درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1533 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم عزیز

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر روز خواهان رشد و گسترش من هست و عاشقانه دوست داره که منو هدایت کنه که به آرزو هام برسم و واقعا دمش گرم.

    باز هم فایل عالی استاد عزیز که بی نهایت قشنگ و مفهوم داشت توش.

    استاد باید بگم که من هم فیلم ها رو با این دید میبینم با اینکه خیلی نکات بدی توش وجود داره و مخالف با قوانین ولی من سعی میکنم از فیلم ها چیز های خویش رو ببینم و درک کنم و در زندگی به صورت عملی ازش استفاده کنم.

    خیلی خوشحالم از این اتفاق و هر روز اتفاقات عالی برام رخ میده از ثروت از سلامتی از روابط عالی از دوست های خوب از فراوانی های بیشتر از عشق و لذت بیشتر از زیبایی های بیشتر و…..

    والا من این فیلم رو به صورت کامل ندیدم ولی با پیشنهاد استاد حتما میبینم،ولی استاد به شما و بچه ها یک فیلم فوق‌العاده‌ای رو معرفی میکنم که واقعا ارزش دیدن رو داره و خیلی توش نکات مهمی هست که موافق با قوانین اگه فرصت کردید حتما ببینیدش اسم فیلم (شاه ریچارد)هست.

    استاد یه چند روزی هست که واقعا کنترل ذهن برام کار سختی شده ولی سعی کردم که با کنترل کانون توجه از ترس و نگرانی از آینده به در لحظه زندگی کردن و لذت بردن این کار رو انجام بدم و با سپاسگزاری کردن به احساس خوب برسم.

    باز هم از خداوند متعال ممنونم که مرا کمک میکند هدایت میکند به سمت آگاهی های بیشتر و درک قوانین خودش که هم در این دنیا و هم در آخرت سعادت مند زندگی کنم.

    از استاد عزیزم هم سپاس گزارم که باز هم با فایل های هدایتی خود آگاهی های بیشتر ی از قوانین ثابت خداوند به میدهد.

    خدانگهدار تون باشه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مهدی رستمی گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    سلام استاد مهربان

    عالی بود مثل همیشه صحبت هاتون

    مخصوصا اون قسمت که سگ ها بهتون حمله کردند.

    استاد من چون چند سال پیگیر فضای کاری شما هستم

    مدتی هست در مورد مراقبه صحبت نمیکنید.

    امکان داره خواهش کنم یه فایل در مورد مراقبه تولید کنید .

    آخرین باری که من یه ویدویو در مورد مراقبه از شما دیدم

    تو جکوزی اون خونه 8 خوابه بودید.

    متاسفم

    مرا ببخش

    دوست دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    سلام بر استاد جان

    چه فایل زیبایی فکر کنم این فایل برای من بود که تصمیم گرفتم بزرگترین کار زندگی ام رد انجام بدم و آن مهاجرته.

    مهاجرت رو خیلی دوست دارم ولی چند وقتیه شیطان کامل روی من تسلط پیدا کرده و داره مثل خوره ذره ذره بدنم میخوره

    ولی امروز با این فایل زیبا انگار خدا گفت ببین تو فقط حرکت کن تو فقط تمرکزت روی هدف و زیباییهات باشه من به راحتی تو رو به خواسته ات میرسونم تو نگران چی هستی من میبینمت بابا جان من هواتو دارم عزیزم.

    استاد در مورد هدایت بخوام صحبت کنم میتونم بگم جاهایی که اعتماد کردم به خدا و هدایتش و هررچی گفت عملی کردم کاملا سود کردم و جاهایی که اعتماد نکردم و با مغز نجوا گر و منطقی ام تصمیم گرفتم کاملا ضرر کردم

    این خودش برای من یک مثال شده که ببین هر موقع اعتماد کردی پیروز شدی پس بیا و کامل اعتماد کن تا فقط لذت ببری

    از خداوند میخام که کمکم کنه و هدایتم کنه برای رسیدن به خواسته هایم

    سپاس گذار شما و این سایت زیبا هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان فرمانروایی زمین آسمان خدای من تسلیم تو هستم من را هدایت کن تو بال پرواز من هستی

    سلام سلام استاد قشنگ خوشتیپ خوش استایل سلام به خاله مریم عزیزم خاله مهربان خاله قشنگ خوشگل دو عزیز دو عزیز براتون آرزوی همیشه خوش خرمی آرزومندم

    چقدر این فایل دوست داشتم استاد عزیزم پیغام شما را با جان دل دریافت کردم ترس چیزی که من همیشه در خیلی از جاها با من بود و هست. من از رمان که ترس درک کردم ابن برابر با شرک در ذهنم هم وزن کردم گفتم به خودم اگر حسن بترسی ابن هم شرک این خدا از شرک نمی‌گذره و زمانی که سگ به من حمله کرد دقیقا این ترس در ذهن من به شکلهای مختلف با توجه کردن با صحبت کردن من در مداری قرار داد ترس اون داشتم و استاد به زیبای بیان کرد ترس بو دار و سگ ها بوی ترس احساس میکند در مورد این کارتون از اونجای که خیلی عاشق کارتون هستم همیشه با بردارزاده هام و خواهر زاده هام همیشه انیمیشن و کارتون نگاه میکنم و عاشق هستم خیلی دوست دارم و ابن کارتون هم دیده بودم البته نه به این عنوان که درسی برای یاد گرفتن اون هم در زمینه قانون چرا یک کارتون همیشه نگاه میکنم پاندای کونگفو کار است که استاد خیلی خیلی خیلی در زمینه قانون اون کارتون هم بینهایت درس برای یاد گرفتن دار مثلا یک جای پاندا وقتی انتخاب میشه برای جنگو اژدها بودن شبش شروع می‌کنه به فرار کردن استادش بهش میگه چرا داری فرار می‌کنی میگه من فقط میخواستم از ابن بی هدف زندگی کردن بیرون بیام باورم نمیشد که من جنگو اژدها بشم بعد بهش میگه مسله همین باور باور تو باید باور کنی که میتونی جنگو باشی بعد بهش میگه چجوری میگه به قلبت رجوع کن دقیقا استاد ابن کارتون هم الان که شما گفتید و دارم بهش فکر میکنم شخص خود من همیشه در سایه ترس زندگی کردم

    حتی زمانی هم که به دنبال علاقه خودم رفتم نه به ابن عنوان که بخوام لذت ببرم فقط به این دلیل که احساس میکردم اگر این کار نکنم در زمان مرگم حسرت میخورم چرا ابن کار نکردم و دنبال علاقه خودم نرفتم

    از یک سنی به بعد این ترس در من شکل گرفت که من نمی‌خوام آدم بی مصرفی باشم من نمی‌خوام مثل دیگران فقط یک زندگی بخور نمیر داشته باشم می‌خوام تجربه کنم خودم به چالش بکشم منتها یک ترمزی که داشتم این در ذهن من مساوی شده بود با رنج نه لذت دقیقا مثل همان موقع که داشتن سراغ ستاره آرزو میرفتن همه وقتی نقشه دستشون می‌گرفتن راه ناهمواری سخت میشد اما اون سگ هم چیز براش راحت آسان میشد فقط به یک دلیل تفاوت در نگاه در باور این که من می‌خوام لذت ببرم به مقصد برسم می‌خوام از ابن مسیر لذت ببرم

    زمانی که اولین بار دوازده قدم خرید و اون فایل شنیدم که گفتید میشه از مسیر همواره راحت سر سبزی عبور کرد لذت ببرد و به مقصد رسید من خیلی باهاش مقاومت داشتم

    من تو ذهن خودم باور ابن داشتم مثل عموم مردم هر چی بیشتر دهنت سرویس بشه این یعنی تو داری رشد پیشرفت در مسیر درستی رفتی تو مثال های که از کودکی زده میشد میگفتن فعلان ثروتمدن شد در کسب کارش موفق شده به یک میزان خیاغی زیادی پول به دست آورده اولین کلمه اولین جمله این بود حقش می‌دونی چقدر بدبختی کشیده چقدر نخوردن نه خوابیدن چقدر رنج مشقت کشید

    نابرده رنج گنج میسر نمیشود

    چقدر از ابن باورهارو تو ذهن من جا گرفتن که فکر کردم بله همین درست

    اصلا یکی از دلایلی که خیلی از مردم دنبال آرزوهایشان نمی‌روند بخاطر این باور که فکر میکند باید کلی رنج کلی سختی کلی مشقت بکشی بعد مسیر رسیدن به خواست ها دقیقا تو ذهن شون مثل عبور کردن از جهنم میماند بعد دیگه حرکت نمیکنه قدم بر نمی‌دارند

    من خودم جز همین افراد بودم من هم از این دست بودم از اون شبی که به تضاد بر خوردم نه راه پس داشتم نه راه پیش اومدم تو پارک نشستم گفتم خدایا من تسلیم تو هستم گفتم نمی‌دونم غلط کردم سرکشی کردم تو من هدایت کن به بزرگی خودش قسم اومدم خونه بعد از یک ساعت شروع به نوشتن کردم

    ابن جمله بهم الهام کرد ما هر تضادی برای تو میفرستی فقط برای پیشرفت تو است

    اصلا ابن به من گفت من اون شب خوابم نمی‌برد من هیچ وقت فکر نمی‌کردم مشکلات باعث بشه من به موفقیت برسم مشکلات تضادها عامل موفقیت من باشند من فکر میکردم که من چون آدم. هستم اشتباه زیاد میکنم مسیر درستی نمیرم بخاطر همین به تضاد بر میخورم استاد شما چقدر ابن جمله گفت بودید چقدر گفتید بابا تضاد ها دوست شما هستن من کی ابن درک کردم زمانی که آماده آماده آماده دریافت این جمله شدم

    چرا متوجه نمی‌شدم چون میترسبدم چون ترس داشتم چون نگران بودم احساس بد داشتم به خاطر همین فرکانس من مدار کل پرت بود از مرحله وقتی تسلیم شدم خودم رها کردم گفتم خودم میسپارم به دست قدرتمند ترین فرمانروایی زمین آسمان دیگه به هیچی هیچی فکر نکردم هیچی گفتم هر چی میخواد بشه بزار بشه من خودم به دست اون سپردم هدایتم کرد الهام بهم کرد ذهنم من بار کرد قلبم من را آرام کرد و اون موقع تازه فهمیدم داستان چیه

    فهمیدم من بجای اینکه لذت ببرم دارم رنج میکشم من دارم از بدتربن داغون ترین مسیر دارم میرم بعد انتظار گل بلبل دارم چرا چون هر قدمی برمیداشتم پایه اساسش ترس بود البته ابن همه بگم جلو میرفتم چجوری مثل یک بارانی که فقط سالی یک دفعه می‌باره بعد بجای اون سنگ از آسمان می‌آمدم میخورد تو سرم تازه اون سنگ ها هم رحمت بودن تازه اون سنگ ها نعمت بودن بازم نمی‌فهمیدم بازم متوجه نبودم اما زمانی که تسلیم شدم رها کردم متوجه این موضوع شدم و تونستم الهامات خدا دریافت کنم الان به به راحتی به خدا شرایط اتفاقات یکجوری دیگه داره رقم میخوره برام هیچ کاری نمی‌کنم براش آنقدر راحت خوشگل برای مهیا میشه ولی میدونم الان داستان چیه میدونم چرا این اتفاق داره میوفته خونه خودم میخواستم عوض کنم یک ماه پیش بعد میرفتن این اون ور بعد می آمد خونه مادرم کلی غرغر بابا اجاره گران شد کرایه گران شده بعد به من میگفتن تو چرا پیگیر نیستی چرا دنبالش نمیری با خنده با لبخنده میگفتم درست میشه آنقدر خونه هست نه تو اصلا کلا آدم بیخالی شدی تغییر کردی چرا اینجوری شدی من جوابی نمی‌دادم می‌گفتم صبر داشته باش خدا من تو بهترین خونه با بهترین امکانات با مبلغی که خودم می‌خوام می‌بره بعد مبلغ میگفتم به خدا استاد مامانم با دمپایی دنبالم میکرد من میزد تو چت شد چی میگی بعد از فکر کنم یک هفته ده روز بهش زنگ زدن گفتن سلام حاج خانم من از بنگاه فعلانی هستم برات یک خونه پیدا کردم با این قیمت بعد نوساز تر تمیز بعد مادم نمیدونست کیه یک بار تلفنی با یک مشاور املاک صحبت کرد بود که خیلی سال پیش 10 پیش برای مادرم یک خونه گرفت بود بعد تو همین مدت هم یک بار مادرم تماس گرفت بود گفت دنبال خونه هستم همین بعد طرف میگفتم این خونه صاحبش اومد به من گفت من هم اولین کسی که به ذهنم رسید شما بودید بعد هم خونه گرفتن راحت جابجا شدن بعد به مادرم میگفتم خدا اینجوری کارها و درست می‌کنه آخرم می‌گفت بله درست خدا درست می‌کنه تو هم باید سعی تلاش خودت انجام بدی گفتم چه سعی تلاش کردی هی زنگ زدی نه من می‌دونی چقدر مشاور املاک رفتم گشتم آخرش که قانع نمیشه دمپای پرت می‌کنه سمت من خلاصه استاد عزیزم بینهایت از شما از خاله مریم قشنگم برای این فایلهای بی نظیر پر از قشنگی پر از زیبای وقت میزارید از این طبیعت پاردایس فیلم می‌گیرید از شما بینهایت سپاسگزارم بینهایت دیدن این فایلها تو ذهن من آنقدر داره عادی میشه که خودم اونجا احساس میکنم که در همسایگی شما خونه دارم و هر روز میام از شما تخم مرغ میخوام بینهایت ممنونم سپاگزارم

    به صاحب و فرمانروایی این جهان شمارو میسپارم شاد خوش خرم باشید در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    من بعد از این فایل رفتم این انیمشن رو دیدم

    اما با همون نگاه شما نه برای تفریح و وقت گذرونی

    اون 2 تا شخصیت یکیشون منو به فکر فرو برد و یکیشون بهم چیزی یاد داد

    شخصیت گربه منو یاد وقتایی انداخت که غرور و منیت داشتم حتی اگه چیز خاصی به دست نیاورده بودم و این غرور جوری منو درجا نگه داشته بود که نمیفهمیدم از کجا دارم میخورم

    یاد صحنه هایی از خودم که تو اوج موفقیتم فکر میکردم همه نفهمن و من فهمیده

    یاد لحظه هایی که حتی جلوی خدا هم غرور داشتم

    دقیقا مثل گربه که اون صحنه ها از جلوی چشماش رد میشد

    شخصیت اون سگ عجیب من رو یاد مثال شما تو دوره 12قدم انداخت که میگفتین از تو دل جنگل یک سری ها از دره های وحشتناک با حیوانات وحشی و سختی میرن یک سری ها سوت میزنن و لذت میبرن از مسیر و به خواسته هاشون میرسن

    چقدر خوبه که مثل اون شخصیت بتونم به هر اتفاقی اینقدر قشنگ نگاه کنم بتونم فقط زاویه مثبتش رو ببینم

    چقدر درس های قشنگی بود و تاثیر گذار

    سپاسگذارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ارسانه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    سلام به به همه دوستان

    عزیز وسپاسگزارم هردفعه میام به سایت سر بزنم کلی مطالب عالی یاد می گیرموباید یادم نره که چه کسانی برای این سایت زحمت می کشند ازشون سپاسگزارم

    من ازتجربه خودم بگم 5ماه بود صبح ها به یه باشگاهی می رفتم که اولش خوشحال وسماسگزار بودم احساس خوبی داشتم کم کم توجه من رفت روی نکات منفی وایراد گرفتن که یکی از عاملهاش عادی شدن نعمت واینکه هم فرکانس شدن با افرادی که کلا ایراد می گرفتن منم شدم یه ایراد گیر که چقدر باشگاه گرمه یا فلان دستگاه رو چرا ندارن یه روز نشستم نوشتم میخوام باشگاه هی که برم چه چیزایی داشته باشه خواستمو نوشتم

    دوروز پیش شهریه باشگاه رو باید می دادم هرچی کارت رو منشی باشگاه کشید دستگاه پوز کار نکرد حتی موقع رفتن هم کارتو کشید کار نکرد وقتی اومدم خونه گفتم شاید این یه نشونه هست که باید یه جای دیگه برم شاید خدا می خوام منو به یه جای بهتر به خواستم برسونه گفتم پسرم بهم زنگ زد مامان بیا برو فلان باشگاه تجهیزات به روز داره گفتم اینم نشونه دوم بلند شدم رفتم ثبت نام کنم گفتن باشگاه ساعت 8 باز میشه وزودتر نمیشه من همیشه ساعت 10 دقیقه به 7 باشگاه بودم وکلی به کارام می رسیدم واین اولین چالش برای من بود چون شاغلم ساعت 7 باید تو محیط کارم باشم با خودم گفتم بلاخره زمان رو یه جوری مدیریت می کنم امروز روز اول باشگاه تازه متوجه شدم خدا چرا منو اینجا آورد تا قدر چیزایی که داشتم رو بدونم میدونی اولش می گفتم من لیاقت دارم باشگاه بهتری برم چون روی عزت نفسم کار می کنم به خاطر قانون لیاقت که نباید یه چیزایی را تحمل کرد وقتی می تونی شرایط بهتر رو داشته باشی واینکه از نا شناخته ها نترسم وجاهای تازه ومکان های تازه وشرایط تازه رو امتحان کنم این تصمیم رو گرفتم باشگاه رو عوض کنم حتی از فایل مرا به سمت نشانه ام هدایت کنم نیت کردم تا هدایت بشم که آیا لازمه باشگاه رو عوض کنم یا تو این شرایط بمونم که اینطور بود که باید تغییراتی ایجاد کنم واز تغییرات نترسم چون یکی از ترسها م رفتن به دل نا شناخته ها تغییر دادن جایی که هستم بلاخره همه اینا باعث شد من باشگاهمو عوض کنم حالا درسش ونکته ش چی بود

    من امروز متوجه شدم چرا باید هدایت میشدم به باشگاه جدید من فهمیدم خیلی وقتها از جایی که هستیم ناراضی هستیم وشرایط جدید رو می خوایم وتو شرایط جدید هم چیزایی هست که وقتی متوجه میشم هیچ جایی نیست که توش تضاد نباشه اگه یه کم خوش بین باشیم وبه منفی ها تمرکز نکنیم البته خوشحالم باشگاه من عوض شد ودرسته امروز با دستگاه‌ها چالش داشتم ولی فهمیدم هیچ وقت هیچ چیزی کامل نیست اگه اینطور نبود خواسته های جدید بوجود نمی آمدند واینکه توجه کنم به موارد ناخواسته به چیزایی که می خوام تمرکز کنم وشکرگذار داشته اکنونم باشم امروز نیم ساعت دیرتر رسیدم ولی به جای تمرکز گفتم باید یاد بگیرم زمانم رو درست مدیریت کنم شاید باید پن یه چیزایی رو تو خودم تغییر بدم فلیم گربه چکمه پوشو دیدم وقتی سگه به سرزمین راه حلهای آسون اشاره کرد متوجه شدم راه حلهای آسون همیشه هست اگه ما چیزهایی رو سخت نکنیم خوابهای اینکه درسهای قشنگی بهم بده کاری کرد دستگاه موز کارتمو نخونه به دل پسرم انداخت درست همون لحظه بهم زنگ بزنه تا ظرف منو بزرگتر کنه چون ازش کمک خواسته بودم می دونم بهم کمک می کنه زمانم رو درست مدیریت کنم وقت کم نیارم ویا به جای دیگه هدایتم کنه که زودتر باز بشه یا تو دل مسؤل این باشگاه بندازه که زودتر باز کنه همه چی رو به خودش سپردم وتصمیم گرفتم بیشتر روی موارد مثبت تمرکز کنم که با نا خواسته ی کمتری مواجه بشم ممنونم از خدا واز کسانیکه این سایت رو درست کردند تا از این طریق آگاهانه تر فکر ورفتار کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    احسان صناعی گفته:
    مدت عضویت: 2181 روز

    و قسمتی که خانم شایسته میفرمایند وقتی میگیم من… انجام میدم از نگاه من گفته شده و توکل و توجید را از دست دادیم و جهان میاد بهت ثابت کنه میتونی ادعانو ثابت کنی یا نه و اگر نتونی ادعاتو ثابت کنی در همون فرکانست نگه ت می‌داره. قطعا وقتی میشه پیروز شد که به جهان هستی اعتبار بدی و توجید رو عملی انجام بدی و توکل کنی، اونوقت ولت میکنه و اتفاقا با شهود هدایتت میکنه.

    حالا جالبیش اینه که هدایت لحظه بعدی غلبه بر ترس میآید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سانا گفته:
    مدت عضویت: 1423 روز

    سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    امروز من واقعا حالم از صبح اوکی نبود و از خدا میخاستم هدایتم کنه، و این فایل رو دانلود کردم و گوش دادم، فوق العاده بود واقعااا، احساس خیلی خوبی دارم الان، و سه تا چیز خیلی مهم یاد گرفتم

    1-اول اینکه از داشته هام لذت ببرم و بهشون توجه کنم تا بدونم همین الانم خیلی خوشبختم

    2‌-دوم اینکه ترس هایی که تو زندگیم دارم رو از بین ببرم و بجنگم باهاشون چون مانع پیشرفتم میشن

    3-سوم اینکه با دیدی قشنگ به دنیا و اطرافم نگاه کنم، جنبه های مثبتشو ببینم و راحت بگیرم زندگی رو تا جهان هم راه های ساده و جنبه های مثبت بیشتری وارد زندگیم بکنه

    خداروشکر میکنم برای اینک امروز هدایت شدم به این فایل، بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زینب زارعی دوست گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    واقعااااااا چقدرررررر زیبا توضیح داده بودید خیلی قشنگ بود و من خیلی درس گرفتم از فایل بسیار زیبا.. یه پیشنهاد داشتم فیلم سیندرلا رو هم ببینید چون اونم فوق العاده درسهای قشنگی داره یکی اینکه سیندرلا با تمام سختی ها و زشتی هایی که تو زندگیش داره به قشنگی ها و زیبایی ها توجه میکنه.. دوم اینکه همیشه تو افکار و رویاهاش روزهای قشنگ و خوشبختی ها رو تصور میکنه و اخرش هم به تمام تصوراتش میرسه و سوم اینکه وقتی خدا میخواد اونو به ارزوهاش برسونه تمام حیوان ها رو بسیج میکنه تا اونو به ارزوش برسونن و خیلی خیلی درسهای قشنگ دیگه که من دوست دارم اونو از زبان شما استاد عزیز بشنوم اگه دوست داشتید میتونید این فیلم رو هم ببینید

    با ارزوی موفقیت روز افزون برای شما استاد عزیز و مریم عزیز و تمام خانواده عزیز عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    سلام آقا عادل عزیز

    من تازه شما رو پیدا کردم یه همزمانی برام اتفاق افتاد من چند روز تو فکر خرید لبتاب بودم و مردد که بخرمش یا نه و با هدایت شدن به کامنت های شما تصمیمم قطعی شد که بخرمش

    واقعا از آشنایی با شما خوشبختم چند تا از کامنت های شما رو خوندم و از اینکه انقدر توحیدی عمل کردید تحسینتون میکنم و از شما سپاسگزارم که با کامنت هاتون من رو آگاه تر و توحیدی تر کردین خدایا شکرت به خاطر این عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: