درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عشق و خانم شایسته بزرگوار
من این انیمیشن نگاه کردم
به همراه جمعی از خانواده
به این نکته رسیده بودم که که اون سگ کوچیکه دیده مثبتی داره و همه چیز برای آسان و مثبت پیش میره ، ولی وقتی به کسای دیگه میگفتم اون ها دید برعکس داشتن که این سک شیرین عقل و هالو هست
میخوام بگم وقتی تو مدار نباشی ، وقتی تو فرکانس نباشی دیدگاه تو نسبت به اتفاق های خوب اما به ظاهر بد هم تاثیر گذاره
از دید من اون سک یک شخصیت هدایت شده بود که باعشق کارها و پیش میبرد و خدا مواظبش بود و آخر خوشی داشت ، اما کسانی که باهم فیلم نگاه کردیم این باور و داشتن که یک شخصیت سر به هوا هست که همش سوتی میده و دیگران مسخرش میکنن
برداشت ما از یک اتفاق بستگی به افکار ما داره
سلام استاد عباسمنش و سلام خانم شایسته.
استاد هرچی بیشتر به لطف الله بزرگ و مهربان خالق جهانیان توی مسیر هدایت الهی حرکت میکنم بیشتر متوجه میشم که شما (به قول خودتون که واحد اندازه گیریتون هیولاست:) چه هیولایی هستید در درک قوانین و واقعا چقدر عمیق مفاهیم رو آموختید و خدا رو شکر میکنم که خداوند به همچین استادی هدایتم کرد. از شما سپاسگزارم. خیلی دوسدارم ببینمتون و باهاتون همصحبت بشم و میدونم اون روز میاد ایتاد عزیزم.
استاد این فایل که مثل همه فایلهای دیگتون عاااالیه
دیروز به من گفته شد که بیام توی سایت و لیست آخرین فایلهای دانلودی رو سرچ کنم و وقتی سرچ کردم دیدم یه فایل جدید اومده. بعدش هم با ادامه هدایت خداوند دانلودش کردم و خیلی جذاب بود و همینطور که توی مسیر سرسبز هدایت به گفته خودتون وقتی حرکت میکنم واقعا درکم از قوانین بالا و بالاتر میره و ادراک و شرایط و اتفاقات تغییر میکنه. الان میخوام یه بار دیگه برم و فایل رو گوش کنم تا به امید خدا و لطف و فصل و هدایت خدای عزیز و بزرگ و مهربانم از هدایتها و آگاهی های جدیدتر و عالی تر بهره مند بشوم انشاالله.
دیشب انیمیشن رو دیدم و باید بگم من رو برد به یه دنیای دیگه. از تاثیرگذار ترین قسمتهاش اون قسمتی بود که دوتا گربه ها و اون سگ نقشه رو اولین بار باز کردن و اینکه دقیقا طبق قانون که شما واقعا خالصانه ( نمیدونم از چه اصطلاحی بهتر از ( خالصانه ) باید استفاده کنم) آموزش میدید راه هر کدوم نسبت به باورهاشون تغییر میکرد و این آموزه رو توی این انیمیشن با رسم شکل و نمودار توضیح داده بود. وااای چقدر عالی بود خدایا شکرت. این انیمیشن از جذب بچه های خانواده صمیمی عباسمنش بود. من رو توی دوره دوازده قدم اونجایی که درباره تمرین ستاره قطبی برای اولین بار توضیح میدید یاد اون قسمت انداخت که میگفتید توی یه جنگل یه قسمتی همه چیزهای عالی و خواسته های عالی ثروت و نعمتها و سلامتی و عشق و روابط عالی و همه چیزهای عالی و بینظیر قرار دارن و هر کسی از یه راهی به سمت اونا حرکت میکنن گفتید دره ها هستن کوه ها و رودخانه های خروشان و حیوانات درنده که اکثر اونایی که به دنبال اون قسمت مورد توجهشون توی جنگل حرکت میکنن از این دره ها و حیوانات وحشی و رودخانه ها و … باید رد بشن تا پوستشون کنده بشه و پدرشون دربباد تا برسن. ولیییییی یه تعدادی هم هستند که از جاده جنگلی آسفالت و امن سوت زنان از مناظر لذت میبرن و به سمت خواسته هاشون حرکت میکنند و میرسن به نعمتها. و این قسمت انیمیشن دقیقا تعریف داستان تمرین ستاره قطبیه. این انیمیشن جذب بچه های 12 قدم و سایر دوره ها و فایلهای شماست.
روزتون بی بهانه و بی نهایت خوش
سپاسگزارم
سلام استاد جان ومریم مهربونم
دیشب پسرم فیلم گربه چکمه پوش را دانلود کرد ومن وهمسرم وپسرامون چهار تایی انیمشین و دیدیم ،وچقدر لذت بردیم شخصیت های انیمیشن و تحلیل کردیم و با توجه به فایل استاد در مورد شخصیت ها و کارکتر های این فیلم با همدیگه صحبت کردیم و چقدر شخصیت گربه چکمه پوش و من میبینم من جمله که خودمم هم یکی از همین افراد بودم ،هیچ وقت از خودم و عملکردم راضی نبودم و دنبال عالی تر شدن بودم و برای رسیدن به این خواسته شب وروزما یکی میکردم و اثراتش روی بچه هام هم بود ازشون توقع زیادی داشتم البته هنوز هم جای کار دارم ،ولی به لطف خدا و آموزشهای استادم خیلی بهتر شدم آرامش بیشتری پیدا کردم دارم درک میکنم که زندگی همینه که الان دارمش موفقیت همین سلامتی همین دورهم نشستن و تماشای این انیمیشنه و گفتگو دربارش دارم درک میکنم که خبر خاصی نیست به نهایت ثروت معروفیت هم که برسیم آخرش میبینیم خبری نیست و اصل لذت بردن از مسیره ، شخصییت سگ داستان چقدر برام جذاب بود کسی که زندگی و آسون میگیره و دنیا هم براش آسونی و زیبایی میخواد و میشه ،، دیدم و درک کردم که میگن ترس برادر مرگه یعنی چی ،وقتی گربه میترسید عزراییل ظاهر میشد ، سوزاندن فرصتها و هشت بار مردی وهنوز آگاه نشدی اصلا حواست نیست که چنتا دیگه داری و چقدر زود دیر میشه درک کردم دیدن داشته هام خوده خوده نعمته خوده توانگری ، دختری که خودشا تافته جدا بافته از خانواده ش میدونست و دنبال محبت و خانواده جای دیگه تو توهمات میگشت ، تقسیم آرزو چقدر جذاب بود ، من شادیمو ارزوما باتو شریک بشم با تو شادی کنم ، سگ داستان گفت اگه تو به خودت اعتماد کنی انگار به من اعتماد کردی چقدرررر جالب بود برام ، که من جدای از تو نیستم و تو جدای از من نیستی ،اون پسر تپل خیلی بزرگ که گفت ی زندگی مسخره داشتم !!!!!پدرو مادر مهربون درآمد عالی که خیلی بیخود بودن از نظرش دست به هر چی میزد طلا میشد و داشته هاشو نمیدید دنبال چیزی دیگه بود چقدر فرصت میسوزونیم باید شادی کنیم بقول حضرت حافظ سخت میگیرید جهان بر مردمان سخت کوش بابام ی ضرب المثل میگه از پشت غلبور (الک )هر جور به زندگی نگاه کنی همون جور میبینی و جهان بتو نگاه میکنه ، بعد از انیمیشن چقدر با صدای بلند خداروشکر کردم که لیاقت دریافت این آگاهی را داشتیم و در مدارش بودیم بعد از دیدن فیلم در تمرین ستاره قطبیم جز ب جز آگاهی ها را که از دیدن فیلم دریافت کردم نوشتم و خدا را شکر کردم و بار دیگه یاد گرفتم که زندگی شادی و آرامشه زندگی لمس یک درخت و نوازش یک گربه و بوییدن گلهاست زندگی درآغوش گرفتن بچه ته زندگی زنگ زدن به مادرت و احوال پرسی ازشه زندگی پیاده روی رفته و پختن یک غذا و عشق و چاشنی اون کردنه ،خبر ی نیست ،……….
و خدایی که در این نزدیکی است…
استااااااااد استاااااااد استاااااااااد! من کامنت های نسبتا زیادی روی سایت گذاشتم. و خیلیاشونم رو هم دوست داشتم شما بخونین. اما اگه فقط یه کامنت رو بتونم انتخاب کنم و از صمیم قلبم آرزو کنم که کاش استاد اون رو بخونه همین کامنته. از بانو شایسته هم خواهش می کنم اگه این کامنت من رو خوندن یا محتواش رو به استاد ارائه بدن و یا از طرف من ازشون خواهش کنن کمی زمان بذارن و این کامنت من رو مطالعه کنن.
بنا به تعهدی که برای گذاشتن کامنت روزانه به خودم داده بودم، قصد داشتم حالا که جلسه اول دوره به صلح رسیدن با خود رو تموم کردم، امشب بیام و برداشت هام از این جلسه رو در صفحه مربوطه بنویسم، اما هدایت شدم به تماشای یک لایو که محتوای اون شدیدا منو تکون داد و باعث شد که بیام و این کامنت رو در آخرین فایل قرار گرفته روی سایت بذارم. این کامنتی که میذارم در مورد محتوای این فایل فوق العاده نیست. من این فایل رو باید بارها و بارها بشنوم تا بتونم درکش کنم و برداشتمو ازش بنویسم.
لایوی که تماشا کردم مربوط به حدودا یکی دو سال پیشه. به فرد برگزار کننده و مضمون این لایو به دلیل حواشی بعدش اشاره نمی کنم اما خود شما قطعا با خوندن کامنتم متوجه موضوع خواهید شد. میخوام بگم چققققققددددددددددر وقتی یه انسان در مسیر درسته، سنگ هایی هم که به سمتش پرتاب میشه باعث رشد کردنش خواهد شد.
استاد عزیزم! دورتون بگردم! قربونتون برم! من هیچوقت این قدر نسبت به شما احساساتی نبودم. اما الان اینقدر احساسات در درونم غلیان می کنه که دلم میخواست کاش بهتون دسترسی داشتم و آن چنان در آغوش میگرفتمون که هیچکس رو تا حالا اون طور در آغوش نگرفتم.
علت این هیجان احساسات درون من، اینه که تماشای این لایو خیلی قشنگگگگ حرفای شمارو بهم اثبات کرد. خیلی خوب بهم نشون داد چطور خداوند محافظت می کنه از کسی که بهش ایمان داره. تماشای این لایو باورهای من رو نسبت به سخنان شما صدبرابر کرد.
گاهی یه اتفاقاتی میفته که ظاهرش خوب نیست اما باطنش خیلییییییییی خوبه! روز پنجشنبه 10 تیر 1395، شما فایلی منتشر کردین به اسم «پاسخ» که اون فایل اختصاص داشت به پاسخ شما به یکی از ایمیل های افراد سایت که در مورد صحبت یکی از سخنرانان حوزه موفقیت در مورد شما، سوالی پرسیده بود. اون فایل الان روی سایت نیست اما من هنوز دارمش و هر بار با گوش دادنش چیزای زیادی یاد می گیرم. البته اون زمان که این فایل منتشر شد من یه جوون 22 ساله بودم که انگار در یه فضای دیگس! و هیچی نفهمیدم. اما الان خیلی خیلی بهتر می فهمم که وقتی توی اون فایل گفتین «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد» یعنی چی!
اون سخنران فکر می کرد با صحبت در مورد شما، می تونه جلوی انتشار آگاهی هایی که به قلب و روح شما نازل میشد رو بگیره اما هرگز نمیشه کسی که به خدا ایمان داره رو بهش کوچکترین لطمه ای زد.
در فایل توحید عملی قسمت 6 شما صحبت کردین از تهدید های گاه و بیگاهی که در شروع کار باهاش مواجه میشدین. آدمایی که شمارو به انداختن توی جایی که عرب نی انداخت! تهدید می کردن و با رگای باد کرده میگفتن ما پدرتو درمیاریم. بیچارت می کنیم. نمیذاریم نفس بکشی! و … الان اونا کجان؟! استاد عباس منش کجاست؟!
الله اکبر از قدرت خداوندی! وقتی که میگه کیست کسی که ما بخوایم یکی رو ببریم بالا اون بتونه جلوی مارو بگیره؟! (البته برای اینکه ذهن من نجوا نکنه میگم: خدا به طور ویژه برای استاد نخواسته که ایشونو ببره بالا! بلکه این استاد بوده که خواستن خدا رشدشون بده. فرصت رشد برای همه ما یکسانه و هرکس بتونه مثل استاد عباس منش روی خودش کار کنه، میرسه به هر اون جایی که دلش میخواد)
استاد! عمیقا شمارو تحسین می کنم. با همه وجودم. از وقتی شروع کردین به کار روی ذهنتون، چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتین. فوت فرزند، جدایی از همسر محترمتون، بدهی های مالی، از دست دادن تیم کاری و … . البته که این چالش ها خیلیاش به باورهای وقت خودتون برمیگشته اما در نهایت از شما یه انسان قوی و توحیدی ساخته که باعث شده همه توجهش به سمت الله باشه. و کاری به حواشی دورش نباشه. حتی اگه از سمت افرادی که از لحاظ فیزیکی بهش نزدیکن، آماج یه سری صحبت های چرت و بی پایه قرار بگیره.
چقدر من باور شما و اعتقادات شما رو درست می بینم. وقتی که هرکس که ذره ای با شما قرابتی داشته، سعی می کنه با تخریب شخصیت استاد عباس منش برای خودش اندک اعتباری بخره و شخص استاد عباس منش، کوچکترین توجهی به این موضوع نداره.
توی فایل توضیحات بیشتر در مورد قسمت 5 مصاحبه با استاد عباس منش که الان دیگه توی سایت نیست، از رهاییتون نسبت به عزیزترین آدمای زندگیتون صحبت کردین. گفتین که من با وجود این همه علاقه ای که به عزیزدلم دارم، اگه همین الان بگه میخوام برم به خداوندی خدا، شاید دو سه ساعت ناراحت بشم اما بعد سریع به زندگی برمیگردم. و حتی از این هم پیشتر رفتین! رفتین سراغ پاره تنتون. فرزندتون. پسر برومند، زیبا و رشیدتون. گفتین هیچ کس رو در این دنیا به اندازه میکائیل دوست ندارم. اصلا عشق این بچه در دل من جوری وارد شده که خیلی عجیبه. اما همین پسر، با این همه عشقی که بهش دارم، اگه یه روزی بگه بابا نمی خوام باتو باشم، به خداوندی خدا خیلی ساده به زندگیم ادامه میدم.
گفتین من فقط به خدا وابسته ام. اگه همه عزیزانمو، مال و مکنتمو، اعتبار و آبرومو و تمام چیزهایی که ساختم رو از دست بدم، خدارو دارم و خدا برای من تماما کافیه. وااااای از این حرفای بزرگ. ازین حرفایی که فقط روی زبون میشه به سادگی بیانش کرد. من حتی می ترسم تکرارش کنم! اونوقت شما نه تنها تکرارش کردین، بلکه در عمل هم واقعا این کارو انجام دادین.
هیچوقت نمی تونستم این حرفهای بزرگ شمارو درک کنم تا اون لایو رو دیدم! تماشای اون لایو دنیایی از درس بود برای من. درسهایی که حالا حالا ها باید حلاجیش کنم تا بفهمم! یکی از بزرگترین درسهاش این بود که هیچ وقت، مطلقا هیچ وقت و هیچ وقت نباید روی هیچ بنی بشری حساب کنم. هر کس که می خواد باشه. کافیه فقط ذره ای حساب کنم روی کسی که الان کنارمه و داره بهم محبت می کنه، خداوند آن چنان گوشمو می پیچونه که بفهمم جز اون نباید حساب کنم.
باید این رو بارها و بارها تکرار کنم که: «هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست!»
باور به این جمله و پذیرفتنش باعث میشه هیچ وقت از کسی انتظار نداشته باشم. باعث میشه هیچوقت روی هیچ بنی بشری حساب نکنم.
درس دیگه ای که این لایو برای من داشت این بود که چقدر آدمای اطرافم مهمن! و چقدر می تونن روی ذهن من تاثیر بذارن. چقدر کنترل ورودی های ذهن کار مهمیه! و اگه من ذره ای روی این موضوع کم کاری کنم، حتی اگه در بهشت برین باشم، به قعر جهنم می تونم سقوط کنم. شنیدن حرف های بقیه (هرچند که از عزیزانم باشن) می تونه روی مغز من تاثیر بذاره و باید هر چقدرهم که برام مهمن، وقتی حرفایی می زنن که نباید بزنن، بذارمشون کنار و دیگه بهشون کوچکترین توجهی نکنم. چون اگه این توجه رو داشته باشم، می تونن روی من شدیدا تاثیر منفی بذارن.
درس سوم رو از شما یاد گرفتم استاد! بارها و بارها در مورد اعراض حرف زدین. آیاتشو از قرآن برامون آوردین اما برای من همچین موضوع واضح و شفاف نبود. تا این که دیدم این لایو مال بیشتر از یک سال پیشه و شما در تمام این مدت آروم و ساکت بودین و هیچ تغییری در عملکردتون لحاظ نکردین. به روزرسانی دوره کشف قوانین رو هم به تازگی تموم کردین و دارین روی دوره عزت نفس کار می کنین. این برای من خیلی درس بزرگیه.
سنگ هایی به بزرگی یک کوه به شما برخورد کرده اما دریغ از ذره ای خروج از مسیر! دلیل نتایج شما همینه!
سید حسین عباس منش کسی بوده که در تمام این سال ها بارها و بارها پشت سرش حرف زدن! چیزهای زیادی گفتن اما اون آدم تمرکزش روی خودش بوده. فرقی نمی کرده کی حرف می زنه و چی میگه! حرف حاشیه ای جاش توی سطل زبالس! نه توی مغز آدم! چقدر خوب شما این قوانین رو اجرا می کنین استاد! واقعا نتایجی که گرفتین نوش جونتون.
نوش جونتون پارادایس. نوش جونتون فرشته ای به نام مریم شایسته. نوش جونتون اعتبار و عزت و تاثیرگذاری ای که دارین. نوش جونتون سلامتی و اندام زیبایی که دارین. و از همه مهمتر، نوش جونتون رابطه ای که با خدای خودتون، رب خودتون دارین.
این لایو رو که دیدم، حس کردم نیاز دارم باهاتون حرف بزنم. از صمیم قلبم آرزو می کنم این کامنت من رو بخونین. آرزو می کنم پیغامم به گوشتون برسه و بهتون بگم که من، مسعود محمدی، شاگرد کم کار و شیطون گذشته و پشیمان و نادم کنونی، از تماشای این لایو به اندازه هزاران واحد دانشگاهی درس گرفتم.
برام عزیز بودین، عزیزتر شدین. خدا عزت و بزرگیتونو بیشتر کنه استاد که این همه در زندگی افراد مختلف تغییر ایجاد کردین.
دستتونو به گرمی و شمارو در آغوشم می فشارم..
در پناه الله یکتا، تنها و تنها و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و موفق باشید.
خدانگهدار
1402.05.16
02:04
سلام دوست خوبم
سپاسگذارم هستین
سپاسگذارم بابت این حرفهای دل زیبا بین وزیبانگرتون تحسینت میکنم احسنت
آفرین مسعود جان
سپاسگذارم
توی فایل توضیحات بیشتر در مورد قسمت 5 مصاحبه با استاد عباس منش که الان دیگه توی سایت نیست، از رهاییتون نسبت به عزیزترین آدمای زندگیتون صحبت کردین. گفتین که من با وجود این همه علاقه ای که به عزیزدلم دارم، اگه همین الان بگه میخوام برم به خداوندی خدا، شاید دو سه ساعت ناراحت بشم اما بعد سریع به زندگی برمیگردم. و حتی از این هم پیشتر رفتین! رفتین سراغ پاره تنتون. فرزندتون. پسر برومند، زیبا و رشیدتون. گفتین هیچ کس رو در این دنیا به اندازه میکائیل دوست ندارم. اصلا عشق این بچه در دل من جوری وارد شده که خیلی عجیبه. اما همین پسر، با این همه عشقی که بهش دارم، اگه یه روزی بگه بابا نمی خوام باتو باشم، به خداوندی خدا خیلی ساده به زندگیم ادامه میدم.
گفتین من فقط به خدا وابسته ام. اگه همه عزیزانمو، مال و مکنتمو، اعتبار و آبرومو و تمام چیزهایی که ساختم رو از دست بدم، خدارو دارم و خدا برای من تماما کافیه. وااااای از این حرفای بزرگ. ازین حرفایی که فقط روی زبون میشه به سادگی بیانش کرد. من حتی می ترسم تکرارش کنم! اونوقت شما نه تنها تکرارش کردین، بلکه در عمل هم واقعا این کارو انجام دادین.
هیچوقت نمی تونستم این حرفهای بزرگ شمارو درک کنم تا اون لایو رو دیدم! تماشای اون لایو دنیایی از درس بود برای من. درسهایی که حالا حالا ها باید حلاجیش کنم تا بفهمم! یکی از بزرگترین درسهاش این بود که هیچ وقت، مطلقا هیچ وقت و هیچ وقت نباید روی هیچ بنی بشری حساب کنم. هر کس که می خواد باشه. کافیه فقط ذره ای حساب کنم روی کسی که الان کنارمه و داره بهم محبت می کنه، خداوند آن چنان گوشمو می پیچونه که بفهمم جز اون نباید حساب کنم.
باید این رو بارها و بارها تکرار کنم که: «هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست!»
باور به این جمله و پذیرفتنش
سپاسگذارم هستین ومکتوب میکنی ما لذت ببریم
به نام خدا
استاد عزیز من ، باورتون میشه که دقیقا امروز من هم همین آگاهی و جمله ای که فرمودید بهش رسیدم
بذارید توضیح بدم یکم…
خوب با توجه به جلسات فوق العاده کشف قوانین زندگی ، چندبار حال خودم پرسیدم و خوب نبودم.
ناامید بودم،استرس داشتم،میترسیدم …
تمرکزم روی ناخواسته هام بود و من باید آگاهانه هی جهت دهی میکردم به افکارم …
دقیقا تو تمام افکاری که این احساسات منفی برام بوجود آورده بود با من شروع میشد!!
من نمیدانم چیکار کنم
من نمیتونم فلان کار انجام بدم
من قدرت و توانایی فلان چیز ندارم و…
خیلی خیلی خیلی یهویی اینو حس کردم امروز که زینب مگه تو تا الان کاری کردی؟
بخدا استاد دقیقا این جمله ای که گفتید
مگه خون تو رگ تو هدایت میکنی؟
مگه میری دسشویی تو برای دفع بخش هایی که بدنت نیاز نداره کاری میکنی؟
اب و غذایی که قبلش میخوری تو توی بدنت هدایت و جذب میکنی؟
برای دیدن و شنیدنت چی کار میکنی؟
و الان با فایل فوق العاده شما من دیگه هیچ وقت این جملات فراموش نمیکنم…
من تازه فهمیدم که اصلا من کاری نمیکنم !!
اگه درسی خوندم با کمک خدا و هدایت سلول های مغزی ام بوده که اصلا تونستم یاد بگیرم!
اگه بخاطر زیبایی یا هر چیز دیگه ای تحسین شدم همه اش از خدا بوده و من چیزی از خودم ندارم!
اگه من اینجا هستم و دارم آگاهی کسب میکنم از لطف و هدایت پروردگارم بوده و من که تلاشی برای پیدا کردن اینجا نکردم!
اگه من سوال میپرسم و جوابش پیدا میکنم من هدایت شدم به اون جواب توسط خداوند نه اینکه اصلا من کاری کرده باشم!
استاد شما گفتید تو شکم مادر ما نمی تونستیم زنده بمونیم،دست نداشتیم،پا نداشتیم ضعیف بودیم و… همه کارا خودش انجام داده که تونستیم رشد کنیم و به دنیا بیایم و فرصت کنیم تا خالق زندگی خودمون بشیم …
من الان میفهمم که ما هنوز هم همین قدر ضعیف هستیم ، درسته دست و پا داریم ویکم قد کشیدیم ولی هنوز هم خدا هدایت میکنه، هنوز خودش روزی میرسونه، خودش حفظ میکنه ما رو تا زمانش که وارد دنیای دیگه بشم…
هنوز هم ما کاری نمیکنم
هنوز هم همون قدر ضعیف وناتوانیم و همه اعتبارمون دست خداست
این فایل مثل همه فایل هاتون فوووووق العاده بود ، مخصوصا اون بخش هایی که من تازه دارم کم کم درکش میکنم
آیه 42 سوره کهف
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۴٢﴾
و میوههایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود. و [به حسرت] میگفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم.» (42)
سلام به همه
امیدوارم عالی باشید
امشب میخاسم دوباره کامنتم رو روی سایت خودم منتشر کنم به اسم دل نوشته پول با خدا قسمت هفتمش ولی حسم گفت بیام اینجا بنویسم
فعلا به دلیل یه مشکلی ک توی سایت پیش اومده نمیتونم تفسیرهامو به اینجا منتقل کنم
دارم رفعش میکنم و به راهکارش هدایت میشم
این یکی رو میخام اختصاصی برای اینجا بنویسم
وای که چه قدر خوب بود این انیمیشن
چه قدر عالی بود
توی این چن روز گذشته دو بار دیدمش
دفه اول که گریم گرفت یه قسمت هاییش
چه قدر خودم رو دیدم توی خیلی از قسمتهاش
و چه قدر خوب بود از همه لحاظ
من چند هفته پیش این آیه رو خوندم
نمیدونستم داستان این آیه چیه
برای خودم نوشتم چرا شرک؟ و اسم آیه رو نوشتم و توی گوشیم ذخیره کردم
تا این که هدایت شدم به این انیمیشن
داستان آیه امشب داستان همون مردی که میره توی باغش که پر از میوه بود می ایسته و میگه
گمان نمیکنم که این باغ زوال داشته باشه
و حتی اگه دنیای دیگه ای هم وجود داشته باشه
فک نمیکنم خدا منو جای بد بفرسته
قبلشم رفیقش که هیچی نداشته رو یه ذره میکوبه آ
بعدشم که اینجوری میگه
دیگه فاتحه خودشو یه باره میخونه خلاصه
بعد همون شب اگه اشتباه نکنم کل محصولاتش از بین میره
اول آیه رو باهم بخونیم
و میوههایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود. و [به حسرت] میگفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم.» (42)
خلاصه حسابی مغرور میشه
دیوانه میشه
خلاصه یه پا گربه چکمه پوش میشه آ
بعدم همه چیش رو میبازه
و تمام
دقیقا داستان گربه چکمه پوشه انگار
من به خودم میگفتم خدایا چرا اینجا شرک آورده
آخه اینکه چیزی رو کنار خدا قرار نداده
ولی از رفتارهاش فهمیدم خودشو کنار خدا قرار داده
به خودش مغرور شده
تا قبل از دیدن این انیمیشن نمیتونستم اینجاشو بفهمم
نمیتونسم دلیل اومدن شرک توی این آیه رو بفهمم ولی خدا هدایتم کرد و فهمیدم
برای همه ی ما همین شکلیه
من نشستم با خودم یه دو دو تا چهار تا کردم دیدم
اوضاع خودم خیلی افتضاحه
دیدم من دقیقا مخالف شکر گذاری هستم
دیدم اصن نعمت هام رو نمیبینم
دیدم فقط روی خودم حساب باز کردم نه روی خدا
دیدم با همه زورم دارم تلاش میکنم ولی کارم اونجوری که باید پیش بره نمیره
هنوزم همون مشکلات قدیم مالی هست حل نشده
هنوزم همونا کنار من هستن
چون من تغیر نکردم
چون من شکر گذار نیستم
چون من دقیقا کافرم به همه ی نعمتها
اصن از صب که پا میشم به این امید پا نمیشم که آخ جون یه روز دیگه اس
یه نعمت از طرف خداس
دقیقا مثل اون دو تا گربه فک میکنم
این رفتارا رو لوس بازی میبینم
دقیقا اونا هم توی انیمیشن اونجایی که نقشه اون سگ رو دیدن
اگه دوبله سورن رو ببینید
میگه این راه تو خیلی لوسه
انگار برای ماها راه های آسون و بی خطر غریبه اس
از بس نعمت های خدا رو ندیدیم
از بس تمرکزمون روی ناخواسته ها بوده
بعد از همه ی اینا گذشته برامون افت داره اصن شکر گذاری کنیم
میگیم خب اینا رو که همه دارن
نمیگیم که میتونس خدا ما رو بیست هزار سال پیش به دنیا بیاره
که موبایل رویاش هم نمیتونس وجود داشته باشه
اینا میتونسه اتفاق بیوفته
ولی موضوع دقیقا این کلمه اس لوسسسس
شکر گذاری لوس بازی
توجه به نکات مثبت لوس بازی
آره اینا لوس بازیه
ثمره اش اون مسیر سخته اس
اون مسیره اس که اصن نمیشه ازش جون سالم ب در برد
واقعا این حالا انیمیشن بود
ولی من برای رسیدن به درآمد خیلی خوب از کارمم دقیقا از همون مسیر صعب العبور رو برام میگفتن و میگن هنوزم
ولی فک کن هدایت بشی به یه مسیری که توش گل و بلبله
من توی یه تایمی پارسال همین موقع ها هدایت شدم به یه مشتری
که اون موقع برای پروژه های ساده پولهای به نسبت خوب میداد که بقیه تعجب میکردن
برای خودمم عجیب بود نکنه این پولها رو نباید بگیرم
با اینکه روش همون راه سگه بودا
اصن طبیعی اینکه راحت پولهای خوب در بیاری
آروم آروم هدایت بشی به پلنهای سخت تر
و پولهای خیلی بیشتر
(قرار نیست تا آخر عمر توی منطقه امنت بمونی جلسه سی و سه روانشاسی ثروت یک)
بعد پولهای بیشتر
و همینجوری سوت بزنی
با چالش رو به رو بشی
ولی تو بزرگتر باشی
و خیلی سریع رشد کنی
خیلی سریع پولهای خیلی خوب بسازی
و این کل داستانه زندگی
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
دوستون دارم
سلام مجید جان
خیلی زیبا نوشته بودی ، من از کامنت زیبات لذت بردم
به قول استاد که همیشه به این نقل قول تاکید میکنن که:
شرک مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شبه
دقیقا همین ماجراس، ماجرای مغرور شدن به خود.. اینکه یه مدت بری جلو بعد یادت بره از چه مسیری اومدی
به خودت مغرور بشی
دیگه مسیرو یادآوری نکنی
دوباره بری تو در و دیوار…
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه» [1]
«ما او را از آب نطفه در هم آمیخته خلق کردیم تا او را بیازمائیم. »
باید همیشه و هرجا نگاه کنم ببینم چجوری از عدم ،روح خدا در من دمیده شد و به قول استاد عزیزم سرمو جلوی خدای خودم پایین بگیرم..
گاهی وقتا به خودم یادآوری میکنم ، میگم تو انسانی ، روی زمین ، در این زمان و این مکان
میتونسی انسان نباشی و هرچیز دیگه ای آفریده بشی و یا همونطور که خودت گفتی ، ممکنه خدا منو قرن ها قبل می آفرید و نه در این زمان( واقعا دید زیبایی بود)
اما لایق بودی و لیاقت داشتی که انسان باشی ، باید تلاش کنی و خودتو ارتقا بدی..
یه چیز دیگم الان دلم خواست یه متنم اضافه کنم اونم اینه که :
معمولا مادر و پدرها یه سری خواسته ها برای فرزندشون دارن که فکر میکنن اون براش درست ترین کاره
در صورتی که ممکنه فرزندشون اصلا یه هدف دیگه ای داشته باشه یا یه فکر دیگه ای و خواسته های دیگه ای داشته باشد که کاملا متفاوته
تازگیا که داشتم دربارهی این نوع خواسته های خانوادم فکر میکردم یهو یه صدایی درونم خیلی خیلی بلند گفت :
تو بچه ی پدر و مادرت نیستی ، از همون ابتدا هم نبودی
یعنی انقدر صداش بلند بود که هرروز میشنوم…
بهم گفت تو باید راه خودتو بری ، خدا تورو آزاد آفرید.. فارغ از هرچیزی …
قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَا.
… بگو او پروردگار من است،خدایى جز او نیست، بر او توکل کرده ام و بازگشت من به سوى اوست.
سلام وصد سلام
سلام به روی ماهت مجید جان
سلام به ابهت روح بزرگوارت دوست عزیزم باور کن دلم برا کامنتهای تنگ میشه من همیشه سپاسگذارم که هستی ومکتوب میکنی سپاسگذارم مجید نازنین
باورکن از ته دل مکتوبات شما حال روح حال دلم رو خوب میکند خوب به معنای واقعی مجید خوب واقعی .سپاسگذارم
سپاسگذارم هستی ونفسهایت با نفسهایم در این عصر همزمان هست وتپش قلب داریم سپاسگذارم دوست خوبم
سپاسگذارم
سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم
استاد گلم،ازوقتی که شما گفتید فیلمها وورودیهای بد رو حذف کنیم،به نظرم برای من دوسه سالی هست که فیلم وسریال نمیبینم.منی که وصل تلوزیون جم ترکی وسریالهای مزخرف امریکای لاتین بودم والان مدتهاست که حتی هرکسی یرام ازیه فیلمی تعریف میکنه ،میگم من فیلم نمیبینم ومیگن خب وقتتو چجوری میگذرونی،ومن میگم کارزیاد دارم
وتوی دلم میگم من یه سایتی دارم که سرریه وفقط مال خودمه ،چون اگه بدونن کمی مسخره میکنن والبته اصلا مهم نیست
اما باهمه این احوال گاهی بصورت ناخوداگاه زمانی که همسرم تلوزیون میبینه،یه جمله هایی رو میشنوم وگاهی جملات بهم الارم میدن که بیشترنگاه کنم
وبصورت خیلی زیبایی مثل استادم ،توی ذهنم ،ازهمون تکه فیلم کلی قانون درمیارم
گوش وچشم وحسم به قوانین حساس شده وازهمه چیز میتونم قانونودریافت کنم وبرام بیشترتاکید بشه
شعرشاعران بزرگ،کتابهای عالی،وکلا توی فضای مجازی هم فقط پستهایی درمورد بزرگان هررسته ای رو که میبینم،میفهمم رد پای درک قانون تو زندگیشونه، چه اگاهانه( که اکثرا همینطوره،)وچه نااگاهانه.
ورودیهامو به روی همه چیزای بد تقریبا بستم وچشمهام هرروز بازتر میشه .
چشمهام ازاول هم خیلی بیشترزیبا بین بود وخوبیهای دیگرانو میدید وهمه چیز برام سهل الوصول بود تا وقتی که رفتم توی یه خونواده سختگیرکه برای هرکارجزیی سخت میگرفتندواونقدر خودشون ودیگرانو اذیت میکردن که بیزارمیشدی والبته کم کم منهم همونطورشدم ولی بیشتر به خودم سخت گرفتم تادیگران.وجهان هرروزکارها و برام به شدت سخت کرد تا هم مسیر شما شدم.ایمان نداشتم ومغرور بودم ،کلا خودمو برنرازهمه میدونستم واونقدر به قول استاد جونم،چک ولگدخوردم تا دیگه به خدا گفتم بسمه.
وامشب بعد چندین وقت نشستم واین فیلموکامل دیدم وکلی لذت بردم وچیز یاد گرفتم واحساس عالی بیشترازهمیشه پیدا کردم.
خیلی خوب مفهوم ترس وگربه وصفا وصمیمیت وزیبا بینی سگ رو نشون میداد ومرگ که گفت بازم میام وگربه گفت :بله ولی روزمرگم.
واون دخترکه نعمتاشو نمیدید
چقدرتمثیلهای زیبا،طوریکه فکرمیکنم نویسنده داستان حتما عباسمنشی بودهاستیکرخنده
اساتید درجه یک من،
ازاینکه شعرملاصدرا و پروین اعتصامی رو تو قلب ومغزم حک کردین سپاسگزارم وحالاهم این انیمیشن جذاب.
ازاینکه قوانین جهانو درک میکنم واحساس خوشبختی کامل میکنم ازخدا وشما سپاسگزارم
ازاینکه چشم زیبابینم این امکانو بهم داده که به همه عشق بورزم سپاسگزارم
دست وزبانم قادرنیست شکر اینهمه نعمت رو به جابیاره .
فقط بایک تشکرساده ودرخیالم دراغوش میگیرمتون.وبازخداروشکرمیکنم که درتقدیر خودساخته ام ،شاگردی شما نصیب منهم شد.
عاشقتونم
به نام خدا
ردپای 99
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
چون بخشی از ویدیو راجب ترس ها و ایستادگی در برابر ترس بود ،میخوام از روش خودم برای به چالش کشیدن خودم براتون بگم
از وقتی با استاد آشنا شدم تقریبا هر روز یک ترس یا چالش انتخاب میکنم
با این روش هر روز تمرین میکنم و بدون اذیت شدن زیادی سعی در بهبود شخصیتم میکنم
تا الان که یادم میاد هیچ وقت تنهایی کافه نرفته بودم ،امروز که این کار برای چالش انتخاب کردم و چقدر لذت بخش بود مخصوصا اینکه اونجا برای خودم نوشتم و سپاسگزاری کردم از خدا مهربان
هدف این کار ،تمرین لذت بردن از تنهایی ،وقت گذروندن با خودم و تمرین درخواست کردن و رفع خجولی بود
به همین سادگی!اثر مرکب این روش باعث میشه چند ماه دیگه من کلی قدم به شخصیت مورد نظرم نزدیک تر بشم
به چالش کشیدن ها روز میتونه متفاوت باشه ،میتونه در حد کنترول اشتها یا حذف شکر و کربوهیدرات باشه یا حتی کنترول احساسات بد از جنس خشم حسد غم و…
یا انجام کارم باراندمان بالاتر باشه
یا یه چالش ورزشی
و یا در حد کنترول اینکه بعدازظهر نخوابم !
یا حتی استفاده نکردن از آپ های گوشی
امیدوارم این روش ساده براتون یادواری بشه و بتونه به دوستان هم کمک کنه
درس دیگه روز برای من در دندانپزشکی اتفاق افتاد
رفته بودم برای معاینه و دکتر گفت که مشکلی نداره لازم نیست کار خاصی بکنی مشخص که خوب ازشون مراقبت کردی
همونجا زنگ تو سر من صدا داد!چرا من فراموش کردم که وظیفه دارم از جسم و روحم مراقبت کنم
به جسمم غذاهای خوب بدم ،به ذهنم ورودی مناسب بدم،اجازه ندم هر چیزی حال منو بد بکنه !حواسم باشه درست بنشینم !مراقب دست و پا وخلاصه اعضای بدنم باشم به عنوان هدیه ای با ارزش از سوی خدا
باید تلاش کنم تا آگاهانه تر مواظب خودم باشم به عنوان هدیه ای از جانب خدا برای روحم تا در دنیا تجربه خلق کردن کسب کنه
درس دیگه روز برای من هدایت شدن و تسلیم بودنه !صبح چندباری اقدام کردم برای کاری اما جواب نداد
ظهر بار دیگه اقدام کردم و به شکل دیگه بهم گفته شد یک هفته دیگه اقدام کنم
من قبل اینجا ناراحت بود ،آخه این چه وضع ،چرا اینا آنقدر بی مسئولیت و بی برنامه هستن و….
اما من جدید که به الخیر فی ما وقع باور پیدا کرده ،باور داره که خیر
و خدا منو در بهترین زمان در بهترین مکان با بهترین افراد قرار میده
خدا رو شکر بابت اینکه هر روز برام درسی مرور میکنه تا من در نهایت به فرد بهتر تبدیل بشم سپاسگزارم
خداروشکر بابت خلق زندگی
در پناه خدا باشید
بهنام خدای زیبایی ها
سلام به همه جهان زیبا به استاد قشنگ وخانم شایسته
استاد خدا قوت دستتون درد نکنه برای تک تک باور های قشنگی که تو ذهن ما میکارید وبا فایل های رایگان به این زیبایی ابیاری میکنید
هر لحظه همه تلاشتون اینه به مایاد بدید که زیبایی های دوروبرتو ببین درسته که شما میخواید قانونو برای خودتون تو هر لحظه مرور کنید ولی میتونستید بدون ضبط هیچ ویدئویی این کارو کنید وما هم هیچ کلامی نشنویم ونبینیم واین نشون میده شما چقدر هدایت شدیدوما هم با شما هم مسیر شدیم وهدایت شدیم خدارو شکر
این انیمیشن هم فکر کنم ساخت کشور امریکا باشه اگه اشتباه نکنم ومن اخراشو دیدم تو تلوزیون وخیلی حیفم اومد که چرا از اول ندیدمش وچقدر داستانش برام جالب بود وشما که این شکلی تحلیل کردید گفتم پس من درست حس کردم این برنامه درستی بود واین کشور از این دست انیمیشن ها بسیار داره مثل پاندای کونگ فوکار که چقدر روی ارامش ذهن کار کرده ودلیل پیشرفت خودشو به نظرم با ساخت این چنین فیلم وانیمیشن ها به جهان نشون میده ولی کمتر کسی میتونه درک کنه
زندگی انسان پر از هدایته لحظه به لحظه اینقدر زیاده که واسمون عادی میشه اینقدر زیبایی داریم که دیگه میگیم بزار یه ذره اونوری بریم شاید بهتر باشه غافل از اینکه همین وری که داری مینگری رو بهتر ببین بیشتر ببین ارامش درونتو پیداکن حالتو خوب کن احساستو خوب کن اول خودتو روی یه قایق ارام در یک دریای ارام رها کن ودست از پاروزدن بردار بعد چشمتو ببنید وبه خداوند اجازه بده هدایتت کنه خداوند اینقدر ناخدای خوب ومهربون ودست ودلبازی هست که حد نداره خداوند اینقدر ارامه که با ترس در یک کشتی نمیشینه چون جایگاهش به اندازه ی تر س نیست خیلی بالاتره خیلییییییی
خداوند اینقدر ارامه که با خشم کینه نفرت هم نشین نمیتونه باشه از خدا بریست این صفتها
خدا تو قلب ارام جایگاه داره وقتی متشنج میشی دلهره میگیری جای خدارو توقلبت به بدی ها میدی
خدا اسانه خیلی اسان تر از اب روان حرکت ابر ها پرواز پرنده ها
وقتی داشتید از هدایتتون وارتباطتون با خدا صحبت میکردید اشک تو چشمم جم شد یه لحظه نگاهم به گلهای تو اتاقم افتاد احساس کردم وسط همون گلستانی هستم که به روی ابراهیم باز شد حس کردم قشنگترین گلهای دنیا رو دارم یه حس قشنگ کل تنمو روحمو وقلبمو گرفت عجیب اروم شدم عجیب نجواها رفتن وجاشونو به خدادادن وقتی شما از خدا میگید قلبم باز میشه عجیب اروم میشم دلم میخواد ساعت ها بشنوم وقتی صبح ها میام نعمتهامو بشمارم خودم خجالت میکشم که واسه اون چیز کوچیکا که به نظر من کوچیکن وچقدر بزرگن چون خدایی بزرگ اونارو به من داده سپاسگزار نبودم تا به حال از سفره صبحانن گرفته تا فرش زیر پام تا اینه ای که زیبایی چهره ای که خداوند نقاش اونه رو هرروز میبینم تا هر چیز دیگه ای که برام عادی شده وای کاش هیچ وقت وجود خدا ونعمتهاش برامون عادی نشه که اون روز روزی هست که تمام ترسهای دنیا بر قلب ما چیره میشه
وقتی کسی رو میبینم که موقع تماشای جاهایی از اروپا میگه چی میشد اونجا به دنیا میومدیم میگم مگه استاد امریکا به دنیااومده تو ازادی که در زمین خدا هرجا که بخوای بری زندگی کنی مگه تو انسان نیستی بدون محدودیت باقدرتی بدون مثال فقط کافیه حرکت کنی خزه نشی به کف رود بچسبی بکنی خودتو وجدا کنی از هر انچه تورو مجبور به چسبیدن کرده
ما تو زندگی هامون به نظرم یه جورایی گربه ایم هروقت ترسیدیم مردیم هروقت مغرور شدیم مردیم وخداوند هنوز به ما امید واره که برگردیم وسپاسگزار باشیم برای همین اون گرگ ازراعیل رو هنوز بهش گفته دست نگه دار من منتظر عزیزترین کسانم هستم که به سمت من برگردن ومن چقدر ناسپاسم که هنوز با گردن کشی بیراهه هارو انتخاب میکنم چشم به همه دارم جز خدا اسم همه روزبونم جز خدا ……..
چند روز پیش نماز صبح خواب موندم نزدیک طلوع خورشید بود که بیدار شدم بعد از کمتر از یه رب از بیداری من خورشید طلوع کرد من از پنجره ماتم برده بود یه بغضی گلومو گرفته بود که نمیتونم توصیف کنم گفتم خدایا این تویی این همه زیبایی این همه شکوه این همه عظمت خدایا شکر فقط میتونستم شکر کنم یه حالی بودم که نمیدونم بگم از کلمات بر نمیاد واقعا انگار خداومن تنها کنار پنجره باهم قرار گذاشته بودیم همو ببینم چقدر قشنگ بود اونروز صبح طلوع خورشید خدایاشکرت
خدایاشکرت که استاد وسط زندگی من هست
خدایاشکرت که سرمو چرخوندی سمت خودت تا فقط خودتوببینم
خدایاشکرت کور وکر از دنیا نرفتم صدای هدایتتو شنیدم زیبایی جهانتو دیدم واندازه قلب درک کردم ودر تلاش هستم درکمو بیشتر کنم
خدایاشکرت که ارامم با تو تویه قایق بدون پارو وسط یه اقیانوس بی انتهاوارام در حرکت به سمت نعمتهاب فراوان
خدایاشکرت که اینجام تو این سایت زیبا وفرصت نوشتن از حال خوبمو دارم
خدایاشکرت که هدایت شده ام تو هادی وراهگشای منی
خدایاشکرت که دارم تمرین میکنم ترسهامو کنار بزنم برای رسیدن بیشتر فقط به تو
خدایا برای همه چیز از تو سپاسگزارم
واستاد از شما سپاسگزارم وعزیز دلتون که اینقدر زیبا قوانین روبرای ما باز میکنید وتوضیح میدید درپناه رب العالمین
سلام پروین عزیزم
چقدر کامنتت زیبا بود، چقدر متصل بودین انگار خدا میگفت و شما می نوشتین، اون عشق بازی ک با خدا دارین رو میشد در شما حس کرد اون آرامش تون، بهتون تبریک میگم عزیزم.
خودتو روی یه قایق ارام در یک دریای ارام رها کن ودست از پاروزدن بردار بعد چشمتو ببند وبه خداوند اجازه بده هدایتت کنه خداوند اینقدر ناخدای خوب ومهربون ودست ودلبازی هست که حد نداره
برای خودم بارها پیش اومده هر وقت عجله کردم و ترسیدم تصمیماتی گرفتم نادرست چون اون لحظه نتونستم آرامش خودم رو حفظ کنم صدای هدایت الله رو نشنیدم، چقدر این مثالی ک زدین خوب در دهن میمونه.
اتفاقا من هم این روزها عاشق گلهای خونه مون شدم، همه شون رو از بالکن ب گوشه ای خونه انتقال دادم و یک گلخانه کوچیک ساختم با اینکه خانواده محالفت میکردن و میگفتن خراب میشه من ب خدا گفتم خدایا من میخوام یه گلخونه بسازم و هر روز از دیدنشون لذت ببرم خودت ازشون محافظت کن و تابحال هیچ اتفاقی براشون نیوفتاده و سرحال سرحال هستن خداروشکر، بهشون میرسم، تمیزشون میکنم، باهاشون صحبت میکنم، قربون بچه کوچیکای تازه به دنیا اومده شون میرم و از دیدن شون حظ میکنم.
در مورد سپاسگزاری و نعمت هایی ک خدا بهمون عطا کرده گفتین، چه بد ک منِ فراموشکار بسیار ناسپاس میشم و فکر میکنم خب عادی عه دیگه، سلامتی عادیه دیگه، ولی اگر ذره ای ناخوش احوال شم اون وقت قدر تن سالم خودم و اطرافیانم رو میدونم و یاد یکی از ابیات خانم پروین می افتم( ناتوانی زان دهی بر تندرست، تا بداند کانچه دارد زان توست) و یا نعمت محبت و صمیمیت خانواده ام این آرامش در خانه مان این اعضای خانواده سالم و صالح و هزاران بیشمار نعماتم، به قول استاد هر روز از خدا بخواییم خدایا ب من قدرت سپاسگزاری بیشتر را بده چرا ک دیدم با ناسپاسی و ندیدن نعمت های خدا زندگی رو چه جهنمی میکنه آدم برای خودش.
سپاسگزارم ک با دوستان گلی در این صراط مستقیم هم قدم هستم
سپاسگزار این حضورو هدایتم در این سایت الهی هستم
سپاسگزار استاد استادم هستم
سلام عزیزم دلم من ازخدای خودم سپاسگزارم که تو جمه گرم وصمیمی استاد عباس منش هستم و از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتیدو درمورد کامنتم تایپ کردید
الان شیوه من این شکلی شده که سعی میکنم بیشتر ساعات روز رو ارام یاشم مسئله ای پیش میاد که نگران میشم به خودم میگم ارام باشه اگه میخوای همه چیز به نفعت بشه این قانون دیگه برام ثابت شده منطقی شده برای ذهنم که وقتی درشرایط نا ارام من ارام مشم انگار جهانم ارام میشه من دقیقا مرکز جهان خودم هستم که وقتی ارامش دارم تا فرسنگها تحت الشاعع من ارام میشه واین باعث میشه همه چیز خوب پیش بره وسرعت بگیره انگهر این ارامش قلب سه کاتالیز گره وبرعکس نگرانی انگار یه تزمز گیر حرفه ای وصفته که مانع پیش روی میشه برای همین تلاش میکنم توقایق روی اب بدون پاروزدن در حرکت باشم وامیدوار هستم بتونم موفق باشم خدارو شکر گزارم برای حتی لحظه ای ارامش داشتنم چون من ادم به شدت نگران وپریشان احوالی بودم ولی الان حالم نسبت به روز قبل ماه قبل وسال قبل خییییییلللللِللللییییییییی بهتره خدارو صد هزار مرتبه شکر
سلام و درود فراوان به استاد نازنین و دوست داشتنی و سرکار خانم شایسته گرانقدر که واقعاً شایسته ی خوبی ها و الطاف الهی هستید…
باور می کنید که همون لحظات و دقایق اولیه این فایل، همش گفتم (با یک حسی) چقدر استاد شخصیت متواضع و بزرگواریه. بیشتر حس بزرگواری رو از شما دریافت کردم
وقتی اواخر فایل خانم شایسته در مورد تواضع استاد گفتند من اشکم در اومد گفتم ببین همین چند دقیقه پیش در همین مورد داشتم فکر میکردم.
نیم ساعت قبل از دیدن این ویدیو (که دیشب دانلود کرده بودم) داشتم با خدا در تنهایی خودم صحبت میکردم
فقط اشک میریختم و الآنم در همین حال هستم بازم. و همون صحبت با خدا با خودم باعث شد کشیده بشم انگار به ادامه این صحبت ها در این فایل و دیدن این ویدیو و گذاشتن این کامنت. چون قبلش تصمیم و حرفی برای نوشتن نداشتم اصلا. گفتم چی بنویسم وقتی چیزی ندارم.
خیلی دوست دارم این حالو عشق بازی و صحبت با خدا رو
گفتم به خودم که الان هر کسی حتی عالمترین و پیشرفته ترین افراد یا با سوادترین و یا اغلب افراد مؤمن هم حتی منو اینطوری ببینن که چیا و چطوری دارم با خدا حرف میزنم احتمالا میگن بابا این دیوونست، خل و چله، خدا شفات بده، توهم زدی و…
گفتم مهم نیست
هر کس یه جوره منم اینطوری تازه دارم با خدای خودم صحبت میکنم
کیف میکنم
اصلا من همین حس خوب عشق و عاشقی با خدا رو با هیچی عوض نمیکنم
همین خودش پاداشه بزرگیه.
باور کنید اصلا همین یه مورد برای من یک نشونه است یک تغییره دیگه یک اتفاق جدید و جالب و باحاله دیگه.
تغییر مگه فقط رفتن به قله قاف و المپیک و شهرت جهانی و تغییر در فیزیولوژیک و رفتارهای خاصیه؟
این اشک هایی، که داره میاد این خواسته ای که جدید در من شکل گرفته، این حرف زدنها با خالق این ارتباط جزو تغییر و نشونه نیست؟!
بقول استاد که طرف میگه نه بابا پول پول مهمه، هر وقت پول اومد اونم زیاد، بعد میگم تغییر بعد میگم خدا یکاری کرده بعد میگم فلان معجزه بعد میگم داره جواب میده.
نخیر.
اتفاقات همیشه با چیزهای ساده راه میافتند ولی ذهن منطقی همش میخواد گول بخوره و حساب کتاب کنه.
خدارو گواه میگیرم این چند وقته و چند هفته ای، سعی میکنم تا یه نشونه میبینم مثلا ماشین دلخواهمو (مرسدس بنز بی نظیر که اصلا اسمش فوق العاده ست) یا حتی نشونه های به ظاهر کوچک دیگه مثل رفتار خاص از یک فرد رو میبینم همش میگم خدایا حواسم هست این کار تو بود این بخاطر تغییر فرکانس هام بخاطر عبارات تاکیدی هام بوده اینا نشونه هاست که مسیر درسته هااا، پس ناامید نشم ادامه بدم.
یا مثلاً همین دیروز داشتم یک کتابی رو توی کامپیوترم میخوندم و کار ویرایش و اصلاحاتی اگه لازم باشه رو انجام میدادم، بعد تا سر یک تیتر رسیدم و حسم گفت یکم خسته شدم پاشم یک استراحتی بدم بعد اون برنامه ی ویرایش رو بستم و سیو کردم و بعد گفتم بیام توی سایت استاد باور کنید دو دقیقه نشد، برقامون رفت، گفتم ببین… این همون زمان درسته هااا، درست بعد از اینکه اون برنامه رو بستم برق رفت. خدایا از هدایتت ممنونم. عالی بود.
چقدر فایل های توحیدی اشکمو دارن در میارن.
امروز فایل توحیدی شماره 5 رو که خودم روش موزیک عالی گذاشتم تو گوشیم امروز گوشش دادم با سرعت بالاتر و دارم هی تکرار میکنم، چقدر با اون تیکه ش حال میکنم که شما استاد عزیز چقدر اولا کلمه به کلمه ش رو انگار بقول شما یک نیروی دیگه، خداوند داره بیان میکنه
چقدر زیبا صحبت میکنید
چقدر واسه این کار ساخته شدید و چقدر خداشاهده من امروز بازم اشک ریختم اینقدر که عالی بود با این که دهها بار گوش دادم
اون تیکه ش که میگید: نمیدونه که اون خدا بوده ه ه داشته کارا رو انجام می داده ه ه..
اصلا دلم پر میزنه.
اصلا بی اختیار اشکام داره میاد
عاشق این حالت خودمم،
بقول شما آدم فریز میشه.
آدم حالش خوب میشه.
اصلا وقتی با منبع یکی میشی دیگه هیچی نمیخوای چون همه چی داری
چقدر خوبه
شاید براتون جالب باشه بگم که به لطف الله مهربان ماهی قرمز عیدم همینطور زنده ست، چهارتا دم داره چشمهای مشکی گرد داره و دور چشمهاش انگار سرمه آبی کشیدن، قسمتی از تنش سفید روی بدن قرمزش.
نمیدونید که من تقریباً روزی نیست که با این کوچولوی قرمز صحبت نکنم ولو یکی دو دقیقه
و قربون صدقش نرم. که اینقدر دوست داشتنیه. اینقدر دوستش دارم.
اینقدر خداروشکر میکنم بخاطر زیباییش، بخاطر این موهبت، اصلا روح خداوندی رو در این فرشته زیبا بگم چی بگم، میبینم
و فرکانس عشق و سپاس رو به خودش و آبش میفرستم.
میگم چقدر تو آخه زیبایی عشق من، من عاشقتممم. چقدر تو عالی و زیبا خلق شدی.
اصلا اشکم میاد قربون صدقه ی تک تک قسمتهاش میشم.
مامانم به مهمونایی که اومده بودن خونمون صحبت از حیوون خونگی شده بود مامانم بهشون میگفت، مهدی هم یکی داره، مهدی اینقدر باهاش انس گرفته.
من حرف میزدم با ماهی، مامانم میگفت حرف بزن اون میفهمه هاا، واقعاً این دیدگاه و حس شوق مامانمو تحسین میکنم
چون گاهی با گلهاشم حرف میزنه مامانم.
مدتیه دارم مدام میگم خدایا هر چی که باعث خشم و ناامیدی و شک و تردید و غم و غصه و ترس و اضطراب و حسرت در من میشه رو از وجود من بگیر
من رو به خودت به راه خودت به ایمان به خودت هدایتم کن هدااااااییییییت، ای ی ی خدای ی ی هااااادی ی ی
آقا من هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم هیچ راهی رو نمیشناسم و هیچی و هیچ کسی هم ندارم که روش حساب کنم غلط میکنم حساب کنم، برای روابط خوب برای شغل و پیشرفت در کسب و کار برای موفقیت برای ثروت،
تو که میتونی و بلدی ریش و قیچی ️ هم دست تو، تو انجام بده.
من نه میخوام سختی بکشم نه چیزی رو فشار بیارم نه گذشتمو میتونم عوض کنم نه ظاهرمو نه تبلیغات و نه پارتی و نه هیچی
تو پارتیه من باش.
یادمه قدیما هر وقت صحبتی میشد مثلا برای یک کاری یا برای سربازی رفتن، صحبت پارتی و آشنا میشد، مامانم یه حرف خوبی میزد میگفت پارتیت، خداست.
الان بهتر میفهمم چی میگفت.
این روزها همش منم سعی میکنم و میگم واقعاً آگاهانه فلان چیز از خداست. میگم خدایا همه این نشونه ها از توعه، میدونم حواسم هست، (همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست)
اگه حواسم پرت شد دوباره منو هدایت کن.
کوچکترین چیزا رو سعی میکنم سریع نسبت بدم به خدا. به ذات مقدسش،
میگم خدایا نمیدونم چطوری من خیلی باهات کار دارم تازه دارم بیشتر میشناسمت، کاری کن هر روز بیشتر در مجاورت و تماس و عشق بازی با تو باشم، بیشتر فکر و ذکرم تو باشی، بیشتر سپاسگزارت باشم هر روز بیشتر بشناسم
خدایا دلم میخواد روز به روز بیشتر بشناسمت
بیشتر خودتو بهم بشناسون، قربونت بشم
من تو رو میخوام تو رو میخوام اونا رو نمیخوام.
تویی که این بند بند انگشتانم رو خلق کردی تویی که با موهایم منو آراستی، تویی که بدون اینکه بفهمم ناخن ها و موهایم با لطف و اراده تو بلند میشن، تویی که همین اشکهای چشمانم رو خلق کردی (اصلا همین یه مورد رو فقط بهش یه لحظه فکر کنیم این سیستم اشک از چشم اومدن چطوریه، اصلا خودش یک اعجاب نیست آیا؟ بقیش بماند)
تویی که این مژه ها رو خلق کردی
تویی که بقول امام حسین (ع) اعضای بدنم رو با پوست پوشانیدی و جلد قرار دادی، تویی که این ابروانم را زیبا قرار دادی، تویی که این استخوان ها و تپش قلبم را بدون ثانیه ای مکث به حرکت واداشته ای، آخه در مقابل تو که این خون رو در رگها و مویرگهای پیچ در پیچ جاری کردی من چی بگم؟؟؟
چی میتونم بگم؟
اصلا منی وجود ندارد هر چی هست تویی،
من باید بی من شوم
هر چه بی من تر بی منیت تر شوم آرام ترم
توحیدی ترم
عاشق ترم
متواضع ترم
خداگونه ترم.
من کیه اصلا.
اصلا یکی این «من» رو بیاد تعریف کنه ببینیم به چی میرسیم.
از هر زاویه نگاه کنیم میرسیم به بی منی، اونجایی که مرکز عالم در وجودم یک نیرو حس میشود مرکز من میشود مرکز عالم و مرکز عالم میشود مرکز من.
این نگاه وحدت وار وحدت گونه
نه بالاترم نه پایین تر
نه خیلی زیاد هیجان زده و بیش از حد خوشحال و مغرور میشوم (عارضه خودبرتربینی و خودشیفتگی)
و نه بیش از حد در ترس و غم و ناراحتی باقی می مونم و خودمو زود می بازمو و یا ضعیف و پایین میکشم (عارضه خود کم بینی و حقارت)
چون فقط در مسیر تعادل قرار میگیریم
یعنی نه بالا نه پایین نه افراط نه تفریط
در مسیر تعادل در مرکزیت حق.
در هم فرکانسی با خداوند. در عشق. در تسلیم. در یگانگی و وحدت. در شوق یار.
غرق در مرکز هستی میشویم و نه در حواشی آن،
هم همه چیز هستم و هم هیچی نیستم.
اینو باید تعمق کرد
چطور میشه همزمان هم همه چیز بود و هم هیچی نبود!
یک پارادوکسی زیباست.
منم عاشق این حرفام، منم عاشق این مسیرم
خدایا هدایتم کن دستمو مثل یک کودک بگیر ببر بزار هر روز در زمان و لحظه درست در محیط و مکان درست و عالی و در بهترین تصمیمات در افکار و باورهای عالی و آرام بخش در جای درست و در روابط بین افراد عالی و درست و در آگاهی و علم خودت پیش بران.
اینو به خودم دارم میگم از صمیم قلبم که هم تکبر گاهی و هم خودکم بینی رو به لطف الله در راه تعادل پیش برم و شناخت این مرز کاریست چالش برانگیز. که عزت نفس میطلبد.
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده، افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست
به خواری نیفتد ز بالا به پست
استاد گرانقدر در یکی از فایل فرموده بودید یکی از بزرگترین نقاط ضعف و پاشنه آشیل های مرکزی یا اصلی و بنیادین شما غرور است که روز به روز سعی کردید آگاهانه تمرین کنید با خویشتن داری و تواضع جایگزین و مدیریت کنید.
واقعاً با خیلی از ویدیوهای سریال سفر دور آمریکا و زندگی در بهشت، بخصوص بعضی قسمتها اینو من فهمیدم و حتماً دوستان دیگه هم تأیید میکنند حرف منو اگه دیده باشند و دقت کرده باشند و اون اینه
یکی از قسمتها یادمه که خونواده دوست داشتنی هوپ اگه درست نوشته باشم البته،
و استاد برای
پسر زیبا و دوست داشتنی و پر انرژی، جیکوب، کلی با عشق و مهربانی و صفا، انگیزه میدادید و کمکش میکردید تا ویدیو هاشو که عاشقش بود در یوتیوب آماده کنه و از همون روز یا فردای اون روز شروع کرد.
و دیدم چقدر با تواضع و مهربانی و خیرخواهی و ادب و خوشرویی با مردم رفتار میکنید چه با مهمونا، و چه غریبه ها،
دیدم چقدر با خانم شایسته موتورسواری کمک کردید انجام بده. اینا رو میگم تازگی ندیدم فیلم هارو، از قبل یادمه.
دیدم و متوجه هستم که چطور با عشق و علاقه و احترام با خانم شایسته رفتار میکنید و حتی ازشون میپرسید شما هم نظرتونو اگه چیزی هست ارائه بدید و البته قدرشناسی و احترام و تحسین صادقانه و فوق العاده ی ایشون نسبت به شما رو دیدم و شنیدم و چقدر کیف کردم
و کلا صبوری تونو متوجه شدم که حتی وسط حرف ایشون مثلا نمی پرید و فرصت میدید حرفشون تموم بشه
همه ی اینا نشون از کنترل احساس میاد
همه اینا نشون میده حسابی آگاهانه تمرین شده و حتی شاید گاهی سخت باشه ولی برای کسی که تمرین میکنه روزانه، بیشتر حواسش هست بیشتر در لحظه زندگی میکنه
برای کسیکه بیشتر اوقات بخصوص اول صبح در احساس خوب آرامش خودشو سوق میده،
کنترل اینکه وسط حرف بقیه نپره آسون تر میشه همه اینها خودش یعنی صبوری یعنی تواضع نقطه مقابل منیت و غروره.
ولی واقعاً این حس دیدن شخص ثروتمندی که هم روز به روز به ثروتش افزوده میشه هم به فهم و معرفت و اخلاق و تواضع و صبرش، عالیه.
شما الگوی فوق العاده و نزدیکی هستید برای غلبه کردن به این حس و باور دروغین، که ثروت آدم رو مغرور یا سواستفاده گر و فرصت طلب و زورگو میکنه، یا بد اخلاق میکنه یا آدمها ازش دور میشن یا اگه هم اطرافش باشند بخاطر پولش میخوانش، نه بخاطر خودش، اگه پول نداشت یک روزم باهاش نمی مونن، یا اصلا خبری ازشون نمیشه.
شما نمونه ی هم ثروت هم اخلاق نیکو هستید
نمونه ی هم ثروت هم صداقت و درستی هستید
نمونه ی هم ثروت هم خیرخواهی و کمک و مهربانی هستید
نمونه ی هم ثروت هم تواضع و فروتنی هستید
نمونه ی هم ثروت و هم تدین و تقوا و خدا و پیغمبر هستید.
خداروشکر خدارو شکر خدا رو شکر
امروز غروب در همون اشک ریزانم به خداوند بلند بلند گفتم من هیچ کسیو ندارم خدایا فقط تو رو دارم و میخوام کمکم کنی حتی توی ذهنم هم فقط روی تو حساب کنم فقط از تو بخوام فقط سپاسگزار تو باشم ولی با دستانت با احترام وخوش رویی و صبوری برخورد کنم و خشم و رنجش و ترس و تردید و ناامیدی و نجوای شیطان رو از من دور کن
و سپاسگزارم که استاد سید حسین عباسمنش گرانقدر و دوست داشتنی و سایت ایشون رو جلوی راهم قرار دادی.
عاشقتونم. چقدر واژه ی زیباییست که به دهانم افتاده و داره زبانم باهاش انس میگیره.
والسلام
مهدی رجبی.
سلام به دوست عزیزم اقا مهدی
من چی بگم از این کامنت الهی، همون کامنتی ک از دل برامده بود و چقدر به دلم نشست، چقدر تحسین کردم این اتصال ناب تون رو، این عشق بازی تون با خداوند.
امان از این نشانه ها ک گریه ام می گیره بارها گفتم خودتی حتی تو خودت دلم رو قرص میکنی با نشانه هات و نمیزاری دلم بلرزه، خودت نیرو میشی در پاهایم تا بند کفشم رو سفت تر ببندم، تا شجاعت داشته باشم و نترسم از بندگانت. عاشق این نشانه ها و دلگرمی هاش هستم از دقیقه آخر رسیدن ب مترو گرفته تا لبخند کودکان ب من، انقدر مرا مورد محبت و عشق قرار میده ک میگم خودتی و لاغیر.
حتی همین چند دقیقه پیش هوا ابر و بادی بود، گفتم چقدر دلم برای بارون تنگ شده خدایا میشه نعمتت رو ب ما ببارونی ؟ و چند دقیقه بعد من اشک ریزان و ذوق زنان دم پنجره بارون رو می بوییدم و میگفتم داری عظمت ات رو بهم نشون میدی.
توحید عملی 5 از فایل های فیوریت من هست، عاشقشم اصن فایلهای توحیدی آدم رو از افکار زمینی میکنه و میبره ب آسمون. اون لحظات ناب عاشقی و اشک ریختن رو دیدین میگم خدایا من بازم از این عشق بازی ها میخوام عاشق ترم کن پاک ترم کن، مرا ب خودت نزدیک تر کن.
دقت کردید این تنبل بودن در مقابل خدا چه حالی میده، اصن بگی اقا من فکر و ایده ای ندارم من هیچی نمیدونم تو فقط الهام کن من قدم اولو برمی دارم و حتی ادامه قدم هارو هم خودش ب یاری مون میاد، چی بگم از قدرت این خدا.
چه زیبا نکات مثبت استاد رو بیان کردین ک بدانم بهترین الگوی فرد ثروتمند و با اخلاقیات الهی استادمون هستن. خدایا ب همه ما اخلاقیات الهی رو یاد بده.
سپاسگزارم بابت این کامنت الهی تون، در پناه الله باشید دوست خوبم.
سلام و درود و عرض ادب و احترام صمیمانه دارم خدمت شما ناعمه یا نائمه خانم عزیز،
قربون شما
سپاسگزارم از اظهار لطف تون.
واقعاً بدرستی اشاره کردید که این کامنت و کلمات حتی واو به واوش از کجا شروع بشه به کجا برسه اصلا دلی و از قلب و احساسم بود و این اراده ی من نبود واقعاً الهیه.
برای همینم هست خودم چند بار خوندم و لذت بردم همین الآنم دوباره میخونم دوباره احساساتی میشم.
همینطور پشت سر هم جلو جلو خودش میاد و کلمات ردیف میشن.
به به چه سعادتی دارید تبریک میگم که شما هم با درونتون در صلح و هماهنگی هستید
اینقدر ساده و راحت و سریع خداونده جان، حتی قبل از اینکه اراده کنی به زبون بیاری خواستتو اون داره اجابت میکنه، و چه بارون دل انگیزی رو تجربه کردی ناعمه جان.
چه کیفی میده اینطوری بقول شما چه عالی از کلمه تنبلی استفاده کردید در مقابل خداوند. واقعاً وقتی هی هر چی میری جلوتر با تمرکز روزانه به لطف خودش هست سرعت و اشتیاق اونم بیشتر میشه هی راحت تر و روون تر کارا پیش میره حتی باورها، افکار، کامنت ها و فایل ها و مطالب و ایده ها و هر چیزی که لازم باشه رو دیگه خودش میاره جلو راهت، میزاره تو مسیرت و بهت پیشنهاد میده
اصلا بقول استاد بهت کمک میکنه اونم، قدمهای بعدی رو واست برمیداره،
حتی اتفاقات خوشایند دیگه هم واسم توی همین چند روز و یکی دو هفته اخیر حتی روز بعد از نوشتن این کامنت (یعنی سه شنبه) واسه من هی داره بیشتر میفته که آدم سورپرایز میشه کیف میکنه. اصلا تازه هی بهتر و بیشتر دارم یاد میگیرم زبون خداوند رو نسبت به قبل خودم،
میگم مثلا با عشق میگم خدایا واسم آشپزی کن اصلا سرآشپز تویی، غذای خوب و سالم میخوام قربونت بشم ازت سپاسگزارم. و اصلا یه اتفاقاتی میفته که نگو، حتی شام دعوت شدم خونه عمه جان مثلا یا یکی از دوستان و..
فقط تمام سعیم اینه اغلب همون لحظه بدون مکث فورا بگم این خدا بودا،، این هدایت خدا بود،
اصلا هدایت چیه، میگم این خوده خوده خدا بود، خودش بود، یه حسی بهم دیروز دست داد و با خودم صحبت میکردم و میگفتم که الان واقعاً خدا همین جاستا، الان باهامه هاا، هر جا برم هر جا باشم اونم هست کنارما (آخه اغلب ماها من خودم هیچ وقت به لحاظ احساسی خداوند رو نزدیکتر از رگ در همین لحظه همین جا مثل یار باور تقریباً حس نکردم بندرت بوده قدیم، دیروز احساس کردم من الان خدا رو دارمش، همیشه فکر میکردم در جای دیگست همیشه در اختیارت نیست اون دور دست هاست) الله و اکبر،
دیگه وابسته و یکی با اون اتفاق و اون آدم نمیشی بلکه روح جهان روح خداوند رو حس میکنی، توجهت می ره سمت اون، در کنار اینکه اون آدم رو دوست داری و احترام و عشق خالص بهش میدی حتی تو دلت یا به زبون،
بعضی چیزهای ریزترشم، بعد از کمی تاخیر مثلا چند دقیقه یا چند ساعت بعد یا روز بعد فوقش، میگم راستی حتی فلان نکته هم در اون ماجرا اونم الکی نبودا اونم دلیل داشت اونم دلیلش خواسته ی نهان من بوده مخفی مونده بوده
اینقدر دقیق و با جزییات قانون خداوند در حال انجام کار است و وظایفشون رو فرشته ها و قوانین و مأموران الهی دارن، انجام میدن،
قربونشون بشم.
دیروز توی صف نونوایی که هر وقتم میرم خلوته اتفاقا جدیدا یا کسی نیست! خخ ،دمت گرم خداجون، داشتم پیش خودم فکر میکردم که اینها حرکت اتمها هستند اتم ها در نهایت دقت و جزییات و مداوم در حرکتند و اشتباهی رخ نمیده و کنار هم قرار میگیرند. عین مولکول های هوا.
خداوندا قدرت تشخیص سره، از ناسره، قدرت تشخیص مناسب و درست تر را بهم بده، بقول جبران خلیل جبران.
ناعمه جان از دوستی و آشنایی با شما خانم مهربان خوشحالم و از قدرت الهی خواستار قدرت بخشیدن به تک تک ابعاد زندگیت را دارم.
به امید خوندن نظرات و تجربیات بعدیت.
دلشاد و دل آرام باشی.
سلام به مهدی جانِ نازنین.
سلام به مهدی جانِ توحیدی و بااحساس.
آقا عجب کامنت فوق العاده ی فوق العاده ی فوقالعاده ای نوشتی.
نوشِ جونت این حالِ خوب، خیلی تحسینت میکنم که تو این مسیری و به این شیفتگی و دلدادگی با خدا رسیدی.
اینم از فضلِ خودشه، نوشِ جونت، گوارایِ وجودت پسرِ خوب و نازنین.
چقدر کیف کردم از نوشته ات…
هر چی میخوندم بیشتر لذت میبردم، و میگفتم بنویس که خوب مینویسی.
از قلبت نوشتی و بر قلبها مینشینه کلامت.
مهدی جان، نام و نام خانوادگی ات یکسانه با خواهرزاده ی من.
نمیدونم شما چند سالته ولی حس میکنم خیلی جوان هستی.
فرکانسِ کامنتت به شدت بالا و زیبا و توحیدیه.
خوشحالم در مدارِ دریافتِ این کامنت قرار گرفتم و اجازه پیدا کردم که بنویسم برات، تحسینت کنم، بهت تبریک بگم جشنِ زیبای تو و خدا رو.
این قسمت رو که خوندم خیلی به دلم نشست:
این روزها همش منم سعی میکنم و میگم واقعاً آگاهانه فلان چیز از خداست. میگم خدایا همه این نشونه ها از توعه، میدونم حواسم هست، (همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست).
چقدر شگفت انگیزه مخصوصا این تیکه:
همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست
تحسینت میکنم به شدت که به این درک عمیق رسیدی که حواس جمعی مون هم از خداست نه خودمون، از بس که نعمت میده بهمون هر لحظه.
مگه میشه این مناجات قلبی و عاشقانه با خدا رو خوند و غرق در شادی و آرامش نشد:
امروز غروب در همون اشک ریزانم به خداوند بلند بلند گفتم من هیچ کسیو ندارم خدایا فقط تو رو دارم و میخوام کمکم کنی حتی توی ذهنم هم فقط روی تو حساب کنم فقط از تو بخوام فقط سپاسگزار تو باشم ولی با دستانت با احترام وخوش رویی و صبوری برخورد کنم و خشم و رنجش و ترس و تردید و ناامیدی و نجوای شیطان رو از من دور کن
خیلی خیلی کامنتِ نورانی نوشتی. که از نورِ درونِ خودت اومده که انقدر دلنشینه.
هیچ اشکی شیرین تر از اشکی نیست که تو لحظه ی عشق و عاشقی با خدا از چشمهای آدم روان میشه…
مهدیِ رجبیِ عزیز، هر لحظه بیش از پیش غرق شی تو عشق و عاشقی با خدا…
الهی شکر که الان منو رسوندی به این کامنتِ شگفت انگیز و خوندمش.
درود و سلام صمیمانه دارم به سمانه جان عزیز و مهربانم.
از اینجا شروع کنم که وقتی چند خط آخرتو خوندم «عشق و عاشقی با خدا» این ابیات باباطاهر گرانقدر و با صدای ملایم آوازم به زبون و لبم اومد:
به هر جا بنگرم روی ته بینم…
به صحرا بنگرم صحرات وینم
به دریا بنگرم دریات وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنات بینم
نشد کسره ها و لهجه شو تایپ کنم حتماً خودتون میتونید بخوبی و بدرستی تلفظ کنید شعر رو.
از حسن نظرتون سپاسگزارم و از این وجد و شوقی هم که در دل و وجود شما هم عین یک موج دریا به راه افتاده خرسند و خوشحالم.
باشد که روز به روز امواج الهی در تک تک سلول های تنت، در ذره ذره ی وجودت پشت سر هم جاری و ساری شود
و عشق الهی از طریق شما هر روز بیشتر و بیشتر عیان و بیان شود. خدا رو شکر.
خیلی خوشحالم که هم اسم خواهرزاده عزیزت هستم و با هم فامیل شدیم. خدا حفظشون کنه از طرف من ببوسیدش آقا مهدی رو.
یادمه از دوران نوجوانی بیشتر اوقات روحیه و ظاهری نسبتا جدی و کمی خشک داشتم البته شاید به نظر خودم اینطور بود و در رفتار یا چهره ناخودآگاه (شخصیت غالبم) اینطور نشون داده میشد ولی واقعا بودم اما از طرفی میدونستم در وجودم احساساتی هم هستم.
میخوام بگم که من همون آدمم، ولی هر چه گذشت طی این ده سال یا حتی بهتر بگم طی پنج سال گذشته و با خودشناسی بهتر و کاملتر و دقیقتر و فهم و درک بهتر احساس خوب، طی همین دو سه سال و باز همین چند وقت اخیر، خیلی وقتها بوده که فهمیدم من همون آدمم ولی کودک درونم چقدر میتونه باحال و دوست داشتنی و شوخ طبع و کودکانه و رقصنده و آواز سردهنده ی با احساس باشه.
چقدر میتونه درونم و حرکاتم بازیگوشانه و طناز و یا با مزه دربیاد، هر وقت در احساس خوب بودم این اتفاق و این جریان خوشی و سبکی رو حس کردم
و به خود بالیدم که هر دو وجه رو دارم و میتونم بروز بدم، همون قدر که میتونم جدی و قاطع و منطقی باشم گاها همون قدرم میتونم احساساتی و رمانتیک و بازیگوش و طناز و بذله گو و خندون باشم.
میتونم فلسفه بگم منظورم صحبت از نگاه فلسفه، میتونم شعر بخونم، میتونم تجزیه و تحلیل کنم و منطقی حرف بزنم، میتونم معنوی باشم و نیایش کنم، میتونم جدی باشم و در عین حال طناز و بازیگوش باشم.
میتونم برقصم یا آواز بخونم میتونم مغز منطقیمو به جریان بندازم.
اینا رو از این حیث نگفتم که درگیر غرور بشم یا منیتمو به رخ بکشم چون تا به حال این موارد رو یادم نمیاد به کسی گفته باشم اینطوری، این حرفا رو پیش خودم گاها مثل همین دیروز زمزمه میکردم و حس افتخار بهم دست داد حس ارزشمندی و عزت نفس مناسب،
میخوام قدرت خداوند و خلقت خدا رو به رخ بکشم که چی میتونه خلق کنه و چطور خودشو از طریق من و چهره و زبان تنم، و از درونم به برونم، عیان و بیان کنه. بیشتر به خداییه، خدا در این مورد فکر میکردم.
و خدا رو صدهزاران بار شکر گفتم.
چون اینقدر این موارد جدی گرفته نشده (خصوصیات مثبت و واقعی نه به دروغ) که آدم دقت نکرده یا به چشم نیومده و از یاد رفته حقیقت وجودی، ولی وقتی کم کم جدی میگیریم و بیاد میارم اون زمانهای خوب رو منطقم میپذیره که واقعاً صادقانه اینطور هست بابا اینا دروغ و توهم یا القای الکی واسه دل خوش کردن نیست بخدا.
البته که گاها بعضی ها یه مواقعی همین نظرات مثبتی که گفتم رو در موردم دادن که من خودم تعجب کردم اون موقع اصلا فکر نمیکردم واقعاً تا این حد به نظر فلان کس جالب و دوست داشتنی اومده بوده باشه.
یا در چاپ و تألیف کتابی که در حیطه رشته و مطالعات و تحقیقات و تخصص خودم داشتم نظراتی که در مورد ادبیات و نحوه نوشتاری اون بهم بعضیا دادن اینو بهم بیشتر نشون دادن و بازخورد گرفتم که حسم درست بوده.
از حس ها و آرزوهای خوبی که واسم از ته دل کردی بسیار ممنون و سپاسگزارم.
این انرژیش به خودتونم میرسه در زندگیتون بخاطر این صداقت و عشق و پاکی که در دل دارید.
سمانه جان چه زیبا نوشتی در کاغذ رنگی و هنری، سمانه جان، به توحید برسی به همه چیز میرسی،
واقعاً همینه.
توحید یعنی وحدت
یعنی خالی شدن از وابستگی ها و شرک ها، یعنی اتحاد با کل هستی،
یعنی پرستش و دیدن یگانگی خداوند
یعنی رسیدن به درک کل.
یعنی هم دیدن جزء هم کل.
یعنی چطور هم خود را یک کل بدانیم هم یک جزء
همون حسی که وقتی ناخودآگاه چشمت به نوع حرکت و نگاه یک گربه میفته، انگار داره باهات حرف میزنه به زبون خودش، یا
مثلاً همین حسی که من با ماهی قرمز تجربه میکنم و کلی قربون صدقش میرم روح خداوندگار رو در پاکیه این موجود الهی میبینم که چقدر زیبا چهار دمش میرقصونه،
یا وقتی با یک گل یکی میشی و در اون غرق میشی تو هم جزوی از اون میشی و همینطور ادامه داره،…..
در اون صورت نه غرور معنا دارد نه حقارت. دیگه اصلا بنظر من اعتماد به نفس دیگه کمرنگ میشه و بی معنا
اینجا یک یقین، یک ایمان راستین که اصلا جنسش با اعتماد به نفس های کاذب که همه دنبالشن زمین تا آسمان تفاوت دارد
یعنی همون طبع آزادمنشانه ای که استاد میگن (و خودشونم عالی در این مسیر قرار دارن و چقدر فوق العاده ان ایشون و چقدر معصومیت درون استاد رو تو خیلی از فایلاشون دریافت کردم،)
یعنی آزاد شدن از هر قید و بند ذهنی و روانی
از خشم
از رنجش
از اضطراب
از ترس های واهی
از غم و غصه
از حسرت و احساس گناه گذشته.
(همونطور که امام علی (ع) در دعای خودشون از خداوند میخوان، که ناامیدی رو ازش بگیره و هر چی که در درونش مانع میشه.)
توحید یعنی خارج شدن از حیطه ی امن خود و منیت و نفس و رفتن و ساکن شدن در منطقه ی امن خداوند برای دریافت شهود.
من در رنجم چون یاد گرفتم بطور ناخودآگاه اغلب در «من» زندگی کنم مادامی که در «کلام خدا» زندگی و اقامت کنم، رنجم ناپدید میشود
اصلا همون «من» رنج میکشد و رنج متعلق به من است.
هر گاه از «من» رها شویم به همون میزان از رنج هم آزاد می شویم.
با خود بودن رنج است و مصیبت، اما با خدا بودن عشق است و شکوه و عظمت. لذت و آرامش و امنیت.
فرقش در یک حرف است. خود – خدا.
به خودم منظورمه: من در رنجم چون بیشتر با «خودم» زندگی کردم نه با «خدا»
وحدت یعنی یکی شدن و یگانگی با هستی با خداوند
یعنی شباهت بیشتر با «او»
و تفاوت و فاصله بیشتر گرفتن از «من».
یعنی تسلیم را زندگی کردن.
یعنی مسلمانی.
یعنی مسلم دانستن وعده ی حق.
یعنی عشق یعنی خلوص.
یعنی همون چیزی که بسیار بسیار ساده ولی بسیار بسیار سخت است به تلاش و استمرار نیاز دارد.
ولی چه حالی داره
من که هیچی از نظر عملکرد نیستم واقعاً میگم نیستم و ایمانمون اصلا ایمان نیست والا،چهارتا نتیجه میگیرم بال درمیارم دیگه ببین اگه خیلی خوب و ادامه دار کار کنم چه شود… ببین خدا چه کارا که نمیکنه. چرا دست کم گرفتمت خدا جان.
مطمئنم شما هم سرشار از ذوق و شوق و احساسات میشی و اینجور مواقع بال درمیاری و چقدر خوبه و چقدر خوشحالم که دوست ارزشمند و دوست داشتنی مثل شما پیدا کردم که میتونیم هم صحبت و هم حس بشیم و چقدر لذت بخشه.
سعیم به این شده که گول شیطون (بقول بچگیا خخ) نجوای ذهن نفسانی و یا گفتگوهای منطقی ذهن رو نخورم یا کمتر واردش بشم تو این چند مدته که تمرکزم بیشتر شده
و حتی حواسم بودن رو هم واقعاً از خودش بدونم.
چون اراده ی اون اگه نباشه حواس چیه، قلب آدم یه ثانیه هم نمیزنه، یه دم یه بازدم
فرقش در یک تولد
و یک مرگه.
به همین سادگی.
خیلی دوست دارم به اون سمت فرکانسی بیشتر و بیشتر نقل مکان کنم.
یا علی. بسم الله.
سمانه بانوی عزیز مواظب خودتون باشید
صحت، سلامتی، اشتیاقی وصف ناپذیر، شوقی اشک آور، و رؤیا و خواسته ای بمب افکن در زندگیت منتظر باش که صدا کنه چون عجیب لایقشی.
ارادتمند
مهدی رجبی.