درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته ،
من هم خدای خودم شکر میکنم که تو همچین جمع با عشق وبا محبتی هستم ،برای اولین بار که دارم کامنت میذارم ،از این بابت خیلی خوشحالم ،چند وقتی هست که با شما آشنا شدم ،تو این مدت کمی که با شما آشنا شدم خیلی درسها از شما یاد گرفتم بابت همه چیز از شما سپاس گذارم ،
حالا وقت هست که بخوام از عملکرد خودم براتون بگم ،با نیجه های که گرفتم
چند وقتی بود که میخواستم منم حرفی بزنم بگم که منم هستم ولی یه چیزی نمیذاشت ،نمیدونم غرورم بود یا خود کم بینیم یا ترس از قضاوت شدن یا …
ولی از روزی که دوره عزت نفس تهیه کردم و جلسه دومش هستم دیگه نمیتونم به راحتی از بعضی مساعل گذر کنم ،خلاصه که تو این چند وقت خیلی از خودم راضی هستم ،الانم که دارم مینویسم این مغزم هی داره مانع نوشتن من میشه ،منم به حرفش گوش نمیدم ،
از استاد بابت این فایل سپاس گذارم
خواستم بگم طرز دید و فهمم چقدر تعقیر کرده من هم تلوزیون خیلی کم نگاه میکنم وبه کارتون علاقه شدیدی دارم مثلا کارتون پت ومت قبلنا که نگاه میکردم بهشون میخندیدم که دو تا داداش هستن همش خراب کاری میکنن ،ولی چند وقت پیش که نگاه میکردم چیزای دیگه میدیدم ،دو تا داداش که اصلا ناامید نمیشن همیشه با هم در صلح هستن همیشه کارهای خلاقانه ای میکنن وپایه هم هستن .امروز بابت این دید گاهم از شما سپاس گذارم ،
اگر کمی وکاستی تو حرفام بود ببخشید فقط خواستم یه ارز ادبی کرده باشم و بگم منم هستم
ارادتمند شما
خیلی خیلی ممنون
و هزاران بار سپاس از استاد عزیز
که دوباره ما را بیدار کرد
دوباره و دوباره ما را از خواب بلند کرد
دوباره تلنگری بر ما زد
دوباره به یادمان آورد که
جهان را به آن گونهای بنگریم
که به جسم خود مینگریم
دوباره ما را بیدار کرد که :
همانطوری که ما با آن لقمه یِ غذا هیچ کاری نداریم و به مقصدش خواهد رسید
به اهدافی که در این دنیا ، اعلام میکنیم نیز هیچ کاری نداشته باشیم و بدانیم که به مقصد خواهیم رسید
و یاد گرفتیم
و از این قسمت این درس را فرا گرفتیم که :
وقتی که ما دنبال آن لقمه غذا باشیم که چگونه و چطور قرار است به مقصد برسد
بیماری حاصل میشود
اما وقتی که هیچ کاری نداریم
و آزاد هستیم
و ایمان داریم که جهان سراسر یک توحیدِ ناب است
تنها سلامتی را تجربه میکنیم
برای اینکه معنای غرور را بفهمیم
چه بهتر که آن را متضاد توحید در نظر بگیریم
چون در غرور ، اگر نیرو و انرژی را تنها متعلق به خود بدانیم ، ممکن است از آن منبع و از آن اصلِ خود فاصله بگیریم ،
اما در توحید ، بحثِ همان لقمه غذا میشود که ما با آن کاری نداریم بحثِ همان آبیاری کردن درختان میوه میشود ، که ما کاری نداریم ، و میدانیم که میوه فرا خواهد رسید
دیده شده که تقریباً آدمهایی که خیلی شکاک هستند
و مدام در تغذیه خیلی از غذاها
مدام تاکید میکنند که این غذا سرطان زا است
این غذا برای معده خوب نیست
این غذا این نوع مشکل را به وجود میآورد
تقریبا خودشان همه این مشکلات را دارند
و بیشتر اوقات بیمار می شوند
چون نتوانستهاند که باور کنند سرنوشت همه چیز را به خداوند بسپارند
توحید یعنی سرنوشت و عاقبتِ
همه چیز را به او سپردن
و غرور یعنی سرنوشت
و عاقبت همه چیز را به خود سپردن توحید یعنی آنقدر زیبایی را دیدن
و عادت کردن ، که فرصتی باقی نماند که توجهی روانه یِ نازیباییها شود ، و اصلا نازیبایی ای دیده نشدن
و با شنیدن این داستان
ما نیز سعی کنیم هر کدام یک گربه یِ چکمه پوش باشیم
و از این به بعد سعی کنیم که با توحید ترکیب شویم
تا تنها توحید را ببینیم
و ترسها کوچک شوند
و ما از آنها بزرگتر
و چقدر فرمول خیلی زیبایی استاد به آن اشاره کردند
که ما به این درک رسیدیم
که وقتی که ما میترسیم
جهان می فهمد که ما یک نقطه ضعف داریم
مثال واقعی :
درست همان روزی که ترسیدم تنها شوم
همان روزی که میترسیدم کسی به من نگاه نکند
همان روزی که می ترسیدم برادر بزرگتم از من نگران شود
و از من دوری کند
ادعایِ ارث از او نداشتم
چون ازدیادِ ترسها بزرگتر از آن ارث بودند
و اینگونه بود که برادر بزرگم ، هیچگاه ارثی که من داشتم را متعلق به من نمیدانست
اما آن روزی که من نترسیدم
و ادعا کردم
و حتی شکایت کردم
و از اینکه تنها شوم ، نترسیدم
ایمان داشتم که من بزرگتر از آن ترسها هستم
من هیچگاه تنها نیستم
و ایمان داشتم که خداوند در میلیاردها نقطه بدنم حضور دارد
و ایمان داشتم که بهترین دوست و یارِ ابدی ام ، او میتواند باشد بعد از مدتی احساس کردم که
برادر بزرگم ترسیده است
آن وقتی که من از ترسهایم بزرگتر شدم و در این نقطه بود که او چیزی که حق من بود را به راحتی به من داد
آنجا ، نمی خواستم که یک گربه خانگی باشم
که کسی از من سو استفاده کند
اگر خود را به دلیل آن ترس ها ضعیف می دانستم ، جهان فقط یک دارایی به من می داد و آن هم ضعفِ بیشتر
چون دنیا آن طوری می شود که من هستم ، من نگران از دست رفتن ارتباطات با او بودم و تنها نگرانی ام بیشتر می شد
و واقعا این عوامل پیش نیامد
بلکه من خودم این عوامل را ساخته بودم
به شدت با خود می جنگیدم
ولی وقتی که تغییر فکر دادم
آرام آرام آن ارث را می دیدم
و در ذهنم آن را خرج می کردم
و می خریدم و می ساختم ،
انگار که واقعا دارمش
و با گُلهای درون خود با خشونت رفتار نکردم و بلکه نوازش کردم ، واقعا جهان پاسخ داد
و با رضایت ، آن ارث رسید
غرور یعنی تجمع ناخالصی در ما چیزی که باعث میشود
ما ناخالصی هایِ در درون خود تعبیه کنیم ، این است که ترس ها را با خود حمل میکنیم
و این باعث میشود که ما آن ها را تغذیه کنیم
کشت و کار کنیم
و بزرگ شود
وقتی که در دوران اولیه زندگی فیزیکی خود هستیم
در هر گوشه و کنار و اطراف
خیلی چیزها را میبینیم
و میشنویم
شخصی میگوید که من بیماری قند دارم
شخصی در مورد بیماری چربی خون صحبت میکند
ممکن است در کنار اعضای خانواده
باشیم و از دل دردی ، سر دردی ، پا دردی ، و ….صحبت شود
سالهای سال ما حمل کننده ترسها بودین
زمانی نمیگذاریم برای اینکه این همه زیبایی بیشمار اطراف خود را نگاه کنیم
چه میشود که در لابلای هر کار و شغلی که داریم
شُغلِ اصلی خود را این بدانیم
که به هر جایی که وارد میشویم
در هر جایی که هستیم
فقط به نکات مثبت دقت کنیم
جسم و وجود ما و تک تک سلولهای ما هر کدام یک نکته یِ مثبت هستند ما که کلیه یِ خود را هیچگاه نمیبینیم
ما که قلب خود را نمیبینیم
ما که گُوارش و روده و معده یِ خود را نمیبینیم
مغز خود را نمیبینیم
ما که کبدِ خود را نمیبینیم
ما که مثانه یِ خود را نمیبینیم
اما چه میشود که برای آن یک دردسر و یک بیماری و یک چالش به وجود میآوریم ؟
علتش چه بوده است ؟
به دلیل آنکه از گذشتگان
از اطرافیان ، یک باور را فرا گرفتهایم
علتش آن بوده است که یک ترس را فرا گرفتهایم
جهانِ ما ،
بدن ما
وجود ما
و هر آن خلایقی که در جهان وجود دارد ، کارشان تنها و تنها ایجاد عوامل مثبت است
ما باید خلاقیت داشته باشیم
به جایِ اینکه مازادِ نگرانی و افکار منفی داشته باشیم
مازادِ افکار مثبت و شادی و نشاط داشته باشیم
این ما هستیم که باید خلاق باشیم
و از آن به نفع خود استفاده کنیم بارها را کنار بگذاریم
پُشتیهای نگرانی و غم و اندوه و ترس را رها کنیم
آزاد باشیم در این جهان که سرتاسرش زیبایی نهفته است
در طول روزها و ماهها و سالها
ما به خیلی از جاها سَرَک میکشیم با خیلی از انسانها
ممکن است برخورد داشته باشیم
به خیلی از شرکتها و سازمانها و ادارات و مدارس و دانشگاهها ممکن است رفت و آمد داشته باشیم
و ممکن است در لابلای این رفت و آمدها ، صدها و هزاران باور گفته شود
و قرار نیست که ما ذهن خود را ، سفره یِ ذهن خود را باز نگه داریم
انبارِ ذهن خود را باز نگه داریم
و هر باوری را وارد آن کنیم
اگر ما بتوانیم تنها در لحظه باشیم
و تنها به هر کجا که میرویم
، به زیباییها و داراییهای اطراف خود بنگریم و سپاسگزار باشیم
و شاداب باشیم
و به احساس خود توجه کنیم
دیگر در نقش یک حاملِ باورها و فرکانسهای منفی نخواهیم شد
چون درگیرِ زیباییها میشویم
اگر اُستادِ عزیز ،
بارها و بارها و بارها تاکید میکنند
و تاکید میکنند
که منتظر چیزی نباشید
منتظر کسی نباشید
تا بعد بخواهید زندگی را زندگی کنید بلکه زندگی :
نگاه کردن به همین لحظات است گوش دادن به همین لحظات است
یعنی اگر به اندازه یِ 10 دقیقه
واردِ یک بیمارستان میشوی
واردِ یک اداره میشوی
واردِ دادگاه میشوی
وارد کلانتری میشوی
واردِ یک مدرسه میشوی
به نکات مثبت آن
به داراییهایِ آن قسمت
به درختانِ زیبای آن قسمت
به نقش و نگاره های آن قسمت ، بنگر و انبارهای خود را پُر کند
نه اینکه دوباره حمل کننده یِ باور اطرافیان باشی
نه اینکه دوباره به یک بیماری بنگری و فکر کنی
نه اینکه به قرض و بدهیِ خود بیندیشی و فکر کنی
آن لحظهای که در آن هستی ، تنها متعلق به همان لحظه است ، نه متعلق به گذشته ، و نه متعلق به آینده ، این همان معنیِ در لحظه بودن است و خدا میداند که اگر به این نوع نگرش عادت کنیم ، و در هر لحظه تنها به داراییهای آن لحظه ، به دیدهها و شنیدههای آن لحظه نگاه کنیم و توجه کنیم ، نه با گذشته ترکیب میشویم ، و نه با ترسها ، بلکه تنها و تنها به آن زندگیِ خالصِ آن لحظه متعلق میگیریم ، و برایند همین لحظه لحظههاست که باعث میشود به این درک برسیم که اگر همه چیز را از خداوند بدانیم هیچگاه ناخالصی را به این زودی نمیپذیریم ، هیچگاه ترس و نگرانی و بیماری و غم را به این زودی نمیپذیریم
این باعث میشود که ترسها از ما کاهش پیدا کند
خیلیها هستند که مثلاً دچار یک بیماری کلیوی هستند
خیلی به آن می اندیشند
و آن همه اندیشه را صرف اییهای اطراف خود نمیکنند ، با اینکه هیچگاه آن کلیه را نمیبینند ، اما آن همه زیبایی مدام در جلو آنها در حال رقصیدن است
اما همان شخص ، هیچ حس و حال و نگرش منفی نسبت به مثلاً دستگاه گُوارش خود ، یا کبد خود ندارد
بلکه تنها دلیلش این بوده است که
آن درد در کلیه را به صورت یک ارتعاش ، در خود به وجود آورده است
و با تراکم زیاد
و فکر کردن زیاد آن را گُنده کرده است ،
و در طول این همه مدت سالها
این همه زیبایی اطراف خود را رها کرده است
این همه شگفتی جسم خود را رها کرده است
و فقط همان درد را تغذیه کرده است
و با یاری و مددِ ترس ،
فقط پیگیرِ آن بوده است
و وقتی پیگیر چیزی میشوی
پیدا میشود
چز را پیگیر این همه زیبایی اطراف خود نشوم ؟
چرا پیگیرِ شاخ و برگهای سبز و زیبا ، بوتههای سبز و زیبا نشوم ؟
چرا پیگیر آن جریان خداوند ی که در تک تک سلولهایم ، جاری است ، نشوم ،؟
و فرقی نمیکند
همان خداوندی که در تک تک آوندهایِ ساقه یِ درختان در حرکت است تا جریانی از قطرات را به بالا ببرد و شُکوهی از سرسبزی و زیبایی و باری از میوهها ، در بالای آن درخت ، خلق کند ،
به همان زیبایی
به همان روان بودن
دز تک تک سلولهای ما جاریست
تا اکسیژن را
تا خون را آرام آرام از
عروق ما و مویرگهای ما جریان دهد ما باید محو زیباییهای خود
و پیرامون خود شویم
آنقدر که ، به صورت یک تخصُص برای ما شود .
آیا ما تا به حال از خود پرسیدهایم که مثلاً در فصلِ زمستان ، نظارهگر یک بوستان هستیم ، که درختان همه در خواب هستند
در خواب زمستانی و هیچ سبزی و درخشندگی دیده نمیشود
آیا از خود میپرسیم که چه میشود ؟
آیا دوباره سرسبز میشوند ؟
آیا دوباره میوه می دهند ؟
نه ، هیچگاه نمیپرسیم
چون از ته قلب خود
از ته ذهن خود
ایمان داریم که در بهترین شرایط ممکنه ، بهار خواهد رسید
بوستان دوباره متولد میشود
همین حس و حال را نیز نسبت به خود داشته باشیم
زمانی که در ترسها قرار داریم
یا زمانی که در یک چالش
همین حس و حال را نسبت به خود داشته باشیم
که این انرژی بیکران
بوستانِ درونی ما را دوباره بیدار میکند
این همان معنای هدایت میشود
که خود را به او وانهیم
آزادی در این است که همان نگرشی که نسبت به آن بوستان داریم
همان نگرش نیز
نسبت به خود
نسبت به کار و زندگی خود داشته باشیم
که ما در هدایت هستیم
فقط ناظر باشیم
و از لحظات لذت ببریم
در هر کجایی
در هر مکانی که باشیم
در هر موقعیتی که باشیم
سلام و درود جناب ابودردائی عزیز و بزرگوار
چقدر همواره ادبیات شما در همه کامنت هاتون تحسین برانگیز و شوق برانگیزه که صادقانه با تمام وجود از دلتون برمیاد
چقدر خوب لمس کردید
چقدر عالی روی شفای جسم کار کردید
چقدر عالی تمرین میکنید
چقدر زیبا می نویسید
چقدر عالی به نکات ریز دقت دارید
خیلیا فکر می کنند و میگن فلانی مثلا خیلی نکته سنجه، ولی بنظر میاد که همین نکته سنجی و دقت و ریزبینی از این ورش، هم باعث میشه کلی به نکات مثبت به جزئیات مثبت و زیبا در طبیعت، در افراد در جنس مخالف و روابط عاشقانه اتفاقا بکار بیاد بخصوص برای ما مردان و آقایان.
چقدر باعث لطافت بیشتر میشه
چقدر خلاقیت رو تحریک میکنه در هر موردی.
مهارت و توانایی دیدن خداوند در جز جز امورات است که به آدم قدرت روندگی رو به جلو، قدرت امید داشتن، قدرت آرام گرفتن و قدرت سپاسگزاری خالص را می دهد.
برای شما بهترین جسم، والاترین عشق، با کیفیت ترین سرخوشی و زیباترین روزی ها رو از تنها خالق هستی خواستارم.
خوب باشید.
به نام خداوند اشک و لبخند
سلام و درود خاص خداوند بر شما دوست عزیز
میدونید بعد از خوندن کامنتهای شما چی باعث میشه که نتونم بنویسم ؟؟
چون وسطای کامنتهاتون چشمهام گرم میشه ، و ضربان قلبم تغییر میکنه ، هر بند رو گاهی چند بار میخونم چون درکش سخته برام ، خیلی سخت ، کم کم که جلوتر میرم صدای هق هق گریه هام بلند میشه و اینجاست که کامنتهای شما فقط مخصوص زمانیه که توی خونه تنهام ، میخوام اون ناب بودن لحظه ی اتصال توحیدیم رو فقط خودم شاهدش باشم ، نمیخوام کسی ببینه ، یک جور مراقبه است خوندن و چک کردن درونم ، یک جور زلال بودن یک جریان رو در جانم جاری میکنید ، نمیدونم چجوری بگم ،
خوشبحال خدا که بنده ای عملگرا مثل شما داره
چقدر به خودش میباله از این خلقت
چقدر این رب تحسین برانگیزه
بمونید در مسیر عشق و عاشقی علی آقا
بدرخشید در مسیر عملگرایی علی آقا
سلام استاد دوست داشتنی من
مرسی بابت این فایل زیباتون چقدر حرفهاتون به ما آرامش میده ومسیر زندگیمون را زیباتر بهمون نشون میده چقدر همه چیز سرجاشه
چقدر مریم عزیزم زیبا بیان کردن وتوضیح دادن
استاد مثال زندگی که دو دید متفاوت وجود داره بین دونفر استاد اگر قبل از آشنایی با این مباحث بود واقعا توجه من به نازیباییها بیشتر بود با این که سعی میکردم از زندگیم لذت ببرم ولی نمیشد وهمیشه موانعی سر راهم بود چون به شدت آدمی ترسو بودم ترس از طرد شدن ترس از درگیر شدن با آدمها که بزرگترین پاشنه ی آشیل من بوده وهنوز هم هست وهمیشه سعی میکردم صلح کنم وبه خیال خودم که انسانی صبور وبا گذشت هستم خلاصه اینکه همه چیز را وارونه فهمیده بودم اما با آموزهای شما چقدر بهتر شدم ومیدونم که خیلی بهتر میشم به لطف پروردگارم
استاد من انیمیشن گربه ی چکمه پوش را دانلود کردم وبه اتفاق خانواده دوبار توی یک روز نشستیم وتماشا کردیم برای اولین بار بود که بعد ازدواجم نشستم ویک فیلم انیمیشنی راتا آخر تماشا کردم وقبلش برای همسر وبچه ها درموردش کمی صحبت کردم وبعد همگی دیدم وچقدر لذت بردیم
استاد امروز به یه بنده خدایی که در نزدیکی ما زندگی میکنه سری زدم قبلا هرروز بایستی بهشون سر میزدم وچنان پای دردودلهاش مینشستم وغرق افکار ناامیدی ونگرانی وناراحتی میشدم ولی کلی باهاش صحبت میکردم ودلداری واین حرفها اما حالم بد میشد بچه هاش از من میخواستن که من باهاش حرف بزنم ومن غافل از اینکه دارم خودم را نابود میکنم وهر روز یه ماجرای جدید اما به شدت هم قدر نشناسی میکرد واین کار من شده بود یک وظیفه اما از یه جایی دیگه فاصله گرفتم وچسبیدم به اینکه روی خودم کار کنم وباور داشتن به اینکه من مسئول زندگی هیچ احدی نیستم وچقدر این مسئله تونست کمکم کنه وزندگیم خصوصا روابطم عالی شد حس وحالم عالی شاید به تضادهایی برمیخورم اما با یادگیری قوانین میتونم افکارم را کنترل کنم بچه هام به شدت دوستم دارن ورابطم باهمسرم خیلی خوبه
امروز بعد از تماشای انیمیشن رفتم سری با ایشون بزنم چون چند روزی بود که نرفته بودم استاد دیدم تفاوت نگاه آدمها را داستان از اینجا شروع میشه که در همسایگی ما بنده خدایی زندگی میکنه که یک ماشین خرابی داشت که صبحها وقتی میخواست سر کار بره خیلی ماشینش صدا میکرد ویه جورایی مزاحمت ایجاد میشد وقتی از خواب بیدار میشدم فقط دستهاما بالا میبردم ومیگفتم خدایا یه ماشین عالی به این آقا بده که اینقدر سروصدا ایجاد نکنه باورتون نمیشه بعد یکی دوهفته ایشون یه ماشین تمیزی خرید ودیگه خبری از این سر وصداها نیست یکی دیگه از همسایه ها هم یه مشکل دیگه وهیچ کدوم هم قصد اذیت ندارن وبه شدت انسانهای شریفی هستن ومدام براشون دعا میکردم
امروز که رفتن به دیدن ایشون شروع کرد به گفتن اینکه این مزاحمتها را برامون ایجاد میکنن من گفتم نه ما که خیلی سروصدایی نمیشنویم ووقتی در مورد دعا کردن بهش گفتم به شدت تعجب کرد وگفت من جز نفرین چیزی براشون نمیفرستم توهم لازم نیست دعا کنی اینها لیاقت دعا را ندارن
استاد خیلی برام عجیب نبود حرفهاشون چون دیدش در مورد تمام جنبه های زندگی همینه وقبلا خیلی سعی در تغییر در دیدگاهش داشتم چون به زندگی داغونش دلسوزی میکردم اما الان دیدم عوض شده ومیدونم وقتی مدارم تغییر کنه افراد منفی خود به خود از زندگیم حدف میشن
اما نکته ی جالبش اینکه مسیر زندگی که انتخاب کرده این بشر مثل اون شخصیتهای کارتونی هست که چقدر پر از سختی هستش
استاد فهمیدم که باید هر لحظه روی خودم کار کنم مراقب افکارم باشم واگر توی شرایطی هم که شاید به ظاهر نازیبا باشه قرار داشته باشم با رعایت قوانین زندگیما تبدیل کنم به بهشت
استاد حالم خوبه حالم در کنار خانوادم دوستام خوبه به زیبائیها توجه میکنم اون هم آگاهانه وبعد از سر زدن که جزو وظایفم بود وخوب نگه داشتن حس خوبم وقتی اومدم خونه هدایت شدم به یک جای پر از زیبایی همسرم پیشنهاد داد تا برای خرید چند تا گل به گلفروشی بریم وهدایت شدیم به یک گلخانه ی بسیار بسیار بزرگ با گلهای زیبا که شاید هزاران مدل ووسط این گلخانه ی زیبا یک قفس بزرگ پر از خرگوشهای زیبا با بچه هاشون من با دیدن اونها یاد احساست خانم شایسته ی عزیز افتاده بودم وکلی با اونها حرف میزدم ومیگفتم خدای من چقدر اینا خوشکلن
دوساعتی اونجا بودیم وکلی لذت بردیم و8تا کوزه ی گل خریدم وچقدر زیبا با قیمتهای استثنایی خدایا شکرت خدایا شکرت زندگی یعنی همین یعنی کنار عزیزانت بودن توی همینجا در کنار همینها ولذت بردن از مسیر زندگیت بابا احساست را عالی کن نعمتها خودشون خیلی راحت مثل نفس کشیدن وارد زندگیت میشن استاد یک دنیا ممنون شما بی نظیرید
سلام دوست عزیزم سهیلا جان
چه قلب بزرگی، چه قلب پاکی، نمیدونستم برای کسی ک برام مزاحمت ایجاد میکنه دعای خیر کنم، خدایا شکرت ک اخلاقیات الهی رو ب من یاد میدی.
برای خود من بارها اتفاق افتاده همسایه ای از راههای مختلف باعث مزاحمت میشدن حتی همین صدای استارت ماشین در اول صبح ولی من هیچ وقت به فکر نرسید ک براشون دعای خیر کنم، میدونستم ک نباید بجنگم و اعراض کنم ولی این اخلاق نیکو رو نداشتم. چقدر در صلح هستین با خودتون با انسان ها. چقدر باید بیشتر یاد بگیرم اخلاقیات درست را.سپاسگزارم
امیدوارم در کنار خانواده عزیزتون کلی تجربه های زیبا و خاطرات عالی داشته باشین.در پناه الله
سلام استاد و مریم جان
فیلمشو گرفتم و دیدم خیلی خفن بود کلی لذت بردم
خودمو چقد به فکر برد که کلن من 10تا ارزوم چیه یا بیشتر خونه ماشین سلامتی رابطه عاطفی خوب دوستای خوب دیگه ارامش که بیشترشونو دارم و میتونم از لحظات زندگیم کلی لذت ببرم کلی عشق کنم کای کارا کلی فرصتا هس برای لذت بردن کلی انرژی گرفتم از این انیمیشن خداجون شکرت اخیش
سگه خیلی با مزه بود شخصیتش خیلی کاراش عین قانون بود منم همینو میخام
راحت ترییین کارا لذت بخش ترین کارهارو داشت
خیلی شجاع بود از چیزی نمیترسید کلی ارزوش رنگی رنگی بود ینی فک کنم تو نقشه همه چیش اسون لذت بخش بود من عاشق اسونیم عاشق زیبایی عاشق سپاس گزاری عاشق حس و حاله خوبم شکرررت خداجون هر لحظه کنارمی حواست بهم حس و برام میخای کلی لذت ببرم شکرت
سلام بچه های عزیز سایت عباسمنش . استاد ممنونم واسه این نگاه زیبا از این انیمیشن فوقالعاده . اولین درسی که برای من هست اینه که اقا سطحی رد نشو ! مگه اولین بار هست که درسای زیبا از یک فیلم پیدا میشه ؟ میتونیم یکم تفکر کنیم در هر فیلم یا اتفاق ساده ای که هست در زندگیمون و انقدر درس یادبگیریم و بعد به بقیه هم یاد بدیم .
چقدر مفهومای مختلف مثل غرور و عشق زیبا نشون داده شده بودن . درواقع غرور یک ویژگی مثبت نبودش برای گربه فقط نشانه ای از ترس ها و خلا های اون بود . فیلم اولیش راجب زندگی گذشتش هست که من سال ها پیش دیدمش و الان میخوام دوباره ببینمش .
زندگی با ترس حال نمیده . میدونین اون ترس وقتی توی وجودش اومد وقتی که توی کوهستان ارواح گمشده بود ، اصن نگذاشت فکر کنه و فقط فرار کرد و هی همه چی بدتر شدش . ولی همونطور که اخر فیلم رفت توی دل ترس یعنی مرگ ، اون عزت نفسی که داشت که گفت میدونم که تورو هیچوقت شکست نمیدم ولی میخوام بجنگم ، اصل مطلب بودش .
این سگ چقدر گوگولی بود ! اصن هرچیزی یه شکل دیگه ای توی دنیاش بود . اونجا که به عنوان تله گذاشتنش اون خانواده خرس ها ، سریع باهاشون میخنده و اونم قاطی دعواهاش میشه . الان من حرف حافظ رو بیشتر درک میکنم که میگه اسان گیر برخود کار ها …
این سگ حتی موقعی هم که باهاش بدرفتاری شد انرژیشو نباخت . خود من شخصا این همه رفتار خوب رو میبینم اصن واسم عادی میشه و یکم یکی اخم میکنه من میگم وای تو چه غلطی میکنی قانون مگه نیس توی این دنیا و میرم توی فاز سرزنش ! ولی خداروشکر خیلی بهتر شده الان این بخش و امشب هم اصن انقدر حال معنویم خوب شد که یه اگاهی هایی درسافت کردم که جرقش همین انیمیشن بود : توی فیلم زندگیت تو ستاره ای . یاد بگیر بخش خودتوانجام بدی و خودتو زندگی کنی دیگه واکنش بقیه به خودشون برمیگرده . من همش فکر میکردم اگه یکی یه اخمی به من کنه یا یکم حرفمون بشه من خیلی ارتعاش بدی فرستادم و اصن در مسیر اشتباهم خدایا چه کاری کنم الان مگه من این همه روی خودم کار نمیکنم یعنی چی طرف گرم سلام نکرد ! یعنی چی بی محلی کرد ! و اصن کل اون خوبی ها کل اتفاقای خوب کل هرچیز دوست داشتنی ای رو میبوسیدم میزاشتمکنار و خودخوری شروع میشد … الان من دیگه واسه دل خودم زندگی میخوام کنم که تکامل میخوادش . اقا من قصدم عاشقیه قصدم خودمو زندگی کردنه سلام رو بکن و رد شو داد که داد نداد مهم نیس . وقتی یه نازیبایی میاد اگه من نگاهم رو بهش خوشگل کنم دیگه اهمیت نداره چی اتفاق افتاده مهم حال منه مهم دنیای منه ! بقیه خودشون میدونن و بازی خودشون من مهم اینه که خودمو تجربه کنم و تنها خط قرمز من این باشه که بقیه رو له نکنم با کار و کلامم .
انیمیشن سول یا روح هم خیلی خیلی شاهکاره اونجا اصلا داستانش راجب دنیای پیش از تولد ماست که خیلی جالبه پیشنهاد میکنم ببینید اشک از چشماتون میاد این حس بینظیره !
این خوش حال بودن و قشنگ نگاه کردن باعث شد همه چیز راحت بشه واسه « توله سگ » قصه ما ! بابا تورو گروگان گرفتن واسه نقشه و طرف هم قلبش از سنگه چرا تو دلشوره نمیگری ؟! چون باور داشت که دوستی بین اونا واقعیه . اون یکی گربه هم که چون باورش این بود که همه خیانتکارن همش از این جنس اتفاقا رو دریافت میکرد ! ولی تکامل به زیبایی طی شدش . من یه چیز قشنگ دیگه هم یاد گرفتم : وقتی گرگ مرگ تغییر رو دید بهش فرصت داد . نشون میده که وقتی ما تغییر میکنیم خدا رو ما حساب میکنه ! وقتی هی ما میترسیم و فرار میکنیم به شکلای مختلف یا مثلا میگیم اعراض یا استفاده از روابط یا الکل یا هرچی ، انگار عرصه به ما تنگ تر میشه و هرچی مقاومت میکنی همه چیز بیشتر میریزه بهم . ولی وقتی رها میشیم و نگاهمون عوض میشه ولی واقعی ها نه ادا سر هرکی رو کلاه بزاری سر روح درونت رونمیتونی که ؛ همه چیز درست میشه و حمایت این سیستم رو دریافت میکنی . اره مردن اتفاقی حتمی توی سیستمه اقای گربه چکمه پوش ولی من بهت فرصت بیشتری میدم تا خوب زندگی کنی و از همین یه جونت لذت ببری . هیچ جادویی نیاز نیست
سلام و درود به شما ماهان عزیز
هزاران بار تبریک منو بپذیر دوست عزیز از این که اینقدرررررر زیبا بین و دقیق هستی…
بسیار تحسین برانگیز بود برام وقتی این کامنتت و همینطور پاسخی که برای خانم صمدپور نوشته بودی رو خوندم..
آفرین به شما پسر خوب و پر تلاش..
چقدر لذت بردم از برداشتهایی که همه بجا ، دقیق ، ریز بینانه و نشان از نیک اندیشی شما بود…
این قسمت زیبای کامنتت که گفتی:
توی فیلم زندگیت تو ستاره ای . یاد بگیر بخش خودتوانجام بدی و خودتو زندگی کنی دیگه واکنش بقیه به خودشون برمیگرده
منو یاد کتاب چهار میثاق انداخت که نویسنده ش یک شمن سرخپوست از قبائل تولتک هاست کتاب با ارزشیه به طور خلاصه میگه اگر میخوای شاد زندگی کنی باید چهارتا پیمان رو با خودت ببندی:
1- کلام خود را به گناه آلوده نکنید. 2- هیچ چیز را به خود نگیرید. 3- تصورات باطل را کنار بگذارید. 4- نهایت تلاش خود را برای رسیدن به موفقیت به کار گیرید…
حرف شما دقیقاااااااااااااا پیمان دومه (هیچ چیز را به خود نگیرید)
ماهان عزیز برات موفقیت و پیروزی و شادی ارزو میکنم..
سپاسگزارم از ریپلای قشنگتون . اشک توی چشام جمع شده اصلا یاد میواق دوم نبودم ! من این کتاب رو بارها خونده بودم ولی نمیدونستم انقدر عمیق همه جا نشانه هایی ازش هست . ممنونم که یاداوری کردید این کتاب رو . به شخصه برای من پیمان دوم ریشه زیادی داره و همیشه باید روش کار کنم …
سلام ماهان عزیز دوست خوبم
چه جالب من امروز رفتم مغازه ای و چندین سوال پرسیدم از موجودی کارهاشون و چند تا قیمت و در آخر گفتم ممنون آقا و ایشون پاسخی ندادن قبلا هم این اتفاق افتاده بود، و چون خودم محصولاتم رو بفروش میرسونم همیشه با همه مشتری ها چه اونهایی ک میخرن چه نمیخرن و صرفا قیمت می گیرن با زبانی خوش و چهره ای خندان صحبت میکنم و بدرقه شون میکنم، بعد امروز ب خدا گفتم چرا ینی مشکل از منه !؟ البته این موارد کم پیش میومد ولی خب ذهنه میگفت برا خودش دیگه، و منم اینطور تفسیر میکردم ک اشکالی نداره تو باید ادب رو سرلوحه رفتارت قرار بدی و منتظر پاسخ ابراز محبت نباشی و شاید الان حالش مساعد نبوده
و الان ک ب کامنت شما هدایت شدم ک گفتین تو کارت خودت رو انجام بده، کاری ک فکر میکنی درسته رو انجام بده و واکنش بقیه برات مهم نباشه، هرکس جواب فرکانس خودش رو میگیره، قضیه رو گرفتم.
چه جالب نمیدونستم در این زمینه واکنش بقیه نباید برام مهم باشه و من اون کاری ک میدونم درسته انجام بدم.
سلام کن و رد شو اگر جواب داد ک داد اگر نه رد شو و برو دنبال زندگی خودت، نزار افکار بد وارد ذهنت بشه.
ممنونم از شما، در پناه الله شاد و ثروتمند باشید.
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
اول از همه تحسینتون میکنم که به حقوق ناچیز کارمندی که خیلی ها ارزوشونه راضی نشدین و محصولات و بیزنس خودتونو دارین . اره این نگاه رها بودن از مردم خیلی توحیدی هست ولی حواستون باشه که ما باید به تعادل برسیم ! خیلی جالبه توی دوره عزت نفس استاد میگن که یسری ها افراطی میخوان برداشت کنن از یسری حرف ها . حاستون به این دام بزرگ باشه حتما . اره شما باید با حال خوب محصولتونو معرفی کنین و من تحسین میکنم این رفتار شما رو ولی اگه برای مثال فروشتون کمه یه مسئله ای هست که باید حل کنین تا پیشرفت کنین نگین من توجه نمیکنم به مشکلی که هست . مسئله ای اگه هست قطعا راه خلش هم میادش و اصلا اعراض کردن معنی نداره .یا مثلا توی بحث ارتباطات ، به قول امام علی اگه اشتباه نکنم میگن که اونچه که برای خود میپسندی برای دیگران بپسند یعنی که اگه یه کاری تورو اذیت میکنه خودتم انجامش نده در برار مردم ولی در غیر این صورت ازاد و رها زندگیتو بکن . چون راجب بیزنس و پول خیلی علاقه دارم و تحقیق میکنم این کامنت رو براتون مینویسم مرسی که شبیه بقیه نیستید و روی خودتون کار میکنید مراقب خودتون باشین
بنام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیز و دوسداشتنی و خانوم شایسته بانو توحیدی
امروز صب وقتی که داشتم ستاره قطبی توی عالم خواب بیداری انجام میدادم یه آگاهی بهم الهام شد که دوسدارم اینجا ثبتش کنم چون مطمئنم امن ترین جای ممکن برای ثبت همچین الهامتی فقط اینجاست
در حالی چشمام بسته بود داشتم بابت شروع یک روز زیبای دیگه و هدیه زندگی از خداوند تشکر میکردم و تمام تلاش خودمو میکردم که از ته قلبم سپاسگزار خداوند و نعمتهاش باشم
تپش قلبم با هر بار زدن چنان بهم انرژی حیات میداد که انگار خداوند فقط این نعمت ارزانی من کرده و اشک شوق بابت هر تپشش توی چشمام جمع شده بود ،،چه لذتی داشت احساس کردن جریان زندگی و حیات در هر تپش قلبم
همینطور مشغول سپاسگزاری خداوند بودم که الهام الهی شروع شد و با صدای نازش داشت میگفت محمد تو هر روز میمیری و زنده میشی ،یکم گیج شدم و معناشو نمیفهمیدم و همون الهام بهم گفت که ببین خواب بردار مرگ و تو با هر بار خوابیدن و با هربار بیدار شدن زنده میشی و میمیری ،همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم اشک شوق و سپاسگزاری قلبی من بیشتر و بیشتر شد ،خدا رو حس میکردم و انگار نشسته بود روبروم و باهام حرف میزد ،احساس تسلیم بودن در مقالبش داشتم و عجیب احساس خوبی بود انگار رو ابرها بودم سبک سبک
همینطور که سپاسگزاری میکردم الهام بعدی بهم شد ،این یکی هم احساس عجیبی داشت
سلولهای بدنم بهم نشون داد ،تک تک سلولهامو از روزهای قبل تولدم تا الان آورد جلوی چشمام
بهم گفت تو همونی هستی که از یک سلول آفریده شدی ،تکثیر پیدا کردی و ما رشدت دادیم و شدی الان یک انسان کامل
وای خدای من داشتم دیوانه میشدم از این الهام و در آخر بهم گفت این دنیا و این عظمتش از حیوانات گرفته تا جنگلها و کره خاکی و انسان هیچی نیستن تا زمانی که عشق من و روح من در آن دمیده نشده باشه ..
نمیدونم احساسمو در این کلمات چطور درک میکنین ولی قشنگ داشتم دیوانه میشدم
در کل معنیش این بود این روح خداست که به ما شکل داده جان داده و انرژی داده ..
سپاسگزار الله یکتام که هر آنچه دارم از اوست
سلام به رفقای عزیزم
فیلمه رو دانلود کردم و دیدم. یه کم طول کشید ، ببخشید. بازم زود کامنت گذاشتم، چون عادت دارم حداقل یه هفته، بعد از چند بار دیدن یک فیلم راجع بهش حرف بزنم، با این وجود، اگر کج فهمی در برخی کلمات دیدید، به بزرگی خودتون ببخشید.
تو هفته گذشته به دلیلی داشتم راجع به هفت وادی یا هفت شهر عشق عطار تحقیق میکردم و ممکنه ناخوداگاه این فیلم را هم تحت تاثیر چیزهایی که در اون فضای فکری خوندم، قرار بدم، بگذریم که در هر دو داستان، الگوی رسیدن به کمال ، ماهیت مشترکی دارد.
آرایشگر و پزشک!
با پوزش از پزشکان گرامی و زحمتکش، یاد پزشک خانواده مون افتادم که یه روز تو وقت عادی رفتم قلبم رو چک کنه، چون درد قفسه سینه داشتم ، و اون من رو ندید ، چون تو وقت ویزیت، داشت مریضش رو بوتاکس میکرد!! چرا باید مریض بشم تا دکتر واسه عزراییل بزک دوزکم کنه؟!!! هان؟!
بازنشستگی، از ترس مردن!!
خیللللیییی بهم بر خورد، خیلی!! انگار این قسمت برای من بود، چون تازه بازنشسته شده م! یکسال و چندی! البته تو این مدت شغل جدید را ران کرده م، ولی مصمم شدم برای ابد،خانه سالمندان رو ترک کنم!!! گربه دانی شلوغ خانم خیر گربه دوست! چه توصیف دقیقی! چه کنایه ی درستی! این قسمت مال من بود، چون توی قلب من هم آتش هنوز خاموش نشده و تا مرگم هم نیمسوز نمیشود!
ساحل آرام
گربه چکمه پوش با تمام بی پرواییش، برای مجاب شدن به گشتن دنبال نقشه آرزو و ول کردن سرزمین ادرار. آلود ساحل آرام، نیاز داشت که:
1)یک چالش سخت مثل حمله خرسها راتجربه کند،
2)برای برگشتن به یک ساحل امن دیگر( 9 تا جانش، حاشیه امنیت 9 گانه!) تطمیع شود!
پس با تمام ادعاهایمان، هدف کوتاه مدت، هرچند سخیف، هر چند ضعیف، خوبه برای تکون خوردن و ترک حاشیه امنیت!
روبرو شدن با ترس
ترس ،دلیل گشتن برای راه رسیدن به ساحل آرامش و منطقه ی امنه.
ترس از مرگ
ترس از بی پولی
ترس از تنهایی
و برای رسیدن به ساحل امن ، لاجرم باید با ترس روبرو شویم، پس آن ترس از ابتدا ماهیتا خودش را نفی میکند، اگر باهوش باشیم!
فیلم خوب، مثل عطر مرغوب است، انگیزاننده و لذت بخش. ( سخنی از خودم!)
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی
چقدر جالب و قشنگ، اراده من در امتداد اراده خداوند قرار گرفته ، اراده میکنم و میشود…
همین دو سه شب پیش بود، که یه ارزیابی کلی کردم از خودم و حس و حالم ، چون یادم دادین حس و حال منه که مشخص میکنه چقدر دارم به قوانین عمل میکنم. نتیجه این شد که دیدم حسم دقیقا اون چیزی هست که تو فایل های انگلیسی گفته بودین ، mixed frequency!
یعنی من دقیقا دارم دوتا فرکانس میکس میفرستم و گاهی اوقات حالم خوبه و گاهی اوقات بد ، و توی این یک ماه روندم یکم نزولی بوده یعنی داره حالم بدتر میشه… اومدم علتش رو پیدا کنم به دو موضوع برخوردم :
1. شبکه های مجازی ، من با اینکه همههههه ی شبکه های مجازیم رو پاک کردم، یوتیوبم رو نگه داشتم چون برای زبان لازمش دارم و همون که میرم ویدئو های زبانم رو ببینم ، ویدئو های متفرقه هم میبینم . هرچند که من اگاهانه ویدئو های نامناسب رو رد میکنم، اما انگار حتی ویدئو های مناسب هم راندمان مغزی من رو پایین میاره و بی دلیل باعث احساس افسردگی و بی حالی من میشه که امروز دیگه پروندشو بستم و به هر روشی بود یوتیوبمو غیرفعال کردم ، که اگر موردی رو هم نیاز داشتم از سایتش ببینم و ویدئوهای متفرقه باز نشه برام
2. ترس! خب ایشون که از 5 سالگی با من بود
من از همون سن کم ، اگاهانه مبدونستم که میترسم و این ترس رو انگار تبدیل کرده بودم به یک واکنش دفاعی! مثلا من از بابام و قدرتش میترسیدم پس ساکت میموندم و حرفامو نمیزدم، چون هروقت حرف میزدم و اظهار نظر میکردم اتفاقات بدی میافتاد پس من یاد گرفتم که ترس خوبه و ازم محافظت میکنه
بعد ترس از اب، ترس از تاریکی، ترس از معلم ها، ترس از کنکور، ترس از پارتنرم، ترس از استاد دانشگاه، حراست دانشگاه، رئیسم سر کار، ترس از دولت، ترس از مراجعینم و مریض هام! و ترس از سازمان نظام پزشکی هم در امتداد ترس های اولیه ایجاد شد
اصلا همین ترس بود که من رو سمت استاد اورد… منی که متعصبانه و در واقع بی عقلانه استاد رو تکذیب میکردم بدون اینکه بشناسمشون، وقتی یکی از همکارام تهدید کرد که روزگارتو سیاه میکنم تصمیم گرفتم به حرف استاد بزرگوار بی طرفانه و بدون تعصب گوش بدم و ببینم این ادمی که ادعا میکنه از رئیس جمهور هم نمیترسه واقعا چی میگه!
نتیجه این شد که چون واقعا میترسیدم اوایل خوب هم حرفای استاد رو اجرا میکردم و اونی که منو تهدید میکرد هررررر کاری کرد به نفع من شد و به ضرر خودش…
اما اما اما ، من یاد نگرفتم ! که کار کنم روی این ترس، روی این که هر روز و هر لحظه چیزی هست که ازش بترسم و این بزرگ ترین ضعف منه
تا اینکه باز یکی از مراجعینم خیلی خیلی بد تهدیدم کرد و به ناحق، منم گفتم برو هرکاری میخوای بکن
در نتیجه این شد که با پارتی بازی و … برای من پرونده درست کردن و ممنوع الکار شدم!
وقتی این اتفاق افتاد یادمه روزای اولش همش میگفتم چرا من؟ منی که همیشه انصاف و وجدان رو توی کارم رعایت کردم؟ چرا فقط دست گذاشتن رو من و منو اذیت کردن؟
چون نخواستم جواب رو ببینم، که خودم با فرکانس هام اون موقعیت رو ساختم، چون نخواستم قبولش کنم، بی جواب گذاشتمش
و ترسش با من اومد و اومد، و بعد 3 ماه من هنوزم شبا بی دلیل کابوس میبینم چون برآیند حالم در طی روز خوب نیست! هرچند که بسیار بهتر شدم، دارم سعی میکنم از این تضاد ، پله بسازم واسه پیشرفت و… اما هنوز اون سارای خوشحال و رها نیستم
تا دو سه روز پیش که فهمیدم بله، مشکل از ترسمه که شرک رو در وجودم حسابی تقویت کرده! بعد از اون اتفاق ، من باااااور کردم که ادم ها میتونن به من ضربه بزنن پس من هر لحظه میترسم… و از خدا خواستم هدایتم کنه که یاد بگیرم بدون ترس زندگی کنم
و در فاصله دو سه روز هدایت شدم به این فایل فوق العاده! که رو سایت دیده بودمش ولی اصلا یادم رفته بود، چون در مدارش نبودم
اما هرچی ترس ها زندگی رو بهم سخت تر کردن خسته تر شدم ، تا دیگه امروز گفتم خدایا بسمه
خسته شدم
از اینکه یکی دوساعت حالم خوب باشه و بعد به هم بریزم
از اینکه ترس ها انقدر اذیتم کنن که نتونم خوب نفس بکشم
خستم از این وضعیت! نمیخوام اینجوری باشم
و هدایت شدم به این فایل، استاد واقعا یادم دادین که شجاع باشم… اون تیکه که راجب ترس و شجاعت گربه چکمه پوش حرف زدین دقیقا حس کردم این فایل رو فقط به خاطر درخواست من از خدا ضبط کردین، کلا این دو سه هفته انگار هر فایل جدیدی که میذارین دقیقا جواب هر سوالی هست که از خدا میپرسم
و من تصمیم گرفتم که شجاع باشم، اگاهانه
میخوام یاد بگیرم که نترسم، هرچند سخت و دردناکه و بهش عادت کردم ولی واقعا حاااااالم داره از ترسو بودن به هم میخوره، از ضعیف بودن دارم نفرت پیدا میکنم از عزت نفس کم بدم میاد
میخوام یه دختر قوی باشم استاد، کسی که بتونم بهش افتخار کنم
من که اخرش میمیرم، پس حداقل بذار با شجاعت بمیرم نه ترس… خلاصه که پروژه جدیدم شد پیدا کردن ترس هام و تلاش برای کمرنگ شدنشون و برگردوندن عزت نفس به خودم
بارها و بارها این فایل رو گوش میدم استاد، مطمئنم روزای خوبی واسه من تو راهه چون با وجود پستی و بلندی ها باز هم ول نکردم ودارم ادامه میدم و هر روز دارم برای بهتر شدن تلاش میکنم
امیدوارم بتونم این مشکل رو برطرف کنم و واقعا شاد و با آرامش زندگی کنم
به امید اون روز :)
سلام دوست عزیز کانتی که گذاشتین خیلی عالی بود من هنوز فایل گوش ندادم
میدانم که خیلی عالی هست
واقعاً از وقتی که تصمیم میگیری روی ترس هات کار کنی عزت نفست چند برابر میشه و به خودت افتخار می کنی میگی چرا زودتر
پا روی ترس هام نگذاشتم
دوست عزیز میسپارمت به آغوش گرم پروردگار
سارا جان کامنت خیلی پر و پیمونی نوشتی ! تحسینت میکنم که خود افشایی کردی و معلومه قشنگ اراده داری میکنی برای تغییر ! منم این تجربه رو داشتم که فکر کنم بقیه به من اسیب میتونن بزنن و یک جنگ عظیمی واسه خودم ساختم که بر اساس یه وعده پوچ بودش ! بعد ها که یکم ذهنم بازتر شد ، دیدم حتی با اینکه این همه بلا سر امام حسین اوردن ولی اخر سر کی موندگار شد و کی ناپدید شد ؟! وقتی که مثلا پیامبرو از شهر انداختن بیرون و ادیت کردن کی اخر سر نابود شد اسلا و محمد یا اونا ؟ من خیلی سر این موضوع کار کردم و ریشه جالبی هم داره : احساس گناه . توی جلسه سه عزت نفس استاد میگه نه شما میتونین به زندگی بقیه اسیب بزنین و نه بقیه میتونن به زندگی شما اسیب بزنن یعنی میشی یه فرد ضد ضربه ! یادتون باشه که توی روزای سخت ایمان نعنی پیدا میکنه توی خوش خوش مستون همه بادن بگن ما عاشق خدامونیم و روش حساب میکنیم !
سلام اقا ماهان عزیز، من همیشه کامنت های شمارو تو فایل ها میخونم و الان چقدر خوشحال شدم که کامنت شمارو دیدم
به تازگی دوره عزت نفس رو با تعهد بالا استارت زدم و چقدر جالب، همون جلسه 3 رو من حداقل 10 بار گوش دادم اما اینی که شما میگین رو اصلا نشنیدم!
یعنی دو نفر میتونن به یک فایل یکسان گوش بدن اما بر اساس فرکانسشون موارد مختلفی رو متوجه بشن… چقدر خوشحال شدم و حتما با دقت بالاتری این جلسه رو گوش میدم
ممنون از شما که نشانه امروز من بودین
و واقعا سعی میکنم تو این روزای سخت ایمانم رو بیشتر نشون بدم تا بتونم یه مومن واقعی بشم…
در پناه الله ، شاد و ثروتمند و سلامت باشید ممنونم که برام نوشتین
سلام خانم دکتر
خداروشکر که به این مرحله رسیدین که مشکل کارتون کجاست و قبول کردین که خودتون مقصرین این خودش باعث میشه که بفکر حل مشکل باشین.فقط خیلی حواستون باشه که حتی در روبرو شدن با ترسهاتون و رفتن تو دلشونم باید قانون تکامل رو رعایت کنین و پله به پله و از برطرف کردن کوچکترین ترس شروع کنید تا هم اعتماد به نفستون افزایش پیدا کنه و هم اینکه برای روبرو شدن با ترسهای بزرگتر آماده تر بشین.
براتون از خدای بزرگ و هدایتگر آرزوی موفقیت دارم.
سلام و وقت بخیر خانم صمدی پور عزیز.
اوضاع و احوال شما ، خیلی شبیه وضعیت من بود( البته ترسهای من مدلش فرق داشت)، و متاسفانه هر ماه یا هر هفته از همون نوع ترس وارد زندگی من میشد، از زمانی که به سایت آقای عباس منش و فایلهای بی نظیرشون مخصوصاً فایلهای توحیدی مقدس آشنا شدم ، بعد از چندبار گوش کردن ، فهمیدم مشکل من شرک هستش، با اینکه مثلاً من فردی معتقد هستم ، ولی خودم جای خدا نشسته بودم ، و میخواستم تمام زندگی خودم و اطرافیان رو سروسامان بدم و مطمئنا در همه موارد( منظورم مرگ عزیزان و یا بیماریهای لاعلاج آنها و….) من کار خاصی نمیتونستم انجام بدم ،ولی خودمو موظف کرده بودم برای همه ، همه کار بکنم به نیت خیر البته ، و چون من توان کمک و یا انجام تمام کارها را نداشتم ، باعث از بین رفتن عزت نفس ، و ترسی وحشتناک در من شده بود، به طوریکه حتی از کارهای خودمم عقب افتاده بودم.
الان که با خدای واقعی دارم آشنا میشم، اون شده بزرگترین حامی من، من تمام کارها رو به خودش سپردم و مطمینا خداوند بلند مرتبه بهترین وکیل برای تمام کسانی که بهش اعتماد کردند هستش.
ازون روز واقعا حس سبکی و آرامش روح دارم. یادگرفتم دیدم رو به بعضی از مسایل عوض کنم تا زندگی روی خوشش رو نشونم بده.
امروز یک کلیپی دیدم که خالی از لطف نیست بهتون بگم ، گفتند طبق آیه قران، خداوند کسانی که دوست میدارد دو چیز را از آنها میگیرد ترس و غم.
دعا میکنم روزی برسه که از اولیای خدا شوید و شویم.
بنام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیز
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به تک تک خانواده ی فرکانسی عزیزم
خداروشکر میکنم در جمع شما هستم
استاد تحسینتون میکنم از کجاها به این پرادایس زیبا رسیدین
از کجاها به این برکه زیبای آب شیرین رسیدین
از کدوم آب و هوا به سمت این تعادل رویایی اومدین
از چه افکاری مهاجرت کردین به عشق و صلح و خیرخواهی
و کل مسیرو سوت زدین و لذت بردین
به راحتی و به زیبایی
قطعا چالش هایی داشتین
قطعا موارد ناخوب به ظاهر بودن
ولی قلبی که خدارو باور کرده چقدر ممکنه درگیر اون ناخوب ها بمونه
اعتماد بنفسی که رفاقت با الله به آدم میده
اون نیرویی که خودت انتخاب میکنی دستتو بذاری توی دستش
اون رفیقی که اصلا منشش تمام کردن رفاقت در حق توست
اون رفیقی که نه به خواب میره نه غافل میشه یک آن
اون رفیقی که هدایت و راهنمایی رو به خودش واجب کرده
آخه برای کی؟؟؟
برای اونی که توی این کاینات در حد یک غبارم نیست
فقط بنشین ساعتها این فضل رو تماشا کن
این لطف بی انتها
و استاد شما باورش کردین
من هنوزم تا ایمان راه دارم
هرچند نا امید نیستم
بلکه
به شششدت امیدوارم
چرا که یادم میاد حضرت ابراهیم هم با اونهمه ایمان از خدا درخواست کرد قلبشو مطمین کنه
منم از خدا میخوام قلبمو مطمین کنه
ازش میخوام خودشو در زندگی به من ثابت کنه
استاد یه حال خوبی دارم
با اینکه در یه چالشی هستم که هنوز به سرانجام نرسیده
ولی حالم خوبه
قدرت دست همون الله هست که میخوانمش نزدیکترم بهش
البته اون که همیشه از رگ گردن به من نزدیکتر بوده
ولی من ازش میخوام که به سمتش قدم بردارم
سوره شرح رو برای من فرستاده
فایل های داستان های هدایت شما رو برای من فرستاده
داره همه جوره حتی با همین فایل puss in boots بهم میگه برو شادی کن من حواسم به همه چی هست
از بزرگترین وحشت هم نترسی ، محو میشه
اصلا وقتی خداوند نور سماوات و ارضه ، وقتی به هر طرف برگردی وجهشو میبینی ، وقتی همه چیز خیره و الخیر فی ماوقعست
وقتی فقط بهت امید میده و بهت وعده برداشتن بار سنگین از روی شونت رو میده
وقتی هیچ چیز هههیچ چیز در این جهان اتفاقی وجود نداره
به خودم میگم ارزششو داره
حالا که یه مورده میتونم حرفهای استادو تست کنم واقعا
وعده ی الله رو تست کنم
چی بهتر از این
پس تستش میکنم
چالشمو به دستهای با کفایت الله میسپارم
و ازش طلب هدایت میکنم
و با خیال راحتی که ازش خواستم و خودش قدم به قدم بهم داد
عجله رو کنار میذارم
و فقط روی الله حساب میکنم
سعی میکنم شکرگزار تر باشم
سعی میکنم خوشبین تر باشم
سعی میکنم خوشحال تر باشم
سعی میکنم خداوند رو در کسی که قراره به من درس با ارزشی بده ببینم
سعیمو میکنم
و ازش هدایت میخوام
و ازش میخوام قلبمو مطمین کنه
مرسی برای این فرصت نوشتن
همگی مون سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
رفاقت با الله غیر از این سرنوشتی رقم نمیزنه
الهی شکرت
به نام هدایت الله
سلام به اکرم خانوم
چه کامنت عمقی وخوبی برای خودت رد پا به جا گذاشتی
اینقدر کلمات خوب وقوی به کار بردی که من چند بار کامنت قشنگشون رو خوندم تا به درک بالاتری برسم
تبریک میگم بهت وسپاس گذارم که کلام الله رو پر نور تر به من نشان دادی
امیدوارم هر اتفاقی که برات می افته با هدایت الله وخیریت برات داشته باشه
توبهترینی دختر پس با شهامت به بهترینها هدایت میشوی
خدا نگهدار
وای استاد مرسییییی بابت فایل های بی نظیرتون من رفتم این انیمیشن رو دیدم و چه قدر تحت تاثیر اون سگ قرار گرفتم یادش بخیر که چقدر یک تایمی شخصیت اون سگ رو با آموزش های شما پیدا کرده بودم بهترین روزهای زندگیم بودن اون دوره خدایا فوق العاده دلم تنگ شده برای دختری که با کوچیک ترین چیزهها بزرگترین شادی هارو بدست میاورد خدای من چقدر حسش شیرینه دلم میخواد با شکرگزاری و دیدن نعمت ها همون روح پر از آرامش رو بدست بیارم عاشق اون لحظه هاشم که نقشه از دید این راحت ترین لذت بخش ترین مسیر رو نشون میده وای این خود قانونه
گفت آسان گیر بر خود کار ها کز روی طبع سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش
خدایا تو بی نهایت عشقی
چقدر فایل هاتون آموزندست من دیوونشون میشم
ترس یک ترسی رو در رابطم تجربه کردم که بتعث رفتار های اشتباهم شده بود خانمی که مهاجرت کرده بود و از طریقی باهم آشنا شدیم چت کردیم ورزشکارهم هست بهش گفتم من نمیدونم تو این موقعیت چکار کنم با همسرم مشکلم حل شه چه رفتاری کنم گفت قوی باش ضعف نشون نده نترس تا بتونی ثابت کنی که خطایی نکردی و همسرت باورت کنه رفتم با قدرت و ایمان به همسرم توضیح دادم و چقدر حالش خوب شد و چقدر همه چیز به سرعت درست شد و ترس های واهیم از بین رفتن و عشقمون بیشتر شد دقیقا همون ارامشی که باید رو به همسرم دادم و ایشون هم با اون آرامش بهم بسیار بسیار نزدیک تر شد شاید موضوع کامل حل نشده باشه اما من دارم روی خودم کارمیکنم و به این پی بردم تمام مسائل زمانی رخ میده که من به حالت بی انگیزگی و بی هدفی میرسم و میرم تو حاشیه و فراموش میکنم شکر نعمت و خوشبختیم رو بجا بیارم میخوام حالا خوشی بهم بیاد به قول استاد دوروز دوروز نباشه حکایتم
الان هزینه کردم ویتامین خریدم و گوشت خریدم با اینکه عقد هستم و خرجش با خودم شد و استخر و پیاده روی رو شروع کردم همیشه تا ی حد کمی پیاده روی داشتم این مدت کمتر اما خب به خودم قول دادم این بار از کمالگرایی مسیرم رو رها نکنم امروز روز اولم بوده به خودم زمان زیادی بدم ناامید نشم دنبال جادوی یک روزه نباشم شده اجازه بدم خدا منو ببره اجازه بدم آروم آروم تغییرات اتفاق بیوفته بازم برای کمالگرایی اگر راهکاری بچه ها دارن لطفا راهنماییم کنید تا بتونم تو همین مسیر بمونم و ناامیدی رو از خودم دور کنم
سلام زهرا جان
داشتم کامنتهای جدیدی که اومده رو میخوندم…
تا رسیدم به کامنت شما…
اول کامنتت از تجربه های خوبی یاد کردی که چون در مسیر، متعهدتر بودی حالت خیلی بهتر بوده…
برای درک همه این تجربه های فوق العاده بهت تبریک میگم دوست خوبم…
و در آخر کامنتت درخواست کردی راهکاری برای کمالگرایی بهت داده بشه…
چقدرررررر عالی که شما اون تجربه های مقدس رو در پرونده ذهنت داری…
استاد میگن:
ابزار ذهن منطق هستش
و الان شما ابزار رو داری با همین ابزار میتونی افسار ذهنتو بگیری…
درمان کمالگرایی شاکر بودن..
«شکر کامل»
یعنی چی: یعنی الان در هرررررررررررر شرایط هستی از هررررر جنبه ، بپذیری که اولا خودم مسئولشم..
دوم این که بی کم و کاست شکر گزار باشی بدون اینکه خواستهاتو در شکر گزاری دخیل بدی…
مثلااااا غذا میخوری میگی الهی شکر
حالا شاید اون غذا کمی شور باشه..یا روغنش کم و زیاد باشه یا طعمش باب میلت نباشه…( یعنی اگه بگی الهی شکر خوب بود ولییییی مثلا روغنش زیاد بود، شکر کامل بجا نیاوردی)
و همینطور در همه موارد زندگی مثلا الهی شکر بابت وجود همسرم ولیییییی کاش فلان اخلاق رو نداشت ….
بیان این کلمات « ولی ، ای کاش ، کاشکی » و… توی شکر گزاری یا صحبت کردن یعنی ناشکری…
یعنی نارضایتی از شرایط…
یعنی دنبال یک شرایط ایده آل ذهنی…
یعنی کمالگرایی…یعنی عقب گرد…
پس زهراجان آگاهانه در محاوره هات ، در نجواهای ذهنی ، در صحبت روزانه مراقب کلامت باش دوست خوبم…
خوشیخت و موفق باشی و سراسر غرق نور و عشق الهی…
سلام به وجیهه بانوی عزیز و دوست داشتنی
خیلی ازت ممنونم برای این کامنت، کاملا به موقع و خوش زمان رسیدم بهش…
درمان کمالگرایی شاکر بودن.
«شکر کامل»
یعنی چی: یعنی الان در هرررررررررررر شرایط هستی از هررررر جنبه ، بپذیری که اولا خودم مسئولشم..
دوم این که بی کم و کاست شکر گزار باشی بدون اینکه خواستهاتو در شکر گزاری دخیل بدی…
بیان این کلمات « ولی ، ای کاش ، کاشکی » و… توی شکر گزاری یا صحبت کردن یعنی ناشکری…
تا حالا از این منظر نگاه نکرده بودم وقتی کلمات ولی، ای کاش، اما و … ناسپاسی میشن، منطقیه چون باعثِ سپاس گزاریِ کامل نمیشن.
مرسی از یاداوریِ این نکات جالب و کاربردی.
جالبه که امروز هدایت شدم به شنیدنِ مجددِ فایل 180 سفر به دور امریکا که فحواش سپاس گزاری هست…
ممنونم وجیهه جان، بهترین ها برای شما مهربان.
الهی شکرت
سلام وجیه جانم امیدوارم حالت عالی باشه اومدم کامنت هایی که گذاشتم رو بخونم این کاکنت رو مرور کردم
یک پیش سال دقیق!
من چقدررر راهمو از اون زمان تا الان پیدا کردم
گواهی نامه گرفتم
شنا رو عالی یاد گرفتم
و بعد اون علاقم رو پیدا کردم
حتی بجز اینکه اموزش دیدم اموزش هم دادم!
از اون حاشیه ها چقدررر دور شدم خدایا صدهزاااار مرتبه شکرت
خوشحالم بابت احساس خوبم
خوشحالم مدارم بالا تر اومد
خوشحالم که رابطم با همسرم و خانوادم بهتر شد
و چقدر یاداوری گذشته باعث امید میشه بفهمی رشد کردی
ممنونم از کامنت فوق العادت