درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم

    و به همه دوستان گلم

    چقدر همزمانی هست توی دنیا و من واقعا بهش رسیدم و درک کردم که به هر چیزی که فکر می کنم جهان همون فکر رو برام تثبیت می کنه

    پس به قول استاد چقدر خوبه که باهوش بایم و از این سیستم برای رسیدن به خواسته هامون استفاده کنیم . یعنی آگاهانه به چیزهایی که دوست داریم فکر کنم توجه کنیم راجع به اون با خودمون حرف بزنیم.

    من دیشب قبل از خوابم یه حسی بهم گقت ببینم استاد چهدفایل جدیدی رو گذاشته و تقریبا تا وسطهای فایل رو دیدم ولی از اونجا که خوابم میومد و دوست داشتم با تمرکز بیشتر ببینم اسپ کردم و خوابیدم.

    صبح که بلند شدم بعد از سپاسگزاری و نوشتن برنامه روزانه ام و شروع کردم به تمرین جلسه سوم دوره کف قوانین زندگی ، به اینکه خواسته اصلی من چیه و ترمز هام در خصوص اون چی هست.

    خوب خواسته ای که من دارم و هدف اصلیم گذاشتم ” رسیدین به استقلال مالی ، زمانی و مکانی در مسیر علایقم در مسیری که من رو به خودشکوفایی برسونه ، و راهی که هر چی جلو می رم بیشتر لذت می برم و بیشتر سرجای خودم قرار می گیرم هست.”

    و ترمزهایی یه برای اون نوشتم،

    1. گی به مهارت می رسم در مسیر ورزش یوگا که هدایت شدم.

    2. کی به درامدزایی می رسم ، دوباره باید از نو این مسیر رو شروع کنم و کی کی کی ?

    و جوابهایی که به خودم دادم

    1.فاطمه جان یادت میاد یه زمانی که بیمه کار می کردی از خدات بود یه ساعت وقت داشته باشی ورزش کنی .

    الان تو اون نعمت رو داری ، آزاد و رها از هر چیز با ارامش در خونه خودت نشستی و همه چیز عالیه ، بچه ات در آرامش کامل خوابیده و تو با لذت داری کارهایی که دوست داری انجام می دی . هم داری با خودت و خدای خودت خلوت می کنی و روی فایلهای استاد که بهترین و کارآمدترین درسهای زندگی در اون هست رو کار می کنی و هم ورزش می کنی.

    و حتی در همین جا که هستی از اونجا که داری کارهای مورد علاقه ات انجام می دی و مجبور نیستی کاری رو برخلاف میلت و فقط به خاطر پول انجام بدی ، چقدر مملوع رحمت خداوند هستی.

    و همینجا تو در مقصد هستی و لذت ببر .

    من همین که دارم ورزش می کنم و روی خودم کار می کنم لذت می برم و مهارت خودش خود به خود ایجاد می شه .

    2. فاطمه جان من پول و ثروتی رو نمی خوام که دنبالش برم و پولی رو نمی خوام که فکر کردن بهش من رو از در صلح بودن با خودم و ارتباط شیرینم با خدام دور کنه.

    من پول و ثروتی رو می خوام که بی حساب هست و خود خدا گفته و خودش دنبالم بیاد .

    پس دیگه دنبالش نیستم که هی بگم پس کی پس کی .

    من پس هدف اصلی ام رو اصلاح کردم ” تجربه روزی بی حسابی که خودش به دنبالم میاد وقتی که من دارم نهایت لذتی رو که می تونم از نعمتهایی که همین الان دارم می برم.”

    و چقدر آروم شد قلبم و چقدر از این عجله کردن من رو رها کرد.

    آخه پاشنه آشیل من چسبیدن به خواسته هست .

    شاید این کامنت رو باید توی دوره کشف قوانین می گذاشتم ولی نمی دونم چطور هدایت شدم نوشته های دفتر تمرینم رو اینجا بنویسم.

    بعد که اومد فایل دیشب رو پلی کردم و دیدم ، چقدر جالب بود که همین حرفها رو استاد با داستان گربه چکمه پوش برام تکرار کردند.

    و خدایا سپاسگزارم که همیشه داری با من حرف می زنی و برای مهر تایید اینکه این حرفهای تو هست که به من زده می شه بازم نشونه به من می دی.

    عاشقتم که تو بهترین ربی هستی که می تونه وجود داشته باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1739 روز

      سلام فاطمه جان دوست عزیزم

      چقد کامنتت حس وحال خوبی بهم داد یا بهتر بگم

      عین ی آب سردی بود ک افتاد رو آتیش و ذهن من چقد خنک شد با این آگاهی هایی ک از کامنتت دریافت کردم

      چقد قشنگ با حوصله و منطق ذهنتو آروم کردی

      و ب آرامش رسیدی

      خیییلی عالیه تحسینت میکنم آفرین

      چ سوالات ب جایی

      چ پاسخ های عالی

      دمت گرم واقعا

      منم این سوال هی تو ذهنم تکرار میشه

      پس کی ب خواسته هات میرسی کی،کی؟

      الان شدم ک باید برای ذهنم منطق بیارم

      ک چقد همه چی داره قدم ب قدم بهم گفته میشه دارم رشد میکنم

      یک شبه ک ی برج و نمیسازن

      یک شبه ک استاد استاد نشده

      تکاملشو طی کرده

      مداومت داشته

      ادامه داده

      رشد کرده

      و هرروز خودشو بهبود داده

      و…

      ک الان اینقد قشنگ بدون هیچ کاغذ و یاد داشتی ساعت ها میتونه

      درمورد قانون

      خدا

      توحید و.. صحبت کنه

      پس منم باید هر روز خودمو بهبود بدم و ذهنم با منطق ساکت کنم

      ک اگه برای بقیه شده برای منم میشه

      قانون خدا همیشه ثابت بودت و هست

      من فقط باید عمل کنم و رو خودم کار کنم

      و فقط سمت خودمو انحام بدم خداوند هم سمت خودشو ب راحتی و زیبایی انجام میده

      سپاسگزارم ک ب ندای درونت گوش دادی و اینجا نوشتی

      مرسی عزیزم ک وقت گذاشتی و نوشتی

      ب الله یکتا میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 840 روز

    به نام خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره

    سلام

    داستان دیدن و پی بردن به اون چیزی که داریم داستانه منه ، مثل همین دختری که بلاخره قدر خرس ها رو دونست و فهمیدن به ستاره آرزو نیازی ندارن مثل پاندای کونگ فو کار که فهمید هیچ فرمول جادویی توی نامه ی جنگجوی اژدها نیست .

    من اوایل یه جورایی از خانوادم از انتخاب همسرم به شدت ناراضی بودم و به شدت میخواستم چیزایی رو داشته باشم که ندارم و هرچی به دست میاوردم سیر نمیشدم و حریص تر و ناراضی تر و عصبی تر میشدم دائم میدوییدم تا ببشتر داشته باشم تا خلأ درونم رو پر کنم و هی خودم و همه رو سرزنش میکردم که یه مسبب پیدا کنم، آره منم اومده بودم اینجا دنبال ستاره ی آرزو…

    منم اومده بودم دنبال همون فرمول جادوییه…

    ولی به مرور دیدم فرمول جادویی درون منه من کجا دارم دنبالش میرم؟؟؟

    ولی به مرور دیدم این خودمم که مشکل دارم و اگه دنیا دنیا نعمت و ثروت و روابط خوب و سلامتی هم برام بیاد باز این درون درب و داغون منه که همه چیو تخریب میکنه و هییییییچ ستاره ی آرزویی چاره کارم نیست.

    کم کم دیدم اطرافمو ، دیدم نعمتامو ، دیدم افرادی که چقدر ماهن دیدم غرق چه خوشبختی ام ولی این اجازه رو دادم که شیطان خوب به قولش عمل کنه که قسم خورده انسان رو گمراه کنه تا «شکرگزار» نباشه

    کم کم ورق رو برگردوندم

    الان در این مقطع میگم من بهتررررین همسر دنیا رو دارم که هرچی میگذره هم هر روز از روز قبل فوق العاده تره ، من بهترین اطرافیان ، بهترین نعمت ها رو در بهترین حالت دارم و حاضر نیستم با هییییییچ ستاره ی آرزویی عوضشون کنم ، من راضی ام راضی

    این روزا انقدررررر راضی ام که درک نمیکنم چرا قبلا شاکی بودم؟؟؟ انقدر حالم با خودم خوبه که درک نمیکنم چرا بقیه با خودشون میجنگن!؟

    گاهی دلم میخواد این درکمو به همه هم بدم تا احساس خوشبختی در دل همه بیدار شه و اونا هم بینا بشن وبفهمن و متوجه بشن که فرمول چیه و ولی همونجا زیپ دهنمو میکشممم…

    سپاس استاد عزیز

    خدایا صدهزارررر مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    با عرض سلام خدمت استاد گرامی، خانم شایسته و دوستان عزیزم، چقدر جالب بود این فایل… چه همزمانی عجیبی!! واقعا این حد از ارتباط بین این

    فایل و اتفاقات این چند روز برام حیرت انگیزه!!

    چند روز پیش تصمیم گرفتم برای شروع یه تغییر بزرگ در زندگیم یک سری برنامه روی لپ تاپ نصب کنم که با توجه به تعطیلی های این چند وقت

    به بهترین نحو از فرصت استفاده کنم

    و با توجه به نیاز برنامه لازم بود سیستم عاملو عوض کنم

    خیلی شیک و مجلسی فایل ایزو رو از محل کار گرفتم و فلش و بوتیبل کردم و رفتم تو کارش که آقا بعد ویندوز بشینم برنامه هارو نصب کنم که آقا ما میخوایم حرفه ای بشیم و بشینیم تا یک بعد نیمه شب کد بزنیم !!! و کلی هم در راستای برنامه ای که داشتم تصویرسازی کرده بودم…

    تا اینکه رفتم خونه فلشو زدم و کار رو شروع کردم… اونم یه کار خیلی ساده!!! نصب ویندوز که حالا بعدش قراره برم سراغ موضوع اصلی…

    متوجه شدم فلش بوتیبل نیست!!! کلی نشستم وقت گذاشتم و از فایل ایزو فلشو بوتیبل کردم.. ویندوز و نصب کردم دیدم نرم افزار باهاش مشکلداره… با اینکه تو خود سایت تولید کننده هیچ اشاره ای به این موضوع نشده بود… مجبور شدم یه ویندوز دیگه تهیه کنم…

    گفتم خوب حالا این و یه ساعته نصب میکنم و تا شب میشینم کلی کار میکنم… باز داستان تکرار شد… دونه به دونه log file ها رو بررسی کردم

    و خطاها رو پیدا کردم و سرچ کردم… حل نشد!!! تا رسیدم به اینجا که آقا مشکل از ورژن ویندوزه با اینکه هیچ اشاره ای به این موضوع نشده.

    خلاصه دوباره یه ورژه دیگه… این بار اصلا سیستم ویندوزو نمیشناخت!!! دی وی دی مشکل داره… دی وی دی رو عوض کردم!!! نکنه رایترم خراب شده! باز تکرار ماجرا… یه مورد جدید!!! وسط کار برق رفت!! خخخخخ دیگه خدایا نوکرتم حساب اینجاشو نکرده بودم!!! باور میکنید سه روز وقت گذاشتم برای کاری که یه ساعت بیشتر طول نمیکشه و من بارها و بارها انجامش داده بودم و آدم کم تجربه ای نبودم (من اصلا یه مدت تو یه مغازه کارای کامپیوتر، نصب قطعات و … انجام میدادم و حتی سرور یه درمانگاه رو راه اندازی کرده بودم

    و سیستم ها و دستگاه های خودپردازو بهش متصل کرده بودم!!) خلاصه تا دیروز که تسلیم شدم با یه فکر… مشکل کجاست؟ چی تو مخ منه که نمیزاره کارا جلو بره؟

    گفتم بزار برم خونه مادرم اینا هم تجدید دیدار بشه هم قرار بود خواهر زادمو بیارم خونمون با دخترم بازی کنه…

    اونجا یه صحبتهایی کردیم که ناگهان در حین این صحبتها من باگمو پیدا کردم!!!

    من مدتها بود از توانمندیهام میگفتم و ناآگاهانه خودمو مقایسه میکردم!!!

    شب قبلش هم عموم و خانوادش اومده بودن خونه مادرم میهمانی و من کلی متعجب بودم که اِ فلانی خونه خریده اونم با کار آزاد؟!! بعد جلو من

    با غرور نشسته و سعی میکنه منو دست بندازه و همش سعی میکنه از خودش بگه!!!چه آدم مغروری!!تو هرچی داری از خدا داری تو کاره ای نیستی!!! غافل از اینکه اون آدم مغرور که هیچ کاری هم تو زندگیش نکرده و اگه چیزی هم بوده لطف خدا بوده منم!!! دایم برای اینکه روی ضعفهام

    سرپوش بزارم توانمندی دیگرانو نادیده میگرفتم یا هزار جور دلیل تو ذهنم واسشون میاوردم!!! اونم منی که با مباحث توحیدی آشنام!!!

    خلاصه بعد از دیدار با مادرم و فهمیدن ماجرا استغفار کردم و دائم این ذکر یونسیه بود که همه وجودم باهاش هم نوا شده بود…

    لا اله الا انت..سبحانک انی کنت من الظالمین… خدا منو بخشید… وقتی رفتم خونه دوباره شروع کردم به کار و جالب بود که همه چی بدون مشکل خاصی انجام شد…

    قانون به درستی کار میکنه… من دیگه مدتهاست کشیک نفسمو میکشم که هرجا گیرپاژ شدم سریع مچشو بگیرم…

    خداوند از سر تقصیرات من بگذره. خداوند در جایگاه صدقه…یعنی وقتی انسان ایرادشو پیدا میکنه و صادقانه بهش اعتراف میکنه خداوند درجا میبخشش و امورشو اصلاح میکنه…

    اینکه وقتی من دچار غرور شدم کارم گره خورد این نبود که خدای عزیزم بگه چون منیت داری نمیزارم کارت انجام بشه نه… خداوند عزیز و مقتدره و همه عالم قائم به وجودشه…

    من همیشه از یه مثال استفاده میکنم… این که بخواهیم با داشتن منیت و تکیه به توانمندیهای خودمنون یا هر کسی جز خدا به خواستمون برسیم مثل این میمونه

    که بریم توی خلا و سعی کنیم نفس بکشیم…ذات نا یافته از هستی بخش چون تواند که بود هستی بخش…

    نقطه مقابلش هم نفس کشیدن در هوای معشوقه… موضوع اینه نه اینکه خدایی انسان گونه هست که وایساده مچ بنده هاشو بگیره

    در پناه رب جلیل موفق و موید باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    mahin ahmadi گفته:
    مدت عضویت: 962 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی

    چقدر از مغرور بودن از ترسو بودن ضربه خوردم چون مغرور بودم وقتی کار اشتباهی می کردم با کسی و می رونجوندم طرف مقابل رو سرزنش میکردم که تقصیر تو بوده نه من و خیلی کم معذرت می خواستم

    چون مغرور بودم هیچ فرصتی رو نمی دیدم که شروع به کار و کسب مهارت کنم و می گفتم فقط باید کاری باشه که به مدرکم بخوره

    چون مغرور بودن فقط اشتباه بقیه رو توی ذهنم حساب می کردم و خودم از تغییر بی نیاز و چقدر مدام بقیه رو قضاوت می کردم

    چون مغرور بودم فقط از دیگران می خواستم که وظایفشون رو کامل انجام بدم اما خودم عملی نمی کردم

    چون مغرور بودم همیشه از خدای خودم و خودم و زندگی ام راضی نبودم یا حتی از پدر و مادرم و از همسر و بچه هام

    چون مغرور بودم سپاس خدای خودم و خوبی هاش و خوبی آدمهای که دور و برم بودن نبودم

    چون مغرور بودم ضعفهام رو به دلیل کم کاری خانوداه ام می دونستم و یا ضعفهام رو نمی دیدم

    غرور نه تنها منو از خودم بلکه از خدای خودم و از آدم‌های خوبش جدا می کرد و من باز ناله می کردم و از خدا می خواستم خدایا به من بیشتر بده

    هزار مثال غرور رو میشه تو وجودم پیدا کنم اما الان درک کاملی ندارم

    اما می دونم هر آنچه هستم و دارم از تمام نا زیبایی که فک می کنم نا زیباست از وجود منه و هر آنچه نعمت و زیبایی از وجود خداست

    از ترس ها که نگم

    تری از شکست که نمی داشت قدم جدیدی رو ادامه بدم

    ترس از فقر که باعث می‌شد غر بزنم و شاکر نباشم

    ترس از تنهایی و جدا شدن از فامیل که باعث می‌شد مثل اونها تقریبا فکر کنم و عمل کنم

    ترس از قضاوت شدن و حرف دیگران که مداوم بخوام کارهامو توضیح بدم یا طوری رفتار کنم که منو قضاوت بد نکنن

    وقتی قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم بهم گفته شد هدف اینکه زیبا زندگی کنم اما بهش گفتم بهم بیشتر بگو واضح تر بگو و اون با من بیشتر صحبت می کرد و من امروز صبح باز هم به سمت زیبایی بیشتری هدایت شدم به سمت شما استاد خوبم

    خدایا من همون بنده ای هستم که بیشتر ازاون چه لیاقتش بود بهش بخشیدی و کمتر از اونچه سزاوارش تنبه اش کردی چون همیشه یه نوری از تو توی قلبم هنوز بود و من هنوز تورا صدا میزدم تو را شکر می کنم که با فردی آشنا کردی که از جنس تو سخن می گوید مثل همان حرفی که تو با من همیشه میزدی تو را سپاس

    تو را سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    زینب گنجی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    به نام خدا

    استاد عزیز من ، باورتون میشه که دقیقا امروز من هم همین آگاهی و جمله ای که فرمودید بهش رسیدم

    بذارید توضیح بدم یکم…

    خوب با توجه به جلسات فوق العاده کشف قوانین زندگی ، چندبار حال خودم پرسیدم و خوب نبودم.

    ناامید بودم،استرس داشتم،میترسیدم …

    تمرکزم روی ناخواسته هام بود و من باید آگاهانه هی جهت دهی میکردم به افکارم ‌…

    دقیقا تو تمام افکاری که این احساسات منفی برام بوجود آورده بود با من شروع میشد!!

    من نمیدانم چیکار کنم

    من نمیتونم فلان کار انجام بدم

    من قدرت و توانایی فلان چیز ندارم و…

    خیلی خیلی خیلی یهویی اینو حس کردم امروز که زینب مگه تو تا الان کاری کردی؟

    بخدا استاد دقیقا این جمله ای که گفتید

    مگه خون تو رگ تو هدایت میکنی؟

    مگه میری دسشویی تو برای دفع بخش هایی که بدنت نیاز نداره کاری میکنی؟

    اب و غذایی که قبلش میخوری تو توی بدنت هدایت و جذب میکنی؟

    برای دیدن و شنیدنت چی کار میکنی؟

    و الان با فایل فوق العاده شما من دیگه هیچ وقت این جملات فراموش نمیکنم…

    من تازه فهمیدم که اصلا من کاری نمیکنم !!

    اگه درسی خوندم با کمک خدا و هدایت سلول های مغزی ام بوده که اصلا تونستم یاد بگیرم!

    اگه بخاطر زیبایی یا هر چیز دیگه ای تحسین شدم همه اش از خدا بوده و من چیزی از خودم ندارم!

    اگه من اینجا هستم و دارم آگاهی کسب میکنم از لطف و هدایت پروردگارم بوده و من که تلاشی برای پیدا کردن اینجا نکردم!

    اگه من سوال میپرسم و جوابش پیدا میکنم من هدایت شدم به اون جواب توسط خداوند نه اینکه اصلا من کاری کرده باشم!

    استاد شما گفتید تو شکم مادر ما نمی تونستیم زنده بمونیم،دست نداشتیم،پا نداشتیم ضعیف بودیم و… همه کارا خودش انجام داده که تونستیم رشد کنیم و به دنیا بیایم و فرصت کنیم تا خالق زندگی خودمون بشیم …

    من الان میفهمم که ما هنوز هم همین قدر ضعیف هستیم ، درسته دست و پا داریم ویکم قد کشیدیم ولی هنوز هم خدا هدایت می‌کنه، هنوز خودش روزی می‌رسونه، خودش حفظ می‌کنه ما رو تا زمانش که وارد دنیای دیگه بشم…

    هنوز هم ما کاری نمیکنم

    هنوز هم همون قدر ضعیف وناتوانیم و همه اعتبارمون دست خداست

    این فایل مثل همه فایل هاتون فوووووق العاده بود ، مخصوصا اون بخش هایی که من تازه دارم کم کم درکش میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    رضا غریبی گفته:
    مدت عضویت: 1073 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانوی بزرگوار …

    استاد عزیز باز هم سپاسگزارم که از طریق شما بازبه یاد آوردم که من کجاها این افکار مغرورانه داشتم و به خاطر این که من به خاطر اینکه توی ذهنم به خاطر این افکارم چه آسیب هایی به خودم زدم و قدرت رو از خداوند گرفتم و اعتبارشو به ذهن خودم به قدرت خودم و حرکت خودم دادم و ضربه ها رو دیدم البته همون اتفاق ها که از روی ناآگاهی انجام دادم باعث شد که این فرد آگاه از نظر خودم باشم …

    داستان غرور من بر میگرده به سال 87که در رشته وشوو به عنوان مبارز در سن 19سالگی بازی میکردم و به خاطر قدرت بدنی که در کارهای سخت بدست آورده بودم و چند سالی هم ورزش میکردم باعث شده بود در شهرستان خودم حریف نداشته باشم و حتی در استان خود..ز

    یک دوره مسابقات انتخابی در دوره سنی نوجوانان و جوانان برگزار شد که من از مربی خودم درخواست کردم که در هر دو دوره شرکت میکنم به خاطر شرایط سنی که داشتم میتونستم در هر دو مسابقه شرکت کنم که با توجه به توانایی که داشتم مطمعن بودم که در هر دو مسابقه نتیجه خوبی میارم که با شروع مسابقه حریفامو یکی پس از دیگر شکست دادم و در سن نوجوانان قهرمان شدم و آخرین بازی در سن جوانان بود که اگر اون بازی رو هم میزدم قهرمان هر دو دوره مسابقات انتخابی میشدم و برای من بزرگترین امتیاز برای بازی کردن در تیم های بالاتر بود خلاصه کنم…

    قبل از آخرین بازی که میخواستم وارد تشک بازی بشم یکی از دوستانم از من خواست که حریفم رو فقط ناک اوت (دراز کش) کنم و من با این فکر وارد زمین شدم …بازی که شروع شد من با چنان قدرت و روحیه ای وارد زمین که هیچ چیز نمی‌توانست جلوی منو بگیره من راند یک رو از حریفم با اختلاف خیلی بالا بردم ولی هدف من چیز دیگه ای بود و بخاطر اینکه از صبح من دهمین بازی بود که انجام میدادم بدنم آسیب پذیر شده بود و در آخرین زیری که گرفتم تا حریفم رو پایین بیارم دست من از ناحیه ساعد دچار دو تا شکستگی شد که منو از قله به دره پرت کرد و نه تنها در اون مسابقات انتخاب نشدم بلکه یک سال از تمرین هم عقب موندم و دیگه از شوق رفتن به تیم ملی باز موندم و خداوند کمکم کرد که با این تضاد بزرگ اولین هدایتم انجام بشه و الان که در سن 34سالگی یکی از الگوهایی هستم که به عنوان مربی هنرهای رزمی میتونم به شاگردان خودم از تجربیات خودم بگم….و خداوند بزرگ ممنونم که ما رو هر لحظه داره هدایت می‌کنه و از استاد بی نظیر خودم که آنقدر با عشق حتی از انیمیشن برامون قوانین رو در میاره من با وجود اینکه با پسرم این انیمیشن رو دیده بودم اونقدر ریز بین نبودم استاد شما واقعا بی نظیرین سپاس سپاس سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    زهره ممتاز گفته:
    مدت عضویت: 2117 روز

    به نام خدا

    سلام استاد جان سلام خانوم شایسته عزیزدل اسم شما دیگه تو ذهن ما عزیز دل ثبت شده ️و سلام به این جمع پر مهر

    استاد جان من این انیمیشن را دو بار دیده بودم

    زمانی که دیدم اسم فایل جدیدی که توی سایت قرار گرفته گربه چکمه پوش است اینقدر ذوق کردم و اینقدر با اشتیاق چندین بار فایل را گوش دادم و خیلی برام جالب بود این همه درس و نکته که شما ازش بیرون کشیدید

    می‌تونم اعتراف کنم که من فقط متوجه این نکاتی شده بودم که آدم باید به داشته هاش توجه کنه تو اوج زمانی که به دنبال خواسته های دیگه هستیم که دقیقا همون حکایت

    آب در کوزه و ماتشنه لبان میگردیم

    یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم

    بود برام و نکته دیگه همون زمانی بود که وقتی نترسی و بری تودل مسایل می بینی اونقدر ها هم سنگین نبودن اما توی این فایل خیلی عمیق درکش کردم

    و اما نکته خیلی جالب برام این قسمت بود که چه قدر شما رفتار ها و افکار اون سگ را قشنگ توضیح دادید و من به شدت توی خودم میدیدم که چه قدر از این شخصیت توی ذهنم فرار میکردم اینقدر این حس قوی بود که وقتی شما داشتید توضیح میدادید انگار دقیقا قبل از فایل شما انیمیشن را دیده بودم

    با اینکه سه هفته پیش دیده بودمش

    خیلی حس خوب و جالبی بهم دست داده بود و احساس نزدیکی و یکسان شدن دنیام با شما را داشتم وقتی دیدم استاد هم چنین انیمیشنی را میبینه شاید عجیب باش ولی فهمیدم جایی کنج ذهنم این مقاومت و فاصله سنگین را با شما داشتم در اوج اینکه فکر میکردم غرق در فایل ها و صحبت های شما هستم

    و اما فهمیدم که اکثر افراد خودشون را جای شخصیت اول فیلم ها میذارن و تلاش میکنم در ذهنشون تطبیق بدن خودشون را با اون شایدم هدف اصلی همه فیلم ها اینه و اما معمولا هم شخصیت های اول بیشترین تلاش ‌ و مبارزه و سخت ترین راه ها رو پیش رو دارند

    و خوشحالم که فهمیدم و یاد گرفتم که زین پس به بقیه شخصیت ها بیشتر دقت کنم

    ‌ اونی که توی ذهنم پسش میزنم را بهتر بفهمم

    ممنون از عزیزدل که اینقدر با شوق و هیجان تعریف میکردن قسمت های مختلف را اینقدر که وسوسه شدم دوباره برم و گربه چکمه پوش را ببینم

    ممنون از شما استاد پربار

    و سپاس فراوان از خدایی که من را دراین جمع صمیمی و پرشور پر از آگاهی های ناب جای داده

    خوشحالم که چنین جایی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    فیلمه رو دانلود کردم و دیدم. یه کم طول کشید ، ببخشید. بازم زود کامنت گذاشتم، چون عادت دارم حداقل یه هفته، بعد از چند بار دیدن یک فیلم راجع بهش حرف بزنم، با این وجود، اگر کج فهمی در برخی کلمات دیدید، به بزرگی خودتون ببخشید.

    تو هفته گذشته به دلیلی داشتم راجع به هفت وادی یا هفت شهر عشق عطار تحقیق میکردم و ممکنه ناخوداگاه این فیلم را هم تحت تاثیر چیزهایی که در اون فضای فکری خوندم، قرار بدم، بگذریم که در هر دو داستان، الگوی رسیدن به کمال ، ماهیت مشترکی دارد.

    آرایشگر و پزشک!

    با پوزش از پزشکان گرامی و زحمتکش، یاد پزشک خانواده مون افتادم که یه روز تو وقت عادی رفتم قلبم رو چک کنه، چون درد قفسه سینه داشتم ، و اون من رو ندید ، چون تو وقت ویزیت، داشت مریضش رو بوتاکس میکرد!! چرا باید مریض بشم تا دکتر واسه عزراییل بزک دوزکم کنه؟!!! هان؟!

    بازنشستگی، از ترس مردن!!

    خیللللیییی بهم بر خورد، خیلی!! انگار این قسمت برای من بود، چون تازه بازنشسته شده م! یکسال و چندی! البته تو این مدت شغل جدید را ران کرده م، ولی مصمم شدم برای ابد،خانه سالمندان رو ترک کنم!!! گربه دانی شلوغ خانم خیر گربه دوست! چه توصیف دقیقی! چه کنایه ی درستی! این قسمت مال من بود، چون توی قلب من هم آتش هنوز خاموش نشده و تا مرگم هم نیمسوز نمیشود!

    ساحل آرام

    گربه چکمه پوش با تمام بی پرواییش، برای مجاب شدن به گشتن دنبال نقشه آرزو و ول کردن سرزمین ادرار. آلود ساحل آرام، نیاز داشت که:

    1)یک چالش سخت مثل حمله خرسها راتجربه کند،

    2)برای برگشتن به یک ساحل امن دیگر( 9 تا جانش، حاشیه امنیت 9 گانه!) تطمیع شود!

    پس با تمام ادعاهایمان، هدف کوتاه مدت، هرچند سخیف، هر چند ضعیف، خوبه برای تکون خوردن و ترک حاشیه امنیت!

    روبرو شدن با ترس

    ترس ،دلیل گشتن برای راه رسیدن به ساحل آرامش و منطقه ی امنه.

    ترس از مرگ

    ترس از بی پولی

    ترس از تنهایی

    و برای رسیدن به ساحل امن ، لاجرم باید با ترس روبرو شویم، پس آن ترس از ابتدا ماهیتا خودش را نفی میکند، اگر باهوش باشیم!

    فیلم خوب، مثل عطر مرغوب است، انگیزاننده و لذت بخش. ( سخنی از خودم!)

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    ای که با نامت جهان آغاز شد

    دفتر ما هم به نامت باز شد

    دفتری که از نام تو زیور گرفت

    کار آن از چرخ بالاتر گرفت

    الهی به امید تو

    عرض سلام و ادب و بهترین درود ها خدمت استادان عزیزم: استاد عباسمنش عزیزم و استاد عزیزم خانم شایسته

    سلام به روی ماه همه دوستان عزیزم

    استاد چقدر لذت بردم از این همه درسی که شما از یک انیمیشن گرفتید و این همه درک وقتی امکان پذیره که با عینک قانون به همه چی نگاه کنی

    واقعا همه ی درس هایی که گفتید رو در تجربه های زندگی لمس کرده بودیم و وقتی داشتیم فایل رو با خانواده گوش می دادیم هی استپ می کردیم و تجربه هامونو که حرف های شما و قوانین رو تایید می کرد یادآوری می کردیم و لذت می بردیم

    ما در هر شرایطی با هر آدمایی و در هر خونه ای و در هر شهری و کشوری که زندگی می کنیم این توانایی رو داریم که زندگیمون رو بهشت کنیم با تغییر دیدگاهمون، با تغییر باور هامون، با زدن عینک زیبا بینی… و اون وقته که به معنای واقعی زندگی می کنیم و خوشبختی رو حس می کنیم

    خیلی باید حواسمون جمع باشه چون شیطان ذهن همه اش می خواد بگه تو هیچی نداری…تو تنهایی…تو فراموش شدی…تو….. و خیلی وقت ها که ما فراموش می کنیم که چه قدر نعمت توی زندگی مون هست که اگه بخاطرشون سپاسگزار باشیم سراسر وجودمون پر میشه از عشق و شور و هیجان….با ناسپاسی میایم و احساسمونو جوری بد میکنیم که انگار ما یه آدم به تمام معنا نداریم من خودم این موقع ها حس می کنم دارم به خدا توهین می کنم که این حس نداری رو به خودم گرفتم فقط هم بخاطر اینکه یه چیزی که توی ذهن من بزرگه هنوز بهش نرسیدم و نمی بینم که در همین لحظه غرق نعمتم اگر به این همه نعمتی که دارم توجه کنم و سپاسگزار باشم که نتیجه ش احساس خوبه، همین احساس خوبه همه چی برام میاره

    خودم به خودم میگم عزیزم چته؟!

    آروم باش

    لذت ببر از زندگی و مطمئن باش با احساس خوب پوله هم میاد، شغل خوبه میاد، سفر های خوب میاد، مهاجرته امکان پذیر میشه و …و …و

    و اما ترس… تنها یه راه داره که دیگه نترسی:

    بری تو دلش

    همین و تمام… راه دیگه ای نداره

    وقتی بهش حمله می کنی و بعدش می بینی هیچی نبود جز یه توهم… وقتی میفهمی که من خیلی از اون ترس بزرگتر هستم؛ لذتی وجودتو فرا می گیره که به نظرم با هیچ چیز مادی قابل مقایسه نیست

    ( خودم تجربه اش کردم )

    من خودم انیمیشن خیلی دوست دارم و نگاه می کنم چون دنیای رنگارنگ و لذت بخشی داره مخصوصا اگه با عینک قانون بهش نگاه کنی و به دنبال شکار درس هاش باشی….چند تا انیمیشن رو دیدم و به دلم نشسته میگم که هر کسی علاقه داره نگاه کنه:

    انیمیشن Soul ( روح ) خیلی معانی زیبایی داره یکیش اینه که به هدف و مقصد نچسبیم و از جاده ی زندگی از لحظه لحظه اش لذت ببریم ( قانون رهایی )

    انیمیشن inside out ( درون و بیرون ) که نقش احساسات در زندگی رو نشون میده که

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    احساس بد = اتفاقات بد

    انیمیشن لوکا

    انیمیشن موانا

    انیمیشن لوکا و موانا محوریتشون مرز شکنی و آزاد شدن از قید محدودیت های ذهنی گذشتگانه که خانواده بهمون تحمیل کردن

    انیمیشن قرمز شدن که داستان دختری هست که همیشه به دنبال تایید گرفتن از دیگرانه خصوصا مادرش و این باعث شده زندگی بهش سخت بگذره و خود واقعیش رو گم کنه تا اینکه…

    انیمیشن غار نشینان 1 و 2 که نشون میده که تغییر و رفتن تو دل ترس ها و عبور از محدودیت ها ( توی انیمیشن، غار نماد محدودیته ) و بهم زدن شرطی شدگی های منفی، چقدر زندگی رو لذت بخش میکنه و زندگی از حالت روزمرگی خارج میشه و تجربه ی وسیعی از زندگی رو به ما تقدیم میکنه

    انیمیشن رالف خرابکار 2 ( یکی از نکته هاش در مورد عدم وابستگی بود وقتی رالف به دوستش وابسته میشه دیگه دوستش نمیخواد با اون باشه…وقتی به کسی وابسته میشیم به قول استاد اون آدم به سرعت نور از ما فرار میکنه )

    خیلی دوستتون داااارم

    هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    به راستی که انتخاب استاد برای این انیمیشن و تجزیه و تحلیل ان ماهرانه و استادانه صورت گرفت، هم ما را به عالم بچگی برد و هم با قوانین عالم که ما به تازگی از انها اطلاع پیدا کرده ایم را هم زمان پیوند زد.

    در دنیای کودکان چراهایی وجود دارد که اگر به وسیله بزرگترها درست پاسخ داده شود و با جوابهایی مثل این که : نمی دونم چقدر سوال می کنی؟ و یا حواست به کارت باشه و این قدر سوال نکن! جواب داده نشود گسترش جهان خیلی متفاوت تر از اکنون که ما برای ان خلق شده ایم اتفاق می افتاد و جواب ندادن به همین سوالات در خط مشی زندگی انها و همچنین شرائطی که در ان زندگی می کنند بنیان و زیر بنای زندگی انان را می چیند همان کودکی که با تضادهای سازنده مواجهه می شد و محیط زندگیش : انسانها، وسائل ارتباط جمعی، فرهنگ و اداب و رسوم و بسیاری از عوامل دیگر در شکل دادن شخصیت او موثر بود و کمتر انسانی وجود دارد که بتواند با استفاده از این تضادها زندگیش را طبق قانون جهان هستی بسازد و کم کم ترس ، نا امیدی، دروغ و مسائلی از این دست زندگیش را شکل می دهد و هر چند که جهان به همه نوع انسانی نیازمند است و هرکس در جایگاه درست خودش قرار دارد اما اگر لطف خداوند شامل حال او شود و مانند ما که در خانواده جهانی استاد هستیم از این قوانین اگاهی پیدا کند و توکلش فقط به خداوند باشد می تواند زندگی را انگونه که استاد و خانم شایسته زندگی می کنند زندگی کند: دنیایی متکی بر ایمان و هدایت خداوند. بدون تکیه بر قدرت او و هدایتهایش زندگی هر لحظه جهنمی بیش نیست و در ان زمان است که منیتها، ترسها، خودخواهی ها، منم منم کردنها، شرک، غیبت ،تهمت و هزاران هزار خصلت ناپسند و نابودکننده با شخصیت انسانها عجین می شود و تا چشم باز می کنند و نتیجه زندگی خود را می بینند شروع می کنند به ناسزا گفتن به خداوند که خدایا تو چرا با من این گونه رفتار کرده ای و غافل از ان که خداوند کتابی را برای راستی و پاکی و درست زندگی کردن انسانها در دسترس همگان قرار داد و با زبانی سلیس و روان و ساده قوانین را بیان کرد تا هر انسانی سوای از هر گونه نژاد و ملیت و….با اطلاع از قوانین الهی باورهایی را بسازد که نعمتهای خداوند را بی نهایت بتواند دریافت کند و از انجا که ذهن ما ماوای شیطان است و بنده خدا هم اندک، زندگی انسانها را با نجواهایش در دست می گیرد و می تازد و ان زمان است که هر بلایی که بتوان تصور کرد انسانها خودشان بر سر خودشان خواهند اورد و هم در این جهان و هم در ان جهان جهنمی را برای خود می سازند که مقصر ان را هم فقط خداوند می دانند و اگر خوبی و خوشی در زندگیشان بود خود کرده اند و اگر گره ای در کار انها می افتاد خداوند مقصر بود و چون او را یک انسان می بینند هم شکل خودشان به هر بهانه ای هم داد و هوارهای خود را بر سر او می کشند و از او همیشه طلبکار، غافل از ان که هدایتی شامل حال انها بر اساس فرکانسهایی که می فرستند و توجه انها به نازیباییها انجام نمی پذیرد انها حتی به دستان خداوند و نشانه های او هم ایمان ندارند و زندگی انان مانند درخت خشک بی برگ و ثمری به انتها می رسد.

    خدایی ما را به راه راست راه کسانی که به انها نعمت، ثروت و برکت عطا کردهای هدایت کن

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: