درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    به نام خداوند وهاب و رزاق

    سلام به بهترین معلم دنیا

    سلام به مریم عزیزم‌

    ممنونم از شما دو عزیز که اینقدر با عشق دارین به ما کمک میکنین تا هر لحظه و هر روز مون بهتر از روز دیگه باشه سپاسگزارم

    تقریبا من سه ساله که میفهم زندگی چیه

    و معنی کنترل ذهن چیه

    شاید بعضی اوقات قانون رو نمیدونستم

    ولی در بعضی جاها درست عمل میکردم ولی بعضی جاهاهم پس گردنی محکم میخوردم و خودمم خبر نداشتم از کجا میخورم

    اما خدا رو شکر میکنم از موقعی که با شما استاد عزیز آشنا شدم

    زندگیم زیرو رو شد از همه لحاظ بهتر شدم

    ایمانم روز به روز داره بهتر میشه

    توکلم زیاد شده

    وقتی از چیزی ناراحت میشم سریع میام تو سایت کامنت میخونم و ذهنمو کنترل میکنم و حالمو خوب نگه میدارم

    کامنتهای دوستان به من خیلی کمک میکنه آگاهیهای بی نظیر شون رو میخونم و درس میگیرم از تک تک شون ممنونم

    ان شالله حال دلتون همیشه عالی باشه

    جیبتون پر پول و سلامت باشین

    و

    بهترینها نصیبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1376 روز

    به نام خداوند هدایتگر ومهربان

    سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوب

    از خداوند سپاسگزارم به خاطر وجود شما استاد و خانم شایسته من هم به حرف شما استاد گوش کردم وقتی دریا را نگاه کردم دیگه حواسم جمع صحبت‌های شما نبود به خاطر همین فایل تصویری رو زدم روی استپ و فایل صوتی اول گوش کردم و نت برداری کردم و بعد از لذت تصویری بی نهایت انرژی و توجه خودم روی زیبایی ها و قشنگ یاری کردم

    خدایا شکر امروز همراه با فایل پر انرژی و لذت بردن برای یک روز زندگی شروع کردم وقتی خانم شایسته با استمرار وقتی بازی پینگ پنگ را یاد گرفت و به جایگاه خوبی رسیدلذت بخش و تاثیر انگیز ترین است که باید به ایشان گفت دمت گرم و در ادامه ورزشی که هیچ چیزی ازاون نمیدونست این ادامه و تمرکز روی نکات مثبت از این ورزش نتیجه خوبی رسیده و کوچکترین بهبود ها را میدید و پیشرفت در جهت مناسب و یا گرفتن و دنبال بهتر عمل کردن آن چیزی که می خواهد برای خانم شایسته شود این بازی تمرکز را بالا میبرد

    اگر نکات مثبت بازی را ببینیم کنترل ذهن را میشود دید و فکر های بد را دور کنیم درسهای این فایل این است که ذهن ما تاثیر توی عملکرد ما می گذارد این را یاد گرفتم که تحت هیچ شرایطی نباید حالم رو بد کنم چون جهان به فرکانس ما پاسخ می دهد با هر ذهنیت یا باوری که داشته باشیم

    الان استاد و توانایی خودم استفاده می کنم چون با قانون جهان هستی کاملاً آشنا هستند مثلا امروز رفتم جای خلوت تو دل کوه و با خودم و با خدای خودم خلوت کردم و کلی حرف زدم به خاطر فشاری که روی من برای کار زیاد آمده بود حالم رو بد کردم اما چون توانستم ذهن خودم را کنترل کنم سعی کردم که احساس من بد نشود وقتی رفتم توی سایت دیدم فایل جدید اومده کلی خوشحال شدم و سعی می کنم بهترین باشم برای یک روز خوب و ادامه دادن احساس خوبم رو خیلی تمرکز روی خوبی‌ها توانستم به دست بیارم

    استاد در این فایل عجله کردن تمام کارها مشکل برای من بوجود می آورد و از خداوند میخواستم که به من کمک کند و به طرز معجزه آسایی هدایت میشدم به احساس خوب و حال خوب و دوباره توی مسیر و کنترل ذهن نتوانستم بمانم

    استاد چون ازخودم انتظار زیاد دارم به خاطر همین لایق زیاد بودن از خودم بارها و بارها ضربه خوردم به خودم گفتم که من بهترین هستم و این نجوا ها زیاد تر میشد جوری که همه چیز را از بین می برد

    مثلا وقتی کار می‌کردم و به درجات بالاتری رفتم من کلاً صاحب بیشتر همه مسئولیت ها بودم در شرکت اینجا به سراغم این نجوها آمد که تو بهترینی افکارم این بود که من لایق این خوبی ها نبودم و چقدر راحت دارم به دست می آورم و یا اینکه چقدر به من نگاه آنها فرق دارد که بین این همه افراد چرا من باید به مسئولیت زیادی برسم واین احساس فکر کردن باعث میشود که نعمت‌ها خیلی راحت از من دور شود یا اینکه حق من بیشتر از اینا است ومن دارم اینجا قربانی می شوم و این احساس عصبانیت نفرت تنفر و خشم درمن بیشتر می شد و این تجربه باعث می‌شد که ضربه بدی بخورم و اوضاع را برای خودم بدتر کنم و با همه کس سر جنگ داشتم و کنترل ذهن اصلا نداشتم و دنبال حقوق بالاتری یا پاداش بیشتری داشتم و از این حس شور و شوق خاصی برخوردار نبودم و چون عدم لایق زیاد بودن را از خودم داشتم بعد از مدتی کم کم از این مسئولیت ها از من گرفته شده در آخر به استعفای خودم از این شرکت دادم و ضربه خیلی بدی خوردم از اینکه چرا این فکر را در ذهن من زیاد بود و نتوانستم کنترل کنم

    این شد که با ماشین الان کار کنم و هرروز پشت فرمان ساعت ها مسافر کشی کنم تا بیکار نباشم و این باورها در من همیشه بود ودر تمام جنبه های زندگی به نتیجه خوب هم نمیرسیدم

    در لحظه زندگی کردن از آن چیزی است که اگر به توانم عمل کنم قطعا روزهای خوبی هم در انتظار من است چون احساس خوب و نتایج متفاوت می‌شود داشته باشم با این قانون لاجرم من در مسیر درست هدایت می‌شوم اگر به گذشته و یا به آینده فکر نکنم و فردا را با امروز زندگی کردم می توانم برای خودم درس زیادی داشته باشم

    در اصل اگر از چیزی کوچک لذت نبرم نعمت های بیشتری را نمی‌توان برخوردار باشم از خداوند می‌خواهم من را هدایت کند به این درک و آگاهی و دیدگاه این فایل منتظر کامنت تک تک بچه ها و دوستان خوبم با دید و نگاه عالیشون هستم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و موفق و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    بنام خداوند وهاب…

    سلام ب استادان عزیزم

    من در خانواده ای بزرگ شدم ک باور کمبود،قربانی بودن و شرک توش بی اندازه زیاد بوده…

    پدرم ک انقددر غرق اخبارها و رسانه ها بود و هست که به تمام معنا احساس قربانی بودن میکنه و فکر میکنه ک افسار زندگی ما به دست دیگران هست و اونها مانع پیشرفت ما میشوند. و بخاطر همین باور هیچ پیشرفتی نمیکنه و اصلا قدم برنمیداره.میگه چه فایده من تلاش کنم اخرش ک همشو میگیرن اخرش ک ظرر میکنم و…

    و مادرم هم به شدت از دیگران ترس داشت و همین امر باعث شد به انواع بیماری ها دچار بشه و در نهایت هم فوت کردن…

    به دلیل باورهایی ک در ذهنم ساخته شده بود من هم درونم احساس قربانی بودن و شرک بی اندازه زیاد بوده.

    هرروز باخودم تکرار میکردم که من اگر توی خانواده فلان مدل بزرگ میشدم الان به جایی رسیده بودم، و این درحالی بود ک به دلیل احساس قربانی بودم هیچ قدمی هم بر نمیداشتم و تلاش کردن رو بی فایده میدونستم.

    شرک داشتم ک من اگر بخوام فلان کارو بکنم اگر فلانی بفهمه حتما جلوشو میگیره.یا میگفتم نکنه من برم سرکار و فلانی زنگ بزنه به مدیرم و ازمن بد بگه…خیلی وقتا شده بود ک اگر استاد، مدیر و…بامن یک رفتار بد کوچیکی انجام میداد، خیلی عصبانی میشدم و میگفتم حتما فلانی ها ازمن پیششون بد گفتن. و همین فکر باعث میشد هم اون اشخاص رو توی ذهنم بزرگ کنم و هم خودم رو هرروز ضعیف تر و قربانی شرایط بدونم.

    این درحالی بوده ک اصلا اون ادم ها به من کاری نداشتن و من هر رفتار کوچیکی رو توی ذهنم بزرگ میکردم تا احساس قربانی بودن داشته باشم تا دلیل شکست هام رو دیگران بدونم.همین افکار و باورها باعث شده بود ک اعتمادبنفس من بشدت کم بشه و واقعا منزوی شده بودم.قوانین به هم وصل هستند و بنظرمن پایه ی همچی توحید و ایمان واقعی داشتن هست…

    مثال های خیلی زیادی هست ک میشه گفت اما الان ک به این ها بعد مدت ها فکر کردم، گذشته ی اون آدمی ک بودم رو تاریک دیدم.اما اگر دوباره بگن میتونی برگردی عقب و یک زندگی رو انتخاب کنی قطعا میگم همین زندگی ک داشتم رو میخوام چون همون تضادها و ناخواسته های من، من رو الان به این حد از ایمان رسونده که، میدونم شرایط زندگی من رو، من خلق میکنم، با باور ها و کانون توجهم.دیگران هییچ قدرتی در زندگی من ندارند و…

    ازوقتی ک این قوانین رو درک کردم زندگی من عالی شده. اون ادم هایی ک قبلا ازشون ترس داشتم،ازما در کمال صلح دور شدن.چون من دیگه بهشون قدرت ندادم.چون دیگه بهشون توجه نکردم.

    واقعا این خوده انسان هست ک زندگی رو میتونه برای خودش بهشت و یا جهنم درست کنه…

    ممنونم از شما که این فایل بینظیر رو ضبط کردید و به اشتراک گذاشتید. مطالب بسیاار عالی داره این فایل.

    سپاسگزار خداوند هستم برای وجود شما استادن عزیزم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    درسهای زندگی ازیک بازی.

    سلام به استادخوش تیپ وقشنگم وبه مریم عزیز.

    عجب فایل آموزنده ای !

    خیلی لذت بردم وخیلی ازدرسهابهم یادآوری شد.

    ازاستادعزیزمون ومریم جون عزیزم سپاسگزاریم که این فایل آموزنده روبرامون درست کردن .

    مریم جان عزیز،که ازهوش ودقت بالایی برخوردارهستن وبه نکات بسیارقشنگی دریک بازی اشاره کردن .که استادعزیزمون هم همه ی اوناروبه درس‌هایی اززندگی مرتبط دادن .

    خلاصه اینکه ازهردوعزیزسپاسگزاریم .

    مریم جان نکته اولی که گفتن این بود که بازی کمک می‌کنه که رابطه ی عمیق تری تجربه کنی .

    بله وقتی باهمسرت یافرزند خودت یاهرفرددیگه ای بازی می‌کنی ،بین شماوطرف مقابلت رابطه ی قشنگی تواون لحظات بوجودمیاد.

    که هم خودت لذت میبری وهم طرف مقابلت ازاون لحظه لذت میبره.

    حس خوبی بین هردوطرف برقرارمیشه واین ینی ازوقت خودت به بهترین شکل ممکن استفاده کردی.

    دومین نکته :توقع خودشون رو،دربازی کم کردن وباخودشون درصلح بودن واجازه ندادن توقع زیادازخودشون ،که خدشه ای به ذهنشون واردکنه.

    وسعی کردن کوچکترین تغییرات وبهبودهاروببینن.

    ومااگه درزندگی خودمون به این موضوع دقت کنیم خیلی خوب میشه.

    گاهی پیش میاد که ازخودمون توقعات بالاداریم ووقتی نمی‌تونیم یادرتوانمون نیست ،ازدست خودمون رنجیده خاطر میشیم وبه خودمون سرکوب می‌زنیم .

    مثلابارهاشده من خودموسرزنش کردم‌که چرانمیتونم درفلان موقعیت ،فلان رفتارروداشته باشم .وب خاطرتوقع خودم ازدست خودم عصبانی وناراحت شدم .به خودم فرصت وروندتکاملی کاری رونمیدادم .البته خداروشکرالان اینطورنیستم ولی درابتدای تغییراتم خیلی این موضوع اذیتم میکرد.

    سومین نکته:داشتن احساس خوب دریک بازی وتحسین کردن فردمقابلت چقدرمیتونه کمکت کنه که یک بازی خوبی ارائه بدی.

    وقتی احساست بدمیشه ونمیتونی کنترلش کنی،تمرکزت سمت منفی هامیره وتوپهای بعدی روهم خراب میکنی .به قول استاد ذهن که ازکنترل خارج بشه همه چی خراب میشه .

    پس اوضاع وشرایط الانمون تحت نظارت واختیارافکاروباورهای خودمونه.

    چهارمین نکته :کنترل ذهن هستش که بعدازهربردیاباختی ،شمابه هم نریزید.وقتی کنترل ذهن نداشته باشی نمیتونی ازتوانایی هات درست وبه موقع استفاده کنی .درچنین وقتهایی فقط باید هم روکنترل کردوبه ادامه ی بازی فکرکرد.

    درزندگی هامون هم به همین طریق بایدعمل کنیم ‌.

    اگه جایی مسئله ای پیش اومده که ناراحت شدیم بایدذهنمون روکنترل کنیم .

    هرچقدربیشتربه اون موضوع فکرکنیم بیشترازمسیرخارج میشیم .چون درلحظاتی که حالمون خوب نیست فقط باید ذهنمون روکنترل کرد.حتی لازم نیست کارخاصی صورت داد.فقط ازاون حالت بدبایدخارج شد.

    اگه اجازه بدیم نتیجه، احساسمونوبدبکنه ،باختیم .

    تواون لحظه بایدبه این فکرکنیم که الان چکاری انجام بدم بهتره.

    ینی فقط به حرکت بعدی فکرکنیم .

    وقتی باچیزی درگیریم ،فقط بایدبه این فکرکنیم که الان چ کاری بهترین کارممکنه .اگه بایدکاری صورت بدم حتمن انجام بدم .اگر نیازبه زمان داره بهتره تمرکزم روازروی اون موضوع بردارم .

    درچنین لحظاتی بایدبه این اندیشیدکه الان چکارکنم که ازاین وضعیت دربیام .

    اگه احساسم روخنثی یاخوب بکنم ،کم کم شرایط وحشتناک به شکل بهتری درمیادواوضاع به نفع من درمیاد.

    میدونیدوقتی به یه تضادی میخوریم ،درلحظه خیلی وحشت میکنیم

    انگاردنیابه آخررسیده.انقداوضاع برامون غیرقابل تحمل میشه ولی وقتی ذهنمون روکنترل میکنیم وکمی آروم ترمیشیم .میبینیم اوضاع انقدرها،هم وحشتناک نیست .بازاگه صبورترباشیم واتفاقات روبپذیریم که نگاهمون کاملن تغییرمیکنه وپیش خودمون میگیم خب انشالله به یاری خداحلش میکنیم .ببینیم چی پیش میاد.

    یادآوری قوانین حاکم بر جهان ودیدن نتایج اتفاقات خوب وبد،خیلی می‌تونه بهمون کمک کنه که درچنین لحظاتی درست عمل کنیم .

    ششمین نکته:اینکه باتوجه به اختلافی که بین رغیبت هست توبازی روشل میگیری ویاعجله میکنی که به نفع توتموم‌بشه .

    هفتمین نکته:توداری خوب بازی می‌کنی وداری ازبازی لذت میبری حتی بازی به نفع توداره تموم میشه ولی ذهن نجواگرمیادسراغت میگه ب نظرت نرماله که من انقددارم خوب بازی میکنم ینی خودتوباورنداری .همین که این فکرمیادتوذهنت ،بقیه بازی روخراب میکنی .

    درواقعیت زندگی ماهم همین طوره.

    خیلی وقتها اوضاع خوب وآرومه ولی به نظرمون خطرناک میرسه چون باورهای مزخرفی ازقبل توذهنمون نجوامیکنه که همیشه بایدیه چیزایی باشه که تو به خاطرش بالاپایین بشی .حالاکه انقدخوب شده ببین چ اتفاقی توراهه؟!

    همانطورکه استادعزیزگفتن ،خودت باورنداری که تولایق همین آرامشی .

    اکثرنجواهاناآگاهانه سراغمون میان ولی وقتی بیان ،ونتونیم کنترلشون کنیم یاورودیهای مناسب به ذهن بدیم ،خودمون باعث خلق اتفاقات ناجالب میشیم .

    بعدکه اتفاق ناجالب میفته خیالمون راحت میشه میگیم خب خداروشکربه خیرگذشت .

    اتفاقا استاد الان من توچنین شرایطی هستم .خداروشکرهمه چیزعالی داره پیش میره ومن ازهرجهت نشونه هاواتفاقات خوب روتواین چندوقت مشاهده کردم وازاین بابت خیلی خوشحالم .

    یه جورایی کم کم نتیجه ی بعضی ازتغییرافکاروباورهامودارم میبینم ولی نکته ی مهم اینه که من احساسموبدنمیکنم وهیچ ترسی ندارم .چون خودموخیلی لایق ترازاین چیزهامیبینم .

    اصلن به خاطراین لایق دونستن ،تمرکزم به جایی رفته بود که داشتم مسیررواشتباهی میرفتم .

    خودتولایق بدونی ودرمسیردرست باشی ،نتایج عالی خواهی گرفت .

    مثلن توروابط من خودموخیلی لایق یه رابطه ی درجه یک می‌دیدم واین درحالی بود که من توهمچین روابطی بودم ولی توجه وتمرکزم به یه نقطه ضعفی بود،که کاری باهام کرده بود که هیچ چیز مثبتی توهمسرم نمیدیدم .

    بله اولاکه بایدداشته هاتوببینی وبعدسپاسگزارشون باشی واینکه خودتولایق بودن تواون شرایط بدونی ونگران چیزی نباشی .

    هشتمین نکته :ترس بودش که همیشه فکرمیکنم منی که بیشترزحمت کشیدم ،نکنه حقم گرفته بشه وطرف مقابلم ببره.

    درواقع میخادبگه کسانی که احساس قربانی بودن میکنن چنین افکاری دامنشونو،میگیره.

    وقتی بدونم توزندگیم یاهرجایی باهرکسی ،من زحمت بیشتری کشیدم ولی به اندازه زحمت وتلاش خودم نتیجه نگرفتم ،عصبانی میشم واین عصبانیت باعث ایجادافکارخراب درمن میشه .وکنترل ذهن ازدستم خارج میشه پس بااین ذهنیت، نباید دنبال اتفاقات خوبی هم باشم .کی اینجاباخت میده منی که نتونستم ذهمنوکنترل کنم.

    منی که خودموقربانی ماجرادونستم .

    منی که احساس خودموبدکردم .

    حالااصلن ،حق منم خورده شده باشه .آیا بااین احساس وبااین خشم وکینه ونفرت میتونم کارخاصی انجام بدم که به نفع من باشه .تنهاکارلازم پذیرفتن اون اتفاقه واینکه اون اتفاق روبه چشم باخت وقربانی نبینی بلکه بگی اشکالی نداره ،عوضش تجربه خوبی کسب کردم . باید ببینم چرااین اتفاق افتاده وبامتوجه شدن ایرادکارخودم ،درس بگیرم برای اصلاح رفتارهاوموضوعات بعدی .

    توروابط احساس قربانی بهت دست بده دیگه کارت تمومه .

    خودت خیلی خوشگل ،حال هرروز خودت روخراب ترمیکنی .

    میدونیدوقتی احساس قربانی میکنیم که خودمون دلمون به حال خودمون میسوزه یادیگران تاثیراتی داشتن که من فهمیدم که تواین زندگی قربانی شدم .

    حیف شدم .

    حروم شدم .

    این واژه هامنفی هستن ولی قدرت کاذب بهت میده درنتیجه توواقعیت هیچ کاری که نمیتونی بکنی که هیچ بلکه اوضاع روخراب تروداغون ترهم میکنی.

    میدونیدچ زمانی من حس قربانی شدن میکنم؟

    زمانی که بیش ازحد توانم به کسی خدمت کرده باشم .

    زمانی که محبت بیش ازاندازه به کسی کرده باشم .

    زمانی که مسولیت زیادی قبول کرده باشم .

    زمانی که خسته ورنجورم چون ازخودم درست مراقبت نکردم .

    زمانی که ازخودم‌گذشتم وتمام توجهاتم به دیگران بوده.

    زمانی که توقعاتم ازدیگران بالامیزنه.

    درکل زمانی که فکرمیکنم بیش ازحدتوانم گذشت یافدارکاری کردم.

    کلن عزت نفس خودموزیرسوال بردم ومحبت وتوجه روازاین واون گدایی میکنم.

    باعرض شرمندگی بگم که متاسفانه من چندوقت پیشا این حس روتجربه کردم.

    حس قربانی شدن .

    چون تمرکزم بیشتربه روابط عاطفیم بود.نسبت به همسرم حس قربانی شدن روداشتم .خدانکنه آدم تواین فاز بره دیگه هیچ دلیل ومنطقی براش معنانداره.

    کلن ذهنت چنان حس بدی میگیره وخودت بقدری ضعیف میشی که مدام بابیان کردن توجیه ودلیلهای خودت میخای همه روقانع کنی که به من خیلی ستم شده .واین حق من نبوده .

    تاجایی هم که میتونی طرف مقابلتومیکوبی ونقاط ضعفشومیگی که خودشم باورکنه که تو،توی زندگیش قربانی شدی.

    بله متاسفانه من این حس روتجربه کردم و هیچ نتیجه ی مثبتی هم عایدم نشده .

    تااینکه باز خودم ،نجات دهنده ی خودم شدم وفهمیدم برای بدست اووردن خواسته هات ،این راهش نیست .

    همون سیلی وکشیده ی جهان روهم خوردم تاکاملن متوجه شدم که مسیری که داشتم میرفتم اشتباه بود.

    واااای الان یادم میفته حالم بدمیشه .خیلی خودمواذیت کردم .اون بنده خدا روهم اذیت کردم .

    اصولاکسی که همچین حسی بش دست میده که خودشوقربانی میبینه ،خودشوخیلی اذیت می‌کنه.

    بایدبدونیم درهرحالی که هستیم ،راه حلهای بسیارخوب ودرست وجود داره که بشه اون مشکل روحل کرد.

    ذهنمون وقتی قفلی میزنه رویه چیزدیگه هیچی حالیمون نمیشه ووقتی ضربه هاشوخوردیم تازه متوجه میشیم که ای بابامسیروکاملن اشتباه رفتیم .

    نهمین نکته :شورواشتیاق ولذت بردن ازبازی درلحظه.

    اینکه توزندگیامون آگاهانه کاری کنیم که شادزندگی کنیم .

    به قول استادانقدزندگی روجدی نگیریم .که سرهر موضوعی غصه بخوریم .

    بیاییم ازلحظامون بهترین استفاده روبکنیم .

    دهمین نکته:درلحظه زندگی کردن .ینی توبازی تمام تمرکزت به بازی باشه .

    اینکه لحظه ی قبل چ حرکتی کردی که درست نبودوبعدش میخادچی بشه روازذهنت پاک کن .

    وتمام حواست به اون لحظه باشه که از همون لحظه لذت ببری وتوهمون لحظه بفهمی که چ حرکتی کنی بهتره.

    توزندگی هم همینه.

    فکرکردن به گذشته ومرورگذشته حتی روزی که ازدست رفته وتموم شده ،فقط وقت هدردادنه .

    به آینده فکرکردن وحساس شدن هم به همین شکل.

    اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده وتو میترسی یامدام نگرانی ،بی جهت خودتو،تواحساس بدمیبری .واین ینی تونمیتونی خالق اتفاقات خوب باشی .

    «فقط برای امروز زندگی کردن »،راهکارفوق العاده ای هستش.

    چون باعث میشه گذشته رورهاکنی وازفکرکردن به موضوعاتی که تورونگران می‌کنه دست بکشی .وبه خودت بگی بزارحالاامروزبگذره .بزارامروزبه بهترین شکل زندگی کنم .

    اجازه بدم ایمان به خدای خوبم بقیه ی کارهام روبکنه .

    .فعلن درحال حاضرامروزرودارم ومن قدرت خلق اتفاقات خوب امروزم رودارم .

    اینجا هم میتونیم به این فکرکنیم که زندگی اونقدرها هم جدی نیست وماقرارنیست تاابداینحاباشیم که بخواهیم هر موضوعی روبادرد،یدک بکشیم .

    اگه این توذهنمون بیاد،زیادغصه نمی‌خوریم وکمی بیخیال تربه موضوعات نگاه می‌کنیم .

    وامایازدهمین نکته:

    لذت بردن ازچیزهای ساده مثل همین بازی .وقتی ازانجام هرکاری حتی کارای ساده ای مثل بازی ،پیاده روی ،ورزش کردن ،وهر کاری که من درحال انجامش هستم ،لذت ببرم .نعمتهای بیشتری بهم داده میشه .

    اینجا هم بگم من ازاون افرادی بودم که فکرمیکردم اگه فلان امکانات روداشته باشیم ،خوشبخت ترمیشیم وبه آرامش بیشتری میرسیم .

    اما دریغ وافسوس از اینکه ،بااین نگاه شماوقتی به خواستتون هم برسید،ازداشته هاتون نخواهیدلذت برد.

    چون همیشه بهانه ای هست که توروازلذت داشته هات دوربکنه .وقتی ذهن شماعادت بکنه ،به هرجاهم که برسید،هرمال وثروتی هم که داشته باشید،نمیتونیدذهنتون روکنترل کنید.

    پس از همین لحظه باهمین چیزهای ساده ای که هر کدوم توزندگیامون ،چیزهایی داریم برای خوشحالی خودمون ،استفاده بکنیم .

    انیشتن هم جمله ی فوق العاده ای گفتن .یه سبد میوه ،یه صندلی ،ویه ویالون کافیه برای یه حال خوب .

    میتونم تصورکنم که چقدرجدی وواقعی این احساس روگفتن .

    چون الان خودم اینطورشدم .

    یه قهوه یانسکافه بایه میزوصندلی ویه گوشی ویه دفتروقلم ،برای گوش کردن فایلهاونوشته ها.

    باورکنیدهمین یکی از لذتهای توپ من تواین دوسال اخیربوده.

    وازاین سبک لذتهابرای شخص خودم ،زیاددارم .حتی اگه آشپزی هم میکنم بالذت انجام میدم وسعی میکنم به چشم تفریح نگاش کنم .

    واقعن دیدن داشته هاولذت بردن ازهرچیزساده اگه بشه عادت خیلی خوبه .

    وچقد وفورنعمت وفراوانی وبرکت به زندگی هامون واردمیشه .

    همه ی اینومیدونیم ،منتهی توعمل چرافراموش میکنیم ،نمیدونم چرااا؟!

    استاد جان عزیزومریم جان عزیز بزرگواران دوست داشتنی بازم ازهردوی شمانهایت سپاسگزاری روداریم .

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فرشاد نصیری گفته:
      مدت عضویت: 1134 روز

      سلام

      وقت بخیر ناهید خانوم

      یه نکته ای توی دیدگاهتون نوشتید که چقدر من رو به گذشته برد و چقدر عذرخواهی و عشق به خودم بدهکارم

      پذیرش مسئولیت زیاد و از خودگذشتگی بیش از حد.

      اصلا از خود گذشتگی یعنی چی؟؟

      یعنی من از خودم،حق خودم،وقت خودم،پول خودم،جسم خودم،احساسات خودم،حتی یک ذره،بگذرم که کس دیگه ای راضی باشه؟؟

      چه ظلم بزرگیه این کار

      و چقدر من این عمل رو مرتکب میشدم،

      چقد از منافع خودم میزدم،

      چقدر خودم رو خسته میکردم که کار یه نفر راه بیوفته

      اما امروز،بیدار شدم.

      امروز هوشیار شدم

      امروز فهمیدم هیچکس مهم تر از خودم نیست

      و

      به قول بچه های انجمن معتادان گمنام

      اول خودم،دوم خودم، سوم خودم

      میدونید اگه ما با خودمون در صلح باشیم و عاشق خودمون باشیم،چقدر ارزشمند میشیم پیش چشم جهان؟

      میدونید اون موقع که خدا و اون نیروی خیر حاکم بر جهان طبق اون احساس زیبای درونی،نعمت ها و برکات های بیشتری میده بهمون تا به خودمون بیشتر حال بدیم،

      خدایا من از اعماق وجودم سپاسگزارم ازت که من رو هدایت و بیدار کردی،

      دیدگاهتون یه تلنگر زد بهم که یادم نره بیشتر مراقب خودم باشم

      سپاسگزارم بانو

      شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ناهید رحیمی تبار گفته:
        مدت عضویت: 1207 روز

        سلام فرشادعزیز.

        خداروشکرکه امروزبادرک بهترازقوانین جهان ،ازخودتون مراقبت می‌کنید.

        خیلی خوشحالم‌ که امروزحال شماروانقدخوب میبینم .

        وازاینکه تونستید انقدخوب روی تغییرات جسمی و روحی خودتون کارکنید.

        ازخداوند موفقیتهاوحال خوبی های بیشتر روبراتون آرزومندم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا زعفرانلویی گفته:
    مدت عضویت: 1186 روز

    سلام استاد عزیز و سلام خانم شایسته عزیز

    هرچقدر این فایل رو گوش میکنم بیشتر متوجه میشم که من چ باور های اشتباهی در ناخودآگاهم دارم که خودم هم ابدا فکرش رو نمیکردم

    احساس عدم لیاقت…

    وقتی بقیه ازم تعریف میکردند و این تعریف ها و عشق و علاقه و توجه اون ها از حالت عادی یکمی بیشتر میشد ، ذهن من سریع شروع میکرد به احساس بد دادن به من ب صورت خیلی زیر پوستی

    مثلا: بابا بسه دیگه چقدر حرفای لوس میزنن

    بابا خودم میدونم بسه چقدر ازم تعریف میکنن!!!

    بابا حالا اینقدم خوب نیستم

    و یا خودمو موظف میدونستم که به همون مقدار که ازم تعریف شده ازشون تعریف کنم تا چیزی گردنم نباشه یا اونها حس نکنن که دوست داشتنی نیستند و بعدش شروع میکردم به عوض کردن بحث تا از این احساس بد خلاص بشم

    حالا که این پاشنه آشیل رو متوجه شدم همه تلاشم رو میکنم تا به خودم یاداوری کنم من همینقدر ک اینها میگن عالی هستم و لایق تعریف و توجه و عشق به مقدار خیلی خیلی زیاد هستم و با همه وجودم به اون تعریف ها گوش میکنم و قبول و تاییدشون میکنم و خودم رو هم تحسین میکنم

    خوشحالم که اینقدر عالی هستم که روی خودم کار می کنم برای خوشبخت تر شدن

    و از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز هم تشکر میکنم چون شما هم خیلی قدرتمند و شگفت انگیز هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    زهرا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    به نام خداوندی که من را انسان آفرید

    سلاممممممم به آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم عالییییییییی باشین

    توی این فایل ناب به دوتا قانون فوق‌العاده مهم اشاره کردین استاد جانم اینکه :

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    کنترل ذهن = کنترل زندگی

    این دوتا بزرگترین قانون کیهان هست و بقیه قوانین زیر مجموعش هستن که استاد جانم خودتون توی کتاب رویاهایی که رویا نیستند گفتین

    وقتی که ما ورودی ذهنمون رو کنترل کنیم دیگه همش دنبال چیزایی میگردیم که احساسمون رو خوب کنه و از چیزایی که احساسمون رو بد میکنه اعراض میکنیم وقتی ورودی ذهنمون رو کنترل کنیم دیگه هر حرفی نمی‌شنویم هر فیلمی رو نگاه نمیکنیم هر آهنگی رو گوش نمیدیم هر متنی رو نمیخونیم چون میدونیم که ما با ورودی هایی که به ذهنمون میدیم باورهامون درست میشن چون میدونیم وقتی ما ورودی های ذهنمون کنترل کنیم یعنی داریم زندگی مون رو کنترل میکنیم

    من از وقتی که هدایت شدم و با قوانین بی عیب و نقص خداوندم آشنا شدم روزی نشده که حالم بد بشه چون خداوندم رو دارم حداقل من یادم نمیاد که احساسم بد بشه که اگرم شده باشه زیر یک دقیقه خوب شده چون خداوندم من رو آروم میکنه

    واقعا استاد جانم بهترین کار همینه که بصورت جدا جدا نگاه کنیم چون واقعا دیدن زیبایی ها حواسم آدم رو پرت میکنه

    مریم جان عزیزم من هم دقیقا برای این توی سایت کامنت میزارم که اون نکات فوق‌العاده ای که توی فایل گفته شده رو یادم بمونه و بارها بارها کامنت خودم رو میخونم و واقعا بعضی وقتا شگفت زده میشم میگم که اینو من نوشتم؟ به به چه چیزی نوشتم البته که من فقط نویسنده هستم وگرنه خداوندم میگه هو من مینوسم

    خیلیییییی بازی پینگ پونگ لذت بخشه خیلیی من هم تاحالا بازیش کردم و کلیییی لذت بردم برای من بازی والیبال هم خیلی لذت بخشه

    ما باید توی هرشرایطی لذت ببریم و سعی کنیم که احساس خوبمون رو خراب نکنیم چرا؟ چون

    احساس خوب = اتفاقات خوب هست

    حتی ما باید باور هایی برای خودمون بسازیم که به ما احساس خوبی بده باور های قدرتمند کننده که به ما احساس قدرت بده

    میخواییم بازی رو بازی کنیم برای اینکه لذت ببریم

    یعنی ما همیشه باید باور داشته باشیم که برنده هستیم ولی اگر یه بارم توی بازی باختیم اشکالی نداره تجربه کسب میکنیم و همچنین لذت می‌بریم حتی اگه باختیم و مهم هدف بازیه

    که هدف بازی لذت بردنه هدف بازی تجربه کسب کردنه

    مریم جانم منم بااینکه بلد نیستم ولی بازی می‌کنم و خیلییییییی یاد گرفتم و الان بهتر شدم و بهترم میشم من حتی اگرم چیزی رو بلد نباشم میدونم که به راحتی یاد میگیرم چون دیگران تونستن یاد بگیرن پس من هم میتونم

    آدمی که ادامه بده حتی اگر یه چیزیو اصلاهم بلد نباشه توش موفق میشه

    ادامه دادن توصیف نشدنی مهمه حتی ما باید درمورد قوانین هم ادامه بدیم نه اینکه برسیم به یه جایی بگیم خوب دیگه من توی این عالی شدم بسه دیگه نه برای هیچ چیزی هیچ محدودیتی وجود نداره ما تا آخر عمرمون تا لحظه مرگمون باید روی باور هامون کار کنیم تا ریشه این باور های خالص رو محکم تر کنیم تا نزاریم علف های هرز رشد کنن

    یعنی خیلی جاها استعداد مهم نیست علاقه مهمه ، ادامه دادن مهمه ، استمرار مهمه

    خیلی ها میگن نه من استعداد این کار رو ندارم علاقه دارم بهشا ولی استعدادشو ندارم در صورتی که همچین چیزی مهم نیست منظورم اینکه تو اگر استعداد نداری مهم نیست علاقه که داری؟ تو با علاقه برو جلو ادامه بده توش استعدادم پیدا میکنی

    من هم حرفه ای نیستم ولی خیلی خوب بازی می‌کنم و چقدررررر لذت میبرم چون شورو شوق بازی کردن رو دارم

    یعنی پیشرفت ، پیشرفته هرچقدرم که کوچیک باشه

    یعنی که استاد داره تحسین میکنه داره به ویژگی های خوب توجه میکنه داره به زیبایی ها توجه میکنه واونو بیشترو بیشتر جذب میکنه

    مریم جانم و استاد عزیزم من هم دنبال بهتر کردن خودم ، باورهام ، عملکردهام هستم و میدونم هرچقدر که بهتر بشم از اون بهترم هست چون هیچ محدودیتی برای رشد وجود نداره

    و ما باید درمورد هرچیزی این سوال از خودمون بپرسیم که :

    چطور از این بهتر؟

    الان من ماه 7 توی دفترم نوشتم که (خب اون موقع شروع مدرسه ها بود) من از اول سال تحصیلی تا آخرش کلییییی تغییر میکنم و آخرش قابل مقایسه با اول سال نیستم

    و الان که دیگه مدرسه ها تموم شده استاد جانم من به معنای واقعیییی قابل مقایسه با اول سال تحصیلی نیستممممم یعنی فوق‌العاده تغییر کردم و از اون موقع کلییییییییی بهتر شدم یعنی توصیف نشدنی بهتر شدم

    تحسین کردن موفقیت دیگران یعنی اینکه ما داریم به اون موفقیت به اون زیبایی توجه میکنیم و فرکانسش رو می‌فرستیم و خب اون رو به سمت خودمون جذب میکنیم

    انکار کردن موفقیت دیگران یعنی اینکه ما داریم حسودی میکنیم و حسودی کردن یعنی دور کردن خودمون از خواسته هامون

    واقعا مریم جانم اون کسانی که موفقیت های دیگران رو انکار میکنن و میگن شانسی بود تصادفی بود اتفاقی بود به نظر من ادم های احمق و پوچی هستن که هیچی از قوانین بی عیب و نقص خداوندم رو درک نکردن چون اگر درک کرده بودن می‌دونستن که:

    همههههههه چیز برا اساس قوانین هست و هیچ چیزی شانسی نیست

    اگر استاد عزیزم اون توپ روی توی زمین شما خوابونده بخاطر مهارتی که در طول بازی کردن به دست آورده بوده نه شانسی چیزی که وجود نداره

    سرزنش کردن خودمون هم کار کاملا اشتباهیه یعنی ما هیچوقت نباید خودمون رو سرزنش کنیم چرا؟ چون ما با سرزنش کردن خودمون داریم خودمون رو به عقب هل میدیم چشامون روی تمام اون موفقیت هایی که به دست آوردیم می‌بندیم و به خاطر اون اشتباهی که کردیم خودمون رو سرزنش میکنیم و این کار کاملا اشتباس و باعث میشه ما احساسمون بد بشه و خب

    احساس بد = اتفاقات بد

    ذهن که از کنترل خارج بشه نتایج هم خراب میشن

    ذهن تاثیر میزاره روی پیشرفت ما

    توانایی های ما تغییر نمیکنه ولی اگر توی کاری نتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم نتایج هم خوب پیش نمیره

    اگر ما بزاریم نتیجه احساسمون رو بد کنه 100در100 بازی رو باختیم

    ولی اگر به نتیجه توجه نکنیم و فقط به ضربه بعدی توجه کنیم به اینکه اون رو بهتر بزنیم میتوینم اون بازی ببریم این قانون بدون تغییره خداوندم هست

    ما توی هرشرایطی که هستیم نباید فقط به ظاهر شرایط نگاه کنیم سعی کنیم توی اون لحظه بهترین خودمون و ارائه بدیم فارق از اینکه ظاهر قضیه چیه

    با احساس خوب ادامه بدیم

    مثلا استاد توی همین قضیه ی اعتراضات من اومدم توی اون شرایط ذهنمو کنترل کردم و برای من هیچ چیز بدی رخ نداد و توی اون زمان همه چی داشت برای من خوب پیش می‌رفت همه چی

    مریم جانم چون عجله کردن کار شیطانهو پاداش نزد صابران است

    یعنی نیازی نیست که ما عجله کنیم چون همه چی در زمان معین خودش اتفاق میوفته مثلا نیازی نیست که برای رسیدن به اون هدف یا خواسته عجله کنیم چرا؟ چون در زمان معین خودش اتفاق میوفته و ما باید صبر داشته باشیم چون خداوندم توی قرآن گفته که پاداش نزد صابران است

    ما توی هرحالتی که هستیم اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم میتونیم زندگیمون رو کنترل کنیم

    این قانون بدون تغییره خداونده

    این افکار توسط نجوای شیطانی زینت داده شده چون ما میدونیم که هرچیزی باید توی ساده ترین حالت ممکنش اتفاق بیفته و ما لایق بهترین ها هستیم و باید به این باور داشته باشیم که لایق بهترین ها هستیم

    همچنین من هیچوقت برای هیچ کسی دل سوزی نمی‌کنم چون از دلسوزی کردن بدم میاد چون میدونم دلسوزی کردن فرکانس خوبی نداره همچنین هیچوقت هیچ کاری نمی‌کنم که دیگران بخوام برام دلسوزی کنن یعنی جلب توجه نمی‌کنم از چیزی که ضعیفم میکنه

    ما میدونم که هرمسیر سختی مسیر اشتباهیه یعنی اگر یه نفر از یه مسیر سخت به جایی رسیده از مسیر اشتباهی رفته چرا؟ چون همه چیز سادس قوانین خداوند سادس

    من این متن رو گذاشتم روی بکگراند گوشیم تا همیشه ببینمش

    هر مسیر سختی مسیر اشتباهیه

    برای به دست آوردن گنج نیازی به رنج نیست

    اون کسی که میگه پول درآوردن سخته یعنی هیچی از قوانین نفهمیده یعنی نفهمیده که ثروت ساختن بستگی داره به باور های ما

    به نظر من ما با کار کردن ثروت مند نمیشیم ما با باورهامون ثروت مند میشیم ثروت میسازیم

    ما نباید احساس قربانی شدن داشته باشیم

    و همچنین باید بدونیم که همه چی در زمان معین خودش اتفاق میوفته

    اون لحظه ای که احساس قربانی شدن داریم وقتی بتونیم ذهن مون رو کنترل کنیم همه چی به نفع ما میشه همه چی ولی زمانی که ذهنمون رو کنترل کنیم

    توی این جهان فوق‌العاده همههههههه چیز بر طبق قوانینه همه چیز

    واقعا داشتن شور وشوق درمورد هرچیزی مهمه

    من الان خودم انقدر برای یاد گرفتن والیبال شوروشوق دارم که با اینکه مدتی کمیه ولی خیلییییی بهتر شدم خیلی یاد گرفتم

    ما باید لذت ببریم از هرکاری که داریم انجام میدیم

    فارق از اینکه نتیجه چیه

    خداوند من رو آسون کرده برای آسونی ها

    واقعا در لحظه زندگی کردن خیلی مهمه اینکه تو از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری

    استاد جان من هرروز صبح بلند میشم صبحم رو با بهترین فرکانس شروع میکنم شکرگزاری

    هرروز میگم شکرت خداوندم که یه روز دیگه بلند شدم بعد که بلند میشم یه درخت فوق‌العاده روبه روی چشمامه که سبزه و میگم خدایااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای این همهههههههه زیباییییییییی

    مؤمنین کسانی هستن که در لحظه زندگی میکنن نه غمی دارن و نه ترسی

    در لحظه زندگی کردن یعنی خوشبختی رو تجربه میکنیم

    استاد جانم اینها فقط حرفهای قشنگ نیست واقعیت زندگی هست

    واقعا مریم جانم واقعااااااا لذت بردن از چیزای کوچیک خیلیییییی خیلیییییی لذت بخشه خیلیییییییی توصیف نشدنیییییییی اصلا

    مثلا وقتی دارم والیبال تمرین میکنم اونقدری لذت میبرم و غرقش میشم که اصلا نمی‌فهمم ساعت چطوری میگذره

    استاد من و مریم جانم چقدررررر قشنگ حرف میزنین و چقدرررررررررر قشنگ عمل میکنین

    مثلا همین گوش دادن به فایل های شما لذت بخش ترین و فوق‌العاده ترین کار دنیاس دنیااااااا

    و همچنین ما میدونیم که بین ما و خواسته هامون یه فضای فرکانسی وجود داره که اون فضای فرکانسی با احساس خوب پر میشه با لذت بردن از هرچیزی که درحال حاضر داریم

    ما وقتی نتونیم از چیزایی که الان داریم لذت ببریم نعمت های بزرگ تر به ما داده نمی‌شود

    این قانون بدون تغییره خداونده

    استاد جانم من از چیزایی که لذت میبرم خیلی زیادن توصیف نشدنی ولی چنتاشو میگیم

    دیدن طلوع و غروب خورشید دیدن اون رنگ قشنگشونننننن

    دیدن دریا با اون همه عظمت و بزرگیش

    دیدن ماسه های دریا که انقدررررررر خوشگلن

    دیدن اون ابرهای پشمکی توی آسمون

    باریدن بارون

    خوردن یه غذای خوشمزه

    حمام کردن

    والیبال بازی کردن

    پینگ پونگ بازی کردن

    گوش دادن به فایل های شما

    خرید کردن

    انجام دادن کارهای روزانم

    یه سری گل های کوچیک هست توی شهرک ما که توصیف نشدنی زیباس یعنی توصیف نشدنی از دیدنشون لذت میبرم

    دیدن اندام فوق‌العاده ای که دارم

    دیدن صورت صافی که دارم

    دیدن اون پروانه ای فوق‌العاده که توصیف نشدنی زیبان

    دیدن یه فیلم زیبا

    گوش دادن یه آهنگ فوق‌العاده

    دیدن اون آسمون آبی

    خریدن گل

    خریدن شکلات

    خریدن وسایل فانتزی

    شنیدن صدای پرنده های توصیف نشدنیییییییی زیبا

    و……..

    درنهایت اینکه خداوندم من رو هدایت کرد تا توی این جمع باشم تا شما رو داشته باشم استاد جانم تا انقدرررررررررررررررررررررررررر خوشبخت باشم واقعا من از خوشحالی برای این بارها و بارها به پهنای صورت اشک ریختم و چقدر بهم چسبیده

    من ام از خداوندم به خاطر حضور شما استاد جانم و مریم عزیزمممممم توصیف نشدنیییییییی سپاس گزارم توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی

    استاد جانم تشنه ی حرفتون هستم و هرچقدررررررررر هم بشنوم سیر نمیشم عاشقانه دوستون دارم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههه

    واقعا یه بازی چقدرررررررررررررررررررررر میتونه درس داشته باشه برای ما

    یبار من داشتم کنترل تلویزیون مون رو تمیز میکردم بعد استاد جانم کلیییی اشغال ازش بیرون اومد بعد من پیش خودم گفتم که ببین آدم وقتی هدایت میشه و این اشغال رو از وجودش بیرون میریزه چقدرررررررررر لذت بخشه

    دوست تون دارمممممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زهرا وثوقی گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      به نام خدا

      سلام استاد جان ارادت :)

      سلام به خودم زهرای عزیزم ، امیدوارم که حالت عالی ترین باشه

      امروز داشتم یه کامنت از خودم میخوندم

      یعنی ماجرای خوندن این کامنت اینجوری شد که، دیشب که رفتم توی سایت خواستم برم توی پروفایلم که دیدم یه هدایت کاملا واضح اومد که برم توی قسمت پاسخ به کامنت های من رفتم و شروع کردم به خوندن پاسخ ها ، و در پی خوندن پاسخ تصمیم گرفتم که کامنت های خودم که بهشون پاسخ داده شده رو بخونم و دیدم اون کامنت های من چقدر کیفیت شون بالاس ، اونایی که خوندم برای سال 1402 بودن ، و یادمه سال 1402 چقدر عالی کار کردم و نتایج هم همون اندازه عالی بودن

      ولی سال 1403 اونجوری که باید کار نکردم ، خودم رو ول نکردماا ولی کافی نبود

      حالا کاری ندارم چون گذشته چیزی که مهمه الان هست ، یعنی سال 1404 که به لطف خدای عشقم من برگشتم به مسیر چون از مسیر فاصله گرفته بودم ، با لانچ شدن دوره ((هم جهت با جریان خداوند)) و کامنت های بچه فهمیدم که بله ، من مدت زیادی هست که نه فایل میدیدم نه کامنت میخوندم ، فقط میومدم توی سایت فایل جدید رو دانلود میکردم و میرفتم

      خودم رو ول نکردم ، باور هامو تکرار میکردم کارامو میکردم ولی برای بودن در فرکانس خداوند یا همون مونتوم مثبت کافی نبود ، اینو وقتی فهمیدم که متوجه شدم از مسیر فاصله گرفتم و به لطف خدای بزرگمممممم که نذاشت من کلا از مسیر پرت بشم که بخوام از صفر شروع و من بیییییییییییی نهایت شکرگزارشم  دوباره برگشتم و این برگشتن از اونجایی شروع شد که من یک پاسخ برای کامنت بی نظیر سعیده نوشتم و توش گفتم :

      ((انشالله امسال سالی پر از صلاه باشه)) این صلاه به معنی همون کامنت گذاشتنه هست ، به معنی همون عالی کار کردنه هست که باعث به وجود اومدن نتایج عالی هم میشه

      وقتی شروع کردم ، دیدم من چقدرررررررررر تشنه کامنت بچه ها هستم ، تشنه قرآن تشنه فایل های استاد و من چقدر در حق خودم ستم کردم که این زهرا رو انقدر تشنه نگه داشتم

      ولی خب این یک درس بزرگی شد برای من که دیگه از مسیر خارج نشم و خیلی خیلی خیلی آگاهانه حواسم به این مورد باشه

      مثلا چند روز پیش خواستم یه فیلم ببینم حس کردم این الان باعث میشه که من از مسیرم دور بشم ، خیلی راحت قید شو زدم و اومدم توی سایت و شروع کردم به خوندن کامنت بچه ها که ته لذتهههههه

      خلاصه که از کامنت های خودم که داشتم میخوندم ، تقریبا 2 سال گذشته ولی همچنان کیفیت عالی شو داره ، چون من اون موقع زمان گذاشتم و روشون داشتم عالی کارمیکردم و نتایجم عالی بود

      نمیگم اون برهه ای که فاصله گرفتم نتایج بد بود نه ولی اونجوری که باید راضی کننده باشه نبود

      پس من الان که شروع کردم به عالی کار کردن روشون و به امید خداوندم و با هدایت هاش همینجوری هم ادامه میدم نتایج هم عالی و عالی تر میشه

      من بی نهایت بخاطر اینکه خداوندم نذاشت تا از صفر شروع کنم شکرگزارم

      خدای من عشق قشنگم همه چیزم شکرت

      شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

      خواستم اینو اینجا بنویسم یا یادم بمونه که دیگه هرگز و هیچوقت از مسیر فاصله نگیرم چون به خودم ستم میکنم خیلی بدم میکنم

      ستم بدتر از این که این زهرا رو تشنه نگه داشتم؟؟؟

      من یاد گرفتم که تنها کسی که به ما ستم میکنه خودمون هستیم،  الان که اینو نوشتم خواستم یادم بمونه که به این زهرای عشقم دیگه هرگز و هیچوقت ستم نکنم چون بی نهایت عاشقشم چون دوسش دارم و باهاش در صلحم

      البته اینم بگم که این ستمه ناآگاهانه بود یعنی انقدر مخفی و آروم آروم بود که من متوجه ش نشده بودم

      مثل اون غورباقه که وقتی میندازنش توی قابلمه و زیرشو روشن میکنن و کم کم گرم میشه و میپزه

      خیلی مخفی بود ولی این شد یک درس بزرگ که یادم بمونه

      خودم رو ببندم به آموزش های استاد و روشون کار کنم همیشه تا بهبودشون بدم ، و هیچوقتم ازشون فاصله نگیریم

      چون اصل همیناس و کلیدش استمراره برای همیشه تا آخر عمر

      برای من توی طول روز چه کاری مهم تر از کار کردن روی قوانین هست ؟؟؟

      چون باعث میشه توی مونتوم مثبت بمونم ، توی فرکانس خداوند بمونم و روی دوش خداوندم بشینم و کارا خیلی راحت تر از چیزی که من فکرشو کنم انجام میشه ، پس وقتی خداوندم رو باور کنم با عمق وجودم دیگه چه نیازی هست که نگران باشم یا بترسم؟؟؟؟؟

      وقتی با تموم وجود به خدا ایمان داشته باشیم ایمان راسخ نه اندوهگین می‌شویم نه بیمناک

      وقتی میدونم که در زمان و مکان مناسب به من داده می‌شود چجوری شم به من مربوط نیست این برمیگرده به خدا که خودش چجوری شو قدم به قدم آروم آروم به ما میگه و ما باید با ایمان ، توکل و باور قوی اون قدم های عملی رو برداریم ، روی قوانین عالی کنیم تا نتایج دلخواهمون رو دریافت کنیم

      البته که و درمورد این عالی کار کردنه باید حواسمون به بیماری کمال گرایی باشه

      عالی کار کنیم ولی با اصل بهبود گرایی ، آروم و پیوسته و تکامل مون رو طی کنیم

      خداوندم شکرت برای اینکه یاد گرفتم با خودم صادق باشم ، و شکرت برای این سرمایه بزرگ صداقت شکرت

      اینم بگم که وقتی این دوره لانچ شد به جز اینکه فهمیدم من فاصله گرفتم از مسیر و به لطف خداوندمممممممم برگشتم این رو هم فهمیدم که من یکسری باور های بشدت مخفی و مخرب دارم که به لطف هدایت خداوندم دارم روشون کار میکنم تا بهترو بهترش کنم

      این دوره با اینکه من نخریدمش انقدر برکت داشته برای من فکرشو بکن من بخرمش چییییییی میشه به لطف خدا هروقت آماده بودم دریافتش میکنم

      اینو خواستم بگم برای اینکه ، من وقتی میفهمم باور مخربی دارم ، بجای اینکه بگم عه زهرا تو که اینهمه رو خودت کار کردی بازم باورهای مخربی داری؟؟؟ ، میگم بله دارم ، و با خودم صادق هستم و می‌پذیرمش و تمرکز مو میزارم روی درست کردنش و بهبودش

      چون اینو میدونم که ما هیچوقت به کمال نمیرسیم حتی هزاران سال هم روی باور هامون کار کنیم بازم باید کار کنیم

      یکسری چیزا مثل پاشنه های آشیل از بین نمیرن هیچوقت و ما باید هر روز روی بهتر شدنش کار کنیم

      پس من یاد گرفتم که با خودم صادق باشم و توی این مسیر از اصل بهبود گرایی استفاده کنم

      هدف از گذاشتن این کامنت ، کامنت نبود :)

      من بعد از خوندن کامنت خودم تصمیم گرفتم که این متن رو توی نت گوشیم بنویسم تا این درس بزرگ همیشه یادم بمونه و آگاهانه توی مسیر باشم همیشه ، چون همیشه تشنه شم

      ولی بعد یه حسی بهم گفت زیر همین کامنت اینو بفرستم و من صددرصد به این حس اعتماد ، باور و ایمان دارم خدای من عشق مننننننننننن شکرت

      استاد سپاس گزارتونم بی نهایت :)

      این کامنت یه صحبت بود با خودم

      البته این نکته مهم رو هم بگم ، من کلی تغییر که توی 2 سال کردم رو تحسین کردم و دیدم و تایید شون کردم

      این کامنت به منظور این نیست که 2سال پیش فقط خوب بودم نه ، بجز اون برهه کوتاه من واقعا سعی کردم عالی کار کنم با اصل بهبود گرایی

      هدف من از این کامنت این بود که این درس خیلی بزرگ رو همیشه یادم بمونه چون انسان فراموش کاره ولی با نوشتن چون ثبت میشه همیشهههه یادم میمونه

      و بعد هم که به خودم یادآوری کنم وقتی عالی رو خودت کار کنی حالا توی هرجنبه ای نتایج هم عالی میشه ولی وقتی عالی کار نکنی نتایج هم عالی نخواهد شد

      و یه چیز جالب و بی نظیر ، این کامنت ها اعتبارش از خداس و چون عالی روی خودمون کار کردیم در مدار دریافت این اگاهی ناب هستیم و این باعث میشه که هرموقع که بیای این کامنت هارو بخونی حیرت زده بشی انقدر که فوق‌العاده هستن که البته اعتبارشون برمیگرده به خدا و همیشه اون کیفیت عالی شون رو دارن

      خدای قشنگم زندگی من شکرت که لایق دریافت این اگاهی های ناب هستم شکرت که همیشه و همه جا حواست به من هست و هدایت من رو بر خود واجب کردی همه چیز مننننننننن شکرت

      شکرت که توی مسیر اصل ، توی این سایت هستیم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

      میبینین وقتی آدم ردپا ثبت میکنه و بعدها میاد میخونه چقدر باز به رشدش کمک میکنه چقدر کمک میکنه تا بفهمیم که توی مسیر هستیم یا نه ، چون بنظرم این انحراف از مسیر خیلی مخفیه خیلی و خیلی باید حواسمون باشه آگاهانه از مسیر منحرف نشیم

      خلاصه که عشق من خدای قشنگم شکرت برای همه چیز این زبان قاصره از شکرگزاری نمیدونم برای کدوم نعمت های قشنگت سپاس گزار باشم که هرچقدر هم سپاس گزار باشم کمه

      شکرت

      میدونین چرا بستن خودمون به سایت و فایل ها مهمه؟؟؟ اینکه هر روز ببینیم و هر روز کار کنیم ؟؟؟ چون این باعث میشه همون مونتوم مثبته شکل بگیره ، تقویت بشه و به آستانه خلق برسه و اینکه هر روز ما روی خودمون کار کنیم این مونتوم مثبت هر روز هست و بهتر و بهتر میشه

      عاشقتونم استاد جانم ، مریم جانم و بچه های گل سایت که کامنت هاتون عشقنننن

      شکرت

      چقدر خوبه که آدم این ردپا هارو ثبت کنه ، میبینه که چقدر در عمل ایمان و توکل داشته ، باور داشته

      خود کامنت تاریخ 1402/2/27

      و این پاسخ تاریخ 1404/2/17

      این ردپا ها بیییییییییی نظیرن شکرت خداجونم

      در پناه الله :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Kiarash گفته:
      مدت عضویت: 1149 روز

      سلام

      واقعا خیلی لذت بردم از این کامنت بینظیرتون

      بعد کلی وقت یهویی اومدم روی این فایل و کامنت شما همه ی نکات مثبت و قوانین بازی و اینکه باید چیکار بکنیم و هزاران نکات مهم کلیدی دیگه رو یاد اوردی شد واسم

      و چقدر بیشتز توانستم درک کنم

      سپاسگزارم از این کامنت بی نظیر و جذابتون که اینهمه با عشق نوشتید و قوانین رو عالی توضیح دادید

      و

      اینکه چقدرم وقت گزاشتید اینهمه با دقت و تمرکز نوشتید و چقدرم طولانی

      بینهایت لذت بردم

      اینقدر زیبا بود که دلم نیومد تحسین نکنم

      با اینکه اصلا اهل کامنت گزاشتن هم نیستم

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محبوبه صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    درس هایی از یک بازی

    درس 1: در هر شرایطی که هستیم، هر شرایطی چیزی رو پیدا کنیم و از اون لذت ببریم. یه جنبه ی فان و لذت بخش رو پیدا کنیم و لذت ببریم. (این اهرم رو که بسازی که با هر دلیل و منطقی اگه لذت نمی بری یعنی دستتو داری می کنی تو آتیش. با هر دلیلی هر چقدر بزرگ و هر چقدر عقلانی، اگه لذت نمی بری داری دستتو می کنی تو آتیش و دستتو می سوزنی.)

    درس 2: لذت های کوچیک مشترک روابط منو صمیمی تر می کنه با نزدیکانم.

    درس 3: هدف اصلی بازی لذت بردن از بازی هست، نه اینکه کی می بره کی می بازه و هدف اصلی بازی زندگی لذت بردن هست. و من دیدم که ارزش هام، علایقم و توانمندی هام یه وسیله ای هستند که باهاشون می تونم از بازی زندگی لذت ببرم.

    کری خواندن تو بازی معادل حاشیه هایی که تو زندگی درگیرش می شیم هست. معادل این می مونه که تو بازی زندگی بخوای از این بهتر باشی، با اون رقابت کنی، اون یکی رو رصد کنی و تمرکزتو از اصل ببری رو حاشیه.

    لذت بردن و احساس خوب تنها اصل مهمه که اگه باهوش باشم اینو یاد می گیرم و شخصیتم رو اینطور می سازم. (حالا که من این دیدگاه رو دارم بعد از انتشار فایل هدف‌گذاری و تأثیر آن در زندگی می ذارم. قشنگ درک می کنم که این اصله، همینو باید بچسبم و باید عادت من شه و جزء شخصیتم شه.)

    هدف اصلی بازی اینه که مهارت هامون افزایش بدیم، ذهن و جسممون شارپ تر باشه = هدف اصلی بازی زندگی هم اینه که خودمونو تجربه کنیم. قدرت خلقتمون و خدای درونمون رو تجربه کنیم.

    بازم اگه باهوش باشم این نکته رو می گیرم و به کار می بندم.

    اصل اینه.

    ….

    درس 4: قوانین بازی که باعث بالارفتن سرعت و کیفیت بازی شده معادل برنامه ریزی و هدف‌گذاری تو زندگی هست. قوانین و اصولی که تو زندگی باید بذاریم و شخصیت مون رو تو اون چارچوب شکل بدیم تا کیفیت زندگی مون بره بالاتر.

    ….

    درس 5: عاشق تشکرهای خانوم شایسته از استادم. یه درس دیگه شکور بودن نسبت به آدم هایی هست که بهم درس زندگی یاد می دن. مثل شما خانوم شایسته جان. مثل شما استاد عزیزم. مثل دوستان خوبم.

    درس 6: منم باید شخصیت کمک کننده داشته باشم اگه چیزی رو بلدم و به کسی یاد می دم، با صبوری و تحسین باشه.

    درس 7: خانوم شایسته اصلا پینگ و پونگ بلد نبودند، اصلا هیچ ورزشی بلد نبودند ولی ادامه دادند. یه آدمی اگه یه چیزی رو ادامه بده حتی اگه اونو رو بلد نباشه نتایج بزرگ می گیره.

    اعتماد به نفست رو می بره بالا و این باور رو می ده که می شود، بابا می شود تو چیزی که بلد نیستی اگر ادامه بدی، اگه اصلاح کنی خودتو اگه دنبال بهبود باشی تا این حد پیشرفت کنی.

    ….

    کلید پیشرفت اینه: استمرار، ادامه دادن، حرکت کردن، عشق ورزیدن و اصلاح کردن…

    (چطور از این بهتر، چطور از این کاراتر؟)

    ….

    درس 8: این دید که من به کارهایی که می کنم می دم تا بیشتر احساس لذت کنم. مثل دید خانوم شایسته موقع یاد گرفتن پینگ پونگ که من با این کار ورزش می کنم.

    درس 9: درس لذت های کوچیک رو باید بگیرم برای عمیق تر کردن رابطه ی عاطفیم.

    درس 10: کوچیک ترین بهبود ها رو در مسیر رسیدن به اهدافمون ببینیم با خودمون مهربون باشیم. کوچک ترین بهبود ها و نشانه ها رو جشن بگیریم.

    درس 11: تمرکز خانوم شایسته حین این بازی روی اصل بود نه حاشیه: روی این بود که دارم مهارت جدید یاد می گیرم، دارم ورزش می کنم، با پارتنرم لذت باهم بودن می بریم و کوچیک ترین بهبود ها رو جشن گرفتند. حاشیه چی بود؛ اینکه از همون ابتدای کار ک هیچی بلد نبودن تمرکزشون روی بردن و سرویس کردن طرف مقابل می بود.

    حالا تو بازی زندگی تمرکز من باید روی اصل باشه، نه حاشیه.

    روی تجربه کردن خودم باشه نه سبقت گرفتن از کسی. اینو برای این می گم که با خودم مهربون باشم. کوچیک ترین موفقیت هام رو جشن بگیرم و خودمو با کسی مقایسه نکنم.

    درس 12: یاد بگیرم که باهوش باشم و دنبال بهتر عمل کردن باشم و سوالای خوب بپرسم از خودم.

    …..

    درس 13: درس هایی که شما از بازی پینگ پونگ گرفتید رو به خودم باید یادآوری کنم. چند روز پیش با دوستانم داشتم منچ بازی می کردم. قصدم این بود که ببرم و هر کی جلوی راهم بود رو بیرون می کردم. بعدش پرت شدم بیرون و با اینکه اشتیاق زیادی به شیش آوردن و برگشتن به بازی داشتم ولی هیچی نمی شد و احساس من بد تر می شد. به خودم اومدم و گفتم الان وقته تست کردن قوانینه و بیا مثل استاد اینا الان فرکانس هات رو پیگیری کن. بعد از اون دوستم که شش آورد تحسینش کردم گفتم ببین می شه. ممکنه. یا وقتی که چند تا شش پشت سر هم می آورد می گفتم با خودم که ببین فراوانی رو، دمش گرم. … کم کم وارد بازی شدم. با هرعددی که تاس نشون می داد سپاسگزاری می کردم که ببین الان چند قدم رفتم جلو تر. یادمه چند تا یک پشت سر هم آوردم و با خودم گفتم شکرت خدا که هر کدوم از این یک ها منو یه قدم به خواسته ام نزدیک می کنه. دیگه خواسته بردن نبود، لذت بردن و پیشروی کردن بود. با هر یک می تونستم یه قدم پیشروی کنم و بهتر شم پس شکرگزار بودم.

    من درسته که نیت هام رو پاک کرده بودم ولی تمرکز نداشتم اما یکی از دوستام تمرکز داشت به بازی اون برنده شد اینجا من درس مهم تمرکز رو گرفتم.

    آخرین مهره ام رو اینطور بردم تو خونه با سه تا شش و چهار رفتم دقیقا دم خونه و یک وارد شدم و نفر دوم شدم.

    من تو این بازی ساده خدا و قوانینش رو تست کردم. قوانین خدا توی بازی ساده ی منچ هم جریان داشت و چه حس خوبی داشتم بعدش که اگر من این ویژگی ها. تحسین کردن، باور فراوانی، تمرکز و کنترل ذهن رو در زندگی واقعی پایدار کنم. عادت خودم بکنمشون. چه شود. قوانین خدا تو زندگی با قوانین خدا حین بازی منچ که فرقی نداره. چه شود که من این ویژگی ها رو درون خودم بسازم. و اگه باهوش باشم این کارو می کنم.

    یه چیز دیگه هم یادم افتاد. وقتی شروع به تغییر مدارم تو بازی کردم. بار ها شد که دوستم می تونست منو از بازی بیرون کنه ولی متوجه نمی شد و مهره ی منو نمی دید و با یه مهره ی دیگه می رفت. من در مدار بیرون شدن نبودم. هیچ کس نمی تونه به من آسیب بزنه جز خودم…

    درس 14: کنترل ذهن مهم ترین موضوع هست، اگه بتونم ذهنمو کنترل کنم می تونم دنیامو کنترل کنم.

    تأثیر ذهن روی عملکرد: کنترل ذهن کمک می کنه برای پیشرفت. و عدم کنترل ذهن کار رو خراب می کنه. بدون ذره ای قضاوت و با عدالت کامل قوانین خدا عمل می کنند حالا هر دلیلی می خوای داشته باش تو برای ناراحت شدن و عصبانی شدن. خدا کار خودشو می کنه. اگه آدم باهوشی باشی، اگه جاهل نباشی شخصیتت و عادت هات رو بر طبق قوانین خدا می سازی.

    اگه بتونم افکار مناسبی داشته باشم می تونم زندگی مو اون طور می خوام رقم بزنم. مثلاً تو این دلیل رو داری برای ناراحت شدن که بازی قبلی رو باختی و این باعث میشه که بازی بعدی رو هم ببازی. مهم نیست چه دلیلی داری.

    مثلا تو زندگی یه جاهایی به خودت حق ناراحت شدن می دی. یه جاهایی حق نالیدن و غر زدن به خودت می دی ولی جهان کاری به دلایل تو نداره.

    درس 15: کنترل ذهن باعث میشه که بتونی از توانایی هات به درستی استفاده کنی. همه چیز کنترل ذهنه، من باید کنترل ذهن کنم به خودم امید داشته باشم.

    درس 16: فارغ از گذشته ذهنت رو آروم کن و فقط به ضربه ی بعدی فکر کن. فقط به گرفتن یه امتیاز. فقط تمرکز کن به ضربه ی بعدی.

    توی بازی اگه بذاری نتایج اینکه عقبی حالت رو بد کنه. قطعا بازی رو باختی ولی اگر فقط به ضربه ی بعدی و فقط به حرکت بعدی توجه کنی، می تونی بازی رو ببری واقعا. فقط کافیه که حرکت بعدی رو بهتر انجام بدی.

    توی بازی زندگی: تو هر شرایطی که هستی نگاه نکن به ظاهر شرایط، فقط سعی کن بهترین خودت رو ارائه بدی. فقط سعی کن اون روز رو بهتر زندگی کنی. اون لحظه رو، اون روز رو اون ساعت رو ذهنتمون رو کنترل کنیم و کاری نداشته باشیم به بقیه اش.

    وقتی تونستیم ذهنمون رو کنترل کنیم بازی رو هم بردیم.

    تو زندگی واقعا هم فارغ از هر چی بگو: من فقط همین امروز رو خوب زندگی می کنم، کنترل ذهن می کنم و سعی می کنم به احساس خوب برسم. نه کاری به گذشته دارم و نگران آینده ام. خواهی دید که چطور شرایط به نفع تو تغییر می کنه.

    درس 17: تو بازی وقتی جلو هستی میای عجله می کنی یا شل می کنی به عبارتی تمرکز رو از دست می دی. می بازی.

    اگه ذهنتو کنترل کنی که تو هر حالتی بتونی تمرکزت رو بذاری رو ضربه ی بعد می تونی بازی رو کنترل کنی.

    اگه ذهنتو کنترل کنی که تو هر حالتی بتونی تمرکزت رو بذاری رو امروز می تونی بازی رو کنترل کنی.

    و اینجاست که هی دارم به خودم نقش تمرکز رو تأکید می کنم.

    درس 18: احساس عدم لیاقت: وقتی یه اتفاق خوب برات رخ می افته، مثلا بازی رو می بری. پشت سر هم و راحت. این افکار میاد تو ذهنت که من نباید اینقدر راحت ببرم مگه میشه اینقدر راحت. من لیاقت اینقدر راحت بردن رو ندارم. وقتی احساس عدم لیاقت داری از اون مسیر آسان از اون شرایط خوبی که داره برات اتفاق می افته، اون وقته که خودت برای خودت شرایط رو سختی می کنی.

    اینجاست که باید کنترل ذهن کنی.

    درس 19: احساس قربانی کردن: به محض اینکه احساس می کنی بهت ظلم شده، این حق تو بود، تو بدشانسی آوردی، تقصیر تو نیست که، تو حقت ضایع شده‌، کنترل ذهنت رو از دستی می دی و بازی رو از دست می دی تا اینکه دوباره کنترل ذهن رو به دست بگیری. وقتی احساس قربانی شدن می کنی و اوضاع به زعم جوری داره پیش می ره که حقت داده نشده و بی عدالتی رخ داده، این احساس قربانی شدن تبدیل میشه به احساس خشم، به احساس افسردگی، به احساس نفرت وقتی ادامه پیدا می کنه و بعد می بینی که شرایط بدتر می شه.

    وقتی داری به خودت حق احساس قربانی شدن می دی داری بر ضد خودت عمل می کنی، با دست خودت داری گور خودتو می کنی و اینجاست که باید بتونی ذهنتو کنترل کنی. اون لحظه رو ازش بگذر. نشین تجزیه تحلیل کنی و با خدا در موردش صحبت کنی. نشه تو ذهن خودش بزرگ کنه که چقدر حق من خورده میشه.

    باید بتونه ذهنش رو کنترل کنه و اگر بتواند ذهنش را کنترل کند، می تواند زندگی خودش رو کنترل کنه.

    درس 20: اینکه شما می گید چقدر کار دارید برای اینکه ذهنتون رو کنترل کنید و روی خودتون کار کنید، دو تا درس داره برام. 1. که نجوای شیطان همیشه و برای هر کی هست، پس مهم کسب مهارت کنترل ذهنه.

    2. همیشه بخوام بهتر و بهتر و بهتر شم. منم می خوام روند زندگیم رو به رشد باشه. هر روز بهتر از روز قبل، هر روز بهتر از قبل و هر روز بهتر از قبل و این وقتی اتفاق می افته که رفتار خودم هر روز بهتر از قبل شه و توی مهارت کنترل ذهن هم هر روز بهتر از قبل شم. (تمایل به بهتر شدن زندگی هست که نیاز به بهتر شدن رفتار رو میاره.)

    درس 21: نقش شور و شوق در زندگی: باید بتونی شور و شوقت رو حفظ کنی، جوری به کاری که داری انجام می دی نگاه کنی که لذت ببری. جوری بهش معنا بدی که برات لذت بخش باشه و برات شور و شوق بیاره. همه چی عالی پیش می ره. مسیر برات آسون میشه‌. آسون میشی برای آسونی ها.

    درس 22: حضور در لحظه: (خبرنگارا میان از مهم ترین بازی که به زعم خودشون بازی لیگ قهرمانی اروپاست سوال می کنند ولی مربی ها می گن بازی مهمشون بازی بعدی هست که داخل لیگ برتره.) مربی هایی که تمرکزشون به بهتر بازی کردن توی بازی بعدی هست چقدر بهتر نتیجه می گیرند.

    تو زندگی، وقتی ما در لحظه زندگی می کنیم صبح که از خواب پا می شیم زندگی رو شروع می کنیم و کاری نداریم به روز گذشته و به اتفاقات قبلی چقدر می تونیم نتایج بهتری رو برای خودمون رقم بزنیم. نه تو گذشته بمونیم و نه تو آینده. (لاخوف علیهم و لا هم یحزنون). وقتی. بتونیم در لحظه زندگی کنیم خوشبختی رو تجربه می کنیم و اگر بتونیم احساس خوبی داشته باشیم طبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم اتفاقات خوبی رو هم تجربه می کنیم.

    فراموش کنیم گذشته رو و دنبال آینده ی دور نباشیم.

    در لحظه زندگی کنیم و آخر سر می بینیم بازی رو بردیم.

    نه تو گذشته باشیم نه تو آینده اون روز رو بهتر زندگی کنیم.

    فقط برای امروز ذهنت رو کنترل کن. فقط امروز خوب زندگی کن و لذت ببر.

    امروزمو می خوام پاک باشم و امروزمو می خوام لذت ببرم و زندگی کنم.

    درس 23: لذت بردن از چیزای کوچیک جریان لذت رو در زندگیت جاری می کنه‌.

    اگر بدونیم برای لذت بردن از زندگی نیاز به چیزای خیلی بزرگ و عجیب و نتایج خیلی بزرگ نیست‌. می تونیم یه عالمه چیز کوچیک پیدا کنیم و یه عالمه لذت ببریم.

    وقتی که درک کنی هدف بازی زندگی فقط لذت بردنه.

    وقتی نتونیم از لحظه به لحظه مون، از چیزای ساده ی زندگی مون لذت ببریم، نعمت های بزرگ تر به ما داده نمیشه، این قانون حاکم به زندگی هست. اگه باهوش باشی اینو می گیری و اجرا می کنی.

    ذهنیت لذت بردن به خاطر چیزایی که هست، به جای حسرت خوردن برای چیزایی که نداری، به جای حسودی کردن برای چیزایی که بقیه دارند و تو نداری، به جای عصبانی بودن و احساس قربانی کردن به جای داد و بیداد کردن از خداوند. لذت بردن از همه چیزایی که در دسترسمون هست. طبق قانون بدون تغییر خداوند تو رو هدایت می کنه به نعمت های بزرگتر‌

    این قانونشه وقتی حالت خوبه اتفاقات بهتر رخ می ده.

    وقتی از چیزای کوچیک می تونی لذت ببری نعمت ها بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر میشه چون ظرفت داره بزرگتر میشه. چون احساس سپاسگزاری تو داره بیشتر میشه. لان شکرتم لازیدنکم…

    یاد بچه های خواهرم افتادم که یه اسلایم بهشون می دی و می شینن ساعت ها با همون ور می رن و لذت می برن و بازی می کنند.

    واقعا برای لذت بردن نیاز به چیزای عجیب غریبی نیست.

    من هم از شما سپاسگزارم ️

    در آخر من هم از خداوند می خوام منو به مسیری هدایت کنه که از این آموزه ها در زندگیم استفاده کنم.

    چون قدم اول تئوری بود و نوشتن نکات. قدم اصلی عمل کردنه به چیزی که آموختم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1103 روز

    بنام خدایی که هدایتگر من است .

    استاد عزیززززم و مریم نازم سلام ،چقدر حالم بهتره،چقدر امروز بهتر از دیروزم .

    استاد عزیزممممم مثل همیشه خدا منو در زمان و مکان مناسب قرار داد و از خواب که بیدار شدم دیدم خدای من ،بازم به موقه رسیدی و استادمو مثل همیشه دستی از دستات کردی،خدایاشکرت.

    بدون مقاومت و بدون سرزنش های درونی شروع کردم و فایلو دیدم .

    تمام این متن نشانه ای بود که بگه کار کن با شور و اشتیاق قبل روی دوره عزت نفست کاررکن ،اول میخوام از تهههه قلبم سپاسگزار خداوندم باشم که منو در این جریان آگاهی قرار داد و خدایاشکرت که تونستم دوره عزت نفسو بخرم ،خدایاشکرت هزاران مرتبه شکرت .

    استاد تمام این حرفاااا،حس قربانی شدن ،کنترل ذهن و تمام این مطالب خلاصه شد تو دوره عزت نفس ،بعضی وقتا که افسار ذهنم از دست میره باید به این قوت برسم ،باید ذهنمووو تربیت کنم که تو هر شرایطی نکات مثبتشو ببینه ،کنترل ذهن همه چیزه و همههههه چیزههههه.

    استاد عزیزممممم من حال خوبمو از شمایی دارم که همیشه دستی از دستای خدا شدی برام .

    اول میخوام شروع کنم روی اصل تمرکز کنم ،اصل چیزی جز توجه به زیبایی ها نیست.

    اصل چیزی جز جهت دادن به کانون توجه در جهت خواسته ها نیست .

    تحسین میکنم هربار که این ساحل زیبارو میبینم تحسین میکنم از این همههههههه عظمت پروردگار و ناخودآگاه ذهنم میره به سمتتتتت فراوانی هااا،به سمت عظمت پروردگارممممم،خدایاشکرت .

    چقدر این شن ساحل برفی و سفیده و چقدر آرامش موج میزنه اینجاااا،چقدر اینجاااا پر از انرژی مثبتههههه.

    من تحسین میکنم این مردم شریفی رو کهههه حالشون با خودشون این همهه خوبهههه،چقدر در صلحن با خودشون واقعاااا تحسین برانگیزن این آدماااااا.

    تحسین میکنم این ساحلو که از تمیزی برقققققق میزنه ‌.

    تحسین میکنم استادمو که همیشههه و تو هر شرایطی مریم جونوووو تعریف و تحسین میکنه،چقدر حالتووووون باهم خوبههههه خدای من ،من هربار میبینم شماروووو این الگو از عشق و رابطه عاشقانههههه به ذهنم میاد ،خدایاشکرت.

    امااا نکته عدم لیاقت،

    عدم لیاقت از نبود عزت نفس میاد ،میخوام تجربه خودمو و از این ترمز بگمممم ،با گوش دادن به این فایل به این نتیجه رسیدم کهههه من چه ترمزییییی داشتم الله اکبرررر،استاد چند وقت پیش یه پیشنهاد خوب پولی بهم داده شد و قبلشم بگم روی باور های ثروتم کار میکردم یه هفته ای ،بعد این پشنهاد بهم داده شد، باور داشتم نتیجه باور هامو ،اما همون لحظه توی ذهنم این ترمز عدم لیاقت اومد که مگه میشه انقدر راحت این پشنهاد بهت داده بشه،مگه میشه پولو به این راحتی بدست بیاری،و

    آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛

    وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم

    همین باور عدم لیاقت مانع دسترسی من به اون پوله شد ،الان که فکر میکنم متوجه شدم ،این تضادا که میومدن ،عزت نفستو بالا ببر برای چی بودهههه،و من به این نشانه ها بی توجه بودم ،تا این که جهان بهم فهموند که باید عزت نفستووو بالا ببری مهسا:)

    احساس قربانی شدن ،قبلا هیچ درکی ازش نداشتم ،اینم پاشنه آشیل منم هست و برای اولین بار این قضیه رو من در جلسه دوم دوره عزت نفس شنیدم ،وقتی به عقب برمیگردم میبینم من کلی ناخواسته یا خواسته این حسو داشتم ،تو روابط مثلا باعث میشد ،بدترین وجه آدمارو برنگیخته کنم،که اغلب هم ناخواسته اتفاق میوفتاد .

    استاد عزیزم مریم نازم ممنون از توضیحات خوبتتتتتت ،

    امروز سعی میکنم کمی بهتر

    کمی آرام تر

    کمی بهتر در لحظه حال حضور داشته باشم .

    برای اینکه حالمونو خوب کنیم باید اول سعی کنیم فاصله فرکانسی رو کمتر کنیم با توجه به زیبایی ها با توجه به نکات مثبت ،با دیدن نکات مثبت در دل هر اتفاقی:)

    یواش یواش این فاصله فرکانسی کمتر میشه و به یع حس عاااالی و خوب میرسیم

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    سلام به دوستای عزیزم و استاد عباس منش خوش قلب و مریم جون که انقدر با عشق مطالب رو برای ما توضیح میدین .

    در کنار تمام نکات مثبتی که توی ویدئو بهش اشاره شد و فوق العاده فوق العاده عاااای بود واقعا درس زندگی بود و 3 باره دارم گوش میدم که بازم کمه بازم باید بیشتر گوش کنم ولی یه نکته خیلی مهممم واسه من این بود

    که با اینکه مریم و استاد عاشق و معشوق هستند ولی چقدر هر کدومشون به تنهایی ذهنشون رو کنترل می‌کنند..و حتی تو بحث قانون و فراگیری قانون ،نمی‌خوان به هم دیگه آموزش بدن جوری که انگار همو دارن کنترل میکنن تو بحث قانون

    مثلا ببین دلیل شکست تو این بود تو احساس عدم لیاقت داشتی

    یا ببین تو احساس قربانی شدن حتما بهت دست داد .یا تو نتونستی ذهنت رو کنترل کنی و ….

    یعنی هر کس فقط خودش و عملکرد خودشو داره تحلیل میکنه و اصلا کاری به طرف مقابلش نداره .و اینه که زندگی رو قشنگ میکنه

    مثلا خود من بارها مامانم خیلی واسم کارای خوب و فوق العاده انجام میده .خیلی بهم میزسه خیلی مثلا هوامو داره جوری که من بسیار اصلا تنبل حتی بار اومدم .

    چون همیشه همه کارامو اون انجام میده خلاصه در اوج ناز و نعمت میشه گف هستم از این نظر .اما خب یک سری ایرادات هم داره که حالا نمیخوام بهش اشاره کنم ولی مثلا من وقتی با این مباحث آشنا شدم هی خودمو درگیر این میکردم مامان الان یه فکر خودش نیست چرا انقدر از خودش میزنه برای ما چرا فداکاری میکنه خب این کار اشتباهه ….چرا فلان

    انگار میخواستم اشتباهات مامانم رو تو بحث قانون و فرکانس در بیارم

    در حالیکه اصلا بمن ربطی نداره گی چه فرکانسی داره که.

    من وظیفه ام اینه تو این موقعیت بتونم زیبایی رو ببینم و تمرکزم روی نکات مثبت باشه گه خدایا مرسی مامانم انقدر به من عشق داره انقدر من زندگی راحتی دارم چون مامانم همیشه کمکم میکنه و….واز خودش تشکر کنم و …ولی من همش انگار میخوام ایرادات رفتاری آدم های دورم رو تو بحث قانون و فرکانس در بیارم.

    و حتی این باعث میشه یه وقتایی جلوی ورود نعمت ها رو بگیرم به زندگیم

    مثلا من یه جایی کار میکردم بعد احساس خیلی خوبی از کار کردن با آدم های اونجا داشتم و حتی اونها هم همین حسو داشتن .

    و بعد اونا سابقه کارشون از من خیلی بیشتر بود و با تجربه تر بودن. بعد مثلا بحث تبلیغات میشد اونا میخواستن توی اون حوزه ای که من داشتم کار میکردم روش تبلیغات انجام بدن (بعد من همش تو ذهنم این بود من امادگیشو ندارم حالا یه وقت هرینه زیاد نکنن یه وقت بد نشه چون من اول باید تجربه کسی کنم بعد بحث تبلیغات باشه و اینا ..هی این قوانینی گه اینجا یاد گرفته بودم رو میخواستم برای اونا یه کار ببرم .در حالیکه اون تبلیغات رو اونا میخواستن انجام بدن اصلا. حتما خودشون همه جوانب رو در نظر گرفتن .الان اینجا به من چه …)..ولی من هی میخواستم رفتار اونا رو کنترل کنم که مثلا نه الان زوده الان فلانه و ….شاید این یه فرصته که خدا برای من قرار داده .من وظیفه ام کار کردن روی خودمه .و اون موقعیت کاری هم خراب شد

    بارها و بارها متوجه این موضوع شدم که انگاری حتی تو بحث قانون ،همش درگیر رفتارای بقیه ام که فلانی نتیجه مالیش خوب نیست چون همش داره می‌ناله از شرایط اقتصادی. اگر فرد نزدیکی باشه بهم شاید بهش بگم حتی ..در حالیکه کاملا اشتباهه .

    اصلا من اینجا وظیفهمه که ذهنم‌ رو کنترل کنم‌.مثلا تو ذهنم به خودم بگم حق داره .شرایط سخت شده بهش فشار اومده. یه جورایی درک کنم تو ذهنم حداقل ..کاری به این نداشته باشم که عه طبق قانون عمل نکرد کارش غلطه …

    این فایل رو که دیدم احساس کردم چقدر من اشتباه عمل میکردم.

    استاد خیلی جداگونه داره رو خودش کار میکنه

    مریمم خیلی جداگونه .

    یعنی حتی نزدیک ترین آدم های زندگیمون که خیلی دوسشون داریم هم نباید هی تو بحث اجرای قانون حتی تو ذهن خودمون بخوایم کنترلشون کنیم

    مثلا بگیم عه عشقم اعتماد به نفسش کم شده (تو ذهنمون ) بخاطر همین اینجوری شد

    اصلا اصلا اصلا نباید به ما ربطی داشته باشه وقتی تو ذهنمون داریم اینجور فکر میکنیم انگار که ما داریم خلاف قانون عمل می‌کنیم.

    چون قانون میگه تمرکزت روی نکات مثبت باشه ولی انگار همش تو ،توی ذهنت دنبال نگات منفی رفتاری دیگران هستی و خودت ناخودآگاه داری به نکات منفی توجه میکنی .

    و به این نتیحه رسیدم کمال گرا نباشم تو بحث قانون .خود استاد که استاده تو موقعیت جدیدی گه توش قرار میگیره از دستش در میره .بعد دوباره رو خودشون کار میکنن .مثلا بازی پینگ پنگ یه موقعیت جدیده استاد اولش خودشون گفتن اوایل رقایت طلب بودیم و لذت نمیبردیم بخاطر این …..و بعد کم کم یاد گرفتیم

    این نشون میده تو ممکنه خیلی هم رو خودت کار کردی خیلی هم آدم بهتری شدی دستاورد های خیلی خوبی داشتی ولی تو موقعیت جدید ممکنه تو نتونی خیلی خوب عمل کنی و ناشیانه عمل کنی. اصلا تو عمل قانون یادت بره .نباید ناراحت بشی از خودت. نیاید نا امید بشی سرزنش کنی یا احساس کنی وای انگار اصلا رو خودم کار نکردم .رو خودت کار کردی ولی این طبیعیه .یه جاهایی از دستت در میره مخصوصا موقعیت جدید .پس سخت نگیریم .کاملا نرماله .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2817 روز

      سلام مریم جان کامنتت وصف حال من بود چه قدر عالی نوشته بودی من هم با اینکه خیلی روی خودم کار می کنم کمال گرا هستم تو قانون من هم سعی نکات مثبت ببینم ولی بعضی مواقع نتایج افراد با قانون می سنجم دوست عزیز. ممنون به خاطر این آگاهی موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      سلام عزیزم.چه نکته خوبی رو یاداوری کردی ،چون من وقتی کسی رو میدیدم که اشکالی داره دنبال رد پای قانون تو نگاهش میگشتم که اون اینجا اشکال داره که این اتفاق براش افتاده

      درصورتیکه ازاین نکته غافل میشدم که این کارتوجهمو به نکات منفی جلب میکنه

      به جای اینکارباید به کسانیکه موفقیتی دارن توجه کنم ،که البته اینکارو میکردم ولی کمتراز افراد ناموفق در یه چیزی

      مدتهاست که ازخدا میخوام قاضی دیگران نباشم وتوی ذهنم مدتهاست که مچشو میگیرم وبهش میگم خودت میگی قضاوت ممنوع وبازانجامش میدی وبا این فکردست ازقضاوت برمیدارم

      والان کامنت شما،ازوسط اینهمه کامنت به من نشون داد که خدا حواسش به من چقدرزیاد شده این نکته رو که ازاین فایل ندیده بودم ،به من یاداوری کنی.

      ممنون عزیزم وارزوی بهترینهارو برات دارم رفیق نادیده من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مریم گفته:
        مدت عضویت: 1396 روز

        سلام عزیزم .ممنونم برلب کامنتی که برای من گذاشتین. واقعا این نشون میده که این اشتباهات ما،طبیعیه و بخشی از تکامله .چون شما هم عین من و خیلی از دوستان دیگه درگیرش شدین و خداروشکر که هر روز داریم اشتباهاتمان رو بهتر متوجه میشیم و عمل کردن طبق قانون رو بهتر یاد میگیریم..واقعا قضاوت کردن که طبق قانون عمل کرد یان رو بعد از چندین بار تجریه به این نتیجه رسیدم ممکنه منم تو همون موقعیت مثل همین فرد عمل کنم و چه بسا عمل هم کردم .

        با اینکه من قانون رو بلدم ولی باز تو بحث اجرا ،تو خیلی موارد نمیتونم اجرا کنم .بخاطر همین توقعاتم رو تو ذهنم آوردم پایین از دیگران.

        مثلا مامانم اگر ببینم داری برخلاف قانون قانون عمل میکنه دیگه نمیگه عه فلان اینجور

        میگم بابا مادره شاید منم مادر بودم خیلی خیلی بیشتر از الان مامانم ،بچم رو ‌کنترل میکردم و نگرانش بودم و سعی می‌کردم کارای بچم رو انجام بدم جوری که باعث بشم تنبل و لوس بار بیاد حتی .

        بخاطر همین بجای این،،میام میگم وای خدایا شکرت چقدر مامانم خوبه و سپاس گذاری میکنم و درعوض سعی می‌کنم واسه مامانم یه قدم مثبت ور دارم کمکش کنم یا کاری واسش انجام بدم گه جبران کنم محبتش رو .

        و تو موارد دیگه هم به همین شکل .و بنظرم این یعنی عمل کردن به قانون .این تغییر رفتار میشه قانون .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    هدیه همتی گفته:
    مدت عضویت: 1483 روز

    سلام خدای عزیزم

    سلام استاد جان

    سلام مریم مهربون

    خدایا سپاسگزارم که فرصتی برای خودم ایجاد کردم تا بتونم این فایل فوق‌العاده رابا حال خوب گوش بدم وبرای زندگی ام از نکات طلایی اش استفاده کنم.

    خدایا سپاسگزارم بابت زیباییهای این ساحل ونعمت اب فراوان وتمیزی ساحل ونعمت آفتاب وویتامین دی طبیعی ورایگان که خداوند برای همه مردم جهان قرار داده وهرکسی در فرکانسش باشه استفاده میکنه خدایا ممنونم که در ایران هم شایط خیای عالی شده وآزادی پوشش جوری شده که من وقتی بیرون میرم آفتاب به سرم ودستام تا آرنج می تابه ومن به خودم میگم خدایا صد هزار مرتبه شکرت از نعمت آفتاب وفوایدش برخودار میشوم خیلی خوشحال امِ.

    خدایا شکرت به خاطر اینکه یاد گرفتم که در لحظه زندگی کنم واز کوچکترین کارها یا تجربه های جدید استقبال کنم ولذت تجربه وانجام آنها را بچشم .

    خدایا شکرت یاد گرفتم که از هر موقعیتی میشود هم لذت برد هم مهارت کسب کرد اگر استمرار وتمرکز داشته باشیم ولذت هم چاشنی ان باشه .

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که وقتی در انجام کارها ی روزمره یاانجام کارای مربوط به شغل ام باکوچکترین بهبود. خودم رو تحسین میکنم وسپاسگزاری ام بیشتر میشود.واین فرکانس تحسین وسپاسگزاری باعث پیشرفت وراحتتر شدن کاراهایم میشودِخدایا صد هزار مرتبه شکرت به خاطر قانون بسیارکاربردی انجمن معتادان گمنام که (فقط برای امروز پاک بمان) چقدر این جمله طلایی برای من اعتبار وگستردگی در همه امور پیدا می‌کند این قانون هم به کنترل ذهن وتمرکز ودر لحظه زندگی کردن. وفقط به این لحظه وفقط به امروز فکر کن وبه احساس خوب الان توجه کنی. وبه بقیه چیزایی که ممکن هست پیش بیاد توجه نکنی وفقط تمرکز کنی روی همین الان وفقط امروز.و با این نگرش ادامه بدی واستمرار پیداکنه وبعد از مدتی می بینی که به نتایج قابل توجهی دست پیدا می کنی.خدایا صد هزار مرتبه شکرت به خاطر قوانین بسیار آسان .راحت ومنطقی که می تونیم با استفاده از آ نها ز ندگیمون را به شکلی خلق کنیم که مطلوب خودمون باشه خیلی عالیه.امیدوارم. بتونم این مطالب که نوشتم واز آموزهای استاد عزیزم در زندگی ام. کاملتر وعملی تر استفاده کنم خدایا سپاسگزارم که اموزشهای اساتاد را می بینم می شنوم ودرک میکنم و منطق اش رامی فهمم و در زندگیم عمل واقدام میکنم. خیلی احساس وجد وشادی درونی دارم .

    سپاسگزار خداوند به خاطر این سایت فوق العاده واعضای محترم این سایت ِ خودم وشما رو به خداوند می سپارمِ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: