیدهای مختلف برای کارهای مختلف دارم تو اتاقم زیر تختم ک هی در میارم مینویسم دوباره میزارم زیر تخت? خلاصه بصورت جدی دارم رو خودم و باورهام کار میکنم و میدونم موفقیتهای بزرگ از انچه ک فک میکنم ب من نزدیکتره ?

    برای همه دوستان سلامتی ارامش و ثروت و عشق ارزو دارم.شما هم ک همه اینا رو دارید .و از خدا میخوام ک براتون بیشترش کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2030 روز

    به نام الله.سلام به عزیزان همراه

    استاد شما عاشق کارتون هستین منم عاشق اینم که هم وقت کنم بیام تو این سایت ولذت ببرم.

    اگر عاشق کارت هستی وبالذت انجام میدی وگذر زمان رو نمیفهمی وباورهای ثروت سازت درست باشه 100درصد نتیجه مالی میگیری.

    بازهم تکرارقانون اصلی که باورهات شرایط واتفاقات تو را می‌سازد اگر دوست نداری تغییربده باورهاتو.از همان ثانیه که رو خودت کارمیکنی نشانه ها میاد شرایط کم کم عوض می‌شود ومیخواهی به ثبات برسه باید فرکانس‌های به ثبات برسه.خود فرکانس یعنی ادامه دار برای همان در قرآن هم افعال مضارع اومده.

    استاد اگه برگرده به سالهاقبل اینقدر سخت نمی‌گرفت عجله نمی‌کرد به خواسته هاش نمی‌چسبد خیلی گمالگرا نبود زندگیشو با تکامل ولذت بردن از مسیر طی می‌کرد وخیلی راحت وساده به خواسته هاش می‌رسید

    توصیه استاد:آنهایی که میخوان این مسیر رو شروع کنن مهم لذت بردن از مسیره اینقدر نگو پس کی به خواسته ام میرسه سعی کن از هرچیزی لذت ببر

    فاصله شما با خواسته تون فقط با احساس خوب پر می‌شود واین احساس خوب فقط با تغییر ذهن وباورها ایجاد می‌شود.

    خدایا شکر منم استاد ازتون یادگرفتم که ازهرچی ساده دارم لذت ببرم صبح که پامیشم من کلن پرده اتاق رو جمع کردم.اولین صحنه ای که به محض بیدارشدن میبینم به وسعت زیادی اسمان ابی وصاف وپاک ،دسته پرواز کلاغها بااون صدای غارغارشون یه عالمه گنجشگ رو درخت که جیک جیک میکنن واین نور طلایی زردخورشید که توخونه میفته محشره موقع چایی دم کردن از اون هل ومیخکی که توشیشه ریختم درشو بازمیکنم چه عطری داره لذت نیم ساعت ورزش کردن توخونه با موسیقی انرژی بخش.به خدا اینقدرمواردلذت بخش تو زندگی ههمون هست که فقط باید باعشق دیدشون.لذت انجام کارای خونه که تموم بشه وبیایی تو سایت .لذت کامنت نوشتن کامنت خوندن فایل دیدن لذت آشپزی کردن وبوی پیاز داغ لذت بردن از پسر یک ساله ونیم ام که تازه داره خودش راه میره وشوق میکنه. صدای لذت بخش اذان ظهر خیلی دوستش دارم چون یادزمانی میفتم که از مدرسه می اومدیم وگرسنه منتظر نهار بودیم لذت خرید برای خونه وبچه ها لذت دوش گرفتن لذت چایی خوردن وغذا خوردن لذت سرکاررفتن ودیدن نی نی های تازه متولدشده لذت گفتن مامان مامان پسرم لذت خواب خوب داشتن که صبح با انرژی پابشی .لذت صدای سوت زدن کفترباز محله مون لذت دیدن برنامه کودک دهه شصتیها ولذت برگشتن بچه ها از مدرسه.لذت دیدن آدمهای خوب وبا اخلاق که انصافا این باور رو خیلی خوب ساختم که همه ادمهای خوب به تور من میخوره وهمینطور ه واقعا.همین صبح که اسنپ گرفته بودم چون بچه کوچیک هم همراهم بود موقع پیاده شدن راننده اصرارداشت که در ماشین رو نبندبچه بغلته خودم میبندم که خودش بست.ومن هی تایید میکنم ببین جهان سرشار از ادمهای خوب نازنین دوست داشتنی که کمک میکنن.استادسپاس که لذت بردن رو هم شما وخانم شایسته بهمون یاد دادین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    بنام خدا و سلام خدمت همگی.وقتتون بخیر و خداقوت.

    این فایل امروز چقدر برام راهنما و هدایتگر بود.الهی شکرت

    درحین نوشتن نکته های این فایل در دفترم،اونجا ک استاد گفتن نه ب امریکا ربط داره نه ب دلار و…

    متوجه شدم توی همین دوسه روزی ک استارت کار رو زدم و درمحیطش قرار گرفته ام دیدم چقدر تحت تاثیرصحبتهای همسرم و همکاران و مشتریها قرار گرفته ام.ب همین زودی چقدر تاثیر گرفتم.پیش خودم فکر میکردم توی این مدت ک چسبیدم ب سایت و آموزه ها حداقل شاید یکمی تغییر کرده باشم ولی متوجه شدم نه زیاد.

    خیلی راحت تحت تاثیر این حرفا ک اسراییل جنگ میکنه و ایران موشک میزنه و بازارا خوابیده و اینا قرار گرفتم.حتی همسرم میگفت شاید خاست خداست ک میبینه وضعیت اینجوریه مصالح کارو چ میدونم نیرو و اینا تاحالا جفت و جور نشده.و منم انگار عمیقا اینو قبول نمیکردم ولی خب در ظاهر بالاخره ی چیزایی رو پذیرفته بودم و داشتم قبول میکردم.بااینکه ته دلم ناراحت و ناراضی بودم از قبول این حرفا.

    تااینکه رسیدم ب اونجای فایل ک استاد گفتند حتی کسانیکه از دوره های ماهم استفاده میکنند هم صدردصد نمیتونندبپذیرند ک افکار و باورهای ما اتفاقات رو رقم میزنه.

    یهو یاد حرفای اون آقایی ک یسری سینی های چوبی تولید میکرد افتادم ک میگفت اتفاقا امسال عید بدلیل اینکه خیلیا ترسیدند و تولید نمیکنند و دیر دست بکارشدند،فلان جنس توبازار زیاد نیست و کسانیکه تولید میکنند میتونند باقیمت خوبی ب فروش برسونند..دیدم این حرف خیلی بیشتر راضیم کرد و خوشحالم کرد و حس خوبی بهم داد تا اون حرفایی ک قالب افراد جامعه ست.همون حرفا ک از دلار و جنگ و اسرائیل و ایران زده میشه.

    دیدم ته دلم اصلا دوست دارم این حرفو قبول داشته باشم تا اون حرفای منفی. درحین نوشتن این الهامات ب همسرم یهو این ایده اومد ک فلان مقدار طلای کوچیکی رو ک پس انداز کردیو بفروش و بده همسرت مصالح کارشو بخره و شروع کنه ب تولید فلان جنس و بجای اینکه از همکاراش بخره و با ی مقدار سود کم ب مشتریهاش بفروشیم خب وقتی خودش این هنرو داره چرا مصالحشو جفت و جور نکنم و خودش تهیه نکنه؟

    واسه همین همونموقع زنگ زدم بهش و گفتم اگه بخای فلان جنس رو تولید کنی چقدر سرمایه میخای؟خب اون مبلغی ک همسرم گفت رو من واقعا طلاهام اونقدرا نمیشه.و البته اینم بخاطر باورهای محدود منه ک فکر میکنم حتما بافروش طلا میشه ب اون سرمایه رسید. بعد همون موقع ک گوشیو قطع کردم نجواهای ذهن شروع شد ک اگه نشه چی اگه تولیدات فروش نره و رو دستتون بمونه چی.اگه همین پس اندازتم ازبین بره چی. اینو بذار باشه بعداز عید اوضاع پولی خیلی خراب میشه حداقل این سنار طلا رو داشته باشی و….

    بعد باخودم گفتم فوق فوقش اینم ازدست میره دیگه ازین بالاتر ک نداریم.مگه تاحالا در موندیم؟مگه گشنگی کشیدیم تو خیابون اثاثیمون مونده؟همیشه یجوری خدا حلش کرده بهمون داده.

    بقول استاد ب مو رسیده ولی پاره نشده. فوقش این طلاهم ک ازدست بره از راههای دیگه میاد.

    تازه با توجه باین الهامات فکر نکنم بد بشه نهایتا.

    حالا همه اینا در شاید دمی از ثانیه ب ذهنم میومد.

    الانم دوباره ذهنم میگفت همسرت پول این طلاهارو هم برمیداره بهت نمیده.از اونروز تاحالا خبر نداشت ک اینارو داری ولی الان دیگه میفهمه و بهت پس نمیده.حالا نمیدونم اینو چطوری حلش کنم.خلاصه خوشحال و راضیم ک نوشتن این فایل در دفترم اینقدر برام راهگشا و عالی بود.

    یادمه اونسال ک کرونا اومد یکی از شاگردهای همسرم ک اتفاقا یک دختر مجرد هم بود توی اون شرایط ک خیلیا کسب و کاراشونو جمع کردند این دختر رفت کارگاه خودشو زد و من تواین سالها بارها گفتم و لذت بردم از چنین شهامتی ک این دختر داشته. موقع نوشتن نکات این فایل در دفترم نوشتم دوست دارم اتفاقا امسال انقدر فروش داشته باشم ک هم برای خودمو همسرم باور قوی درست بشه ک توی همین شرایط ک همه ترس از جنگ داشتند ما اتفاقا بیشتر از سالهای دیگه فروش داشتیم و هم بقیه هم مارو مثال بزنند..مثل خودم ک اون دختر رو مثال میزدم تو ذهنم و همش تحسینش میکردم.

    امیدوارم روز اول سال جدید بیام اینجا و از فروش بالا بگم و اینکه اینبار ی فروشی بالاتر از سال قبل و سالهای قبل داشتیم.رو مدارها هم ک بخایم حساب کنیم امسال تقریبا باید ی فروش500میلیونی داشته باشیم.تقریبا همین حدودا.حالا100تومن کمو زیاد ولی همین حدودا

    ب امید اونروز.آمین

    اون قسمت تمرین هم ک شناخت علاقه هست ک خب من میدونم ب رانندگی علاقمندم و همین الانشم طبق تجربه ی سه چهارسال گذشتم دارم در کنار همسرم ک کار تولید رو انجام میده کار فروش رو من ب عهده دارم و سفارش مشتریها رو من میبرم براشون و اونا بی اینکه زحمت خاصی بخان بکشند من این خدمت رو براشون انجام میدم و در عوض از رانندگی هم و گوش دادن فایلهای استاد هم لذت میبرم.تازه تو فصل بهار و تابستون جاهایی ک چشمه و قنات در مسیرم بود هم نگه میداشتم و اب چشمه میآشامیدم و لذت میبردم.

    و تازه از اون جاهایی ک میرفتم داخل واتس در کنار تصاویر تولیداتمون عکس از اون چشمه ها و قناتها و دشت و کوه هم استوری میکردم و خود مشتریها تا میدیدند چقدر خوششون میومد و جاهای بهتر و قشنگتری از شهرشون رو بهم آدرس میدادند ک برم.

    اونموقع متوجه اینهمه اتفاقات خوب تو زندگیم نبودم یا اگه هم بودم فقط لحظه ای بود. الان دوست دارم اینارو بیشتر بیاد بیارم و اصل توجه ب نکات مثبت رو ازش استفاده کنم و شکرگزاری بخاطر این نکات مثبت در زندگی و کارم رو چاشنی زندگیم کنم و اونوقت طبق قانون میدونم اتفاقات زیبا و لذت بخش بیشتری در مسیر کار و زندگیم پیش میاد.آمین

    امیدوارم شاهد رشد و موفقیت روزافزون همدیگه باشیم.آمین

    دوست دارم باور کنم ک عرفانه نترس.خدا باهاته. اون هواتو داره.اینقدر مشتری سرت بریزه ک ندونی چطوری سفارششون رو آماده کنی و ببری.

    اونوقت دیگه این روآ ک هیچه.باید بفکر ایسوزو باشی. و از بچه هات استفاده کنی تا اونا هم از مهارت رانندگیشون استفاده کنند و کمکت کنند برای اینکه سفارش مشتری رو هرجا ک هست ببرند.تازه این یکی از دستان خداونده ک ب کمکت میاد و او دستان بیشماری داره.کافیه نترسی و توکل کنی و ایمان داشته باشی.

    خدایا کمکمون کن.

    دوستتون دارم.عرفانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1748 روز

    سلام استاد عزیزم من دوست داشتم روش و نظرمو بگم در مورد این موضوع…

    من اصلا به برنامه ریزی اعتقاد ندارم واقعا درک کردم ذهنم بشدت پوچه و من هیچی نمیدونم اومدم از هدایت استفاده کردم تو همه چی بجز کار مورد علاقه و نتیجه گرفتم و بعد بخاطر باورهای اشتباهم راجب کار پول بیزینس روانشناسی و تهیه کردم یکو،و بعد به یک کلیتی رسیدم و عقلم نرسیده بود استفاده کنم از هدایت الهی و رها بودن و نچسبیدن به کار خاصی در بحث ثروت البته این خودش ی فاصله زمانی برد بعد گفتم من هیچی نمیدونم خداوندا منو هدایت کن به کار درست ی اتفاقاتی افتاد کاریو واقعا به راحتی شروع کردم و درسهای در عمل یاد گرفتم و از بازخورد اون کار بیشتر تونستم ویژگیهای مشخص شد و دوباره ایمانمم قویتر کرد که بزارم خدا منو همیشه هدایت کنه ب کار درست در زمان درست همینجورم شده اتفاقاتی میفته اگر من میشستم صد سال فکر میکردم نمی‌فهمیدم فلان ویژگی‌ها هم دوست دارم و بدون اینکه خودم بدونم با توکل به این باور که خدا هدایتم می‌کنه ب کار درست در زمان درست برگام ریخته و اصلا دیگ رو خودم حساب نمیکنم اینجوری خیلی احساسم بهتره و اتفاقات خوبم داره میفته،و این باور دیوانه کرده منو که

    من هیچی نمیدونم فلان چیزو می‌خوام می‌زارم خدا به بهترین شکل هدایتم کنه و اتفاقاتی واقعا دور از انتظار میفته بخودم میگم بخدا من روحمم خبر نداشت چجوری.

    البته این باوره،چجوری شکل گرفته با گوش کردن ب روانشناسی ثروت 1 و رسیدن ب یک کلیتی و انجام دادن این اصل.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 650 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت و بی نهایت وهاب است

    سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته مهربان

    وسلام خدمت شما خانواده گرم و صمیمی و توحیدی من

    خدایا هرآنچه که در زندگی من است نتیجه کانون توجه من بوده وتو با توجه به ارسال فرکانس خود شخص من در زندگی من جاری وجای داده ای خداوندا هرآنچه که در زندگی روزمره من هست بوده ومیاید باز نتیجه توجه من به این دنیا و باز ارسال فرکانس های من بوده و هست و همه مال و اموال جان من از آن توست یا رباللعالمین .

    خدایا سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی که منو لایق دونستی تا لایق بهترین نعمتهای الهی تو باشم .

    استاد ممنونم از شما بابت شر کردن زندگی روزمره شما تا من الگو بگیرم تا بتوانم مسیر راستی و پاکی وتوحیدی را پیدا کنم تا بتوانم زندگی زیبایی برای خودم بسازم استاد شرمنده که من کم میتونم کامنت بزارم ولی شاید فایلهای هدیه و محصولات شما رو شاید بگم هزاران بار پلی کنم وبشنوم وتفکر کنم ویاد بگیرم اون قوانینی را که آموختید وبه ما آموزش میدهید از نظر من همه فایلهای شما پر از آگاهی هست ولی محصولات شمارو بیشتر درک کردم چون واضح تر باز شده ومن بهتر درک کردم صحبتهای شما را ممنونم از توضیحات دقیق شما در تمام فایل های که با من وما به اشتراک گذاشتید مچکرم از خدای قدرتمند درونم که هرروز منو آشناتر کرده با قوانین خودش .

    استاد همیشه من به خودم میگفتم که اگه بر گردم به 15یا 20سال پیش چنان وچنین میکردم اما یاد گرفتم که به هیچ عنوان به عقب بر نگردم واگر ذهن چموش من به اون تضادهای سالهای دور منو برد از همون تضادها واز دلشون الگوبرداری کنم و زندگیمو بسازم ببینم کجا از نظر قوانین خداوند خطا کردم تا یاد بگیرم زندگی را زیباتر کنم ولذت بیشتری از زندگیم ببرم خدایا سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی.

    در مورد علایقم من در زمینه آسانسور هستم و یادم سال سوم دبستان بودم که پدرم از شهرستان تایباد کوج کردن تهران ،به شهرستان آبیک وبعد از یک سال. کوچ کردن به استان اصفهان یادم ما خانواده پر جمعیتی بودیم ومن انواع کارهارو انجام دادم از کار در کوره آجر پزی تا ظایعات فروشی روزهای سختی بود ولی حالا که فکر میکنم همه اون سختی ها از من یک آدم قوی ساخت خداوندم، ومنو آماده این مسیر زیبا وتوحیدی کرد یادم وقتی که در کوره‌های آجر پزی کار میکردم خیلی علاقه به کار فنی داشتم یه روز به پدرم وبرادر بزرگترم گفتم میخوام برم تو کار تراش کاری که با پس گردنی منو منصرف کردن خخخخخخخ. ومن بعد از سالها که وارد حوضه خرید و فروش ظایعات شده بودم یه دوستی داشتم که به من پیشنهاد کار آسانسور را داد و من با کمال میل پزیزفتم بعد از خدمت من سخت مشغول نصب آسانسور شدم ودرراین کار تجربه کسب کردم یادم بعد از هفت یا هشت ماه تجربه شاگردی من یه استاد کار در نصب قسمت درب وریل آسانسور شدم همیشه یادم پدرم بنده خدا می‌گفت انشالله به یه جایی می‌رسی این در صورتی بود که من بعضی از مواقع پول کرایه اتوبوسم رو از پدر پیرم می‌گرفتم که هم اکنون حدود سه سال هست که ایشون به دیار حق رفتن ودر آغوش خداوند هست روحشون شاد .داخل پرانتز بود ببخشید .وهمیشه به من دلداری میداد که انشالله به یه جایی می‌رسی بر عکس دور بریهام که خیلی ها به من نیش خند میزدند ونجوای های شیطانی کنار گوشم میگفتن ولی من با تمام اون سختی ها ادامه دادم ویک استاد کار درجه یک در ایران شدم به خودم تبریک میگم هزاران بار

    استاد یادم تو یک سال حساب کردم یک میلیارد با یک وانت داشتم کار کردم کی سال 90یا91 ولی همون حرف شما در روانشناسی ثروت یک که ظرفم سوراخ داشت و نمی‌تونستم به دلیل باورهای غلط پولم درست استفاده کنم وچی شد همون آدمهای که منو مسخره میکردن آمدن پیشم وخیلی هارو استاد کار ماهری کردم .اما حالا میخوام کار جدیدی را انجام بدهم خیلی ایده دارم در همین کار آسانسور که برای تابلوهای آسانسور باطری های قوی بسازم مثل باطریهای ماشینهای برقی که قوی باشه یا شیر اطمینان برای آسانسور های جکی بسازم ولی یه ایده خیلی بزرگتر اینه که میخواه کار تجارت کالاها آسانسوری در سراسر جهان به دست بگیرم ودرراین راستا خیلی کارها انجام دادم مثل آموختن زبان انگلیسی گرفت دیپلم برای دریافت کارت بازرگانی که تو مرحله اجرا است این دو پروژه واین ایدها رو انجام میدم میخوام استاد مثل مارکو پلو تجارت انجام بدم وکل دنیا رو بگردم ولذت ببرم انشالله و همینطور شمارو هم از نزدیک ببینم به امید خداوند فعلآ تا یک مدار دیگر خدا یار ونگهدار شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1627 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خدای بزرگم ،ای وجود پاینده و زنده که همیشه هستی وهمه چیز فانی وتو باقی .

    همه چیز از تو زنده وخلق شده ،قادر مطلق ،که تکیه گاه من هستی در همه جا وچه به موقع از جایی که فکرش را نمی کنم روزی ام می دهی .

    خدای من تو را سپاس برای نعمت خواب

    خدای من تو را سپاس برای هرروز که فرصت دوباره برای خلق زندگیم دارم

    خدای من تو را سپاس برای سلامتی ام

    خدای من توراسپاس برای فرزندانم

    خدای من توراسپاس بابت روزی ام

    و هزاران سپاس که زبانم قاصر است وعاجزم از درک همه اش .

    نکات کلیدی گام 10پروژه

    1-من عاشق کارم بودم و نمی‌توانستم انجام ندهم،و نمی‌توانم نتایجی را که گرفتم با بقیه به اشتراک نگذارم و عاشق این هستم که پیام رسان توحید باشم و اون عشق وحسی که خودم تجربه کردم آدم های بیشتری هم تجربه کنندوبه چیز فراتر از بیزینس و شغل و درآمد اعتبار و شهرت همه این‌هاست در وجود من.

    2-هر کدوم از ما مثل یک چرخ دنده هستیم برای جهان برای جهان و اگر سر جای خودمان باشیم،این جهان درست حرکت می‌کند.

    3-هر کسی به طرح الهی خودش عمل کند یا نکند جهان مسیرش را طی خواهد کرد.

    4-اگر در مسیر زندگیشون آدم‌ها حرکت کنند،و اولین چیزی که دوست دارند را بروند و ادامه دهند و روی باورهایشان کارکنندولذت ببرند از زندگیشون با تغییر باورهایشون ،هدایت می‌شود به اون جایی که باید باشد.

    5-کسانی که سر جایشان هستند واقعاً دارند از زندگیشون لذت می‌برند،و اینکه از لحاظ مالی پیشرفت می‌کنند یا نه،بستگی به باورهای ثروتشان دارد.

    6-دلیلی که آن شغلش را که عاشقش بوده رها می‌کند به این دلیل است که نتوانسته از آن طریق زندگیش را بگرداند چون باورهایش در مورد ثروت ایراد دارد که نتیجه نمی‌گیرد.

    7-منم عاشق این کار بودم و یک عالمه وقت بود که نتیجه مالی نداشتم ولی واقعاً لذت می‌بردم از کارم

    8-خیلی‌ها درآمد را می‌خواهند برای اون عشق ولی اون عشق می‌تواند درآمد داشته باشد خیلی خوب می‌تواند درآمد داشته باشد،وقتی که باورهایتان در مورد ثروت درست باشد.

    9-اگر شما توی اون چیزی که گفتی ادامه اش نمی‌دهم تعلل می‌کنم، عشقت نیست که تعلل می‌کنی ،اگر عشقت بود صددرصد بدون تعلل انجام می‌دادی فارغ از هر نتیجه‌ای برای شما داشت .

    10-من از اینکه تو این حوزه نتیجه می‌گیرم مطمئن بودم نتیجه می‌گیرم ،ولی نتیجه برای من اون موقع این نبود که مثلاً از لحاظ مالینتیجه بگیرم ،بیشتر این بود که از لحاظ تاثیرگذاری نتیجه بگیرم.چون با عشق داشت انجام می‌شد

    11-دلیل اینکه خیلی‌ها باعث میشه که عشقشون را رها کنند و و مسیرشون به یک مسیر دیگری برود بحث باورهاست.

    12-باورهاست که داره اتفاقات را رقم می‌زند و هیچ عامل دیگری نیست.

    بدون استثنا تمام تجربیات و شرایطی که برای شما داره رقم می‌خوره،توسط افکار شما و یا باورهای شما شماست که داره رخ میده.

    13-‌ حالا که خودم دارم ایجاد می‌کنم،و اگر به این نتیجه برسید که اتفاقات و شرایطم داره همینجور رقم می‌خوره خودم می‌آیم روی باورهایم کار می‌کنم و شرایط را تغییر میدم، با یک فاصله زمانی.

    14-باید کار کنی و ادامه دهی و یک فاصله زمانی می‌خواهد که تغییر فرکانس‌های شما نتایج خودش را وارد زندگیت کند

    و از همون لحظه که شروع می‌کنی و از همون ثانیه شروع می‌کنی و نشونه‌هایش می‌آید،اما برای اینکه نشانه‌ها ثابت شوند باید تو هم باید فرکانس‌هایت به یک ثبات برسند

    15-خود فرکانس به معنای ادامه داربودن است،اول نشانه‌هایش می‌آید بعد خودش می‌آید بعد ثباتش بیشتر می‌شود و بعد از لحاظ کیفیت و کمیت هی بزرگتر و بزرگتر می‌شود

    16-من اگر با آگاهی‌هایی که الان دارم برگردم به 15 سال پیش،خیلی سخت نمی‌گیرم،کلاً زندگی رو،و می‌دانم که با تکامل و توجه به نکات مثبت و با لذت بردن از مسیر زندگیم،خیلی راحت و ساده به خواسته‌هایم می‌رسم ونمی‌چسبم به خواسته‌هایم.

    17-الان خیلی از مسیر زندگیم لذت می‌برم چون می‌دانم زندگی همه اون تجربیات است،حتی اون سختی‌ها و لذت‌ها و شادی‌ها و غم‌ها با هم تعریف زندگی است

    و خیلی آسان می‌گرفتم به خودم و خیلی کمالگرا نبودم و خیلی صبورتر بودم و خیلی بیشتر در لحظه زندگی می‌کردم.

    18-و اگر این کارو می‌کردم مطمئنم هم مسیر زندگیم لذت بخش‌تر می‌شد و هم و هم زودتر به خواسته هام می‌رسیدم .

    19-مهم لذت بردن از مسیر است،از یک پروانه زیبا در حیات خانه تا لذت ببرید از یک سلام پرمهر و محبت مادرتان،خواهرتان همسرتان فرزندتان پدرتان لذت ببرید،از یک پارک قشنگ توی محله‌تان لذت ببر ید،از یک برنامه موسیقی کنسرت توی شهرتان لذت ببرید

    از کوه از دشت از همه چیز لذت ببرید،از پیاده‌روی لذت ببرید،یک راهی پیدا کنید که از همون فضا لذت ببرید

    اون وقت زندگی شما بسیار بسیار عمیق‌تر و لذت بخش‌تر می‌شود و طبق قانون زودتر به خواسته‌ هایتان می‌رسید.

    20-قبلا خیلی لذت می‌بردم ولی با آگاهی‌هایی که الان دارم خیلی بیشتر لذت می‌بردم.

    21-راه رسیدن به خواسته این است که تا شما به احساس خوب نرسید فاصله شما و خواسته‌تان پر نمی‌شود،فاصله شما با خواسته‌تان فقط با احساس خوب پر می‌شود فقط

    22-احساس خوب با تغییر ذهن به وجود می‌آید،و با تغییر باورها به وجود می‌آید فقط.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    سلام بر استاد قند عسلم و مریم نازنینم و همه دوستان عزیز

    اول از همه تشکر میکنم از مریم جان خوشگلم که از دل فایل ها تمرینات عالی در میارن برامون مرسی ازتون

    بریم سراغ فایل

    راجع به سوال اول دوستمون من یادمه قبلا مدام به ابجیم میگفتم چرا هر کاری رو نصفه ول میکنی حتی مسخرشم میکردم بعد متوجه شدم همون باعث شد علاقش و پیدا کنه و در ظاهر اونی که مسخره شد خودم بودم خود منم تو هرکاری اینجوری نبود که بیشتر از سه سال بمونم ولی کارهای من کارمندی بود و ایشون برای کسب مهارتی هی کارها رو ول میکردن یعنی میرفت مهارت کسب میکرد و میفهمید علاقش نبوده اون کار و خیلی راحت ول میکرد و از دغدغه یا امتحان کردن اون تو ذهنش بیرون میومد

    منم 4اثر اسکاول شین و خوندم بارها و بارها و قبل از آشنایی با مفهوم قانون جذب و قوانین و خیلی خیلی کتاب خوبی بود و من چیزهایی که بدردم میخورد و از توش برداشتم مواردی که با عقل و منطقم جور در میومد و بعدش کلی کتاب دیگه و بعد که با شما اشنا شدم اصلا دیگه کتاب نخوندم شما از هزاران کتاب اموزش هاتون با ارزش تره

    مورد بعدی من قبل شما استادی داشتم که کلی زندگی من و تغییر داد کلی اشتباهاتمو بهم گفت و فکر میکردم دیگه بهتر از ایشون نیست تا اینکه شما وارد زندگی من شدی و برای همین درک میکنم اون قسمت از صحبتهاتون و که اگه یه نفر یه کار بزرگ و انجام نمیداد قطعا کسی بود که انجامش بده

    مورد بعدی هم منم این فکر و میکردم که برم شغل دیگه ای تا بتونم با پولش برای علاقم استفاده کنم هنوزم دارم این و برای همین میدونم باورهای ثروت سازم ایراد دارن

    استاد جانم چشم کمتر سخت میگیریم ما هم و بیشتر لذت میبریم که مسیرمون کوتاه تر بشه از شما که مسیر و رفتی و تجربه های با ارزشتون و در اختیار ما قرار میزاری مرد بزرگ امیدوارم بتونم به نحو احسنت ازشون استفاده کنیم

    خیلی خیلی دوستتون دارم ممنونم از مطالب ارزشمندی که در اختیارمون قرار دادین ممنونم از خانم شایسته نازنین

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلااام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستانم

    من تا حالا مسیرهای زیادی رو تغییر دادم

    بازاریابی شبکه ای

    بازیگری

    آواز

    نویسندگی حتی کتاب چاپ کردم

    بریان آجیل

    آسیاب نمک صورتی و فروش

    فروش محصولات بهداشتی

    الانم دارم روی اموزش تاثیرات پیاده روی کار میکنم

    آیتم هایی که باید بررسی بشه :

    عشق و علاقه

    مهارت

    استعداد

    باورهای ثروت آفرین

    خداییش اموزش دادن رو خیلیییی دوست دارم یادمه از بچگی دوست داشتم معلم بشم بازاریابی شبکه ای که که کار میکردم صبح تا شب اموزش میدادم اصلا نمیفهمیدم

    البته توی هر کاری رفتم ترکوندمااااا ولی ادامه ندادم یعنی میتونستم بهبود بدم و مهارت کسب کنم فکر میکنم استعداد عامل خیلی مهمی نباشه چون هر کاری قابل یادگیریه اگه علاقه باشه و عامل اصلییییی باورهاست

    من خیلیییی عجیب عاشق اموزش دادنم فقط باید روی باورهام کار کنم خیلیییی لذت میبرم

    یه دوره یه نفره دارم برگزار میکنم اینقدر عاشقانه اموزش میدم که نگو بعدش بازخورد میگیرم و بهبودش میدم و منتظر جلسه بعدی و کلی تمرکزم روشه ایده ها چپ و راست میاد و من نسبت به شرایط حال حاضرم ایده ها رو اجرا میکنم خیلیییب براش ذوق دارم و هدف هم مشخص کردم که میخوام چطور بشه و به چی برسه این جریان

    فکر میکنم مسیر علاقم رو پیدا کردم و ادامه میدم و روی باورهام کار میکنم و در قلبم رو به روی هدایت های خدا باز میزارم

    خدایااااا سپاسگزارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3352 روز

    سلام

    وقتی که شما به این کلیت میرسید که باورهاست که داره اتفاقات را رقم میزنه؛ و تمام تجربیات زندگی شما بدون استثنا به خاطر باورهای شماست، به همین دلیل وقتی این قضیه را بهفمیم همین یک مورد را درست کار کردم. پس خودمان می توانیم راه را از چاه تشخیص دهیم.

    اتفاقات وشرایط خودمان را خودمانم و فقط خودمان داریم رقم می زنیم

    باورهای خوب را باید کار کنیم وادامه دهیم تا به نتیجه برسیم. یعنی فرکانس ما باید ثابت بشه. اول نشانه ها می آید وبعد هم کم کم خود واقعی خواسته ما می آید.

    صفر و یکی فکرنکنیم.

    عشق و علاقه در کار حرف اول را می زند.

    هر کسی برای چیزی برای جایی برای رسالتی بدنیا آمده است. که همان عشق و علاقه ما میشود.

    جهان داره پیشرفت میکند تو نخواهی پیشرفت کنی بالاخره این همه آدم توسط کسی دیگری پیشرفت می کند.

    هر کسی درمسیری واردش شود که دوست دارد هم زندگی برایش لذتبخش می شود و هم براحتی زندگی میکند.

    از زندگی که لذت ببریم به جایی که باید هدایت میشویم و سرجای خودمان قرار می گیریم.

    با باورهای ثروت که خوب باشد به ثروت میرسیم وقتی که در مسیر علایقمان هم باشیم.

    عشق است که میتواند باباورهای درست برای ما درآمد خوبی هم داشته باشیم.

    وقتی در کاری که دارم انجام میدهی تعلل می ورزی یعنی عشقت نیست و گرنه ادامه میدادی بدون در نظر گرفتن نتیجه که البته با عشق کارکردن نتیجه بخش هم هست.

    موفقیت ادامه دارد…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته

    استاد واقعا نمیدونم که باید چی بنویسم فقط یه حسی بهم میگفت که باید رد پای خودمو بذارم و این لحظات و احساساتی که دارم یه جوری ثبت کنم…

    استاد ،حس و حالی که دارم واقعا وصف ناپذیر ،من خیلی سال که روی خودم کار میکنم مدت زمان زیادی که دنبال حقیقت بودم ،همیشه از زمانی که بچه بودم به نظرم اون چیزی خانواده جامعه و اطرافیان از دنیا میگفتن از خدا میگفتن، برام منطقی نبود و نمیتونستم بپذیرم اینکه همیشه پدرم میگفت هیچ چیزی ساده بدست نمییاد باید جون بکنی باید زجر بکشی تا چیزی بدست بیاری ،هیچ‌وقت نمیتونستم قبول کنم…

    خواسته های من همیشه خیلی بزرگ بودن ،همیشه دوست داشتم زندگی خیلی بزرگتر از چیزی که خانواده و اطرافیان تجربه میکردن تجربه کنم ،همیشه به نظرم معنای زندگی خیلی باید قشنگ تر می‌بود و سال ها کتاب خوندم و دوره های مختلف خریدم تا به شما رسیدم و شاید نزدیک یک سال که دارم که دارم مدام فایل هارو گوش میدم و به نظر خودم باید قانون می‌فهمیدم اما استاد این آیه که میگه به قلب و هاشون مهر زدیم و با گوشت و استخونم درک کردم…

    چقدر این حرف تون مهمه استاد که آدم های خیلی کمی میتونند واقعا درک کنند که تمام زندگیشون خودشون و باور هاشون خلق میکنه به نظر خیلی ساده اس اما من بعد از 8 سال درکش کردم ،درک که نه فهمیدمش واقعا بهش ایمان آوردم، ایمان آوردم که احساس بد مثل آتیشه که دستمو میسوزونه هیچ وقت اینقدر این موضوع رو درست درک نکرده بودم…

    این فایل های روز شمار بی نظیر بودن استاد بی نظیر ،هر روز بی صبرانه منتظر فایل بعدی ام ،فایل صحبت های شما و آقای عرشیانفر رو من بار ها و بارها گوش دادم و این چند روز به آنچنان آرامشی رسیدم که توی 10 سال گذشته زندگیم تجربه نکرده استاد انگار برای اولین بار توی زندگیم قانون فهمیدم و دیگه نگران نیستم و برام جالبه که چقدر ساده اس چقدر ساده اینقدر آسون که باورم نمیشه…

    حدود یکماه پیش که از لحاظ مالی به بم بست جدی خورده بودم برام عجیب بود چرا نمیتونم این موضوع حل کنم ،من توی مسائل مختلف خیلی نتیجه گرفتم چرا این موضوع نمیتونم ؟،چرا اینقدر بالا پایین دارم؟

    نشستم و به خودم گفتم هدیه اگر واقعا باور داری که تمام مسائل و تمام اتفاقات حاصل باور و نگرش تو و اگر قانون توی تمامی مسائل یکی و یکسان عمل میکنه اگر خدا به تمامی درخواست های تو پاسخ میده ،خدا که همون خداست ،قانون که همون قانون ،پس چرا یکی درمیون نتیجه میگیری ؟

    یک روز کامل نشستم و همه چی نوشتم تمام مشکلاتی که داشتم و جوری که فکر میکردم نسبت بهشون و جوری که حل شدن جوری که نتیجه گرفتم و ارتباطاتشون و برای اولین بار از بالا به همه چیز نگاه‌کردم و انگار تازه همه چیز برام روشن شد که چقدر همه چیز ساده اس چقدر قانون درست کار میکنه ،اما من انگار به زبون میگفتم اما باور نداشتم که نتایج مالی هم از ذهن منه از باور های غلط منه و نتایج مالی که میگرفتم مشتری که داشتم انگار شانسی میدیدم ،اتفاقی میدونستم و دوباره استرس ،استرس از کمبود…انگار که من فقط به پول بیشتر داشتن فکر میکردم و به اینکه چطوری این کار بکنم فکر میکردم ،در حالی که باید احساسش میکردم و اعتماد میکردم ،من هیچ وقت به حرف قلبم و هدایتم توی این موضوع اعتماد نمیکردم و فقط سعی می‌کردم ذهنی موضوع حل کنم ،انگار باور داشتم خدا توی این موضوع نمیخاد بهم کمکم کنه …

    و دقیقا بعد اون روز نتایجم شروع شدن ،و نشونه ها شروع کردن به اومدن و استاد امان از این حرف های شما و دقیقا همون کسی آم که عاشق نقاشی و کارهای هنری و باور داشتم که نمیتونم ازش پول بسازم و سال ها از این شاخه به اون شاخه میرفتم که از چه کاری میتونم پول در بیارم و چی توش پوله و چون علاقه نداشتم ول میکردم و دوباره سردرگم میشدم و یه مدت افسرده و بیکار میشدم …

    و زمانی هم که علاقه مو پیدا کردم و به خاطر باور های فاجعه و شرک آلودی که داشتم به مسیر هایی از اون کار هدایت میشدم که خیلی برام زجر آور بود فکر میکردم برای من مشتری نمییاد ،مشتری باید به اعتبار کس دیگری برام بیاد و الان حدود یک‌ ماه که قراردادم و با تمام اون افراد کنسل کردم و یک اتاق برای خودم گرفتم و جالبه چون اجاره اتاق برام بالا بود خدا جوری شرایط برام چید که سه نفر باهم اتاق گرفتیم و اجاره برام خیلی خیلی کمتر شده و ایمان دارم و ارامش که خدا خودش افراد هدایت میکنه پیشم …

    و جالبه از وقتی که حالم بهتر شده خدا الگو هایی برام می‌فرسته که به راحتی دارم باور هامو میشکنم،به طور اتفاقی پیج کسی رو دیدم که از کار تولید زیورآلات با رزین که به نظر من کار به شدت ساده و حتی کم اهمیتی بود شرکت و بیزنس رو زده بودن که واقعا باور نکردنی بود از شرکتی با 20 تا کارمند تا نمایشگاه های هنری تو دبی ….یا فردی‌که توی حوزه کاری‌من بود و 18 سالش بود و چقدر رشد کرده بود چون یکی از باور های من این بود چون من سن کمه آدما به من اعتماد نمیکنن …و خلاصه دقیقا از همون لحظه نشونه شروع کردن به اومدن ،تغییرات عجیب غریب ..‌

    متاسفم که این کامنت اینقدر طولانی شد و از موضوعی به موضوع دیگه پریدم اما واقعا صحبت کردن از این شگفتی ها و توضیح دادنشون سخت اما همزمان باید حتما مینوشتمبراتون آرزو میکنم همه و همه به این باور مهم پی ببرن که قرار نیست چیزی زجر آور باشه(این یکی از سرسخت ترین و باور ها و مانع خیلی بزرگی بود برام) جاده رسیدن به خواسته ها دقیقا مثل مثال استاد میتونه توی یک جنگل سرسبز و با دوچرخه باشه…

    و من تازه اول راهم ،و هر روز بیشتر از قبل میفهمم و استاد عزیزم مطمئنم چند ماه دیگه دوباره براتون کامنت میذارم و از نتایج مالی که برام رخ داده مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: