درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم. و خانم شایسته و همه. دوستانم

    الهی شکرت یک روز زیبای دیگه فرصت زندگی دارم الهی شکرت

    قسمت سوم از توت فرنگی 19 دلاری ؟

    استاد از شما سپاسکزارم برای این فایلهای پر

    از درس الهی شکرت

    من از 30 اسفند تا الان در سفر هستم به جاهای رویایی هدایت شدیم کلا شهر به شهر داریم میریم از استارا استان گیلان تا گردنه حیران و شهرهای زیبای گیلان جنگ‌های گیسوم تالش وای نگم براتون بهشتی برای خودش الانم اومدیم استراحت لاهیجان واقعا زیبایی های جهان خدا تمامی ندارد واقعا هر روز دارم سوپرایز میشم برای این همه نهمت و زیبایی ها الهی شکرت

    در مورد باورها استاد عزیزم تقریبا همه مردم دارن باورهاشون را زندگی میکنن ما چیزی جز شنیده هامون نیستم باید با کنترل آگاهانه کانون توجه ببریم روی خلق خواسته هامون کنترل ذهن همه چی هست با کنترل ذهن میشه واقعا معجزه کرد کن خیلی دیدم تو زندگیم واقعا خدا کارش درشته ما گاها جای درست خودمو نیستیم

    فرصهای فیک و جادو جنبل همین دعاهایی که ملت می‌رن چون بهشون ایمان قلبی دارن واقعا براشون انجام میشه پس با این که همه چی میتونه با باورها انجام شود چرا نکنم

    آنقدر پیش فرضها در تمام موضوعات در باورهای ما شکل گرفته که ذهن فقط میخاد در هر شرایط با پیش فرض خودش کار کنه اغلب این اتفاق میفته ولی میشه در لحظه زندگی کردن که با کنترل ذهن شروع میشه کنترل ذهن هم که با کنترل ورودی های ذهن آغاز میشه یک پروسه هست کا میتونه زندگی منو به بهشت تبدیل کنه فقط باید از پیش فرضها خارج بشم

    چه جوری ؟

    با کنترل ذهن توجه به خواسته هامون نه توجه به نداشته ها که اغلب دارین این کارو برعکس انجام میدیم همه چی تغییر میکنه وقتی شخصیت ما تغییر کنه راهی نیست باید شخصیت بعضی اوقات کوبیده میشه و از نو یک

    شخصیت جدید قوانینی درست میشه که خدا اگر ما در مسیر درست باشیم برامون انجامش میده به آسونی هم به آسونی ها و هم آسونی با سمت سختی ها این انتخاب با ماست چون خدا بهمون اختیار داده و ما میتونیم انتخاب کنیم تمام باورهای که در زندگی لازمش داریم میتونیم پرسونال کاملا شخصی بسازیم و لذت ببریم از این جهان زیبا الهی شکرت

    دوستون دارم خیلی زیاد عاشقتم استاد عزیزم

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فاطمه علوی گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    سلام استاد سال نوی شما و مریم جان و دوستان مبارک باشه.

    استاد برای فایل توت فرنگی من مثال‌ دارم.

    ما خانوادگی ( همسرم و 3 تا دخترام) عید امسال یک هفته از قم رفتیم شمال خونه‌ مادربزرگم ولی چون به هوای بارانی عادت نداریم، همسرم و دخترام یکی پس از دیگری ویروس آنفولانزا گرفتن.

    من خیلی ترسیدم که مادربزرگم مریض بشه چون 80 سالشه و پیره. به این فکر افتادم ذهنش رو گول بزنم تا مریض نشه.

    بهش گفتم مادرجون شما نترس آنفولانزا نمیگیری چون همیشه سیر میخوری( سیر تازه).

    مادربزرگم از این حرفم خوشش اومد و باور کرد چون خودش هم معتقده کسی که سیر و پیاز میخوره، دیگه سرما نمیخوره.

    یه هفته ایی که اونجا بودیم، چند بار مادربزرگم ازم پرسیدم که چرا خودش سرما نخورد منم هربار جواب

    میدادم به خاطر سیری که میخوری.( شمالی ها به خوردن سیر بسیار علاقه مند هستن)

    خداروشکر مادربزرگم مریض نشد….

    یه مثال دیگه هم دارم:

    من هرزمانی که خیلی دیر میخوام بخوابم، برای اینکه بتونم صبح بیدار شوم، به خودم یه ساعت اشتباهی میگم، مثلا الان ساعت 4 صبح شده که میخوام بخوابم ولی میگم: خب الان ساعت 12 شبه که میخوام بخوابم، پس صبح سرحال از خواب بیدار میشم.

    و دقیقا همین اتفاق می‌افتاد.

    شاد و ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1627 روز

    سلام خدمت استاد عزیزدلم و خانوم شایسته نازنینم و همه دوستای عزیزم

    باران:

    استاد من با گوش دادن به این فایل یاد یه فامیلمون افتادم چند سال پیش دختر این فامیلمونم برامون تعریف کرد گفت مادرم همیشه مریض بوده هردکتری که بوده بردیمش همش میگفته اینجام درد میکنه این دردشو خوب میکردیم جای دیگه ش درد میکرده خلاصه گفت هم خودش اذیت شده هم ما گفت یه شب هی میگفت سرم بشدت درد میکنه یهو به ذهنم رسیده به مامانم یه قرصایی هست بچه ها میخورن اسمش اسمارتیزه گفت به مامانم گفتم (علی پسر این خانومه که مریض بوده هستش دکترم هست )علی اینو از تهران برات فرستاده گفته 3شب بخوری سردردت کامل از بین میره هیچ اثری ازش نمیمونه این قرص شیرینه برعکس تمام قرصاس چون خارجیه گیر نمیاد ،دختره قسم خورد گفت مامانم 3شب بهش دادیم حالش عالی شده اصلا بقیه درداشم خوب شده سرحال ،گفت مامانم گفته قربون علی برم این قرص خارجی برام آورده کاش زودتر میاورد تا اینقد زجر نمیکشیدم .گفت مدت ها ازش گذشت مادرم همچنان حالش خوب بوده تا اینکه داداشم اومده بهش سر بزنه ماهم اصلا پیشش نگفتیم این کارو کردیم به داداشم گفته مادر قربونت بره که دعای خیرم پشت سرته حالمو خوب کرده اون قرصو برام فرستادی ،گفت پیشش گفتیم اون اصلا دارو نبوده قرص اسمارتیز بوده مال بچه ها میخورن باور نکرده تا براش آوردیم ،دخترش قسم میخورد چندین ساله میگذره میگفت تا حالش بد میشه یدونه ازش میخوره میگه حالمو خوب میکنه ،به این حد از باور رسیده این اسمارتیزه حالشو خوب میکنه .قدرت باور و ذهنیت خیلی قویه چه میکنه .واقعا خودمم الان داستانشو نوشتم خییلی جالب بود برام .دوست داشتم این داستانو براتون بگم استاد خیلی برام جالب بود .این داستان مال 10سال پیشه ولی من با گوش دادن به این فایل یادم افتاد .

    خدا رو شکر برا این فایل عالی و بی نظیر

    ممنونم ازتون استاد عزیزم مثل همیشه عالی ترین بود .

    در پناه خدای مهربان باشید.

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر و مهربان

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ﴿14﴾

    انسان را از گل خشکیده‏ اى سفال مانند آفرید (14)

    وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ ﴿15﴾

    و جن را از تشعشعى از آتش خلق کرد (15)

    فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿16﴾

    پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (16)

    رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ﴿17﴾

    پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر (17)

    فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿18﴾

    پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (18)

    مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿19﴾

    دو دریا را [به گونه‏ اى] روان کرد [که] با هم برخورد کنند (19)

    بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ ﴿20﴾

    میان آن دو حد فاصلى است که به هم تجاوز نمى کنند (20)

    سلام دورد بر استاد نهایت گرامی

    وخانم شایسته عزیز

    امید که خوب باشید

    درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری

    چقدر این سه فایل برای همه ما درس داشت خدا را شکر

    و واقعین همه کار را باور هایما انجام میدهد

    چه بهتر همین است که باید باور های ما بطور بنیادی جور کرد

    خدا را بی نهایت سپاسگذارم برای تمام آگاهی های این هر سه فایل

    در حفظ الله باشید استاد عزیز !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 3970 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگ و همه دوستان هم فرکانسی

    یه تجربه ای در این خصوص دارم که خدمتتون عرض میکنم

    حدود چند سال پیش بود که دچار دوبینی شدم.یعنی یهویی یه مقدار سرگیجه پیدا میکردم و همه چیز رو دوتایی میدیم و بعد از چنددقیقه خوب میشدم.به اطرافیان عنوان کردم و گفتند که نشونه خوبی نیست و باید به متخصص مغز و اعصاب مراجعه کنی.

    پیش یه پزشک متخصص مغز و اعصاب رفتم و علائم رو مطرح کردم.دکتر گفت که باید از سرت MRI بگیری.رفتم mri گرفتم و حدود یک هفته طول کشید تا جواب اومد.تو این مدت هم سرگیجه تشدید شده بود.بعد از یک هفته جواب رو گرفتم و بردم پیش دکتر.

    دکتر گفت که حدسم درست بود و در جواب mri هم همین رو نوشته که غده هیپوفیز مغزت از حد نرمال بزرگتر شده و احتمالا باید یه جراحی روی شما انجام بشه.به شدت نگران شدم و دیگه سرگیجه دائمی شده بود و دائما به عواقب و عوارض عمل فکر میکردم.

    دکتر توصیه کرد که برای عمل باید یه جراح مغز و اعصاب هم شما رو ویزیت کنه.

    با توجه به اینکه اون موقع به چند روز تعطیلی خورده بود(فکر کنم تعطیلات نوروز بود) ، از طریق یکی از دوستان با یک جراح معروف کشور ارتباط گرفتم و گفت که مسافر هستم و مطب نیستم و فلان روز بیا فرودگاه که همونجا عکس mri و گزارشش رو ببینم.

    با هزارتا نگرانی و سرگیجه ای که دائمی شده بود رفتم فرودگاه و دکتر رو دیدم.

    عکس رو نگاه کرد و بعد گزارش رو خواند و گفت که هیچ مشکلی نداری!!!!

    گفتم دکتر ، متخصص قبلی که رفتم گفت که مشکل داری و گزارش mri هم همین مشکل رو نوشته.

    گفت من بهت میگم هیچیت نیست و اونا اشتباه میکنن و اصلا نیاز به پیگیری و چک مجدد هم نداری.

    خداشاهده به محض جدا شدن از دکتر در فرودگاه به کل سرگیجه من برطرف شده و اصلا دیگه دچار اون حالت نشدم.

    حالا نمیدونم دلیل اون سرگیچه مقطعی اولیه چی بود اما واقعا قدرت ذهن در من چه کرد که با اعلام مشکل توسط دکتر اول مبنی بر مشکل غده هیپوفیز ، این سرگیجه دائمی شد و فقط با اعلام نظر دکتر جراحی که میدونستم یکی از بهترین های کشوره و به نظرش اعتماد داشتم به طور کلی سرگیجه و مشکل دوبینی من حل شد.

    امیدوارم این تجربه برای شما مفید بوده باشه.

    با آرزوی سلامتی و آرامش و سعادت و ثروت برای همه دوستان عزیز هم فرکانسی و استاد عزیز و مریم خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1476 روز

    توکل بر خدا

    سلام به دوستان گلم

    خداروشکر که در این عصر دلپذیر بهاری میتونم این فایل زیبا رو بشنوم و چقدر این داستان ها برام آشنا بود ….

    خاطرات دیروز و پریروز ها برام زنده شد

    یادمه وقتی بچه تر بودم و حدودا 8 سال اینا سِنَم بود وقتی دل درد میشدم بابای من که خیلی بهشون اعتماد داشتم و از صمیم قلبم دوستش دارم بهم‌میگفت من با روسری دور شکمت رو میبندم و خیلی زود خوب میشی و یادمه وقتی اون روسری بسته میشد انگار هر چی درد داشتم از بدنم رها میشد و اون روسریِ باحال ، خیلی به بهبود من کمک می‌کرد چون من از تمام وجود بابامو باور داشتم و همینطور حرف هایی که بابام بهم میزد….

    و یه مثال باحال دیگه دارم از امسال من کلا باورم اینه که مدرسه (مخصوصا هنرستان) چیز خاصی قرار نیست بهم یاد بده چون‌ من کلاس های مرتبط با رشته ای که هستم رو بیرون از مدرسه شرکت میکنم و سطح اون کلاسا خیلی از مدرسه من بالاتره

    و امسال حدودا کمتر از 2 ماه من رفتم مدرسه و بچه ها میگفتن با این اوضاعی که یه خط در میون میای مدرسه حتما نمره انضباطت زیر خط مرزه!

    ولی من یه حس عجیبی توی این مدرسه نرفتن هام بود و مطمئن بودم نمره انضباط من رو 20 رد میکنن و یادمه بهمن ماه بود و من یه روز مدیرمون رو توی حیاط دیدم و یهویی بهم گفت تو همون نرگسِ معروفی که زیاد نمیای مدرسه ؟

    و من با اعتماد به نفس گفتم آره مدیر قشنگم ولی مطمئنم چون همه ی نمره هام خیلی خوبه قراره شما نمره انضباطم رو 20 رد کنین !

    وقت کارنامه ها رسید دیدم نه تنها نمره انضباط بلکه از سرتا پای ‌کارنامه همش بیسته …

    من همون موقع گفتم دیدی باورات چقدر خوب داره جواب میده؟

    نرگس دیدی باور کردی و شد؟

    من کلا توی ارتباطاتم خیلی خوب عمل میکنم و کلا مهمونی یا هر جایی بریم کلا مجلس روی دست خودم میچرخه و اطرافیانم کلی از این فان بودن من خوششون میاد و هر کسی کنار من بشینه دیگه به قول کرمونی ها اگه‌ گُردَش از خنده درد بگیره مجبور میشه بلند شه یه کمری راست کنه

    و اینجوریاست که همه با حضورمن حال میکنن

    البته این ها همش برمیگرده به پیش فرض هایی که من درباره خودم دارم و اینکه باور دارم میتونم بقیه رو شاد کنم ….

    همینجور کم کم داستان های داره به یادم میاد؛

    کلاس نهم بودم و ما معلم فارسی ای داشتیم که بنده خدا سر کلاس زیاد راجب انرژی مثبت و حرف های انگیزشی صحبت میکرد و منم واقعا درک میکردم حرف هاشونُ و خوب من عادت دارم تحسین کنم و بهشون گفتم که خیلی با حرف هاشون حال میکنم و ازشون تشکر کردم و توی مدرسمون چند تا کلاس نهم داشتیم و دوستای من که توی کلاسای دیگه بودن میگفتن دبیر فارسی سر کلاس راجبت زیاد صحبت میکنه و میگه نرگسِ کلاس بغلی خیلی دختر پر انرژی ایِ و همش انرژی مثبت می‌فرسته و کلی دیگه حرف های خوب راجب من میزدن…

    این ها همش بخاطر اون پیش فرض های من بود چون واقعا با اون دبیرمون ارتباط قلبی زیادی داشتم و از صمیم قلبم دوستشون داشتم و همیشه هم نمره های من رو خوب رد میکردن و کلی دیگه از محبت هاشون و ارتباط های خوبی که باهاشون داشتم …

    بله این است قانون بدون تغییر جهان و ذهنیتی که اگه باور کنه و مقاومت نداشته باشه هر کاری براش ممکنه

    خدایا شکرت بابت این فضای ناب الهی

    خدایا شکرت بابت استاد عباسمنش نازنینم

    در پناه حق باشین دوستتون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    بهرام راد گفته:
    مدت عضویت: 182 روز

    بنام خدای رزاق و وهاب

    سلام ودرود برشما استاد عشق

    درود فراوان به دوستان گلم

    واقعا من هم به این مورد که درس خیلی

    خیلی خوبی بهم داد. در چند سال پیش

    که بیماری بنام کرونا اومده بود تنها کسی

    که رعایت نمیکرد من بودم تو کل قبیله اه

    که هی بهم میگفتن تو زنده نمیمونی

    تو اون دوران هم من فایلهای زیبا و با

    عشق استاد رو گوش میکردم تازه آشنا

    شده بودم . و توی درون خودم فقط فکر

    خدا و صحبت‌های زیبایی شما بودم

    حتا خیلی از فامیل های من با اون که

    خیلی خیلی رعایت کردن مبتلا شدن و

    خداروشکر هیچ کدام فوت نکردن

    خداروشکر که هستی استاد

    صدهزار مرتبه شکرت خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    صالح متقی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    سلام به استاد عزیزم که هر جلستون با اینکه محوریتش یه موضوع خاصیه که خیلی درس داره و خودتون هم به نکاتش اشاره میکنین در کنارش همیشه برای شخصه من خیلی خیلی درس هایی مفید دیگه ای توی صحبت هاتون بوده

    خیلی مواقع راجب اینکه چرا نباید حرف و نظر مردم درکل برامون مهم باشه فکر میکردم باخودم میگفتم اگه دیگران نسبت به من نظر مثبتی دارن یا ری اکشن هاشون مثبته باتوجه به باور های خودم و احساس خودم نسبت به خودمه وبرعکسشم همینطور پس نظر بقیه اونقدراهم بد نیست میتونه آینه ای از درون من باشه

    اما الان که داشتین راجب این مثال عروسی که فروغ خانم نوشته بودن صحبت میکردین به این سوال قدیمی ذهنم جواب داده شد با این مثال و امثالش، که خیلی برای خودمم اتفاق افتاده بیشتر متوجه بی ارزشی کامل حرف بقیه شدم که چقدر افراد میتونن متعصبانه و کورکورانه قطعی نظر بدن وچقدر میتونن روی نظر دیگران تاثیر بذارن افرادی که فکر نمیکنن و ورودی هاشون رو کنترل نمیکنن

    واقعا ممنونم ازتون استاد و همه عزیزان سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    بسم الله ارحمن الرحیم

    سلام با عشق خدمت همه دوستان عزیز و استاد عزیز مان

    ذهن ما زندگی ما

    اگر قاعده بازی این است پس هر چقدر بهتر و زودتر ذهن را دستم بگیرم و نگذارم مثل قبل باری به هر جهت باشد زندگیم را بهتر ساختم

    شاید ذهن خیلی از ماها مثل یک بچه جنگلی باشد که حالا اومده شهر و با تمدن آشنا شده قرار است از این به بعد قانونمند زندگی کند

    پس اول با این بچه راه بیایم آرام آرام بهش یاد بگیم که یکهو رَم نکند اگر یادش رفت اگر اشتباه کرد از مثل قبل رفتار کرد سرزنش و تنبیه نکنیم برای بهبود هاش جایزه بدهیم

    از وقتی این مجموعه توت فرنگی را استاد گذاشتن ٫دیدم خودم موقع تلفن زدن به بعضی آشنا ها با پیش فرض اینکه وااای دوباره می خواهد سین جیم کند یا کی حوصله نصیحت دارد با طرف صحبت کردم و اغلب همون را دریافت کردم اما برعکس با بعضی ها با این پیش فرض که کلی می خندیم و حرف های خوب می زنیم صحبت کردم و باز همون شده !

    خوب الان من متوجه شدم که با پیش فرض مثبت به اون افرادی که ذهنیت خوبی هم ندارم باید صحبت کنم اما دایم اون اتفاقات گذشته را ذهن می آورد جلو چشمام ،تجربیات قبلی را میاورد . بهتر است بهش بگم آروم باش اون مال قبل بوده وقتی قانون نمیدونستی وقتی جنگلی و یلخی بودی الان متمدن سپس بیا اول یک مکالمه خوب و کوتاه تجسم کن بعد نتیجه را ببین .اگر یکم هم نزدیک بود به تجسمم ،روی کنم بگم آفرین

    اما یک هو نیام توقع صد داشته باشم یا اینکه خب دیگر فهمیدم ،همه جا خوب عمل می کنم! که اگر هم یکجا نشد از خودم توقع بیجا داشته باشم.

    اما اون چیزی که مهم است همیشه مد نظر داشته باشم این است که ذهن ما با باورهاش با پیش فرض های دارد یک اتفاق را جور دیگری تفسیر می کند طوری که حتی بینایی شنوایی بویایی و حتی لامسه ما را می تواند تحت تاثیر قرار بدهد

    این باورهای محدود کننده رو تو خودم بگردم پیدا کنم و بعد شک کنم که چرا این جور فکر می کنم

    بشینم ریشه این نوع تفکرم را پیدا کنم و اگر کمکم نمی کند تغییرش بدهم

    باور درست بسازم تکرار کنم عمل کنم تا جایگزین بشود

    خدایا شکرت برای امروز ،هدیه زندگی امروز، یک قدم بهبود امروز ما را بنده ی خودت و فقط خودت غرق نور و رحمت خودت قرار بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1079 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      به نام خدایی که قاضی الحاجات است برآورنده تمام حاجت هاست اون کسی است که خواسته را در دل ما می اندازد و توانایی تحقق خواسته ما را هم دارد . او توانی مطلق است او قوی عزیز است او حکیم و علیم است او علی کل شیء قدیر است

      به شرطی که ما باورش ‌کنیم به همون اندازه که باور کنیم به همون اندازه به خدا اجازه می دهیم که قدرتش را تو زندگیمون پیاده کند .

      استاد تو فایل توت فرنگی قسمت‌ 3 می گویند بیایم به باورهای محدود کننده شک کنیم با خودمون فکر کنیم ریشه این نوع تفکر کجاست چرا اینجوری فکر می کنم

      بعد از شنیدن فایل ، به حرف استاد عمل کردم و از خودم سوال پرسیدم تا به باورهای محدود کننده ام شک کنم ریشه تفکر اشتباهم را پیدا کنم و اگر این نوع تفکر بهم کمکی نمی کند تغییرش بدهم .

      چرا تو ذهن من پول در آوردن‌ سخته ؟

      چون فکر می کنم برایش باید یک کار فیزیکی زیاد و خسته کننده انجام بدهم یا زمان و انرژی زیادی بگذارم و معلوم نیست نتیجه بدهد

      چرا برای ذهن من کار کردن سخته ؟

      چون باید انرژی و زمان بگذارم خسته هم بشوم اما معلوم نیست نتیجه بخش باشد

      چرا می گویم پول کمه؟

      چون فقط تجربه زندگی خودم و بزرگ شدنم را باور کردم که همیشه باید قناعت کنی و پولی که داری را دو دستی بچسبی چون از کجا می خواهی دوباره پول بیاری و به این همه انسانی که به راحتی پول دارند و خرج می کنند توجه نمی کنم و نمی‌بینم

      چرا هیچ کاری نکردن را دوست دارم؟

      کمبود اعتماد به نفس

      چون باور ندارم عرضه ی انجام کاری را داشته باشم چون در کودکی و جوانی هر کاری خواستم بکنم افراد مهم زندگیم گفتن تو از پسش بر نمی آیی، این کار برای تو سخته ، تو توانش را نداری ظریفی.

      چرا معمولی بودن را دوست دارم ؟

      چون باور های والدین و مذهبیم ساده زیستی را تو مغزم کرده .

      چرا الان ایده می آید به ذهنم ولی این دست و اون دست می کنم برای اجرایش؟

      چون فکر می کنم نتیجه نمی‌دهد یا اگرم هم نتیجه بدهد خیلی دیر است این همه زحمت بکشی وقت بگذاری انرژی بگذاری آخرم معلوم نیست نتیجه بدهد.

      خب حالا ریشه این باورها بر می گردد به‌

      1. کودکی و نحوه بزرگ شدنم . خب اون ها که تموم شده من موندم و آینده آیا ادامه دادن این نوع تفکر بهم کمکی می کند ؟ قطعا نه ! پس بیام فرکانس های الانم را درست کنم با ساختن افکار تکرار شونده قدرتمند کننده با دیدن الگو ها و تحسین کردنشون و باور کردن امکان پذیری خواسته ها چون برای اون ها شده و برای خودم هم قبلا شده

      2. کمبود اعتماد به نفس

      که نمی‌توانی از پس این کار بر بیای . آیا تا حالا کارهای خیلی سخت حتی ناممکنی نبوده که انجامش دادم و بهش رسیدم . چرا موارد زیادی را تو زندگیم دارم. خوب همون ها را مرور کنم به یاد بیاورم در موردشون بنویسم

      3 باور وقت و انرژی بگذاری معلوم نیست نتیجه بدهد

      کمال گرایی و پرفکت بودن

      مطمئن شدن از نتیجه گرفتن

      اولاً که چه بخواهی چه نخواهی وقت می‌رود و انرژی هم دارد مصرف می‌شود عمر هم که دارد می گذرد پس بهتر نیست شروع کنی که پیش وجدان خودت راحت باشی که تلاش کردم دوماً تا حالا چند تا کار تو زندگیت انجام دادی که معلوم نبود نتیجه بدهد اما فقط اقدام کردی منتظر نتیجه نموندی دست به کار شدی و نتیجه داد حتی اگر هم نتیجه نداد تجربه های جدید و اطلاعات خوبی بدست آوردی مثل همین مهاجرتت چقدر جاهای مختلف اقدام کردی همش نتیجه داد ، نه ، اما کلی اطلاعات بدست آوردی و همچنین سرگرم هدفت بودی عوض اینکه بشینی و افکار باطل داشته باشی یا تو زندگی مردم سرک بکشی و خاله زنک بشی

      این بهانه ها نشانه این است که هنوز صد در صد باور نکردی قانون نتیجه می دهد هدفت برات واضح نیست . اما اون خدایی که همین الان به این خوبی هدایتت کرد به این مسیر که خودت را بررسی کنی افکار غلط و جواب هاشون با راه حل را پیدا کنی اگر بهش اعتماد کنی توکل کنی بهش بسپاری به سر منزل مقصود هم می رسونتت چون اون از هر مسیری می تواند نعمت را وارد زندگیت کند کافیه بهش اجازه بدهی و هدایت را بپذیری کافیه باور کنی شدنیه.

      برای باور کردن هدفت، این دو قدم را بردار:

      اگر رؤیایی از وجودت شعله ور شده، آن را ممکن و شدنی ببین

      باور کن همان خدایی که این رؤیا را به تو داده، توانایی تحقق اش را نیز به تو بخشیده است.

      هر کاری که لازم است انجام بده تا خواسته‌ات برایت باور پذیر شود:

      آنقدر آن را تجسم کن … آنقدر درباره‌اش بنویس… آنقدر افرادی که آن رؤیا را دارند، را تحسین کن و آنقدر نشانه‌های فضل و برکت خداوند و پتانسیل این جهان ثروتمند برای حمایت از رویایت را ببین تا انگیزه‌ی لازم برای حرکت، در تو رشد کند.

      همین کارهای به ظاهر ساده، هدفت را جلوی چشمانت و در مرکز توجه‌ات قرار می‌دهد. انگیزه‌هایت را بیدار و وجودت را سرشار از چنان نیرویی می‌کند و قدم‌هایی را بر می‌داری که غیر ممکن‌ها هم ممکن می‌شود.

      سید حسین عباس منش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    داود حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و همه دوستان عید همگی مبارک ان شاا…حال دلتون همیشه عالی باشه

    خیلی وقته از آخرین کامنتم میگذره ولی این سری فایل های توت فرنگی 19 دلاری خیلی تاثیر گزار بود روی من و واقعا لذت بردم از گوش دادنشون

    من عاشق اینم که همیشه فایل های استاد رو هنگام رانندگی تو ترافیک های سنگین تهران به صورت صوتی گوش کنم و تمرکزم از روی رانندگی های بد و حجم ترافیک بردارم و از اون تایم مرده بهترین بهره و ببرم ولی این دفعه جهان شرایطی رو برام فراهم کرد که به صورت تصویری و با تمرکز خیلی بالاتر این 3 فایل بی نظیر رو نوش جان کنم و لذت ببرم، الهی صدهزار مرتبه شکرت

    تجربه ای که میخوام براتون بگم برمیگرده به بدن و اندام خودم،

    من از بچگی همیشه اینو توی وجودم باور داشتم که بدنی عضله ساز و همیشه آماده دارم و همیشه هم دور و اطرافیانم اینو به من گوشزد میکردن که داود خیلی بدن خوب و اماده ای داره و این باور درون من اینقدر قوی هست و اینقدر ذهنیت خوبی دارم نسبت به بدن خودم که همیشه این صدا توی سر من تکرار میشه که من هر چی میخورم عضله میشه،

    واقعا همیشه هم اینجوری شکر خدا و اصلا به ایده ها و غذاهایی هدایت میشم که خیلی واسه عضله سازی خوبه من چون این باور رو دارم هرچیکه دلم میخواد میخورم ولی به صورت ناخودآگاه خیلی هوس شیرینی جات کم میکنم یا شاید بهتره بگم اصلا یه وقتای هوس نمیکنم و همه بدنسازها من جمله خود من که سالهاس ورزش بدنسازی کار میکنم و عشقم این ورزش هست اینو میدونیم که شیرینی جات قاتل عضله سازی واین هوس نکردن به شرینی جات و نوشابه و حتی میوه هارو هدایت خدا میدونم بابت اون باوری که من هرچی میخورم عضله میشه، بدن من فقط عضله میشه،

    یه سالهایی به خاطر کرونا و تصادهایی که باهاش روبرو شدم از این ورزش حدود دوسال کاملا دور شدم ولی وقتی دوباره شروع کردم به خاطر اون باور قوی با سرعت نور برگشتم به اندام ایده آل خودم و حتی خیلی بهتر از قبل، به لطف آموزش های استاد چون قبلاها یه باوری داشتم که بدنساز حتما باید کلی پروتئین مکمل بخوره تا بدنش عالی باشه و با تغییر باورهام که البته پروتئین هم تو وعده های قبل و بعد تمرین هم هست به صورت غذا و نه مکمل و خیلی کمتر از چندسال پیش من به بدنی عالی تر رسیدم خیلی خیلی راحت تر از قبل و یه وقتایی که عمیق فکر میکنم به این موضوع میبینم که همه ی این نتایج واقعا کار خداست و هدایت اونه و من هیچ کار خاصی نمیکنم من فقط باور کردم و اون خودش داره منو هدایت میکنه،حتی حرکات و ست های اجرایی به من الهام میشه به صورت واضح حتی اون هماهنگی بین عصب و عضله و رو هم خدا برام انجام میده،

    یعنی اگر این باوری که نسبت به بدن خودم رو تو مسائل مالی به این قدرت داشتم میتونم با جرات بگم که جزو ثروت مندای ایران بودم و خدا رو شکر میکنم تو این زمینه هم خیلی کار کردم رو خودم و نتایج مالی

    من هم بهتر شده، با دوره 12 قدم و عزت نفس دارم جلو میرم و تکامل داره طی میشه، توکل بر خدا دوستتون دارم در پناه حق باشید امیدوارم استفاده کرده باشید از تجربه من.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: