https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امشب تصمیم گرفتم این کامنت بزارم دلیلش برمیگرده به همین ویدیو در واقع این اولین کامنت منه
جناب عباسمنش تصمیم داشتم تازمانی که نسبت به شما صد در صد اعتماد کامل دریافت نکردم از گذاشتن کامنت خودداری کنم تا امشب که این ویدیو رو تماشا کردم که صد درصد اتفاقی نبود- به قول آقاحامد حیدری که استاد بنده در رشته mbaهستن فقط کافیه به حرف من اعتبار بدهید و در تجربه خود استفاده کنید-جناب عباسمنش خوشحالم که اولین کامنت من به این صورت داخل سایت قرار گرفت-من به حرفای شما اعتبار میدم و در تجربه خودم استفاده میکنم که جز بیان حقیقت راستین چیز دیگری نمیبینم از خداوند یگانه برای شما و خانواده محترمتان موفقیت روزافزون و برکت الهی مداوم و پیوسته خواستارم باشد که رستگار شویم.
سلام استاد عزیزم بعد از یکسال ایناولین کامنت منه
خیلی سختم بوده تا الان که بخوام راجب معجزه های قوانین ک به لطف شما یاد گرفتم حرف بزنم چون واقعا نمیدونستم از کجاشروع کنم ولی ی روز تو ی فایل مرتبط حتما میام و منم با صحبت کردن راجبش ذکات این آگهی ها رو پرداخت میکنم.
بواسطه لطف خداوند و دستان پر توانش من هدایت شدم دوره آموزشی به پادگان پرندک تهران توی ارتش
جایی ک همه ازش بد تعریف میکردن
اما من واسم عالی بود جمعه شب از شاهرود میرفتم به سمت تهران صبح شنبه میرسیدم سه شنبه شب باز میرفتم به سمت شهر خودم اینقدر آزاد و اینقدر کویت
اونم توی آموزشی ک بدترین دورانه توی ارتشه
آموزشیم تموم شد و اومدم عید و بود بهش میگفتن دوره طلایی و ی مرخصی 20 روزه هم به ما دادن
وقتی دوره تموم شد من همش با خودم میگفتم چرا اینقدر همه چی راحت بود چرا اینقدر بد تعریف میکردن
من ک اینقدر نبایدهمه چی اینقدر خوب پیش میرفت
من واقعا الان میفهمم احساس عدم لیاقته چیکار کرد اون زمان با من
من به واسطه یکی از دست های خدا که البته الان میفهمم دست خدا بودن ،کارام ردیف شد که ادامه خدمت بیام شهر خودم منم خیلی خوشحال ومطمئنک ه اصن صد در صد شهرخودمم
روزی ک قرار شد بریم برگه معرفی به ادامه خدمت بگیرم اینقدر مطمئن بودم که حتی لباس سربازی نپوشیدم ک میرم برگه میگیرم شنبه میام همین شهر خودم واسه خدمت
رفتیم آقا چشمتون روز بد نبینه
به من که رسید گفت نامجو
من با خودم گفتم برگه شاهرود مارو بده بریم
گفت اع شاهرود….
سهیل نامجو پادگان شهدای مهندس بروجرد استان لرستان دوره کد تخریب مین
نگم براتون ادامه خدمت چگونه گذشت …
فقط بدونین ک احساس عدم لیاقت همه چی رو ازتون میگیره الان میفهمم و دارم یاد میگیرم ازاستاد عزیزم ک دیگه لطف و نعمت خدارو زیادی نبینم برای خودم
امیدوارم همه دوستان عزیزم خیلی حواسشون به مکالمات درونیشون باشه چون قوانین واقعا در عین اینکه میتونه شمارو به عرش ببره میتونه خیلی هم بی رحم باشه ….
دوستون دارم و از تون هر روز بیشتر و بیشتریاد میگیرم.
استاد قبلش که بخوام شروع کنم یه تشکر ویژه دارم ازتون بخاطر فایل قبلی که در مورد لذت بردن از تک تک لحظات زندگی بود
لحظات به ظاهر کوچیک و ساده اما خیلی خیلی لذت بخش
حالا چرا تشکر ویژه؟ زندگیه من با وجود اینکه با تموم فایلهای شما متحول شده اما این فایلم جای خودش یه معجزه برای زندگیم بود
روزای زیادی از دیدن و شنیدن اون فایل نمیگذره اما من اون آیدای قبل ازون فایل نیستم
اون فایل من رو یه آدم دیگه ای کرده و اتفاقات خیلی قشنگ تری رو برام رقم زده
_یادم داده بیشتر از قبل از زندگیم لذت ببرم و لحظات کوچیک رو بیشتر و بیشتر درک کنم و عمیقا سپاسگزارشون باشم اما اینبار در عمل
_از من یه انسان سپاسگزار داره میسازه که هی دنبال این نباشه اگر فلان روز من فلان ماشینو خریدم میتونم لذت ببرم نه نه نه اصلا!!!
_این فایل بمن گفت یه دقیقه وایسا! استپ کن تا همین جا هرچی اومدی بسه لذت میبردی درسته اما آیا به اندازه کافی لذت میبری؟
_آیا هرروزت رو زندگی میکنی؟ آیا وقتی داری میری سرکار لذت کافی رو میبری؟ از مسیرت از کارهای روزانت؟ مثل یه بمب اتم درونم رو بیدار کرد
این مسیر مثل یه مسیرِ تو در تو میمونه
هر چی میری انگار تازه رفتی
درکت عمیق تر میشه و کمتر میشه توضیحش داد
_هرچی میری جلو تر میفهمی قبلش هیچی نمیدونستی
و این روند تکرار میشه و ظرفمون بزرگ و بزرگ تر
استاد اون فایل واقعا منو متوجه کرده اصن خودم تعجب کردم چیشد که اینطور شد
_چقدر خوب که باعث شد یکم بیشتر تامل کنیم که اصلا زندگی چی هست
یه تصویر بزرگتر رو ببینیم و بقول شما فقط چند قدم جلو ترو نگاه نکنیم
_نوشتن اون کامنتم برای فایل قبلی باعث شد بیشتر اون لذت هارو فردای اون روز برای خودم رقم بزنم و خلق کنم یه جورایی توجهی که توی کامنتم شد تمام فردا و پس فرداش رو خلق کرد و آنقدر این واضح بود که هیچ جوره نمیشه انکارش کرد
البته نا گفته نمونه خودمم انقدر کامنت خودم و بقیه ی دوستان رو خوندم که نمیدونم چن بار شد!
فایلتون بی نظیر بود نمیتونم احساس الانم رو توصیف کنم احساس وسیع بودن میکنم احساس اینکه همچی تو مشت خودمه و تا من اجازه ندم هیچ اتفاق بدی نمیفته
خیلی خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم
اون فایل من رو به دوتا آیدا تبدیل کرد قبل از شنیدنش و بعد از شنیدنش
که البته بار ها با محصولات و ی سری فایلااتون برام این اتفاق افتاده و چه احساس خاص و ویژه ای هستش که من بخاطر تجربه ی این احساس فقط سپاسگزار خداوند هستم و شکر گذاریم رو بجا میارم
ایمانم رو تقویت میکنه و توکل رو قوی تر
واقعا که خداوند صدای مارو میشنوه و به ما اهمیت میده
خب بریم سراغ این فایل بی نظیر با گوش دادن به این فایل من چندین باگ رو توی ذهن خودم شناسایی کردم که متوجه شدم ریشه ی بعضی از رفتار های نامناسبم از کجا آب میخورن
استاد من این موضوعو کاملا قبول دارم که توی بازی این فرکانس ها و احساسات ما خیلی زود خودش رو نشون میده و فاصله زمانی خیلی خیلی کمه
و من خودم بار ها اینارو تجربه کردم بخاطر همین حرفاتون رو با تمام وجودم درک میکردم هر جمله ای که میگفتین میگفتم آره دقیقاااااا خودشه دقیقا این فرکانس این فکر این اتفاقو رقم میزنه
و دونه دونه الگوی منطقی میومد توی ذهنم که مهر تاییدی میشد واسه ی پذیرفتن و آگاه شدن ذهن
این فایل مثل یه پازل نچیده بود برای من
ینی هر تیکش که گفته میشد من یه باگ پیدا میکردم از خودم و میگفتم آها این باید حل بشه
این باید برطرف بشه
نه تنها نشون داده میشد که چی برطرف بشه بلکه چگونگی برطرف کردنشون هم میشد ازین فایل الهام گرفت
مریم شایسته عزیز تحسینتون میکنم بخاطر حرفه ای شدن توی این بازی شما فوق العاده این
واقعا آفرین خیلی بازی خوبی دارین واقعا ذوق میکنم از پیشرفتتون
و چقدر که میشه از یه بازی توی همه جنبه های زندگی درس گرفت و اتفاقاتی در عمل اجرا کرد
و یه پله جلو تر از قبل رفت و ادامه داد
اینجا همون آیه قرآن که خداوند میگه:
/مگر برای آنانکه که تعقل کنند /مگر برای آنانکه تامل کنند
خداوند گفته ما نشانه هارو همه جا برای شما گذاشتیم اما کسی سود میبره که تامل کنه ینی عمیقا فکر کنه و بتونه ازشون استفاده کنه توی زندگی با عمل کردن
با ایمان به خداوند
اینجا توی این فایل دقیقا میگه فرکانس احساس قربانی شدن چه نتیجه ای رو در بر داره…
فرکانس انکار دستاورد های دیگران چه نتیجه ای…
فرکانس عدم توجه به پیشرفت ها یا توجه به پیشرفت ها چه نتیجه ای داره…
فرکانس تحسین کردن دیگران چه چیزی رو بما میده…
فرکانس فراموش کردن علت موفقیت ما هم همین طور…
یا جاهایی که احساس کردیم لیاقت فلان اتفاق خوب فلان محبت یا خوبی رو نداریم و همچی بهم ریخته
من بخوام تجربه خودم بگم
حدودا یکسال پیش بود با یک شخص آشنا شدم که همچی رویایی عالی پیش میرفت و من اون موقع به اندازه ی الان با قانون آشنایی عمیقی نداشتم یه رابطه شکل گرفت رویایی به معنای واقعی
همچی انگار بدون نقص پیش میرفت تا اینکه یه روز نشستم با خودمم فکر کردم نه این حتما یه قصد بدی داره!! آخه چرا باید بمن انقد خوبی کنه
آخه چرا باید انقد منو دوسم داشته باشه
آخه چرا باید همچی آنقدر راحت و خوب پیش بره این وسط یه مشکلی هست که من ساده ام نفهمیدم
(و واقعیت این بود که هیچ مشکلی نبود و واقعا همچی رویایی بود)
خلاصه این فکرا گذشت و تا دو یا سه روز ادامه داشت و من با خودم همین فکرارو میکردم
تا اینکه اون شخص خیلی ساده درخواست جدایی کرد و رفت خیلی عجیب بود برام
همچی ک خوب بود؟!
خب خوب بود بله! خودت خواستی بره! رفت
خودت نعمت و خوشی رو پس زدی رفت! به همون راحتی که اومد رفت چون تو براحتی خواستی که بره خودت به جهان گفتی؛ ببین جهان من لیاقت ندارم لطفا این احساسات رو رابطه رو از من بگیر
ببین!!! خودت گفتی!!! یکم دقت کن!!
بارها اتفاق افتاده با داداشم داشتیم والیبال بازی میکردیم بعد یه موقعیتی پیش اومده که پشت سر هم پنجه و ساعد میزدیم که خیلی طولانی مثلا 30 تا 40 تا زدیم بعد ناخودآگاه من میگفتم آقاااا خیلی داریم خوب پیش میریمااا چجوریهههه تا اینو گفتم همچی خراب شده! یا ساعدم خراب شده یا اصن زدم پرت شده رفته
یا برادرم یه ساعد زده خیلیییی خوب منم تو ذهنم ی جورایی بیام انکار کنم بازیه خوبش رو و بگم آره خب اینو منم بلدم
بعد تا اومدم بزنم کلا زدم خراب کردم و داداشم گفت تو که بلد بودی چیشد
حتی شده من تحسینش کردم گفتم آفرییین ایول خودمم همون حرکتو عالی زدم
واقعا قانون به طرز عجیبی جالبه
و یه نمونه بارز توی زندگی روزانمون چن بار شده که ما ی ذره احساسمون بد شده شروع کردیم غر زدن و سخت گرفتن که بلافاصله بعدش انگشتمو خورده به لبه ی مبل بعد باز غر زدیم اهههه کی اینو گذاشته جلوی راه همون موقع با سر رفتیم تو دیوار(البته اینارو خودم تجربه کردم) بعد باز غر زدم آی سرم….
رفتم صبونه درست کنم نیمروم رو خراب کردم و سرکار اشتباه پشت اشتباه انجام شده ….
اینا کاملا نشونه ی احساس بد اتفاقاتی بده
بقول استاد مهم نیس حست چیه نتونی کنترلش کنی اتفاقات نا دلخواه بیشتریو خلق میکنی این قانونه و دلش واست نمیسوزه
نمونه ی دیگش احساس بد یا عدم لیاقت یاااا بهتره بگم دوست نداشتن خودمون که ترکیب شده بود با احساس قربانی بودن از شرایط و اشتباهاتم
اگر خودمون رو دوست نداشته باشیم طبق قانون شرایطی رو تجربه میکنیم که بیشتر خودمون رو دوست نداشته باشیم ینی اون احساس بیشترو بیشتر میاد توی زندگیمون
من وقتی خودم رو دوست نداشتم توی شغلم اشتباهات فاحشی میکردم اشتباهات به شدت مسخره سوتیای خیلی بد
و خودم تعجب میکردم و میگفتم من چرا انقد دستو پا چلفتی شدم؟ ینی درین حددد
علتشو نمیدونستم ولی خیلی احساس بدی بود مخصوصا جلوی بقیه
همش به خودم میگفتم من که دختر باهوشیم این کارا چیه بعد مدتی فهمیدم بخاطر اینه که خودم رو دوست ندارم و همش نگرانم که از دید بقیه چطور به نظرم میرسم بخاطر همین رفتارهام غیر طبیعیه و همش باید مواظب باشم چطوری چ کاریو انجام بدم که از نظر بقیه خوب باشم
انقدر نگران بودم که شاید باورتون نشه با خودم فکر میکردم الان من دارم میرم فلان کتابو واسه مشتری میارم از پشت سر و از لحاظ تیپی و قیافه ای جذابم؟ کافیم؟ خوبم؟ اگ مشتری با خودش بگه چقدر این دختره زشته؛چقدر از پشت لباساش مسخرست
چقد طرز برخوردش بد بود چقد بد سلیقه بود
انقدرررر اینها ذهن منو اشغال کرده بودن که اصن اجازه نمیدادن خود واقعیم باشم و طبیعی رفتار کنم
خیلی سخت میگذشت اما کم کم تمرین کردم و الان خیلی بهتر شدم کارم رو بهتر انجام میدم اشتباهات کاریم از 80 درصد رسیده به 10 درصد
و انقدر پیشرفت کردم توی مدت کم
و حالا میفهمم اون تپق زدنا اون آب دهن قورت دادنا اون سخت گرفتنا برای لباس پوشیدن
اون سخت گرفتنا برای حرف زدن و….
فقط از احساس عدم دوست داشتن خود میومد
ازینکه من لیاقت ندارم مگر اینکه بی نقص عمل کنم بی نقص باشم
همیشه موهام بی نقص باشه پوستم بی نقص باشه
تیپم عالی و تمام و کمال باشه
مبادا که یکروزی به اندازه کافی خوب به نظر نرسم
جمله ی بالا فرکانسی بود ک من میفرستادم و جهان هم کمکم میکرد تا اتفاقاتی از همین جنس رو تجربه کنم
مثال ها بی شمااااره توی زندگی من و اگر بخوام بنویسم تا فردا صبحم تموم نمیشه
اما خیلی کمک کننده بود من از شما استاد عزیزم و مریم شایسته ی عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم
این فایل باید خیلی خیلی زیاد گوش داده بشه تا درک بیشتری داشته باشم تا شناخت بهتری پیدا کنم
خدایا بی نهایت سپاس گزارم برای این که من امروز به سمت این فایل هدایت کردی . خداجونم شکرت شکر برای این دریای زیبا که ترکیبی از رنگ های سفید و آبی و سبز در دل خودش جا داده در کنار ساحل سفید رنگ زیبای تمیزش که جایی شده برای افرادی که لذت میبرند ازش و سپاس گزار تو هستند بابت این حجم از زیبایی و لذت که در اختیارشون قرار دادی و این چنین فوق العاده با تمیز نگه داشتنش قدر دان این مکان زیبا و رویایی هستند . چقدر عالی که این قدر آدم های این کشور با خود در صلح هستند هر کس با هر اندامی با هر رنگ پوستی با آن پوششی که دوست داره و راحت هست به سبک خودش لذت میبره . تحسین میکنم مردم این کشور .
تحسین میکنم تمام افرادی که در کنار این ساحل فوق العاده رویایی هستند . خدایا شکرت چقدر لذت داره دوییدن و رقصیدن و بازی کردن با پاهای برهنه روی ماسه های نرم و سفید چقدر لذت داره شنا کردن در این آبهای زیبا و تمیز و دیدن جت هایی که از بالای سرت ردمیشند و نشان از ثروت و فراوانی و رشد ابن جهان هستند .
خدای من این جا بهشت بهشت . هر دو طرف آب های زلال در جریان هست . خونه های دوست داشتنی خیابان های خلوت ماشین های زیبایی که به راحتی در جاده در حرکت هست درختان و سرسبزی منحصر به فرد این منطقه طبیعت زیباش خدایا شکرت شکر.
استاد به شدت لذت میبرم از دیدن رابطه زیبای بین شما و مریم جون چی بهتر از این که زیبایی ها و خوبی های افراد اطرافت را ببینی و تحسینشان کنی هر چند در ظاهر کوچک و به آنها بگویی و بابت اش تشکر کنی چقدر احساس نابی داره وقتی این کار انجام میدی وقتی به دیگران عشق میورزی و از بودن در کنارشان لذت میبری و انها از بودن در کنار تو غرق در شادی هستند .
مریم جون وقتی راجب این که کوچک ترین رشد خودتون میدیدید و تحسین میکردید گفتید یا استاد تحسین میکرده تشویق میکرده شمارو در یادگیری این مهارت و مسیر متوجه شدم که چقدر مهم به جای این که ایراد های هم ببینیم به جای این که پیشرفت هامون هرچند کوچک در هر زمینه ای کوچک بشماریم بیایم نکات مثبت رشد و پیشرفت هامون بزرگ کنیم بیایم تحسین کنیم زیبایی های هم دیگه رو این طوری که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم و با خودمون و جهان در صلح هستیم رشد و پیشرفت حتما نباید یک چیز خیلی خیلی بزرگ باشه همین تصمیم گرفتن برای نوشتن این کامنت خودش پیشرفت خودش یک قدم مثبت و بهت مریم عزیزم تبریک میگم آره مریم هر قدم مثبتی که برمیداری خودت رو تحسین کن تمرکزت بزار روی تک تک قدم های مثبت که برداشتی و بابتش سپاس گزار باش و ببین چه جوری رب هدایتت میکنه به سمت برداشتن قدم های مثبت بعدی و بعدی و قرار گرفتن در مکان مناسب در زمان مناسب ( معجزه زندگیت ) خدایا شکرت صد هزار مرتبه شکر .
در مورد عدم لیاقت : برام میخواستند دست کش بگیرند من قیمت پرسیدم و گفتم زیاد نمی خواهم و به راحتی از داشتنش خودم محروم کردم بعد از چند روز با این طرز فکر که رب به من میده و افراد تنها وسیله هستند این روزی من هست پس من لایقشم توانستم داشته باشمش . یا در مورد دستمزدم هم که از پدرم میگرفتم همین طور بود وقتی میدیدم به راحتی میگیرم دستمزدم احساس عذاب وجدان میکردم که نباید در این شرایط بگیرم یا …. نتیجه شد که دست مزدم دیگه به راحتی و بلافاصله بعد از انجام کار نمیگرفتم در واقع شرایط تغییر میکرد یعنی من دیگه در زمان و مکان مناسبش نبودم . امشبم که با برادرم کارت بازی میکردم سه دست پشت سر هم بردم بعد این فکر اومد که نه لذت نداره پشت سر هم ببیری انگار برنده شدنم در ذهنم کوچیک داشت جلوه میداد این نوع نگاه و باعث شد دو دست بعدی به برادرم واگذار کنم اما همین که گفتم نه من لایق برنده شدن هستم و خدایا خودت هدایتم کن دست آخرم بردم و برنده بازی شدم دقیقا همه چیز مربوط میشه به کنترل ذهن .
احساس قربانی : احساس قربانی بودن ادم فلج میکنه هر فکری که این احساس ایجاد کنه سمیه و باید ازش دوری کرد . قربانی بودن یعنی یک اتفاقی در بیرون فتاده و من هیچ کنترلی نسبت به آن اتفاق ندارم هیچ واکنشی نمیتوانم از خودم نشان دهم .
مثال ساده اش از خودم به تازگی مدت ها بود میدیدم ظروف پلاستیکی جای مناسبی ندارند و باعث بهم ریختگی قسمت پشتی اشپز خونه شده و با خودم میگفتم ای کاش این جا طبقه میزدن من که کاری از دستم برنمی اد تا این که دیروز گفتم تمیز میکنم ربم هدایتم میکنه خیلی بهم ریخته شده بود شروع کردم تمیز کردن دیدم اصلا به طرزمعجزه آسایی کابینتی که فکر میکردم جا نداره کلی جا باز شد و با تغییر چیدمان در کابینت ها و آوردن ظرف ها از پشت اشپز خونه خیلی راحت جا برای ظروف پلاستیکی نه تنها باز شد بلکه فضای خالی هم بود هنوز و اشپز خونه منظم تر و مرتب ترم شد به خصوص قسمت پشتیش. اون لحظه با دیدن نتیجه کار کلی به خوم افتخار کردم و ربم سپاس گزاری برای هدایت هاش .
در پناه الله مهربان شاد و پیروز و سلامت و ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید .
با سلام خدمت استاد گرامی… خیلی سریع میرم سر اصل مطلب… مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.. یادمه چند وقت پیش شب ها با برادرام یا پسرعمه هام میرفتیم پینگ پنگ و من یه پکیج از آموزه های استاد رو تست میکردم و چقدر حیرت انگیز بود نتایج… تصویرسازی قبل بازی… تمرکز روی نکات مثبت… تحسین طرف مقابل… احساس لیاقت… در لحظه بودن… تمرکز داشتن و خیلی مطالب دیگه… در مورد احساس عدم لیاقت خیلی ترمزها دارم که دارم روش کار میکنم. مثلا وقتی میرم سفر و کلی لذت میبرم احساس بدی پیدا میکنم که از ذهن منفی نگرمه که بهم میگه چطور اینقدر لذت میبری و از یاد خدا دور میشی؟!! یا تو با لذت های دنیایی داری لذت های معنوی رو از دست میدی یا خیلی خوش گذشت مراقب باش اتفاقی نیفته که غمگینت کنه و این باورها که ریشش عدم احساس لیاقت و ارزشمندی هست باعث میشه حتی از تصور خوش گذرونی بترسی و این خودش مانع جذب شرایط و موقعیت های اینچنینی و حتی ثروت میشه که به لطف خدا دارم روشون کار میکنم…. مورد دوم: احساس قربانی شدن. همیشه خودم رو قربانی میدونستم از این جهت که باورهای خیلی بدی در حوزه مسائل مالی بهم تزریق شده و پدرم رو مقصر اصلی این داستان میدونستم و دارم روش کار میکنم و خداروشکر خیلی بهتر شدم… وقتی کس دیگری رو در شرایط خودت دخیل میدونی طبیعیه که تعهد صددرصدی برای تغییر زندگیت نداری و با این باورهای مخرب اختیار زندگیت رو میدی به افراد و شرایط مختلفی که مقصر میدونی … وای از این باور مخرب.. خدا میدونه که چه دوران سختی رو به خاطر این باور گذروندم و چقدر اتفاقات ناخواسته عجیبی که در زندگیم پیش اومد بخاطر اینکه شرک داشتم و به خیلی از عوامل بیرونی قدرت داده بودم و خدا شاهده بعد از کار کردن روی باورها چقدر آزادی و آرامش و احساس خوب در من ایجاد شد… احساس اینکه هیچ کس جز خدا در زندگی من موثر نیست و خداوند هم طبق قوانین بر اساس باورهام در زندگی ظهور پیدا میکنه و من فقط باید روی خودم کار کنم. نمیگم خیلی روی خودم کار کردم ولی منصفانه بگم 1 درصد تغییرش دادم. از خدا میخوام این احساس قربانی بودن رو ازم کاملا بگیره و منو بنده مخلص خودش قرار بده. کسی که صد در صد مسئولیت زندگیشو به عهده بگیره (نه در حرف بلکه در واقعیت) میتونه صد در صدر در جهان به هر میزانی که میخواد دخل و تصرف کنه و کن فیکون کنه… و این یعنی یکی شدن با قدرت منبع.. به قول عرفا فنا فی الله. از خداوند برای تک تک دوستان گلم در این سایت ارزشمند که مدرسه انسان سازی شده و برای استاد خوشتیپم و خودم توفیق روز افزون میطلبم. موفق باشید
من اومدم جواب دوستمون به کامنتم را بخونم که زیر کامنت ایشون کامنت شما را دیدم و ناخواسته شروع کردن به خوندن و عجیب بهم کمک کرد چقدر نشانه های خوبی در کامنتتون بود برای من
رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.
این بخش کامنتتون را کپی کردم که برام بمونه و بگم چقدر قشنگ توضیح دادید با مثال و دقیقا انگار این کامنت را من نوشتم چون من هم دقیقا همین تجربه را دارم حالا به نوعی دیگر
وقتی منابع ام را در اختیار کس دیگری می گذاشتم که احساس عزت نفس داشته باشد و می گفتم اون باید عزت نفس داشته باشد از همین جا ضربه خوردم
عاشق این جمله ام که جهان این طور کار نمی کند
و دقیقا هر جا که از خوشی هایم به خاطر دیگران زدم نتایج جهان به چشم چشمگیری منو برعکس جلوه می کرد
مثلا من خیلی دوست داشتم کارشناسی ارشد بخونم ولی امتحان می دادم قبول می شدم ولی نمی رفتم می گفتم نه پس بچه ام درسش عقب می افته تو کارم مشکل ایجاد می شه به زندگی و همسرم نمی رسم و خیلی ترمزهای دیگه که الان که دارم کارشناسی ارشد می خونم با خودم می گم ببین اگه همون موقع هم می خوندی باز همین شرایط را داشتی همه چیز برات مهیا می شد چون جهان منتظره اینه تو به خواسته هات برسی و الان دارم همش لذت می برم و کاری به قضاوت دیگران ندارم
و دقیقا امروز به صبح بهم الهام شد که مرضیه جان فقط و فقط کاری را انجام بده که شادت می کنه حالت را عالی می کنه اگر کاری می کنی فقط و فقط برای روح خودت انجام بده نه اینکه در تقابل با دیگری هر کسی مسئول رفتار خودش است تو اگر شادی شاد باش تو مسئول شادی دیگران نیستی و این نکته طلایی امروزم با کامنت شما مهر تایید گرفت باز هم ممنون از شما که با کامنت زیباتون و خدا را شکر که امروز منو هدایت کرد به خواندن کامنت شما
با سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و تمامی دوستان هم فرکانسی
ابتدا واقعا تبریک میگم به شما دوتا عزیزدل که با رعایت قانون تکامل تونستین به این حد از مهارت و توانایی برسین در این بازی مهیج.
واقعا تحسین کردم شما دونفر را که اینقد خوب تونستین به این بازی مسلط تر بشین واقعا احسنت بر شما.
و اما استاد عزیز حرفهایی که در این فایل زده شد واقعا سنگین و مفید و کارا بود بنظرم فوق العاده هست و چکیده ای از تمام دوره های شماست.
خداروشکر میکنم از دیدن این فایل و از شما سپاسگزارم بابت ضبط این فایل.
و اما بریم سراغ کنترل ذهن و تاثیری که در زندگیمون میذاره.
استاد عزیز یه مدتیه این قضیه کنترل ذهن خیلی در زندگیم بلد شده و خیلی دارم تاثیرش را میبینم.
همین سه روز پیش شرایط عجیبی برام رخ داد که اگه بلطف دوره های شما ذهنم قویتر نمیشد حتما اوضاع روحی و روانی و مالی من داغون میشد.
و اما داستان چیه!!!
بعد از شروع دوره ثروت یکسری تصمیم ها گرفتم مثل اینکه چک و دست چک را از زندگیم حذف کنم تا به آرامش برسم.
و اینکه به هر مشتری یخچال نفروشم فقط مشتریانی که از معامله یا اونها حالم خوب بشه و یکسری تصمیم های دیگه.
خب برای اینکه روی تصمیم هام جدی باشم یکسری فشارهای جدید را باید تحمل میکردم.
خداروشکر شرایط خیلی جذاب و عالی داشت پیش میرفت و همه چیز تحت کنترل من بود تا اینکه سه روز پیش یه مشکل جدی و به ظاهر خیلی بد اتفاق افتاد.
روزی که باید یخچال یک متری مشتری را آماده کنم همان روز صبح زود یکی از یخچالای دومتری بزرگ مشتریام را بارگیری کردم فرستادم براش و راننده یه آدم مسن و پیرمرد بود.
خب خداروشکر بارگیری کردیم ساعت 7صبح و ارسال کردیم و با حال عالی و فوق العاده رفتم سراغ یخچال یک متری تا مشغول بشم و آمادش کنم.
شرایط جوری بود که یخچال دومتری باید تحویل مشتری داده میشد تا اینکه پولش دستم بیاد و بتونم کارهای دیگه را طبق برنامه جلو ببرم.
متاسفانه دوساعت بعد راننده تماس گرفتن وگفتن به جایی برخورد کرده و تقریبا قسمت بالای یخچال از جمله موتور و فن و رادیات و تاج و همه و همه داغون شدن.
وقتی یخچال را برام پس آورد اینقدر صحنه دردناک و وحشتناک بود که یه لحظه شوکه شدم و خود راننده خیلی ترسیده بود بنده خدا از شدت خرابی.
خداشاهده قشنگ کمتر از دو دقیقه بعدش گفتم بهش اشکال نداره سریع فقط کمک کن پیادش کنیم.
بعد از پیاده کردن یخچال شوکه بودم که خدایا من الان چکار باید بکنم این یخچال داغون را درست کنم تا پولش دستم برسه یا یخچال یک متری را درست کنم؟!!!!
از خدا هدایت خواستم و هدایت شدم به درست کردن یخچال یک متری و با قدرت آمادش کردم و ارسالش کردم.
روز بعدش هم از خدا هدایت خواستم تا راهنماییم کنه به چه صورت میتونم این دومتری داغون را درست کنم که خیلی سریع و راحت کارا پیش بره و بلطف خدا و هدایتهایی که بهم الهام شد سریع از یکسری یخچالها لوازم دورتاج و قاب تاج را باز کردم و به بهترین شکل این دومتری را ردیف کردم و از روز اول هم قشنگ تر شد چون دورتاج طلایی زدم براش و اینقدر تو مدتی که کار میکردم هوا گرم بود که از شدت گرما همه میگفتن الان میمیری اینقدر کار نکن ولی من حالیم نبود و داشتم لذت میبردم.
خداروشکر این یخچال اوکی شد و یکی دیگه هم تونستم در کنارش آماده کنم و تحویل بدم و الان که دارم کامنت مینویسم شرایط عالیه و همه چیز طبق برنامه قبلی دوباره داره پیش میره.
و اما راننده که باید خسارت میداد بعد از اینکه مطمئن شدم شرایط مالی خیلی ضعیفی داره زنگ زدم و گفتم شما بجای اینکه 20میلیون ضرر را بدی فقط 3میلیون پرداخت کنی هم کافیه و خیلی خوشحال شد.
استاد عزیز خودم باورم نمیشه در نگاه اول بالای 20میلیون خرج یخچال بود ولی به طرز عجیبی رادیات سالم بود.فن و موتور هم سالم بودن و تنها دومیلیون هزینش شد.
از اینکه تونستم اینجوری خودمو کنترل کنم همه متعجبن.
خداروشکر در این مدت سه روز که یخچال اینجوری شده بود همسایه بغل ما عروسی داشتن و آهنگ های شاد پخش میکردن و بنده هم همش استفاده میکردم و قر میدادم جاتون خالی.
در مورد عدم احساس لیاقت و از دست دادن نعمت ها یه مثال دارم..من کار درمانی انجام میدم یه وقت هوایی چه حالم خوب و اعتماد به نفسم زیاد و مریض هایی که میان خیلی زیادن .همه شون وضع مالی عالی .کیس های راحت و ساده و بی دردسر.ولی امان از وقتی که یه حس ترس بیاد سراغم یا این که چه قدر کیس هام راحت هستن یا همه شون وضع مالیشون خوبه مگه میشه همه چیز این قدر روی روال باشه .یه دفعه یکی مریض میشه .یکی از تهران میره شهرستان .یکی یهویی انگیزه درمانش و از دست میده .یا یکی میاد نمیتونه ویزیت کامل بده،خلاصه که خیلی قانون بی نقص و کامل عمل میکنه .برای حس لذت چیزی که فهمیدم این که باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم که باید لذت ببرم .یه نکته ای پیدا کنم که حس ام خوب بشه .کار دیگه ای که میکنم هفته ای دو بار تنها میرم تو طبیعت و میشینیم زیر درخت و به آسمان و درخت و کوه نگاه میکنم و غرق در لذت میشم آرامش عمیقی پیدا میکنم و الان میدونم باید این کار و برای روحم انجام بدم .یا این که نگاه میکنم به فیلم های بی کلامی که در مورد طبیعت هست ..امروز بعد از دیدن این فایل موقع خوردن شام با افکارم سعی کردم خودم رو سر ذوق بیارم و لذت ببرم و اتفاقی که افتاد یه چیزی تو قلبم داشت مانع میشد که شادی نداره دیگه یه شامه دیگه نمیدونم اضطرابم دنبالش اومد پس فهمیدم که خیلی باید برای احساس لذت در لحظه تمرکز کنم و کار کنم .واقعا ازتون ممنونم به خاطر این آگاهی ها چی از این زیباتر و بهتر که هر لحظه از زندگی لذت باشه و حس رضایت و آرامش
درود و اردات خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته
عرض ادب خدمت دوستان هم فرکانسی و رفقائی که با اشتراک نوشتارهای مفید و تجربیات ارزشمندشون باعث هم افزائی انرژی مثبت دراین خانواده صمیمی و در نهایت در گسترش زیبائی و نیروی مثبت در جهان هستی ، همراه و هم فرکانسی با هم هستیم.
خدای روی بی نهایت شاکرم که امروز درکلاس ” درسهای زندگی از یک بازی ” در کنار یکدیگر هستیم.
برداشتهای من از این فایل شگفت انگیز و زیبا:
پیش از همه چیز ممنونم که در این هوای زیبا ، آسمان زیبا ، مردم زیبا ، درسها ، نعمت ها و تجربیات زیبا و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک میزارید ” و صدق بالحسنی”
اول بگم که این انتخاب بازی پینگ پینگ خیلی هوشمندانه و به جاست ، چون دقیقا تو این بازی جواب ارسال توپت رو در کسری از ثانیه میگیری و این مورد رو خیلی میشه شباهت داد به قانون فرکانس استاد که “جهان فقط بازتاب افکار ماست” ، مرسی که بسیارهنرمندانه و هدفمند این بازی رو برای به اشتراک گذاری قوانین بدون تغییر جهان انتخاب کردید.
استاد عزیزم میفرمانید ” ما باید سعی کنیم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم ” ، این یه ویژگیه که همه ما باید سعی کنیم یاد بگیریم و با توجه بیشتر و بیشتر به این مهم ، مسیر شادی از لحظات زندگیمون بسازیم.
” باید سعی کنیم تو هر شرایطی یه جنبه fun، یه وجه شاد ، یه نکته مثبت از اون شرایط پیدا کنیم ” و به اون توجه کنیم و از همون برای تمرکز و ایجاد حس خوب استفاده کنیم.
بعدش چقدر زیا توضیح میدن : بازی قوانینی داره، مثل بازی دنیا ، سرعت بالا ، جدی و بی رحم ،ودر ابتدا که کم تجربه تر هستیم کوری خوندن ، جدی گرفتن بیش از حد .
اما اگه این بازی رو مثل بازی ما در این دنیا فرض کنیم ، باید بدونیم که این بازی فقط برای لذت بردنه ماست و باخت و برد ظاهریش مهم نیست ، چون … هدف اصلی بازی : کسب لذته ، ارتقا و بهبود روابطه ، افزایش مهارته و در نهایت برای بهبود و ارتقا سلامتی جسم و ذهنه.
پس با شناخت و تجربه بیشتر متوجه میشیم که فقط بازی ، لذت و احساس خوب مهمه و بس.
……
سرکار خانم شایسته چه زیبا کلامشون روشروع کردن با تشکر و سپاس، چه جالب که در ابتدا علاقه ای به پینگ پونگ نداشتن و فقط میخواستن یه ورزشی کرده باشن ، اما در ادامه بازم سپاس ، دیدن زیبائی و ذکر نکات مثبت : شخصیت مشوق ، حمایتگر و حامی استاد عباس منش باعث شد که ایشون طوری ادامه بدن ، که حالا متوجه شدن نه تنها از بازی خوششون میاد ، بلکه عاشقش شدن.
استاد عباس منش عزیز مجدد اقرار می کنم که واقعا شما مهارت بسیار بالائی در ایجاد انگیزه دارید و سپاسگزار خداوند هستم که شما هم تیمی در بازی زندگی من هستی و دستی حمایتگر و پر انگیزه از جانب خدا در مسیر خوشبختی زندگیم.
وای چه زیبا مریم بانو ادامه میدن : حالا که مسیررو نگاه می کنن فقط برکت و نعمتی رو که این بازی ساده برای زندگیشون به ارمغان آورده رو می بیین و عمیق تر شدن روابطشون با استاد و همراهشون.
عمیق تر و متفاوتر شدن سطح رابطه برکت مضاعف دیگری از این بازی ساده ، هم بازی در دسترس ، نعمت اضافه ، علائق مشترک و …
خدا ی رو بی نهایت شکر
…….
تو بخش دوم از صحبت های استاد عزیزم درخصوص “اهمیت و معجزه پشتکار” ، چه زیبا توضیح دادن که خانم شایسته به دلیل ادامه دادن موفق شدن ، که حالا پا به بای استاد رسیدن و این تیم دو نفره حریف یه لشکر پنجاه ششت نفرست.
“استمرار ، ادامه دادن ، عشق داشتن ، حرکت کردن وبهبود و اصلاح کردن روش و کاردرهر قدم ، فراتر از استعداده ”
خدایا چقدر این جمله معجزه انگیزه ، چقدر به دل میشینه ، چقدر انگیزه بخشه ، عاشقتم استاد عباس منش.
…..
حالا این استمرار باعث آنچنان پیشرفتی شده که تو یه جمع پنجاه ششت نفره ، همه رو حریفی، و صد البته که انتخاب صحیح هدف و داشتن انگیزه ست که میتونه این موفقیت رو برای هر شخص دیگه ای ممکن بکنه.
پس اگه ما با نیت درست و صحیح هدفی رو انتخاب کنیم ، میتونیم از اون کار نتایج شگفت انگیز بگیریم.
هدف اولیه و نیت صحیح و درست : لذت ، بالا رفتن انرژی ، حال کردن و ارتقا روابط وهمه این انتخابهای صحیح ، چقدر باعت افزایش اعتماد به نفس ، چقدرباعث لذت بیشترو فوق العاده میشه .
و این درس به همه ما ثابت می کنه :
Ø اگه با تمام موجود چیزی رو بخواهیم
Ø اگه ادامه بدیم و تو کارمون استمرار داشته باشیم
Ø اگه همیشه و همواره به دنبال اصلاح روش و کار ،بهبود وارتقاء باشیم
Ø هر پیشرفتی ، هر تجربه عالی و شگفت انگیزی و هر خواسته ای رو میتونیم بدست بیاریم.
ü این یه قانونه.
…..
کارگاه عملی ” روشهای ایجاد انگیزه”
خانم شایسته بصورت کاربردی توضیح میدن که چطور تونستن ادامه بدن و دست از استمرار بر ندارن ، آقا این نکات کنکوریه.
ایجاد انگیزه با تمرکز بر روی خواسته : فقط روی هدف و خواسته تمرکز و فوکوس کنیم و از هر چیز دیگه ذهنمونو آزاد کنیم.
من به شخصه دو مدل این قضیه هدف و تمرکز بر روی خواسته رو برای خودم تشریح می کنم : یکی اینکه ما وقتی یه هدفی رو انتخاب کردیم ، باید مثل یه دونه و بذر اون رو تو یه زمین مناسب بکاریم و صد البته که آبیاری و مراقبت از این دونه کوچیک ” یعنی تمرکز برهدف” میتونه برامون یه درخت سرسبز پر بار بسازه. برای همین حضرت مولانا میفرمایند:
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سر آن سرسبزی بستان شود
دومین تعریف و تشبیح اینه که هدفهای ما از قبل تو این جهان بصورت معادن ، ذخایرو رگه های طلا و سنگهای الماس و زمرد و … از قبل توسط خداوند برای ما در این جهان قرار داده شده و ما فقط باید یه رگه از اون معدن و کوه طلا رو پیدا کینم و با تمرکز بر روی خواسته ، و اتصال به سرشاخه اصلی اون رگه ، معدن رو کشف و استخراج طلا از معدن رو شروع کنیم.
زر و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیرکان
یعنی این باورم که من تشریح کردم ، چون بر اساس خواست خداوند در راستای گسترش دادن این جهانه ، خودش یه قانونه.
اهرم رنج و لذت : درست کردن و ایجاد صحیح تکیه گاه و کفه ترازو خواسته با ایجاد لذت ، یعنی من که میدونم ورزش برام لذت بخشه و بخشی از زمان روزم رو به اون اختصاص دادم ، خوب حالا اون لذته همین کاری که دارم میکنم، تازه یه چیزجدیدی هم دارم یاد میگریم .
یعنی عاشقتم خانم شایسته با این توضیح و تفسیرقشنگتون از ایجاد اهرم رنج و لذت برای ایجاد انگیزه و استمرار در کار و فعالیت.
ثبت وتصدیق کوچکترین بهبود : استاد تو چندین فایل از معجزه نوشتن و ثبت بهبود های کوچک برای ایجاد انگیزه برای ادامه دادن و استمرار در کار گفتن و اینجا شاگرد اول این کلاس بصورت عملی مثالی از این معجزه ایجاد انگیزه برای استمرار میگن، منی که تو اولین ضربات از سرعت توپ فریز میشدم و نمیتونستم حتی دستمو تکون بدم و ضربه شاید به صورتم میخورد ، حتی فکرم رو به عنوان بهبود ثبت میکردم.
آقا ببین توئی که قبلا وقتی توپ از جلوی صورتت رد میشد مثل یخ بهش نگاه میکردی ، حالا با کتفت اون گرفتی ، دفعه بعد با ساعد به جای راکت زدی و … و حالا آنچنان بک وارد میزنی که طرف مقابل مثل مجسمه یخ میزنه
پس ما هم میتونیم با تصدیق کوچکترین بهبود در کارمون و ثبت اون ، با استفاده از معجزه این قانون ، شگفتانه های زیبایی رو به زندگیمون جاری کنیم.
اعراض از شکست های کوچک و ظاهری : والا اینا همش نکته کنکوریه : مهربون بودن با خود ، توقع واقعی از خودت داشتن ، توجه نکردن به هر چیز نا خواسته ، توپی که رد شد ، باخت کوچکی که داشتم و ….
قانون تکامل : کم کم تو هر واکنش متوجه شدم چطور میتونم یه کم بهتر عمل کنم ، خدا این عجب کلاس درسیه ، عاشقتم استاد عباس منش ، عاشقتم سرکار خانم شایسته ، شما هر دو نفربی نظیرید.
پاداش دادن : قانون پاداش دادن و تشویق کردن رو استاد تو فایلهای دیگه هم گفتن ، که آقا ما باید برای هر پیشرفتی که می کنیم خودمون رو تشویق کینم و بگیم.
ببین توئی که قبلا پول نداشتی امورات ماهیانه تو بگزرونی و تا خرخره تو قرض و بدهی بودی ، حالا نه تنها قرض و بدهی نداری بلکه راحت داری خرج زندگیتو در میاری ، پس ایول داری، حالا چند مدته که داری ماهی 5 میلیونم سرمایه گذاری می کنی ، پس باید خودت رو تشویق کنی و به خودت پاداش بدی و اگه اینطوری باشد این داستان شادی و تشویق برات ادامه داره.
تحسین موفقیت دیگران : استاد عزیر یادمه این نکته رو تو چندین فایل مختلف دیگه هم فرمودند و حالا تو این کلاس بصورت عملی در خصوص تحسین موفقیت دیگرون که خودش یه انگیزه برای ادامه کاره ، توسط خانم شایسته درس داده میشه.
معجزه سپاسگزاری : خانم شایسته چه زیبا میگن که استاد عباس منش عزیز تحسین کننده ، باهوش ، دنبال بهترعمل کردن تو هر شرایط و … هستند و این معجزه سپاسگزاریه.
که ضرب المثل زیبای در این خصوص هست که میگه
شکر نعمت نعمتت افزون کند
شکر نعمت از کفت بیرون کند
که گرته برداری از شعر زیبای حضرت مولاناست که میفرمایند:
شکر قدرت ، قدرتت افزون کند
جبر ، نعمت از کفت بیرون کند
که البته این شعر درس دیگری از استاد رو بیادمون میاره ، که آقا:
” ما خالق زندگی خودمون هستیم ”
” خداوند اختیار خلق زندگی خودمون رو به ما عطا کرده”
….
خدای رو بی نهایت شکر که من با شما استاد عزیر و خانم شایسته سپاسگزارهمراهم.
باور دارم که سپاسگزاری از لطف ، نعمات و فضل خداوند در زندگی ما ، معجزه ایجاد میکنه .
سپاسگزارم بابت دستان بی نهایت خداوند که در زندگی من جاری میشه.
سپاسگزاراز فضل بی نهایت خداوند که بصورت ثروت ، نعمت و ورابط عالی در زندگی من جاریست.
پس مجددا و بی نهایت بار ،خدای رو بی نهایت شاکرم ، که از بیان تاثیرگذار استاد عباس منش و نکات کنکوری سرکار خانم شایسته ، مجددا معجزه سپاسگزاری رو بصورت درسی شگرف در زندگی من یادآوری و جاری فرمود.
….
خدای رو بی نهایت شکر بابت این کلاس مفید ، این همه درس ، این همه نکات طلائی ، این همه روش کاربردی و عملی ….
وای بی نظیری شما مریم بانوی Paradise : استفاده از یک بازی به عنوان “آزمایشگاه تعیین پاسخ هر فرکانس ”
نتیجه فرکانس احساس خوب = اتفاقات خوب
نتیجه فرکانس تحسین موفقیت دیگران = اتفاقات خوب
نتیجه فرکانس انکار موفقیت دیگران = اتفاق ناخواسته مستمر ، ادامه شکست
…….
وای خدای من چقدر استاد زیبا این نکات رو میگه ، عواملی که باعث از دست دادن انگیزه و منقطع شدن فعالیت و ادامه دادن به کارمون میشه : قدرت جادوئی تاثیر ذهن بر روی اتفاقات زندگی ما *
از دست دادن تمرکز : به هر دلیلی که ذهن ما از روی خواسته منحرف بشه و مشغول چیز دیگه ای بشه ، موتور انگیزشی ما درجا کار میکنه.
یعنی هر وقت ذهنت درگیر چیز غیر خواسته بشه ، سوراخ تو انبارت افتاده ، هر چی توش میریزی پر نمیشه و به قول حضرت مولانا :
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندم است از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فنش انبار ما ویران شده است
پس هر موقع که تمر کزمون رو از دست بدیم ، هر زمانی که نجوای شیطان امید ، یاس و کمبود رو به گوشمون بخونه ، راه رو گم کردیم و داریم بی راه میریم وباید خودآگاه و خود خواسته ذهنمون رو متمرکز بر روی هدف و خواستمون بیاریم و با یادآوری فراوانی ، لیاقت و شایستگی که خدای رحمان و رحیم نسبت به بندگانش داره ، به جنگ نجوای درون بریم و …
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
غلیان احساسات : اگه ما عصبانی بشیم ، نتونیم احساسمون رو کنترل کنیم و به قول استاد تو چند تا فایل قبل تر تصمیم احساسی بگیریم ، اون غلیان احساسی ، فرکانس نا مناسبی رو به جهان میفرسته و جهانم لاجرم بازتاب ناخواسته ای رو برای ما میاره و حضورت مولانا چه زیبا میفرماید که :
خشم و شهوت مرد را احول کند
زاستقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
….
نتیجه فرکانس خود سرزنشی = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس احساس بد = اتفاقات بد
نتیجه فرکانس عدم تمرکز = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس عصبانی شدن = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس جنگ درونی = اتفاقات ناخواسته
… پس” هر زمانی که ذهن ما از خواسته منحرف بشه ، هر زمانی که تمرکزمون از خواسته برداشته بشه ، نتیجه این فرکانس، اتفاق ناخواسته برای ماست ” و این یه قانونه
حالا اینجا اگه ما خودآگاه و خود خواسته سعی کنیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم و بر روی خواسته و هدف تمرکز کنیم ، این الگوی نامناسب و انفاقات ناخواسته قطع میشه و ما کم کم ، دوباره افسار بازی رو تو دست خودمون میگیریم و تو مسیر درست حرکت می کنیم.
……
اینجا استاد جونم ممنونم که از صدای مانور هوائی رهامون کردی واومدیم تو سالن کنفرانس زیبا و بزرگ که به اندازه تمام هم فرکانسی هام جا هست سلام عزیران هم سفر.
نکات طلائی در خصوص تاثیر ذهن بر عملکرد
نتیجه کنترل ذهن = پیشرفت کارها
نتیجه عدم کنترل ذهن = خراب شدن کارها
نتیجه عصبانی شدن = اتفاقات و شرایط نا خواسته برای ما
نتیجه خشم و عصبانیت = بد شانسی
اگه مابتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم دنیامون رو کنترل کنیم
اگه بتونم افکار مناسبی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو اونطور که میخوام رقم بزنم
نتیجه سرزنش و نگه داشتن احساس بد = نتیجه بد ، اتفاقات بد
نتیجه تمرکز برروی باخت = باخت بیشتر
§ وقتی ما کنترل ذهن نداشته باشیم ، نمیتونیم از توانائی هامون استفاده کنیم .
نتیجه آرامش ذهن = احساس خوب = نتیجه بهتر
….
چطوری تو شرایط نا خواسته و اتفاقات به ظاهر بعد حالمون رو بهتر کنیم : آقا خداییش این یه فایل خودش به اندازه یه کتاب موفقیت مطلب داره .
“کارگاه عملی تغییر حال بد به خوب استاد عباش منش با گرته برداری از یک بازی ساده ”
چطورتو شرایط بد و ناخواسته ما میتونیم فقط با یه قدم و یه حرکت بهتر از اون حال و شرایط خارج بشیم ، مثلا تو بازی عقبی و فقط چند امتیاز مونده تا بازی رو به حریفت ببازی، کنترل ذهنت و در نتیجه بازی از دستت رفته و شرایط ناخواسته و بدی رو داری تجربه می کنی ، خوب برای درست شدن اوضاع باید بر اساس اصول زیر عمل کنی :
اول ذهنت رو آورم کن
بعد فقط به ضربه بعدی فکر کن
به خودت بگو من به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کنم و فقط تمرکزم رو ، روی توپ بعدی میزارم
فقط به این نکته تمرکز کن
تو هر حرکت بعدی همینطور
اصلا به نتیجه فکر نکن
اعداد رو نبین
وظیفه تو اینه که فقط تو حرکت بعدی ، کار خودت رو درست انجام بدی
و ادامه بده
حالا نتیجه معجزه انگیز رو خودت میتونی ببینی و لمس کنی
راستی برنده شدنت رو تبریک میگم
…
نکته این روش اینه که ما تو هر شرایطی که هستیم ، باید ذهنمون رو تحت اختیار شرایط و اوضاع قرار ندیم و خودآگاهانه و با کنترل ذهن فقط به حرکت توجه کنیم و افسار ذهنمون رو به دست خودمون بگیریم و اونوقته که نقطه نقطهِ موفقیت باعث ایجاد یه خط وریل که من اسمشو میزارم “شاه راه موفقیت ، نعمت ، روابط عالی و ثروت” تو زندگی ما جاری و ایجاد میشه .
من و تو فقط باید سعی کنیم این لحظه ، این ساعت و این روز رو خوب زندگی کنیم ، اونوقت کل زندگیم رو خوب زندگی کردم.
باید سعی کنیم تو هر شرایطی که هستیم ، نگاه نکنیم به شرایط به ظاهر بد قضیه ، بلکه فقط باید سعی کنیم همیشه بهترین خودمون رو ارائه بدیم، فقط اون روز و اون لحظه رو درست فکر کنیم و به حرکت بعدی توجه کنیم و اگه با احساس خوب و کنترل ذهن پیش بری تو همه شرایط میتونی بازی رو ببری.
من خودم اینطوری برای خودم تشریح کردم ، میگم که من اگه بتونم فقط تو این لحظه که هستم ، شاد ، مثبت و با احساس خوب به این کار ، اتفاق و موقعیت نگاه کنم در نتیجه لحظه بعدی شاد ، مثبت و موفقیت دیگه ای رو تجربه می کنم و اگه بتونم فقط تو این لحظه و آنی که هستم خوش و خرم باشم ، بزرگراهی از شادی ، حس خوب و خوشبختی رو تو زندگیم تجربه می کنم، که اون وقت ثروت ، نعمت ، سلامتی ، روابط خوب و موفقیت یکی از دستاوردهای این مسیر پر از نعمت و ثروته.
پس کلید کار اینجاست که تو هر شرایط بد و ناخواسته در زندگی ما باید سعی کنیم با کنترل ذهنمون ،فقط همون موقع رو با این روشها و تکنیک های بالا بهتر کنیم و به کل قضیه کاری نداشته باشیم ، چون ما اگه بتونیم با تمرکز ذهن و قانون تکامل ، پله پله از هر دره ای بالا بریم و به قله برسیم و اونوقت باقی موندن همیشگی رو قله های زندگی برامون لذت بخشه .
…..
کارگاه عملی سرکار خانم شایسته ” چرا در آخرین لحظات بازی ، با وجود اینکه شما بسیار بالاتر از حریفی ، بازی رو میبازی؟ ”
چاله عجله : اگه تو شرایطی که نزدیک رسیدن به هدف هستی ، به جای تمرکز بر روی هدفت ، به بردن و تموم شدن بازی توجه کنی یعنی ذهنت منحرف شده ، و این نه تنها باعث میشه که دیگه امیتازات اندک باقی مونده رو نگیری ، بلکه بازی برده رو میبازی.
خداییش اینو اکثر ما تجربه کردیم ، خیلی موقع ها که اوضاع خوبه و داریم به هدفمون میرسیم و واقعا اگه شرایط همونجور پیش بره دیگه اوضاع ردیفِ ردیفه ، فقط و فقط به خاطر عجله ، تمرکز ذهنمون رو از دست میدیم و اونوقت تو چاله عجله میافتیم و برعکس به جای رسیدن به اون خواسته ، اصلا ازش دورتر میشیم.
استاد چقدر قشنگ تکمیل می کنه اگه در آخرین لحظات عجله کنیم و یا شل بگیریم ، هر دو حالت باعث میشه کنترل ذهن رو از دست بدی و این همان چاله ایه که ما رو از مسیر منحرف میکنه.
مثل اون قسمت از کارتون مورچه و مورچه خوار بود ، که مورچه خوار نزدیک گرفتن مورچه بود ولی عجله کرد و اتوبو از روش رد شد و دیالوگ ماندگاری میگه” این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یه بار از این جا رد میشه و اونم این موقع است”
ما باید تو هر حالتی که هستیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم ، اونوقت کنترل و نتیجه بازی زندگی دست خودته
…..
ادامه درسهای طلائی این فایل :
سیاه چاله عدم احساس لیاقت : هر زمانی تومسیرزندگی این فکر سراغمون بیاد که آقا چطورِ که من اِنقدر راحت دارم اینکار رو می کنم ، یا این چیز رو چقدر آسون و راحت بدست آوردم ،یا چطور من چند وقته هر کرای می کنم اوکی و به راحتی ردیف میشه ، یا من کجا و این چیزا کجا ، من کجا و این آدما و این جاها کجا، بدونیم و بدونید که داریم نزدیک سیاهچاله احساس عدم لیاقت میشیم و سیاهچاله هم که خصوصیتش کشیدن و نابودی هر چیزی به درون خودشه ، پس لاجرم نابودی و تو سیاهچاله افتادن.
وای استاد عزیر چقدر قشنگ میگید ، این پاشنه آشیل من بود و البته هنوز خیلی کار دارم که بتونم کاملا باورهای شرک آلودی که بواسطه فرهنگ تربیتی بهم القا شده بود رو درست کنم و باید همیشه روش کار کنم و شاید خیلی از شاگردان کلاس هم ، اسیر باورهای عدم احساس لیاقتن که از بچگی تو ذهنمون کاشتند:
مگه پول علفه خرسه ، یارو برای یه قارون که میخواد دربیاره باباش در میآد
نابرده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
ما داریم تو چاه زندگی میکنیم فقط یه طناب میتونه ما رو بالا بکشه و اونم درس خوندنه و بس
آدم نباید پاشو از گلیمش بلندتر کنه
کبوتر با کبوتر باز با باز ، کند هم جنس با هم جنس پرواز
اگه میخوای پولدار بشی باید پدرت دربیاد ، فکر کردی پول دار شدن الکیه
هیچ چیز مجانی و مفت بدست نیآد
خر ما از بچگی دم نداشت
ما خاندانن انقدر بدشانسیم ، اگه بریم دریا باید با خودمون آفتابه آب ببریم
و …..
همه این تکرارها در دوران کودکی ، باور عدم لیاقتی رو برای من ساخته بود که نگو و نپرس ، بزارچند تا تجریه اون دوران رو بگم از جاهائی که این احساس عدم لیاقت باعث از دست دادن موقعیت هایی تو زندگیم شدن ، من همیشه از خیلی کوچیکی توباشگاههای ورزشی با دایی هام بودم و چون اونا معروف و سرآمد والیبال بودن ، منم ازهمون بچگی تو همه تمرینات ، باشگاهها و مسابقات همراهشمون بودم و خیلی زود پیشرفت کردم ، یادمه که از دوران راهنمایی به بعد همیشه یا کاپیتان تیم بودم با نفرات اول تیم مدرسه و منطقه تحصیلی خودمون.
خوب نکته مثبت این تجربه این بود که تو اون دوران نوجوانی خیلی باعث ایجاد اعتماد به نفس برای من شده بود و هنوزم خدا رو شکر از این نعمت مضاعف ، تو محیط های ورزشی دیگه برای خودم و بچه هام استفاده می کنم ، همینطوری بود تا من کم کم به تیم های باشگاهی دعوت شدم و تو انتخابی تیم نوجوانان مناطق مختلف و در نهایت تیم تهران، اما درست تو اواخر سالهای دبیرستان تو یه بازی معمولی قوزک پام پیچ شدیدی خورد و آسیب دیدگی تاندومهای پای راستم ، شش ماه آتل و گچ و دوری از ورزش و مسابقات.
وقتی بعد از شش ماه برگشتم باشگاه دیدم چند تا چهره جدید ، قد بلند ، رشید و خوش اندام تو باشگاه اضافه شدن و چون منو نمیشناختن خیلی بی توجه به من تو صف جلو می زدن و اسپک های و حرکات عالی می زدند ، منی که تا روز قبلش میدون دار نرمشها و نفرات اول تیم بودم ، اولش فکر کردم اینا از تیم جوانان اومدن پیش ما تمرین کنن ، آخه بعضی موقع ها ما هم میرفیتم با بزرگترها تو تیم جوانان و حتی بزرگسالان تمرین میکردیم ، ولی بعدش که از مربی پرسیدم اینا کی هستند و از کجا اومدن ، گفت تو یه فراخوان کشوری برای تقویت تیم و سرمایه گذاری رو نوجوانها اینا از شهرستانهای دور اومدن و اتفاقا اکثرا یکی دو سال هم از تو کوچیکترند ، ما رو بگی ، یخ زدیم.
حالا نجوا کارشو شورع کرد ، تو بازیهای تمرینی هی مثل پتک تو ذهن من صدا میزد ، دیگه دوران تو تمومه ، حالا دیگه جایی برای پیشرفت نداری ، نگا کن یارو یه وجب از تو بلند تره و دو سال کوچیکتر و ….. منی که قبلا فقط رو بهترین بودن تمرکز داشتم ، وارد رقابتی شدم که بواسطه عدم بهبود کامل پام ، کم تجربگی واهمیت سن برای انتخاب تیم ومهم تر از همه ندونستن قانون ، تمرکز ذهنم رو از دست دادم و نجواها به پاشنه آشیلم حمله ور شدند ، شروع کردن : ببین تو خیلی راحت اومدی تا اینجا ، اصلا مگه میشه تو برای تیم تهران انتخاب بشی ، بابا اینا خیلی از تو قویترند ، سنشون هم که کمتره و…
اِنقدر این نجواهای عدم لیاقت رو مخم بود که هر روز جلوه بدتری از خودم نشون میدادم و اصلا تمرکز نداشتم و چند روزباشگاه نرفتم ، بعدش مربیم پیعام داد و برگشتم و منی که فکر میکردم الان کلی بهم ایراد بگیره و بگه اصلا تو لایق تیم نیستی ، دیدم مربیم یه کارت بیمه بهم داد که برای هزینه های درمانی پام خیلی کمکم میکرد و گفت که از نظر من ، تو به اندازه تمام سالهای بازی خودت و دایی هات تجربه حضور تو تمرینات و مسابقات رو داری و تو این سن و سال نوجوانی اتو مثل یه عتیقه و گوهر ارزشمندی تواین ورزش وپیشنهاد داد که برم و تو یکی از باشگاههای خوب تهران به عنوان بازیکن فیکس ادامه بدم.
انتخابی تو تیم تهران رو از دست دادم اما مربیم اعتماد به نفسمو ترمیم کرد ، ادامه دادم ولی باور نا درست دیگم کارو خراب کرد ، رفتم تو اون تیم با دوستم که از بچگی تو کوچه به هم طناب کش می بستیم و والیبال بازی میکردیم ، من و دوستم همیشه تو بازیها قطر هم بودیم ” تو ارنج تیم ” و درواقع موتور تیم رو تو همه چرخشها ما میچرخوندیم و اسپکرهای اصلی تیم ، اوضاع خوب بود تا این دفعه فقط بعد از یه مدت فقط به خاطر اینکه نزدیکترین دوستموالیبال و ول کرد و رفت سراغ زیبای اندام ، منم باشگاه رو ول کردم ، وورزشی رو مه میتونستم حرفه ای توش پیشرفت کنم رو ول کردم.
اونم به خاطر باورهای نادرستی که از بچگی تو ذهنم رفته بود:
آدم باید پای رفیش وایسته
دوست اونه که برای دوستش جون بده
دوست اونه که وقتی دوستش باخت شریکش باشه وگرنه تو برد باید بزاری دوستت تکی حالشو ببره
و از قبیل باورهائی که از فرهنگ کوچه خیابونی تربیتی گرفته بودم.
یکی دیگه از تجربیات سالهای دورو قبلم این بود که چون من زبان انگلیسیم ، از دوران نوجوانی خوب بود و قبل از دیپلم مدرسه مدرک F.C. رو گرفتم و خیلی اوضام خوب بود ، به همین واسطه تواولین کارم که بعد از دانشگاه رفتم خیلی سریع تونستم با کارشناسان خارجی اون شرکت ارتباط برقرار کنم ، اونقدرراحت و سریع با اونا جور شدم و برخوردم که همه دهنشون باز مونده بود ، به هیمن خاطراغلب اوقات تو بخش اونا بودم ، یه چیز خنده دارد اینکه یه روز یکی از همکاران جدید که برای اولین بار اومده بود تو اون قسمت و من رو تا حالا ندید بود ، اومد تو پارتیشن مشاوران خارجی و از منم که اونجا بودم سوالات خارجی یکرد و منم اولش کلی سرکارش گذاشتم و تا چند وقت فکر می کرد منم خارجیم اما زبان فارسیم خوبه.
حالا ببین تو این شرایط روابط من و اون دوستانم طوری بود که تو همه جاهای خارج از شرکت هم با تیمشون بودم وهمین جلسات و نشست ها باعث شد کلی ارتباطات جدید و بالاتر برام ایجاد شد و منم به خاطر خصوصیت خاک شیر مزاجیم ، خیلی راحت با دیگرون ارتباط برقرار میکردم و می کنم و روز به روزروابط بهتر ، جدید و بالاتر ایجاد میشد ، اما نجواها هم کار خودشون رو شروع کردند: تو ذهنم میومد که بچه پایین شهر ، تو کجا اینجا ها کجا ، تو با اون خانواده خیلی معمولیه کجا و این محیط ها و جاها کجا ، این هتل ها و خونه ها کجا و….. این نجواهای احساس عدم لیاقت ادامه داشت .
خیلی تلاش کردم از همون موقع بدون اینکه قانونی رو بدونم میرفتم به جنگ این نجواها و بعضی هاشون رو شکست میدادم ، به خودم میگفتم اتفاقا بر و بچ پایین خونگرمتر و قوی ترن مخصوصا تو ارتباطات ، به خودم میگفتم اتفاقا خانواده من و خودم بهترین و سزاوارترین نفر برای اینجورجا ها هستم وبا اینکار بعضی از این ترمزهای ذهنی رو رد میکردم .
اما وقتی جلوتر میرفتم و پیشنهاد کاری بهتر ، محل جدید و بهتر و نجواهای مکرر ذهنی ادامه داشت ، با اولین سفر اروپا ، دلار ، پوند و .. نجواها پاشنه آشیلم رو هدف میگرفتن ، اِ مگه میشه ، به همین راحتی روزی 25 پوند بگیرم موضوع مال سال 2000 بود ، مگه پول علف خرسه ، تو کجا لندن وبرلین کجا.
یادمه اولین باری که از سفر برگشتم یکی از دوستای بسیار ثروتمند بابام اومد خونمون و بهم گفت ببین وقتی بابات گفت انگلستان هستی باورم نشد و گفتم دروغ میگه اومدم از خودت بپرسم و منم واقعا فکر میکردم اینا با این همه ثروت نهایشن میرن دبی و ترکیه و کلی پزش رو میدن ، پس واقعا من لایق رفتن مجدد اونجا نیستم ؛ اینم یه شانسی بود.
یادمه یکی از شرکتهای بزرگ و معروف انگلیس برام دعوت به کار فرستاد از طریق همون دوستائی که تو اولین کارم پیدا کرده بودم ، ولی نجواها و تربیت های ناصحیح منو به سمت سیاه چاله کشید:
مادرم میگفت تو پسر بزرگ ما هستی اگه بری ما دیگه هیچی نداریم ما نی تونیم به داداشات تکیه کنیم.
تازه ازدواج کرده بودم و همسرم میگفت من دختر یکی یدونه هستم و نمیتونم مادر و پدرم رو ول کنم با تو بیام اونور دنیا.
حاجی رفیق پولدار بابام میگفت ، خدا رو شکر شانسکی تونستی یه بار تو عمرت بری اروپا رو هم ببینی
و ….
نجواها میگفتن اِ مگه میشه به همین راحتی رفت انگلیس یه راست سر کار، میدونی چقدر اونجا پول میخواد ، آدم برای پولدار شدن باید باباش در بیاد، آدم برای رسیدن به هرچیزی باید سختی بکشه و… باور کنید چقدر موقعیت راحت از دستم پرید ، درست وقتی که چند تا دونه امتیاز میخواستم تا بازی رو ببرم.
…
ادامه درس از بازی ساده
تاثیر کنترل ذهن بر پیشرفت و ارتباط عدم کنترل ذهن با نرسیدن به خواسته و دور شدن از هدف :
تاثیر فرکانس عصبانیت وناراحتی = عدم کنترل ذهن = از دست دادن امتیاز و باخت
در مواقع تصمیم بر اساس عصبانیت و ناراحتی ، لاجرم جهان ساز مخالف برای ما می نوازه و این قانونه ، چون ما داریم بازتاب فرکانس خودمون رو می گیریم. جهان در این مواقع مثل یه آینه به ما بازتاب موجمون برمیگردونه و بهت نشون میده اگه ذهنت منحرف عصبانیت . ناراحتی باشه ، نه تنها شانس نمی آری بلکه بد شانسی میاری ، اگه ما ذهنمون درگیر باخت به ظاهر بدی بشه ، جهان از همون خواسته یعنی باخت بیشتر برات میاره ، پس ما با هم به شهود برسیم که :
ü اگه من بتونم ذهنمو کنترل کنم ، میتونم دنیامو کنترل کنم
ü اگه من افکار درستی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو به شکلی که میخوام رقم بزنم
…
احساس قربانی شدن : هر زمانی تو روابط عاطفی فکر کنی که من برای طرف مقابل بیشتر دارم مایه میزارم ، یا تو کار و شغلت فکر کنی دارن حق تو رو می خورن و یا فلان پست و سمت و پاداش حق توئه ، اما دارن به یکی دیگه میدن و بطور کلی هر وقت فکر کنی که یکی داره حق تو رو میخوره و خودت رو قربانی شرایط بدونی ، شروع اتفاقات نا خواسته پیاپی تو زندگیته.
هر موقع فکر کنی اوضاع طوری داره پیش میره که از نطر من بهم ظلم شده ، یا حقم داره ظاهر میشه و نتیجه تلاشم رو یکی دیگه داره میخوره ، احساس می کنی که در حق تو بی عدالتی میشه ، این احساسها باعث میشه از همین بازتابها تو زندگیت بیاد ، یعنی بعدش احساس عصبانیت میکنی و ذهنت بیشتر منحرف میشه ، یا احساس ناراحتی می کنی که بازم ذهنتی از مسیر بیشتر منحرف میشه و همینطور سلسله ناخواسته ها رو تو زندگیت دعوت میکنی ، و کل رابطه و کارتو از دست میدی.
فرق آدمهای موفق و نا موفق دقیقا در اینجاست ، که کسی موفق میشه که بتونه تو این مقاطع زندگی ذهنش رو کنترل کنه.
مثالهای عملی و کاربردی در این مواقع که میتونه برای همه ما اتفاق بیفته:
– نباید ذهنمون رو درگیر این موضوع کنیم ، باید به قول قرآن اعراض کنیم
– نباید بشینیم و با ذهن منطقی بخواهیم دلیل و برهان برای اون موضوع بیاریم و کار خدا رو قضاوت کنیم
– نبایستی به موضوع شاخ و برگ بدیم ، مثلا بشینیم هی بگیم اصلا من چقدر بدبختم که اینطوری حقمو خوردن ، اصلا من از اول بد شانس بودم و … جون هر کدوم از این افکار دقیقا مثل اینه که داریم با یه بیل قبر خودمون رو می کنیم.
پس دقیقا اگه بتونیم تو این شرایط ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم آگاهانه زندگیمون رو کنترل کنیم .
من باید بتونیم تو هر شرایطی احساسمون رو کنرل کنیم و با تمرکز افکار به خواستمون برسیم.
….
“چگونه با شادی و لذت بردن در زندگی به هدفت برسی”
اگه تو هر مقطعی از مسیر انگیزه ما کم بشه و بنزین موتورمون رو به تموم شدن باشه ، باید به این نکته طلائی توجه کنیم که هدف اصلی ما در زندگی شاد بودن و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگیه.
من تو این شرایط یه مثلی دارم و میگم ما باید سعی کنیم زندگی رو، زندگی کنیم . و سعی می کنم با تمرکز بر این حقیقت که خداوند ما رو برای یه زندگی شاد و پر از لذت به این جهان فرستاده ، پس من باید سعی کنم تمام این تجربیات رو با شادی و لذت داشته باشم
………..
نکته طلائی : چقدر لذت بردن از موضوعات ساده تو زندگی ، قدرت جادوئی داره ، که یه جریان عظیمی از خوشبختی رو تو زندگی ما جاری کنه.
لذت های ساده که همیشه در اختیار ما هستند: طلوع و غروب خورشید ، خوابیدن ، غذا خوردن ، پیاده روی ، دویدن ، دیدن خودت در آیینه ، شنیدن موسیقی شاد و پر انرژی ، روشن و تاریک شدن جهان، نوازش موی سر خودت و عزیرانت ، در آغوش گرفتن عزیزانت ، مسواک زدن ، بوئیدن گل خوشبو، شنیدن نوای پرندگان ، احساس گرم شدن پوستت زیر آفتاب ، دوش گرفتن ، پا تو تو آب سرد بردن ، شستن صورت ، مالیدن کف دستات به هم ، لبخند زدن در مقابل آیینه ، بازی پینگ پوینگ ، نشستن با خانواده درو میز غذا ، کوه رفتن ، بازی کارت با عزیزانت ، خوندن ترانه مورد علاقت ، بازی با بچه هات ، گلکاری ، آب دادن به باغچه ،نوشیدن یه فنجون قهوه ،دیدن بخار کتری ، بوی عطر قهوه و…..
خدایا ما را در یادگیری مهارت شاد بودن با بی نهایت نعمت ساده ای که در زندگی همه ما جاری نمودی ، یاری فرما.
خدای رو بی نهایت شکر، بابت بی نهایت شادی ساده که میتونه باعث ایجاد لذت در زندگی همه ما میشه.
……
به قول استاد عباس منش مطالب فوق العاده ؛ ارزشمند و مفیدی که تو این فایل گفته شده باعث ایجاد تعمق در زندگیمون میشه ، باعث درک بهتر قوانین و شناخت خودمون و درک بهتر ازخدای خودمون میشه و اینها همه باعث ارتقا زندگیمون میشه.
خدای رو بی نهایت شاکرم که من رو به درسهای این فایل هدایت نمود و امیدوارم تجربیات و نکات طلائی و کنکوری این فایل رو بتونم لحظه به لحظه تو زندگیم استفاده کنم و بهشون عمل کنم.
امروز وقتی این فایل رو گوش کردم ذهنم منو برد به زمانی که با همسرم تخته نرد بازی میکردم حرفای شما دقیق برام خاطرات اونموقع رو مرور میکرد،همین مروز باعث شد یه الگوی یکسان توی خیلی از اتفاقات پیدا کنم
هر وقت میاومدید یه فایل میزاشتید و میگفتید فلان اتفاق برام یه درس داشت که گفتم فایل بگیرم برام جای سوال بود چطوری استاد این درس ها رو پیدا میکنه چرا اتفاقات برای من درس ندارن چرا من حالیم نمیشه
اما امروز مرور این اتفاق خیلیی بهم کمک کرد قانون رو بهتر درک کنم
من یه چیز خیلی مهمی رو متوجه شدم
همیشه میگفتید این احساس شماست که فرکانس رو میفرسته احساس خوب داشته باشی نتایج خوب و احساس بد نتایج بد
منم با خودم میگفتم فهمیدم باید همیشه مثبت فکر کنم و…
زمانی که با همسرم تخته بازی میکردیم همسرم شروع میکرد به کری خونی همین کار تمرکز منو میگرفت من خیلی وقتا بود میخواستم برنده شم ولی تاس آخر همسرم همه چیز رو عوض میکرد و تو اون بازی میباختم یادمه وقتی شرایط اینطور میشد به خودم میگفتم آرامشت حفظ کن از خدا کمک میخواستم و مدام میگفتم خدایا کمک کن ببرم بعد میباختم تو دلم میگفتم هر چقدرم خدا رو هر جا صدا کنم صدامو نمیشنوه
حالا که فکرمیکنم من خدا رو صدا میکردم و گفتگو ها رو هم به ظاهر مدیریت میکردم ولی احساسم رو نه !
احساس من بد بود ،نگران بودم،نگران نتیجه
نگران برد همسرم ،نگران ضایع شدن
اصلا باخت رو دوست نداشتم خودمو خیلی درگیر بازی میکردم خیلی به نتیجه برد میچسبیدم،خیلی حرص میزدم فکر میکردم اگه برنده شم دیگه چی میشه چه حالی میده
کل لدت بازی رو به حرص خوردن میگذرونیم اگه همسرم تاس مینداخت که خوب بود و میتونست باهاش حرکت خوبی بزنه خدا خدا میکردم که اون فرصت رو نبینه ،اگه میدیدم به برد نزدیک استرس میگرفتم ،حسادت میکردم به تاس هایی که میآورد
وقتی هم که میباختم میگفتم تو خوش شانس بودی همش تاس های جفت آوردی
همسرم میگفت بابا تاس آوردم ولی مهم حرکت دادن منم هست قبول نمیکردم
وقتی چند بار پشت هم میبردم یه حس عذاب وجدان داشتم همسرم رو که پکر و ناامید میدیدم خودمو مقصر میدونستم اگه میتونستم حرکت خوبی بزنم نمیزدم که جریان بازی به نفع اون بشه تا اونم خوشحال بشه
یعنی این لیاقت رو در خودم نمیدیدم که چند بار پشت هم برنده بشم اگه کلا تو هر چند بار که بازی میکردیم همش من برنده میشدم که دیگه اصلا عذاب وجدان هم میگرفتم
وقتی این موضوع رو مرور کردم دیدم چقدر این الگو توی زندگی من تکرار شده
چند سال پیش وضعیت مالی مون به نسبت قبل خیلی خوب شده بود و داشتیم پیشرفت خوبی میکردیم ولی من همش ته دلم یه عذاب وجدانی بود چون وضعیت مالی خواهرم از من پایین تر بود دلم نمیخواست برای خودم چیزی بخرم چون نگران بودم نکنه خواهرم ناراحت شه اون نمیتونه بخره
احساس عدم لیاقت میکردم و همین موضوع باعث شد ما پسرفت کنیم آنقدر این احساس در من شدید بود که چرا من باید پیشرفت کنم در صورتی که اطرافیانم وضعیت خوبی ندارن
و کم کم این نعمت ها ازم گرفته شد
و من حس قربانی بودن داشتم مدام دنبال یه مقصر بودم که چرا شرایطمون بد شد
همش تقصیر دولت و تورم و…..
داشتم فکر میکردم اگر زمانی که بازی میکردم فارغ از اینکه نتیجه چی میشه از اون لحظه لذت میبردم چقدر عالی میشد همه چیز
این الگو تو خیلی از جنبه های زندگیم هست و یاد آوری این بازی خیلی بهم کمک کرد بهتر درک کنم وقتی میگید در لحطه زندگی کن و لذت ببر یعنی چی
وقتی میگید ذهنت رو کنترل کن و احساست رو خوب نگه دار یعنی چی
من اگه تو بازی به جای حسادت کردن به طرف مقابلم تمرکزم رو میزاشتم رو خودم رو بهتر بازی کردن نتیجه ی خوب خود به خود برام میاومد
اگه سعی میکردم زمانی که بازی به نفع من نیست احساسم رو واقعی نه الکی خوب نگه دارم و لذت ببرم و فارع از نتیجه برد و باخت بازی کنم چقدر بازی کردن لذت بخش تر میشد
این تجربه رو تو بازی با پسرم داشتم وقتی باهاش منچ بازی میکردم برام مهم نبود ببرم یا نه مهم این بود با پسرم کیف کنیم و لدت ببریم و چقدر برام لدت بخش میشد همون لحظات
تو زمان مدرسه درسم خیلی خوب بود و اگه نمره ی خوبی میگرفتم وقتی میدیدم دوستام نمره هاشون تو اون امتحان بد شده اولش یه عذاب وجدانی میگرفتم ولی حالا که دقت میکنم خیلی زود کنترل ذهنم رو به دست میگرفتم و مدام با خودم میگفتم تو تلاش کردی نتیجه ی تلاشت رو دیدی اونا حتما تلاش نکردن و همین گفتگو ها باعث میشد دیگه عذاب وجدانی نداشته باشم و همین باعث میشد همینطور تا آخر سال خوب پیش میرفتم و نمراتم عالی میشد
یه نکته ی خیلیی مهمی که مریم جون بهش اشاره کردند و من از وقتی دارم به این سبک پیش میرم حسم خیلیی خوبه
دیدن نتایج کوچیک و پیشرفت کوچیک
من همیشه وقتی اسم نتیجه میاد فقط نتایج بزرگ تو ذهنم میاد
ولی وقتی دیدم مریم جون گفت من اولش راکت دستم نگرفته بودم همین که گرفتم گفتم موفقیت اولش نمیتونستم عکس العملی نشون بدم ولی دفعه بعد وقتی تونستم عکس العمل نشون بدم گفتم همین موفقیت
من چند روزی میشه از وقتی دوره عزت نفس رو گوش میکنم تصمیم گرفتم برای کوچکترین پیشرفتی خودمو تحسین کنم قبلل جوری بود که فقط داشتم برای کوچکترین خطایی خودمو تخریب میکردم
اما الان وقتی هر روز سعی میکنم نکات مثبت اون روز رو بنویسم یه پیشرفت میدونم
تا همین چند هفته پیش اسم اینو اصلا موفقیت نمیزاشتم میگفتم من وطیفه ام که شکر گزاری کنم ولی همین که منی که توجه ام از صبح تا شب رو منفی بود قدمی برداشتم برای توجه به نکات مثبت یعنی تعییر یعنی پیشرفت
استاد میخواستم یه نکته هم بگم که الان که دقت کردم برای من یه پیشرفت
زمانی که میخواستم کامنت گداشتن رو شروع کنم خیلی ترس داشتم چون کیفیت کامنت های این سایت خیلی بالا بود و درک من پایین
وقتی میدیدم بچه ها آنقدر قشنگ کامنت مینویسن میگفتم عمرا من بتونم اینطوری آنقدر قشنگ کامنت بنویسم 40 روز از عصویتم تو سایت میگدشت که سفرنامه رو شروع کردم خوب یا بد متعهد بودم هر روز کامنت بزارم آروم آروم جوری شد که زمانی که کامنت میزاشتم حس میکردم اینجا تنها جایی که نه مسخره میشم نه قضاوت
اعتماد به نفسم رفت بالا
سریال زندگی در بهشت رو شروع کردم و برای هر قسمتی که میدیدم کامنت میزاشتم
اما وقتی فایل جدید میومد تو سایت من یهدترسی سراغم میاومد نمیتونستم کامنت بزارم چون تو فایل های قبلی کامنت بچه ها بود اونا رو میخوندم و ایده میگرفتم گفتم باید خودمو به چالش بکشم استاد فایل جدید که گداشت قبل اینکه کامنت ها ثبت بشه من باید درکم کامنت بزارم وقتی چند تا فایل قبل کامنت گداشتم نمیدونید چقدرم حسم خوب بود این یه ترس کوچولو بود ولی به حدی اعتماد به نفسمو برد بالا که الان میتونم هر فایل جدیدی اومد رو سایت کامنت بزارم به این فکر میکنم که اگه پا رو ترس های بزرگمبزارم چه نتایجی برام حاصل میشه
در مورد حس قربانی شدن
من همیشه تو زندگیم مخصوصا مادر شدنم حس قربانی داشتم
فکمیکردم کل زمان من گرفته شد من هیچ وقتی ندارم برای خودم صرف کنم
مدام به همسرم احساس گناه میدادم
از سختی های بچه داری به همه میگفتم که حس ترحم اونا رو جلب کنم که چقدر داری سختی میکشی ولی از وقتی فهمیدم با این کار دارم اتفاق های نادلخواه بیشتری رو وارد زندگیم میکنم تصمیم گرفتم رفتارمون تغییر بدم
هر جا میخام شروع کنم به غر و گلایه سریع یه زنگ میخوره تو ذهنم قرار نیست کسی بفهمه مشکلت رو حرفی نزن که ناخواسته بیشتر وارد زندگیت میشه
مدام این گفتگومیاومد تو ذهنم که بگو بزار مادرت ،همسرت،کلا اطرافیانت بفهمن داری چه عدابی میکشی
از همین قانون استفاده کردم و یهدنتیجه خوب چند روز پیش رقم زدم
من چندین سال دچار سرگیجه های بدی میشم که چند روز پیش دوباره سرگیجه هام شروع شد وقتی تو این شرایط قرار میگرفتم مدام از حال بدم به همسرم میگفتم همسرم هم عکس العمل خاصی نشون نمیداد این باعث میشد بیشتر حرص بخورم از شرایطم به مادرم میگفتم به دوست به هر کسی که میشد ،همه هم میگفتن وای خیلی بد با بچه کوچیک و فلان
ایندفعه گفتم به هیچ کس حرفی نمیزنم ذهنم آنقدر نجواومیکرد دیونه بگو حالت بد بزار بفهمه حالت خوب نیست
ولی تا میخواستم حرف بزنم حرف استاد صدای استاد میاومد تو ذهنم وه زیپ دهنتو بکش سکوت کن
اصلا هنوزم باورم نمیشه بدون اینکه دکتر برم حالم خوب شده خدایاتاا شکرتتتت
واقعا که ما خالق زندگیمونیمم اونم لحظه به لحظه
من فقط امروز لدت ببرم کاری نداشته باشم به فردا
وظیفه ی من لدت بردن از امروز
فکر کردن به همین موضوع باعث میشه کمتر به خودم سخت بگیرم و لذت ببرم از هر چیزی که تو اطرافم هست
استاد عزیزمممم
هزاران بار ازتون ممنونم باید بارها این
فایل رو گوش کنم آنقدر که درس داره برام
از خدامیحام فقط گوینده ی حرفای خوب نباشم عمل کنم به این اگاهی های ناب
ممنون بابت کامنت زیبایت من امروز هدایت شدم به خواندن کامنت شما
من همیشه عادت داشتم پر بازدیدترین کامنتها را بخونم بعد دیدم گاهی کامنتهایی را می خونم هدایتی که باید پربازدیدترین کامنت می شد ولی نشده و دیگه خوندن کامنت را هدایتش را گذاشتم به خداوند و امروز هدایت شدم به کامنت شما
وچقدر کامنت شما برام درس داشت
از نکاتی که از بازی با همسرتون گفتید و چقدر قشنگ بررسی کردید
و از نگهداری بچه گفتید که یک زمانی من هم همین کار را می کردم چون سرکار می رفتم و همش می گفتم نگهداری بچه سخت است با کار و …
ولی الان تا کسی از این حرفها می زند سریع می گم از حضورش لذت ببر از اینکه فرشته خداوند کنارته و خداوند نگهداری یکی از فرشته هاش را به تو سپرده لذت ببر همه کارها با خودشه ما فکر می کنیم ما داریم کاری انجام می دیم در حالیکه همه کارها را خودش داره انجام می ده
حتی یک جایی یک اتفاقی برای فرزندم افتادم که خداوند با حمایت خودش باعث شد که فرزندم سلامت بمونه پس من وظیفه ام اینه که در کار فرزندم لذت ببرم
امیدوارم همیشه سلامت و در آرامش باشید بازم ممنون از کامنت زیباتون
پیام امروزت باعث شد بازم یه بار دیگه کامنتم رو بخونم
بعضی وقتا قانون رو فراموش میکنم
اینکه هدف لذت بردن
اینکه زندگی کردن تو لحظه
اینکه سخت نگیریم به خودمون
از تک تک چیزایی که داریم لذت ببریم
چقدر ر این جمله تون رو. وست داشتم که گفتید همهی کارها با خودشه
دیروز اتفاقی افتاد که پسرم یه کار اشتباه کرد من عصبانی شدم و براش یه تنبیه در نطر گرفتم
بعدش عذاب وجدان داشتم که چرا اونطور رفتار کردم ولی خیلی دارم سعی میکنم که رو این نقطه ضعف کار کنم
کامنت امروز شما برام نشانه بود که ااز بودن کنار عزیزانم لدت ببرم
بهم یاد آوری کرد مگه خدا آنقدر بخشنده نیست که اگه اشتباهی کردیم همون لحطه که پشیمون میشیم و هدایت میخواهیم بخشیده میشیم اونوقت ما انسان ها چرا انقدر سخت میگیریم
نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم ولی خیلی کامنتت برام به موقع بود خدا رو شکرررر میکنم که آنقدر دوست خوب دورو برم هست
خوشحالم که در این سایت هستم و بابت خوندن هر کامنتی کلی انرژی در وجوم وارد می شود انگار آگاهی ها سرریز می شوند در وجودم با خوندن کامنتهای دوستانی مثل شما
امروز محیط کارم بودم که اومدم توی سایت دیدم واوووو فایل جدید سریع دانلود کردم چون محیط کارم با بچه هاس و بشدت سرم شلوغ نتونستم خوب گوش بدم اینقدر ذوق داشتم ک فقط رد میکردم ببینم زیبایی ها رو وخدا میدونه تا رسیدم خونه سریع فایل نگاه کردم
وای چه فایلی چه ساحلی چ ابی خدایااا از این همه زیبایی در حیرتم خدایا شکرت
من عاشق این ساحلم وقتی فایل میزارید از اول تااخر خودمو تجسم میکنم ک روی ماسه ها راه میرم توی اب شنا میکنم چه حس قشنگیه
خداروشکر بابت این همه فراوانی و ازادی و نعمت و زیبایی شکرت الله مهربان
درباره احساس قربانی شدن
من توی زندگیم و روابط عاطفیم و خانواده ام خیلی احساس قربانی شدن داشتم وقتی مجرد بودم توی خانوادم خودمو مسئول همه میدونستم وبرای همه خودمو قربانی میکردم همش نگران بودم استرس …همش حس قربانی شدن که چرا پدرم پول نداره چرا بدهکاریم چرا خونه از خودمون نداریم چرا من به راحتی نمیتونم دانشگاه برم چرا من اون رشته ورزشی ک دوست دارم نمیزارن برم حتی برای انتخاب رشتم برای پول نشد اون رشته ای که دوست دارم رو بخونم اینکه چرا همش پدرم عصبیه و تو خونه جنگ و دعوا من همش در برابر مادرم احساس مسئولیت میکردم یا واقعا حس قربانی شدن داشتم تو خرید لباس ک چرا هیچوقت لباس گرون قیمت و جنس خوب نمتونم بخرم وای ک من عاشق کفشای مارکم و حنس عالی ولی هیچوقت نمخریدم و… یا وقتی ازدواج کردم خودمو مسول همسرم میدونستم حس قربانی داشتم نکنه منو دوست نداشته باشه نکنه خیانت کنه نکنه از من راضی نباشه نکنه عشقش کم بشه یا حس مسئولیت چراقلیون میکشی چرا توی مراسما مشروب مخوری چرا به من زنگ نمیزنی. چرا بامن بد حرف میزنی و فحاشی مکنی و خیلی چیزاهای دیگ
و الان متوجه ام برای همین حس قربانی شدن و حس مسئولیت شرایط من روز ب روز بدترمیشد روابط عاطفیم سرد شد حتی به جایی رسیدم که از همسرم متنفر شدم دوست داشتم نبینمش و جدا بشم چون من حس قربانی داشتم خودمو نمیدیدم خودمو دوست نداشتم به خودم احترام نمیزاشتم کلا زندگیم شده بود همسرم و کارای همسرم و روز ب روز رابطه ما بدتر میشد تااینکه باسایت اشنا شدم و خدارو شاکرم الان که فهمیدم خودم خالق تمام اتفاقات زندگیم هستم خودم قدرت میدم به کسی که به من بی احترامی کنه فش بده یااینک متوجه شدم هرکس زندگیشو خودش خلق مکنه توسط باوراش توجهش
و الان که خودمو دوست دارم عاااشق خودم هستم اولویتم خودمم ذربین گذاشتم روی رفتارای خودم نه خانوادم ن همسرم فقط خودم توجهمو کنترل میکنم ذهنمو کنترل میکنم کلاممو کنترل میکنمم زندگیممم معجزه شده روابط عاطفیم روز ب روز بهتر شده
من الان معنی عشق بدون وابستگی رو میفهمم شاید کامل نه هنوز جا دارم ولی نسبت ب اوایل خیلی تغییرات داشتم الان ارامش دارمم روابطمم عالی شده سراسر احترام ازادی عشق لذت بردن الان واقعاا عاشق همسرم هستم الان میفهمم خدا چه مرد پاکی توی زندگی من اورده چقدر منو دوست داشته ک این مرد همسر من شده و من هرروز سپاسگزار خدا هستم من بنده نازنین خداهستم که منو ب مسیر عشق هدایت کرد
و اینکه وقتی شروع کردم نوشتن نکات مثبت عشقمم و اون رابطه ای دوست دارممم بخدا که همه چی عوض شد هرروز دارم حس میکنم و تجربه واقعاا استادد شما فرشته زندگی من هستین واقعا خداروشاکرمم
من الان حتی گاهی محیط کارم یا توی زندگیم حس قربانی شدن بهم دست میده قشنگ متوجه میشم که همچی داره بدتر میشه باز …باز داره زخمای قبلی سرباز میکنن و شرایطبد و بدتر میشه همینکه میام شروع میکنم باخودم بلند بلند حرف زدن درباره خواسته هام مثلا وایی الان با ماشینم میزنم تو دل جاده و جنگل و صدای پرنده ها و غروب خورشید و…. سریع حسم خوب میشه و ذهنمو کنترل میکنم این تکنیک من برا کنترل ذهنمه یا شروع به شکر گزاری ونوشتن میکنم واقعاا به حس خوب میرسم
خدایا شکرت که لایق دیدن این فایل های گرانبها هستم
استاد عزیزم مریم بانوی گل واقعا همیشه رابطتتون قابل تحسینه و واقعا سپاسگزارم که هر لحظه مارو از خاموشی ب روشنایی دعوت میکنین
من که هروقت فایل میزارید همش توسرم صدای زینگ زینگ زینگ اوه اوه راست میگه استاد اینه خودشه همین مسیره بروووو ادامه بده باهرفایل انگیزه من شوق من هدف من بیشتر و بیشتر و بیشتر شده
دوستای گلمم بابت کامنتای فوق العاده اتون سپاسگزارم که درسها به من داده
عاااشقتونم انشالله خدا همونو به مسیرعشق و ثروت و نعمت و زیبایی هدایت کنه
سلام ودرود خدمت آقای عباسمنش و همسر خوش قلبشان
امشب تصمیم گرفتم این کامنت بزارم دلیلش برمیگرده به همین ویدیو در واقع این اولین کامنت منه
جناب عباسمنش تصمیم داشتم تازمانی که نسبت به شما صد در صد اعتماد کامل دریافت نکردم از گذاشتن کامنت خودداری کنم تا امشب که این ویدیو رو تماشا کردم که صد درصد اتفاقی نبود- به قول آقاحامد حیدری که استاد بنده در رشته mbaهستن فقط کافیه به حرف من اعتبار بدهید و در تجربه خود استفاده کنید-جناب عباسمنش خوشحالم که اولین کامنت من به این صورت داخل سایت قرار گرفت-من به حرفای شما اعتبار میدم و در تجربه خودم استفاده میکنم که جز بیان حقیقت راستین چیز دیگری نمیبینم از خداوند یگانه برای شما و خانواده محترمتان موفقیت روزافزون و برکت الهی مداوم و پیوسته خواستارم باشد که رستگار شویم.
ارادتمند شما محمد عابدی
سلام دوست عزیز
همون طور که از آقای حامد حیدری
بعنوان استاد خودتون یاد کردید و ایشون رو با لفظ استاد خطاب کردید
هم من و هم تمام اعضای سایت
خوشحال میشن که شما هم از لفظ استاد برای آقای عباس منش استفاده کنید
هر چند که ایشون بسیار لایق تر از اینها هستند و به گردن تمام ما حق استادی دارند
و از نظر من اگر کلمه ای باشه بالاتر از خطاب استاد باشه
ایشون قطعا لایق این کلمه هست
خوشحال هستم اولین کامنت رو اینجا نوشتید ان شاءالله
من بعد هم با هدایت الله مهربان
بیشتر از شما خواهیم دید
برای شما طول عمر با عزت از خداوند متعال آرزو دارم
سلام استاد عزیزم بعد از یکسال ایناولین کامنت منه
خیلی سختم بوده تا الان که بخوام راجب معجزه های قوانین ک به لطف شما یاد گرفتم حرف بزنم چون واقعا نمیدونستم از کجاشروع کنم ولی ی روز تو ی فایل مرتبط حتما میام و منم با صحبت کردن راجبش ذکات این آگهی ها رو پرداخت میکنم.
اما راجب احساس لیاقت ی تجربه خیلی واضح دارم ک میخواستم بهتون بگم
من سال 96 رفتم خدمت سربازی
بواسطه لطف خداوند و دستان پر توانش من هدایت شدم دوره آموزشی به پادگان پرندک تهران توی ارتش
جایی ک همه ازش بد تعریف میکردن
اما من واسم عالی بود جمعه شب از شاهرود میرفتم به سمت تهران صبح شنبه میرسیدم سه شنبه شب باز میرفتم به سمت شهر خودم اینقدر آزاد و اینقدر کویت
اونم توی آموزشی ک بدترین دورانه توی ارتشه
آموزشیم تموم شد و اومدم عید و بود بهش میگفتن دوره طلایی و ی مرخصی 20 روزه هم به ما دادن
وقتی دوره تموم شد من همش با خودم میگفتم چرا اینقدر همه چی راحت بود چرا اینقدر بد تعریف میکردن
من ک اینقدر نبایدهمه چی اینقدر خوب پیش میرفت
من واقعا الان میفهمم احساس عدم لیاقته چیکار کرد اون زمان با من
من به واسطه یکی از دست های خدا که البته الان میفهمم دست خدا بودن ،کارام ردیف شد که ادامه خدمت بیام شهر خودم منم خیلی خوشحال ومطمئنک ه اصن صد در صد شهرخودمم
روزی ک قرار شد بریم برگه معرفی به ادامه خدمت بگیرم اینقدر مطمئن بودم که حتی لباس سربازی نپوشیدم ک میرم برگه میگیرم شنبه میام همین شهر خودم واسه خدمت
رفتیم آقا چشمتون روز بد نبینه
به من که رسید گفت نامجو
من با خودم گفتم برگه شاهرود مارو بده بریم
گفت اع شاهرود….
سهیل نامجو پادگان شهدای مهندس بروجرد استان لرستان دوره کد تخریب مین
نگم براتون ادامه خدمت چگونه گذشت …
فقط بدونین ک احساس عدم لیاقت همه چی رو ازتون میگیره الان میفهمم و دارم یاد میگیرم ازاستاد عزیزم ک دیگه لطف و نعمت خدارو زیادی نبینم برای خودم
امیدوارم همه دوستان عزیزم خیلی حواسشون به مکالمات درونیشون باشه چون قوانین واقعا در عین اینکه میتونه شمارو به عرش ببره میتونه خیلی هم بی رحم باشه ….
دوستون دارم و از تون هر روز بیشتر و بیشتریاد میگیرم.
سلام استاد عزیزممممم و مریم دوست داشتنی و خوشتیپ
آقا چقدر اینجا قشنگ و دوست داشتنیه
چقدر انرژیش مثبته عجب فضایی خدارو هزاران مرتبه شکرت بخاطر تموم این زیبایی ها
استاد قبلش که بخوام شروع کنم یه تشکر ویژه دارم ازتون بخاطر فایل قبلی که در مورد لذت بردن از تک تک لحظات زندگی بود
لحظات به ظاهر کوچیک و ساده اما خیلی خیلی لذت بخش
حالا چرا تشکر ویژه؟ زندگیه من با وجود اینکه با تموم فایلهای شما متحول شده اما این فایلم جای خودش یه معجزه برای زندگیم بود
روزای زیادی از دیدن و شنیدن اون فایل نمیگذره اما من اون آیدای قبل ازون فایل نیستم
اون فایل من رو یه آدم دیگه ای کرده و اتفاقات خیلی قشنگ تری رو برام رقم زده
_یادم داده بیشتر از قبل از زندگیم لذت ببرم و لحظات کوچیک رو بیشتر و بیشتر درک کنم و عمیقا سپاسگزارشون باشم اما اینبار در عمل
_از من یه انسان سپاسگزار داره میسازه که هی دنبال این نباشه اگر فلان روز من فلان ماشینو خریدم میتونم لذت ببرم نه نه نه اصلا!!!
_این فایل بمن گفت یه دقیقه وایسا! استپ کن تا همین جا هرچی اومدی بسه لذت میبردی درسته اما آیا به اندازه کافی لذت میبری؟
_آیا هرروزت رو زندگی میکنی؟ آیا وقتی داری میری سرکار لذت کافی رو میبری؟ از مسیرت از کارهای روزانت؟ مثل یه بمب اتم درونم رو بیدار کرد
این مسیر مثل یه مسیرِ تو در تو میمونه
هر چی میری انگار تازه رفتی
درکت عمیق تر میشه و کمتر میشه توضیحش داد
_هرچی میری جلو تر میفهمی قبلش هیچی نمیدونستی
و این روند تکرار میشه و ظرفمون بزرگ و بزرگ تر
استاد اون فایل واقعا منو متوجه کرده اصن خودم تعجب کردم چیشد که اینطور شد
_چقدر خوب که باعث شد یکم بیشتر تامل کنیم که اصلا زندگی چی هست
یه تصویر بزرگتر رو ببینیم و بقول شما فقط چند قدم جلو ترو نگاه نکنیم
_نوشتن اون کامنتم برای فایل قبلی باعث شد بیشتر اون لذت هارو فردای اون روز برای خودم رقم بزنم و خلق کنم یه جورایی توجهی که توی کامنتم شد تمام فردا و پس فرداش رو خلق کرد و آنقدر این واضح بود که هیچ جوره نمیشه انکارش کرد
البته نا گفته نمونه خودمم انقدر کامنت خودم و بقیه ی دوستان رو خوندم که نمیدونم چن بار شد!
فایلتون بی نظیر بود نمیتونم احساس الانم رو توصیف کنم احساس وسیع بودن میکنم احساس اینکه همچی تو مشت خودمه و تا من اجازه ندم هیچ اتفاق بدی نمیفته
خیلی خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم
اون فایل من رو به دوتا آیدا تبدیل کرد قبل از شنیدنش و بعد از شنیدنش
که البته بار ها با محصولات و ی سری فایلااتون برام این اتفاق افتاده و چه احساس خاص و ویژه ای هستش که من بخاطر تجربه ی این احساس فقط سپاسگزار خداوند هستم و شکر گذاریم رو بجا میارم
ایمانم رو تقویت میکنه و توکل رو قوی تر
واقعا که خداوند صدای مارو میشنوه و به ما اهمیت میده
خب بریم سراغ این فایل بی نظیر با گوش دادن به این فایل من چندین باگ رو توی ذهن خودم شناسایی کردم که متوجه شدم ریشه ی بعضی از رفتار های نامناسبم از کجا آب میخورن
استاد من این موضوعو کاملا قبول دارم که توی بازی این فرکانس ها و احساسات ما خیلی زود خودش رو نشون میده و فاصله زمانی خیلی خیلی کمه
و من خودم بار ها اینارو تجربه کردم بخاطر همین حرفاتون رو با تمام وجودم درک میکردم هر جمله ای که میگفتین میگفتم آره دقیقاااااا خودشه دقیقا این فرکانس این فکر این اتفاقو رقم میزنه
و دونه دونه الگوی منطقی میومد توی ذهنم که مهر تاییدی میشد واسه ی پذیرفتن و آگاه شدن ذهن
این فایل مثل یه پازل نچیده بود برای من
ینی هر تیکش که گفته میشد من یه باگ پیدا میکردم از خودم و میگفتم آها این باید حل بشه
این باید برطرف بشه
نه تنها نشون داده میشد که چی برطرف بشه بلکه چگونگی برطرف کردنشون هم میشد ازین فایل الهام گرفت
مریم شایسته عزیز تحسینتون میکنم بخاطر حرفه ای شدن توی این بازی شما فوق العاده این
واقعا آفرین خیلی بازی خوبی دارین واقعا ذوق میکنم از پیشرفتتون
و چقدر که میشه از یه بازی توی همه جنبه های زندگی درس گرفت و اتفاقاتی در عمل اجرا کرد
و یه پله جلو تر از قبل رفت و ادامه داد
اینجا همون آیه قرآن که خداوند میگه:
/مگر برای آنانکه که تعقل کنند /مگر برای آنانکه تامل کنند
خداوند گفته ما نشانه هارو همه جا برای شما گذاشتیم اما کسی سود میبره که تامل کنه ینی عمیقا فکر کنه و بتونه ازشون استفاده کنه توی زندگی با عمل کردن
با ایمان به خداوند
اینجا توی این فایل دقیقا میگه فرکانس احساس قربانی شدن چه نتیجه ای رو در بر داره…
فرکانس انکار دستاورد های دیگران چه نتیجه ای…
فرکانس عدم توجه به پیشرفت ها یا توجه به پیشرفت ها چه نتیجه ای داره…
فرکانس تحسین کردن دیگران چه چیزی رو بما میده…
فرکانس فراموش کردن علت موفقیت ما هم همین طور…
یا جاهایی که احساس کردیم لیاقت فلان اتفاق خوب فلان محبت یا خوبی رو نداریم و همچی بهم ریخته
من بخوام تجربه خودم بگم
حدودا یکسال پیش بود با یک شخص آشنا شدم که همچی رویایی عالی پیش میرفت و من اون موقع به اندازه ی الان با قانون آشنایی عمیقی نداشتم یه رابطه شکل گرفت رویایی به معنای واقعی
همچی انگار بدون نقص پیش میرفت تا اینکه یه روز نشستم با خودمم فکر کردم نه این حتما یه قصد بدی داره!! آخه چرا باید بمن انقد خوبی کنه
آخه چرا باید انقد منو دوسم داشته باشه
آخه چرا باید همچی آنقدر راحت و خوب پیش بره این وسط یه مشکلی هست که من ساده ام نفهمیدم
(و واقعیت این بود که هیچ مشکلی نبود و واقعا همچی رویایی بود)
خلاصه این فکرا گذشت و تا دو یا سه روز ادامه داشت و من با خودم همین فکرارو میکردم
تا اینکه اون شخص خیلی ساده درخواست جدایی کرد و رفت خیلی عجیب بود برام
همچی ک خوب بود؟!
خب خوب بود بله! خودت خواستی بره! رفت
خودت نعمت و خوشی رو پس زدی رفت! به همون راحتی که اومد رفت چون تو براحتی خواستی که بره خودت به جهان گفتی؛ ببین جهان من لیاقت ندارم لطفا این احساسات رو رابطه رو از من بگیر
ببین!!! خودت گفتی!!! یکم دقت کن!!
بارها اتفاق افتاده با داداشم داشتیم والیبال بازی میکردیم بعد یه موقعیتی پیش اومده که پشت سر هم پنجه و ساعد میزدیم که خیلی طولانی مثلا 30 تا 40 تا زدیم بعد ناخودآگاه من میگفتم آقاااا خیلی داریم خوب پیش میریمااا چجوریهههه تا اینو گفتم همچی خراب شده! یا ساعدم خراب شده یا اصن زدم پرت شده رفته
یا برادرم یه ساعد زده خیلیییی خوب منم تو ذهنم ی جورایی بیام انکار کنم بازیه خوبش رو و بگم آره خب اینو منم بلدم
بعد تا اومدم بزنم کلا زدم خراب کردم و داداشم گفت تو که بلد بودی چیشد
حتی شده من تحسینش کردم گفتم آفرییین ایول خودمم همون حرکتو عالی زدم
واقعا قانون به طرز عجیبی جالبه
و یه نمونه بارز توی زندگی روزانمون چن بار شده که ما ی ذره احساسمون بد شده شروع کردیم غر زدن و سخت گرفتن که بلافاصله بعدش انگشتمو خورده به لبه ی مبل بعد باز غر زدیم اهههه کی اینو گذاشته جلوی راه همون موقع با سر رفتیم تو دیوار(البته اینارو خودم تجربه کردم) بعد باز غر زدم آی سرم….
رفتم صبونه درست کنم نیمروم رو خراب کردم و سرکار اشتباه پشت اشتباه انجام شده ….
اینا کاملا نشونه ی احساس بد اتفاقاتی بده
بقول استاد مهم نیس حست چیه نتونی کنترلش کنی اتفاقات نا دلخواه بیشتریو خلق میکنی این قانونه و دلش واست نمیسوزه
نمونه ی دیگش احساس بد یا عدم لیاقت یاااا بهتره بگم دوست نداشتن خودمون که ترکیب شده بود با احساس قربانی بودن از شرایط و اشتباهاتم
اگر خودمون رو دوست نداشته باشیم طبق قانون شرایطی رو تجربه میکنیم که بیشتر خودمون رو دوست نداشته باشیم ینی اون احساس بیشترو بیشتر میاد توی زندگیمون
من وقتی خودم رو دوست نداشتم توی شغلم اشتباهات فاحشی میکردم اشتباهات به شدت مسخره سوتیای خیلی بد
و خودم تعجب میکردم و میگفتم من چرا انقد دستو پا چلفتی شدم؟ ینی درین حددد
علتشو نمیدونستم ولی خیلی احساس بدی بود مخصوصا جلوی بقیه
همش به خودم میگفتم من که دختر باهوشیم این کارا چیه بعد مدتی فهمیدم بخاطر اینه که خودم رو دوست ندارم و همش نگرانم که از دید بقیه چطور به نظرم میرسم بخاطر همین رفتارهام غیر طبیعیه و همش باید مواظب باشم چطوری چ کاریو انجام بدم که از نظر بقیه خوب باشم
انقدر نگران بودم که شاید باورتون نشه با خودم فکر میکردم الان من دارم میرم فلان کتابو واسه مشتری میارم از پشت سر و از لحاظ تیپی و قیافه ای جذابم؟ کافیم؟ خوبم؟ اگ مشتری با خودش بگه چقدر این دختره زشته؛چقدر از پشت لباساش مسخرست
چقد طرز برخوردش بد بود چقد بد سلیقه بود
انقدرررر اینها ذهن منو اشغال کرده بودن که اصن اجازه نمیدادن خود واقعیم باشم و طبیعی رفتار کنم
خیلی سخت میگذشت اما کم کم تمرین کردم و الان خیلی بهتر شدم کارم رو بهتر انجام میدم اشتباهات کاریم از 80 درصد رسیده به 10 درصد
و انقدر پیشرفت کردم توی مدت کم
و حالا میفهمم اون تپق زدنا اون آب دهن قورت دادنا اون سخت گرفتنا برای لباس پوشیدن
اون سخت گرفتنا برای حرف زدن و….
فقط از احساس عدم دوست داشتن خود میومد
ازینکه من لیاقت ندارم مگر اینکه بی نقص عمل کنم بی نقص باشم
همیشه موهام بی نقص باشه پوستم بی نقص باشه
تیپم عالی و تمام و کمال باشه
مبادا که یکروزی به اندازه کافی خوب به نظر نرسم
جمله ی بالا فرکانسی بود ک من میفرستادم و جهان هم کمکم میکرد تا اتفاقاتی از همین جنس رو تجربه کنم
مثال ها بی شمااااره توی زندگی من و اگر بخوام بنویسم تا فردا صبحم تموم نمیشه
اما خیلی کمک کننده بود من از شما استاد عزیزم و مریم شایسته ی عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم
این فایل باید خیلی خیلی زیاد گوش داده بشه تا درک بیشتری داشته باشم تا شناخت بهتری پیدا کنم
فوق العاده بود
به نام خالق هدایتگر بی همتا سلام
خدایا بی نهایت سپاس گزارم برای این که من امروز به سمت این فایل هدایت کردی . خداجونم شکرت شکر برای این دریای زیبا که ترکیبی از رنگ های سفید و آبی و سبز در دل خودش جا داده در کنار ساحل سفید رنگ زیبای تمیزش که جایی شده برای افرادی که لذت میبرند ازش و سپاس گزار تو هستند بابت این حجم از زیبایی و لذت که در اختیارشون قرار دادی و این چنین فوق العاده با تمیز نگه داشتنش قدر دان این مکان زیبا و رویایی هستند . چقدر عالی که این قدر آدم های این کشور با خود در صلح هستند هر کس با هر اندامی با هر رنگ پوستی با آن پوششی که دوست داره و راحت هست به سبک خودش لذت میبره . تحسین میکنم مردم این کشور .
تحسین میکنم تمام افرادی که در کنار این ساحل فوق العاده رویایی هستند . خدایا شکرت چقدر لذت داره دوییدن و رقصیدن و بازی کردن با پاهای برهنه روی ماسه های نرم و سفید چقدر لذت داره شنا کردن در این آبهای زیبا و تمیز و دیدن جت هایی که از بالای سرت ردمیشند و نشان از ثروت و فراوانی و رشد ابن جهان هستند .
خدای من این جا بهشت بهشت . هر دو طرف آب های زلال در جریان هست . خونه های دوست داشتنی خیابان های خلوت ماشین های زیبایی که به راحتی در جاده در حرکت هست درختان و سرسبزی منحصر به فرد این منطقه طبیعت زیباش خدایا شکرت شکر.
استاد به شدت لذت میبرم از دیدن رابطه زیبای بین شما و مریم جون چی بهتر از این که زیبایی ها و خوبی های افراد اطرافت را ببینی و تحسینشان کنی هر چند در ظاهر کوچک و به آنها بگویی و بابت اش تشکر کنی چقدر احساس نابی داره وقتی این کار انجام میدی وقتی به دیگران عشق میورزی و از بودن در کنارشان لذت میبری و انها از بودن در کنار تو غرق در شادی هستند .
مریم جون وقتی راجب این که کوچک ترین رشد خودتون میدیدید و تحسین میکردید گفتید یا استاد تحسین میکرده تشویق میکرده شمارو در یادگیری این مهارت و مسیر متوجه شدم که چقدر مهم به جای این که ایراد های هم ببینیم به جای این که پیشرفت هامون هرچند کوچک در هر زمینه ای کوچک بشماریم بیایم نکات مثبت رشد و پیشرفت هامون بزرگ کنیم بیایم تحسین کنیم زیبایی های هم دیگه رو این طوری که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم و با خودمون و جهان در صلح هستیم رشد و پیشرفت حتما نباید یک چیز خیلی خیلی بزرگ باشه همین تصمیم گرفتن برای نوشتن این کامنت خودش پیشرفت خودش یک قدم مثبت و بهت مریم عزیزم تبریک میگم آره مریم هر قدم مثبتی که برمیداری خودت رو تحسین کن تمرکزت بزار روی تک تک قدم های مثبت که برداشتی و بابتش سپاس گزار باش و ببین چه جوری رب هدایتت میکنه به سمت برداشتن قدم های مثبت بعدی و بعدی و قرار گرفتن در مکان مناسب در زمان مناسب ( معجزه زندگیت ) خدایا شکرت صد هزار مرتبه شکر .
در مورد عدم لیاقت : برام میخواستند دست کش بگیرند من قیمت پرسیدم و گفتم زیاد نمی خواهم و به راحتی از داشتنش خودم محروم کردم بعد از چند روز با این طرز فکر که رب به من میده و افراد تنها وسیله هستند این روزی من هست پس من لایقشم توانستم داشته باشمش . یا در مورد دستمزدم هم که از پدرم میگرفتم همین طور بود وقتی میدیدم به راحتی میگیرم دستمزدم احساس عذاب وجدان میکردم که نباید در این شرایط بگیرم یا …. نتیجه شد که دست مزدم دیگه به راحتی و بلافاصله بعد از انجام کار نمیگرفتم در واقع شرایط تغییر میکرد یعنی من دیگه در زمان و مکان مناسبش نبودم . امشبم که با برادرم کارت بازی میکردم سه دست پشت سر هم بردم بعد این فکر اومد که نه لذت نداره پشت سر هم ببیری انگار برنده شدنم در ذهنم کوچیک داشت جلوه میداد این نوع نگاه و باعث شد دو دست بعدی به برادرم واگذار کنم اما همین که گفتم نه من لایق برنده شدن هستم و خدایا خودت هدایتم کن دست آخرم بردم و برنده بازی شدم دقیقا همه چیز مربوط میشه به کنترل ذهن .
احساس قربانی : احساس قربانی بودن ادم فلج میکنه هر فکری که این احساس ایجاد کنه سمیه و باید ازش دوری کرد . قربانی بودن یعنی یک اتفاقی در بیرون فتاده و من هیچ کنترلی نسبت به آن اتفاق ندارم هیچ واکنشی نمیتوانم از خودم نشان دهم .
مثال ساده اش از خودم به تازگی مدت ها بود میدیدم ظروف پلاستیکی جای مناسبی ندارند و باعث بهم ریختگی قسمت پشتی اشپز خونه شده و با خودم میگفتم ای کاش این جا طبقه میزدن من که کاری از دستم برنمی اد تا این که دیروز گفتم تمیز میکنم ربم هدایتم میکنه خیلی بهم ریخته شده بود شروع کردم تمیز کردن دیدم اصلا به طرزمعجزه آسایی کابینتی که فکر میکردم جا نداره کلی جا باز شد و با تغییر چیدمان در کابینت ها و آوردن ظرف ها از پشت اشپز خونه خیلی راحت جا برای ظروف پلاستیکی نه تنها باز شد بلکه فضای خالی هم بود هنوز و اشپز خونه منظم تر و مرتب ترم شد به خصوص قسمت پشتیش. اون لحظه با دیدن نتیجه کار کلی به خوم افتخار کردم و ربم سپاس گزاری برای هدایت هاش .
در پناه الله مهربان شاد و پیروز و سلامت و ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید .
با سلام خدمت استاد گرامی… خیلی سریع میرم سر اصل مطلب… مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.. یادمه چند وقت پیش شب ها با برادرام یا پسرعمه هام میرفتیم پینگ پنگ و من یه پکیج از آموزه های استاد رو تست میکردم و چقدر حیرت انگیز بود نتایج… تصویرسازی قبل بازی… تمرکز روی نکات مثبت… تحسین طرف مقابل… احساس لیاقت… در لحظه بودن… تمرکز داشتن و خیلی مطالب دیگه… در مورد احساس عدم لیاقت خیلی ترمزها دارم که دارم روش کار میکنم. مثلا وقتی میرم سفر و کلی لذت میبرم احساس بدی پیدا میکنم که از ذهن منفی نگرمه که بهم میگه چطور اینقدر لذت میبری و از یاد خدا دور میشی؟!! یا تو با لذت های دنیایی داری لذت های معنوی رو از دست میدی یا خیلی خوش گذشت مراقب باش اتفاقی نیفته که غمگینت کنه و این باورها که ریشش عدم احساس لیاقت و ارزشمندی هست باعث میشه حتی از تصور خوش گذرونی بترسی و این خودش مانع جذب شرایط و موقعیت های اینچنینی و حتی ثروت میشه که به لطف خدا دارم روشون کار میکنم…. مورد دوم: احساس قربانی شدن. همیشه خودم رو قربانی میدونستم از این جهت که باورهای خیلی بدی در حوزه مسائل مالی بهم تزریق شده و پدرم رو مقصر اصلی این داستان میدونستم و دارم روش کار میکنم و خداروشکر خیلی بهتر شدم… وقتی کس دیگری رو در شرایط خودت دخیل میدونی طبیعیه که تعهد صددرصدی برای تغییر زندگیت نداری و با این باورهای مخرب اختیار زندگیت رو میدی به افراد و شرایط مختلفی که مقصر میدونی … وای از این باور مخرب.. خدا میدونه که چه دوران سختی رو به خاطر این باور گذروندم و چقدر اتفاقات ناخواسته عجیبی که در زندگیم پیش اومد بخاطر اینکه شرک داشتم و به خیلی از عوامل بیرونی قدرت داده بودم و خدا شاهده بعد از کار کردن روی باورها چقدر آزادی و آرامش و احساس خوب در من ایجاد شد… احساس اینکه هیچ کس جز خدا در زندگی من موثر نیست و خداوند هم طبق قوانین بر اساس باورهام در زندگی ظهور پیدا میکنه و من فقط باید روی خودم کار کنم. نمیگم خیلی روی خودم کار کردم ولی منصفانه بگم 1 درصد تغییرش دادم. از خدا میخوام این احساس قربانی بودن رو ازم کاملا بگیره و منو بنده مخلص خودش قرار بده. کسی که صد در صد مسئولیت زندگیشو به عهده بگیره (نه در حرف بلکه در واقعیت) میتونه صد در صدر در جهان به هر میزانی که میخواد دخل و تصرف کنه و کن فیکون کنه… و این یعنی یکی شدن با قدرت منبع.. به قول عرفا فنا فی الله. از خداوند برای تک تک دوستان گلم در این سایت ارزشمند که مدرسه انسان سازی شده و برای استاد خوشتیپم و خودم توفیق روز افزون میطلبم. موفق باشید
سلام آقای رحمانی عزیز
عجیب است که امروز من هدایت شدم به خوندن کامنت شما
من اومدم جواب دوستمون به کامنتم را بخونم که زیر کامنت ایشون کامنت شما را دیدم و ناخواسته شروع کردن به خوندن و عجیب بهم کمک کرد چقدر نشانه های خوبی در کامنتتون بود برای من
رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.
این بخش کامنتتون را کپی کردم که برام بمونه و بگم چقدر قشنگ توضیح دادید با مثال و دقیقا انگار این کامنت را من نوشتم چون من هم دقیقا همین تجربه را دارم حالا به نوعی دیگر
وقتی منابع ام را در اختیار کس دیگری می گذاشتم که احساس عزت نفس داشته باشد و می گفتم اون باید عزت نفس داشته باشد از همین جا ضربه خوردم
عاشق این جمله ام که جهان این طور کار نمی کند
و دقیقا هر جا که از خوشی هایم به خاطر دیگران زدم نتایج جهان به چشم چشمگیری منو برعکس جلوه می کرد
مثلا من خیلی دوست داشتم کارشناسی ارشد بخونم ولی امتحان می دادم قبول می شدم ولی نمی رفتم می گفتم نه پس بچه ام درسش عقب می افته تو کارم مشکل ایجاد می شه به زندگی و همسرم نمی رسم و خیلی ترمزهای دیگه که الان که دارم کارشناسی ارشد می خونم با خودم می گم ببین اگه همون موقع هم می خوندی باز همین شرایط را داشتی همه چیز برات مهیا می شد چون جهان منتظره اینه تو به خواسته هات برسی و الان دارم همش لذت می برم و کاری به قضاوت دیگران ندارم
و دقیقا امروز به صبح بهم الهام شد که مرضیه جان فقط و فقط کاری را انجام بده که شادت می کنه حالت را عالی می کنه اگر کاری می کنی فقط و فقط برای روح خودت انجام بده نه اینکه در تقابل با دیگری هر کسی مسئول رفتار خودش است تو اگر شادی شاد باش تو مسئول شادی دیگران نیستی و این نکته طلایی امروزم با کامنت شما مهر تایید گرفت باز هم ممنون از شما که با کامنت زیباتون و خدا را شکر که امروز منو هدایت کرد به خواندن کامنت شما
براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم
بنام الله مهربان
با سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و تمامی دوستان هم فرکانسی
ابتدا واقعا تبریک میگم به شما دوتا عزیزدل که با رعایت قانون تکامل تونستین به این حد از مهارت و توانایی برسین در این بازی مهیج.
واقعا تحسین کردم شما دونفر را که اینقد خوب تونستین به این بازی مسلط تر بشین واقعا احسنت بر شما.
و اما استاد عزیز حرفهایی که در این فایل زده شد واقعا سنگین و مفید و کارا بود بنظرم فوق العاده هست و چکیده ای از تمام دوره های شماست.
خداروشکر میکنم از دیدن این فایل و از شما سپاسگزارم بابت ضبط این فایل.
و اما بریم سراغ کنترل ذهن و تاثیری که در زندگیمون میذاره.
استاد عزیز یه مدتیه این قضیه کنترل ذهن خیلی در زندگیم بلد شده و خیلی دارم تاثیرش را میبینم.
همین سه روز پیش شرایط عجیبی برام رخ داد که اگه بلطف دوره های شما ذهنم قویتر نمیشد حتما اوضاع روحی و روانی و مالی من داغون میشد.
و اما داستان چیه!!!
بعد از شروع دوره ثروت یکسری تصمیم ها گرفتم مثل اینکه چک و دست چک را از زندگیم حذف کنم تا به آرامش برسم.
و اینکه به هر مشتری یخچال نفروشم فقط مشتریانی که از معامله یا اونها حالم خوب بشه و یکسری تصمیم های دیگه.
خب برای اینکه روی تصمیم هام جدی باشم یکسری فشارهای جدید را باید تحمل میکردم.
خداروشکر شرایط خیلی جذاب و عالی داشت پیش میرفت و همه چیز تحت کنترل من بود تا اینکه سه روز پیش یه مشکل جدی و به ظاهر خیلی بد اتفاق افتاد.
روزی که باید یخچال یک متری مشتری را آماده کنم همان روز صبح زود یکی از یخچالای دومتری بزرگ مشتریام را بارگیری کردم فرستادم براش و راننده یه آدم مسن و پیرمرد بود.
خب خداروشکر بارگیری کردیم ساعت 7صبح و ارسال کردیم و با حال عالی و فوق العاده رفتم سراغ یخچال یک متری تا مشغول بشم و آمادش کنم.
شرایط جوری بود که یخچال دومتری باید تحویل مشتری داده میشد تا اینکه پولش دستم بیاد و بتونم کارهای دیگه را طبق برنامه جلو ببرم.
متاسفانه دوساعت بعد راننده تماس گرفتن وگفتن به جایی برخورد کرده و تقریبا قسمت بالای یخچال از جمله موتور و فن و رادیات و تاج و همه و همه داغون شدن.
وقتی یخچال را برام پس آورد اینقدر صحنه دردناک و وحشتناک بود که یه لحظه شوکه شدم و خود راننده خیلی ترسیده بود بنده خدا از شدت خرابی.
خداشاهده قشنگ کمتر از دو دقیقه بعدش گفتم بهش اشکال نداره سریع فقط کمک کن پیادش کنیم.
بعد از پیاده کردن یخچال شوکه بودم که خدایا من الان چکار باید بکنم این یخچال داغون را درست کنم تا پولش دستم برسه یا یخچال یک متری را درست کنم؟!!!!
از خدا هدایت خواستم و هدایت شدم به درست کردن یخچال یک متری و با قدرت آمادش کردم و ارسالش کردم.
روز بعدش هم از خدا هدایت خواستم تا راهنماییم کنه به چه صورت میتونم این دومتری داغون را درست کنم که خیلی سریع و راحت کارا پیش بره و بلطف خدا و هدایتهایی که بهم الهام شد سریع از یکسری یخچالها لوازم دورتاج و قاب تاج را باز کردم و به بهترین شکل این دومتری را ردیف کردم و از روز اول هم قشنگ تر شد چون دورتاج طلایی زدم براش و اینقدر تو مدتی که کار میکردم هوا گرم بود که از شدت گرما همه میگفتن الان میمیری اینقدر کار نکن ولی من حالیم نبود و داشتم لذت میبردم.
خداروشکر این یخچال اوکی شد و یکی دیگه هم تونستم در کنارش آماده کنم و تحویل بدم و الان که دارم کامنت مینویسم شرایط عالیه و همه چیز طبق برنامه قبلی دوباره داره پیش میره.
و اما راننده که باید خسارت میداد بعد از اینکه مطمئن شدم شرایط مالی خیلی ضعیفی داره زنگ زدم و گفتم شما بجای اینکه 20میلیون ضرر را بدی فقط 3میلیون پرداخت کنی هم کافیه و خیلی خوشحال شد.
استاد عزیز خودم باورم نمیشه در نگاه اول بالای 20میلیون خرج یخچال بود ولی به طرز عجیبی رادیات سالم بود.فن و موتور هم سالم بودن و تنها دومیلیون هزینش شد.
از اینکه تونستم اینجوری خودمو کنترل کنم همه متعجبن.
خداروشکر در این مدت سه روز که یخچال اینجوری شده بود همسایه بغل ما عروسی داشتن و آهنگ های شاد پخش میکردن و بنده هم همش استفاده میکردم و قر میدادم جاتون خالی.
عاشقتونم
سلام استاد جان و مریم عزیزم
چه قدر همه چیز زیبا بود چه نکات بی نظیری .
در مورد عدم احساس لیاقت و از دست دادن نعمت ها یه مثال دارم..من کار درمانی انجام میدم یه وقت هوایی چه حالم خوب و اعتماد به نفسم زیاد و مریض هایی که میان خیلی زیادن .همه شون وضع مالی عالی .کیس های راحت و ساده و بی دردسر.ولی امان از وقتی که یه حس ترس بیاد سراغم یا این که چه قدر کیس هام راحت هستن یا همه شون وضع مالیشون خوبه مگه میشه همه چیز این قدر روی روال باشه .یه دفعه یکی مریض میشه .یکی از تهران میره شهرستان .یکی یهویی انگیزه درمانش و از دست میده .یا یکی میاد نمیتونه ویزیت کامل بده،خلاصه که خیلی قانون بی نقص و کامل عمل میکنه .برای حس لذت چیزی که فهمیدم این که باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم که باید لذت ببرم .یه نکته ای پیدا کنم که حس ام خوب بشه .کار دیگه ای که میکنم هفته ای دو بار تنها میرم تو طبیعت و میشینیم زیر درخت و به آسمان و درخت و کوه نگاه میکنم و غرق در لذت میشم آرامش عمیقی پیدا میکنم و الان میدونم باید این کار و برای روحم انجام بدم .یا این که نگاه میکنم به فیلم های بی کلامی که در مورد طبیعت هست ..امروز بعد از دیدن این فایل موقع خوردن شام با افکارم سعی کردم خودم رو سر ذوق بیارم و لذت ببرم و اتفاقی که افتاد یه چیزی تو قلبم داشت مانع میشد که شادی نداره دیگه یه شامه دیگه نمیدونم اضطرابم دنبالش اومد پس فهمیدم که خیلی باید برای احساس لذت در لحظه تمرکز کنم و کار کنم .واقعا ازتون ممنونم به خاطر این آگاهی ها چی از این زیباتر و بهتر که هر لحظه از زندگی لذت باشه و حس رضایت و آرامش
درود و اردات خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته
عرض ادب خدمت دوستان هم فرکانسی و رفقائی که با اشتراک نوشتارهای مفید و تجربیات ارزشمندشون باعث هم افزائی انرژی مثبت دراین خانواده صمیمی و در نهایت در گسترش زیبائی و نیروی مثبت در جهان هستی ، همراه و هم فرکانسی با هم هستیم.
خدای روی بی نهایت شاکرم که امروز درکلاس ” درسهای زندگی از یک بازی ” در کنار یکدیگر هستیم.
برداشتهای من از این فایل شگفت انگیز و زیبا:
پیش از همه چیز ممنونم که در این هوای زیبا ، آسمان زیبا ، مردم زیبا ، درسها ، نعمت ها و تجربیات زیبا و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک میزارید ” و صدق بالحسنی”
اول بگم که این انتخاب بازی پینگ پینگ خیلی هوشمندانه و به جاست ، چون دقیقا تو این بازی جواب ارسال توپت رو در کسری از ثانیه میگیری و این مورد رو خیلی میشه شباهت داد به قانون فرکانس استاد که “جهان فقط بازتاب افکار ماست” ، مرسی که بسیارهنرمندانه و هدفمند این بازی رو برای به اشتراک گذاری قوانین بدون تغییر جهان انتخاب کردید.
استاد عزیزم میفرمانید ” ما باید سعی کنیم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم ” ، این یه ویژگیه که همه ما باید سعی کنیم یاد بگیریم و با توجه بیشتر و بیشتر به این مهم ، مسیر شادی از لحظات زندگیمون بسازیم.
” باید سعی کنیم تو هر شرایطی یه جنبه fun، یه وجه شاد ، یه نکته مثبت از اون شرایط پیدا کنیم ” و به اون توجه کنیم و از همون برای تمرکز و ایجاد حس خوب استفاده کنیم.
بعدش چقدر زیا توضیح میدن : بازی قوانینی داره، مثل بازی دنیا ، سرعت بالا ، جدی و بی رحم ،ودر ابتدا که کم تجربه تر هستیم کوری خوندن ، جدی گرفتن بیش از حد .
اما اگه این بازی رو مثل بازی ما در این دنیا فرض کنیم ، باید بدونیم که این بازی فقط برای لذت بردنه ماست و باخت و برد ظاهریش مهم نیست ، چون … هدف اصلی بازی : کسب لذته ، ارتقا و بهبود روابطه ، افزایش مهارته و در نهایت برای بهبود و ارتقا سلامتی جسم و ذهنه.
پس با شناخت و تجربه بیشتر متوجه میشیم که فقط بازی ، لذت و احساس خوب مهمه و بس.
……
سرکار خانم شایسته چه زیبا کلامشون روشروع کردن با تشکر و سپاس، چه جالب که در ابتدا علاقه ای به پینگ پونگ نداشتن و فقط میخواستن یه ورزشی کرده باشن ، اما در ادامه بازم سپاس ، دیدن زیبائی و ذکر نکات مثبت : شخصیت مشوق ، حمایتگر و حامی استاد عباس منش باعث شد که ایشون طوری ادامه بدن ، که حالا متوجه شدن نه تنها از بازی خوششون میاد ، بلکه عاشقش شدن.
استاد عباس منش عزیز مجدد اقرار می کنم که واقعا شما مهارت بسیار بالائی در ایجاد انگیزه دارید و سپاسگزار خداوند هستم که شما هم تیمی در بازی زندگی من هستی و دستی حمایتگر و پر انگیزه از جانب خدا در مسیر خوشبختی زندگیم.
وای چه زیبا مریم بانو ادامه میدن : حالا که مسیررو نگاه می کنن فقط برکت و نعمتی رو که این بازی ساده برای زندگیشون به ارمغان آورده رو می بیین و عمیق تر شدن روابطشون با استاد و همراهشون.
عمیق تر و متفاوتر شدن سطح رابطه برکت مضاعف دیگری از این بازی ساده ، هم بازی در دسترس ، نعمت اضافه ، علائق مشترک و …
خدا ی رو بی نهایت شکر
…….
تو بخش دوم از صحبت های استاد عزیزم درخصوص “اهمیت و معجزه پشتکار” ، چه زیبا توضیح دادن که خانم شایسته به دلیل ادامه دادن موفق شدن ، که حالا پا به بای استاد رسیدن و این تیم دو نفره حریف یه لشکر پنجاه ششت نفرست.
“استمرار ، ادامه دادن ، عشق داشتن ، حرکت کردن وبهبود و اصلاح کردن روش و کاردرهر قدم ، فراتر از استعداده ”
خدایا چقدر این جمله معجزه انگیزه ، چقدر به دل میشینه ، چقدر انگیزه بخشه ، عاشقتم استاد عباس منش.
…..
حالا این استمرار باعث آنچنان پیشرفتی شده که تو یه جمع پنجاه ششت نفره ، همه رو حریفی، و صد البته که انتخاب صحیح هدف و داشتن انگیزه ست که میتونه این موفقیت رو برای هر شخص دیگه ای ممکن بکنه.
پس اگه ما با نیت درست و صحیح هدفی رو انتخاب کنیم ، میتونیم از اون کار نتایج شگفت انگیز بگیریم.
هدف اولیه و نیت صحیح و درست : لذت ، بالا رفتن انرژی ، حال کردن و ارتقا روابط وهمه این انتخابهای صحیح ، چقدر باعت افزایش اعتماد به نفس ، چقدرباعث لذت بیشترو فوق العاده میشه .
و این درس به همه ما ثابت می کنه :
Ø اگه با تمام موجود چیزی رو بخواهیم
Ø اگه ادامه بدیم و تو کارمون استمرار داشته باشیم
Ø اگه همیشه و همواره به دنبال اصلاح روش و کار ،بهبود وارتقاء باشیم
Ø هر پیشرفتی ، هر تجربه عالی و شگفت انگیزی و هر خواسته ای رو میتونیم بدست بیاریم.
ü این یه قانونه.
…..
کارگاه عملی ” روشهای ایجاد انگیزه”
خانم شایسته بصورت کاربردی توضیح میدن که چطور تونستن ادامه بدن و دست از استمرار بر ندارن ، آقا این نکات کنکوریه.
ایجاد انگیزه با تمرکز بر روی خواسته : فقط روی هدف و خواسته تمرکز و فوکوس کنیم و از هر چیز دیگه ذهنمونو آزاد کنیم.
من به شخصه دو مدل این قضیه هدف و تمرکز بر روی خواسته رو برای خودم تشریح می کنم : یکی اینکه ما وقتی یه هدفی رو انتخاب کردیم ، باید مثل یه دونه و بذر اون رو تو یه زمین مناسب بکاریم و صد البته که آبیاری و مراقبت از این دونه کوچیک ” یعنی تمرکز برهدف” میتونه برامون یه درخت سرسبز پر بار بسازه. برای همین حضرت مولانا میفرمایند:
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سر آن سرسبزی بستان شود
دومین تعریف و تشبیح اینه که هدفهای ما از قبل تو این جهان بصورت معادن ، ذخایرو رگه های طلا و سنگهای الماس و زمرد و … از قبل توسط خداوند برای ما در این جهان قرار داده شده و ما فقط باید یه رگه از اون معدن و کوه طلا رو پیدا کینم و با تمرکز بر روی خواسته ، و اتصال به سرشاخه اصلی اون رگه ، معدن رو کشف و استخراج طلا از معدن رو شروع کنیم.
زر و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیرکان
یعنی این باورم که من تشریح کردم ، چون بر اساس خواست خداوند در راستای گسترش دادن این جهانه ، خودش یه قانونه.
اهرم رنج و لذت : درست کردن و ایجاد صحیح تکیه گاه و کفه ترازو خواسته با ایجاد لذت ، یعنی من که میدونم ورزش برام لذت بخشه و بخشی از زمان روزم رو به اون اختصاص دادم ، خوب حالا اون لذته همین کاری که دارم میکنم، تازه یه چیزجدیدی هم دارم یاد میگریم .
یعنی عاشقتم خانم شایسته با این توضیح و تفسیرقشنگتون از ایجاد اهرم رنج و لذت برای ایجاد انگیزه و استمرار در کار و فعالیت.
ثبت وتصدیق کوچکترین بهبود : استاد تو چندین فایل از معجزه نوشتن و ثبت بهبود های کوچک برای ایجاد انگیزه برای ادامه دادن و استمرار در کار گفتن و اینجا شاگرد اول این کلاس بصورت عملی مثالی از این معجزه ایجاد انگیزه برای استمرار میگن، منی که تو اولین ضربات از سرعت توپ فریز میشدم و نمیتونستم حتی دستمو تکون بدم و ضربه شاید به صورتم میخورد ، حتی فکرم رو به عنوان بهبود ثبت میکردم.
آقا ببین توئی که قبلا وقتی توپ از جلوی صورتت رد میشد مثل یخ بهش نگاه میکردی ، حالا با کتفت اون گرفتی ، دفعه بعد با ساعد به جای راکت زدی و … و حالا آنچنان بک وارد میزنی که طرف مقابل مثل مجسمه یخ میزنه
پس ما هم میتونیم با تصدیق کوچکترین بهبود در کارمون و ثبت اون ، با استفاده از معجزه این قانون ، شگفتانه های زیبایی رو به زندگیمون جاری کنیم.
اعراض از شکست های کوچک و ظاهری : والا اینا همش نکته کنکوریه : مهربون بودن با خود ، توقع واقعی از خودت داشتن ، توجه نکردن به هر چیز نا خواسته ، توپی که رد شد ، باخت کوچکی که داشتم و ….
قانون تکامل : کم کم تو هر واکنش متوجه شدم چطور میتونم یه کم بهتر عمل کنم ، خدا این عجب کلاس درسیه ، عاشقتم استاد عباس منش ، عاشقتم سرکار خانم شایسته ، شما هر دو نفربی نظیرید.
پاداش دادن : قانون پاداش دادن و تشویق کردن رو استاد تو فایلهای دیگه هم گفتن ، که آقا ما باید برای هر پیشرفتی که می کنیم خودمون رو تشویق کینم و بگیم.
ببین توئی که قبلا پول نداشتی امورات ماهیانه تو بگزرونی و تا خرخره تو قرض و بدهی بودی ، حالا نه تنها قرض و بدهی نداری بلکه راحت داری خرج زندگیتو در میاری ، پس ایول داری، حالا چند مدته که داری ماهی 5 میلیونم سرمایه گذاری می کنی ، پس باید خودت رو تشویق کنی و به خودت پاداش بدی و اگه اینطوری باشد این داستان شادی و تشویق برات ادامه داره.
تحسین موفقیت دیگران : استاد عزیر یادمه این نکته رو تو چندین فایل مختلف دیگه هم فرمودند و حالا تو این کلاس بصورت عملی در خصوص تحسین موفقیت دیگرون که خودش یه انگیزه برای ادامه کاره ، توسط خانم شایسته درس داده میشه.
معجزه سپاسگزاری : خانم شایسته چه زیبا میگن که استاد عباس منش عزیز تحسین کننده ، باهوش ، دنبال بهترعمل کردن تو هر شرایط و … هستند و این معجزه سپاسگزاریه.
که ضرب المثل زیبای در این خصوص هست که میگه
شکر نعمت نعمتت افزون کند
شکر نعمت از کفت بیرون کند
که گرته برداری از شعر زیبای حضرت مولاناست که میفرمایند:
شکر قدرت ، قدرتت افزون کند
جبر ، نعمت از کفت بیرون کند
که البته این شعر درس دیگری از استاد رو بیادمون میاره ، که آقا:
” ما خالق زندگی خودمون هستیم ”
” خداوند اختیار خلق زندگی خودمون رو به ما عطا کرده”
….
خدای رو بی نهایت شکر که من با شما استاد عزیر و خانم شایسته سپاسگزارهمراهم.
باور دارم که سپاسگزاری از لطف ، نعمات و فضل خداوند در زندگی ما ، معجزه ایجاد میکنه .
سپاسگزارم بابت دستان بی نهایت خداوند که در زندگی من جاری میشه.
سپاسگزاراز فضل بی نهایت خداوند که بصورت ثروت ، نعمت و ورابط عالی در زندگی من جاریست.
پس مجددا و بی نهایت بار ،خدای رو بی نهایت شاکرم ، که از بیان تاثیرگذار استاد عباس منش و نکات کنکوری سرکار خانم شایسته ، مجددا معجزه سپاسگزاری رو بصورت درسی شگرف در زندگی من یادآوری و جاری فرمود.
….
خدای رو بی نهایت شکر بابت این کلاس مفید ، این همه درس ، این همه نکات طلائی ، این همه روش کاربردی و عملی ….
وای بی نظیری شما مریم بانوی Paradise : استفاده از یک بازی به عنوان “آزمایشگاه تعیین پاسخ هر فرکانس ”
نتیجه فرکانس احساس خوب = اتفاقات خوب
نتیجه فرکانس تحسین موفقیت دیگران = اتفاقات خوب
نتیجه فرکانس انکار موفقیت دیگران = اتفاق ناخواسته مستمر ، ادامه شکست
…….
وای خدای من چقدر استاد زیبا این نکات رو میگه ، عواملی که باعث از دست دادن انگیزه و منقطع شدن فعالیت و ادامه دادن به کارمون میشه : قدرت جادوئی تاثیر ذهن بر روی اتفاقات زندگی ما *
از دست دادن تمرکز : به هر دلیلی که ذهن ما از روی خواسته منحرف بشه و مشغول چیز دیگه ای بشه ، موتور انگیزشی ما درجا کار میکنه.
یعنی هر وقت ذهنت درگیر چیز غیر خواسته بشه ، سوراخ تو انبارت افتاده ، هر چی توش میریزی پر نمیشه و به قول حضرت مولانا :
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندم است از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فنش انبار ما ویران شده است
پس هر موقع که تمر کزمون رو از دست بدیم ، هر زمانی که نجوای شیطان امید ، یاس و کمبود رو به گوشمون بخونه ، راه رو گم کردیم و داریم بی راه میریم وباید خودآگاه و خود خواسته ذهنمون رو متمرکز بر روی هدف و خواستمون بیاریم و با یادآوری فراوانی ، لیاقت و شایستگی که خدای رحمان و رحیم نسبت به بندگانش داره ، به جنگ نجوای درون بریم و …
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
غلیان احساسات : اگه ما عصبانی بشیم ، نتونیم احساسمون رو کنترل کنیم و به قول استاد تو چند تا فایل قبل تر تصمیم احساسی بگیریم ، اون غلیان احساسی ، فرکانس نا مناسبی رو به جهان میفرسته و جهانم لاجرم بازتاب ناخواسته ای رو برای ما میاره و حضورت مولانا چه زیبا میفرماید که :
خشم و شهوت مرد را احول کند
زاستقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
….
نتیجه فرکانس خود سرزنشی = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس احساس بد = اتفاقات بد
نتیجه فرکانس عدم تمرکز = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس عصبانی شدن = اتفاقات ناخواسته
نتیجه فرکانس جنگ درونی = اتفاقات ناخواسته
… پس” هر زمانی که ذهن ما از خواسته منحرف بشه ، هر زمانی که تمرکزمون از خواسته برداشته بشه ، نتیجه این فرکانس، اتفاق ناخواسته برای ماست ” و این یه قانونه
حالا اینجا اگه ما خودآگاه و خود خواسته سعی کنیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم و بر روی خواسته و هدف تمرکز کنیم ، این الگوی نامناسب و انفاقات ناخواسته قطع میشه و ما کم کم ، دوباره افسار بازی رو تو دست خودمون میگیریم و تو مسیر درست حرکت می کنیم.
……
اینجا استاد جونم ممنونم که از صدای مانور هوائی رهامون کردی واومدیم تو سالن کنفرانس زیبا و بزرگ که به اندازه تمام هم فرکانسی هام جا هست سلام عزیران هم سفر.
نکات طلائی در خصوص تاثیر ذهن بر عملکرد
نتیجه کنترل ذهن = پیشرفت کارها
نتیجه عدم کنترل ذهن = خراب شدن کارها
نتیجه عصبانی شدن = اتفاقات و شرایط نا خواسته برای ما
نتیجه خشم و عصبانیت = بد شانسی
اگه مابتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم دنیامون رو کنترل کنیم
اگه بتونم افکار مناسبی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو اونطور که میخوام رقم بزنم
نتیجه سرزنش و نگه داشتن احساس بد = نتیجه بد ، اتفاقات بد
نتیجه تمرکز برروی باخت = باخت بیشتر
§ وقتی ما کنترل ذهن نداشته باشیم ، نمیتونیم از توانائی هامون استفاده کنیم .
نتیجه آرامش ذهن = احساس خوب = نتیجه بهتر
….
چطوری تو شرایط نا خواسته و اتفاقات به ظاهر بعد حالمون رو بهتر کنیم : آقا خداییش این یه فایل خودش به اندازه یه کتاب موفقیت مطلب داره .
“کارگاه عملی تغییر حال بد به خوب استاد عباش منش با گرته برداری از یک بازی ساده ”
چطورتو شرایط بد و ناخواسته ما میتونیم فقط با یه قدم و یه حرکت بهتر از اون حال و شرایط خارج بشیم ، مثلا تو بازی عقبی و فقط چند امتیاز مونده تا بازی رو به حریفت ببازی، کنترل ذهنت و در نتیجه بازی از دستت رفته و شرایط ناخواسته و بدی رو داری تجربه می کنی ، خوب برای درست شدن اوضاع باید بر اساس اصول زیر عمل کنی :
اول ذهنت رو آورم کن
بعد فقط به ضربه بعدی فکر کن
به خودت بگو من به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کنم و فقط تمرکزم رو ، روی توپ بعدی میزارم
فقط به این نکته تمرکز کن
تو هر حرکت بعدی همینطور
اصلا به نتیجه فکر نکن
اعداد رو نبین
وظیفه تو اینه که فقط تو حرکت بعدی ، کار خودت رو درست انجام بدی
و ادامه بده
حالا نتیجه معجزه انگیز رو خودت میتونی ببینی و لمس کنی
راستی برنده شدنت رو تبریک میگم
…
نکته این روش اینه که ما تو هر شرایطی که هستیم ، باید ذهنمون رو تحت اختیار شرایط و اوضاع قرار ندیم و خودآگاهانه و با کنترل ذهن فقط به حرکت توجه کنیم و افسار ذهنمون رو به دست خودمون بگیریم و اونوقته که نقطه نقطهِ موفقیت باعث ایجاد یه خط وریل که من اسمشو میزارم “شاه راه موفقیت ، نعمت ، روابط عالی و ثروت” تو زندگی ما جاری و ایجاد میشه .
من و تو فقط باید سعی کنیم این لحظه ، این ساعت و این روز رو خوب زندگی کنیم ، اونوقت کل زندگیم رو خوب زندگی کردم.
باید سعی کنیم تو هر شرایطی که هستیم ، نگاه نکنیم به شرایط به ظاهر بد قضیه ، بلکه فقط باید سعی کنیم همیشه بهترین خودمون رو ارائه بدیم، فقط اون روز و اون لحظه رو درست فکر کنیم و به حرکت بعدی توجه کنیم و اگه با احساس خوب و کنترل ذهن پیش بری تو همه شرایط میتونی بازی رو ببری.
من خودم اینطوری برای خودم تشریح کردم ، میگم که من اگه بتونم فقط تو این لحظه که هستم ، شاد ، مثبت و با احساس خوب به این کار ، اتفاق و موقعیت نگاه کنم در نتیجه لحظه بعدی شاد ، مثبت و موفقیت دیگه ای رو تجربه می کنم و اگه بتونم فقط تو این لحظه و آنی که هستم خوش و خرم باشم ، بزرگراهی از شادی ، حس خوب و خوشبختی رو تو زندگیم تجربه می کنم، که اون وقت ثروت ، نعمت ، سلامتی ، روابط خوب و موفقیت یکی از دستاوردهای این مسیر پر از نعمت و ثروته.
پس کلید کار اینجاست که تو هر شرایط بد و ناخواسته در زندگی ما باید سعی کنیم با کنترل ذهنمون ،فقط همون موقع رو با این روشها و تکنیک های بالا بهتر کنیم و به کل قضیه کاری نداشته باشیم ، چون ما اگه بتونیم با تمرکز ذهن و قانون تکامل ، پله پله از هر دره ای بالا بریم و به قله برسیم و اونوقت باقی موندن همیشگی رو قله های زندگی برامون لذت بخشه .
…..
کارگاه عملی سرکار خانم شایسته ” چرا در آخرین لحظات بازی ، با وجود اینکه شما بسیار بالاتر از حریفی ، بازی رو میبازی؟ ”
چاله عجله : اگه تو شرایطی که نزدیک رسیدن به هدف هستی ، به جای تمرکز بر روی هدفت ، به بردن و تموم شدن بازی توجه کنی یعنی ذهنت منحرف شده ، و این نه تنها باعث میشه که دیگه امیتازات اندک باقی مونده رو نگیری ، بلکه بازی برده رو میبازی.
خداییش اینو اکثر ما تجربه کردیم ، خیلی موقع ها که اوضاع خوبه و داریم به هدفمون میرسیم و واقعا اگه شرایط همونجور پیش بره دیگه اوضاع ردیفِ ردیفه ، فقط و فقط به خاطر عجله ، تمرکز ذهنمون رو از دست میدیم و اونوقت تو چاله عجله میافتیم و برعکس به جای رسیدن به اون خواسته ، اصلا ازش دورتر میشیم.
استاد چقدر قشنگ تکمیل می کنه اگه در آخرین لحظات عجله کنیم و یا شل بگیریم ، هر دو حالت باعث میشه کنترل ذهن رو از دست بدی و این همان چاله ایه که ما رو از مسیر منحرف میکنه.
مثل اون قسمت از کارتون مورچه و مورچه خوار بود ، که مورچه خوار نزدیک گرفتن مورچه بود ولی عجله کرد و اتوبو از روش رد شد و دیالوگ ماندگاری میگه” این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یه بار از این جا رد میشه و اونم این موقع است”
ما باید تو هر حالتی که هستیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم ، اونوقت کنترل و نتیجه بازی زندگی دست خودته
…..
ادامه درسهای طلائی این فایل :
سیاه چاله عدم احساس لیاقت : هر زمانی تومسیرزندگی این فکر سراغمون بیاد که آقا چطورِ که من اِنقدر راحت دارم اینکار رو می کنم ، یا این چیز رو چقدر آسون و راحت بدست آوردم ،یا چطور من چند وقته هر کرای می کنم اوکی و به راحتی ردیف میشه ، یا من کجا و این چیزا کجا ، من کجا و این آدما و این جاها کجا، بدونیم و بدونید که داریم نزدیک سیاهچاله احساس عدم لیاقت میشیم و سیاهچاله هم که خصوصیتش کشیدن و نابودی هر چیزی به درون خودشه ، پس لاجرم نابودی و تو سیاهچاله افتادن.
وای استاد عزیر چقدر قشنگ میگید ، این پاشنه آشیل من بود و البته هنوز خیلی کار دارم که بتونم کاملا باورهای شرک آلودی که بواسطه فرهنگ تربیتی بهم القا شده بود رو درست کنم و باید همیشه روش کار کنم و شاید خیلی از شاگردان کلاس هم ، اسیر باورهای عدم احساس لیاقتن که از بچگی تو ذهنمون کاشتند:
مگه پول علفه خرسه ، یارو برای یه قارون که میخواد دربیاره باباش در میآد
نون مجانی نیست ، اگه نون میخوای باید دود تنور بخوری
نابرده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
ما داریم تو چاه زندگی میکنیم فقط یه طناب میتونه ما رو بالا بکشه و اونم درس خوندنه و بس
آدم نباید پاشو از گلیمش بلندتر کنه
کبوتر با کبوتر باز با باز ، کند هم جنس با هم جنس پرواز
اگه میخوای پولدار بشی باید پدرت دربیاد ، فکر کردی پول دار شدن الکیه
هیچ چیز مجانی و مفت بدست نیآد
خر ما از بچگی دم نداشت
ما خاندانن انقدر بدشانسیم ، اگه بریم دریا باید با خودمون آفتابه آب ببریم
و …..
همه این تکرارها در دوران کودکی ، باور عدم لیاقتی رو برای من ساخته بود که نگو و نپرس ، بزارچند تا تجریه اون دوران رو بگم از جاهائی که این احساس عدم لیاقت باعث از دست دادن موقعیت هایی تو زندگیم شدن ، من همیشه از خیلی کوچیکی توباشگاههای ورزشی با دایی هام بودم و چون اونا معروف و سرآمد والیبال بودن ، منم ازهمون بچگی تو همه تمرینات ، باشگاهها و مسابقات همراهشمون بودم و خیلی زود پیشرفت کردم ، یادمه که از دوران راهنمایی به بعد همیشه یا کاپیتان تیم بودم با نفرات اول تیم مدرسه و منطقه تحصیلی خودمون.
خوب نکته مثبت این تجربه این بود که تو اون دوران نوجوانی خیلی باعث ایجاد اعتماد به نفس برای من شده بود و هنوزم خدا رو شکر از این نعمت مضاعف ، تو محیط های ورزشی دیگه برای خودم و بچه هام استفاده می کنم ، همینطوری بود تا من کم کم به تیم های باشگاهی دعوت شدم و تو انتخابی تیم نوجوانان مناطق مختلف و در نهایت تیم تهران، اما درست تو اواخر سالهای دبیرستان تو یه بازی معمولی قوزک پام پیچ شدیدی خورد و آسیب دیدگی تاندومهای پای راستم ، شش ماه آتل و گچ و دوری از ورزش و مسابقات.
وقتی بعد از شش ماه برگشتم باشگاه دیدم چند تا چهره جدید ، قد بلند ، رشید و خوش اندام تو باشگاه اضافه شدن و چون منو نمیشناختن خیلی بی توجه به من تو صف جلو می زدن و اسپک های و حرکات عالی می زدند ، منی که تا روز قبلش میدون دار نرمشها و نفرات اول تیم بودم ، اولش فکر کردم اینا از تیم جوانان اومدن پیش ما تمرین کنن ، آخه بعضی موقع ها ما هم میرفیتم با بزرگترها تو تیم جوانان و حتی بزرگسالان تمرین میکردیم ، ولی بعدش که از مربی پرسیدم اینا کی هستند و از کجا اومدن ، گفت تو یه فراخوان کشوری برای تقویت تیم و سرمایه گذاری رو نوجوانها اینا از شهرستانهای دور اومدن و اتفاقا اکثرا یکی دو سال هم از تو کوچیکترند ، ما رو بگی ، یخ زدیم.
حالا نجوا کارشو شورع کرد ، تو بازیهای تمرینی هی مثل پتک تو ذهن من صدا میزد ، دیگه دوران تو تمومه ، حالا دیگه جایی برای پیشرفت نداری ، نگا کن یارو یه وجب از تو بلند تره و دو سال کوچیکتر و ….. منی که قبلا فقط رو بهترین بودن تمرکز داشتم ، وارد رقابتی شدم که بواسطه عدم بهبود کامل پام ، کم تجربگی واهمیت سن برای انتخاب تیم ومهم تر از همه ندونستن قانون ، تمرکز ذهنم رو از دست دادم و نجواها به پاشنه آشیلم حمله ور شدند ، شروع کردن : ببین تو خیلی راحت اومدی تا اینجا ، اصلا مگه میشه تو برای تیم تهران انتخاب بشی ، بابا اینا خیلی از تو قویترند ، سنشون هم که کمتره و…
اِنقدر این نجواهای عدم لیاقت رو مخم بود که هر روز جلوه بدتری از خودم نشون میدادم و اصلا تمرکز نداشتم و چند روزباشگاه نرفتم ، بعدش مربیم پیعام داد و برگشتم و منی که فکر میکردم الان کلی بهم ایراد بگیره و بگه اصلا تو لایق تیم نیستی ، دیدم مربیم یه کارت بیمه بهم داد که برای هزینه های درمانی پام خیلی کمکم میکرد و گفت که از نظر من ، تو به اندازه تمام سالهای بازی خودت و دایی هات تجربه حضور تو تمرینات و مسابقات رو داری و تو این سن و سال نوجوانی اتو مثل یه عتیقه و گوهر ارزشمندی تواین ورزش وپیشنهاد داد که برم و تو یکی از باشگاههای خوب تهران به عنوان بازیکن فیکس ادامه بدم.
انتخابی تو تیم تهران رو از دست دادم اما مربیم اعتماد به نفسمو ترمیم کرد ، ادامه دادم ولی باور نا درست دیگم کارو خراب کرد ، رفتم تو اون تیم با دوستم که از بچگی تو کوچه به هم طناب کش می بستیم و والیبال بازی میکردیم ، من و دوستم همیشه تو بازیها قطر هم بودیم ” تو ارنج تیم ” و درواقع موتور تیم رو تو همه چرخشها ما میچرخوندیم و اسپکرهای اصلی تیم ، اوضاع خوب بود تا این دفعه فقط بعد از یه مدت فقط به خاطر اینکه نزدیکترین دوستموالیبال و ول کرد و رفت سراغ زیبای اندام ، منم باشگاه رو ول کردم ، وورزشی رو مه میتونستم حرفه ای توش پیشرفت کنم رو ول کردم.
اونم به خاطر باورهای نادرستی که از بچگی تو ذهنم رفته بود:
آدم باید پای رفیش وایسته
دوست اونه که برای دوستش جون بده
دوست اونه که وقتی دوستش باخت شریکش باشه وگرنه تو برد باید بزاری دوستت تکی حالشو ببره
و از قبیل باورهائی که از فرهنگ کوچه خیابونی تربیتی گرفته بودم.
یکی دیگه از تجربیات سالهای دورو قبلم این بود که چون من زبان انگلیسیم ، از دوران نوجوانی خوب بود و قبل از دیپلم مدرسه مدرک F.C. رو گرفتم و خیلی اوضام خوب بود ، به همین واسطه تواولین کارم که بعد از دانشگاه رفتم خیلی سریع تونستم با کارشناسان خارجی اون شرکت ارتباط برقرار کنم ، اونقدرراحت و سریع با اونا جور شدم و برخوردم که همه دهنشون باز مونده بود ، به هیمن خاطراغلب اوقات تو بخش اونا بودم ، یه چیز خنده دارد اینکه یه روز یکی از همکاران جدید که برای اولین بار اومده بود تو اون قسمت و من رو تا حالا ندید بود ، اومد تو پارتیشن مشاوران خارجی و از منم که اونجا بودم سوالات خارجی یکرد و منم اولش کلی سرکارش گذاشتم و تا چند وقت فکر می کرد منم خارجیم اما زبان فارسیم خوبه.
حالا ببین تو این شرایط روابط من و اون دوستانم طوری بود که تو همه جاهای خارج از شرکت هم با تیمشون بودم وهمین جلسات و نشست ها باعث شد کلی ارتباطات جدید و بالاتر برام ایجاد شد و منم به خاطر خصوصیت خاک شیر مزاجیم ، خیلی راحت با دیگرون ارتباط برقرار میکردم و می کنم و روز به روزروابط بهتر ، جدید و بالاتر ایجاد میشد ، اما نجواها هم کار خودشون رو شروع کردند: تو ذهنم میومد که بچه پایین شهر ، تو کجا اینجا ها کجا ، تو با اون خانواده خیلی معمولیه کجا و این محیط ها و جاها کجا ، این هتل ها و خونه ها کجا و….. این نجواهای احساس عدم لیاقت ادامه داشت .
خیلی تلاش کردم از همون موقع بدون اینکه قانونی رو بدونم میرفتم به جنگ این نجواها و بعضی هاشون رو شکست میدادم ، به خودم میگفتم اتفاقا بر و بچ پایین خونگرمتر و قوی ترن مخصوصا تو ارتباطات ، به خودم میگفتم اتفاقا خانواده من و خودم بهترین و سزاوارترین نفر برای اینجورجا ها هستم وبا اینکار بعضی از این ترمزهای ذهنی رو رد میکردم .
اما وقتی جلوتر میرفتم و پیشنهاد کاری بهتر ، محل جدید و بهتر و نجواهای مکرر ذهنی ادامه داشت ، با اولین سفر اروپا ، دلار ، پوند و .. نجواها پاشنه آشیلم رو هدف میگرفتن ، اِ مگه میشه ، به همین راحتی روزی 25 پوند بگیرم موضوع مال سال 2000 بود ، مگه پول علف خرسه ، تو کجا لندن وبرلین کجا.
یادمه اولین باری که از سفر برگشتم یکی از دوستای بسیار ثروتمند بابام اومد خونمون و بهم گفت ببین وقتی بابات گفت انگلستان هستی باورم نشد و گفتم دروغ میگه اومدم از خودت بپرسم و منم واقعا فکر میکردم اینا با این همه ثروت نهایشن میرن دبی و ترکیه و کلی پزش رو میدن ، پس واقعا من لایق رفتن مجدد اونجا نیستم ؛ اینم یه شانسی بود.
یادمه یکی از شرکتهای بزرگ و معروف انگلیس برام دعوت به کار فرستاد از طریق همون دوستائی که تو اولین کارم پیدا کرده بودم ، ولی نجواها و تربیت های ناصحیح منو به سمت سیاه چاله کشید:
مادرم میگفت تو پسر بزرگ ما هستی اگه بری ما دیگه هیچی نداریم ما نی تونیم به داداشات تکیه کنیم.
تازه ازدواج کرده بودم و همسرم میگفت من دختر یکی یدونه هستم و نمیتونم مادر و پدرم رو ول کنم با تو بیام اونور دنیا.
حاجی رفیق پولدار بابام میگفت ، خدا رو شکر شانسکی تونستی یه بار تو عمرت بری اروپا رو هم ببینی
و ….
نجواها میگفتن اِ مگه میشه به همین راحتی رفت انگلیس یه راست سر کار، میدونی چقدر اونجا پول میخواد ، آدم برای پولدار شدن باید باباش در بیاد، آدم برای رسیدن به هرچیزی باید سختی بکشه و… باور کنید چقدر موقعیت راحت از دستم پرید ، درست وقتی که چند تا دونه امتیاز میخواستم تا بازی رو ببرم.
…
ادامه درس از بازی ساده
تاثیر کنترل ذهن بر پیشرفت و ارتباط عدم کنترل ذهن با نرسیدن به خواسته و دور شدن از هدف :
تاثیر فرکانس عصبانیت وناراحتی = عدم کنترل ذهن = از دست دادن امتیاز و باخت
در مواقع تصمیم بر اساس عصبانیت و ناراحتی ، لاجرم جهان ساز مخالف برای ما می نوازه و این قانونه ، چون ما داریم بازتاب فرکانس خودمون رو می گیریم. جهان در این مواقع مثل یه آینه به ما بازتاب موجمون برمیگردونه و بهت نشون میده اگه ذهنت منحرف عصبانیت . ناراحتی باشه ، نه تنها شانس نمی آری بلکه بد شانسی میاری ، اگه ما ذهنمون درگیر باخت به ظاهر بدی بشه ، جهان از همون خواسته یعنی باخت بیشتر برات میاره ، پس ما با هم به شهود برسیم که :
ü اگه من بتونم ذهنمو کنترل کنم ، میتونم دنیامو کنترل کنم
ü اگه من افکار درستی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو به شکلی که میخوام رقم بزنم
…
احساس قربانی شدن : هر زمانی تو روابط عاطفی فکر کنی که من برای طرف مقابل بیشتر دارم مایه میزارم ، یا تو کار و شغلت فکر کنی دارن حق تو رو می خورن و یا فلان پست و سمت و پاداش حق توئه ، اما دارن به یکی دیگه میدن و بطور کلی هر وقت فکر کنی که یکی داره حق تو رو میخوره و خودت رو قربانی شرایط بدونی ، شروع اتفاقات نا خواسته پیاپی تو زندگیته.
هر موقع فکر کنی اوضاع طوری داره پیش میره که از نطر من بهم ظلم شده ، یا حقم داره ظاهر میشه و نتیجه تلاشم رو یکی دیگه داره میخوره ، احساس می کنی که در حق تو بی عدالتی میشه ، این احساسها باعث میشه از همین بازتابها تو زندگیت بیاد ، یعنی بعدش احساس عصبانیت میکنی و ذهنت بیشتر منحرف میشه ، یا احساس ناراحتی می کنی که بازم ذهنتی از مسیر بیشتر منحرف میشه و همینطور سلسله ناخواسته ها رو تو زندگیت دعوت میکنی ، و کل رابطه و کارتو از دست میدی.
فرق آدمهای موفق و نا موفق دقیقا در اینجاست ، که کسی موفق میشه که بتونه تو این مقاطع زندگی ذهنش رو کنترل کنه.
مثالهای عملی و کاربردی در این مواقع که میتونه برای همه ما اتفاق بیفته:
– نباید ذهنمون رو درگیر این موضوع کنیم ، باید به قول قرآن اعراض کنیم
– نباید بشینیم و با ذهن منطقی بخواهیم دلیل و برهان برای اون موضوع بیاریم و کار خدا رو قضاوت کنیم
– نبایستی به موضوع شاخ و برگ بدیم ، مثلا بشینیم هی بگیم اصلا من چقدر بدبختم که اینطوری حقمو خوردن ، اصلا من از اول بد شانس بودم و … جون هر کدوم از این افکار دقیقا مثل اینه که داریم با یه بیل قبر خودمون رو می کنیم.
پس دقیقا اگه بتونیم تو این شرایط ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم آگاهانه زندگیمون رو کنترل کنیم .
من باید بتونیم تو هر شرایطی احساسمون رو کنرل کنیم و با تمرکز افکار به خواستمون برسیم.
….
“چگونه با شادی و لذت بردن در زندگی به هدفت برسی”
اگه تو هر مقطعی از مسیر انگیزه ما کم بشه و بنزین موتورمون رو به تموم شدن باشه ، باید به این نکته طلائی توجه کنیم که هدف اصلی ما در زندگی شاد بودن و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگیه.
من تو این شرایط یه مثلی دارم و میگم ما باید سعی کنیم زندگی رو، زندگی کنیم . و سعی می کنم با تمرکز بر این حقیقت که خداوند ما رو برای یه زندگی شاد و پر از لذت به این جهان فرستاده ، پس من باید سعی کنم تمام این تجربیات رو با شادی و لذت داشته باشم
………..
نکته طلائی : چقدر لذت بردن از موضوعات ساده تو زندگی ، قدرت جادوئی داره ، که یه جریان عظیمی از خوشبختی رو تو زندگی ما جاری کنه.
لذت های ساده که همیشه در اختیار ما هستند: طلوع و غروب خورشید ، خوابیدن ، غذا خوردن ، پیاده روی ، دویدن ، دیدن خودت در آیینه ، شنیدن موسیقی شاد و پر انرژی ، روشن و تاریک شدن جهان، نوازش موی سر خودت و عزیرانت ، در آغوش گرفتن عزیزانت ، مسواک زدن ، بوئیدن گل خوشبو، شنیدن نوای پرندگان ، احساس گرم شدن پوستت زیر آفتاب ، دوش گرفتن ، پا تو تو آب سرد بردن ، شستن صورت ، مالیدن کف دستات به هم ، لبخند زدن در مقابل آیینه ، بازی پینگ پوینگ ، نشستن با خانواده درو میز غذا ، کوه رفتن ، بازی کارت با عزیزانت ، خوندن ترانه مورد علاقت ، بازی با بچه هات ، گلکاری ، آب دادن به باغچه ،نوشیدن یه فنجون قهوه ،دیدن بخار کتری ، بوی عطر قهوه و…..
خدایا ما را در یادگیری مهارت شاد بودن با بی نهایت نعمت ساده ای که در زندگی همه ما جاری نمودی ، یاری فرما.
خدای رو بی نهایت شکر، بابت بی نهایت شادی ساده که میتونه باعث ایجاد لذت در زندگی همه ما میشه.
……
به قول استاد عباس منش مطالب فوق العاده ؛ ارزشمند و مفیدی که تو این فایل گفته شده باعث ایجاد تعمق در زندگیمون میشه ، باعث درک بهتر قوانین و شناخت خودمون و درک بهتر ازخدای خودمون میشه و اینها همه باعث ارتقا زندگیمون میشه.
خدای رو بی نهایت شاکرم که من رو به درسهای این فایل هدایت نمود و امیدوارم تجربیات و نکات طلائی و کنکوری این فایل رو بتونم لحظه به لحظه تو زندگیم استفاده کنم و بهشون عمل کنم.
امیدوارم همگی درپناه آرامش الهی ، شاد و مستدام باشیم .
نکات مثبت من و خدا 2.2.1402:
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین
امروز وقتی این فایل رو گوش کردم ذهنم منو برد به زمانی که با همسرم تخته نرد بازی میکردم حرفای شما دقیق برام خاطرات اونموقع رو مرور میکرد،همین مروز باعث شد یه الگوی یکسان توی خیلی از اتفاقات پیدا کنم
هر وقت میاومدید یه فایل میزاشتید و میگفتید فلان اتفاق برام یه درس داشت که گفتم فایل بگیرم برام جای سوال بود چطوری استاد این درس ها رو پیدا میکنه چرا اتفاقات برای من درس ندارن چرا من حالیم نمیشه
اما امروز مرور این اتفاق خیلیی بهم کمک کرد قانون رو بهتر درک کنم
من یه چیز خیلی مهمی رو متوجه شدم
همیشه میگفتید این احساس شماست که فرکانس رو میفرسته احساس خوب داشته باشی نتایج خوب و احساس بد نتایج بد
منم با خودم میگفتم فهمیدم باید همیشه مثبت فکر کنم و…
زمانی که با همسرم تخته بازی میکردیم همسرم شروع میکرد به کری خونی همین کار تمرکز منو میگرفت من خیلی وقتا بود میخواستم برنده شم ولی تاس آخر همسرم همه چیز رو عوض میکرد و تو اون بازی میباختم یادمه وقتی شرایط اینطور میشد به خودم میگفتم آرامشت حفظ کن از خدا کمک میخواستم و مدام میگفتم خدایا کمک کن ببرم بعد میباختم تو دلم میگفتم هر چقدرم خدا رو هر جا صدا کنم صدامو نمیشنوه
حالا که فکرمیکنم من خدا رو صدا میکردم و گفتگو ها رو هم به ظاهر مدیریت میکردم ولی احساسم رو نه !
احساس من بد بود ،نگران بودم،نگران نتیجه
نگران برد همسرم ،نگران ضایع شدن
اصلا باخت رو دوست نداشتم خودمو خیلی درگیر بازی میکردم خیلی به نتیجه برد میچسبیدم،خیلی حرص میزدم فکر میکردم اگه برنده شم دیگه چی میشه چه حالی میده
کل لدت بازی رو به حرص خوردن میگذرونیم اگه همسرم تاس مینداخت که خوب بود و میتونست باهاش حرکت خوبی بزنه خدا خدا میکردم که اون فرصت رو نبینه ،اگه میدیدم به برد نزدیک استرس میگرفتم ،حسادت میکردم به تاس هایی که میآورد
وقتی هم که میباختم میگفتم تو خوش شانس بودی همش تاس های جفت آوردی
همسرم میگفت بابا تاس آوردم ولی مهم حرکت دادن منم هست قبول نمیکردم
وقتی چند بار پشت هم میبردم یه حس عذاب وجدان داشتم همسرم رو که پکر و ناامید میدیدم خودمو مقصر میدونستم اگه میتونستم حرکت خوبی بزنم نمیزدم که جریان بازی به نفع اون بشه تا اونم خوشحال بشه
یعنی این لیاقت رو در خودم نمیدیدم که چند بار پشت هم برنده بشم اگه کلا تو هر چند بار که بازی میکردیم همش من برنده میشدم که دیگه اصلا عذاب وجدان هم میگرفتم
وقتی این موضوع رو مرور کردم دیدم چقدر این الگو توی زندگی من تکرار شده
چند سال پیش وضعیت مالی مون به نسبت قبل خیلی خوب شده بود و داشتیم پیشرفت خوبی میکردیم ولی من همش ته دلم یه عذاب وجدانی بود چون وضعیت مالی خواهرم از من پایین تر بود دلم نمیخواست برای خودم چیزی بخرم چون نگران بودم نکنه خواهرم ناراحت شه اون نمیتونه بخره
احساس عدم لیاقت میکردم و همین موضوع باعث شد ما پسرفت کنیم آنقدر این احساس در من شدید بود که چرا من باید پیشرفت کنم در صورتی که اطرافیانم وضعیت خوبی ندارن
و کم کم این نعمت ها ازم گرفته شد
و من حس قربانی بودن داشتم مدام دنبال یه مقصر بودم که چرا شرایطمون بد شد
همش تقصیر دولت و تورم و…..
داشتم فکر میکردم اگر زمانی که بازی میکردم فارغ از اینکه نتیجه چی میشه از اون لحظه لذت میبردم چقدر عالی میشد همه چیز
این الگو تو خیلی از جنبه های زندگیم هست و یاد آوری این بازی خیلی بهم کمک کرد بهتر درک کنم وقتی میگید در لحطه زندگی کن و لذت ببر یعنی چی
وقتی میگید ذهنت رو کنترل کن و احساست رو خوب نگه دار یعنی چی
من اگه تو بازی به جای حسادت کردن به طرف مقابلم تمرکزم رو میزاشتم رو خودم رو بهتر بازی کردن نتیجه ی خوب خود به خود برام میاومد
اگه سعی میکردم زمانی که بازی به نفع من نیست احساسم رو واقعی نه الکی خوب نگه دارم و لذت ببرم و فارع از نتیجه برد و باخت بازی کنم چقدر بازی کردن لذت بخش تر میشد
این تجربه رو تو بازی با پسرم داشتم وقتی باهاش منچ بازی میکردم برام مهم نبود ببرم یا نه مهم این بود با پسرم کیف کنیم و لدت ببریم و چقدر برام لدت بخش میشد همون لحظات
تو زمان مدرسه درسم خیلی خوب بود و اگه نمره ی خوبی میگرفتم وقتی میدیدم دوستام نمره هاشون تو اون امتحان بد شده اولش یه عذاب وجدانی میگرفتم ولی حالا که دقت میکنم خیلی زود کنترل ذهنم رو به دست میگرفتم و مدام با خودم میگفتم تو تلاش کردی نتیجه ی تلاشت رو دیدی اونا حتما تلاش نکردن و همین گفتگو ها باعث میشد دیگه عذاب وجدانی نداشته باشم و همین باعث میشد همینطور تا آخر سال خوب پیش میرفتم و نمراتم عالی میشد
یه نکته ی خیلیی مهمی که مریم جون بهش اشاره کردند و من از وقتی دارم به این سبک پیش میرم حسم خیلیی خوبه
دیدن نتایج کوچیک و پیشرفت کوچیک
من همیشه وقتی اسم نتیجه میاد فقط نتایج بزرگ تو ذهنم میاد
ولی وقتی دیدم مریم جون گفت من اولش راکت دستم نگرفته بودم همین که گرفتم گفتم موفقیت اولش نمیتونستم عکس العملی نشون بدم ولی دفعه بعد وقتی تونستم عکس العمل نشون بدم گفتم همین موفقیت
من چند روزی میشه از وقتی دوره عزت نفس رو گوش میکنم تصمیم گرفتم برای کوچکترین پیشرفتی خودمو تحسین کنم قبلل جوری بود که فقط داشتم برای کوچکترین خطایی خودمو تخریب میکردم
اما الان وقتی هر روز سعی میکنم نکات مثبت اون روز رو بنویسم یه پیشرفت میدونم
تا همین چند هفته پیش اسم اینو اصلا موفقیت نمیزاشتم میگفتم من وطیفه ام که شکر گزاری کنم ولی همین که منی که توجه ام از صبح تا شب رو منفی بود قدمی برداشتم برای توجه به نکات مثبت یعنی تعییر یعنی پیشرفت
استاد میخواستم یه نکته هم بگم که الان که دقت کردم برای من یه پیشرفت
زمانی که میخواستم کامنت گداشتن رو شروع کنم خیلی ترس داشتم چون کیفیت کامنت های این سایت خیلی بالا بود و درک من پایین
وقتی میدیدم بچه ها آنقدر قشنگ کامنت مینویسن میگفتم عمرا من بتونم اینطوری آنقدر قشنگ کامنت بنویسم 40 روز از عصویتم تو سایت میگدشت که سفرنامه رو شروع کردم خوب یا بد متعهد بودم هر روز کامنت بزارم آروم آروم جوری شد که زمانی که کامنت میزاشتم حس میکردم اینجا تنها جایی که نه مسخره میشم نه قضاوت
اعتماد به نفسم رفت بالا
سریال زندگی در بهشت رو شروع کردم و برای هر قسمتی که میدیدم کامنت میزاشتم
اما وقتی فایل جدید میومد تو سایت من یهدترسی سراغم میاومد نمیتونستم کامنت بزارم چون تو فایل های قبلی کامنت بچه ها بود اونا رو میخوندم و ایده میگرفتم گفتم باید خودمو به چالش بکشم استاد فایل جدید که گداشت قبل اینکه کامنت ها ثبت بشه من باید درکم کامنت بزارم وقتی چند تا فایل قبل کامنت گداشتم نمیدونید چقدرم حسم خوب بود این یه ترس کوچولو بود ولی به حدی اعتماد به نفسمو برد بالا که الان میتونم هر فایل جدیدی اومد رو سایت کامنت بزارم به این فکر میکنم که اگه پا رو ترس های بزرگمبزارم چه نتایجی برام حاصل میشه
در مورد حس قربانی شدن
من همیشه تو زندگیم مخصوصا مادر شدنم حس قربانی داشتم
فکمیکردم کل زمان من گرفته شد من هیچ وقتی ندارم برای خودم صرف کنم
مدام به همسرم احساس گناه میدادم
از سختی های بچه داری به همه میگفتم که حس ترحم اونا رو جلب کنم که چقدر داری سختی میکشی ولی از وقتی فهمیدم با این کار دارم اتفاق های نادلخواه بیشتری رو وارد زندگیم میکنم تصمیم گرفتم رفتارمون تغییر بدم
هر جا میخام شروع کنم به غر و گلایه سریع یه زنگ میخوره تو ذهنم قرار نیست کسی بفهمه مشکلت رو حرفی نزن که ناخواسته بیشتر وارد زندگیت میشه
مدام این گفتگومیاومد تو ذهنم که بگو بزار مادرت ،همسرت،کلا اطرافیانت بفهمن داری چه عدابی میکشی
از همین قانون استفاده کردم و یهدنتیجه خوب چند روز پیش رقم زدم
من چندین سال دچار سرگیجه های بدی میشم که چند روز پیش دوباره سرگیجه هام شروع شد وقتی تو این شرایط قرار میگرفتم مدام از حال بدم به همسرم میگفتم همسرم هم عکس العمل خاصی نشون نمیداد این باعث میشد بیشتر حرص بخورم از شرایطم به مادرم میگفتم به دوست به هر کسی که میشد ،همه هم میگفتن وای خیلی بد با بچه کوچیک و فلان
ایندفعه گفتم به هیچ کس حرفی نمیزنم ذهنم آنقدر نجواومیکرد دیونه بگو حالت بد بزار بفهمه حالت خوب نیست
ولی تا میخواستم حرف بزنم حرف استاد صدای استاد میاومد تو ذهنم وه زیپ دهنتو بکش سکوت کن
اصلا هنوزم باورم نمیشه بدون اینکه دکتر برم حالم خوب شده خدایاتاا شکرتتتت
واقعا که ما خالق زندگیمونیمم اونم لحظه به لحظه
من فقط امروز لدت ببرم کاری نداشته باشم به فردا
وظیفه ی من لدت بردن از امروز
فکر کردن به همین موضوع باعث میشه کمتر به خودم سخت بگیرم و لذت ببرم از هر چیزی که تو اطرافم هست
استاد عزیزمممم
هزاران بار ازتون ممنونم باید بارها این
فایل رو گوش کنم آنقدر که درس داره برام
از خدامیحام فقط گوینده ی حرفای خوب نباشم عمل کنم به این اگاهی های ناب
سلام زینب جان
ممنون بابت کامنت زیبایت من امروز هدایت شدم به خواندن کامنت شما
من همیشه عادت داشتم پر بازدیدترین کامنتها را بخونم بعد دیدم گاهی کامنتهایی را می خونم هدایتی که باید پربازدیدترین کامنت می شد ولی نشده و دیگه خوندن کامنت را هدایتش را گذاشتم به خداوند و امروز هدایت شدم به کامنت شما
وچقدر کامنت شما برام درس داشت
از نکاتی که از بازی با همسرتون گفتید و چقدر قشنگ بررسی کردید
و از نگهداری بچه گفتید که یک زمانی من هم همین کار را می کردم چون سرکار می رفتم و همش می گفتم نگهداری بچه سخت است با کار و …
ولی الان تا کسی از این حرفها می زند سریع می گم از حضورش لذت ببر از اینکه فرشته خداوند کنارته و خداوند نگهداری یکی از فرشته هاش را به تو سپرده لذت ببر همه کارها با خودشه ما فکر می کنیم ما داریم کاری انجام می دیم در حالیکه همه کارها را خودش داره انجام می ده
حتی یک جایی یک اتفاقی برای فرزندم افتادم که خداوند با حمایت خودش باعث شد که فرزندم سلامت بمونه پس من وظیفه ام اینه که در کار فرزندم لذت ببرم
امیدوارم همیشه سلامت و در آرامش باشید بازم ممنون از کامنت زیباتون
سلام مرضیه ی عزیزم
بابت کامنتی که برام گداشتی ازت ممنونم عزیزم
چه نکته ی خوبی اشاره کردی
پیام امروزت باعث شد بازم یه بار دیگه کامنتم رو بخونم
بعضی وقتا قانون رو فراموش میکنم
اینکه هدف لذت بردن
اینکه زندگی کردن تو لحظه
اینکه سخت نگیریم به خودمون
از تک تک چیزایی که داریم لذت ببریم
چقدر ر این جمله تون رو. وست داشتم که گفتید همهی کارها با خودشه
دیروز اتفاقی افتاد که پسرم یه کار اشتباه کرد من عصبانی شدم و براش یه تنبیه در نطر گرفتم
بعدش عذاب وجدان داشتم که چرا اونطور رفتار کردم ولی خیلی دارم سعی میکنم که رو این نقطه ضعف کار کنم
کامنت امروز شما برام نشانه بود که ااز بودن کنار عزیزانم لدت ببرم
بهم یاد آوری کرد مگه خدا آنقدر بخشنده نیست که اگه اشتباهی کردیم همون لحطه که پشیمون میشیم و هدایت میخواهیم بخشیده میشیم اونوقت ما انسان ها چرا انقدر سخت میگیریم
نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم ولی خیلی کامنتت برام به موقع بود خدا رو شکرررر میکنم که آنقدر دوست خوب دورو برم هست
برات از خدای بزرگ بهترین ها رو میخام
سلام زینب جان
ممنون بابت کامنت زیبایتان
چقدر خوشحالم که کامنت من برای شما نشانه بود
چقدر خداوند زیبا ما را هدایت می کند
خوشحالم که در این سایت هستم و بابت خوندن هر کامنتی کلی انرژی در وجوم وارد می شود انگار آگاهی ها سرریز می شوند در وجودم با خوندن کامنتهای دوستانی مثل شما
همیشه باشید و در آغوش خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد قشنگم و مریم بانوی عزیزم
سلام به دوستان هم فرکانسی و خانواده عزیزم
امروز محیط کارم بودم که اومدم توی سایت دیدم واوووو فایل جدید سریع دانلود کردم چون محیط کارم با بچه هاس و بشدت سرم شلوغ نتونستم خوب گوش بدم اینقدر ذوق داشتم ک فقط رد میکردم ببینم زیبایی ها رو وخدا میدونه تا رسیدم خونه سریع فایل نگاه کردم
وای چه فایلی چه ساحلی چ ابی خدایااا از این همه زیبایی در حیرتم خدایا شکرت
من عاشق این ساحلم وقتی فایل میزارید از اول تااخر خودمو تجسم میکنم ک روی ماسه ها راه میرم توی اب شنا میکنم چه حس قشنگیه
خداروشکر بابت این همه فراوانی و ازادی و نعمت و زیبایی شکرت الله مهربان
درباره احساس قربانی شدن
من توی زندگیم و روابط عاطفیم و خانواده ام خیلی احساس قربانی شدن داشتم وقتی مجرد بودم توی خانوادم خودمو مسئول همه میدونستم وبرای همه خودمو قربانی میکردم همش نگران بودم استرس …همش حس قربانی شدن که چرا پدرم پول نداره چرا بدهکاریم چرا خونه از خودمون نداریم چرا من به راحتی نمیتونم دانشگاه برم چرا من اون رشته ورزشی ک دوست دارم نمیزارن برم حتی برای انتخاب رشتم برای پول نشد اون رشته ای که دوست دارم رو بخونم اینکه چرا همش پدرم عصبیه و تو خونه جنگ و دعوا من همش در برابر مادرم احساس مسئولیت میکردم یا واقعا حس قربانی شدن داشتم تو خرید لباس ک چرا هیچوقت لباس گرون قیمت و جنس خوب نمتونم بخرم وای ک من عاشق کفشای مارکم و حنس عالی ولی هیچوقت نمخریدم و… یا وقتی ازدواج کردم خودمو مسول همسرم میدونستم حس قربانی داشتم نکنه منو دوست نداشته باشه نکنه خیانت کنه نکنه از من راضی نباشه نکنه عشقش کم بشه یا حس مسئولیت چراقلیون میکشی چرا توی مراسما مشروب مخوری چرا به من زنگ نمیزنی. چرا بامن بد حرف میزنی و فحاشی مکنی و خیلی چیزاهای دیگ
و الان متوجه ام برای همین حس قربانی شدن و حس مسئولیت شرایط من روز ب روز بدترمیشد روابط عاطفیم سرد شد حتی به جایی رسیدم که از همسرم متنفر شدم دوست داشتم نبینمش و جدا بشم چون من حس قربانی داشتم خودمو نمیدیدم خودمو دوست نداشتم به خودم احترام نمیزاشتم کلا زندگیم شده بود همسرم و کارای همسرم و روز ب روز رابطه ما بدتر میشد تااینکه باسایت اشنا شدم و خدارو شاکرم الان که فهمیدم خودم خالق تمام اتفاقات زندگیم هستم خودم قدرت میدم به کسی که به من بی احترامی کنه فش بده یااینک متوجه شدم هرکس زندگیشو خودش خلق مکنه توسط باوراش توجهش
و الان که خودمو دوست دارم عاااشق خودم هستم اولویتم خودمم ذربین گذاشتم روی رفتارای خودم نه خانوادم ن همسرم فقط خودم توجهمو کنترل میکنم ذهنمو کنترل میکنم کلاممو کنترل میکنمم زندگیممم معجزه شده روابط عاطفیم روز ب روز بهتر شده
من الان معنی عشق بدون وابستگی رو میفهمم شاید کامل نه هنوز جا دارم ولی نسبت ب اوایل خیلی تغییرات داشتم الان ارامش دارمم روابطمم عالی شده سراسر احترام ازادی عشق لذت بردن الان واقعاا عاشق همسرم هستم الان میفهمم خدا چه مرد پاکی توی زندگی من اورده چقدر منو دوست داشته ک این مرد همسر من شده و من هرروز سپاسگزار خدا هستم من بنده نازنین خداهستم که منو ب مسیر عشق هدایت کرد
و اینکه وقتی شروع کردم نوشتن نکات مثبت عشقمم و اون رابطه ای دوست دارممم بخدا که همه چی عوض شد هرروز دارم حس میکنم و تجربه واقعاا استادد شما فرشته زندگی من هستین واقعا خداروشاکرمم
من الان حتی گاهی محیط کارم یا توی زندگیم حس قربانی شدن بهم دست میده قشنگ متوجه میشم که همچی داره بدتر میشه باز …باز داره زخمای قبلی سرباز میکنن و شرایطبد و بدتر میشه همینکه میام شروع میکنم باخودم بلند بلند حرف زدن درباره خواسته هام مثلا وایی الان با ماشینم میزنم تو دل جاده و جنگل و صدای پرنده ها و غروب خورشید و…. سریع حسم خوب میشه و ذهنمو کنترل میکنم این تکنیک من برا کنترل ذهنمه یا شروع به شکر گزاری ونوشتن میکنم واقعاا به حس خوب میرسم
خدایا شکرت که لایق دیدن این فایل های گرانبها هستم
استاد عزیزم مریم بانوی گل واقعا همیشه رابطتتون قابل تحسینه و واقعا سپاسگزارم که هر لحظه مارو از خاموشی ب روشنایی دعوت میکنین
من که هروقت فایل میزارید همش توسرم صدای زینگ زینگ زینگ اوه اوه راست میگه استاد اینه خودشه همین مسیره بروووو ادامه بده باهرفایل انگیزه من شوق من هدف من بیشتر و بیشتر و بیشتر شده
دوستای گلمم بابت کامنتای فوق العاده اتون سپاسگزارم که درسها به من داده
عاااشقتونم انشالله خدا همونو به مسیرعشق و ثروت و نعمت و زیبایی هدایت کنه
خدا پشت و پناهتون